فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ريشه پيدايش اين پندار

سرچشمه انتشار عدم توجه به دين ، مغرب زمين و اروپاست ، و آن معلول علل و اسباب ريشه داری است كه بدبينی و تنفر نسبت به دين را ، در آن محيط به وجود آورده است .

مبارزه طولانی ميان كليسا و علم ، دانشمندان را متوجه اين حقيقت ساخته است كه گفته كليسا ، همگی ارتجاعی ، خرافی و موجب انحطاط و واماندگی است . به همين جهت بايد كليسا ; يعنی مركز دينی ، جای خود را به علم تفويض كند تا به وسيله كاروان بشريت در راه ترقی ، رهسپار و از مزايای مدنيت برخوردار گردد .

البته اين طرز تفكر برای دانشمندان غرب ، برپايه مقدمات صحيح و عقلانی تأسيس يافته ; ولی آنچه موجب تأسف و تأثر شده اين است كه : گروه زيادی از كم خردان مشرق زمين ، بدون مطالعه و تعمق ، و با داعی تقليد ، چنان پنداشتند كه راه ترقی و تمدن برای مردم ، بويژه مسلمانان نيز ، همان راه و رسمی است كه اروپاييان به حكم ضرورت پيش گرفته اند .

به نظر بعضی از كوته فكران ، مبارزه بامذهب و عقيده ، مطابق با راه و روش غرب كلّيت داشته و در هر منطقه ای كه نامی از دين برده شد ، بايد از آن روی گرداند .

اينان بدون مطالعه دچار چنين پندار غلطی شده اند ; ولی نمی دانستند با اين هياهوی چند روزه ، حقيقت عالی اسلام ، از پس پرده آن چنان پندار بی جايی جلوه خواهد كرد و مزيت و برتری خود را به سراسر مناطق انسان نشين ثابت خواهد نمود ; تا جايی كه در قرن بيستم ، دسته دسته از ساكنان دورترين مناطق جهان ، برای به دست آوردن حقوق انسانی ، به واقعيت اسلام آگاه ، و از قوانين عالی آن پيروی خواهند كرد .

موضوع نور و ظلمت ، و حق و باطل مسئله ای است كه بر ارباب خرد پوشيده نيست ، و حقايقی كه با عقل و فطرت بشر موافق است ، دارای جهتی ثابت و استوار است كه انحراف در او راه نخواهد داشت .

دين مقدس اسلام كه از هر گونه اوهام و خرافات منزه و پاك است ، روی چنان جهت صحيحی پايه گذاری شده و حقانيت و نورانيت آن تا ابد جلوه گر است .

مهمترين علت دين گريزی

برنامه تبليغات جاهلانه و بی پايه كليسا ، در قرون وسطی ، و خرافات های آن ، امروز در سراسر عالم باشكست فاحشی روبرو شده ، و عقل و فكر مردم جهان ديگر نمی تواند آن همه افسانه و قوانين اجرا نشدنی را بپذيرد . دين اسلام است كه در هيج زمان و مكانی ، كوچك ترين مخالفتی با دانش نداشته ; بلكه از زمان ظهور خود ، پيروانش را همواره به تحصيل علم ترغيب و تشويق كرده و پی بردن به مجهولات آفرينش را ، جزء فرائض اصلی خود دانسته است .

محافل كليسايی

برای توضيح اين مطلب ، ناچاريم مخالفت بعضی از محافل كليسايی را ، در دروان های متمادی ، با علم اشاره كرده ، وسپس خطر پيدايش بدبينی به اسلام را برای جامعه بشريت تذكر دهيم ، آنگاه به مزيّت اسلام بر تمام اديان و قوانين بپردازيم .

زمانی كه رياست كليسا ، به « پاپ گرگواری » نهم منتهی شد ، مأمورانی را برای تفحص از حال مردمی كه مظنون به تمرّد از برنامه های كليسا هستند قرار داد . آنان متهم را در محكمه حاضر می كردند ، كسی كه او را به مخالفت با كليسا و موافقت با دانشمندان ، متّهم كرده بود را با او روبرو نمی كردند ، علاوه بر آن اجازه گرفتن وكيل مدافع به او نمی دادند و اگر انكار می كرد و می گفت : من موافق با علم خود ، يا دانشمندان نيستم ، با شكنجه های سخت از او اقرار می گرفتند . هرگاه از عقيده خود توبه می كرد گرفتار عقوبت سخت نمی شد ; اما اگر زير بار توبه نمی رفت ، يا توبه خود را می شكست ، مجازاتش سوختن در آتش بود .

در عهد « سن لوئی » يك بار صد و هشتاد و سه نفر كه مخالف با گفته های كليسا بودند را سوزاندند ، و در طی مدت محكمه تفتيش عقايد ، ميليون ها نفر دانشمند و بی گناه ، به جرم مخالفت با برنامه آنان ، يا كشته شدند يا در آتش سوختند .

محاكمه « گاليله » دانشمند ايتاليايی و سوزاندن « انی انی » ، « ميشل سرده » و « جيور دانو برلواز » از برنامه های كليساهای جهان غرب بود .

