فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

خطبه 234 - خطبه به نام قاصعه در مذمّت ابليس ملعون


مطلب قبلی خطبه 233
خطبه 235 مطلب بعدی


نحوه نمایش
متن عربی متن ترجمه
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السّلامُ
از خطبه های‌ آن حضرت است
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُسَمّى هذِهِ الْخُطْبَةَ بِالْقاصِعَةِ
که گروهی‌ از مردم آن را «قاصعه» (کوبنده متکبران) می‌ نامند
- وَ هِىَ تَتَضَمَّنُ ذَمَّ اِبْليسَ لَعْنَهُ اللّهُ عَلَى اسْتِكْبارِهِ وَ تَرْكِهِ السُّجُودَ لاِدَمَ
این خطبه حاوی‌ مذمّت ابلیس ملعون به خاطر استکبار و ترک سجودش نسبت به آدم
عَلَيْهِ السّلامُ، وَ اَنَّهُ اَوَّلُ مَنْ اَظْهَرَ الْعَصَبِيَّةَ وَ تَبِعَ الْحَمِيَّةَ،
علیه السّلام است، و اینکه او اولین کسی‌ است که بر عدم پذیرش حق اصرار ورزید، و پیرو خودخواهی‌ شد،
وَ تَحْذيرَ النّاسِ مِنْ سُلُوكِ طَريقَتِهِ-.
و این خطبه مردم را از پیروی‌ راه او برحذر می‌ دارد.
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِياءَ، وَ اخْتارَهُما لِنَفْسِهِ
حمد خدای‌ را که لباس عزت و بزرگواری‌ شایسته اوست، و این دو صفت را نه برای‌ آفریده هایش
دُونَ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُما حِمًى وَ حَرَماً عَلى غَيْرِهِ،
بلکه به خود اختصاص داد، و آنها را قرقگاه و حریم خود نمود، و بر دیگران ممنوع کرد،
وَ   اصْـطَـفاهُـما لِـجَـلالِـهِ.
و هر دو را محض جلالت و عظمت خویش برگزید.
تکبر رأس گناهان
وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلى مَنْ نازَعَهُ فيهِما مِنْ عِبادِهِ. ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذلِكَ
و برهرکس ازبندگانش که در این دو صفت با او به ستیز برخاست لعنت مقرر کرد. آن گاه با این دو
مَلائِكَتَهُ الْمُقَرَّبينَ لِيَميزَ الْمُتَواضِعينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرينَ،
وصف فرشتگان مقرّب خود را آزمایش نمود، تا خاکساران آنان را از گردنکشان جدا کند،
فَقالَ سُبْحانَهُ ـ وَ هُوَ الْعالِمُ بِمُضْمَراتِ الْقُلُوبِ، وَ مَحْجُوباتِ
پس با اینکه به آنچه در دلها مستور است و از غیوب هستی‌ که ازنظرها محجوب است داناست،خطاب
الْغُيُوبِ ـ : «اِنّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ طين، فَاِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ
به فرشتگان فرمود: «من بشری‌ را از گل بهوجود می‌ آورم، چون او را ساختم و از
رُوحى فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ. فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ،
روح خود در او دمیدم برای‌ او سجده کنید. جز ابلیس تمام فرشتگان
اِلاّ اِبْليسَ» اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ، فَافْتَخَرَ عَلى آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ
سجده کردند» که کبر و نخوت به او روی‌ آورد، و به آفرینش خویش به آدم فخر کرد، و به خاطر ریشه اش
عَلَيْهِ لاَِصْلِهِ. فَعَدُوُّ اللّهِ اِمامُ الْمُتَعَصِّبينَ، وَ سَلَفَ الْمُسْتَكْبِرينَ،
که از آتش بود بر او تعصّب ورزید. این دشمن خداوند پیشوای‌ اهل تعصّب، و پیشرو گردنکشان است،
الَّذى وَضَعَ اَساسَ الْعَصَبِيَّةِ، وَ نازَعَ اللّهَ رِداءَ الْجَبَرِيَّةِ، وَ ادَّرَعَ
که بنیاد عصبیت را بنا کرد، و با خداوند در لباس عزّت و کبریایی‌ به ستیز برخاست، و آن لباس
لِباسَ التَّعَزُّزِ، وَ خَلَعَ قِناعَ التَّذَلُّلِ. اَلاتَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللّهُ
عزّت را برخود پوشید، و جامه فروتنی‌ و خاکساری‌ را درآورد. نمی‌ بینید خداوند چگونه او را محض تکبرش
بِتَكَبُّرِهِ، وَ وَضَعَهُ اللّهُ بِتَرَفُّعِهِ؟! فَجَعَلَهُ فِى الدُّنْيا مَدْحُوراً، وَ اَعَدَّ لَهُ
به شدت تحقیر کرد، و به سبب گردنکشی‌ به چاه سرافکندگی‌ درانداخت؟! پس او را در دنیا طرد از رحمت نمود،
فِـى الاْخِـرَةِ سَـعيـراً .
و برای‌ وی‌ در آخرت آتش فروزان مهیّا ساخت.
فلسفه آزمایش الهی‌
وَ لَوْ اَرادَ اللّهُ اَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُور يَخْطَفُ الاَْبْصارَ ضِياؤُهُ،
اگر خداوند می‌ خواست آدم را از نوری‌ که روشنی‌ اش دیده ها را برباید،
وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُواؤُهُ، وَ طيب يَأْخُذُ الاَْنْفاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ،
و زیبایی‌ آن خردها را مات و مبهوت کند، و از مادّه خوشبویی‌ که بوی‌ خوشش نفسها را بگیرد بیافریند می‌ آفرید،
وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الاَْعْناقُ خاضِعَةً، وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوى فيهِ عَلَى
و اگر بدین صورت می‌ آفرید گردنها در برابرش خاضع، و آزمایش فرشتگان سهل و
الْمَلائِكَةِ، وَلكِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ يَبْتَلى خَلْقَهُ بِبَعْضِ ما يَجْهَلُونَ
آسان می‌ شد، ولی‌ خداوندِ پاک بندگانش را به برخی‌ از اموری‌ که به حقیقت و ریشه آن آگاه نیستند
اَصْلَهُ، تَمْييزاً بِالاِْخْتِبارِ لَهُمْ، وَ نَفْياً لِلاِْسْتِكْبارِ عَنْهُمْ، وَ اِبْعاداً
آزمایش می‌ کند، تا خالص از ناخالص جدا شود، و کبر و نخوت از آنان برطرف، و خودخواهی‌ و
لِلْخُيَـلاءِ مِنْهُـمْ .
خودپسندی‌ از آنان دور گردد.
طلب عبرت آموزی‌
فَاعْتَبِرُوا بِما كانَ مِنْ فِعْلِ اللّهِ بِاِبْليسَ، اِذْ اَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّويلَ،
از برنامه حضرت حق در رابطه با شیطان عبرت بگیرید، که اعمال طولانی‌، و سختکوشی‌ او را
وَ جَهْدَهُ الْجَهيدَ، وَ كانَ قَدْ عَبَدَاللّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَة ـ لا يُدْرى اَمِنْ
به خاطر یک ساعت تکبر تباه کرد، در صورتی‌ که خداوند را شش هزار سال بندگی‌ کرد که معلوم
سِنِى الدُّنْيا اَمْ سِنِى الاْخِرَةِ ـ عَنْ كِبْرِ ساعَة واحِدَة. فَمَنْ ذا بَعْدَ
نیست ازسالهای‌ دنیایی‌ است یا سالهای‌ آخرتی‌ (که هر روزش هزارسال دنیایی‌ است). چه کسی‌ پس از
اِبْليسَ يَسْلَمُ عَلَى اللّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ؟ كَلاّ! ما كانَ اللّهُ سُبْحانَهُ
ابلیس با آلوده شدن به گناهی‌ چون گناه او از عذاب حق سالم می‌ ماند؟ حاشا؟ خداوند هرگز انسانی‌ را
لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِاَمْر اَخْرَجَ بِهِ مِنْها مَلَكاً، اِنَّ حُكْمَهُ فى اَهْلِ
به عملی‌ وارد بهشت نمی‌ کند که به خاطر همان عمل فرشته ای‌ را از آنجا بیرون کرد; امر و فرمانش در
السَّماءِ وَ اَهْلِ الاَْرْضِ لَواحِدٌ، وَ ما بَيْنَ اللّهِ وَ بَيْنَ اَحَد مِنْ خَلْقِهِ
حق آسمانیان و زمینیان مساوی‌ است، و بین خداوند و اَحدی‌ از بندگانش صلح خاصی‌ وجود ندارد
هَوادَةٌ فى اِباحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعالَمينَ.
تا به خاطر آن آنچه را بر جهانیان حرام کرده بر او مباح کند.
گریز از شیطان
فَاحْذَرُوا عِبادَ اللّهِ عَدُوَّ اللّهِ اَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدائِهِ، وَ اَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ
بندگان خدا، از دشمن خدا حذر کنید، مباد آنکه شما را به درد خود مبتلا  کند، و با ندایش شما را
بِنِدائِهِ، وَ اَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ. فَلَعَمْرى لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ
به حرکت آورد، و با ارتش سواره و پیاده اش بر شما بتازد. به جان خودم سوگند که تیری‌ سهمناک علیه
سَهْمَ الْوَعيدِ، وَ اَغْرَقَ لَكُمْ بِالنَّزْع  ِ الشَّديدِ، وَ رَماكُمْ مِنْ مَكان
شما به کمان گذاشته، و کمان را با شدت هرچه تمامتر کشیده، و از مکانی‌ نزدیک به شما
قَريب. وَ قالَ: «رَبِّ بِما اَغْوَيْتَنى لاَُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِى الاَْرْضِ
تیر انداخته. و گفته: «پروردگارا، برای‌ آنکه مرا اغوا کردی‌، زر و زینت دنیا را در زمین در برابر دیده
وَ لاَُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعينَ»، قَذْفاً بِغَيْب بَعيد،
آنان جلوه می‌ دهم و همه را به ضلالت دچار می‌ نمایم»، به تاریکی‌ تیری‌ به هدفی‌ دور انداخت،
وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصيب، صَدَّقَهُ بِهِ اَبْناءُ الْحَمِيَّةِ،
و گمانی‌ ناصواب و خطا بر زبان راند، ولی‌ زادگان کبر و نخوت با عمل خود ادّعایش را تصدیق کردند،
وَ اِخْوانُ الْعَصَبِيَّةِ، وَ فُرْسانُ الْكِبْرِ وَالْجاهِلِيَّةِ. حَتّى اِذَا انْقادَتْ لَهُ
و برادران عصبیّت، و سواران کبر و جاهلیت آن گفتار کجوباطل را راست آوردند، تا چون گردنکشان
الْجامِحَةُ مِنْكُمْ، وَ اسْتَحْكَمَتِ الطَّماعِيَةُ مِنْهُ فيكُمْ، فَنَجَمَتِ
شما مطیع او شدند، و طمع او در گمراهی‌ شما پابرجا شد، و در نتیجه
الْحالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِىِّ اِلَى الاَْمْرِ الْجَلِىِّ، اسْتَفْحَلَ سُلْطانُهُ عَلَيْكُمْ،
صورت حال او از پرده نهان به ظهور درآمد، سلطه اش بر شما قدرت گرفت،
وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَكُمْ، فَاَقْحَمُوكُمْ وَلَجاتِ الذُّلِّ، وَ اَحَلُّوكُمْ
و لشکرش را به جانب شما نزدیک کرد، سپاه او شما را به بیشه خواری‌ انداختند، و در ورطه
وَرَطاتِ الْقَتْلِ، وَ اَوْطَاُوكُمْ اِثْخانَ الْجِراحَةِ، طَعْناً فى عُيُونِكُمْ،
کشتار درآوردند، و شما را زخمی‌ کاری‌ زدند: با فرو بردن نیزه گناه در چشمتان،
وَ حَزّاً فى حُلُوقِكُمْ، وَ دَقّاً لِمَناخِرِكُمْ، وَ قَصْداً
و بریدن گلویتان با کارد معصیت، و کوبیدن مغزتان با اندیشه های‌ باطل، و فرود آوردن ضربه بر اعضای‌
لِمَقاتِلِكُمْ، وَ سَوْقاً بِخَزائِمِ الْقَهْرِ اِلَى النّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ.
