فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

خطرات پیش روی انسان در دنیا و آخرت


تقوی - روز پنجم شنبه (9-10-1396) - ربیع الثانی 1439 - حسینیه آیت الله ابن‌الرضا - 9.77 MB -

گذری بر مباحث پیشیندعوت قرآن از مردم به رعایت تقوا-معنای مطابقی تقوا-یقینی‌بودن وقوع قیامت-راه حفاظت از عذاب جهنمحد اعلای تقوا در زندگی آیت‌الله بروجردیبار سنگین گناهان در قیامتیک تصمیم نادرست و جریان گناهان تا روز قیامتبیعت ابی‌عبدالله(ع) به‌منزلۀ تسلیم و تولد گناهان ملت-راهپیمایی اربعین از برکات حادثۀ کربلااهمیت رعایت ادب و عظمت اهل‌بیت در مجالسادب خاص معصومین در برخورد با ابی‌عبدالله(ع)حکایتی شنیدنی از اهمیت حفظ حریم اهل‌بیتاتهام کم‌سیاستی به امیرالمؤمنین(ع)کلام آخر؛ واپسین لحظات عمر پیغمبر(ص)-کمال ادب در مجالس عزاداری-درخواست رسول خدا(ص) از امیرالمؤمنین(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

گذری بر مباحث پیشین

کلمهٔ تقوا که ریشهٔ لغوی آن سه حرفی و مصدر آن، «واو» و «قاف» و «یاء» است، به‌معنای خودنگهداری و حفظ خویشتن است. چه حوادث و برنامه‌هایی پیشِ روی انسان وجود دارد که انسانِ خواهان سلامت زندگی‌ و خیر و سعادت، خودش را باید از آنها نگاه بدارد؟

دو خطر از زمان آدم(ع) پیش روی انسان بوده است. یک خطر که به خود آدم زخم ضعیف زد، خطر دنیایی است. آنهایی هم که آخرت را باور دارند، خطر آخرتی. خطر آخرت، هر مقداری که هست و هر کیفیت و کمیّتی که دارد، در دوزخ و آتش جمع است. 

 

دعوت قرآن از مردم به رعایت تقوا

قرآن مجید با همین لغت تقوا، اما کلمهٔ امر آن، مردم را دعوت می‌کند تا خودشان و زن و بچهٔ خودشان را از آتش نگاه بدارند و حفظ بکنند، راه را به روی خودشان برای ورود به آن آتش باز نکنند. متن آیهٔ شریفه این است: «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ»(سورهٔ تحریم، آیهٔ 6). «قُوا» از مادهٔ «وقی» و به‌معنای تقواست؛ «أَهْلِيكُمْ» یعنی اهل و معمولاً به زن و بچه گفته می‌شود. البته شاید معنای گسترده‌تری هم داشته باشد؛ خودتان، زن و بچه‌تان و اقوامتان. اگر کلمهٔ اهل شامل اقوام نشود، زن و بچه می‌شود. خودتان و زن‌ و بچه‌تان را از آتش دوزخ حفظ بکنید و نگه بدارید.

 

-معنای مطابقی تقوا

در اغلب ترجمه‌های قرآن (جدیدی‌ها را نمی‌دانم)، کلمهٔ تقوا و مشتقّاتش را به ترس و خوف معنا کرده‌اند. شاید این معنا معنای التزامی باشد، ولی معنای مطابقی نیست. معنای مطابقی‌اش، همان خودنگه‌داشتن و حفظ‌کردن خویش است. عرب به ترمز ماشین «وقایه» می‌گوید؛ چون چاله، سنگ، دره و این گُرده‌هایی که شهرداری‌ها به‌نام سرعت‌گیر روی خیابان‌ها درست می‌کنند، پیش روی ماشین هست. مخترع ماشین ترمز را برای این در ماشین به‌کار برده است که راننده بتواند ماشین را از برخورد با خطر حفظ بکند تا در چاله نیفتد و با سرعت از روی این سرعت‌گیرها که ممکن است جلوبندی و فنر ماشین را خراب بکند، عبور نکند. همچنین سرعت ماشین را در پیچ‌های خطرناک بگیرد و اگر به‌طرف دره کشیده می‌شود، آن را نگه دارد. همهٔ شما شنیده‌اید و خیلی اتفاق افتاده است که تریلی، کامیون، سواری و اتوبوس در جاده‌ها در دره افتاده‌اند یا تصادف کرده‌اند یا به کوه خورده‌اند و تعدادی هم کشته داده‌اند. گاهی که ارزیابان پلیس به ته دره می‌روند و ماشین را بازدید می‌کنند، می‌گویند ترمز بریده است. 

