فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

زندگی شرافتمندانه در سايه قرآن

چنان كه در سطور گذشته ملاحظه كرديد ، انسان غربی از اوضاع زمان ، زمانی كه آن را با استفاده غلط از تمدن بی روح و بی معنای خود آميخته ، زبان به اعتراض و شكايت گشوده و به شدت اظهار خستگی و دلتنگی كرده است ; زيرا در سايه اين تمدن ، كه رنگی از معنويت ندارد و بويی از قوانين عالی الهی نبرده است ، ضعيفان را می كشد و ملت های زيادی را اسير می كند و از قتل و غارت و وحشيگری هراسی به خود راه نمی دهد . فقط گاهی به عنوان صلح و آرامش ، آتش بس چند ساعته ای را می پذيرد ، تا قوای فرسوده خود را تجديد كرده و به تهاجم های خود ادامه دهد . البته اين برنامه های غير طبيعی و غير انسانی ، خسته كننده ، و زجر دهنده روح و روان است ; ولی در عين اين اظهارات و دلتنگی ها ، دست از مرام كثيف خود برنمی دارد ، آنچنان كه انسان حس می كند اين اعترافات هم پرده ای از مكاری و حيله گری انسان غربی است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كيهان : شماره 8844 .

2 ـ قرارداد اجتماعی : 149 .

كدام انسان غربی ؟

ناگفته نماند كه مراد ما از انسان غربی ، كسانی هستند كه از نظر تربيت و افكار و آراء ، ساخته شده اوضاع ماديگری به اشكال گوناگونش می باشند ، چه در غرب زندگی كنند يا در شرق ; زيرا كمونيسم در شرق ; يعنی تكامل طبيعی روح مادی غرب ، فاقد خصلت های انسانی و معانی روحی حيات بشری است(1)و می داند كه ملت های كمونيستی شرق نيز ، تربيت يافتگان افكاری چون افكار « ماركس » يهودی ، ستمديده غربی هستند كه از نظر برنامه كمتر از حكومت طلبان سرزمين غرب نيستند ; زيرا آدمخواران قرن بيستم ، در شرق و غرب ، شاگردان يك مكتبند و فرزندان نامشروع يك پدر و مادرند ، و از بی دينی و جدايی كلی و كامل از حق ، احوالات و برنامه هايشان سرچشمه گرفته است .

اين بلاهای خانمان سوز و جنايت های بی سابقه و تعدی و تجاوزهای ناجوانمردانه ، برای آن است كه در تمدن غربی از انسانيّت انسان خبری نيست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عدالت اجتماعی در اسلام : 131 .

انسانيّت فراموش شده

در تمدن مادی غرب ، انسانيّت به فراموشی سپرده شده است ، نظام های موجود جهان ، از سرمايه داری گرفته تا كمونيستی نيز ، در اين جرم بزرگ شريكند ( زيرا گفتيم اينها همه شاگردان يك مدرسه و برادران هم رأی ، از يك پدرند ) كه قيمت انسان را شكسته و انسانيّت را بی قدر كرده اند ، در حالی كه ارزش همه چيز ، آری همه چيز ، به وضع سرسام آوری رو به فزونی می رود ، انسان اين گل سر سبد آفرينش ، به صورت موجودی بی ارزش درآمده است ، كه در مقام مقايسه از هر چيز ، بی قيمت تر و سبك وزن تر است ! !

اين همان عاملی است كه نه تنها رشد و ترقی انسان را متوقف می سازد ; بلكه او را تهديد به سقوط و نيستی می نمايد ، در حالی كه روز به روز بر حجم مصنوعات توليدی جديد ، افزوده شده و جهان به سوی اكتشافات جديدی پيش می رود . تنها موجب پديد آمدن اين وضع ، آن است كه در اساس تشكيلات تمدن جديد ، فطرت انسان و نيازمندی های واقعی وی مراعات نشده و اين تمدن بدون توجه به اين واقعيت بنا نهاده شده است .

موشك های قاره پيما و قمرهای مصنوعی ، نبايد ما را سرگرم خود كرده و از دره هولناكی كه انسان و انسانيت با آن روبرو است غافل نمايد .

