فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اثرگذاری و اثرپذيری

مسأله اثرگذاری معاشرت ، به ويژه هنگامی كه دلبستگی شديد به معاشر پيدا شود و پای محبت طرفينی در ميان آيد ، حقيقتی است كه اگر اسلام در مقام بيان آن برنمی آمد برای همه روشن و واضح بود و از اينكه اسلام تمام جوانب اين واقعيت را توضيح داده و در اين زمينه چيزی را فروگذار نكرده است ، دليل بر عظمت مسأله و اهميت آن در حيات انسان است .

انسان از طريق معاشرت ـ چه بخواهد چه نخواهد ـ اثرپذير است و هرگز قدرت ندارد اثرپذيری خود و اثرگذاری معاشر را خنثی كند و اگر چنين نبود ، در خيمه حيات ، اين همه آثار مثبت و منفی ظهور نمی كرد .

از آنجا كه طبع انسان ـ چنانكه گفتيم ـ به شدّت اثرپذير است ، قرآن مجيد از نشست و برخاست با ستمكاران و كسانی كه نمی خواهند به آداب الهی مؤدب شوند نهی می كند و می فرمايد : پس از آن كه متذكر حقايق شديد و از آيات خدا آگاهی پيدا كرديد و خورشيد هدايت حق از افق وجودتان طلوع كرد و شما را به صراط مستقيم راهنمايی نمود با متجاوزانِ از حدود حق معاشرت نكنيد ،

 

. . . فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.

 . . . پس از ياد آوردن  به سرعت بيرون برو و  با گروه ستمكاران منشين .

 

اثرپذيری طبع چنان سريع و شديد است كه قرآن در اين زمينه می فرمايد :

 

 . . . إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی يَخُوضُوا فِی حَدِيث غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ . . . .

 . . . چون بشنويد گروهی آيات خدا را مورد انكار و استهزا قرار می دهند ، با آنان ننشينيد تا در سخنی ديگر درآيند ،  اگر بنشينيد  شما هم  در به دوش كشيدن بار گناه انكار و استهزا  مانند آنان خواهيد بود . . .

 

عناصری كه وجود ما را تشكيل داده اند ، عناصر همين جهان موجود است ، چنانكه عناصر آزاد ، اثرگذار و اثرپذير هستند ، ما هم كه تركيبی از عناصر اين جهانيم ، موجوداتی اثرگذار و اثرپذير هستيم و برای هميشه محكوم اين قانون خواهيم بود .

ما از همه اموری كه در ارتباط با ما هستند اثر می پذيريم و بر بسياری از امور هم اثر می گذاريم .

هنگامی كه ما در ناحيه جسم اثرگذار و اثرپذير باشيم يقيناً در ناحيه روح و روان و نفس و جان كه از لطافت و رقّت برخوردار است ، اثرگذاری بيشتر و اثرپذيری شديدتر خواهيم داشت .

شما فقط به نگاه های متنوع يك فرد به جانب خود دقت كنيد ، می بينيد هر نوع نگاهی اثر خاصی بر روح و روان و قلب دارد .

نگاه خشم آلود يك اثر و نگاه عادی اثری ديگر و نگاه با محبت اثری شادی آور و نگاه با تعجب اثری خاص و نگاه سؤال برانگيز اثری ويژه دارد .

صداهای متنوع و روش ها و منش های مختلف هم آثار مختلف بر انسان می گذارد .

داستان معاشرت ، چون داستان پيوند دو قلب با يكديگر است و اتصال دو روح از طريق رابطه محبت آميز می باشد ، از نظر اثرگذاری فوق العاده شديد است .

كسی كه كسی را دوست دارد و به رفاقت و همنشينی با او علاقه مند است چه اينكه طرف او مثبت باشد و چه منفی ، می خواهد در همه شؤون و اطوار به شكل او جلوه كند تا رضايت او را برای پيوند مستحكم تر به دست آورد .

به عبارت ديگر ، انسانی كه با انسان ديگر رابطه قلبی و دوستی برقرار می كند و به خاطر جاذبه و كشش طرف مقابل در سيطره او قرار می گيرد ، پس از مدتی وجود دوم طرف برابرش می شود تا جايی كه ديگران با ديدن منش و روش او ـ چه در امور ظاهری و چه در جهات اخلاقی و عملی ـ به ياد دوست و رفيقش می افتند و می گويند : انگار اين شخص همان شخص است !

در اين ارتباط و شكل گيری ، لازم نيست وجود فيزيكی محبوب انسان در ميان باشد ، گاهی انسان به اوصاف مثبت و روش پاك انسانی از طريق مطالعه يا شنيدن از ديگران آگاه می شود و قلبش تجلی گاه محبت او می گردد و بر اثر اين محبت به سوی شكل گرفتن و اثرپذيری از محبوب می رود تا جايی كه در حد ظرفيت خود ، وجود دوم محبوب می گردد .

 

نمونه های تأثيرپذيری مثبت

كتاب های معتبر روايت می كنند كه وقتی حضرت علی اكبر(عليه السلام) برای جهاد در راه خدا و دفاع از اسلام در كربلا عازم ميدان شد ، امام حسين(عليه السلام) به حضرت حق توجه كرد و عرضه داشت .

 

« اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إلَيْهِمْ غُلاَمٌ أشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَخُلُقاً وَمَنْطِقاً بِرَسُولِكَ ».

خدايا ! بر اين قوم گواه باش ، به يقين جوانی به جنگ با اينان به سوی ميدان رفت كه از نظر خلقت ، و اخلاق و گفتار شبيه ترين مردم به پيامبرت بود .

