فارسی
پنجشنبه 30 فروردين 1403 - الخميس 8 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

معنا و مصداق سعادت در کلام پیامبر اکرم(ص)


سعادت و شقاوت - شب پنجم - شوال 1436 - حسینیه مکتب الزهرا(س) -  

سؤال شخص خردمند از پیامبر(ص) دربارۀ «سعادت»فرمان پروردگار به تبعیت از پیامبر اکرم(ص)معنای «عبادت»داستان شکسته‌شدن قفل مسجدعبادت‌کردن شیطانتبدیل‌کننده و تغییردهنده‌بودن خداتبدیل شکمبه و خون حیوان به شیر سپیدآثار ارزشمند اشک بر ابی‌عبدالله(ع)بهترین بهره‌بری از طول عمرکلام آخر: روضۀ امام حسین(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

سؤال شخص خردمند از پیامبر(ص) دربارۀ «سعادت»

خداوند در چند آیه از سورۀ مبارکهٔ هود بحث «سعادت» و «شقاوت» را مطرح فرموده و به پایان کار سعادتمندان و شقاوتمندان اشاره کرده است. آیۀ مربوط به اهل شقاوت، مفصل‌تر از آیۀ سعادتمندان است؛ زیرا در این آیات بحث عذابِ سنگینِ اهل شقاوت مطرح است. باید این آیات را قرائت کنم، اما نه امشب که شب جمعه و شب رحمت خداست؛ چراکه نمی‌خواهم در این شب دل‌نگران و غصه‌دار شوید. ان‌شاءالله ترجمه و توضیح آیات را جلسۀ بعد می‌‌گویم. 

از وجود مبارک رسول خدا(ص) سؤال بسیار مهمی دربارۀ «سعادت» شده که پاسخ آن خیلی مهم‌تر است. هرچند مشخص نیست که سؤال‌کننده کیست، اما از سؤالش پیداست که آدم فهمیده‌ و خردمندی بوده؛ آن هم 1500 سال پیش و در ابتدای طلوع اسلام. معلوم می‌شود او اسلام را خوب گرفته، شناخته و به اسلام معرفت پیدا کرده؛ وگرنه چنین سؤالی نمی‌پرسید. 

به پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام عرض کرد: «مَا السَّعَادة؟» یا رسول‌الله، (اینکه می‌شنویم «سعادت»، «سعادتمند» و «سعادتمندان») منظور از «سعادت» چیست؟ وجود مبارک رسول خدا(ص) با دو کلمه به این سؤال جواب دادند؛ حضرت فرمودند: «طولُ العُمُرِ في طاعَةِ اللّهِ عزوجل»[1] سعادت این است که انسان عمر طولانی داشته باشد و این عمر طولانی را در بندگی خدا و گوش‌دادن به فرمان‌ها، خواسته‌ها، دستورها و احکام پروردگار هزینه کند؛ این معنای عبادت است. 

این معنا را مرحوم کلینی(ره) در کتاب شریف کافی نقل می‌کند که وجود مبارک امام صادق(ع) فرموده‌اند: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ»[2] کسی که به حرف گوینده‌ای (خواه گوینده پدر، مادر، همسر یا قوم‌وخویشش باشد) گوش بدهد و حرف او را قبول و عمل کند، آن گوینده را عبادت و بندگی کرده است. حضرت در ادامه می‌فرمایند: اگر گوینده مطالب الهی، اخلاقی، انسانی و تربیتی بگوید و این مستمع گوش دهد، قبول و عمل کند، خدا را عبادت کرده است. 

 

فرمان پروردگار به تبعیت از پیامبر اکرم(ص)

پیغمبر اسلام(ص) معبود نیست؛ بلکه عبدالله و فرستادۀ پروردگار است. پروردگار عالم دربارۀ گوش‌دادن به حرف‌ها، دستورها و راهنمایی‌های پیغمبر(ص) در آیۀ فوق‌العاده‌ای می‌فرماید: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[3] کسی که به حرف پیغمبر(ص) گوش دهد و از او اطاعت کند، یقیناً از خدا اطاعت کرده است؛ با اینکه حرف‌ها را از پیغمبر(ص) شنیده است. اگر کسی از گوینده‌ای حرف درست، خوب و هدایت‌گرانه‌ای بشنود و اطاعتش کند، خدا را اطاعت کرده؛ این معنای عبادت است. 

