فارسی
سه شنبه 28 فروردين 1403 - الثلاثاء 6 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تنها راه خوشبختی انسان، پیوند با نیکان عالم


راه خوشبختی - شب نهم شنبه (6-7-1398) - محرم 1441 - بیت الزهرا (س) - 15.23 MB -

اهمیت مسئلۀ سعادت بشر برای اهل خرد-نظر ابن سینا در خصوص مرگ-حقیقت معنایی مکر و حیل در قرآن کریم-احاطۀ دائمی جهنم بر کافران-نشانه‌هایی از دنیا و آخرت در برزخدعای عباد مؤمن خدا، مرگی در زمرۀ نیکان عالم-دوزخ، سرانجام مرگی به سبک یهودیان و نصرانی‌هاهماهنگی با نیکان عالم، تنها راه ثابت‌شدۀ خوشبختی-نشانه‌های الهی در سرزمین مکه-ارزش شهر مکه به وجود مقدس رسول خدا(ص)-ارزش یافتن وجود انسان در همراهی با نیکان-استجابت دعا بر سر قبر مؤمن-حکایتی شنیدنی از مرحوم ملامهدی نراقیکلام آخر؛ والله ان قطعتم یمینی

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

اهمیت مسئلۀ سعادت بشر برای اهل خرد

کلام به اینجا رسید که تنها راه خوشبختی که انسان‌ها از زمان آدم(ع) تا الآن در جست‌وجوی آن هستند و میلیون‌ها گروه میلیون‌ها مدعی استادی راه‌هایی به‌عنوان راه خوشبختی ارائه کرده‌اند؛ ولی این راه‌ها یا انحرافی است یا عیب دارد و ناقص است که همه نیز به‌دنبالش هستند. تنها راه عبارت از این است که انسان خودش را با نیکی‌ها و نیکان از نظر رفتاری، باطنی و اخلاقی هماهنگ کند. این‌قدر این مسئله برای اهل دل و خرد مهم بوده که قرآن در آیات پایانی سورهٔ آل‌عمران نقل می‌کند. آنها می‌گفتند: «تَوَفَّنٰا مَعَ اَلْأَبْرٰارِ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 193)، خدایا مرگ ما را هم در زمرهٔ نیکان عالم قرار بده؛ یعنی مُصراً از پروردگار می‌خواستند که نمی‌خواهیم ما را بعد از مردن‌ در گروه‌های دیگر قرار بدهی.

 

-نظر ابن سینا در خصوص مرگ

خیلی وقت پیش دعای عجیبی از صدیقهٔ کبری، فاطمهٔ زهرا(س) دیدم که در کتاب‌های باارزش نقل شده است. ایشان بعد از نماز از خدا می‌خواهند(اگر متن را یادم باشد و کامل بگویم؛ چون هفده‌هجده سال پیش دیدم): «اذا توفیت نفسی و قبضت روحی» خدایا روزی که مرگ مرا می‌رسانی، رابطه‌ام را با دنیا قطع می‌کنی و مرا به عالم دیگر انتقال می‌دهی؛ چون هیچ‌چیزِ این جهت به دست کسی نیست و خدا می‌میراند، نه اینکه ما خودمان را بمیرانیم؛ خدا ما را انتقال می‌دهد، نه اینکه ما خودمان را انتقال می‌دهیم. دارو هم ندارد! هنوز کتاب‌های ابن‌سینا زنده است؛ نمی‌دانم این چه آدم فوق‌العاده‌ای بوده است که هزار سال پیش چند تألیف دارد، هنوز در کار است و از زندگی علم بیرون نرفته است. کتاب‌ها هنوز هست و کار می‌کند. ایشان از نظر فکری، عقلی و علمی شخصیت واقعاً فوق‌العاده‌ای است. در تمام مسائلی که خوانده یا مطالعه کرده یا به‌نظرش رسیده است، نظریات قوی و ریشه‌داری دارد. ابن‌سینا به مسئلهٔ مردن که می‌رسد، این نظر او در چهارچوب دانشش است:

از قعر گِل سیاه تا اوج زحل ×××××××××× کردم همه مشکلات گیتی را حل

بیرون جَستم ز قید هر مکر و حیل ×××××××××××× هر بند گشاده شد، مگر بند اجل

 