 

حضرت علی اكبر  (عليه السلام) اوصاف پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) را از عموی بزرگوارش حضرت امام حسن  (عليه السلام)و پدر با كرامتش حضرت امام حسين  (عليه السلام) شنيده بود و روش و منش آن انسان الهی را در قرآن مجيد يافته بود و از طريق شنيدن و مطالعه كردن ، دلداده آن جناب و عاشق آن حضرت شده بود و بر اثر آن دلدادگی و عشقورزی ، نمونه و مثل پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله)گشته بود تا جايی كه امام معصومی چون امام حسين  (عليه السلام)به اين حقيقت اشاره و اقرار كرد .

پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) بر اثر معرفت به حق و عشقورزی به حضرت ربّ ، تجلی گاه اسماء و صفات پروردگار مهربان شد ، تا جايی كه قرآن مجيد اطاعت از پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) را اطاعت از خدا و بيعت با او را بيعت با خدا دانست ، همچنانكه می فرمايد :

 

 مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللهَ . . .  8) .

هر كه از پيامبر اطاعت كند ، در حقيقت از خدا اطاعت كرده . . .

 إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللهَ . . .  9) .

به يقين كسانی كه با تو بيعت می كنند ، جز اين نيست كه با خدا بيعت می كنند . . .

 

در بخش چهل و پنج دعای جوشن كبير از حضرت حق به عنوان حبيب ياد شده 0) ، و در بخش هفتاد و چهار همين دعا از پروردگار عالم به عنوان رفيق 1) نام برده شده است .

پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) حضرت حق را حبيب و رفيق خود گرفت و بر اثر شدت عشق و محبت به محبوب و رفيق خويش ، مفاهيم اوصاف و اسماء دوست و رفيق خود را در وجود خود تحقق داد تا آنجا كه اطاعت از وی اطاعت از خدا قلمداد شد و بيعت با او بيعت با خدا به حساب آمد .

ميثم تمّار ، رُشيد هَجَری ، عمرو بن حَمِق خزاعی ، مالك اشتر و . . . حضرت اميرالمؤمنين علی  (عليه السلام) را به دوستی و رفاقت و معاشرت و همنشينی انتخاب كردند تا جايی كه هر يك در حدّ ظرفيت خود به رنگ حضرت اميرالمؤمنين علی  (عليه السلام)درآمدند و با منش و روش امام و مولای خود هماهنگ و متحد شدند .

اگر همه معاشرت ها و رفاقت ها بر اساس اصول صحيح صورت می پذيرفت يقيناً زندگی و حيات مردم غرق در سلامت و امنيت و نشاط و اعتماد می شد .

اگر مردم از خلاف كاران كناره گيری می كردند و از رفاقت و معاشرت با آنان پرهيز می نمودند و روی خوش به آنان نشان نمی دادند و شرط معاشرت با آنان را تغيير اخلاق و روش آنان قرار می دادند ، تعداد بدكاران به اندازه ای كم می شد كه قابل ذكر نبودند و چه بسا از آنان اثری در اجتماع باقی نمی ماند .

افسوس كه همه بدكاران و فاسدان و فاجران و فاسقان در همه زمينه های زندگی راه به رويشان باز است و اكثر مردم آنان را با آغوش باز می پذيرند و از اين راه ، بستر اثرگذاری آنان را آماده می سازند و زمينه خيانت آنان را به انسان و انسانيت فراهم می آورند تا جايی كه آنان بتوانند به سرعت توليد مثل كنند و اكثر مردم را همانند و هماهنگ خود نمايند .

همنشينی با بدكاران به قصد هدايت آنان لازم است البته اين در صورتی است كه هدايت كننده از چنان قدرت معنوی برخوردار باشد كه بدكاران نتوانند بر او اثر منفی بگذارند و وی را در فضای تاريك حيات زشت خود درآورند .

اگر خدای مهربان به موسی و هارون  (عليهما السلام) فرمان می دهد برای هدايت فرعون به سوی او رهسپار شويد ، برای اين است كه موسی و هارون  (عليهما السلام)با رفت و آمد با ـ فرعون گر چه مدتش طولانی شود ـ تحت تأثير فرهنگ فرعونی قرار نخواهند گرفت .

موسی و هارون  (عليهما السلام) بنابر پاره ای از روايات بيست و پنج سال شبانه روز به دعوت فرعون و فرعونيان به سوی حق پرداختند و با آنان رفت و آمد و نشست و برخاست داشتند ولی فرعون و فرعونيان كه اسير هوی و هوس و دچار تكبر و غرور بودند ، دعوت آن دو پيامبر را نپذيرفتند و آن دو پيامبر هم با كثرت رفت و آمدی كه با فرعون و گروهش داشتند در هيچ موردی تحت تأثير فرهنگ و حشمت و اشرافيت آنان قرار نگرفتند .

 

 اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی * فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَی  2) .

هر دو به سوی فرعون برويد ; زيرا او  در برابر خدا  سركشی كرده است . * پس با او با سخنی نرم سخن گوييد ، اميد است كه هوشيار شود و  آيين حق را بپذيرد  يا بترسد  و از سركشی باز ايستد .

 

معاشرت در جهت هدايت

در محل زندگيم در تهران جوانی را می شناختم كه از هيچ فسادی چون قمار و مشروب و رابطه نامشروع و پايمال كردن حق مردم امتناع نداشت و در ميان آشنايان او نيز كسی نبود كه بتواند او را از منجلاب فساد نجات دهد .