 

-یقینی‌بودن وقوع قیامت

ترمز حافظ ماشین از خطر است و این که قرآن می‌فرماید خودتان و زن و بچه‌تان را از برخورد با آتش دوزخ حفظ بکنید، چون آتش دوزخی وجود دارد و دروغ نیست! قرآن می‌فرماید: «إِذٰا وَقَعَتِ اَلْوٰاقِعَةُ × لَیسَ لِوَقْعَتِهٰا کٰاذِبَةٌ»(سورهٔ واقعه، آیات 1-2) طلبه‌ها می‌دانند که «اِذٰا» حرف زمانیه است و وقتی با ماضی به‌کار گرفته می‌شود، یعنی کنار فعل ماضی می‌آید، به‌معنی آینده است و معنای گذشته نمی‌دهد. زمانی که حادثهٔ قیامت اتفاق بیفتد و در اتفاق‌افتادن آن هم دروغی در کار نیست؛ هم خدا راست گفته است، هم 124هزار پیغمبر راست گفته‌اند، هم عقل راست می‌گوید و هم ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) راست می‌گویند. وقتی خدای صادق، انبیای صادق، ائمهٔ صادق و عقل ارزیابِ صادق، وقوع قیامت را یقینی بدانند، قرآن مجید به پشتوانهٔ این‌همه راستگویان که پروردگار در رأسشان است، می‌گوید: «لَیسَ لِوَقْعَتِهٰا کٰاذِبَةٌ» در اتفاق‌افتادن این حادثه هیچ دروغی در کار نیست. عزیزانی که مطوّل یا کتاب‌های شکل مطوّل را خوانده‌اند، می‌دانند نکرهٔ در سیاق نفی، اِفادهٔ عموم می‌کند. «لَیْس» نفی و «کاذِبَةٌ» نکره است و «الف» و «لام» ندارد؛ یعنی یقه پاره نکنید و خودکشی نکنید که دروغی برای برپاشدن قیامت پیدا بکنید، چون هیچ دروغی یافت نمی‌شود و وجود ندارد. به وقوع پیوستن قیامت یک مسئلهٔ حقیقی است. 

 

-راه حفاظت از عذاب جهنم

حال که چنین خطری وجود دارد، یعنی جهنمی در قیامت وجود دارد، پروردگار از باب لطف و محبتش به بندگانش سفارش می‌کند که خودتان و زن و بچه‌تان را از اینکه درگیر عذاب جهنم بشوید، حفظ بکنید. راه حفظ‌کردن چیست؟ راه حفظ‌کردن آن، ایمان، اجتناب از محرّمات الهی و داشتن اخلاق حسنه و پاک است. این ایمان و اجتناب از گناهان و اخلاق، قوی‌ترین ترمز در عالم برای این است که انسان را به‌طرف جهنم نکشاند. این معنای «وَقی» و تقواست.

 

یک خطر براساس چندصد آیهٔ قرآن، عذاب دوزخ است؛ یکی هم که ما باورمان بشود. ما قیامت، دوزخ، حساب، کتاب، محاکمه و محاسبه می‌گوییم؛ اما با گفتن این عناوین قرآنی، باز هم گناه و خطا می‌کنیم، عمداً هم گناه می‌کنیم. چرا؟ چون به این عناوین پاک، علم داریم؛ ولی باور نداریم. آن‌که باور دارد، پای او برای زشتی و کار خلاف جلو نمی‌رود. 

 

حد اعلای تقوا در زندگی آیت‌الله بروجردی

من با زندگی مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی خیلی آشنا هستم. اغلب کتاب‌ها و مقالاتی را که دربارهٔ ایشان نوشته‌اند، خوانده‌ام و به خواندنش هم نیاز پیدا کرده‌ام؛ چون ده‌سال است سالگرد ایشان را در مسجد اعظم قم به منبر می‌روم و خواستم هر سال بخش جدید معنوی تازه‌ای را دربارهٔ ایشان مطرح کنم.

یک نکته که در زندگی ایشان به اقرار خودشان هست، این است؛ قابل‌توجه همهٔ ما، مخصوصاً برادران روحانی! عمر ایشان 88سال بود و در پنجشنبه، سیزدهم شوال 1380 قمری و 1340 شمسی از دنیا رفتند. وقتی یک‌نفر راست‌گو، عادل و مرجع تقلید این حرف را بزند، حقایق زیادی در این حرف وجود دارد و درس بزرگی برای ماست! ایشان فرموده بود: من از زمانی که وارد زندگی شدم (پنج‌شش‌سالگی) تا الآن (آن‌وقت یکی‌دو سال به فوتشان مانده بود)، یک‌دقیقه از عمرم را ضایع نکردم. این حدّ اعلای تقواست؛ یعنی سرمایهٔ عظیم عمری که خدا به من داده، برای این سرمایهٔ عظیم ترمز داشته‌ام که وقتم وارد غیبت، دروغ، تهمت، یاوه‌گویی، باطل‌گویی، مسخره‌کردن مردم، فحش‌دادن و توهین به مردم و سوزاندن دل مردم نشود. این تقوا و ترمز باطنیِ ایشان که همان ایمان، باورشان به خدا و قیامت، اخلاق و حسنات نفسانی‌شان بوده، نگذاشته است عمر ایشان با آنچه در قیامت آتش‌زاست، هزینه بشود.

