فارسی
سه شنبه 04 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 13 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مراقب باش

امام صادق (عليه السلام) به يكی از يارانش به نام اسحاق بن عمار فرمود :

ای اسحاق ! از خدا بترس چنان كه گويی او را با دو چشم سر در برابر خود می بينی ، و اگر تو او را نمی بينی بی ترديد او تو را می بيند ; و اگر اعتقادت بر اين باشد كه او تو را نمی بيند يقيناً كافر شده ای ; و اگر معتقدی كه تو را می بيند آن گاه در برابر ديد او دست به گناه بزنی مسلماً او را از پست ترين بينندگان قرار داده ای !!(221)

 

مردگان اينگونه محشور می شوند

امام صادق (عليه السلام) می فرمايند : جبرييل به محضر رسول خدا (صلی الله عليه وآله)آمد و آن حضرت را به قبرستان بقيع برد ، او را كنار قبری آورد و مرده آن قبر را صدا زد كه به اذن حق برخيز ! مردی كه موی سر و صورتش سپيد بود از قبر درآمد ، از صورتش خاك را می زدود و می گفت : الحمد للّه و اللّه اكبر ، جبرييل به او خطاب كرد : به اذن خدا باز گرد ، سپس پيامبر را كنار قبری ديگر آورد و به مرده قبر خطاب كرد : به اجازه خدا برخيز ، مردی سياه روی برخاست و می گفت : وا حسرتا ، وای از هلاكت و بيچارگی ! جبرييل به او گفت : به جايی كه بودی به اذن خدا باز گرد ، سپس گفت : ای محمد ! تمام اموات بدين صورت در قيامت محشور می شوند(222) .

 

مريم و يوسف زيباتر بودند يا تو ؟

عبد الاعلی مولی آل سام می گويد از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم ، می فرمودند :

در قيامت زنی زيبا چهره را كه به خاطر زيباييش در دنيا دچار فتنه شد به دادگاه الهی می آورند ، می گويد : پروردگارا ! مرا زيبا آفريدی تا جايی كه به خاطر زيباييم برخورد كردم به آنچه كه برخورد كردم ، در آن هنگام حضرت مريم (عليها السلام)را می آورند و در جواب آن زن گفته می شود : تو نيكوتری يا مريم ؟ ما مريم را نيكو آفريديم ولی خود را از فتنه حفظ كرد ! جوانی نيكو صورت را می آورند كه در دنيا محض زيبايی چهره و اندامش دچار فتنه شد ، عرضه می دارد : خداوندا ! به من چهره زيبا دادی تا جايی كه ديدم از زنان آنچه را ديدم . در آن وقت يوسف را می آورند و در پاسخ آن جوان گفته می شود : تو زيباتری يا يوسف ؟ ما يوسف را زيبا آفريديم ولی او به خاطر زيباييش دچار فتنه نشد . مبتلا به بلا را می آورند كه به خاطر بلايش و صبر نكردنش گرفتار فتنه شد ، می گويد : خداوندا ! بلا را بر من سخت گرفتی ، من هم تاب و طاقتم را از دست دادم و دچار فتنه شدم . ايوب (عليه السلام) را می آورند و به شخص بلا كشيده می گويند : بلای تو شديدتر بود يا ايوب ؟ او به بلا دچار شد ، ولی گرفتار فتنه نشد(223) !

 

مشروبخوار و توبه

فيض كاشانی آن چشمه فيض و دانش ، و منبع بصيرت و بينش در كتاب پرقيمت « محجة البيضاء » نقل می كند : مردی بود شرابخوار ، خانه اش مركز اجتماع اهل فسق و فجور بود . روزی دوستانش را برای شرابخواری و لهو و لعب دعوت كرد ، چهار درهم به غلامش داد تا برای ميهمانان ميوه تهيه كند ، غلام از كنار خانه يكی از اوليای خدا به نام منصور بن عمّار عبور كرد ، شنيد آن مرد خدا برای نيازمندی طلب كمك می كند و می گويد : هر كس چهار درهم برای حل مشكل محتاجی كمك نمايد من به او چهار دعا می كنم .

غلام چهار درهم را به آن مرد خدا تقديم كرد ، او به غلام گفت : برای تو از خدا چه بخواهم ؟ گفت : چهار چيز برای من از خداوند مهربان بطلب :

1 ـ آزادی از بردگی 2 ـ خروج از تهيدستی و فقر 3 ـ بازگشت و توبه اربابم به حق 4 ـ آمرزش خداوند برای من و اربابم و خودت !

غلام با دست خالی به خانه برگشت ، ارباب گفت : چرا دير آمدی و چرا ميوه نياوردی ؟ داستان چهار درهم و چهار دعا را برای ارباب گفت .

ارباب از اين قضيه خوشحال شد ، برق بيداری به دلش افتاد ، چهار هزار درهم به غلام داد و گفت : برو تو را در راه خدا آزاد كردم و خود نيز به عرصه توبه و انابه درآمدم ، ولی خودم را لايق مغفرت و آمرزش نمی بينم !

شب در عالم رؤيا به او گفته شد : آنچه وظيفه تو بود انجام دادی ، آنچه وظيفه من نسبت به گنهكار تائب است آيا گمان می بری كه انجام نگيرد ؟ من ، تو و غلام و منصور بن عمّار و آنان را كه حاضر بودند آمرزيدم(224) !

