فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

جلسهٔ چهارم برنامهٔ سمت خدا


نظام خانواده در اسلام (برنامه سمت خدا) - جلسه چهارم پنج شنبه (5-12-1395) - جمادی الاول 1438 - شبکه 3 سیما - 5.23 MB -

 

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

حتی به خنده‌ای شده مهمانمان کنید

 زلفی نشان دهید و پریشانمان کنید

 از ما مسافران قدم دور خودزدن

 سلمان‌شدن گذشت، مسلمانمان کنید

 یک نور واحدید که در چهارده افق

 تکرار می‌شوید که حیرانمان کنید

-سلام می‌کنم به همهٔ شما دوستان عزیزم، خانم‌ها و آقایان، بیننده‌های خوب و نازنینمان، شنونده‌های عزیز و گران‌قدرمان. ان‌شاءالله هرجا که هستید، تنتان سالم و قلبتان سلیم و باغ ایمانتان آباد باشد؛ خیلی خوشحالیم که این پنجشنبه هم مهمان لحظات ناب و نورانی‌تان هستیم و خوشحال‌تر از اینکه حاج‌آقای انصاریان عزیز را در جمع خودمان داریم. سلام‌علیکم و رحمت‌الله، خیلی خوش آمدید!

-السلام علیکم و رحمت الله.

- حاج‌آقای انصاریان، حالتان چطور است؟

-خیلی خداروشکر! خداوند منبع خیر است، «بیده الخیر» است و «بیده الشر» ندارد؛ بنابراین من باید بگویم از تولد تا حالا حالم خوب بوده و تا مرگم خوب است و بعد هم خوب است. خدا اصلاً بدی به بنده‌اش نمی‌دهد.

-این نوع نگاه هم خیلی قابل تحسین است! ما هفتهٔ گذشته در مورد اختلافات درون خانواده‌ها صحبت کردیم و حاج‌آقای انصاریان با آن نگاه پدرانه و دلسوزانه‌شان توصیه‌هایی کردند که خیلی مورداستفاده و استقبال دوستانمان قرار گرفت که واقعاً منبع این اختلاف‌ها از کجاست و واقعاً چقدر ارزش دارد که بخواهیم این‌قدر انرژی صرفش بکنیم. قطعاً امروز هم دوستان خوبمان مترصد هستند که ببینند حاج‌آقای انصاریان عزیزمان چه‌چیزی برایمان به ارمغان آورده‌اند. ما خدمت شما هستیم و می‌شنویم.

-من ابتدا یک روایت از محبوب همهٔ مردم ایران نقل بکنم؛ محبوب مردم مؤمن، غیرمؤمن، باحجاب، بدحجاب، پیر، جوان! و آن روایت از وجود مقدس حضرت سیدالشهداست. حضرت هفت‌سال از عمرشان را با پیغمبر بودند، فکر بکنید از دوسال به بعد، مطالب پیغمبر را می‌شنیدند و ضبط می‌کردند و ضبط هم کردند. ما یک مقدار از آثار پیغمبر را از امیرالمؤمنین داریم که نوشته‌اند، یک مقدار از حضرت مجتبی و یک مقدار از ابی‌عبدالله. تعبیر امام حسین از این روایتِ پیغمبر، یک تعبیر ادبی مهمی است. ادیبان عرب می‌گویند فعل ماضی با مضارع که ترکیب شود، بر استمرار دلالت دارد، مثل آیاتی که می‌گوید: «بما کانوا»؛ «کانوا» ماضی است و «یعملون» مضارع است که ترکیب این می‌شود همواره دائمی!

امام حسین می‌فرمایند که من این روایت را همواره از پیغمبر شنیده‌ام؛ یعنی از آن وقتی که پیغمبر با من یا با دیگران حرف می‌زد، تا آخر عمرشان، من این روایت را کراراً شنیده‌ام: «ان الله تعالی یحب معالی الامور و اشرافها و یکره سفسافها»، خداوند عاشق امور باارزش است و بسیار از امور پست متنفر است. حالا ببینیم در این بحثی که در هفته‌های گذشته در چهارچوب خانواده داشتیم، امور باارزش چیست؟ امور پست چیست؟ اگر خدا این امور باارزش را در بنده‌اش ببیند، عاشق بنده‌اش می‌شود. توبه خوب است؟ خیلی خوب است که آدم بیاید و از همهٔ زشتی‌هایش قطع رابطه کند و به خوبی‌ها بپیوندد. خب خدا عاشق این قطع و پیوند است و تائب که این توبهٔ باارزش را در خودش ایجاد کرده، محبوب خدا شده است، «ان الله یحب التوابین»، این در قرآن است.