 

معنای «عبادت»

کلمۀ «عبادت» تنها به معنای نماز و روزه نیست؛ بلکه به این معناست که به تمام مسائل مثبت گوش دهد و به آنچه بر عهده‌اش است، عمل کند؛ مثلاً کسی می‌گوید که می‌خواهند مریضی را از بیمارستان مرخص کنند و دومیلیون تومان نیاز دارند، اما خانواده‌اش دوهزار تومان هم ندارند! ما به حرف این آدم خوب گوش می‌دهیم و با پرداخت پول بیمارستان، بیمار را ترخیص می‌کنیم. با گوش‌دادن به این راهنمایی، خدا را عبادت کرده‌ایم؛ زیرا حرف خدا این است: «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى»[4] همه با هم به تمام نیکی‌ها کمک بکنید. پروردگار به هزینه‌کردن مال در نیکی‌ها امر کرده است. من هم دلم می‌خواهد نیکی کنم، اما نمی‌دانم نیکی چیست! این‌قدر درگیر کارخانه، مغازه و کار هستم که نمی‌دانم پولم را کجا هزینه کنم! آدم خوبی به من می‌گوید: فلان مسجد که جای خوبی است و محله هم تراکم جمعیت دارد، با پنجاه‌میلیون تومان کامل می‌شود. من هم پول را می‌دهم و مسجد را کامل می‌کنم. کاری ندارم که کسی بفهمد یا نفهمد، باخبر بشود یا نشود. پروردگار گفته به نیکی‌ها کمک بکنید و هدف من هم این است که حرف خدا را گوش بدهم. با پرداخت این پول، من خدا را عبادت کرده‌ام؛ ولو اینکه کس دیگری من را راهنمایی کرده باشد. 

 

داستان شکسته‌شدن قفل مسجد

داستان کوتاهی برایتان بگویم که بسیار شیرین و جالب است. شخصی در محله‌ای که نیاز به مسجد داشت، مسجد ساخت. از هیچ‌کس هم کمک نگرفت. اهل محل هم او را می‌شناختند و می‌دانستند كه مسجد می‌سازد. مسجد را موکت کرد و با دعوت از یک امام‌جماعت خوب راه انداخت؛ هم ظهر پُر می‌شد، هم شب. ظهرها را کاسب‌های محل پُر می‌کردند (چون محل کسب گسترده‌ای بود) و شب‌ها هم اهل محل می‌آمدند. خادم خوبی آورد و قرار گذاشت که روزها پیش زن‌وبچه‌اش برود و شب‌ها آنجا بماند تا آدم نابابی وسایل مسجد را نبرد. یک شب خادم مسجد در محلۀ دوری مهمان شده بود. شب که نماز جماعت را خواندند، امام‌جماعت هم صحبت کرد و افراد تک‌تک نماز فرادا خواندند و رفتند؛ در مسجد را قفل کرد و به مهمانی رفت. زمستان بود و مهمانی طول کشید؛ مثلاً ساعت نه شب رفت و ساعت دو نصفه‌شب برگشت. دید قفل را شکسته‌اند و یک زنجیر و قفل معمولی به در مسجد زده‌اند. بُهتش برد! گفت: اگر دزد به مسجد زده،‌ باید در را باز می‌گذاشت. برای چه در را با زنجیر بسته و یک قفل به آن زده! خادم قفل را شکاند و وارد مسجد شد. کلید کنتور را که زد، دید از کنار محراب تا دمِ در خروجی یکدست فرش دست‌بافت دوازده‌متری پهن است! شخصی که این جریان را برای من نقل کرد،‌ نمی‌دانست پول این فرش‌ها چند میلیون است؛ اما می‌گفت: بهترین فرش دست‌بافت بود.

گوشۀ مسجد هم هفتادهشتاد تا کارتنِ بسته روی همدیگر گذاشته و یک دست‌نوشته روی کارتن‌‌ها چسبانده بود. روی کاغذ نوشته بود: چند شب است آن‌طرف خیابان می‌نشینم که تو از مسجد بیرون بروی، اما نمی‌رفتی. خوشبختانه دیشب دیدم در را قفل کردی و رفتی. به نظرم آمد خانه، مهمانی یا بیرون شهر رفته‌ای. خیلی خوشحال شدم! قفل مسجد را شکستم و کل مسجد را فرش کردم. این فرش‌ها و کارتن‌ها (استکان، نعلبکی، لیوان، بشقاب، دیس، قاشق، چنگال و تمام وسایل پذیرایی برای ششصدهفتصد نفر) وقف مسجد است. چون می‌دانم خیلی دلت می‌خواهد من را ببینی و بشناسی؛ اما بدان من اسم و آدرس ندارم! دیر نمی‌شود؛ روز قیامت اگر خدا خواست، من را نشانت می‌دهد؛ چون هیچ آرزویی ندارم که من را ببینی!

