فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

بهشت پروردگار در پرتو اتصال به نفحات الهی


انسان کامل در معارف الهی - شب چهارم سه شنبه (20-1-1398) - شعبان 1440 - مسجد جامع آل یاسین - 11.67 MB -

دو کلمهٔ قابل‌بحث در معارف الهی و آیات قرآنالف) نفحات، کلمه‌ای در معارف الهیهب) نفاثات در کلام وحیمصادیق گوناگون نفاثات-زنان بی‌دینِ عشوه‌گر-دنیای مادیامامان هدایت، نسیم معطر عرش پروردگار-ناتوانی عقل در رهایی از زندان نفاثات-دست‌ یافتن به‌ تمام خوبی‌ها با پذیرش راهنمایان الهیحکایتی شنیدنیکلام آخر؛ حال غریب ابی‌عبدالله(ع) بر پیکر برادر-دعای پایانی

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

دو کلمهٔ قابل‌بحث در معارف الهی و آیات قرآن

دو کلمه در معارف الهیه و آیات قرآن مجید -به‌صورت جمع، نه مفرد- به‌کار گرفته شده است. تقریباً توضیح این دو کلمه ما را به عمق مباحث جلسات گذشته نزدیک می‌کند که عنوانش این بود: بندگان خاص پروردگار عالم، انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) در کنار کتاب‌های آسمانی، از جهانی در دل این جهان و پشت پردهٔ این عالم خبر داده‌اند که وضع آن عالم و جهان، صد درصد تابع وضع این جهان است یا به تعبیر پیغمبر اکرم(ص)، جهان بعد جای درو کردن کشته‌های این مزرعه است، البته برای انسان‌ها. پیغمبر(ص) تعبیر نصف خطی دارند: «الدنیا مزرعة الآخره» اینجا کاشته و روییده می‌شود، همین کِشته در جهانِ بعد به‌صورت کامل‌تر، زیباتر و جامع‌تر یا به‌صورت بسیار زشت، بدبو و وحشت‌آوری به‌وسیله خود کشتکاران درو می‌شود.

الف) نفحات، کلمه‌ای در معارف الهیه

کلمه‌ای که به صورت جمع در معارف الهیه آمده و حتی در گفتار رسول خدا(ص) نفحات است(مفردش نفحه است). نفحات یعنی چه؟ ما برای ترجمه کردن این کلمات، منابع اصیلِ قابل‌اعتمادی داریم که مجموعهٔ آن منابع را کتب لغت می‌گویند. نویسندگانش هم -چه شیعه و چه غیرشیعه- افراد بسیار عالم، دانشمند و متخصصی بوده‌اند. بعضی‌هایشان برای نوشتن کتابشان به قبائل بدوی عرب رفته، مدت‌ها گشته‌اند و محاورات آنها را گوش داده‌اند، براساس محاورات مادری آنها لغت را ترجمه کرده‌اند. این کار خیلی مهمی بوده که برای قرآن هم جداگانه شده است؛ یعنی توضیح لغات قرآن، نه تفسیر قرآن. هزار سال پیش، راغب اصفهانی کتاب «المفردات» را نوشت. در این زمان هم عالم بزرگ، علامهٔ طباطبایی(من با حشری که با او داشتم و چیزهایی که از او دیده بودم، یقینم بود که از اولیای خداست؛ چون صفاتی که امیرالمؤمنین(ع) در «نهج‌البلاغه»، غیر از صفات متقین، دربارهٔ اولیای خدا بیان می‌کنند، در این مرد موج داشت) کتابی چهارده جلدی دارند که این کتاب وقتی به مصر می‌رود، با اینکه ایشان تبریزی بود، چند نفر از دانشمندان مصر تعجب می‌کنند فردی که زبانش هم آذری است، لغات عرب را چقدر عمیق می‌شناخته است! کل این چهارده جلد هم توضیح لغات قرآن مجید و بسیار کتاب مهمی است.