یا یکی از امور باارزش، صبر و بردباری و تحمل است؛ استقامت در برابر حوادث است که برای انسان پیش می‌آید؛ خب شکست مالی است، شکست بدنی است، شکست جانی است. صبر را دوست دارد و این صبر در هرکسی قرار بگیرد، خود او هم محبوب خدا می‌شود، «یحب الصابرین». نیکوکاری را خیلی دوست دارد؛ مدرسه‌سازی، حوزه‌سازی، کتاب چاپ‌کردن، دادن جهیزیه به خانواده‌های مستحق، خانه‌سازی برای جوان‌هایی که خانه ندارند، آشتی‌دادن بین افراد؛ اینها نیکی است، «و الله یحب المحسنین»، نیکوکار محبوب خداست.

حالا من یک نیکی دیگر هم مثال بزنم: نیکی به پدر و مادر! ما باارزش‌تر از پدر و مادر در خانواده‌مان نداریم؟ چرا؟ چون آنها وجود مقدّم بر ما هستند و ما وجود مؤخر هستیم؛ یعنی ما هستی‌مان، هستی پدر و مادر است؛ یعنی ما در استقلال هستی نداریم و پدر و مادر هستند که ما را به‌وجود آوردند. خب این پدر و مادر که همیشه سرپا نیستند، همیشه که پولدار نیستند، همیشه که سالم نیستند؛ خداوند نیکی به پدر و مادر را در کنار عبادت خودش گذاشته است، «قضی ربک ان لا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا»؛ یعنی این‌قدر مهم است که آمده والدین را بعد از خودش مطرح کرده است. حالا ممکن است یک جوانی بگوید که والدین من دین ندارند؛ مگر خدا گفته به والدین دیندار احسان کن؟! اینجا که آیه مطلق است و «بالوالدین»، نگفته دین داشته باشد یا نداشته باشد، بلکه گفته پدر و مادر.

خب احسان به پدر و مادر تا کجا؟ تا وقتی زنده هستند؛ آغوش بچه‌ها، دخترها و پسرها تا لحظهٔ آخر عمر پدر و مادر باید برای پدر و مادر باز باشد؛ درِ محبت و لطف به روی پدر و مادرشان باز باشد؛ درِ احسان باز باشد و کل مردم ایران و رادیو و تلویزیون هم این را خیلی تشویق بکند؛ بیایند این فرهنگ پلید دورانداختن پدر و مادر را در این مملکت ریشه‌کن کنند.

-دورانداختن یعنی چه؟

 -یعنی پدر و مادر را بعد از عمری زحمت، محبت و عشق‌ورزی بردارند و ببرند در سالمندان بگذارند و بعد هم سراغشان نروند. من سالمندان زیاد رفته‌ام؛ گاهی بغل تخت‌ها نشسته‌ام، یا خانمی یا آقایی به پهنای صورتش گریه کرده و چشمم به این در خشک شده، یکبار بچه‌هایم را ببینم! این یعنی چه؟ خدا با شما فرزندان چه خواهد کرد! مگر می‌شود دل پدر و مادری بسوزد و رنج ببرند، چشمشان به در باشد و شب‌ها با گریه بخوابند، چون شما را نمی‌بینند و شما خیر ببینید. به خدا در زندگی محال است. شما فرزندانی که ده‌جور مشکلات دارید و می‌خواهید حل شود، کلیدشان را قرآن به شما داده است، بروید و پدر و مادرهایتان را در خانه بیاورید، برایشان یار بگیرید، کمک بگیرید که تر و خشکشان بکنند؛ اگر مشکلاتتان حل نشد. فقط این مادر و این پدر، یکبار با اشک چشم بگوید خدایا! طبق گفتهٔ قدیمی‌ها در خاکستر دست کند، طلا درآید؛ اگر مشکلتان حل نشد.

گاهی طلبه‌ها به من می‌گویند: شما چه نوع زحمت‌هایی کشیده‌ای که به اینجا رسیده‌ای؟ می‌گویم: من یک درصد درس خوانده‌ام و 99 درصد دعای پدر و مادر را بدرقهٔ راهم کردم. یک درصد درس برای من کار کرده و 99 درصد پدر و مادر.

-آن است که به زندگی برکت می‌دهد.

