فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تهران حسینیهٔ شهدا دههٔ سوم رجب 1396 سخنرانی چهارم


فرهنگ موسی بن جعفر(ع) - شب چهارم جمعه (1-2-1396) - رجب 1438 - حسینیه شهدا - 5.25 MB -

تهران/ حسینیهٔ شهدا/ دههٔ سوم رجب/ بهار 1396هـ.ش.

 سخنرانی چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

یک مطلبی را که کسی نمی‌تواند انکار کند و تجربهٔ تاریخ بشر هم این مطلب را هر روز، هر هفته، هر ماه و هر سال نشان داده، این است که دنیا گرفتاری‌های گوناگونی در آن -البته برای انسان- است. تا وقتی خدا انسان را نیافریده بود، هیچ گرفتاری در این کرهٔ زمین نبود، هیچ مشکلی نبود و جاندارانی به‌صورت پرنده، چرنده، خزنده و چهارپا در آن زندگی می‌کردند. هر کدامشان هم از این جنگل‌ها، بیابان‌ها، از آب، از علف، از گوشت، رزق معیّنی داشتند، می‌خوردند و زندگی می‌کردند و بعد هم عمرشان تمام می‌شد.

داستان زندگی آنها رقم مشکل و رقم سختی در آن نبود؛ انسان که آفریده شد و به‌تدریج مرد و زن اضافه شدند، بر اثر علل و عواملی، مشکلات، سختی‌ها، گرفتاری‌ها، مضیقه‌ها و مشقت‌ها رخ نشان داد و گاهی این مشکلات، مشکلاتی بوده که خود افراد برای خود تولید می‌کردند؛ البته پروردگار مهربان عالم از ابتدای ورود بشر به کرهٔ زمین، یک سلسله اموری را به تناسب امت‌ها حلال کرده و یک سلسله اموری را حرام کرده بود و یک سلسله حقوقی را هم برای انسان‌ها نسبت به همدیگر قرار داده بود.

آنچه که به انسان حلال شد که می‌تواند استفاده کند، می‌تواند بخورد، می‌تواند بیاشامد، می‌تواند بپوشد، خدا یک قانون کنارش گذاشت که ترجمهٔ آن قانون به زبان سعدی خیلی شیرین ارائه شده است:

 نه چندان بخور کز دهانت برآید

 نه چندان که از ضعف جانت درآید

 نه آدم اسرافکاری باش که آشامیدنی‌ها و خوراکی‌ها را بیش از حد معده‌ات بخوری، بار سنگینی برای بدنت باشد و یک سلسله مشکلات بدنی برایت ایجاد بکند؛ خیلی چاق بشوی، نتوانی راه بروی، نتوانی بنشینی، نتوانی راحت بخوابی، زخم معده بگیری، گرفتگی رگ قلب بگیری. اسراف مکن! حلال برای تو، اما به ‌اندازه مصرف کن و به اندازه بخور!

و نه به خودت بخل بورز که به‌خاطر عشق شدید به پول، خرج بدنت نکنی، خیلی کم بخوری، خیلی کم بیاشامی، لباس‌های خیلی خیلی ارزانی بپوشی  که آبرویت را بین مردم ببرد؛ این کار را نکنی. حالا اگر کسی این مصلحت‌اندیشی و خیرخواهی پروردگار را عمل نکند و اسراف کند، مشکلی که از دل اسراف درمی‌آید، خب این ساخت خود انسان است؛ یا بخل بکند و بر اثر نخوردن و نیاشامیدن دچار ضعف، سستی در مزاج و مشکل در بدن بشود، سازنده‌اش خودش است و این را نباید تقصیر خدا گذاشت که خدایا، چرا با این قدرت بی‌نهایتت، بدن من را سالم نگه نداشتی؟ چرا سکته کردم؟ چرا زخم معده گرفتم؟ چرا قندم این‌قدر بالا رفت که هفته‌ای سه روز باید دیالیز بروم؟ خدا جواب می‌دهد من که یک سفرهٔ حلال برایت پهن کردم و کنارش هم قانون گذاشتم: «کلوا و اشربوا و لا تسرفوا»، یک قانون دیگر هم سر این سفره گذاشتم: «قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق»، چه کسی حلال من را بر تو حرام کرده که نمی‌خوری؟ چه کسی حرام کرده است؟ برای چه خام‌خواری می‌کنی؟ من در کجای قرآن، گوشت حیوانات حلال گوشت را به تو حرام کردم؟ کجا آب میوه‌ها را برایت حرام کردم؟ کجا ماهی را به تو حرام کردم؟ تو داری اشتباهی می‌کنی که نتیجهٔ این اشتباه هم مشکلات بدنی است و اینکه ممکن است این مشکلات، طناب عمرت را قیچی بکند، بمیری، زودتر بمیری!