روزی برای ديدن و زيارت مردی مؤمن كه فوق العاده به او علاقه داشتم ، رفتم ; مردی كه از اوصاف حميده و حالات كريمه برخوردار بود و برای مردم منبعی از خير و كليدی برای حلّ مشكلات بود ، آن جوان در حالی كه سر به زير داشت و معلوم بود آتش طغيانش فرو نشسته و در حدی به آداب ديانت و اخلاق انسانی آراسته شده ، نزد او بود ، از گفتگويش با آن مرد نشان می داد كه تغيير حال داده و از راه شيطنت به جاده هدايت قدم نهاده است و از جاده انحراف به صراط مستقيم وارد شده است .

با ديدن وضع او برايم مسلّم شد كه نَفَسی الهی و دمی عيسوی قلب مرده او را زنده كرده و به راه خدا هدايتش نموده و او را از چاه هلاكت به درآورده و از منجلاب فساد نجات داده است .

از او پرسيدم چه پيش آمدی اتفاق افتاده و چه حادثه ای زيبا رخ داده كه از شيطان و شيطنت بريدی و به حق و حق پرستان پيوستی ؟

گفت : شب جمعه ای مست و لا يعقل از كاباره ای به خانه می رفتم ، در مسير راه بر اثر خوردن زياد مشروب و مستی بيش از اندازه كنار پياده رویِ خيابان به زمين افتادم هوا گرگ و ميش بود ، كم كم داشتم از مستی و بيهوشی خارج می شدم ، ديده باز كردم ، ديدم روحانی با محبّتی سرم را به دامن گرفته و مرا نوازش می كند ، از من خواست بپا خيزم و همراه او به مسجدی كه نماز می خواند و هر صبح جمعه دعای ندبه داشت بروم .

با شرمساری و خجالت به او گفتم با اين حال و وضعی كه دارم مناسب مسجد نيستم !

گفت : اتفاقاً با همين وضع ، مناسب مسجدی ! با اصرار مرا به مسجد رفتن حاضر كرد ، دست در دستم نهاد و مرا به مسجد برد ، با محبت از من خواست وضو بگيرم و نماز بخوانم ، پس از نماز مرا به دفتر مسجد برد و با دست خود برايم صبحانه آورد و از من خواست از سفره امام زمان تناول كنم شايد فضای مسجد و نمازی كه خواندم و لقمه ای كه خوردم مرا درمان كند و به راه هدايت رهنمون شوم و سزاوار رحمت حق گردم .

 

 يَا أيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدیً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ  3) .

ای مردم ! يقيناً از سوی پروردگارتان برای شما پند وموعظه ای آمده ، و شفا است برای آنچه  ازبيماری های اعتقادی و اخلاقی  در سينه هاست ، و سراسر هدايت و رحمتی است برای مؤمنان .

 

بر اثر دلسوزی و هدايت آن روحانی وارسته ، از انحراف نجات پيدا كردم و به راه خدا آمدم و با دختری مؤمن ازدواج كردم و از هدايتم و زندگيم در سايه لطف خدا و همنشينی و رفاقت با آن روحانی دلسوز كاملاً راضی هستم 4) .

 

واقعه ای عجيب برای مؤلف در نيشابور

از طرف يكی از دوستان كه در عشق به امام زمان  (عليه السلام) زبان زد اهل ايمان در نيشابور است و با شنيدن نام آن حضرت و ياد آن يادگار انبياء و امامان  (عليهم السلام)چون باران بهار از ديده اشك می بارد ، در دهه دوم ماه ذو الحجه به مناسبت عيد ولايت جهت تبليغ دعوت شدم .

چند شبی از مجلس نورانی تبليغ گذشته بود كه يكی از دوستان روحانی ام كه در مشهد زندگی می كند به ديدنم آمد و به تقاضای من بنا شد تا آخرين شب اقامتم در نيشابور نزد من باشد .

در آن زمان مشغول نوشتن تفسير صحيفه سجاديه امام زين العابدين  (عليه السلام)بودم ، روزی هنگام عصر دوست روحانی ام جهت رفع خستگی به من پيشنهاد پياده روی در بلوار كمربندی شهر را داد ، خواسته او را پذيرفتم ، قلم بر زمين گذارده ، همراه او وارد بلوار كه نزديك محل اقامتم بود شديم .

از پياده روی ما دو نفر چيزی نگذشته بود كه جوانی همراه با ماشينی لوكس كنار ما ترمز كرد و با لحنی محبت آميز از ما خواست تا مقصدی كه در نظر داريم سوار ماشين شويم . دوستم با اشاره دست و چشم از من خواست كه او را از خود برانم و از سوار شدن به ماشين او كه معلوم نبود صاحبش كيست و چه هدفی دارد خودداری كنم .

من با توجه به وضع جوان كه چهره ای امروزی و مناسب با وضع غربيان داشت و لباسی رنگی و آستين كوتاه بر تن او بود و نشان می داد صد در صد در فرهنگ بيگانه استحاله شده و خلاصه ، بيماری است كه نياز به طبيب مهربان و همنشين اثرگذار و رفيقی دلسوز و دوستی خيرخواه ، دارد سوار ماشين شدم و از دوست روحانی ام خواستم كه او هم با من همراه شود .

دوست روحانی ام در كمال بی ميلی آن هم در زمانی كه رزمندگان با كرامت اسلام در جبهه جنوب و غرب مشغول جنگ با صداميان كافر و حاميانش بودند و منافقان كور دل هم هر روز در گوشه و كنار شهرها به جان مردم آتش می زدند و خانواده ها را داغدار می كردند با ترس و لرز سوار ماشين شد .