 نه، آن است که رحمت خدا را نازل می‌کند؛ چون پیغمبر فرمودند: جزء دعاهای مستجاب که حتی اگر کافر دعا بکند، دعای پدر و مادر است و این دعای مستجاب است، دعای فرشتگان دعای مستجاب است؛ بیایید نزدیک این شب عیدی، اگر دارید این مطالب را می‌شنوید، بروید یک دسته گل برای مادر ببرید، یک دسته گل برای بابا ببرید، یک پارچهٔ قیمتی ببرید، ماشینتان را ببرید کارواش بدهید و هر دو را سوار بکنید، دستشان را ببوسید، صورتشان را ببوسید و به خانه برگردانید. یک خدمتکار بگیرید، خدا هم پولش را می‌رساند؛ خیلی‌هایتان هم دارید و فقط بگویید دعایتان کنند. من مثل شیخ بهایی به شما قول بدهم که اگر مشکلاتتان به دعای این پدر و مادر دلسوخته حل نشد، بیایید به «سمت خدا» اس‌ام‌اس بزنید، من از این لباس درمی‌آیم. قول به شما می‌دهم، اگر دعایشان مستجاب نشد!

خب برویم در چهارچوب خانه و یک جملهٔ دیگر هم به این مسئله اضافه کنم که خیلی مهم است. خدا در سورهٔ طه به موسی می‌گوید: با برادرت که به دربار فرعون می‌روی، «انه طغی»، فرعون در همه چیز طغیان کرده، آدم کشته، جوان کشته، «یذبحون ابنائهم»، سر بچه‌ها را بریده، داغدار را زنده نگه داشته و ظلم کرده و مردم را به بردگی گرفته است؛ موسی هم خیلی قوی و توانمند بود، دختر شعیب به پدرش گفت: «ان خیر من استاجرت القوی الامین»، این خیلی بدن پرقدرتی دارد! خدا فرمود: می‌روی، اما «قولا له قولا لینا»، خیلی نرم و بامحبت با فرعون حرف بزن! گفت: خدایا این‌همه جنایت کرده، خب آدم در بگومگو از کوره درمی‌رود و دوتا داد هم می‌کشد. فرمود: تو را بعد از اینکه از آن جعبه از رود نیل گرفته، بیست‌سال بزرگت کرده و بوی پدری نسبت به تو دارد، حق نداری بلندبلند حرف بزنی! این است داستان دین، داستان قرآن، داستان انسانیت، داستان جوانمردی، این است ادب پروردگار به پدر؛ آن‌هم کدام پدر؟ فرعون! ادب پروردگار به یک فرعونی، چون بوی پدری برای موسی می‌دهد! شما جوان‌ها چه می‌گویید! دادکشیدن سر پدر و مادر، پرخاش‌کردن و حرف گوش‌ندادن؛ اینها همه در زندگی آینده گره می‌اندازد.

-بعضی‌ها می‌گویند که یک حرف‌هایی می‌زنند که اصلاً با زمانهٔ ما، با عصر ما سازگار نیست و آنها برای دوره و عصر خودشان هستند.

-خدا 103 بار در قرآن، صبر را مطرح کرده و یکی‌اش همین‌جاست؛ در برابر پدر و مادر صبر کنید! در برابر تلخی‌های در خانه صبر کنید و این وعدهٔ خداست: «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب»، من به اهل صبر دوتا مزد می‌دهم، این‌قدر صبر مهم است! و یک نکتهٔ دیگر اینکه در سورهٔ انشراح به پیغمبر می‌گوید: «الم یجدک یتیما فاوی»، تو یتیم نبودی و من خودم تو را پناه دادم. بعد من در تفسیر مرحوم به اصطلاح صاحب منهاج‌الصادقین ملافتح‌الله کاشانی که از علمای بزرگ قرن دهم بوده و آدم فوق‌العاده‌ای است که یک شرح نهج‌البلاغه هم دارد، آنجا دیدم ایشان روایتی نقل کرده که وقتی پیغمبر مبعوث به رسالت شد، خدا فرمود: می‌دانی چرا پدرت را قبل از ولادتت بردم؟ چرا چهار-پنج‌ساله و پیش حلیمه که بودی، مادرت را بردم؟ چون می‌خواستم مسئولیت نبوت را به دوشت بگذارم و اگر پدر و مادرت زنده بودند، مسئولیت احسان به آنها هم روی دوشت بود و کمرت را می‌شکست! من یکی‌اش را حذف کردم، این است پدر و مادر!