دانشمندان امروز می‌گویند طبیعتاً آدم می‌تواند بین 110 تا 120 سال سالم زندگی کند، اما اگر روش پروردگار را به‌کار بگیرد! خب پس سر سفرهٔ حلال ممکن است مشکلاتی برای بدن ایجاد بشود، ممکن است مضیقه‌هایی برای بدن ایجاد شود، چه در جهت اضافه‌خوری و چه در جهت کم‌خوری، این یک نوع مشکل است.

یک سلسله مسائلی را هم حرام کرده است؛ مثلاً مشروبات الکلی را حرام کرده و گفته خوردنش «رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه»، خوردن مشروبات الکلی، خوردن رجس، آلودگی و یک کار شیطانی است. دانشمندان می‌گویند و این به تجربه هم ثابت شده که بدن‌های الکلی که سال‌ها دارند مشروبات الکلی می‌خورند، به بیش از دوازده بیماری گرفتار می‌شوند که یکی از آن بیماری‌ها رعشهٔ شدید است، یکی از آن بیماری‌ها مسمومیت خون است، یکی از آن بیماری‌ها مشکل گوارشی است.

این هم یک مشکل است که اینها هم مربوط به همین زندگی دنیاست و کاری دیگر به برزخ و آخرت ندارد. آخرت یک‌دانه مشکل دارد که حل نمی‌شود و یک آسانی هم دارد که سخت نمی‌شود؛ مشکلی که در آخرت محال است حل شود، جهنم است؛ اگر کسی دچار جهنم شود، این مشکل حل نمی‌شود. امیرالمؤمنین می‌فرمایند: «لا یبرأ ضریرها»، اگر بدن کسی بیمار آتش‌ها و عذاب‌های گوناگون دوزخ شود، درمان نمی‌شود و هیچ‌کسی از آن مشکلات نجات ندارد، «و لا یفک  اسیرها»، هرکسی اسیر دوزخ شود، اصلاً نجاتی برایش نخواهد بود.

یک آسانی هم در قیامت است که مشکلی در کنار این آسانی به‌وجود نمی‌آید و آن هم بهشت است، «ادخلوها بسلام آمنین»، ای بهشتی‌ها با سلامت همه‌جانبه و با امنیتِ کاملِ ابدیِ همه‌جانبه وارد بهشت بشوید.

 اما دنیا مشکلات فراوانی دارد که گاهی کارخانهٔ ساخت این مشکلات، خود انسان است. خب پروردگار می‌گوید: این مشکل را ایجاد نکن و اصلاً برای خودت مشکل نساز! من گاهی زندان‌ها برای سخنرانی رفته‌ام. همین پارسال گذشته هم، چندماه پیش در یک شهری بودم که زندانی زیاد داشت؛ نزدیک دوهزار زندانی داشت و شهر بزرگی بود! به زندان رفتم و یک سخنرانی برایشان انتخاب کرده بودم که آخرهای این سخنرانی، چهرهٔ زندانی‌ها را نشان می‌داد که هم خوب دریافت کردند و هم خوب پشیمان شدند. با بعضی از این زندانی‌ها که صحبت کردم، خیلی برایم جالب بود که بیشتر به پیشنهادهای پروردگار یقین پیدا کرده‌اند؛ مثل همین پیشنهادی که خدا سر سفرهٔ حلال برای ما قرار داده است، دوتا پیشنهاد: اسراف نکن، تفریط هم نکن؛ نه این‌قدر بخور که ده‌تا بیماری پیدا بکنی و نه این‌قدر بخل بورز و کم بخور که از نظر بدنی پنچر بشوی.

