فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

قانون ، زير بنای حيات

اوضاع شگفت انگيز حيات ، نشانگر اين واقعيت است كه هستی تمام موجودات جهان ، بر پايه يك سلسله مقررات دقيق استوار است .

به وجود آمدن هر موجودی ، بر اساس قوانينی محكم ، و تداوم حياتش نيز مرهون مقرراتی متين ، و برنامه هايی منظم است .

اين اراده و مشيّت حضرت حق است كه پديد آمدن موجود ، بايد با تكيه بر قانون ، و ادامه هستی اش نيز متكی به مقررات معين باشد .

كوچك ترين جزء تشكيل دهنده ساختمان جهان ، تا مجموعه هستی ، كه هيچ يك از ابعادش بر حسابگران بشری معلوم نخواهد شد ، دارای دقيق ترين قوانين و نظام های ثابت است .

قبل از اين كه دانش بشری ، با همه وسعت پرده از اين راز بردارد ، مكتب الهی توسط سفيران پاك خدای متعال ، اين مسئله را بارها تذكر داد كه : جهان بر پايه عدل و نظم استوار است و نظم و عدل چيزی جز مقررات و قوانين حاكم بر هستی نيست .

آثاری كه از مكتب پاك پيامبران در قرآن و روايات ، درباره جهان نقل شده است ، گويای اين واقعيت زيبا و مسئله ای بس مهم است .

از « اتُم » كه يكی از كوچك ترين عناصر اوليه تشكيل دهنده ساختمان هر موجودی است گرفته ، تا موجوديت خود موجودات ، اعم از آسمان های برافراشته ، و تمام موجوداتی كه در آنهاست ، تا زمين و هر چه در آن است ، از قبيل جماد ، نبات ، حيوان و ساختمان وجود انسان ، همه و همه غرق در قانون و مقرراتند .

اگر قانون نبود هستی نبود و به تعبير ديگر : اگر سلسله مقررات حاكم بر جهان نبود ، موجودی قدم به عرصه حيات نمی گذاشت .

شما يك دانه كوچك نباتی را در نظر بگيريد ، برای به وجود آمدنش چه مراحلی را پشت سرمی گذارد ، و برای ادامه هستی و به ثمر نشستنش چه مقرراتی بر او حاكمند .

مگر بدون قانون امكان به وجود آمدن چيزی هست ؟ مگر منهای قانون موجودی توان ادامه حيات و فعاليت را دارد ؟

راستی چه اعجاب انگيز است كه هر پديده ای در ميدان هستی پديد گردد ، در راهی كه برايش معين شده است قرار می گيرد ، آنگاه هر چه را برای تداوم زندگی اش لازم است ، از سفره گسترده حق برمی دارد و بعد از آن آثاری كه بايد از وجودش پديد آيد بروز می دهد ، و در اين مسير حيرت آور ، كمترين فساد و هرج و مرج ديده نمی شود . اين همه از بركت حكومت قانون بر طبق اراده الهی است .

قرآن مجيد در اين زمينه ، دقيق ترين و لطيف ترين آيات را برای آگاهی بشر ، كه حاكی از اهميّت قانون می باشد ، نازل كرده است . می فرمايد :

( رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی كُلَّ شَیْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی )(1) .

«  گفت : پروردگار ما كسی است كه به هر موجودی ، آفرينش [ ويژه ] او را [ آن گونه كه سزاوارش بود  ]به وی عطا كرده ، سپس هدايت نمود » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ طه (20) : 50 .

( وَالسَّماءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ )(1) .

« و آسمان را برافراشت و [ برای سنجش هر امر معنوی و مادی ] ترازو نهاد » .

( وَأَوْحَی فِی كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا )(2) .

« و در هر آسمانی كار آن را وحی كرد » .

( إِنَّ اللهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَی )(3) .

« بی ترديد خدا شكافنده دانه و هسته است » .

( مَا مِن دَابَّة إِلاَّ هُوَ آخِذُ بِنَاصِيَتِهَا )(4) .

«  هيچ جنبنده ای نيست مگر اينكه او مهارش را به دست [ قدرت و فرمانروايی خود  ]گرفته است » .

( وَفِی أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ )(5) .

« و [ نيز ] در وجود شما [ نشانه هايی است ] آيا نمی بينيد ؟ » .

دقت در اين گونه آيات ، نشان می دهد كه قانون بر تمام هستی گسترده است و توجه می دهد كه بدون قانون ، نه به وجود آمدن موجودی ميسر است ، و نه ادامه حياتش امكان دارد .

مسئله هدايت در آيات ، با توجه به روايات وارده از معصومان (عليهم السلام)و تحقيقات ارزنده مفسران ، عبارت از قانونی است كه در ميدان زندگی هر موجودی به شكلی تجلی دارد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الرحمن (55) : 7 .

2 ـ فصلت (41) : 12 .

3 ـ انعام (6) : 95 .

4 ـ هود (11) : 56 .

5 ـ ذاريات (51) : 21 .

قانون تشريع

انسان در ميان موجودات جهان ، موقعيتی ويژه و جايگاهی استثنايی دارد . از بسياری از موجودات جهان برتر است ، و هيچ موجودی در شرافت و برتری به پای او نمی رسد .

اعتبار ويژه انسان ، در ميان موجودات ، به خاطر مايه های ارزنده ای چون : عقل ، فطرت ، وجدان و بويژه گوهر پر بهای « اختيار » است . بر اساس همين واقعيت هاست كه قرآن مجيد ، از آدمی به عنوان موجودی با ارزش ياد كرده و می فرمايد :

( لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِيم )(1) .

« كه ما انسان را در نيكوترين نظم و اعتدال آفريديم » .

( إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِيفَةً )(2) .

« و [ ياد كن ] هنگامی كه پروردگارت به فرشتگان فرمود : مسلماً من جانشينی در زمين قرار خواهم داد » .

( وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی كَثِير مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً )(3) .

« به يقين فرزندان آدم را كرامت داديم ، و آنان را در خشكی و دريا [ بر مركب هايی كه در اختيارشان گذاشتيم ] سوار كرديم ، و به آنان از نعمت های پاكيزه روزی بخشيديم ، وآنان را بر بسياری از آفريده های خود برتری كامل داديم » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تين (95) : 4 .

2 ـ بقره (2) : 30 .

3 ـ اسراء (17) : 70 .

بی ترديد انسان در تولّد ، مرگ و برپايی نظام جسمی ، به قوانين تكوين متّكی است و در اين مسئله با تمام موجودات عالم همسان و همراه می باشد ; ولی بايد دانست كه قوانين تكوين هرگز عامل شكوفا شدن ، و تحصيل مايه های كرامت و فضيلت نيست و عقل ، فطرت ، وجدان و انسانيت انسان ، با اين نوع قوانين ، به رشد و كمال نمی رسد ، و هرگز گوهر پربهای اختيار با چنين قوانينی سازگار نبوده ، و انسان در مسيری كه برای آن به وجود آمده است قرار نمی گيرد(1) .

انسان برای صعود بر قلّه های كمال ، نيازمند قوانين ديگری است كه او را در راه شكفته شدن اصالت هايش كمك كند و با عقل ، وجدان و فطرتش تناسب داشته باشد . نيازمند قوانين و مقرراتی است كه او را در مسير عدل رهنمون شده و از او موجودی با فضيلت و بيدار و بينا بسازد . نيازمند حقايقی است كه او را در مسير تربيت الهی ، اخلاق پاك ، صفات حميده قرار داده و وی را به كلمه طيبه تبديل كند(2) .

نيازمند قوانين و حدودی است كه نگذارد از راه قسط و عدل منحرف شده و آلوده به تجاوز ، ظلم ، گناه و عصيان گردد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انسان موجودی است مركّب از تن و روان . قانون های تكوينی مربوط به بُعد جسمانی او و قوانين تشريعی مربوط به بُعد روحانی اوست . فرق ميان قوانين تكوينی و تشريعی اين است كه قوانينی تكوينی مشترك ميان انسان و ساير موجودات عالم است و ثانياً در نوع استفاده از آن مجبور است و از خود اختياری ندارد ; اما قوانين تشريعی اولاً ويژه انسان است و ساير موجودات از آن بهره ای ندارند ثانياً در نوع استفاده از آن جبری در كار نبوده و گوهر اختيار يكه تاز ميدان است .

به طور كلی اختيار ، عامل ايجاد تكليف است و عمل به وظايف و قوانين تشريعی محصول همان اختيار است ; به همين منظور ساير موجودات عالم كه از زندگی جبری برخوردارند و مشمول قوانين تكوينی ، هرگز سقوط و انحطاط ندارند ; چرا كه اختيار ندارند ; اما انسان با اختياری كه دارد در هر لحظه زندگيش می تواند راه كمال را بپيمايد و يا سقوط كند . اين همه ، ارزش قوانين تشريعی است كه محصول اختيار می باشد .

2 ـ ( أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَة طَيِّبَة أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ )] ابراهيم (14) : 24 [ .

نيازمند برنامه هايی است كه او را در حفظ حقوق خود ، و ديگران كمك دهد و از انسان موجودی الهی به وجود آورد .

نيازمند واقعياتی است كه بتواند در سايه آن ، حكيمانه زندگی كند و به طور عادلانه نيازمندی های خود را از سفره خلقت ، تأمين كرده و مازداش را در راه خدا خرج كند .