-حقیقت معنایی مکر و حیل در قرآن کریم

این مکر و حیل، به‌معنی فریب‌کاری و کلاهبرداری نیست؛ «حیل» یعنی چاره، «مکر» هم یعنی نقشه. خیلی از لغت‌ها طور دیگری بین مردم ایران معروف است؛ مثلاً در قرآن هست: «وَ مَکرُوا وَ مَکرَ اَللّٰهُ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 54). معنی آیه این نیست که اینها فریبکاری می‌کنند، من هم فریب‌کاری می‌کنم «وَ اَللّٰهُ خَیرُ اَلْمٰاکرِینَ» و من بهترین فریب‌کارانم. این در شأن پروردگار نیست! پروردگار کلاهبردار یا کلاه‌گذار نیست. مکر در این آیه از نظر ریشهٔ لغوی، یعنی اینها علیه حقایق، انبیا، قرآن و نبوت نقشه می‌کشند، من هم نقشه می‌کشم و من بهترین طراحان و نقشه‌کشان هستم؛ یعنی همهٔ دنیا هم جمع شوند که علیه واقعیات نقشه بکشند، نقشه‌شان پیاده نمی‌شود. من با جلوه‌ای از اراده‌ام کل نقشه‌ها را به‌هم می‌ریزم. بیرون جستم، یعنی آزاد شدم ز قید هر مکر و حیل، هر طرح مبهم علمی و هر نقشه‌ای که در آن چاره‌ای نمی‌دیدند، من حلش کردم و چاره‌اش را اندیشیدم.

بیرون جستم ز قید هر مکر و حیل ×××××××××× هر بند گشاده شد الا بند اجل

یعنی هر گرهی برای من گشوده شد، اما مرگ برایم حل نشد و راه چاره‌ای برای مرگ نیست. مرگ دارو و دکتر و طبیب ندارد.

 

-احاطۀ دائمی جهنم بر کافران

حالا که این‌طور است، پیغمبر(ص) می‌فرمایند: پس به فکر مردنتان باشید که مردن برایتان دهانهٔ چاه دوزخ نباشد. شما در قرآن مجید می‌خوانید(حالا من بحث ادبی و طلبگی‌اش را برایتان مطرح نمی‌کنم؛ چون به دردتان هم نمی‌خورد و خسته‌تان هم می‌کند، ولی بحث ادبی قوی‌ای دارد): «إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ»(سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 54). این آیهٔ شریفه دو کلمه است؛ حالا آنهایی که مقداری به بحث ادبی وارد هستند، «محیط» اسم فاعل و «دوزخ؛ جهنم» اسم است. هر آیه‌ای که با جملهٔ اسمیه یا با اسم شروع شود، دلیل بر ثبات است. این جمله هم در قرآن، جملهٔ اسمیه است: «إِنَّ جَهَنَّمَ»، جهنم اسم است؛ «لَمُحِيطَةٌ»، محیط اسم است؛ «بِالْكَافِرِينَ» هم اسم است؛ معنی‌اش این است: همین الآن دوزخ بر تمام کافران احاطه دارد، یعنی الآن کافران دنیا محاط هستند و جهنم برای آنها محیط است. فقط باید مرگشان برسد که آنجا یک‌مرتبه بعد از انتقال به عالم بعد ببینند که در جهنم هستند.

 

-نشانه‌هایی از دنیا و آخرت در برزخ

حالا شما بگو قبرِ خیلی از بدبخت‌ها، کافران و منافقین دنیا خراب می‌شود، یک‌دانه زغال آتشی هم داخل آن نیست. فعلاً خدا کاری به قبرها ندارد و آنچه در آیات و روایات مطرح است، برزخ که جهان بین این دنیا و آن دنیاست. جهان بین این دنیا و آن دنیا نشانه‌هایی از این دنیا و نشانه‌هایی هم از آن دنیا دارد؛ مثلاً جهان بین دنیا و آخرت، بدن ندارد و حیات دارد. سورهٔ مؤمن در جزء بیست‌وسوم را ببینید؛ همین الآن پروردگار در عالم برزخ می‌فرماید: «اَلنّٰارُ یعْرَضُونَ عَلَیهٰا غُدُوًّا وَ عَشِیا»(سورهٔ غافر، آیهٔ 46)، آتش به ارواح تمام کافران، منافقان و مشرکان ارائه و دمیده می‌شود، آنها هم کاملاً حرارت آتش را حس می‌کنند؛ چون زنده هستند و فقط بدن ندارند که در قیامت بدن را هم به آنها برمی‌گرداند تا هم روح‌ آنها و هم جسمشان عذاب را حس کند.

