فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

3 ـ درخت خرما

اميرمؤمنان (عليه السلام) را ديدند كه به همراه كارگران با بيل و كلنگ شترها را بار كرده و لنگه های هسته خرما را به طرف صحرا می برد ، از وی پرسيدند : يا علی ! بار شترها چيست ؟ امام به جای آن كه بفرمايد : هسته درخت خرما ، از آينده آن خبر داد و فرمود : ان شاء الله صد هزار درخت خرما .

هسته های خرما را به صحرا برد ، زمين وسيعی را در نظر گرفت ، با زحمتی طاقت فرسا در آن زمين آب درآورد ; سپس تمام دانه ها را كاشت . امام باقر (عليه السلام)فرمود : يكی از آن دانه ها خطا نرفت و همه تبديل به درخت شد . آری ! مردی كه صد هزار درخت خرما و نخله تناور را در هسته ضعيف ببيند ، راه توانگری می آموزد و فكر توانگری می دهد(2) .

4 ـ در اولين روز به طلب كار رفت

بعد از آنكه با اميرم ؤمنان (عليه السلام) بيعت كردند ، تصدی امر بيت المال را به عهده « ابوالهيثم بن التيهان » و « عمار ياسر » واگذار كرد كه طبق دفتری كه نام مسلمين در آن است همه كس را از عرب و غير عرب به طور مساوی ، هر نفری سه دينار عطا كنند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 5/74 ، باب ما يجب من الاقتداء بالائمة ، حديث 3 ; وسائل الشيعه : 17/20 ، باب 4 ، حديث 21873 .

2 ـ بحار الانوار : 41/32 ، باب 102 ، حديث 3 .

جمعيت صد هزار نفر بود و موجودی خزانه سيصد هزار دينار .

مشغول تقسيم شدند ، « سهل بن حُنَيف » بزرگ انصار با غلام خود كه در آن روز او را به شكرانه دولت علی (عليه السلام) آزاد كرده بود آمد و گفت : به اين غلام سياه چند عطا می كنی ؟ اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمود : به خودت چند عطا شده است ؟ گفت : به من و هم چنين به همه مردم سه دينار ، فرمود : به غلام او هم سه دينار ، مثل آنچه به خود او داده ايد بدهيد ، همين كه معلوم شد در دولت علی تفاضلی در كار نيست ، طلحه و زبير نزد عمار و ابوهيثم آمدند و گفتند : از مولای خود اجازه بگير تا با او ملاقات كنيم ، عمار گفت : آيا از مولايم اذن بخواهم و وقت بگيرم ؟ او اذنی نمی خواهد حاجب و دربانی ندارد ، علاوه بر اين مولايم اكنون در خانه نيست او الان كارگر و اجير خود را گرفت و تيشه و زنبيل و كلنگ خود را برداشت به نخلستان رفت كه جهت حفر چاه كار كند(1) .

5 ـ نياز به درگاه بی نياز

يكی از دوستان رسول اكرم دچار تنگدستی شده بود ، روزی در حالی كه به شدت پريشان بود ، با مشورت عيالش تصميم گرفت حضور پيغمبر خدا رفته و وضع خود را شرح دهد و از آن حضرت كمك بخواهد .

به محضر پيغمبر اسلام آمد ; ولی قبل از آن كه نيت خود را اظهار كند اين جمله را از حضرت شنيد كه فرمود :

« هر كس از ما كمك بخواهد ما به او كمك می كنيم و اگر كسی بی نيازی بورزد خدای متعال او را بی نياز می كند » . چون اين كلام را شنيد چيزی نگفت و به خانه خود برگشت ، در آن روز همچنان با فقر و تنگدستی به سر برد ; ولی روز ديگر ناچار شد با همان نيت به محضر پيغمبر درآيد و عرض حاجت كند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 32/110 ، باب 1 ، حديث 85 .

روز دوم نيز از رسول اكرم شنيد كه فرمود : « هر كس از ما كمك بخواهد به او كمك می دهيم ، ولی اگر بی نيازی ورزد خدای متعال او را بی نياز می كند » .

بدون آنكه عرض حاجت كند به خانه برگشت و همچنان در پريشانی به سر برد تا اينكه روز سوم باز به محضر رسول اكرم رفت ، پيغمبر اسلام همان جمله را تكرار فرمود .

اين بار آن تهيدست در قلب خود احساس اطمينانی كرد ، با خود فكر كرد كه ديگر هرگز به دنبال كمك بندگان نخواهم رفت ، از خدا می خواهم كه مرا موفق كند .

با خود فكر كرد كه اكنون بايد چه كرد ، به نظرش آمد به صحرا رود و هيمه ای جمع كند به بازار برده و بفروشد ، تيشه ای به امانت گرفت به صحرا رفت هيزم جمع كرد آورد و فروخت و لذت زحمت و كوشش خود را دريافت . روزهای ديگر به آن كار ادامه داد ، از زحمت خود تيشه و ساير لوازم را خريد تا صاحب سرمايه و غلامانی شد ، روزی رسول اكرم به او رسيد و تبسم كنان حال او را پرسيد ، آن مرد قصه خود را نقل كرد حضرت فرمود : نگفتم هر كس از ما كمك بخواهد ما حاجت او را روا می كنيم ; ولی اگر بی نيازی ورزد خدای متعال او را بی نياز می كند(1) .

6 ـ در عبادت از او كوشاتر است

امام صادق (عليه السلام) از حال يكی از دوستان خود جويا شد ، گفتند : دچار فقر شده است . امام پرسيد : اكنون چه می كند ؟ گفتند : در خانه به عبادت خدا مشغول است . امام پرسيد : زندگی او از كجا اداره می شود گفتند : توسط يكی از يارانش . فرمود : به خدا قسم آن كس كه معاش او را فراهم می كند در عبادت از او كوشاتر است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 2/139 ، باب القناعة ، حديث 7 ; مستدرك الوسائل : 7/224 ، باب 30 ، حديث 8094 ـ 7 .

7 ـ از كوشش خسته نمی شود

اميرمؤمنان (عليه السلام) ، ابوتراب و پدر تاجدار خاك و آب است ، او می داند در اين خاك چه اسرار ثروتی است . فرق زهد او با زاهدين ديگر همين نكته است كه در تمتع از لذات بی رغبت و در عمل مبالغه كار است .

زهّاد ، زهد را به اين می دانند كه از عمل ، عمران و تمتع هر دو بر كنار باشند ; ولی امام از تمتع بركنار و در عمل به حد اعلی مبالغه كار است ; از اينجاست كه هم از مردم دنيا بی نياز ، و هم از زهاد زمان ممتاز است ; زيرا مردم دنيا هم به عمل فرو رفته و هم به لذات خارج از حد ، او نه چنين است و نه چنان .

در زمان دولت خود در كوفه ، روزی خرسندی از كلامش آشكار بود كه می فرمود : در سراسر عراق رعيت من در نعمت اند ، آبشان شيرين و نانشان گندم و زير سايه اند و احدی نيست كه چنين نباشد .

يكی از غلامان خود به نام « ابونيزر » را آزاد كرده بود با شرط پنج سال خدمت در نخلستان او ، او را برای سرپرستی مزارع و چشمه های خود گذارده بود ، يكی از آن چشمه ها به نام چشمه ابی نيزر است .

او می گويد : روزی حضرتش به سركشی مزرعه آمد پياده شد و فرمود غذايی هست ؟ گفتم : آری اما غذايی كه برای اميرمؤمنان نمی پسندم ، كدويی دارم از همين مزرعه با روغن پيه بريان كرده ام . فرمود : همان را بياور !

آوردم ، امام برخاست دست ها را برای صرف غذا شست ، غذا را تناول نمود مجدداً دست ها را شست و چند مشت آب ميل كرد ، آنگاه فرمود : دور افتاده باد كسی كه شكم ، او را داخل آتش كند .

بعد فرمود : كلنگ را بياور ، كلنگ را گرفت و در چاه فرود آمد آن مقدار كلنگ زد تا خسته شد ، برای رفع خستگی بيرون آمد در حالی كه از پيشانی مقدس او عرق می ريخت و با انگشتان خود آن عرق را از پيشانی به زمين ريخت و باز به قنات فرود آمد ، همهمه می كرد و كلنگ می زد ، ناگهان رگ آب بسان گلوی شتر فواره زد .

امام فوری بيرون آمد و در حالی كه هنوز عرق می ريخت فرمود : صدقه است صدقه است ، دوات و كاغذ بياور .

ابی نيزر گفت : با عجله دوات و كاغذ آوردم ، با خط مبارك خود نوشت اين وقفی است از بنده خدا علی اميرالمؤمنين برای تهيدستان مدينه صدقه قرار داد صدقه ای كه نه فروش می رود ، نه بخشيده می شود و نه انتقال می پذيرد ; تا خدا وارث آسمان ها و زمين است ; مگر آن كه حسن و حسين به آن محتاج گردند كه ملك آنها خواهد شد(1) .

8 ـ چرا ترس

« محمّد بن منكدر » گويد : روزی به خارج مدينه رفتم حرارت هوا طاقت فرسا بود ، از دور حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) را ديدم كه قطرات عرق از جبين مباركش می ريخت .

با خود گفتم عجبا ! راد مردی مانند او در اين ساعت گرم با چنين حالت به طلب دنيا می رود يعنی چه ؟ خوبست بروم او را نصيحت كنم ، جلو رفته سلام كردم و گفتم : از شما دور است با اين بدن سنگين در اين هوای گرم در طلب دنيا باشی ، اگر در چنين حالتی مرگ گريبانت را گرفت چه خواهی كرد ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مستدرك الوسائل : 14/62 ، باب 12 ، حديث 16110 ـ 3 ، در ذيل اين روايت آمده است كه معاوية بن ابی سفيان حاضر شد اين چاه را به مبلغ دويست هزار دينار بخرد ; امام مجتبی (عليه السلام) نپذيرفت و فرمود : پدرم اين چاه را وقف كرده است ، و من در مقابل هيچ چيز آن را نمی فروشم .