نيازمند مسائلی است كه از او منبعی از عشق و محبت ، صفا و صميميت ، وفا و جوانمردی بسازد ، تا هم چون ، شمع در راه رسيدن ديگران به رشد و كمال بسوزد .

نيازمند حقايقی است كه بتواند در سايه آن ، خير دنيا و آخرت خود و ديگران را تأمين كند .

قانون گذار

بدون شك وضع چنين قانونی ، با اين همه گستردگی ، كار خود او نيست ؟ او با عقل و دانش محدودش ، كجا می تواند قوانينی به وجود آورد كه شامل تمام ابعاد حيات گردد ؟ و بر فرض به وجود آوردن ، چه ضمانتی برای اجرای آن خواهد داشت ؟

قانون گذار در اين مسير ، بايد كسی باشد كه بر اوضاع هستی ، و جسم و جان و عقل بشر و همه نيازهای انسان احاطه داشته باشد ; تا با ارائه چنين قانون جامعی ، بين انسان و جهان ، انسان و انسان ، انسان و عقل ، و روان و جسمش هماهنگی برقرار كند . و از آدمی موجودی عادل و عدالت پرور بسازد ، تا از اين طريق خير دنيا و آخرتش تأمين گردد . چنين قانون گذاری جز خدای عالم آفرين نمی باشد ، و به حق بايد گفت : جعل و وضع قانون ، وقف حريم مقدس كبريايی اوست .

اين نكته را نبايد از نظر دور داشت ، كه از روزی كه بشر در مسئله جعل قانون ، به خودسری پرداخت و در برابر حق ، عَلم استقلال برافراشت و خود را ولیّ خود دانست ، و برای تأمين قانون به خود تكيه زد ، تا به امروز كه هزاران سال می گذرد ، نتوانسته است قوانين متين ، محكم و مقررات حكيمانه ای كه به تمام زوايای حياتش گسترده باشد ، و او را با جهان ، خالق جهان ، با انسان و با خودش هماهنگ كند ، به وجود آورد .

انسان در اين زمينه نه اين كه موفق نبود ; بلكه به وضع قوانين ناقص و معيوب و ظالمانه ای دست زده ، و از اين طريق هم خود را به فساد و تباهی كشانده و هم به اشاعه فساد در كليه جوانب حيات كمك كرده است ، و به دنبال اين خودسری چه حقوقی كه از انسان های مظلوم پايمال نكرد و چه ستم ها و ظلم ها و جنايت هايی كه بر انسان نرفت ؟ !

البته در ميان قوانينی كه وضع كرده ، اگر قانون عادلانه ای هم بوده ، به خاطر فاسد بودن مجريان ، اجرا نشده و آن قانون جز زينتی بر صفحه ها چيزی نبوده است . به علاوه نمی توان گفت او واضع قوانين عادلانه بوده ; زيرا كليه مقررات صحيح بشری ، ريشه در فرهنگ الهی ، و پيام رسولان خدای متعال دارد .

در هر صورت بشر برای دست يافتن به كاملترين و بهترين قانون ، بايد روی به جانب حق كند و از طريق سفيران پاك الهی و امامان معصوم (عليهم السلام) با قوانين بافته از عدالت و عشق ، اتصال عقيدتی و عملی پيدا كند .

مجموع قوانين خدای متعال ، عبارت از وحی او به رسولان و گفتار پيامبران و امامان (عليهم السلام) است .

پيام آوران قانون الهی

گفتيم كه نياز بشر ، به قانون تشريعی ، يك نياز حتمی و ضروری است ، كه تنها تأمين كننده اين نياز خداست .

اكنون بايد بررسی كرد كه چگونه انسان می تواند با قوانين الهی ارتباط پيدا كند ؟ بايد گفت : از آنجا كه انسان نمی تواند با خدای بزرگ تماس مستقيم داشته باشد ، عقلاً لزوم بعثت سفيران الهی ثابت می شود ; يعنی برانگيخته شدن انسان هايی جامع و كامل تا واسطه بين انسان و خدا باشند .

بر مبنای همين احتياج است كه از ميان انسان ها ، بهترين و عالم ترين و كامل ترين آنان مبعوث به رسالت شدند ، تا با اتصالی كه به غيب داشتند ، وحی را كه مجموعه قوانين تشريعی است ، برای بشر به ارمغان آورند . در اين مسير خود پيامبران هم مجاز شدند كه آنچه را به مصلحت امّت ديدند ، اجرای آن را از امّت بخواهند و هر چه را به ضرر آنان تشخيص دادند ، آن را بر امّت حرام كنند . خدای متعال هم مصلحت انديشی انبيا را مصلحت انديشی خود دانست و كلام آنان را مساوی با وحی قرار داد :

( وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا )(1) .

« و [ از اموال و احكام و معارف دينی ] آنچه را پيامبر به شما عطا كرد بگيريد و از آنچه شما را نهی كرد ، باز ايستيد » .

( وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ يُوحَی )(2) .

« و از روی هوا و هوس سخن نمی گويد . * گفتار او چيزی جز وحی كه به او نازل می شود ، نيست » .

( مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللهَ )(3) .

« هر كه از پيامبر اطاعت كند ، در حقيقت از خدا اطاعت كرده » .

از سبك و سياق اين آيات استفاده می شود ، كه انبيا مفسر و توضيح دهنده وحی هستند ، و بدون بيان آنان دسترسی به حقيقت وحی ممكن نيست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حشر (59) : 7 .

2 ـ نجم (53) : 3 ـ 4 .

3 ـ نساء (4) : 80 .

البته با بعثت رسول اكرم و نزول قرآن ، تمام مردم دعوت به پيروی از كتاب خدا و رسول اسلام شدند ; زيرا قرآن و رسالت پيامبر اسلام در بردارنده فرهنگ تمام انبيا و كتب آسمانی گذشته بود(1) .

از آنجا كه كتاب و آيين رسول اسلام ، كامل و جامع بود ، مكتبش ابدی گشت و پيامبری به او خاتمه پيدا كرد(2) .

قرآن مجيد كه قانون اساسی اسلام بود ، منعكس كننده تمام مسائل لازم ، در جهت بهبود حيات بشر بود ، كه بهترين راه زندگی را برای انسان ترسيم نمود .

( إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً )(3) .

« بی ترديد اين قرآن به استوارترين آيين هدايت می كند ، و به مؤمنانی كه كارهای شايسته انجام می دهند ، مژده می دهد كه برای آنان پاداشی بزرگ است » .

قرآن ذلت اقوام گذشته را به عنوان درس برای آيندگان ، و آئينه عبرت برای

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خدای متعال در آيه 13 سوره شوری می فرمايد :

( شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَی وَعِيسَی أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلاَ تَتَفَرَّقُوا فِيهِ ) .

« آيينی را برای شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود و آنچه را بر تو وحی فرستاديم و به ابراهيم و به ابراهيم و موسی و عيسی سفارش كرديم اين بود كه : دين را بر پا داريد و در آن تفرقه ای ايجاد نكنيد » .

2 ـ خدای متعال در قرآن تصريح كرده است :

( مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَد مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ اللهَ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ )

] احزاب (33) : 40 [ .

« محمد پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست ; ولی رسول خدا و ختم كننده . و آخرين پيامبران است » .

3 ـ اسراء (17) : 9 .

 

پندگيرندگان بازگو كرده است :

( لَقَدْ كَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِی الاَْلْبَابِ )(1) .

قرآن به بازگو كردن مسائل مهمی كه ، انبيای گذشته برای تأمين سلامت همه جانبه بشر گفته بودند اقدام كرد ، و از اين راه بين انسان و انبيای گذشته ايجاد پيوند نمود .

قرآن به بيان مسائل اجتماعی ، برای سالم سازی محيط جامعه برخاست ، تا بشر با اجرای آن دستورات ، بنياد جامعه را بر اساس عدل و حكومت استوار كند و از امّت و جامعه خير امّت(2) و امّت وسط(3) بسازد .

قرآن مجيد برای تشكيل خانواده ای سالم ، مقررات بسيار مهمی ارائه كرد ، و اهل بيت رسول اكرم را به عنوان بهترين خانواده قرآن ساخته ، معرفی نمود :

( إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً )(4) .

« خدا فقط می خواهد هرگونه پليدی را از شما اهل بيت [ كه به روايت شيعه و سنی محمّد ، علی ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام اند ] بِزُدايد ، و شما را چنان كه شايسته است [ از همه گناهان و معاصی ] پاك و پاكيزه گرداند » .

قرآن مجيد برای برپايی حكومت عدل و قسط ، و به عبارت ديگر ; حكومت الهی و اسلامی ، انسان را به پاك ترين خط سياست و كشورداری و اداره امور جامعه رهنمون شده ، و در اين زمينه حكومت را امانت خدا و حاكم واجد شرايط

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يوسف (12) : 111 . « به راستی در سرگذشت آنان عبرتی برای خردمندان است » .

2 ـ ( كُنْتُمْ خَيْرَ أمَّة . . . ) ] آل عمران (3) : 110 [ .

3 ـ ( وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً ) ] بقره (2) : 143 [ .

4 ـ احزاب (33) : 33 .

