فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

خطبه 90 - خطبه معروف به خطبه اشباح


مطلب قبلی خطبه 89
خطبه 91 مطلب بعدی


نحوه نمایش
متن عربی متن ترجمه
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السّلامُ
از خطبه های‌ آن حضرت است
- تُعْرَفُ بِخُطْبَةِ الاَْشْباح  ِ، وَ هِىَ مِنْ جَلائِلِ خُطَبِهِ عَلَيْهِ السّلامُ. وَ كانَ
این خطبه معروف به خطبه اشباح است که از خطبه های‌ بسیار با عظمت مولای‌ عاشقان است، این خطبه در
سائِلٌ سَأَلَهُ اَنْ يَصِفَ اللّهَ لَهُ حَتّى كَاَنَّهُ يَراهُ عِياناً. فَغَضِبَ
ارتباط با سئوال سائلی‌ است که از حضرت درخواست کرد خدا را آنچنان وصف کند که گویی‌ او را آشکار می‌ بیند.
عَلَيْـهِ السَّـلامُ لِـذلِـكَ.-
حضرت از سئوال او که ظرفیت پاسخش را نداشت خشمگین شد.
رَوى مَسْعَدَةُ بْنُ صَدَقَةَ عَنِ الصّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد عَلَيْهمَاالسَّلامُ اَنَّهُ قالَ:
مسعدة بن صدقه از حضرت صادق جعفر بن محمد علیهماالسلام روایت کرده که
خَطَبَ اَميرُالْمُؤمِنينَ عليه السَّلامُ بِهذِهِ الْخُطْبَةِ عَلى مِنْبَرِالْكُوفَةِ، وَ ذلِكَ اَنَّ رَجُلاً اَتاهُ
حضرت امیرالمؤمنین(ع) این خطبه را بر منبر کوفه ایراد فرمود، علتش این بود مردی‌ به محضرش
فَقالَ لَهُ: يا اَميرالْمُؤْمِنينَ، صِفْ لَنا رَبَّنا لِنَزْدادَ لَهُ حُبّاً وَ بِهِ مَعْرفَةً. فَغَضِبَ عليه السَّلامُ
عرضه داشت: خدای‌ را آنچنان برای‌ ما وصف کن تا عشق و معرفت به او زیاد کنیم. حضرت برآشفت
وَ نادى الصَّلاةَ جامِعَةً. فَاجْتَمَعَ النّاسُ حَتّى غَصَّ الْمَسْجِدُ بِاَهْلِهِ،
و فرمود: همه مردم برای‌ نماز اجتماع کنند. مردم جمع شدند تا آنکه مسجد از جمعیت پر شد،
فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ هُوَ مُغْضَبٌ مُتَغَيِّرُ اللَّوْنِ، فَحَمِدَاللّهَ سُبْحانَهُ وَ صَلّى عَلَى النَّبِىِّ
حضرت در حال خشم و تغییر رنگ به منبر رفت، خدای‌ را سپاس گفت و بر پیامبر
(صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ثُمَّ قالَ:
(صلّی‌ اللّه علیه و آله) درود فرستاد، سپس فرمود:
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لايَفِرُهُ الْمَنْعُ وَالْجُمُودُ، وَلايُكْديهِ الاِْعْطاءُ
سپاس خدای‌ را که امساک و جمود بر ثروتش اضافه نمی‌ کند، و عطا و بخشش تهیدستش
وَالْجُودُ، اِذْ كُلُّ مُعْط مُنْتَقَصٌ سِواهُ، وَ كُلُّ مانِع  مَذْمُومٌ ما خَلاهُ. هُوَ
نمی‌ نماید، زیرا هر بخشنده ای‌ جز او ثروتش کم می‌ شود، و هر منع کننده ای‌ جز او شایسته مذمّت است. اوست
الْمَنّانُ بِفَوائِدِ النِّعَمِ، وَ عَوائِدِ الْمَزيدِ وَالْقِسَمِ. عِيالُهُ الْخَلائِقُ، ضَمِنَ
بخشنده انواع نعمت ها، و فراوانی‌ بهره ها و نصیب ها. جمیع آفریده ها روزی‌ خور اویند، رزق همه را
اَرْزاقَهُمْ، وَ قَدَّرَ اَقْواتَهُمْ، وَ نَهَجَ سَبيلَ الرّاغِبينَ اِلَيْهِ،
ضمانت کرده، و قوت و توشه آنان را مقدّر نموده، و راه روشنش را به رغبت کنندگان و خواهندگان آنچه نزد
وَالطّالِبينَ ما لَدَيْهِ، وَ لَيْسَ بِما سُئِلَ بِاَجْوَدَ مِنْهُ بِما لَمْ يُسْأَلْ.
اوست نشان داده، واین طورنیست که جودوبخشش او در آنجا که از او بخواهند بیشتر از آنجاباشد که از او نخواهند.
الاَْوَّلُ الَّذى لَمْ يَكُنْ لَهُ قَبْلٌ فَيَكُونَ شَىْءٌ قَبْلَهُ، وَ الاْخِرُ الَّذى لَيْسَ
همان اولی‌ است که برای‌ اولیّتش قبلی‌ نبوده تا پیش از او چیزی‌ باشد، و آخری‌ است که برای‌ آخریتش
لَهُ بَعْدٌ فَيَكُونَ شَىْءٌ بَعْدَهُ، وَالرّادِعُ اَناسِىَّ الاَْبْصارِ عَنْ اَنْ تَنالَهُ اَوْ
بعدی‌ نیست تا موجودی‌ پس از او باشد، و مردمک دیده ها را از دیدن و درکش
تُدْرِكَهُ. مَا اخْتَلَفَ عَلَيْهِ دَهْرٌ فَيَخْتَلِفَ مِنْهُ الْحالُ، وَلا كانَ فى
بازداشت. نه زمان بر او می‌ گذرد تا از گذر زمان حالش دگرگون شود، و نه در مکانی‌ است
مَكان فَيَجُوزَ عَلَيْهِ الاِْنْتِقالُ. وَ لَوْ وَهَبَ ما تَنَفَّسَتْ عَنْهُ مَعادِنُ
که انتقال برایش صورت بگیرد. اگر آنچه را که معادن کوهها نفس زنان بیرون
الْجِبالِ، وَ ضَحِكَتْ عَنْهُ اَصْدافُ الْبِحارِ، مِنْ فِلِزِّ اللُّجَيْنِ
می‌ ریزند، و صدفهای‌ دریا خنده کنندگان ظاهر می‌ سازند، از نقره خالص
وَالْعِقْيانِ، وَ نُثارَةِ الدُّرِّ وَ حَصيدِ الْمَرْجانِ، ما اَثَّرَ ذلِكَ فى جُودِهِ،
و طلای‌ ناب، و درّ منثور و خوشه مرجان، همه و همه را ببخشد در جود و سخایش اثر نگذارد،
وَلا اَنْفَدَ سَعَةَ ما عِنْدَهُ، وَ لَكانَ عِنْدَهُ مِنْ ذَخائِرِ الاِْنْعامِ ما لاتُنْفِدُهُ
و وسعت نعمتش را پایان ندهد، و از ذخایر نعمت ها آنقدر نزد او هست که با خواسته های‌
مَطالِبُ الاَْنامِ، لاَِنَّهُ الْجَوادُ الَّذى لايَغيضُهُ سُؤالُ السّائِلينَ،
بندگان تمام نشود، زیرا او بخشنده ای‌ است که درخواست خواهندگان از او نمی‌ کاهد،
وَ لا يُبْخِلُهُ اِلْحاحُ الْمُلِحِّينَ.
و اصرار و دعای‌ اصرارکنندگان او را بخیل ننماید.