خب حالا در چهارچوب خانواده و یک‌خرده هم از میدان خانواده گسترده‌تر برویم؛ یعنی در این دایره، اقوام را -عمه، خاله، دخترخاله، دخترعمه، دخترعمو، پسرخاله، پسرعمو- در یک خانواده امکان یک چیزهایی به‌طور طبیعی هست. فرض بکنید دختر قبلاً این مرد را پسندید و حالا این مرد خیلی شکل فوق‌العاده‌ای ندارد، این یک. زن در حرف‌زدن آرام است و خیلی پرحرف نیست، خیلی هیجان ندارد، هشت-نه‌سال گذشته است و بچه‌دار نشده‌اند؛ دختر خانواده 23-24 سالش شده و هنوز شوهر نکرده است؛ پسر خانواده فوق‌لیسانس شده و هنوز ازدواج نکرده است، اینجا وظیفهٔ اطرافیان چیست، آن‌هم وظیفهٔ قرآنی‌شان؟ وظیفه‌ای که اهل‌بیت معلوم کرده‌اند. وظیفه‌شان این است که دائم به اینها دلخوشی بدهند، به اینها امید بدهند، امید مثبت؛ یعنی موج امید بفرستند که بارک‌الله! عجب خانمی داری، خود کم‌حرفی هم نعمتی است، خود هیجان‌نداشتن هم نعمتی است؛ بارک‌الله! الحمدلله پسرت فوق‌لیسانس شد، دخترت فوق‌لیسانس شد، دیر نشده و خدا وسیله‌اش را جور می‌کند؛ فرض حالا جور نشد و دختر شوهر نکرد، تازه مثل مریم مادر حضرت مسیح با یک عنوان کمتری شده که بچه ندارد؛ فرض کن حالا یا بچه‌ات اگر جور نشد زن بگیرد، مثل مسیح می‌شود، او هم برایش جور نشد که زن بگیرد؛ یعنی تشبیه‌ها را روی مقامات عالی معنوی ببرند؛ یا بچه‌دار نشدی، خدا نخواسته! خدا هم که از دستش برمی‌آید، دعا کنید که دعای پدر و مادر مستجاب است، خیلی‌ها تا ده‌سال بچه‌دار نشدند و خدا به آنها بچه داده است. مرد نودسالش شد و زن هشتادساله شد، مثل زکریا و زنش -در اوّل سورهٔ مریم است- که خدا به آنها بچه داد؛ ابراهیم صدسالش بود و خدا اسماعیل را به او داد؛ حالا ده‌سال است و هنوز دیر نشده است. اینجا جای بسیار ظریف حرف خوب‌زدن، امیددادن و دلداری‌دادن است؛ حالا اگر اطرافیان -عمه، خاله، مادربزرگ، مادرشوهر، مادرزن، خواهر، برادر، دخترخاله- در مدار طعنه و سرزنش بیفتند؛ این چه زنی بود که گرفتی، دختر را برای چی به این شوهر دادی، این چه وضعشه، مگر طلاق مرده! خب بیا بچه‌ات را طلاق بگیر و به یکی دیگه بده که بچه‌دار شود، حالا که هنوز دیر نشده است؛ طعنه‌زن‌ها باید بدانند که قرآن مجید طعنه‌زنی را ویژهٔ دشمنان خدا و پیغمبر و قرآن معرفی کردند؛ یعنی مؤمن اهل طعنه نیست، مؤمن اهل سرزنش‌کردن نیست، مؤمن اهل دلسردکردن نیست. اخلاق مؤمن خیلی عجیب است! حداقل سی‌سال و حداکثر چهل‌سال است که یوسف گم شده است، ولی یعقوب خودش دائم در حال امید بود و در سفر سوم بچه‌ها به مصر گفت: «اذهبوا فتحسسوا من یوسف و اخیه»، بروید و بگردید، «تحسسوا»! در سورهٔ یوسف، «تحسس» در کارهای مثبت است. در سورهٔ حجرات، «فلا تجسسوا»، یعنی دنبال عیب‌های مردم نروید که کل عیب‌هایتان را در قیامت برملا می‌کنم؛ دنبال عیب‌جویی مردم نباشید که یک عیبشان را پخش بکنید، من عیبتان را در جامعه پخش می‌کنم و آبرویتان را می‌برم؛ چون خدا نسبت به آبروی بنده‌اش خیلی حساس است! پس آنجا می‌گوید: «فلا تجسسوا»، و اینجا می‌گوید: «تحسسوا».