را امين حق و جامعه را صاحب امانت دانسته ، و اجرای عدالت را در همه زمينه ها ، در حقيقت رد امانت به اهلش به حساب آورده است . خدای بزرگ در اين باره در قرآن مجيد چنين فرموده است :

( إِنَّ اللهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الاَْمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ )(1) .

« خدا قاطعانه به شما فرمان می دهد كه : امانت ها را به صاحبانش بازگردانيد و هنگامی كه ميان مردم داوری می كنيد ، به عدالت داوری كنيد » .

روی اين حساب ، انبيا را بهترين و شايسته ترين فرد برای تشكيل چنين حكومتی می داند ; زيرا آنان واجد شرايط هستند و آنان امين حق در حكومتند ، و پس از آنان ائمه معصومين و بعد از آنان فقهای جامع الشرايط ، كه همه رهروان راه انبيا هستند ، و بدون شك جز به وسيله اين سه گروه كه امينان حقند ، عدل و داد كه امانت حق تعالی است ، به جامعه نخواهد رسيد .

قرآن برای رشد عقل و خرد ، از مردم دعوت می كند تا به آثار الهی در خانه خلقت بينديشند ، و از اين راه تمام درهای علوم مادی و معنوی را به روی خود باز كنند .

قرآن كريم خود را شفای دردها و علاج كننده بيماری های روحی و قلبی ، و دردهای خانوادگی و اجتماعی می داند ; آنجا كه می فرمايد :

( وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ )(2) .

قرآن مجيد در امر اقتصاد ، مردم را به سعی و كوشش دعوت كرده ، و محصول

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نساء (4) : 58 .

2 ـ « و ما از قرآن آنچه را برای مؤمنان مايه درمان ورحمت است ، نازل می كنيم » [ اسراء (17) : 82 ] .

فعاليت انسان را از آن انسان دانسته است :

( وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَی )(1) .

و او را به مسئله زراعت ، دامداری ، تجارت و صنعت تشويق نموده است و آباد كردن زمين را از وظايف لازم او دانسته است :

( هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الاَْرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها )(2) .

قرآن مجيد برای اصلاح اخلاق مردم ، و آراسته شدنشان به محاسن اخلاقی و پاك شدنشان از رذايل روانی ، بهترين برنامه ها و قوانين را ارائه فرموده و اخلاق پيامبر بزرگ كه سراسر پاكی و فضيلت بود را به عنوان خلق عظيم ياد كرده است :

( إِنَّكَ لَعَلَی خُلُق عَظِيم )(3) .

قرآن مجيد با بيان صفات پاك حق ، و نازل نمودن صدها آيه در شناساندن خدای متعال ، با شرك و طاغوت پرستی به مبارزه ای سخت و كوبنده برخاست و زمينه تجلّی توحيد خالص را ، در عقايد و اعمال مردم آماده كرد ، و در سايه اين گونه آيات ، انسان هايی موحّد ، والا ، ارزنده و پر ارج ، به جامعه بشری تحويل داد .

قرآن مجيد نزديك به هزار آيه درباره سير انسان از مرگ تا قيامت ، و از قيامت تا بهشت يا جهنم ارائه كرد ، و از اين طريق به تربيت نفوس و تزكيه روان آدمی اقدام كرده و خدمتی بس گرانبها به انسان ارزانی داشت .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ « و اينكه برای انسان جز آنچه تلاش كرده ] هيچ نصيب و بهره ای  [نيست » ] نجم (53) : 39 [ .

2 ـ « و او شما را از زمين به وجود آورد و از شما خواست كه در آن آبادانی كنيد » ] هود (11) : 61 [ .

3 ـ « و يقيناً تو بر ملكات و سجايای اخلاقی عظيمی قرار داری » ] قلم (68) : 4 [ .

در هر صورت قرآن مجيد بنا به فرموده اميرمؤمنان (عليه السلام) كتابی است كه تجلی علم خدا ، در زندگی انسان ها و هادی بشر بسوی هر خير و بازدارنده انسان از هر شری است(1) .

و به قول رسول گرامی اسلام :

ظاهِرُهُ اَنيقٌ ، وَباطِنُهُ عَميقٌ ، لَهُ نُجُومٌ وَعَلی نُجُومِهِ نُجُومٌ ، لا تُحْصی عَجائِبُهُ وَلا تُبْلی غَرائِبُهُ فيهِ مَصابِيحُ الهُدی وَمَنارُ الْحِكْمَةِ وَدَليلٌ عَلَی الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ(2) .

« ظاهر اين كتاب خرم و زيباست و باطنش ژرف و عميق ، آن چنان كه از دسترس بلند پروازترين انديشه های بشری بيرون است ; دارای اخترانی است ، و هر اخترش را نيز اخترانی است . شگفتی های اين كتاب شماره نشوند ، و تازه هايش كهنه نگردد . چراغ های هدايت در آن است ، و فروزانگاه حكمت اين كتاب والاست ; دليل معرفت است برای كسی كه راه آن را بداند » .

و يا به قول خود قرآن در آيه 7 از سوره آل عمران :

( مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِی قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَاتَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ )(3) .

« اوست كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشی از آن كتاب ، آيات محكم است [ كلمات صريح و معانیِ روشن ] آنها اصل و اساس كتاب اند ، و بخشی ديگر آيات متشابه است [ كه كلماتش غير صريح و معانی اش مختلف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه : خطبه 167 .

2 ـ كافی : 2 / 598 ، كتاب فضل القرآن ، حديث 2 ; وسائل الشيعه : 6/171 ، حديث 7657 .

3 ـ آل عمران : 7 .

و گوناگون است و جز به وسيله آيات محكم و روايات استوار تفسير نمی شود  ]ولی كسانی كه در قلوبشان انحراف [ از هدايت الهی ] است برای فتنه انگيزی و طلب تفسيرِ [ نادرست و به ترديد انداختن مردم و گمراه كردن آنان ] از آيات متشابهش پيروی می كنند ، و حال آنكه تفسير واقعی و حقيقی آنها را جز خدا نمی داند . و ثابت قدمان در دانش [ و چيره دستان در بينش ] می گويند : ما به آن ايمان آورديم ، همه [ چه محكم ، چه متشابه ] از سوی پروردگار ماست . و [ اين حقيقت را  ]جز صاحبان خرد متذكّر نمی شوند » .

و باز به قول اميرمؤمنان (عليه السلام) كه به عبدالله بن عباس فرمود :

لا تُخاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ ، فَاِنَّ الْقُرْآنَ حَمّالٌ ذُو وُجْوه تَقُولُ وَيَقُولُونَ(1) .

« با دشمن با قرآن به مخاصمه برنخيز ، زيرا آيات قرآن حمل كننده معانی متعددی است ، تو می خواهی حقيقتی را از قرآن بگويی ، آنان چيز ديگری می گويند » .

و باز به قول علی (عليه السلام) :

فَجاءَهُمْ بِتَصديقِ الَّذی بَيْنَ يَدَيْهِ ، وَالنُّورِ المُقْتَدی بِهِ ، ذلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَلَنْ يَنْطِقَ وَلكِنْ اُخْبِرُكُمْ عَنْهُ(2) .

« ( رسول خدا آمد در حالی كه محتوای اساسش برای مردم ) تصديق كتاب های پيشين بود و نوری كه بايد به آن اقتدا كنند اين نور همان قرآن است ، آن را به سخن آريد ، گرچه با زبان عادی سخن نمی گويد اما من از جانب او شما را آگاهی می دهم » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه  : نامه 77 ; بحار الانوار : 33/376 ، حديث 606 .

2 ـ نهج البلاغه : خطبه 158 ; بحار الانوار : 31/546 .

با توجه به اين گونه آيات ، روايات و مسائلی كه در نهج البلاغه درباره قرآن آمده است ، آيا رسيدن به قعر قرآن و درك مفاهيم بلند آسمانی آن ، درخور فكر محدود و عقل ناقص و نارسای انسان است ؟ !

آيا بدون معلّمی برای تعليم قرآن و معانی عميقش ، فهم قرآن امكان دارد ؟

آيا به سطح و عمق اين دريای بی كرانه ، ژرف ، بدون كشتی فكر پيامبر و اهل بيت معصومش ، می توان رسيد ;پيامبری كه قرآن مجيد در سوره های بقره ، آل عمران و جمعه او را معلم قرآن معرفی كرده و از امامان بعد از او « راسخون در علم » و « اهل ذكر » ياد كرده است .

بنابراين اطاعت از پيامبر و امامانی كه علومشان مافوق علوم بشری است ، عقلاً و شرعاً بر همه انسان ها واجب است .

امامت تجلی قانون در زندگی

رسول گرامی اسلام در طول 23 سال رسالت پر ثمر خود ، حقايق قرآن و نحوه عمل به آن را به مردم تعليم داد . در اين مسير اميرمؤمنان علی (عليه السلام) بيش از همه مسلمين ، از اين سرچشمه كمال فيض و دريای بی ساحل علماً و عملاً بهره مند شد(1) ; و به خاطر علم ، عمل ، معرفت و دانشش ، از طرف خدای بزرگ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اميرمؤمنان (عليه السلام) در خطبه 192 نهج البلاغه به اين دوران حساس اشاره كرده و می فرمايد :

وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعی مِنْ رَسُولِ اللهِ بِالْقِرابَةِ الْقَريْبةِ وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ ، وَضَعَنی فی حِجْرِهِ وَاَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنی اِلی صَدْرِهِ وَيَكْنُفُنیِ فی فِراشِهِ وَيُمِسُّنی جَسَدَهُ وَيُشِمُّنی عَرْفَهُ وَكانَ يَمْضَعُ الشَّیءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ وَما وَجَدَ لی كَذْبَةً فی قَوْل وَلا خَطْلَةً فی فِعْلٌ . . .

