فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نماز، مهم‌ترین دستگیرهٔ نجات بشر


نماز - شب سوم دوشنبه (23-11-1396) - جمادی الاول 1439 - حسینیه سیدالشهداء - 11.13 MB -

پرهیز از نگاه مادی به نمازفروتنی همه‌جانبه در برابر حق-آثار لقمهٔ حرام در بدن نمازگزار-میل نماز بنده به رفعت و صعود-انرژی پاک‌سازی نمازنگاه سید حیدر آملی در خصوص جایگاه نماز-نماز، دارای مقام جمع‌الجمعیدرخواست اهل‌بیت(علیهم‌السلام) از خداوند-شفاعت شیعه در روز قیامت-سبک‌شمردن نماز و محرومیت از شفاعت-نماز، دستگیرهٔ نجات انسانابراهیم(ع)، عبادت‌کننده‌ای خالص و خاشعرفعت مقام انسان برای تواضع در برابر حق-روایتی عجیب از حضرت رضا(ع)حکایتی از بوستان سعدیدوری از کبر در پیشگاه خداوجود امیرمؤمنان(ع)، کفایت‌کننده بر اثبات خداوند

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

پرهیز از نگاه مادی به نماز

از سه آیه‌ای که بنا شد دربارهٔ نماز خوانده بشود، یک آیه در اواخر سورهٔ مبارکهٔ بقره، یک آیه در سورهٔ مبارکهٔ ابراهیم و یک آیه هم در سورهٔ مبارکهٔ مریم است. آیهٔ سورهٔ بقره همهٔ نمازهای واجب یومیه را به‌صورت‌کلی مطرح کرده است: «حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 238). «صَلَوات» جمع است که شامل نماز صبح، ظهر و عصر و مغرب و عشا می‌شود. با اینکه این کلمه شامل هر پنج نماز واجب می‌شود، خدا به نماز ظهر و عصر هم جداگانه در همین آیه اشاره می‌کند و می‌فرماید: «وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَىٰ» نمازی که بین صبح و مغرب و عشاست. 

کلمهٔ «حَافِظُوا» که امر پروردگار است، توضیح داده شد؛ جملهٔ آخر آیه، مسئلهٔ بسیار مهمی را در رابطهٔ با خدا و مسئله‌ای را هم دربارهٔ نمازگزار مطرح کرده است. آنچه دربارهٔ خداست، می‌فرماید: «وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ» عبادتی که می‌خواهید انجام دهید، یعنی این پنج نماز را خالص انجام بدهید؛ یعنی نمازی بی‌شائبه و بدون مخلوط بودن با غیرخدا.

خلاصه آنکه نگاهتان به نماز، نگاهی مادی نباشد. این نماز را می‌خوانم که چنین درهایی به روی من در زندگی دنیایی و مادی باز بشود. خدا را «لِلّه» عبادت کنید و این عبادت را هم «قَانِت» قرار بدهید. کلمهٔ «قَانِت» و «قُنوت» به‌معنای عبادت با فروتنی و تواضع است. مگر ما وقتی وارد نماز می‌شویم، پروردگار عالم را فروتنی نمی‌کنیم که پروردگار کلمهٔ «قَانِت» را مطرح کرده است؟

 

فروتنی همه‌جانبه در برابر حق

-آثار لقمهٔ حرام در بدن نمازگزار

این فروتنی باید فروتنی همه‌جانبه‌ای باشد و وقتی می‌خواهم وارد نماز بشوم، باید به آنچه دستور واجب شرع مقدس است، تواضع بکنم و بپذیرم. وقتی شارع مقدس می‌گوید اگر می‌خواهی نماز بخوانی، نباید پوشش و لباست از حرام باشد؛ من باید تواضع بکنم و گوش بدهم. تواضع در اینجا، یعنی گوش‌دادن به امر خدا به‌دلیل آیهٔ مربوط به ابلیس که می‌فرماید: من کل ملائکه را امر به سجده کردم، اما ابلیس قبول نکرد. من اگر امر خدا را در حلال‌بودن یا مباح‌بودن رعایت نکنم، نسبت به امر تکبر کرده‌ام. پیغمبر اکرم(ص) هم مطلبی دربارهٔ نماز دارند که می‌فرمایند: نمازگزار واجب است که نمازش را بخواند، اما اگر لقمهٔ حرامی بخورد، تا وقتی آثار این لقمه در بدن (گوشت، پوست و خون) نمازگزار است، نمازش قبول نمی‌شود؛ چون نماز او نماز آلوده‌ای است. در قرآن می‌فرماید: «الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ»(سورهٔ نور، آیهٔ 26) پاکی‌ها برای پاکان و آلودگی‌ها برای آلودگان است.

