فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حسن فعلی و فاعلی


شرح زیارت وارث - شب اول، دوشنبه (19-6-1397) - محرم 1440 - حسینیه حضرت ابوالفضل (ع) - 11.43 MB -

تعریف حسن فعلی و حسن فاعلیآیات دال بر حسن فعلی و فاعلیمعطل شدن در محشر برای رسیدگی به شکایت شاکیانشکایت قرآن از امتحشر دسته‌جمعی خانواده‌های پاک در قیامتبی‌اثر بودن حسب و نسب در مقابل حسن فعلی و فاعلیلیاقت کربلاییان بر حسب حسن فعلی و فاعلیراز اوج گرفتن امیرالمؤمنین(ع) از زبان خود حضرتپاداش دارندگان حسن فعلی و فاعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.

 

تعریف حسن فعلی و حسن فاعلی

دانشمندان اسلامی دو حقیقت را به طور مفصل مطرح کرده و با دلایل قرآنی و روایی فرموده‌اند که هر کسی؛ چه مرد و چه زن، از این دو حقیقت برخوردار باشد، اهل سعادت است و خیر دنیا و آخرت او تأمین شده، به یقین مورد رضایت و لطف خداوند مهربان قرار می‌گیرد. یک حقیقت عبارت است از «حُسن فعلی»؛ یعنی خوب، پاک و سالم بودن، داشتن باطن مستقیمی که انحراف نداشته باشد و قلب در درونش مانند خورشید در آسمان، نور ایمان، توحید و باور خدا را بر وجود او بتاباند و به تعبیر قرآن مجید، قلبش تسلیم پروردگار مهربان عالم باشد. به این معنا که به طور جدی به پروردگار عالم اعلام کند: آنچه را تو بخواهی، من می‌خواهم و آنچه را تو نمی‌خواهی، من هم نمی‌خواهم. اسم این واقعیت «حُسن فعلی» یا ایمان حقیقی است.

اما حقیقت دیگر «حُسن فاعلی» است؛ یعنی عمل، کار و فعل انسان، مثبت، خیر و نیک باشد. کاری که می‌کند، نه برای خودش ضرر داشته باشد، نه برای دیگران؛ نه برای خودش شرّ باشد، نه برای دیگران. کار، زندگی و وجود او، خودش و دیگران را تخریب نکند، بلکه عمل، حرکت و کارش مثبت و خیر باشد. این اسمش حُسن فاعلی است.

 

آیات دال بر حسن فعلی و فاعلی

یکی از آیات قرآن در این دو زمینه که هر دو را با هم بیان کرده، این آیۀ شریفه است: ((مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى))[1] این حُسن فعلی است: کسی که کار، حرکت و عملش در تمام زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی، فردی، اخلاقی و معاشرتی عمل صالح، شایسته، بامنفعت و مثبت باشد: ((وَ هُوَ مُؤْمِنٌ)) در باطن هم پاک باشد؛ شیطان‌صفت، بت‌صفت، خبیث، ناپاک، بدنیّت و آلوده‌فکر نباشد، بلکه باطنی نورانی و الهی داشته باشد: ((وَ هُوَ مُؤْمِنٌ)) هم حُسن فاعلی و هم حُسن فعلی داشته باشد؛ یعنی حُسن وجودی. خداوند بعد از این دو جمله که در جملۀ اول حُسن فاعلی را بیان کرده و در جملۀ دوم حُسن فعلی، می‌فرماید: من در برابر این دو حُسن: ((فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً)) به او پاداشی می‌دهم که زندگی به تمام معنا پاکیزه و پاک را در این دنیا برای او رقم می‌زنم. این زندگی پاک و پاکیزه به چه معناست؟

