تهران/ حسینیۀ حضرت قاسم
دهۀ اوّل محرم/ پاییز 1395هـ.ش.
سخنرانی سوم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
انسان آفریده شده از عناصر زمینی و مادی است، ولی روح او یک حقیقت الهی و به تعبیر قرآن مجید، نفخۀ خدایی است: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» (ص، 72) یعنی به خاطر اینکه از زمین آفریده شده، پیغمبر عظیم الشأن اسلام در یک روایتی، او را تشبیه به زمین میکند: «کالارض؛ مانند زمین». آثار زمین قابل شمردن نیست! یک منبع عظیمی است که پروردگار مهربان، میلیاردها میلیارد ثمر، محصول و آثار را از وجود زمین ظهور میدهد.
یکی از برنامههای زمین، این است که استعداد عظیمی در برابر انواع دانههای نباتی دارد و همۀ ما از کودکی، این استعداد عظیم را عملاً مشاهده کردیم؛ به خاطر این استعداد عظیم، وقتی انواع دانهها را در آن میپاشند، به محصولات بسیار باارزشی تبدیل میکنند. یک دانۀ رنگی را سیاه، سفید، رنگ دیگر- که یک دانۀ دربستۀ بسیار کم وزن است- کشاورز به زمین میدهد و زمین، دو کار برای این دانه میکند. خاک بعد از اینکه دانه را میشکافد، از دلِ دانه ریشه به طرف خودش جذب میکند و ساقه به طرف عالم بالا بیرون میدهد و بعد رشدش میدهد. این دانۀ دربستۀ کم وزن به یک درخت پرتقال تبدیل میشود، درخت لیمو و نارنگی میشود، درخت سیب و گلابی میشود، شاخ و برگش فضایی را میگیرد و ده سال، بیست سال، پنجاه سال به انسان ثمر میدهد. و دو مرتبه در دلِ میوههای همان شاخه، دانه به وجود میآورد که عمرش در کرۀ زمین خاتمه پیدا نکند تا تداوم داشته باشد، زایش داشته باشد. این یک کار زمین است که استعداد عظیمی دارد؛ یعنی دانههای نباتی را قبول میکند، دانه را رشد میدهد، به یک درخت پرمحصول تبدیل میکند و سعی هم میکند که دوباره با ساختن دانههای نباتی، به وجودش در تاریخ تداوم بدهد؛ چون اگر این کار را نمیکرد، هر درختی همان بار اوّلی که خشک میشد، دیگر وجودش از جهان برچیده میشد؛ یعنی یک نسل فقط میتوانستند از درختها استفاده بکنند، آن هم نسل اوّل و دیگر درختی بعد از نسل اوّل باقی نبود؛ ولی هیچ درختی در این عالم نمُرده است، چون درون میوۀ خودش -برای اینکه در آینده، درختی همنوع خودش به وجود بیاید و به موجودات زندۀ دیگر بهره بدهد- باز تولید دانه میکند. این یک کار زمین. اینکه پیغمبر میفرمایند: انسان مانند زمین است، یعنی همان استعداد را دارد که بذرهایی در سرزمین وجود او پاشیده شود و این انسان، درصورت قبول بذر، و با قیدی که قرآن آورده، درصورت پاک بودن -یعنی مغرور نباشد، بخیل نباشد، حسود نباشد، حریص نباشد- و در بیرون از وجود خودش هم، اعضا و جوارحش با فساد پیوند نداشته باشد؛ درصورت پاک بودنِ درون و پاک بودنِ برون در حدّ بذری که در این زمین پاشیده میشود، محصولات عظیم و پرمنفعت و پرمایۀ ابدی خواهد داد. نمونه برایتان بگویم:
اولاً انبیای خدا و ائمۀ طاهرین بذرپاش هستند، یعنی آنچه کتاب آسمانی (ابی عبدالله میفرمایند: 114 کتاب بوده است که به انبیا نازل شده و نام چندتای آنها را قرآن آورده، مثل صحف ابراهیم، تورات موسی، انجیل مسیح، زبور داود، قرآن مجید)، مجموعۀ این آیات، مجموعۀ فرمایشات انبیا، مجموعۀ فرمایشات ائمۀ طاهرین بذر است و اینها از جانب خدا مأموریت داشتند تا این بذر را در زمین وجود انسان بپاشند. با زبان میپاشیدند که از طریق گوش، این بذرها در زمین وجود انسان جان بگیرد؛ اگر وجود انسان پاک باشد و «البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه»، زمین پاک یعنی زمینی که آشغال ندارد! سنگ ندارد! سفت نیست! خارهای مانع ندارد! شوره زیاد ندارد! و «البلد الطیب» چنین زمینی را گویند: «وَاَلْبَلَدُ اَلطَّیبُ یخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَاَلَّذِی خَبُثَ لا یخْرُجُ إِلاّ نَکداً» ﴿الأعراف، 58)؛ اما اگر زمین ناپاک باشد- خبث یعنی ناپاک بودن- با همۀ بذری که بپاشند، گیاهی از این زمین درنمیآید، اگر هم اتفاقاً گیاهی دربیاید، گیاهی بیسود است و به درد هیچ کس نمیخورد؛ اگر یک باغبانی گران ترین بذر را بردارد و ببرد دم دریاچۀ نمک قم و روی نمک زار بذر بپاشد، چیزی درنمیآید، اما اگر یک چوب خشک را در زمین گیلان و مازندران فرو بکنند، سال بعد یک نهال سرسبز با شاخ و برگ است. زمین پاک، «یخرج نباته باذن ربه» است و زمین ناپاک، «لا یخرج الا نکدا».
خب، یکی از بذرپاشان قوّی جهان، وجود مقدس حضرت ابراهیم است که حضرت ابی عبدالله الحسین (علیه السلام)، تمام بذرهای اعتقادی، اخلاقی و عملیِ ابراهیم در وجودش پاشیده شد و عالیترین محصولات ابدی را تحویل داد؛ «و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه»، اگر ابی عبدالله اولاددار شد، علی اکبر میوۀ این زمین پاک شد! علی اصغر میوۀ این زمین پاک شد! وجود مبارک حضرت زین العابدین میوۀ این زمین پاک شد! حضرت سکینه محصول این سرزمین پاک شد! سکینه یک دخترخانمی است که حضرت سیدالشهدا از او به «خیرةً النِسوانی» تعبیر کردند؛ در جمع زنان خانوادۀ من بهترین است. یک محصولی بود که هرکس پیشنهاد ازدواج با حضرت سکینه را داد، حضرت سیدالشهدا فرمودند: این دختر در این سن، به مقام انسلاخ رسیده و مردی هموزن او نیست که من دخترم را به او شوهر بدهم. مقام انسلاخ را باید یک عارف شیعه مذهبِ کارکردۀ سالکِ الی الله را پیدا بکنید و به او بگویید مقام انسلاخی را که ابی عبدالله برای این دختر گفته است، را برای ما توضیح بدهد. عقل را مات میکند که چطور میشود یک دختر در سن چهارده پانزده سالگی، به مقام انسلاخ - یعنی توحید اتمّ و اکمل- برسد که در وجود این دختر- ظاهرش، باطنش، حرکاتش، اخلاقش، رفتارش- جز خدا دیده نشود و یک ذره قاطی نداشته باشد. این مقام انسلاخ است!
و یک دختر دیگر که محصول این زمین است، فاطمه نام دارد که حضرت، او را به پسر برادرش- امام حسن- شوهر داد. از نسل این زن و شوهر، میلیونها عالم، عارف، مرجع تقلید، مفسر قرآن، معلم اخلاق و مدرس علوم تا الان به وجود آمده است. یکی از محصولات این زن و شوهر در زمان خود شما، آیت الله العظمی بروجردی است! یکی از محصولات این زن و شوهر، شهید مدرس بود! یکی از محصولات این زن و شوهر، خاندان طباطبایی حکیم در کل کشور عراق بود! این زمین پاک است! به این خاطر در زیارت وارث میخوانیم: «السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله»، ای کسی که تمام بذرهای ایمانی، تمام بذرهای اخلاقی، تمام بذرهای عمل خالص و حالات روحی را از ابراهیم به ارث بردی و همۀ این بذرها در وجود تو به گران ترین محصولات ابدی تبدیل شد.