نتيجه اين محاكمه ها ، سوزاندن ها و كشتن های بی جا اين شد كه مردم اروپا بويژه عده ای از دانشمندان ، به طور كلی روی از دين بر تافته و حملات سخت خود را به هر نوعی كه می توانستند ، به صورت يك مسئله كلی كه شامل همه اديان شود ، متوجه دين نمودند .

آثار خشونت های كليسا

سرانجام اين برخورد ، به جايی رسيد كه درباره زندگی انسان ، منجر به پديد آمدن نظريه « ماترياليسم » يعنی ماديت شد . اين نظريه كه مولود جنايات اربابان كليسا است ، بنيان آن بر ماده استوار است و تعليم می كند كه انسان بايد بداند كه زندگی او منحصر به همين چند روزه عمر در روی زمين است ، در اين صورت هر انسانی موظف است از هر راهی اسباب زندگی چند روزه خود را ، فراهم سازد و در آسايش و خوش گذرانی به سر برد .

به عقيده ماديون ، بزرگترين قانونی كه در عالم طبيعت و در عالم انسان حكمران است قانون « اَلْحُكْمُ لِمَنْ غَلَبَ » يعنی : حكم برای كسی است كه غلبه كند ; يعنی قانون مبارزه دائمی برای حفظ زندگی و تسلط زبر دست بر زير دست ، مبنی برنابود كردن افراد ضعيف و ناتوان ، و نيك بختی تنها حق صريح توانايان است .

خوانندگان عزيز ! اگر با دقت توجه نماييد ، به وضوح می بينيد كه با اين نظريه ، چه هرج و مرجی در زندگی انسان پديد خواهد آمد ، كه نمونه ای از آن را در گوشه و كنار جهان امروز مشاهده می كنيم .

شكی نيست كه با اين نظريه ، با وجود داشتن پاره ای از حقايق علمی و عقلی ، با اين شكل كنونی ، هرگز نوع بشر را نمی توان نجات داد و به نيك بختی نخواهد رساند ; بلكه نظريه ماديگری علت اساسی همه جنگ ها و انقلاب های كنونی اروپا بوده ، و تمدن غرب را به طرف انقراض و نابودی می كشاند .

اين است كه گروه زيادی از مردم جهان ، دانش های نوين را ، با آن چنان دينی كه مولود كليسا و مغز بشر است می سنجند ، و پس از آنكه ناسازگاری ميان علم و آن دين را مشاهده كردند ، اديان ديگر را نيز با آن مقايسه كرده و نتيجه می گيرند كه دين و دانش ، مخالف يكديگرند . گروه ديگری از مردم نيز ، فقط مقلّد اين نظريه هستند و جز تقليد كوركورانه راه ديگری اختيار نمی كنند .

اينان می گويند : بايد در اين مرحله ، انصاف را به جانب « ژولين هاكسی » دانشمند انگليسی داده و مخالفت دين با دانش را از زبان او تصديق كنيم .

امّا حقيقت جويانی كه جز درك حقيقت غرض ديگری ندارند ، نمی توانند بگويند كه نظر اين دانشمند و امثال او كلّيت دارد ; زيرا دين از منظر علم بر دو قسم است :

يكی : تراوش شده از مغز فلان مدعی مغرض ، كه البته چنان دينی مخالف با علم و دانش است ، و از اول حياتی نداشته تا امروز بميرد و فانی شود .

دوم : دينی است كه بر طبق فطرت انسان ، از ماورای قوای ادراك بشری جلوه كرده است ; البته چنين دينی از روزی كه بشر پديد آمده و تا هست ، خواهد بود ، چنانچه قرآن مجيد درباره دين اسلام اين نظريه را بيان فرموده و حقيقت اسلام را در هر زمان و مكانی ، مطابق با عقل ، فطرت و زند گی بشر می داند ، و روزی نخواهد آمد كه بتوان كوچكترين مخالفتی در اسلام ، برای هر گونه مبنايی از برنامه زندگی پيدا كرد . بنابراين علت اشتباه آن مردمی كه دين را مخالف با دانش می دانند ، فرق نگذاشتن بين دين غلط و دين حق است .

آثار شوم اعتقادات باطل

اين اقتضای فلسفه عالی آفرينش است كه آفريننده جهان بر اساس علمی كه به سرنوشت مخلوقات و بندگانش دارد انسان را چنان آفريده كه همواره بايد ميان دو نيرو قرار گيرد : يكی از اين دو نيرو بشر را با ابزار شهوت و غضب به سوی بدی می كشد و در اين وادی گاهی چنان افراط می كند كه هتك ناموس ، ربودن حقوق ديگران و آدمكشی ، به نظرش كارهايی مباح جلوه می كند .

نيروی ديگر : اين كه با رهبری عقل ، هدايت و پايداری را از گمراهی و لغزش باز می شناسد ، كه آدمی را به نيكی سوق می دهد ; يعنی او را به جانب دادگری ، مساوات ، مهر ، بخشش ، دستگيری از ناتوان ، فريادرسی درماندگان و بالاخره گرداندن چرخ اجتماع به سوی موجبات رستگاری فرا می خواند .

بشر بين اين دو نيرو قرار گرفته است ; ولی همين كه چشمش به زرق و برق دنيای پر تجمل مادی افتاد ، و تحت تأثير شهوات قرار گرفت بدی را می پذيرد ، يا بدان تمايلی پيدا می كند . خدا در قرآن مجيد از اين مرحله خبر داده می فرمايد :

« ضمير انسان پيوسته به گناه فرمان می دهد ; مگر آن كه پروردگارم ترحم كند».