راننده از من پرسيد : كجا می رويد تا شما را برسانم ؟ گفتم : هر كجا دلخواه تست . از جواب من خوشش آمد ، پرسيد اهل كجايی ؟ گفتم : تهران ، گفت : در اين شهر چه می كنی ؟ گفتم : برای ديدار و زيارت تو آمده ام . از چنين برخوردی آن هم از يك روحانی كه هرگز برايش پيش نيامده بود و طبيعتاً معهود هم نبود ، فوق العاده خوشحال و در ضمن بهت زده شد .

به من گفت : من از وضع مالی مناسبی برخوردارم و خانه ای دو طبقه دارم و در آن خانه مجرّد و تنها زندگی می كنم ، دوست دارم چند لحظه ای در آن خانه مهمان من باشيد .

رفتن به خانه او را پذيرفتم ، ولی دوست روحانی ام كه از اوضاع آشفته كشور نگران بود با اشاره و فشردن دست من از من خواست كه از رفتن به خانه او چشم پوشی كنم ولی من با تكيه به لطف خدا و ياری آن منبع رحمت و بر اساس وجوب امر به معروف و نهی از منكر تصميم به رفتن خانه او قطعی بود .

به خانه رسيديم ، ما را به اطاق پذيراييش راهنمايی كرد ، چهار ديوار اطاق از انواع عكس های مستهجن و تابلوهای سكس و عكس انواع زنان هنرپيشه نيمه عريان غربی پر بود ، دوست روحانی ام كه برخوردار از تقدس و تقوا بود معترضانه به من گفت : اين چه دوزخی است كه به آن وارد شده ايم ؟ در اين اطاق جز اينكه چشم به زمين بدوزيم يا ديده بر هم نهيم چاره ای هست ؟ !

به او گفتم حوصله كن ، استقامت ورز ، شايد سفر به اين شهر از نظر اراده حق به اين خاطر بوده كه ما با اين جوان آشنا شويم و ساعاتی با او همنشين و دوست گرديم تا از اين منجلاب فساد به خواست خدا كه به همه بندگانش مهربان است ، و درب توبه را به روی همه گناهكاران باز گذاشته است نجات پيدا كند همچنانكه در دعاست :

 

« أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبادِكَ بَاباً إِلی عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ، فَقُلْتَ :  تُوبُوا إِلَی اللّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً   5)  ، فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ » 6) .

پروردگارا ! تو كسی هستی كه دری را برای بندگانت به سوی عفو و چشم پوشی ات باز كرده ای و نام آن را توبه گذارده ای ، پس فرموده ای : همه به سوی خدا بازگرديد بازگشتی خالصانه ، در نهايت برای كسی كه از ورود به اين در پس از گشوده شدنش غفلت ورزد چه عذر و بهانه ای خواهد بود ؟

 

جوان پس از چند لحظه وارد اطاق پذيرايی شد و پس از خوش آمد گفتن با قيافه ای جدی و گفتاری محكم بدون اينكه لباس ما دو نفر را كه لباس پيامبر  (صلی الله عليه وآله)است لحاظ كند ، و در بی خبری كامل از وضع ما دو نفر و بدون هيچ شرم و حيايی و به خيال اينكه ما هم مانند خود او در بی قيدی و بی مهاری به سر می بريم گفت : مشروب ناب خارجی در يخچال حاضر دارم و ترياك خالص افغانی در بساطم موجود است تا چای و ميوه ميل كنيد هركدام را می خواهيد برای شما حاضر كنم ! !

او با اين پيشنهاد به طور جدی فكر می كرد كه بهترين نوع پذيرايی از دو دوست جديدش گرچه روحانی هستند بايد به اين صورت باشد .

به مغرب شرعی يك ساعت مانده بود ، به او گفتم دوست مهربانم من در ابتدای شب با دوستی بسيار عزيز و رفيقی با كرامت و ياری مهربان ، ملاقات دارم كه او به شدت از مشروبات الكلی و مواد مخدر متنفر است ، چنانچه بوی مشروب يا بوی مواد مخدر از من استشمام كند می ترسم برای هميشه از من جدا شود و از دست دادن او برای من حادثه ای غير قابل جبران وفراقش برای من قابل تحمل نيست .

تو مرا به خاطر محبوب و معشوقم از اين برنامه معذور بدار ، او هم با كمال مهربانی پذيرفت و بنا شد با چای و ميوه از ما پذيرايی كند .

دوست روحانی ام با اشاره دست و چشم از من خواست از خوردن ميوه و چای خودداری كنم ، به او آهسته گفتم : به اندازه ای كه استفاده می كنيم خمسش را می پردازيم تا جای شبهه نباشد .

جوان نزديك مغرب به من گفت : با دوستت در كدام نقطه شهر وعده داری ؟ گفتم : كنار مسجد جامع نيشابور ، گفت : من شما را به محل وعده می رسانم .

هنگامی كه كنار مسجد توقف كرد و با ما پياده شد پرسيد : دوستت آمده يا نه ؟ گفتم : آری محبوبم حاضر است ، گفت : او را هم به من نشان بده ، گفتم : محبوبم خداست كه وقت اذان به وسيله نماز با او قرار ملاقات دارم و اين وقت قرار ملاقات است كه آمده ام .

جوان فوق العاده يكّه خورد ، سر به گريبان فرو برد ، و شرمسار شد ، به او گفتم : آری ; او محبوب من است كه به شدت از مشروب و مواد مخدر و قمار و رابطه نامشروع و مال حرام متنفر است و من حاضر نيستم با آلوده شدن به اين امور با من ترك رابطه كند .