به بچه‌ها امید داد، اما بچه‌ها برایشان ناباورانه بود؛ خود یعقوب هم گفت: دنبالش بگردید و پیدایش کنید، «لو لا تفندون»، اگر نگویید پدرمان دیوانه شده است! من دیوانه نشده‌ام، بلکه من به یک منبعی وصل هستم که منبع امید است. خب رفتند و یوسف را پیدا کردند؛ خدا که به ما زبان داده، برای طعنه‌زدن که نداده، برای سرزنش که نداده است. خدا رحمت کند یک رفیقی داشتم که کت شلواری بود، درسی هم نخوانده بود، به من می‌گفت: حسین، این زبانی که خدا داده، همه‌اش باید با مردم حرف بزنی؛ خب یک‌خرده هم خرج خودش کنید و بیایید با خودش حرف بزنید! نباید این را هزینهٔ خودش بکنید؟ بعد هم می‌گفت: وقتی می‌خواهید با او حرف بزنید، درِ خانه‌اش گریه نبر و یک‌خرده هم خنده ببر، یک‌خرده هم نشاط ببر، همه‌اش گله نبر، همه‌اش شکایت نبر؛ پس زبان طعنه، زبان دشمنان خداست. امام صادق یک روایت دارند که خوبی‌های خودشان –اهل‌بیت- و زشتی‌های دشمنان را بیان می‌کنند و می‌گویند دشمنان ما این زشتی‌ها را دارند که یکی‌اش هم همین طعنه‌زدن است. عمه‌ها، خاله‌ها، مادربزرگ‌ها، پدربزرگ‌ها، قوم‌وخویش‌ها خوشتان می‌آید مفتی جزء دشمنان خدا قرار بگیرید که فردای قیامت گریبانتان را به‌عنوان عدوالله بگیرند؟ چرا دستتان را به‌عنوان حبیب‌الله نگیرند؟ تشویق کنید، ترغیب کنید، امید بدهید!

-حالا حاج‌آقای انصاریان، ما نکتهٔ جالبی در پیام‌ها هم داریم؛ یعنی خیلی از مخاطبین عزیزمان که این مشکلاتی را که شما فهرست کردید، دارند و می‌گویند: آقا ما با مشکل خودمان یک‌جوری کنار می‌آییم؛ اما طعنه‌ها و زخم زبان‌ها نمی‌دانیم واقعاً دارد زندگی‌مان را از جا می‌کَنَد و زندگی ما را به هم ریخته است و این نکاتی که شما گفتید، واقعاً تکان دهنده است.

-این طعنه‌زدن‌ها گاهی ممکن است به جدایی و تلخی و اختلاف بیفتد. قرآن مجید دو به‌هم‌زنی را بسیارسخت مورد حمله قرار داده است. نمامی گناه بسیار سنگینی است؛ یعنی در گوش این جوان یک‌چیزی بگویی، در گوش زنش یک‌چیزی بگویی و این گفتن‌ها هم همان طعنه و سرزنش و خردکردن فضای امنیت روحی‌شان باشد؛ خب وقتی اینها از هم جدا شوند، تو جناب نمام در قیامت جواب خدا را چه می‌خواهی بدهی؟ خدا همه‌اش انبیا را برای وصل‌کردن فرستاد، تو چرا فصل ایجاد کردی؟ چرا جدایی انداختی؟ گناه این خیلی خطرناک است و فردای قیامت بار گناه نمامی بسیار سنگین است! تو اگر دیدی یک زن و شوهری دارند دلسرد می‌شوند، دلگرمشان کن؛ اگر دیدی دیر بچه‌دار شده‌اند، به خدا امیدشان بده؛ اگر دیدی بچه‌دار نشدند و بر فرض دکترها گفتند هیچ‌کدامتان بچه‌دار نمی‌شوید یا یکی‌تان نمی‌شوید، خب یکی از بهترین کارها این است که خدا هم اینجا عجیب کار می‌کند، بروند یک بچهٔ یتیمی را از شیرخوارگی بیاورند؛ چنان هم خدا محبت این بچه را در دل دوتایی‌شان می‌اندازد که اگر بچه‌دار می‌شدند، این را بیشتر از بچهٔ خودشان دوست نداشتند و بعد هم خدا در قرآن 23 بار رعایت یتیم را سفارش کرده است. شما که بچه‌دار نشدی، هر یکباری که دستت را به سر بچه بکشی، پیغمبر می‌فرمایند: هر مویی که از زیر دست تو مرد و زن رد شود، حسنه‌ای در نامهٔ عملت نوشته می‌شود و بعد هم رعایت‌کردن بچهٔ یتیم رضای خداست، رضای انبیاست، رضای فرشتگان است. الآن هم که جاهای خیلی خوب و مطمئنی داریم و خود کمیته امداد هم یک بخشی به اسم اکرام ایتام دارد، خب آدم برود و بگوید یک بچهٔ یتیمی که پدرش، مادرش، حالا در زلزله، جایی دیگر، حادثه، تصادف ازبین رفته است، این را به من بدهید. بزرگ‌کردن یتیم ثواب عظیمی در پیشگاه خدا دارد.