انسان ، عزيزترين موجود اين جهان است ، اوست كه هسته مركزی اين عالم و حاكم بر آن می باشد و اوست كه شاهكار خلقت و صاحب عقل ، كه مهمترين ملاك كرامت و برتری او می باشد ، و بايد مقياس ترقی و تنزل او قرار گيرد ، و پيشرفتگی يا عقب ماندگی او را نشان دهد ، و اين سعادت و خوشبختی اوست كه بايد ميزان سازش يا عدم سازش تمدنی كه در آن زيست می كند با طبيعت او باشد .

جلوه های كاذب و سراب گونه اين تمدن مادی ، نبايد چشم ما را خيره كند و تيره روزی و بدبختی بشريت را در سايه نامبارك آن ، از نظر ما دور بدارد .

نااميدی به علم

بنابراين هرگاه ديديم كه انسانيت انسان و ارزش های والای او تنزل كرده و رو به سقوط است ، هرگاه ديديم اين موجود عاليقدر ، عبد ذليل ماشين و وسيله ای برای اداره زندگی ماشينيسم شده ، و هرگاه ديديم بر اثر اين حقارت شخصيت ، در فكر و ادراك و اخلاق انحطاط يافته و ملاحظه كرديم كه در روابط جنسی ، مانند حيوانات و بهائم به پستی گراييده ، و مشاهد كرديم كه وظايف فطری و طبيعی وی معطل مانده ، و ديديم بدبخت و حيرت زده و مضطرب گشته ، و به وضعی بی سابقه ، گرفتار بيماری های عصبی و روانی جنون ، انحرافات جنسی ، گناه و جنايت و تبه كاری شده ، و وقتی ديديم كه از خود و از محيط بيم و وحشتی كه اين تمدن و سيستم مختلف اجتماعی ، سياسی ، اخلاقی و فكری در پيرامون او به وجود آورده فراری و گريزان است ، و وقتی ملاحظه كرديم انسان سرگردان و بلاتكليف است ، رنج و غصه خود را با چيزهايی تسكين می دهد كه كوبنده روح و جسم و اعصاب اوست ، از درد و رنج به مواد مخدره و مشروبات الكلی يا به افكار تيره و تخيلات يأس آور و نوميدكننده ، پناه می برد ; ديگر نمی توانيم به علم و دانش ، در اين عرصه تمدن اميدوار باشيم و به اكتشافات دست بشر دلخوش كنيم .

علمی كه از روان بی خبر است ، هر چند در تسهيلات زندگی مادی پيشروی كند ، نخواهد توانست از سقوط هولناك بشريت جلوگيری كند و تيره بختی و سيه روزی او را پايان بخشد .

ديگر علم نمی تواند اين حقيقت را پوشيده بدارد ، كه تمدن صنعتی جديد روزهای آخر خود را می گذراند ، بشريت از اين پس نيازمند تمدن ، و نظام و تشكيلاتی ديگر است .

تشكيلات تمدن آينده ، بايد از عيوب و نقص های ريشه داری كه زندگی بشر را تباه می كند و اثر علم و معرفت را خنثی می سازد دوری كند .

تشكيلات آينده ، بايد به انسان اين فرصت را بدهد ، كه به هدف خلقت خود نزديك شده و خيمه سعادت خود را بر سر منزلی كه خدای جهان برای او مقدر فرموده است ، برافراشته و علم ، عقل و تجربه را به گونه ای جز آنچه تا به حال به كار می گرفت به كار گيرد ، آنگونه كه با نيازمندی های واقعی و با سرشت انسانی او موافق و مناسب باشد(1) .

اين تشكيلات كه بتواند عقل ، تجربه و علم را به كار گيرد ، جز از طريق توجه و عمل به قرآن ميسر نيست ; چنانچه به سازندگی آن در صفحات قبل اشاره شد ، از اينرو مسلمين بايد به قرآن باز گردند ، و اولين عامل انحطاط خود ; يعنی دوری از كتاب حق را از سر راه سعادت خود بردارند .

2 ـ هوی پرستی

شهوت پرستی ، غفلت ، انحرافات فكری و عملی زمامداران مسلمين ، دومين عامل انحطاط جامعه اسلامی است .

مردم در زندگی دنيا دارای دو مسلكند :

اول : ماديگری كه فقط به ظاهرِ زندگی پرداخته ، و ثروت ، نفوذ و مقام را به هر وسيله ای كه باشد كسب می كنند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آينده در قلمرو اسلام : 118 .