« قسم به روزگار ! انسان زيان كار است ، مگر كسانی كه مؤمن و كار شايسته انجام می دهند »(1) .

بنابراين ، هرگاه انسان را تنها بگذاريم ، قطعاً در كشاكش اين دو نيرو هضم شده و هرگز يارای ايجاد هماهنگی ، ميان آن دو جنبه را پيدا نخواهد كرد .

ناچار بايد قوّه خير از جايی مدد بگيرد و بتواند راه نفوذ بدی ها را سد كرده و دو نيروی شهوت و غضب را تنها به خاطر حفظ نوع و تثبيت شخصيت انسان به كار اندازد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ( إِنَّ النَّفْسَ لاََمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِيمٌ ) [ يوسف(12) : 53  ]( وَالْعَصْرِ * إِنَّ الاِْنسَانَ لَفِی خُسْر * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ  [ عصر (103) 1 ـ 3 ] .

آن قوّه خير ، قدرتی است به نام وجدان مذهبی كه انسان را در ظاهر و باطن ، تنهايی و آشكار رام می سازد . وجدان مذهبی قوهّ ای است كه آدمی را با مراقبت و بيداری آشنا می سازد ، به گونه ای كه هرگز دچار خواب غفلت نمی شود ، و دانايی است كه هيچ موضوعی از نظرش مخفی نمی ماند .

وجدانی كه انسان به وسيله آن نحوه تنظيم زندگی را فرامی گيرد ; آنگاه در تمام كارها سعی می كند كه مبدأ توانای خويش را راضی نگاه داشته ، و در نتيجه تمام اعمالش نيك گردد ; يعنی ديگر تظاهر ، خدعه و خيانت نكرده و در ادای هيچ حقی قصور روا نداشته و از هيچ واجبی روی برنمی تابد .

در اين صورت او در زندگی راحت و هميشه در رفاه و سلامت است ; اما اگر اين نظم در زندگی انسان ، مبدل به پراكندگی شود و اين قدرت رو به ضعف گرايد ، معلوم نيست زندگی در چه مسيری قرار خواهد گرفت .

راستی اگر نظام عالمِ وجود ، گسيخته شود ، اگر قدرت جاذبه ای كه سيارات را به يكديگر مرتبط ساخته ، و اين همه افلاك را در صحنه گيتی به سير و حركت واداشته از بين برود ، چه پيش می آيد ؟

اگر نظم اتم ، كه اساس و مبنای عالم بر آن استوار شده است ، گسيخته شود و اگر هسته مركزی اتم ، كه الكترون ها به طور دائم و مستمر به دور آن می گردد ، نابود شود چه خواهد شد ؟

آيا غير از هرج و مرج و گمراهی ، نتيجه ديگری خواهد داشت ؟

وضع نسل جديد ، در عدم توجه به دين واقعی اسلام ، عيناً مانند اتم شكافته شده ای است كه هسته آن نابود شده و الكترون ها ديوانهوار از يكديگر گسيخته و آزاد شده اند و با يكديگر در حال تصادم و زد و خوردند و به هرچه برسند آن را نابود می كنند .

هسته مركزی در دستگاه حيات بشر چيزی جز عقيده نيست .

هسته در ساختمان اتم ، عبارت است از : نيروی مثبت و همان نيرويی كه نمی گذارد الكترون ها آزاد باشند و رشته ارتباطشان پاره شود و به جايی بروند كه برنگردند ، همين هسته است كه تمام بنا را نگاه می دارد و اجزای آن را به يكديگر پيوند می دهد .

همين هسته است كه تعادل و توازن را حفظ می كند ، و اين نظام سير و حركت منظم و مرتب را نگاهداری می كند . همچنين همان هسته است كه هر چيزی به دور آن می گردد و هميشه به وسيله يك رابطه نهايی ، ولی بسيار محكم ، مجذوب است .

بديهی است وقتی ذرّه اتم خرد شود ، خرابی روی می دهد ; يعنی همان نيرويی كه يك لحظه قبل به هسته اتم بسته بودند ، با حركت دائم ، اين بنا را حفظ می كردند ، از يكديگر گسيخته می شوند ، و بدون ضابطه ، نظم و قاعده ای به حركت در می آيند و به نيروهايی زاينده شده و پديدآورنده خرابی و فساد تبديل می شوند . وضع انسان بی عقيده چنين است .

شخصيت انسان بی عقيده ، مانند توده ای از ذرات سرگشته و حيران است كه ديوانهوار در حركت و فعاليتی مخرّبند ; زيرا مركزی كه به دور آن می گشتند از بين رفته و رابط محكم و مستحكمی كه بين اجزای وجودش قرار داشت ، را بر اثر بی عقيدگی از دست داده و يك پارچه به سوی بی بندوباری ، بی قيدی ، لااباليگری ، سستی و پريشانی كشيده و مانند الكترون های منفی كه بدون هسته به سوی هدف نامعلومی حركت می كنند ، شخصيت انسان بی عقيده نيز به صورت مخلوقی لجام گسيخته و بی نظم و بی هدف سرگردان است .