وَلَقَدْ كُنْتُ اَتَّبِعُهُ اِتِّباعَ الْفَصِيلِ اَثَرَ اُمِّهِ ، يَرْفَعُ لی فی كُلِّ يَوْم مِنْ اَخْلاقِهِ عِلْماً وَيَأْمُرُنی بِالاْقتِداء ِبِهِ .

« شما به خوبی موقعيّت مرا از نظر خويشاوندی و قرابت و منزلت و مقام ويژه نسبت به رسول خدا می دانيد ، او مرا در دامن خويش پرورش داد . من كودك بودم و او مرا در آغوش خويش می فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جای می داد ، مرا به سينه می چسبانيد و من بوی پاكيزه او را استشمام می كردم ، غذا را می جويد و در دهان من می گذاشت ، هرگز دروغی در گفتارم نيافت و اشتباهی در كردارم پيدا ننمود . من مانند بچه شتری كه مادرش را دنبال می كند ، شبانه روز به دنبال آن حضرت حركت می كردم ، و او هر روز نكته تازه ای از اخلاق نيك را برای من آشكار می نمود و مرا فرمان می داد تا به او اقتدا كنم . . . » .

« ابن ابی الحديد » كه از عالمان مشهور علمای سنی است در شرح نهج البلاغه ج 20 ، ص 316 آورده است كه حضرت فرمود :

وَلاََقُولَنَّ ما لَمْ اَقُلْهُ لاَِحَد قَبْلَ هذا الْيَوْمِ :

هم اينك مطلبی را می گويم كه تا بحال به كسی نگفته ام :

سَأَلْتُهُ مَرَّةً اَنْ يَدْعُوَ لِی بِالْمَغْفِرَةِ فَقال : اَفْعَلُ ، ثُمَّ قامَ فَصَلیّ ، فَلَمّا رَفَعَ يَدَهُ بِالدُّعاءِ اِسْتَمَعْتُ اِلَيْهِ فَاِذاً هُوَ قائِلٌ : « اللّهُمَّ بِحَقِّ عَلِیٍّ عِنْدَكَ اِغْفِرْ لِعَلَیٍّ » .

فَقُلْتُ : يا رسول الله ! ما هذا الدُّعاءُ ؟ فَقالَ « اَوَ أَحَدٌ اَكْرَمُ مِنْكَ عَلَيْهِ فاسْتَشْفِعَ بِهِ اِلَيْهِ .

يك بار از رسول خدا خواستم تا از خدا برايم طلب مغفرت كند . فرمود : چنين خواهم كرد . پس برخاست و نماز گزارد ، آنگاه دست هايش را به دعا گشود و برايم دعا كرد . من به دعای حضرتش گوش می دادم شنيدم كه فرمود : « پروردگارا ! تو را به مقام و قرب و منزلت « علی » سوگند می دهم كه علی را مشمول عفو و غفران خود قرار دهی » .

گفتم : ای رسول خدا ! اين چه دعايی است ؟ فرمود : مگر كسی گرامی تر از تو در پيشگاه الهی هست تا او را شفيع درگاهش قرار دهم ؟ » .

برای رهبری امت ، پس از پيامبر انتخاب گرديد . پس از علی (عليه السلام)يازده فرزند او به دستور خدا و اعلام پيامبر ، به رهبری امّت انتخاب شدند و قرآن مجيد به حكم آيه شريفه :

( أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الاَْمْرِ مِنْكُمْ )(1) .

پيروی از امامان معصوم را واجب شمرد .

امامان بزرگوار در طول امامت خود ، به حكم خدای بزرگ ، همان وظيفه رسول گرامی اسلام را كه سرپرستی جامعه ، و هدايت آنان به سوی رشد و كمال بود ، دنبال كردند و در اين راه ، به خاطر موانعی كه دشمنان خدا ايجاد كردند به انواع مصايب و آلام دچار شدند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ « از خدا اطاعت كنيد و [ نيز ] از پيامبر و صاحبان امر خودتان [ كه امامان از اهل بيت و هم چون پيامبر دارای مقام عصمت اند ] اطاعت كنيد » [ نساء (4) : 59 ] .

رنج امامان ، پس از رحلت پيامبر شروع و تا غيبت امام دوازدهم (عج) ادامه يافت ; ولی پيشوايان امّت ، لحظه ای از مسئوليت عظيمی كه بر عهده داشتند ، چشم نپوشيده و برای برگرداندن حق به مسير خودش ، كوشش فراوانی كردند و در اين راه نصيبی جز زجر ، تبعيد ، زندان و شهادت نداشتند(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ماجرای غدير و انتخاب جانشينی اميرمؤمنان (عليه السلام) در روز 18 ذی حجه سال دهم هجری به دستور خدای متعال صورت گرفت . در اين مراسم 120 هزار نفر بيعت كردند و اين واقعه در حالی صورت گرفت كه تنها 69 روز به پايان زندگانی رسول گرامی اسلام باقی مانده بود . پس از رحلت جانسوز نبی گرامی اسلام ، مشتی دنياپرست پليد تمام غيرت و مردانگی خود را در كاسه ای از شراب دنياپرستی سركشيدند و در سقيفه بنی ساعده كردند آنچه كردند .

سردمداران سقيفه خانه وحی را مورد هجوم قرار دادند و حرمت ام الائمه فاطمه زهرا سلام الله عليها را شكستند . محسنش را سقط كردند و خانه اش را به آتش كشيدند . اميرمؤمنان (عليه السلام)را دست بستند و بيعت خود را زير پا لگدمال كردند ، اين ماجرای شوم به پشتيبانی سكوت مردم تقويت يافت و غاصبان خلافت بر مسند امامت جا خوش كردند . قريب به 25 سال امام علی (عليه السلام) را از حكومت ظاهری محروم ساختند و سرانجام با بالا بردن پيراهن عثمان زمينه شهادتش را فراهم نمودند . اميرمؤمنان (عليه السلام) در مدت حكومت الهی خود همواره با مشكلات و معضلات منافقان و دنياپرستان روبرو بود ، و در اين مدت كوتاه جز سركوب كردن فتنه ها و اصلاح فرهنگ غريب مردم كه آثار و پی آمدهای فرهنگ غلط غاصبان خلافت بود مشغوليتی نداشت . پس از شهادت امام علی (عليه السلام) ، امام مجتبی (عليه السلام) بر مسند امامت نشست ; اما ديری نپاييد كه بر اثر عدم همكاری و ياری مردم ، حضرت را به صلح كشاندند و خانه نشينی حضرتش را به تماشا نشستند . هنوز خون فرق مبارك اميرمؤمنان (عليه السلام)و جگر پاره پاره امام مجتبی (عليه السلام) خشك نشده بود كه همين مردم كمر به قتل جگر گوشه مصطفی ، حسين (عليه السلام) زدند . او را غريبانه در كربلا متوقف كردند و با لبان تشنه سر بريدند. اين حادثه تلخ در كمتر از 50 سال بعد از رحلت جانسوز پيامبر اسلام اتفاق افتاد.

پس از حادثه عاشورا و سرنگونی حكومت بنی اميه ، سفّاكان بنی العباس بر سر كار آمدند و در عمل نشان دادند كه در رذالت و پستی گوی سبقت را از بنی اميه ربوده اند . دوران امام سجاد (عليه السلام) تا امام عسكری (عليه السلام) در شرايط بسيار سختی گذشت تا جايی كه هر كسی را به جرم محبّت اهل بيت (عليهم السلام)دستگير می كردند و اموالش را به غارت می بردند .

عمده فعاليت های اهل بيت (عليهم السلام) در اين دوران پر خفقان در زير چتر تقيّه و يا مخفيانه صورت می گرفت . در اين قسمت به نوع فعاليت اهل بيت (عليهم السلام) به طور فهرستوار توجه كنيد :

امام سجاد (عليه السلام) ; با انشاء دعا و مناجات پرده از جنايات ظالمان برمی داشت ، و نيز با گريه مداوم خود ، خاطره حادثه عاشورا را زنده نگه می داشت .

امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) ; با تشكيل كرسی درس و تربيت شاگردان اقدامات فرهنگی خود را شكل می بخشيدند .

امام كاظم (عليه السلام) ; غير از دورانی كه در زندان حبس بودند ادامه مكتب علمی پدربزرگوار خود را فراهم آورد و با انتخاب افرادی مطمئن در دستگاه هارون ( مانند : علی بن يقطين كه سمت وزارت حكومت هارون را بر عهده داشت ) فعاليت می كرد .

امام رضا (عليه السلام) ; پس از فراخوانی به طوس با شركت اجباری يا اختياری در مناظرات علمی پرده از حقايق برمی داشت .

امام جواد (عليه السلام) ; نيز راه پدر را ادامه داد و با انتخاب وكلای مطمئن هدايت مردم را ثمر بخشيد .