دوم : مسلك عزلت گزينی و گوشه گيری كه تنها به كارهايی كه در خور روح است اقدام می كنند ، يعنی گوشه گيری و نيايش ، روزه و رياضت ، به نحوی كه مايه بريدگی رشته ارتباط آدمی با زندگی مادی می باشد .

اين دو مرام ، بشريت را از هدفی كه برايش منظور شده منحرف می سازد . هدفی كه به اقتضای ناموس آفرينش ، و تسخير عناصر جهان مادی ، برای او و برای اين كه بايد مظهر عظمت كبريايی خدای متعال باشد ، برايش معين شده است .

در مسلك ماديگری محض ، چنان كه می بينيم جز سركشی و ظلم ، استعمار و خواری ، زورگويی و ظلم نسبت به مال ، جان ، ناموس زيردستان ، مسأله ديگری نهفته نيست . در مسلك روحانيت محض و عزلت گزينی نيز ، چنان كه شنيده ايم جز فساد و از هم وارفتگی و ويرانی و تباهی كه موجب از دست دادن ويژه گی ها و مزايای انسانيت است و فكر و اراده و كار را از آدمی سلب می كند ، سودی ندارد .

از اين جهت چاره ای نيست جز آن كه حكمت آفريدگار ، انسان را به سوی يك آراستگی همه جانبه سوق دهد ; تا موقعيتش محفوظ مانده و هدف آفرينش را بتواند دنبال كند . وی در سايه اين آراستگی می تواند از نعمت اراده ، آزادی ، انديشه و از نتايج جد و جهد و فعاليت ، آن هم در كادر ايمان و عدل و در امنيت و ثبات سود جويد .

رسالت رهبر عاليقدر اسلام چنين آراستگی مطلوبی را به ارمغان آورده و می آورد ، چنانچه خدای متعال در قرآن مجيد می فرمايد :

« همانا از جانب خدا برای شما نور و كتابی آشكار آمد كه با آن خدا هدايت می كند كسی را كه از پی خشنوديش راه سلامت پويد ، و او را از تاريكی ها به نور كشانده به راه راستش هدايت می كند »(1) .

رسالت مزبور ، پايه و اصلاحات خود را برای تحقق بخشيدن به خوشبختی مطلوب بشر ، بر واقعيت آفرينش انسانی قرار داده است ، اين واقعيت عبارت از اين است كه انسان دارای تن و روان است كه هر كدام جداگانه به دنبال بهره های ويژه خود می گردند .

خوشبختی ها

انسان با آفرينش معجزه آسايی كه دارد ، بدون تماميت بهره های جسمی و روحی ، هرگز خوشبخت نمی گردد ، اسلام همه اين خوشبختی ها را در ضمن عقايد و آداب و قوانينش گنجانده و بر ماديت محض قلم بطلان كشيده است .

اسلام بر روحانيت محض نيز ، همين خط ابطال را گذارده است ، پس اسلام مكتبی است مركب از آراستگی مادی و روحانی ، و از نظر اصلاح شخصيت مستقل فرد ، مطالب بسياری آورده است و به شخصيت اجتماعی نيز كمال توجه را مبذول داشته است . بدين لحاظ نيز دستور داده كه حقوق و وظايفی ميان فرد و اجتماع متبادل گردد ، ديگر فرق نمی كند كه آن اجتماع يك اجتماع كوچكی چون خانواده و محيط كار باشد و يا اجتماع بزرگتر و وسيعتری چون وطن و جامعه كل بشريت . در اين باره ، عدل و مساوات ، همكاری و رعايت حقوق همگان ، و بردباری بايد منظور گردد چرا كه اجتماع در برابر فرد و فرد در پيشگاه اجتماع مسئوليت هايی دارند(2) .

البته اجرای اين برنامه ها به دست حاكمان عادل اسلامی است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ * يَهْدِی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَی صِرَاط مُسْتَقِيم ] مائده (5) : 15 ـ 16 [ .

2 ـ سيری در تعاليم اسلام : 89 .

بنابراين ، ميزان حكومت در اسلام ، بر پايه حفظ آراستگی در تمام زمينه های زندگی مادی و روحانی انسان است . از اين جهت وقتی اصول حكومت در اسلام را مطالعه می كنيم ، می بينيم : اسلام بنيانگذار يك حكومت عادل و آگاه جهانی است تا در سايه آن تمام بشر از حقوق محفوظ خود ، حداكثر بهره را ببرند .