 

 

مكاشفه حضرت حسين (عليه السلام)

ديده حقّ بين حضرت حسين (عليه السلام) در مكاشفه ای در سحرگاه شب عاشورا حقيقت اين دو گروه متضاد را مشاهده كرد ، و بر اساس مكاشفه آن حضرت از گروه حقّ ، تعبير به گروه آسمانی ، عرشی و ملكوتی ، و از گروه باطل به عنوان زمينی ياد شده است :

حضرت حسين (عليه السلام) را در سحرگاه شب عاشورا خواب فرا گرفت ، چون بيدار شد فرمود :

« سگ هايی را ديدم كه بر من حملهورند ، در ميان آن ها سگ چند رنگی بود كه شديدتر بر من تاخت . گمانم آن است كه آن كه مرا می كشد و خونم را می ريزد ، پيكرش پيس باشد ! !

و پيكر شمر چنين بود .

سپس جدّم رسول خدا را در خواب ديدم كه به من فرمود :

فرزندم ! تو شهيد آل محمّد هستی . سماواتيان و آسمانيان ديدار ترا به يك ديگر مژده می دهند ، فردا افطارِ تو نزد من خواهد بود ، شتاب كن و زود بيا ، درنگ روا مدار . . . »(225)

حسين (عليه السلام) فرمان جدّش را اطاعت كرد ، درنگی نكرد و شبی نگذشت كه به سوی نيای بزرگوار شتافت .

دو مكاشفه بود و دو نمايش حقيقت .

مكاشفه نخستين ، پرده را برداشت و حقيقت دشمنان حسين را برملا كرد ، سگان درّنده ای كه پيشرو آن ها سگی متعفّن و پيس بود ، سگی كه درونش بر برونش اثر گذارده و او را مجموعه ای از لكّه های ننگ نشان می داد .

سگ درّنده ، سمبل ظلم و بيدادگری است ، سمبل تعدّی و تجاوز و ستمگری است .

سگ درّنده ، بجز آكنده كردن شكم از گوشت و پوست و استخوان ضعيفان ، كاری ديگر از وی ساخته نيست .

اگر بخواهند مجسّمه ای از ظلم بسازند ، شايسته تر از سگ درّنده نمونه ای بهتر و برتر يافت نمی شود ; به ويژه اگر مجموعه ای از لكّه های چركين ننگ باشد .

دوّمين مكاشفه ، نمايش دوستان حضرت حسين (عليه السلام)و نشان دهنده راه او و تقديرنامه ای از مقام مقدّس حضرت حقّ است ، كه به وسيله پيامبرش برای حسين فرستاده شده است . چنين كسی شايسته است كه آسمانيان ، سماواتيان و ملكوتيان اشتياق زيارتش را داشته باشند .

سطح فكر زمينی ها ، پايين تر از آن است كه حسين را بشناسند ، زمينی حسين را به قتل می رساند ، آسمانی حسين را بالای سر جا می دهد .

هنگامه كربلا ، نبرد ميان زمينی و آسمانی بود ، حسين رهبر آسمانيان ! سپاه حسين همه آسمانی و پرواز آن ها به سوی آسمان ها بود .

كربلا ، دروازه و راه بهشت شد ، و كاروان كربلايی به رهبری حسين بهشتی شد .

يزيد ، رهبر زمينی ها بود ، همه را با خود به زير زمين برد و به درون دوزخ جای داد ، و كربلا برای آن ها دروازه جهنم و بدبختی در دو جهان بود .

قرآن ، برای مردم با ايمان شفا است و رحمت ، و برای ظالمين دمار و خسارت ، و كربلا يكی از مظاهر قرآن است .

حسين ، رهبر آسمانيان بوده و هست ، و كسی كه راه حسين را بپيمايد به آسمان خواهد رفت ، به بالاتر و بالاتر ، تا برسد به جايی كه در وَهم نيايد و حقيقتش از تصوّرش برتر باشد ، زيباتر باشد ، شيرين تر باشد(226) .

 

من هم مانند تو اشتباه می كنم

عوف بن عبدالله خدمتكاری داشت كه هرگاه اشتباه می كرد به او می گفت : دقيقاً تو هم مانند آقا و مولايت عوف بن عبدالله هستی ، به همان صورت كه تو نسبت به مولايت كه من هستم اشتباه می كنی من هم شبانه روز چند بار نسبت به مولايم اشتباه می كنم . دو نفری ما در اين زمينه يكی هستيم .

روزی خدمتكار مرتكب كاری شد كه عوف بن عبدالله به شدت خشمگين شد ، وی را صدا زد و گفت : امروز چنان مرا به خشم آوردی كه می خواستم تو را به عقوبت سختی دچار كنم ، ولی به تو می گويم در راه خدا آزادی كه حق زدن از من سلب شود ، برو كه خدا تو را به من سفارش كرده كه از تو گذشت كنم .