امیرالمؤمنین(ع) این آیه را این‌گونه معنا کرده‌اند که زندگی پاک و پاکیزه؛ یعنی قناعت کردن به حلال پروردگار. خدا این مزد را به او می‌دهد که او را حفظ و نگهداری می‌کند تا به دنبال هیچ حرامی نرود. گویا پروردگار عالم آتش میل به حرام را در او خاموش می‌کند، مثلاً در غریزۀ جنسی به دنبال حرام‌های جنسی نمی‌رود، در مسئلۀ مال به دنبال ربا، دزدی، غصب و رشوه نمی‌رود، در کسب به دنبال درآمد نامشروع و تقلب نمی‌رود، یک زندگی پاک و پاکیزه که در این آن فقط به حق خودش قانع است. وقتی به حق خودم قانع باشم و این قناعتم تا آخر عمر طول بکشد، کسی خواهم بود که به احدی تجاوز نخواهم کرد. فردای قیامت نیز معطلی نخواهم داشت؛ چون شاکی ندارم.

 

معطل شدن در محشر برای رسیدگی به شکایت شاکیان

معطلی قیامت برای شاکیان است. در قیامت یا خدا از شخص شاکی است یا اهل‌بیت(علیهم السلام) و یا بنا به روایت جلد دوم «اصول کافی» قرآن، زن و بچه، مردم و عالم ربانی. عالم ربانی به چه علت از انسان شاکی است؟ می‌گوید: خدایا! من درس خواندم، دین‌شناس واجد شرایط شدم، بین مردم پاک بودم، دغدغۀ دین، اخلاق و سلامت مردم را داشتم و نسبت به مردم بی‌توقع بودم، ولی مردم برای یاد گرفتن دین، حلال و حرام و اخلاق‌شان به من مراجعه نکردند و مرا غریب گذاشتند. معطلی روز قیامت برای این شکایت‌هاست.

اگر کسی پاک وارد قیامت شود، خدا، انبیا، ائمۀ طاهرین(علیهم السلام)، زن و بچه و مردم از او، اخلاق و رفتارش شکایتی ندارند که به پروردگار بگویند: ما خبر نداشتیم این شوهر یا پدرمان مال حرام در حلق ما ریخت، حال که وارد قیامت شده‌ایم، پرونده‌ها رو شد، فهمیدیم او به ما مال حرام می‌داده، اگر در دنیا می‌فهمیدیم، زیر بار نمی‌رفتیم و قبول نمی‌کردیم. اکنون شکایت داریم. یا مردم از او شاکی هستند، باید بایستد و جواب بدهد. هیچ کس در قیامت دلیلی ندارد که خودش را تبرئه کند. چند آیه در قرآن مجید آمده کسانی که در قیامت شاکی دارند، دلیلی بر تبرئۀ خودشان ندارند. دزد در قیامت نمی‌تواند خود را تبرئه کند؛ چون دلیلی ندارد. رباخور، بی‌نماز، ظالم، قاتل و آن کسی که حق مردم را پایمال کرده، دلیلی ندارند که خود را تبرئه کنند. البته در دنیا نیز همین‌طور است؛ در دنیا هم ظالم، دزد و... دلیلی بر تبرئه کردن خود ندارد.

وقتی قرآن مجید محاسبات قیامت را بیان می‌کند، می‌فرماید: در قیامت چند نوع محاسبه وجود دارد: یسیر، ایسر، حساب و در آیۀ دیگری می‌فرماید: بغیر حساب؛ عده‌ای حساب ندارند؛ یعنی سؤال، پرسش، دادگاه و معطلی ندارند؛ چرا؟ چون شاکی ندارند. هیچ کس از آن‌ها شکایت ندارد.

 

شکایت قرآن از امت

پیغمبر اکرم(ص) می‌فرمایند: یکی از شاکیان قیامت، قرآن است. در روایت مفصلی که هم از راویان ما و هم از راویان غیرشیعه نقل شده، هر دو هم یک شکل روایت را نقل کرده‌اند. از راویان ما «مقداد» روایت را نقل کرده است که پیغمبر(ص) می‌فرمایند: قرآن در قیامت «مَا حَلٌّ مُصَدَّق»[2] شکایت کننده‌ای است که پروردگار عالم شکایتش را می‌پذیرد و رد نمی‌کند؛ چون قرآن مجید بی‌دلیل شکایت نمی‌کند که پروردگار بگوید: برای شکایتت دلیلی نداری، پس شکایتت بی‌خودی است. شکایت قرآن مجید این است که: خدایا! مرا فرستادی، بین مردم بودم، حلال و حرام، واجبات، خوبی‌ها و بدی‌ها را به مردم معرفی کردم، ولی مردم به من گوش ندادند. من از مردم شاکی هستم. خدا به شکایتش توجه می‌کند. آن‌هایی که قرآن از دست‌شان شکایت می‌کند، محکوم می‌شوند و محکوم در قیامت نیز زندانی یا جریمۀ مالی ندارد، بلکه عذاب دوزخ دارد.