خیلی نوجوان بودم، در یک کتابی خواندم که یک کسی هر پنج‌ماهی، شش‌ماهی، دو سیر پنیر می‌خرید، هر پنج‌ماه و شش‌ماهی! پولدار هم بود، پنیر را در شیشه می‌گذاشت، درِ شیشه را می‌بست، هر روز صبح سر سفره می‌آورد و به زن و بچه‌اش می‌گفت: به این شیشه نون بمالید، چون پنیر در آن است بخورید! خب این را خدا نمی‌پسندد؛ خدا فرآورده‌های لبنیاتی را برای بندگانش خلق کرده است، چرا نخورند؟ لباس را برای بندگانش خلق کرده است، چرا نپوشند؟ پول را خدا از مسیر حلال در اختیار بندگانش قرار داده است، چرا خانه نخرند؟ چرا ماشین نخرند؟ چرا برای بچه‌هایشان یک عروسی معقولی نگیرند؟ چرا؟

دلیل ندارد و اگر انجام نمی‌دهند، دلیلش شیطانی است، صد درصد شیطانی است؛ این یک نوع مشکل هست و از ابتدا می‌شود به‌گونه‌ای زندگی کرد که انسان دچار این مشکلات نشود؛ نمی‌شود به خدا نسبت داد و آدم از پروردگار گله کند که چرا بدنم این‌جوری شده است؟ چرا پنج‌تا بیماری گرفته‌ام؟ این چون‌وچراها ملاک ندارد و غلط است.

یک روایت خیلی جالبی برای شما جوان‌ها بخوانم، خیلی جالب است! اینکه تولید مشکل نکنید؛ یعنی خودتان واردِ ساختن مشکلات نشوید و بعد هم به خدا تهمت نزنید و بگویید کار خداست! پروردگار در سورهٔ بقره می‌فرماید: شیطان دشمن آشکار شماست و چهرهٔ پنهانی ندارد، «یأمرکم بالسوء»، شما را به کارهای زشت و غیرطبیعی دعوت می‌کند، «و الفحشاء»، شما را به گناهان کبیره دعوت می‌کند، «و ان تقولوا علی الله ما لا تعلمون»، دعوت می‌کند که بدون معرفت و علم و دانایی به خدا تهمت بزنید و بگویید این کار خداست؛ هیچ کار منفی کار خدا نیست، هیچ! این روایت پرقیمت را گوش بدهید که خود این روایت جزء روایات حلّال مشکلات است؛ یعنی از اوّل پیشگیری می‌کند که آدم خودش را در دام مشکلات نیندازد.

وجود مبارک امام صادق چندتا پسر داشتند که یکی‌اش حضرت موسی‌بن‌جعفر است و بزرگ‌ترشان هم نیست، ولی لیاقت و شایستگی این انسان این‌قدر بود که خداوند متعال، او را به امامت انتخاب کرد. یکی از پسران امام صادق آمد و گفت: بابا، من از کارکرد خودم، از زحمت خودم، از درآمد خودم، هزار درهم ذخیره کرده‌ام. هزار درهم پول خوبی بود! فرض بکنید به پول زمان ما ده‌میلیون! گفت: می‌خواهم با فلانی شریک بشوم که این ده‌هزار درهم، بیست‌هزار، سی‌هزار، چهل‌هزار، شصت‌هزار بشود. امام صادق فرمودند: پسرم، این آقایی که می‌خواهی با او شریک شوی، مدینه شهر کوچکی است و بین مردم به مشروب‌خوری مشهور است، بالاخره تو فرزند امام صادق هستی، سید هستی، از بچه‌های زهرا هستی، حالا ولو اینکه او مشروب‌خور هم نباشد؛ اما الآن که در جامعه شهرت دارد، نرو با او شریک بشوی! گفت: یابن‌رسول‌الله! زبان مردم آزاد است و هرچه دلشان می‌خواهد، برای هرکسی می‌گویند. آن‌وقت‌ها هم زبان دو سه‌سانت از دهان بیرون می‌آمد؛ آدم دهان طرف را نگاه می‌کرد، آن مقدار بیرون‌آمده را تا دمِ حلق، درازی زبان را می‌دید؛ اما الآن یک چیزی به زبان‌ها به نام موبایل وصل شده که زبان مردم، دو دقیقه از تهران تا آخر بندرعباس دراز می‌شود، تا بندر انزلی دراز می‌شود، تا غربی‌ترین ناحیهٔ کشور –مهران- دراز می‌شود، تا شرقی‌ترین منطقهٔ کشور دراز می‌شود! یک دقیقه، نیم دقیقه، دو دقیقه، این زبانِ کمک به این زبان، آبروی یک‌نفر را درجا در هفتاد میلیون نفر می‌بَرَد. من یک روایاتی را گاهی می‌دیدم که برایم حل نبود؛ مثلاً می‌دیدم پیغمبر فرموده‌اند: بعضی از اهل جهنم این‌قدر زبانشان دراز است که مردم از روی زبانشان رد می‌شوند و نمی‌فهمیدم یعنی چه! الآن برایم حل شده که درازی زبان مردم با داشتن چهارتا شاخه، هم تا آخر غرب است، هم تا آخر شرق است، هم تا آخر جنوب است، هم تا آخر شمال است؛ یعنی مردم یک زبان چهارشاخه و بسیار دراز پیدا کرده‌اند.

