فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

همنشينی با بندگان صالح

خير جامع و شرّ جامع

اسلام كه تنها فرهنگ كامل و سعادت بخش است ، نقطه معاشرت صحيح و دوستی حقيقی و همراه بودن با زنده دلان و ارواح پاك و اهل ايمان و مروت و همنشينی با كسانی كه از دم عيسوی برخوردارند و جز صلاح و كرامت و رشد و تربيت و ادب و سلامت انسان را نمی خواهند ، خير جامع می داند .

آيين ثمربخش حق ، نقطه معاشرت غلط و دوستی ناباب و همراه شدن با مرده دلان ، و ارواح شريره و نفوس خبيثه و اهل شرارت و بی دينی و همنشينی با كسانی كه رفتار و كردارشان چون طوفان خزان سرسبزی انسان و ارزش های آدمی را مورد هجوم قرار می دهد ، شر جامع قلمداد می كند .

معاشرت با معاشران پاك و سالم ، همنشينی با همنشينان مؤمن و فرشته خو ، دوستی با دوستان با وفا و روشن ضمير ، چون شربت معالجی است كه بيماری های فكری و روانی انسان را درمان می كند و به انسان برای ورود به يك زندگی شايسته لياقت و نشاط می دهد .

معاشرت با معاشران ناپاك و بيمار دل ، همنشينی با همنشينان بی ايمان و شيطان صفت ، دوستی با مردم منافق و دورو و زشت باطن ، چون زهر خطرناكی است كه به كام حيات انسان می ريزد و همه جوانب و شؤون وجود انسان را مسموم می كند و نهايتاً آدمی را در كوير هلاكت و سرزمين ضلالت تهيدست و پشيمان ، بيچاره و گرفتار ، رها می سازد .

رسوايی و فضيحتی كه از همنشينی با افراد ناصالح نصيب انسان می شود ، گاهی قابل جبران نيست بلكه شيرينی و لذت زندگی را تيره و تار می كند .

اميرالمؤمنين علی  (عليه السلام) می فرمايد :

 

« عَارُ الفَضِيحَة يُكَدِّرُ حَلاَوَةَ اللَّذَّةِ »  .

ننگ رسوايی كه از امور ناباب و روش های غلط به دست می آيد شيرينی لذّت زندگی را در كام انسان تيره و تار می نمايد .

 

و در كلامی ديگر می فرمايد :

 

« لاَ يَقُومُ حَلاَوَةُ اللَّذَّةِ بِمَرَارَةِ الآفَاتِ »  .

شيرينی لذتی كه از امور زيان آور و نصيب آدمی می شود ، به تلخی آفات و عوارض دردناك آن نمی ارزد .

 

آری ; كسی كه با معاشر ناجنس و همنشين ناپاك و رفيق ناآگاه و آدمی نامرد و بی مروت به صورتی طولانی همراه و همراز باشد و بر اثر آن معاشرت ناصحيح از علم و معرفت و عبادت و خدمت و ارزش و كرامت محروم گردد و به خواسته دوستش دچار اعتياد و شراب ، فسق و فجور و ظلم و ستم شود و عمر گرانمايه در اين راه شيطانی هزينه كند و روزی كه چشم باز نمايد و ببيند قدرت جوانی و قوت روحی و كرامت انسانی از دست رفته و از وجود او مرده ای متحرك كه جز مزاحمت برای خانواده و ديگران اثری ندارد ; قطعاً تلخی اين عوارض و آفات امروزش به شيرينی لذت های زودگذر و مخرب ديروزش نمی ارزد .

 

تشبيهی لطيف از دوست حقيقی

جلال الدين رومی در كتاب « مثنوی » روايت جالبی از پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) نقل می كند و آن را با ظرافتی خاص و روشی هنرمندانه به صورت نظم تاويل می كند كه ثبتش در اين اوراق خالی از فايده نيست .

 

« إغْتَنِمُوا بَرْدَ الرَّبيْعِ فَإنَّهُ يَفْعَلُ بِأبدانِكُمْ كَمَا يَفْعَلُ بِأشْجَارِكُمْ ، وَاجْتَنِبُوا بَرْدَ الخَرِيْفِ فَإنَّهُ يَفْعَلُ بِابْدَانِكُمْ كَمَا يَفْعَلُ بِأشْجَارِكُمْ ».

نسيم بهار را غنيمت بشماريد زيرا در بدن شما همان تصرفی را می كند كه در درختانتان می نمايد واز باد خزان دوری كنيد زيرا با بدن های شما همان معامله ای را می نمايد كه با درختانتان می كند .

 

جلال الدين رومی می گويد : پيامبری كه فصيح ترين انسان است و سخنش ما فوق سخن انسان و ما دون سخن خداست ، بايد منظورش از اين كلام ، حقيقتی والا و مطلبی فوق العاده با ارزش باشد .

