فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عصر ظهور، پایان تمام آلودگی‌ها و سرآغاز پاکی‌ها


روزگار امام دوازدهم - سخنراني اول - شعبان 1435 - حسینیه دبیرستان رستگاران -  

تدبر، راه به‌دست آوردن ظرایف قرآنیانبیا و ائمهٔ طاهرین، معلمان الهیمحدودهٔ درک و فهم عقلیکی از نشانه‌های مؤمنینمعلم خوب، راه نجات از طوفان‌هادنیا، گرداب بی‌پایانراه نجات از گرداب دنیاراه سعادت و خوشبختی جهان اسلامگناه و ناپاکی در عصر پیامبرانقسم‌های خداوند در قرآنمراد از قسم به «عصر»اعتقاد مردمان عصر ظهوراحوال مردم در زمان ظهوربرکت وجود امام زمان(عج)خنکای محبت امام زمان(عج)رابطهٔ تزکیهٔ نفس و رؤیای صادقهیک داستان زیباراه دیدن امام زمان (عج) دعای پایانی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرَّمین»

 

تدبر، راه به‌دست آوردن ظرایف قرآنی

اغلب کسانی که از زمان ائمهٔ طاهرین تا الآن با قرآن مجید سر و کار داشتند، کلمهٔ «عصر» را که در قرآن مجید (دومین آیهٔ یکی از کوتاه‌ترین سوره‌های جزء آخر قرآن) به‌کار گرفته شده، «روزگار» معنا کرده‌اند. البته عاشقان قرآن اگر در آیات قرآن تدبر کنند، یعنی اهل جست‌وجو در عمق آیات قرآن و گرفتن معانی کاربردی از قرآن باشند، توفیق یافتن نکات باارزشی را پیدا می‌کنند؛ چون بدون تدبر، انسان می‌تواند فقط دنبال معانی لغات برود. اما به قول حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین(ع)، در قرآن لطایف، اشارات، حقایق و حکمت‌هایی است که همهٔ اینها را می‌توان در هر یک از آیات قرآن یافت.[1]

 

انبیا و ائمهٔ طاهرین، معلمان الهی

آنهایی هم که اهل این‌گونه ارتباط گرفتن با قرآن هستند، معمولاً برای اینکه دچار اشتباه نشوند، به روایات اهل‌بیت که در تفسیر آیات قرآن مجید وارد شده است، تکیه می‌کنند و از خطا و اشتباه مصون می‌مانند؛ چون پروردگارِ عالم فکر و عقل و یافته‌های ما را میزان و حد نمی‌داند. اگر اندیشه، فکر یا تعقل ما در این زمینه، نه در علوم مادی، در همین مسائل معنوی حق بود، نیازی نداشت که پروردگار عالم برای سنجش یافته‌های ما معیار و میزانی مثل انبیا و ائمهٔ طاهرین قرار دهد. یک‌بار و به یک نفر قرآن را نازل می‌کرد و بعد از آن می‌گفت: به خود مردم واگذار کنید، حق همان است که یافتند.

 

محدودهٔ درک و فهم عقل

عقل و فکر ما ارزش دارد؛ اما به قول اهل دل، عقل و فکر ما، عقل جزئی است؛ یعنی قدرت این را ندارد که نسبت به واقعیات فراگیر شود و اشتباه می‌کند. به‌ این خاطر است که پروردگار چندبار (دوسه مرتبه‌اش در سورهٔ بقره و آل‌عمران و جمعه است) برای قرآن مجید، معلم معرفی کرده است. معرفی کردن معلم یعنی چه؟ یعنی همه شاگرد هستید و شاگرد هم بدون معلم، حقیقت را نمی‌تواند پیدا کند. ممکن است خودش در دو جا حقیقت را پیدا کند، اما در ده جای دیگر باطل را حقیقت بداند و منحرف و گمراه بشود. آن‌وقت آدمی می‌شود که فکر خودش را بر قرآن تحمیل کرده است.

حضرت عسکری(ع) به شخصی فرمودند: شنیدم قرآن را مستقلاً تفسیر می‌کنی؟ مستقلاً یعنی بدون معلم، خودت را معلم می‌دانی. گفت: بله. شما ببینید وجود امام چقدر با من فرق دارد! حضرت فرمودند: این تفسیری که از آیات قرآن درمی‌آوری و درک می‌کنی - به قول ما- آیا می‌توانی قسم حضرت عباس بخوری که قصد و منظور پروردگار صددرصد همین بوده که تو تفسیر کرده‌ای؟! چطور می‌خواهی این مسئله را اثبات کنی؟! مگر فکر تو فراگیر به علم خداوند است که فهمیده‌ای این تفسیر تو همان مقصود خداوند از آیه است؟!