من روایتی دیدم که پیغمبر داشتند در کوچه می‌رفتند، پنج-شش‌تا بچه داشتند بازی می‌کردند(این در کشف‌الاسرار میبدی است)، اما یک بچه در یک گوشه کز کرده بود و به قول ما ایرانی‌ها کسل و ناراحت بود؛ پیغمبر آمدند و فرمودند: تو چرا با بچه‌ها بازی نمی‌کنی؟ گفت: من را راه نمی‌دهند! فرمودند: چرا؟ گفت: من یتیم هستم؛ یعنی هنوز آن بار منفی نگاه به ایتام که در جاهلیت بسیار قوی بود، رد نشده بود و حتی پیغمبر را به یتیم‌بودنش تحقیر می‌کردند؛ حالا ما بیاییم حرف یک بچه یتیم را گوش بدهیم و این رئیس ما بشود و اینها بود که خدا 23 بار در قرآن، یتیم را مطرح کرد. گفت: من پدرم رفاعه انصاری در احد شهید شده و مادرم هم شوهر کرده است؛ آن پدر و این ناپدری هم من را راه نمی‌دهد.

پیغمبر گریه کردند، بچه را بغل گرفتند و به خانه آوردند. به خانم‌های دیگر نگفتند و این خیلی مهم است، بچهٔ شش-هفت‌ساله را در اتاق فاطمهٔ زهرا آوردند و فرمودند: فاطمه جان، این را حمام کن و کاملاً شستشو بده، لباس‌هایش را عوض کن؛ چون هم سن حسن و حسین بود. پیغمبر نشستند، با آن‌همه کار عظیمی که داشتند، بچه را حمام بردند و شستند و لباس‌های نو پوشاندند و بغلش کردند. پیغمبر را دارم می‌گویم، «ما ارسلناک الا رحمة للعالمین». بچه را برداشتند و در کوچه آوردند و بچه‌ها را صدا زدند: چه کسی گفته که این بچه پدر ندارد؟ پدرش من هستم! همین که بچه بودند، دیگر باورشان خیلی سریع بود. پدرش منم و راست هم بود، «انا و علی ابواه هذه الامة»، روزهای دیگر که پیغمبر گاهی رد می‌شدند، می‌دیدند که این بچه را این‌قدر احترام می‌کنند! خب این چه کار زیبایی است! چه عیبی دارد یک زن و شوهر، بچه‌نداشتنشان را صبر کنند، چرا طلاق بگیرند، چون بچه ندارند؟! دیگران هم طعنهٔ حرام را ترک کنند و اینها هم بروند یک بچه یتیم بیاورند و کار پیغمبر اکرم را بکنند. چقدر زیباست و بعد خدا به‌خاطر این بچهٔ یتیم چه برکاتی می‌دهد.

من یک رفیق داشتم، خدا رحمتش کند! اسمش را ببرم، می‌شناسید و بیشتر مردم ایران هم می‌شناسند. پای منبر من می‌آمد و خیلی هم خدمات فرهنگی سنگینی به مملکت کرد. به من گفت: پانزده‌سال بچه‌دار نشدم و دکترها هم ما را ناامید کردند و گفتند: شما دوتا بچه‌دار نمی‌شوید، دیگر با این زندگی بسازید. گفت: من یک روز شنیدم که در یک منطقهٔ تهران، خانوادهٔ پربچه‌ای هستند و یک بچه هم حالا خدا به آنها داده که از عهدهٔ خرجی برنمی‌آیند! بلند شدم و به آنجا رفتم، گفتم: من فلانی هستم و همه من را می‌شناسند، صنف من را می‌شناسد؛ اگر زندگی‌تان سخت است، این بچهٔ آخرتان را به من بدهید. گفتند: با کمال میل! اما ببر و اسمش را در شناسنامهٔ خودت بگذار که از خودت هم بتواند ارث ببرد. ما که چیزی نداریم، حداقل این در بین بچه‌هایمان به یک جایی برسد. گفت: بچه را به خانه آوردم، من و خانمم انگار می‌کنی تک گوهری را خدا از دریای آفرینش درآورده و به ما داده‌اند؛ چنان عاشق این بچه شده بودیم که اصلاً تحمل دوری‌اش را یک‌ساعت، نیم‌ساعت نداشتیم. می‌خواستیم جشن سالگرد تولدش را بگیریم، خانمم هم یک بچه به‌دنیا آورد؛ یعنی این بچه با بچهٔ من یک‌سال تفاوت سن دارد؛ ولی هر دو را با هم یک مدرسه گذاشتم. شب عروسی هم برای هر دوی‌شان یک عروسی گرفت و من هم دعوت گرفت و گفت: برای دوتا بچه زن گرفتم. ثروتش هم نصف کرد، نصفش را به نام این بچه‌ای که برای خودش نبود و نصفش را به نام آن بچه زد و گفت: مستقلاً بروید کاسبی‌تان را بکنید، شریک هم نباشید که یک وقت بین شما ناراحتی ایجاد نشود. اینها کار خداست! ما راه را گم کرده‌ایم! قرآن مجید کلید حل هر مشکلی را داده است، ولی مردم کمتربه  سراغ کلید حل مشکل می‌آیند.