فرمود :

« چه ترسی دارم ، اگر در اين حالت بميرم در طاعت حضرت حق جان داده ام ; زيرا به وسيله كار ، خود را از تو و ديگران بی نياز داشته و آبروی خود را حفظ می كنم ، وقتی می ترسيدم مرگ فرا رسد كه به معصيت خدا مشغول باشم محمد بن منكدر گفت : يابن رسول الله من خواستم تو را نصيحت كنم ; اما تو مرا نصيحت كردی و از اشتباه بيرون آوردی »(1) .

9 ـ شمشير و كسب حلال

امام صادق (عليه السلام) غلامی داشت به نام « مصادف » چون عايله حضرت زياد شده بود ، هزار دينار به غلام خويش مصادف سپردند و فرمودند اين هزار دينار را بردار و با آن تجارت كن ، اين كار برای آن بود كه در سود آن با غلام خود شركت كند .

طبق فرمان امام ، مصادف آماده سفر به مصر شد . وی با آن پول متاعی كه در بازار مصر رونق داشت تهيه كرد و با كاروان تجار به طرف مصر رهسپار شد .

قبل از رسيدن به مصر قافله ای از شهر خارج شده بود ، با قافله ای كه مصادف در آن بود مقابل شد ، مصادف از مصريان پرسيد : اوضاع در چه حال است ؟ پس از گفتگو معلوم شد متاعی كه مصادف می برد بازار خوبی دارد .

اهل قافله با يكديگر هم عهد شده و قسم خوردند كه متاع را دينار به دينار سود بفروشند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 5/73 ، باب ما يجب من الاقتداء بالائمة ، حديث 1 ; تهذيب : 6/325 ، باب 93 ، حديث 15 .

بعد از ورود به مصر ، متاع را به دو هزار دينار فروخت ، دو كيسه هزار ديناری ترتيب داد و از مصر رهسپار مدينه شد ، چون به مدينه رسيد دو كيسه هزار ديناری را به محضر امام برد . امام فرمود : سود زيادی برديد ؟ مصادف قصه را نقل كرد .

امام با تعجب فرمود : سبحان الله شما قسم خورديد و عهد كرديد كه در ميان مسلمين بازار سياه به وجود آوريد ! قسم خورديد سودی كنيد كه مطابق با اصل سرمايه باشد ! سپس يك كيسه را برداشت و فرمود : اين اصل مال برای خودم ، من با آنچنان سودی كه دور از انصاف است كاری ندارم . سپس فرمود : شمشير زدن از كسب حلال آسان تر است(1) .

10 ـ رعايت انصاف

« يونس بن عبيد » كه يكی از مسلمانان بود دارای شغل جامه فروشی بود ، قيمت جامه هايی كه در معرض فروش قرار داده بود از چهار درهم بود تا دويست درهم بود . روزی جهت اقامه نماز به مسجد رفت و برادرزاده خود را به جای خويش گذاشت .

در اين اثنا شخصی آمد و جامه ای را كه در حدود چهارصد درهم بيارزد طلب كرد . برادرزاده يونس يكی از جامه های دويست درهمی را به او نشان داد اتفاقاً خريدار آن را پسنديد و آن را به چهار صد درهم خريد .

يونس بن عبيد از مسجد خارج شد بين راه به آن مرد برخورد ، تا جامه را دست او ديد شناخت كه از دكان وی خريداری كرده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 5/161 ، باب الحلف من الشراء والبيع ، حديث 1 ; تهذيب : 7/13 ، باب 1 ، حديث 58 .

پيش آمد سلام كرد و از او پرسيد : اين جامه را چند خريده ای ؟ مرد گفت : چهار صد درهم ! يونس جواب داد : اين جامه بيش از دويست درهم نمی ارزد چگونه چهارصد درهم به تو فروخته اند ؟ برگرد تا بقيه پولت را بدهم . مرد گفت : اتفاقاً ارزش اين جامه چهارصد درهم است ، چه در شهر ما اين لباس را به پانصد درهم می خرند ، بالاخره يونس او را به دكان آورد و دويست درهم به او پس داد و به برادرزاده اش پرخاش كرد كه از خدا شرم نمی كنی كه اين گونه مردم را فريب می دهی ؟

پسر گفت : من چكنم او خودش به اين قيمت راضی شد كه خريد ، يونس با تعجب سری تكان داد و گفت : عجب ! اگر او به اين قيمت راضی شد ، تو چرا متوجه نبودی كه بايد نفع خود را درباره او منظور بداری ؟

از انسان چه می خواهند

گاهی كه امواج خروشان دريا آرام می شود ، كشتی با نظمی دقيق و كامل روی آب حركت می كند و سرنشينان آن از ديدن اشعه خورشيد جهانتاب ، و آب های ساكن نقره فام مسرور می شوند .

اما چيزی نمی گذرد كه اتفاق ناگواری روی می دهد و طوفانی برپا می شود و كشتی را دچار امواج سهمناك می كند ، سرنشينان كشتی خود را می بازند و تمام لذت های گذشته را فراموش می نمايند .

اين حالت مردم غير مؤمن است . آن روز كه از زرق و برق دنيای ماديگری خبری نبود و شهوات و آمال غلط ، مانند سيل بنيان كن اجتماع را تهديد نمی كرد مردمی آرام به نظر می آمدند ; اما چند روزی كه ظاهر زندگی عوض شد و بی بندوباری در تمام مراحل زندگی راه يافت ، پاك باخته شدند و رذائل اخلاقی و فساد را جانشين فضايل و حسنات نمودند!!

آن قوم و ملتی كه محكوم شهوات شدند و از منطقه ايمان كوچ كردند ، سخنان ياوه و پوچ درمغز خويش می پرورانند ، و از طرف ديگر عقيده و ايمان به گفته های خود ندارند ، بار خود را به منزل و مقصود نخواند رسانيد ; بلكه در وادی گمراهی سرگردان و در نتيجه هلاك خواهند شد ; زيرا اين گونه اشخاص بی بندوبار ، مرد عمل و ايمان نيستند .

اما مردم مؤمن و موحد و پايدار چنين نيستند ; هميشه كشتی آنها آرام در حركت است و پيوسته سعادتمند و رو به ترقی هستند .

هر ملت و قومی كه خود را از پستی و خواری نجات داد ، به واسطه سعی و كوشش به چنين سعادتی رسيد .

علل و اسبابی كه يك قوم و ملت را به اوج ترقی و تعالی می رساند و از هلاكت و نيستی نجات می دهد ، همان ايمان به خدای متعال ، حسن رفتار و عمل آنها می باشد .

مردمی كه دارای اخلاق حسنه و صفات پسنديده باشند ، از ميان نخواهند رفت . آن قومی كه همت خود را خداشناسی ، ايمان ، بندگی حقتالی و شجاعت ، حريت و سخاوت قرار دهد ، نامش از صفحه تاريخ محو نخواهد شد ، تا جايی كه ساير ملل ، از اخلاق حميده و صفات پسنديده ی آن ، كسب فضيلت خواهند نمود .

اما مردمی كه مذهب و ايمان نداشته باشند و آنچه می گويند بدان عمل و رفتار نكنند ، در انظار ديگران خوار و زبون هستند ، و نمی توانند در برابر ساير اقوام قد علم نمايند .

قبل از بعثت نبی اسلام دنيای بشريت گرفتار جهل و نادانی و از نظر اخلاق در نكبت و ذلّت بود . مردم بدون علم دانش ، و آگاهی و بصيرت زندگی می كردند و فرسنگ ها از حقايق و معارف دور بودند . در آن زمان وضع زندگی ملل و اقوام از صورت زندگی انسان دور و به زندگی حيوانات نزديك يا عين زندگی چهارپايان بود .

همت مردم قبل از بعثت ، جز شهوت ، شكم ، غارتگری ، دزدی ، جنايت ، ظلم ، خيانت ، تعدی و تجاوز چيز ديگری نبود .

در آن دنيای تاريك و پر هرج و مرج ، خدای متعال پيغمبر اسلام را مبعوث به رسالت كرد تا جامعه بشر را از كارهايی كه مخالف حقيقت انسانيت و بشريت بود باز دارد ، و مردم رااز عواقب وخيم سوء اخلاق برحذر بدارد .

آن رهبر عاليقدر نزاعی با علم انسانيت نداشت ; بلكه با آنهايی كه می خواستند در برابر معبود حقيقی و يكتا قد علم نمايند مخالفت داشت .

آن حضرت می خواست شرك و بت پرستی و زشتی های اخلاقی كه باعث بدبختی و شقاوت بشر بود را از ميان بردارد ، و خرافاتی كه در دل و جان و اعمال آنان فرو رفته ريشه كن نمايد ، و جهانی از مردم خداشناس و با تقوی و درستكار تشكيل دهد .

روی همين مبنا بود كه پس از مدتی كوتاه اقوام و ملل دسته دسته داخل منطقه تربيت آن بزرگوار می شدند و برای ادامه دادن تحصيلات اخلاقی و صفات پسنديده و خداشناسی ، نام خود را برای هميشه در دفترش ثبت می نمودند . شاگردانش هم مردمانی خداشناس ، وظيفه شناس ، با تقوی ، خداترس ، شريف ، عالم ، باحقيقت ، شجاع ، سخی ، بزرگوار ، عزيز بودند و جز خدای بزرگ معبود ديگری نداشتند به طوری كه تمام اعمال و رفتار آنان برای خدا بود .