 

یکی از نشانه‌های مؤمنین

«يُعَلِّمُهُمُ اَلْكتٰابَ»[2] یعنی شما شاگرد هستید. انسانی که مؤمن است، این مطلب را باید باور کند. آن‌ کسی ‌که دین ندارد، به هیچ‌کدام از این مطالب باوری ندارد، حتی به خود قرآن هم باور ندارد؛ اما آن کسی‌ که در حدی اهل دین و خداست، متدین است، این نکات قرآن کریم را قبل از ورود به قرآن باید باور کند. این باور، یکی از پایه‌های ایمان است که من با «وَ یعَلِّمُهُمُ اَلْكتٰاب» باورم شود شاگرد و سرنشین هستم و نمی‌توانم کشتی را در دریای زندگی به‌تنهایی به مقصد هدایت کنم! باید خود را به‌ دست کشتی‌ران بدهم!

 

معلم خوب، راه نجات از طوفان‌ها

مرحوم آیت‌الله‌العظمی «حاج شیخ محمدحسین غروی اصفهانی» در این ۱۵۰سالهٔ اخیر از نظر علمی، آدم بسیار بسیار کم‌نظیری بوده‌اند. ایشان یک دیوان شعر دارند که واقعاً عالمانه است. من وقتی که بچه مدرسه‌ای بودم، مداح‌های آن زمان شعرهای ایشان را زیاد می‌خواندند. شعرهای ایشان حکیمانه است؛ علم است. الآن اشعار ایشان را کم می‌خوانند یا نمی‌خوانند. حداقل من در این ۲۷-۲۸ سال، در هر جلسه‌ای که بودم، شعرهای ایشان را نشنیده‌ام. ایشان یک غزل دارند که یکی از باحال‌ترین غزلیات دیوانشان است؛ بسیار عالی است و خیلی نکات زیبایی دارد. اول این غزل با این شعر شروع می‌شود، اگر دیوانش را دارید و امشب خواستید آن را ببینید، شروع آن با این خط است:

اگر روزانه باشد یا شبانه

ندارم جز نوای عاشقانه[3]

بعد بقیهٔ ابیات را بیان می‌کنند تا به این خط از شعرشان می‌رسند که به قول ما که یک مقدار شعر بلد هستیم، این خط، شاهکار یا گل این غزلشان است:

اگر نوح است کشتی‌بان مکن هُول

از این دریای ناپیدا کرانه

اگر می‌خواهی بدون نوح وارد این دریا شوی، غرق شدنت در همان لحظات اول حتمی و قطعی است.

 

دنیا، گرداب بی‌پایان

با توجه به راهنمایی‌هایی که به ما شده است، وجود مبارک حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع) برای شاگردشان هُشام‌بن‌حکم، از لقمان حکیم نقل می‌کنند. لقمان پسرش را نصیحت می‌کرد که یک نصیحتش این بود: «یا بُنيّ! إنّ الدنیا بَحرٌ عميقٌ».[4]

 انسان اگر این مطالب را باور کند، سالم زندگی می‌کند. چقدر عالی! مشکل مردم دنیا این است که خیالات خود را در امور معنوی باور می‌کنند. مردم عالم این مشکل را دارند که در هر چیزی یا به دردخور یا به دردنخور اندیشه می‌کنند؛ ولی دربارهٔ خودشان اندیشه نمی‌کنند. 