فَانْظُرْ اَيُّهَا السّائِلُ، فَما دَلَّكَ الْقُرْآنُ عَلَيْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ،
ای‌ پرسش کننده، به دقّت بنگر، آنچه را قرآن از صفات خدا تو را به آن راهنمایی‌ می‌ کند پیروی‌ کن،
وَ اسْتَضِئْ بِنُورِ هِدايَتِهِ. وَ ما كَلَّفَكَ الشَّيْطانُ عِلْمَهُ مِمّا لَيْسَ فى
و از نور هدایت قرآن بهره مند شو. و آنچه را که شیطان تو را به یاد گرفتن آن واداشته از آنچه
الْكِتابِ عَلَيْكَ فَرْضُهُ، وَلا فى سُنَّةِ النَّبِىِّ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
که در قرآن بر تو لازم نگشته، و در سنّت پیامبر صلّی‌ اللّه علیه وآله
وَ اَئِمَّةِ الْهُدى اَثَرُهُ، فَكِلْ عِلْمَهُ اِلَى اللّهِ سُبْحانَهُ، فَاِنَّ ذلِكَ مُنْتَهى
و ائمّه اثری‌ نیامده، علمش را به خدای‌ سبحان واگذار، که نهایت حق خداوند
حَقِّ اللّهِ عَلَيْكَ. وَ اعْلَمْ اَنَّ الرّاسِخينَ فِى الْعِلْمِ هُمُ الَّذينَ اَغْناهُمْ
بر تو همین است. و بدان که استواران در دانش آنانند که خداوند آنان را با اقرار به کلّ
عَنِ اقْتِحامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ الاِْقْرارُ بِجُمْلَةِ ما
آنچه از آنها پنهان است و تفسیرش برای‌ آنان روشن نیست، از ورود در ابواب و
جَهِلُوا تَفْسيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ، فَمَدَحَ اللّهُ اعْتِرافَهُمْ
سراپرده های‌ اسرار پنهانی‌ بی‌ نیاز فرموده، و اعترافشان را به ناتوانی‌ از رسیدن
بِالْعَجْزِ عَنْ تَناوُلِ ما لَمْ يُحيطُوا بِهِ عِلْماً، وَسَمّى تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ
به آنچه که دانش آنها به آن احاطه ندارد ستوده، و ترک تعمّق آنان را در چیزی‌ که بحث از حقیقت آن را
فيما لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسُوخاً. فَاقْتَصِرْ عَلى ذلِكَ،
امر نفرموده استواری‌ در علم نامیده. پس به همان اندازه که خداوند دانستن آن را مجاز دانسته اکتفا کن،
وَلاتُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللّهِ سُبْحانَهُ عَلى قَدْرِ عَقْلِكَ فَتَكُونَ مِنَ الْهالِكينَ.
و عظمت خداوندی‌ را با ترازوی‌ عقلت اندازه مگیر، که دچار هلاکت خواهی‌ شد.
هُوَ الْقادِرُ الَّذى اِذَا ارْتَمَتِ الاَْوْهامُ لِتُدْرِكَ مُنْقَطَعَ قُدْرَتِهِ،
او توانایی‌ است که اگر همه اوهام برای‌ شناخت نهایت قدرتش پیشرفت کنند،
وَ حاوَلَ الْفِكْرُ الْمُبَرَّأُ مِنْ خَطَراتِ الْوَساوِسِ اَنْ يَقَعَ عَلَيْهِ فى
و اندیشه های‌ به دور از وساوس شیطانی‌ بخواهند اعماق غیوب
عَميقاتِ غُيُوبِ مَلَكُوتِهِ، وَ تَوَلَّهَتِ الْقُلُوبُ اِلَيْهِ لِتَجْرِىَ فى كَيْفِيَّةِ
ملکوتش را دریابند، و دلها برای‌ به دست آوردن چگونگی‌ صفاتش عاشقانه
صِفاتِهِ، وَ غَمَضَتْ مَداخِلُ الْعُقُولِ فى حَيْثُ لاتَبْلُغُهُ الصِّفاتُ
بکوشند، و عقلها در نهایت دقت در آنجا که به درک صفاتش نمی‌ رسند به
لِتَنالَ عِلْمَ ذاتِهِ، رَدَعَها وَ هِىَ تَجُوبُ مَهاوِىَ سُدَفِ الْغُيُوبِ،
شناخت ذاتش برخیزند، همه و همه را پس زده در حالی‌ که آنها همه راهها و تاریکیهای‌ عوالم غیب را سیر کرده،
مُتَخَلِّصَةً اِلَيْهِ سُبْحانَهُ، فَرَجَعَتْ اِذْ جُبِهَتْ مُعْتَرِفَةً بِاَنَّهُ لايُنالُ
برای‌ خلاص خود روی‌ به درگاه او آورده اند، عاقبت از این راه برگشته در حالی‌ که اعتراف دارند به اینکه با
بِجَوْرِ الاِْعْتِسافِ كُنْهُ مَعْرِفَتِهِ، وَلاتَخْطُرُ بِبالِ اُولِى الرَّوِيّاتِ
پیمودن راه و بیراه، رسیدن به عمق معرفتش میسّر نیست، و هیچ خاطره ای‌ برای‌ اندازه زدن جلال
خاطِرَةٌ مِنْ تَقْديرِ جَلالِ عِزَّتِهِ. الَّذِى ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلى غَيْرِ مِثال
عزّتش، بر قلب اندیشمندان خطور نمی‌ کند. خدایی‌ که آفریده ها را بهوجود آورد بدون اینکه از نقشه دیگری‌
امْتَثَلَهُ، وَلا مِقْدار احْتَذى عَلَيْهِ مِنْ خالِق مَعْهُود كانَ قَبْلَهُ. وَ اَرانا
اقتباس نماید، یا در به وجود آوردن آنها از بهوجودآورنده ای‌ پیش از خود الگو بردارد. و به اندازه ای‌
مِنْ مَلَكُوتِ قُدْرَتِهِ، وَ عَجائِبِ ما نَطَقَتْ بِهِ آثارُ حِكْمَتِهِ، وَ اعْتِرافِ
از ملکوت قدرتش، و از شگفتی‌ هایی‌ که آثار حکمتش گویای‌ آن است، و از اعتراف
الْحاجَةِ مِنَ الْخَلْقِ اِلى اَنْ يُقيمَها بِمَساكِ قُوَّتِهِ، ما دَلَّنا بِاضْطِرارِ
نیاز خلق به آنچه که با قدرتش آن را حفظ می‌ کند به ما ارائه فرموده که ما را به قیام
قِيامِ الْحُجَّةِ لَهُ عَلى مَعْرِفَتِهِ. وَ ظَهَرَتْ فِى الْبَدائِعِ الَّتى اَحْدَثَها آثارُ
دلیل قطعی‌ بر معرفت و شناختش راهنمایی‌ نموده است. در ساخته های‌ بدیعش آثار
صَنْعَتِهِ، وَ اَعْلامُ حِكْمَتِهِ، فَصارَ كُلُّ ما خَلَقَ حُجَّةً لَهُ وَ دَليلاً عَلَيْهِ،
صنع و نشانه های‌ حکمتش آشکار است، از این رو آنچه آفریده حجّت و دلیلی‌ بر وجود اوست،
وَ اِنْ كانَ خَلْقاً صامِتاً فَحُجَّتُهُ بِالتَّدبيرِ ناطِقَةٌ، وَ دَلاَلَتُهُ
و اگر موجودی‌ بی‌ زبان باشد تدبیر او در وجود آن موجود برهان گویایی‌ بر وجود او، و دلیلی‌
عَلَى الْمُبْدِع  ِ قائِمَةٌ.
محکم بر آفرینندگی‌ ذات پاک اوست.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ مَنْ شَبَّهَكَ بِتَبايُنِ اَعْضاءِ خَلْقِكَ، وَ تَلاحُمِ حِقاقِ
و شهادت می‌ دهم که آن کس که تو را به مخلوقی‌ دارای‌ اعضای‌ مختلف، و مفصلهای‌ به هم پیوسته
مَفاصِلِهِمُ الْمُحْتَجِبَةِ لِتَدْبيرِ حِكْمَتِكَ، لَمْ يَعْقِدْ غَيْبَ ضَميرِهِ عَلى
که به تدبیر حکمت تو در لابلای‌ پوست و گوشت پنهان است تشبیه کند، در غیب وجودش خالی‌ از
مَعْرِفَتِكَ، وَ لَمْ يُباشِرْ قَلْبَهُ الْيَقينُ بِاَنَّهُ لا نِدَّ لَكَ، وَ كَاَنَّهُ لَمْ يَسْمَعْ تَبَرُّأَ
معرفت توست، و قلبش به این معنا که برای‌ تو هرگز شبیهی‌ نیست یقین پیدا نکرده، و گویا متن بیزاری‌ جستن
التّابِعينَ مِنَ الْمَتْبُوعينَ اِذْ يَقُولُونَ: «تَاللّهِ اِنْ كُنّا لَفى ضَلال مُبين،
پیروان را از رهبران باطل خود در قیامت نشنیده که می‌ گویند: «به خدا قسم ما در گمراهی‌ آشکاری‌ بودیم،
اِذْ نُسَوّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمينَ».
که شما را با پروردگار عالمیان برابر می‌ کردیم».