آيين مقدس اسلام به وسيله قرآن مجيد و نبی عظيم القدر ، با نفوذ فوق العاده خود مردم ، جهان را به اخلاق انسانی دعوت می نمايد و آنان را از هرگونه تبهكاری ، فساد و بدبختی بر حذر می دارد .

اسلام دنيا و آخرت مردم را در نظر داشته و برای عمران هريك از آن دو ، قوانينی متين و محكم وضع نموده است .

رسول گرامی اسلام در يكی از مجالس مكه ، در اوايل بعثت ، ضمن يك سخنرانی مهمی خطاب به مردم فرمود:

اِنّی قَدْ جِئْتُكُمْ بِخَيْرِ الدُنيا وَالاْخِرَةِ(1) .

« من برای آبادكردن دنيا و آخرت شما آمده ام » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 18/191 ، باب 1 ، حديث 27 ; امالی طوسی : 581 ، مجلس يوم الجمعه التاسع من ربيع ، حديث 1206 ـ 11 ; شرح نهج البلاغه : 13/210 .

جانشين بلافصل او اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمود : صورت خلافت و حكومتم در آن مدت كوتاه به گونه ای بود كه هيچ خانه ای در كشورم نبود مگر آنكه از گندم و آب خوشگوار بهره نداشته باشد .

دين مقدس اسلام كه اساس آن بر توحيد و يكتاپرستی است ، بشر را به پاكی درون و برون ، درستكاری ، امانت ، راستگويی ، صداقت ، پاكيزگی ، مساوات و مواسات ، و به تمام خوبی ها دعوت می نمايد ، و اين همان اصول و قواعديست كه توده بشر را از جهل و گمراهی و انحطاط اخلاقی به شاهراه تكامل و بالاترين درجه عظمت و ترقی می رساند .

عمل كردن به واجبات دين اسلام و قوانين پاك آيين مقدس و كناره گيری از آنچه حرام كرده ، نه تنها آسان و مفيد است ; بلكه هيچ ناسازگاری و انحرافی با سير تمدن و تجدد نداشته و مؤيد و وسيله پيشرفت حقيقی آن می باشد .

رسول خدا در اواخر عمر خود ، پس از آن زحمات طاقت فرسا ، بنا به دستور پروردگار ، دوازده جانشين برای حفظ آيين اسلام و اصول انسانی در ميان جوامع بشری معرفی نمود كه اول آنها اميرمؤمنان علی بن ابيطالب و آخرين آنها حضرت مهدی حجة بن الحسن (عليهم السلام) است . پيغمبر اسلام در زمان حياتش به معرفی دوازده جانشين خود تصريح فرمود و مردم را به اطاعت از آنان دعوت كرد .

1ـ در جلد دوم كتاب « ينابيع الموده » صفحه 174 ( چاپ تهران ) از جابر جعفی روايت شده است كه :

قال قُلْت لِلْباقِرْ يابْنَ رَسولُ الله ِانَ قَوْماً يَقُوُلونَ اِنَّ اللهْ تَعالی جَعَلَ اْلاِمامَةَ فی عَقَبِ الْحُسَيْنِ . قالَ يا جابِرْ اَنَّ اْلائِمَةَ هُمْ اَلَّذينَ نَصَّ عَلَيْهِمْ رَسولُ اللهِ (صلی الله عليه وآله)بِاِمامَتِهِمْ وهُمْ اِثْنی عَشَرِ وقالَ لَمّا اَسْری بی اِلَی الْسَّماءِ وَجَدْتُ اَسْمائَهُمْ مِكْتُوبَةٌ عَلی ساقِ الْعَرْشِ بِالنُّورْ اِثْنی عَشَرَ اِسْماً اَوَّلُهُمْ عَلیٌّ وسَبْطاهُ [ الحسنُ والحسينُ ] وعَلیٌّ ومُحمِّدٌ وجَعْفَرٌ وموسی وعَلیٌّ ومُحمَّد وعَلیٌّ والْحَسنُ ومُحمَّدٌ الْقائِمُ الْحُجِة الْمَهْدی (عليهم السلام)(1) .

« جابر جعفی می گويد : به امام پنجم عرض كردم : مردم می گويند خدای متعال امامت را در فرزندان امام حسين (عليه السلام) قرار داده ، امام باقر (عليه السلام) فرمود : ای جابر ! ائمه كسانی هستند كه پيغمبر اسلام در زمان حيات خود به آنان تصريح فرمود كه پس از آن حضرت ، رهبران اسلامند و عدد آنها دوازده نفر است . نبی اكرم فرمود : شبی كه مرا به معراج بردند نام آنها را بر پايه عرش ديدم كه به وسيله نور نگاشته شده بود و دوازده نفر بودند ، اول آنان علی و سپس حسن و حسين و علی بن الحسين و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و حضرت امام محمد تقی و امام علی النقی و امام الحسن عسگری و محمد حجة بن الحسن (عليهم السلام) » .

عن جابر بن سَمْرَةِ قالَ : جِئْتُ مَعَ اَبی اِلی اَلْمَسْجِدِ وَرَسوُلُ اللهِ يَخْطُبُ فَسَمِعْتُهُ يَقوُلُ يَكونُ مِنْ بَعْدی اِثْنی عَشَرَ يعنی اَميراً ثُمَّ خَفَضَ صَوْتَهُ فَلَمْ ادر يَقوُلُ فَقُلْتُ لاَِبی : ما قالَ ؟ فَقالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْش(2) .

«  از جابر بن سَمُرَةْ روايت شده كه گفت : با پدرم به مسجد رفتم نبی اسلام مشغول خطابه بود ، شنيدم كه فرمود : بعد از من دوازده نفر رهبر و جانشين اند ، سپس صدای او آهسته شد ، گفتم : پدر جان چه می گويد ؟ پدرم گفت : نبی اسلام می فرمايد : همه آنها از قريش اند » .

رهبران عاليقدر عالم تشيع كه به فرمان خدای متعال و به تصريح رسول اكرم ( در دويست و هفتاد و يك حديث بنا بر نقل عامه و خاصه برای راهنمايی بشر بعد از پيغمبر ) جانشين آن حضرت بودند ، از اول تا دوازدهمين نفر برای هدايت انسان ها همانند نبی اكرم كوشش ها كردند و علاوه بر زحمات ايام حيات ، سخنان پر ارج و گرانبهايی از خود به يادگار گذاشتند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 36/357 ، باب 41 ، حديث 226 ; كفاية الاثر : 246 .

2 ـ خصال : 2/469 ، حديث 13 ; كفاية الاثر : 50 .

من در اين نوشتار گوشه ای از فرمايشات رهبر بزرگ عاليقدر پيشوای چهارم حضرت زين العابدين سيدالساجدين (عليه السلام) را برای افرادی كه بخواهند خواسته ها و تمايلات خود را مطابق با رضايت خدای متعال قرار دهند نقل كرده ام و به صورت اختصار شرحی بر آن نگاشته ام . از خدای توانا می خواهم كه جميع مسلمين را در پيروی كردن از دستورات قرآن و كلمات پيشوايان دين و ائمه هدی موفق گرداند و آنان را از خطر غرب زدگی و استعمار اجانب و بيگانگان در پناه عظمت خود حفظ نمايد .

شخصيت شناسی امام سجاد (عليه السلام)

در كتاب « كافی » از ابی الجارود روايت شده است كه حضرت باقر (عليه السلام)فرمود :

« هنگامی كه شهادت امام حسين (عليه السلام) رسيد ، دختر بزرگ خود فاطمه را خواست و كتاب سربسته و وصيت ظاهره ای به او داد .

علی بن الحسين (عليهما السلام) در اين حال سخت بيمار بود و به خود مشغول ; اما فاطمه آن كتاب را به امام چهارم داد به خدا سوگند كه آن كتاب به ما رسيده است » .

من گفتم : خدای متعال مرا قربان تو گرداند در آن كتاب چيست ؟ فرمود :

« به خدا قسم هر چه اولاد آدم از روز آفرينش آدم تا پايان دنيا نياز دارند در آن است ، به خدا تمام حدود و مجازات ها در آن ثبت است ، حتی مجازات يك خراش در بدن »(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 1/290 ، باب ما نص الله عزوجل ورسوله علی . . . ، حديث 6 ; بحار الانوار : 26/50 ، باب 1 ، حديث 96 .

اين حديث دلالت دارد كه امام سوم آن كتاب را به دختر خود داد تا بعد از شهادت ، به امام بعد از او بسپارد و آنچه برای تربيت اجتماع ، بعد از قرآن لازم بوده در كتاب مخصوصی كه از امام سوم به امام چهارم داده شده مندرج بوده است .

سيره علی بن الحسين (عليه السلام)

مردمی كه تابع عالم مادی گشته و در مراحل زندگی از آن متابعت می كنند ، در نخستين قدم زندگی در گرايش به امور معنوی و مبارزه با تمايلات نفسانی مأيوس گشته و در نتيجه در قيد ماديت و محيط ماديگری غوطهور می شوند و اجتماع ، مدنيت ، سياست ، معيشت و ساير زمينه های حيات آنها ، از فضيلت خالی می ماند و از راهنمايی های معنويت بی بهره می گردند . اين مهمترين عامل گسترش فساد ، ظلم و بيدادگری است .

اما اسلام می گويد : خدای متعال انسان را در زمين جانشين خود قرار داد و يك سلسله وظايف را برای او مقرر نمود و برای انجام دادن آن ، كالبد زيبای بدن را به روح او ارزانی داشت ; بنابراين از نظر اسلام ، بدن زندان روح نيست ; بلكه محل فعاليت های روحی است .