رسول خدا می‌فرمایند: آیا مردم در روز قیامت، جز به‌خاطر محصولات زبانشان به جهنم می‌روند؟ این خیلی روایت سنگینی است! روایت کمرشکنی است! پیغمبر از قول خدا نقل می‌کند: خدا در روز قیامت به زبان می‌گوید که به عزت و جلالم قسم، زبان امروز تو را به عذابی معذب بکنم که احدی از عالمیان را به این‌گونه عذاب معذب نکنم! زبان را درهم می‌ریزد، امنیت جامعه را به‌هم می‌ریزد، به دین مردم لطمه می‌خورد، به نگاه مردم لطمه می‌خورد، به شخصیت مردم زخم می‌زند؛ زبان غیر از دست و گوش و چشم و دهان و شکم است؛ زبان به‌تنهایی می‌تواند بیست گناه را مرتکب شود؛ اینها را مرحوم فیض کاشانی شمرده که یک‌دانه گناهش بس است تا آدم را به جهنم ببرد و همهٔ نمازها و روزه‌ها را به باد بدهد. فرمودند: پسرم با این آدم شریک نشو؛ این مشهور به فسق است، مشهور به بدی است، مشهور به شراب‌خوری است.

گفت: آقا، زبان مردم ولنگاری می‌کند و این آدم خوبی است! خب به امامت گوش بده، تو فرزند امام هستی، پدرت معصوم است، پدرت واجب‌الاطاعه است! رفت و شریک شد. یک‌روز پیش حضرت صادق آمد و گفت: آقا، ما با این آقا شریک شدیم و کل ده‌هزار دینارمان هم به باد رفت؛ ما ماندیم و با دست خالی! حضرت به او چیزی نگفتند. سالی بود که امام صادق می‌خواستند به مکه بروند و این پسر هم دنبال حضرت آمد. در حال طواف در مسجدالحرام و دور بیت، امام صادق داشتند طواف می‌کردند و این آقازاده‌شان هم بغلشان داشت طواف می‌کرد، برگشت به حضرت صادق گفت: پدر اینجا مسجدالحرام است، این خانهٔ خداست، اینجا محل طواف است، اینجا دعا مستجاب است، دعا کن که خدا مشکل من را حل کند! فرمودند: دعا نمی‌کنم؛ چون این دعا مستجاب نمی‌شود و مشکل تو به خدا ربطی ندارد! گره را او نینداخته که من به  بوگویم این گره را باز کن. من که در مدینه به تو گفتم این آدم به مشروب‌خوری مشهور است، آدم فاسدی است، آدم بی‌احتیاطی است، این‌جور آدم را نباید مال به دستشان داد، «و لا تؤتوا السفهاء اموالکم»، پولتان را به سبک‌مغزان بی‌خرد ندهید؛ تا اعتماد قوی نداشته باشید، پولتان را قرض ندهید؛ تا ضمانت قوی نگیرید، مال دست کسی ندهید؛ اینها در قرآن است.

