فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تجلی ولایت علمی خداوند در وجود معصومین(علیهم‌السلام)


انسان کامل در معارف الهی - شب دوم یکشنبه (18-1-1398) - شعبان 1440 - مسجد جامع آل یاسین - 10.25 MB -

عالم ملکوت، کمال عالم شهود-سود تربیتی عالم ملک و ملکوت برای انسانکل جهان هستی در سه کتاب آفرینشالف) آیات کتاب آفاقب) کتاب انفسج) قرآنولایت تکوینی و تشریعی خداوند بر سه کتاب آفرینش-حقیقت معنایی ولایت ‌الله-ولایت شمسیه، پخش‌کنندهٔ نور-امیرالمؤمنین(ع)، ولایت قمریهولایت علمی خداوند درخصوص خوردن مال حرامکلام آخر؛ ای وارث سریر امامت ز جای خیز-دعای پایانی

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

عالم ملکوت، کمال عالم شهود

با یک مقدمهٔ مفصّل شنیدید که از همهٔ این جهان به جهان مُلک و شهود تعبیر شده و از عالم دیگر که در باطن این عالم است، به عالم غیب و ملکوت تعبیر شده است. آنچه در این مسئله خیلی مهم است، این است که عالم غیب و ملکوت، کمال این عالم هستند؛ یعنی هرچه در این عالم است، طبق آیاتی که در جلسهٔ قبل شنیدید، با یک صورت و شکل دیگر، ولی بدون تغییر ذات در آن عالم ظهور می‌کند و ذره‌ای جا نمی‌ماند. کل جهان مُلک در حرکت است که خودش را با چهرهٔ کامل‌تر و بهتر در عالم دیگر آشکار بکند.

-سود تربیتی عالم ملک و ملکوت برای انسان

این بحث چه سودی دارد که این عالم را مُلک و آن عالم را ملکوت می‌گویند؛ اینجا را شهود و آنجا را غیب می‌گویند؟ سودش برای ما که یک سود کامل و بسیار بسیار تربیتی است، در مسئلهٔ عمل، اخلاق و ایمان ما رخ نشان می‌دهد؛ اگر این را احتمالاً برسم، با سه آیهٔ قرآن از سورهٔ نساء، آل‌عمران و توبه برایتان عرض می‌کنم که همهٔ اعمال مردم در این عالم اعمال مُلکی است. این اعمال، ملکوت دارد و در عرصهٔ ملکوتش به شکل کاملی آشکار خواهد شد. در پایان یکی از آیات جلسهٔ قبل هم شنیدید: «وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»(سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 48)، زمین و آسمان‌ها و هرچه در آنهاست، بارز و آشکار می‌شوند؛ ولی با تغییر صورت، نه تغییرذات و نه تغییر ماهیت؛ یعنی ما در قیامت انسانی غیر از انسان فعلی نیستیم و همان انسان در قیامت هستیم که در دنیا بودیم. چیزی که هست، آثاری که ما در دنیا و طول عمرمان برای خودمان ذخیره کرده‌ایم، آنجا به دو مرحلهٔ پاداش و کیفر ظهور می‌کند که کل پاداش، بهشت و کل کیفر هم دوزخ است.

 

کل جهان هستی در سه کتاب آفرینش

دانستن این بحث، شنیدنی و لازم و واجب است؛ باز یک مقدمه عرض می‌کنم تا به حقیقت مطلب ‌برسم. این مقدمات هم به این خاطر است که یقین ما را به دیدگاه قرآن، پیغمبر(ص)، ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) و انبیا نسبت به عالم ملکوت قوی و استوار کند و یک یقین غیرقابل‌تغییری به ما بدهد.

خداوند متعال سه کتاب دارد که از هر سه کتاب در قرآن نام برده است؛ یعنی کل جهان هستی از مبدأ تا منتهایش، سه کتاب آفریده شده است. از دو کتابش در یک آیه اسم می‌برد: «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ»(سورهٔ فصّلت، آیهٔ 53) این یک کتاب، «وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ» این کتاب دومش، کتاب سومش هم: «ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 2).