عبادت در اسلام فردی و اجتماعی است ; از نظر عبادات فردی ، امام چهارم ملقب به « زين العابدين » و « سيدالساجدين » شد و از نظر اجتماعی كتب حديث و تاريخ از حيات روشن و زندگی درخشان آن حضرت را ياد كرده است .

گروهی از مسلمانان برای انجام فريضه حج حركت كردند ، پس از چند روزی استراحت و توقف در مدينه ، به سوی مكه معظمه به راه افتادند .

در بين راه مكه و مدينه ، در يكی از منازل ، قافله حج ، با مردی روبرو شد كه با آنها آشنا بود ، آن مرد متوجه شخصی در ميان قافله شد كه در سيمای اولياء حق بود و با اشتياق تمام مشغول خدمت و رسيدگی به كارهای اهل قافله بود ! در همان لحظه اول او را شناخت ، با تعجب از مردم پرسيد : آيا اين شخصی كه مشغول انجام كارهای شماست را می شناسيد ؟

گفتند : نه ! اين شخص از مدينه به قافله ما ملحق شده و مردی درستكار و پرهيزگار است ، ما از او نخواسته ايم كاری برای ما انجام دهد ، او خودش ميل دارد در كارهای ديگران شركت كند و به آنها كمك نمايد .

آن مرد گفت : معلوم است او را نشناخته ايد ، اگر او را شناخته بوديد اين چينن به ساحت مقدّسش جسارت نمی كرديد و حاضر نمی شديد چون يك خادم به كار شما رسيدگی كند .

پرسيدند : مگر اين شخص كيست ؟ !

گفت : اين شخص علی بن الحسين ، زين العابدين و سيدالساجدين است .

اهل قافله با تعجب برخاستند و خواستند برای عذرخواهی دست و پای امام را بوسه زنند ، آنگاه به عنوان گله عرض كردند : يابن رسول الله ! چه كاری بود كرديد ؟ ممكن بود از طرف ما نسبت به شما جسارتی شود و ما مرتكب گناهی بزرگ شويم .

امام (عليه السلام) فرمود : چون مرا نمی شناختيد شما را برای همسفر بودن انتخاب كردم ; زيرا گاهی با كسانی كه مرا می شناسند سفر می كنم و آنها به خاطر رسول خدا زياد به من مهربانی می كند و نمی گذارند من عهده دار خدمت شوم ، به همين خاطر مايلم همسفرانی را انتخاب كنم كه مرا نمی شناسند من نيز از معرفی خود ، خودداری می كنم تا بتوانم به سعادت خدمت به دوستان نائل شوم(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عيون اخبار الرضا (عليه السلام) : 2/145 ، باب 40 ، حديث 13 ; وسائل الشيعه : 11/430 ، باب 46 ، حديث 15177 .

اخلاق حضرت سجاد (عليه السلام)

هر عمل ارادی كه از انسان صادر می شود « سلوك » ناميده می شود . برای سلوك و اعمال ارادی ، احساس های نفسانی مانند: غريزه و عادت وجود دارد كه منشأ اعمال و سلوك ماست و جميع كردار ما از آن احساس های نفسانی صادر می گردد .

ما متوجه احساس های نفسانی نمی شويم ; ولی آثار آن را حس می نمائيم .

آثار احساس های نفسانی ، سلوك و اعمال ارادی ماست ، ما غرايز را حس نمی كنيم ; ولی چيزهائی كه از غريزه ها صادر می شود حس می نمائيم ، پس هر عملی كه از ما صادر می شود از يك غريزه و مصدر نفسانی سرچشمه گرفته است .

علم اخلاق كه يكی از علوم پر بهای بشری است ، فقط از ظواهر اعمال بحث نمی كند ; بلكه در اساس و منشأ عمل توجه دارد . همانطوری كه علمای علوم ديگر به نظر ظاهر موجودات قانع نمی شوند ، مگر علل و اسباب آن را بشناسند ، همين علمای اخلاق در اساس سلوك توجه نموده و اساس را اگر بد است معالجه و اگر خوب است تشجيع می نمايند .

رهبران اخلاقی جامعه انسانی انبيا و ائمه هدی هستند كه كردار و اعمال آنان ، ترازوی شناخت فضائل اخلاقی است . يكی از نمونه های كامل و بارز اخلاق انسانی حضرت سجاد ، زين العابدين (عليه السلام) است .

امام چهارم (عليه السلام) با اصحاب خود در مسجد نشسته بودند ، يكی از بستگان حضرت وارد شد و نسبت به امام اسائه ادب كرد ، حضرت در جواب او چيزی نفرمود ، آنگاه صبر كرد تا تاريكی شب همه جا را فرا گرفت ; امام به درخانه آن شخص رفت ، صاحب خانه به درمنزل آمد ، امام فوراً به او سلام كرد و فرمود:

« ای برادر اگر در گفته های امروز خود راستگو بودی و آنچه گفتی در من بود خدای متعال از من بگذرد و اگر درست نبود خدای متعال ترا ببخشد ، اكنون سلام و رحمت خدا بر تو باد » سپس خداحافظی كرد و رفت . آن شخص با تعجب دنبال حضرت آمد ، امام را از پشت سر نگاه داشت و در حالی كه می گريست عرض كرد : كاری در حق تو كردم كه سزاوار نبودی ، مرا ببخش ! حضرت فرمود : ترا از آنچه گفتی حلال كردم و بخشيدم(1) .

همچنين در روايت ديگری آمده است كه : روزی يكی از كنيزان حضرت برای وضوی آن حضرت آب تهيه می كرد ، كنيز غفلت كرد و ظرف آب از دست او رها شد و به سر مبارك علی بن الحسين افتاد و سر آن حضرت شكست ، امام سر خود را به جانب كنيز برداشت ، كنيز بلافاصله عرض كرد : يابن رسول الله ! خدای متعال در قرآن می فرمايد :

( وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ(2) ) .

حضرت فرمود خشم خود را فرو خوردم . عرض كرد :

( وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ(3) ) .

فرمود : از تو گذشتم. عرض كرد :

( وَاللهُ يُحِبُّ الْمُـحْسِنِينَ(4) ) .

فرمود : برو در راه خدا آزادی(5) :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحارالانوار : 46/54 ، باب 5 ، حديث 1 ; ارشاد : 2/154 .

2 ـ آل عمران (3) : 134 .

3 ـ آل عمران (3) : 134 .

4 ـ آل عمران (3) : 134 .

5 ـ مستدرك الوسائل : 1/345 ، باب 41 ، حديث 801 ـ 3 ; مناقب : 4/158 ; ارشاد : 2/ 146 .

سيد و سالار و مولا سرور روی زمين است *** اين ولی حضرت حق را حبل المتين است
فخر ابنای بشر گلدسته باغ رسالت *** سروبستان ولايت مقتدای عالمين است
عارف اندر حق او باشد حريم كعبه دل *** اين امام و پيشوای دين خيرالمسلين است
قلزم دريای بخشش يوسف حسن ملاحت *** پور پاك سيد طاها و نسل يا وسين است
بهر او نبود ضرر گر آنكه نشناسی تو او را *** عارف اندر حق او خلق همه روی زمين است
عالم علم لدنی وارث اسماء حسنی *** تكيه گاه فضل و جاهش پايه عرش برين است
ناطق حق نور مطلق بر همه هستی موفق *** حجت عالم محقق بر تمام مسلمين است
ملجأ بيچارگان و رهنما و هادی دين *** قبله راه حقيقت كعبه اهل يقين است
جد پاكش سيد لولاك زهرا جده او *** نور چشمان حسين سبط اميرالمؤمنين است
گوهر دريای بخشش يوسف آل محمد *** سيد سجاد زيب عرش زين العابدين است
ای امام الحق بيان الحق ز تو دارد تمنی *** چونكه دست جود تو دائم بيرون از آستين است(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بيان الحق .

هشت درس زندگی

قِيْلَ لِعَلیِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(عليهما السلام) كَيْفَ اَصْبَحْتَ قال(عليه السلام) اَصْبَحْتُ مَطْلُوباً بِثَمانِ خِصال:

1 ـ اللهُ تَعالی يَطْلُبُنِی بِالْفَرائِضِ .

2 ـ وَالنَّبِیُّ (صلی الله عليه وآله) بِالسُّنَّةِ .

3 ـ وَالْعَيالُ بِالْقُوتِ .

4 ـ وَالنَّفْسُ بِالشَّهْوَةِ .

5 ـ وَالشَّيْطانُ بِالْمَعْصِيَةِ .

6 ـ وَالْحافِظانِ بِصِدْقِ الْعَمَلِ .

7 ـ وَمَلَكُ الْمَوْتِ بِالرُّوْحِ .

8 ـ وَالْقَبْرُ بِالْجَسَدِ .

فَاَنَا بَيْنَ هذِهِ الْخِصالُ مَطْلُوبٌ(1) .

شخصی از حضرت سجاد(عليه السلام) سئوال كرد : چگونه صبح كردی ؟ فرمود : در حالی كه هشت طلبكار هشت چيز را از من مطالبه می كنند ، عرض كرد : يابن رسول الله ! كيستند آن هشت طلبكار ؟ امام به طور اختصار فرمود :

1 ـ خدای متعال ، عمل به واجبات را طلب می كند .

2 ـ نبی اسلام ، عمل به سنن را طلب می كند .

3 ـ اهل و عيال ، روزی حلال را طلب می كند .

4 ـ نفس اماره ، شهوت را طلب می كند .

5 ـ شيطان ، نافرمانی از حق را طلب می كند .