كَذَبَ الْعادِلُونَ بِكَ اِذْ شَبَّهُوكَ بِاَصْنامِهِمْ، وَ نَحَلُوكَ
آنان که غیر تو را با تو برابر دانستند دروغ گفتند، که تو را به بت های‌ خود تشبیه کردند، و به سبب
حِلْيَةَ الْمَخْلُوقينَ بِاَوْهامِهِمْ، وَ جَزَّأُوكَ تَجْزِئَةَ الْمُجَسَّماتِ
اوهام غلط خویش صفات آفریده ها را به تو بستند، و با اندیشه های‌ پست خود تو را مانند اجسام دارای‌
بِخَواطِرِهِمْ، وَ قَدَّرُوكَ عَلَى الْخِلْقَةِ الْمُخْتَلِفَةِ الْقُوى بِقَرائِحِ
اجزا دانستند، و به عقل ناقصشان تو را همانند مخلوقات که مرکب از قوای‌ مختلفند
عُقُولِهِمْ. وَ اَشْهَدُ اَنَّ مَنْ ساواكَ بِشَىْء مِنْ خَلْقِكَ فَقَدْ عَدَلَ بِكَ،
شناختند. و شهادت می‌ دهم که کسی‌ که تو را با چیزی‌ از آفریده هایت مساوی‌ دانست برایت نظیر قائل شده،
وَ الْعادِلُ بِكَ كافِرٌ بِما تَنَزَّلَتْ بِهِ مُحْكَماتُ آياتِكَ، وَ نَطَقَتْ عَنْهُ
و آن که برایت نظیر قائل شود کافر است به آنچه آیات محکم به بیان آنها نازل شده، و دلائل
شَواهِدُ حُجَج  ِ بَيِّناتِكَ. وَ اَنَّكَ اَنْتَ اللّهُ الَّذى لَمْ تَتَناهَ فِى الْعُقُولِ
آشکارت بدان گویاست. و شهادت می‌ دهم که نهایتی‌ و حدّی‌ در عقلها برای‌ تو نیست که در
فَتَكُونَ فى مَهَبِّ فِكْرِها مُكَيَّفاً، وَلا فى رَوِيّاتِ خَواطِرِها فَتَكُونَ
مجرای‌ وزش تفکّرات آن عقول در کیفیت خاصی‌ قرار گیری‌، و در اندیشه ها نگنجی‌ تا به تصرف آن
مَحْدُوداً مُصَرَّفاً.
عقول درآمده و محدود گردی‌.
مِنْها
از این خطبه است
قَدَّرَ ما خَلَقَ فَاَحْكَمَ تَقْديرَهُ، وَ دَبَّرَهُ فَاَلْطَفَ تَدْبيرَهُ،
آنچه را آفرید برایش اندازه قرار داد و اندازه اش را محکم کرد، و تدبیر نمود و به خوبی‌ تدبیر فرمود،
وَ وَجَّهَهُ لِوِجْهَتِهِ فَلَمْ يَتَعَدَّ حُدُودَ مَنْزِلَتِهِ،
و آن را در مسیر رسیدن به هدف خود قرار داد و آن مخلوق هم از حدودی‌ که برایش مقرر نمود تجاوز نکرد،
وَ لَمْ يَقْصُرْ دُونَ الاِْنْتِهاءِاِلى غايَتِهِ، وَلَمْ يَسْتَصْعِبْ اِذْ اُمِرَ بِالْمُضِىِّ
و به کمتر از رسیدن به هدف معیّنش اکتفا ننمود، و در مأموریتش برای‌ انجام اراده حق
عَلى اِرادَتِهِ، وَ كَيْفَ وَ اِنَّما صَدَرَتِ الاُْمُورُ عَنْ مَشِيئَتِهِ؟
چموشی‌ و نافرمانی‌ نکرد، و چگونه چنین باشد در حالی‌ که همه امور از مشیّت او نشأت گرفته است؟
الْمُنْشِىءُ اَصْنافَ الاَْشْياءِ بِلا رَوِيَّةِ فِكْر آلَ اِلَيْها، وَ لا قَريحَةِ
اوست بهوجود آورنده انواع موجودات بی‌ آنکه اندیشه ای‌ به کار برد، و بدون اینکه تصوری‌ در
غَريزَة اَضْمَرَ عَلَيْها، وَ لا تَجْرِبَة اَفادَها مِنْ حَوادِثِ الدُّهُورِ،
در باطن علمش پنهان داشته باشد، و بدون اینکه از تجربه ای‌ از حوادث روزگاران گذشته استفاده نماید،
وَلا شَريك اَعانَهُ عَلَى ابْتِداعِ عَجائِبِ الاُْمُورِ. فَتَمَّ خَلْقُهُ بِاَمْرِهِ،
و بدون اینکه او را در آفرینش موجودات شگفت انگیز شریکی‌ یاری‌ رساند. پس آفرینش به امر او قامتی‌ تمام یافت،
وَ اَذْعَنَ لِطاعَتِهِ، وَ اَجابَ اِلى دَعْوتِهِ، لَمْ يَعْتَرِضْ دُونَهُ رَيْثُ
و به فرمانبرداری‌ از او گردن نهاد، و دعوت حضرتش را پاسخ گفت، آفریده ای‌ نبود که در امرش
الْمُبْطِىءِ، وَلا اَناةُ الْمُتَلَكِّئ. فَاَقامَ مِنَ الاَْشْياءِ اَوَدَها، وَ نَهَجَ
سستی‌ ورزد، و یا در اجرای‌ دستورش درنگ روا دارد. کژی‌ اشیا را راست نمود، و حدودشان را
حُدُودَها، وَ لاءَمَ بِقُدْرَتِهِ بَيْنَ مُتَضادِّها، وَ وَصَلَ اَسْبابَ قَرائِنِها،
معین کرد، و با قدرتش بین اشیاء متضاد الفت داد، و اسباب اتصال آنها را فراهم نمود،
وَ فَرَّقَها اَجْناساً مُخْتَلِفات فِى الْحُدُودِ وَ الاَْقْدارِ وَ الْغَرائِزِ
و همه را به اجناسی‌ مختلف در حدود و اندازه ها و غرائز و صورتها
وَالْهَيْئاتِ. بَدايا خَلائِقَ اَحْكَمَ صُنْعَها، وَ فَطَرَها عَلى ما اَرادَ
تقسیم کرد. مخلوقاتی‌ هستند که خلقت آنها را استوار کرده، و آنها را بر اساس اراده متین خود
وَ ابْـتَـدَعَـها.
بهوجود آورده است.
وَ مِنْها فى صِفَةِ السَّماءِ
و از این خطبه است در وصف آسمان
وَنَظَمَ بِلاتَعْليق رَهَواتِ فُرَجِها، وَ لاحَمَ صُدُوعَ انْفِراجِها،
پستی‌ و بلندی‌ آسمان و فاصله های‌ فراخ آن را بدون اینکه به چیزی‌ متکّی‌ باشد نظام داد، و شکافهای‌ آن را التیام بخشید،
وَ وَشَّجَ بَيْنَها وَبَيْنَ اَزْواجِها، وَ ذَلَّلَ لِلْهابِطينَ بِاَمْرِهِ وَالصّاعِدينَ
و میان آن و مانندش پیوند برقرار کرد، و دشواری‌ بالا رفتن و نازل شدن فرشتگانی‌ که امرش را پایین
بِاَعْمالِ خَلْقِهِ حُزُونَةَ مِعْراجِها. وَ ناداها بَعْدَ اِذْ هِىَ دُخانٌ
می‌ آورند و اعمال خلق را بالا می‌ برند آسان نمود. پس از آنکه آسمانها به صورت دود بود
فَالْتَحَمَتْ عُرى اَشْراجِها، وَ فَتَقَ بَعْدَ الاِْرْتِتاقِ صَوامِتَ اَبْوابِها،
آن را برای‌ شکل گرفتن ندا داد تا اجزائش زنجیروار به هم پیوست، و درهای‌ بسته آن را باز نمود،
وَ اَقامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُبِ الثَّواقِبِ عَلى نِقابِها. وَ اَمْسَكَها مِنْ اَنْ
و از شهابهای‌ درخشنده برای‌ راههای‌ نفوذ به آن دیده بان گذاشت، و به دست قدرت خود در عرصه
تَمُورَ فى خَرْقِ الْهَواءِ بِاَيْدِهِ، وَ اَمَرَها اَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لاَِمْرِهِ.
فضا آسمانها را از اضطراب حفظ کرد، و فرمان داد که تسلیم دستورات او باشند.
وَ جَعَلَ شَمْسَها آيَةً مُبْصِرَةً لِنَهارِها، وَ قَمَرَها آيَةً مَمْحُوَّةً مِنْ
خورشید آن را نشانه روشنی‌ بخش روز، و ماه آن را که نورش به تاریکی‌ می‌ گراید نشانه
لَيْلِها، فَاَجْراهُما فى مَناقِلِ مَجْراهُما، وَ قَدَّرَ سَيْرَهُما فى مَدارِجِ
شب قرار داد، و آن دو را در مجرای‌ معین خودشان به جریان انداخت، و حرکتشان را در راهی‌ که
دَرَجِهِما، لِيُمَيِّزَ بَيْنَ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ بِهِما، وَ لِيُعْلَمَ عَدَدُ السِّنينَ
باید بپیمایند مقرر فرمود، تا به واسطه رفت و آمدشان شب را از روز متمایز سازد، و با گردش آنها عدد سالها
وَ الْحِسابُ بِمَقاديرِهِما. ثُمَّ عَلَّقَ فى جَوِّها فَلَكَها، وَ ناطَ بِها زينَتَها
و حساب دانسته شود. سپس در پهنه آسمان مدار و فلک آن را قرار داد، و ستارگان دور از دیده و ستارگان
مِنْ خَفِيّاتِ دَرارِيِّها، وَ مَصابيح  ِ كَواكِبِها، وَ رَمى مُسْتَرِقِى السَّمْع  ِ
درخشنده را که زینت بخش آن طاق برافراشته اند بر آن آویزان نمود، و با شهابهای‌ نافذ آن استراق سمع کنندگان
بِثَواقِبِ شُهُبِها، وَ اَجْراها عَلى اِذْلالِ تَسْخيرِها مِنْ ثَباتِ ثابِتِها،
را هدف قرار داد، و آن را به انواع طرق تسخیر از ثابت داشتن ثوابت و به حرکت درآوردن
وَمَسيرِ سائِرِها، وَ هُبُوطِها وَ صُعُودِها، وَ نُحُوسِها وَ سُعُودِها.