تاثير دين گريزی بر جهان

بشری كه در قرن بيستم زندگی می كند ، چنين حالتی را دارد و در چنين واقعيتی زيست می كند . آيا در طول تاريخ پردامنه ای كه بر بشر گذشته است اين گونه اضطراب ، نگرانی ، جزع و فزعی كه جنگ اتمی او را بدان دچار ساخته سابقه داشته است ؟

آيا بشريت حتی در دورانی كه در درون غارها ، يا ميان جنگل ها زيست می كرد ، اين گونه كشمكش ها و منازعات هولناك و ديوانهواری كه امروز برای غلبه ، سيطره ، نابودی و تخريب به وجود آمده ، ديده است ؟ و آيا اين همه سقوط اخلاقی را كه اكنون در بعضی از اماكن می بيند و نام آنرا هنر می گذارد ، مشاهده كرده است ؟ قضاوت صحيح آن با كسانی است كه در تاريخ اقوام مختلف مطالعه دقيق دارند .

آری ! نمونه ای از همه اين وقايع ناگوار ، بر بشريت آمده و فرزندان آدم آن را ديده اند ; ولی هيچ وقت به اين شدت و به اين درجه از انحطاطی كه در اين عصر صورت گرفته نرسيده است .

اين همه فساد ، جنگ و سقوط اخلاقی ، به خاطر نبودن عقيده صحيح نسبت به مبدأ اصلی و حقيقی ; يعنی خدای متعال است .

آماری كه از جنگ اول و دوم جهانی می دهند ، تأييد می كند كه اگر اين سرمايه در راه خير و صلاح بشر به كار گرفته می شد ، می توانستند برای هر فردی از افراد بشر ، خانه ای بسازند كه مجهز به تمام وسائل نافع و مفيد باشد و می توانستند درآمد روزانه همه افراد بشر را ، به ميزانی بالاتر از سطح فعلی افزايش دهند .

درك و شعور واقع بينی و وحدت و برادری از ميان بشريت رفته ، و آن عامل و قاعده ای كه بتواند جلوی شهوت ، ويرانی و نابودی را بگيرد وجود ندارد .

ديگر عقيده صحيحی در كار نيست ، ديگر نيروی تميز و تشخيص باقی نمانده تا ماده اصلی شگفت آوری كه اين مخلوق بشری ، از آن ساخته شده است را ارزيابی كند و آن ماده اصيل نيرومند را بشناسد . بديهی است وقتی انسان عقيده را از دست داد ، به چنين بلاهايی دچار می شود .

معلوم نيست اين بی بندوباری ، و نداشتن مذهب كه تمام مولود اعمال كليسا در قرون وسطی است ، و آن نحوه محاكمات آنان كه يكسره خلق جهان را از عقيده خالی كرد ، به كجا خواهد كشيد .

ضربه هولناكی كه قشريون و متعصبين « كاتوليك » در قرون وسطی به نوع بشر وارد ساختند ، هيچ گاه قابل جبران نخواهد بود . با اين برنامه خنده آور است كه بر اثر تبليغات وسيع و دامنه داری ، گاه و بی گاه اوراقی از طرف وابستگان به اديان ديگر منتشر می شود كه مطالبی خرافی و زننده نسبت به مقام مقدس انبيا عموماً و نسبت به يعقوب و يوسف و لوط و موسی و عيسی (عليهم السلام) خصوصاً در آن نگاشته می شود و اينان به زعم خود می خواهند جهان را از سقوط بی دينی و فساد نجات دهند . آن حيله گران را بنگريد كه مواد اصلی آتش سوزی را خود فراهم كرده اند و اساس معنويات را يكسره برباد داده و امروز برای ملل جهان دلسوزی می كنند .

شنيدم گوسپندی را بزرگی *** رهانيدی ز دست و چنگ گرگی
شبانگه كارد در حلقش بماليد *** روان گوسپند از وی بناليد
كه از چنگال گرگم در ربودی *** چو ديدم عاقبت خود گرگ بودی

خسارات دو جنگ خانمان سوز

همين ديروز بود كه جهان بی بند و بار ، دو دوره هولناك برای بشر پيش آورد . عدم توجه به خدای متعال بود كه آن ابر مرگبار دو جنگ جهانی اول و دوم را در تمام دنيا بر فراز مناطق بزرگ و كوچك قرار داد ، كه از نتيجه شوم جنگ بين الملل اول 10 ميليون كشته ، 25 الی 30 ميليون زخمی ، كه عاقبت بيمارستان ها را با عضو ناقص ترك گفتند ، و در حدود 600 ميليارد فرانك كه هر فرانك سويس مساوی با 75/17(1) ريال است مصرف آن كشتار وحشيانه شد . در جنگ بين الملل دوم كه جهان ، به اصطلاح تمدن بيشتری داشت و محاسبه ، دقيق تر انجام می گرفت ، 35 مليون كشته ، 20 ميليون معلول و ناقص عضو ، 17 ميليون ليتر خون خالص از بشر بی پناه به زمين ريخت ، 12 ميليون ضايعه سقط جنين ، 13 هزار دبيرستان و دبستان ، 6000 هزار دانشگاه ، 8000 هزار لابراتوار منهدم و ويران گشت ، و 39 هزار ميليارد گلوله منفجر شد .