6 ـ رقيب و عتيد ، عمل صالح را طلب می كند .

7 ـ ملك الموت ، روح را طلب می كند .

8 ـ زمين ، بدن و كالبد را طلب می كند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 73/15 ; سفينة البحار : 2/3 .

طلبكار اول : خدای متعال(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انسان فطرتاً تشنه آزادی است و از هر كس و هر چيزی كه مانع آزادی او باشد متنفر ، و مدافع سرسخت طرفداران آزادی خويش است . بسياری از مردم بويژه جوانان بر اثر تهاجم غرايز درونی و خواسته های حيوانی و افكار بيرونی ضد دينی طلبكاری خدای متعال را مانع آزادی خود می دانند ! اين امر سبب تنفّر و دين گريزی آنان شده است . به طوری كه يا از مجموع امور دينی و عمل به آن دست كشيده اند و يا در حالت تحيّر و بلا تكليفی قرار گرفته اند . اينان مدام با خود كلنجار می روند كه مگر خدای متعال ما را آزاد خلق نكرده است و مگر نه اين است كه بزرگان دين برای آزادی بشر به مقام رهبری رسيده اند ؟ پس چرا اين همه دستور ؟ آيا اين دستورات به معنای سلب آزادی بشر نيست ؟

 

در پاسخ از سؤال فوق از آنچه نبايد غفلت كرد اين است كه: دستورات حضرت حق فقط و فقط متوجه انسان است و ساير موجودات عالم كه از روی غريزه و جبری زندگی می كنند و حاكم مملكت وجودی آنان غرايز است، در نوع اعمال و رفتار خود مجبورند و از آزادی و اختيار بهره ای ندارند بنابراين از تكليف ساقطند

اما انسان از اختيار برخوردار است و مهمترين امتياز وجوديش آزادی اوست. همين اختيار مهمترين عامل بروز تكليف است. شاهد مهم نكته فوق اين است كه از نظر شرعی انسان مجبور مكلف نيست و در صورتی كه مجبور باشد اگر حرامی را هم مرتكب شود عقاب و مجازاتی ندارد. بنابر اين تكاليف از عامل مهمی به نام آزادی و اختيار سرچشمه می گيرد و دستورات خدای متعال و تكاليف الهی هيچ منافاتی با آزادی و اختيار انسان ندارد.

نكته ديگر اينكه : كسی كه به دنبال آزادی است آيا غير از اين است كه هر كاری را كه خواست بتواند انجام دهد ؟ آيا غير اين است كه به قدرتی دست يابد كه تحت تأثير قدرت ديگران قرار نگيرد ؟ و . . . اگر به دنبا چنين آزادی هستيم تنها در پرتو عمل به دستورات حضرت حق به دست می آيد چرا كه خود فرمود:

«بنده ام ! مرا اطاعت كن تا تو را مانند خود قرار دهم ، من زنده ای هستم كه نمی ميرم ، تو را نيز زنده ای قرار دهم كه نميری . من بی نيازی هستم كه محتاج نمی شوم تو را نيز بی نيازی قرار دهم كه محتاج نشوی . من به هرچه بگويم باش پس می باشد تو را نيز به گونه ای قرار دهم كه به هر چيزی گفتی باش پس باشد .»

اگر كسی بگويد من می خواهم پاسخ غرايز درونی و تمايلات نفسانی خود را آزادانه بدهم ، نبايد فراموش كند كه با گرايش امور نفسانی ميل به آن را در وجود خود تقويت می كند و تقويت آن ميل مساوی با ارتكاب پی در پی آن است و چنين شخصی با اين ارتكاب، سند اسارت خود را امضا كرده است . مهمترين آثار شوم اين گرايش بی قيد و شرط اين است كه اگر زمانی پشيمان شد و خواست آزادانه در برابر خواسته های درونی خود تصميم بگيرد و مرتكب محرمات نشود ، به آسانی موفق نمی شود چرا كه تمام پل های پشت سر خود را خواب كرده و راه بازگشتی باقی نگذاشته است . اين نكته دارای شواهد و نمونه های تاريخی است كه می توانيد به كتاب : توبه آغوش رحمت نوشته استاد انصاريان مراجعه كنيد.

انسان اين مسئله را با عقل خود درك می كند كه آنچنان آفريده شده است كه به حال خود واگذار نيست ، بلكه قدرتی بر او و به سراسر جهان هستی و مراحل آن حاكم است كه بيرون رفتن از محيط قدرت او ، برای موجودی ميسر نيست .

آن قدرت چيزی جز قدرت ذات اقدس لايزال نيست كه از خلقت موجودات منظور و هدف داشته و خصوصاً برای تكامل بشر قوانينی وضع كرده و از تمام انسان ها اجرای آن قوانين را به صورتی منظم خواستار شده است .

در حقيقت عمل كردن به مقتضای رضايت خدای متعال مراعات دستورات اوست و آن كس كه مطابق با وسعت تكليفش رفتار كند ، حق خدای متعال را رعايت نموده است و از عهده پرداخت حقوق الهی برآمده است . اينك به مختصری از طلب های خدای متعال ( طبق نقل حديث مورد بحث ) توجه كنيد :

ايمان

ايمان عبارت است از معرفت و يقين قلبی و اقرار داشتن به زبان و عمل بر طبق آن ; يعنی انسان هرگاه قلبش به خدای متعال يقين داشت و مطابق آن يقين به زبان اقرار كرد و طبق آن اقرار به تنهايی ايمان نيست ، تصدق به تنهايی هم ايمان نيست ; بلكه تصديق و اقرار و عمل هر سه با هم معنای ايمان است .

خدای متعال در قرآن سوره بقره آيه 58 می فرمايد :

« نيكی آن نيست كه روهای خود را به سوی مغرب يا مشرق كنيد، آن شخص كه به خدا و روز جزا و فرشتگان آسمانی و پيامبران ايمان دارد ،از مال خويش كه آنرا دوست دارد به خويشان و يتيمان و تنگدستان و براه مانده و بيچارگان و در راه آزادی بردگان دهد ، و نماز به جای آرد و زكات دهد و آنان كه چون پيمان بندند و به پيمان خويش وفادارند و نيز بردباران در هنگام سختی و مرض و هنگام جنگ هستند، همين كسان هستند كه راستی پيشه خود كرده اند و همچنان پرهيزكارانند » .

مردی نزد اميرمؤمنان (عليه السلام) آمد و عرض كرد : مرا موعظه كن، حضرت فرمود:

« از آنها مباش كه توقع دارند بدون عمل در آخرت مزدی نصيبشان شود و به واسطه آرزوهای درازی كه دارند توبه را به تأخير می اندازند و گناه می كنند و می گويند بعد توبه خواهيم كرد .

درباره دنيا مانند اشخاص زاهد حرف می زنند كه گويی اعتنا به آن ندارند ; اما عملشان مانند كسانی است كه يگانه محبوبشان دنياست . هرچه از دنيا به آنها بدهند سير نشوند و به اندك خودشان قانع نيستند ، شكر آن مقدارنعمتی كه به دستشان می آيد نمی توانند به جا آورند .

ديگران را از كار بد نهی می كنند و خودشان كار بد می كنند سايرين را به كار خوب امر می كنند ; اما خودشان نمی كنند ، اشخاص نيك را دوست دارند ; ولی مانند آنها عمل نمی كنند ، گناهكاران را دشمن دارند ; ولی خودشان بواسطه گناهانی كه كرده اند از مرگ می ترسند و باز همان گناهان را مرتكب می شوند!!»(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ لا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُوا الاْخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَل وَيُرَجَّی التُّوْبَةَ بِطُولِ الاَْمَلِ يَقُولُ فِی الدُّنْيا بِقَوْلِ الزّاهِدينَ وَيَعْمَلُ فِيها بِعَمَلِ الرّاغِبينَ . . . ( نهج البلاغه : كلام 497 ; مستدرك الوسائل : 11/312 .

نيكوكاری دارای دو اصل است : اول: آن كه آدمی را به خدايش مرتبط می سازد ; يعنی در برابرش می ايستد و مناجات می كند ، در اين حال عظمت خدای متعال باعث خشوع و اطمينان قلبش می گردد و سنگينی زندگی دشوار، از دوشش برداشته با عزمی راسخ مجهز می شود .

دوم: آنكه رابطه انسان را بر اساس عواطف با هم نوعانش برقرار می نمايد تا در سختی و بدبختی با هم شريك باشند و با تبادل عواطف و احساسات به كمك يكديگر بشتابند . بنابراين به دست آوردن ايمان در سايه عمل به اوامر حق و رابطه با خداست(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مهمترين فرقی كه ميان « ايمان » و « اسلام » ذكر شده است اين است كه اسلام اقرار است ; امّا ايمان همراه با عمل است . بنابراين مؤمنان حقيقی كسانی هستند كه اعتقادات خود را در ميدان عمل به اثبات می رسانند و قبل از آنكه به گفتار و زبان عقايد خود را به نمايش بگذارند و با هياهوی سخن ابراز دين داری نمايند، در عمل و اجابت دستورات حضرت حق همّت می گمارند.

 

خدای تعالی در قرآن می فرمايد :

( قَالَتِ الاَْعْرَابُ آمَنَّا قُل لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الاِْيمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ )[ حجرات : 14 ] .

« باديه نشينان گفتند : ما [ از عمق قلب ] ايمان آورديم . بگو : ايمان نياورده ايد ، بلكه بگوييد : اسلام آورده ايم ; زيرا هنوز ايمان در دل هايتان وارد نشده است . » .