سیارات و پایین و بالا رفتن آنها و نحس و سعد آنها به جریان انداخت.
وَ مِنْها فى صِفَةِ الْمَلائِكَةِ
از این خطبه است در وصف فرشتگان
ثُمَّ خَلَقَ سُبْحانَهُ لاِِسْكانِ سَمواتِهِ، وَ عِمارَةِ الصَّفيحِ الاَْعْلى مِنْ
سپس خداوند سبحان برای‌ سکونت دادن در آسمانهایش، و آباد ساختن پهنه اعلای‌ ملکوتش
مَلَكُوتِهِ خَلْقاً بَديعاً مِنْ مَلائِكَتِهِ، وَ مَلاََ بِهِمْ فُرُوجَ فِجاجِها،
موجوداتی‌ بی‌ نظیر از فرشتگانش را به عرصه هستی‌ آورد، و به وسیله آنها گشادگیهای‌ فضای‌ آسمان را پر کرد،
وَ حَشا بِهِمْ فُتُوقَ اَجْوائِها. وَ بَيْنَ فَجَواتِ تِلْكَ الْفُرُوجِ زَجَلُ
و صفحات باز جوّ را از آنان مملو ساخت. فریادهای‌ رسای‌ تسبیح کنندگان
الْمُسَبِّحينَ مِنْهُمْ فى حَظائِرِ القُدُسِ، وَ سُتُراتِ الْحُجُبِ،
از آن ملائکه بارگاه قدس در میان پهنه باز آسمان و پرده های‌ حجاب،
وَ سُرادِقاتِ الْمَجْدِ. وَ وَراءَ ذلِكَ الرَّجيجِ الَّذى تَسْتَكُّ مِنْهُ
و سراپرده های‌ جلال و مجد طنین انداز است. و در وَرای‌ آن فریادهای‌ رسا که گوشها از
الاَْسْماعُ سُبُحاتُ نُور تَرْدَعُ الاَْبْصارَ عَنْ بُلُوغِها، فَتَقِفُ خاسِئَةً
شنیدنش کر می‌ شود طبقاتی‌ از نور است که دیده ها از رسیدن به آن پس زده می‌ شوند، و به ناچار در محدوده
عَلى حُدُودِها. وَ اَنْشَأَهُمْ عَلى صُوَر مُخْتَلِفات، وَ اَقْدار
آن نور در محل خود مطرود و رانده شده می‌ ایستند. ملائکه را به صورت های‌ گوناگون، و اندازه های‌
مُتَفاوِتات، اُولى اَجْنِحَة تُسَبِّحُ جَلالَ عِزَّتِهِ، لايَنْتَحِلُونَ ما ظَهَرَ
مختلف، دارای‌ بال وپر آفرید،که جلال عزت حق را تسبیح می‌ گویند، و آنچه را که از عجایب خلقت
فِى الْخَلْقِ مِنْ صُنْعِهِ، وَ لايَدَّعُونَ اَنَّهُمْ يَخْلُقُونَ شَيْئاً مِمَّا انْفَرَدَ بِهِ،
خدا هویداست به خود نمی‌ بندند، و آفرینش چیزی‌ را که آفریدنش مخصوص خداست ادعا نمی‌ کنند،
«بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ يَعْمَلُونَ».
بلکه «آنان بندگان گرامی‌ داشته حقّند که در گفتار سبقت بر خدا نمی‌ گیرند و فرمانش را اجرا می‌ کنند».
جَعَلَهُمْ فيما هُنالِكَ اَهْلَ الاَْمانَةِ عَلى وَحْيِهِ، وَ حَمَّلَهُمْ اِلَى
خداوند ملائکه را در آن عالمْ امین وحی‌ قرار داد، و به وسیله آنان
الْمُرْسَلينَ وَدائِعَ اَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ عَصَمَهُمْ مِنْ رَيْبِ الشُّبُهاتِ،
امانات امر و نهیش را به جانب پیامبران روانه کرد، و همه آنان را از اشتباه مصونیت داد،
فَما مِنْهُمْ زائِغٌ عَنْ سَبيلِ مَرْضاتِهِ. وَ اَمَدَّهُمْ بِفَوائِدِ الْمَعُونَةِ،
بنابراین از ایشان کسی‌ نیست که از راه رضای‌ خدا منحرف شود. آنان را از منافع کمک خود یاری‌ داد،
وَ اَشْعَرَ قُلُوبَهُمْ تَواضُعَ اِخْباتِ السَّكينَةِ، وَ فَتَحَ لَهُمْ اَبْواباً ذُلُلاً اِلى
و قلبشان را با تواضع و خشوع و آرامش قرین فرمود، ابواب سهل و آسان تمجیدهای‌ خود را
تَماجيدِهِ، وَ نَصَبَ لَهُمْ مَناراً واضِحَةً عَلى اَعْلامِ تَوْحيدِهِ.
به رویشان گشود، و برای‌ آنان مشعلهای‌ روشنی‌ بر روی‌ نشانه های‌ توحیدش نصب کرد.
لَمْ تُثْقِلْهُمْ مُوصِراتُ الاْثامِ، وَلَمْ تَرْتَحِلْهُمْ عُقَبُ اللَّيالى وَالاَْيّامِ،
بار گناهانْ آنان را سنگین نکرده، آمد و رفت شب و روز آنان را به سوی‌ مرگ سوق نداده،
وَلَمْ تَرْمِ الشُّكُوكُ بِنَوازِعِها عَزيمَةَ ايمانِهِمْ، وَ لَمْ تَعْتَرِكِ الظُّنُونُ
تیرهای‌ شک و تردید از کمانهای‌ خود استحکام ایمانشان را نشان نگرفته، و گمانها و خیالات بر جایگاه
عَلى مَعاقِدِ يَقينِهِمْ، وَ لا قَدَحَتْ قادِحَةُ الاِْحَنِ فيما بَيْنَهُمْ،
یقین استوارشان ازدحام نبرده، آتش عداوت در بینشان افروخته نشده،
وَلا سَلَبَتْهُمُ الْحَيْرَةُ ما لاقَ مِنْ مَعْرِفَتِهِ بِضَمائِرِهِمْ، وَ ما سَكَنَ مِنْ
سرگردانی‌ و حیرتْ ایمانی‌ را که با باطن آنان پیوند خورده، و هیبت و جلالی‌ را
عَظَمَتِهِ وَ هَيْبَةِ جَلالَتِهِ فى اَثْناءِ صُدُورِهِمْ، وَلَمْ تَطْمَعْ فيهِمُ
که از حق در دلهاشان جای‌ گرفته از آنان سلب ننموده، و وسوسه ها به آنان طمع ندوخته
الْوَساوِسُ فَتَقْتَرِ عَ بِرَيْنِها عَلى فِكْرِهِمْ.
تا شک و تردید با آلودگی‌ خود بر اندیشه پاکشان قرعه زند.