اين جنايات وحشتناك باورنكردنی ، محصول تمدن جديدی است كه خود را از فروغ ايمان بی نصيب ساخته ، آيا اين ضربات شديد را جز از ضرر بی دينی آنهم آنگونه خطرناك ، از برنامه كليسا نمی دانيد ؟ اگر آنچنان با علم و معرفت مبارزه نمی كردند ، چنين پيش آمدهايی برای بشر رخ نمی داد . افسوس كه بعضی از بی خبرانی كه از اصول عاليه اسلامی اطلاع ندارند ، و فقط اسماً خود را مسلمان می نامند ; از روی تقليد كوركورانه ، خيال می كنند دين مانع پيشرفت زندگی انسان است . در صورتی كه دين مبين اسلام ، اجازه كندن نهال نورسی را از روی زمين نمی دهد ، اينان چنين جناياتی را چگونه توجيه می كنند ؟

با آن همه برنامه های وحشتناك جنگ جهانی اول و دوم ، مگر بشر بيدار شد ؟ ضرر نداشتن يك عقيده واقعی ، كار او را به جايی رسانده كه امروز در جهان ، پس از آن همه مصايب ، طبق آمار دقيق ، 160 هزار بمب بيست مگا تنی در انبارها موجود است كه قدرت يكی از آنها برابر با هزار هواپيمای بمب افكن جنگ جهانی دوم است كه به مدت 14 سال هر روز و شب پشت سر هم بمب فرو بريزند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در سالی كه استاد اين مقاله را نگاشته اند يك فرانك سويس مساوی با اين مبلغ بوده است .

در دنيای كنونی ، هزينه ساختن يك هواپيمای بمب افكن « پرتوتيپ » با لوازم آن ، مساوی با مزد 250 هزار آموزگار در يك سال ، ساختن سی دانشكده علوم كه هر كدام 1000 دانشجو داشته باشد ، 75 بيمارستان 10 تختخوابی با تمام تجهيزات و 5000 هزار تراكتور است .

اين همه بدبختی مولود اين است كه مدنيت قائم به علم تنها ، نتوانسته جنبه روحی و اخلاقی بشر را اصلاح كند . تمدن فعلی ، تمام قدرت خود را در ترقی و تعالی جنبه مادی صرف نموده ، و هر قدر اين جنبه تقويت شود ، انحطاط اخلاق و ضعف روحی بشر بيشتر خواهد شد .

احدی منكر نيست كه برای آبادی جهان ، ماديات نيز ضرورت دارد ; ولی ضروری بودن امور مادی ايجاب نمی كند كه از تقويت جنبه اخلاقی غفلت نمود . اين را بايد دانست كه مدنيت صحيح و مفيد آن است كه رمز حيات را آشكار سازد ، و تنها قوه ای كه می تواند رمز واقعی حيات انسانی را آشكار كند « اسلام » است ; دينی كه دستوراتش با فطرت هر بشری سازگار و او را بسوی خالق جهان راهنمايی می كند .

همين عامل قوی است كه می تواند سعادت انسان را تأمين نمايد ، و مدنيتی به وجود آورد كه متكی بر فضايل اخلاقی باشد . بشر در زندگی مدنی خود محتاج علم ، اخلاق ، عدل ، انصاف ، برابری ، برادری ، درستی ، راستی ، عفت ، رحم ، مروت ، امنيت ، شجاعت ، غيرت و حقيقت است ، تا در سايه اين عوامل بتواند به سوی كمال مطلوب خود پيش رود . اين عوامل كه در رأس آن علم است ، جز در تعاليم اسلام يافت نمی شود ، علمی كه توأم با ايمان صحيح بشر ، دارای منافع غير قابل توصيفی خواهد بود .

اين است كه رهبر گرامی اسلام ، رسول اكرم (صلی الله عليه وآله) علم و فراگيری دانش را در حدّ واجب دانسته ; اما نه برای هركس ; بلكه برای افرادی كه ابتدا از قوّه ايمان برخوردارند و گر نه علم اگر در دست نا اهل قرار گيرد همان است كه در صفحات قبل مطالعه كرديد . حضرتش می فرمايد :

طَلَبُ الْعِلْمِ فَريْضَةٌ عَلی كُلِّ مُسْلم(1) .

حضرت در اين روايت می فرمايد : طلب علم بر هر مسلمانی فريضه است نه بر همه مردم ; يعنی كسی كه از ايمان بهره دارد ، و الا چو دزدی با چراغ آيد گزيده تر برد كالا .

از اين رو اسلام را دين انديشه ، عقل و دين دانش می ناميم . قرآن برای دانش مقامی بس ارجمند قائل است و دانشمندان را در سوره آل عمران در شمار خدا و فرشتگان ياد كرده است . خدا به يكتايی خود گواهی می دهد كه جز ذات پاك او نيست و فرشتگان و دانشمندان نيز بر اين مطلب گواهند . چون اسلام آيين دانش است از متابعت گمان نهی كرده و اساس ايمان را فقط دليل و قاطعيت منطق شمرده است .

