فارسی
پنجشنبه 30 فروردين 1403 - الخميس 8 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

شهر ری آستان امامزاده ابوالحسن دهه سوم محرم 95 سخنرانی پنجم


معارف اسلامی - شب پنجم چهار شنبه (5-8-1395) - محرم 1438 - آستان مقدس امامزاده ابوالحسن (ع) - 5.26 MB -

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

اگر بخواهیم همه دین خدا را اسلام الهی را، اسلامی که دین صد و بیست و چهار هزار پیغمبر بوده، و کمالش با بعثت پیغمبر طلوع کرد تعریف کنیم که اسلام چیست باید پاسخ داد دین خدا اسلام الهی، مرکب از دو حقیقت است.

یک حقیقت به طور کامل مربوط به باطن انسان است، که از این حقیقت در معارف الهیه تعبیر به عقیده شده، عقیده لغتا از عقد است، عقد به معنای گره است، یک بخش اسلام گره قلب به پروردگار، قیامت، فرشتگان، انبیاء و کتاب های الهی است. که به قول خود قرآن اگر قلبی به این پنج حقیقت گره نخورده باشد صاحب آن قلب یا مسلمان نیست یا خیلی مسلمان ضعیفی است که آن اسلام، باطنش کاری برای دنیا و آخرتش صورت نمی‌دهد.

این پنج حقیقت هم که باید دل بهش گره داشته باشد در ابتدای آیه صد و هفتاد و هفت سوره بقره بیان شده، لَيْسَ اَلْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ وَ لٰكِنَّ اَلْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ وَ اَلْمَلاٰئِكَةِ وَ اَلْكِتٰابِ وَ اَلنَّبِيِّينَ ﴿البقرة، 177﴾گره زدن قلب به این پنج حقیقت کار مشکلی نیست، خود قرآن مجید می‌گوید از دو راه می‌شود قلب را به این پنج حقیقت گره زد، لِمَنْ كٰانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى اَلسَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ  ﴿ق‏، 37﴾.

یا باید انسان برود یک مدتی درس معارف الهیه را بخواند تا آن علم کمک بهش بدهد برای گره خوردن قلب به این پنج حقیقت؛ چون علم نوعا همراه با استدلال با برهان با حجت، با مسائل عقلی است و واقعا انسان را نسبت به حقایق قانع می‌کند، ولو علم اجمالی باشد، برای گره خوردن دل به پروردگار گاهی با خواندن یک رشته علمی آدم گره می‌خورد، گاهی با یک مطالعه دقیق قلب گره می‌خورد، گاهی با شنیدن یک شعر عالمانه قلب گره می‌خورد، خبر داری که صباحان افلاک، ز چه گردند گرد مرکز خاک، چه می‌خواهند از این منزل بریدن، چه می‌جویند از این محمل کشیدن، که گفت این ثابت است آن منقلب نام، که گفت آن را بجم آن را بیارام، همه هستند سرگردان چو پرگار، پدیدآرنده خود را طلبکار، به نزد عقل هر داننده‌ای هست، که با گردنده گرداننده‌ای هست.

این خدا؛ یعنی شما امشب پنج قاره کره زمین را بگردید با تک تک این هشت میلیارد جمعیت فعلی ملاقات بکنید سوال کنید آیا متحرک در جهان بدون محرک وجود دارد؟ همه جواب می‌دهند نه، ما متحرک ذاتی نداریم هر چی دارد حرکت می‌کند یک محرکی دارد او را حرکت می‌دهد، در منطقه شما کارخانه زیاد است، در جنوب شهر است تک تک کارخانه‌ها را بروید بعضی از کارخانه‌ها چند هزار سوزن دارد بالا و پایین می‌کند برای بافتن. بعضی از کارخانه‌ها دو سه هزار چرخ در آن می‌چرخد، این حرکت محرکش کیست؟ برق، کلید برق را بزنند در کارخانه کل متحرک‌ها بی‌حرکت می‌شوند، جهان میلیاردها کهکشان دارد، صحابی دارد، خورشید دارد، ستاره دارد، جهان بسیار وسیعی است، بسیار وسیع.

