فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ارزش زیارت حضرت رضا(ع) در کلام امیرالمؤمنین(ع)


معارف اسلامی - جلسه دهم شنبه (26-7-1399) - صفر 1442 - جلسه مجازی - 51.17 MB -

علم امیرالمؤمنین(ع) به گذشته و آیندهقدرت علمی امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه-تشریح عالمانۀ مورچه-رنگ‌آمیزی شگفت‌انگیز پرهای طاووس-نحوۀ شکل‌گیری نظام هستیبی‌خبری شیعه از فرهنگ امیرالمؤمنین(ع) ارزش زیارت حضرت رضا(ع) در کلام امیرالمؤمنین(ع)شناخت حق حضرت رضا(ع) -فریب مردم توسط گروهی ظاهرالصلاح-حقیقت معنایی «عَارِفاً بِحَقِّهِ»روایتی بی‌نظیر از عظمت مؤمن-حرمت مؤمن در قرآن کریمتعریف ایمان در نظر امام رضا(ع)-گره ایمان با قلب-اقرار به زبان-عمل با اعضا و جوارحقطعه‌ای عبرت‌آموز از امام رضا(ع)-بردگی و بندگی مردم در روزگار کنونی به پولمحبت ویژۀ حضرت رضا(ع) به زوار-فریادرسی حضرت رضا(ع) در سه جاکلام آخر؛ سفارش حضرت رضا(ع) به گریۀ بر ابی‌عبدالله(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

علم امیرالمؤمنین(ع) به گذشته و آینده

فاصلهٔ زمان امیرالمؤمنین(ع) با حضرت رضا(ع) بیش از صد سال است. امیرالمؤمنین(ع) سه امام بعد از خودشان، یعنی امام مجتبی(ع)، حضرت ابی‌عبدالله(ع) و حضرت زین‌العابدین(ع) را دیده‌اند که زین‌العابدین(ع) در شب شهادت امیرمؤمنان(ع) دوساله بودند؛ دیگر امامان بعد از خودشان را با چشم سر ندیدند. 

وجود مقدس ایشان طبق «نهج‌البلاغه» و روایات، به زمان گذشته تا اول آفرینش و به آینده تا اعماق قیامت آگاه بودند؛ کسی هم قبل و بعد از خودشان اعلام عمومی نکردند که «سَلُونِی قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِی» پیش از آنکه من دیگر در بین شما نباشم، هرچه دلتان می‌خواهد، از من بپرسید؛ همچنین روی منبر فرمودند: من به جاده‌های کل عوالم بالا و آسمان‌ها، آگاه‌تر از جاده‌های زمین شما هستم؛ یعنی آگاهی من نسبت به زمین شما یک نقطه است، ولی آگاهی من نسبت به کل عوالم هستی یک علم گسترده است. علم من به این زمین کامل است، ولی در مقابل علم من به عوالم بالا یک نقطه است و چیزی نیست. وقتی حضرت در آینهٔ این آگاهی نگاه می‌کردند و تا اعماق ابدیت و گذشته را می‌دیدند، امامان بعد از زین‌العابدین(ع) و تمام حوادث روزگارشان را هم می‌دیدند. امیرالمؤمنین(ع) با این علم، دانایی و آگاهی فرموده‌اند: «سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّی بِخُرَاسَانَ مَنْ زَارَهُ إِلَیْهَا عَارِفاً بِحَقِّهِ وَ حَرَّمَ اللّه جَسَدَهُ عَلَی النَّار» معجزات امیرالمؤمنین(ع) بسیار است و این یکی از معجزات ایشان است. 

 

قدرت علمی امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه

شما می‌دانید که امروز بخشی از برق کشورها توسط توربین‌های پایین سدهای پر آب تأمین می‌‌شود و این مسئلهٔ روشنی است. ظاهراً حضرت با ابن‌عباس در کنار آب خروشان فرات قدم می‌زدند، به ابن‌عباس فرمودند: اگر بخواهم از این آب روشنایی بگیرم، در توانم هست. 