الف) آیات کتاب آفاق

این‌طور که خودش در قرآن می‌گوید، آیات کتاب آفاق قابل‌شمردن نیست: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ لاٰ تُحْصُوهٰا»(سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 34). همهٔ آیات این کتاب، نعمت‌های اوست؛ چه این نعمت به ما برسد یا نرسد، نزدیک به ما یا دور از ما باشد. آیات کتاب آفاق، آیات عینی است. عینی یعنی دارای وجود خارجی که به قرآن عادت دارید و در قرآن مجید دیده‌اید که خورشید، ماه، ستارگان، روز و شب و زنبور عسل، بسیاری از موجودات را که در حدود هفتصد آیه اسم می‌برد، می‌گوید: «إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ»، اینها همه برای شما آیه است؛ آیاتی که همه به‌طرف توحید جهت دارند. به همین خاطر هم می‌گوید: «إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ» یا «لَآيَه»، یعنی با آیات دیگر قرآن که کنار همدیگر قرار بدهیم، تمام آیات آفاق رو به‌طرف حق دارند و جهت‌گیری‌شان به‌طرف اوست.

شما در سورهٔ نور می‌بینید که می‌فرماید تمام درختان و جانداران، هم نماز می‌خوانند و هم تسبیح می‌گویند. تسبیح می‌گویند، یعنی خدا را از هر عیب و نقصی منزه و مبرّا می‌دانند. جالب مسئله این است که می‌گوید: «كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ»(سورهٔ نور، آیهٔ 41)، همهٔ درختان و زندگان به نماز و تسبیحشان هم آگاهی دارند؛ یعنی یک درخت بی‌شعور در این عالم نیست و به هیچ درختی نمی‌شود بی‌شعور گفت! اما به این جنس دوپا، اگر کافر، مشرک، منافق، دزد یا اختلاس‌چی باشد، کامل می‌شود بی‌شعور گفت. در قرآن هم می‌گوید: «لا یشعرون» و گاهی هم می‌گوید: «اکثرهم لا یشعرون»؛ بی‌شعورند یعنی نمی‌خواهند حقایق عالم را درک بکنند.

تمام درخت‌ها، جانداران عالم و پرندگان که در آیه هم هست، رو به خدا هستند؛ یعنی اگر کسی بخواهد خدا را بشناسد، با یک درخت می‌تواند به‌راحتی بشناسد. قدیمی‌های ما خیلی این تک بیت سعدی را می‌خواندند:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار ××××××× هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

یعنی اگر ما رو به خدا نباشیم، از کل عالم بیگانه می‌شویم و وقتی بیگانه باشیم، در قیامت هم یک‌نفر را نداریم که به ما نگاه بیندازد؛ چون اهل دل در قیامت فقط با آشناهای پروردگار و خلقت سروکار دارند، ولی غریبه غریبه است و بخواهد با یکی حرف بزند، می‌گوید نمی‌شناسمت! یعنی تو را به‌عنوان دوست، محب و باشعور نمی‌شناسند. لذا قرآن مجید می‌گوید: اینها در عالم آخرت «لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ»(سورهٔ حج،‌آيهٔ 71)،[V1]  یک یار ندارند. از کجای آیه درمی‌آید؟ از اینکه همهٔ ادیبان عرب می‌گویند: نکره در سیاق نفی، افادهٔ عموم می‌کند. «لَیْسَ» از ادات نکره و نفی است، «نَاصِر» یا «نَصِیر» نکره است و «الف» و «لام» ندارد؛ یعنی یک نفر هم در قیامت، نه ناله‌شان، نه عربده‌شان، نه دادشان و نه التماسشان را می‌شنود. حتی یک آیه در آل‌عمران داریم که کوه تحملش را ندارد! خدا سه‌چهار مطلب را دربارهٔ اینها می‌گوید؛ یکی از آن چهارتا این است که جواب اینها را در قیامت نمی‌دهم. یک‌میلیون بار بگویند یا رب، یا الله؛ اصلاً جواب نمی‌دهم. حالا تا مدتی هم می‌توانند صدا بزنند، بعد از مدتی هم در جهنم به آنها خطاب می‌شود: «لَا تکلموا» و برای ابد لال می‌شوند، دیگر نمی‌توانند صدا بزنند! چون اینها در این جهان نسبت به ملک و ملکوت و آیات کتاب آفاق بی‌شعوری و نفهمی کردند، گوششان هم از شنیدن صدای حق کر بود، دلشان هم که هیچ تغییری در مقابل صدا و دعوت خدا و انبیا و ائمه نکرد. در روایات است که موسی(ع) 25سال با فرعون حرف زد، اصلاً گوش نداد و دلش هم به هیچ عنوان تکان نخورد. سیزده‌سال ابولهب عموی پیغمبر صدای پیغمبر را با گوش سر شنید، اما با گوش دل نشنید؛ چون گوش دلش کر شده بود! اینها در قیامت هم همین‌طوری وارد می‌شوند.