در اين حكومت ، قانون اساسی ، قرآن و كلمات پيغمبر و ائمه طاهرين ، و ضامن اجرای قوانين ، ايمان مردم مسلمان است ; ولی پس از رحلت رسول خدا ، با كمال تأسف ، افرادی كه به عنوان حاكم تعيين شدند ، اسلام بعد از آن حضرت را در عمل كنار زدند ، زمام اين حكومت را به دست گرفتند و بر اثر هوی پرستی ، غرور ، حسد ، تكبر و ضعف ايمان ، علاوه بر اين كه نتوانستند از اصول عاليه حكومت اسلامی نفعی به مردم مسلمان برسانند ، اسباب ذلّت و نگونساری جامعه اسلامی را فراهم ، و به تدريج حكومت های غير عادلِ دوران های تاريخ اسلامی ، كه زيربنايشان همان ديوار كج حكومت اوليه بعد از پيغمبر بود ، تا امروز ، روز روشن ملت اسلام را به شب تاريك مبدل كردند .

در هر صورت مسئله حكومت در اسلام ، با نيرنگ های قبلی ، بعد از رسول گرامی و عاليقدر اسلام ، راه انحراف پيمود ; به طوری كه از همان اول ، ملت اسلام دچار خسارات فراوانی شد ; آنچنان كه تا امروز دامنه آن ، همه جوامع اسلامی را گرفته است .

غاصبان خلافت

پس از رحلت جانسوز رسول خدا (صلی الله عليه وآله) خليفه اول بر فراز منبر قرار گرفت و مردم مسلمان را مخاطب قرار داد و گفت :

« رسول خدا در روش خود از جانب خدا مؤيد ، و با وحی آسمانی مستظهر بود ، ولی ما كه دستمان از وحی كوتاه است ، با اجتهاد خود در اداره مسلمين عمل خواهيم كرد ، ممكن است به ياری خدا ، ما در رأی خود مصيب و يا خطا كنيم » .

اين تصور، به خليفه اول اجازه می داد ، در مواردی كه خودش صلاح می ديد از اجرای پاره ای از احكام اسلامی ، برای مصلحت زمان ، صرف نظر نمايد كه اين طرز تفكّر در نزديك ترين وقت ، مصداق پيدا كرد ، مانند فشاری كه به خاندان رسالت وارد ساخت و سكوتی كه در مورد جنايت « خالد بن وليد » در ماجرای « مالك بن نويره » و عيالش پيش گرفت ، و هنگام وفات هم بر خلاف اصول عاليه اسلام « عمر » را با وصيت و سفارش برای زمامداری تعين كرد .

خليفه دوم نيز در زمان حكومت خود تقريباً همان روش را پيش گرفت ، و به صواب ديد خود ، برخی از احكام الهی را ملغی كرد ; مانند : حج تمتع ـ گفتن حی علی خير العمل ، ازدواج موقت و جايز بودن سه طلاق زن در يك مجلس(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يكی ديگر از مهمترين افكار پليد و خطرناكی كه از طرف « عمر » و « ابوبكر » اجرا شد ، جلوگيری از نقل حديث و مبارزه با آن بود ، اينان با شعار « حَسْبُنا كتابُ اللهِ » اين عمل شنيع خود را رنگ و لعاب مقدسی بخشيدند و عجيب عوام بی سواد عرب را فريفتند .

« قرظة بن كعب » يكی از اصحاب و ياران رسول خدا بود كه در عهد عمر بن خطاب از طرف او به ولايتِ يكی از ممالك اسلامی فرستاده شد . وی می گويد : « هنگامی كه خواستيم از مدينه خارج شويم عمر بن خطاب ما را بدرقه كرد و هنگام خداحافظی گفت : آيا می دانيد چرا شما را بدرقه كردم ؟ گفتم : چون من از اصحاب پيامبر خدا بودم و شما به پاس احترام به رسول خدا ما را بدرقه كرديد . عمر گفت : اينكه گفتيد درست ; اما من به خاطر چيز ديگری شما را بدرقه كردم و آن اينكه خواستم به شما سفارش كنم كه مبادا مردم را در آن ديار با احاديث مشغول كنيد . شما فقط برای مردم قرآن بخوانيد كه ما را كفايت می كند » .