امشب بعد از منبر، یک آیه در آخر سورهٔ بقره، قبل از «آمن الرسول» است که طولانی‌ترین آیهٔ قرآن است، یک صفحه راجع‌به پول دستتان است که به چه کسی واگذار بکنید و به چه کسی واگذار نکنید! پول می‌خواهید بدهید، با چه شرایطی بدهید؛ پول می‌خواهید بدهید، چه‌کار باید بکنید؛ یعنی خداوند در این آیه جلوی پدیدآمدن مشکلات مالتان را گرفته است؛ حالا اگر به این آیه گوش ندهید، خب مشکل مالی پیدا می‌کنید! یک دفعه یک‌میلیاردتان را می‌بَرَند و هشتصدمیلیون هم به مردم بدهکار هستید؛ آن یک‌میلیارد نیست که باهاش کاسبی بکنید، بدهی‌تان را بدهید و به خاک سیاه می‌نشینید. این به خدا چه‌کار دارد؟ اینهایی که من دارم می‌گویم، عصری داشتم فرمایشات موسی‌بن‌جعفر را مطالعه می‌کردم، هشت-نه‌تا از روایات ناب حضرت را می‌خواندم؛ حتی کتاب را با خودم در ماشین آوردم و تا همین دمِ در حسینیه داشتم راهنمایی‌های موسی ابن جعفر را می‌خواندم. همهٔ حرف‌های امشب را من از راهنمایی‌های ایشان گرفتم و روایاتی هم دارم کمک می‌آورم.

امام صادق فرمودند: من دعا نمی‌کنم و خدا این دعا را مستجاب نمی‌کند؛ حرف خدا این است که من در قرآن به شما گفتم پولتان را به آدم سفیه، یعنی بی‌تربیت، یعنی -بعضی‌ها هم در تفاسیر نوشته‌اند- مشروب‌خور، فاسد، فاجر، لاابالی، ندهید! «لا تؤتوا السفحاء اموالکم»، خدا حرام کرده که پولتان را به دست افراد ناباب و غیرمنطقی و افراد کم‌خرد و افرادی بدهید که دوربینی ندارند. اسلام هیچ برنامه‌ای را برای ما فروگذار نکرده و هدایتش کامل است. شما ممکن است از من بپرسید در عروسی، در زنانه، در مردانه، اگر خانم‌ها نقره، پول و طلا سر عروس بریزند و اطراف عروس پر بشود، شکلات، شیرینی، پارچه و همین کار را سر داماد در مردانه بکنند؛ داماد وارد اتاق می‌شود و پدر می‌آید مثلاً صدهزار تومان اسکناس روی سرش خالی می‌کند، پدرزن می‌آید پول می‌ریزد، دوستان پول می‌ریزند، این پول‌هایی که اطراف عروس و داماد ریخته می‌شود، اینها برای کیست؟ ملک عروس است؟ یعنی مهمان‌ها، بچه‌ها و دختربچه‌ها حرام است بروند و یک شکلاتی که سر عروس ریختند یا یک پولی که سر عروس یا داماد ریخته‌اند، بردارند؛ اسلام نظرش دراین‌زمینه چیست؟ پول برای کیست؟ شکلات‌ها برای کیست؟ نقره‌ها برای کیست؟ ائمهٔ ما می‌گویند: پدر عروس، پدر داماد، عموی داماد، عموی عروس، قوم‌وخویش‌ها، اینها را به‌عنوان شادباش ریخته‌اند، قدیم که تهران می‌گفتند شادباش، ائمهٔ ما می‌گویند، این بچه‌ها، این دخترها و این پسرها، هرکدام با شوق و ذوق آمدند و پول جمع کردند، شکلات جمع کردند، برای خودشان است و اذیتشان نکنید، ردشان نکنید، از دستشان نگیرید.

امام صادق فرمودند: خدا که در قرآن نهی کرده بود، «لا تؤتوا السفهاء اموالکم»، پولتان را به این بی‌تقواها، به این عرق‌خورها، به این بی‌دین‌ها ندهید! چرا دادید، حالا ضررش را بکشید که این هم یک نوع مشکل برای دنیاست؛ نه برای دنیا، بلکه برای آدم‌های در دنیا. امیرالمؤمنین می‌فرمایند: «الدنیا دار بالبلاء محفوفه»، یعنی آدم‌های دنیا و نه خود دنیا؛ این هم یک نوع مشکل است.