-بسیار خوب، خیلی ممنون و متشکرم! نکات خوبی را شنیدیم، واقعاً جا دارد که تأمل بکنیم؛ نکاتی که شاید هر نکته‌اش می‌تواند موضوع یک جلسه باشد، ولی حاج‌آقای انصاریان فهرست‌وار به آنها اشاره کردند. به ساحت نورانی قرآن کریم مشرف بشویم. حاج‌آقا! نکات خیلی خوبی در آستانهٔ سال جدید بود و همهٔ ما فکر می‌کنم این خانه‌تکانی را نیاز داریم و آن نخ تسبیح تمام این بحث‌ها، آن وصلی بود که حاج‌آقا روی آن تأکید داشتند که ان‌شاءالله تمام فراق‌ها، تمام جدایی‌ها، تمام فصل‌ها به وصل تبدیل شود.

-هفت-هشت‌روز دیگر خانه‌تکانی‌ها شروع می‌شود؛ اگر مردم بیایند و خود من هم همین‌طور، قبل از اینکه بیرون را بتکانند، درون را بتکانند؛ اینکه می‌خواهند تارهای عنکبوت را بِکَنند، گرد و غبار را بزنند، ما هم بیاییم و این بدزبانی را پاک بکُنیم، حسادت را پاک بکنیم، تکبر را پاک بکنیم، بی‌محبتی را پاک بکنیم و واقعاً یک زندگی شادی را امسال ملت ایران بیایند بعد از خانه‌تکانی درونی خودشان، یک عید نمونه داشته باشند که دورهم که جمع می‌شوند، شب‌ها در خانه شاد باشند، راحت باشند.

-خیلی خب، ان‌شاءالله همهٔ زندگی‌ها به برکت این آیات نورانی با نشاط و شادی و سلامتی توأم باشد. امروز دوستان عزیزمان، آیات 14 تا 22 سورهٔ مبارکهٔ جاثیه، صفحهٔ پانصد قرآن کریم را تلاوت می‌کنند و به‌همین‌زودی پانصد روز از قرار جدیدمان گذشته است؛ روزانه یک صفحه از قرآن را تلاوت بکنیم و برمی‌گردیم، ان‌شاءالله خدمت شما و استاد انصاریان عزیز هستیم؛ به برکت صلوات بر محمد و آل‌محمد.

خیلی خوشحالیم که خدمت شما و مهمان لحظات ناب و نورانی‌تان و در محضر حاج‌آقای انصاریان عزیزمان هستیم. حاج‌آقا اشاره قرآنی را بفرمایند و ان‌شاءالله در جمع‌بندی مباحث، خدمت ایشان و خدمت شما باشیم.

-آیاتی که تلاوت شد، از سورهٔ جاثیه بود. جاثیه از اسم‌های قیامت است و من دو نکته دربارهٔ جاثیه بگویم: یکی دربارهٔ یک آیه در سوره و یکی دربارهٔ خودش؛ این -همین اسم جاثیه- قابل توجه همهٔ خانواده‌ها و مردم و به‌خصوص دست‌اندرکاران دولتی است. مخصوصاً برادرانی که کادر دولتی هستند، آنها بیشتر باید دقت بکنند! خداوند می‌فرماید: «ان منکم الا واردها کان علی ربک حتماً مقضیا»، مسیر بهشت از درون جهنم می‌گذرد؛ یعنی طرح و نقشهٔ قیامت را که خدا در قرآن می‌دهد، این نیست که بهشت روبرو باشد و جهنم پشت سر. همهٔ مردم در صحرای محشر هستند و جهنم رودرروی آنها و بهشت در سدرةالمنتهی است؛ یعنی باید از درون جهنم حرکت کنند. پروردگار می‌فرماید: حرکت از درون جهنم را بر خودم واجب کردم و همه باید رد شوید! «ثم»، بعد از اینکه همه وارد شدند، «ثم» تراخی است؛ یعنی بعد از اینکه کل محشر وارد دوزخ شدند، «نظر الظالمین فیها جثیا»، «جاثیه»، هرکسی در دنیا ظلم کرده یا به آیات من یا به دین من یا به زن و بچه‌اش یا به ملت یا ظلم مالی، اینها را من در جهنم رها می‌کنم تا «جثی» می‌شوند. «جثی» یعنی چه؟ یعنی ساق پا از پشت زانو برمی‌گردد و به زیر رانشان می‌چسبد و به زانو که درمی‌آیند، دیگر این ساق پا تا ابد از ران جدا نمی‌شود و به همین حالت در جهنم می‌مانند. «و ننجی الذین اتقوا»، اما مرد و زنی که هم اوامر من را اجرا کردند و هم ا زگناهان کناره‌گیری کردند، آنها را خودم نجات می‌دهم. این خیلی مهم است! این برای کلمهٔ جاثیه.