امام هادی (عليه السلام) ; در سخت ترين دوران زندگی می كرد و متوكل عباسی كه از سفاك ترين خلفا و غاصبان خلافت بود ، امام (عليه السلام) را به شدت تحت كنترل گرفته بود ; اما با اين همه امام (عليه السلام)دست از فعاليت نكشيد و همچنان رهبری شيعيان را بعهده داشت .

امام عسكری (عليه السلام) ، با فعاليت بی دريغ خويش زمينه غيبت امام عصر (عليه السلام) را فراهم آورد و در سخت ترين شرايط به شهادت رسيد .

ولايت فقيه تداوم قانون وحی

اين رهبری كه از زمان آدم شروع شده بود ، به غيبت امام عصر خاتمه پيدا نمی كرد ، بلكه خطی بود كه بايد تا قيامت ادامه می يافت ، تا انسان بدون سرپرست الهی نباشد و حجت هم بر او تمام شده و زمينه تشخيص حق را از باطل داشته باشد .

به همين خاطر امامان بزرگوار ، مردم را برای بعد از خود به فقيه جامع الشرايط ارجاع داده و او را در هر عصری به عنوان نائب خود و رهبر مسلمين معرفی كردند .

ناگفته نماند ، تا زمانی كه پيامبر و امامان در بين مردم بودند ، دريافت عين حقيقت در امور شخصی و اجتماعی كار مشكلی نبود ; اما پس از پيامبر و امامان والا مقام ، و بويژه از شروع غيبت كبرای امام عصر ، با توجه به هجوم فرهنگ های بيگانه در عصر اموی و عباسی ، و وارد شدن مسائل غير اسلامی به عنوان قواعد دينی ، در تفسير و حديث و بويژه با اضافه شدن احاديث ساختگی به دست جنايتكاران حزب ننگين اموی و عباسی ، نياز رجوع به متخصص برای تشخيص حق از باطل ، و قبول رهبری متخصص در همه شئون زندگی ، هم چون نياز به پيامبر و امام احساس شد ، و از طرفی هم قرآن و امامان رجوع به چنين متخصصی را واجب و لازم اعلام كرده بودند ، روی اين حساب مسئله با عظمت اجتهاد و مجتهد و فقيه جامع الشرايط ، در خط پاك اسلام ; يعنی تشيع سرخ تجلی كرد(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ( فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَة مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَّقَهُوا فِی الّدينِ ولِيُنْذِروا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ [ توبه (9) : 122 ] .

« و مؤمنان را نسزد كه همگی [ به سوی جهاد  ]بيرون روند ; چرا از هر جميعتی گروهی [ به سوی پيامبر ] كوچ نمی كنند تا در دين آگاهی يابند و قوم خود را هنگامی كه به سوی آنان بازگشتند ، بيم دهند باشد كه [ از مخالفت با خدا و عذاب او ] بپرهيزند » .

( فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ ) [ أنبياء (21) : 7 و نحل (16) : 43 ] .

« اگر نمی دانيد از دانايان [ به كتاب های آسمانی و آگاهان به اخبار پيشينيان ] بپرسيد [ كه همه پيامبران از جنس خود بشر بودند ، نه فرشته ] » .

قال العسكری (عليه السلام) :

فَأَمّا مَنْ كانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائَناً لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدِيْنِهِ مُخالِفاً عَلی هَواهُ مُطيْعاً لاَِمْرِ مَولاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ يُقَلِّدوه .

« اما هر فقيهی كه خويشتندار و نگهبان دين خود باشد و با هوای نفسش بستيزد و مطيع فرمان مولا باشد بر عوام لازم است كه از او تقليد كنند . » الاحتجاج : 2/510 ووسائل الشيعه : 27/131 ، حديث 23401 .

شهيد مطهری رضوان الله عليه در كتاب ارزشمند « ختم نبوت » می فرمايد :

اوّلين پست و مقامی كه در دوره خاتميت از پيامبران ( و اهل بيت (عليهم السلام) ) به عالمان انتقال می يابد پست دعوت ، تبليغ ارشاد و مبارزه با تحريف ها و بدعت هاست . توده بشر در همه دوره ها نيازمند دعوت و ارشاد است . قرآن با كمال صراحت اين وظيفه را بر عهده گروهی از خود امّت می گذارد .

( وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلی الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ )  [آل عمران (3) : 104 ] .

« و بايد از شما گروهی باشند كه [ همه مردم را ] به سوی خير [ اتحاد ، اتفاق ، الفت ، برادری ، مواسات و درستی  ]دعوت نمايند ، و به كار شايسته و پسنديده وادارند ، و از كار ناپسند و زشت بازدارند ; و اينانند كه يقيناً رستگارند » .

فقيه جامع الشرايط ، شخصيت والايی است ، كه در فهم قرآن و روايات و تشخيص مسائل حق از باطل ، و اسلامی از غير اسلامی ، از همه امّت ورزيده تر و داناتر ، و به احكام پاك خدای متعال آشناتر است ، و در شجاعت و عدالت ، زهد و تقوا ، عمل و عبادت در رأس امّت قرار دارد .

فقيه جامع الشرايط ، امّت را در برابر هجوم طاغوت ها و فرهنگ های ضد خدا ، از افتادن به وادی ضلالت و هلاكت حفظ می كند .

آن آيات و روايات و اخباری كه در همه موارد ، رجوع به پيامبر و امام را لازم می داند ، همانها رجوع به فقيه جامع الشرايط را واجب می دانند .

فقيهان جامع الشرايط ، در حفظ راه خدا و در مسير فراهم كردن زمينه ای برای اجرای قرآن ، سنت پيامبر و فرهنگ امامان ، رنج های سنگين و خطرات عظيمی را تحمّل كرده و در اين راه زندانيان ، تبعيديان و شهيدان بسياری را تقديم الله كردند .

فقيهان جامع الشرايط شيعه ، در بحث و استدلال برای اثبات حق ، و بازگو كردن معارف اسلامی ، از ورزيده ترين افراد امّت بودند .

فقيهان جامع الشرايط ، در راه بسط فقه و تفسير قرآن و توضيح روايات و جمع معارف الهی و حفظ آن بر اساس آيات قرآن ، به خدمات پر ارجی موفق شدند ، و در اين راه هزاران كتب فقهی ، تفسيری ، اصولی ، كلامی ، ادبی ، تاريخی ، روايی و علمی از خود به يادگار گذاشتند . در اين زمينه كافی است به كتاب پر قيمت « الذريعه » و « اعيان الشيعه » و « الغدير » مراجعه كنيد .

اگر زحمات پر بهای فقهای جامع الشرايط شيعه و آثار علمی و فقهی و تفسيری آنان نبود ، امروز كسی از اسلام واقعی خبر نداشت ، و بدون شك آيين پر ارزش اسلام ، دچار همان بلای غير قابل علاج يهوديت و مسيحيت می شد .

فقه و فقيه يعنی سنت پيامبر ، يعنی فرهنگ امامان ، يعنی معارف پاك الهی و با بودن فقه به عنوان قانون حيات ، و فقيه جامع الشرايط به عنوان كاشف قوانين تشريعی ، جعل قانون و رهبری برای كسی معنا ندارد .

فقهای شورای نگهبان برای همين منظور در مجلس شورای اسلامی قرار دارند ، كه قانون خلاف فقه را با كمال شجاعت رد كرده و آن را از اعتبار و ارزش بياندازند . به همين خاطر اكثر قوانين دولت های گذشته كه خارج از خطّ رهبری فقيه جامع الشرايط بوده است ، خود به خود باطل قلمداد شده است .

فقه و فقيه مبيّن و مفسّر قرآن و روايات اند ، و در هر زمانی با نيروی اجتهاد مورد قبول قرآن ، می توانند قانون لازم را در برابر حوادث جديد ، به مردم ارائه كنند . چه بسا اين گونه احكام ، جامعه اسلامی را از سقوط حتمی نجات دهد .

فتوای معروف « تحريم تنباكو » و بسياری از فتاوای مجتهد عالی مقام ، فقيه بی نظير ، نعمت بی مانند حق در قرون اخير ، بت شكن زمان ، رهبر اسلاميان ، مظهر رحمت و غضب حق ، رعد توفنده الهی عليه ستم ، نجات بخش امت از خطر استبداد و استعمار حضرت آيت الله العظمی امام خمينی روحی له الفداء از همان قبيل است .

مسئله اجتهاد و مجتهد ، از افتخارات بی نظير فرهنگ پر ارزش شيعه است و شيعه در طول اين 14 قرن ، منافع سرشاری از اين راه كسب كرده است .

شيعه با داشتن مجتهد ، هيچ گاه به بن بست قانونی نمی رسد و در برابر هر برنامه ای كه پيش بيايد ، راه جعل قانون ، برابر با خواسته خدای متعال بزرگ را دارد(1) .

اطاعت و پيروی از فقيه جامع الشرايط ، به حكم قرآن و روايات از اعظم واجبات الهيّه ، و پيروی از فقيه ، پيروی از امام عصر ، و پيروی از امام عصر ، پيروی از پيامبر و پيروی از پيامبر ، پيروی از خداست :

( مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللهَ )(2) .