نفحه در فارسی‌ به‌معنای نسیم است و بعضی از لغات هم می‌گویند به‌معنای نسیم معطر است. نسیمی که آدم را از کسالت درمی‌آورد، حال آدم را از حال کسالت به حال نشاط برمی‌گرداند و تغییری در انسان ایجاد می‌کند. این معنی نفحه است؛ اما جمعش نفحات، یعنی نسیم‌ها، نسیم‌های معطر، جان‌بخش و روح‌فزاست. در کلام رسول خدا (ص) است که «ألا»، ألا یعنی آگاه باشید، بدانید و هشیار باشید. «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا» نسیم‌هایی در روزگارانتان می‌وزد، خودتان را در معرض این نسیم‌ها قرار بدهید؛ چون اگر از این نسیم‌ها محروم بمانید، هیچ‌چیزی در دنیا و آخرت گیرتان نمی‌آید.

ب) نفاثات در کلام وحی

نفحات یک کلمه بود، اما یک کلمهٔ دیگر با معنی ضد روبه‌روی آن است که در قرآن کریم -سوره فلق- هست و همان یک‌بار هم در قرآن آمده است: «وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ»(سورهٔ فلق، آیهٔ 4). «نفث» یعنی نفس آلوده، دَم نجس، افسونگر و جادوگر. معنی این جادو و افسون هم جادو و افسون اصطلاحی نیست که به‌معنی چشم‌بندی یا کار جادوگران زمان موسی(ع) باشد؛ بلکه نفاثات هم مانند نفحات معنای بسیار گسترده‌ای دارد. کلمه شرّ را می‌بینید که خدا کنار نفاثات گذاشته است، «وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ»، نفاثات یعنی آنهایی که با آرایش سخن، تخیلات، چهره و لباس‌های چشم‌گیر و توی دل‌برو در دل مردم افسون می‌کنند و این افسون را گره می‌زنند که این افسون و جادوی کلام، قیافه، آرایش و لباس از دل مردم به این راحتی خارج نشود. اینها برای جلب مردم یک حملهٔ بسیار عاطفی و بامحبت به مردم می‌کنند. برای اینکه حرکت مردم را از صراط مستقیم الهی برگردانند و اینها را در حرکت در راه ضلالت و گمراهی قرار بدهند. این‌قدر هم در این افسونگری، دویدن، گره زدن، خودآرایی و خودنمایی پافشاری دارند تا وقتی که طرف مقابل را در چاه هلاکت سرنگون کنند و دیگر از زحمت سرنگونی او راحت بشوند.

 

مصادیق گوناگون نفاثات

-زنان بی‌دینِ عشوه‌گر

نفاثات مصادیق مختلفی دارد که مصادیق مختلفش در تفاسیر قرآن و فرمایشات رسول خدا(ص) هست. مصداقی که در قرآن مجید برای آن قرار داده‌اند، خیلی عجیب است که یکی از مصادیق نفاثات در روزگار ما فراوان است و شروع این نفاثات به‌اصطلاح مصداق اول، از زمان رضاخان در این کشور شروع شده و در اروپا از قرن هجدهم شروع شده است. لغت هم همین را می‌گوید: نفاثات یعنی زنان و دختران جوان که دین ندارند، پول‌پرست و شهوت‌پرست هستند، عاطفه و رحم ندارند، آنچه از زیبایی چهره و مو، لباس و کلام دارند که به‌راحتی می‌توانند گُرده‌ دومیلیون رستم را با عشوه‌گری‌ها و طنازی‌هایشان را به خاک بیندازند. خطر اینها این‌قدر سنگین است که همه‌تان می‌دانید وقتی این خطر وارد جامعهٔ ما شد، طلاق، زنا، روابط نامشروع، ارتباط شوهردار و بی‌شوهردار و ارتباط جوانان و مردان با زنان و دختران بیگانه زیاد شد. در این راه هم حسابی پول، بدن و وقت و عمر خرج می‌کنند. خطر به‌اندازه‌ای سنگین است که خدا به پیغمبر(ص) می‌گوید: تو هم از شرّ اینها به من پناه بیاور! لطف کنید و یک‌خرده بیشتر به آیه دقت کنید که به چه کسی می‌گوید از اینها به من پناه بیاور؛ چون اینها به احدی رحم نمی‌کنند. مگر در کاخ مصر آن زن طنازِ دل‌فریب خوش‌قیافهٔ آرایش‌کرده به یوسف رحم کرد؟! هفت سال نوشتند که دائم پرده‌های اتاق و فرش‌ها را عوض کرد، لباس‌های گوناگون پوشید، نیمه‌عریان شد، لباس‌های نازک پوشید و عشوه‌گری‌های مختلفی کرد؛ ولی در این هفت سال، هر وقت که از یوسف درخواست کام‌جویی کرد، بنا به فرمودهٔ پروردگار، یوسفِ چهارده‌ سال به بعد تا 21سالگی(جوان‌ها در این موقعیت کپسول شهوت هستند) به این زن فقط جواب داد: معاذ الله! آن‌که من را خلق کرده است، از این امتناع دارد که من به تو دست بدهم؛ ولی الآن چه کسی می‌تواند هفت دقیقه مقابل این «نفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» طاقت بیاورد! اگر آدم آن مصونیت‌های الهی، روحی و فکری را نداشته باشد، با یک نگاه، یک تلفن یا یک نامه از طریق این «نفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» سرنگون می‌شود.