تمام اين اقدامات از طرف غاصبان خلافت به خاطر استحكام بخشيدن به حكومت و خلافت خود بود كه نشر فرهنگ و فضايل اهل بيت (عليهم السلام) را به عنوان بزرگترين عامل براندازی شخص و شخصيت خود به حساب می آوردند . از اين رو به شدت از نقل حديث جلوگيری می كردند و هر كسی را به جرم نقل حديث مجازات می نمودند .

از مهمترين آثار شوم ممانعت از نقل حديث ، به فراموشی سپردن سيره و راه و روش معنوی پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام) بود كه با گذری در تاريخ حكومت خليفه اول و دوم می توان به وضوح فهميد . چنان روح معنويت در آن دوران رخت بربست كه اميرمؤمنان (عليه السلام) پس از روی كار آمدن بيشترين وقت خود را در بازگرداندن روح معنويت مبذول داشت ; اما با اين همه ، سردمداران دنياپرست و آنانی كه دست پرورده عمر و ابی بكر بودند ، تمام جوانمردی و آزادگی خود را در كاسه ای از شراب دنياپرستی سركشيدند ، و اوضاع را با بروز جنگ های جمل ، نهروان و صفيّن بر اميرمؤمنان (عليه السلام) تاريك كردند .

اين گرايش غلط و بغض و كينه نابجا ، آثار شوم و خطرناكی را پايه ريزی كرد و مردم را روز به روز از فرهنگ غنی اسلام و قرآن دورتر نمود ، چنان آثار شوم اين سنّت های شيطانی در اعتقادات مردم ريشه دواند كه در كمتر از 50 سال پس از رحلت جانسوز رسول گرامی اسلام ، مسلمانان كمر به قتل جگرگوشه اش حسين (عليه السلام) بستند و در ميدان خونين كربلا با « قصد قربت » سر از بدنش جدا نمودند .

از آن زمان تا به امروز مردم از حكومت اهل بيت (عليهم السلام) محروم شدند و « بقية الله » بقيّه عمر را تا به امروز غايبانه سپری كردند ، حال چه بايد كرد تا او را از پس پرده غيبت به ميدان حضور كشاند و از لذت و حظ ظهورش بهره مند شد ، خود نكته ای قابل تأمل است كه بر عاشقان و تشنگان درك دولتش پوشيده نيست .

ماجرای ممنوعيت حديث تا زمان « عمر بن عبدالعزيز » ادامه داشت و هر كسی را به جرم نقل حديث دستگير می كردند .

خليفه دوم طبق نظر اشتباه خود ، تقسيم بيت المال را كه در زمان پيغمبر و خليفه اول به طور مساوی بود ، با تفاوت عملی كرد ، و اين پايه اول حدوث غايله اختلافات طبقاتی در اسلام بود ، كه بعدها تلخترين نتايج را برای مسلمين ببار آورد(1) .

در قلمرو حكومت خليفه دوم ، معاويه بر سر كار آمد كه در شام سال ها با يك وضع ملوكانه كسرايی و قيصری حكومت كرد ، حكومتی كه جز يك سلطنت استبدادی ، قيافه ای نداشت و اين روش تنها به دليل اين بود كه ، وی مجاور با امپراطوری روم بود و به اين دليل از پيش گرفتن چنين رويه ای خود را معذور می دانست . خليفه نيز عذر او را پذيرفته و متعرض حالش نمی شد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ برای اطلاع از اينكه اين بدعت چه آثار شومی را در جامعه اسلامی گذاشت  ، تنها به تاريخ زندگانی دو تن از بهترين ياران رسول خدا (صلی الله عليه وآله) بنام « طلحه » و « زبير » مراجعه كنيد و ببينيد كه اين زاهدان ديروز چگونه به دنياپرستان امروز مبدل شدند و اطاعت و تسليم خود را در پيروی از هوی و هوس ها به آتش كشيدند .

معاويه علاوه بر اين كجروی ها ، به تزلزل جامعه اسلامی در تمام زمينه ها كمك می كرد ، و ملت اسلام را با يك تردستی عجيب و ماهرانه ای از اسلام دور می كرد . در خلال اين احوال ، روايت هايی از رسول اسلام در ميان محدّثين نقل می شد كه به موجب آن ، صحابه رسول خدا به عنوان كسانی معرفی می شدند كه دارای اجتهاد بودند و اين گونه القا می شد كه اگر ايشان در امور اصابت به واقع كنند مأجور و اگر نكنند معذورند .