مِنْهُمْ مَنْ هُوَ فى خَلْقِ الْغَمامِ الدُّلَّح  ِ، وَ فى عِظَمِ الْجِبالِ
گروهی‌ از آنان در میان ابرهای‌ پر آب، و کوههای‌ بزرگ
الشُّمَّخ  ِ، وَ فى قُتْرَةِ الظَّلامِ الاَْيْهَمِ. وَ مِنْهُمْ مَنْ قَدْ خَرَقَتْ اَقْدامُهُمْ
مرتفع، و لابلای‌ تاریکی‌ هایی‌ که برای‌ بیرون رفتن از آن راهی‌ نیست قرار دارند. گروهی‌ دیگر فرشتگانی‌ هستند
تُخُومَ الاَْرْضِ السُّفْلى، فَهِىَ كَرايات بيض قَدْ نَفَذَتْ فى مَخارِقِ
که قدمهایشان در طبقات زیرین زمین فرورفته، مانند پرچم های‌ سپیدی‌ که در شکاف هوا
الْهَواءِ، وَ تَحْتَها ريحٌ هَفّافَةٌ تَحْبِسُها عَلى حَيْثُ انْتَهَتْ مِنَ
نفوذ کرده، و در زیر آن بادی‌ است آرام و خوش که آنها را در جایی‌ که به آن منتهی‌ شده و قرار
الْحُدُودِ الْمُتَناهِيَةِ. قَدِ اسْتَفْرَغَتْهُمْ اَشْغالُ عِبادَتِهِ، وَ وَصَلَتْ
گرفته اند نگاه داشته. اشتغال به بندگی‌ِ حق آنان را از کار دیگر بازداشته، و حقایق ایمان
حَقائِقُ الاْيمانِ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَعْرِفَتِهِ، وَ قَطَعَهُمُ الاْيقانُ بِهِ اِلى الْوَلَهِ
بین آنان و معرفت حق پیوند داده، و یقین به خداوند آنان را از همه چیز بریده و مشتاق و راغب
اِلَيْهِ، وَلَمْ تُجاوِزْ رَغَباتُهُمْ ما عِنْدَهُ اِلى ما عِنْدَ غَيْرِهِ. قَدْ ذاقُوا
او نموده، و رغبتشان از آنچه نزد خداست به آنچه نزد غیرخداست تجاوز نکرده. شیرینی‌ معرفت
حَلاوَةَ مَعْرِفَتِهِ، وَ شَرِبُوا بِالْكَأْسِ الرَّوِيَّةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ، وَ تَمَكَّنَتْ مِنْ
او را چشیده اند، و از محبّتش جام سیراب کننده ای‌ نوشیده اند، و در سویدای‌ دلشان
سُوَيْداءِ قُلُوبِهِمْ وَشيجَةُ خيفَتِهِ، فَحَنَوْا بِطُولِ الطّاعَةِ اعْتِدالَ
ریشه های‌ خوف خدا جای‌ گرفته، پس قامت راستشان از طول عبادت
ظُهُورِهِمْ، وَلَمْ يُنْفِدْ طُولُ الرَّغْبَةِ اِلَيْهِ مادَّةَ تَضَرُّعِهِمْ، وَلا اَطْلَقَ
خمیده، و میل و رغبت طولانی‌ به او سرچشمه تضرع و زاری‌ آنان را تمام ننموده، مقام والای‌ آنان
عَنْهُمْ عَظيمُ الزُّلْفَةِ رِبَقَ خُشُوعِهِمْ، وَلَمْ يَتَوَلَّهُمُ الاِْعْجابُ
رشته خشوع را از گردن وجودشان باز نکرده، و خودپسندی‌ بر آنان
فَيَسْتَكْثِرُوا ما سَلَفَ مِنْهُمَ، وَلا تَرَكَتْ لَهُمُ اسْتِكانَةُ الاِْجْلالِ نَصيباً
غالب نگشته تا عبادات گذشته خود را زیاد بشمارند، خضوع در برابر عظمت حق نصیبی‌ برای‌ بزرگ
فى تَعْظيمِ حَسَناتِهِمْ، وَ لَمْ تَجْرِ الْفَتَراتُ فيهِمْ عَلى طُولِ دُؤُوبِهِمْ،
دیدن حسناتشان برجای‌ نگذاشته، و در مدت دراز کوشش در عبادتْ سستی‌ بر آنان چیره نگشته،
وَلَمْ تَغِضْ رَغَباتُهُمْ فَيُخالِفُوا عَنْ رَجاءِ رَبِّهِمْ، وَلَمْ تَجِفَّ لِطُولِ
و از رغبتشان به حق کاسته نشده تا از امید به او رویگردان شوند، راز و نیاز طولانی‌
الْمُناجاةِ اَسلاتُ اَلْسِنَتِهِمْ، وَلا مَلَكَتْهُمُ الاَْشْغالُ فَتَنْقَطِعَ بِهَمْسِ
زبانشان را نخشکانده، اشتغال به غیر حق آنان را مملوک خود نکرده تا صدای‌ مناجاتهای‌ سرّی‌
الْجُؤارِ اِلَيْهِ اَصْواتُهُمْ، وَلَمْ تَخْتَلِفْ فى مَقاوِمِ الطّاعَةِ مَناكِبُهُمْ،
و راز و نیازی‌ که با خداوند دارند قطع شود، دوش به دوش هم در مقام بندگی‌ قرار دارند،
وَلَمْ يَثْنُوا اِلى راحَةِ التَّقْصيرِ فى اَمْرِهِ رِقابَهُمْ، وَلاتَعْدُو عَلى عَزيمَةِ
و آسایش طلبی‌ آنان را به تقصیر در انجام دستورات حق نکشانده است، بلادت غفلت ها بر اراده جدی‌
جِدِّهِمْ بَلادَةُ الْغَفَلاتِ، وَلاتَنْتَضِلُ فى هِمَمِهِمْ خَدائِعُ الشَّهَواتِ.
آنان در تلاش و کوشش غلبه نکند، و شهوات فریبنده همّتهای‌ عالی‌ آنان را هدف نمی‌ گیرد.
قَدِ اتَّخَذُوا ذَا الْعَرْشِ ذَخيرَةً لِيَوْمِ فاقَتِهِمْ، وَ يَمَّمُوهُ عِنْدَ انْقِطاعِ
صاحب عرش را برای‌ روز نیازمندی‌ خود ذخیره گرفته اند، و به وقت انقطاع خلق از خدا و
الْخَلْقِ اِلَى الْمَخْلُوقينَ بِرَغْبَتِهِمْ.
توجهشان به مخلوقات فقط خدا را مورد توجه قرار می‌ دهند.
لايَقْطَعُونَ اَمَدَ غايَةِ عِبادَتِهِ، وَلايَرْجِعُ بِهِمُ الاِْسْتِهْتارُ بِلُزُومِ
روزگارِ عباداتشان را پایان نمی‌ دهند، رغبتشان به عبادت پروردگار آنان را به هیچ سویی‌ متوجه نمی‌ سازد،
طاعَتِهِ، اِلاّ اِلى مَوادَّ مِنْ قُلُوبِهِمْ غَيْرِ مُنْقَطِعَة مِنْ رَجائِهِ وَ مَخافَتِهِ.
مگر به سوی‌ سرچشمه های‌ امید به رحمت حق و ترس از عذاب او که هیچ گاه از دلهاشان قطع نمی‌ شود.
لَمْ تَنْقَطِعْ اَسْبابُ الشَّفَقَةِ مِنْهُمْ فَيَنُوا فى جِدِّهِمْ،
آنچه علّت ترس از عذاب است از دلشان زدوده نمی‌ شود تا از کوشش در عبادت دست بردارند،
وَلَمْ تَأْسِرْهُمُ الاَْطْماعُ فَيُؤْثِرُوا وَشيكَ السَّعْىِ عَلَى اجْتِهادِهِمْ،
طمع آنان را به اسارت درنیاورده تا سعی‌ در امور ظاهر را بر کوشش در امر آخرت مقدم بدارند،
وَلَمْ يَسْتَعْظِمُوا ما مَضى مِنْ اَعْمالِهِمْ، وَلَوِ اسْتَعْظَمُوا ذلِكَ لَنَسَخَ
اعمال گذشته خود را بزرگ نشمارند، زیرا اگر بزرگ شمارند امید آنان به حق باعث
الرَّجاءُ مِنْهُمْ شَفَقاتِ وَجَلِهِمْ، وَ لَمْ يَخْتَلِفُوا فى رَبِّهِمْ بِاسْتِحْواذِ
زدودن رشته های‌ خوف آنان از عذاب می‌ شود، محض وسوسه های‌ شیطانی‌ در رابطه با حضرت حق
الشَّيْطانِ عَلَيْهِمْ، وَلَمْ يُفَرِّقْهُمْ سُوءُ التَّقاطُعِ، وَلاتَوَلاّهُمْ غِلُّ
اختلاف نکرده اند، قهرهای‌ ناگوار آنان را از هم جدا نساخته، و کینه های‌ حسدورزی‌ بر آنان
التَّحاسُدِ، وَلاتَشَعَّبَتْهُمْ مَصارِفُ الرَّيْبِ، وَلاَ اقْتَسَمَتْهُمْ اَخْيافُ
غالب نشده، و عوامل شک و بددلی‌ آنان را دسته دسته ننموده، و اندیشه های‌ گوناگون آنان را
الْهِمَمِ. فَهُمْ اُسَراءُ ايمان، لَمْ يَفُكَّهُمْ مِنْ رِبْقَتِهِ زَيْغٌ وَلا عُدُولٌ
تقسیم نکرده. فرشتگان اسیر و پایبند ایمانند، نه انحرافی‌ آنان را از ریسمان محکم ایمان بریده، و نه سستی‌
وَ لا وَنًى وَلا فُتُورٌ. وَلَيْسَ فى اَطْباقِ السَّماءِ مَوْضِعُ اِهاب اِلاّ
و تنبلی‌ ایشان را از رشته حق جدا کرده. در طبقات آسمانها جای‌ پوست تختی‌ نیست مگر اینکه
وَ عَلَيْهِ مَلَكٌ ساجِدٌ، اَوْ ساع   حافِدٌ. يَزْدادُونَ عَلى طُولِ الطّاعَةِ
فرشته ای‌ بر آن در سجود است، یا در حال سیر و سرعت در بندگی‌ خدا. با طول عبادتشان بر
بِرَبِّهِمْ عِلْماً، وَ تَزْدادُ عِزَّةُ رَبِّهِمْ فى قُلُوبِهِمْ عِظَمـاً.