 

-میل نماز بنده به رفعت و صعود

اما آیهٔ مهم‌تر از این آیه در سورهٔ مبارکه فاطر است که می‌فرماید: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ»(سورهٔ فاطر، آیهٔ 10). این «إِلَيْهِ يَصْعَدُ» یعنی به‌جانب خدا بالا می‌رود. این بالارفتن هم، بالارفتن مکانی نیست و رفعتی معنوی است. وقتی نماز منِ عبد به معبودم می‌رسد، می‌گوید: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» اگر اعتقاد، عمل و نمازت پاک است، خود این پاکی به صعود و رفعت میل دارد، کاری ملکوتی می‌شود و در زمین نمی‌ماند. «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» یعنی پاک به‌جانب او رفعت می‌گیرد. ما هم خبر نداریم و این تخصص متخصصین تغذیه است که آثار یک لقمه تا چه موقع در بدن می‌ماند؟ پنجاه‌روز، چهل‌روز، یک‌ماه یا دوماه! بالاخره این بدن تا پایان عمر دائماً در حال تغییر و تحول است و کهنه‌های بدن نو می‌شود، کهنه‌ها می‌رود و فرو می‌ریزد. این لقمه تا چه وقت می‌ماند که تقریباً آثارش از خون، گوشت، استخوان، ناخن، مو و پوست رد بشود؟

 

-انرژی پاک‌سازی نماز

واقعاً وقتی آدم این آیات و روایات باب نماز را می‌بیند، اولاً به این نتیجه می‌رسد که جایگاه نماز از همهٔ عبادات بالاتر است. نماز یک انرژی به‌تمام معنا پاک‌سازی است؛ یعنی اخلاق، اقتصاد و معاشرت را پاک می‌کند. من روایتی از باب نمونه برایتان می‌خوانم که پنج مطلب خیلی مهم در این روایت است. ملاحظه می‌کنید نماز با همهٔ حقایق دین در ارتباط است و خدا زلفش را به همهٔ موارد ایمانی، اخلاقی، عملی و اعتقادی گره زده و انگار همهٔ معارف ملکوتیه را در این ظرف ریخته است.

 

نگاه سید حیدر آملی در خصوص جایگاه نماز

یکی از اهل دل، سید حیدر آملی، اهل همین شهر آمل ایران (نه عامل در لبنان)، آدم کم‌نظیری در فلاسفه و عرفای شیعه است. ایشان کتاب مفصلی به‌نام «جامع‌الأسرار» دارند که فهم آن یک‌خرده مشکل است، اما در نوشتن این کتاب حدود هشتصد‌صفحه‌ای معرکه کرده است. کتابی به نام «بحرالمحیط» دارند که تفسیر کل قرآن مجید است و نمونهٔ این تفسیر از نظر نظام مطالب معنوی در تفاسیر شیعه و سنی نیست؛ ولی متأسفانه تا حالا فقط دو جلد آن، یعنی تا اواسط سورهٔ بقره پیدا نشده است. حتی آنهایی که دست‌اندرکار کتاب هستند، در کتابخانه‌های هند، پاکستان، اروپا و مراکز دیگر گشته‌اند، هنوز جلدهای دیگر این کتاب پیدا نشده و همان دو جلدی را که پیدا شده است، چاپ کرده‌اند. کتابی هم با عنوان «اسرارالشَریعه و الطریقة و الحقیقه» دارند که وقتی من موضوع نماز را در این کتاب نگاه می‌کردم، اصلاً آدم را بهت‌زده می‌کند؛ نه اینکه حرف‌های خودش باشد، بلکه در توضیح مسئلهٔ نماز، از قرآن مجید و روایات برای تأیید می‌آورد.

 

-نماز، دارای مقام جمع‌الجمعی

نظر ایشان این است که نماز دارای مقام جمع‌الجمعی است، بعد هم ثابت می‌کند و می‌گوید که همهٔ واقعیات الهیه در آینهٔ نماز منعکس است. مکلَّف باید این را در حدّ ظرفیت خودش به‌گونه‌ای به‌جا بیاورد که از قافلهٔ نمازگزاران واقعی جهان (از زمان آدم که نماز بوده، ولی ما شکل نماز آن وقت را تا زمان مسیح نمی‌دانیم) عقب نماند. یقین بدانید که شخص بی‌نماز در دنیا از نود درصد فیوضات الهیه محروم است و ده درصد آن هم فیوضات مادی است. خانه، ماشین، زن و بچه، مغازه و کسب و کار که آن ده درصد بدون نماز، کاری برای آدم نمی‌کند؛ ولی شخص بی‌نماز در قیامت، صد درصد از فیوضات الهیه محروم است.