جوان گفت : من در آن خانه هيچ شبی را بدون مشروب و مواد مخدر و گوش دادن به انواع نوارها و ديدن انواع فيلم های مبتذل نگذرانده ام ولی با اين برخورد تو از الان تصميم گرفتم كه همه اين امور را ترك كنم اما از تو می خواهم كه فردا را با من بگذرانی ، پيشنهادش را پذيرفتم و ساعت ده صبح فردا را كنار مسجد جامع با او وعده ملاقات گذاشتم .

ساعت ده آمد ، من و دوستم را به چند زيارتگاه شهر از جمله قدمگاه برد و درخواست داشت شب را با من باشد ، از حسن اتفاق پيشنهاد او مصادف با شب جمعه بود و از طرف مجلسی كه سخنرانی داشتم مردم به حضور در جلسه دعای كميل دعوت شده بودند و او نمی دانست من در شهر منبر می روم .

آدرس جلسه را به او دادم ، پيش از شروع دعای كميل به جلسه آمد ، از كثرت جمعيت راه ورود به مجلس نبود ، به او اشاره كردم نزد من آمد ، او را به طرف قبله نزد خود نشاندم ، تمام چراغ ها را خاموش كردند ، در تاريكی مطلق ، دعای كميل را خواندم .

آتش عجيبی از حال و قال و گريه و سوز در مجلس بود ، پس از پايان دعای كميل ديدم دو چشم آن جوان از كثرت گريه و شدت اشك ريختن چون دو كاسه خون است به او گفتم : خدا همه گناهانت را بخشيد ، زندگی پاكی را شروع كن و سپس با او خداحافظی كرده ، همان شب از نيشابور خارج شدم .

تا سه سال از او خبر نداشتم ، در سفری به مشهد مقدس به ديدار دوست روحانی ام نايل شدم كه گفت : شبی در حرم مطهر امام رضا  (عليه السلام)آن جوان را ديدم ، جويای حال شما شد ، گفتم : در تهران به سر می برد ، يادی از آن سفر پر معنويت كرد و گفت : توبه واقعی كردم و از نيشابور برای زندگی به مشهد آمدم و در اينجا با شفاعت امام رضا  (عليه السلام) همسری مؤمن نصيب من شد كه در هدايت و بيداری بيشتر من اثر مطلوبی داشت !

آری ; يك ساعت همنشينی سالم و رفاقت مطلوب و دوستی صحيح و معاشرتی كه اندكی از حقايق عرشيه و معارف الهيه را به گمراهی انتقال می دهد ، با چنين نتيجه مثبتی روبرو می شود .

بنابراين دوستی با گمراهان و فاسقان و فاجران اگر بر انسان آثار منفی گذارد ، و آدمی را در گردونه و خلق و خوی آنان اندازد ، از نظر اسلام حرام و اگر انسان دارای مصونيت ايمانی باشد ، دوستی با آنان برای هدايتشان و قرار دادنشان در صراط مستقيم حق ، لازم و بلكه بر پايه وجوب امر به معروف و نهی از منكر واجب است .

 

اثرگذاری محبوب در محب

انسان در مرحله ارتباط و دوستی و معاشرت و همنشينی ، هنگامی كه به دايره محبت محبوبی كه دارای ارزش های اصيل و زيبايی های معنوی است وارد می شود ، او نيست كه به سادگی از محبوب اثر می پذيرد بلكه اين محبوب است كه از طريق محبّت كه رابطه ميان محب و محبوب است ، آثار وجودی و ارزش های معنوی و زيبايی های باطنی اش را به محب انتقال می دهد و به تدريج محب را تبديل به وجود دوم خود می كند و از محب در حدّ سعه وجودی و ظرفيت و گنجايشش محبوبی ديگر می سازد ،

عشق از معشوق اول سر زندتا به عاشق جلوه ديگر كند

عاشقی را قابليت لازم است *** طالب حق را حقيقت لازم است

انسان هنگامی كه از طريق معرفت و آگاهی ، خدای مهربان را به عنوان محبوب برمی گزيند و دل در گرو عشق او می نهد ، از ناحيه حضرت حق كمالات و ارزش ها و حقايق معنوی ، در حد گنجايش او به تدريج از افق وجودش طلوع می كند .

در اين مرحله پر خير و بركت است كه آدمِ از بهشت رانده شده چون خورشيدی فروزان از افق تلّقی كلمات 7) طلوع می كند و به مقام با عظمت توبه و پذيرش آن از سوی پروردگار می رسد .

در اين نقطه نورانی است كه ايوب در امواج آن همه بلا و گرفتاری از كرانه صبر و استقامت رخ نشان می دهد و عبدی مورد مدح معبود می شود و برای هميشه الگوی صبر و پايداری می گردد .

در اين جايگاه والاست كه ابراهيم و اسماعيل سر از افق تسليم بيرون می كشند و پدر با كمال اشتياق حاضر می شود فرمان محبوب را در قربانی كردن اسماعيل به پای عشق محبوب به جان پذيرا شود و از اينكه به خاطر محبوب ، او را با منجيق به سوی آتش سوزان بيفكنند هراسی به خود راه ندهد .

در اين مرحله پر ارزش است كه يوسف در اعماق چاه كنعان از توفيق و لطف و كرامت دوست برخوردار می شود و در ظلمت چاه از نور محبوب برای روشن نگاه داشتن قلب و جان بهره می گيرد و به اميد عنايات حضرت او آرامش و طمأنينه خود را حفظ می كند و در نهايت از افق تخت عزيزی مصر طلوع می نمايد .

