فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تهران حسینیه همدانیها دهه اول رجب 95 سخنرانی دوم


ارزش های معنوی - جلسه دوم شنبه (21-1-1395) - رجب 1437 - حسینیه همدانی‌ها -  

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

بخش عمده‌ای از روایات فرهنگ شیعه در تمام زمینه‌های زندگی مادی و معنوی، از وجود مبارک حضرت باقر نقل شده است. کسی که واقعا خواهان دنیای پاکی است برای خودش، و دلش می‌خواهد آلوده به حرام‌های مادی نشود، امام در این زمینه راهنمایی کامل کرده است. حالا یا آن خواهان پاکی دنیا خودش هنر مراجعه به روایات را دارد، درس خوانده است، مراجعه می‌کند.

اگر تخصص رجوع به این روایات را ندارد قرآن مجید می‌فرماید از اهلش بپرسید، فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ  ﴿الأنبياء، 7﴾، اگر نمی‌دانید واجب است بپرسید که با دانایی زندگی کنید با علم و معرفت که لغزشی برایتان پیدا نشود، حرامی در مالتان نیاید در حالی که نفهمیدید.

در امور معنوی هم همینطور امام باقر در تمام زمینه‌های معنوی بهترین روایات را دارند و بهترین راهنمایی‌ها را، برای نمونه عرض می‌کنم یک روایتی را کلینی در جلد دوم اصول کافی نقل می‌کند، بسیار روایت مهمی است که با بحث دیروز هم بی‌ارتباط نیست که انسان دو نوع بیماری دارد یک بیماری بدنی دارد که علاجش با همین داروهاست، و چه دارویی برای علاج باید مصرف بکند پزشک و طب راهنمایی می‌کنند.

یک بیماری‌های باطنی دارد انسان که طبیبش پروردگار است، انبیا هستند، ائمه طاهرین هستند، سوال علاج از آنها باید بشود، به آنها باید مراجعه کرد که آقا من بیماری حسد دارم، بیماری حرص دارم، بیماری طمع و کبر دارم، بیماری دودلی دارم، بیماری کسالت در عبادت دارم، بیماری دروغگویی دارم، خب آنها طبیب درمان این بیماری‌ها هستند.

حضرت می‌فرماید در قاریان قران آنهایی که عادت دارند قرآن می‌خوانند با قرآن کریم در ارتباط هستند، نظر ما ائمه به یک طایفه است، البته این که نظر ما به یک طایفه است را من از جملات آخر روایت استفاده می‌کنم و حضرت می‌فرمایند این یک طایفه هم کم هستند، اندک هستند.

رجل قرأ القرآن انسانی است که قرآن مجید را قرائت می‌کند، ولی رد نمی‌شود، می‌ماند کنار قرآن، چی کار می‌کند کنار قرآن؟ فوضع دواء القرآن علی داء قلبه، می‌آید داروی قرآن را برای علاج بیماری قلبش استفاده می‌کند، قلب بیماری‌های خطرناکی دارد، یک وقت یک بزرگواری می‌گفت من یک نشستی با یک پولداری داشتم نصیحتش کردم، گفتم شما به اندازه چندین برابر مخارج عمرت پول داری الان، چرا اینقدر دوباره دنبال اضافه کردن ثروت هستی؟ میلیاردی برای چی خرج می‌کنی که به این ثروت افزوده شود؟ گفت برگشت به من گفت من می‌دانم که نباید این کار را بکنم، می‌دانم که نباید اینقدر خودم را به آب و آتش بیندازم، استراحت ندارم، زن و بچه را زیاد نمی‌توانم حقشان را رعایت بکنم، اما من بیماری حرص گرفتم، علم دارم که نباید این همه ثروت انباشته کنم مریض هستم، این بیماری قلب است چقدر هم بلا سر آدم می‌آورد، یا حسد چقدر بلا سر آدم می‌آورد.

آدم حسود روایات دارد که آدم راحتی نیست، چون دائما قیافه خوب اشخاص را می‌بیند ناراحت است، پول اشخاص را می‌بیند ناراحت است موقعیت اشخاص را می‌بیند ناراحت است، خب این بیماری این خطر را دارد این ناراحتی دائم آثار بدی روی اعصاب و روان و بدن و حال انسان می‌گذارد.

امام باقر می‌فرماید یک طایفه در قرائت قرآن بسیار آدم‌های واقعی و جدی و درستی هستند اما خیلی کم هستند، فولله لهولاء فی قراء القرآن اعز من الکبریت الاحمر، والله قسم اینها از آن جنس گرانقیمتی که زمان خود حضرت باقر بوده که  کم گیر می‌آمده کمتر هستند نایاب‌تر هستند، اما خب چه کار باعظمتی اینها در کنار قران مجید دارند.