حساس و کشنده تان، و کشاندنتان با مهار قهر و غلبه به سوی‌ آتشی‌ که از پیش برای‌ شما مهیا شده.
فَاَصْبَحَ اَعْظَمَ فى دينِكُمْ جَرْحاً، وَ اَوْرى فى دُنْياكُمْ قَدْحاً،
شیطان در زخم زدن به دینتان قوی‌ تر، و برای‌ فساد در دنیایتان آتش افروزتر است
مِنَ الَّذينَ اَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُناصِبينَ، وَ عَلَيْهِمْ مُتاَلِّبينَ. فَاجْعَلُوا عَلَيْهِ
از کسانی‌ که آشکارا با آنان دشمنی‌ می‌ورزید، و برای‌ جنگ با آنها جمع می‌ شوید. پس آنچه خشم و نیرو
حَـدَّكُـمْ ، وَ لَـهُ جِـدَّكُـمْ .
دارید بر دفع او به کار گیرید، و در این برنامه از کوشش همه جانبه دریغ نورزید.
فَلَعَمْرُ اللّهِ لَقَدْ فَخَرَ عَلى اَصْلِكُمْ، وَ وَقَعَ فى حَسَبِكُمْ،
به بقای‌ حق قسم که او نسبت به ریشه وجود شما فخر و ناز کرد، و از حسب شما عیبجویی‌ نمود،
وَ دَفَعَ فى نَسَبِكُمْ، وَ اَجْلَبَ بِخَيْلِهِ عَلَيْكُمْ، وَ قَصَدَ بِرَجِلِهِ سَبيلَكُمْ،
و نسب شما را پست شمرد، و با لشگر سواره اش به جانب شما تاخت، و با ارتش پیاده اش راه را بر شما بست،
يَقْتَنِصُونَكُمْ بِكُلِّ مَكان، وَ يَضْرِبُونَ مِنْكُمْ كُلَّ بَنان، لاتَمْتَنِعُونَ
به هر مکانی‌ شما را به دام می‌ اندازند، و دستتان را از راه هدایت قطع می‌ کنند، با هیچ نقشه ای‌ نمی‌ توانید
بِحيلَة، وَ لاتَدْفَعُونَ بِعَزيمَة. فى حَوْمَةِ ذُلٍّ،
از خواسته آنان امتناع ورزید، و با هیچ تصمیمی‌ قدرت ندارید آنان را دفع کنید، که دام آنان دریای‌ خواری‌،
وَ حَلْقَةِ ضيق، وَ عَرْصَةِ مَوْت، وَ جَوْلَةِ بَلاء.
و حلقـه ای‌ تنـگ، و عرصـه گـاه مـرگ، و جـولانـگاه بلاسـت.
فَاَطْفِئُوا ما كَمَنَ فى قُلُوبِكُمْ مِنْ نيرانِ الْعَصَبِيَّةِ، وَ اَحْقادِ
پس آتش عصبیت و کینه های‌ جاهلیت را که در دلهایتان پنهان است
الْجاهِلِيَّةِ، فَاِنَّما تِلْكَ الْحَمِيَّةُ تَكُونُ فِى الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَراتِ
خاموش کنید، چرا که این کبر و خودخواهی‌ در فرد مسلمان از خاطره انگیزی‌ های‌
الشَّيْطانِ وَ نَخَواتِهِ، وَ نَزَغاتِهِ وَ نَفَثاتِهِ. وَ اعْتَمِدُوا وَضْعَ التَّذَلُّلِ
شیطان و ایجاد نخوتها و فسادها و وسوسه های‌ اوست. گوهر تواضع
عَلى رُؤُوسِكُمْ، وَ اِلْقاءَ التَّعَزُّزِ تَحْتَ اَقْدامِكُمْ، وَ خَلْعَ التَّكَبُّرِ مِنْ
بر سر نهید، خرمهره کبر زیر پا اندازید، حلقه تکّبر از گردن
اَعْناقِكُمْ، وَ اتَّخِذُوا التَّواضُعَ مَسْلَحَةً بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ عَدُوِّكُمْ اِبْليسَ
باز کنید، و فروتنی‌ را سنگر بین خود و دشمنتان یعنی‌ شیطان و لشگرش
وَ جُنُودِهِ، فَاِنَّ لَهُ مِنْ كُلِّ اُمَّة جُنُوداً وَ اَعْواناً، وَ رَجِلاً وَ فُرْساناً.
قرار دهید، زیرا این موجود خطرناک را از هر ملّتی‌ لشگری‌ و یارانی‌، و پیاده و سوارانی‌ است.
وَ لا تَكُونُوا كَالْمُتَكَبِّرِ عَلَى ابْنِ اُمِّهِ مِنْ غَيْرِ ما فَضْل جَعَلَهُ اللّهُ فيهِ
شما مانند آن متکبری‌ (قابیل) که بر فرزند مادرش (هابیل) کبر ورزید نباشید که خداوند او را بر
سِوى ما اَلْحَقَتِ الْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَداوَهِ الْحَسَدِ، وَ قَدَحَتِ
برادرش برتری‌ نداده بود جز آنکه خودپسندی‌ دلش را دچار حسادت کرده، و عصبیت و کبر
الْحَمِيَّةُ فى قَلْبِهِ مِنْ نارِ الْغَضَبِ، وَ نَفَخَ الشَّيْطانُ فى اَنْفِهِ مِنْ ريح  ِ
آتش خشم را در قلبش شعلهور ساخت، شیطان هم با کبر در دماغش دمید،
الْكِبْرِ الَّذى اَعْقَبَهُ اللّهُ بِهِ النَّدامَةَ، وَ اَلْزَمَهُ آثامَ الْقاتِلينَ اِلى يَوْمِ
کبری‌ که خداوند او را پس از آلوده شدن به آن دچار ندامت کرد، و گناه هر قاتلی‌ را تا قیامت به گردن
الْقِيامَةِ.
او انداخت.
پرهیز از کبر و حمیّت جاهلی‌
اَلا وَ قَدْ اَمْعَنْتُمْ فِى الْبَغْىِ، وَ اَفْسَدْتُمْ فِى الاَْرْضِ، مُصارَحَةً لِلّهِ
شما در تجاوز و ستمگری‌ به شدت پیش راندید، و در روی‌ زمین فساد ایجاد کردید، به گونه ای‌ که آشکارا
بِالْمُناصَبَةِ، وَ مُبارَزَةً لِلْمُؤْمِنينَ بِالْمُحارَبَةِ. فَاللّهَ اللّهَ فى كِبْرِ
با حضرت حق دشمنی‌ نموده و علناً با مردم مؤمن به جنگ برخاستید. خدا را خدا را از کبر برگرفته
الْحَمِيَّةِ، وَ فَخْرِ الْجاهِلِيَّةِ، فَاِنَّهُ مَلاقِحُ الشَّنَـآنِ، وَ مَنافِخُ الشَّيْطانِ،
از عصبیت، و خودخواهی‌ جاهلی‌، که زاینده کینه و دشمنی‌، و مجرای‌ دمیدن و افسون شیطان است،
الَّتى خَدَعَ بِهَا الاُْمَمَ الْماضِيَةَ، وَ الْقُرُونَ الْخالِيَةَ، حَتّى اَعْنَقُوا
کبری‌ که با آن امت های‌ پیشین، و ملتهای‌ گذشته را فریب داده است، تا کارشان به جایی‌ رسید
فى حَنادِسِ جَهالَتِهِ، وَ مَهاوى ضَلالَتِهِ، ذُلُلاً عَنْ سِياقِهِ، سُلُساً
که در تاریکیهای‌ جهالت، و دامهای‌ ضلالت او درافتادند، و در برابر ساربانی‌ اش نرم، و در مقابل
فى قِيادِهِ، اَمْراً تَشابَهَتِ الْقُلُوبُ فيهِ، وَ تَتابَعَتِ الْقُرُونُ
راهبریش آرام شدند. دلها در صفت کبر و نخوت با هم مشابهند، و مردم روزگاران گذشته به دنبال هم بر این
عَلَيْـهِ ، وَ كِبْـراً تَضـايَقَـتِ الصُّـدُورُ بِـهِ .
منوال ره سپردند، و کبری‌ را پیش گرفتند که تمام سینه ها به آن تنگ است.
اَلا، فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طاعَةِ ساداتِكُمْ وَ كُبَرائِكُمُ! الَّذينَ
هان، از پیروی‌ رؤسا و بزرگانتان حذر، حذر! آنان که از حسب خود
تَكَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ، وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ، وَ اَلْقَوُا الْهَجينَةَ عَلى
فراتر رفتند، و خود را برتر از نسب خود شمردند، امور زشت و ناپسند را (بر اساس اعتقاد باطلشان) به خدا
رَبِّهِمْ، وَ جاحَدُوا اللّهَ عَلى ما صَنَعَ بِهِمْ، مُكابَرَةً لِقَضائِهِ، وَ مُغالَبَةً
نسبت دادند، و احسان خدا را بر خود منکر شدند، تا با قضای‌ حق بستیزند، و بر نعمتهای‌ او
لآِلائِهِ، فَاِنَّهُمْ قَواعِدُ اَساسِ الْعَصَبِيَّةِ، وَ دَعائِمُ اَرْكانِ الْفِتْنَةِ،
چیره آیند، زیرا این نابکاران پایه های‌ ساختمان عصبیت، و ستونهای‌ ارکان فتنه،
وَ سُيُوفُ اعْتِزاءِ الْجاهِلِيَّةِ.
و شمشیرهـای‌ تفـاخر جاهلیـت اند.