ب) کتاب انفس

کتاب انفس وجود انسان‌هاست. من در نوشتهٔ یک حکیم امروزی دیدم و حرف برای قدیمی‌ها نیست. خیلی عجیب است که انسان مورد هفت‌میلیون مسئله است؛ یعنی اگر بخواهند درباره‌اش -عالم جسم، عالم روح، عالم روان- نظر بدهند، باید هفت میلیون مسئله برای او مطرح بشود. در قرآن هم آیات خیلی زیادی دربارهٔ انسان، حتی دربارهٔ اعضا و جوارح، روان و باطنش داریم. به‌نظر من، تعبیرات قرآن مترادف نیست که چند لفظ دارای یک معنا باشد. یک‌جا می‌گوید صدر، یک‌جا می‌گوید فؤاد، یک‌جا می‌گوید قلب، یک‌جا می‌گوید نفس، یک‌جا می‌گوید روح؛ اینها هر کدام برای خودشان جهانی هستند و معانی مختلفی هم دارند. حالا کشف نشده، بعداً کشف می‌شود، شاید هم دو سه موردش کشف شده باشد. من خودم به این نتیجه رسیدم؛ چون تقریباً یازده‌سال تمام(بعد از نماز صبح غیر از دو سه ساعت ظهر تا ساعت یازده و گاهی ساعت یک نصف شب) روی قرآن مجید کار کردم و در حدود 35 جلد هشتصد صفحه‌ای نوشته شده است که دارد چاپ می‌شود. من در این سیر یازده‌ساله فهمیدم که قرآن لغت مترادف ندارد؛ آدم یک معنی خاص دارد، انسان یک معنی معنوی دارد، بشر یک معنی خاکی دارد و این سه با هم مساوی نیستند.

قرآن عجیب است، این هم کتاب وجود انسان؛ آیاتش هم نمی‌دانم چندتاست! من این مطلب را چهل‌سال پیش در یک کتاب علمی دیدم؛ الآن نمی‌دانم نظر همان است یا عوض شده است! هیکل هر انسانی -نوک سر تا نوک پا- از سلول‌ها تشکیل شده و تعبیر عوامانه‌اش این است که این ساختمان را در رحم مادر و در تاریکی از آجرهایی ساخت، شکل و قیافه هم به آن داد و اسمش را سلول گذاشتند؛ اگر هر انسانی بخواهد سلول‌های بدنش را بشمارد، ثانیه‌ای هزار عددش را بشمارد(نه یک دقیقه، یک ثانیه) و هیچ کار دیگری نکند(فقط کارش شمردن باشد)، نوشته‌اند شمردن سلول‌های بدن هر انسانی سه‌هزار سال طول می‌کشد. اینها آیات کتاب نفس است.