 

موانع استجابت دعا

حضرت سجاد (عليه السلام) هفت گناه را از موانع استجابت دعا می داند :

1 ـ نيت بد . 2 ـ صفات پنهانی زشت . 3 ـ دو رويی و نفاق با برادران دينی . 4 ـ باور نداشتن و از دست رفتن اوقات آنها . 5 ـ به تأخير انداختن نمازهای واجب تا گذشتن و از دست رفتن اوقات آنها . 6 ـ ترك نيكی و صدقه كه وسيله تقرب به خداست . 7 ـ به كار بردن كلمات زشت و ركيك در گفتار با مردم و آلوده بودن زبان به فحش و ناسزا(227) .

 

موسی و قارون

علامه مجلسی از علی بن ابراهيم قمی روايت می كند : چون قارون به انكار موسی و تكذيب نبوتش برخاست و از پرداخت زكات مال امتناع ورزيد و به موسی تهمت زد ، موسی به حضرت حق شكايت كرد ، حق تعالی فرمود : آسمان ها و زمين را فرمان دادم تو را اطاعت كنند ، هر فرمانی می خواهی به آنان بده .

موسی به سوی خانه قارون روان شد ، در حالی كه قارون به كارمندانش امر كرده بود درهای قصرش را به روی موسی ببندند . موسی هنگامی كه به قصر قارون رسيد و ديد درها را به رويش بسته اند ، اشاره ای به درها كرد ، پس همه درها باز شدند . چون قارون نگاهش به موسی افتاد ، دانست كه موسی با عذاب آمده ، عرضه داشت : ای موسی ! از تو می خواهم به حق خويشاوندی و قرابتی كه ميان من و توست به من رحم كنی . موسی گفت : ای فرزند لاوی ! با من سخن مگوی كه سودی برای تو ندارد . پس به زمين خطاب كرد : قارون را بگير . پس قصر با آن چه در آن بود به زمين فرو رفت . قارون در آن حال گريست و باز به موسی به حق خويشاوندی و قرابت سوگند داد . ولی موسی پاسخ گفت : ای فرزند لاوی ! با من سخن مگوی . قارون گرچه استغاثه كرد ، ولی موسی كه از حركات ناهنجار او دلش سوخته بود به استغاثه او جواب نداد ، موسی پس از هلاكت قارون به محل مناجات خود رفت . . . حق تعالی به او فرمود : ای موسی ! قارون و قومش به تو استغاثه نمودند ، ولی تو به فرياد آنان نرسيدی ، به عزّت و جلالم سوگند اگر به من رو آورده بود به فريادش می رسيدم ولی چون تو را خواند و به تو متوسّل شد او را به تو واگذاشتم !!

حق تعالی گفت : قارون زار زار *** خواند ای موسی تو را هفتاد بار

تو ندادی هيچ بار او را جواب *** گر به زاری يك رهم كردی خطاب

شاخ شرك از جان او بركندمی *** خلعت دين در سرش افكندمی

كردی ای موسی به صد دردش هلاك *** خاكسارش سر فرو دادی به خاك

گر تو او را آفريده بوده ای *** در عذابش آرميده بوده ای

آنكه بر بی رحمتان رحمت كند *** اهل رحمت را ولی نعمت كند

هست درياهای فضلش بی دريغ *** در بر آن جرمها يك اشك ميغ

هركه را باشد چنان بخشايشی *** كی تغير آرد از آلايشی

هركه او عيب گنهكاران كند *** خويش را از خيل جباران كند(228)

موسی و نماز

حضرت كليم الله كه از انبيای اولواالعزم است ، مورد عنايت خاصّ حضرت محبوب بود .

ياد آن حضرت و اوصاف حميده او در قرآن مجيد زياد آمده است .

او زمانی كه به هدايت حضرت حق ، در مسير مدين و مصر به وادی سينا و منطقه طور رسيد ، برای اوّلين بار طنين دلربای صدای معشوق را بدين گونه شنيد :

( يَامُوسَی * إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُویً وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَی * إِنَّنِي أَنَا اللهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي )(229) .

ای موسی ! من پروردگار تو هستم ، كفش از پای بيرون كن ( : از همه جز من قطع علاقه نما ) ، چون هم اكنون در وادی مقدّسی .

من تو را به مقام شامخ رسالت برگزيده ام ، بنابراين به آنچه به تو وحی می شود گوش فرا ده .

منم خدای يكتا ، خدايی جز من نيست ، پس مرا اطاعت كن و در مسير عبادت من قرار گير و نماز را به خاطر ياد من به پای دار .

آری ، نمازی كه همراه با شرايط ظاهری و باطنی اقامه شود ياد حضرت محبوب را در دل زنده می سازد و حاكميّت آن ياد را در اعمال و اخلاق می گستراند و امنيّتی همه جانبه در قلب ايجاد می كند به طوری كه انسان از شرّ شياطين در مصونيّت الهی می رود و از بركت آن امنيّت ، سعادت دنيا و آخرت آدمی تضمين می شود .

( أَلاَ بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ )(230) .

آگاه باشيد ، با ياد خدا دلها آرامش و امنيّت يابد .

چون امنيّت به وسيله نماز با شرايط و عبادت با حال ، حكومتش را در عرش قلب برقرار كرد ، به هنگام مرگ و سفر به آخرت ، دارنده قلب مطمئن مخاطب به خطاب حضرت حق می شود و آن وقت ، مردن برای انسان ازعسل شيرين تر می گردد :

( يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَی رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي )(231) .