به احتمال قريب به يقين نظر پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) از نسيم و باد بهار ، كلام معجز آسا و سخنان ملكوتی و دم عيسوی اوليای الهی و اهل دل می باشد كه چونان نسيم بهار طبيعی كه درختان را زنده می كند ، دل های مرده را حيات می بخشد و جان های افسرده را به حركت می آورد و نَفْس پژمرده را براساس حالات اخلاقی و عرفانی به اهتزاز می اندازد .

و نظر حضرتش از باد خزان ، كلام مرده دلان و سخنان اهل باطل و دم مسموم شيطان صفتان می باشد كه چونان طوفان خزان كه برگ درختان را زرد كرده و بر زمين می ريزد ، دل های نيمه جان را می ميراند و جان های كم قدرت را می كُشد و نَفْس مرده را با تحريك به سوی شهوات بی مهار چون اژدها به جنبش می آورد .

و نهايتاً منظور آن مالك كلام و مبلغ پيام و خير الانام اين است كه اگر انسان با معاشری الهی و رفيقی ملكوتی و دوستی عرشی ـ كه زبانش ريشه در ايمان دارد و حالاتش ظهوری از حقايق است و اخلاقش ميوه باغ كرامت است ـ به دوستی و همنشينی برخيزد ، استعدادهای انسانی و حالات معنوی او از دم عيسوی زنده می شود و نهال وجودش تبديل به شجره طيبه ـ كه ريشه اش ثابت و شاخ و برگش در آسمان هاست و ميوه اش هميشگی است ـ می گردد .

و اگر با معاشری شرير و رفيقی شيطانی و دوستی بی دين و مادی كه زبانش ريشه در كفر و شرك دارد و حالاتش ظهوری از فرهنگ بت پرستی است و اخلاقش چون هندوانه ابو جهل زهر كشنده است ، به دوستی و همنشينی بنشيند ; استعدادهای انسانی او و حالات باطنی اش از دم خزان صفت او نابود می گردد و نهال وجودش تبديل به شجره خبيثه كه ريشه بی بنيانش روی زمين است و استقرار و قراری ندارد ، می شود .

فايده دوست حقيقی و رفيق پاك برای انسان ، فايده نسيم بهار برای گل و گياه و نهال و درخت است و زيان دوست ناباب برای آدمی زيان طوفان و ضرر آتشی است كه در خرمن افتد و آن را به خاكستری سياه كه باد هر ذره اش را به جايی ببرد ، خواهد بود .

گفت پيغمبر زسرمای بهارتن مپوشانيد ياران زينهار

زآنك با جان شما آن می كند *** كآن بهاران با درختان می كند

ليك بگريزند از سرد خزان *** كآن كند كو كرد با باغ و رَزان

راويان اين را به ظاهر برده اند *** هم بر آن صورت قناعت كرده اند

بی خبر بودند از جای آن گروه *** كوه را ديده نديده كان بكوه

آن خزان نزد خدا نفس و هواست *** عقل و جان عين بهارست و بقاست

مرترا عقلی است جز وی در نهان *** كامِلُ العقلی بجو اندر جهان

جزو تو از كُلّ او كلّی شود *** عقل كل بر نفس چون غلّی شود

پس به تأويل اين بود كانفاس پاك *** چون بهارست و حيات برگ و تاك

گفت های اوليا نرم و درشت *** تن مپوشان زآنك دينت راست پشت

گرم گويد سرد گويد خوش بگير *** زآن زگرم و سرد بِجْهی وز سعيد

گرم و سردش نو بهار زندگی است *** مايه صدق و يقين و بندگی است

زآن كزو بُستانِ جانها زنده است *** زين جواهر بحرِ دل آكنده است

بر دل عاقل هزاران غم بود *** گر زباغ دل خلالی كم بود پروين اعتصامی در پايان قصيده همنشين ناهموار ، از زبان آب كه در ديگی بر اثر همنشينی با آتش به بخار تبديل می شود و هويتش را از دست می دهد و از آن همه سود رسانی به طبيعت و انسان باز می ماند ، می گويد :