مفهومی كه اين روايات ( كه بنا بر علل و عوامل سياسی ، به پيغمبر خدا نسبت داده می شد ) در اذهان ملت اسلام به وجود می آورد ، اين بود كه صحابه ، يك نوع مصونيت دينی دارند كه هر عملی را مرتكب شدند ، ديگران حق كمترين اعتراض و مؤاخذه ای در حق آنان نخواهند داشت .

اين امتياز ساختگی دينی ، يك روح استبداد عجيبی در صحابه ، كه اضافه بر اصل حكومت ، حكومت های ولايات و فرماندهی های لشگريان اسلام ، غالباً به دست آنها بود می آفريد .

اينها مواد فاسدی بود كه در اثر پيدايش نظريه « جواز تغيير پاره ای از مواد دينی به حسب مصلحت وقت » در پيكره اجتماع اسلامی پديد آمد .

البته چنين تحريفی ، تا مدتی اثر ظاهری نداشت و اسلام با نيروی حقانيت و نورانيت خود ، توسعه پيدا می كرد و هر روز فتوحات تازه ای نصيب مسلمين می شد و به واسطه ثروت های بی حد و حسابی كه به عنوان غنيمت می بردند ، از روش حكومت ، خشنود و به وضع خود خوشبين بودند ; ولی زخم های ريشه دار درونی تدريجاً به نشو و نمای خود ادامه داد ، و هنوز ديری نگذشته بود كه عمّال حكومت ، كه عده ای از آنها نيز از ياران و اصحاب رسول خدا (صلی الله عليه وآله)بودند ، بنای بی بند و باری گذاشته و علناً روش بيدادگری پيش گرفتند و امنيت را از جان و عرض و مال مردم سلب كردند ، در حقيقت در آن روزگار ، هوس ، جايگزين قوانين دينی گرديد .

در نتيجه ، اين تبعيض ها و خودخواهی ها منجر به شوريدن مردم عليه حكومت و قتل عثمان شد ، و سرانجام اين انحراف در جامعه اسلامی منجر به جنگ های داخلی و خونين: جمل ، صفين ، نهروان و شهادت رادمرد بزرگ انسانيت حضرت علی (عليه السلام) شد .

آنگاه معاويه به هر تدبيری بود روی كار آمد و به مسند حكومت تكيه زد و خلافت را به سلطنت مطلقه تبديل كرد .

صحابه و ياران

در خلال اين جريانات عالم اسلامی ، صدها و هزارها صحنه خونين و پرده های فجيع ، ننگين و شرم آور روی داد ، كه گرداننده عمده آنها جماعتی از صحابه بودند .

فضاحت و رسوايی هر يك از اين فجايع ، تا اندازه ای است كه به هيچ منطقی نمی توان او را توجيه كرد ; جز اين كه گفته شود :

اصحاب مجتهد بودند و در خطای خود معذور ، و قاتل و مقتول و ظالم و مظلوم هر دو آمرزيده و بهشتی می باشند !

يعنی: بايد روی آيات مربوطه به اجر نيكوكاران، و عذاب بدكاران يك پارچه قلم قرمز كشيد و همه را باطل دانست .

به دنبال اين دسته از صحابه و دستياران آنها ، دسته ديگری از قبيل يزيد ، و خلفای آل مروان و حكام و عمّال آنها ، از قبيل زياد بن ابيه ، عبيدالله بن زياد ، حجاج بن يوسف و نظاير آنها روی كار آمدند ، كه در حقيقت ريشه اعتقادات و مذهبشان همان نظريه سابق الذكر و سلطنت استبدادی بود .

در مدت حكومت اينها كه تقريباً هفتاد سال طول كشيد ، جز نامی از اسلام باقی نماند ، و حكومت اسلامی و دين زمان پيامبر ، كه پيرايه ای جز عدل و تقوی نداشت ، تبديل به يك امپراطوری جائرانه صد در صد عربی گرديد .