بر امت روزگارش افسوس ×××××××× چون گشت عقول جمله معکوس

دادند تو را ز دست یک‌بار ××××××××× گشتند به سامری گرفتار 

اگر ظرفیت مردم زمانت از نظر عقلی و معرفتی ظرفیت قابل‌قبولی بود، معجزاتی از تو سر می‌زد که همه را شگفت‌زده و متحیر می‌کرد. این هم گوشه‌ای از آگاهی اوست که 1500 سال پیش با نگاه کردن به آب فرات، به ابن‌عباس گفتند؛ اگر بخواهم از این آب روشنایی بگیرم، می‌توانم.

 

-تشریح عالمانۀ مورچه

حضرت دو خطبه در نهج‌البلاغه دارند که خیلی خواندنی است و آدم را مات می‌کند! اگر کسی بخواهد درون مورچه را ببیند، حتماً باید آن بدن خیلی کوچک و کم‌وزن را خیلی ظریف بشکافد تا ببیند که چه‌چیزی در این ظرف قرار داده شده است؛ ولی امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‌ای از نهج‌البلاغه، این‌قدر عالمانه مورچه را تشریح کرده‌اند؛ بندهای بدنش، شاخک‌ها، دستگاه تنفس، دستگاه دافعه‌، دستگاه جاذبه و دستگاه هاضمه‌اش. این تشریح دنیا را متحیر می‌کند که چگونه بدون میکروسکوپ و ابزار علمی، آن‌هم 1500 سال پیش، تمام موجودیت مورچه را شرح داده‌اند؟! آیا ایشان با این علم، لیاقت امامت بر عالم را نداشتند؟! 

حال که لیاقت داشت، پس چرا او را کنار زدید، خانه‌نشین کردید و به غربت کشیدید؟ چرا به جای اینکه این علم را دربارهٔ همه‌چیز در روزگار خودش پخش کند، کاری کردید که هر روز از خانه با یک بیل و کلنگ بیرون برود و برای خرج زندگی‌اش اجیر باغ‌دارهای مدینه شود؟ این دیگر چه غربتی است؟! همه می‌گویند که امام حسین(ع) و امام رضا(ع) غریب هستند؛ اما اگر معنی غربت را بدانند، احدی از زمان آدم(ع) تا حالا، مثل علی(ع) غریب نبوده است.

 

-رنگ‌آمیزی شگفت‌انگیز پرهای طاووس

حضرت خطبهٔ دیگری هم دارند که دربارهٔ طاووس است. شما به پرنده‌شناسان امروز بگو که نه داخل بدن طاووس، نه شکل طاووس و نه قدرت طاووس، بلکه فقط رنگ‌آمیزی پرهای طاووس را برای تو توضیح بدهند. امیرالمؤمنین(ع) رنگ‌های ساده و ترکیبی پر طاووس را به‌گونه‌ای در این خطبه توضیح داده که انگار خودشان خالق طاووس بوده‌اند. 

-نحوۀ شکل‌گیری نظام هستی

دیگر به خطبهٔ اول اشاره نمی‌کنم که شروع آفرینش تا شکل‌گیری این نظام هستی را روی منبر مسجد کوفه توضیح داده‌اند؛ چگونه جهان شکل گرفت؟ چگونه ابتدای این جهان به تعبیر خودشان و قرآن، «دخان» و به تعبیر اروپایی‌ها، گاز سدیم بود؟ این گاز زمان به زمان جلو آمد تا به‌صورت شیری زده شد که در مَشک است و بعد به‌شکل خمیر درآمد. کل آسمان‌ها، ستارگان و زمین را با این فواصل دقیق، با آن خمیر خلق کرد. این چه قدرت علمی است؟ 

 

بی‌خبری شیعه از فرهنگ امیرالمؤمنین(ع) 

شما یقین بدانید، چون من این را دنبال کرده‌ام و وقتی در لندن بودم، به دیدن آسمان‌نمای لندن هم رفتم که از شروع خلقت تا الآن آفرینش را نشان می‌دهد. بیشتر از هزار صندلی و یک گنبد خیلی مهمِ بدون ستون داشت، کل چراغ‌ها را خاموش کردند که آدم حتی کنار دستی‌اش را هم نمی‌دید. فیلم شروع جهان را از گاز سدیم تا برپا شدن همهٔ این جهان نشان دادند. من این مطلب را به رئیس دانشگاه «گریگوریان» ایتالیا گفتم: آنچه به نام «لاپلاس»، «کپرنیک» و دیگر دانشمندان خودتان ثبت کردید، انصاف نبود! شما به خودتان زحمت ندادید که به قرآن و نهج‌البلاغهٔ ما نگاه کنید و ببیند که امیرالمؤمنین(ع) مسئلهٔ خلقت را قبل از دانشمندان شما بدون کم و زیاد توضیح داده‌اند. البته ما هم بی‌انصاف هستیم که من بالای هفتاد سال دارم، شما هم چهل، پنجاه، شصت و بیست سال دارید؛ آیا تا حالا نهج‌البلاغه را یک‌بار نوبر کرده‌ایم که بخوانیم؟ آیا همین خطبهٔ اول، خلقت مورچه‌ و آفرینش طاووس را خوانده‌ایم؟! ما شیعه هستیم، اما از فرهنگ امیرالمؤمنین(ع) بی‌خبر هستیم و نمی‌دانیم امام ما چه بوده است!