 

بار سنگین گناهان در قیامت

شما برای اینکه بدانید گناهان روزانهٔ گنهکاران چه عددی است، به این مثال دقت کنید؛ فرض کنید یک مرد یا یک زن از صبح که بیدار می‌شود تا شب موقع خواب، پنج‌تا دروغ بگوید یا دروغ نگوید و چهارتا غیبت بکند. اگر این زن یا مرد 85 سال عمر بکنند، مرد هفتادسال و زن 73سال عمر تکلیفی داشته‌اند. هفتادسال، هر سالی 365 شبانه‌روز است و اگر هفتادتا 365 شبانه‌روز را در هم ضرب بکنید، ببینید هفتادتا 365 چندهزار روز می‌شود؟ جواب آن را در پنج دروغ ضرب بکنید و ببینید دم مُردن که پروندهٔ آدم را جلوی چشم او باز بکنند، چندهزار دروغ در آن است؟ آیا می‌‌توان این بار را در قیامت تحمل کرد؟ بار یک‌دانه‌اش را هم نمی‌‌توان تحمل کرد! 

 

یک تصمیم نادرست و جریان گناهان تا روز قیامت

ما مسئله‌ای از امیرالمؤمنین(ع) در کتاب‌هایمان داریم که اعجاب‌انگیز هم نیست. این عمل به ایمان است و تعجب و شگفتی هم ندارد. وقتی عمر مورد حمله قرار گرفت، وصیت کرد که بعد از مرگ من، شش‌نفر را در اتاقی جمع بکنید: عبدالرحمن‌بن‌عوف، عثمان، سعد وقاص، طلحه، زبیر و علی‌بن‌ابی‌طالب. سه‌روز به اینها مهلت بدهید و اگر با یکی‌ از آنها به حکومت بیعت کردند، همان شخص حاکم کشور بشود.

 

عبدالرحمن‌بن‌عوف در آن جلسه به پنج‌ نفر دیگر گفت: من حال‌وحوصلهٔ حاکم‌شدن ندارم، ولی به من وکالت بدهید تا با یکی از شما بیعت بکنم و کار را تمام بکنیم. امیرالمؤمنین(ع) هم یک‌ رأی داشتند و نمی‌توانستند کاری بکنند. حالا حضرت یا آری گفته‌اند یا سکوت کرده‌اند و به او وکالت داده‌اند که تو وکیل هستی و هرکدام از ما پنج‌تا را می‌خواهی، انتخاب کن. عبدالرحمن به‌طرف امیرالمؤمنین(ع) دست دراز کرد و گفت: «أُبٰايِعُكَ عَلَى كِتٰابِ اللّه وَ سُنّة رَسُولِه وَ سِيرَة شِیْخَین» من از طرف همهٔ ملت با تو بیعت می‌کنم که حاکم بشوی و روش حکومتت، قرآن و سنت پیغمبر و روش و طرح ابوبکر و عمر باشد. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: من بیعت را قبول می‌کنم که قرآن، طرح‌های پیغمبر اسلام و رأی خودم روش حکومتم باشد؛ چون عقل کل، علم، دانش و آگاهی بود. 

 

عبدالرحمن‌بن‌عوف! یک کلمه می‌گفتی باشد و قبول می‌کردی که طرح حکومت و قانون امیرالمؤمنین(ع)، قرآن و روش پیغمبر و قدرت فکری خودشان باشد و گناه عظیم تک‌تک مسلمان‌ها را تا قیامت به گردن نمی‌گرفتی! بعضی از این گناهان، مثل حادثهٔ کربلا که اعظم گناه در تاریخ عالم برای دشمن بوده، اصلاً قابل‌ارزیابی نیست و به گردن این عبدالرحمن‌بن‌عوف هم هست؛ چون دستش را از دست امیرالمؤمنین(ع) درآورد و به دست عثمان داد، عثمان هم گفت همهٔ شرایط را قبول دارم. دوباره به امیرالمؤمنین(ع) دست داد و حضرت فرمودند: من طرح شیخین را اجرا نمی‌کنم؛ عبدالرحمن‌بن‌عوف دوباره دستش را به عثمان داد، عثمان گفت: من اجرا می‌کنم. بار سوم هم همین‌گونه و بالاخره اعلام شد که عثمان حاکم است. عثمان هم بنی‌امیه را که قوم‌وخویش‌ او بودند، بر کل کشور مسلط کرد. یک کار آنها همین حادثهٔ کربلا بود و گناهان جریان پیدا کرد تا الآن و تا قیامت. همین داعش، النصره، طالبان و القاعده، همه در حکومت عثمان و بنی‌امیه ریشه دارند و عثمان هم انتخاب‌شدهٔ عبدالرحمن‌بن‌عوف است.