این دوریِ عظیم جوامع جهانی و بعضی‌ها را در این مملکت از پروردگار چه باید کرد؟ چه باید کرد که شکر نعمت وجود خودشان هم نکردند! میلیاردی در روز روشن و آفتاب چقدر از مال این ملت دزدیدند! اصلاً عددهایی که جد و آبای ما نمی‌دانستند چیست، خود ما هم نمی‌دانیم چیست؛ مثلاً چندصدهزار میلیارد، اینها را چطوری، با چه زمانی و چه مدتی می‌شود شمرد؟! چه غفلتی، چه سنگینی‌ای، چه قلب‌هایی، چه ارواح خبیثه‌ای، با چه چهره‌های منافقانه‌ای!

آیات این کتاب دوم هم عینی است؛ دست یک آیه است، ناخن‌ها یک آیه است، بندهای انگشتان یک آیه است، مچ یک آیه است، بازو یک آیه است، اسکلت استخوانی هر دانه‌اش یک آیه است، پلک‌ها هر یک‌دانه‌اش یک آیه است. همین‌طور آیه‌آیه، این‌همه آیه را با همدیگر تلفیق کرده، با صورت عینی نوشته و انسان شده است.

ج) قرآن

کتاب سوم قرآن است؛ یک صورت کتبی معنوی دارد که این کتبی معنوی در قلب مقدس رسول خدا(ص) و با قلم وجود مقدس او یک‌باره نوشته شد. یک صورت بیرونی هم دارد که «يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً»(سورهٔ بینه، آیهٔ 2) آن صحیفه‌های پاک است که مردم دست بی‌وضو روی آن نمی‌گذارند. آیات این کتاب(روی همدیگر شش‌هزار و ششصدوشصت‌وچند آیه است)، اوّل دارد و آخر ندارد؛ هیچ کتاب دیگری در دنیا این‌جوری نیست. جهان و انسان محدود است؛ قرآن ابتدا دارد، ولی انتها ندارد. لذا پیغمبر(ص) می‌گویند: «لا تحصی عجائبه» شگفتی‌هایش شمرده نمی‌شود. کسی بخواهد حقایق، لطایف، اشارات و عباراتش را بشمارد، قابل‌شمردن نیست. من عدد دقیق تفسیرها را نمی‌دانم! از زمان ابن‌عباس تا حالا 1500سال است که تفسیر نوشته می‌شود؛ تفسیر ده جلدی، بیست جلدی، هفت جلدی، دو جلدی، یک جلدی؛ حتی یک تفسیر خطی دیدم که هفتاد جلد بود و نمی‌دانم حالا چرا آن را چاپ نکردند! پولش را ندارند، گران هم تمام می‌شود. چندهزار مفسر از زمان ابن‌عباس تا حالا تفسیر نوشته‌اند، آن را هم نمی‌دانیم! رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «یأتی القرآن یوم القیامة بِکرا» وقتی قرآن در روز قیامت وارد می‌شود، بِکر و دست‌نخورده است؛ یعنی هزاران تفسیر نوشته شده، مثل اینکه کاری صورت نگرفته است. من زیاد خدمت علامه طباطبایی می‌رسیدم؛ نه برای درس! آن‌وقت من در حد درس ایشان نبودم؛ الان هم اگر زنده بود، در حد درس ایشان نبودم! یک‌نفر از ایشان سؤال کرد که شما مفسرین سنی و شیعه از زمان ابن‌عباس تا حالا تا کجای قرآن رسیده‌اید؟ ایشان فرمود: همهٔ ما تا لب دریا رسیده‌ایم، ولی وارد دریا نشده‌ایم و نمی‌دانیم در آن چه خبر است. بیرون دریا هستیم، چهار موج آن را نگاه کرده‌ایم و سی، چهل یا پنجاه جلد تفسیر نوشته‌ایم.