 

ارزش زیارت حضرت رضا(ع) در کلام امیرالمؤمنین(ع)

با این گستردگی آگاهی که عرض کردم و از نهج‌البلاغه هم خیلی صریح، نه به‌طور کنایه، استفاده می‌شود که امیرالمؤمنین(ع) از جهان قبل از خودشان، یعنی از گذشته تا زمانی که خدا می‌خواست خلقت را شروع کند، آگاهی داشتند؛ همچنین از آینده هم تا اعماق ابدیت آگاهی داشتند. این تعجب ندارد اگر بفرمایند: «سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّی بِخُرَاسَانَ» چون خودشان می‌گویند که علم مثل سیل از من جاری است. آینده و گذشته در مشت علی است. پاره‌ای از تن من در آینده در سرزمینی به نام خراسان دفن می‌شود. «مَنْ زَارَهُ إِلَیْهَا عَارِفاً بِحَقِّهِ» کسی که او را زیارت کند، درصورتی که معرفت به حق او داشته باشد، «وَ حَرَّمَ اللّه جَسَدَهُ عَلَی النَّار» خدا بدنش را بر آتش دوزخ حرام می‌کند. خدا حرام می‌کند؛ خیلی نکته است! خدا فتوای حرمت این بدن را بر آتش جهنم می‌دهد. این خیلی حرف است! امیرالمؤمنین(ع) نمی‌گویند که من فتوا می‌دهم یا پیغمبر(ص) یا حضرت صدیقه(س) یا پدرش موسی‌بن‌جعفر(ع) فتوا می‌دهند؛ بلکه اینجا مسئلهٔ خدا مطرح است و می‌فرمایند: «وَ حَرَّمَ اللّه جَسَدَهُ عَلَی النَّار».

 

شناخت حق حضرت رضا(ع) 

حق حضرت رضا(ع) چیست که امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: هر کس او را «عَارِفاً بِحَقِّهِ» زیارت کند، خدا بدنش را به آتش جهنم حرام می‌کند. این حق چیست؟ همین که بدانند ایشان نفر هشتم از ائمه است، این شناخت حق است؟ یقیناً نه! این شناخت حق نیست، شمردن که شناخت نیست! به بچه‌مدرسه‌ای‌ها هم دوازده امام و اسم‌هایشان را یاد می‌دهند و آنها هم می‌شمارند؛ این شناخت حق نیست. بچه‌ها را به مشهد می‌برند و می‌گویند که این قبر امام ماست، بچه هم می‌فهمد که قبر امام ماست؛ ولی این شناخت حق نیست. پس شناخت حق چیست؟ 

 

-فریب مردم توسط گروهی ظاهرالصلاح

یک گروه ظاهرالصلاح که تودهٔ مردم خیلی خوب به حرف‌ آنها گوش می‌دادند و می‌گفتند اینها آدم‌های مطمئنی هستند، اهل نماز و روزه هستند، متدین و شیعه هستند و حرف آنها را باور می‌کردند. آنهایی که خیلی تیزبین و دقیق بودند و قلب نورانی داشتند، گول نمی‌خوردند؛ ولی گول‌خور در جامعه همیشه زیاد بوده است. این گروه به سرپرستی یک نفر که از همه‌شان ظاهرالصلاح‌تر بود، بعد از شهادت موسی‌بن‌جعفر(ع)، در شیعه اعلام کردند که امامت به موسی‌بن‌جعفر(ع) ختم شد و دیگر امامی بعد از او وجود ندارد. خیلی از مردم هم باور کردند که به اینها واقفیه می‌گویند. جنایتشان کم بود؟! اینها با ظاهرالصلاح بودن خودشان، این مطلب را به مردم القا کردند و جامعه را از امام هشتم، حضرت جواد، حضرت هادی، حضرت عسکری و امام دوازدهم(علیهم‌السلام) محروم کردند و خیانت و ظلم بزرگی مرتکب شدند. 