معرفتشان می‌ افزایند، و بدانوسیله عزّت و جلال خدا در دلشان افزایش می‌ یابد.
وَ مِنْها فى صِفَةِ الاَْرْضِ وَ دَحْوِها عَلَى الْماءِ
و از این خطبه است در وصف زمین و گسترش آن بر روی‌ آب
كَبَسَ الاَْرْضَ عَلى مَوْرِ اَمْواج   مُسْتَفْحِلَة، وَ لُجَج  ِ بِحار زاخِرَة،
زمین را در امواج شدید و با صولت و در دریاهای‌ پر آب فرو برد،
تَلْتَطِمُ اَواذِىُّ اَمْواجِها، وَ تَصْطَفِقُ مُتَقاذِفاتُ اَثْباجِها،
در حالی‌ که موجهای‌ عظیم آن دریاها به هم می‌ خوردند، و امواج بلند آن که در حال تدافع یکدیگر بودند به هم می‌ کوفتند
وَ تَرْغُو زَبَداً كَالْفُحُولِ عِنْدَ هِياجِها. فَخَضَعَ جِماحُ الْماءِ
و همانند شتران نر در موقع هیجان و مستی‌ کف بهوجود می‌ آوردند. پس سرکشی‌ آب به خاطر سنگینی‌ زمین
الْمُتَلاطِمِ لِثِقَلِ حَمْلِها، وَ سَكَنَ هَيْجُ ارْتِمائِهِ اِذْ وَطِئَتْهُ بِكَلْكَلِها،
حالت فروتنی‌ گرفت، و چون زمین به سینه خود به روی‌ آب قرار گرفت اضطراب و هیجان آب فرو نشست
وَ ذَلَّ مُسْتَخْذِياً اِذْ تَمَعَّكَتْ عَلَيْهِ بِكَواهِلِها. فَاَصْبَحَ بَعْدَ
و چون با شانه خود مانند حیوانی‌ که در خاک بغلتد بر روی‌ آب درغلتید آب آرام گرفت. آب پس از
اصْطِخابِ اَمْواجِهِ ساجِياً مَقْهُوراً، وَ فى حَكَمَةِ الذُّلِّ مُنْقاداً
هیجان و اضطراب امواجش آرام و مغلوب شد، و در دهنه خواری‌ مطیع و اسیر
اَسيراً. وَسَكَنَتِ الاَْرْضُ مَدْحُوَّةً فى لُجَّةِ تَيّارِهِ، وَ رَدَّتْ مِنْ نَخْوَةِ
گشت. زمینِ گسترده شده در میان آن آب پرموج ساکن شد، و آب را از نخوت و کبر و از
بَأْوِهِ وَ اعْتِلائِهِ، وَ شُمُوخ  ِ اَنْفِهِ وَسُمُوِّ غُلَوائِهِ، وَ كَعَمَتْهُ عَلى كِظَّةِ
باد دماغ و سرکشی‌ و تجاوز بازداشت، و دهان آن را که پر موج بود
جِرْيَتِهِ، فَهَمَدَ بَعْدَ نَزَقاتِهِ، وَ لَبَدَ بَعْدَ زَيَفانِ وَثَباتِهِ.
بست، و آب از آن همه هیجان و هیبت و جست و خیز به جای‌ خود نشست.
فَلَمّا سَكَنَ هَيْجُ الْماءِ مِنْ تَحْتِ اَكْنافِها، وَ حَمْلِ شَواهِقِ الْجِبالِ
پس از آنکه هیجان آب از زیر اطراف زمین ساکن شد، و کوههای‌ بلندسرکشیده را که بر دوش زمین قرار داشت
الشُّمَّخ  ِالْبُذَّخ  ِ عَلى اَكْتافِها، فَجَّرَ يَنابيعَ الْعُيُونِ مِنْ عَرانينِ اُنُوفِها،
بر روی‌ خود حمل نمود، خداوند آبهای‌ چشمه ها را از بالای‌ بینی‌ های‌ زمین (قله کوهها) به جریان انداخت،
وَ فَرَّقَها فى سُهُوبِ بيدِها وَ اَخاديدِها، وَ عَدَّلَ حَرَكاتِها
و در پهن دشت ها و رودخانه ها سرازیر ساخت، و حرکات زمین را با کوههای‌ لنگر
بِالرّاسِياتِ مِنْ جَلاميدِها وَ ذَواتِ الشَّناخيبِ الشُّمِّ مِنْ
انداخته، و به وسیله صخره های‌ بزرگ سر به فلک برداشته تعدیل
صَياخيدِها. فَسَكَنَتْ مِنَ الْمَيَدانِ لِرُسُوبِ الْجِبالِ فى قِطَع  ِ
نمود. زمین به علّت نفوذ کوهها در پهنه
اَديمِها، وَ تَغَلْغُلِها مُتَسَرِّبَةً فى جَوْباتِ خَياشيمِها، وَ رُكُوبِها اَعْناقَ
آن، و به خاطر فرو رفتن ریشه کوهها در اعماق آن، و سوار شدن آن صخره های‌ بزرگ بر گردن و
سُهُولِ الاَْرَضينَ وَ جَراثيمِها.
طبقات زیـرین آن آرامش و استقرار یافت.
وَ فَسَحَ بَيْنَ الْجَوِّ وَ بَيْنَها، وَ اَعَدَّ الْهَواءَ مُتَنَسِّماً لِساكِنِها،
خداوند میان زمین و جوّ را فراخ نمود، و هوا را برای‌ تنفس ساکنان آن مهیّا فرمود،
وَ اَخْرَجَ اِلَيْها اَهْلَها عَلى تَمامِ مَرافِقِها. ثُمَّ لَمْ يَدَعْ جُرُزَ الاَْرْضِ الَّتى
و تمام نیازمندیهای‌ اهل زمین را از دل زمین بیرون آورد. سپس بلندیهای‌ زمین را که بی‌ گیاه بود
تَقْصُرُ مِياهُ الْعُيُونِ عَنْ رَوابيها، وَلا تَجِدُ جَداوِلُ الاَْنْهارِ ذَريعَةً اِلى
و آب چشمه ها به آن نمی‌ رسید، و جویبارها وسیله ای‌ برای‌ رساندن خود به آن زمین های‌ مرتفع نمی‌ یافتند
بُلُوغِها، حَتّى اَنْشَأَ لَها ناشِئَةَ سَحاب تُحْيى مَواتَها، وَ تَسْتَخْرِجُ
رها نساخت، بلکه ابرهایی‌ آفرید تا عرصه های‌ مرده آن بلندیها را احیا کنند، و گیاهش
نَباتَها. اَلَّفَ غَمامَها بَعْدَ افْتِراقِ لُمَعِهِ وَ تَبايُنِ قَزَعِهِ،
را برویانند. ابرها را پس از پراکندگی‌ قطعاتش و جدایی‌ پاره هایش به هم الفت و التیام داد،
حَتّى اِذا تَمَخَّضَتْ لُجَّةُ الْمُزْنِ فيهِ، وَ الْتَمَعَ بَرْقُهُ فى كُفَفِهِ، وَلَمْ يَنَمْ
تا چون آب درون ابر به جنبشی‌ سخت برآمد، و در حواشی‌ آن برق بدرخشید، و درخشش برق در میان
وَميضُهُ فى كَنَهْوَرِ رَبابِهِ وَ مُتَراكِمِ سَحابِهِ، اَرْسَلَهُ سَحّاً مُتَدارِكاً،
قطعات ابر سپید و انبوه خاموش نشد، خداوند آن ابر پرباران را در حالی‌ که قطعاتش به هم پیوسته بود فروفرستاد،
قَدْ اَسَفَّ هَيْدَبُهُ، تَمْريهِ الْجَنُوبُ دِرَرَ اَهاضيبِهِ
در حالی‌ که به زمین نزدیک شدند، و بادها بارانهای‌ آن را پی‌ در پی‌ همچون دوشیدن شیر از سینه
وَ دُفَعَ شَآبيبِهِ. فَلَمّا اَلْقَتِ السَّحابُ بَرْكَ بَوانيها، وَ بَعاعَ
حیوانات دوشیدند و به شدت به زمین ریختند. زمانی‌ که ابرها سینه خود را به زمین ساییدند، و آنچه
مَا اسْتَقَلَّتْ بِهِ مِنَ الْعِبْءِ الْمَحْمُولِ عَلَيْها، اَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوامِدِ
از باران داشتند بر زمین پاشیدند، خداوند در زمین های‌
الاَْرْضِ النَّباتَ، وَ مِنْ زُعْرِ الْجِبالِ الاَْعْشابَ، فَهِىَ تَبْهَجُ بِزينَةِ
خشک گیاه، و در دامن کوهها سبزه رویاند، در این وقت زمین با آرایش مرغزارهای‌ خود به شادی‌
رِياضِها، وَ تَزْدَهى بِما اُلْبِسَتْهُ مِنْ رَيْطِ اَزاهيرِها وَ حِلْيَةِ
نشست، و از پرده لطیفی‌ از شکوفه های‌ خوشبو و زیبا که بر خود پوشیده بود، و از نظم دقیق شکوفه ها
ما سُمِطَتْ بِهِ مِنْ ناضِرِ اَنْوارِها، وَ جَعَلَ ذلِكَ بَلاغاً لِلاَْنامِ
و بوته های‌ باطراوت که چهره آن را می‌ آراست به نشاط و بهجت برخاست، و خداوند آن نباتات و گلها را توشه
وَ رِزْقاً لِلاَْنْعامِ. وَ خَرَقَ الْفِجاجَ فى آفاقِها، وَ اَقامَ الْمَنارَ لِلسّالِكينَ
آدمیان و روزی‌ چهارپایان قرار داد. و نیز راههای‌ فراخ در اطراف زمین باز کرد، و برای‌ روندگان نشانه هایی‌
عَلى جَوادِّ طُرُقِها.