در نكوهش تقليد ، و مذمّت اين كه مردم بدون استدلال و فكر به متابعت از پيشينيان خود بپردازند آيات بسياری وارد شده است . مردمی كه از پدران ، عقايد و افكاری به ارث برده اند ، گويا چنين می پندارند كه سابقه ممتد زمانی ، لباس حرمت و استدلال بر خط مشی آنان پوشيده است ; لذا بدون تأمل آنها را بر عهده می گيرند و امتياز انسانی كه تحقيق و كاوش است را ، از وجود خود دور می كنند . جمود بر عقايد و انديشه غلط پيشينيان ، جنايت بر فطرت بشر ، سلب مزيت عقلانی و تمسك به چيزی است كه نزد خدا ارزش ندارد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 1/30 ، حديث 5 ، باب فرض العلم ووجوب طلبه ، حديث 1 ; وسائل الشيعه : 27/26 ، باب 4 ، حديث 33115 .

مسلمانان در پرتو تعاليم اسلام ، می انديشيدند ، بحث و كاوش می كردند و نيروی عقل را به كار برده و در هر امری دليل می طلبيدند و از اين رو سرور ملت ها شدند .

بی خردانی كه خيال می كنند منظور قرآن از علم ، فقط علم به چند قسمت از برنامه های دينی است ، و ديگر نبايد در معارف واقعی قدم نهاد ، بيهوده فكر می كنند . قرآن درباره تحقيق و دانش ، به طور اطلاق سخن گفته و هرگز علوم يا مباحث مخصوصی را به ميان نكشيده است ، تعليمِ هرگونه علمی كه مملكت محتاج است آن را واجب كفايی دانسته ، و فرزندان اسلام را موظف می كند تا به طلب هرگونه دانش مفيدی بروند . اين اطلاق ، ما را به اين مطلب ارشاد می كند كه دانش در نظر قرآن ، تنها به شناختن شرايع و معارف دينی نيست ; بلكه مقصود ، هر علمی است كه انسان را در راه تحقيق در هدف آفرينش برانگيزد .

بنابراين ، درك مطالبی كه باعث اصلاح ، رشد و بارورشدن گياهان می شود علم است علم طبيعی . و درك مطالبی كه مربوط به زندگی حيوانات بوده و استمرار نسل و تهيه خوراكشان را تأمين كند علم است ، علم طبيعی . و درك راه های مشروع برای به دست آوردن ثروت و شناختن نحوه تنظيم آن نيز علم است علم اقتصاد . و درك منابع صنعت و توسعه آن علم است علم مكانيك ـ فيزيك ، معدن شناسی ، درك بيماری ها و علل و چگونگی آن علم است ، علم طب و داروسازی . و شناختن وسائل دفاعی برای حفظ ميهن و ارعاب دشمن علم است ، علم سياست .

تعليم و تعلّم در نگاه قرآن

خوشبختانه تمام اين موارد ، در آيات قرآن اشاره شده و همواره علم با معنای گسترده حقيقی اش از نظر اسلام ، اصل نخستين زندگی شناخته شده است . آيات متعددی در برنامه علم هيئت ، جغرافيا ، تاريخ ، سياحت و عبادت وارد شده كه با مراجعه به قرآن برای طالبان آن واضح می شود .

مسلمانان ، نخستين تعاليم قرآن را در اين باره فراگرفته و به ارزش و اهميت علم ، و نقشی كه در خوشبخت ساختن مردم و ملت ها داشت پی بردند . آنان مردمی بی سواد بودند ، نه می خواندند ، نه می نوشتند ; بنابراين اسلام برای تشويق و ترغيب مردم به علم و دانش به اسيران جنگی نويد می داد كه اگر چند نفر از مسلمانان را خواندن و نوشتن ياد دهند آزاد خواهند شد .

گاهی تعليم قرآن را به عنوان مهريّه قرار می دادند ، خلاصه عنايت اسلام به علم ، انديشه و تفكر تا جايی بود كه مسلمانان همه جا درباره مخلوقات جهان به كنجكاوی پرداخته و عوامل سعادت خويش را پيدا می كردند . علم در ميان مسلمانان مايه عزت فرومايگان ، ثروت فقرا و نيروی ضعفا بشمار می رفت .

كتب متعددی كه مسلمانان در علوم ، هنر و صنايع مختلف تأليف كرده اند خود دليل بر تمركز علمی و فرهنگی آنان است .

مسلمانان هيچ گاه به علم پيشينيان خود قانع نمی شدند ; بلكه خود ، در راه تحقيق گام نهاده تا معارف جديدی به دست آورند .

اميد است بار ديگر مسلمانان در راه كسب علم و تحقيق قرار گيرند ; البته با اين همه مشقات و زجرهايی كه كشيده اند حتماً بيدار شده و اعتراف كرده اند كه نخستين اصل در پيروزی سرافرازانه ، اصل دانش است ، همانطور كه نادانی ، جز خوارشدن ، زبونی و استعمار زدگی چيز ديگری به دنبال ندارد .

يكی از وظايفی كه اسلام بر عهده داشت ، مبارزه با خرافات و افسانه هايی بود كه ملل عالم گرفتار آن بودند ; بويژه افسانه های بافته شده و مطالبی كه بر اثر اغراض و تعصبات مختلف ، به دست از خدا بی خبران ، در كتب مقدس تورات و انجيل راه يافت .