 

-حقیقت معنایی «عَارِفاً بِحَقِّهِ»

«عَارِفاً بِحَقِّهِ» یعنی یقین داشته باش که حضرت رضا(ع) امام واجب‌الاطاعة است. فقط هم این یقین کافی نیست! اینکه حضرت واجب‌الاطاعة است، من از نظر عملی هم باید در حد خودم مأموم امام هشتم بشوم. چیزی که در قلب بماند و از اعمال من ظهور نکند، آن‌هم بی ارزش است. اگر عمل خوب داشته باشم و ایمان او را بدرقه نکند، آن‌هم بی‌ارزش است. ما باید به قرآن آگاه باشیم یا به قول امیرالمؤمنین(ع)، حداقل روزی ده‌ آیهٔ قرآن را بخوانیم و بفهمیم. الآن هم ترجمهٔ قرآن خیلی هست و مردم حداقل می‌توانند قرآن را بفهمند. شما از اول سورهٔ بقره تا «مِنَ الْجِنّة وَالنّاس» را نگاه کنید و از امروز به بعد هم دقت کنید، در نود درصد آیات قرآن، هر کجا کلمهٔ ایمان، یعنی مایه‌های پاک قلبی آمده، پشت‌سر‌ آن هم عمل صالح ذکر شده است: «وَ بَشِّرِ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 25)؛ «إِلاَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ»(سورهٔ عصر، آیهٔ 3)؛ «إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ أُولٰئِک هُمْ خَیرُ اَلْبَرِیةِ»(سورهٔ بینه، آیهٔ 7). در سوره‌های بین سورهٔ بقره تا «مِنَ الْجِنّة وَالنّاس» از این نوع آیه خیلی هست؛ یعنی مواظب باشید که گنج اعتقادات در زندان دل‌ شما حبس نشود. این گنج باید تجارتی بشود؛ در چشم‌ شما برای ندیدن نامحرم، در گوش‌ شما برای نشنیدن غیبت و تهمت و سخنان باطل، در زبان‌ شما برای نگفتن کلام باطل، در شکم‌ شما برای نخوردن حرام، در غریزهٔ جنسی‌ شما برای زنا و غیرزنا، همچنین در قدم‌ها و دست‌های شما باید ظهور داشته باشد. اگر این گنج در قلب بماند، آدم اهل نجات نمی‌شود؛ چون آن گنج اسیر و حبس، قدرتی ندارد! اما آن گنجی که ظهور کرده و زندگی، اقتصاد، سیاست، اخلاق و حرکاتت را روشن کند، این خیلی مؤثر است. لذا اگر شما روایات را ‌بینید، وقتی سخن پیغمبر(ص) و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) به مؤمن می‌رسد و عظمت مؤمن را بیان می‌کنند، انسان از عظمت مؤمن شگفت‌زده می‌شود.

 

روایتی بی‌نظیر از عظمت مؤمن

من یک روایتش را برایتان بگویم که از وجود مبارک امام عسکری(ع) نقل شده و خیلی روایت مهمی است! امام عسکری(ع) می‌فرمایند: اگر فردای قیامت، 124هزار پیغمبر و ما امامان در یک صف نشسته باشیم و مؤمنی از جلوی ما رد بشود، کل 124هزار پیغمبر و ما دوازده‌تا به احترامش از جا بلند می‌شویم. این مؤمن است! موسی(ع) به پروردگار گفت: خیلی دوست دارم که تو را حس کنم، کجا می‌شود تو را حس کرد؟ خدا فرمود: کنار بستر مؤمن بیمار برو، من آنجا هستم؛ «أنَا جَلِیسُ الشّاکِرین وَ أنِیسُ الذّاکِرین». موسی، اگر کنار بستر مؤمن بیمار دعا کنی، یقین کن که من دعایت را مستجاب می‌کنم. 