در اين نقطه معنوی است كه چوپانی گليم پوش كه از ترس فرعونيان در گمنامی كامل رخت چوپانی به بر كرده و نزديك به ده سال گوسپندان شعيب را به صحرا برده در مسير بازگشت به مصر قدم به وادی سينامی گذارد و تجلی نوری از محبوب را در وادی مقدس می بيند و به شنيدن صدای معشوق و گفتگوی با او مفتخر می شود و نهايتاً به مقام كليم اللهی می رسد .

و اينجاست كه بايد گفت : ورود به حريم آشنايی و رفاقت با محبوبی مثبت و معشوقی حرارت بخش ، زمينه جلوه كمالات معشوق را در عاشق فراهم می سازد و از عاشق ، وجودی نزديك به وجود معشوق به بار می آورد و كاری می كند كه هرگاه بيننده ای به تماشای عاشق برخيزد با ديدن عاشق گويی معشوق را می بيند .

پيامبر بزرگوار اسلام  (صلی الله عليه وآله) كه با تكيه بر معرفتش از ابتدا محبوبی چون حضرت حق را انتخاب كرد و تا پايان زندگی اش در دنيا در سايه دوستی و انس با او به سر برد و محبوب با توفيق ويژه اش ارزش ها و كمالاتش را از وجود محبِّ عاشق ظهور داد به جايی رسيد كه فرمود :

 

« مَنْ رَآنی فَقَدْ رَأیَ الْحَقَّ » 8) .

هر كس مرا ببيند بی ترديد حق را ديده است .

 

آن حضرت از طريق اين رابطه معنوی و همنشينی باطنی و رفاقت ملكوتی در مقامی قرار گرفت كه حضرت محبوب ذكر نامش را در تشهد در كنار نام خود واجب نمود و قرار گرفتن كافر و مشرك را در حوزه اسلام منوط به اقرار به رسالت آن جناب در كنار اقرار به توحيد قرار داد .

 

اثر گذاری پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام)

انسان اگر با تكيه بر معرفت در فضای دوستی و معاشرت با پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله)قرار گيرد و آگاهانه محبّ آن حضرت گردد ، وجود مبارك آن حضرت از ناحيه كمالات و ارزش هايش آن چنان در انسان اثر می گذارد كه انسان از وجود اوليه خود و به قول روانشناسان از من طبيعی خويش عاری می گردد و در حد گنجايشی كه دارد وجود دوم پيامبر  (صلی الله عليه وآله)می شود ، چونان حقيقتی كه در اميرالمؤمنين علی  (عليه السلام) تحقق كامل يافت تا جايی كه پيامبر  (صلی الله عليه وآله) در حق او فرمود :

 

« لَحْمُكَ لَحمِی ، وَدَمُكَ دَمِی ، وَسِلْمُكَ سِلْمِی ، وَحَرْبُكَ حَربِی » 9) .

گوشتت گوشت من و خونت خون من و صلح با تو صلح با من است و جنگ با تو جنگ با من .

 

اويس شترچران تا با پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) در عالم معنی آشنا و دوست نشده بود ، اويس شترچران بود . از زمانی كه در وادی معرفت با پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله)آشنا شد و در عالم باطن به رفاقت و همنشينی با آن حضرت نائل گشت و با محبوب مثبتش مأنوس شد ، اثرگذاری پيامبر  (صلی الله عليه وآله) بر وجود اويس ، اويس را به جايی رسانيد كه گل خوشبوی گلستان توحيد شد و پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) در مدينه بوی خدا را از اويس از ناحيه يمن استشمام نمود ،

گفت احمد زيمن بوی خدا می شنوم

سلمان از طريق اين دوستی و معاشرت و عشق و محبت به جايی رسيد كه پيامبر  (صلی الله عليه وآله) ارزش های وجودی اش را از افق حيات سلمان طلوع داد و سلمان به مقام والای ،

 

« سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ » 0) .

 

رسيد .

انسان هنگامی كه در كشور محبت به اهل بيت و امامان معصوم  (عليهم السلام)قرار می گيرد ارزش ها و كمالات آن بزرگواران از خيمه حيات آدمی طلوع می كند و وجود دوم آنان می شود .

در هر صورت اين معشوق است كه از طريق رابطه استواری چون عشق سر از وجود عاشق در می آورد و وجود ظاهری و من طبيعی عاشق را فانی نموده ، وجود ديگری چون وجود معشوق برای او می سازد . محبّ واقعی در حقيقت همان محبوب است ولی در قالبی ديگر و عاشق واقعی همان معشوق است در چهره ای ديگر .

محبوبان مثبت نه تنها در دنيا آثار وجودی ، و كمالات و ارزش هايشان را به انسان منتقل می نمايند و در آدمی آثار عجيبی از خود به جای می گذارند بلكه در آخرت هم با جاذبه قوی و كشش شديدی كه نسبت به محبان خود دارند ، محبان را از هول و هراس قيامت نجات می دهند و با خود به بهشت عنبر سرشت می برند و در آنجا در فضای رفاقت و همنشينی نشاط آوری كنار يكديگر جاودانه و ابدی به سر خواهند برد ،

 

 وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً  1) .

و اينان نيكو رفيقانی هستند .

 

جلوه معشوق مثبت در عاشق ، روح عاشق را با معشوق متحد می كند و جان و قلبش را با جان و قلب معشوق يكی می نمايد تا جايی كه عاشق در طوفان هيچ بلايی و در آتش هيچ حادثه ای در عين نياز شديدش به امور و ابزار زندگی كه در دست غير معشوق است و می تواند او را از بلا و حادثه نجات دهد ، از معشوق جدا نمی شود و نمی تواند جدا شود .