خب اگر کسی واقعا خواهان سلامت دنیایش است، سلامت آخرتش است همین بخش از سخن امام باقر را عمل بکند، یعنی کتاب خدا را طبیب خودش قرار بدهد طبیبی که دواخانه‌اش هم با خودش است و در دواخانه قرآن دارویی نیست که پیدا نشود، و بیماری نیست که علاج نشود با داروی قرآن، اما خب آدم این دارو را باید به کار بگیرد، خواندن تنها چه فایده دارد؟ وقتی من بخیل هستم، یعنی پول دارم، اما جانم دستش بسته است دراز نمی‌شود که این پول را خمسش را بدهد، زکاتش را بدهد، صدقه بدهد، به مستحق کمک بکند، خانه‌ای برای کسی بخرد، مشکلی را حل کند، جهيزیه‌ای به دختری بدهد، پسری را زن بدهد، آن دست را ندارد وجودش.

بی‌دین هم نیست خدا را قبول دارد پیغمبر را قبول دارد، امام را قبول دارد ممکن است در این جلسات هم رفت و آمد بکند مخصوصا ماه رمضان و محرم و ایامی که جلسات پرباری هست، و قران بخواند، مثلا آیه صد و هشتاد سوره آل عمران را در حال قرائت قرآنش بخواند، وَ لاٰ يَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ ﴿آل‏عمران‏، 180﴾، آنهایی که خدا از لطفش عنایتش، محبتش، ثروتمندشان کرده، خیال نکنند اگر به این ثروت بخل بورزند و هزینه نکنند این ثروت را در جاهایی که خدا مقرر کرده این هزینه نکردن برایشان خیر است، فکر نکنند، تصور نکنند پولها هر چی زیاد بشود برایشان خیر است، وَ لاٰ يَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ به ضررشان است، به زیانشان است، چطور به زیانشان است؟ مگر بد است آدم میلیاردی پول روی همدیگر دسته داشته باشد چطور بد است؟ برای اینکه اینها با بخلشان از خیلی از واجبات خدا باز می‌مانند، از خیلی از فیوضات الهیه باز می‌مانند.

حالا یک نوعش را برایتان بگویم باز هم از قران مجید اینها همه درمان‌کننده است، الذین اواخر سوره بقره است، الذین ینفقون فی سبیل الله آنهایی که پول دارند در راه خدا هزینه می‌کنند در همین کارهای خیری که همه‌مان می‌دانیم، و گاهی اینهایی که هزینه می‌کنند واقعا آدم را بهت می‌گیرد در هزینه کردنشان، واقعا آدم بهت‌زده می‌شود اینها چه روحیه قرآنی باعظمتی دارند، چه روح معنوی بلندی دارند، یک بار هفتم محرم من از منبر آمدم پایین خیلی شلوغ بود وقتی که آماده شدم کفش‌هایم را بپوشم و بیایم بیرون دیدم دو سه نفر جلوی یک پیرزنی را گرفتند می‌گویند خانم کارت را بگو ما به ایشان می‌گوییم، لباس کهنه‌ای هم تنش بود کفش کهنه‌ای هم پایش بود، مصر بود من می‌خواهم خود ایشان را ببینم، گفتم رهایش بکنید آزادش بگذارید بگذارید بیاید جلو.

آمد جلو، نه مقدمه‌ای چید، نه حرف زیادی زد، یک پارچه کهنه سفید گره زده بود این را داد به من، گفت من کسی را ندارم، دیگر نزدیک‌های آخر عمرم است شش میلیون تومان پول در این دستمال است این را من چهل سال طول کشیده جمع کردم، حالا رختشوری کردم، کلفتی کردم، این را در هر راهی که برای قرآن و اهل بیت مفید است شما خرج کن داد و رفت، اصلا نایستاد. که من آدرسی بگیرم، وقتی پولش را خرج کردم بهش خبر بدهم که خانم این پولی که مرحمت فرمودید در این مسیر خرج شد مدتی هم پیش من ماند چون همش فکر می‌کردم چی کار بکنم که برایش خیر دائم داشته باشد و بالاخره یک کتاب مفیدی که درباره رسول خدا تا امام عصر بود این را به نیت او با پول او، من چاپ کردم که هفت هشت ده سال پیش بود با پول او نزدیک پنج هزار جلد می‌شد این کتاب را به دو سه نفر از مراجع دادم و گفتم این را در بهترین جای خودش خرج بکنید، آنها هم بنا گذاشتند خود ما هم یک مقداری این کار را کردیم به طلبه‌های باسوادی که رمضان و محرم و صفر برای تبلیغ می‌رفتند دادیم شرط هم کردیم با آنها که این کتاب را بخوانند و برای مردم بگویند و همینطور هم شد، چون گفتنی هم بود مطالبش برای مردم برای خانواده‌ها، برای اصلاح اخلاق، برای اصلاح عمل بسیار مفید بود.