از امام باقر (عليه السلام) نيز روايت شده است كه فرمود :

« اَلاِْيمانُ اِقْرارٌ وَعَمَلٌ وَالاِْسْلامُ اِقْرارٌ بَلا عَمَل » .

« ايمان اقرار ( به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر ) به همراه عمل است و اسلام اقرار بدون عمل » .

كوتاه سخن آنكه عمل در سعادت انسان و رسوخ ايمان در شراشر وجود آدمی نقش مهمی را دارست . آنقدر توجه به عمل مهم است كه رسول گرامی اسلام به دختر بزرگوار خود حضرت صديقه طاهره (عليها السلام)می گويد :

يا فاطِمَةُ اِعْمَلِی لِنَفْسِكَ فَاِنّی لا اُغْنِی عَنْكِ شَيْئاً .

« ای فاطمه ! برای خودت عمل كن ، كه من تو را از چيزی بی نياز نمی كنم » .

طبق نص صريح قرآن كريم ، خدای متعال می فرمايد : روز قيامت تمام حَسَب و نَسَب ها از بين می رود :

( فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذ وَلاَ يَتَساءَلُونَ ) [ مؤمنون (23) : 101 ] .

« پس هنگامی كه در صور دميده می شود ، پس در آن روز نه ميانشان خويشاوندی و نسبی وجود خواهد داشت و نه از اوضاع و احوال يكديگر می پرسند » .

( مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا يَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی )[ اسراء (17) : 15 ] .

« هر كس هدايت يافت ، فقط به سود خودش هدايت می يابد و هر كس گمراه شد ، فقط به زيان خودش گمراه می شود . و هيچ بردارنده بار گناهی بار گناه ديگری را به دوش خود بر نمی دارد » .

بنابراين هر كس خواستار رسيدن به حقيقت ايمان است بايد در ميدان عمل نقش آفرينی كند و از اجابت دستورات حضرت حق غافل نشود .

آتش روی بتان بر خود مزن *** ورنه از آتش گذر كن چون خليل
يا مكن با پيل بانان دوستی *** يا بنا كن خانه ای در خورد پيل

امام هشتم از پدرانش، از نبی مكرم اسلام، از جبرئيل، از خدای متعال نقل فرموده كه خدای متعال فرمود :

كَلِمِةُ لااِلهَ اِلاَ الله حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنْ مِنْ عِذابی(1) .

« كسی كه در منطقه ايمان وارد شد از عذاب و رنج در دنيا و آخرت ايمن خواهد بود » .

نماز

برای اين كه پرستش و توجه عبادی به خدای متعال آن خدايی كه از تمام شئون ماده منزه و به دور است ، از مرحله قلب و باطن بگذرد، و در منطقه اعمال هم وارد شود ; يعنی علاوه بر عبادت قلبی عبادت بدنی هم صورت گيرد ، هيچ چاره ای نيست مگر اين كه توجهات مخصوص قلبی با ملاحظه خصوصيات آن در قالب افعال و حركات مناسبی ريخته شده و انجام گيرند ، به عنوان مثال خضوع كامل و ذلت باطنی به صورت سجده و تعظيم و بزرگ شمردن خدا به صورت ركوع و احترام به صورت قيام و پاكيزگی و تطهير باطن به صورت وضوء و غسل مجسم گردد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كشف الغمه : 2/308 ; بحار الانوار : 49/127 .

تمام اين حالات ظاهر و باطن را آيين مقدس اسلام از طرف خدای متعال برای بندگان به صورت عملی جالب كه دارای روابط فردی و اجتماعی است به عنوان « نماز » تشريح كرده و از مسلمين خواسته است تا در شبانه روز در پنج نوبت نماز به جای آورند .

امام صادق (عليه السلام) فرمود : هرگاه اميرمؤمنان (عليه السلام) را دچار مشكلی می شد مشغول نماز می شد .

مُعوِيَةَ بنَ وَهَب قالَ سَأَلْتُ اَباعَبْدِاللهِ عَنْ اَفْضَلِ ما يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبادُ اِلی رَبِّهِمْ وَاَحَبُّ ذالِكَ اِلیَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ما هُوَ فَقالَ ما اَعْلَمُ شَيْئاً بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ اَفْضَلَ مِنْ هذِهِ الصَّلوةِ اَلاتَری اَنَّ الْعَبْدَ الصّالِحَ عِيْسَی بْنَ مَرْيَمَ قالَ وَاَوْصانِی بِاالصَّلوِةِ(1) .

« معاويه بن وهب گفت : از امام صادق (عليه السلام) سئوال كردم : بالاترين عملی كه مردم را به خدای متعال نزديك می كند كدام است ؟ امام فرمود : چيزی بعد از ايمان مانند نماز نيست ، نمی بينی خدای متعال در قرآن از قول عيسی بن مريم بنده شايسته اش نقل می كند كه او گفت : خدای متعال مرا وصيت به نماز نموده است » .

سُئِلَ النَّبِیُّ (صلی الله عليه وآله) عَنْ اَفْضَلِ الاَْعْمالُ قالَ الصَّلاةُ لاَِوَّلِ وَقْتِها(2) .

« از نبی اكرم پرسيدند : بهترين اعمال كدام است ؟ فرمود : نماز در اول وقت » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 3/264، باب فضل الصلاة، حديث 1 ; تهذيب: 1/210، باب فضل الصلاة، حديث 634.

2 ـ بحار الانوار : 79/225،باب 1، حديث 50 ; دعوات : 28،حديث 49 ; عوالی اللآلی : 1/110، الفصل السابع، حديث 14 .

عَن الصّادِقِ (عليه السلام) قالَ قالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله عليه وآله) لَيْسَ مِنِّی مَنِ اسْتَخَفَّ بِاالصَّلوةِ لايَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ لاوَاللهِ(1) .

« امام صادق (عليه السلام) فرمود : رسول الله (صلی الله عليه وآله) فرمود : از من نيست كسی كه نسبت به نماز سهل انگارند; به خدا سوگند! روز قيامت كنار حوض بر من وارد نخواهد شد » .

قالَ الرِّضا (عليه السلام) اَلصَّلاةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقِیٍّ(2) .

« امام هشتم فرمود : نماز نزديك كننده پرهيزكاران به خدای متعال است » .

قالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله عليه وآله) اَلصَّلاةُ عَمُودُ الدِّينِ(3) .

« رسول خدا (صلی الله عليه وآله) فرمود: نماز ستون دين است » .

روزه

تمام افراد بشر، در آرزوی سعادت جاودانی هستند ; اما عده ای از راه آن منحرف شده و راهی را كه به سوی فنا و بدبختی است انتخاب كرده اند و در دريای غفلت غوطهورند . اينان نمی دانند كه خوشبختی و بدبختی در نهاد همه كس از روی اختيار نهفته شده است ، هر كس می تواند به وسيله غفلت ، دروغ ، ريا ، تقلب ، ناپاكی و فساد، خود را گرفتار طوفان بدبختی گرداند ; اما خوشبختی گنجی است كه بدون رنج ميسر نمی شود و چون آهوی وحشی است كه به اندك غفلتی از آغوش آدمی فرار می كند .

كسانی كه اوقات گرانبهای خود را بيهوده بگذرانند ، كسانی كه هزاران كار زشت از آنها سرزند ، ناگفته واضح است كه چون كرم ابريشم تار بدبختی را به دور خود می تنند . عجيب اينجاست كه آن هنگام كه خود را در دام بلا گرفتار ديدند از روزگار شاكی و از ديگران ناراضی می شوند و گناه خود را به گردن ديگران می نهند ، نمی دانند كه از ماست كه برماست!!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه : 4/باب 6، حديث 4420 ; بحارالانوار: 80/9، باب 6، حديث 4.

2 ـ كافی: 3 / 265، باب فضل الصلاة، حديث6 ; وسائل الشيعه : 4 / 43، باب 12، حديث 4469. همان .

3 ـ وسائل الشيعه : 4/27،باب 6، حديث 4424 ;امالی شيخ صدوق : 641 ، مجلس 93 .

برای شكستن حصار فساد و بدبختی ، خدای متعال مقرر فرموده كه از دوازده ماه سال ، افراد مسلمان، يك ماه آن را روزه بگيرند تا يكی از درهای خوشبختی به روی آنها بازگردد .

كسانی كه معنای رمضان و حوادث و خصايص آنرا خوب درك كرده اند، يك نوع الهام جان بخشی از آن می گيرند كه عبارت از نقطه آغاز يك آهنگ سفر روحانی است .

در اين ماه مؤمن ، خود را از زندگانی تاريك مادی خلاصی داده و قدم به دايره يك زندگی روشن می گذارد .

از تيره گی ها و اندوه دنيا فارغ شده و به لذتی سرگرم می شود كه در آن هيچ دردی را احساس نمی كند . هر روز خود را با عبارت: « خدايا برای تو و به فرمان تو روزه می گيريم » آغاز كرده و با جمله « خدايا برای تو و به فرمان تو افطار می كنيم » آنرا به پايان رسانده و در بقيه اوقات نيز بهره وافی از دعا و تلاوت قرآن و نماز توجه به مقام ربوبی خواهد داشت .

قال رسول الله (صلی الله عليه وآله) : لِلصّائِمِ فَرْحَتانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ الاِْفْطارِ وَفَرْحَةٌ عِنْدَ لِقاءَ رَبِّهِ(1) .

« نبی مكرم اسلام فرمود: روزه دار دو خوشحالی دارد: هنگام افطار و هنگام ملاقات با پروردگار » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی: 4 / 65، باب جاء فی فضل الصوم، حديث 15 ; من لا يحضره الفقيه: 2 / 76، باب فضل الصيام، حديث 1780.