فَاتَّقُوا اللّهَ وَلا تَكُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَيْكُمْ اَضْداداً، وَلا لِفَضْلِهِ عِنْدَكُمْ
بنابراین از خدا پروا کنید، و با نعمتهایش به ستیزه برنخیزید، و به احسان او بر خودتان
حُسّاداً، وَلاتُطيعُوا الاَْدْعِياءَ الَّذينَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِكُمْ كَدَرَهُمْ،
حسادت نورزید، و از بی‌ پدرانی‌ که آب تیره طبعشان را با آب صافی‌ قلبتان نوشیدید،
وَ خَلَطْتُمْ بِصِحَّتِكُمْ مَرَضَهُمْ، وَ اَدْخَلْتُمْ فى حَقِّكُمْ باطِلَهُمْ،
و بیماری‌ روانشان را با سلامت روح خود آمیختید، و باطلشان را در حق خود داخل کردید پیروی‌ نکنید،
وَ هُمْ اَساسُ الْفُسُوقِ، وَ اَحْلاسُ الْعُقُوقِ، اتَّخَذَهُمْ اِبْليسُ مَطايا
آنان پایه گناهانند، و ملازم نافرمانیها، شیطان اینان را حیوان بارکش
ضَلال، وَ جُنْداً بِهِمْ يَصُولُ عَلَى النّاسِ، وَ تَراجِمَةً يَنْطِقُ عَلى
گمراهی‌ نموده، و سپاه خود قرار داده که به سبب آنان بر مردم حمله می‌ برد، با زبان آنان
اَلْسِنَتِهِمْ، اسْتِراقاً لِعُقُولِكُمْ، وَ دُخُولاً فى عُيُونِكُمْ، وَ نَفْثاً
سخن می‌ گوید، تا عقلتان را بدزدد، و در دیدگانتان درآید، و در گوشتان
فى اَسْماعِكُمْ، فَجَعَلَكُمْ مَرْمى نَبْلِهِ، وَ مَوْطِئَ قَدَمِهِ، وَ مَأْخَذَ يَدِهِ.
بدمد، او شما را هدف تیرش، و مایه پایمال شدن گامهایش، و ابزار دست خویش قرار داده.
عبرت از گذشتگان
فَاعْتَبِرُوا بِما اَصابَ الاُْمَمَ الْمُسْتَكْبِرينَ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنْ بَأْسِ اللّهِ
از آنچه به گردنکشان پیش از شما از عذاب خدا و دشواریها و حوادث و کیفرهای‌ او رسید
وَ صَوْلاتِهِ، وَ وَقائِعِهِ وَ مَثُلاتِهِ، وَ اتَّعِظُوا بِمَثاوى خُدُودِهِمْ،
عبرت گیرید، و از خاک تیره ای‌ که صورتشان بر آن نهاده شده و زمینی‌ که پهلویشان
وَ مَصارِع  ِ جُنُوبِهِمْ، وَ اسْتَعيذُوا بِاللّهِ مِنْ لَواقِح  ِ الْكِبْرِ،
بر آن افتاده پند پذیرید، و از اموری‌ که زاینده کبر است به خدا پناه جویید،
كَما تَسْتَعيذُونَهُ مِنْ طَوارِقِ الدَّهْرِ.
چنانکه از آفات ناگهانی‌ روزگار به او پناه می‌ برید.
فَلَوْ رَخَّصَ اللّهُ فِى الْكِبْرِ لاَِحَد مِنْ عِبادِهِ لَرَخَّصَ فيهِ لِخاصَّةِ
اگر خداوند اجازه کبر ورزیدن را به فردی‌ از بندگانش می‌ داد هرآینه رخصت آن را به پیامبران و
اَنْبِيائِهِ وَ اَوْلِيائِهِ، وَلكِنَّهُ سُبْحانَهُ كَرَّهَ اِلَيْهِمُ التَّكابُرَ،
اولیائش که از خاصان اویند عنایت می‌ فرمود، ولی‌ خداوند پاکْ کبرورزی‌ را بر آنان روا نداشت،
وَ رَضِىَ لَهُمُ التَّواضُعَ، فَاَلْصَقُوا بِالاَْرْضِ خُدُودَهُمْ، وَ عَفَّرُوا
و فروتنی‌ را برای‌ آن بزرگواران پسندید، آنان گونه های‌ خود را به عبادت بر زمین گذاشتند، و صورتهای‌
فِى التُّرابِ وُجُوهَهُمْ، وَ خَفَضُوا اَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنينَ، وَ كانُوا
خویش را بر خاک ساییدند، و در برابر اهل ایمان تواضع کردند، و در نظر بی‌ خبرانْ بی‌ قدرت
اَقْواماً مُسْتَضْعَفينَ، قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللّهُ بِالْمَخْمَصَةِ، وَابْتَلاهُمْ
و ناتوان به حساب می‌ آمدند، خداوند آنها را به گرسنگی‌ امتحان کرد، و به رنج و سختی‌
بِالْمَجْهَدَةِ، وَامْتَحَنَهُمْ بِالْمَخاوِفِ، وَ مَخَضَهُمْ بِالْمَكارِهِ.
مبتلا نمود، با برنامه های‌ خوفناک آزمایششان فرمود، و به جفاها و ناخوشیها خالصشان کرد.
فَلاتَعْتَبِرُوا الرِّضا وَالسَّخَطَ بِالْمالِ وَالْوَلَدِ، جَهْلاً بِمَواقِعِ الْفِتْنَةِ
از باب نادانی‌ به موارد آزمایش و امتحان در مواضع غنا و فقر، ثروت
وَالاِْخْتِبارِ، فى مَواضِعِ الْغِنى وَالاِْقْتِدارِ، فَقَدْ قالَ سُبْحانَهُ
و اولاد را معیار رضایت و خشم خدا نگیرید، خداوند پاک
وَ تَعالى: «اَيَحْسَبُونَ اَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مال وَ بَنينَ نُسارِ عُ لَهُمْ
فرمود: «آیا گمان می‌ کنند از این که آنان را به ثروت و فرزندان مدد می‌ کنیم در نیکیهای‌ ایشان شتاب
فِى الْخَيْراتِ؟ بَلْ لايَشْعُرُونَ»، فَاِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ يَخْتَبِرُ
می‌ورزیم؟ نه این طور نیست، اینان حقیقت را نمی‌ فهمند»، زیرا خداوند متکبران از بندگانش را که
عِبادَهُ الْمُسْتَكْبِرينَ فى اَنْفُسِهِمْ بِاَوْلِيائِهِ الْمُسْتَضْعَفينَ
در نظر خود بزرگ می‌ نمایند با اولیائش که در دیده آنان ضعیف به شمار می‌ آیند آزمایش می‌ کند
فــى اَعْيُـنِهِـمْ .
(و شاهد این واقعیت وضع موسی‌ و فرعون است).
فلسفه فروتنی‌ پیامبران
وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرانَ وَ مَعَهُ اَخُوهُ هارُونُ ـ صَلَّى اللّهُ
موسی‌ بن عمران همراه برادرش هارون ـ درود خدا بر آنان ـ
عَلَيْهِما ـ عَلى فِرْعَوْنَ وَ عَلَيْهِما مَدارِعُ الصُّوفِ، وَ بِاَيْديهِمَا
وارد بر فرعون شدند در حالی‌ که تن پوشی‌ از پشم به تن داشتند، و هر یک را عصایی‌ در دست
الْعِصِىُّ، فَشَرَطا لَهُ اِنْ اَسْلَمَ بَقاءَ مُلْكِهِ وَ دَوامَ عِزِّهِ، فَقالَ:
بود، و درصورت اسلام آوردن اوبقاء حکومت و دوام عزتش را با او شرط کردند، فرعون رو به مردم
«اَلاتَعْجَبُونَ مِنْ هذَيْنِ يَشْرِطانِ لى دَوامَ الْعِزِّ وَ بَقاءَ الْمُلْكِ،
کرد و گفت: «از این دو نفر تعجب نمی‌ کنید که دوام عزت و بقاء سلطنتم را با من شرط می‌ کنند،
وَ هُما بِما تَرَوْنَ مِنْ حالِ الْفَقْرِ وَالذُّلِّ؟! فَهَلاّ اُلْقِىَ عَلَيْهِما اَساوِرُ
در حالی‌ که خود آنان را در تهیدستی‌ و خواری‌ می‌ بینید؟! چرا دستبندهایی‌ از طلا به آنان
مِنْ ذَهَب؟!» اِعْظاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ، وَاحْتِقاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ.
داده نشده؟!» این را گفت محض اینکه طلا و جمع کردن آن را بزرگ، و پوشش پشمینه آنان را پست شمرد.
وَ لَوْ اَرادَ اللّهُ سُبْحانَهُ لاَِنْبِيائِهِ حَيْثُ بَعَثَهُمْ اَنْ يَفَتَحَ لَهُمْ كُنُوزَ
اگر خداوند پاک به وقت بعثت انبیاء خود می‌ خواست درب گنج های‌
الذُّهْبانِ، وَ مَعادِنَ الْعِقْيانِ، وَ مَغارِسَ الْجِنانِ، وَ اَنْ يَحْشُرَ مَعَهُمْ
طلا، و معادن زر ناب، و باغهای‌ سرسبز را به روی‌ آنان باز کند، و پرندگان آسمان،
طُيُورَ السَّماءِ وَ وُحُوشَ الاَْرْضِ لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلاءُ،
و جانوران زمین را همراه آنان نماید انجام می‌ داد، ولی‌ در این صورت جایی‌ برای‌ امتحان باقی‌ نمی‌ ماند،
وَ بَطَلَ الْجَزاءُ، وَاضْمَحَلَّتِ الاَْنْباءُ، وَ لَما وَجَبَ لِلْقابِلينَ اُجُورُ
و اجر و پاداش بی‌ مورد می‌ شد، و اخبار آسمانی‌ از بین می‌ رفت، و برای‌ قبول کنندگان دعوت انبیا ثواب مبتلایان
الْمُبْتَلينَ، وَ لاَ اسْتَحَقَّ الْمُؤْمِنُونَ ثَوابَ الْمُحْسِنينَ، وَ لا لَزِمَتِ
به رنج و سختی‌ واجب نمی‌ گشت، و نه اهل ایمان استحقاق مزدی‌ همپایه نیکوکاران را داشتند، و برای‌ اسماء و لغات
الاَْسْـماءُ مَعانِيَـها.
مفهومی‌ باقی‌ نمی‌ ماند (زیرا بر اساس تمکّن مادّی‌ انبیا، ایمان مردم بر اساس طمع بود و محلّی‌ برای‌ انجام عمل نیک وجود نداشت).
وَلكِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ اُولى قُوَّة فى عَزائِمِهمْ، وَ ضَعَفَةً
ولی‌ خداوند پاک پیامبرانش را در تصمیم هایشان نیرومند و قوی‌، و از نظر
فيما تَرَى الاَْعْيُنُ مِنْ حالاتِهِمْ، مَعَ قَناعَة تَمْلاَُ الْقُلُوبَ وَالْعُيُونَ
برنامه های‌ ظاهری‌ ضعیف قرار داد، با قناعتی‌ که از بی‌ نیازی‌ چشمها را
غِنًى، وَ خَصاصَة تَمْلاَُ الاَْبْصارَ وَالاَْسْماعَ اَذًى. وَ لَوْ كانَتِ الاَْنْبِياءُ
پر می‌ کرد، و تهیدستی‌ و فقری‌ که دیده ها و گوشها را از آن مملو می‌ ساخت. اگر انبیا دارای‌ قدرتی‌
اَهْلَ قُوَّة لاتُرامُ، وَ عِزَّة لاتُضامُ، وَ مُلْك تَمْتَدُّ
بودند که کسی‌ را توان معارضه با آنان نبود، و دارای‌ عزّتی‌ که مغلوب کسی‌ نمی‌ شدند، و شوکتشان به گونه ای‌
نَحْوَهُ اَعْناقُ الرِّجالِ، وَ تُشَدُّ اِلَيْهِ عُقَدُ الرِّحالِ،
بود که گردنهای‌ مردان به سوی‌ آن کشیده می‌ شد، و مردم برای‌ تماشای‌ بزرگی‌ و سطوتشان بار سفر می‌ بستند،
لَكانَ ذلِكَ اَهْوَنَ عَلَى الْخَلقِ فِى الاِْعْتِبارِ، وَ اَبْعَدَ لَهُمْ مِنَ الاِْسْتِكْبارِ،
این وضع در پندگیری‌ مردم از آنان آسانتر، و از گردنکشی‌ در برابر آنان دورتر بود،
وَ لاَ مَنُوا عَنْ رَهْبَة قاهِرَة لَهُمْ، اَوْ رَغْبَة مائِلَة
و به خاطر ترسی‌ که از عظمت ظاهر انبیا برمی‌ داشتند، یا به خاطر رغبتی‌ که به ثروت آنان پیدا می‌ کردند ایمان
بِهِمْ، فَكانَتِ النِّيّاتُ مُشْتَرَكَةً، وَالْحَسَناتُ مُقْتَسَمَةً. وَلكِنَّ اللّهَ
می‌ آوردند، آن هنگام قصدها خالص نبود، و خوبیها به طمع دنیا وآخرت انجام می‌ گرفت. ولی‌ خداوند
سُبْحانَهُ اَرادَ اَنْ يَكُونَ الاِْتِّباعُ لِرُسُلِهِ، وَالتَّصْديقُ بِكُتُبِهِ، وَالْخُشُوعُ
پاک اراده فرمود پیروی‌ از انبیائش، و تصدیق کتابهایش، و خشوع
لِوَجْهِهِ، وَالاِْسْتِكانَةُ لاَِمْرِهِ، وَ الاِْسْتِسْلامُ لِطاعَتِهِ اُمُوراً لَهُ خاصَّةً،
در پیشگاهش، و تسلیم در برابر فرمانش، و گردن نهادن به طاعتش اموری‌ باشد خاصّ او،
لاتَشُوبُها مِنْ غَيْرِها شائِبَةٌ; وَ كُلَّما كانَتِ الْبَلْوى وَالاِْخْتِبارُ اَعْظَمَ،
و نیّت دیگری‌ با آن حقایق نیامیزد ; که هرچه آزمایش و امتحان بزرگتر،
كانَتِ الْمَثُوبَةُ وَالْجَزاءُ اَجْزَلَ.
پـاداش و جـزایش فـراوان تـر اسـت.
جایگاه خانه خدا
اَلا تَرَوْنَ اَنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ اخْتَبَرَ الاَْوَّلينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ ـ صَلَواتُ
آیا نمی‌ بینید خداوند پاک گذشتگان را از زمان آدم ـ درود خدا بر او باد ـ
اللّهِ عَلَيْهِ ـ اِلَى الاْخِرينَ مِنْ هذَا الْعالَمِ بِاَحْجار لا تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ،
تا آخرین انسان این جهان به سنگهایی‌ آزمایش نموده که نه زیان می‌ رساند و نه سود می‌ دهد،
وَ لا تُبْصِرُ وَ لا تَسْمَعُ؟! فَجَعَلَها بَيْتَهُ الْحَرامَ الَّذى جَعَلَهُ لِلنّاسِ
نه می‌ بیند، و نه می‌ شنود؟! آنجا را خانه حرمت خود و جایگاه قیام مردم به عبادت
قِياماً. ثُمَّ وَضَعَهُ بِاَوْعَرِ بِقاعِ الاَْرْضِ حَجَراً، وَ اَقَلِّ نَتائِقِ الدُّنْيا
قرار داد. و آن را در سنگلاخ ترین محل ها، و کم کلوخ ترین مکانهای‌ مرتفع
مَدَراً، وَ اَضْيَقِ بُطُونِ الاَْوْدِيَةِ قُطْراً، بَيْنَ جِبال خَشِنَة، وَ رِمال
دنیا، و درّه ای‌ از دیگر درّه ها تنگ تر، در میان کوههای‌ سخت، و رملهای‌
دَمِثَة، وَ عُيُون وَشِلَة، وَ قُرًى مُنْقَطِعَة، لا يَزْكُو بِها خُفٌّ، وَ لا حافِرٌ
نرم و روان، و چشمه های‌ کم آب، و دهات دور از هم، که شتر و گاو و گوسپند در آنجا از بی‌ آب و علفی‌
وَ لا ظِلْفٌ. ثُمَّ اَمَرَ آدَمَ ـ عَلَيْهِ السَّلامُ ـ وَ وَلَدَهُ اَنْ يَثْنُوا اَعْطافَهُمْ
رشد نمی‌ کنند بنا کرد. سپس به آدم ـ علیه السّلام ـ و فرزندانش دستور داد به آن ناحیه
نَحْوَهُ، فَصارَ مَثابَةً لِمُنْتَجَعِ اَسْفارِهِمْ، وَ غايَةً لِمُلْقى رِحالِهِمْ،
توجه کنند، در نتیجه آن منطقه مرکزی‌ برای‌ سودبخشی‌ سفرها، و مقصدی‌ برای‌ باراندازی‌ قاصدان گردید،
تَهْوى اِلَيْهِ ثِمارُ الاَْفْئِدَةِ، مِنْ مَفاوِزِ قِفار سَحيقَة، وَ مَهاوى فِجاج
اعماق دلها آهنگ آن خانه می‌ کند، از بیابانهای‌ بی‌ آب و علف و دور از آبادی‌، و ارتفاعات درّه های‌ عمیق
عَميقَة، وَ جَزائِرِ بِحار مُنْقَطِعَة، حَتّى يَهُزُّوا مَناكِبَهُمْ ذُلُلاً،
و شیب دار، و جزایر جدا از همِ دریاها روی‌ به آن می‌ آورند، تا از روی‌ ذلّت شانه ها را حرکت دهند،
يُهَلِّلُونَ لِلّهِ حَوْلَهُ، وَ يَرْمُلُونَ عَلى اَقْدامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ، قَدْ نَبَذُوا
و گرداگرد آن خانه تهلیل گویند، و ژولیده موی‌ و غبارآلود هَرْوَله نمایند، لباسهای‌
السَّرابيلَ وَراءَ ظُهُورِهِمْ، وَ شَوَّهُوا بِاِعْفاءِ الشُّعُورِ مَحاسِنَ
خود را کنار انداخته، و با اصلاح نکردن سر و صورتْ زیبایی‌ خلقت خود را
خَلْقِهِمْ، ابْتِلاءً عَظيماً، وَ امْتِحاناً شَديداً، وَ اخْتِباراً مُبيناً،
زشت نمایند، به جهت ابتلایی‌ بزرگ و امتحانی‌ سخت، و آزمایشی‌ روشن،
وَ تَمْحيصاً بَليغاً، جَعَلَهُ اللّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَ وُصْلَةً اِلى جَنَّتِهِ.
و تطهیـری‌ به نهایـت، که آن را موجـب رحمـت، و رسـیدن به بهشـت قـرار داد.
وَلَوْ اَرادَ سُبْحانَهُ اَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرامَ، وَ مَشاعِرَهُ الْعِظامَ بَيْنَ
و اگر خداوند پاک می‌ خواست خانه با حرمت خود و مراکز مناسک حج را در میان
جَنّات وَ اَنْهار، وَ سَهْل وَ قَرار، جَمِّ الاَْشْجارِ،دانِى الثِّمارِ، مُلْتَفِّ
باغها و نهرها، و زمین های‌ نرم و هموار و پردرخت، و میوه های‌ در دسترس، و ساختمانهای‌
الْبُنى، مُتَّصِلِ الْقُرى، بَيْنَ بُرَّة سَمْراءَ، وَ رَوْضَة خَضْراءَ، وَ اَرْياف
به هم پیوسته، و آبادیهای‌ متّصل به هم، میان گندمزاری‌ نیکو، و باغهای‌ سرسبز و خرّم، و کشتزارهای‌
مُحْدِقَة، وَ عِراص مُغْدِقَة، وَ زُرُوع ناضِرَة، وَ طُرُق عامِرَة، لَكانَ
وسیع، و نواحی‌ پر آب، و زراعتهای‌ تازه و شاداب، و جادّه های‌ آباد قرار دهد قرار می‌ داد، آنوقت
قَدْ صَغَّرَ قَدْرَ الْجَزاءِ عَلى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاءِ. وَ لَوْ كانَ الاِْساسُ
مقدار اجر و ثواب را به تناسب آزمایشِ سهل و آسان اندک ساخته بود. و اگر بنیانی‌ که خانه بر آن
الْمَحْمُولُ عَلَيْها، وَالاَْحْجارُ الْمَرْفُوعُ بِها، بَيْنَ زُمُرُّدَة خَضْراءَ،
استوار است، و سنگهایی‌ که بیت حق از آن ساخته شده، از زمرّد سبز،
وَ ياقُوتَة حَمْراءَ، وَ نُور وَ ضِياء لَخَفَّفَ ذلِكَ مُصارَعَةَ الشَّكِّ فِى
و یاقوت قرمز، و روشنی‌ و درخشش خیره کننده بود، بار دو دلی‌ را از سینه ها
الصُّدُورِ، وَ لَوَضَعَ مُجاهَدَةَ اِبْليسَ عَنِ الْقُلُوبِ، وَ لَنَفى مُعْتَلَجَ
سبک می‌ کرد، و کوشش ابلیس را برای‌ وسوسه در قلوب فرو می‌ گذاشت، و تلاطم شک و تردید را
الرَّيْبِ مِنَ النّاسِ. وَلكِنَّ اللّهَ يَخْتَبِرُ عِبادَهَ بِاَنْواع  ِ الشَّدائِدِ،
از مردم برطرف می‌ نمود. ولی‌ خداوند بندگانش را به انواع سختی‌ ها امتحان می‌ کند،
وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِاَنْواعِ الْمَجاهِدِ، وَ يَبْتَليهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكارِهِ، اِخْراجاً
و با کوشش های‌ گوناگون به عبادت وامی‌ دارد، و به امور ناخوشایند می‌ آزماید، تا کبر را
لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَ اِسْكاناً لِلتَّذَلُّلِ فى نُفُوسِهِمْ، وَلِيَجْعَلَ ذلِكَ
از دلهایشان بیرون کند، و خواری‌ و تواضع را در جانشان بنشاند، تا با این گونه آزمایشها
اَبْواباً فُتُحاً اِلى فَضْلِهِ، وَ اَسْباباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ.