اینها چه‌کار می‌کنند؟ اینها مردان را با جلوه‌ها، زیبایی‌ها، عشوه‌گری‌ها و طنازی‌هایشان در زندان شهوات مطلق می‌اندازند. شهوت کلمهٔ عربی است و وقتی در ایران می‌گویند شهوت، فکر مردم به‌سرعت به سراغ غریزهٔ جنسی می‌رود؛ اما شهوت به‌معنای میل و خواسته است. کار این «نفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ»، یعنی این مصداقش، زنان و دختران جوان، این است که مردان و جوانان را در زندان شهوات بیاورند، در آنجا به‌گونه‌ای جلوی چشمشان را ببندند که نتوانند بیرون این زندان را نگاه بکنند؛ چون حقایق الهیه، امواج رحمت، واقعیات، صدای انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام)، صدای عقل و فطرت بیرون از این زندان است. وقتی اینها را در زندان خواسته‌های نامشروع قرار می‌دهند و اینها هم غرق لذت و لذت‌بری می‌شوند و به قول قرآن، مثل حیوانات غرق در تمتع می‌شوند: «وَ الَّذينَ کَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ»(سورهٔ محمد، آیهٔ 12). دیگر هیچ‌چیزی را نمی‌بینند؛ هیچ‌چیزی را جز آن آرایش‌ها، زیبایی‌ها، لباس‌ها، بساط‌ها، عشوه‌گری‌ها و لذت‌ها نمی‌بینند و چون نمی‌بینند، قرآن مجید می‌گوید: «فَهُمْ يَعْمَهُونَ»(سورهٔ نمل، آیهٔ 4)، در زندان گمراهی سرگردان هستند. خیلی عجیب است که می‌فرماید: عده‌ای چشم دارند، «فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ»(سورهٔ یس، آیهٔ 9)، چون دورشان بسته است. شهوات با این دیوارهای بالایشان، اینها را در خودشان گرفته و عمرشان، قدرتشان، شهوتشان، بدنشان و تمام عواطف و احساساتشان در این شهوات تحلیل می‌رود؛ حالا دیگر سنی از آنها گذشته و هیچ‌چیزی از بدن، درون، فطرت و حقایق اولیهٔ خلقت در وجودشان نمانده است. چه‌چیزی مانده است؟ مقداری اسکلت و سی چهل کیلو استخوان با یک‌خرده پوست که پروردگار در سورهٔ جن می‌فرماید: ملکوتِ اینها(ملکوتشان یعنی این وضع دنیایی‌شان) وقتی به آخرت انتقال پیدا می‌کند، «فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا»(سورهٔ جن، آیهٔ 15) در قیامت به‌صورت هیزمی درمی‌آورند که به درد سوختن در جهنم می‌خورد. این(حطبا=هیزم) اسم آنها در قرآن است. هیزم عقل، وجدان، فطرت، احساسات، محبت و بیداری و بینش ندارد و اینها در قیامت، «وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 72)، یعنی آنجا هم دیگر هیچ‌چیزی را نمی‌بینند.