قال رسول الله (صلی الله عليه وآله) : مَنْ صامَ شَهْرُ رَمَضان اِيْماناً وَاحْتِساباً وَكَفَّ سَمْعَهُ وَبَصَرَهُ وَلِسانَهُ عَنِ النّاسِ قَبِلَ اللهُ صَوْمَهُ وَغَفَرَلَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَما تَأَخَّرَ وَاَعْطاهُ ثَوابَ الصّابِرينَ(1) .

« پيغمبر اكرم فرمود: كسی كه ماه رمضان را روزه بگيرد ، به خاطر ايمان و احتسابش نسبت به خدای متعال و گوش و چشم و زبان خود را از آزار مردم حفظ كند ، خدای متعال روزه او را قبول می كند و گناهان دور و نزديكش را می بخشد و ثواب صابران را به او عطا می كند » .

حج

يكی از اركان بزرگ اسلام و طلب های پروردگار حج است . آنكس كه اين فريضه بزرگ راترك كند، هنگام مردن او را مخير می كنند كه يهودی يا نصرانی از دنيا برود .خلاصه تارك حج در آستانه و مرز كفر قرار دارد .

مسلمانان جهان به قصد انجام اعمال حج ، يك كنفرانس جهانی با يك جمعيت فشرده ، بر اساس يگانگی و بندگی خدا تشكيل می دهند و در سايه همين اجتماع در ميان آنها برادری و اتحاد ايجاد می شود . برنامه حج پايه های يك نهضت جهانی را از قديمترين زمان كه مسلمانان دعوت خدارا لبيك گفته اند به خواست خدا ، تا آخر نيز اجابت خواهند كرد ، پی ريزی می نمايد .

حج در حقيقت يك نوع جهاد مالی و بدنی است و در يك كلام می توان حج را جهاد معنوی دانست .

مسلمين در ايام حج به حرم اَمْن خدا قدم می گذارند تا با سر و پای برهنه ، فارغ از آلودگی ها ، پروانهوار گرد كعبه مقدس طواف كنند . می روند تا در مقام پيشوای موحدين ابراهيمی نماز گذارند و در برابر خدای يكتا سر بر خاك نهند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه : 10/164 ، باب 11 ، حديث 13124 ; ثواب الاعمال : 290 ; المقنعه : 305 ، باب 7 .

می روند تا شعائر الهی را بزرگ بدارند و هروله كنان جاه و جلال و تعيّنات زندگی را در درگاه باعظمتش فرو ريزند ; تعيّناتی كه حصاری محكم برگرد دل های آنان كشيده و از خالق مهربانشان دور نگاهداشته است . می روند تا عهد بندگی و اطاعت خود را تجديد كنند . می روند تا اعلام كنند كه مال و جاه و همه پيوندهای زندگی قربانی فرمان خداست . می روند تا از مظاهر شرك و نفاق و آيين جهل و تفرق اظهار انزجار نمايند .

آری! حج بپاخاستن موجود ضعيف و بی مقداری است كه در برابر بی نياز مطلقی به پا خيزد و گِرد خانه اش بسان عاشق واله ای كه خانه محبوب را يافته طواف كند .

حج بپاخاستن و گرويدنست ، كه مسلمين در عرفات چون سربازانی قوی و استوار و فداكار می ايستند و گرد خانه خدا طواف عهد و پيمان به جا می آورند اين بپاخاستن و گرديدن آخرين سير بنده مؤمن به سوی پروردگار است ، و اين دو به منزله دو ركن اساسی اسلام است .

مسلمانان در طواف خانه خدا ، مطامع ، شهوات و تمايلات خود را در اين راه سركوب می كنند و عنان هوی و هوس خود را به دست عقل و ايمان می سپارند .

همه كس و همه چيز حتی حيوانات وحشی و حشرات ، از گزند آنان در امان است و بالاخره از ارضای غرايز خود ، سر از مجادله و انحراف اجتناب نموده و پاك و منزه با اراده ای قوی و روحی مالامال از معرفت الهی باز می گردند .

می روند تا در كنار برادران مسلمان خود ، از هر ملت و قوم قرارگيرند و با لباس يكسان بدون تجمل در يك حال و در يك محيط عبادت كنند و در صف واحد سر تعظيم در مقابل خدای متعال فرود آرند و جبين برخاك نهند .

می روند تا از حال يكديگر مطلع شوند و قدرت و عظمت اسلام و جمعيت مسلمين را مشاهده كنند، و در جهان پر آشوب ، خود را تنها احساس نكنند و از موفقيت های علمی ،اخلاقی ،مادی و صنعتی هم كيشان خود و از مصايب آنان آگاه شوند، و در بازگشت ، محيط خود را با گزارش سفر تحت تأثير قرار داده و همه را با اين احساس آشنا سازند . در انجام اين اعمال كه خواسته های خداست تمام منافع به سوی انسان و در سرپيچی از آن ، تمام زيان به او برمی گردد .

طلبكار دوم : پيغمبر اسلام

هركس سرّ مقدس عالم را در نهاد خود می يابد و در باطن امر ، به خدای متعال قرار دارد ; اگرچه به صورت ظاهر انكار كند .

اگر سئوال شود اين دستگاه نظام آفرينش را چه كسی خلق نموده و پيدايش ماده اصلی از چيست ؟ جوابی جز اين داده نخواهد شد كه رشته اين عالم از مبدئی سرچشمه می گيرد كه تمام شدنی نيست و فنا و زوال ندارد .

پس هر كسی اقرار و اعتراف دارد ، يا لااقل در باطن امر عقيده مند است كه برای جهان و موجودات آن ، پروردگاری است كه خلقت و اداره كردن اين مملكت پهنار و به دست اوست .

خلاصه اين كه تمام افراد بشر ذاتاً به اين عقيده پای بندند و گاهی اين عقيده چنان در انسان قوی می شود كه اثرات آن ظاهر گشته و در مقام عمل هم متوجه او شده و دست زاری به طرف او دراز می كند .

برای اين كه توجه به مبدأ در بشر ارادی و هميشگی باشد ; يعنی انسان جز ذات او چيز ديگری اراده نكند و نيت خود را از تمام آلودگی ها پاك كرده و برای او خالص گرداند ، افرادی از طرف حق برگزيده شده اند كه بشر را به ياد حق آورده و همان چيزی كه فطرت بشر خواهان اوست در مقام عمل هم متوجه او نمايد و حق را مراد و مقصود زندگی گرداند . اين افراد كه پيامبران الهی بودند ، اول آنها حضرت آدم و آخرين آنان محمّد بن عبدالله (صلی الله عليه وآله) بوده كه نبوت به او ختم شده و آيين مقدسش تا روز قيامت برای بشر كافی است .

نبی مكرم اسلام گوهری بود كه دست قدرت ، او را در عاليترين معدن هستی پرورش داد، و نهال وجودش را باغبان آفرينش با آب فضيلت و تقوی سرسبز و سيرآب ساخته بود .

هنگام بعثت او جهان در دريای آشوب غرق بود و بشر بويژه مردم عرب در آتش فجور می سوختند .

برای نخستين بار كه فرشته سعادت اين آيه آسمانی را كه « خدای يگانه را بپرستيد تا رستگار شويد » به نيروی خدا در فضای خاموش گيتی طنين انداز ساخت ، معلوم است كه مردم با چه وضعی با او روبرو شدند .

ولی روح استقامت كه بر بالای مقاصد و اهداف مقدسش آشيانه داشت ، از سنگباران قوم و زبان بدگوی دشمن ، ترك آشيان خود نگفت .

آری! او آن مرد آسمانی و آن رجل الهی و آن آيه رحمت ربانی ، مردم را دعوت كرد تا از دروغ گويی ، دشنام ، ظلم ، جنايت ، تقلب ، خيانت ، دزدی ، آدمكشی ، كم فروشی ، بی عفتی ، بی عصمتی ، فساد ، قمار ، شرابخواری ، رباخواری ، غارتگری ، سوء اخلاق ، بپرهيزند و به درستی ، فضيلت ، حريت ، آدميت ، عفت ، عصمت ، پاكی ، مهربانی ، مواسات ، برادری ، دوستی ، صلح ، صفا ، يگانگی ، يكرنگی ، عزت ، صميميت ، واقعيت ، شجاعت ، سخاوت ، روی آورند ، كه هر يك از اين صفات دارای شرحی مفصل است .

اينها و هزاران نوع از نمونه های فضيلت هدف نبی اكرم را تشكيل می داد كه با اين صحنه ها هرگز آيين او كهنه نخواهد شد .

بر روح پاك توانای محمد (صلی الله عليه وآله) آفرين باد كه بر آسمان فضايل درخشيدن گرفت، و آثار انبيای گذشته را در پرتو همّت خيره كننده خود پنهان ساخت .

نبی مكرم اسلام با تعليمات مقدس قرآن مجيد، در وحشتكده حجاز بهشت عشق و آشنايی به وجود آورد، و آن ريگزار سوزان و تفتيده را به نام بزرگترين و عاليترين مدارس علم ، به جهان معرفی فرمود .

محمد (صلی الله عليه وآله) به دنبال تمام پيامبران به دنيا آمد و پيشاپيش همه پيامبران قرار گرفت و فرمان برتری خويش را با امضای خدای متعال دريافت كرد .

چند درخواست

قال رسول الله (صلی الله عليه وآله) :

اُنْصُرْ اَخاكَ ظالِماً اَوْ مَظْلُوماً اِنْ يَكُ ظالِماً فَارْدُدْهُ عَنْ ظُلْمِهِ وَاِنْ يَكُ مَظْلُوماً فَانْصُرْهُ(1) .