یکی از محصولات وجود امام حسین، فرمایشات ایشان است. شما اگر به کتابهای شیعه و سنّی مراجعه کنید؛ نامههایی که از حضرت در این کتابها ثبت شده، پیامهایی که نوشته شده، روایاتی که از حضرت رسیده، ماتتان میبرد. با مشاهدۀ چنین حقایقی به این نتیجه میرسید که ابی عبدالله، دریای بیساحلِ آگاهی و علم بوده و اینها ثابت شده است! اینها حرفهای معمولی نیست! اینها حرفهایی نیست که شخصی مثل من، به خاطر عشق به ابی عبدالله در ذهنم میسازم و برایتان میگویم! اینها حقایق موجود است! حقایق ثبت شده است!
یک محصولِ وجودِ او حادثۀ کربلاست که در تمام خلقت، نمونۀ این حادثۀ پُرخیر برای هیچ پیغمبری و امامی و ولیّ و حکیمی و عارفی اتفاق نیفتاد. محصول زنده در جنگ دوم جهانی -که هیتلر آتش آن را از آلمان روشن کرد- نزدیک به دوازده میلیون انسان بیگناه کشته شدند؛ انسانهایی که در روس، بلغار، اتریش، یوگسلاوی، در مناطقی که هیتلر حمله کرد و هیچ کاری هم با هیتلر نداشتند. هیتلر عشق جهان گشایی داشت و میخواست حاکم کل کرۀ زمین شود، وقتی جلویش ایستادند، دوازده میلیون نفر کشته شدند. هفده میلیون لیتر خون از بدن انسانها در این جنگ به زمین ریخت! این دوازده میلیون، نه الگو هستند! نه سرمشق هستند! نه اسوه هستند! نه اسمشان را کسی میداند! نه رسمشان را کسی میداند! نه قبرهایشان دیگر مانده است! همه چیزشان پودر شد و به هوا رفت!
اما الان شش ماهۀ ابی عبدالله در روز هفتم، بالای پنجاه کشور را به خودش اِشغال کرده است. تا برسد به آن چهرههایی که هر کدام در اثرگذاری بینمونه هستند. در بین این 72 نفر، گنهکارشان حر بن یزید ریاحی بوده که هزارجور درس به بشر داده است؛ درس ادب، درس گذشت، درس وفاداری، درس مردانگی، درس جوانمردی، درس تغییر حال، درس تحول، درس فنای فی الله، درس بقاء بالله، اینها فقط برای گنهکارشان است. حالا شما بروید سراغ عابث بن شبیب شاکری، سراغ حبیب بن مظاهر، سراغ بریر، سراغ زهیر بن قین دجلی، سراغ مسلم بن عوسجه؛ اینها پای عقل را در مقابل خودشان لنگ کردند. از شخصیتشان قابل فهم نیست، مگر خدا در قیامت، پرده از جلوی چشمِ سر و دل ما کنار بزند و هویت این 72 نفر را بفهمیم. این است حرف پیغمبر که می فرمایند: انسان کالأرض، مانند زمین است؛ یعنی یک موجود پرمحصولی است، بذرش وحی است، آیات است، روایات است، حکمتهاست که وقتی این زمین، پاکی نشان بدهد؛ بذرها به محصول ابدی تبدیل میشود: «و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه».
ما باید از انبیا و ائمۀ طاهرین ارثبر باشیم، نه مثل بسیاری از مردان و زنان -که الان در این مملکت- از یهودیان اروپا ارثبر هستند، از مسیحیت ارثبر هستند، از لائیک ارثبر هستند، از ملتی ارثبر هستند که خدا در قرآن، آنها را گمراه معرفی کرده است و «مغضوب علیهم» هستند؛ خیلیها الان دارند از آنها ارث میبرند. هرچه بیحجاب در جامعۀ اسلامی هست، ارثبرِ از دختران تلاویو و واشنگتن و پاریس است. هرچه رباخوار در این مملکت است؛ هرچه دزد، هرچه اختلاسچی، هرچه آدم خائن، همه از یهودیت و مسیحیت و مکتب لائیک ارثبر هستند.