یک نوع مشکل هم به‌وجود می‌آورند؛ یک مرتبه یک جوانی که تازه هم عروسی کرده، می‌گوید که بروم تجارت کنم! خب این بانک را ببین، آن بانک را ببین، از آن یک‌خرده پول بگیر، از این بگیر، از این مردم بگیرم، از عمویم بگیرم، از دایی‌ام بگیرم؛ مثلاً ده‌میلیارد جمع می‌کند که می‌خواهد یک‌هفته که بگذرد، این ده‌میلیارد با این عجله، بیست‌میلیارد بشود. خب چنین چرخی هیچ جای دنیا نمی‌چرخد، کار سامان نمی‌گیرد، سرپا نمی‌شود، پول بانک عقب می‌افتد، پول عمو، پول داماد، پول خواهر؛ اینها را هم برده و در کار گذاشته، کار هم نچرخیده است و حالا درآمد هم ندارد، یک مقداری‌اش هم ازبین رفت، به بانک هم بدهکار است؛ یک مشکلی که اینجا به‌وجود می‌آید، این است که هیچ‌کس به او نمی‌گوید چون سه‌ماهه عروسی کرده‌ای، کاری به کارت نداریم؛ می‌آیند دستبند به او می‌زنند و زندان می‌برند؛ قاضی هم اسناد بانک و چک‌های اقوام را می‌آورد و می‌گوید: من نمی‌گویم چقدر تو را در زندان نگه می‌دارند؛ این‌قدر باید بمانی تا پول مردم را بدهی، پول بانک را بدهی! این عروس سه‌ماههٔ بیچاره می‌بیند یک‌ماه شد، دوماه شد، شش‌ماه شد، یک سال شد و شوهرش نیامد؛ بالاخره به شوهر نیاز دارد! می‌آید و به پدر و مادر داماد می‌گوید که من طلاق می‌خواهم! یک مشکل هم الآن روی مشکل مالی دارد ایجاد می‌شود و دو نوع خانواده دارند به‌هم می‌خورند، دل‌ها دارد می‌سوزد، رنج‌ها زیاد است. خب اسلام به همه دارد می‌گوید: در امر به‌دست‌آوردن مال طمع‌کار نباشید! مردم چه‌کار بکنند؟ فعلاً حوصله کنند به همانی که دارند و برای خودشان است، برای بانک نیست، برای عمو و دایی نیست، قناعت بکنند؛ البته ما خیلی سختمان است که حرف ائمه را گوش بدهیم و این یک مشکل روحی ماست. من اسم راوی را نمی‌برم، راوی از چهره‌های بسیار برجستهٔ شیعه است، به امام صادق عرض کرد: من یک مشکل مثلاً کوچک برایم پیش آمده است، شما راه حلش را چه می‌دانید؟

ولی ما اینجاها حاضر نیستیم به حرف ائمه گوش بدهیم! این آدم چهره بود؛ این آدم، آدم آبروداری بود؛ آدم بسیار بزرگواری بود؛ حضرت فرمودند: اگر به حرفم گوش می‌دهی، برای اینکه مشکلت حل شود، به شهرتان برگرد، برو و از میدان یک بار هندوانه بخر؛ می‌توانی و این‌قدر پول داری که یک بار هندوانه بخری؟ مثلاً یک باری که اندازهٔ دوتا از این چرخی‌های قدیم باشد، دویست‌تا هندوانه، پولش را داری؟ اگر نداری، من به تو بدهم؛ مغازه هم که نداری، هندوانه را ببر و یکجا ردیف کن، خودت هم بنشین و صدا بزن که مردم بشنوند هندوانهٔ خوب داری! آمد و این کار را کرد. بعضی از قوم‌و‌خویش‌ها در روز اوّل آمدند و گفتند: آبرویت می‌رود! گفت: من دارم این کار را به حکم امامم می‌کنم، آبرویم می‌رود یعنی چه؟ امام من به من گفته که مشکل تو این‌جوری حل می‌شود.

 حالا یک جوانی مشکل مالی دارد، الآن هم فصل کشاورزی است، بهترین فصل است. امام صادق به این ده‌تا جوان مشکل‌دار بگوید که یک بیل، یک کلنگ، یک زنبیل بردار و در مناطق کشاورزی برو؛ کشاورزها له‌له کارگر می‌زنند! برو و کار کن؛ قرارداد هم ببند و بگو ده درصد این خرما بعد از محصول‌دادن برای من، ده درصد گندم برای من، آنها هم حاضرند این کار را بکنند.