کسی که شاکی ندارد، معطلی هم نخواهد داشت؛ در روایات آمده: تا از قبر زنده‌اش می‌کنند و بیرون می‌آید، خدا به او فرمان می‌دهد: به بهشت برو! از قبرش تا بهشت هم طول نمی‌کشد که مثلاً 200 فرسخ راه برود تا به بهشت برسد. شما قرآن مجید را بخوانید، این از آیات عجیب قرآن است: ((وَ أُزْلِفَتِ اَلْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ)) [3]در قیامت همه چیز متحرک است، سکون ندارد، پروردگار می‌فرماید: من بهشت را به طرف اهل تقوا می‌آورم. نه این‌که به اهل تقوا بگویم راه برو تا به بهشت برسی؛ این جاده را برو تا به بهشت برسی، نه. بهشت را کنار اهل تقوا می‌آورم: ((وَ أُزْلِفَتِ اَلْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ)) این برای آن‌هایی است که شاکی ندارند.

 

حشر دسته‌جمعی خانواده‌های پاک در قیامت

خیلی‌ها در قیامت زن و فرزندشان از دست آن‌ها شاکی نیستند. خدا در سورۀ رعد و مؤمن (غافر)؛ چون یک سوره هم داریم، اسمش مؤمنون است، سورۀ مؤمن جزء 23 قرآن است و سورۀ مؤمنون جزء 18. در این دو سورۀ رعد و مؤمن، می‌فرماید: ((وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيّاتِهِمْ))[4] مردم شایسته و بی‌شاکی در قیامت با زنان، فرزندان و نسل‌شان در بهشت کنار همدیگر هستند؛ چون شاکی ندارند. پدرانی هستند که فرزندان از آن‌ها راضی‌اند. شوهرانی هستند که همسرشان از آن‌ها راضی است. نسلی را که ندیده‌اند: نویره، نتیجه و ندیده‌ها که ندیده‌اند، آن‌ها ذکر خیر پدران و مادران گذشته را شنیده‌اند، همیشه با شنیدن ذکر خیر گذشتگان، خوشحال بودند که عجب گذشتگانی داشتیم، چقدر خوب بودند. مثلاً پیغمبر اکرم(ص) همیشه از اجداد گذشته‌اش تعریف می‌کرد. چقدر از حضرت ابراهیم(ع) تعریف کردند! همۀ این‌ها با هم در بهشت هستند.

 

بی‌اثر بودن حسب و نسب در مقابل حسن فعلی و فاعلی

جوانی نزد امام صادق(ع) آمد و گفت: یابن رسول‌الله! من واقعاً شیعۀ شما هستم و شما را دوست دارم، به شما ارادت و ایمان دارم؛ اما ناراحت هستم. امام صادق(ع) فرمودند: از چه چیز ناراحت هستی؟ گفت: از این جمله‌ای که در زیارت عاشوراست (از امام باقر(ع) روایت شده، سند درستی هم دارد. کتاب خیلی مهمی هم در شرح زیارت عاشورا داریم که یکی از علمای بزرگ شیعه نوشته است و ابتدا سندش را نقل می‌کند، سند جالبی دارد. گفت: یابن رسول الله! من عاشق شما هستم؛ اما همه در این زیارت می‌خوانند: «لعن الله بنی‌امیة قاطبة»؛ خدا تمام بنی‌امیه را از رحمت خود دور کند، در حالی که من از نسل بنی‌امیه هستم؛ پدران و مادران من از تیرۀ بنی‌امیه هستند؛ اما من عاشق، شیعه و محب شما هستم. حضرت فرمودند: با این وضعیت، تو از بنی‌امیه حساب نمی‌شوی، از ما حساب می‌شوی. ملاک، نسب نیست؛ بلکه عمل، ایمان، حُسن فعلی و حُسن فاعلی است.