ما بیاییم همین یک درس را از ابی عبدالله بگیریم و وارث ابراهیم در حدّ خودمان بشویم. ما نمیتوانیم در حدّ ابی عبدالله وارث بشویم، نمیتوانیم در حد 72 نفر هم وارث شویم؛ چون خودش فرموده است: «بهتر از اینان در عالم وجود ندارند»؛ و پیغمبر فرموده است: «در اولین و آخرین، شهیدانی به قیمت اینها سراغ نگیرید که وجود ندارند»، اما در مرتبۀ سوم که میتوانیم ارثبر باشیم؛ یعنی بعد از ابی عبدالله که ردۀ اوّل شهدای کل عالم است و بعد از این 72 نفر که ما میتوانیم در صف سوم، ارثبر فضائل، کمالات، ادب، معارف، حقایق، اخلاق و معنویت بشویم. این استعداد در همۀ ما وجود دارد، چون پیغمبر(ص) میگویند: انسان مثل زمین است. حالا یک نمونه در جنس زنان برایتان از سورۀ آل عمران بگویم: دختر خانمی که پروردگار عالم به عنوان مریم از او یاد کرده است، هنوز هم مادر عیسی نشده و فعلاً طبق آیۀ شریفه، مادر نیست؛ دختر جوانی است و سنین نوجوانی را میگذراند. پروردگار عالم، یک باغبان بذرداری مثل حضرت زکریا را -که از پیغمبران بزرگ خداست- و خدا در اوّل آیات سورۀ مریم (جزء پانزدهم)، عظمت روحی و عبادتی و اخلاقی و عقلی این پیغمبر را بیان میکند: «وَ کفَّلَها زَکرِیا»، من این معلم، این آموزگار، این کسی را که تمام بذرهای وحی و معارف در اختیارش بود، سرپرست مریم قرار دادم که قوم و خویش نزدیک مریم بود.
خب، این باغبان چکار کرد؟ «وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً»، او را رشد داد و رویاند. چه رشدی؟ رشد حَسَن، نیک، تربیت همه جانبه، مریم پاک. «إِنَّ اَللّهَ اِصْطَفاک وَ طَهَّرَک» (آلعمران، 42)، طهارت روحی و عقلی و قلبی مریم را قرآن امضا میکند، یعنی این طهارت باعث شده که بذر وحی در وجود مریم به عالی ترین محصول تبدیل بشود؛ یکیِ آن، عیسی است که چهارمین پیغمبر اولواالعزم پروردگار است؛ البته تنها محصول مریم همین نبود، در قرآن ببینید چه محصولاتی داشته و خدا چقدر از مریم یاد کرده است!
«انبتها نبات»، یعنی روییدنی، زکریا او را رشد داد و تربیت کرد. به کجا رساند؟ این زمین پاک، چه محصولاتی در آن ظهور کرد؟ (برادران و خواهران! این حرف خداست، این قصه نیست، گوشۀ این کتاب و آن کتاب نوشته نشده است). «کلَّما دَخَلَ عَلَیها زَکرِیا اَلْمِحْرابَ»، از این بخشِ آیه معلوم میشود که در سایۀ تربیت یک پیغمبر، یک دختر جوان به یکی از خالصترین بندگان خدا تبدیل شد و دارای عبادت کامل است. «کلما دخل علیها زکریا المحراب»، فعل دَخَل وقتی با حرف عَلی میآید، «دخل علیها» به معنی وارد شدن بر او نیست، بلکه به معنای دیدار اوست. هرگاه زکریا به دیدار مریم آمد، «کلما دخل علیها زکریا». کجا قرار دیدار بود؟ محراب، البته نه محراب به این شکلی که در مسجدهای ما هست، بلکه محراب یعنی محل عبادت. حرب یعنی محل جنگ با هوای نفس و شهواتِ حرام و هوا و هوس که مریم در این جنگ، پیروز عظیم میدان در جنس زنان در آن دوران بود.
«کلَّما دَخَلَ عَلَیها زَکرِیا اَلْمِحْرابَ»، خوب مقام، تربیت، کمال، ایمان و فضیلت را عنایت کنید! خانمهای ما خیلیهایشان از نظر رفتار و کردار، ضد مریم هستند؛ یعنی ضد پاکیها. هرگاه زکریا وارد محل عبادت مریم شد، «وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً»، یک سفرۀ پرقیمتِ زیبای پر از نعمت را پیش مریم دید. کلمۀ «رزقاً» از نظر ادبیات عربی نکره است و «الف» و «لام» ندارد؛ اگر خدا میفرمود: «وجد عندها الرزق»، ما راحت معنی میکردیم. هر وقت زکریا آمد، دید یک دانه نان تافتون، یک دانه نان خوشمزه، یک نان روغنی یا یک بشقاب غذا جلوی مریم است، اما «الف» و «لام» ندارد. «وجد عندها رزقا»، یعنی هر وقت این پیغمبر آمد، دید که یک سفرهای جلوی مریم باز است؛ پُرقیمت، باارزش، و نمونۀ مواد خوراکی این سفره در کل فلسطین نیست.