 

دعای عباد مؤمن خدا، مرگی در زمرۀ نیکان عالم

حالا دختر پیغمبر می‌گویند: چون دست توست، «اذا توفیت نفسی» روزی که مرا از دنیا بردی «و قبضت روحی» و جانم را از من گرفتی، من دیگر در دنیا نیستم و جانم هم پیش توست، «فاجعل نفسی فی الانفس الصالحه» خدایا آن وجود واقعی مرا در بندگان شایسته‌ات در آن عالم قرار بده، «فجسدی فی الاجساد المطهره» و بدن مرا با بدن پاکانی قرار بده که بدنشان را با هیچ گناهی نجس نکرده‌اند، «و روحی مع الارواح الرابحه» و روح مرا با ارواحی قرار بده که رابطه‌شان با تو قطع نیست، دائماً از تو سود می‌برند و فیض می‌گیرند.

 

این‌قدر مهم است که یک دعای عباد مؤمن خدا این بوده است: «تَوَفَّنٰا مَعَ اَلْأَبْرٰارِ» خدایا ما را در روز مردن در زمرهٔ نیکان وارد عالم بعد کن. من خیلی مفصّل برایتان نگویم، دوست هم ندارم مستمع در منبر من کسل و ناراحت شود؛ ولی گوشه‌ای از وضع بدها را هنگام مرگ برایتان می‌گویم که در روایات بسیار مهم‌ ماست. یک‌وقت دیدم که آیت‌الله‌العظمی بروجردی هم این روایت را نقل کرده‌اند. ایشان کتابی در روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) دارند که سی جلد و هر جلدی هفتصد صفحه است. خیلی کتاب فوق‌العاده‌ای است! وقتی در بروجرد بودند، این کتاب را نوشتند.

 

-دوزخ، سرانجام مرگی به سبک یهودیان و نصرانی‌ها

ملک‌الموت بالای سر بعضی‌ها می‌آید، با آنها دو کلمه صحبت می‌کند و می‌گوید: من آمده‌ام تو را ببرم؛ انتخاب با خودت است که بعد از مردنت، تو را در گروه یهود یا نصارا ببرم. هر کدام را می‌خواهی، انتخاب کن و نمی‌توانی جای سومی انتخاب کنی. این متن جمله برای پیغمبر(ص) است و این مسائل را می‌دیدند: «موت یهودیاً» یا به سبک یهودیان بمیر، «أو نصرانیاً» یا به سبک نصرانی‌ها؛ کدامش را می‌خواهی؟ جای هر دوی آنها هم جهنم است. شما روزی ده‌بار در سورهٔ حمد به‌صورت واجب می‌خوانید: «غیر المغضوب» نمی‌خواهم یهودی باشم، «ولا الضالین» و نمی‌خواهم نصرانی باشم. نمی‌گویید؟! آنهایی که نماز نمی‌خوانند، با خدا هم حرف نمی‌زنند و در همین مسیر می‌روند تا به یهودیت و نصرانیت ختم شوند؛ ولی شما که نماز می‌خوانید، شبانه‌روز ده‌بار التماس می‌کنید: «اِهْدِنَا اَلصِّرٰاطَ اَلْمُسْتَقِیمَ × صِرٰاطَ اَلَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ اَلْمَغْضُوبِ»(سورهٔ فاتحه، آیات 6-7)، نمی‌خواهم یهودی باشم ،مرا نگه بدار؛ نمی‌خواهم نصرانی باشم، مرا حفظ کن؛ چون آخر همهٔ جاده‌های انحرافی، دوزخ، خشم پروردگار و عذاب الهی است.

