فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تهران مسجد بازار - دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی سوم


دیدگاه تربیتی اهل‌بیت(ع) - روز سوم - جمادی الاول 1437 - مسجد جامع بازار -  

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

مطالبی را که امروز از وجود مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها می‌شنوید گذشته از این که مطالب بسیار مهمی است در عمق این مسائل فکر و دقت لازم است که چه انسانی در رابطه با خودش چه مسائلی را مطرح کرده و در درخواستش از خدا چه حقایقی را خواسته.

روایات و آیاتی که شخصیت ایشان را نشان می‌دهد مثل آیات سوره احزاب، آیات سوره شوری، آیات سوره انسان، آیات سوره مبارکه کوثر که کلماتش در قرآن اصلا تکرار نشده، و اغلب مفسران و راویان اهل سنت هم که خود من هم دیدم می‌گویند نزول این آیات در حق اهل بیت شکی درآن نیست، اگر کسی بخواهد بگوید این آیات درباره اهل بیت نازل نشده دلیلی ندارد و حرف یاوه‌ای می‌زند و حق را دارد می‌پوشاند این سخن علمای اهل تسنن است.

خب در این آیات نازل شده فقط یک زن مطرح است، آن هم صدیقه کبری ا ست، و چهار تا مرد پیغمبر اکرم، امیرالمومنین، امام مجتبی و حضرت سید الشهدا، یک عناوینی هم در قرآن هست مثل صدیقین، مثل ابرار؛ این عناوین هم حتی بسیاری از علمای غیرشیعه می‌گویند مصداقش اهل بیت هستند، خب چرا خودشان اهل بیتی نشدند؟ اینها که خیلی صریحا می‌گویند این آیات نازل شده در حق اهل بیت است، این کلمات مصداق اتم‌اش اهل بیت هستند من هم مثل شما این سوال برایم مطرح است که وقتی یک طلای بیست و چهار عیاری را می‌بینم حالیم هم می‌شود می‌فهمم به عنوان طلای بیست و چهار عیار تعریفش را می‌کنم، چطور با بودن طلای بیست و چهار عیار من با این علمم، با این فهمم، با این دانایی، دنبال حلبی زرد می‌روم و آنجا هم چنان دو دستی به این حلبی زرد می‌چسبم که هیچ کس نمی‌تواند من را قطع بکند. چرا؟ چرا من فیروزه‌ای که گاهی روی یک دانه حلقه می‌گویند یک میلیون تومان، و من هم می‌شناسم فیروزه را می‌دانم فیروزه معدنی است، بهترین معدنش نیشابور است در دنیا، چطور با دسترس بودن فیروزه می‌روم دنبال خرمهره که آن هم رنگش رنگ فیروزه است، آن هم سنگ است آن هم برای معدن است.

منی که عقیق یمن می‌شناسم می‌دانم از سنگ‌های قیمتی جهان است و می‌فهمم، چطور می‌روم دنبال مواد ریختگی آلمانی که شکل عقیق است رنگ عقیق است، و در قیمت هم با مقایسه با عقیق یک قیمت خیلی پستی است، یک عقیق یمن ممکن است ده میلیون باشد یک مواد ریختگی شبیه عقیق دویست تومان، صد تومان، چرا اینطور است؟ من خودم را با یک روایت قانع کردم شما نمی‌دانم با این روایت قانع می‌شوید یا باید دنبال دلیل دیگری بگردید که چرا این همه عالم و مفسر و راوی و کتاب حدیث‌نویس در این هزار و پانصد سال طلای بیست و چهار عیار را دیده شناخته تعریف کرده، عقیق را دیده فیروزه را دیده، به جای طلا رفته دنبال حلبی زرد و به جای فیروزه خرمهره و به جای عقیق هم دنبال مواد ریختگی.

یک روایتی رسول خدا دارند این روایت من را که کاملا قانع کرده یعنی من دیگر هیچ چرایی ندارم می‌بینم باید این باشد، و آن این است که پیغمبر اسلام می‌فرماید گوهر وجود اهل بیت من و عشق به اهل بیت من و اقتدای به اهل بیت من روزی خداست به هر قلبی نمی‌رسد مگر یک قلب پاک، مگر یک قلب سالم، مگر یک قلبی که به خدا بگوید من تهیدست هستم، تو غنی هستی، در این زمینه من تهیدست را با وجود اهل بیت غنی کن، سرمایه‌دار کن.