 

-حرمت مؤمن در قرآن کریم

پروردگار خیلی برای مؤمن احترام قائل است؛ شما در قرآن مجید ببینید، این امر واجب به پیغمبر(ص) است: «وَ اِصْبِرْ نَفْسَک مَعَ اَلَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدٰاةِ وَ اَلْعَشِی»(سورهٔ کهف، آیهٔ 28) حبیب من، خودت را با کسانی نگهدار که شبانه‌روز در مدار بندگی من هستند، اصلاً از اینها جدا نشو و فاصله نگیر. این قرآن است! یکی از آیات قرآن را که دربارهٔ مؤمن و قیامت مردم مؤمن است، برایتان می‌خوانم: «جَزٰاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّٰاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فی‌ها أَبَداً رَضِی اَللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذٰلِک لِمَنْ خَشِی رَبَّهُ»(سورهٔ بینه، آیهٔ 8). این مؤمن است! کسی که امامت حضرت رضا(ع) را قبول دارد و ایمانش را در حرکات، اعمال، رفتار و کسب‌وکارش ظهور می‌دهد، او هم جزء همین آیه است: «جَزٰاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّٰاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فی‌ها أَبَداً رَضِی اَللّٰه عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذٰلِک لِمَنْ خَشِی رَبَّهُ». 

 

تعریف ایمان در نظر امام رضا(ع)

این عرفان به حق، یعنی کنار حضرت رضا(ع) مثل واقفیه توقف نکن و نایست؛ فقط به این قناعت نکن که ایشان هشتمین امام است، خوب هم هست که آدم به زیارتش برود و ثواب دارد. به این قناعت نکن! حضرت را پیشوای واجب‌الاطاعة بدان و به فرمودهٔ خودشان که مرحوم صدوق در کتاب «عیون اخبارالرضا» نقل می‌کند(کتاب مفصّلی است و کل آن به حضرت رضا مربوط است)، حضرت رضا(ع) ایمان را این‌گونه ترجمه کرده‌اند: 

-گره ایمان با قلب

«اَلْإِيمَانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ». در روایات دیگر داریم که ایمان، یعنی ایمان به خدا، انبیا، ائمه، قرآن و قیامت. «اَلْإِيمَانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ» حقیقتی است که با دل گره می‌خورد. آیا همین کافی و تمام است؟ نه! 

-اقرار به زبان

«وَ الاِقرارُ بِاللِسانِ» ایمان اقرار به زبان است؛ یعنی آن گنج پنهان را با کلید زبان دربیاور و بگو: «أَشـْهـَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحـْدَهُ لَا شـَرِيـكَ لَهُ»؛ به رسالت پیغمبر(ص) هم همان ایمان قلبی را به زبان بیاور و اقرار کن، انگار که در خدمت پیغمبر حاضر هستی: «وَ أَشـْهـَدُ أَنَّ مـُحـَمَّداً رَسُولُ اللّه»؛ سپس بگو: «و أَشْهَدُ ان أنّ الْأئِمَة حُجَجُ اللّه» امامان حجت‌های خدا در زمین هستند؛ و اینکه: «أشْهَدُ أنّ الْقُرآنَ حَقٌ وَالْمَعٰادَ حَقٌ». این اقرار به زبان بود. 

 

-عمل با اعضا و جوارح

«وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ» ایمان عمل کردن با چشم، گوش، زبان، دست، شکم، قدم و غریزه است. این بیان خود حضرت رضا(ع) است و ایشان ایمان را این‌گونه معنی کرده‌اند. حالا من این ایمان را در دلم زندانی کنم، زبان، اعضا و جوارحم را به این ایمان وصل نکنم، آیا من مؤمن هستم یا دین را در دلم به اسارت گرفته‌ام؟ کدام‌یک است؟ یک‌بار دیگر روایت حضرت را بشنوید، خیلی روایت مهمی است: «اَلْإِيمَانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ وَ الاِقرارُ بِاللِسانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ». «عَارِفاً بِحَقِّهِ» یعنی او را امام واجب‌الاطاعة بدانم، این واجب‌الاطاعة بودن را در دل اسیر نکنم و به دنیای عمل بیاورم؛ یعنی آن مقداری که وظیفه‌ام است، مسائل امام هشتم را عمل کنم. این عرفان به حق در همه‌چیز است.