خب یک پیرزنی بعد از چهل سال یک قِران قِران یک تومان یک تومان اینها را جمع کرده در یک کهنه بسته آورده داده و چقدر نورانی است قلبش می‌گوید در راه قرآن و اهل بیت، این را خرج کن و نمی‌ایستد که آدرس بدهد اقلا محل خرج را بهش آدم خبر بدهد دیگر هم ندیدیم، نمی‌دانم زنده است از دنیا رفته، حالا چه باشد چه نباشد بالاخره یک خیر عظیمی در پرونده‌اش آمد.

در این ناحیه آدم بهتش می‌برد که یک خانمی که نیاز دارد یک چادر نو بخرد، یک کفش بخرد، می‌آید محصول زندگی‌اش را می‌دهد به پروردگار این طرف هم آدم بهت‌زده می‌شود که کسی در اوج ثروت است ولی دیناری برای خدا نمی‌دهد.

یک بار من یک چند تا کار خیر داشتم خیلی هم دلم می‌خواست انجام بگیرد، دنبال پول می‌گشتم برایم هم مهم نبود که حالا کجا بروم، پیش کی بروم کجا آبرو خرج بکنم آدرس یک آقایی را به من دادند گفتند این خوب است، مسجد می‌رود، حسینیه می‌رود، وضع خوبی هم دارد من رفتم دفترش، احترام هم کرد، بعد برایش تعریف کردم گفتم کارخانه بزرگی هم داشت گفتم این چند تا کار است اگر مایل هستید با این ثروت خدادادی در این چند تا کار شرکت بکنید، گفت که من از این پولها ندارم بدهم. البته بیست سال از آن جریان گذشت یکی از جاهایی که دلم شکست همان جا بود، خب آدم می‌رود آبرو خرج می‌کند با پای خودش می‌رود پیش افراد ولی اینجور تلخ با آدم جواب می‌دهند، بیست سال از آن جریان گذشت یک همکارش یک بار من را دید البته از جریان من و او هیچ خبری نداشت، که من یک بار پیشش رفتم و به من گفت من از این پولها ندارم، همکارش من را دید گفت فلانی را می‌شناسی؟ گفتم یک بار دیدمش، گفت آدم خوبی است اهل نماز است، اهل روزه است، و دار و ندارش به باد رفت، هیچی دیگر نمانده.

حالا کارش یک جا گیر است گفتند شما اگر پادرمیانی بکنی گیرش برطرف می‌شود گفتم مانعی ندارد به من بگویید کار دادگاهی، نمی‌دانم این حرفهایی نباشد چون مشکل است در پرونده‌های دادگاهی آدم عمقش را خبر ندارد که دخالت بکند، گفتم اگر امر عادی است به من بگویید من انجام بدهم، گفتند و من هم برایش انجام دادم و مشکلش هم حل شد ولی دیگر آن ثروت به باد رفته بود و هیچی نمانده بود، من آنجا معنی این آیه را فهمیدم که خیال نکنید ثروت اندوخته‌تان اگر با بخل گره بخورد به خیرتان است، بل هو شرّ لهم، این زیان دارد برایتان.

یک زیانش این است که این پول می‌تواند فیوضات عظیمی را از خدا به طرف شما جریان بدهد شما با بخلتان از این فیوضات خودتان را محروم می‌کنید، حالا یک محرومیتش این است که این آیه می‌گوید.

مَثَلُ اَلَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ ﴿البقرة، 261﴾، داستان آنهایی که ثروت خداداده را در راه خدا هزینه می‌کند مَثَلُ اَلَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ مثل یک عدد دانه گیاهی می‌ماند این را خدا دارد مثل می‌زند، کمثل حبة که این یک دانه دانه را می‌کارند أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنٰابِلَ از دل این دانه به این کوچکی هفت خوشه بیرون می‌آید، فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ در هر خوشه‌ای صد تا دانه قرار می‌گیرد، اولش یک دانه دانه بوده یک گندم بوده، یک جو بوده، یک نخود بوده ولی آن یک دانه که خرج شد یعنی از کیسه خانه‌ات درآوردی بردی کاشتی، خرجش کردی، حالا زمین این دانه را در آغوش گرفت تبدیلش کرد به هفت خوشه، هر خوشه‌ای شد ظرف هفتصد دانه، یک عدد دانه الان شده هفتصد تا.

أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنٰابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ ولی من خدا کار را به همین جا تمام نمی‌کنم که یک  عدد را تبدیل به هفتصد تا بکنم وَ اَللّٰهُ يُضٰاعِفُ لِمَنْ يَشٰاءُ برای هر کسی بخواهم اضافه‌تر هم می‌کنم، همین هم هست. حالا برای هر کسی بخواهم فرقی نمی‌کند کی باشد. برای هر کسی بخواهم.

به یک پیرمردی در یک منطقه کشاورزی گفتم امسال باغهای این منطقه سال نیارش بوده، ولی درختهای شما هر کدام چهار تا، سه تا، پنج تا چوب زیر شاخه‌هایش است که از سنگینی میوه نشکند، شما درخت‌هایت درخت‌های خاصی است؟ گفت نه، درخت‌های خاصی نیست مثل بقیه درخت‌های این منطقه می‌ماند ولی من شصت سال است این باغ را دارم، شصت سال، باغ بزرگی هم بود، گفت زیر هر درختی یعنی گفت هیچ درختی را پیدا نمی‌کنی که این نباشد، کنار هر درختی از این باغ من زیارت عاشورا خواندم اشکم را گرفتم پای درخت درخت با ابی عبدالله پیوند خورد، یکی می‌آید پیوند گلابی به گیلاس می‌زند من آمدم همه درخت‌هایم را به ابی عبدالله پیوند زدم این یک.

دو اول تابستان که این میوه‌ها می‌رسد اول تابستان، من به مردم محل‌مان می‌گویم هر کدام قدرت خرید میوه ندارید در باز است من هم هستم سبد می‌خواهید بیاورید، کیسه می‌خواهید بیاورید بیاورید برای زن و بچه‌تان بچینید ببرید، عصرها هم که خودم می‌خواهم بروم به خیاط گفتم برای من یک پالتویی درست کن که تا زیر زانویم باشد دو تا جیب هم بغلش بگذار اندازه کیسه، اینها را پر می‌کنم، تا برسم به خانه هر بچه‌ای را می‌بینم سیب می‌دهم، گلابی می‌دهم، گردو می‌دهم به مرد می‌رسم همینطور، به زن می‌رسم همینطور، برای چی من به خشکسالی بخورم؟ مگر خدا نگفته هر کسی در راه من هزینه کند هفتاد برابر می‌دهم برای من از همان باغهای هفتاد برابری است.

خب حضرت باقر می‌فرماید یک گروهی هستند در قاریان قرآن، در شیعیانشان که وقتی قرآن مجید را قرائت می‌کنند ردّ نمی‌شوند با قرائت، قران را می‌خوانند، قرآن طبیب است همه داروها را هم دارد، وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿الإسراء، 82﴾ همه داروها را هم دارد. دیگر حالا حد‌های این داروها هم متناسب با حدّ انسان است.

مثلا داروی بیهوشی هم برای بدن مریض در این قرآن مجید هست، این دکتری که می‌گویم زنده است و با من رفیق است، پنجاه سال پیش این را دو سه بار خودش هم برای من گفته پنجاه سال پیش گفت من آیت الله العظمی آقا سید احمد خوانساری را معاینه کردم با دو سه تا دکتر دیگر، بنا شد که نصف معده‌شان را که فاسد شده برداریم، به ایشان گفتیم آقا ما شما را باید بیهوش بکنیم از سینه تا ناف شکم را پاره کنیم و کنار بزنیم و معده را برداریم و آن مقداری را که باید برداریم و بعد بدوزیم بعد روی شکم را بدوزیم، فرمود من را بیهوش نکنید، یک اعتقاد خاصی ایشان در مسئله بیهوشی و مرجعیت داشتند، نظرشان این بود که اگر مرجع از حال طبیعی خارج بشود تقلید مقلدینش باطل می‌شود باید رجوع بکند به یک عالم دیگر گفت نه من را بیهوش نکنید.