من كه بودم پزشك بيمارانآخر كار خود شدم بيمار

من كه هر رنگ شستم از چه گرفت *** روشن آئينه دلم زنگار

نه صفائيم ماند در خاطر *** نه فروغيم ماند بر رخسار

آتشم همنشين و دود نديم *** شعله ام همدم و شرارم يار

زين چنين روز داشت بايد ننگ *** زين چنين كار داشت بايد عار

هيچ ديدی زكار درماند *** كاردانی چو من در آخر كار

باختم پاك تاب و جلوه خويش *** بسكه بر خاطرم نشست غبار

با چنين پاكی و فروزانی *** اين چنينم كساد شد بازار

آخر اين آتشم بخار كند *** به هوای عدم روم ناچار

گفت آتش از آن كه دشمن توست *** طمع دوستی و لطف مدار

همنشين كسی كه مست هوی است *** نشد ای دوست مردم هشيار

هر كه در شوره زار كِشت كند *** نبود از كار خويش برخوردار

خام بودی تو خفته زان آتش *** كرد هنگام پختنت بيدار

در كنار من از چه كردی جای *** كه ز دودت شود سياه كنار

هر كجا آتش است سوختن است *** اين نصيحت به گوش جان بسپار

گرت انديشه ای بد نامی است *** منشين با رفيق ناهموار

عاقلان از دكان مهره فروش *** نخريدند لؤلؤ شهوار

كس ز خنجر نديد جز خستن *** كس ز پيكان نخواست جز پيكار

سالكان را چه كار با ديوان *** طوطيان را چه كار با مُردار

معاشر ناهموار ، دوست ناباب و رفيق بد سيرت ، ريشه شجره طيبه انسانيتِ انسان را می خشكاند و شاخ و برگ درخت فطرت را می ريزد و بال و پر آدمی را می شكند و همه جاده های سعادت را به روی انسان می بندد و عقل فعال و انديشه پاك را بی حركت و متوقف می كند و فرياد وجدان را خاموش می سازد و نيرو و قدرت روحی را از كار می اندازد و از انسان ـ كه گل سر سبد هستی است ـ خاری خشك به وجود می آورد !

 

چشمه ای بر بلندای كوه

همنشين صالح و رفيق موافق و دوست شايسته نسبت به سرزمين وجود انسان همچون چشمه ای بر بلندی كوه است كه به زمين های دامنه كوه مُشرِف و مسلط است و آب خوشگوار و پر فايده اش را به همه جای زمين های دامنه كوه می رساند و در بهاران از آن سرزمين ها گياهان سبز ، گل های خوش رنگ ، نباتات خوشبو و درختان پر ثمر می روياند كه هر بيننده ای را شگفت زده می كند .

انسان هنگامی كه در كنار دوستی پاك نهاد ، درستكار ، دلسوز ، آگاه و با معرفت قرار بگيرد و لياقت و شايستگی برای گرفتن ارزش های او را نشان دهد و به اختيار خود به انتخاب آن ارزش ها برخيزد ، آن ارزش ها همچون بارانی كه از ابر بر زمين مستعد می بارد و سبب پيدايش ثمرات و محصولات می گردد ، بر انسان فرو می بارد و درخت وجود آدمی را از بركت آن معاشرت صحيح و درست به ثمرات و محصولات معنوی می نشاند .

محروم نمودن خويش از دوست صالح ، خسارت معنوی اش مانند اين است كه انسان خود را از هوای مطبوع و نور خورشيد و تغذيه سالم محروم نمايد .

ابو لهب در شهر مكه نزديك به پنجاه سال معاصر پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) بود ولی يك لحظه حاضر نشد برای استفاده از ارزش های معنوی پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) با آن حضرت رفاقت و معاشرت كند بلكه تا لحظه مرگش خود را از معاشرت با حضرت محروم كرد و داغ ننگ ابدی و خسارت هميشگی و شقاوت ابدی را بر پيشانی حيات نكبت بار خود زد و در قرآن مجيد به عنوان چهره ای منفور معرفی شد ،

 

 تَبَّتْ يَدَا أَبِی لَهَب وَتَبَّ .

نابود باد قدرت ابولهب ، و نابود باد خودش  .

 

آری ; محروم ماندن از يار موافق و معاشر واجد شرايط ، لباس انسانيت را از وجود انسان بيرون می آورد و لباس حيوانيت بر باطن می پوشاند و آدمی را نهايتاً مصداق كَالأَنعامِ، كَمَثَلِ الْكَلْبِ  و  كَمَثَلِ الْحِمارِ می نمايد .

انسان نبايد از ارتباط با كسی كه در دانش و معرفت و اخلاق و تربيت و آگاهی و كرامت ما فوق اوست ، غفلت ورزد و از اين كه دست به دامن شخصيت او بزند و متوسل به وی شود ، بخل كند كه غفلت و بخل در اين مورد سبب خرابی دنيا و آخرت است .

هنوز فرياد دعوت پاكان به گوش می رسد و تا قيامت هم به گوش انسان خواهد رسيد كه : ای انسان ها ! بياييد نهال وجود خود را از طريق قلب و جان به ما پيوند بزنيد و از رزق كامل و روزی معنوی فراوانی كه حضرت حق به خاطر شايستگی ما به ما ارزانی داشته تغذيه نماييد تا عقل شما كامل گردد و خرد شما چون گل بهار شكفته شود و بر جانتان نور معنويت بتابد و از افق وجودتان ثمرات ملكوتی رخ نشان دهد و در سرزمين نظام هستی چون شجره طيبه كه در قرآن اشاره دارد، رشد نموده ريشه ثابتی پيدا كنيد و شاخ و برگ روح و روان و عقل و خردتان به فضای ملكوت سركشيده ، ميوه و محصول دائم دهد و خود و ديگران تا ابد از آن ميوه ها و محصولات دائم بهره مند شويد .