 

عبادت‌کردن شیطان

چه کسی آدرس مسجد را به این شخص داده است؟ این شخص که حرف آدرس‌دهنده را به این زیبایی گوش داده و این کار را کرده، طبق فرمودۀ امام صادق(ع)، «خدا را عبادت کرده است». حضرت در ادامه می‌فرمایند: «فَقَدْ عَبَدَ الشَّيْطَانَ»[5] کسی که حرف بَدان، گمراهان، نامردان، پلیدان و مجرمان را گوش بدهد (مثلاً بگوید یکی از رفیق‌هایم فیلم خیلی لذت‌بخشی از لندن، واشنگتن یا تل‌آویو آورده؛ امشب بیا تماشا کنیم! یا امشب یک‌جا عرق‌خوری باحالی است، بیا برویم! یا فلان جا مردوزن قاتی هستند و من را دعوت کرده‌اند، تو هم بیا برویم!)، شیطان را عبادت کرده است. چنین شخصی در برابر پروردگار سینه سپر کرده و به جای عبادتی که حق خداست، شیطان را پرستیده.

خدا انسان را آفریده، نه ماه در رحم مادر حفظ کرده و به او تغذیه، سلامتی، دندان و زن‌وبچه داده و مرگ و حیات انسان به دست پروردگار است؛ به همین دلیل عبادت حق خداست و بندگان باید حرف او را گوش بدهند؛ اما آدمی که وسوسۀ پلیدان و گنهکاران را گوش می‌دهد (این بیست سالی که نماز خواندی، در این جلسات رفتی و برای حسین‌بن‌علی(علیهماالسلام) که 1500 سال پیش کشته شده، گریه کردی، چه به دست آوردی؟) به فرمودۀ امام صادق(ع)، دارد شیطان را عبادت می‌کند. اگر بخواهم طبق آیات قرآن و روایات برایتان بگویم که از نماز، روزه، رفت‌وآمد در این مجالس و گریۀ بر ابی‌عبدالله(ع) چه گیرمان آمده، بُهت‌زده می‌شوید! فقط یک گوشه‌اش را برایتان می‌گویم. گریۀ بر ابی‌عبدالله(ع) مستحب است؛ درحالی‌که نماز، روزه و خمس واجب. ببینید پروردگار عالم برای این کار مستحب چه پاداشی قرار داده است. 

 

تبدیل‌کننده و تغییردهنده‌بودن خدا

در قرآن کریم پروردگار عالم خودش را تبدیل‌کننده و تغییردهنده معرفی می‌کند. پروردگار عالم خاک، آب، هوا و نور را (چهار عنصر آزاد است) با هم قاتی کرده و نتیجه‌اش می‌شود سیب، هلو، تیل و خربزۀ مشهدی یا انگور کاشمری یا گندم، جو و یونجۀ استان خراسان. اینها همه تبدیل است. شما در یک گوشۀ زمین یک دانۀ گندم را لای خاک می‌کارید، اما فصل درو آن یک دانه به چندصد دانه (بسته به شرایط محیطی) تبدیل می‌شود. شما یک نهال ده مثقالی سیب را می‌کارید و بعد از چهارپنج سال به یک نهال بزرگ با هشتصد، ‌نهصد تا هزار سیب قرمز تبدیل می‌شود. بنابراین یکی از کارهای عظیم پروردگار «تبدیل» است. شما بادام، پسته و فندق خشک می‌خورید؛ اما پروردگار اینها را به فسفر مغز، رنگ مو، خون، سلول زنده و انرژی تبدیل می‌کند. این کار خداست؛ وگرنه اگر تبدیل در کار نبود، بادام‌ها، پسته‌ها و فندق‌های سفت در معدۀ ما می‌ماند.

اصلاً اگر در این عالم تبدیل نبود، زندگی و حیات هم وجود نداشت. ما که می‌دانیم در ابتدا چه بودیم! از بوی آن فرار می‌کردیم! یک ذره آب ‌گندیده از بدن ما بیرون می‌آید، اما قرآن می‌گوید: «فَاغْسِلوا» کل بدنت را بشور و غسل کن. ما اول کار یک نطفه بودیم. آب روانِ غلیظِ بدبوی کثیفِ نجس که پدر ما این آب گندیدۀ نجس بدبوی کثیف را به رحم مادر ما انتقال داده است. خدا نیز این عنصر بدبوی کثیف لجنی را گرفت و انسانی خوشگل، زیبا، بانشاط، تروتازه، عالی و احسن‌تقویم خلق کرد. اگر خداوند ما را تبدیل نمی‌کرد و از رحم مادر بیرون می‌ریخت، مادر ما مشمئز و متنفر می‌شد. پروردگار عالم در تبدیل‌کردن غوغا می‌کند. در این عالم حتی یک نفر هم نمی‌تواند کار تبدیل خدا را انجام دهد. 