 

بیعت ابی‌عبدالله(ع) به‌منزلۀ تسلیم و تولد گناهان ملت

شما این جریان را به سیاست‌مداران امروز، دیروز و فردای دنیا بده و به آنها بگو که مسئلهٔ این شش‌نفر و عمل امیرالمؤمنین(ع) را ارزیابی بکنید که «نه» گفت. آخر بعضی‌وقت‌ها آدم با گفتن «نه» به بهشت می‌رود و جهنم نمی‌رود. من دقیقاً نمی‌دانم این «نه‌گفتن» از مدینه با قَسَم یا از روز دوم محرم شروع شده است که این را باید در کتاب‌ها دید. در مدینه به حضرت حسین(ع) پیشنهاد شد برای اینکه اتفاقی نیفتد و حادثه‌ای (زندان، تبعید یا کشتنی) پیش نیاید، شما با یزید بیعت کن. اگر «نه» از مدینه شروع شده باشد، از مدینه با قسم شروع شده است؛ اما اگر «نه» از دوم محرم تا روز عاشورا شروع شده باشد که آن مسلّم است. عمرسعد در روز عاشورا پیغام داد که چادری بین دوتا لشکر بزنند، تو بیا، من هم بیایم تا صحبت‌هایمان را با هم بکنیم، بلکه جنگ نشود. حضرت قبول کردند و دیداری با عمرسعد داشتند. پیشنهاد عمرسعد این بود: شما فقط پیش من اعتراف کن که من با یزید بیعت کرده‌ام و کاری به کار حکومت و دستگاه یزید ندارم. زن و بچه‌ات را بردار و با یارانت برگرد؛ می‌خواهی به مکه یا به مدینه برو. «بیعت کن» یعنی تسلیم ظلم، کفر و تولد تمام گناهان ملت بشو؛ اما ابی‌عبدالله(ع) فرمودند: «لَا وَاللّه» به خدای یگانه سوگند! من با شما بیعت نمی‌کنم. 

 

-راهپیمایی اربعین از برکات حادثۀ کربلا

یک «نه»، حافظ دین شد و شهادت به آن باعظمتی را جوشاند. ما حالا نمی‌توانیم از روز عاشورا تا الآن، آثار قیام حضرت و «نه گفتن» او را ارزیابی بکنیم. یک اثر کوچکش که در دنیا هنوز باعث بُهت غیرمسلمانان است، نمی‌توانند ارزیابی بکنند و کدی برای آن بگذارند، این است: آماری که تا امسال داده شده، 23میلیون نفر از همهٔ دنیا پیاده برای اربعین به‌طرف حرم ابی‌عبدالله(ع) آمده‌اند. خود این جمعیت، ضمانت و کار عظیمی است. من راجع‌به این راهپیمایی دوبار مصاحبهٔ مفصّلی داشته‌ام و عمق آن را بررسی کرده‌ام که چه برکاتی دارد. این یک رشتهٔ برکتِ آب‌باریکهٔ حادثهٔ کربلاست. 

 

اهمیت رعایت ادب و عظمت اهل‌بیت در مجالس

حالا از زمانی که جلسهٔ عزاداری به تشویق ائمه تشکیل شده است و اوّلین تشکیل‌دهندگان روضه به قول ما، خود ائمه بوده‌اند. اولین جلسهٔ روضه‌خوانی هم که زمان آن تقریباً سه‌روز و در شام بود، کار زین‌العابدین(ع) و زینب کبری(س) بود. الآن که ما در اینجا نشسته‌ایم، این جلسه هم در همان سه‌روز جلسهٔ شام ریشه دارد. بعد هم که به مدینه آمدند، این جلسات تا زمان زنده‌بودن زینب کبری(س) و زین‌العابدین(ع) برقرار بود و ائمهٔ بعدی هم تشویق‌های عجیبی راجع‌به این جلسات، دسته بیرون‌کردن‌ها، جمعیت‌ها و راه‌افتادن‌ها داشته‌اند. البته با رعایت شرایط اخلاقی و اخلاصی که دیروز اشاره کردم؛ یعنی مجلسی که تشکیل می‌شود، باید عالمانه باشد. اهل علمی بیاید که به روایات و آیات وارد است تا در کنار ابی‌عبدالله(ع)، تعالیم الهی را نیز به مردم یاد بدهد. دستهٔ عزاداری هم که بیرون می‌آید، باید زیر نظر عالم واجد شرایطی باشد که مداح‌ چه مطلبی بخواند و چه مطلبی نخواند، چطور ادب و عظمت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را در خواندن رعایت بکند. حالا جاهایی هم که باید بروند، مسجد، حسینیه‌ یا مرکزی است، اگر ساعتشان بود، بروند و اگر نبود، نروند. اگر وقت گذشته بود، نروند؛ اما اگر وقت بود، بروند. با دسته‌های قبل و بعد هم درگیر نشوند؛ چون حرام است و آیهٔ شریفه هم می‌گوید: «وَ لَا تَنازَعوا» زن و شوهرها، دوتا رفیق، شریک یا مدیر، دولت و ملت، دوتا دسته و سردسته دعوا نکنید. همه در این آیه است و بالقطع و الیقین، اختلاف و دعوا حرام است؛ آن‌هم در کنار حریم ابی‌عبدالله‌الحسین(ع) که خدا و تمام هستی به او احترام دارند. 