 

درخواست اهل‌بیت(علیهم‌السلام) از خداوند

-شفاعت شیعه در روز قیامت

امام صادق(ع) روایتی را نقل کرده‌اند که در جلد پنجم «نورالثقلین» از احسن کتب شیعه است. صاحب «المیزان» که تفسیر قرآنش بیست جلد است، مقدمه‌ای بر این کتاب نوشته و خیلی از این کتاب تعریف و تمجید کرده است. اگر یادم باشد، در یک جمله‌اش می‌گوید: صاحب این کتاب از حسنات روزگار است. این روایت نیز در آنجاست، امام صادق(ع) می‌فرمایند: ما اهل‌بیت در روز قیامت به اذن الهی می‌توانیم حرف‌هایمان را راحت به خدا بزنیم؛ یعنی شرم و خجالت و حیایی در آنجا برای ما نیست و راه باز است. پروردگار عالم هم خودش به ما اذن حرف‌زدن می‌دهد، بعد می‌فرمایند: ما سه حرف با خدا می‌زنیم و چهارمی هم ندارد که سومی این است: از پروردگار عالم شفاعت شیعه را درخواست می‌کنیم و خدا درخواست ما را برای شفاعت شیعه (مرد و زن) از اوّل تشیع تا روز قیامت را رد نمی‌کند. 

 

-سبک‌شمردن نماز و محرومیت از شفاعت

روایت در معتبرترین کتاب است و می‌گوید: ما سه کلمه بیشتر حرف نداریم و کلمهٔ سوم ‌ما هم شفاعت از شیعیان است که خدا رد نمی‌کند و حرفمان را قبول می‌کند؛ اما همین امام صادق(ع) با همین روایت نقل‌شده در «نورالثقلین»، یک‌ساعت به شهادتشان مانده بود، فرمودند: هرچه قوم‌وخویش در مدینه دارم، همین الآن در خانه کنار بسترم جمع کنید. برادر، خاله، عمه، عموزاده، خاله‌زاده، همه را کنار بستر جمع کردند. امام صادقی که می‌گویند در قیامت یک حرف ما با خدا شفاعت شیعیانمان است و خدا رد نمی‌کند؛ روایت هم سند دارد و سندش متین است. همین امام صادق(ع) به تمام قوم‌و‌خویش‌هایش، نزدیک اینکه روح از بدنشان جدا بشود، می‌فرمایند: «إِنَّهُ لاَ یَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلاَةِ» اقوام من، یقین بدانید کسانی که نماز را سبک شمرده‌اند، به شفاعت ما نمی‌رسند؛ حضرت نمی‌گویند نماز نخوانده‌اند، بلکه نماز می‌خوانند، ولی با اهمیت، با عظمت، با ادب، با وقار، با حال باطن نمی‌خوانند و نمازشان سبک بوده است. 

 

-نماز، دستگیرهٔ نجات انسان

شما در تمام روایاتمان بگردید، امام صادق(ع) نفرموده‌اند که شیعهٔ عرق‌خور به شفاعت ما نمی‌رسد. بالاخره عرق‌خور ناراحت و پشیمان می‌شود، یک «غلط کردم» به خدا می‌گوید و این شفاعت شامل حالش می‌شود. شخصی نزد پیغمبر(ص) آمد و گفت: من نمی‌خواهم غیبت بکنم، اما فلان‌کس چون کارهایش آشکار است و این بدی‌ها را دارد، گاهی هم تلنگری به مردم می‌زند. حضرت فرمودند: نماز می‌خواند؟ عرض کرد: بله یارسول‌الله! نماز می‌خواند. حضرت فرمودند: نجات پیدا می‌کند. 