 

هماهنگی با نیکان عالم، تنها راه ثابت‌شدۀ خوشبختی

تنها راه ثابت‌شدهٔ به‌وسیلهٔ 124هزار پیغمبر و به فرمودهٔ امام صادق(ع)، 124هزار جانشین پیغمبران که حالا معروف این جانشینان انبیا، شیث، یوشع‌بن‌نون و امیرالمؤمنین(علیهم‌السلام) است. به فرمودهٔ 124هزار پیغمبر و 124هزار جانشین، ثابت شده که راه منحصر در خوشبختی و سعادت همین هماهنگی با نیکی‌ها و نیکان است. حالا یک چیزی می‌ماند و آن این است: من در حد خودم باید نیکی‌ها را بشناسم؛ چون مجهول که نمی‌شود من خوشبخت بشوم. من باید در حدی، یا خودم در قرآن مجید و روایات نیکی‌ها را پیدا کنم که تعدادش هم زیاد نیست و نیکان را بشناسم؛ یا اگر خودم نتوانستم، گاهی به آدم واردی مراجعه کنم و بگویم آقا ده‌‌تا نیکی برای من بگو تا من یادداشت کنم، می‌خواهم خودم را هماهنگ با نیکی‌ها کنم؛ ده‌تا آدم نیک هم به من معرفی کن، می‌خواهم خودم را با این نیکان هماهنگ کنم. اینها هم پروندهٔ کاملی در قرآن و در روایات دارد و عجیب است که اگر آدم آراستهٔ به نیکی‌ها شود و با نیکان عالم -یا در ظاهر یا در باطن- پیوند بخورد، وجودش به هر چیزی ارزش می‌دهد. این یعنی چه؟ پیغمبر اکرم(ص) همهٔ نیکی‌ها را داشتند، قرآن مجید می‌گوید: «إِنَّ أَوْلَی اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ لَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ وَ هٰذَا اَلنَّبِی وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 68)، پیغمبر من با ابراهیم پیوند داشت و در همه‌چیز با ابراهیم هماهنگ بود؛ یعنی همهٔ نیکی‌ها را داشت و با نیکان هم پیوند داشت.

 

-نشانه‌های الهی در سرزمین مکه

حالا این دو آیه را ببینید؛ من قبل از اینکه آیه را بخوانم، این خیلی عجیب است و فکر نمی‌کنم شما تا حالا در قرائت قرآن به این مسئله دقت کرده باشید. مکه سرزمینی دارای مسجدالحرام، کعبه، صفا، مروه، مِنا، مشعر و عرفات است. خیلی عجیب است که یک منطقه این‌همه نشانه‌های الهی در آن باشد! حالا آیه را ببینید، پروردگار به پیغمبر می‌گوید: «لاٰ أُقْسِمُ بِهٰذَا اَلْبَلَدِ»(سورهٔ بلد، آیهٔ 1). «بلد» یعنی شهر؛ من به این شهر قسم می‌خورم؛ شهری که کعبه، مسجدالحرام، منا، عرفات، مشعر، صفا و مروه دارد.

 

-ارزش شهر مکه به وجود مقدس رسول خدا(ص)

«وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهٰذَا اَلْبَلَدِ»(سورهٔ بلد، آیهٔ 2) با توجه به اینکه تو در این شهر هستی، اگر تو نبودی که کل اینها پیش من ارزش نداشت. این متن آیه است؛ نمی‌دانم دقت فرمودید خدا چه می‌گوید و چه حقیقتی را آشکار می‌کند؟! یعنی کعبه، مسجدالحرام، منا، عرفات، مشعر، مروه و صفا بدون تو نه! قسم می‌خورم به این شهر با همهٔ اینهایی که دارد، در حالی که تو در آن ساکن هستی و اگر تو نباشی، اینجا جای قسم خوردن ندارد. آیه می‌گوید و پیام آیه این است: شما با نیکی‌ها و نیکان هماهنگ بشو؛ این‌گونه به خودت، خانه‌ات، زن و بچه‌ات، پولت، گفتارت و خوراکت ارزش می‌دهی. همهٔ اینها هم قابل‌توضیح است که من حالا یکی آن را برایتان بگویم.