آن کسی که باطنش نور، پاک و الهی است، ظاهرش هم عمل صالح، حرکات مثبت و پسندیده است، جزء انبیا و ائمه(علیهم السلام) است، چه غلام حبشی باشد به اسم بلال یا ایرانی باشد به اسم سلمان. آن کسی که حُسن فاعلی و حُسن فعلی ندارد، جزء خاندان هاشم نیست، مثل ابولهب که عموی پیغمبر(ص) بود، ولی از این خاندان نیست. پروردگار عالم ملاک سعادت، نجات و خوشبختی را نسب قرار نداده. ملاک در این آیه‌ای که قرائت کردم، حُسن فعلی است؛ یعنی خوب، صاف و پاک بودن باطنی و عملی که برای خودم و دیگران زیان نداشته باشم. هر کس باشم و از هر کجا آمده باشم.

 

لیاقت کربلاییان بر حسب حسن فعلی و فاعلی

افرادی که در کربلا بودند، مگر اقوام ابی‌عبدالله(ع) بودند؟ کلاً از این 72 نفر، 17 نفرشان با سیدالشهدا(ع) هم‌نسب بودند، بقیه قرابتی نداشتند. عده‌ای اهل بصره بودند، عده‌ای اهل کوفه، برخی هم اهل یمن. از کوفه تا کربلا چقدر فاصله است؟ آن‌هایی که اهل بصره بودند یا اهل یمن تا مدینه چقدر فاصله داشتند؟ یکی دو نفر که ایرانی بودند، مثل پسر ابی نیزر. تا ایران چقدر فاصله داشتند؟ ولی شما می‌بینید این‌ها پایین پای ابی‌عبدالله(ع) دفن هستند. از حضرت زین العابدین تا امام زمان(علیهم السلام) کنار قبرشان می‌آمدند: «بِاَبى‏ اَنْتُمْ وَ اُمّى‏ طِبْتُمْ...»[5] می‌گفتند. باید ببینیم واقعاً ملاک خوشبختی و سعادت چیست؟ اگر از نظر نسب به این طایفه، قوم، جمعیت و حزب وابسته باشم، این عامل خوشبختی من است؟ قرآن می‌گوید: نه، عامل نجات و خوشبختی، چه در دنیا و چه در آخرت، دو حقیقت است: حُسن فعلی و حُسن فاعلی.

ما کسانی را در این روایات می‌شناسیم که افراد عجیبی هستند. گاهی از راه دور نزد ائمۀ طاهرین(علیهم السلام) آمده‌اند. مثلاً یکی از آن‌ها خدمت امام صادق(ع) آمد، از در اتاق وارد شد، سلام کرد، دیگران نشسته بودند، دیدند امام ششم(ع) تمام قد برخاست، آن شخص خواست دم در اتاق نزدیک کفش‌ها بنشیند، امام فرمودند: آنجا ننشین! من ایستاده‌ام تا شما بیایی و کنار من بنشینی. کنار امام آمد. امام(ع) فرمودند: ننشین! به فرزندشان فرمودند: برو زیرانداز بیاور، بینداز تا ایشان بنشیند و تکیه بدهد! به او احترام کرد. با امام صادق(ع) هیچ قوم و خویشی نداشت. کسی دیگر هم بود که وقتی به امام صادق(ع) دست داد، امام زیر لب به یکی از یاران خود فرمودند: من از خدا قطع این دست را می‌خواهم! با امام هم در نسب قوم و خویش بود. برادران و خواهران! خیلی دقت داشته باشید که ملاک‌ها یک وقت گم نشود و به ملاک‌ها جهل نداشته باشید! این ملاک‌های قرآنی و روایی خیلی مهم هستند. حُسن فعلی؛ یعنی باطن پاک. نباید تابلوی بخل، حرص، کبر، غرور، بدبینی و بددلی باشم. باید درونم پاک باشد. این به صلاح و سود ماست. وقتی باطن ما پاک باشد، خداوند متعال به خاطر باطن پاک که عامل حُسن فاعلی ماست، درهای فیوضات را به روی ما باز می‌کند.