لقمان فرمود: «یا بُنيّ! إنّ الدنیا بَحرٌ عميقٌ»[5] این دنیا را می‌بینی؟ آن چیزی که چشم منِ بصیر حکیمِ یاری‌شدهٔ از جانب خدا می‌بیند، دریایی است که کف آن معلوم نیست. اگر در این دریا بیفتی و ده متر یا پنجاه متر پایین بروی، به کف می‌رسی. امروز کف دریاها معلوم است؛ اما دنیا دریایی است که کف آن معلوم نیست. پسرم، از زمان آدم(ع) تا حالا که من برایت حرف می‌زنم، «قد غَرِقَ فيها عالَمٌ كثیرٌ»[6] یکی‌دو تا نه، جهانیان زیادی در این دریا غرق شده‌اند. وقتی در این غرق شدن روحشان از بدنشان جدا شد، روح به‌طرف جهنم رفت تا قیامت که بدنشان را هم به آنها برگردانند و بدن را هم به جهنم ببرند؛ چون بدن و روح در دنیا، در تمام نیکوکاری‌ها و بدکاری‌ها شریک، هم‌دست، هم‌زلف و یکی هستند. هنگام مُردن، بدن را دفن می‌کنند؛ چون در عالم برزخ بدن را نیاز ندارند. مثل جفتِ بچه که تا وقتی در رحم مادر است لازمش دارند؛ اما زمانی که قابله بچه را از مادر جدا می‌کند، جفت را جدا می‌کند؛ چون دیگر نیازی به آن ندارد و آن را خاک می‌کنند.

 

راه نجات از گرداب دنیا

ما در دو جا بدن را لازم داریم: یکی در دنیاست، یکی آخرت. در برزخ بدن را لازم نداریم، لذا دفنش می‌کنند و متلاشی و خاک می‌شود و دوباره آن را برمی‌گردانند. «قد غَرِقَ فيها عالَمٌ كثیرٌ»، چه کسی غرق نمی‌شود؟ آن کسی که دستش در دست یک معلم است. کدام معلم؟ معلمی که خدا او را معلم قرار داده است، نه هر کسی که چهار نفر بنشینند و او را انتخاب کنند؛ مثل هشتاد سال پیش که در شوروی «لِنین» را انتخاب کردند و گفتند معلم بشریت است؛ یا افرادی چون «مارکس»، «هِگِل»، «فُروید»، «داروین»، «دورکیم» را انتخاب کردند و گفتند این، معلم است. هنوز هم اینها را معلم می‌گویند و کتاب‌ها و افکارشان در دانشگاه‌ها درس داده می‌شود. الآن جهان تحت تأثیر اقتصاد دورکیم و روان‌شناسی فروید و یک عده از دانشمندان صهیونیست معروف است. در دانشگاه‌ها هنوز روی تفکر این افراد کار می‌شود. 

آن کسی که دستش در دست معلم انتخاب‌شدهٔ خداست، در این دنیایی که کف آن هم پیدا نیست، غرق نمی‌شود!

 

راه سعادت و خوشبختی جهان اسلام

اما این سورهٔ چند آیه‌ای «والعَصرِ»، (بعد از بسم‌الله) حاوی نکات بسیار پرارزشی است. گاهی من در کتابخانه‌ها دیدم برای این سورهٔ سه‌چهار آیه‌ای، سه جلد کتاب چهارصد صفحه‌ای نوشته‌اند که ۱۲۰۰ صفحه در چهارچوب این سوره می‌شود. «سید جمال‌الدین اسدآبادی» در کشورها، مخصوصاً مصر، به امت اسلام می‌گفت: تا این سوره در زندگی‌تان پیاده نشود، روی خوشبختی و سعادت را نخواهید دید و معطل هستید، استعمار هم بر شما حاکم است.

 

گناه و ناپاکی در عصر پیامبران

بسم‌الله در سوره جایگاه خاص خودش را دارد و توضیح آن‌هم مفصل است که نود جلسه راجع به بسم‌الله سخنرانی داشته‌ایم که بخشی‌اش هم چاپ شده است.

«وَ اَلْعَصْرِ»[7] واو در آیه، واو قسم است؛ یعنی سوگند به روزگار. اکنون با تکیه بر آیات و روایات دیگر با هم‌ یک تدبری بکنیم و ببینیم که منظور از این روزگار، چه روزگاری است؟ از زمان حضرت آدم، بعد از ایشان زمان حضرت نوح، بعد زمان حضرت ابراهیم، زمان حضرت موسی، حضرت سلیمان، حضرت داود و حضرت عیسی(علیهم‌السلام)، همین‌طور تا زمان پیامبر(ص) و یازده ائمه(علیهم‌السلام)، یعنی از زمان آدم تا الآن و از حالا تا سال‌های بعد، روزگارهایی بودند که هفتادهشتاد درصد ظرف آن از آلودگی، بت‌پرستی، حرام‌خوری، ربا، زنا، ظلم، غارت و آدم‌کشی پر بود؛ روزگارهایی که نجَس بوده، نه نجِس، نجِس یعنی آلودگی ظاهری، نجَس یعنی آلودگی‌های معنوی و باطنی.