ولی اگر طلای بیست و چهار عیار جلویم باشد حلبی زرد هم اینطرف بگویم آقا چه زوری داری می‌زنی من این طلای بیست و چهار عیار را می‌گویم ارزش دارد قیمت دارد ولی نمی‌خواهم من این حلبی را می‌خواهم خب خدا چه کار کند به زور تحمیل کند بگوید نه غلط کردی تو باید علی را بخواهی و خلاف علی را دور بیندازی، زور که نمی‌شود لا اکراه فی ا لدین، خدادین زوری ندارد این لا اکراه فی الدین هم خیال نکنید مربوط به ماست بیشتر مردم اشتباها خیال می‌کنند مربوط به ما است می‌گوید نماز نمی‌خوانم زور که نیست، روزه نمی‌گیرم زور که نیست، حجاب نمی‌خواهم زور که نیست این لا اکراه فی الدین مربوط به خداست نه به مربوط به مردم، لا اکراه فی الدین پشتش هم ببین چه می‌گوید، لا اکراه فی الدین این را باید با دنباله‌اش خواند قد تبین الرشد من الغی، من با قدرت خدایی‌ام یک نفر را مجبور به دین و عمل به دین نمی‌کند من دین را ارائه می‌دهم بعد هم چاه و راه را نشان بندگانم می‌دهم می‌گویم از این طرفی بروی با کله می‌روی در چاه جهنم، از این طرفی بروی با پای ادب وارد بهشت می‌شوی حالا بندگانم دو تقسیم شدند، یک عده‌ای می‌گویند آزادند دیگر من هیچ کس را مجبور نمی‌کنم با قدرتم، یک عده‌ای می‌گویند که ما می‌خواهیم با کله بیفتیم در چاه ا زاینها هم زیادند، یک بار در همین بازار تهران، از پله‌های نوروزخان که می‌روی بالا یکی از مغازه‌دارهای روبرو به من گفت آقا یک زحمتی می‌کشی برای خانواده ما، گفتم چی هست؟ گفت که یکی از افراد خانواده ما که طبقه پایین می‌نشیند مادرش هم طبقه بالا می‌نشیند، چهار سال است یک بار از طبقه پایین نرفته بالا مادر را ببیند، تمام دیدن مادرش این است که صبح می‌خواهد برود می‌آید لب پنجره از پشت پسرش، پسرش را یک نگاه می‌کند خوشحال می‌شود پسر می‌رود اما حاضر نیست یک بار بیاید بالا با این مادر روبرو بشود و با این مادر یک سلام بکند شما می‌شود بیایی این دو تا را آشتی بدهی، گفتم بله کی بیایم؟ گفت فردا صبح. چه وقت بیایم؟ گفت صبحانه، صبحانه رفتم آنجا. طرفش را صدا کرد، حالا ساعت هشت صبح است دیگر همه صبحانه خوردند جمع کردند و آن آقا هم آمد کنار من نشست، خیلی هم آدم نرمی بود چهره معمولی داشت من هر چی آیه از قرآن راجع به پدر و مادر در ذهنم بود پنج شش تا آیه در سوره بقره و اسراء و لقمان اینها را خواندم، روایاتی که از پیغمبر امام صادق، زین العابدین، امام باقر اینها راجع به پدر و مادر خیلی حرف دارند اینها را هم خواندم، قرآن مجید می‌گوید اگر پدر و مادرت در سوره لقمان بت‌پرست بودند حق این که قیافه تلخ نشانشان بدهی نداری، صاحبهما فی الدنیا معروفا، باید رفت و آمد بکنی، باید خانه‌شان بروی، باید به یک شکل پسندیده‌ای با آنها نشست و برخاست کنی.

پدر یکی از رفیق‌های من پدرش زرتشتی بود این رفیق من که هنوز هم زنده است مجتهد است، یعنی درس‌خوانده بسیار قوی، اما پدربزرگش زرتشتی بود، پدر خودش هم زرتشتی بود شیعه شد رفت طلبه شد یک عالم خیلی به دردخوری از آب درآمد مردم برای نماز پشت سرش می‌دویدند در یک شهر، این پسر زرتشتی که دو سه تابچه‌هایش از علمای شیعه شدند و حالا یکیشان زنده است این آدم هر روز می‌رفت خانه پدر و مادرش که زرتشتی بودند دست هر دو را می‌بوسید عالم هم بود عالم شیعه، دو زانو روبرویشان می‌نشست خیلی با محبت حرف می‌زد، بعد می‌گفت پدر مادر چی می‌خواهید بروم برایتان بخرم، کجا می‌خواهید ببرم، تا آخر عمر آن دو تا هم شیعه نشدند و مردند.