 

احترام عالم هستی به حضرت در کتاب «کامل‌الزیارات» که صحیح‌ترین و مهم‌ترین کتاب ما و اعتبار آن از «اصول کافی» هم بیشتر است، بیان شده است. در حقیقت، عزاداری، جلسه‌گردانی، جلسه بیرون بردن و تشکیل جلسه در مسجد و حسینیه باید در کمال ادب و معرفت باشد. شما شعرهایی که شعرای بزرگ ما مثل دعبل، سید حِمْیَری و دیگران روبه‌روی ائمه خوانده‌اند (اینها عربی است، ولی به یکی بدهید تا برایتان معنی بکند)، ببینید دریادریا ادب در این اشعار مصیبتی موج می‌زند. کمیت‌بن‌زیاد اسدی شاعر مصیبت‌سرا در زمان اوج بنی‌امیه بوده است. او می‌گوید: چهل‌سال است که دار خودم را به گردنم می‌کشم؛ یعنی هر لحظه منتظر هستم که بنی‌امیه مرا بگیرد و اعدامم بکند. چرا؟ چون شعرهایش حفظ شخصیت اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، کوبیدن دشمنان و سراسر علم است. در واقع، باید به مداح‌هایی که دعوت می‌شوند، زحمت بکشید و بگویید در این هفت‌هشت‌روزه می‌خواهید چه بخوانید؟ فتوکپی آن را به یک عالم بدهید تا بررسی بکند و آنهایی که خلاف احترام اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است، حذف بکنند.

 

ادب خاص معصومین در برخورد با ابی‌عبدالله(ع)

من نمی‌دانم این روایت را برای شما گفته‌ام یا نگفته‌ام؛ اما قبل از گفتن روایت، امام صادق (امام یعنی دارای علم انبیا و پدران گذشته) وقتی ابی‌عبدالله(ع) را زیارت می‌کنند، به محضر مبارک سیدالشهدا(ع) می‌گویند: من نسبت به شما «رِقْ» یک غلام خریداری‌شده و بندهٔ شما هستم و همهٔ وجودم اطاعت از شماست. بنده نه به این معنا که من تو را می‌پرستم، بلکه «اَنَا رِقُّکُم» من غلام و بندهٔ شما هستم. روایت این است: وقتی امیرالمؤمنین(ع) شهید شدند، امام حسین(ع) 37-38ساله و زینب کبری(س) 36ساله بود. شما از عمر زینب کبری(س) هم چهارسال کم کن که ایام بچگی‌اش بوده است، 32سال می‌شود که زینب کبری(س) در زندگی بوده، می‌دیده، درک و حس می‌کرده است. من از قول حضرت می‌گویم 32 سال؛ ایشان می‌گوید: در این 32سالی که من همه‌چیز را می‌دیدم، لمس و حس می‌کردم، هر وقت پدرم امیرالمؤمنین (مثلاً اگر زینب کبری از چهارسالگی دیده باشد و آن‌وقت امام حسین پنج‌ساله بوده باشند، تا 37سالگی می‌گوید) می‌خواستند برادرم را صدا بزنند، امیرالمؤمنین(ع) تمام‌قد از جا بلند می‌شدند و به آرامی به ایشان رو می‌کردند، قیافهٔ باادب خاصی به خودشان می‌گرفتند و می‌گفتند یا ابا‌عبدالله! حضرت هیچ‌وقت اسمش را نمی‌گفتند. آخر ما باباها بچه‌هایمان را با اسم صدا می‌زنیم و می‌گوییم تقی، نقی، حمید یا حسین. 