این زندان زندان خیلی خطرناکی است! یعنی وقتی این شهوات ریشه دواند که حالا این شهوات به اسراف در غریزهٔ جنسی، به رباخوری، ظلم، تاریکی باطن و خیلی چیزها تبدیل می‌شود، دیگر محال است اینها به‌طرف توبه حرکت بکنند. ما در اینجا فقط باید دربارهٔ خود اینها حرف بزنیم، نه دربارهٔ خدا؛ نباید بگوییم مگر خدا ارحم‌الراحمین نیست؟! اینها توبه نمی‌کنند، وگرنه خدا که ارحم‌الراحمین است. عجیب این است که خدا(خدایی که به همهٔ واقعیات عالم است) در سورهٔ مؤمنون می‌گوید: آنها در وقت احتضارشان(وقتی حس می‌کنند که دو سه دقیقه یا سی چهل ثانیهٔ دیگر کارشان تمام است و رفتنی هستند. ممکن است کنار خیلی از مرده‌ها بوده‌اید، اما نشنیده باشید) نمی‌توانند با زبان بگویند و درونشان فریاد می‌زند: «رَبِّ ارْجِعُونِ»(سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 99)، خدایا! ما را نبر و برگردان. کجا؟ ما را سر اوّل جادهٔ تکلیف ببر «لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَکْتُ»(سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 100) تا کل خوبی‌هایی که ترک کردیم، انجام بدهیم؛ بعد ما را به عالم بعد منتقل کن. خطاب می‌رسد: «کَلاَّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» دهانتان را ببندید و درخواست نکنید! پرت‌وپلا می‌گویید؛ چون من می‌دانم تمام آن معاصی در وجودتان ریشه دوانده است و اگر هم به اوّل تکلیف برگردانم، همانی می‌شوید که شدید و هیچ عوض نمی‌شوید. «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلي‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»، پیش روی اینها جهان دیگری به نام برزخ است و بعد از برزخ هم، قیامت است. این خطر «نَفاثاتِ فِی الْعُقَد» است که آدم را در آخر به هیزم جهنم تبدیل می‌کند.

-دنیای مادی

اما یک مصداق دیگر از نفاثات؛ پیغمبر اکرم(ص) می‌فرمایند: نفاثات دنیای مادی است. ما دو تا دنیا داریم :یک دنیا همینی است که اول بحث شنیدید که چه دنیای زیبایی است! «الدنیا مزرعة الآخرة» این دنیا دنیای انبیا، ائمه و اولیای الهی است. نگاه امیرالمؤمنین(ع) را به دنیای مثبت ببینید، خیلی کلمات عجیبی است: «إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ».

این یک دنیاست، اما پیغمبر(ص) در این روایت به این دنیا هیچ نظری ندارند و اصلاً بحثش دربارهٔ این دنیا نیست که خودشان «مزرعة الآخرة» می‌گویند و امیرالمؤمنین(ع) این اوصاف زیبا را برای دنیا بیان می‌کنند. دنیای مادی که تعبیرات عجیبی از آن شده است و من در کتاب‌ها دیده‌ام؛ هم مرحوم نراقی تعبیرات زیبایی دارند، هم دیگر عارفان شیعه و هم رسول خدا(ص) که مجموع این تعریف‌ها این است: دنیا عروس آرایش‌کرده‌، زیبا، خوش‌منظر و عشوه‌گرِ طنازی است که میلیاردها داماد گرفته و جواب کام‌جویی یکی‌‌شان را نداده است. چه‌کار می‌کند؟! با این زینت ظاهر، پول، طلا و نقره‌، معدن‌ها، کاخ‌ها، شهرسازی‌های جدید در دنیا، تجارت‌خانه‌ها، درآمدها و این معبود غرب، یعنی دلار که به جای خدا گذاشته‌اند و هر کسی با آنها مخالفت بکند، هر جنایتی را با تکیهٔ بر این معبودشان می‌کنند؛ یعنی به بهترین فرزندان شما، زحمت‌کشیده‌ترینشان، این‌همه شهیدداده‌شان و الآن هم که تا کمر در گل و لای به داد مصیبت‌زدگان می‌رسند، تروریست می‌گویند. این فریفتگی به دنیاست، این گول خوردن از ظاهر دنیاست، این عروسی است که هرگز برای ترامپ کام‌جویی ندارد، برای هیچ‌کس از آنهایی که او را عروس زندگی انتخاب کرده‌اند، نداشته است.