 

تبدیل شکمبه و خون حیوان به شیر سپید

در کشور ما صنعت شیر یکی از صنایع بسیار مهم غذایی است؛ به‌گونه‌ای که تمام خانه‌ها (از مرجع تقلید گرفته تا رئیس‌جمهور، وکیل مجلس، وزیر، استاندار و...) به شیر نیازمند هستند. این شیری که به دلیل ویتامین و انرژی‌اش هفتادمیلیون نفر برای استخوان‌بندی و معده‌شان به آن نیازمند هستند، از گاو، گوسفند و شتر به دست می‌آید. سینۀ این حیوانات را که پُر از شیر می‌شود، می‌دوشند. آنهایی که در روستاها هستند، می‌جوشانند و شهرنشین‌های متمدن پاستوریزه می‌کنند و می‌خورند.

قرآن مجید می‌گوید: می‌دانید من این شیر را در بدن گاو و گوسفند با چه درست می‌کنم؟ این شیر‌ سپید، خوش‌رنگ، روان و خوش‌گوار را که فرآورده‌های عظیمی (مانند ماست، دوغ، کشک، پنیر، کره، سرشیر، خامه، روغن زرد حیوانی و...) دارد، از دو عنصر می‌سازم: «مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً»[6] سرگین معدۀ گاو و گوسفند (زرد، بدبو و آلوده است) و خون قرمز پُررنگ‌شان را قاتی می‌کنم و شیر خوش‌گوار، نوشیدنی و دل‌چسب برایتان درست می‌کنم! این کار تبدیل خداست! تا حالا فکر کرده بودید شیری که ما می‌خوریم، از کجا درست می‌شود؟! خونی که از بدن حیوان بیرون می‌آید، درجا دَلَمه می‌بندد و باید دور بریزند. اگر یک‌خرده بماند، بوی گند بدی پیدا می‌کند. وقتی در قصاب‌خانه شکمبۀ حیوانات را خالی می‌کنند (البته آنها عادت دارند)، اگر شما بخواهید به آنجا بروید، ده تا دستمال جلوی دماغتان می‌گذارید که بوی گند شکمبه به دماغتان نخورد. خداوند متعال این کارخانه را درون گاو و گوسفند قرار داده و با قاتی‌کردن خون به آن قرمزی و شکمبۀ به آن زردی، برایتان شیر درست می‌کند. این کار تولیدی، تغییری و تبدیلی خداست! اینها را که باور کردید و باور هم می‌کنید. علم هم همین را می‌گوید و قابل‌شک نیست.

 

آثار ارزشمند اشک بر ابی‌عبدالله(ع)

در کتاب کامل‌الزیارات حدیثی از امام صادق(ع) نقل شده است. اگر بخواهم دربارۀ این کتاب برایتان حرف بزنم، باید نیم ساعت پیرامون مؤلف (ابن‌قولویه قمی) و اعتبار آن بگویم. شما اگر در این 33 ‌ساله سی‌دی‌های دهۀ عاشورای من را شنیده باشید، بیشتر روایاتی که روی منبر گفته‌ام، از این کتاب است؛ هنوز هم آن روایات را تمام نکرده‌ام! امام ششم(ع) می‌فرمایند: وقتی شما گریه می‌کنید (این گریه پاک است و خون قرمز یا شکمبۀ زرد گند بدبوی گاو و گوسفند که نیست؛ بلکه اشک پاک است)، چون برای ابی‌عبدالله(ع) اشک می‌ریزید، قیمتی‌ترین اشک است. خدا این اشک را برای شما به سه چیز تبدیل می‌کند: یکی آمرزش گناهان، یکی شفاعت ائمه در قیامت و یکی هم (خیلی مهم است) رحمت ویژۀ خودش؛ یعنی در قیامت می‌بینید که صدیقۀ کبری(س)، پیغمبر(ص) یا ائمه خیلی راحت از شما شفاعت می‌کنند و خدا گناهان بین شما و خودش را که خیلی هم گناهان سنگینی نبوده، می‌بخشد و رحمتش را نصیبتان می‌کند. این تبدیل گریه‌ به این سه حقیقت است. این را می‌شود انکار کرد؟ جهان، جهان تغییر و تبدیل است. 