من دیروز داشتم مسایل جدید آسمان‌ها را  مطالعه می‌کردم دیدم دانشمندان نوشتند یک توده‌ای از ستارگان را جدیدا پیدا کردند که فاصله‌اش با زمین خیلی فاصله طولانی است و این توده هم در حال حرکت است چقدر با زمین ما فاصله دارد؟ چقدر؟ اگر یک نفر از کره زمین سوار یک مرکب بشود حرکت کند به سوی آن توده، ثانیه‌ای، نه دقیقه‌ای، یک دقیقه شصت ثانیه است، ثانیه‌ای سیصد هزار کیلومتر حرکت کند پنج میلیارد سال بعد به آن جا می‌رسد خب این میلیاردها کرات و جهان را چی دارد حرکت می‌دهد؟ اگر پس پرده متحرک‌ها محرکی نبود حرکتی وجود نداشت، شما یک نمونه حرکت ذاتی در عالم نمی‌توانید پیدا کنید که دانشمندان بگویند این حرکتش برای خودش است اصلا حرکت برای خود معنی ندارد، محرک ایجاد حرکت می‌کند، در تمام هستی.

شما در همین منطقه کشاورزی شهر ری یک هسته سیب را که وزنی هم ندارد یک دانه، در خاک پنهان می‌کنید، تنها کاری که برای این هسته می‌کنید یک آب دادن و یک کود دیگر چی کار می‌کنید؟ این خود هسته است که این قدر شعور دارد که خودش را بشکافد؟ از یک طرف وجودش فرو برود در زمین، ریشه بدواند یک طرف وجودش را از خاک بیاورد بیرون بعد تبدیل به یک درخت تنومندی شود و بعد از چند سال سالی دو سه هزار تا سیب بدهد، کل این حرکت برای آن دانه است، اگر محرکی وجود نداشت اصلا عالمی وجود نداشت تا بگوییم دانه‌ها بی‌حرکت بودند.

این گره خوردن دل به خدا، تمام. حالا پروردگار در صد و چهارده کتابش که نازل شده، و در قرآن در حدود هزار آیه و به زبان صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، هم خودش در صد و چهارده کتاب، هم به زبان صد و بیست و چهار هزار پیغمبر اعلام کرده که بعد از این جهان جهان دیگری را به پا می‌کنم به نام آخرت، چرا؟ چون در دنیا هیچ نیکوکار مومنی پاداش نیکی‌هایش را ندید، هیچ بدکار ستمگری جریمه ستمکاری‌اش را ندید، همین شصت سال پیش در جنگ دوم جهانی هیتلر با جنگی که شروع کرد نزدیک دوازده میلیون نفر را کشت، جریمه این دوازده میلیون را که ندید، یزید که جریمه حادثه کربلا را ندید، فرعون که جریمه فسادهایش را ندید، رضاخان در زندان‌هایش خیلی‌ها را کشت از عالم و عامی و دولتی جریمه‌اش را که ندید، اوباما در این هشت سال بالای یک میلیون نفر را در عراق ودر افغانستان و نزدیک دو سال است در یمن دارد می‌کشد بچه، عروس، کوچک و بزرگ جریمه‌ای که ندیده، اگر قیامت به پا نمی‌شد خیلی راحت می‌توانستیم بگوییم خدا ظالم است، خیلی راحت.

اما قرآن می‌گوید  وَ أَنَّ اَللّٰهَ لَيْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِيدِ  ﴿آل‏عمران‏، 182﴾، من به یک نفر کمترین ستمی نمی‌کنم نمی‌شود که یک نفر دوازده میلیون را بکشد هیچ جریمه‌ای نشود، نمی‌شود امیرالمومنین شصت و سه سال مجری عدالت باشد بعد هم عمر شبش را بخش عمده‌ای را صورت روی خاک بگذارد اشک بریزد و شب ها گونی گونی جنس در خانه بیچارگان ببرد و هیچ پاداشی بهش داده نشود این که ظلم ا ست بیگاری است ظلم است یعنی آدم یکی را بیاورد برایش کار بکند بعد از تمام شدن کار بگوید برو گمشو، این خیلی ظلم است. و خدا ظالم نیست.

قیامت هم جای پاداش نیکان به طور بی‌نهایت است جای عقوبت و کیفر ناپاکان هم به طور ابد هست، یعنی قیامت خدا کیفر دوازده  میلیون کشته هیتلر را به او می‌دهد کیفر نزدیک سیصد هزار از بهترین انسان‌های این کشور را که صدام کشت و باعث کشته شدن نزدیک یک میلیون نفر از جامعه عراق شد را بهش می‌دهد کیفر عادلانه، حتی قیامت خدا به این ها هم ظلم نمی‌کند، یعنی قیامت خدا به شمر هم ظلم نمی‌کند کیفرش مطابق با جرمش است کیفر فرعون مطابق با جرمش است این را گره خوردن دل با قیامت، به آخرت که اگر آخرت نباشد پس جهان ظالمانه اداره می‌شود ولی جهان ظالمانه اداره نمی‌شود.