 

-ارزش یافتن وجود انسان در همراهی با نیکان

خدا به داود پیغمبر می‌فرماید: کسی که مؤمن است، لقمه‌ای از سر سفره برمی‌دارد و این را می‌خورد، لذت هم می‌برد، سیر هم می‌شود. حالا به او بگو این لقمه را برای چه می‌خوری؟ می‌گوید: برای اینکه دو ساعت دیگر وقت نماز است، باید انرژی داشته باشم تا سرم را به خاک بگذارم و بگویم: «سبحان ربی الاعلی و بحمده». من کار دیگری با این لقمه ندارم! لقمه را می‌خورم که باشم و نیرو هم داشته باشم تا پروردگارم را اطاعت کنم. خدا به داود می‌گوید: هر لقمه‌ای که در تمام عمرش می‌خورد، در قیامت پاداش زحمت خوردن آن لقمه را هم به او می‌دهم. اینها چیزهایی است که به قول لات‌های قدیم تهران، دود از کَلهٔ آدم بیرون می‌کند! من غذا بخورم و لذت ببرم، بعد هم وقتی سیر شدم، نیم‌ساعت بخوابم، آن‌وقت در قیامت به من بگویند جلو بیا؛ تا زنده بودی، دو میلیون لقمه خوردی و این هم مزد آن است.

 

-استجابت دعا بر سر قبر مؤمن

آدم این‌طوری ارزش می‌دهد؛ اگر با نیکی‌ها و نیکان هماهنگ زندگی کند، همه‌چیزش ارزش پیدا می‌کند. مردهٔ خوب، پاک ؤ مؤمن را می‌برند و دفن می‌کنند، پیغمبر(ص) می‌فرمایند: سر قبر مؤمن که رفتید، اگر حاجت و نیازی دارید، آنجا از خدا بخواهید، خدا جوابتان را می‌دهد ؛چون آن قبر ارزش دارد و جعبه و صندوق آدم باارزشی است. حالا برایتان قسم نخورم که خیال نکنید خودمانی‌ها را می‌گویم؛ می‌خواهم روایتی بخوانم. اصلاً کاری به خودم و به هم‌لباسی‌هایم ندارم و در ذهنم نیست. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: اگر مردگان قبرستانی در عالم برزخ در آتش و عذاب باشند و عالمی از آن قبرستان رد شود، تا زمانی که حرکت می‌کند و در محدودهٔ قبرستان است، پروردگار عالم آتش را از تمام مردگان آن قبرستان به احترام قدم آن عالم خاموش می‌کند. مرده‌ها با همهٔ سلول‌هایشان آرزو می‌کنند کاش این عالم سر قبر ما بماند.

 

-حکایتی شنیدنی از مرحوم ملامهدی نراقی

مرحوم ملامهدی نراقی می‌نویسند: در کاشان ما رسم است که مردم در روز عید فطر به قبرستان می‌روند. حالا من نمی‌دانم هنوز این رسم هست یا نه! ملامهدی گفت: من هم مثل همهٔ مردم به قبرستان رفتم و سر قبری ایستادم که قبر قدیمی و کهنه‌ای بود، سنگ هم نداشت و معلوم نبود برای چه کسی است. ایستادم و قرآن خواندم؛ یعنی سوره‌ای از قرآن و فاتحه خواندم، خدابیامرزی گفتم، بعد به او گفتم: جناب روز عید است، آن‌هم عید فطر که عید مسلمان‌هاست، چیزی به ما بده. ما همین را گفتیم و رفتیم. ملامهدی آدم کمی نبوده است! یک شب گفتم که چقدر عظمت دارد و قطعه‌هایی از او نقل کردم. این را خودش نوشته است: من شب به خانه آمدم، در عالم رؤیا دیدم آدم باوقاری آمد و به من سلام کرد، محبت کرد و گفت: امروز سر قبر من بودی و از من چیزی می‌خواستی، فردا بیا تا به تو بدهم. فردا دیگر هیچ‌کس در قبرستان نیست. این‌طور آدم‌ها به زمین، قبر، آدم‌ها، لقمه، گفتن و نگاه کردن ارزش می‌دهند. مسئله خیلی فوق‌العاده است و دلیل قرآنی‌اش را هم برایتان خواندم.

 