ای صاحب نفس با آرامش ! به پروردگارت برگرد در حالی كه راضی هستی و از تو خشنودند ، پس در عباد من وارد شو و به بهشتم درآی .

 

مهلت به تنگ دستان باعث نجات است

رسول خدا فرمود : در قيامت مردی را كه بر اثر گناه ، اسراف بر وجود خود داشته حسابرسی می كنند و برای او حسنه ای كه سبب نجاتش شود نمی يابند ، به او می گويند : هرگز كار خيری انجام داده ای ؟ می گويد : نه ، ولی مردی بودم كه از ثروتم به مردم قرض می دادم و به جوانانی كه پيرامونم بودند می گفتم : با ثروتمندانی كه از آنان طلبكارم نرمی و مدارا داشته باشيد و تنگدستان را مهلت دهيد ( يا از آنها بگذريد ) . خدا می فرمايد : من به آسان گرفتن بر او و نرمی و مدارای به او شايسته ترم . پس خدا از او بگذرد و وی را بيامرزد(232) .

 

مؤمن با چه چيز شناخته می شود ؟

يكی از همسران پيامبر می گويد : از رسول الهی پرسيدم :

بِمَ يُعْرَفُ المُؤْمِنُ ؟ قالَ : بِوَقارِهِ وَلينِ كَلامِهِ وَصِدْقِ حَدِيثِهِ(233) .

مؤمن با چه برنامه ای شناخته می شود ؟ فرمودند : با متين بودن و نرمی كلام و راستی در گفتار .

 

نامه ای بسيار مهم از حضرت رضا به حضرت جواد (عليهما السلام)

بزنطی كه از بزرگان اهل حديث و انسانی با كرامت است می گويد : نامه حضرت رضا (عليه السلام) را به حضرت جواد (عليه السلام) كه از مرو به مدينه نوشته بودند به اين مضمون خواندم :

به من خبر رسيده كه غلامان و خادمان بيت هرگاه سوار بر مركب می شوی تا از خانه بيرون بروی تو را از درب كوچك خانه بيرون می برند ، اين عمل ريشه در بخل آنان دارد تا از جانب تو به احدی خير نرسد .

از تو می خواهم به حقی كه به عنوان پدر و امام بر تو دارم ، رفت و آمدت جز از درب بزرگ خانه نباشد ، وقتی سوار می شوی درهم و دينار همراهت باشد ، احدی به تو عرض حاجت نكند جز اينكه به او عطا كنی .

اگر عموهايت از تو درخواست كردند به آنان ببخشی كمتر از پنجاه دينار مده ، اگر خواستی بيشتر بپردازی اختيارش با توست ، و اگر عمه هايت از تو درخواست نمودند كمتر از بيست و پنج دينار نپرداز ، بيشتر خواستی بپردازی حق با توست ، من می خواهم خداوند به تو مقام و مرتبت دهد . انفاق كن و وحشت از تنگدستی و نداری نداشته باش كه عنايت كننده به تو صاحب عرش است(234) .

 

 

 

نجات از اعدام به سبب حسنات اخلاقی

وجود مبارك حضرت صادق (عليه السلام) می فرمايد : اسيرانی را كه به محضر پيامبر اسلام آوردند حضرت به كشتن همه آنان جز يكی فرمان داد . اسير به حضرت گفت : پدر و مادرم فدايت ، از ميان اينان چه شد مرا آزاد كردی ؟ حضرت فرمود : جبرئيل از جانب خدای ( عزّ و جلّ ) به من خبر داد كه تو دارای پنج خصلتی كه خدا و رسولش آنها را دوست دارد :

1 ـ نسبت به ناموست دارای غيرت شديدی هستی .

2 ـ اهل جود و سخايی .

3 ـ آراسته به حسن خلقی .

4 ـ زبانی راستگو داری .

5 ـ و اهل شجاعتی .

هنگامی كه اسير محكوم ، اين حقايق را شنيد مسلمان شد ، و اسلامش نيكو گشت و در جهادی در ركاب پيامبر به جهادی شديد و سخت برخاست و به شرف شهادت نايل آمد(235) .

 

 

 

نجات در چيست ؟

شخصی از رسول خدا (صلی الله عليه وآله) پرسيد : نجات در چيست ؟ فرمود : انسان به خاطر جلب نظر مردم به عبادت برنخيزد(236) .

 

نصيحت امام سجاد (عليه السلام) به دلقكی بيكار

امام صادق (عليه السلام) روايت می كند : دلقكی بيكار در مدينه بود كه اهل مدينه از دلقك بازی و سخنانش به خنده می آمدند . روزی به مردم گفت : اين مرد مرا خسته و درمانده كرد ( منظورش حضرت علی بن الحسين (عليه السلام) بود ) .

آن گاه به مردم خطاب كرد كه هيچ كاری از كارهای من او را به خنده نياورده و به ناچار بايد ترفندی به كار گيرم تا او را بخندانم !