سوم فرشتگان، مسئله فرشتگان هم در بعثت انبیاء مطرح بوده هم در قرآن. شما کلمه ملائکه را در قرآن ببینید از سوره بقره بیان شده تا جزء آخر، فرشتگان مدبرات امر هستند، فرشتگان طبق قرآن محافظ من و شما از حوادث هستند فرشتگان نویسنده اعمال پنهان و آشکار ما هستند، ما وقتی که به خدا یقین کنیم، گره بخورد دلمان به خدا و قیامت به فرشتگان هم گره می‌خورد، یقین پیدا می‌کند.

من یک دوستی داشتم پنجاه سال با من فاصله سنی داشت، من آن وقت شانزده هفده سالم بود آن نه، نزدیک شصت و سه چهار سالش بود، به قدری در حرف زدنش _مغازه دار هم بود_ دقیق بود که حتی با من جوان هجده ساله که می‌خواست حرف بزند فکر می‌کرد، درجاگو نبود، بعد از یک مقدار فکر به من می‌گفت جوان این مطلبی که می‌خواهم بهت بگویم راست می‌گویم تمام حرفهایش هم حق بود، اصلا حرف منفی نداشت، می‌گفت این مطلبی که می‌خواهم بگویم صدق است، و با توجه به این که دهانم را باز کنم شروع کنم فرشته خدا در نامه عمل من کلمه به کلمه‌ای که از دهانم درمی‌آید را می‌نویسد با توجه به این مسئله با تو حرف می‌زنم.

مٰا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ  ﴿ق‏، 18﴾، کلمه‌ای از دهانتان درنمی‌آید مگر اینکه پایتان ثبت می‌شود فقط مواظب باشید روز قیامت چهار پنج میلیون کلمه زشت و خبیث و آتش جهنم را جلویمان نریزند بگویند این ها حرف های تو است. انبیا هم که فرستادگان خدا هستند  فَبَعَثَ اَللّٰهُ اَلنَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ اَلْكِتٰابَ بِالْحَقِّ ﴿البقرة، 213﴾.

قران هم که وجودش حق است و ثابت است، هزار و پانصد سال است می‌گوید اگر در وحی بودن من شک دارید (فاتوا بسورة من مثله)، یک دانه سوره مثل من بیاورید تا حالا که نیاوردند، علم که می‌دانید چقدر گسترده شده کی تا حالا توانسته یک سوره مثل قرآن بیاورد؟ اگر آوردنی بود تا حالا یهودی‌ها و مسیحی‌ها زرتشتی‌ها و بودایی‌ها ودانشگاه‌های دنیا آورده بودند و می‌گفتند بیا، ما یک سوره  مثل قران را آوردیم پس اینکه ما توانستیم یک سوره بیاوریم معلوم می‌شود که قران وحی نیست رشته زمین است و ساختگی است.

این بخش عقیده در اسلام، و اما بخش دوم، شریعت است، شریعت شَرَعَ لَكُمْ مِنَ اَلدِّينِ مٰا وَصّٰى بِهِ نُوحاً وَ اَلَّذِي أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ وَ مٰا وَصَّيْنٰا بِهِ إِبْرٰاهِيمَ وَ مُوسىٰ وَ عِيسىٰ ﴿الشورى‏، 13﴾. شریعت یعنی چی؟ شریعت یعنی تمام خواسته‌ها، قوانین، احکام، و حلال و حرام خدا که هفت عضو وجود ما براساس آنها باید کار بکند چشم وگوش، زبان، دست، شکم، غریزه جنسی، پا، برای این هفت عضو، دین خدا تمام وظائف لازم را بیان کرده، مثلا برای زبان منهای روایات فقط در قرآن ما دویست و هشتاد و سه آیه درباره زبان داریم.