او با این‌همه عشوه‌گری‌ چه‌کار می‌کند؟ امیرالمؤمنین(ع) به سلمان می‌گوید: ظاهرش عین پوست مار، نرم، خوش‌رنگ و خوش خط‌و‌خال است؛ ولی وقتی کسی گول آن نرمی و زیبایی‌اش را بخورد و با او تماس برقرار بکند، او را در کمینی که بهش می‌گیرد، زهرش را می‌زند و می‌کشد و تحویل جهنم می‌دهد. این حالات مادی دنیایی را امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه به قاطر چموش تعبیر کرده است و می‌گوید: سوار خودش را با چَموشی حرکت می‌دهد، دهانه‌بند ندارد و آن‌کسی هم که سوار اوست، نمی‌تواند جلویش را بگیرد؛ چون می‌بینید چه جنایاتی برای دنیا می‌شود؛ چه جنایاتی که فقط برای پر کردن جیب است! مواد تقلبی، مواد مضر، تقلب در اجناس، کم‌فروشی، ظلم‌های اقتصادی، دزدی‌های کلان، خسارت زدن‌ها برای منفعت بردن‌ها و غارت کردن ملت‌ها. این دنیا که یک عروس زیبایی است، بدون این که بگذارد طرف به کام‌جویی برسد، فقط به دویدن وادارش می‌کند. شب بدو، روز بدو، دائم پای تلفن و موبایل برای پول و دنیا! یک‌سال می‌گذرد، یک‌بار به مسجد نمی‌آید، احیا نمی‌آید، روز تاسوعا و عاشورا نمی‌آید، چون به اسارت گرفته شده است؛ اگر یک‌وقت هم چهارتا قوم‌وخویش متدینش ببینند و بگویند مملکت دو روز تعطیل است، بیست‌و یکم، تاسوعا یا عاشوراست، بیا برویم، می‌گوید نمی‌توانم بیایم، چون تعطیلی‌ اروپا یکشنبه است و من شنبه این‌قدر تلگرام و واتس‌اپ دارم، این‌قدر باید بنویسم و تلفن بکنم! آنها تعطیل نیستند، اینجا تعطیل است؛ بعد هم مجالس به درد من نمی‌خورد! حالا آخوندی بالای منبر می‌آید، یک‌مشت حرف‌هایی می‌زند که همیشه می‌زدند، ما اینها را دیگر کهنه کرده‌ایم! پروردگار در قرآن می‌فرماید(خیلی آیهٔ عجیبی است) که از خود من نفرت پیدا می‌کنند: «وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ»(سورهٔ زمر، آیهٔ 45)، وقتی اسم مرا می‌شنوند، دل‌هایشان مشمئز می‌شود، متنفر شده و آرزو می‌کنند که کاش این اسم را یک‌بار دیگر نشنوم! این خطر دنیای بدون دین، بدون انبیا، بدون ائمه(علیهم‌السلام)، بدون فطرت و باطن پاک است. این خطر خطر کمی نیست، خیلی سنگین است!

 

امامان هدایت، نسیم معطر عرش پروردگار

-ناتوانی عقل در رهایی از زندان نفاثات

این هم یک افسونگر، افسونگر زیاد هستند؛ حالا این افسون، گره‌ و جادویی که این نفاثات به دل می‌زنند، آیا عقل قدرت باز کردن این گره، افسون و جادو را دارد؟ اگر داشت، خدا به همهٔ جوامع اعلام می‌کرد که چراغ پرفروغی مثل عقل به شما دادم و اگر افسون شدید، این گره، افسون و جادو را با دست عقل باز کنید و خودتان را از زندان «نَفاثَاتِ فِی الْعُقَد» بیرون بیاورید. چنین اعلامی که نکرده است و اینجا ثابت می‌شود خداوند متعال انبیا و ائمه(علیهم‌السلام) را برای آن‌کسی فرستاده است که نجات می‌خواهد، خیر دنیا و آخرت و سعادت می‌خواهد و نمی‌خواهد هیزم جهنم بشود. این 124هزار نفر و دوازده نفر نفحات الهی هستند؛ یعنی نسیم معطر عرش و صفات پروردگار مهربان عالم هستند که اگر ما به دامن اینها چنگ بزنیم، به تناسب دوری و نزدیکی‌مان به آنها و نفس آنها که کلام، عمل و رفتارشان است، ما نجات پیدا می‌کنیم. «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ»(سورهٔ انبیاء، آیهٔ 73).