 

ولایت تکوینی و تشریعی خداوند بر سه کتاب آفرینش

خداوند بر کل آیات آفاق، انفس و آیات قرآنش، هم ولایت تکوینی و هم ولایت تشریعی دارد. حالا این بحث هم خسته‌تان می‌کند و همین‌قدر عنایت کنید که او ولایت تکوینی و ولایت تشریعی بر این سه کتاب دارد. این ولایت تکوینی و تشریعی، چه در ساختمان و چه در نظام‌بندی، علم لازم دارد؛ یعنی ولایت او با علمش یکی است. ولایت ذاتش است، علم ذاتش است و ذات هم قابل‌درک نیست؛ میلیون‌ها سال هم بدوند، قابل درک نیست. صفاتش را تا مقداری می‌شود فهمید. خیلی‌ها هم به خدا معتقد هستند، اما براساس اعتقادشان عمل نمی‌کنند؛ یعنی این اعتقادشان پدیدهٔ روانی و تشریفات باطنی است و هیچ‌چیزی نیست، یک چیز پوکی است. اعتقاد اگر اعتقاد باشد، آدم با سر به‌دنبال لوازم این اعتقاد می‌دود.

-حقیقت معنایی ولایت ‌الله

ولایت الله: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 55)، «هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ»(سورهٔ کهف، آیهٔ 44)، این ولایت که با علم یکی است؛ اگر آن علم نبود که ولایت در کتاب آفاق، انفس و قرآن مجید اجرایی نمی‌شد. آن‌وقت ولایت ‌الله می‌گوید: «هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ». ولایت الله یعنی ذات مستجمع جمیع صفات کمال که نمی‌شد این معنی را در ترجمه‌های قرآن بیاورند و هیچ معنی دیگری ندارد. الله به‌معنی خدا نیست، خدا معادل الله نیست و معادل الله، ذات مستجمع جمیع صفات کمال است، نور این ولایت از افق وجود رسول خدا(ص) با علم وحیی و الهامی طلوع داده شد؛ اگر پیغمبر(ص) علم «بما کان و بما یکون و بما هو کائن» از جانب او نداشت، اصلاً ولایتش قابل‌اجرا نبود و این ولایت درستی نیست. ولایتی که معرفت، علم و فهم الهی در آن نیست، قابل‌اجرا نبود؛ لذا در قرآن مجید هم دربارهٔ علم پیغمبر اکرم(ص) آیه دارد و می‌گوید: «مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 113)، از هیچ استادی نمی‌توانستی علم بگیری و خودم باید کل این علم را به تو می‌دادم. کسی علم نداشت که به تو انتقال بدهد.

-ولایت شمسیه، پخش‌کنندهٔ نور

ولایت پیغمبر(ص) که در قرآن مطرح است و از سورهٔ مبارکهٔ احزاب استفاده می‌شود، ولایت شمسیه است. کار خورشید در عالم چیست؟ حفظ سیاره‌های منظومه که از جا و مدارشان فرار نکنند و تربیت موجودات؛ این کار خورشید است که البته این دو کار اوست، هزارها کار دیگر دارد که مقداری را در کتاب‌ها نوشته‌اند. «یٰا أَیهَا اَلنَّبِی إِنّٰا أَرْسَلْنٰاک شٰاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً × وَ دٰاعِیاً إِلَی اَللّٰهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرٰاجاً مُنِیراً»(سورهٔ احزاب، آيات 45-46). این ولایت ولایت شمسیه پخش‌کنندهٔ نور است. این سراج منیر یک‌جا هم به این شمس قسم خورده است: «وَ اَلشَّمْسِ وَ ضُحٰاهٰا»(سورهٔ شمس، آیهٔ 1). امروز در جلد دهم کتاب «اصول کافی»(به‌نظر من که روی کافی کار کرده‌ام، جلد دهم از نه جلد دیگرش، کتاب اعجوبه‌ و کتاب غوغایی است) و یکی هم در جلد پنجم تفسیر «نورالثقلین»(صاحب المیزان به این تفسیر خیلی نظر داشتند) نگاه کردم که راوی به امام صادق(ع) می‌گوید: حقیقت «وَ اَلشَّمْسِ وَ ضُحٰاهٰا» را برای من بگویید، خدا چه می‌گوید؟ فرمودند: مراد از «اَلشَّمْسِ وَ ضُحٰاهٰا» پیغمبر(ص) است. «لأنه اوضح للناس دینهم» پیغمبر است که راه مردم را تا قیامت جلوی چشمشان روشن می‌کند.