نهاد تا به هر جا که بخواهند آمد و شد کنند.
فَلَمّا مَهَدَ اَرْضَهُ، وَ اَنْفَذَ اَمْرَهُ، اخْتارَ آدَمَ عَلَيْهِ السّلامُ خيرَةً مِنْ
هنگامی‌ که زمین را برای‌ زندگی‌ آماده کرد، و فرمان خود را جاری‌ ساخت، آدم(ع) را از میان مخلوق خود
خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُ اَوّلَ جِبِلَّتِهِ، وَ اَسْكَنَهُ جَنَّتَهُ، وَ اَرْغَدَ فيها اُكُلَهُ،
اختیارکرد، و او را اولین نوع از آفرینش انسان قرارداد، و دربهشت خودساکن کرد، و روزیش را درآنجافراوان نمود،
وَ اَوْعَزَ اِلَيْهِ فيما نَهاهُ عَنْهُ، وَ اَعْلَمَهُ اَنَّ فِى الاِْقْدامِ عَلَيْهِ
و او را به آنچه از خوردنش نهی‌ کرده بود یادآور شد، و به او آگاهی‌ داد که خوردن آنچه از آن نهی‌ شده قرار
التَّعَرُّضَ لِمَعْصِيَتِهِ، وَ الْمُخاطَرَةَ بِمَنْزِلَتِهِ. فَاَقْدَمَ عَلى
دادن خویش در معرض معصیت خدا، و به خطر افکندن قدر و منزلت خود است. اما آدم نسبت به آنچه از آن
ما نَهاهُ عَنْهُ مُوافاةً لِسابِقِ عِلْمِهِ. فَاَهْبَطَهُ بَعْدَ
نهی‌ شده بود اقدام کرد، تا حرکتش با علم حق که از سابق به آن تعلّق گرفته بود موافق شد. خداوند هم او را
التَّوْبَةِ لِيَعْمُرَ اَرْضَهُ بِنَسْلِهِ، وَ لِيُقيمَ الْحُجَّةَ بِهِ عَلى عِبادِهِ.
پس از توبه به زمین آورد تا با نسلش زمین را آباد کند، و به وسیله او حجت را بر بندگان اقامه نماید.
وَ لَمْ يُخْلِهِمْ بَعْدَ اَنْ قَبَضَهُ مِمّا يُؤَكِّدُ عَلَيْهِمْ حُجَّةَ رُبُوبِيَّتِهِ، وَ يَصِلُ
پس از قبض روح آدم حیات بندگان را از حجّت ربوبی‌ و طریق اتّصال بین
بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَعْرِفَتِهِ، بَلْ تَعاهَدَهُمْ بِالْحُجَج  ِ عَلى اَلْسُنِ الْخِيَرَةِ مِنْ
آنان و معرفت خود خالی‌ نگذاشت، بلکه به وسیله حجّت هایی‌ که بر زبان برگزیدگان از انبیائش
اَنْبِيائِهِ، وَ مُتَحَمِّلى وَدائِعِ رِسالاتِهِ قَرْناً فَقَرْناً، حَتّى تَمَّتْ
ارسال کرد، وهمه آنان به دنبال هم در هردوره ای‌ ابلاغ کننده پیامهای‌ او بودند با مردم رابطه برقرار نمود، تابهوسیله
بِنَبِيِّنا مُحَمَّد صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حُجَّتُهُ، وَ بَلَغَ الْمَقْطَعَ عُذْرُهُ
پیامبر ما محمّد صلّی‌ اللّه علیه وآله حجّتش تمام شد، و جای‌ عذری‌ باقی‌ نماند و تهدیدش درباره مجرمان
وَ نُـذْرُهُ.
به نهایت رسید.
وَ قَدَّرَ الاَْرْزاقَ فَكَثَّرَها وَ قَلَّلَها، وَ قَسَّمَها عَلَى
روزی‌ِ مردم را مقدر فرمود و آن را برای‌ برخی‌ فراوان و برای‌ بعضی‌ دیگر اندک قرار داد، و ارزاق را بر
الضِّيقِ وَ السَّعَةِ، فَعَدَلَ فيها لِيَبْتَلِىَ مَنْ اَرادَ بِمَيْسُورِها
مبنای‌ تنگی‌ و فراخی‌ قسمت نمود، و در این تقسیم بندی‌ عدالت به خرج داد تا هرکس را بخواهد با فراوانی‌ رزق
وَ مَعْسُورِها، وَ لِيَخْتَبِرَ بِذلِكَ الشُّكْرَ وَالصَّبْرَ مِنْ غَنِيِّها
و کمی‌ آن آزمایش کند، و بدینوسیله ثروتمندان و فقرا را از جهت شکر نعمت و تحمل سختی‌ در مجرای‌
وَ فَقيرِها. ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِها عَقابيلَ فاقَتِها، وَ بِسلامَتِها طَوارِقَ
امتحان قرار دهد. آن گاه روزی‌ فراخ را با سختی‌ و پریشانی‌ درهم آمیخت، و با تندرستی‌ آفتهای‌
آفاتِها، وَ بِفُرَجِ اَفْراحِها غُصَصَ اَتْراحِها. وَ خَلَقَ الاْجالَ، فَاَطالَها
دردناک قرار داد، و شادیهای‌ غمزدا را با غصه و اندوه مقرون نمود. مدت عمرها را معین کرد، بعضی‌ را طولانی‌
وَ قَصَّرَها، وَ قَدَّمَها وَ اَخَّرَها، وَ وَصَلَ بِالْمَوْتِ اَسْبابَها،
و برخی‌ را کوتاه، و بعضی‌ را مقدم و برخی‌ را مؤخّر نمود، و رشته همه عمرها را به مرگ متصل ساخت،
وَ جَعَلَهُ خالِجاً لاَِشْطانِها، وَ قاطِعاً لِمَرائِرِ اَقْرانِها.
و مرگ را درهم پیچنده رشته های‌ زندگی‌، و عامل گسیختن پیوندهای‌ محکم قرار داد.