-دست‌ یافتن به‌ تمام خوبی‌ها با پذیرش راهنمایان الهی

حالا نفس انبیا و ائمه که سر جای خودش، آنهایی هم که به دامن اینها چنگ زده‌اند، در حد ظرفیت خودشان صاحب نفس شده‌اند. خدا چهار بار در قرآن به ما امر واجب کرده است که به‌طرف مغفرت و بهشت من و تمام خوبی‌ها بدوید و بشتابید؛ اما این شتافتن بدون راهنمای الهی اصلاً تحقق پیدا نمی‌کند. در آیهٔ 133 سورهٔ آل‌عمران می‌گوید: «وَ سارِعُوا إِلي‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ»، در آیهٔ 21 سورهٔ حدید می‌گوید: «سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ» و در دو سورهٔ دیگر می‌گوید: «فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْرَاتِ» بشتابید، اما راهنما را هم معرفی می‌کند: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ». کسانی بوده‌اند که به‌طرف من، مغفرت، بهشت و خیرات شتافتند، شما به آنها متصل بشوید که جزء گروه آنها بشوید؛ وگرنه اگر از آنها جدا زندگی بکنید، هیزم جهنم خواهید بود. بشتابید که همه ‌کاری از دست آنها، هم در دنیا و هم در آخرت برمی‌آید.

 

حکایتی شنیدنی

قطعه‌ای هم برایتان بگویم؛ داستانش را می‌فهمم، ولی خواسته‌ای که در این داستان است، نمی‌فهمم و نمی‌دانم یعنی چه! مرحوم آیت‌الله(به حقیقت یا بگویم آیت حق) حاج سید علی قاضی که نفس داشت. دو تا از آنهایی که ایشان به آنها نفس زد، به کشور ما آمدند و منشأ خدمات بزرگ تربیتی و علمی شدند: یکی مرحوم علامه طباطبایی و یکی هم مرحوم آقای بهجت بود. آقای بهجت هفت‌هشت ماه و علامه حدود بیست سال نفس‌خوردهٔ این مرد بود. اینها هر کدام ظرفیت خاصی داشتند که حالا من نباید بین این دو مقایسه بکنم. خدا می‌داند که این دو دارای چه مقامات عقلی، حالی و عرفانی بودند‍! این مرد که علامهٔ طباطبایی، بهجت و سید هاشم حداد می‌ساخته است؛ ساخته‌های او در عالم تشیع کم‌نمونه هستند. ایشان می‌فرماید: من به‌دنبال تجلی توحید تام در قلبم بودم. توحید تام نمی‌دانم یعنی چه!

خودم که نمی‌توانم این گوهر را از دریای رحمت الهی دربیاورم و کمک لازم است. کمک در این مسئله کیست؟ امیرالمؤمنین(ع)؛ چند شب جمعه تا نزدیک صبح به حرم امیرالمؤمنین(ع) رفتم(حالا با آن گریه‌ها و حال خلوصی که ایشان داشت)، اما خبری از این جلوهٔ توحید تام نشد. ما اهل توحید بودیم، اما همان توحیدی که بودیم؛ چون برای انسان راه پرواز باز است، ما یک آسمان را رفته‌ایم، ما می‌خواهیم هفت آسمان را بپریم. گفتم: نه اینجا نیست! آن دستی که می‌تواند واسطه بشود و توحید تام را به تو انتقال بدهد ابی‌عبدالله‌الحسین(ع) است. چند هفته از نجف به کربلا آمدم؛ دیگر حال آدم در کربلا معلوم است! زیارت، حرم، تحت قبه، اما خبری نشد. چند هفته حرم ابی‌عبدالله(ع) را زیارت می‌کردیم و به حرم قمربنی‌هاشم(ع) می‌رفتیم، خیلی طولانی بین این دو حرم رفت‌وآمد کردیم، ولی خبری نشد. به خودم گفتم: آنها که قدرتش را دارند، تو لیاقتش را نداری! امشب زیارتت را انجام بده و برگرد. وضو گرفتم(طهارت باطنیه‌اش هم قوی بود)، از درِ قبله به‌طرف حرم ابی‌عبدالله(ع) سرازیر شدم، وسط دالان که سرازیر بود، کسی به پشت شانه‌ام زد، برگشتم، اما نشناختم! با یک لباس کهنهٔ مندرس بود، به من گفت: به‌دنبال توحید تام هستی؟ گفتم: بله چند سال است. گفت: گیرت نیامده است؟ گفتم: نه! گفت: هیچ پیغمبر و امامی واسطهٔ توحید تام در پیشگاه خدا نیست؛ آن‌که خدا به او عنایت کرده است، به خواهندهٔ توحید تام که لیاقت دارد، جلوهٔ توحید تام را تجلی بدهد، قمربنی‌هاشم(ع) است، به آنجا برگرد، امشب به تو می‌دهند.