 

قطعه‌ای عبرت‌آموز از امام رضا(ع)

یک قطعه از امام هشتم برای شما بگویم تا فاصلهٔ آنهایی که اصلاً با امام و اطاعت از امام کاری ندارند و بدبخت دنیا و آخرت هستند، برایتان روشن می‌شود. امام کیست؟ عملش چیست؟ مطالبش چیست؟ حرفش چیست؟ امام چه نوع شیعه‌ای می‌خواهد؟ حضرت کارمندشان را صدا زدند و فرمودند: کیسه‌ای پول برای من بیاور. آن قدیم‌ها برای پول کیسه‌ می‌دوختند؛ چون اسکناس نبود و پول‌های نقره و طلا، البته بیشتر نقره بود. کارمند داخل اتاق رفت و کیسهٔ دربسته‌‌ای آورد. امام درِ کیسه را باز کردند، کل کیسه را خالی کرده و فرمودند: این باید صد دینار باشد، گفت: بله آقا! من این را از بازار گرفته‌ام، دربسته هم گرفته‌ام. وقتی امام پول‌ها را ریختند، یک‌خرده پول‌ها را با دستشان به‌هم زدند. یک پول قلابی در این صد دینار درآمد؛ پولی که شکل نقره بود، اما واقعاً نقره نبود و فلز بی‌ارزشی بود. ببینید چه‌چیزی به ما یاد می‌دهند، حالا این بخش اقتصاد است! حضرت فرمودند: یک چکش بیاور. خدمتکار به داخل اتاق رفت و یک چکش آورد. امام این پول قلابی را داخل حیاط روی سنگ گذاشتند و با چکش کاملاً خرد کردند، پول قلابی کج‌وکوله کردند و در چاه انداختند(همیشه چاه در حیاط‌های قدیم بود). خدمتکار گفت: آقا، چرا این کار را کردید؟ این پول هم در همان کیسهٔ دربسته بود، وقتی به بازار می‌رفتم که جنس بخرم، همین را به فروشنده می‌دادم. حضرت فرمودند: خانوادهٔ ما این‌طوری با مردم معامله نمی‌کنیم! آن‌که صد دینار به من جنس می‌دهد، اگر این کیسه را به او بدهی، 99 دینار می‌شود؛ چون یک دینار قلابی در آن بوده و جنسی که به من داده، صد دینار بوده است. من به‌خاطر این پول قلابی، یک دینار به او بدهکار می‌شوم. 

 

-بردگی و بندگی مردم در روزگار کنونی به پول

از اوضاع زمان چه بگویم؟ از بردگی و بندگی مردم نسبت به پول چه بگویم که پول در زمان ما، چراغ ایمان، چراغ انصاف، چراغ مروت و جوانمردی خیلی‌ها را خاموش کرده است. پول یک طوفان شده و انسان در این طوفان، چنان بی‌عقل، بی‌انصاف و بی‌وجدان می‌شود که مال ملتی را میلیاردی می‌دزدد و هیچ‌چیزی هم نمی‌شود، بعد هم می‌گوید که اگر گیر افتادم، به زندان می‌رویم و وکیل می‌گیریم، بالاخره یک‌طوری کم‌وزیادش کرده و درست می‌کنیم، یک‌خرده‌اش را پس می‌گیرند و یک‌خرده‌اش را اقرار نمی‌کنیم. 

شما به دادگستریِ‌ همهٔ شهرها مراجعه کنید و از این قاضی‌ها و رئیس‌های دادگستری بپرسید که آیا پرونده‌ای دربارهٔ مار، عقرب، الاغ، قاطر، شتر، اسب، رتیل، شیر و پلنگ هم داریم؟ می‌گویند: نه نداریم! بگو: پس این پرونده‌هایی که در این قفسه‌ها جا نمی‌گیرد، برای کیست؟ می‌گویند: برای این جنس دوپا و آدمیزاد است. آن‌وقت امام می‌فرمایند: مؤمن در آن روزگار، یعنی همین روزگار خودمان، مانند گوسفندی است که محاصره‌اش کنند و پشم‌هایش را زنده‌زنده بِکَنَند. این‌قدر زندگی مؤمن سخت و زجرآور می‌شود. 