 

ما باید اینها را برای جلساتمان، منبرهایمان، شعرهایمان و دسته بیرون‌کردن‌هایمان یاد بگیریم. سردسته‌ها باید در بیرون‌آوردن دسته، راه‌بردن دسته، ورود به حسینیه‌ها یا مراکزی که وارد می‌شوند، در کمال ادب و فروتنی باشند؛ چون در محضر ابی‌عبدالله(ع) هستند. اگر دیدند دسته‌ای وقت ندارد یا وقت دارد و می‌خواهد زودتر وارد بشود، با کمال محبت بگویند شما بفرمایید؛ اگر نوبت ما شد، ما می‌آییم و اگر نشد که بیرون گریه می‌کنیم و سینه می‌زنیم، فردا ما می‌آییم. اینها در حریم حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین(ع) خیلی مهم است.

 

حکایتی شنیدنی از اهمیت حفظ حریم اهل‌بیت

من این مطلب را چندبار در کتاب‌های مهم خودمان دیدم؛ شاعر بزرگ، فوق‌العاده،‌ باتقوا و خیلی مهمی بوده که در اشعارش عظمت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را با آیات و روایات برابر نشان می‌داد. یکی از فقهای بزرگ ما (لازم نیست اسمش را روی منبر ببرم؛ البته داستان برای حدود دوازده قرن قبل است و چون جایگاه آن عالم خیلی بلند است، من معمولاً قضایایی که در آن بارِ منفی هست، اسم طرف را نقل نمی‌کنم که ادب کرده باشم) که حدود چهار واسطه تا فاطمهٔ زهرا(س) داشته و سید هم بوده، ایشان خودش نوشته است: در عالم رؤیا وارد حرم امیرالمؤمنین(ع) شدم، دیدم امیرالمؤمنین(ع) خودشان در حرم هستند؛ یعنی در قبر نیستند و خودشان عین زمان حیاتشان در حرم هستند. این‌قدر خوشحال شدم که شخص او را زیارت می‌کنم! به حضرت سلام کردم و امامی که فروتنی‌، اخلاق و گرمی‌اش را شنیده بودم، خیلی یخ جوابم را داد. من با یک دنیا ادب و شوق گفتم: «اَلسّلامُ عَلَیْکَ یَا اَمیرَ الْمُؤمِنین»، اما امام فرمودند: «عَلَیْکَ السّلام» و سکوت کردند. من فهمیدم حتماً چیزی شده است، عرض کردم: مولای من! جواب مرا خیلی سرد دادید، از من دلگیر هستید؟ حضرت فرمودند: خیلی دلگیر هستم! گفتم: چه‌کار کرده‌ام؟ فرمودند: به شاعر ما ابوعبدالرحمن حجاج توهین کرده‌ای و او را سبک شمرده‌ای. 

 

از ترس از خواب پریدم. نماز صبحم را خواندم، آفتاب هنوز نزده بود که دم خانهٔ ابوعبدالرحمن حجاج، شاعر اهل‌بیت آمدم و در زدم. دمِ در آمد، تعجب کرد که یک مرجع تقلید عظیم‌القدر چه شده که به درِ خانهٔ من آمده است! گفتم: از درِ خانه‌ات نمی‌روم، مگر من را حلال کنی و راضی بشوی؛ برای اینکه علی(ع) به‌خاطر تو از من روی برگردانده است. این حریم اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است که همه در هر جایگاهی، باید رعایت کنند. منِ روحانی باید حریم شخصیت‌ آنها را روی منبر رعایت کنم و شما با شرکت خود‌تان در مجالس، باید جریان این مجالس را حفظ بکنید. این جلسات را هم خلوت نکنید که توهین به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است. آن مداحی هم که شعر می‌خواند، باید از شعرای بزرگ و درست شعر بخواند یا شعرهایش را بدهد که کنترل کنند. آنهایی هم که مدیران دسته‌ها هستند، از کل افراد دسته باید کارشان در ایام دسته باادب‌تر، باوقارتر، سنگین‌تر و کریمانه‌تر باشد. اینها باید خیلی رعایت بشود!

 

اتهام کم‌سیاستی به امیرالمؤمنین(ع)

«قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ»(سورهٔ تحریم، آیهٔ 6) یک خطرِ پیش روی شما دوزخ است که باید خودتان و زن و بچه‌تان را با تربیت الهی و ایمان حفظ بکنید. حال اگر کار امیرالمؤمنین(ع) را در آن جلسهٔ شش‌نفره به سیاست‌مداران گذشته، الآن و آینده بدهیم و بگوییم علی(ع) را چه می‌بینید؟ همه جواب می‌دهند و من در نوشته‌هایشان هم دیده‌ام، با اینکه بعضی‌هایشان خیلی باسواد هستند، می‌گویند: همه‌چیز علی(ع) کامل بوده، الّا اینکه در سیاست تخصصی نداشته است. چرا؟ چون در آن جلسه، وقتی عبدالرحمن برای بار اول از طرف ملت به تو دست داد و بیعت کرد و گفت: من به شرط اینکه طرح حکومتت، قرآن و سنت پیغمبر(ص) و سیرهٔ ابوبکر و عمر باشد، یک کلمه می‌گفتی باشد و وقتی سوارِ کار می‌شدی و قدرت پیدا می‌کردی، زیر آن می‌زدی و می‌گفتی که من فقط قرآن و سنت پیغمبر(ص) را عمل می‌کنم و طرح آن دو نفر را عمل نمی‌کنم. وقتی قدرت پیدا کردی، نمی‌توانستند با تو کاری بکنند! 