-امیرالمؤمنین(ع)، ولایت قمریه

گفت: این آیه را گفتید، «وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها»(سورهٔ شمس، آیهٔ 2) چیست؟ آن‌هم ولایت قمریه است. فرمودند: «و القمر ذاک امیرالمؤمنین اذا تلاها» که دائم دنبال رسول خدا(ص) بود و همه‌چیز او را به خودش منتقل کرد؛ چنان‌که خورشید به ماه می‌تابد، پیغمبر(ص) هم به علی(ع) تابید و علی(ع) منهای درجهٔ نبوت، پیغمبر شد؛ «وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 61). خدا با ولایتش که با علمش یکی است، پیغمبر(ص) با ولایتش که با علمش یکی است، امیرالمؤمنین و ائمه(علیهم‌السلام) با ولایتشان که با علمشان یکی است، از عالم مُلک و ملکوت خبرهای کاملی دادند؛ ازجمله خبرهایشان این است: آنچه شما در این دنیا تا لحظهٔ آخر عمر حرکت درونی و برونی -اخلاقی، فکری، عملی- داشته باشید، در عالم ملکوت به‌صورت دیگر به خودتان تحویل داده می‌شود. من یک آیه‌اش را بخوانم، دو آیه که یک‌خرده مفصّل‌تر است، باز با بحثی دربارهٔ علم پیغمبر و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) که بحث فوق‌العاده محکمی است، برای جلسهٔ بعد بماند.

 

ولایت علمی خداوند درخصوص خوردن مال حرام

خیلی‌ها مال حرام می‌خورند؛ خوردن هم نه به‌معنی از گلو پایین دادن. مال مردم را خورد، یعنی به‌نام خودش کرد، در پروندهٔ خودش ثبت کرد، برای خودش برد؛ این معنی «أکل» در قرآن است. آن «أکل» خوردنی آیه جدا دارد که می‌گوید: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 31)؛ این «أکل» حرام، یعنی مال مردم را به ناحق جزء مال خود کردن. این یک نوع حرام است: «إِنَّ اَلَّذِینَ یأْکلُونَ أَمْوٰالَ اَلْیتٰامیٰ ظُلْماً إِنَّمٰا(با فعل مضارع) یأْکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً وَ سَیصْلَوْنَ سَعِیراً»(سورهٔ نساء، آیهٔ 10). ولایت علمی خدا این را می‌گوید؛ خدایی که سه کتاب آفاق و انفس و قرآن را دارد، باید دیگر حرفش را باور کرد. آدم حرف خدا را باور نکند، باید برای چه کسی را قبول کند؟ «فَمٰا ذٰا بَعْدَ اَلْحَقِّ إِلاَّ اَلضَّلاٰلُ»(سورهٔ یونس، آیهٔ 32)، آنهایی -دایی، عمو یا هر کسی- که مال یتیم را ظالمانه می‌خورند؛ مغازه‌‌ها، زمین، ملک، پول و مال مانده از پدرش را به نام خودشان می‌کنند، به‌طور دائم(یأکلون فعل مضارع است و بر دوام دلالت دارد) در شکمشان آتش ذخیره می‌کنند. پردهٔ این عالم ملک که کنار برود و عالم ملکوت رخ نشان بدهد، از شکم اینها تا ابد آتش بیرون می‌زند، «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسَ وَالْحِجَارَةُ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 24) از آتشی که هیزمش خود مردم هستند. آتش جهنم نه با نفت، نه با بنزین، نه با گاز و نه با نفت کوره است، بلکه آتش جهنم با یک نوع هیزم است که آن‌هم انسان است. «وَالْحِجَارَة» هم چون جهنم در یک جای خشن و پرکوه -کوه‌های پر از آتش- است که می‌گوید «والحجارة». این ملکوت مال حرام است؛ حالا یک قِران، یا یک‌میلیارد یا صدمیلیارد یا سه‌هزار میلیارد یا ده‌هزار میلیارد یا کمتر یا بیشتر باشد، پیغمبر(ص) می‌فرمایند: کسی که یک درهم -حالا به پول زمان خودش- حرام شب در خانه‌اش بیاورد، تا این یک درهم در خانه است، خدا به آن خانه نظر رحمت نخواهد کرد. ملکوت همه‌چیز را با آن علمی که خدا به آنها داده بود، می‌دیدند؛ می‌دیدند و می‌گفتند، نه اینکه می‌شنیدند و می‌گفتند!