اسلام اين وظيفه را چنان با حكمت و دقت انجام داد كه هيچگاه خصومت و اختلافی ميان عقل و دين پديد نيامده ، و هرگز ميان علم و دين ، جدايی و تعارضی رخ نداده و نمی دهد .

در پرتو فروغ فروزان اسلام ، دانشمندانی بزرگ پديد آمدند و آنچنان بنيانی در تمام علوم قرار دادند كه بشريت را در هر زمان و مكان ، مديون تحقيقات و اكتشافات خود نمودند كه نمونه هايی از آن را ذكر خواهيم كرد .

قبل از هر چيز تذكر اين نكته لازم و ضروری است كه قرآن راهنمای مسلمين و كتاب هدايت است ، به خاطر جنبه هدايتش ، از تشريح جزئيات مسائل علمی ، خارج می باشد ; ولی در مواردی كه با هدف اصلی مناسبت داشته باشد ، به پاره ای از نكات علمی اشاره فرموده است كه امروز پس از 1400 سال و با پيشرفت علوم ، پرده از روی آن برداشته شده است ، به مواردی از آن توجه كنيد :

اوصاف زمين در قرآن

1 ـ خلقت جهان

( أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا )(1) .

« آيا كافران ندانسته اند كه آسمان ها و زمين به هم بسته و پيوسته بودند و ما آن دو را شكافته و از هم باز كرديم » .

( ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلاَْرْضِ ائْتِيَا )(2) .

« آن گاه آهنگ آفرينش آسمان كرد ، در حالی كه به صورت دود بود ، پس به آن و به زمين گفت : خواه يا ناخواه بياييد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انبياء (21) : 30 .

2 ـ فصلت (41) : 11 .

فرضيه لاپلاس

تولد لاپلاس در سال 1749 ميلادی در ولايت « كالوادوس » فرانسه و وفاتش در سال 1837 بوده است .

وی كه از دانشمندان معروف فرانسوی است می گويد : منظومه شمسی كه كره زمين نيز جزيی از آن است ، در اصل توده عظيمی از گازهای سوزان بود ، كه به تدريج ، حرارت آن از دست رفت و ذرّات به يكديگر فشرده شد و هسته مركزی منظومه پديد آمد و براثر گريز از مركز ، حلقه ای از آن جدا گرديد و از آن حلقه ها نيز حلقه های ديگر ، بدين ترتيب خورشيد هسته مركزی شد و حلقه های اول ، سيارات را تشكيل داد ، و حلقه های دوم اقمار را كه زمين نيز يكی از آن سيارات است ; بنابراين ، همه در اصل يكی بودند و از هم جدا نبودند .

عين همين مطلب در خطبه اول نهج البلاغه از اميرمؤمنان (عليه السلام)به اضافه مطالب جالبتر از مطالب گذشته درباره ابتدای جهان خلقت و منظومه شمسی نقل شده است .

2 ـ كروی بودن زمين

( فَلاَ أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ )(1) .

« به پروردگار مشرق ها و مغرب ها سوگند كه ما تواناييم » .

در هر منطقه و محلی از زمين ، طلوع خورشيد در نقطه مخصوص همان منطقه است ، اگر زمين مسطح بود بيش از يك محل طلوع و غروب برای خورشيد نبود ; اما كروی بودن زمين و گردش آن به دور خورشيد ، برای هر منطقه و سرزمينی ، مشرق و مغرب مخصوص به خود ايجاد می كند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ معارج (70) : 40 .

كشف كروی بودن زمين

« ماژلان » در سال 1519 با چند كشتی كه « شارل پنجم » پادشاه اسپانيا در اختيارش قرار داده بود ، از اسپانيا حركت و در اقيانوس اطلس رو به مغرب ، و از جنوب آمريكا از تنگه ای به نام « اوست » گذشت و از اقيانوس آرام به جزاير فيليپين رسيد . ماژلان در جنگ با بوميان جزاير مالزی كشته شد ; ولی همراهان او به طرف مغرب حركت كردند و پس از عبور از جنوب آفريقا خود را به اسپانيا رساندند و دوباره به همان نقطه ای كه حركت كرده بودند بازگشتند . اين كار سبب شد تا از نظر علمی نيز كروی بودن زمين ثابت شود .

علاوه بر اين با دوربين های نجومی مشاهده شده است كه سيارهای منظومه شمسی نيز همه كروی هستند . زمين نيز يكی از آن سيارات است كه خالق آن در قرآن به كروی بودن آن با اشاره به مشارق و مغارب خبر داده است .

3 ـ حركت زمين

( الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الاَْرْضَ مَهْداً )(1) .

« همان كسی كه زمين را برای شما بستری گسترده قرار داد » .

( أَلَمْ نَجْعَلِ الاَْرْضَ مِهَاداً )(2) .

« آيا زمين را بستر آرامش قرار نداديم ؟ »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ طه (20) : 53 .

2 ـ نبأ (78) : 6 .

انسان در مهد زمين ، مانند طفلی است كه او را در اين گهواره قرار داده اند ، و اگر گردش اين گهواره نبود از نظر وضعی و انتقالی ، برنامه زندگی جسمی انسان ، و موجودات زنده از بين می رفت ، و ديگر محلی برای پذيرش و پرورش در آن باقی نمی ماند . آری ! انسان را در اينجا پرورش و برای محيط بعد آماده می كنند .