هر چی به قول معروف در چنته داشتم از قرآن و روایات برایش گفتم گفتم چهار سال است مادرت طبقه بالا به انتظار است بروی یک نگاهی بهت بکند، برو گفت با این آیاتی که خودش هم مرد خود این طرف هم که من می‌خواستم با مادرش آشتی بدهم الله اکبر، خوب نمرد، چشمی که باید می‌رفت با محبت مادر را نگاه می‌کرد سرطان گرفت پکید، گفت اینهایی که خواندی قرآن است دیگر نه؟ گفتم بله، گفت آنها هم که حرفهای امام صادق و امام باقر و گفتم بله، گفت اگر من به این آیات راجع به پدر و مادر و این روایات عمل نکنم می‌روم جهنم؟ گفتم بله گفت دلم می‌خواهد بروم جهنم بلند شو برو. بنده‌هایش را آزاد گذاشته می‌گوید من کسی را مجبور به دین نمی‌کنم، نه اینکه من بیایم این آیه را علم بکنم بگویم نماز نمی‌خوانم روزه نمی‌گیرم، حجاب هم ندارم دزدی هم می‌کنم، آدمکشی می‌کنم اختلاس می‌کنم، روز روشن هم میلیاردی از بیت المال این مردم مظلوم می‌دزدم چون دین ا جباری نیست اگر همه این را بگویند که مملکت می‌شود جهنم دیگر اصلا امنیتی دیگروجود ندارد.

ببینید کی دارد این حرفها را می‌زند به خدا درباره خودش و ببینید از خدا چی می‌خواهد کی، می‌دانید کی؟ کسی که حالا کوهها طاقت ندارند خب ندارند این را بشنوند می‌دانم اگر کوهها گوش داشتند داغون می‌شدند خدا می‌گوید قرآن اگر به کوه نازل می‌شد قطعه قطعه می‌شد، متلاشی می‌شد، کی دارد این حرفها را می‌زند؟ کسی که در مهمترین کتابهایمان من عادت ندارم حرف‌های خیلی ساده کتاب‌های بی‌اعتبار را روی منبر بزنم نه خیلی عادت ندارم اصلا عادت ندارم، کسی که بزرگترین علمای ما ازش نقل می‌کنند حضرت باقر می‌فرماید اگر از حضرت آدم تا مسیح صد و بیست و چهار هزار پیغمبر یک جا زنده می‌شدند همه می‌آمدند در خانه پیغمبر در می‌زدند، پیغمبر هم هر صد و بیست و چهار هزار تا را جواب می‌داد می‌آورد در خانه می‌گفت چه می‌خواهید، می‌گفتند آمدیم خواستگاری زهرا پیغمبر جواب می‌داد هیچکدامتان هم کفو زهرا نیستید، گرفتید زهرا کیست؟ در کل کره زمین از زمان آدم تا روز قیامت خدا یک دانه هم سنگ برای زهرا ساخت آن هم علی بود، اگر علی را خلق نمی‌کرد زهرا شوهر نداشت و شوهر نمی‌کرد. همین یک دانه هم سنگش است.