 

اینها تهمت کم‌سیاستی به حضرت زدند، اما علی(ع) در پیشگاه خدا حاضر نیست برای چند سال حکومت (اگر حکومت به او رسیده بود، عثمان سیزده‌سال حکومت کرد و حدود پنج‌سال هم خودشان، هجده‌سال می‌شود) و رئیس‌شدن، یک‌ دروغ بگوید. حضرت آن هجده‌سال را از دست دادند که خدا فردای قیامت به ایشان نگوید در عمرت و در محضر من یک دروغ گفتی. این داستان تقواست.

 

خطرهایی هم در دنیا وجود دارد که خطرات سنگین هوای نفس، شیاطین جنّی و انسی، خطرات فرهنگ‌های مادیِ بی‌دلیلِ بی‌برهانِ پوک و پوچ که به کلمهٔ ایسم ختم می‌شود و در دنیا فراوان است. تقوا یعنی حفظ‌کردن خود از زخم‌خوردن در خطرات دنیا و آخرت. خدایا! به حقیقت ابی‌عبدالله‌الحسین(ع)، این تقوا و روحیه‌اش را به همهٔ ما و زن و بچه‌های ما عنایت بفرما.

 

کلام آخر؛ واپسین لحظات عمر پیغمبر(ص)

روز شنبه روز پیغمبر اسلام(ص) است. 28 صفر، حدودهای ساعت دو بعداز‌ظهر بود که حضرت رحلت کردند؛ چون وقتی حضرت تا مسجد آمدند و برگشتند، به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: هر غریبه‌ای در این اتاق اهست، بگو بیرون برود. همه شنیدند (نمی‌دانم چه کسانی در اتاق بودند) که فرمودند: همه بیرون بروند، اما خودت، زهرا، حسن، حسین و زینب بمانید. دستور هم دادند در را ببند تا کسی در وقت احتضارشان وارد نشود. 

 

حتی ملک‌الموت هم اجازهٔ ورود برای گرفتن جان پیغمبر(ص) نداشت. آن روایتی که می‌گویند ملک‌الموت در زد و زهرا(س) گفت کیست، ملک‌الموت گفت من هستم و زهرا(س) گریه کرد، خیلی ضعیف است؛ اما روایتی که قوی است و من دیده‌ام، مرحوم مجلسی هم نقل می‌کند، این است که پیغمبر(ص) می‌فرمایند: در شب معراج به فرشتهٔ عظیمی برخورد کردم که خیلی باوقار و بامتانت بود، به جبرئیل گفتم: او کیست؟ گفت: یا‌رسول‌الله! ملک‌الموت است. گفتم: من می‌توانم با او حرف بزنم؟ گفت: بله، می‌توانی! 

 

آمدم و سلام کردم. خیلی بامحبت جوابم را داد. گفتم: شما جان همهٔ مخلوقات زنده را می‌گیری؟ گفت: من به‌تنهایی نه، بلکه یاران و اعوان و انصاری دارم (به‌نظرم موکلین موت در سورهٔ نساء هم هست؛ تنها ملک‌الموت نیست و او مدیر اصلی و کارگردان است). گفتم: کسی هم هست که شما نباید جانش را بگیرید؟ گفت: دو نفر هستند که به من اجازه نداده‌اند. حریم آنها حریمی نیست که من واردش بشوم؛ چون بی‌ادبی است که بخواهم وارد بشوم. گفتم: چه کسی هستند؟ گفت: یکی تو هستی و یکی هم علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)؛ من اجازهٔ گرفتن جان شما دو نفر را ندارم. وقتی ملک‌الموت بگوید گرفتن جان‌ پیغمبر(ص) و علی(ع) بی‌ادبی است، حساب بکنید امام حسینی که پیغمبر(ص) و علی(ع) تا آخر عمر برای او گریه کرده‌اند، چقدر باید حریمش را رعایت کرد!