مرحوم فیض در محجه نقل می‌کند از قول یکی از علمای معروف می‌گوید اللسان جرمه صغیر زبان وزنش بسیار کم است، از زبان آنی که می‌تواند حرف بزند نوکش است نوک زبان را قیچی کنند بگذارند در ترازوی طلافروش‌ها وزنی نشان نمی‌دهد، اللسان جرمه صغیر وجُرمه کبیر بعد خود مرحوم فیض بیان می‌کند نوک زبان قدرت دارد بیست گناه مرتکب شود، دروغ، فحش، غیبت، تهمت، شایعه، حمله به مردم، ناحق گفتن، ناسزا گفتن، بی‌ربط گفتن، تشویق به گناه، بیست گناه را می‌تواند زبان مرتکب شود، جرمه صغیر و جرمه کبیر.

خب پروردگار بخش دوم دینش حلال و حرام است، احکام است، مسائل اخلاقی است، آن هایی که در ارتباط با ظاهر وجود و در ارتباط با هفت عضو رئیسه بدن است آن مجموعه را اسمش را گذاشتند شریعت، یعنی قوانین الهی. آن بخش باطنی را  اسمش را گذاشتند اعتقاد، تا این جا مطلب روشن شد؟

حالا این روایت بسیار پرقیمت را که در سه بخش است بشنوید چقدر این روایت باارزش است، چقدر این روایت هدایت گر است، راهنماست، این معجزه ائمه ماست که عالی‌ترین مطالب را در کوتاه ترین جملات بیان کرده، در کوتاه ترین جملات. نزدیک شاید پانصد تا جمله امیرالمومنین دارد دو کلمه است، سه کلمه نیست دو کلمه، ولی همین دو کلمه را اگر بدهند دست متخصص یکیش را می‌تواند دویست صفحه تفسیر کند دو کلمه، مثلا یکی از دو کلمه‌ها این است (احضر نفسک)، خودت را بپا چون هزار جور خطر در برابرت است، چون هزاران گناه کنارت است، چون هزاران شیطان روبرو است با تو(احضر نفسک)، بپا خودت را. از خودت برحذر باش.

یا پیغمبر اکرم یک دو کلمه‌ای دارد روی منبر است فرمود :(اعوذ بالله من شرور انفسنا) خدایا ما از شر خودمان به تو پناه می‌بریم چون اگر خودمان را رها بکنیم از همه حیوانات شرمان بیشتر می‌شود. دو کلمه این روایت سه کلمه است، یعنی سه جمله کوتاه مردی می‌آید در خانه وجود مبارک حضرت زین العابدین را می‌زند در را باز می‌کند می‌گوید می‌خواهم خدمت حضرت سجاد برسم، می‌گویند بیا تو، می‌رود در اتاق، روبروی امام چهارم می‌نشیند، به حضرت زین العابدین عرض  می‌کند (اخبرنی بجمیع شرایع الدین)، من آمدم که در یک جلسه کل شریعت اسلام را یعنی بخش دوم را که بخش مربوط به ظاهر است برای من توضیح بدهی.

خب اگر به من می‌گفت می‌گفتم برادر برو بازار، برو قم یک کتابی است صد و ده جلد است هر جلدش پانصده صفحه است، صد و ده جلد پنجاه و پنج هزار صفحه است اکثر شریعت اسلام در این کتاب است برو بخوان، می‌خواهی سبک‌تر باشد برو قم یک کتابی است به نام وسائل الشیعه کل آن بیان شریعت است نه اعتقاد، بیست جلد است چهارده هزار صفحه است برو آن را بخوان.

اما معجزه عقلی امام این است که کل شریعت اسلام را در سه تا ریشه بیان می‌کند، که این سه تا ریشه همه شریعت اسلام است، اخبرنی بجمیع شرایع الدین، امام فرمودند یک قول الحق مثبتگو باش، خب ما اگر بخواهیم این مثبت‌گویی را توضیح بدهیم چطوری باید توضیح بدهیم؟ من که یک طلبه معمولی قم هستم اگر همین قول الحق را به  من بدهند یقین بدانید سی شب ماه رمضان شبی یک ساعت می‌گویم شب آخر ماه رمضان هم می‌گویم بقیه بحث برای سال دیگر، قول الحق، حرفت مثبت باشد، عادلانه باشد، درست باشد، چیزی را که خبر نداری نقل نکن، خیلی چیزها را که می‌دانی هم نگو، اگر می‌خواهی حق‌گو باشی، و خیلی حرف ها را نباید بزنی چون یقین نداری که اینی که می‌خواهی بگویی واقع شده، یقین نداری.