ایشان چیزهایی را دارد می‌گوید که در جامعه ما الان سیل‌وار فراوان است، یک این درباره خودش دارد می‌گوید دو مطلب، الحمدلله الذی لم یجعلنی جاحدا لشیء من کتابه، زهرا دل به خدا داده، زهرا خدا را خواسته، زهرا تسلیم خدا بوده، خدا هم در این فضای دل فضای خواستن، فضای تسلیم، کمکش کرده، می‌گوید من خدا را به کل ستایش‌ها در این عالم ستایش می‌کنم که من را یاری داد چون خودش یاری خواست، خودش لیاقت نشان داد، من را یاری داد که چیزی از قرآنش را منکر نشدم نیامدم بگویم همه قرآن را قبول دارم الا حجاب، همه را قبول دارم الا ربا، همه را قبول دارم الا حرمت زنا را، همه را قبول دارم خمس را اصلا، حالا در سوره انفال گفته یک سال درآمد داشتی سر سال صد هزار تومان اضافه آوردی، دویست هزار، بیست هزار تومانش برای دین  من این یکی را من قبول ندارم، آن وقت دو تا انگ دیگر هم به آیه می‌چسبانند متاسفانه که هم خودم شنیدم هم شما شنیدید ممکن است بعضی‌هایتان هم گفته باشید، الان حرف خیلی رواج دارد در مملکت ماهیچ جا به اندازه کشور ما زبانها نمی‌چرخد. خمس بروم بدهم به این آخوندهای گردن کلفت؟ یک چیزهایی هم به آیه می‌چسبانند حالا در این صد ساله اخیر پدران شما و شمائی که خمس بده هستید به ما آخوندها پول دادید کل صد ساله چقدر شده؟ و ما پولی که گرفتیم و هزینه کردیم در برابرش چی تحویلتان دادیم در این صد ساله؟ با پول شما چی ساختیم؟ آیت الله العظمی بروجردی، آیت الله خوئی، آیت الله شاهرودی علامه طباطبایی شهید مطهری، بانوی اصفهانی که مجتهد جامع الشرائط بود و چهل جلد کتاب علمی دارد. ما مفسر تحویل دادیم، ما این صد ساله چند هزار منبری درس خوانده به دردخور با هزینه کردن پولهای شما وقتی طلبه بودند تحویل دادیم، شما یک قران به ما دادید ما ده میلیارد برگرداندیم، ما کجا گردن کلفتی کردیم؟ کجا خوردیم؟ خیلی از ماها هم که اصلا اهل سهم امام نیستیم خودمان سهم امام بده هستیم.

من از سال چهل و هفت که سر سال پول منبرم اضافه آمد خمس دادم تا امسال اول محرم، یک قرآن پول خدا را نخوردم چون امام زمان و دیگر ائمه ما بالای پنجاه تاروایت دارند هر کسی خمس ما را بخورد ما قیامت دشمن او هستیم و او را نخواهیم بخشید چی کار کردیم ما پولها را؟ این خیلی مهم است که زهرا می‌گوید خدایا به من یاری دادی چون یاری خواست، لیاقت نشان داد که چیزی از قرآن را نه در باب اعتقادات، نه اخلاقیات، نه اعمال منکر نشدم، نگفتم این را قبول ندارم، نماز هر چند رکعت می‌خواهی نمی‌خوانم اما یک قران پول زکات و خمس نمی‌دهم چون قبول ندارم زهرا می‌گوید من منکر هیچی قرآنت نشدم این یک.

دومی هم در جامعه ما زیاد است، به پروردگار می‌گوید به من یاری دادی کمک دادی و لا متحیرا فی شیء من امره، خدایا در اجرای آیات قرآن که مسئولیت پیدا می‌کردم هرگز دو به شک نشدم، که حالاحج را بروم یا نروم، حالا  چون یک خرده متدین‌تر از دیگران هستم خمس را بدهم یا  ندهم، می‌گویند قیامت بهشت هست حالا بروم امام حسین را بکشم یا نکشم چی کار کنم؟ این تردید خیلی بد است، دائم آدم را عقب می‌اندازد.

الان اول ظهر است کاری هم که ندارم پسرم هم که خیلی زرنگ در فروش است نماز جماعت بروم یا نروم دو دل هستم، نیم ساعت پای یک منبر بروم یک حرام و حلالی را شبها که دیگر بازار منبر ندارد صبح‌ها هم که نمی‌شود یک ظهر مانده بروم یا نروم؟ این بروم یا نروم ظرف حوصله را جمع می‌کند نه حالش را ندارم، اما زهرا می‌گوید من به عمرم در اجرای برنامه‌های تو ابدا مردد نشدم. حکم آمد ایستادم عاشقانه انجام دادم. این می‌شود حال قرآنی، این می‌شود حال توحیدی، این می‌شود حال الهی.

خدا نیاورد برادران و خواهران آدم منکر بشود از زمان رضاشاه تا حالا دخترها و زنانی که منکر حجاب قرآن شدند کسی بخواهد تولید فساد بی‌حجابی را کتاب بکند به دو هزار جلد بیشتر می‌رسد، جدایی زن و شوهرها، روابط نامشروع، طلاق‌ها، به هم خوردن زندگی‌ها، نود درصدش برای بی‌حجابی است اینی که می‌گویم من پنجاه سال است با  مردم، با نامه‌های مردم، با درد و دل‌های مردم با طلاق‌های مردم سروکار دارم، اینها را من پی‌جوئی که کردم نهایتش برای این بوده که یا زیر سر زن بلند شده بوده یا زیر سر مرد، یا زیر سر عروس خانم که یک سال است عروسی کرده بلند شده بوده دلش رفته جای دیگر یا دل این داماد رفته جای دیگر، وگرنه اگر نبینند این دخترها و زنها را هیچکس دلش از زن خودش سرد نمی‌شود، هیچ کس زیر سرش بالا نمی‌رود.