 

راز اوج گرفتن امیرالمؤمنین(ع) از زبان خود حضرت

وقتی جوان بودم، شاید 17ـ18 ساله، هنوز خط آن روزم را دارم، به عالمی برخوردم، این روایت را آن عالم برایم گفت. وقتی از آن عالم خداحافظی کردم، آمدم، یک دفترچۀ جیبی داشتم، این روایت را آخر آن دفترچه نوشتم. عادتم بود که هر مطلب خوبی از هر کس می‌شنیدم یا هر جا می‌دیدم، یادداشت می‌کردم. اگر بخواهم همه را بیاورم به شما نشان بدهم، سنگین است؛ دوازده دفترچۀ 200 برگی دارم که هرکدام با دو رویش 400 صفحه می‌شود. این 400 صفحۀ کهنه 12 دفترچه شد. از 16ـ17 سالگی هرچه از بزرگان دین، دانشمندان و دوستان می‌شنیدم یا در کتابی می‌دیدم، یادداشت می‌کردم. شما هم همین کار را می‌توانید بکنید.

کسی بود که من زیاد او را می‌دیدم. گاهی به خانۀ ایشان می‌رفتم. دیدم یک چمدان آورد. چه کسی چمدان کنارش می‌آورد؟ آن وقت‌ها ساک به این صورت نبود. چمدان‌های بزرگی بود که من فکر کردم پر از لباس است. در چمدان را باز کرد، دیدم پر از ورقه است. گفتم: این‌ها چیست؟ گفت: من 60 سال است پای هر منبری رفتم، مطالب خوبی که شنیدم، همه را نوشته‌ام. یک چمدان نوشته داشت. سواد زیادی هم نداشت. می‌گفت: سه کلاس سواد دارم، آن هم سواد مدرسه‌ای نه، بلکه سواد مکتبی داشت. چند هزار روایت داخل این ورقه‌ها نوشته بود. وقتی از دنیا رفت، من رفتم آن چمدان را از ورثه‌اش بگیرم که تنظیم و چاپ کنم، متأسفانه نبود، نمی‌دانم آن را چه‌کار کردند. سرمایۀ خیلی عظیم و گنج بزرگی بود؛ چون 60 سال از 400ـ500 عالم هرچه شنیده، یادداشت کرده بود. من این روایت را از آن عالم بزرگ شنیدم، عالم بسیار فعالی بود، شاید با کمک مردم 300ـ400 کار خیر کرده بود، آبرومند بود، حرفش را می‌خریدند. تا وقتی من گوینده شدم، زنده بود. رئیس یکی دو دانشگاه هم شد، مرا برای سخنرانی دعوت می‌کرد، نمی‌دانم یادش بود که وقتی من جوان بودم، این روایت را برایم گفت یا نه؟ فکر نمی‌کنم، یادش نبود. گفت: شخصی به امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد: آقاجان! چگونه علی شدی؟ سؤال خیلی جالبی است: چه شد که علی شدی؟ چه کار کردی؟ خیلی‌ها مثل تو جوان بودند؛ چرا علی نشدند؟ میلیون‌ها جوان در این ایران بودند؛ اما یک نفر ابن سینا شد. یک نفر زکریای رازی شد. یک نفر غیاث الدین جمشید کاشانی شد. یک نفر عمر خیام نیشابوری، این ریاضیدان بسیار مهم شد. یک نفر خواجه نصیرالدین طوسی شد که محاسباتش راجع به نجوم به محاسبات امروز با دوربین‌های قوی نجومی نزدیک بود. بقیۀ جوان‌ها بودند و مردند و اسم آن‌ها در این دنیا فراموش شد. چه شد علی شدی؟ جواب داد: «بِالقُعُود عَلَی بَابِ قَلبِی»[6] طرف مطلب را نگرفت که امیرالمؤمنین(ع) چه فرمود؟ فارسی آن این است: علی شدنم به این خاطر بود که جلوی در دلم نشستم، هر کسی را اینجا راه ندادم که برود آن را آلوده کند. قلم بردارد، آنجا را دست کاری کند، نقش حسادت، حرص و غرور بکشد. من اینجا نشستم، بیدار بودم، فقط خدا را راه دادم. تا اینجا حُسن فعلی است، بعد هم هر عملی را انجام دادم، عملی بود که به سود خودم و دیگران بوده، هیچ کار ضررداری در این عالم نکردم.