آیهٔ بیستم جاثیه دربارهٔ خود قرآن است که می‌گوید: این قرآنی که من برایتان فرستادم، سه‌تا خصوصیت دارد: یکی «بصائر» است؛ یعنی پر از روشنگری است، یعنی راه به شما نشان می‌دهد، چاه به شما نشان می‌دهد که از طرف راه بروید و از طرف چاه نروید، حق را نشان می‌دهد، باطل را نشان می‌دهد، نور را نشان می‌دهد، ظلمت را نشان می‌دهد، خوبی‌ها و بدی‌ها را نشان می‌دهد، این بصائر است.

 «و هدی»، و اگر دست در دست قرآن بگذارید، شما را با خودش  در پیشگاه من می‌آورد؛ به قول علمای علم منطق، ایصال به مطلوب می‌کند و آنجا خود قرآن، شفیع شما می‌شود؛ چون دستتان در دست قرآن است و همین‌طوری که دنیا رهایش نکردید، در قیامت هم این شما را رها نمی‌کند. این دو!

 «و رحمة»، و این کتاب من مایهٔ رحمت است؛ یعنی به‌خاطر اتصال به کتاب من تو شایسته هستی که من رحمتم را شامل حال تو کنم.

-نکات پرباری بود! ان‌شاءالله همهٔ ما در آن روز مشمول شفاعت و دستگیری اهل‌بیت بشویم، مشمول شفاعت و دستگیری قرآن کریم بشویم. خیلی خوب دوستانی که به مطالب استاد انصاریان عزیز علاقه‌مند هستند، می‌توانند به کانال ایشان مراجعه بکنند و این مطالب را از آنجا دریافت بکنند و بهره‌مند شوند. آدرس کانال و لینک آن را دوستان ما در کانال خودمان می‌گذارند و شما می‌توانید در فضای مجازی، کانال ما را دنبال بکنید و به آن مراجعه کنید و از این طریق به کانال حاج‌آقای انصاریان عزیزمان و مباحث ایشان دسترسی داشته باشید.

خیلی خوب، البته این بشارت را هم بدهم که ا‌ن‌شاءالله ما در پنجشنبهٔ هفتهٔ آینده هم، در سالروز شهادت حضرت صدیقهٔ طاهره، زهرای مرضیه(سلام‌الله‌علیها) در خدمت حاج‌آقای انصاریان هستیم و از نفس گرم و بیان شیوایشان استفاده می‌کنیم. حاج‌آقا دعا بکنند و همهٔ ما آمین بگوییم.

-اولاً خدا به حقیقت پیغمبر، همهٔ بیماران بیمارستان‌ها را تا شب عید به خانه‌هایشان سالم برگرداند و این دکترها و نرس‌ها و آمپول‌زن‌ها و دواخانه‌ای‌ها و همهٔ اینها را مورد لطف و محبتش قرار بدهد و سال 96 را هم دیگر برای ما سال بی‌حادثه و پربرکتی قرار بدهد که دلی نسوزد! و خدا به حقیقت گریه‌های زین‌العابدین، تا اردیبهشت و خرداد، باز هم برف سنگین و باران مفیدش را بر این مملکت بباراند؛ در حدی که مردم به خدا بگویند ممنون و متشکریم و دیگر بس است، بقیه‌اش را برای آینده بگذار.

 

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
استاد انصاریان در برنامه سمت خدا برنامهٔ سمت خدا جلسهٔ چهارم جلسهٔ چهارم برنامهٔ سمت خدا




گزارش خطا  

^