ابواب فضل و رحمتش را به رویشان بگشاید، و اسباب عفو خود را به راحتی‌ به آنان عنایت فرماید.
فلسفه عبادات
فَاللّهَ اللّهَ فى عاجِلِ الْبَغْىِ، وَ آجِلِ وَخامَةِ الظُّلْمِ، وَ سُوءِ عاقِبَةِ
خدا را خدا را، از عقوبت تجاوز در این جهان، و نتیجه وخامت ستم در آن جهان، و بدی‌ عاقبت
الْكِبْرِ، فَاِنَّها مَصيدَةُ اِبْليسَ الْعُظْمى، وَ مَكيدَتُهُ الْكُبْرَى الَّتى
کبر ، که بزرگترین دام شیطان ، و عظیم ترین مکر اوست ، چنان
تُساوِرُ قُلُوبَ الرِّجالِ مُساوَرَةَ السُّمُومِ الْقاتِلَةِ، فَما تُكْدى اَبَداً،
کیدی‌ که با دلها چونان زهرهای‌ کشنده می‌ رزمد، شیطان هرگز از کارش عاجز نمی‌ گردد،
وَ لاتُشْوى اَحَداً، لا عالِماً لِعِلْمِهِ، وَ لا مُقِلاًّ فى طِمْرِهِ.
و راه هلاک کسی‌ را خطا نمی‌ کند، نه دانشمند را به خاطر دانشش، و نه تهیدست را به علت لباس کهنه اش.
وَ عَنْ ذلِكَ ما حَرَسَ اللّهُ عِبادَهُ الْمُؤْمِنينَ بِالصَّلَواتِ وَ الزَّكَواتِ،
خداوند بندگانش را از این همه شرور با نماز و زکات،
وَ مُجاهَدَةِ الصِّيامِ فِى الاَْيّامِ الْمَفْرُوضاتِ، تَسْكيناً لاَِطْرافِهِمْ،
و زحمت در روزه گرفتن در ماه رمضان حراست فرموده، تا اندامشان را از گناه آرام سازد،
وَ تَخْشيعاً لاَِبْصارِهِمْ، وَ تَذْليلاً لِنُفُوسِهِمْ، وَ تَخْفيضاً لِقُلُوبِهِمْ،
و دیدگانشان را خاشع نماید، و جانشان را خوار و فروتن گرداند، و دلهایشان را از برتری‌ جویی‌ فرود آورد،
وَ اِذْهاباً لِلْخُيَلاءِ عَنْهُمْ، لِما فى ذلِكَ مِنْ تَعْفيرِ عِتاقِ الْوُجُوهِ
و کبر و خودپسندی‌ را از آنان بزداید، زیرا ساییدن جبهه به خاک
بِالتُّرابِ تَواضُعاً، وَالْتِصاقِ كَرائِمِ الْجَوارِحِ بِالاَْرْضِ تَصاغُراً،
علّت تواضع، و وانهادن اعضای‌ پرارزش به روی‌ زمینْ شکستن خود،
وَ لُحُوقِ الْبُطُونِ بِالْمُتُونِ مِنَ الصِّيامِ تَذَلُّلاً; مَعَ ما فِى الزَّكاةِ مِنْ
و لاغر شدن بدن از پی‌ِ روزه باعث خاکساری‌ است، و نیز در ادای‌ زکاتْ پرداخت
صَرْفِ ثَمَراتِ الاَْرْضِ وَ غَيْرِ ذلِكَ، اِلى اَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَالْفَقْرِ.
میوه های‌ زمین و غیر آن به مسکینان و تهیدستان نهفته است.
اُنْظُرُوا اِلى ما فى هذِهِ الاَْفْعالِ مِنْ قَمْعِ نَواجِمِ الْفَخْرِ، وَ قَدْعِ طَوالِعِ
آثار این عبادات را بنگرید که چگونه جوانه های‌ فخر را برمی‌ کَند، و از نهالهای‌ سربرآورده کبر
الْـكِـبْـرِ  .
جلوگیری‌ می‌ کند.
تعصب های‌ ناروا
وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فَما وَجَدْتُ اَحَداً مِنَ الْعالَمينَ يَتَعَصَّبُ لِشَىْء مِنَ
حقّاً دقت کردم احدی‌ از جهانیان را نیافتم که نسبت به چیزی‌ تعصّب ورزد،
الاَْشْياءِ اِلاّ عَنْ عِلَّة تَحْتَمِلُ تَمْويهَ الْجُهَلاءِ، اَوْ حُجَّة تَليطُ بِعُقُولِ
مگر آنکه ظهور آن تعصّب را علّتی‌ بود که حقیقت را بر جاهلان مشتبه کند، یا امری‌ که به غلط به عنوان
السُّفَهاءِ، غَيْرَكُمْ فَاِنَّكُمْ تَتَعَصَّبُونَ لاَِمْر لا يُعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَ لا عِلَّةٌ.
حجّت به اندیشه نفهمان چسبد، جز شما که تعصبتان را سبب و علّتی‌ نیست.
اَمّا اِبْليسُ فَتَعَصَّبَ عَلى آدَمَ لاَِصْلِهِ، وَ طَعَنَ عَلَيْهِ فى خِلْقَتِهِ،
ابلیس به خاطر ریشه خود که از آتش بود بر آدم تعصّب ورزید، و او را نسبت به خلقتش سرزنش کرد،
فَقالَ: اَنَا نارِىٌّ وَ اَنْتَ طينىٌّ. وَ اَمَّا الاَْغْنياءُ مِنْ مُتْرَفَةِ الاُْمَمِ،
و گفت: من از آتشم و تو از خاکی‌. اما ثروتمندان نازپرورده امتها،
فَتَعَصَّبُوا لاِثارِ مَواقِع  ِ النِّعَمِ، فَقالُوا: «نَحْنُ اَكْثَرُ اَمْوالاً وَ اَوْلاداً،
به نعمتهای‌ فراوان خود تعصب به خرج دادند، و گفتند: «اموال و اولادمان از همه افزون تر است،
وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ».
و مـا را عـذابـی‌ نخواهـد بـود».
تعصب های‌ روا
فَاِنْ كانَ لابُدَّ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ فَلْيَكُنْ تَعَصُّبُكُمْ لِمَكارِمِ الْخِصالِ،
اگر بنا به تعصب باشد باید تعصب شما برای‌ صفات پسندیده،
وَ مَحامِدِ الاَْفْعالِ، وَ مَحاسِنِ الاُْمُورِ الَّتى تَفاضَلَتْ فيهَا الْمُجَداءُ
و کردارهای‌ شایسته، و امور نیکی‌ باشد که بزرگان و دلیران از خاندان های‌
وَالنُّجَداءُ مِنْ بُيُوتاتِ الْعَرَبِ، وَ يَعاسيبِ الْقَبائِلِ، بِالاَْخْلاقِ
ریشه دار عرب و رؤسای‌ قبایل به آنها برتری‌ می‌ طلبند: به اخلاق
الرَّغيبَةِ، وَالاَْحْلامِ الْعَظيمَةِ، وَالاَْخْطارِ الْجَليلَةِ، وَ الاْثارِ
خوب، و اندیشه های‌ بزرگ، و مقامات بلند، و آثار ستوده
الْمَحْمُودَةِ. فَتَعَصَّبُوا لِخِلالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوارِ، وَالْوَفاءِ
تعصب بوزرید. به خصلت های‌ باارزش که عبارت است از حفظ حقوق همسایه ها، وفای‌
بِالذِّمامِ، وَ الطّاعَةِ لِلْبِرِّ، وَالْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ، وَالاَْخْذِ بِالْفَضْلِ،
به عهد، پیروی‌ نیکی‌، روی‌ گرداندن از کبر، توسل به احسان و بخشش،
وَالْكَفِّ عَنِ الْبَغْىِ، وَالاِْعْظامِ لِلْقَتْلِ، وَالاِْنْصافِ لِلْخَلْقِ، وَالْكَظْمِ
خودداری‌ از تجاوز، مهم شمردن قتل نفس، انصاف دادن به خلق خدا، فرو خوردن
لِلْغَيْظِ، وَاجْتِنابِ الْفَسادِ فِى الاَْرْضِ. وَاحْذَرُوا ما نَزَلَ بِالاُْمَمِ
خشم، و اجتناب از فساد در روی‌ زمین. و از عذابهایی‌ که بر اثر
قَبْلَكُمْ مِنَ الْمَثُلاتِ بِسُوءِ الاَْفْعالِ وَ ذَميمِ الاَْعْمالِ، فَتَذَكَّرُوا فِى
زشتی‌ افعال و بدی‌ اعمال بر امم گذشته رسید حذر نمایید، نیک و بد
الْخَيْرِ وَالشَّرِّ اَحْوالَهُمْ، وَاحْذَرُوا اَنْ تَكُونُوا اَمْثالَهُمْ.
احوالشـان را بینـدیشید، و از اینکه هماننـد آنـان شـوید برکنار بمانیـد.
فَاِذا تَفَكَّرْتُمْ فى تَفاوُتِ حالَيْهِمْ، فَالْزَمُوا كُلَّ اَمْر لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ
چون در تفاوت وضع امم گذشته در نیکی‌ و بدی‌ اعمالشان اندیشه کردید، آن کاری‌ را اختیار نمایید که عزت
شَأْنَهُمْ، وَ زاحَتِ الاَْعْداءُ لَهُ عَنْهُمْ، وَ مُدَّتِ الْعافِيَةُ فيهِ عَلَيْهِمْ،
آنان بدان سبب تأمین شد، و دشمنانشان از عرصه حیاتشان دور شدند، و زمان سلامتیشان طولانی‌ گشت،
وَانْقادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ، وَ وَصَلَتِ الْكَرامَةُ عَلَيْهِ حَبْلَهُمْ مِنَ
و نعمت در اختیارشان قرار گرفت، و پیوند کرامت آنان استوار شد، به این معنی‌ که از
الاِْجْتِنابِ لِلْفُرْقَةِ، وَاللُّزُومِ لِلاُْلْفَةِ، وَالتَّحاضِّ عَلَيْها، وَ التَّواصى
تفرقه اجتناب کردند، و بر الفت پایداری‌ نمودند، و یکدیگر را به آن تشویق و ترغیب کردند و سفارش
بِها. وَاجْتَنِبُوا كُلَّ اَمْر كَسَرَ فِقْرَتَهُمْ، وَ اَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ،
نمودند. و از اموری‌ که ستون فقراتشان را درهم شکست، و قدرتشان را قرین سستی‌ کرد دوری‌ نمایید:
مِنْ تَضاغُنِ الْقُلُوبِ، وَ تَشاحُنِ الصُّدُورِ، وَ تَدابُرِ النُّفُوسِ،
از کینهورزی‌ قلوب ، و عداوت سینه ها ، و ناموافق بودن نفوس ،
وَ تَخـاذُلِ الاَْيْـدى .