 

پاداش دارندگان حسن فعلی و فاعلی

((مَنْ عَمِلَ صالِحاً)) حُسن فاعلی. برای خدا فرقی نمی‌کند: ((مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى)) مرد باشد یا زن. این ارزش باعظمت را به مرد و زن با هم داده. یکی از جاهایی است که قرآن بین مرد و زن تفاوت قائل نشده؛ چون تفاوت بین مرد و زن در بدن است، همین. در بهشت و دین تفاوتی نیست. خدا یک‌سری امتیازهایی در عبادت به خاطر بدن و اقتضای جسمیت زن به او داده که به مرد نداده، ولی در ارزش‌گذاری، بین مرد و زن فرقی نگذاشته است. همان ارزش معنوی که برای مرد رقم زده، برای زن هم رقم زده است. هیچ وقت به مادر، همسر، دختر و خواهرتان به چشم حقارت نگاه نکنید، نزد خدا با ما فرقی ندارند. مدرکش هم ((مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى)) مرد یا زن، حُسن فاعلی ((وَ هُوَ مُؤْمِنٌ)) با باطن مؤمن و ایمانی، حُسن فعلی: ((فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً)) به او قناعت به حلال می‌دهم. گنج عظیمی است که من غریزۀ به این پرفشاری داشته باشم، ولی به حلال خدا قناعت کنم. به طور طبیعی به پول عشق داشته باشم، ولی به پول حلال قناعت کنم. عشق به قدرت داشته باشم، ولی به قدرت حلال قناعت کنم. قناعت به حلال و حق خودم، خیلی مهم و سخت است. این یک پاداش؛ اما پاداش آخرتی: ((وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ))[7] ملاک پاداش او در قیامت، بهترین عملی است که در دنیا انجام داده.

آنچه امشب شنیدید، مقدمه برای این یک کلمه بود که وجود مقدس ابی‌عبدالله(ع) در حُسن فعلی و فاعلی، از کامل‌ترین انسان‌های تاریخ تا روز قیامت است. سؤال: این حُسن فعلی و فاعلی را از کجا آورده است؟ بالاخره از یک منبعی کسب کرده. در جلسۀ بعد با هم پی‌جویی می‌کنیم. ان‌شاءالله!

 


[1]. نحل: 97.
[2]. کنز العمال، ج 1، ص 516. 
[3]. شعرا: 90.
[4]. رعد: 23.
[5]. زیارتنامه شهدای کربلا.
[6]. در مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین، مع تعلیقات الخواجوئی، ص 378 «قعدْتُ علي بابِ قلْبي فلمْ أدعْ أنْ يدْخُلهُ سِوي‌ الله»؛ اگرچه در روایات توصیه‌های زیادی برای مراقبت قلب و نفس از ورود شیطان به آن‌ها وجود دارد، ولی مطلب مورد اشاره، متن حدیث و روایت نبوده و در منابع مهم ما وجود ندارد و این مطالب را علمای اخلاق و عرفان مطرح می‌کنند. این روایت منسوب به حضرت علی(ع) اشاره به همین موضوع دارد: «یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ اَلرَّجُلُ مُهَیْمِناً عَلَى نَفْسِهِ مُرَاقِباً قَلْبَهُ حَافِظاً لِسَانَهُ.» غرر الحکم، ج ۱، ص 797.
[7]. نحل: 97.

0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
عمل صالح قناعت حُسن فعلی حُسن فاعلی شکایت در روز قیامت باطن پاک

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^