شیخ بهائی به شاگردش گفت به زبان مردم اعتماد نکن مردم هنوز زبانشان تربیت ندارد، ادب ندارد، این حرف برای چهارصد سال پیش است، گفت آقا مردم می‌آیند نماز جماعت شلوغ است، مسجد است، حسینیه است، ماه رمضان است، چطور به زبان مردم اعتماد نکنم؟ گفت تمام مردم اصفهان من را با این لباس می‌شناسند با این شکل عمامه می‌شناسند تو فردا صبح ساعت پنج شش که هنوز هیچکس نیامده با من بیا آمد، گفت من عمامه‌ام را می‌گذارم سر این چهارراه تو برو یک گوشه بایست، مردم دیگر آفتاب می‌خواهد طلوع کند حرکت می‌کنند گوش بده ببین درباره من چه می‌گویند، اولی آمد این عمامه شیخ بهایی است ما نمی‌دانستیم که این چقدر خبیث است که خدا به زمین گفت دهان باز کن ببر پایین، رفت، یکی دیگر آمد گفت این عمامه شیخ است؟ این چقدر زنا کرده که د یگر زمین تحمل نگه داشتنش را نداشته دهان باز کرده برده، تا نزدیک ظهر صد جور حرف علیه شیخ زدند، بعد یک دفعه مردم دیدند سر ظهر بود شیخ آمد عمامه‌اش را از سر چهارراه برداشت گذاشت سرش رفت به طرف مسجد.

وقتی پخش شد همه دستشان را می‌گزیدند روی دست می‌زدند، که ما چرا این همه تهمت به او زدیم؟ گفت به زبان مردم اعتماد نکن، امیرالمومنین می‌فرماید زبان بیشتر مردم سگ هار است مردم باید دهانشان را ببندند این سگ به جان مردم نیفتد، نگذارند بیاید بیرون، این یک ریشه شریعت الهی است، قول الحق.

دو، این دو بیشتر متوجه کل قوه قضائیه و دادگستری ایران و بعد هم کل دادگستری‌های جهان است (و الحکم بالعدل)، برای هر حقیقتی و پرونده‌ای حکم می‌خواهی بدهی هیچی را جز عدالت الهی را ملاحظه نکن، این پرونده برای این جوان است پدرش وزیر است وکیل است، رئیس است، ثروتمند است، پولدار است، دویست تا پارتی دارد نگاه  نکن حکمت را بده به  عدالت، عدل را مراعات کن(اذا حکمتم بین الناس فاحکموا بالعدل)، چشمت را از کل پارتی‌ها و تلفن‌ها  مردم و قلدرها ببند و به خدا باز کن بعد حکم بده.

این هم یک بخش از شریعت الهی است، که خود این، یک بحث یک ساله را می‌طلبد که آدم کل حقوق مدعی و مدعی علیه و حکم قاضی و علم قاضی را و شهادتی که به قاضی می‌دهند این ها را بررسی بکند، سوم (و الوفاء بالعهد) به تمام تعهدات درستی که با خدا داری با مردم داری، با زن و بچه‌ات داری، وفا کن، آدم عهدشکنی نباش، ظالم به عهد نباش، خائن به عهد نباش نمی‌دانم مردم قدرت وفای به عهد را دارند؟ یک نمونه‌اش را من بگویم یک کسی می‌آید خانه‌ای را معامله می‌کند مالک خانه می‌گوید پانصد میلیون تومان، می گوید پرسیدم می‌ارزد، یک میلیارد می‌ارزد، مبایعه نامه را بنویس، صد میلیون می‌دهم بقیه هم یک ماه دیگر می‌دهم بقیش هم در محضر، چک صد میلیون را می‌گیرد صاحبخانه نقد می‌کند، این خانه را هم یک میلیارد فروخت بازاربالا و پایین می‌شود تحریک یک دفعه یک شبه به کل برداشته می‌شود خانه می‌شود یک میلیارد و نیم، می‌آید به خریدار می‌گوید که خانه را نمی‌دهم، پولت را چک نوشتم بهت بدهم خریدار می‌گوید من خانه را می‌خواهم من  چک نمی‌خواهم این جا حکم پروردگار چیه روی این تعهد؟

امضا کرده بیعانه گرفته، حکم پروردگار این است خانه که یک میلیارد خریده شده حالا شده دو میلیارد، یک میلیارد و نیم، ملک خریدار است، اگر فروشنده خانه را تحویل ندهد و خریدار راضی نباشد ملک صددرصد غصبی و هر چی نماز در آن بخوانند باطل است، هستند مردم اینجور وفا کنند به تعهدشان؟ یک بار دیگر روایت را بشنوید بخش دوم اسلام را (اخبرنی بجمیع شرایع الدین، قال علیه السلام قول الحق و الحکم بالعدل و الوفاء بالعهد). تمام شد حرفم.