روزگار آدم(ع) آلودهٔ به قابیل بود. قابیل، آدم‌کش بود و به فرمودهٔ امیرالمؤمنین(ع)، آلودهٔ به یکی از خواهرانش بود که او هم آدم ظالم و خرابکاری بود. روزگار نوح(ع) هم که ۹۵۰ سال غرق در فساد بود. روزگار ابراهیم(ع)، روزگار بت‌پرستی و نمرودیان بود. روزگار موسی‌بن‌عمران(ع) بدترین آلودگی را از این یهودی‌ها داشته‌ایم، روزگار مسیح(ع) هم همین‌طور پر از آلودگی بود. تمام این روزگارها پر از آلودگی بود.

 

قسم‌های خداوند در قرآن

قسم‌های خداوند واقعاً به این قطعهٔ روزگارهاست که نود درصدش نَجَس و آلوده بوده؟ اگر بقیهٔ قسم‌های خدا در قرآن را بررسی کنیم، می‌بینیم خداوند متعال در قرآن به هرچه قسم خورده، صددرصد پاک است؛ قسم به خورشید، قسم به ماه، قسم به شب، قسم به روز، قسم به جان تو ای پیامبر(ص)، قسم به آسمان، قسم به پروردگارت، قسم به زمین. اینها نوع قسم‌های قرآن است. مُقسَم‌علیه‌اش، یعنی آنچه که خدا به آن قسم خورده، موجود پاک است. روش پروردگار است که به چیزی قسم می‌خورد که صددرصد پاک است؛ یا پاک مادی، یا پاک معنوی.

 

مراد از قسم به «عصر»

ما در قرآن نداریم پروردگار عالم به یک چیز آلوده قسم خورده باشد. وقتی به شیء آلوده قسم نخورده است، طبق روش پروردگار، نباید به زمان آلوده قسم خورده باشد. این روزگاری‌که خدا به آن قسم خورده، چه روزگاری است؟ روزگاری است که ظرف آن از عدالت همه‌جانبه پر است و از ظلم کاملاً خالی. عدالت چنان در آن ظرف پر است که جای یک ذره فساد برای اینکه بیاید و یک گوشهٔ این ظرف بنشیند، وجود ندارد. در تمام روزگارها از «إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَفِی خُسْرٍ»[8] پر بوده؛ اما روزگار امام دوازدهم که ظرفش پر از عدالت است، مردم آن زمان (زن، مرد، جوان، پیر، کاسب و آنهایی که در حکومت امام زمان(عج) دولتی هستند) مصداق این آیه هستند: «إِلاَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا»[9]. قسم به روزگار که تمام مردم در خسارت هستند؛ الا آن روزگاری که «إِلاَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ وَ تَوٰاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوٰاصَوْا بِالصَّبْر»[10]. به چنین روزگاری جا دارد که قسم خورده شود.

در چنین روزگاری، طبق قرآن و روایات (من مجموع آن را می‌گویم؛ چون آیات مربوط به امام عصر را که ائمهٔ ما به ایشان تأویل کرده‌اند و روایاتی که مربوط به عصر حکومت ایشان را دیده‌ام)، یک مرد، یک زن، یک جوان، یک پیر، یک کاسب، یک دولتی هوس گناه نمی‌کند. مردم آن زمان به این نتیجه می‌رسند که ما ابداً به گناه نیاز نداریم، هیچ خلائی را با گناه نمی‌توانیم پر کنیم و نیاز همه به خوبی‌هاست و به بدی‌ها نیاز نداریم. به روزگاری که ایمان و باور مردمش این است که من در هیچ چیز برای پیشبرد کارم به گناه نیاز ندارم، قسم می‌خورد.

الآن هم ما به گناه نیاز نداریم، اما خودمان را نیازمند آن کرده‌ایم!