و دست از یاری‌ یکدیگر کشیدن.
عبرت از مؤمنان پیشین
وَ تَدَبَّرُوا اَحْوالَ الْماضينَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ قَبْلَكُمْ كَيْفَ كانُوا
در احوالات مؤمنین گذشته اندیشه کنید، که چگونه
فى حالِ التَّمْحيصِ وَالْبَلاءِ! اَلَمْ يَكُونُوا اَثْقَلَ الْخَلائِقِ اَعْباءً،
در حال آزمایش و امتحان بودند! آیا از همه خلایق مشکلاتشان بیشتر نبود؟
وَاَجْهَدَ الْعِبادِ بَلاءً، وَ اَضْيَقَ اَهْلِ الدُّنْيا حالاً؟ اتَّخَذَتْهُمُ الْفَراعِنَةُ
آیا بیش از همه مردم در زحمت و رنج نبودند؟ آیا از همه مردم دنیا در تنگنای‌ بیشتری‌ قرار نداشتند؟ فراعنه
عَبيداً، فَسامُوهُمْ سُوءَ الْعَذابِ، وَ جَرَّعُوهُمُ الْمُرارَ، فَلَمْ تَبْرَح  ِ
آنان را برده خود ساختند، و به عذاب سخت کشیدند، جرعه جرعه تلخی‌ به آنان نوشاندند، پیوسته
الْحالُ بِهِمْ فى ذُلِّ الْهَلَكَةِ، وَ قَهْرِ الْغَلَبَةِ، لايَجِدُونَ حيلَةً فِى
در ذلّت هلاکت، و مورد سلطه و استیلا بودند، چاره ای‌ برای‌
امْتِناع  ، وَ لا سَبيلاً اِلى دِفاع  . حَتّى اِذا رَأَى اللّهُ سُبْحانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ
سر باز زدن، و راهی‌ برای‌ دفاع نمی‌ یافتند. تا چون خداوند جدیّت آنان را در صبر
مِنْهُمْ عَلَى الاَْذى فى مَحَبَّتِهِ، وَ الاِْحْتِمالَ لِلْمَكْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ،
بر آزار در راه محبّتش، و تحمّل ناراحتی‌ ها را در مسیر بیم و خوفش از آنان دید،
جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضايِقِ الْبَلاءِ فَرَجاً، فَاَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَكانَ الذُّلِّ،
گشایشی‌ از تنگناهای‌ بلا برای‌ آنان قرار داد، ذلّتشان را به عزّت
وَ الاَْمْنَ مَكانَ الْخَوفِ، فَصارُوا مُلُوكاً حُكّاماً، وَ اَئِمَّةً اَعْلاماً، وَ قَدْ
و بیمشان را به امنیت تبدیل کرد، پس سلاطینِ حکمران، و پیشوایانِ راهنما شدند، و کرامت
بَلَغَتِ الْكَرامَةُ مِنَ اللّهِ لَهُمْ ما لَمْ تَذْهَبِ الاْمالُ اِلَيْهِ بِهِمْ.
خداوند درباره آنان به جایی‌ رسید که خیالش هم درباره آنان نمی‌ رفت.
فَانْظُرُوا كَيْفَ كانُوا حَيْثُ كانَتِ الاَْمْلاءُ مُجْتَمِعَةً، وَ الاَْهْواءُ
بنگرید چگونه بودند زمانی‌ که اجتماعشان متّحد، خواسته هایش
مُؤْتَلِفَةً، وَالْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً، وَ الاَْيْدى مُتَرادِفَةً، وَ السُّيُوفُ مُتَناصِرَةً،
متّفق، دلها معتدل و مناسب، دستها پیشتیبان هم، و شمشیرها مددکار یکدیگر،
وَ الْبَصائِرُ نافِذَةً، وَ الْعَزائِمُ واحِدَةً! اَلَمْ يَكُونُوا اَرْباباً فى اَقْطارِ
چشم دلشان نافذ، و تصمیم هایشان یکی‌ بود! آیا با این خصال آقای‌ سراسر زمین
الاَْرَضينَ، وَ مُلُوكاً عَلى رِقابِ الْعالَمينَ؟ فَانْظُرُوا اِلى ما صارُوا
نبودند، و بر جهانیان حکومت نمی‌ کردند؟ از طرفی‌ به پایان کارشان
اِلَيْهِ فى آخِرِ اُمُورِهِمْ حينَ وَقَعَتِ الْفُرْقَةُ، وَ تَشَتَّتَتِ الاُْلْفَةُ،
نظر کنید که به کجا رسید زمانی‌ که بینشان جدایی‌ افتاد، الفتشان به پراکندگی‌ رسید،
وَاخْتَلَفَتِ الْكَلِمَةُ وَالاَْفْئِدَةُ، وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفينَ، وَ تَفَرَّقُوا
وحدت کلمه و دلهایشان به اختلاف مبدل شد، دسته دسته شده، به جنگ با هم
مُتَحارِبينَ، قَدْ خَلَعَ اللّهُ عَنْهُمْ لِباسَ كَرامَتِهِ، وَ سَلَبَهُمْ غَضارَةَ
برخاستند، خداوند لباس کرامت را از وجودشان به در آورد، و نعمت فراوانش را از آنان
نِعْمَتِهِ، وَ بَقِىَ قَصَصُ اَخْبارِهِمْ فيكُمْ عِبَرَةً لِلْمُعْتَبِرينَ مِنْكُمْ.
گرفت، و داستان زندگی‌ آنان در بین شما به عنوان درس عبرتی‌ برای‌ عبرت گیرندگان شما باقی‌ ماند.
فَاعْتَبِرُوا بِحالِ وَلَدِ اِسْماعيلَ وَ بَنى اِسْحاقَ وَ بَنى اِسْرائيلَ
از حال اولاد اسماعیل و اسحاق و یعقوب ـ درود خدا بر آنان ـ
عَلَيْهِمُ السَّلامُ. فَما اَشَدَّ اعْتِدالَ الاَْحْوالِ، وَ اَقْرَبَ اشْتِباهَ الاَْمْثالِ!
پند گیرید، چه اندازه احوالات با هم متناسب، و چقدر داستانها به هم نزدیک است!
تَاَمَّلُوا اَمْرَهُمْ فى حالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ، لَيالِىَ كانَتِ الاَْكاسِرَةُ
در امورشان به هنگام پراکندگی‌ و جداییشان از یکدیگر دقت کنید، روزگاری‌ که
وَالْقَياصِرَةُ اَرْباباً لَهُمْ، يَحْتازُونَهُمْ عَنْ ريفِ الاْفاقِ، وَ بَحْرِ
کسری‌ ها و قیصرها حاکم آنان بودند، آنها را از مرغزارها، و دریای‌
الْعِراقِ، وَ خُضْرَةِ الدُّنْيا، اِلى مَنابِتِ الشّيح  ِ، وَ مَهافِى الرّيح  ِ،
عراق، و سرزمین های‌ سبز و خرّم ربودند، و به زمین هایی‌ که گیاه دِرَمْنه روید، و بادهای‌ سخت وزد،
وَ نَكَدِ الْمَعاشِ. فَتَرَكُوهُمْ عالَةً مَساكينَ، اِخْوانَ دَبَر وَ وَبَر،
و زندگی‌ در آن مشکل باشد روانه نمودند. آنان را فقیر و تهیدست، و در شغل شترچرانی‌ رها کردند،
اَذَلَّ الاُْمَمِ داراً، وَ اَجْدَبَهُمْ قَراراً، لايَأْوُونَ
خوارترین امم از نظر خانه و مکان، و در بی‌ حاصل ترین سرزمین ها از نظر مسکن و مأوا ساختند، نه دعوت
اِلى جَناح  ِ دَعْوَة يَعْتَصِمُونَ بِها، وَ لا اِلى ظِلِّ اُلْفَة يَعْتَمِدُونَ عَلى
حقّی‌ که به آن چنگ زنند ، نه سایه الفتی‌ که به عزّتش تکیه
عِزِّها. فَالاَْحْوالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَالاَْيْدى مُخْتَلِفَةٌ، وَالْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ،
نمایند. احوالشان مضطرب، و قدرتشان پراکنده، و جمعیّتشان قرین تفرقه،
فى بَلاءِ اَزْل، وَ اَطْباقِ جَهْل! مِنْ بَنات مَوْؤُودَة، وَ اَصْنام مَعْبُودَة،
گرفتار بلایی‌ سخت، و جهالتی‌ متراکم! که نتیجه کارشان زنده به گور کردن دختران، پرستش بتها،
وَ اَرْحام مَقْطُوعَة، وَ غارات مَشْنُونَة.
قطع رحـم، و غـارت پـی‌ در پـی‌ یکـدیگـر بـود.
نعمت وجود پیامبر(ص)
فَانْظُرُوا اِلى مَواقِعِ نِعَمِ اللّهِ عَلَيْهِمْ حينَ بَعَثَ اِلَيْهِمْ رَسُولاً،
به نعمت های‌ خداوند زمانی‌ که پیامبر اسلام را در بین آنان برانگیخت دقت کنید،
فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طاعَتَهُمْ، وَ جَمَعَ عَلى دَعْوَتِهِ اُلْفَتَهُمْ، كَيْفَ نَشَرَتِ
که اطاعتشان را به آیین پیامبر پیوند داد، و در سایه دعوتش ایشان را جمعیت واحد نمود، چگونه نعمت
النِّعْمَةُ عَلَيْهِمْ جَناحَ كَرامَتِها، وَ اَسالَتْ لَهُمْ جَداوِلَ نَعيمِها،
الهی‌ پر و بال کرامتش را بر عرصه حیات آنان گسترد، و نهرهای‌ آسایش و راحتی‌ را به سوی‌ آنان جاری‌ نمود،
وَالْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بِهِمْ فى عَوائِدِ بَرَكَتِها! فَاَصْبَحُوا فى نِعْمَتِها غَرِقينَ،
و دین خدا در میان انواع منافع و برکات خود آنان را گرد هم آورد؟ در نعمت آن غرق شدند،
وَ فى خُضْرَةِ عَيْشِها فَكِهينَ، قَدْ تَرَبَّعَتِ الاُْمُورُ بِهِمْ فى ظِلِّ سُلْطان
و از خرّمی‌ عیش آن دلشاد گشتند، زندگی‌ آنان در سایه حکومتی‌ قوی‌
قاهِر، وَ آوَتْهُمُ الْحالُ اِلى كَنَفِ عِزٍّ غالِب، وَ تَعَطَّفَتِ الاُْمُورُ عَلَيْهِمْ
استوار شد، و نیکویی‌ احوالشان آنان را به عزتی‌ پیروز رساند، و در بلندیهای‌ دولتی‌
فى ذُرى مُلْك ثابِت. فَهُمْ حُكّامٌ عَلَى الْعالَمينَ، وَ مُلُوكٌ فى اَطْرافِ
ثابت کارشان سهل و آسان شد، بر جهانیان حاکم شدند، و پادشهان روی‌ زمین
الاَْرَضينَ، يَمْلِكُونَ الاُْمُورَ عَلى مَنْ كانَ يَمْلِكُها عَلَيْهِمْ، وَ يُمْضُونَ
گشتند، مالک امور کسانی‌ شدند که آنان قبلاً مالک امور اینان بودند، و بر آنانی‌ فرمان راندند
الاَْحْكامَ فيمَنْ كانَ يُمْضيها فيهِمْ. لا تُغْمَزُ لَهُمْ قَناةٌ، وَ لا تُقْرَعُ
که در گذشته بر اینان فرمان می‌ راندند. کسی‌ قدرت درهم شکستن آنان را نداشت، و در مبارزه علیه
لَـهُـمْ صَـفـاةٌ .