آنان و تربيت شدگانشان از شما دعوت می كنند كه بياييد تا از آلودگی ها در سايه دم مسيحايی ما پاك شويد و از بيماری های فكری و روحی شفا يابيد و دردهای معنوی و باطنی شما با حكمت حكيمانه ما درمان شود و به سلامت و عافيت همه جانبه آراسته گرديد تا در گردونه رحمت حق و عنايت پروردگار و ولايت اوليای خدا قرار گيريد كه راهی برای رسيدن به اين حقايق جز معاشرت و دوستی با پاكان و اطاعت از آنان كه در حقيقت اطاعت از خداست وجود ندارد .

روايت بسيار مهمّی در اين زمينه از امام صادق  (عليه السلام) به اين مضمون نقل شده است ، حضرت می فرمايد :

« كُنْتُ مَعَ أبِی حَتَّی انْتَهَيْنَا إلی القَبْرِ وَالمِنْبَرِ وَإذَا أُناسٌ مِنْ أصحَابِهِ ، فَوَقَفَ عَلَيْهِم وَقَالَ : وَاللهِ إنِّی لاَُحِبُّكُم وَأُحِبُّ رِيحَكُمْ وَأروَاحَكُم فَأعِينُونی عَلی ذَلِكَ بِوَرَع وَاجْتِهَاد فَإنَّكُمْ لَنْ تَنَالُوا وِلاَيَتَنَا إلاّ بِالوَرَعِ وَالاجْتِهَادِ ».

من با پدر بزرگوارم حضرت باقر العلوم  (عليه السلام) بودم تا به قبر و منبر رسول خدا رسيديم ، ناگهان پدرم به گروهی از يارانش رسيد ، كنارشان ايستاد و به آنان سلام كرد و فرمود :

به خدا سوگند من عاشق شما و بوی شما و روح شما هستم ، شما مرا برای حفظ اين عشق و محبت با پرهيزكاری و خود داری از هر گناهی و با كوشش در راه خدا و انجام هر كار مثبتی ياری دهيد وهمواره از ارزشهای ملكوتی ما شكل بگيريد زيرا شما جز با پاك دامنی و حفظ خويش از گناه و كوشش و سعی مثبت به ولايت ما نخواهيد رسيد .

مؤلف دانشمند كتاب « آداب النفس » می گويد :

دوست خوب و رفيق شفيق و يار موافق دارای چهار صفت است :

عفت نفس ، تقوا ، زهد نسبت به متاع دنيا ، ورع و پاك دامنی و اين چهار عنصر حقايقی هستند كه از طريق ارتباط با پاكان نصيب انسان می شود .

همنشين تو از تو به بايدتا تو را عقل و دين بيفزايد

لازم است با كسانی رفاقت و همنشينی داشته باشيم كه فردای قيامت در سايه آنان مورد لطف و رحمت حضرت حق قرار بگيريم و به شفاعت آنان به بهشت و رضوان الهی راه يابيم ، نه دست دوستی و رفاقت به كسانی دهيم كه فردای قيامت به آنان خطاب می كنند :

وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الُْمجْرِمُونَ.

وندا آيد : ای گناهكاران ! امروزاز صف نيكانجدا شويد .

و نهايتاً ما هم به خاطر معاشرت با آنان و رنگ گرفتن از ايشان همراه آنان قرار گرفته ، از صف پاكان و صالحان جدا گرديم !

 

لقمان حكيم و معاشران كم نظير

او مردی سياه چهره از سرزمين سودان بود كه ساليانی دراز به عنوان برده و غلام در اختيار ثروتمندان قرار داشت و برای آنان كارهای پر مشقت و با زحمت انجام می داد ولی در چنان فضايی از انجام تعاليم الهی و پند واعظان و حكمت حكيمان غافل نبود .

پس از اين كه از قيد بندگی آزاد می شود ، به نشست با عالمان و پاكان و خردمندان و دينداران واقعی همت می گمارد تا جايی كه از آن چهره ملكوتی و مؤدب به آداب الهی نقل شده كه به فرزندش فرمود :

شمار اين گونه انسان های والايی كه با آنان معاشرت و همنشينی داشتم به حدود چهار هزار نفر می رسد .

نفس پاك آن معاشران و روش و منش انسانی آن رفيقان نيك سيرت و اخلاق و خوی آن همنشينان ملكوتی خصلت ، چنان در وی مؤثر افتاد كه قلب با صفا و پاك و آيينه صفت خود را به طور مستقيم شايسته دريافت حكمت الهی از ناحيه حريم حضرت حق شد .

وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ . . .

و به راستی ما به لقمان حكمت عطا كرديم . . .