 

اعتقاد مردمان عصر ظهور

عالمی در اصفهان بود. من در سن نود سالگی‌اش طلبه بودم. از قم دوبار به دیدنش رفتم. آن‌وقت هم که من به دیدنش رفتم، چشم‌هایش از کار افتاده بود و نمی‌دید؛ ولی من تا الآن که پنجاه سال گذشته است (من آن‌وقت بیست سالم بود) عاشقش هستم. اعتقاد آن زمان این بود که اعلم علمای شیعه در قم و نجف است. یکی از علمای بزرگ اصفهان برای خودم می‌گفت: من شاگرد ایشان بودم، آمدم خدمتشان که اجازه بگیرم برای ادامهٔ تحصیل به نجف و نزد مراجع نجف بروم و ایشان تشویقم کرد. من چهار ماه در نجف، پای تمام درس‌ها رفتم و دیدم چیزی به من اضافه نمی‌شود؛ ولی حاج‌آقا رحیم ارباب از نجف اضافه‌تر بود. عمامه هم نداشت و کلاه پوستی می‌گذاشت.

به ایشان گفتند: شما چه نظری در مورد خودتان دارید؟ ایشان فرمودند: من دربارهٔ علم نسبت به خودم هیچ نظری ندارم. یعنی کنار عالمی مثل خدا، انبیا و ائمهٔ طاهرین من خودم را عالم نمی‌دانم؛ اما دو نظر در زندگی‌ام برای خودم دارم که اگر بگویم، به سود شماست: یکی اینکه از قبل از سن تکلیف، نه غیبت کرده‌ام و نه غیبت شنیده‌ام. ما نیازی به غیبت داریم؟! نه، اصلاً! حاج‌آقا رحیم که نود سال غیبت نکرد و غیبت نشنید، چه خلائی در زندگی‌اش بود؟! و یکی هم فرمودند: من در این نود سال تا حالا که چشمم از کار افتاده، یک‌بار از بچگی به نامحرم نگاه نکردم. ما چه نیازی به نگاه‌کردن به نامحرم یا ربا یا شهوت حرام داریم؟! برای مردم روزگار امام عصر(عج)، «این نیاز ندارم» یک مسئلهٔ باورشده است. برای اینکه کاری را پیش ببرند، نیاز به هیچ گناهی ندارند؛ اما به تمام خوبی‌ها نیاز دارند. به تک‌تک آن مردم می‌شود قسم خورد، چه رسد به زمانشان که نورانی‌ترین و پاک‌ترین روزگار جهان است.

 

احوال مردم در زمان ظهور

در روایاتمان موجود است که زمان امام عصر(عج) بازارها مأمور ندارد؛ چون مردم، نیاز ندارند که مأمور مغازه‌ها را بپاید. طلافروشی هم زمان امام زمان(عج) وجود دارد. جوان‌ها، دخترها و پسرها آن زمان هم ازدواج می‌کنند و انگشتر، گردن‌بند و دست‌بند، طبیعی زندگی است. طلافروش یا کاسب‌های دیگر وقتی که غروب بخواهند به خانه‌شان بروند، نیاز نمی‌بینند کرکره را پایین بکشند، دزدگیر را روشن کنند، قفل الکترونیکی بزنند یا شماره به کلانتری بدهند؛ چون می‌دانند در زمانی قرار دارند که دزد پیدا نمی‌شود؛ چون هیچ‌کس خودش را نیازمند دزدی نمی‌بیند و می‌گوید من برای پیشرفت کارم یا یک لقمه نانم یا زندگی‌ام نیاز به دزدی ندارم، این است که همین‌طوری درِ مغازه‌ها را باز و رها می‌کنند و ظهر به نماز می‌روند و بعد هم که می‌آیند، همه‌چیز سر جایش است؛ چون هیچ‌کس احساس نیاز به دزدی، غارت، خوردن ارث خواهر و برادر و ریختن خون نمی‌کند. اصلاً مردمی هستند که احساس نیاز به گناه نمی‌کنند! عصر، یعنی روزگارِ در زمان ایشان فقط ظرف پاکی و درستی است. ما که خیلی آرزو داریم آن زمان را ببینیم! اگر بخواهیم آن زمان را ببینیم و اینکه ما را قبول کنند، باید این احساس نیاز به گناه در ما کشته و درختش ریشه‌کن شود.