گفتیم آقا در این سن  چطور می‌شود شما را بیهوش نکنیم یعنی نوک تیز چاقو را می‌خواهیم بگذاریم زیر سینه‌تان شکم را پاره کنیم و بعد معده را پاره کنیم و بعد آن را باید بدوزیم و بعد شکم را باید بدوزیم، فرمود هر وقت آماده عمل شدید به من خبر بدهید، ایشان را خواباندیم روی تخت عمل سه چهار تا طبیب بودیم همه گفتیم آقا ما می‌خواهیم کارمان را شروع کنیم، ایشان هم فرمودند شروع کنید خودشان شروع کردند به خواندن قرآن، گفت ایشان قرآن می‌خواند و ما شکم را پاره کردیم و معده را آن مقدارش را که باید برداشتیم و دوختیم و بعد شکم را دوختیم ما کارمان تمام شده بود هنوز ایشان داشت قرآن می‌خواند، گفتیم آقا کار ما تمام شده فرمود خب صدق الله العلی العظیم ایشان هم قرآن را تمام کرد، دیگر به تناسب افراد قرآن همه کاری از دستش برمی‌آید به تناسب افراد.

داروخانه است، امام باقر می‌فرماید قرآن را می‌خواند فوضع دواء القرآن علی داء قلبه، در حال قران خواندن می‌بیند دلش دچار بیماری بخل است، و می‌بیند خدا به بخیل وعده عذاب حتمی داده است، می‌ترسد از بخل درمی‌آید، علاج می‌شود قرآن را باور دارد، می‌بیند در آیه صد و هشتاد سوره آل عمران خدا می‌فرماید کل ثروت بخیل را روز قیامت تبدیل به گردنبند فلزی گداخته شده در آتش می‌کنم می‌اندازم گردنش، سیطوقون طوق یعنی گردنبند ما بخلوا به، همه آن ثروت می‌شود حلقه، آتش و می‌اندازم گردنشان هر کسی هم که می‌رود جهنم که دیگردرنمی‌آید، چطور اینها می‌خواهند طاقت بیاورند این حلقه‌های آتشین را به گردنشان.

اصلا آدم بخیل هم که نباشد اهل هزینه در راه خدا هم باشد از اینجور آیات می‌ترسد، ائمه ما اینجور آیات را که می‌خواندند یا صراحت در عذاب داشت یا بوی عذاب داشت صدای ناله و گریه‌شان تا کوچه می‌آمد، دواء قرآن را بر بیماری قلبش می‌گذارد، فوضع دواء القرآن علی داء قلبه فاسهر به ليله و اظما به نهاره، با کمک قران اهل روزه می‌شود، خود روزه درمان درد است صوموا تصحوا، و اظما به نهاره و قام به لیله، با کمک قرآن شب خیلی پرارزشی پیدا می‌کند ولو شده یک ربع مانده به نماز صبح بیدار شود کاری هم نکند بنشیند سر جانماز و با پروردگار عالم درد و دل بکند بگوید خدایا تو از من هیچی کم نگذاشتی ولی من خیلی از تو کم گذاشتم همین هیچ کار دیگری هم نکند.

یعنی با کمک قرآن شب را، یعنی یک تکه سحر را بیدار است و با خدا مناجات می‌کند و قام به فی مساجده، و در مساجد برای عبادت نماز ظهرش، نماز مغرب و عشایش رفت و آمد دارد، و تجافی به ان فراشه، اصلا  خوابش نمی‌برد که نماز صبحش از دست برود، عده‌ای هستند با قرآن اینگونه معامله می‌کنند اما امام باقر می‌فرماید فوالله لهؤلاء فی قراء القرآن اعز من الکبریت الاحمر.

خدایا به مولود امروز که مولود علم، مولود معرفت است، مولود عقل است، مولود آگاهی است، یک مولودی است که پیغمبر به جابر فرمود می‌بینی سلام من را به او برسان، یک مولودی که مورد سلام ویژه پیغمبر است، ما و زن و بچه‌های ما و نسل ما را آن‌گونه که خود ائمه اهل قران بودند ا هل قرآن قرار بده.

خدایا توفیق عمل به قرآن به دستورات ائمه را بیشتر به ما عنایت فرما.

خدایا کسالت در عبادت را که یک بیماری است و یک مرض است در ما درمان و معالجه بفرما، خدایا وجود مبارک امام زمان را دعاگوی ما قرار بده، شرّ دشمنان مسلمان‌ها را خاموش کن.

 

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
سخنرانی استاد انصاریان سخنرانی مکتوب استاد انصاریان سخنرانی سخنرانی استاد حسین انصاریان تهران حسینیه همدانیها دهه اول رجب 95 سخنرانی دوم تهران حسینیه همدانیها




گزارش خطا  

^