چه انسان‌هایی! الآن در دنیا چه خبر است و چه نفس‌هایی در این دنیا هستند! این نفس‌ها از طریق ماهواره‌ها با زن‌ها، مردها و جوان‌ها چه می‌کنند؛ مگر قدرت یک مسجد خوب، یک امام جماعت خوب یا یک منبری خوب در مقابل 99 درصد قدرت کفر چقدر است؟! ما یک هستیم در مقابل 99؛ البته اگر ما همین یک را چنگ داشته باشیم، بر آن 99 غلبه پیدا می‌کند! ولی کم هستند که به دامن اولیای خدا چنگ بزنند تا بر کفر غلبه پیدا کنند.

 

کلام آخر؛ حال غریب ابی‌عبدالله(ع) بر پیکر برادر

تا بی‌خبری ز ترانهٔ دل ××××××××× هرگز نرسی به نشانهٔ دل

تا چهره نگردد سرخ از خون ××××××××× کِی سبزه دمد ز دانهٔ دل

از موج بلا ایمن گردی ××××××××× آنگه که رسی به کرانهٔ دل

از خانهٔ کعبه چه می‌طلبی ×××××××× ای از تو خرابی خانهٔ دل

در مملکت سلطان وجود ××××××××× گنجی نبود چو خزانهٔ دل

جانا نظری سوی مفتقرت ××××××× کاسوده شود ز بهانهٔ دل

شب عید است، اما چه کنیم که بالاخره راهمان باید به کربلا بیفتد تا شب برایمان کامل بشود. مفصّل نمی‌خوانم، فقط یک کلمه عرض می‌کنم: ابی‌عبدالله(ع) وقتی کنار آن بدن قطعه‌قطعه آمد، یکی از جملاتی که فرمودند، این بود: «و الکمد قاتلی». من این را خیلی تهرانی معنی کنم؛ یعنی عباس، اگر این مردم من را تا امروز غروب نکشند، داغ تو مرا زنده نخواهد گذاشت.

-دعای پایانی

خدایا! ما را از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و فرهنگ اهل‌بیت جدا نکن.

خدایا! ما را بیامرز، گذشتگان ما را بیامرز، همهٔ شهدای ما از زمان آدم(ع) تا الآن را سر سفرهٔ قمربنی‌هاشم(ع) قرار بده.

خدایا! امام زمان(عج) را دعاگوی همهٔ ما و زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده.

الهی! به حقیقت زینب کبری(س)، اینکه من خیلی روی قسم به زینب کبری(س) حتی در سی شب ماه رمضان اصرار دارم، چون در روایتی دیدم که صدیقهٔ کبری(س) در اتاق خلوتی مشغول دعا بودند، آن‌کسی که بیرون بود، می‌گوید فاطمهٔ زهرا(س) چند قسم به خدا داد که یکی هم این بود: خدایا! به حق زینب قسم، حالا آن‌وقت زینب سه چهار ساله بود بود؛ خدایا! به حقیقت زینب کبری(س)، شرّ دشمنان مسلمان‌ها، شیعیان و کشورهای اسلامی را به خودشان برگردان.

خدایا! به همهٔ مسلمان‌ها امنیت کامل عنایت فرما.

 

تهران/ مسجد آل‌یاسین/ دههٔ اول شعبان/ بهار1398ه‍.ش./ سخنرانی چهارم 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
خیرات هیزم جهنم نفحات نفاثات فی العقد راهنمایان الهی مصادیق نفاثات

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^