من یک منطقهٔ کشاورزی رفته بودم، به من گفت: حاج‌آقا جوان بیکار در این جلسات منبر نداری؟ گفتم: برای چه می‌خواهی؟ گفت: این آب و این هم زمین‌های آماده، ده‌تا جوان را به من معرفی کن؛ اینجا بهترین هوا، خانه می‌دهم و با تمام محصولات این منطقه‌ای که ملک آبا و اجدادی من است، باهاشون بیست‌درصد و سی‌درصد شریک می‌شوم! گفتم: نه آقا، من کسی را ندارم؛ مثلاً بلند شوم و تجریش بروم و بنشینم، جوان‌ها که رد می‌شوند، همه هم خیابان بالایی! آقا کار داری یا بیکاری؟ نه بیکارم! می‌شود یک بیل با یک زنبیل و با یک کلنگ برداری، من آدرس بدهم، چهارصد کیلومتر خارج از تهران بروی و کار بکنی، درآمد خوبی گیرت می‌آید! چه‌کار بکنم؟ سر زمین بروی! من، سر زمین بروم؟ من حاضر نیستم با رئیس دانشگاه تهران فالوده بخورم، سر زمین بروم؟ اگر ما می‌خواهیم مشکل پیدا نکنیم، اگر می‌خواهیم مشکلاتمان حل شود، برادران و خواهران -چه در زندگی خانوادگی و چه در زن و شوهری، چه در کسب، چه در معاشرت- بیایید به حرف خدا و پیغمبر و ائمه گوش بدهیم؛ اینها هدایتگری‌های موسی‌بن‌جعفر است، اما گوش‌دادن به حرف ائمه برای بعضی‌ها عار است، ننگ است، خیلی عجیب است! من یک‌وقتی به کسی گفتم، خیلی وقتِ پیش و نه حالا، گفتم: من یک‌خرده مشکل مالی دارم؛ اصلاً درآمد ندارم و طلبه هم هستم، گفت: من انگشترسازی دارم، روزی دو-سه ساعت پیش من بیا و انگشترها را با این ابزاری که من دارم، پاک کن، تمیز کن، صاف کن! بعد من اصلاً به او نگفتم بنده؟! یعنی حجت‌الاسلام! بلند شوم و در دکان تو بیایم، یک کمربند چرمی به خودم ببندم و انگشتر پرداخت بکنم؟ گفتم: از کِی بیایم؟ گفت: از امروز، گفتم: می‌آیم، چه عیبی دارد؟ ملک‌الشعرا می‌گوید:

 برو کار می‌کن مگو چیست کار

 که سرمایهٔ جاودانی است کار

این بخشی از هدایتگری موسی‌بن‌جعفر است که فردا شب، شب شهادتش است. امشب که شب شنبه است، متعلق به امام عصر است؛ یقین هم بدانید امروز در کرهٔ زمین، هیچ‌کسی به‌اندازهٔ امام عصر، عمق حادثهٔ کربلا را لمس نمی‌کند! به‌خاطر لمس عمق حادثهٔ کربلاست که قسم خورده، قسم به والله، «لاندبنک»، این «لام» بر سر «اندبنک»، اسمش «لام» قسم است؛ یعنی والله! می‌گوید: حسین‌جان، والله می‌نشینم برایت گریه می‌کنم! چقدر و کِی؟ شب‌های جمعه؟ شب‌های شنبه؟ نه، «لاندبنک صباحا و مساءً»، من هم روز برایت گریه می‌کنم و هم شب برایت گریه می‌کنم؛ حسین‌جان، اگر یک روزی چشم من دیگر اشک ندهد و اشک نداشته باشد، از آن‌روز به بعد برایت خون گریه می‌کنم؛ بر آن وقتی گریه می‌کنم که زن و بچه‌ات در میان خیمه، صدای شیههٔ اسب را شنیدند، شنیدند صدایش عوض شده، شنیدند ناله‌اش به‌خصوص شده، شنیدند دارد با پا به زمین سُم می‌کوبد. اوّلین کسی که از خیمه بیرون دوید، سکینه بود. وقتی این دختر سیزده‌ساله بیرون آمد، دید زین اسب واژگون است، دید یال اسب غرق خون است، چنان ناله زد که همهٔ زن و بچه‌ها با پای برهنه بیرون ریختند. اسب از جلو، زن و بچه با پای برهنه، امام زمان می‌فرمایند، درحالی‌که موهای سرشان را می‌کَندند، درحالی‌که به سر و سینه می‌زدند، وارد میدان کربلا شدند و دیدند که شمر روی سینه‌ات نشسته است: «و الشمر جالس علی صدره علیه السلام».


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
تهران سخنرانی چهارم دههٔ سوم رجب 1396 حسینیهٔ شهدا تهران حسینیهٔ شهدا دههٔ سوم رجب 1396 سخنرانی چهارم




گزارش خطا  

^