 

برکت وجود امام زمان(عج)

 «خواجه نصیرالدین طوسی» جمله‌ای دارند؛ جملهٔ خیلی فوق‌العاده‌ای است. خواجه شخصیت کم‌نظیری بود. یک لقب که دانشمندان بزرگ به خواجه دادند، «استاد البشر» است و یک لقب دیگر هم «عقل حادی‌عشر». آن زمان‌ها می‌گفتند: کارگردان جهان که زیرمجموعهٔ پروردگارند، ده عقل است. ببینید خواجه چه شأنی داشته که فلاسفه به ده عقل، ایشان را هم اضافه کرده‌اند و عقل حادی‌عشر می‌گویند. ایشان قائل به غیبت امام دوازدهم نبود. اصلاً مثل ما نمی‌گفت امام غایب و قائل به غیبت نبود. ایشان می‌گفت: «وجودُهُ لُطْفٌ و غِيبَتُهُ منّا»[11] ما غایب از ایشان هستیم، ایشان از ما غایب نیست. علت غیبت، ما هستیم نه او. کاری که حافظ می‌گوید بکنیم تا او را ببینیم:

غسل در اشک زنم کَاهل طریقت گویند

پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز[12]

اگر این پرده‌های ظلمانی از جلوی چشم همهٔ ما کنار برود، می‌فهمیم که او غایب نیست تا او را نبینیم، بلکه ما از او غایب هستیم. او که ما را می‌بیند، پس او حاضر است. ما او را نمی‌بینیم، پس ما غایب هستیم. بنابراین شاگرد غایب ما هستیم و امامِ حاضر اوست. او امام غایب نیست. این همان گفتهٔ خواجه است.

 

خنکای محبت امام زمان(عج)

معروف است که شخصی به علامهٔ بحرالعلوم (۲۵۰ سال پیش، پرچم مرجعیت شیعه دست ایشان بود و ایشان معاصر با ملامهدی نراقی بودند. ملامهدی در ایران بود، ایشان هم در نجف ساکن بودند. هر دویشان هم اعلم بودند) عرض کرد: در طول عمرتان اتفاق افتاده که چهرهٔ امام دوازدهم را، ولو از دور و اینکه با شما حرف نزده باشند، ببینید؟ فقط ایشان را دیده باشید و یقین هم شده باشد که ایشان هستند؟ ایشان فرمودند: من بارها گرمی آغوش امام عصر(عج) را حس کردم؛ یعنی من وقتی که ایشان را زیارت کردم، امام بغل باز کردند، مرا بغل گرفته و دو دست خودشان را گره زده به من و مرا به سینه‌شان فشار دادند؛ شما می‌گویید که امام را دیده‌اید؟! 

 

رابطهٔ تزکیهٔ نفس و رؤیای صادقه

اگر ما روزگار را کوچک و محدود به خودمان بکنیم، برای خودمان روزگاری درست کنیم که با تمام پاکی در این روزگار باشیم، دیدن ایشان مشکل نیست. امام صادق(ع) کلام زیبایی در یکی از آیات سوره یونس دارند، می‌فرمایند: «اگر در بیداری حقایق را نبینید (عده‌ای هستند که می‌بینند)، اگر خودتان را تزکیه کنید، دیدن حقیقت در خواب، طبق قرآن امر قطعی است؛ چنان‌که یوسف چهل سال بعد خودش را در خواب دید؛ این صریح قرآن است: «يٰا أَبَتِ إِنِّي رَأَيتُ أَحَدَ عَشَرَ كوْكباً وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ رَأَيتُهُمْ لِي سٰاجِدِينَ»[13]. چهل سال بعد، وقتی یعقوب و مادر یوسف و برادرانش کمال فروتنی را به ایشان نشان دادند، به پدرش گفت: «هٰذٰا تَأْوِيلُ رُؤيای مِنْ قَبْلُ»[14] آنچه من چهل سال پیش در خواب دیدم، حالا در بیداری هم می‌بینم. حداقل این است که آدم حقیقت را در خواب ببیند.

 

یک داستان زیبا

یکی از علمای اصفهان که از دنیا رفته (من اصفهان که منبر می‌رفتم، با او مأنوس بودم)، برایم داستانی نقل کرد. این داستان برای زمان فتحعلی شاه قاجار است که اصفهان محور تمام علمایش دو تا عالم بزرگ بودند؛ از همه سر بودند. یکی مرحوم «آقا سید محمدباقر حجت‌الاسلام» بود که این طرف رودخانه، یعنی ورودی شهر از سمت تهران، یکی‌هم آن طرف زاینده‌رود که معروف به حسین‌آباد است. مرحوم آقا سید محمدباقر، مرجع مردم این ناحیه رودخانه بود و مرحوم ابوالمعالی کلباسی «حاج میرزا ابراهیم» مرجع آن‌طرف رودخانه بود. 