در سوره « يس » پس از بيان شب و روز در زمين ، كه پديد آمدن آن را از نشانه های حكمتش می داند ، و می دانيد بدون گردش كره زمين ، شب و روز پديد نمی آيد ، اشاره به گردش خورشيد و حركت انتقالی ماه نموده و سپس تمام كرات را در مداری كه دارند متحرك می داند و آيات مربوطه را با جمله ( وَكُلٌّ فِی فَلَك يَسْبَحُونَ ) ختم می فرمايد . ( آيات 38 تا 40 ) .

نظريه كپرنيك

اولين از دانشمندی كه قائل به حركت زمين شد « كپرنيك » بود . در همان زمانی كه تمام ملل دنيا عقيده ثابتی نسبت به هيئت « بطلميوس » داشتند وی اين نظريه را داد . ولادت كپرنيك سال 1474 ميلادی و وفاتش سال 1543 می باشد .

دانشمندی ديگر

« كپلر » گردش زمين را ثابت كرد . تولد او سال 1571 در يكی از ايالات « ورتنبرگ » آلمان و وفاتش در سال 1630 ميلادی در پنجاه و نه سالگی می باشد .

نظريه گاليله

« گاليله » منجم مشهور ايتاليايی ، اظهار داشت : زمين متحرك است و علاوه بر اين كه به دور خورشيد می گردد به دور خود نيز می گردد ، قبلاً قرآن متذكر اين معنی بود ، يكی گردش زمين به صورت مطلق كه شامل گردش به دور خورشيد است ، و ديگر پديدآمدن شب و روز كه از گردش به دور خود به وجود می آيد .

4 ـ جاذبه زمين

( اللهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَد تَرَوْنَهَا )(1) .

« خداست كه آسمان ها را بدون پايه هايی كه آنها را ببينيد ، برافراشت » .

( خَلَقَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَد تَرَوْنَهَا )(2) .

« آسمان ها را بدون ستون هايی كه آنها را ببينند آفريده » .

افراشته شدن كرات آسمانی ، به وسيله ستون های نامرئی است ; آن ستون نامرئی همان نيروی جاذبه ای است كه به طور معجزه آسايی اين بنای عظيم را استوار كرده است ; زيرا ستون مرتبه ای است كه بنای ساختمان به آن استوار است و اگر انحرافی در او رخ دهد ويران می شود . يكی از اجزای عالم پهناور آفرينش زمين است كه مانند كرات ديگر در بساط همين قانون قرار دارد و اگر در محكوميت اين قانون نمی زيست ، عاقبت او معلوم نبود به كجا منتهی شود ; اما با بودن اين برنامه ، مسير اصلی خود را بدون كوچك ترين انحرافی می پيمايد و همين جاذبه است كه موجودات زمينی را در زمين حفظ كرده و آنها را از انحراف نگهداری می كند .

« اسحاق نيوتن » رياضی دان مشهور انگليسی از مشاهده سيبی كه از درخت به زمين افتاد به فكر فرو رفت كه چرا ماه مانند سيب سقوط نمی كند ، وی پس از آزمايش ، موفق به درك و كشف « جاذبه » شد و فرمول آن را بيان كرد . قبلاً اشاره كرديم كه : قرآن چون كتاب هدايت است از ذكر جزئيات خودداری كرده و فقط به كليات خلقت اشاره نموده است . ( تولد نيوتن در سال 1642 در انگلستان و وفات او در سال 1727 بوده است ) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رعد (13) : 2 .

2 ـ لقمان (31) : 10 .

5 ـ قرآن و حيات در كرات ديگر

سوره الرّحمن آيه 29 :

( يَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ ) .

« هر كه در آسمان ها و زمين است از او درخواست [ حاجت ] می كند » .

سوره شوری آيه 29 :

( وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّة ) .

« و از نشانه های [ ربوبيت و قدرت ] او آفرينش آسمان ها و زمين است » .

سوره نمل آيه 87 :

( وَيَوْمَ يُنفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الاَْرْضِ ) .

«  و [ ياد كن ] روزی را كه در صور می دمند ، پس هر كه در آسمان ها و هر كه در زمين است دچار هراس شود » .

نظريه دانشمندان

دانشمندان امروز بر اين عقيده اند كه : ممكن است در كرات ديگر با شرايطی غير از شرايط موجود در زمين ، موجودات زنده باشند كه درباره دو ستاره ، اين عقيده نزديك به يقين است . گفتار آنان بر اين است كه ممكن است در كره « مريخ » نوعی حيات ساده نباتی موجود باشد ; زيرا جو آن مختصری اكسيژن دارد و حرارت آن زياد نوسان ندارد .

اما ستاره « زحل » : هرگاه غير از آفتاب ، معدن حرارت ديگری به كره زحل فيض نرساند ، يقيناً غير مسكونی است و اگر سكنه دارد مخلوقی است كه برودت با آنها كار حرارت را می كند . با پيشرفت علم هيئت خصوصاً فضانوردی ممكن است برای مدتی ديگر بشر بتواند در كرات ديگر پياده شود و برنامه آنها را كاملا ببيند ، و سرانجام اين احتمال امروز دانشمندان ، مبدل به يقين واقعی خواهد شد .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^