علاوه بر اصول حكمتی كه حضرت حق در قرآن مجيد از او نقل كرده ، اهل بيت  (عليهم السلام) هم از او حكمت های پر ارزشی روايت كرده اند از جمله :

فرزندم ! از دنيا پند و عبرت بگير و آن را برای اين كه جيره خور مردم نشوی ترك مكن و تا جايی وارد دنيا شو كه به آخرتت زيان نزنی .

فرزندم ! دنيا دريايی است پر عمق ، عالمان بسياری در آن غرق شده اند ، بايد كشتی تو در آن تقوا و پرهيزكاری و مال التجاره ای كه كشتی ات را پر می كند ايمان و بادبانش توكل و ناخدايش عقل و قطب نمايش دانش و بصيرت و سكّان و مايه آرامشش صبر باشد.

فرزندم ! از شبانه روز ده ساعت برای شخص خود سهمی قرار ده كه در آن به كسب علم و دانش بكوشی.

فرزندم ! با ستمگر هم سفر مباش و با او رفاقت و معاشرت مكن ، با فاسق و بدكار به دوستی بر نخيز و با متهم ، همنشين مباش .

فرزندم ! دين چون درخت است ، ايمان به حق آبی است كه آن را می روياند ، نماز ريشه آن است ، زكات ساقه هايش ، دوستی و رفاقت برای خدا شاخه هايش ، اخلاق نيك برگ هايش ، دوری از حرام ميوه هايش ، چنانكه درخت با ميوه خوب كامل می گردد ، دين هم با دوری از كارهای حرام كامل می شود » .

امام صادق  (عليه السلام) درباره او می فرمايد :

 

لقمان مردی بود در كار و عمل برای خدا نيرومند و در مسير حق پرهيزكار ، غرق در سكوت ، آراسته به وقار ، دقيق ، آينده نگر ، تيزبين ، پندآموز ، بی خشم و غصب ، به دور از شوخی ، حل كننده نزاع و اختلاف مردم.

 

معاشرت معنوی مقدس اردبيلی

انسان از طريق تقويت ايمان و تقوا و عبادت و خدمت می تواند به جايی برسد كه خود را در محضر معنوی اوليای الهی حاضر كند و از انفاس قدسيه آنان بهره مند گردد .

حضور فيزيكی اين گونه چهره های ملكوتی در فضای حيات لازم نيست بلكه معرفت و شناخت آنان و تجلی دادن مقام نورانی آن بزرگواران در قلب و آشنايی با روش و منش و فرهنگشان در رشد و تكامل انسانی ، كافی است .

مقدس اردبيلی از چهره های برجسته ای است كه راه شناخت و معرفت به پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) و امامان  (عليهم السلام) را طی كرد و حقيقت نوری آنان را در قلب پاكش تجلی داد و با رنگ گرفتن از فرهنگ و اخلاق آنان به مقاماتی بس بلند و درجاتی بس عالی رسيد .

يكی از شاگردان با تقوا و درستكارش می گويد : نيمه شبی استاد را ديدم عبا به سر كشيده به سوی حرم مطهر امام موحدان و نور دل عارفان و مولای عاشقان امير مؤمنان علی  (عليه السلام) در حركت است .

با توجه به اين كه همه درهای صحن بسته بود و نهايتاً درهای حرم مطهر هم به وسيله كليدداران قفل شده بود ، از رفتن استاد به سوی حرم شگفت زده شدم ، تصميم گرفتم بی خبر دنبال استاد حركت كنم تا ببينم داستان استاد در اين وقت شب و رفتنش به سوی حرم از چه قرار است ؟ !

استاد به درب بسته صحن رسيد ، در به روی او باز شد ، به سوی حرم رفت ، در حرم هم به روی او گشوده شد ، وارد حرم گشت ، خطاب به مولای خود نمود كه در چنين و چنان مسأله فقهی مشكل دارم ، ای حلال مشكلات ! مشكلم را بگشای .

از ميان ضريح ندايی با محبت به گوش رسيد كه : به سوی مسجد كوفهبرو فرزندم مهدی را در آنجا ملاقات می كنی ، مشكل فقهی خود را با او درميان بگذار كه او برای تو حل خواهد كرد .

 

معاشرت معنوی وحيد بهبهانی

وحيد بهبهانی از شخصيت های بی نظير شيعه و از عالمان بسيار برجسته ای است كه در اوج فرهنگ مكتب اخباری گری به فرياد فقه استوار شيعه رسيد و آن را از لابه لای طوفان آن مكتب نجات داد .

او در عصر پادشاهی فتحعلی شاه قاجار می زيست و به شدت مورد احترام و محبت آن پادشاه بود .

شاه ايران كه از هر وسيله و دستاويزی برای اعتبار خود بهره می جست ، سه بار به محضر آن چهره با عظمت و مرجع كم نظير نامه نوشت كه از حوزه عراق خارج و به ايران منتقل شود و هر بار وحيد بهبهانی از پاسخ شاه امتناع میورزيد .