قانون قضا در اسلام

با توجه به مسئله وحی ، كه محصول آن قرآن مجيد است ، و روايات و اخباری كه در كتب معتبر حديث تدوين شده است ، و كتاب های ارزنده ای كه به عنوان كتب فقهی در سايه اجتهاد فقهای جامع الشرايط نوشته شده است ، بايد گفت : مكتب پر بهای اسلام در كليّه ابعاد حيات ، كاملترين قوانين را به جامعه بشری عطا فرموده است .

يكی از مهم ترين ابعاد قانونی مكتب الهی ، « قانون قضا » است كه از هر قسمت آن نور عدالت جلوه گر است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ منظور از قانون ، قوانين تشريعی نيست چرا كه مجتهد جاعل قانون نيست و قانونگذار تشريع ، شارع مقدّس است و وظيفه مجتهد تنها كشف آن حكم است ; بنابراين مجتهد هرگز از طرف خدای متعال مجاز به جعل قانون نبوده و نيست . سؤالی كه باقی می ماند در مورد مسائل مستحدثه است ; در چنين موردی وظيفه مجتهد تطبيق كليات بر جزئيات است و اگر بگونه ای بود كه به طوركلی شارع از آن ساكت بود يا مجتهد به آن نرسيده بود با استناد به آيه شريفه « رفع » وظيفه را ساقط می كند .

به هر تقدير يكی از مهمترين وظايف مجتهدان رفع بن بست ها و مشكلات دينی است ، كه مكتب اسلام از آن بهره مند است ; اما اين جواز اجتهاد و لزوم تقليد به معنای جعل قانون نبوده و « جعل قانون » تنها وظيفه شارع است ، كه با نزول قرآن و ارسال پيامبران و امامان معصوم (عليهم السلام) بر آن اقدام كرده است و مجتهد از راه تسلط به اصول و مبانی اجتهاد ، قدرت و توان خود را در راه كشف آن قوانين به كار می گيرد .

2 ـ « هر كه از پيامبر اطاعت كند ، در حقيقت از خدا اطاعت كرده » ] نساء (4) : 80 [ .

قبل از هر چيز ، تذكر يك نكته مهم ضروری است و آن اين كه ايمان به خدا و روز جزا ، به مؤمن اجازه ايجاد مزاحمت و مشكل برای مردم نمی دهد و سخت می توان باور كرد كه مؤمن ، به حقوق اجتماعی ، سياسی ، مالی ، خانوادگی كسی تجاوز كند ، تا برای رفع آن تجاوز ، نياز مراجعه به دستگاه قضايی باشد .

رسول گرامی اسلام در تعريف مؤمن چنين می فرمايد : مؤمن كسی است كه مردم او را بر جان و مال خود امين بدانند ، بر مؤمن حرام است به مؤمن ستم كند ، يا از او بدگويی نمايد ، يا به شخصيت والای او ضربه بزند و يا او را بدون علت از خود براند(1) .

امام صادق (عليه السلام) نيز درباره مؤمن می فرمايد : مؤمن برادر مؤمن است ، اين دو مانند يك جسمند ، رنج اين يك ، رنج ديگری است ، اگر چه دو روحند ولی از يك حقيقتند . شدت اتصال روح مؤمن به حق ، از اتصال شعاع خورشيد به خورشيد بيشتر است(2) .

اميرمؤمنان علی (عليه السلام) نيز فرمود : مؤمن خونگرم و جوشنده با مؤمنان است(3) .

از مجموع رواياتی كه درباره مؤمن رسيده ، استفاده می شود كه مؤمن اهل انصاف ، مساوات ، مواسات ، ايثارگری ، فتوت ، جوانمردی ، گذشت ، كمك كننده ، حلاّل مشكلات ، قبول كننده حق ، رعايت كننده حق يتيم ، مراعات كننده حق همسايه ، درستكار ، راستگو ، با تقوا ; امين ، با ورع ، پرهيزكننده از مال حرام ، خوش قلب ، مهربان ، با محبت ، صابر ، متوكل ، وقور و حليم است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 2 / 235 ، باب المؤمن و علاماته وصفاته ، حديث 19 .

2 ـ محجّة البيضاء : 3 / 357 .

3 ـ كافی : 2 / 102 ، باب حسن الخلق ، حديث 17 ; وسائل الشيعه : 12/158 ، باب 105 ، حديث 15941 .

چگونه ممكن است چنين انسانی دست به ظلم و تجاوز بزند ، و حق فردی از مسلمين را زير پا نهد ؟ راستی با اين صفاتی كه برای مؤمن شمرده اند ، هرگز چنين گمانی نمی رود ! !

ولی ممكن است از طرف ديگران به حق او ظلم شود ، كه در اين صورت برای احقاق حقش قيام كرده و اگر نتوانست ، از قدرت دستگاه قضايی اسلام استفاده كرده و به حق خود خواهد رسيد .

ای كاش ! همه مردم به اصول و صفات عالی مؤمن پای بند بودند ، تا اختلاف ، مشكل و تجاوز به حقی پيش نمی آمد ، و از اين راه به صرفه جويی بودجه دولت اسلام كمك شايانی می شد .

ای كاش ! دو نفر كه در امر سياسی ، اجتماعی ، خانوادگی ، مالی ، حقوقی ، ارثی ، شركتی و يا دوستی با هم اختلاف پيدا می كردند ، برای حل دعوا به انصاف و علم خود تكيه می كردند ، كه بهترين عامل برای حل اختلاف و دعواست ; زيرا آنان كه به محكمه عدالت می روند ، بهتر از قاضی می دانند كه حق با كداميك از آنان است و در حقيقت در محكمه عدل ، دو عالم در برابر يك قاضی ، ناآگاه به حق طرفين قرار می گيرند ! !

هر كس با هر كس هر اختلافی دارد ، اعم از اختلاف زن و شوهر ، فروشنده و خريدار ، مالك و مستأجر ، دو شريك ، كشاورز با كشاورز وارثان در سهم الارث ، دو غريبه با يكديگر ، و اهل هوا و هوس با حكومت اسلامی ، بهتر از همه می دانند كه حق به جانب كداميك است ، اگر به حكم قرآن و با تكيه بر انصاف و علم خود ، حق را به جانب صاحبش بدهند ، چه نيازی به برپا شدن محكمه و حكومت قاضی است ; بين بی ايمانی مردم و پايبند نبودن اهل دعوا به اصول اسلامی ، و علم و انصاف خود و گستردگی دادگاه و دادگستری و نياز به قضات رابطه مستقيم وجود دارد .

بردباری ، گذشت ، حلم و عفو ، آسان گيری ، رعايت انصاف ، مخالفت با آز ، طمع و حرص ، مبارزه با هوا و هوس ، از بهترين عوامل حلّ مشكل و رفع اختلاف ، قبل از مراجعه به قاضی است .

راستی در اين زمينه چه مسئوليت سنگينی متوجه دستگاه های ارتباط جمعی از قبيل راديو ، تلويزيون ، و روزنامه هاست ; اين وسائل بايد با پخش مسائل عالی تربيتی ، زمينه اختلافات ، دعواها ، ادعاهای بی جا و تجاوز به حقوق ديگران را از بين ببرند ، و مردم را به گونه ای در راه خدا و اسلام قرار بدهند ، كه مردم نه اين كه چشم به حق ديگران نداشته باشند ; بلكه هر كدام از آنها مدافع سرسختی جهت احقاق حق مظلوم شوند .

بدون شك در دادگاه عدل قيامت ، كارگردانان وسايل ارتباط جمعی ، بويژه در اين دوره كه دوره حكومت اسلام است و می توان حداكثر بهره برداری را در جهت نشر فرهنگ اسلام از اين وسايل برد ، محاكمه سختی خواهند داشت ; اگر اوقات پر قيمت مردم را به برنامه هايی پر كنند كه نه به سود دنيای آنان و نه به نفع آخرت ايشان باشد .

قرآن كريم ، احاديث جامع اسلامی و كتب فقهی فقيهان ، قوانين قضا را به عاليترين شكل بيان كرده اند ، بدون شك بر پا شدن عدل را ، جز در سايه اجرای آن قوانين نبايد توقع داشت .

قوانين قضا ، حدود ، ديات ، قصاص ، جزا ، تعزيرات ، يمين ، شهادات ، قاضی ، علم ، عدالت ، شهامت ، ايمان ، ، بينش و تقوای قاضی و بی طرفی او نسبت به طرفين دعوا ، و هم چنين عدالت شاهدان در دادگاه و تناسب جريمه ها با جرم ها ، از مهم ترين مباحث اصولی باب قضا در اسلام است كه نمونه اين واقعيات را بدون ترديد در هيچ مكتبی نمی توان يافت .

قانون قضا در اسلام برای حل مشكلات سياسی ، اجتماعی ، خانوادگی ، مالی ، اختلافات بين افراد وضع شده است ، و در صورت صحيح اجرا شدن ، در اسرع وقت به مشكلات خاتمه می دهد .

قاضی و قضاوت در اسلام

قضاوت در اسلام ، از خطيرترين مسئوليت های شناخته شده است ، و قبول اين امر مهم در شأن هر كسی نيست .

قبول مسئوليت در برنامه ای كه در خور انسان نيست ، از بزرگترين گناهان شمرده شده است ، نبی بزرگ اسلام می فرمايد :

مَنْ تَقَدَّمَ عَلَی الْمُسْلِمينَ وَهُوَ يَری اَنَّ فيهِمْ مَنْ هُوَ اَفْضَلُ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللهَ وَرَسُولَهُ وَالْمُسْلِمينَ(1) .