ایشان به خود جرأت نمی‌ داد.
سرزنش یاران نافرمان
اَلا وَ اِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ اَيْدِيَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطّاعَةِ، وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ
بدانید که شما دست از رشته طاعت برداشتید، و با زنده کردن احکام جاهلی‌ در حصن محکم
اللّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْكُمْ بِاَحْكامِ الْجاهِلِيَّةِ. وَ اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ قَدِ
حق که به اطراف شما کشیده شده بود رخنه ایجاد نمودید، و خداوند پاک
امْتَنَّ عَلى جَماعَةِ هذِهِ الاُْمَّةِ فيما عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هذِهِ الاُْلْفَةِ
بر این امت با پیوند الفتی‌ که میان آنان برقرار کرد
الَّتى يَنْتَقِلُونَ فى ظِلِّها، وَ يَأْوُونَ اِلى كَنَفِها، بِنِعْمَة لايَعْرِفُ اَحَدٌ
تا در سایه اش زندگی‌ کنند و در حمایتش مأوی‌ گیرند، به نعمتی‌ منّت نهادکه ارزش آن را احدی‌
مِنَ الْمَخْلُوقينَ لَها قيمَةً، لاَِنَّها اَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَن، وَ اَجَلُّ مِنْ كُلِّ
از آفریدگان نمی‌ داند، زیرا بهای‌ الفت با یکدیگر از هر بهایی‌ بالاتر، و از هر عظمتی‌
خَـطَــر .
عظیم تر است.
وَ اعْلَمُوا اَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ اَعْراباً، وَ بَعْدَ الْمُوالاةِ اَحْزاباً،
و بدانید که شما پس از دینداری‌ بی‌ دین شدید، و بعد از الفت و برادری‌ حزب حزب گشتید،
ما تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الاِْسْلامِ اِلاّ بِاسْمِهِ، وَ لاتَعْرِفُونَ مِنَ الاْيمانِ
تعلّقی‌ به اسلام جز به نام آن ندارید، و از ایمان جز نشان
اِلاّ رَسْمَهُ. تَقُولُونَ: النّارَ وَ لاَ الْعارَ! كَاَنَّكُمْ تُريدُونَ اَنْ تُكْفِئُوا
آن را نمی‌ دانید. می‌ گویید به دوزخ می‌ رویم ولی‌ ننگ را نمی‌ پذیریم! گویی‌ قصد دارید
الاِْسْلامَ عَلى وَجْهِهِ، انْتِهاكاً لِحَريمِهِ، وَ نَقْضاً لِميثاقِهِ الَّذى وَضَعَهُ
اسلام را وارونه کنید، با هتک حرمت حریم حق، و شکستن پیمانی‌ که خداوند آن را در زمین
اللّهُ لَكُمْ حَرَماً فى اَرْضِهِ، وَ اَمْناً بَيْنَ خَلْقِهِ! وَ اِنَّكُمْ اِنْ لَجَأْتُمْ اِلى
خود پناهگاه شما، و منطقه امن برای‌ آفریدگانش قرار داده است! اگر به غیر اسلام پناهی‌
غَيْرِهِ حارَبَكُمْ اَهْلُ الْكُفْرِ، ثُمَّ لا جَبْرائيلُ وَ لا ميكائيلُ
بگیرید اهل کفر به جنگ شما برمی‌ خیزند، آن وقت جبرئیل و میکائیل
وَ لا مُهاجِرُونَ وَ لا اَنْصارٌ يَنْصُرُونَكُمْ اِلاَّ الْمُقارَعَةَ بِالسَّيْفِ،
و مهاجر و انصار در میان نیستند که شما را یاری‌ کنند، جز شمشیر زدن بر یکدیگر چیزی‌ به جای‌ نماند
حَتّى يَحْكُمَ اللّهُ بَيْنَكُمْ.
تا خـداونـد بین شما حکـم کنـد.
وَ اِنَّ عِنْدَكُمُ الاَْمْثالَ مِنْ بَأْسِ اللّهِ وَ قَوارِعِهِ، وَ اَيّامِهِ
امثال و داستانهایی‌ از عذاب خدا و کیفرهای‌ کوبنده و روزگار بلا و حوادث سخت که کیفر گناهان گذشتگان
وَ وَقائِعِهِ. فَلاتَسْتَبْطِئُوا وَعيدَهُ جَهْلاً بِاَخْذِهِ، وَ تَهاوُناً بِبَطْشِهِ،
بود در اختیار شماست. فرا رسیدن عذابش را به بهانه جهل به مؤاخذه او و یا سهل انگاری‌ نسبت به خشمش،
وَ يَأْساً مِنْ بَأْسِهِ، فَاِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْماضِىَ بَيْنَ
یا ایمنی‌ از کیفرش دیر مپندارید، زیرا خداوند پاک، گذشتگان را از رحمتش
اَيْديكُمْ اِلاّ لِتَرْكِهِمُ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ. فَلَعَنَ اللّهُ
دور نکرد مگر به خاطر ترک امر به معروف و نهی‌ از منکر. آری‌ پروردگار جاهلان
السُّفَهاءَ لِرُكُوبِ الْمَعاصى، وَالْحُلَماءَ لِتَرْكِ التَّناهى.
را به خاطر ارتکاب گناه، و عاقلان را به علّت ترک نهی‌ از منکر از رحمت خود دور نمود.
اَلا وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الاِْسْلامِ، وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ، وَ اَمَتُّمْ اَحْكامَهُ.
بدانیدکه شما رشته اسلام را ازگردن جان برداشتید، حدود آن را واگذاشتید، واحکامش رامیراندید.
اَلا وَ قَدْ اَمْرَنِىَ اللّهُ بِقِتالِ اَهْلِ الْبَغْىِ وَالنَّكْثِ وَالْفَسادِ فِى الاَْرْضِ.
معلومتان باد که خداوند مرا به جنگ با ستم پیشگان و پیمان شکنان و آنان که در زمین اهل فسادند امر فرموده.
فَاَمَّا النّاكِثُونَ فَقَدْ قاتَلْتُ، وَ اَمَّا الْقاسِطُونَ فَقَدْ جاهَدْتُ، وَ اَمَّا
بر این اساس با پیمان شکنان جنگیدم، و با متجاوزان به نبرد برخاستم، و بیرون شدگان
الْمارِقَةُ فَقَدْ دَوَّخْتُ، وَ اَمّا شَيْطانُ الرَّدْهَةِ فَقَدْ كُفيتُهُ بِصَعْقَة
از مدار دین را خوار و زبون ساختم، و اما شیطان رَدْهَه (رئیس خوارج) با فریاد وحشتی‌ که از پی‌
سَمِعْتُ لَها وَجْبَةَ قَلْبِهِ، وَ رَجَّةَ صَدْرِهِ، وَ بَقِيَتْ بَقِيَّةٌ مِنْ اَهْلِ الْبَغْىِ،
آن بانگِ تپش دل و لرزه سینه او را شنیدم کارش تمام شد، و تعدادی‌ اندک از ستمکاران باقی‌ مانده اند،
وَلَئِنْ اَذِنَ اللّهُ فِى الْكَرَّةِ عَلَيْهِمْ لاَُديلَنَّ مِنْهُمْ اِلاّ
اگر خداوند مرا اجازت دهد که دوباره برای‌ جنگ به جانب ایشان حرکت نمایم نابودشان می‌ کنم جز
مـا يَتَشَـذَّرُ فـى اَطْـرافِ الْبِـلادِ تَشَـذُّراً .
گروهی‌ اندک که این طرف و آن طرف پراکنده می‌ شوند و از دسترس خارج می‌ گردند.
در بیان فضایل خود
اَنَا وَضَعْتُ فِى الصِّغَرِ بِكَلاكِلِ الْعَرَبِ، وَ كَسَرْتُ نَواجِمَ قُرُونِ
من در خردسالی‌ سرکشان عرب را به زمین رساندم، و شاخ قدرت دو قبیله
رَبيعَةَ وَ مُضَرَ. وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعى مِنْ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ
ربیعه و مُضَر را شکستم. شما موقعیت مرا نسبت به رسول خدا ـ صلّی‌ اللّه علیه و آله
وَ آلِهِ بِالْقَرابَةِ الْقَريبَةِ، وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصيصَةِ. وَضَعَنى فى حَجْرِهِ
به خاطر خویشی‌ نزدیک و منزلت مخصوص می‌ دانید، وقتی‌ کودک بودم مرا در دامن می‌ نشاند،
وَ اَنَا وَليدٌ، يَضُمُّنى اِلى صَدْرِهِ، وَ يَكْنُفُنى فى فِراشِهِ، وَ يُمِسُّنى
در آغوشش می‌ فشرد، در فراشش جای‌ می‌ داد، تنش را به تنم
جَسَدَهُ، وَ يُشِمُّنى عَرْفَهُ، وَ كانَ يَمْضَغُ الشَّىْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنيهِ.
می‌ سایید، و بوی‌ خوشش را به من می‌ بویانید، غذا را جویده در دهانم قرار می‌ داد.
وَ ما وَجَدَ لى كَذْبَةً فى قَوْل، وَ لا خَطْلَةً فى فِعْل. وَ لَقَدْ قَرَن اللّهُ بِهِ
هرگز دروغی‌ در گفتار، و اشتباهی‌ در عمل از من ندید. از وقتی‌ رسول خدا
صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ لَدُنْ اَنْ كانَ فَطيماً اَعْظَمَ مَلَك مِنْ
صلّی‌ اللّه علیه وآله را از شیر گرفتند خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگانش را مأمور
مَلائِكَتِهِ، يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمكارِمِ، وَ مَحاسِنِ اَخْلاقِ الْعالَمِ لَيْلَهُ
وی‌ نمود، تا شبانه روز او را در مسیر کرامت و محاسن اخلاق جهان
وَ نَهارَهُ. وَ لَقَدْ كُنْتُ اَتَّبِعُهُ اتِّباعَ الْفَصيلِ اَثَرَ اُمِّهِ، يَرْفَعُ لى فى كُلِّ
سوق دهد. من همانند طفلی‌ که به دنبال مادرش می‌ رود دنبال او می‌ رفتم، هر روز برای‌ من
يَوْم مِنْ اَخْلاقِهِ عَلَماً، وَ يَأْمُرُنى بِالاِْقْتِداءِ بِهِ. وَ لَقَدْ كانَ يُجاوِرُ فى
از اخلاق پاک خود نشانه ای‌ برپا می‌ کرد، و مرا به پیروی‌ از آن فرمان می‌ داد. هر سال در
كُلِّ سَنَة بِحِراءَ، فَاَراهُ وَ لايَراهُ غَيْرى. وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ
حراء مجاورت می‌ نمود، تنها من او را می‌ دیدم و غیر من کسی‌ وی‌ را مشاهده نمی‌ کرد. آن زمان در خانه ای‌
واحِدٌ يَوْمَئِذ فِى الاِْسْلامِ غَيْرَ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
جز خانه ای‌ که رسول حق ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ و خدیجه در آن بودند اسلام وارد
وَ خَديجَةَ وَ اَنَا ثالِثُهُما. اَرى نُورَ الْوَحْىِ وَ الرِّسالَةِ، وَ اَشُمُّ ريحَ
نشده بود و من سومی‌ آنان بودم. نور وحی‌ و رسالت را می‌ دیدم، و بوی‌ نبوت را
النُّــبُــوَّةِ  .