عالِمُ السِّرِّ مِنْ ضَمائِرِ الْمُضْمِرينَ، وَ نَجْوَى الْمُتَخافِتينَ،
خداوند آگاه است از اسرار نهان مردم، و از پنهان سخن گفتن رازگویان،
وَ خَواطِرِ رَجْمِ الظُّنُونِ، وَ عُقَدِ عَزيماتِ الْيَقينِ،
و از آنچه در خاطرشان به سبب گمان خطور می‌ کند، و به آنچه بر آن با یقین تصمیم می‌ گیرند،
وَ مَسارِقِ ايماضِ الْجُفُونِ، وَ ما ضَمِنَتْهُ اَكْنانُ الْقُلُوبِ
و از نگاههای‌ خیانت آلود چشم که به صورت مخفی‌ انجام می‌ گیرد، و به آنچه در نهان دلهاست
وَ غَياباتُ الْغُيُوبِ، وَ ما اَصْغَتْ لاِسْتِراقِهِ مَصائِخُ الاَْسْماع  ِ،
و به نادیدنیهای‌ اعماق غیب، و به مطالبی‌ که گوشها مخفیانه می‌ شنود،
وَ مَصائِفِ الذَّرِّ، وَ مَشاتِى الْهَوامِّ، وَ رَجْعِ الْحَنينِ مِنَ الْمُولَهاتِ،
و به درون لانه های‌ تابستانی‌ موران، و مراکز زمستانی‌ حشرات، و ناله ماده شتران فرزند از دست داده،
وَ هَمْسِ الاَْقْدامِ، وَ مُنْفَسَح  ِ الثَّمَرَةِ مِنْ وَلائِج  ِ غُلُفِ الاَْكْمامِ،
و صدای‌ آهسته قدمها، و محل روییدن و رشد میوه ها که در غلاف پرده های‌ شکوفه هاست،
وَمُنْقَمَع  ِ الْوُحُوشِ مِنْ غيرانِ الْجِبالِ وَ اَوْدِيَتِها، وَ مُخْتَبَاِ الْبَعُوضِ
و به مخفیگاه بیشه های‌ حیوانات وحشی‌ در شکاف کوهها و درّه ها، و به نهانگاه پشه ها در لابلای‌
بَيْنَ سُوقِ الاَْشْجارِ وَاَلْحِيَتِها، وَ مَغْرِزِ الاَْوْراقِ مِنَ الاَْفْنانِ، وَ مَحَطِّ
ساقه های‌ درختان و پوست آنها، و جای‌ روییدن برگها از شاخه ها، و محل فرودآمدن
الاَْمْشاجِ مِنْ مَسارِبِ الاَْصْلابِ، وَ ناشِئَةِ الْغُيُومِ وَ مُتلاحِمِها،
نطفه ها از مسیر اصلاب، و به ابرهای‌ برآمده در فضا و محل به هم پیوستن آنها،
وَ دُرُورِ قَطْرِ السَّحابِ فى مُتَراكِمِها، وَ ما تَسْفِى الاَْعاصيرُ
و ریزش باران از ابرهای‌ انبوه، و به آنچه گردبادها با دامنه خود
بِذُيُولِها، وتَعْفُو الاَْمْطارُ بِسُيُولِها، وَ عَوْمِ بَناتِ الاَْرْضِ فى كُثْبانِ
می‌ پاشند، و به آنچه سیل های‌ تولید شده از باران نابود می‌ کنند، و بر فرو رفتن و حرکت حشرات در
الرِّمالِ، وَ مُسْتَقَرِّ ذَواتِ الاَْجْنِحَةِ بِذُرى شَناخيبِ الْجِبالِ،
ریگستانها، و به جایگاه پرندگان بر قلّه های‌ بلند کوهها،
وَ تَغْريدِ ذَواتِ الْمَنْطِقِ فى دَياجيرِ الاَْوْكارِ، وَ ما اَوْعَبَتْهُ الاَْصْدافُ
و نغمه سرایی‌ نغمه سرایان در تاریکی‌ لانه ها، و آنچه در صدفهاست و موج
وَحَضَنَتْ عَلَيْهِ اَمْواجُ البِحارِ، وَ ما غَشِيَتْهُ سُدْفَةُ لَيْل، اَوْ ذَرَّ عَلَيْهِ
دریا آن را پرورش داده، و به آنچه تاریکی‌ شب آن را پوشانده، یا خورشید بر
شارِقُ نَهار، وَ مَا اعْتَقَبَتْ عَلَيْهِ اَطْباقُ الدَّياجيرِ وَ سُبُحاتُ النُّورِ،
آن تابیده، و آنچه را تاریکی‌ ها و روشنایی‌ ها به دنبال هم در بر می‌ گیرند،
وَ اَثَرِ كُلِّ خَطْوَة، وَ حِسِّ كُلِّ حَرَكَة، وَ رَجْعِ كُلِّ كَلِمَة، وَتَحْريكِ
و به اثر هر قدمی‌، و صدای‌ هر حرکتی‌، و آوای‌ هر سخنی‌، و حرکت
كُلِّ شَفَة، وَ مُسَتَقَرِّ كُلِّ نَسَمَة، وَ مِثْقالِ كُلِّ ذَرَّة، وَ هَماهِمِ كُلِّ نَفْس
هر لبی‌، و جایگاه هر جانداری‌، و وزن هر ذرّه ای‌، و همهمه هر صاحب
هامَّة، وَ ما عَلَيْها مِنْ ثَمَرِ شَجَرَة، اَوْ ساقِطِ وَرَقَة، اَوْ قَرارَةِ نُطْفَة،
نفسی‌، و آنچه از میوه درختان بر زمین افتاده، یا برگهایی‌ که روی‌ زمین ریخته، و از قرارگاه نطفه،
اَوْ نُقاعَةِ دَم وَمُضْغَة، اَوْ ناشِئَةِ خَلْق وَ سُلالَة. لَمْ تَلْحَقْهُ فى ذلِكَ
یا خون جمع شده و مضغه، یا خلقت و نسل جدیدی‌ که صورت گرفته. در این آگاهی‌ هیچ مشقتی‌
كُلْفَةٌ، وَ لاَ اعْتَرَضَتْهُ فى حِفْظِ مَا ابْتَدَعَ مِنْ خَلْقِهِ عارِضَةٌ،
به او نرسد، و در حفظ آنچه آفریده هیچ مانعی‌ بر سر راه او قرار نگیرد،
وَلاَ اعْتَوَرَتْهُ فى تَنْفيذِ الاُْمُورِ وَ تَدابيرِ الْمَخْلُوقينَ مَلالَةٌ وَلا فَتْرَةٌ،
و در اجرای‌ امور و تدبیر وضع مخلوقات هیچ ملالت و سستی‌ به او دست ندهد،
بَلْ نَفَذَهُمْ عِلْمُهُ، وَ اَحْصاهُمْ عَدُّهُ، وَ وَسِعَهُمْ عَدْلُهُ،
بلکه آگاهیش بر همه آنها نافذ است، و بر شماره تمام مخلوقات احاطه دارد، و عدلش بر همه گسترده است،
وَ غَمَرَهُمْ فَضْلُهُ، مَعَ تَقْصيرِهِمْ عَنْ كُنْهِ ما هُوَ اَهْلُهُ.
و فضلواحسانش همه را فراگیراست، در عین حالی‌ که تمام مخلوقات نسبت به آنچه شایسته مقام اوست تقصیردارند.
اللَّهُمَّ اَنْتَ اَهْلُ الْوَصْفِ الْجَميلِ، وَالتَّعْدادِ الْكَثيرِ. اِنْ تُؤَمَّلْ
خداوندا، تو شایسته وصف زیبایی‌، و زیبنده شمارش نعمتهای‌ بی‌ پایان. بهترینی‌ برای‌ آرزو شدن
فَخَيْرُ مَأْمُول، وَ اِنْ تُرْجَ فَاَكْرَمُ مَرْجُوٍّ. اللَّهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لى فيما
اگر آرزو شوی‌، و گرامی‌ ترینی‌ برای‌ امید بستن اگر به تو امید بسته شود. خداوندا، به آنچه به من لطف کردی‌
لااَمْدَحُ بِهِ غَيْرَكَ، وَلا اُثْنى بِهِ عَلى اَحَد سِواكَ، وَ لا اُوَجِّهُهُ اِلى
نمی‌ توانم جز تو را مدح کنم، و به آن نمی‌ توانم جز تو را ثنا بگویم، من حمد و ثنایم را به
مَعادِنِ الْخَيْبَةِ وَ مَواضِعِ الرِّيبَةِ. وَ عَدَلْتَ بِلِسانى عَنْ مَدائِحِ
معادن ناامیدی‌ و مواضع تردید و تهمت (که حمد غیرتوست) نمی‌ برم. تو زبانم را از ستایش
الاْدَمِيِّينَ، وَالثَّناءِ عَلَى الْمَرْبُوبينَ الْمَخْلُوقينَ. اللَّهُمَّ وَ لِكُلِّ مُثْن
آدمیان و ثنای‌ موجودات آفریده و مورد تربیت خودت برگرداندی‌. الهی‌، برای‌ هر
عَلى مَنْ اَثْنى عَلَيْهِ مَثُوبَةٌ مِنْ جَزاء، اَوْ عارِفَةٌ مِنْ عَطاء، وَ قَدْ
ثناگویی‌ اجری‌ از پاداش و احسانی‌ از عطاست، من از تو
رَجَوْتُكَ دَليلاً عَلى ذَخائِرِ الرَّحْمَةِ، وَ كُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ. اللَّهُمَّ وَ هذا
امید دلالت به سوی‌ ذخائر رحمت و گنجهای‌ مغفرتت دارم. بارالها، اینجا
مَقامُ مَنْ اَفْرَدَكَ بِالتَّوْحيدِ الَّذى هُوَ لَكَ، وَ لَمْ يَرَ مُسْتَحِقّاً لِهذِهِ
جایگاه کسی‌ است که تو را به یکتایی‌ که خاص توست شناخته، و برای‌ این ثناگوییها و ستایش ها
الْمَحامِدِ وَ الْمَمادِح  ِ غَيْرَكَ، وَ بى فاقَةٌ اِلَيْكَ لايَجْبُرُ مَسْكَنَتَها اِلاّ
کسی‌ را جز تو سزاوار ندیده، و مرا به تو حاجت و نیازی‌ است که آثار ناگوار آن را جز فضل و احسان
فَضْلُكَ، وَلايَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِها اِلاّ مَنُّكَ وَ جُودُكَ. فَهَبْ لَنا فى هذَا
تو جبران نمی‌ کند، و مرا از زمینگیری‌ آن جز عطا و جود تو بلند نمی‌ کند. پس در این مقامِ مناجات
الْمَقامِ رِضاكَ، وَ اَغْنِنا عَنْ مَدِّ الاَْيْدى اِلى سِواكَ، اِنَّكَ عَلى كُلِّ
خشنودیت را به ما ارزانی‌ دار، و ما را از دست حاجت بردن به سوی‌ غیر خودت بی‌ نیاز کن، که مسلّماً
شَىْء قَديرٌ.
تو بر هر چیز توانایی‌.



پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^