من در احوالات زین العابدین مطالعه‌ام خیلی سنگین است، هیچ پیغمبری و امامی به اندازه زین العابدین مصیبت ندید هیچ پیغمبری و هیچ امامی!! مصیبت حضرت، کربلا نبود فقط، بعد از کربلا  چهل سال سخت‌ترین رنج‌ها را از بنی امیه و مردم دید، نمی‌دانم این جمله با دل شما چه می‌کند یک کسی در کوچه به حضرت رسید گفت کیف اصبح؟ حالتان چطور است فرمود (اصبحت خائفین برسول الله)، می‌خواهی حالم چطوری باشد که در این مدینه جرات نداریم به مردم بگوییم ما اولاد پیغمبر هستیم جرات نداریم، این مردم زمان زین العابدین.

حالا از جمیع مصیبت‌هایی که کشیدند من یک گوشه‌اش را برایتان بگویم وقتی بیابان‌نشین‌ها، خانم‌هایشان داد و بیداد کردند دو روز بعد از عاشورا، به مردها گفتند اگر شما نمی‌روید این بدن‌ها را دفن کنید مازن‌ها می‌رویم دفن می‌کنیم به غیرت بیابان‌نشین‌ها برخورد، به زن ها گفتند نه، روز که نمی‌توانیم برویم دفن کنیم اگر ماموران بنی امیه ببینند سر همه ما به باد است نیمه شب می‌رویم، نصف شب امدند اما به خانم‌هایشان گفتند ما نمی‌توانیم دفن کنیم چون این بدن ها هیچ کدام شناخته  نمی‌شوند این ها نه سر دارند، نه بدن سالمی دارند، نه لباس دارند، ما نمی‌دانیم کی به کیه که دفن کنیم روی قبرش علامت بگذاریم بگوییم این قبر حبیب است، این قبر امام حسین است، این قبر قمر بنی هاشم است شناخته نیستند، که یک مرتبه دیدند یک شترسواری آرام دارد می‌آید ترسیدند مامور باشد، آمدند فرار کنند از بالای شتر فرمود بیابان‌نشین‌ها فرار نکنید من این بدن‌ها را تک تک می‌شناسم، پیاده شد اول اصحاب را دفن کرد از کجا؟ از بغل خود قبری که برای ابی عبدالله در نظر داشت این هفتاد و دو نفر را دفن کرد لذا می‌روید در حرم بپائید زیر پایتان هفتاد قبر است تا انتهای حرم، قمر بنی هاشم را دفن کرد، علی اکبر را دفن کرد، قاسم را  دفن کرد، آخرین نفر ابی عبدالله بود، خب شما می‌دانید فقه اهل بیت می‌گوید شهید غسل ندارد کفن هم ندارد با همان لباسش بایددفنش کنند، اگر لباس نداشت دفنش می‌کنند چرا زین العابدین گفت بروید از خیمه‌های نیم سوخته ما یک قطعه حصیر بیاورید، چرا؟ برای اینکه زین العابدین دید این بدن را نمی‌تواند بلند کند، هر طرف بدن را بگیرد یک طرف دیگر روی زمین می‌ماند،

حصیر را آوردند آرام آرام حصیر را کشید زیر بدن که بتواند حصیر را بلند کند چون بدن قابل بلند کردن نبود، بدن را با حصیر بلند کرد وارد قبر کرد شما همه دیدید میت را که دفن می‌کنند صورتش را رو به قبله می‌کنند زین العابدین می‌خواست صورت ابی عبدالله را رو به قبله کند، بدن سر ندارد، گلوی بریده را روی خاک گذاشت، صورتش را روی گلو گذاشت (ابتاه اما الدنیا فبعدک مظلمه و اما الاخره فبنور وجهک مشرقه). زیر بغلش را گرفتند از قبر آوردندبیرون قبر را بست روی خاک قبر نوشت یا اهل العالم هذا قبر حسین ابن علی ابن ابیطالب کدام حسین، الذی قتلوه عطشانا.

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
شهر ری سخنرانی پنجم دهه سوم محرم 95 آستان امامزاده ابوالحسن شهر ری آستان امامزاده ابوالحسن دهه سوم محرم 95 سخنرانی پنجم

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^