مرحوم ملامهدی می‌گوید: فردا سر همان قبر رفتم، دیدم پرده عوض شد و به قول امروزی‌ها فیلم عوض شد. فیلم این بود که من سر قبر ایستاده بودم و حالا فیلم عوض شد، دیدم شخص نورانی‌ای به من گفت ملامهدی داخل بفرمایید. گفتم: کجا؟ گفت: برزخ. من هم از خداخواسته که بروم و ببینم این اخبار چیست که خدا در قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در روایات گفته‌اند. وارد شدم، مسیر کوتاهی رفتیم و به باغی رسیدیم که من نمونه‌اش را در نراق، کاشان، اصفهان و جاهایی که بودم، ندیده بودم و بی‌نمونه بود. باغ سروته هم نداشت و کاخی وسط این باغ بود. این آقا به من گفت: داخل کاخ بیا و بیرون نایست تا با هم حرف بزنیم. داخل کاخ رفتم، نعمتی نبود که در آنجا نباشد! گفتم: آقا شما چه کسی هستی؟ گفت: مگر از من عیدی نمی‌خواستی؟! من مردهٔ قبر دیروز هستم. گفتم: اینجا کجاست؟ گفت: برزخ من است. گفتم: در برزخ که بدن نیست، اما تو بدن داری. گفت: اسم این بدن، بدن مثالی است. بدن لطیف وزن ندارد، ولی دست و پا، سر و کله و چشم و گوش دارد. حالا چه چیزی به من داد، آن باشد که آن هم داستان جداگانه‌ای دارد و خیلی عجیب است. به او گفتم: شما یکی از انبیای الهی هستی که از قدیم در این منطقه بوده‌ای و اینجا دفنت کرده‌اند؟ گفت: نه! گفتم: از علمای بزرگ هستی؟ گفت: نه! گفتم: پس تو در دنیا چه‌کاره بودی که حالا اینجا این‌همه مقام داری؟! گفت: شغل من در دنیا قصابی بوده و بین ثروتمند، فقیر، قدخمیده، پیرزن، پیرمرد، کور، بی‌سواد باسواد در دادن گوشت فرقی نمی‌گذاشتم. به همه گوشت خوب می‌دادم و هیچ‌وقت نمی‌گفتم این پول‌دار است، رعایتش را بکنم، چون ثروتمند است. به همه یک‌جور گوشت می‌دادم، آن‌هم گوشت خوب! خدا این را از من گران قبول کرد. این عدالت در کسب است. کار دومم هم این بود که صبح، ظهر و مغرب، وقتی صدای مؤذن بلند می‌شد و الله‌اکبر می‌گفت، من آمادگی کامل داشتم و دستم را بالا می‌بردم، تکبیرةالاحرام می‌گفتم و نماز اول وقتم را می‌خواندم. اینجا را به خاطر این دو کار به من داده‌اند، برای بقیه‌اش هم گفته‌اند در قیامت، اینجا جا و ظرفیت ندارد. با نیکی و نیکان هماهنگ شویم، به‌طور یقین، ما در این هماهنگی به خوشبختی می‌رسیم. به‌طور مسلّم و به قول تهرانی‌ها، حرف ندارد و ما به خوشبختی خواهیم رسید.

دلا غافل ز سبحانی چه حاصل ×××××××××××× مطیع نفس و شیطانی چه حاصل

بود قدر تو افزون از ملائک ××××××××××××× تو قدر خود نمی‌دانی چه حاصل

 

کلام آخر؛ والله ان قطعتم یمینی

قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق ×××××××××××× در روز حشر مقام او آرزو کنند

عباس نامدار که شاهان روزگار ××××××××××× از خاک درگهش طلب آبرو کنند

سقای آب بود و لب‌تشنه جان سپرد ××××××××× می‌خواست آب کوثرش اندر گلو کنند

بی‌دست ماند و داد خدا دست خود به او ×××××××××× آنان‌که منکرند، بگو روبه‌رو کنند

درگاه او چو درگه ارباب حاجت است ×××××××××× از شاه تا گدا همه رو سوی او کنند

«والله ان قطعتم یمینی، انی اُحامی ابداً عن دینی، و عن امام صادق یقینی، نجل النبی الطاهر امینی».

جملاتی که کنار بدن قطعه‌قطعه‌اش گفت، کنار هیچ بدنی نگفت: «الآن إنکسر ظَهری و قلّت حیلتی و انقطع رجائی».

تیر و کمان عشق را هر که ندیده، گو ببین ××××××××××× قد کشیدهٔ تو و پشت خمیدهٔ مرا

می‌خواهم برگردم، به من بگو اگر زن و بچه‌ام از من پرسیدند عباس کجاست، چه جوابی بدهم...

 

تهران/ حسینیهٔ بیت‌الزهرا/ دههٔ سوم محرم/ پاییز1398ه‍.ش./ سخنرانی نهم  

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
استجابت دعا برزخ ارزش انسان‏ راه سعادت نیکان عالم پیوند با نیکان عباد مؤمن

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^