 

ابراهیم(ع)، عبادت‌کننده‌ای خالص و خاشع

نماز دستگیرهٔ بسیار مهمی برای نجات است و آیهٔ شریفه می‌گوید که این نماز را «قَانِتاً» بخوانید. امشب اگر فرصت کردید، وقتی به منزل تشریف بردید، آخرهای سورهٔ نحل را ببینید؛ پروردگار عالم حدود شش‌هفت خصلت از ابراهیم(ع) نقل می‌کند که این آیات نقل‌کنندهٔ خصلت‌های ابراهیم(ع) خیلی مهم هستند. مدت سه‌سال است که در یکی از مجالسِ شب، دههٔ عاشورا همین خصلت‌ها را نقل می‌کنم و در این سه‌سال دو مورد آن تمام نشده و به این هم که می‌گویم، نرسیده‌ام. پروردگار می‌فرماید: یک خصلت ابراهیم «قَانِتاً لِلَّهِ» است؛ یعنی عبادت‌کننده‌ای بوده که خالص و با فروتنی و تواضع عبادت می‌کرد و تمام اوامر الهی را دربارهٔ نماز اجرا می‌کرد.

 

رفعت مقام انسان برای تواضع در برابر حق

من دو‌سه خط شعر از سعدی و روایتی هم دربارهٔ تواضع برایتان بخوانم؛ رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «مَن تَواضَعَ للّه ِ رَفَعَهُ اللّه» کسی که برای خدا فروتنی کند، خدا به او مقام و رفعت، بلندی درجه و بلندی پاداش می‌دهد. این‌قدر تواضع مهم است! در هر صورت، شیرینی این تواضع باید قاتی نماز باشد و به تعبیر قرآن مجید، دین مرا تکه‌پاره نکنید که قسمتی را عمل بکنید و قسمتی هم زمین بگذارید: «وَلَا تَفَرَّقُوا» دین را تکه‌تکه نکنید. همچنین در آیهٔ دیگری می‌گوید: «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 150) از آنهایی نباشید که بخشی از دین را قبول کنید و بخشی را قبول نکنید؛ نماز را قبول کنید و حرمت لقمهٔ حرام را قبول نکنید؛ نماز را قبول کنید و خمس را قبول نکنید؛ نماز را قبول کنید و زکات را قبول نکنید. 

 

-روایتی عجیب از حضرت رضا(ع)

امام هشتم(ع) روایت عجیبی دارند که این روایت را از شکل قرآن نقل کرده‌اند. حضرت می‌فرمایند: دو چیز با همدیگر قبول می‌شود و اگر یکی از آنها نباشد، آن یکی قبول نمی‌شود؛ یکی نماز است که با زکات قبول می‌شود. این کشاورز، طلادار، نقره‌دار یا گوسفندداری که زکات به او تعلق می‌گیرد، اما نمی‌دهد و نماز می‌خواند، منتظر قبولی نمازش نباشد. چرا در قرآن می‌گوید «يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 55)، «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 43)، «يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ»(سورهٔ انفال، آیهٔ 3)، «وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً»(سورهٔ فاطر، آیهٔ 29). قرآن عجیب است! مردم حالا ترسشان ریخته و خیلی از این حرف‌ها نمی‌ترسند؛ چون ماهواره‌ها و سایت‌ها باور مردم را نسبت به آخوندهای شیعه کم کرده‌ و چه‌بسا بدنه‌ای‌ از مردم را مخالف ما قرار داده است. قرآن می‌گوید: آن‌که زکات نمی‌دهد و آن‌که ایمان به آخرت ندارد، هر دو کافرند. بار این حرف‌ها خیلی سنگین است! اگر من از خدا بیم داشته باشم، حرف‌هایش را تکه‌پاره نمی‌کنم و نمی‌گویم نمازش را قبول دارم، اما زکاتش، خمسش، کسب حلالش و ربا را قبول ندارم. این دیگر دین نشد! دین تکه‌پاره که دیگر اسمش دین نیست؛ دین کامل باید مکلف داشته باشد.

 

حکایتی از بوستان سعدی

«بوستان» سعدی چند باب مختلف دارد که کل بوستان را تشکیل داده است و هرکدامش یک عنوان و هرکدام هم شعرهای زیادی دارد؛ باب عدل و انصاف، باب تواضع و ابواب دیگر اخلاقی که خیلی هم خوب از عهدهٔ توضیح آیات و روایات با شعر برآمده است. من به یاد دارم که هشت‌نه‌ساله بودم، وقتی در جلسات مذهبی می‌رفتم، مداح‌های آن زمان شعرها و قصاید سعدی را زیاد می‌خواندند؛ چون تمام آن، نصیحت، دین، اخلاق و مسائل عالی انسانی است. همین بوستانش پر از اخلاق به زبان شعر است؛ چون خودش منبری بوده و در شهرهایی که می‌رفته یا در شیراز سخنرانی داشته است. پنج منبر خودش را هم یادداشت کرده و با کلیات دیوانش چاپ شده که خیلی منبرهای خوب، قوی، متین، ریشه‌دار و پرمایه است. اینها را که روی منبر برای مردم گفته، نوشته که حدود تا یا شش منبر پر و کاملی است. یک باب در «بوستان» سعدی است که این شعر از آنجاست:

شنیدم که وقتی سحرگاه عید ××××××××××× ز گرمابه آمد برون بایزید

یکی تشت خاکسترش بی‌خبر ××××××××× فرو ریختند از سرایی به سر

عید بود و خانه‌تکانی بود، ایشان هم به حمام رفته، خودش را خیلی خوب شسته و کیسه و صابون زده بود، لباس نو برای روز عید پوشیده بود. هوا هنوز تاریک و روشن بود که از حمام بیرون می‌آید، خانمی هم در خانه‌تکانی عید، هرچه آشغال، خاکستر و گرد وغبار بود، در تشتی ریخته و به لب پنجره آمد، هشداری هم نداد که کسی نباشد، کل تشت را از پنجره برگرداند که روی سر و گردن و لباس بایزید بسطامی ریخت.

همی گفت ژولیده دستار و موی ×××××××××× کف دست شکرانه مالان به روی

عمامه‌اش که به‌هم ریخته بود، چون خاکسترها از طبقهٔ دوم فشار داشت، همه را به‌هم ریخت و مو، صورت، محاسن، گردن و لباس‌هایش پر از آشغال شد. پس به خودش گفت: 

که ای نَفْس، من درخور آتشم ×××××××××× به خاکستری روی دَر هم کشم؟

اگر بنا باشد خدا با من معامله بکند، باید مرا در جهنم هل بدهد؛ اما حالا یکی اشتباه کرد و آشغال‌های جاروکردهٔ خانه‌اش را روی من ریخت. چقدر خوب است که آدم به خودش این‌جوری نگاه بکند.

 

دوری از کبر در پیشگاه خدا

من روایتی را دیدم که چهارپنج کتاب نقل کرده‌اند؛ اما دو مورد آن را یادم است: جلد 77 کتاب «بحارالأنوار» و کتاب «تحف‌العقول». یک‌نفر در کوچه به حضرت سیدالشهدا(ع) رسید و گفت: یابن‌رسول‌الله، حالتان چطور است؟ امام حدود هفت جواب به او دادند که حالم این است و در آخر جواب‌ها به این سؤال‌کننده فرمودند: «أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَیک» محتاج‌تر، گداتر و نیازمندتر از من در این عالم به درِ خانهٔ خدا نیست. آدم باید این‌جوری خودش را نگاه کند که سینه‌اش جلو نیفتد، گردن‌درازی نکند، اخلاق طاغوتی پیدا نکند و کبر ابلیسی برای او نیاید. چیزی را در هر صورت به خودش نبندد که همه‌چیز در کلمهٔ «منم» به خود آدم با دست خود آدم بسته می‌شود؛ علم من، پول من، زرنگی من، منبر من، مرجعیت من، استادی من. اینها خیلی چیزهای بدی است! اگر به معنی نماز برسم که معلوم نیست برسم، آنجا کاملاً توضیح می‌دهم و ثابت هم می‌کنم. من سورهٔ حمد را که هفت آیه است، در مدرسهٔ فیضیهٔ قم درس داده‌ام که در ششصد صفحه چاپ شده است. بخشی از این حرف‌ها به کلمهٔ «ربّ» مربوط است. عالَم یک مالک بیشتر ندارد که خداست و همه‌چیز مملوک اوست؛ پس چیزی را به خودبستن یک دروغ است. آدم به خودش هم ممکن است دروغ بگوید؛ وقتی می‌گوید مال من، به خودش دروغ می‌گوید. دربارهٔ ثروت و مال در سورهٔ حدید می‌گوید: «وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ»(سورهٔ حدید، آیهٔ 7) من شما را در ثروت جانشین خودم قرار داده‌ام و شما مالک نیستید. سعدی می‌گوید:

ز خاک آفریدت خداوند پاک ×××××××××× تو ای بنده، افتادگی کن چو خاک

حریص و جهان‌سوز و سرکش مباش ××××××××× ز خاک آفریدت، سرکش مباش!

این از خوددرآمدن هم نعمت عجیبی است که فقط خدا باید به آدم کمک بدهد تا از خودش درآید!