امام ششم (عليه السلام) می فرمايد : روزی علی بن الحسين (عليهما السلام) در حالی كه دو نفر از غلامانش او را همراهی می كردند از منطقه ای عبور می كردند ، آن دلقك به سوی حضرت آمد و ردای مباركش را از پشت سرش ربود ، دو خدمتكار حضرت او را دنبال كردند و ردا را از دستش گرفته به جانب حضرت آوردند و به دوش مباركش انداختند . حضرت در حالی كه خود را از چشم انداز آن دلقك پنهان می داشتند و ديده از زمين برنمی گرفتند به دو خدمتكارش فرمودند : اين چه اتفاقی بود كه رخ داد ؟ گفتند : مردی دلقك است كه مردم مدينه را می خنداند و از اين راه نان می خورد ! امام فرمود : به او بگوييد وای بر تو ! برای خدا روزی است كه در آن روز ، بيكاران و بيعاران زيان می كنند(237) .

 

نصيحت شيطان به نوح

امام صادق (عليه السلام) فرمود : هنگامی كه نوح از كشتی پياده شد ، ابليس نزد او آمد و گفت : در روی زمين انسانی بر من منّتی بزرگتر از تو ندارد ، از خدا بر ضدّ اين بدكاران عذاب خواستی ، در نتيجه سبب راحت من شدی ، آيا تو را به دو خصلت آگاه نكنم ؟ از حسد بپرهيز كه بر سر من آورد آنچه را آورد ، و از حرص دوری كن كه بر سر آدم آورد آنچه آورد ! (238)

رسول خدا (صلی الله عليه وآله) فرمود : حريص ميان هفت بلای دشوار است : فكری كه بدنش را زيان می زند و وی را سودی نمی دهد ، غصه و اندوهی كه پايان ندارد ، رنجی كه جز با مرگ از آن راحت نمی شود ، هنگام راحت دچار رنجی سخت است ، ترسی كه عاقبت در آن افتد ، حزنی كه خوشی را بر او تلخ می كند ، حسابی كه از عذاب خدا به خاطر آن رهايی نيابد مگر اين كه خدا او را عفو كند ، عذابی كه از آن گريزگاه و چاره بدست نياورد(239) .

 

نظر چاره ساز

در شرح حال محمود غزنوی كه چند روزی بر تخت حكومت تكيه داشت نوشته اند : روزی عبورش به لب دريا افتاد ، ديد جوانی در كمال حزن و اندوه آنجا نشسته و دام خود را برای ماهيگيری به دريا انداخته .

سلطان ، از علّت حزن و اندوه او پرسيد . جوان گفت : پادشاها ! چرا غمگين و محزون نباشم ، من و برادرانم هفت يتيم فقير هستيم و دارای مادری پير و سال خورده ، من كه پس از پدر عهده دارمخارج اين عائله سنگين شده ام ، برای تأمين مخارج ، هر روز لب دريا می آيم ، گاهی يك ماهی و زمانی دو ماهی صيد می كنم و با زحمت و دشواری مخارج سنگين اين خانواده يتيم را به دوش می كشم . شاه گفت : علاقه داری امروز در صيد ماهی با هم شركت كنيم ؟ جوان گفت :آری . شاه گفت : دام صيادی را به نام شريكت از آب بيرون آور . جوان اندكی صبر كرد و سپس بندهای دام را گرفت تا آن را از آب بيرون آورد ولی نتوانست ، شاه و يارانش برای بيرون كشيدن دام به او كمك دادند ، چون آن را از آب بيرون كشيدند ، ماهی فراوانی در آن بود .

سلطان ، پس از بازگشتن به دربار ، دنبال شريكش فرستاد ، وقتی او را به حضور محمود غزنوی آوردند وی را كنار دست خود بر مسند نشاند و از او تفقد و دلجويی كرد . هركس می گفت : شاها اين گداست و جای او مسند شاهی نيست ; پاسخ می داد : هرچه هست شريك ماست و بايد او هم از هر چه ما در اختيار داريم بهره مند شود .

آری ، جايی كه نظر شاه مجازی ، انسان را اينگونه رشد و ترقی دهد و نابسامانی اش را به سامان برساند ، نظر شاه حقيقی كه اوصاف كمالش بی نهايت و خزائن لطفش بی پايان است ، با انسانی نيازمند و فقير ، و تهی دستی محتاج كه برای تأمين كمبودهای مادی و معنوی اش رو به حضرتش آورده چه می كند ؟!

نظر رحمت حق نظری است كه پرتو آن نوح و مؤمنان را از آن طوفان عظيم رهانيد ، و چوب خشكی را در دست موسی برای از ميان بردن سطوت فرعون تبديل به اژدها كرد ، و بنی اسرائيل را از ميان امواج آب خروشان رود نيل به ساحل نجات رسانيد ، و ايّوب را از دريای بلا و مصيبت نجات داد و يوسف را از قعر چاه تاريك به تخت عزيزی مصر نشانيد و . . .  .

 

 

 

نفرين و دعای پدر

اميرالمؤمنين با حضرت مجتبی (عليهما السلام) در مسجد الحرام نشسته بودند كه ناگاه زمزمه ای سوزنده و مناجاتی جگرسوز شنيدند كه می گفت :

ای خدايی كه كليد حل همه مشكلات به دست قدرت تو است !

ای خدايی كه رنج ها را برطرف می كنی !

ای خدايی كه بيچاره و درمانده جز تو ياری ندارد !

ای خدايی كه مالكيت دنيا و آخرت در سيطره تو است !