 

دوست وفادار

ابو امامه باهلی بر معاويه كه سرسخت ترين دشمن حق و دشمن اميرالمؤمنين علی  (عليه السلام) بود و خزانه كشور و ثروت انبوهی در اختيارش بود ، وارد شد .

معاويه او را نزديك خود خواند و پهلوی خود نشاند و فرمان داد غذا بياورند سپس موی سر و محاسن او را با دست خودش عطرآگين كرد و فرمان داد كيسه ای پر از سكه طلا برايش آوردند ، آنگاه رو به ابوامامه كرده ، گفت : تو را به خدا سوگند ، من بهترم يا اميرالمؤمنين علی  (عليه السلام) ؟

ابوامامه گفت : من به هيچ كس ، نه به خدا و نه به خلق خدا دروغ نمی گويم ، مطلبی را پرسيدی راستش را می گويم ، به خدا سوگند اميرالمؤمنين علی  (عليه السلام) از تو بهتر و با كرامت تر است و در اسلام اقدم ، و به پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) اقرب است و در اسلام از همه بيشتر رنج ديده است . پسر عم رسول خدا  (صلی الله عليه وآله) ، شوهر زهرا  (عليها السلام) ، پدر دو آقای جوانان اهل بهشت  (عليهما السلام) ، پسر برادر حمزه و برادر جعفر است ، تو كجا ، او كجا ، تو خيال كردی با پولی كه می خواهی به من بدهی ، تو را بر او ترجيح می دهم ؟ تصور می كنی نزد تو مؤمن آمدم و كافر برمی گردم ! گول نفست را خورده ای .

آنگاه از نزد معاويه برخاست و با حالتی غمگين و افسرده از بارگاهش خارج شد ، معاويه كيسه پر از پول طلا را نزد او فرستاد ولی ابو امامه در حالی كه به شدت نيازمند بود ، ديناری از آن را نپذيرفت ! ! 2)

ای به بهشت خاك كويتچشم همه عارفان به سويت

گيتی همه پر زشور عشقت *** عالم همه مست از سبويت

در دهر نيافتم نگاری *** باشد صنما به خلق و خويت

گشتم زقيود عالم آزاد *** تا گشت دلم اسير مويت

عشق رخ تو ببرد از دل *** هر آرزويی جز آرزويت

جان می دهمت به مژدگانی *** گر آوردم نسيم ، بويت

ناصح نكند ملامت ما *** گر بنگرد آن رخ نكويت

بر بسته لبان خويش لامع *** از هر چه غير گفتگويت

 

 

همسايه امام صادق  (عليه السلام)

مردی همسايه ديوار به ديوار امام صادق  (عليه السلام) بود و نسبت به آن حضرت از عمق جان و دل عشق میورزيد .

روزی حضرت شنيد همسايه اش قصد دارد خانه خود را به صد هزار درهم بفروشد ، در حالی كه خانه بيش از چهل هزار درهم ارزش نداشت .

امام  (عليه السلام) او را خواست و از او پرسيد چرا خانه ات را در معرض فروش گزارده ای ؟ پاسخ داد : دچار مشكل اقتصادی شده ام و برای حلّ اين مشكل چاره ای جز فروش خانه ندارم .

حضرت فرمود : می گويند ارزش خانه ات چهل هزار درهم است چرا می خواهی آن را به صد هزار درهم بفروشی ؟ با چشم گريان گفت : پسر رسول خدا  (صلی الله عليه وآله) ! من شيعه و عاشق شما هستم ، يك لحظه راضی نيستم از كنار شما بروم ، مشكل مادی سبب شده است كه من تن به فروش خانه بدهم و از كنار شما كوچ كنم ! چهل هزار درهم قيمت عرفی خانه من است و شصت هزار درهم اضافه را بابت حق همسايگی با شما از خريدار طلب می كنم .

امام صادق  (عليه السلام) كه اخلاقش اخلاق خدا و پيامبران و پدران بزرگوارش  (عليهم السلام)بود ، برخود واجب می دانست كه پاسخ محبت را با محبت بدهد و از طرف مقابلش با محبتش قدردانی كند و قاعده

 

 هَلْ جَزَاءُ الاِْحْسَانِ إِلاَّ الاِْحْسَانُ  3) .

آيا پاداش نيكی جز نيكی است ؟

 

را در حق او رعايت نمايد ، به او فرمود : خانه ات را به من بفروش ، به حضرت گفت : با كمال ميل آن را به شما هبه می كنم ، حضرت اصرار به فروش داشتند ، مالك خانه گفت : اكنون كه به فروش اصرار میورزيد همان قيمت معمولش را كه چهل هزار درهم است عنايت كنيد ، امام فرمود : به قيمتی كه به ديگران گفته ای به همان قيمت كه صد هزار درهم است می خرم ، آنگاه به غلام خود فرمود : صد هزار درهم برای مالك خانه بياور ، غلام صد هزار درهم در اختيار مالك خانه گذاشت ، او هنگامی كه خواست از نزد امام صادق  (عليه السلام) بيرون رود ، حضرت به او فرمودند : علاوه بر اين صد هزار درهم كه ارزش خانه است ، عين خانه را هم به تو تمليك كردم .

آری ; انسان از همنشين با كمال و مثبت خود در دنيا بهره معنوی و مادی می برد و در آخرت در كنار مقام و مرتبه او به فيوضات خاصه حضرت حق می رسد و در كنار همنشين بی كمال و منفی ، عمرش را تباه می كند و هدر می دهد و ارزش های انسانی اش را از دست می نهد و خود را به خواری دنيا و عذاب آخرت دچار می سازد .