 

محبت ویژۀ حضرت رضا(ع) به زوار

«عَارِفاً بِحَقِّهِ» در عبارت «سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّی بِخُرَاسَانَ مَنْ زَارَهُ إِلَیْهَا عَارِفاً بِحَقِّهِ» معنی شد که یعنی چه؛ اکنون ادامهٔ روایت: «وَ حَرَّمَ اللّه جَسَدَهُ عَلَی النَّار».

در نیشابور و دهات‌های اطراف پخش شد که حضرت رضا(ع) می‌خواهند به این شهر بیایند. پیرمرد کشاورزی از چهار فرسخی این شهر با کوله‌باری بر روی کول خود، به عشق زیارت حضرت رضا(ع) پیاده حرکت کرد. بندهٔ خدا هم مرکب نداشت و هم پول نداشت. چه‌وقتی به نیشابور رسید؟ چهار فرسخ را با خستگی، راه رفتن و استراحت کردن آمد، یک‌ساعت به صبح مانده بود که به نیشابور رسید. با خودش گفت: من با این گردوخاکی که روی سر و صورت، بدن و لباسم نشسته(چون همهٔ جاده‌ها خاکی بود)، این‌گونه پیش امام هشتم بروم؟ اینکه بی‌تربیتی است! در روایاتمان داریم که اگر می‌خواهید به زیارت بروید، اول غسل کنید. 

 

شست‌وشویی کن و آن‌گه به خرابات خرام ××××××××× تا نگردد ز تو این دیر خراب، آلوده

غسل در اشک زدم که‌اهل طریقت گویند ×××××××× پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز

خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَ اَلطَّیبٰاتُ لِلطَّیبِینَ»(سورهٔ نور، آیهٔ 26) خدا پرونده را تمام کرد؛ اگر پاک هستی، جزء پاکان هستی، «اَلْخَبِیثٰاتُ لِلْخَبِیثِینَ» و اگر آلودهٔ عملی، اخلاقی و مالی هستی، مال ناپاکان هستی. اصلاً خدا این پرونده را بسته است؛ خیلی از مردم اینها را نمی‌دانند. 

حالا این پیرمرد که باطن خیلی خوبی داشت، گفت: بی‌ادبی است که این‌طوری پیش حضرت رضا(ع) بروم. آن‌وقت‌ها حمام‌ها یک سربینه داشت و قفسه و اینها هم نداشت. هر کس بقچهٔ لباسش را با خودش می‌آورد و داخل لباس می‌گذاشت، لُنگ خود را برمی‌داشت و به داخل حمام می‌رفت، تمیز می‌شد و بیرون می‌آمد. حمامی هم دیگر کم‌کم به سربینه می‌آمد و می‌نشست. پیرمرد داخل حمام آمد. هیچ‌کس نبود، یک ظرف برداشت، یک‌خرده آب گرم روی خودش ریخت و گردوغبارها را پاک کرد، دید یک‌نفر هم گوشه‌ای از حمام با یک دنیا ادب نشسته است؛ پیش خودش گفت: خوب است از او خواهش کنم که یک کیسه به من بکشد. جلو آمد، سلام کرد و گفت: آقا اگر کار نداری، من اینجا به قصدی آمده‌ام، یک کیسه به من بکش. حضرت فرمودند: جلوی من بنشین. اینکه مدام می‌گوییم امام رئوف، یعنی همین! حضرت شروع به کیسه کشیدن پیرمرد کرد، انگار یک کارگر حمام است. 

 

افراد کم‌کم نزدیک اذان به حمام آمدند. امام چندروز است که به نیشابور آمده و بیشتر مردم او را دیده‌اند؛ با خود می‌گفتند: این امام ماست که کیسه می‌کشد؟! هر کس می‌آمد، محترمانه و باادب به حضرت سلام می‌کرد؛ پیرمرد یکّه خورد و گفت: یعنی چه! این کیست؟ مگر این دلاک نیست؟ این یک کارگر بیرون و آدم معمولی نیست! حمام یک‌خرده شلوغ شد، یواش از یکی پرسید: این کیست که مرا کیسه می‌کشد؟ گفت: او را نمی‌شناسی؟ پیرمرد گفت: نه نمی‌شناسم! گفت: او را ندیده‌ای؟ پیرمرد گفت: نه، من از چهار فرسخی به اینجا آمده‌ام، چه می‌دانم که او کیست! به او گفتند: پیرمرد، این پسر فاطمه(س) است؛ این پسر پیغمبر(ص) است. پیرمرد خواست برگردد، حضرت فرمودند: پیرمرد، من قصد کرده‌ام که تورا کاملاً بشورم؛ نمی‌گذارم بلند بشوی! انصاف نیست که تو پیاده از چهار فرسخی برای دیدن من بیایی و من به تو محبت نکنم! 