آيا هنوز نمی خواهی به دعای من كه همه راه ها به رويم بسته شده است توجه كنی ؟ اينجا مسجد الحرام است ، اينجا اگر دعا به اجابت نرسد كجا به اجابت خواهد رسيد ؟

اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حضرت مجتبی فرمود : صاحب اين ناله و مناجات را نزد من آور ! حضرت نزد صاحب ناله رفتند ، ديدند جوانی است صورت بر خاك نهاده و به پيشگاه حق تضرّع و زاری می كند در حالی كه يك طرف بدنش خشك و بی حركت و لمس است .

فرمود : جوان نزد اميرالمؤمنين بيا ! جوان به محضر مولای عارفان و امير مناجاتيان آمد .

امام فرمود : چرا اين گونه ناله می كنی ؟ عرض كرد : بدنم را ببينيد كه نيمی از آن از كار افتاده ، زندگی برای من بسيار سخت شده است .

حضرت فرمود : چه شده كه به اين بلا دچار شده ای ؟ گفت : در اوج جوانی آلوده به هر گناهی بودم ، پدرم از من بسيار رنجيده بود . بارها مرا نصيحت كرد و من توجهی به نصايح او نكردم . يك بار در اين شهر به من گفت : يا دست از گناهان بشوی يا به مسجد الحرام می روم و تو را نفرين می كنم . گفتم : آنچه از دستت برآيد كوتاهی مكن . و چوبی هم بر سرش كوبيدم كه نقش بر زمين شد ! به مسجد الحرام رفت و با اشك چشم به من نفرين كرد ، ناگهان بدنم از كار افتاد و به اين صورت كه می بينيد درآمدم .

روزی به محضر پدر شتافتم ، سر به زانويش نهادم و گفتم : اشتباه كردم ، بد كردم ، نفهميدم ، كليد حل مشكلم به دست تو است ; زيرا پيامبر فرموده : دعای پدر درباره فرزند مستجاب است .

پدرم نگاهی به من كرد و گفت : پسرم بيا به مسجد الحرام برويم ، آنجا كه تو را نفرين كردم همانجا به تو دعا كنم . پدرم را بر شتری سوار كردم و به سوی مسجد الحرام راندم ، در راه پرنده ای از پشت سنگی پر كشيد ، شتر رم كرد و پدرم از پشت شتر افتاد و مرد و من او را در همان ناحيه دفن كردم !

حضرت فرمود : از اين كه پدرت حاضر شد به مسجد الحرام آيد و برای تو دعا كند معلوم می شود از تو راضی شده بود ، من به خاطر رضايت پدرت برايت دعا می كنم ، آن گاه سر به سوی حق برداشت و با اشاره به جوان گفت :

يَا أكرَمَ الأكْرَمِينَ ، يَا مَنْ يُجيبُ دَعوَةَ المُضْطَرّين . . .

هنوز دعای حضرت به پايان نرسيده بود كه جوان سلامتش را بازيافت !

 

نقش حشرات و حيوانات در حيات و هستی

از شماره حشرات و حيوانات و جانوران خشكی و دريا و پرندگان و خزندگان و منافع عظيم وجود آنها در عالم هستی ، كسی جز خالق آنها كه رحمتش ظاهر و باطن هر يك از آنها را فرا گرفته آگاهی ندارد .

رحمت فراگير او نسبت به همه آنها سبب شده است كه آثار بسيار عظيمی از وجودشان آشكار شود و در اين عرصه ، سودگيری انسان از آنها جايگاه خاصی دارد .

1 ـ حشرات بارور كننده : درخت ميوه هم نر است و هم ماده ، هم گرده دارد كه مانند نطفه مرد است و هم تخمك كه نشانه مادگی اوست . اگر گرده درخت نر ، به تخمك درخت ماده هم نوع خود و يا بالعكس نرسد ميوه و ثمری وجود نخواهد داشت .

برای باروری بعضی از گياهان ، حضرت رحمان حشراتی بسيار ريزی را به وجود آورده است . آنان اين وظيفه را با بهترين شكل انجام می دهند . گرده اين را به تخمك آن و گرده آن را به تخمك اين می رسانند .

شگفتی اينجاست كه : اين مأمورين زبردست اشتباه نمی كنند ; گرده سيب را به تخمك هلو ، و گرده زردآلو را به تخمك خربزه نمی رسانند ، بلكه سيب را به سيب ، و هلو را به هلو تلقيح می كنند .

عجيب تر اين كه : درختان هم به اين حشرات پاداش می دهند و آن مزد ، قندی است كه در نهاد اين درختان برای آن مأموران قرار داده شده است . آنها قند شيرين را می خورند و داماد را به عروس می رسانند تا فرزندانشان را به بشر ، آری به بشر ، تحويل دهند . ولی بشر از اين همه مهر و لطف و رحمت قدردانی نمی كند !!

2 ـ گاو و گوسفند : دانشوران علوم طبيعی كه می گويند : هر چيزی در طبيعت به اندازه احتياج موجودات می باشد ، سخنی است درست .