 

-کمال ادب در مجالس عزاداری

من در جلسهٔ دههٔ عاشورای تهران، غیر از بنرهایی که دارم و تمام آن درس می‌دهد، متن‌هایی را داده‌ام که گلدوزی کرده‌اند و به پرده‌های سیاه با رنگ عالی می‌زنند؛ متن آنها این است: غیبت نکنید، دروغ نگویید، تهمت نزنید! این جلسه سی‌سال است که برقرار است و به‌نظر من هم در تمام ایران نمونه ندارد؛ خارج که این حرف‌ها خیلی کم است. آنهایی که آمده‌اند و دوستانی که در جلسه هستند و آن جلسه را دیده‌اند؛ ما امسال در روز اول بالای سه‌هزار نفر را صبحانه داده‌ایم. کاری هم به مردم نداریم، ادب در آنجا حاکم حاکم است و هیچ کاری به مردم نداریم. پنج صبح در سالن پایین‌ این حسینیه هزار تا لیوان دسته‌دار، چهارپنج‌جور نان، خرما و کشمش، بهترین پنیر و گردو، دویست‌تا هم فلاسک چای شیرین ردیف است. از پنج‌و‌نیم صبح که مردم می‌آیند، خودشان سر سفره‌هایی می‌روند که از اصفهان خریده‌ام. هر کسی هر نانی که دلش می‌خواهد و هر چندتا چای شیرین، هر مقدار پنیر و گردو که می‌خواهد، می‌خورد؛ فقط دو نفر گوشهٔ سالن تکیه داده‌اند و گاهی هم همین‌طور اشک از صورتشان می‌ریزد تا اگر فلاسکی تمام می‌شود، یک‌ فلاسک پر جای آن می‌گذارند؛ یک بشقاب پنیر و خرما و گردو کم می‌شود، یک‌ بشقاب دیگر جای آن می‌گذارند و به احدی نمی‌گویند بفرمایید بخورید، خوردنتان که تمام شد، تشریف ببرید. من به آنها گفته‌ام که ادب را به‌طور کامل در آنجا رعایت بکنند. بعد یک‌نفر بی‌وضو وارد آن جلسه نمی‌شود. بعضی‌ها برای اینکه جلوی منبر بنشینند، ساعت پنج می‌آیند و نماز شب‌ خودشان را در آنجا می‌خوانند و نماز صبح را با جماعت می‌خوانند، بعد می‌نشینند تا وقت منبر که هشت‌ونیم شروع می‌شود. ادب این مجالس را باید خیلی رعایت کرد. 

علی‌جان! در را ببند، یعنی ملک‌الموت هم اجازهٔ ورود به این حریم را ندارد و اینهایی هم که غریبه هستند، زن‌های من و افراد دیگر بیرون بروند. چه کسانی ماندند؟ قرآن می‌فرماید: «إِنَّمٰا یرِیدُ اَللّٰه لِیذْهِبَ عَنْکمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً»(سورهٔ احزاب، آیهٔ 33).

 

-درخواست رسول خدا(ص) از امیرالمؤمنین(ع)

از سفارشات دین خودشان است که وقتی دیدی چشم مریض تیره می‌شود و رنگ لالهٔ گوش او عوض می‌شود، معلوم است که در حال احتضار افتاده، سینه‌اش را سبک کنید. اگر پتو، لحاف یا رواندازی روی او افتاده است، بردارید؛ دکمه دارد، همه را باز کنید تا سبک بشود. همین‌جوری که حضرت افتاده بودند و دیگر حال بلند‌شدن نداشتند، چشمشان را باز کردند و گفتند: علی‌جان! حسین را بیاور و روی سینهٔ من بخوابان. 

من در کتاب‌ها نگاه کردم و دیدم ابی‌عبدالله(ع) در آن وقت هفت‌ساله بود. شما می‌توانید وزن بچهٔ هفت‌ساله را در ذهنتان بیاورید! امیرالمؤمنین(ع) مطیع است و نگفتند این بچه مثلاً پانزده‌کیلوست و سنگین است، شما در احتضار هستید. حضرت امیر می‌گویند: من حسین را بردم و خواباندم، دست‌هایشان را درآوردند و در گردن حسین انداختند، زیر گلویش، پیشانی‌اش و صورتش را بوسیدند و مثل مادر داغ‌دیده می‌گفتند: «مَا لِی وَ لِیَزِیدَ» خدایا! مرا به یزید چه‌کار؟! 

زینب کبری(س) این منظره را دید، پنجاه‌سال بعد در کنار گودال صدا زد: حسین من! «یَومٌ عَلیٰ صَدرِ المصطفیٰ» چه روزی بود که روی سینهٔ پیغمبر(ص) خوابیده بودی؟ «وَ یَومٌ عَلیٰ وَجهِ الثَّریٰ» امروز هم با بدن قطعه‌قطعه بر روی خاک بیابان افتاده‌ای.


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
مطالب مرتبط
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
عثمان دوزخ امیرالمؤمنین(ع) خطرات دنیایی خطرات آخرتی اتهام کم‌سیاستی تربیت الهی




گزارش خطا  

^