چو گردن کشید آتش هولناک ××××××××××× به بیچارگی تن بینداخت خاک

چو آن سرفرازی نمود این کمی ×××××××××× از آن دیو کردند از این آدمی

مقصود ابلیس است در آیات قرآن به خدا می‌گوید: «خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ».

یکی قطره باران ز ابری چکید ×××××××××× خجل شد چو پهنای دریا بدید

که جایی که او هست، من کیستم؟ ××××××××××× گر او هست، حقا که من نیستم

این نگاه قطره به خودش است، بعد می‌گوید:

چو خود را به چشم حقارت بدید ×××××××××××× صدف در کنارش به جان پرورید

فلک او را به جایی رسانید کار ×××××××××× که شد نام درّ، لؤلؤ شاهوار

 

وجود امیرمؤمنان(ع)، کفایت‌کننده بر اثبات خداوند

زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع) و به قول امروزی‌ها ریاست‌جمهوری‌شان است، ما می‌دانیم که پیغمبر(ص) فرموده‌اند: علی از حسن و حسین افضل است. چنین موجودی که اعجاب‌انگیز است و خیلی از اهل دل می‌گویند اگر هیچ دلیلی بر وجود خدا در این عالم نبود، نه دلیل عقلی، نه علمی و نه فلسفی؛ فقط وجود علی(ع) بس بود که آدم یقین کند این عالم خدایی دارد. اگر عالم خدا نداشت، پس علی(ع) را چه کسی ساخته است؟ تک‌و‌تنها و آرام‌آرام از بیرون کوفه به‌طرف کوفه می‌آیند که به آقایی می‌رسند. قاطر یا شتر یا اسب این مرد رَم کرده و پنجاه‌شصت کیلو باری را که روی مرکب بوده و به زمین افتاده، نمی‌تواند دوباره روی مرکب بگذارد. این روایت در جلد دوم کتاب «اصول کافی»، باب‌العشرة است که باب خیلی عالی و مفصّلی دربارهٔ چگونه زندگی‌کردن با مردم است.

هیچ‌کس نیامده که رد بشود و سر این بار را بگیرد، با کمک خود صاحب بار بلند کند. امیرالمؤمنین(ع) رسیدند. امیرالمؤمنین(ع) هم که لباسشان معمولی‌ترین لباس بود و اگر کسی حضرت را نمی‌دید، نمی‌توانست بفهمد که این علی(ع) است؛ مگر اتفاقی بیفتد و بفهمد امیرالمؤمنین(ع) است. حضرت آمدند و فرمودند: معطل کمک هستی؟ گفت: بله آقا! کسی که درِ خیبر را کَنده بود، تک‌وتنها بار پنجاه‌شصت کیلویی را بلند کرد و روی مرکب گذاشت، با طناب بست و گفت برو. با هم راه افتادند، وقتی سر دوراهی رسیدند، صاحب بار به‌طرف یک روستا پیچید. امیرالمؤمنین(ع) با او که در راه هم‌صحبت شده بود، صاحب بار پرسیده بود: کجا می‌روی؟ ایشان هم فرموده بودند: کوفه؛ اما صاحب بار دید امیرالمؤمنین(ع) به‌طرف روستا می‌آیند. به حضرت گفت: مگر شما نگفتی که به کوفه می‌روم؟ فرمودند: چرا گفتم، الآن هم قصدم کوفه است. گفت: پس چرا به‌طرف روستای ما می‌آیی؟ فرمودند: پیغمبر(ص) به ما سفارش کرده‌اند که اگر در مسیر با یکی آشنا شدید، هنگام جدایی از هم چند قدم به احترام رفیق راهت به بدرقه‌اش برو. گفت: من مسیحی هستم، شما چه کسی هستید؟ چه‌کاره هستید؟ فرمودند: منزل من در کوفه است و الآن با تو خداحافظی می‌کنم و می‌روم. گفت: شغلت را بگو؛ نمی‌خواهی بگویی چه‌کاره هستی؟ ارمنی داشت سکته می‌کرد که امام فرمودند: اسم من علی‌بن‌ابی‌طالب است. گفت: تو حاکم این مملکت هستی؟ نرو! فرمودند: کار مملکت در دست من است، چرا نروم؟ گفت: مرا مسلمان کن و برو.

یقین بدانید که تواضع و خود را ندیدن و نماز واقعی، این کار را برای آدم می‌کند؛ یعنی آدم را واقعاً از خودیت خارج می‌کند.


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
امیرالمؤمنین(ع) حضرت رضا(ع) اثبات خداوند دوری از کبر پیشگاه خدا بایزید بسطامی بوستان سعدی

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^