 

-فریادرسی حضرت رضا(ع) در سه جا

ما دوازده‌ امام داریم، اما این حرف فقط برای حضرت رضا(ع) است؛ از امیرالمؤمنین(ع) تا امام عسکری(ع)، هیچ‌کدام‌ این اعلام را نکردند! حضرت فرموده‌اند: کسی که مرا یک‌بار زیارت کند، سه‌بار به بازدید او می‌آیم: یکی وقت مردن او می‌آیم و به ملک‌الموت سفارش می‌کنم؛ یکی وقت رسیدگی به پرونده‌اش می‌آیم و به فرشتگان و قاضی‌های قیامت می‌گویم که آبروی شیعه‌ام را نبرید و پرونده‌اش را باز نکنید. 

دفتر جرم مرا روز جزا باز مکن ×××××××× من به امید عطای تو گنهکار شدم

سومین جا هم وقتی است که می‌خواهد از صراط رد شود، خودم او را کمک می‌کنم. 

 

کلام آخر؛ سفارش حضرت رضا(ع) به گریۀ بر ابی‌عبدالله(ع)

یک مطلب دیگر هم بگویم: یابن رسول‌الله، صدای ما را می‌شنوی؟ در زیارت‌نامه‌اش می‌خوانیم: «اَشْهَدُ اَنَّكَ تَشْهَدُ مَقاميَ وَ تَسْمَعُ كَلامِي وَ تَرُّدُ سَلامي»؛ می‌دانی که ما الآن کنار قبر خواهرت نشسته‌ایم و ما را می‌بینی. آیا در این وقت باقی‌مانده برای تو حسابی گریه کنیم؟ آخر تو را شهید کرده‌اند! امام می‌گویند: نمی‌خواهد برای من حسابی گریه کنید؛ اگر می‌خواهید گریه کنید، «إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ‏ءٍ» برای هیچ‌چیز گریه نکنید، حتی برای من هم گریه نکنید! «فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ» اگر می‌خواهید برای من هم گریه کنید، برای ابی‌عبدالله(ع) گریه کنید. حادثهٔ ابی‌عبدالله(ع) چشم ما را از شدت گریه زخم کرد! خیمه‌های ما را در کربلا آتش زدند، عمه‌های مرا به اسارت گرفتند و بچه‌های ما را کتک زدند؛ چه داغی به دل خواهر نشست! اگر می‌خواهید گریه کنید، کنار بدن قطعه‌قطعه برای حسین ما گریه کنید. 

می‌درخشی به زمین، لعل بدخشان شده‌ای ××××××× مثل اوراق به‌هم خوردهٔ قرآن شده‌ای

چه کسی بدنت را قطعه‌قطعه کرده است؟ 

مثل باران که ببارد، به تنت سنگ زدند ×××××××××× بی‌جهت نیست که با سنگ تو پنهان شده‌ای

رحمت واسعه، پشت به خواهر کردی ×××××××× جُرم من چیست که ز من روی‌گردان شده‌ای

حسین من، چرا دیگر با من حرف نمی‌زنی؟ 

تو همین ظهر، خداحافظی از من کردی ×××××××× وقتِ مغرب نشده رمل بیابان شده‌ای

پای اسب از بدنت، پیراهنت بیرون کرد ××××××××× مادرم کاش نبیند که تو عریان شده‌ای

آخر نعل‌ها به این پیراهن گیر کرد!

حسین من، تو همه‌چیز من هستی!

تو کس‌وکار منی، شمر جلودار من است ××××××××× با سرت راهنمای من و طفلان شده‌ای 

قاتلت طعنه به من می‌زند و می‌گوید ××××××××××× کو علمدار، چرا بی‌سر و سامان شده‌ای

 

قم/ دههٔ سوم صفر/ پاییز1399ه‍.ش./ سخنرانی دهم


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
شناخت حق فریب مردم حق حضرت رضا(ع) ظاهرالصلاح عارفاً بحقه واجب الاطاعة روایتی بی‌نظیر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^