آری ، در حيوانات پستاندار ، شير در سينه مادران به اندازه نياز نوزادان نهاده شده است ، ولی خدای متعال ، كه رحمتش همه چيز را فرا گرفته ، گاو و گوسفند را از اين قانون كلّی كه در همه پستانداران جاری است مستثنی كرده ; چرا كه شير اين حيوانات نه تنها غذای نوزادان آنهاست ، بلكه غذای كاملی برای بشر نيز به شمار می آيد .

شير گاو و گوسفند برای نوزادان و كودكان و حتی انسانهای در حال رشد و يا تكامل يافته ارزش غذايی بسيار مهمی دارد و فراورده های شيری يكی از بزرگ ترين احتياجات غذايی بشر را تأمين می كند(240) .

آيا رحمت و لطف خدای متعال در حق انسان به روشنی ديده نمی شود ؟ خدای متعال در سايه رحمت بی نهايت خود اين حيوانات را در خدمت انسان قرار داده است . حيواناتی كه سود آنها بسيار سرشار و زيانهای احتمالی آنها بسيار كم می باشد .

بشر از تمام اعضا و جوارح گوسفند بهره می برد و سر تا پای وجود اين حيوان ، خدمتگزاری به انسان است .

نكته قابل توجه و شگفت آور اين كه : با وجود تنوع و گروه بندی گوسفند به : پشمی ، گوشتی و شيری ، خوراك هر سه گروه اين حيوان يكی است و اين قدرت پروردگار عالم است كه در وجود يك حيوان ، يك نوع غذا را به 3 فرآورده پرارزش برای حيات انسان تبديل می كند و خوراك و پوشاك انسان را كه گروهی هم در ميانشان قدر ناشناس وجود دارد ، تأمين می نمايد .

گوسفند ، يك جزء ناچيز از « كل شیء » است كه رحمت الهی ، او را فرا گرفته است . جلوه آثار رحمت حق در اين موجود به اندازه ای است كه توضيح و تفسيرش كتاب ها نياز دارد .

3 ـ زنبور عسل : گياه شناسان می گويند : بيشتر گلها در سرتاسر روز شيره ندارند ، بلكه در وقت معيّنی از روز شيره می دهند و زمان شيره دهی آنها از سه ساعت تجاوز نمی كند . گلها شيره خود را همگی در يك وقت عرضه نمی كنند ، پاره ای در صبح گاه ، برخی هنگام ظهر و دسته ای بعد از ظهر شيره خود را در معرض قرار می دهند . زنبور عسل گياه شناس و وقت شناس است ، گلها را می شناسند و ساعت شير دهی هر گلی را می داند ، در همان وقت به سراغ آن گل می رود تا شيره اش را بمكد(241) .

سپس شيره گل را در كارگاه وجود خود تبديل به ماده ای شيرين ، مصفّا ، خوشمزه ، انرژی بخش و خوشرنگ می كند كه در تمام مواد غذايی جهان بی نظير و از فاسد شدن مصون است . و علاوه بر همه اينها به فرموده قرآن برای انسانها جنبه درمان از بيماريها دارد ، ( فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ )(242) .

در رابطه با زنبور و زندگی اين موجود شگفت انگيز ، صدها كتاب نوشته شده كه هر ورقش نشانگر رحمت فراگير حضرت حق نسبت به همه شئون اين موجود به ظاهر كوچك ولی بسيار بزرگ است .

 

نماز گامی برای توبه

گاهی يك نماز حقيقی و واجد شرايط مسير زندگی را تغيير می دهد و انسان را از كژ راهه به صراط مستقيم می كشاند ، و طغيان های درون را كنترل می كند ، چنان كه در روايتی آمده : مردی از زنی درخواست كام جويی كرد . آن زن شوهرش را از خواسته نامشروع آن مرد آگاه كرد . شوهر به همسر عفيفه اش گفت : به او بگو : چهل روز پشت سر شوهرم نماز بخوان تا خواسته تو را اجابت كنم . آن مرد چند روزی نماز واجب خود را به شوهر آن زن اقتدا كرد و از بركت آن نماز به توبه واقعی موفق شد ، سپس كسی را نزد آن زن فرستاد كه من توبه كرده ام . زن توبه آن مرد را به شوهرش خبر داد . شوهر اين آيه را خواند(243) :

( إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ )(244) .

نماز آدمی را از فحشا و منكر باز می دارد .

 

نماز و حضرت آدم

تفسير علی بن ابراهيم قمی در حدود قرن سوم هجری ، يعنی نزديك به عصر حضرت امام حسن عسكری (عليه السلام) ، به رشته تحرير درآمده است .

بزرگان از علمای امت اسلامی و دانشمندان وارسته ، امثال علامه طباطبائی صاحب « تفسير الميزان » ، به اين تفسير اطمينان نموده و بسياری از مطالب آن را در كتب فقهی و تفسيری و اخلاقی خود نقل كرده اند .