نقل می‌کرد که مرحوم حاج‌میرزا ابراهیم می‌فرمودند:من در مسئله‌ای گیر کردم (با آن علمشان، با آن مرجعیتشان)، برایم حل نمی‌شد، به این کتاب مراجعه کردم، به آن کتاب؛ هر کاری کردم، حل نشد. ذهنم به این مسئله درگیر شده بود و به قول امروزی‌ها، اعصابم دیگر زیر فشار این درگیری داشت خُرد می‌شد. باز با تکیه به گفتار امام صادق(ع) عرض می‌کنم که یک رشته مشاهدات مربوط به خواب است؛ آن‌هم برای رده‌های دسته اول! گفت: شب خواب دیدم وارد سالنی شدم. پیغمبر اکرم، صدیقهٔ کبری تا امام زمان(علیهم‌السلام) دور این سالن نشسته‌اند و آقاسید محمدباقر حجت‌الاسلام هم بین پیغمبر و صدیقهٔ کبری(صلوات‌الله علیهم) نشسته است. گفتم فرصت خیلی غنیمت است. مؤمن بالا این‌طور است؛ در خواب هم متوجه می‌شود که ذهن درگیر یک مسئلهٔ بسیار پیچیده است. گفت الآن که صدیقهٔ کبری نشسته، من بروم و این مشکل علمی‌ام را از حضرت زهرا(س) بپرسم. بارک‌الله به معرفتش، بارک‌الله! یعنی یقین داشت با اینکه پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین تا امام عصر(علیهم‌السلام) نشسته‌اند، علم صدیقهٔ کبری علم انبیاست.

او گفت: زانو زدم و عرض کردم خانم، من چندوقت است که ذهنم درگیر این مسئله است. با مطالعه و مراجعهٔ به کتاب حل نشد، چه‌کار کنم؟ شما برای من حل می‌کنید؟ فرمودند: از پسرم آقاسید محمدباقر بپرس، گفت: من در خواب خیلی شگفت‌زده شدم! من آقاسید محمدباقر را در ذهن خودم در این حد علمی حساب نمی‌کردم؛ اما امر صدیقهٔ کبری بود. به آقاسید محمدباقر گفتم و ایشان هم خیلی روان، پیچیدگی آن مسئلهٔ علمی را برای من حل کرد. از خواب بیدار شدم! چنان احساس امنیت و راحتی کردم و خدا را شکر کردم که این مسئله حل شد. 

آفتاب‌نزده بلند شدم، از حسین‌آباد آمدم به بیدآباد؛ اول طلوع آفتاب در خانهٔ آقاسید محمدباقر رسیدم. در باز بود؛ وارد شدم. دیگر نزدیک درسش بود؛ تا چشمش به من افتاد، بلند شد و من را در آغوش گرفت و کنار دست خودش نشاند و گفت: چه عجب از حسین‌آباد آمدید بیدآباد! گفتم: آقا آمدم زیارت شما. گفت:خدا را شکر! خوشحال هستم! گفتم: یک مسئلهٔ پیچیده و مشکلی در ذهنم است که آمدم خدمت شما، مثلاً با هم مباحثه کنیم و ببینیم از طریق گفت‌وگو و مباحثه حل می‌شود؟ فرمودند: مباحثه‌ کار خیلی خوبی است؛ ولی من جواب این مسئله را دیشب خدمت مادرم، صدیقهٔ کبری به شما دادم؛ دوباره می‌خواهید بدانید؟

 

راه دیدن امام زمان (عج) 

در دعای شعبانیه هست: خدایا! جوری شود که حتی حجاب‌های نور که بین من و تو است، کنار برود. حجاب‌های نور، نه حجاب‌های ظلمانی؛ حجاب‌های ظلمانی که یک داستان دیگر دارد.