امام صادق(ع) می‌فرمایند: اگر به وسوسه‌ها و بدان عالم گوش بدهی (مثلاً سی سال گریه کردی، به چه درد خورد؟! چهل سال نماز خواندی، اما هنوز گرفتاری!)، شیطان را و اگر به خوبان عالم گوش بدهی، خدا را عبادت کرده‌ای. 

 

بهترین بهره‌بری از طول عمر

یا رسول‌الله، سعادت چیست؟ «طولُ العُمُرِ في طاعَةِ اللّهِ».[7] اینکه 90، 100، 105 یا 110 سال عمر کنی و خرج عبادت خدا بشوی. «عبادت» کلمۀ جامعی است؛ مثلاً اگر در خیابان یک میخ بزرگ، حلبی، خُرده‌آهن یا تکۀ آجر ببینی و در سطل زبالۀ شهرداری بیندازی، طبق روایت پیغمبر(ص) ثواب صدقه را برده‌ای و خدا را عبادت کرده‌ای؛ زیرا خدا گفته صدقه بده و این هم یک‌جور صدقه است. 

اگر انسان عمرش طولانی شود، با خدا بسازد، با خدا زندگی کند و با خدا بماند، بالاترین تجارت را کرده است. البته دربارۀ سعادت بحث زیادی در روایات و قرآن آمده است و با پایان این مجلس به پایان این بحث نمی‌رسیم. بعضی از مباحث را در تهران شروع کردم و ادامهٔ‌ بحث را (حدود شش یا هشت دهه) در مجالس دیگر تهران یا در شهرستان‌ها دنبال کردم؛ مثلاً در شهری توحید را شروع کردم که این بحث نزدیک هشتاد سخنرانی شد (هشت دهه). البته بخش عمده‌ای از آنها چاپ شده، بقیه هم چاپ می‌شود. این بحث هم اینجا تمام نمی‌شود؛ زیرا من هنوز در مقدمات مطلب هستم.

 

کلام آخر: روضۀ امام حسین(ع)

این حسین است کز پی تعظیم او 

عرش قامت را دوتایی می‌کند

این حسین است کز برایش جبرئیل

وحی را نغمه‌سرایی می‌کند

مقتدای اولین و آخرین

از حسینش مقتدایی می‌کند

این حسین است کز غبار خاک او 

حور جنت توتیایی می‌کند

این حسین است که آنچه دارد از خدا 

در ره عشقش فدایی می‌کند

کشتی ایمان ز طوفان ایمن است 

تا حسینش ناخدایی می‌کند

هیچ خواهری در دنیا از زمان آدم(ع) تا الآن، داغی را که زینب دیده، ندیده. بدنی را که زینب دیده، هیچ خواهری از برادرش ندیده.

کسی گُل را به چشم تر نبوسید 

کسی گل را ز من بهتر نبوسید

کسی چون من گلش نشکفت در خون

کسی چون من گل پرپر نبوسید

به عزم بوسه لعل لب نهادیم

به آن جایی که پیغمبر(ص) نبوسید

حسین من، چه دو روز عجیبی را از تو دیدم. یک بار آمدم خانۀ جدم، دیدم پیغمبر(ص) خوابیده و تو را روی سینه‌اش خوابانده: «یَوْم صَدْرِ الْمُصْطَفیٰ»؛[8] امروز هم دارم می‌بینم كه با بدن قطعه‌قطعه روی خاک بیابان افتاده‌ای: «وَ یَوْم وَجْهِ الثَّرَای».[9] حسین من، پدر و مادرم فدایت بشوند که با لب تشنه سر از بدنت جدا کردند. پدر و مادرم فدایت بشوند که با دل پُرغصه از دنیا رفتی.

«اللهم اغفر لنا و لوالدینا، و لوالدی والدینا و لمن وجب له حق علینا، اللهم اهلک اعدائنا و استر عیوبنا و اغفر لموتانا اید و احفظ امام زماننا واجعل عاقبت امرنا خیرا»

 


[1]. كنز العمّال، ج15، ص666.
[2]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏6، ص435.
[3]. سورهٔ نساء، آیهٔ 80.
[4]. سورهٔ مائده، آیهٔ 2.
[5]. «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ الشَّيْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّيْطَانَ» (الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏6، ص435).
[6]. سورهٔ نحل، آیهٔ 66.
[7]. كنز العمّال، ج15، ص666.
[8]. مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، ج‏4، ص192.
[9]. همان.

0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پیامبر اکرم عبادت سعادت طول عمر تشیع سیاسی

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^