هنگامی كه اصرار شاه برای رفتن ايشان به ايران شدت گرفت ، وی در ميان شاگردان برجسته خود شش نفر از جمله آيت حق ، صاحب كشف و كرامت علامه بحر العلوم سيد مهدی طباطبايی را انتخاب كرده ، با خود به عنوان شاهد به حرم مطهر اميرالمؤمنين علی  (عليه السلام) برد و در حضور آن بزرگواران به اميرمؤمنان  (عليه السلام) عرضه داشت : شاه ايران با اصرار از من درخواست كرده كه حوزه را رها كنم و رهسپار ايران گردم و آنجا به درس و بحث مشغول شوم و من در كنار اصرار و پافشاری او دو دل و متحير شده ام و از انتخاب رفتن و ماندن درمانده گشته ، راه به جايی نمی برم ، از محضر مبارك حضرتت می خواهم كه مرا در اين مسأله راهنمائی كنی .

همه آن شش نفر شنيدند كه از درون ضريح ندا آمد : « لا تخرج من بلادنا »  ، وحيد از شهرهای ما بيرون نرو و در اين منطقه كنار ما اقامت دائم داشته باش .

 

حقوق رفاقت و معاشرت

حقوق رفاقت و معاشرت

انسان ، هنگامی كه با معاشری صالح و دوستی پاك نهاد و رفيقی نيك سيرت و مصاحبی شايسته رفاقت و دوستی برقرار كرد ، آن دو از نظر اسلام حقوقی بر يكديگر پيدا می كنند كه ادای آن حقوق گاهی لازم و زمانی واجب و وقتی هم مستحب است ، مگر اين كه با اختيار خود ، عهده يكديگر را از اداء حقوق آزاد نمايند .

اسلام ، در زمينه حقوق دوستی و معاشرت حقايقی را ارائه داده است كه انسان از وسعت قوانين اين مكتب و برنامه های فراگيرش نسبت به همه امور ، به ويژه باب معاشرت شگفت زده می شود .

مسلماً تفصيل و توضيح هر حق و بيان تمام آثار ، مقتضی اين مختصر نيست ، به ناچار به بخشی از اين حقوق اشاره می شود .

 

حقوق معاشرت از ديدگاه اميرالمؤمنين(عليه السلام)

اميرالمؤمنين علی  (عليه السلام) از پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) روايت می كند كه آن حضرت فرمود :

بر عهده مسلمان نسبت به برادر دينی اش سی حق قرار دارد كه از آن آزاد نمی شود مگر به ادا كردن يا چشم پوشی طرف مقابل :

لغزشش را گذشت كند ، بر گريه و اشك ديده اش رحمت آورد ، عيبش را بپوشاند ، از خطايش درگذرد ، عذر و پوزشش را بپذيرد ، از غيبتش جلوگيری نموده و آن را رد كند ، خيرخواهی اش را نسبت به او تداوم بخشد ، دوستی اش را حفظ نمايد ، عهد و پيمانش را رعايت كند ، در بيماری به عيادتش رود ، در تشييع جنازه اش حاضر شود ، دعوتش را بپذيرد ، هديه اش را قبول كند ، نيكی و عطايش را تلافی نمايد ، نعمتش را سپاس گزارد ، ياری و كمك به او را نيكو انجام دهد ، با رعايت عفت و پاكدامنی زوجه اش را حفظ كند ، حاجتش را روا نمايد ، در رسيدن به خواسته اش او را همراهی كند ، به هنگام عطسه او دعايش كند ، به گم شده اش هدايتش نمايد ، سلامش را پاسخ دهد ، كلامش را دلنشين نمايد ، بخشش او را نيك شمارد ، سوگندش را تصديق نمايد ، دوستش را دوست بدارد با او دشمنی نورزد ، چه ظالم باشد چه مظلوم او را ياری دهد اما ياری اش در ظالم بودنش به اينكه از ظلمش جلوگيری كند و اما ياری اش در مظلوم بودنش به اين كه او را در گفتن حقش ياری دهد ، او را تسليم بلا و گرفتاری ننمايد و خوارش ندارد ، از خير و خوبی آنچه برای خود دوست دارد برای او هم دوست بدارد و آنچه از بدی برای خود نمی پسندد برای او هم نپسندد .

سپس فرمود :

از رسول خدا شنيدم : يكی از شما چيزی از حقوق برادر دينی اش را وامی گذارد ، پس در قيامت آن را از او مطالبه می كند ، بر اين اساس به نفع صاحب حق حكم داده می شود و بر ضد واگذارنده حق قضاوت می شود.

 

حقوق معاشرت از ديدگاه امام صادق(عليه السلام)

امام صادق  (عليه السلام) فرمود :

 

« المُسْلِمُ أخُو المُسْلم ، هُوَ عَيْنُهُ وَمِرآتُهُ وَدَلِيلُهُ ، لاَ يَخُونُهُ وَلاَ يَخْدَعُهُ وَلاَ يَظْلِمُهُ وَلاَ يَكْذِبُهُ وَلاَ يَغْتَابُهُ ».