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «کسی که دچار هرکدام از رذایل اخلاقی باشد، به تناسب آن رذیلت، دری از درهای رحمت خدا به رویش بسته می‌شود». با این چشم مگر می‌شود دید؛ با این گوش مگر می‌شود شنید؛ اما اگر انسان بخواهد ببیند و بشنود، امکان دارد. فقط از این نقطه باید شروع شود، برای اینکه حداقل آدم چهرهٔ این چهرهٔ الهی را در خواب ببیند؛ باید بگوید من دیگر احساس نیاز به هیچ‌گناهی در زندگی‌ام نمی‌کنم و روی همین نقطه هم ثابت‌قدم بماند. یعنی از فردا به بعد، روز دوازدهم شعبان، هر گناهی هم اگر پیش بیاید، برای حل مشکلاتم و اینکه کارم پیش برود یا چیزی گیرم بیاید، هیچ‌نیازی به گناه ندارم. آن وقت، اگر امتحان کنیم، می‌بینیم که چه درهایی از فیوضات الهیه به روی ما باز می‌شود. دیگر آن‌وقت به جای دعاکردن و گفتن «اللهم أرني الطَلعَّة الرَشیدة» خدایا! به ما نشانش بده؛ راهش این است که بگویم هیچ‌نیازی به گناه ندارم. حداقلش به فرمودهٔ امام صادق(ع) در خواب است و حداکثرش هم در بیداری است.

 

دعای پایانی

خدایا! به حقیقت امام زمان(عج) و به حقیقت مولود امشب، حضرت علی‌اکبر(ع) که امام صادق(ع) او را جزء دارندگان مقام عصمت می‌دانستند،[15] توفیق برطرف کردن موانع بین ما و خودت و انبیا و ائمه عنایت بفرما!

برادران و خواهران! ما باید خیلی شجاع شویم، یک خرده زورمان کم است و کم هم شده، خدایا! شوق به عبادت خالصانه را در ما قوی کن!

نفرت از گناه را در ما قوی کن!

خدایا! گذشتگان ما اگر گرفتارند، همه‌شان را به امام عصر(عج) ببخش!

خدایا! دین ما، مملکت ما، مردم بزرگوار ما، محراب و منبر ما، محرم، صفر و رمضان ما، مرجعیت و رهبری ما را از حوادث حفظ گردان!

وجود مبارک امام زمان(عج) را دعاگوی ما و زن و بچه‌ها و نسلمان قرار بده!

 


[1]. بحار الانوار، ج۸۹، ص۲۰: «قال الحسين بن علي (ع): كتاب الله عز وجل على أربعة أشياء على العبارة، والإشارة، واللطائف، والحقائق، فالعبارة للعوام، والإشارة للخواص واللطائف للأولياء، والحقائق للأنبياء».
[2]. سورهٔ بقره: آیهٔ ۱۲۹؛ سورهٔ آل‌عمران: آیهٔ ۱۶۴؛ سورهٔ جمعه: آیهٔ ۲.
[3]. دیوان غروی اصفهانی: غزل ۱۱۹.
[4]. بحار الانوار، ج۱، ص۱۳۶.
[5]. همان.
[6]. همان.
[7]. سورهٔ عصر: آیهٔ ۱.
[8]. سورهٔ عصر: آیهٔ ۲.
[9]. سورهٔ عصر: آیهٔ ۳.
[10]. سورهٔ عصر: آیهٔ ۳.
[11]. تجرید الاعتقاد، ص۲۲۱.
[12]. دیوان حافظ، ص۲۶۴.
[13]. سورهٔ یوسف: آیهٔ ۴.
[14]. سورهٔ یوسف: آیهٔ ۱۰۰.
[15]. مفاتیح الجنان، ص۴۴۰: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلصِّدِّيقُ اَلطَّيِّبُ اَلزَّكِيُّ اَلْحَبِيبُ اَلْمُقَرَّبُ وَ اِبْنَ رَيْحَانَةِ رَسُولِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ مِنْ شَهِيدٍ مُحْتَسِبٍ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ مَا أَكْرَمَ مَقَامَكَ وَ أَشْرَفَ مُنْقَلَبَكَ أَشْهَدُ لَقَدْ شَكَرَ اَللَّهُ سَعْيَكَ وَ أَجْزَلَ ثَوَابَكَ وَ أَلْحَقَكَ بِالذِّرْوَةِ اَلْعَالِيَةِ حَيْثُ اَلشَّرَفُ كُلُّ اَلشَّرَفِ [وَ فِي اَلْغُرَفِ اَلسَّامِيَةِ] كَمَا مَنَّ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَكَ مِنْ أَهْلِ اَلْبَيْتِ اَلَّذِينَ أَذْهَبَ اَللَّهُ عَنْهُمُ اَلرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً».

0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
معلم امام زمان(عج) عصر ظهور تدبّر آلودگی تزکیهٔ نفس

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^