« كسی كه امری از مسلمين را عهده دار شود ، در حالی كه بداند برتر از او در ميان مردم است ، به خدا و رسولش ، و به همه مسلمين خيانت كرده است » .

و نيز فرمود :

مَنْ اَمَّ قَوْماً وَفيهِمْ مَنْ هُوَ اَعْلَمُ مِنْهُ وَاَفْقَهُ لَمْ يَزَلْ اَمْرُهُمْ اِلی سَفال اِلی يَوْمِ القِيامَةِ(2) .

« كسی كه رهبری قومی را بپذيرد در حالی كه داناتر و فقيه تر از او در ميان مردم باشد ، علت بدبختی و سقوط قوم تا قيامت به وسيله آن رهبر ناشايست است » .

و نيز فرمود :

اِنَّ الرِّئاسَةَ لا تُصْلِحُ اِلاّ للهِِ وَلاَِهْلِها وَمَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ فی غَيْرِ الْمَوْضعِ الذی وَضَعَهُ اللهُ فيهِ مَقْتَهُ اللهُ وَمَن دَعا اِلی نَفْسِهِ فَقالَ اَنا رَئيسُكُمْ وَلَيْسَ هُوَ كَذلِكَ لَمْ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مكارم الاخلاق : / 527 .

2 ـ ثواب الاعمال : / 246 وبحار الانوار : 85/88 ، حديث 51 .

يَنْظُرِ اللهُ اِلَيْهِ حَتّی يَرْجِعَ عَمّا قالَ وَيَتُوبَ اِلَی اللهِ مِمَّا ادَّعی(1) .

« رياست و ولايت مخصوص خدا و واجدين شرايط است ، هر كس در منصبی كه لايق او نيست قرار بگيرد خدا بر او خشم خواهد كرد ، كسی كه ادعای رهبری كند ولی شايسته نباشد خدا به او نظر نمی كند ; مگر از ادعايش توبه كند و به خدای بزرگ بازگردد » .

با توجه به اين روايات منصب قضا كه از اعظم منصب هاست ، و در رابطه با جان ، آبرو و مال مردم است ، فقط بايد به اهلش واگذار شود و جداً كسی كه اهليت قضاوت را ندارد ، به هيچ عنوان نبايد تن به قبول اين برنامه دهد .

امام علی بن ابيطالب (عليه السلام) به شُريح قاضی فرمودند :

يا شُرَيْحُ قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِساً لا يَجْلِسُهُ اِلاّ نَبِیُّ أوْ وَصِیُّ نَبِیٍّ أوْ شَقِیُّ(2) .

« ای شريح جائی نشسته ای كه در آن جايگاه جز پيامبر يا وصی او يا شقی نمی نشيند » ! !

امام ششم فرمود :

اِتْقُوا الْحُكُومَةَ فَاِنَّ الْحُكُومَةَ اِنَّما هِیَ لِلاِْمامِ الْعالِمِ بِالْقَضاءِ الْعادِلِ فِی الْمُسْلِمينَ ، كَنَبِیٍّ اَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ(3) .

« از قضاوت بپرهيزيد كه آن مخصوص پيشوای آگاه به موارد قضا و عادل مسلمين است ، مانند پيامبر يا جانشين او » .

پيامبر بزرگ اسلام اين مقام را آن چنان خطرناك می داند كه در بيانی چنين هشدار می دهد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تحف العقول : 36 ; بحار الانوار : 74/149 ، حديث 59 .

2 ـ كافی : 7/406 ، باب ان الحكومة انما هی للامام ، حديث 2 ; وسائل الشيعه : 27/17 ، باب انه لا يجوز لاحد ان يحكم ، حديث 33091 .

3 ـ كافی : 7/406 ، باب ان الحكومة انما هی للامام ، حديث 1 ; وسائل الشيعه : 27/17 ، باب انه لايجوز لاحد ان يحكم ، حديث 33092 .

مَنْ جُعِلَ قاضِياً فَقَدْ ذُبِحَ بِغَيْرِ سِكِّين(1) .

« قبول منصب قضا بريدن سر خود بدون كارد است » .

امام صادق (عليه السلام) می فرمايد :

اَلقُضاةُ اَرْبَعَةٌ : ثَلاثَةٌ فِی النّارِ وَواحِدُ فِی الْجَنَّةِ رَجُلٌ قَضی بِجَوْر وَهُوَ يَعْلَمُ فَهُوَ فِی النّارِ ، وَرَجُلٌ قَضی بِجَوْر وَهُوَ لا يَعْلَمُ فَهُوَ فِی النّارِ ، وَرَجُلٌ قَضی بِالْحَقِّ وَهُوَ لا يَعْلَمُ فَهُوَ فِی النّارِ ، وَرَجُلٌ قَضی بِالْحَقِّ وَهُوَ يَعْلَمُ فَهُوَ فِی الجَنَّةِ(2) .

« قضات چهار دسته اند ; سه گروه آنان در آتش و يك دسته در بهشت اند : كسی كه به ظلم قضاوت كند و بداند ، كسی كه به ظلم قضاوت كند و نداند و كسی كه به حق قضاوت كند و نداند ، هر سه در آتش اند ، تنها كسی كه در بهشت است كسی است كه به حق قضاوت كند و به موارد قضا آگاه باشد » .

و نيز فرمود :

مَنْ حَكَمَ فی دِرْهَمَيْنِ بِغَيْرِ ما اَنزَلَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فَهُوَ كافِرٌ بِاللهِ الْعَظيمِ(3) .

« كسی كه در دو درهم به غير قانون خدا قضاوت كند ، نسبت به خدای بزرگ ناسپاسی ورزيده است » .

قاضی در تمام زمينه های قضاوت ، بايد متكی به قرآن و روايات باشد و گرنه مرتكب گناهی بزرگ شده است . در قرآن آمده است كسانی كه به غير قانون خدا حكم كنند كافر ، ظالم و فاسقند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه : 27/19 ، باب انه لا يجوز لا حد ان يحكم ، حديث 33097 ; عوالی اللآلی : 2/342 ، باب القضاء و حديث 3 .

2 ـ كافی: 7/407، باب اصناف القضاة، حديث 1; تهذيب الاحكام: 6/218، باب 87، حديث5.

3 ـ كافی : 7/408 ، باب من حكم بغير ما انزل الله ، حديث 2 ; وسائل الشيعه : 27/31 ، باب 5 ، حديث 33137 .

آری ! حكم برخلاف قواعد الهی ، حكمی ظالمانه و كافرانه است ، و زبان حاكمِ به غير مقررات خدا ، دچار عذاب سختی خواهد شد ; امام صادق (عليه السلام)در اين زمينه می فرمايد :

« خدای متعال زبان را به عذابی دچار كند كه هيچ يك از اعضاء و جوارح به چنان عذابی دچار نشوند ، زبان می گويد : ای خدا ! مرا گرفتار عذابی كرده ای كه چيزی را اين چنين دچار ننموده ای ! خطاب می رسد كلمه ای از تو صادر شد و آن كلمه به مشرق و مغرب رفت و به سبب آن خون محترمی ريخته شد ، و مال محترمی به غارت رفت ، و به ناموس محترمی لطمه وارد آمد ، به عزّت و جلالم قسم آنچنان تو را عذاب كنم كه چيزی از اعضای بدن صاحبت را اين گونه عذاب نكنم ! ! »(1) .

لزوم قبول قضاوت

با توجه به اختلافاتی كه برای مردم پيش می آيد ، و برای حل آن نياز به قضاوت و قاضی است ، اگر كسی واجد شرايط باشد و اين منصب را قبول ننمايد ، نه تنها مشكلی به مشكلات جامعه اسلامی افزوده ; بلكه سد راه حل مشكلات شده است ، و اين خود خيانتی آشكار و غير قابل عفو در اسلام است .

آری ! نپذيرفتن مسئوليتی كه از طريق خدا متوجه انسان است ، ظلم به اسلام و مسلمين است ، كه در اين زمينه لازم است انسان واجد شرايط از وسوسه های شيطانی و احتياط های بيجا جداً بپرهيزد .

عدم قبول منصب قضا ، برای كسی كه اهليت دارد ، دهن كجی به حكم الله است و كمك به از كار انداختن چرخ اسلام ! !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان : 10 .

وقتی از ائمه برای حل اختلافات سئوال می كنند و آن بزرگواران مردم را به آگاهان و پاكان ارجاع می دهند ، دليل بر اين است كه واجدين شرايط بايد اين منصب را بپذيرند و از اين راه به كمك اسلام و مسلمين برخيزند ، و نيز دليل بر اين است كه ائمه طاهرين قبول اين منصب را از طرف واجدين شرايط امضاء كرده و حتی با بودن خودشان ، افرادی را برای اين امر مهم نصب می فرمودند ! !

در روايت بسيار مهمی از قول امام ششم آمده است :

اِيّاكُمْ اَنْ يُحاكِمَ بُعضُكُمْ بَعْضاً اِلی اَهْلِ الْجَوْرِ وَلكِنِ اُنْظُرُوا اِلی رَجُل مِنْكُمْ يَعْلَمُ شَيْئاً مِنْ قَضائنا فَاجْعَلُوهُ بَيْنَكُمْ فَاِنّی قَدْ جَعَلْتُهُ قاضِياً فَتَحاكَمُوا اِلَيْهِ(1) .