نويسنده تفسير جناب علی بن ابراهيم(245) در توضيح آيه شريفه ( فَتَلَقَّی ءَادَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَات )(246) روايتی را از قول پدرش ، از ابن ابی عمير ، از ابان بن عثمان ، از امام ششم (عليه السلام) نقل می كند كه با توجّه به اينكه كتب رجالی شيعه از قبيل رجال كشی ، جامع الرّواة اردبيلی ، قاموس الرّجال شوشتری ، معجم الرّجال خوئی ، سندش را صد درصد معتبر دانسته اند ، نشان دهنده مسأله نماز در زمان حضرت آدم (عليه السلام) است . برگرداندن فارسی روايت تا آنجا كه لازم و نقطه شاهد است از نظر عاشقان نماز می گذرد :

آدم پس از بيرون آمدن از بهشت و هبوط به زمين ، چهل روز در كوه صفا واقع در نزديك بيت حق اقامت داشت .آن روزها به خاطر دوری از مقام قرب و هبوط از مقام علّم الاسمائی و از دست دادن جوار ملكوت و هجران بهشت وصال محبوب ، در حالی كه صورت به خاك داشت ، همچون ابر بهاران سرشك از ديده می ريخت .

امين وحی از جانب حضرت معبود كه ـ جز لطف و محبّت و احسان و مرحمت به بندگان ندارد ـ بر او نازل شد و سبب ناله جگر سوز و دلخراش او را پرسيد . در پاسخ آن فرشته گفت : چرا ناله نكنم و اشك از ديده نبارم ؟ مگر نه اين است كه خدای عزيز مرا به خاطر بی توجّهی به خواسته خود از مقام قرب رانده و از جوار رحمت خويش محروم نموده و مسكنم را در خاك ذلّت و بر غبار مسكنت قرار داده ؟

فرشته وحی بدو گفت : به پيشگاه لطف دوست برگرد و وجود خود را به زينت توبه بيارای .

آدم گفت : چگونه توبه كنم و چه سان به سوی حق بازگردم ؟ خداوند مهربان چون اراده آدم را بر جبران گذشته راسخ ديد ، قبّه ای از نور كه جايگاه بيت را مشخّص می كرد و تابش نورش حدود جغرافيايی حرم را معلوم می نمود . فرو فرستاد و به امين وحی فرمان داد محلّ بيت را نشانه گذاری كند . چون به وسيله آن روشنايی ، محلّ بيت و حدود حرم معلوم شد و اين برنامه سامان گرفت ، فرشته وحی از آدم خواست آماده شود تا مراسمی را بجا آورده و دست نياز به سوی بی نياز برای بازگشت و توبه بردارد .

روز ترويه شروع برنامه ای بود كه از فرشته حق تعليم می گرفت . پدر آدميان به دستور فرشته حق غسل كرد و مُحرم شد و پس از انجام آن مراسم ، روز هشتم ذوالحجّه به سرزمين منی رفت و دستور گرفت كه شب را در آنجا بماند .

صبح روز نهم در حالی كه تلبيه می گفت به عرفات آمد . آفتاب عرفات از ظهر می گذشت . فرشته الهی به او گفت : از ادامه تلبيه خودداری كن و دوباره خود را به غسل بيارای . پس از اينكه نماز عصر را بجای آورد امين وحی به او گفت : در اين سرزمين به پای خيز . چون به پاخاست كلماتی را كه از خداوند برای توبه نازل شده بود به آدم تعليم داد .

از اين روايت كه علاوه بر تفسير علی بن ابراهيم ، كتابهای ديگر اسلامی هم آن را نقل كرده اند استفاده می شود كه حضرت آدم كه اوّلين انسان از نوع ما بوده از جانب حضرت ربّ مأمور به نماز بوده است ، ولی اينكه چگونگی و كيفيّت و شرايط و عدد ركعات و اوقات آن به چه صورت بوده بر ما پوشيده است و دانستن آن هم چندان سودی ندارد . آنچه اهميّت دارد اين است كه آدم برای بجا آوردن نماز مكلّف و مسئول بوده و آيين وی همراه با حكم نماز بود .

كتاب با ارزش « بحارالانوار »(247) از كتاب پراعتبار تهذيب شيخ طوسی ـ آن فقيه والا و مفسّر بزرگ و محدّث خبيری كه علاّمه حلّی در باره او فرموده است : « من مردی در علم و عمل نظير او نمی شناسم » ـ روايت می كند كه حضرت صادق (عليه السلام)فرمود :

به هنگامی كه آدم از دنيا رفت و زمان نمازگزاران بر او فرا رسيد ، فرزندش هبة الله به امين وحی گفت : ای فرستاده حق ! پيشقدم شو تا بر جنازه آدم نمازگزارده شود . فرشته الهی پاسخ داد : خداوند جهان ما را به سجده بر پدرت امر كرد ، و هم اكنون در شأن ما نيست كه بر نيكوترين فرزند وی مقدّم شويم ; شما بر ما پيشی گير و با پنج تكبير ـ به همان صورت كه بر امّت محمّد (صلی الله عليه وآله) واجب خواهد شد ـ بر جناز نماز بخوان . از پس آن نماز ، واجب شد بر جنازه فرزندان وی قبل از دفن، نماز ميّت خوانده شود .

با كمال تأسّف بسياری از جوامع و امّتها از فرهنگ الهی دور شدند و به پرستش بتهای زنده ومرده دچار آمدند و به سبب نحسیِ شرك و كفر از حقايق الهيّه محروم گشتند و بدتر از هر چيز ، ازنماز ، اين فيض عظيم الهی ، بی بهره ماندند . زندگان آن جوامع بی نماز هستند و مرده هايشان بدون بدرقه نماز يا دفن می شوند و يا به آتش می سوزند .

 

 

 




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^