استشمام می‌ کردم.
وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطانِ حينَ نَزَلَ الْوَحْىُ عَلَيْهِ صَلَّى اللّهُ
به هنگام نزول وحی‌ بر ایشان ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ صدای‌ ناله شیطان را شنیدم،
عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فَقُلْتُ: يا رَسُولَ اللّهِ، ما هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقالَ: هذَا الشَّيْطانُ
عرضه داشتم: یا رسول اللّه، این صدای‌ ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است که وی‌ را از پرستش
قَدْ اَيِسَ مِنْ عِبادَتِهِ. اِنَّكَ تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ، وَ تَرى ما اَرى، اِلاّ اَنَّكَ
شدن یأس و ناامیدی‌ دست داده; تو آنچه را می‌ شنوم می‌ شنوی‌، و آنچه را می‌ بینم می‌ بینی‌، جز اینکه
لَسْتَ بِنَبِىٍّ، وَلكِنَّكَ لَوَزيرٌ، وَ اِنَّكَ لَعَلى خَيْر.
پیامبـر نیسـتی‌، ولی‌ وزیـر مـن و بـر طریـق خیـر هستی‌ .
وَلَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمّا اَتاهُ الْمَلاَُ مِنْ قُرَيْش،
من همراه رسول خدا ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ بودم که دسته ای‌ از بزرگان قریش نزد او آمدند،
فَقالُوا لَهُ: يا مُحَمَّدُ، اِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ عَظيماً لَمْ يَدَّعِهِ آباؤُكَ وَ لا اَحَدٌ
و گفتند: ای‌ محمّد، تو مسأله عظیمی‌ را ادعا می‌ کنی‌ که پدرانت و احدی‌ از خاندانت آن را
مِنْ بَيْتِكَ، وَ نَحْنُ نَسْأَلُكَ اَمْراً اِنْ اَنْتَ اَجَبْتَنا اِلَيْهِ وَ اَرَيْتَناهُ، عَلِمْنا
ادعا نکردند، ما کاری‌ از تو می‌ خواهیم که اگر آن را بپذیری‌ و به ما بنمایانی‌، می‌ دانیم که
اَنَّكَ نَبِىٌّ وَ رَسُولٌ، وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنا اَنَّكَ ساحِرٌ كَذّابٌ. فَقالَ
تو پیامبر و فرستاده خدایی‌، وگرنه به این نتیجه می‌ رسیم که جادوگر و دروغگویی‌! آن حضرت
صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: وَ ما تَسْأَلُونَ؟ قَالُوا: تَدْعُو لَنا هذِهِ الشَّجَرَةَ
صلّی‌ اللّه علیه وآله فرمود: چه می‌ خواهید؟ گفتند: این درخت را به خاطر ما صدا کن
حَتّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِها وَ تَقِفَ بَيْنَ يَدَيْكَ. فَقالَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ:
که از ریشه درآید و جلو آمده در برابرت بایستد. پیامبر ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ فرمود:
اِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ، فَاِنْ فَعَلَ اللّهُ لَكُمْ ذلِكَ اَتُؤْمِنُونَ
خداوند بر هر کاری‌ تواناست، اگر خداوند این برنامه را برایتان انجام دهد ایمان می‌ آورید
وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ؟ قَالُوا: نَعَمْ. قالَ: فَاِنّى سَاُريكُمْ مَا تَطْلُبُونَ،
و به حق شهادت می‌ دهید؟ گفتند: آری‌. فرمود: آنچه را می‌ خواهید به شما نشان می‌ دهم،
وَ اِنّى لاََعْلَمُ اَنَّكُمْ لاتَفيئُونَ اِلى خَيْر، وَ اِنَّ فيكُمْ مَنْ يُطْرَحُ فِى
ولی‌ می‌ دانم که به خیر و نیکویی‌ بازنمی‌ گردید، در میان شما کسی‌ است که به چاه افکنده می‌ شود
الْقَليبِ، وَ مَنْ يُحَزِّبُ الاَْحْزابَ. ثُمَّ قالَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ:
(درجنگ بدر)، و نیز کسی‌ است که احزاب را فراهم خواهد آورد. سپس آن حضرت صلّی‌ اللّه علیه وآله فرمود:
يَا اَيَّتُهَا الشَّجَرَةُ، اِنْ كُنْتِ تُؤْمِنينَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ تَعْلَمينَ اَنّى
ای‌ درخت، اگر به خدا و قیامت ایمان داری‌، و آگاهی‌ که من فرستاده
رَسُولُ اللّهِ، فَانْقَلِعى بِعُرُوقِكِ حَتّى تَقِفى بَيْنَ يَدَىَّ بِاِذْنِ اللّهِ.
خداوندم، با ریشه از جای‌ بیرون آی‌ تا به اذن خدا در برابر من بایستی‌.
فَوَالَّذى بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لاَنْقَلَعَتْ بِعُرُوقِها، وَ جَاءَتْ وَ لَها دَوِىٌّ شَديدٌ
قسم به خدایی‌ که او را به راستی‌ برانگخیت درخت همراه ریشه هایش از زمین برآمد، و در حالی‌ که آوازی‌ شدید
وَ قَصْفٌ كَقَصْفِ اَجْنِحَةِ الطَّيْرِ حَتّى وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَىْ رَسُولِ اللّهِ
و صدایی‌ چون صدای‌ بال پرندگان داشت آمد تا آنکه چون مرغی‌ بال گشاده در برابر پیامبر
صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُرَفْرِفَةً، وَ اَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الاَْعْلى عَلى رَسُولِ
ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ ایستاد، و شاخه های‌ بلند خود را بر پیامبر
اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ بِبَعْضِ اَغْصانِها عَلى مَنْكِبى، وَ كُنْتُ
ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ و بعضی‌ از شاخه هایش را به روی‌ دوش من گستراند و من در
عَنْ يَمينِهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. فَلَمّا نَظَرَ الْقَوْمُ اِلى ذلِكَ قالُوا
جانب راست رسول خدا صلّی‌ اللّه علیه وآله بودم. چون قریش این واقعه را دیدند، از باب
ــ عُلُواًّ وَ اسْتِكْباراً ــ : فَمُرْها فَلْيَأْتِكَ نِصْفُها، وَ يَبْقى نِصْفُها.
برتری‌ جویی‌ و گردنکشی‌ فریاد زدند: بگو نصف درخت نزد تو آید و نصف دیگر بر جایش بماند.
فَاَمَرَها بِذلِكَ، فَاَقْبَلَ اِلَيْهِ نِصْفُها كَاَعْجَبِ اِقْبال وَ اَشَدِّهِ دَوِيّاً،
رسول خدا فرمان داد نیمی‌ از آن با حالتی‌ شگفت آور و صدای‌ سخت تری‌ به حضرت روی‌ آورد
فَكادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. فَقالُوا ــ كُفْراً
که نزدیک بود به رسول خدا صلّی‌ اللّه علیه وآله بپیچد. پس از آن از روی‌ کفر
وَ عُتُوّاً ــ : فَمُرْ هذَا النِّصْفَ فَلْيَرْجِعْ اِلى نِصْفِهِ كَما كانَ. فَاَمَرَهُ
و سرکشی‌ گفتند: بگو این نصفه درخت پیش نصفه دیگرش بازگردد. حضرت رسول
صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَرَجَعَ. فَقُلْتُ اَنَا: لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ; اِنّى اَوَّلُ مُؤْمِن
صلّی‌ اللّه علیه وآله امر فرمود پس درخت بازگشت. من فریاد زدم: لا اله الاّ اللّه، ای‌ رسول خدا، من
بِكَ يَا رَسُولَ اللّهِ، وَ اَوَّلُ مَنْ اَقَرَّ بِاَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِاَمْرِ
اولین کسی‌ هستم که به تو ایمان آوردم، و نخستین کسی‌ که اعتراف کرد که درخت آنچه را دستور دادی‌
اللّهِ تَعالى تَصْديقاً بِنُبُوَّتِكَ وَ اِجْلالاً لِكَلِمَتِكَ. فَقالَ الْقَوْمُ كُلُّهُمْ:
به فرمان خدا انجام داد تا به پیامبریت شهادت دهد و سخنت را بزرگ شمارد. ولی‌ همه آنان گفتند:
بَلْ ساحِرٌ كَذّابٌ، عَجيبُ السِّحْرِ، خَفيفٌ فيهِ، وَ هَلْ يُصَدِّقُكَ فى
بلکه ساحری‌ است دروغگو، و جادوگری‌ است عجیب جادو و تردست! آیا رسالتت را جز
اَمْرِكَ اِلاّ مِثْلُ هذا؟ ـ يَعْنُونَنى ـ .
امثال این تصدیق می‌ کند؟ ـ منظورشان من بودم ـ .
وَ اِنّى لَمِنْ قَوْم لاتَأْخُذُهُمْ فِى اللّهِ لَوْمَةُ لائِم، سيماهُمْ سيمَا
من از کسانی‌ هستم که در راه خدا از ملامت ملامت کنندگان باک ندارند، از کسانی‌ هستم که چهره
الصِّدِّيقينَ، وَ كَلامُهُمْ كَلامُ الاَْبْرارِ، عُمّارُ اللَّيْلِ وَ مَنارُ النَّهارِ،
آنان چهره صدّیقان، و سخنشان سخن نیکان است، شب زنده دارانند و نشانه های‌ روز روشن،
مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ، يُحْيُونَ سُنَنَ اللّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ،
تمسک به ریسمان قرآن دارند، سنّت خدا و رسولش را زنده می‌ کنند،
لا يَسْتَكْبِرُونَ وَ لا يَعْلُونَ، وَ لايَغُلُّونَ وَ لايُفْسِدُونَ. قُلُوبُهُمْ فِى
استکبار و برتری‌ جویی‌ ندارند، و خیانت و فساد در کارشان نیست، دلهایشان در
الْجِنانِ، وَ اَجْسادُهُمْ فِى الْعَمَلِ.
بهشت، و بدنهایشان در عبـادت خـداوند است.



پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^