مسلمان برادر مسلمان است ، او برای برادر مسلمانش چشم و آيينه و راهنماست ، به او خيانت نمی كند و نسبت به او خدعه و حيله روا نمی دارد و به او ستم نمیورزد و دروغ نمی گويد و از او غيبت نمی كند .

معلی بن خنيس می گويد : به امام صادق  (عليه السلام) گفتم : حق مسلمان بر مسلمان چيست ؟

حضرت فرمود :

بر عهده مسلمان نسبت به برادر مسلمان و دوست الهی اش هفت حق ، لازم و واجب است ، حقی نيست مگر اين كه وجوبش بر او حتمی است ، اگر يكی از آنها را ضايع كند از ولايت خدا و طاعتش بيرون می رود وهيچ بهره ای از بندگی نسبت به خدا در او نيست ! !

به حضرت گفتم : آن حقوق چيست ؟

فرمود :

ای معلی ! به راستی كه من نسبت به تو مهربانم و می ترسم كه آنها را ضايع كنی و محافظت ننمايی و آگاه شوی و به كار نبندی .

به او گفتم : « لا حول لا قوّة إلاّ بالله »  .

فرمود :

آسان ترين حق از آنها اين است كه :

1 ـ دوست بداری برای او آنچه را برای خود دوست داری و ناپسند بداری برای او آنچه را برای خود ناپسند می داری .

2 ـ از خشم او خود را كنار بداری و خوشنودی او را دنبال نمايی و از وی فرمان ببری .

3 ـ او را با وجود خود و مال و زبان و دست و پايت ياری رسانی .

4 ـ چشم او و آيينه و راهنمای او باشی .

5 ـ سير نباشی و او گرسنه باشد ، سيراب نباشی و او تشنه باشد ، پوشيده نباشی و او برهنه باشد .

6 ـ اگر تو را خدمت كاری است و برادرت را خدمتكاری نيست ، خدمت كارت را بفرستی تا جامه او را بشويد و خوراك او را بسازد و بستر خوابش را پهن كند .

7 ـ به سوگندش وفادار باشی ، دعوتش را بپذيری ، در بيماری اش از او عيادت كنی ، در تشييع جنازه اش حاضر شوی و هرگاه بدانی برای او حاجتی است به انجامش پيشدستی كنی و او را وادار ننمايی تا از تو درخواست كند بلكه برای انجام گرفتن حاجتش بشتاب و در برآوردنش بكوش و هرگاه چنين كنی دوستی خود را به دوستی او پيوستی و دوستی او را به دوستی خود پيوند داده ای.

امام صادق  (عليه السلام) در بخشی از يك روايت مفصل درباره حقوق دو مسلمان بريكديگر می فرمايد :

وه چه بزرگ است حق مسلمان بر برادر مسلمان خودش .

وفرمود :

دوست بدار برای بردار مسلمانت آنچه را برای خود دوست داری و هرگاه نيازمند شوی از او بخواه و اگر او از تو خواست به او عطا كن ، از هيچ كار خوب و خيری درباره او دل تنگ و خسته مشو و او هم از هيچ كار خوبی برای تو دلتنگ و خسته نشود . پشتوانه او باش كه او پشتوانه توست چون غايب شود آبرو و شخصيت او را در غيبتش حفظ كن و چون حاضر باشد او را زيارت نما ، او را گرامی دار و ارجمند شمار زيرا او از توست و تو از اويی و چون از تو گله مند باشد از او جدا مشو تا گذشت او را خواستار شوی و اگر به او خيری رسد ، خدا را سپاس گزار و اگر گرفتار شود ، زير بازويش را بگير و چون برای او دامی نهادند و سخن چينی كردند ، به او كمك كن و اگر انسانی به برادر دينی اش بگويد : اف بر تو ، دوستی معنوی ميان آنان بريده شود .

ابان بن تغلب می گويد : با امام صادق  (عليه السلام) در طواف كعبه بودم ، مردی از يارانمان به سويم آمد ، او از من درخواست كرده بود كه به خاطر حاجتی كه دارد با او بروم و به من اشاره كرد ، امام صادق  (عليه السلام) او را ديد و به من فرمود : ابان اين مرد تو را می خواهد ؟ گفتم : آری ; فرمود : با تو هم عقيده است ؟ گفتم : آری ; فرمود : با او برو و طواف خود را قطع كن ، گفتم : اگر چه طواف واجب باشد ؟ فرمود : آری .