« نبی اكرم فرمود : برادر خود را چه ظالم باشد و چه مظلوم ياری كن . اگر ظالم است او را از ظلم باز دار و اگر مظلوم است او را ياری كن و نصرت ده » .

قال رسول الله (صلی الله عليه وآله) :

اِنَّ اَحَبَّ النّاسَ اِلَی اللهِ تَعالی يَوْمَ الْقِيامَةِ وَاَدْناهُمْ مِنْهُ مَجْلِساً اِمامٌ عادِلٌ وَاَبْغَضَ النّاسَ اِلَی اللهِ تَعالی وَاَبْعَدَهُمْ مِنْهُ اِمامٌ جائِرٌ(2) .

« رسول خدا (صلی الله عليه وآله) فرمود : محبوبترين مردم و نزديكترين مردم به پروردگار در قيامت رهبر عادل و دشمن ترين و دورترين آنها حاكم ستمكار است » .

قال رسول الله (صلی الله عليه وآله) :

عنْ شَدّادِبْنِ اُوس قال: دَخَلتُ عَلی رَسولِ اللهِ فَرأيتُ فِی وَجهِهِ ماساءَنِی، فَقُلتُ: مَاالَّذیِ بكَ ؟ فَقالَ اَخافُ علی اُمَّتِی الشِّركَ فَقُلتُ اَيُشرِكُونَ مِن بَعدِكَ؟ فقال اَما اِنَّهُم لاتَعبُدونَ شَمساً وَلا قَمراً وَلا وَثَناً وَلا حَجَراً وَلكِنَّهُم يَراؤُنَ بِاَعمالِهِم وَالرِّياءُ هُوَ الشِّركُ(1) .

« شدادبن اوس می گويد : بر رسول خدا وارد شدم ، در چهره اش آثار ناراحتی ديدم كه مرا نيز ناراحت كرد، عرض كردم : چرا ناراحتيد ؟ فرمود : از شرك ورزيدن امتم می ترسم ، گفتم : آيا پس از شما آنها شرك میورزند؟ فرمود : آگاه باش! آنها خورشيد ، ماه ، بت و سنگ نمی پرستند و لكن در عمل ريا می كنند و ريا همان شرك است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كنزالعمال: 3 / 114، حديث 7205 ; الجامع الصغير : 1 / 420 حديث 2739.

2 ـ عوالی اللآلی : 1/372، با كمی اختلاف .

طلبكار سوم : اهل وعيال

حس غريزه جنسی كه به منزله ابزار زندگی محسوب و هر فردی از افراد بشر آنرا داراست ، به هر يك از دو جنس مرد و زن اجازه داده ( بلكه لازم شمرده ) كه وقتی به حد رشد رسيدند و اين حس در آنها به فعليت رسيد ، همسری برای زندگی خود انتخاب نمايند تا شريك زندگيشان باشد و در تمام حالات پست و بلند روزگار دست از هم برندارند و چون همسر خود را در گرفتاری و شكنجه روزگار ببيند او را دلداری داده و تسلی خاطر او را فراهم نمايد و اين وظيفه بيشتر به عهده زن است ; چرا كه آفريدگار جهان خلقت زن را برای پرورش بنی آدم و تفقد بيچارگان و درماندگان آفريده و غريزه رأفت را در آنان بيشتر قرار داده ; امّا مرد را برای نبرد زندگی خلق فرموده و هر يك را بر فطرت خود سرشته است .

نخستين و مهمترين مؤسسه در جامعه انسانی محيط خانواده است . بنياد جامعه كوچك خانواده و پيدايش افراد آن بازناشويی زن و مرد برقرار می شود .

محيط خانواده مؤسسه پر قيمتی است كه تمام افراد بشر آنجا تربيت می شوند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مستدرك الوسائل: 1 / 109، باب 11، حديث 113ـ 17; مجموعه ورّام: 2 / 233.

و در اين محيط كوچك است كه آنها را به منظور محبت و برابری و خيرانديشی برای تحمل عواقب تمدن انسانی مهيا می سازند . خانواده مؤسسه ای است كه گردانندگان آن از صميم قلب دوست دارند افراد نيك و صالح از خود به يادگار گذارند .

اساساً انسان مسئول اعمال خويش است ; امّا به حكم ارتباط افراد جامعه ، نسبت به يكديگر ، نمی توان افراد جامعه را مستقيماً مسئول اعمال ديگران ندانست .

آيا فرزندی كه نادان و بی تربيت بار آمده مسئوليتش متوجه مربی او نيست ؟ بديهی است كه بی انتظامی خانواده را مردم منتسب به رئيس خانواده می دانند .

خلاصه هركس نسبت به حوزه ای كه در آن می تواند بيشتر اعمال نفوذ كند مسئوليت دارد .

از آيات اوليه قرآن اين آيه مكی است كه می گويد :

( وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الاَْقْرَبِينَ )(1) .

و همچنين :

( قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً )(2) .

بنابراين حقيقتی را كه نمی توان انكار كرد اين است كه خانواده ريشه اصلی تمدن بشری است و صحت و سلامت تمدن وابسته به سلامت اين ريشه است ; از اين جهت می بينيم اسلام از ميان تمام مسائل به آن اهميت بيشتری داده و قوانينی وضع كرده كه سازمان خانوادگی را بر اساس صحيح و محكمی استوار سازد .

از نظر اسلام يگانه مرحله صحيح معاشرت ، در ميان زن و مرد اين است كه از طرفی تأثيرات عوامل مختلف در جهان خلقت بويژه تأثيرات غذايی از نظر ظاهر و باطن ، بر احدی پوشيده نيست سلامت بودن غذا از نظر بهداشتی ضامن صحت بدن و از نظر حلال بودن ضامن سلامت روح است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شعراء (26) : 214 .

2 ـ تحريم (66) : 6 .

اين مسئله يعنی تهيه خوراك حلال بر عهده مدير خانواده است ; زيرا خاندان هر كسی واجب النفقه آن فرد است ، پس بر پدر خانواده لازم است كه برای زن و فرزند خود غذای حلال را فراهم آورد تا اين غذا بر نورانيت روح آنان بيفزايد و از آوردن غذای حرام بپرهيزد كه غذای حرام باعث كسالت و تنبلی روح از عبادت حق است و اين سستی در عبادت و اطاعت برای جامعه بزرگتر كه از خانواده تشكيل شده است عواقبی خطرناك دارد .

طلبكار چهارم : نفس اماره

طبيعت بشر از نظر بُعْد حيوانی، سركش ، خودخواه ، شهوتران و متعدی است . با آنكه استعداد هزار گونه ترقی را دارد و آماده تربيت و فراگرفتن دانش است ، جهالت و غفلت او را از آشنايی با استعدادهای پنهان خود بازداشته است ، او هيچ گاه تكليف خود را ندانسته ; ولی آنچه طبيعی اوست جلب نفع و دفع ضرر است . از برای احراز برتری و تأمين سود و قدرت بر دفع زيان ، به تمام وسائل متوسل می شود و چون نيرومند باشد همان نيرو را وسيله تعدی و دست اندازی به حقوق ديگران قرار می دهد . به همين جهت است كه اين موجود عجيب كه بالقوه هم فاسد است هم مصلح ، هم دانشمند است هم جاهل ، هم خيرخواه است هم بدخواه ، هم مهربان است هم بی رحم ، بايد در تحت تربيت قرار گيرد و راهنمايی شود .

منظور از اين راهنمايی اين است كه پرده جهل ، ظلمت و غفلت از برابر او برداشته شود تا به مصالح خود آشنا گردد و وظيفه خود را نسبت به خالق و خلق بداند .

در اصطلاح علم اخلاق هوس حركت اضطراب انگيزی است كه در نفس انسان نسبت به موضوعی حادث شده است و شخص هوسناك را آرام نمی گذارد . مانند حب ، بغض ، عشق ، كينه ، خشم و خلاصه آنكه هر دم هوسی داشته باشد بوالهوس خوانده می شود و بوالهوس و بی قرار قادر نيست حتی يك قدم رو به كمال بردارد .

شرط عمده سير كمالی ، آرامش خاطر است و تا هوی و هوس باقی است آرامش خاطر ميسر نيست و عقل بر نفس حكومت ندارد .

كودكان از آغازين روزهای تولد دارای خوی مادی و حيوانی هستند و می توان گفت هوس بر آنها حاكم است ; بنابراين بايد آنها را مراقبت كرد كه آن امور مادی و هوی و هوس در وجودشان رسوخ نكند و هوسناك بار نيايند .

زن نيز طبعاً مغلوب هوس است و چون جزيی از مرد است به صورت ديگر دارای هوی و هوس است ; بنابراين بايد به وسيله تعليم و تربيت آن غريزه سركش را به اطاعت از دين و عقل درآورد .

در هر حال برای بقای اجتماع و ايجاد سلامت و امنيت بر تمام افراد انسان لازم است از اداكردن طلب طلبكار چهارم خودداری كنند ; زيرا دعوت اين طلبكار جز به سوی تباهی و فساد چيز ديگری نيست .

از نبی اكرم نقل شده است كه دشمن ترين دشمنان نسبت به انسان « نفس اماره » است . جلوگيری از شهوات غلط را خدای متعال از نظر جزا با بهشت برين برابر دانسته است ، آنجا كه می فرمايد :

( وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی )(1) .

« و اما كسی كه از مقام و منزلت پروردگارش ترسيده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است ; * پس بی ترديد جايگاهش بهشت است . » .

تمام معصيت ها و نافرمانی ها به وسيله نفس اماره و تحريك آن انجام می پذيرد كه با عامل بازدارنده مذهب و اعتقاد به حق می توان از خطرات آن جلوگيری كرد .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^