 

 

ارزش رفاقت صحيح

در باب ارزش رفاقت صحيح و دوستی درست و واقعی امام صادق  (عليه السلام) از پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) روايت می كند كه آن حضرت به اصحابش فرمود :

 

« أیُّ عُرَی الاْيمَانِ أَوْثَقُ ؟ فَقَالُوا : اللهُ وَرَسُولُهُ أعْلَمُ وَقَالَ بَعْضُهُمْ : الصَّلاةُ ، وَقَالَ بَعْضُهُمْ : الزّكَاةُ ، وَقَالَ بَعْضُهُمْ : الصِّيَامُ ، وَقَالَ بَعْضُهُمْ الحَجُّ وَالعُمْرَةُ ، وَقَالَ بَعْضُهُمْ : الجِهَادُ ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ  (صلی الله عليه وآله)  : لِكُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلٌ وَلَيْسَ بِهِ وَلكِن أوثَقُ عُرَی الايمَانِ الحُبُّ فِی اللهِ وَالبُغْضُ فِی الله وَتَوالِی أوْلِيَاءِ اللهِ وَالتَّبَرّی مِنْ أعْدَاءِ اللهِ » 4) .

كدام دستگيره ايمان محكم تر است ؟ گفتند : خدا و پيامبرش داناتر است و برخی گفتند : نماز و گروهی گفتند : زكات و عده ای گفتند : روزه و بعضی گفتند : حج و عمره و برخی گفتند : جهاد ، پس پيامبر فرمود : برای هر يك ا ز آنچه گفتيد برتری و فضلی است ولی آن نيست لكن استوارترين دستگيره ايمان ، محبت در راه خدا و كينه در راه او و دوستی با دوستان خدا و ترك رابطه و بيزاری از دشمنان خداست .

 

به حقيقت و راستی ، خير در وجود كسی است كه ارزش های الهی و انسانی برای او خوش آيند و امور پست و شيطانی مورد نفرت او باشد ، چون آراسته به چنين حالی باشد به خوبی ها و نيكوكاران روی می آورد و از بدی ها و بدكاران روی می گرداند .

 

معيار شناخت خير

امام باقر  (عليه السلام) خوش داشتن خوبی ها و نفرت از بدی ها را معيار شناخت خير در وجود آدمی دانسته اند :

 

« إذا أردْتَ أنْ تَعْلَمَ أنَّ فِيكَ خَيْراً فَانْظُر إلی قَلْبِكَ فَإنْ كَانَ يُحِبُّ أهْلَ طَاعَةِ اللهِ وَيُبْغِضُ أهْلَ مَعصِيَتِهِ فَفيكَ خَيرٌ وَاللهُ يُحِبُّكَ وَإن كَانَ يُبْغِضُ أَهْلَ طاعَةِ اللهِ وَيُحِبُّ أهْلَ مَعصِيَتِهِ فَلَيْسَ فِيكَ خَيْرٌ وَاللهُ يُبْغِضُكَ وَالمَرءُ مَعَ مَنْ أحَبَّ » 5) .

هنگامی كه می خواهی بدانی در وجودت خير هست به قلبت نظر كن ، اگر اهل طاعت خدا را دوست داری و اهل نافرمانی اش را دشمن داری ، پس در تو خير وجود دارد و خدا تو را دوست دارد واگر با اهل طاعت خدا دشمنی و اهل معصيت را دوست داری در تو خيری وجود ندارد و خدا دشمن توست و انسان با همان كسی است كه او را دوست دارد .

 

آنان كه برای خدا و در راه خدا با يكديگر دوستی دارند در قيامت از عنايت ويژه حق بهره مند می شوند .

عبدالله بن مسعود از پيامبر اسلام  (صلی الله عليه وآله) روايت می كند كه آن حضرت فرمود :

 

« المُتَحابُّونَ فِی اللهِ عَزَّوَجَلَّ عَلی أعْمِدَة مِنْ يَاقُوت أَحْمَرَ فِی الجَنَّةِ يُشْرِفُونَ عَلی أهْلِ الجَنَّةِ فَإذَا اطَّلَعَ أحَدُهُم مَلاََ حُسْنُهُ بُيُوتَ أهْلِ الجَنَّةِ فَيَقُولُ أهْلُ الجَنَّةِ : أخْرُجُوا نَنْظُر المُتَحابّينَ فِی الله عَزَّوَجَلَّ قَالَ : فَيَخْرُجُونَ وَيَنْظُرُونَ إلَيْهِم أحَدُهُمْ وَجْهُهُ مِثْلُ القَمَرِ فِی لَيْلَةِ البَدْرِ ، عَلی جِبَاهِهِمْ : هَؤلاَءِ المُتَحَابُّونَ فِی اللهِ عَزَّوَجَلَّ » 6) .

آنان كه در راه خدا دوستی میورزند در بهشت بر پايه هايی از ياقوت سرخ قرار دارند ، بر اهل بهشت مشرف اند . هرگاه يكی از آنان آشكار شود زيبايی اش خانه های اهل بهشت را پر می كند ، پس اهل بهشت می گويند : از خانه ها بيرون آييد تا دوستداران در راه خدای عزوجل را ببينيم ، بيرون می آيند و به تماشای آنان می نشينند ، هر يك را می بينند صورتش چون ماه شب چهارده است ، بر پيشانی آنان ثبت است كه : اينان دوستداران برای خدا و در راه خدا هستند .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^