با او رفتم ، بعد از آن خدمت حضرت رسيدم و گفتم : از حق مؤمن بر مؤمن به من خبر ده ، فرمود : آن را وامگذار ، گفتم : من به فدايت ! می خواهم و بر آن پافشاری كردم ، فرمود : ابان ! تا آنجا حق دارد كه نيمی از ثروتت را به او بدهی ، سپس به من نگاه كرد و ديد چه حالی به من دست داده ، فرمود : ای ابان ! نمی دانی كه خدا آنان را ياد كرده كه ديگران را بر خود مقدم بدارند ، گفتم : آری ; من به فدايت ، فرمود : اگر تو ثروتت را با او تقسيم كنی او را بر خود مقدم نداشته ای ، همانا خود را با او برابر داشتی ; هنگامی او را بر خود مقدم می داری كه از آن بخشی كه برای خود گذارده ای به او بدهی .

امام صادق  (عليه السلام) می فرمايد : امام باقر  (عليه السلام) همواره می فرمود :

« عَظِّمُوا أَصْحَابَكُمْ وَوَقِّرُوهُمْ وَلاَ يَتَجَهَّمْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَلاَ تَضَارُّوا وَلاَ تَحَاسَدُوا وَإيّاكُمْ وَالْبُخْلَ ، كونُوا عِبَادَ اللهِ الْمُخْلَصِينَ.

يارانتان را بزرگ شماريد و به آنان احترام كنيد و به يكديگر روی ترش نكنيد و به همديگر زيان نرسانيد و نسبت به هم حسد نورزيد ، از بخل بپرهيزيد ، بندگان با اخلاص خدا باشيد .

امام صادق  (عليه السلام) به يارانش می فرمود :

« إتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا إخْوَةً بَررَةً مُتَحابِّينَ فِی الله ، مُتَوَاصِلِينَ ، مُتَرَاحِمِينَ ، تَزَاوَرُوا وَتَلاَقَوا وَتَذَاكَرُوا أمْرَنَا وَأحيُوْهُ ».

از خدا پروا كنيد و برادرانِ نيك رفتاری باشيد ، به يكديگر مهر ورزيد ، يكديگر را زيارت كنيد و با هم برخورد و ملاقات داشته باشيد ، آيين ما را در جمع يكديگر يادآوری نماييد و آن را زنده نگه داريد .

امام باقر  (عليه السلام) از پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) روايت می كند كه آن حضرت فرمود :

جبرئيل برايم گفت : خدای عزوجل فرشته ای را به زمين فرستاد و آن فرشته آمد و آغاز رفتن كرد تا گذرش بر دری افتاد كه مردی بر آن ايستاده بود و از صاحب خانه اجازه ورود می خواست ، آن فرشته به وی گفت : چه نيازی به صاحب اين خانه داری ؟ پاسخ داد : برادر دينی من است ، برای خدای تبارك و تعالی از او ديدن می كنم ، فرشته به او گفت : تو فقط برای همين آمدی ؟ گفت : جز برای اين كار نيامدم ، به او گفت : من پيك خدايم به سوی تو و خدا به تو سلام می رساند و می فرمايد : بهشت برای تو واجب است ، آن فرشته گفت: خدای عزوجل می فرمايد : هر مسلمانی از مسلمانی ديدار كند ، او را ديدار نكرده بلكه مرا ديدار كرده و ثواب و پاداش او بر عهده من ; بهشت است.

امام باقر  (عليه السلام) فرمود :

« تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِی وَجْهِ أخِيهِ حَسَنَةٌ وَصَرْفُ القَذی عَنْهُ حَسَنَةٌ وَمَا عُبِدَ اللهُ بِشَیء أحَبَّ إلَی اللهِ مِنْ إدْخَالِ السُّرُورِ عَلَی المُؤْمِنِ ».

لبخند مرد به روی برادر دينی اش حسنه است و دور كردن خار و خاشاك نيز از وی حسنه می باشد و خدا به كاری محبوب تر از شاد كردن دل مؤمن بندگی نشده .

امام صادق  (عليه السلام) فرمود :

« لَقَضَاءُ حَاجَةِ امرِیء مُؤْمِن أحَبُّ إلَی اللهِ مِنْ عِشْرِينَ حِجَّة كُلَ حِجَّة يُنْفِقُ فِيهَا صَاحُبَهَا مِأَةَ ألْف ».

برآوردن حاجت يك مرد مؤمن در پيشگاه خدا از بيست حج محبوب تر است كه در هر حجّی حاجی صد هزار درهم انفاق كند .

و نيز آن حضرت فرمود :

« مَا قَضی مُسْلِمٌ لِمُسْلِم حَاجَةً إلاّ نَادَاهُ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالی : عَلَیَّ ثَوَابُكَ وَلاَ أرْضی لَكَ بِدُونَ الجَنَّةِ ».

هيچ مسلمانی حاجت مسلمان را روا نكند مگر اين كه خدای تبارك و تعالی او را ندا دهد : پاداش تو بر عهده من است و كمتر از بهشت را برايت نمی پسندم .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^