« از اين كه در حل مشكل خود به قاضيان ظالم رجوع كنيد ، سخت بپرهيزيد ، در اين زمينه به دنبال كسی برويد كه تا اندازه ای به مكتب ما آگاه است ، من او را قاضی بين شما قرار دادم ، حكم او قابل قبول است و شما هم محاكمه خود را به او واگذاريد » .

و در روايتی از « ابی خديجه » آمده است :

بَعَثَنی اَبُو عَبْدِاللهِ (عليه السلام) اِلی اَصْحابِنا فَقالَ : قُلْ لَهُمْ اِيّاكَمْ اِذا وَقَعَتْ بَيْنَكُمْ خُصُومَةٌ أوْ تَداری فی شَیء مِنَ الاَْخْذِ وَالْعَطاءِ اَنْ تَحاكَمُوا اِلی اَحَد مِنْ هؤُلاءِ الْفُسّاقِ ، اِجْعَلُوا بَيْنَكُمْ رَجُلاً قَدْ عَرَفَ حَلالَنا وَحَرامَنا قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ قاضِياً وَاِيّاكُمْ اَنْ يُخاصِمَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً اِلَی السُّلطانِ الْجائِرِ(2) .

« امام ششم مرا نزد شيعيان فرستاد وفرمود : به آنان بگو هرگاه بين شما نزاعی واقع شد ، يا در امر مالی اختلافی روی داد ، برای حل دعوا به اين قاضيان دست نشانده فاسق مراجعه نكنيد ، رجوع شما به كسی باشد كه به حلال و حرام ما آگاه است ، من او را قاضی قرار دادم ، مواظب باشيد نزد حاكم ستمگر به دادخواهی نرويد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 7/412 ، باب كراهة الارتفاع الی القضاة الجور ، حديث 4 ; وسائل الشيعه : 27/13 ، باب ان يشتروا فيه الايمان ، حديث 33083 .

2 ـ تهذيب الاحكام : 6/303/ باب 92 ، حديث 53 ; وسائل الشيعه : 27/139 ، باب وجوب الرجوع فی القضاء ، حديث 33421 .

و در توقيع امام زمان آمده است :

اَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها اِلی رُواةِ اَحاديِثنا فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَيْكُمْ وَاَنَا حُجَّةُ اللهِ(1) .

« در پيش آمدها به راويان حديث مراجعه كنيد كه آنان بر شما حجت اند و من حجت خدايم » .

شرايط قاضی

قاضی از نظر مقررات فقه اسلامی بايد مؤمن ، عادل ، عالم ، با فراست ، حاذق ، پاكدامن ، شجاع ، صبور و حليم باشد ، او بايد كار خود را از بهترين عبادات بداند و از زيادی كار خسته و آزرده نگردد و پاداش رنج خود را به حساب خدا بياورد .

در حال كسالت ، خواب آلودگی ، شادی شديد ، ابتلای به هَمّ وغم ، خشم ، گرسنگی ، انباشتگی شكم ، سرمای سخت و گرمای طاقت فرسا ، از قضاوت بپرهيزد ، و خود برای خود خريد و فروش نكرده و وارد انواع معامله نشود ، تا مبادا مردم درباره او تسامح روا دارند و از راه ارزان فروختن به او ، و گران خريدن از او ، حقی بر ذمه اش احراز كنند ، و او را مأخوذ به حيا نسازند .

قاضی از نظر فقه عالی اسلام ، بايد طرفين دعوا را در سلام گفتن و سخن گفتن و نگاه كردن و اكرام و احترام ، در يك سطح قرار دهد ، و در حكومت و قضاوت خود چنان بی نظر باشد كه خويشاوند به جانبداری او طمع نبندد و دشمن از عدالت پروريش نوميد نگردد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه : 27/140 ، باب وجوب الرجوع فی القضاء ، حديث 33424 ; كشف الغمة : 2/531 ، الفصل الثالث فی ذكر بعض التوقيعات .

چشمه ای از عدالت

در كتاب « كافی » و تهذيب آمده است : مردی بر امير مؤمنان علی (عليه السلام) وارد شد ، و چند روز به مهمانی آن حضرت به سر برد ، سپس برای محاكمه ای كه آن را با اميرمؤمنان (عليه السلام) در ميان نهاده بود ، در معيت طرف دعوا به محضر قضا آمد .

علی (عليه السلام) چون او را در آن محضر يافت ، فرمود : آيا برای محاكمه اينجا آمده ای ؟ مرد گفت : آری ، حضرت فرمود : هم اكنون از ميهمانی من دست بردار ; زيرا رسول خدا از پذيرايی يكی از طرفين دعوا ، بدون حضور ديگری نهی فرمود .

شايد محتاج به توضيح نباشد ، كه راندن مهمانی برای شخصی كريم ، آن هم برای كريمی مثل علی (عليه السلام) ، چقدر دشوار است ; ولی چه بايد كرد ، مسئله عدالت بالاتر از همه اينهاست .

قاضی نبايد از ارباب رجوع هديه بپذيرد ; زيرا ماهيّت اين هديه جز رشوه چيز ديگری نيست ، و اين عمل از نظر اسلام چنان ناپسند است كه پيامبر بزرگ اسلام (صلی الله عليه وآله) فرمود :

لَعَنَ اللهُ الرّاشِیَ وَالْمُرْتَشِیَ فِی الْحُكْمِ(1) .

« خدا لعنت كند رشوه دهنده و رشوه گيرنده در حكم را » .

و امام صادق (عليه السلام) رشوه گرفتن در حكم را به منزله كفر به خدا به حساب آورده و می فرمايد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 101/274 ، باب الرشا فی الحكم ، حديث 11 ; مستدرك الوسائل : 17/355 ، باب 8 ، حديث 21565 ـ 8 .

اَمَّا الرِّشا فِی الْحُكْمِ فَهُوَ الْكفْرُ بِاللهِ(1) .

آيا با گرفتن رشوه می توان جانب حق را رعايت كرد ؟ هرگز ! زيرا وقتی شخص پذيرای رشوه شد ، ديگر عقل او در اثر مداخله هوای نفس ، قدرت حكومت عادلانه را از دست خواهد داد ، و انسان قادر به تميز حق از باطل نخواهد بود .

به اين نمونه توجه كنيد

« عاقبة بن يزيد » در عصر « مهدی عباسی » عهده دار قضا بود ، روزی هنگام ظهر ، نزد خليفه رفت و درخواست كرد ديگری را به جای او در منصب قضا قرار دهد .

خليفه عباسی چون سخن او را شنيد ، گمان كرد يكی از رجال دولت با وی به معارضه پرداخته و او را آزرده خاطر نموده است ، از اين رو علت استعفايش را پرسيد و گفت : اگر كسی تو را آزرده است بگو تا او را تأديب كنم ! قاضی گفت : نه ، چنين اتفاقی نيفتاده ، خليفه گفت : پس علت استعفايت چيست ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه : 27/223 ، باب تحريم الرشوة ، حديث 33647 ; فقه الرضا : 253 ، باب التجارات والبيوع .

قاضی گفت : يك ماه قبل دو نفر از مراجعين ، در خصوص قضيه ای دشوار به محضر قضا حاضر شدند ، و هر يك ادلّه و شهودی بر صدق اظهارات خود اقامه كردند ، دعوای آنان در خور مطالعه و تحقيق بود ، من در برابر آن قضيه دشوار فرو ماندم و چندين بار تجديد جلسه كردم و اميدوار بودم كه آن قضيه را بين طرفين دعوا خاتمه دهم ، در اين ميان يكی از طرفين دعوا خبر يافته بود كه من رطب دوست دارم ، از اين رو برای جلب عواطف من ، در چنين فصلی كه فصل نوبر رطب است ، مقداری از بهترين نوع رطب ، كه من هرگز نظيرش را نديده بودم و حتی برای خليفه نيز در چنين فصل مهيا نيست ، فراهم ساخت و با پرداخت چند درهم رشوه ، دربان را بر آن داشت كه آن رطب را نزد من آورد .

در اين هنگام ، دربان طبق را بر زمين نهاد و گفت : اين هديه از فلانی است ، من از مشاهده آن وضع سخت آزرده و خشمگين شدم ، چندان كه دربان را از خدمت راندم و ظرف رطب را به آورنده آن باز گردانم ; اما روز ديگر چون طرفين دعوا به محضر قضا آمدند ، نتوانستم آن دو رابه يك چشم بنگرم ; زيرا طبق رطب هر چند كه من آن را رد كرده بودم ، اثر خود را در نفس من باقی گذاشته بود .

اكنون بينديش تا اگر آن را پذيرفته بودم و كام خويش را با آن شيرين كرده بودم ، حال من بر چه منوال بود ؟ !

سپس قاضی با لحنی حاكی از خشم و تأثر گفت : در چنين روزگاری كه مردم اين گونه دست خوش فساد شده اند ، من بر دين خود هراسانم و بيم آن دارم كه از سر غفلت به دام حيله ايشان درافتم ، و نقد ايمان و سرمايه خود را بر سر كار قضا نهم .







گزارش خطا  

^