این خیلی حرف است! زکریا این سفره را که میدید، نمیدانست از کجا آمده است و مجبور میشد تا بپرسد. خدا به این پیغمبرِ آگاهِ عالم در بیرون خبر نداده بود که در محل عبادت مریم چه خبر است! پس آمد و دید چه خبر است و پرسید: «قالَ یا مَرْیمُ أَنّی لَک هَذَا»، خوراک را دید که همه اش الهی است؛ نه سوسیس است، نه کالباس است و نه فست فود. غذاهای ساخت یهود و مسیحیان اروپا نیست، غذا غذای الهی است؛ یعنی حلالترین، پاکترین، مفیدترین پُرویتامینترین غذاهاست. مهم، پاک بودن و حلال بودنش است که دست احدی به آن نرسیده بود.
مریم این سفره از کجاست؟ «انی لک هذه» و مریم پاسخ داد: «قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَللّهِ»، این سفره را هر روز خدا مستقیم جلوی من پهن میکند، نمیگوید واسطهاش جبرئیل است، میکائیل است، فرشتۀ دیگر است، بلکه گفت: «من عندالله»، این سفره مستقیم خدایی است. بعد مریم به زکریا میگوید: «إِنَّ اَللّهَ یرْزُقُ مَنْ یشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ» (آل عمران، 37)، ای زکریا، خدا به هر بندهای که بخواهد، روزیِ بیحساب میدهد؛ یعنی این روزی محدود نیست و بیحساب است. (این را من دارم توضیح میدهم) من این را میخورم تا رحم من آماده شود که چهارمین پیغمبر اولواالعزم خدا را تربیت کند.
انسان، زمین ویژۀ پروردگار است، نه این کرۀ زمین؛ یعنی یک زمینی قیمتیتر از این زمین که محصولاتش هم قیمتیترین محصولات است و هیچ نسبتی با محصولات زمین ندارد! «ضرب الله -آیه در سورۀ ابراهیم است- مثلاً شجرة طیبه، کلمة طیبه»، همه اش پاکی مریم را میگوید. اینجا دارد به کلمۀ طیبه، شجرۀ طیبه، پاکی، ناپاکی اسید است، ناپاکی ویروس است، ناپاکی کرم ساقهخوار است، ناپاکی بدترین آفت است.
«ضَرَبَ اَللّهُ مَثَلاً کلِمَةً طَیبَةً کشَجَرَةٍ طَیبَةٍ»، یک انسان پاک مثل درخت پاک میماند، «اصلها ثابت»، ریشۀ آن درآمدنی نیست، کندنی نیست! حالا سی هزار نفر بشوید و شمشیر و نیزه و تیر و خنجر و عمود آهن بردارید، یک روز ببرید در یک بیابان و 72 نفر را قطعه قطعه کنید. اشتباه میکنید! اینها با قطعه قطعه شدنِ بدن ازبین رفتنی نیستند. شما زمینۀ تجلیِ اتمّ اینها را با این حمله فراهم کردید و اینها ازبین نمیروند؛ مگر ارزشهای الهی در گوشت و پوست است که با شمشیر و خنجر قطعه قطعه بکنید، خشک بشود و بعد به خاکستر تبدیل شود و به باد برود؟
«أَصْلُها ثابِتٌ»، ریشۀ ابی عبدالله ثابت است، درآوردنی نیست، کندنی نیست! شما اینجا آرام شرکت کردید. پدران ما برای ما نقل کردند که هفت سال در تمام شهرهای ایران، به خصوص در تهران، پاسبانهای حکومت رضاخان گشت میزدند که کسی ده سانتی متر پارچۀ سیاه به دیوار خانهاش نزند! منبر تعطیل! گریه تعطیل! دسته درآوردن تعطیل! سینه زدن تعطیل! البته یک روضههایی را آدمهای نترس، ساعت سه نصف شب میگرفتند و یک نفر را در کوچه میگذاشتند. افرادی که میخواستند به روضه بیایند، یک بقچه حمام زیر بغلشان بود که اگر آجودان رسید و گفت: کجا؟ بگوید: دارم حمام میروم. میگفتند شروع شده و این خونه است. ده نفر پانزده نفر میآمدند در زیرزمینها و درها را میبستند، پارچه میانداختند و آرام آرام گریه میکردند که رضاشاه نفهمد، بیاید و همه را نابود کند! رضاشاه الان دارد آب جهنم را میخورد و ابی عبدالله کل جهان را پر کرده است. این درخت، ریشهکن شدنی نیست؛ بلکه «اصلها ثابت وَ فَرْعُها فِی اَلسَّماءِ» (إبراهیم، 24). شاخ و برگ این درخت، تمام عوالم بالا را گرفته و «تُؤْتِی أُکلَها کلَّ حِینٍ» (إبراهیم، 25)، میوۀ این درخت هم فقط برای تابستان نیست! محرّم در هر فصلی بیفتد، میوه میدهد. ما میتوانیم شاخۀ این درخت بشویم! شما جوانها دربارۀ پیوند شنیده اید. یک شاخۀ کوچک از درخت گلابی را میگیرند و به درخت سیب پیوند میزنند تا گلابیِ بهتری بدهد؛ ابی عبدالله هم درخت الهی است که با پاک شدنمان، قابلیت پیوند به این درخت را پیدا میکنیم؛ چون شاخۀ ناپاک ،ولو اگر پیوند بخورد، خشک میشود و میشکند.
کلمۀ طیبه، شجرۀ طیبه، مریم پاک، مرفوعةٌ مطهره، لا یمسه الا المطهرون، و چقدر قرآن دادِ پاکی زده است! گاهی در قرآن میخوانید که یک ناپاکی، آدم را جهنمی میکند، فقط یک ناپاکی، البته این ناپاکی برای دو طایفه است: یکی عالمی که از پخش علمش بخل میکند و یکی هم ثروتمندی که نسبت به کمک به عباد الهی و کار خیر بخیل است. در آیۀ 180 سورۀ آل عمران و آیات اوّل سورۀ مبارکۀ توبه ببینید که خداوند، ثروتمندِ بخیل را به طور صددرصد اهل جهنم میداند؛ با مال حلال، نه با مال حرام! مال حرام که خودِ صاحبش جهنمی هست! بلکه پولداری را که پولش حلال و بخیل است، میگوید: جهنمی است. یکی هم عالمی که از علمش بخل میورزد، هنر دارد و یاد نمیدهد، علم دارد و انتقال نمیدهد، قدرت معرفتی دارد و انتقال نمیدهد! این هم پیغمبر میفرمایند که در جهنم است و بدنش بویی میدهد که کل جهنمیها به خدا شکایت میکنندکه ما حاضر هستیم در این جهنم بمانیم؛ اما این بو را از جهنم بردار.
غسل در اشک زنم که اهل طریقت گویند پاک شو اوّل و پس دیده بر آن پاک انداز
بیشتر ما دختر داشتیم و حالا دخترهایمان بزرگ شدند و خانۀ شوهر رفتند. جوانترهایمان هم که در جلسه هستند، دختر دارند؛ دختر چهار ساله، سه ساله، پنج ساله. حس میکنید دختر با جان آدم چه میکند! دیدید وقتی کلید میاندازید تا در را باز کنید، اوّل از همۀ بچهها دختر میدود و آغوشش را باز میکند؛ یا میگوید من را بغل بگیر یا میخواهد بابا را بغل بگیرد. اتفاق افتاده این دختر در خانه با برادرش که یکسال بزرگتر است، دعوایشان شده باشد و نمیتواند دفاع کند؛ به برادرش میگوید که بگذار شب بابام بیاید!
چقدر مصیبت کشید از کربلا تا شام! چقدر کعب نیزه بهش زدند! چقدر شلاق بهش زدند! چقدر پابرهنه روی این خارهای بیابان دواندند! حالا نیمه شب به عمه دارد میگوید:
کجا شد پدر مهربان از چه نیامد برِ ما کودکان؟
گر ز منِ دل شده آزرده است از دیگر اطفال چه بد دیده است!