یک صدایی در همین مسجد بلند شد، در همین مسجد جامع، این مسجد خیلی مسجد بابرکتی است، برای اینکه نیت، نفس، اراده، همت مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا مسیح تهرانی در ساختش زمان فتحعلی شاه پشتوانه‌اش بوده این آجرها با خلوص روی همدیگر گذاشته شده، در این مسجد یک صدا بلند شد در شبستان اول از اینجا که می‌رویم بیرون دست چپ شبستانی که پشت دیوار بازار است، وقتی بی‌حجابی شروع شد مرحوم آیت الله شاه‌آبادی خانه‌اش همین پشت بود در کوچه همین مسجد پر هم می‌شد رفت بالای منبر گفت مردم در کشور ما دارند بی‌حجابی می‌کنند می‌دانید بی‌حجابی یعنی چی؟ گفت من می‌گویم و می‌روم و می‌میرم، بعدا می‌فهمید شاه‌آبادی چی گفته، مردم رضاخان با برداشتن حجاب زنان  و دختران در این مملکت کمر صد و بیست و چهار هزار پیغمبر را شکست، آن مجتهد بود می‌فهمید یعنی چی اما زهرا می‌گوید من کل قرآن را قبول دارم هیچی را منکر نیستم. در انجام آیات قرآن هم دودل نیستم.

بعد سه تا خواسته از خدا می‌خواهد، الله اکبر ا زاین سه خواسته که کی از خدا چی خواسته، اللهم انی اسئلک قول التوابین و عملهم، خدایا به زهرا توفیق توبه توبه‌کنندگان واقعی و عمل توبه‌کنندگان واقعی را بده، دختر پیغمبر تو یک چشم به هم زدن گناهی نکردی چی داری می‌گویی، ما چی کار باید بکنیم، گناه تو چی بوده؟ چی بوده گناه تو؟ که می‌گویی توبه توبه‌کنندگان واقعی و عملشان را به من بده، من چطوری خودم را قانع کنم مگر اینکه بگویم زهرا زار زار گریه می‌کرد می‌گفت من از روزه‌هایم و نمازهایم و کارهایم توبه می‌خواهم بکنم پیش تو که این نماز لایق تو نبود این روزه لایق تو نبود، این زهرا بودن من لایق تو نبود پس به من توفیق توبه بده چطوری خودمان را قانع کنیم؟

دومین خواسته‌اش، و نجاة المجاهدین و ثوابهم، خدایا آزادمنشی رزمندگان دینت را به من بده که از جان و زن و بچه خود را آزاد کردند و آمدند جانشان را دادند که دین تو بماند و ثواب آنها را هم به من بده و عجب رزمی کرد علی یک دانه یار بیشتر نداشت که می‌توانست یاری بکند دیگران هم بودند نمی‌گذاشتند، فقط زهرا بود. یک دلخوشی به علی داده من طاقتش را ندارم بگویم، خیلی فشار روحی دارد، می‌خواست علی نگران نباشد، در آن اوضاع مدینه و آشوب به امیرالمومنین گفت آقا من کنیز شما هستم، یک دانه جان هم بیشتر ندارم فدایت می‌کنم، فدیت نفسی.

سومین درخواست و تصدیق المومنین و توکلهم، خدایا باور مردم مومن را که تو را، قیامتت را، انبیائت را، قرآنت را فرشتگانت را باور کردند به من بده و توکل آنها را که در تمام زندگی در ناخوشی و خوشی به تو تکیه کردندآن حال را به من بده، تو چه مومنه‌ای بودی؟ چه مجاهدتی کردی، چه جانی فدای علی کردی، ای جلوه آیه‌های قرآن، ای گوهر پربهای قرآن.

 

 

 ...


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
سخنرانی استاد انصاریان سخنرانی مکتوب استاد انصاریان سخنرانی ها سخنرانی تهران مسجد بازار - دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی سوم

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^