 

کلام آخر؛ ای وارث سریر امامت ز جای خیز

این نفس بداندیش به فرمان شدنی نیست ××××××××××× این کافر بدکیش مسلمان شدنی نیست

جز خضر طریقت که در این راه دلیل است ×××××××××× این راه خطرناک به پایان شدنی نیست

جز پیر حقیقت که در این راه خلیل است ××××××××× این آتش نمرود گلستان شدنی نیست

ایمن مشو از خاتم جَم، کرد در انگشت ××××××××××× اهریمنِ جادو که سلیمان شدنی نیست

آبادتر از کوی تو ای یار ندیدم ××××××× آن خانهٔ داد است که ویران شدنی نیست

تمام شعبان زمان زیارت ابی‌عبدالله(ع) است؛

زینب چو دید پیکری اندر میان خاک ×××××××× از دل کشید ناله به صد آه سوزناک

کای خفته خوش به بستر خون دیده باز کن ×××××××××× احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن

طفلان خود به ورطهٔ بحر بلا نگر ××××××××××××× دستی به دستگیری ایشان دراز کن

سیرم ز زندگانی دنیا یکی مرا ××××××××××× لب بر گلو رسان و ز جان آزاد کن

برخیز صبح شام شد ای میر کاروان ××××××××× ما را شب سوار بر شتر بی‌جهاز کن

ای وارث سریر امامت ز جای خیز ×××××××× بر کشتگان بی‌کفن خود نماز کن

یا دست ما بگیر و از این ورطهٔ بلا ×××××××× بار دیگر روانه به‌سوی حجاز کن

حسین من! من از مدینه تا اینجا با تو هم‌سفر بودم، با قمربنی‌هاشم(ع) هم‌سفر بودم، با علی‌اکبر(ع) هم‌سفر بودم، نمی‌خواهم با شمر و خولی و سنان هم‌سفر باشم.

-دعای پایانی

خدایا! حیات و مرگ ما را حیات و مرگ انبیا و ائمه قرار بده؛ دنیا و آخرت ما را از اهل‌بیت جدا مکن.

خدایا! غرق‌شدگان در سیل را غریق رحمت فرما؛ بازماندگانشان را با این مصیبت بسیار سنگین که دائم اخطار می‌کنند مصیبت جدیدی از راه می‌رسد، همه‌شان را حفظ کن و به آنها صبر عنایت فرما؛ به مردمی که در این حادثه نبودند و ذره‌ای خسارت ندیدند، توفیق کمک‌های شایان عنایت فرما.

خدایا! امام زمان(عج) را دعاگوی ما و زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده.

 

تهران/ مسجد آل‌یاسین/ دههٔ اوّل شعبان/ بهار1398ه‍.ش./ سخنرانی دوم

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
ولایت الله جهان هستی کتاب آفاق کتاب انفس عالم ملکوت عالم شهود کتاب قرآن

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^