پس از آن ، اگر چه در اثر از حد گذشتن بيداد و ستم « بنی اميه » بسياری از مردم ايران ، عليه امويان قيام كردند ، و پس از جنگ های خونين حكومت ننگين و رسوای بنی اميه را سرنگون نمودند ; امّا زمام اداره مسلمين به دست « بنی عباس » افتاد ، و روی كار آمدن بنی عباس هم دردی را دوا نكرد و وضع عمومی اجتماع اسلامی ، بر اثر حكومت آنان وضع نامطلوب تری پيدا كرد و تا اواسط قرن هفتم هجری ، مشكلات دينی ، روز بروز شديدتر و سعادت عمومی اسلامی لحظه به لحظه از مردم دورتر شد ، و پس از آن تا امروز كه 14 قرن از هجرت پيامبر می گذرد ، وضع عمومی اجتماع اسلامی ، در انحطاط بيشتر و به سقوط نزديكتر می شود(1) .

دين زدايی غاصبان خلافت

زيربنای حكومت اسلامی به دست توانای نبی اكرم (صلی الله عليه وآله) پايه ريزی شد ، و در سايه وحی خداوندی ، مقرراتش تعيين گشت .

معارف بی مانند اسلام می گويد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مكتب تشيع ، سالانه 2 ، مصاحبه استاد علامه طباطبايی : 34 ـ 30 .

برای ساختن جامعه بهتر ، و تأمين سعادت و رفاه آنان ، بايد بهترين قوانين را با شايسته ترين مجريان همراه ساخت ، اين مبنای فلسفی و فكری شيعه است كه به حكومت معصومين قائل است ; يعنی بايد رهبری امّت ، در پرتو بهترين قوانين كه همان قوانين اسلام است ، به دست بهترين اشخاص ; كه همان امامان دوازده گانه اند صورت پذيرد .

قرآن ، قانون اساسی اسلام است ، و شايسته ترين مجريان آن كه همان امامان دوازده گانه باشند را رسول الهی با انتساب وحی معرفی فرمود .

اعتقاد شيعيان

به همين جهت شيعيان عقيده دارند كه : در زمان حضور امام معصوم فقط او صلاحيت رهبری و زمامداری جامعه را دارد ، و در صورت عدم حضور امام ، اشخاصی كه با برنامه های تعيين شده در قرآن و روايات ، واجد شرايط زمامداری باشند ; يعنی: شخص كاردان ، با سياست و تدبير ، قوی النفس ، عارف به نظامات ، قوانين و هدف های اساسی اسلام ، خوشنام ، نيكوكار ، عادل ، با تقوی ، دور از زشتی های اخلاقی ، اهل اجتهاد و بصير به امور ، پذيرای انتقادات ، انعطاف ناپذير از حق و درستی و قوانين(1) .

برای شناخت زمامدار و وظايف او ، در زمان عدم حضور امام معصوم ، به عهد نامه علی (عليه السلام) به « مالك اشتر » و « محمد بن ابوبكر » كه در كتاب پربهای « نهج البلاغه » آمده است مراجعه كنيد .

زمامدار اسلامی بايد به كمك ايمان مردم ، مجری احكام و قوانين الهی برای رفاه حال جامعه باشد ، آن قوانين و برنامه هايی كه اصولش در قرآن و توضيحش با پيغمبر و امام است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسلام و عقايد و آراء بشری : 662 .

دستور العمل علوی

علی (عليه السلام) روزی كاتب خود « عبيدالله بن ابو رافع » را فرا خواند و فرمود :

ده تن از ثقات و كسانی كه مورد اعتمادند را نزد من بياور ! ، گفت : ای اميرمؤمنان ! نام آنان را بفرما ، فرمود :

اصبغ بن نباته، ابوالطفيل عامر بن وائله كنانی، زربن حبش اسدی، جويرية بن مسهر عبدی، حارث بن عبدالله، اعور همدانی، مصابيح نخعی، علقمة بن قيس، كميل بن زياد و عمر بن زراه . عبيدالله بن ابو رافع آنان را دعوت كرد و همه شرفياب حضور اميرمؤمنان (عليه السلام) شدند .

حضرت خطاب به آنها فرمود :

اين نوشته را بگيريد كه بايد عبيدالله بن ابو رافع ، آن را در حضور شما هر روز جمعه قرائت كند ، اگر شخص ماجراجويی ، غوغا برپا كرد شما كتاب خدا در ميان بگذاريد و او را به انصاف بخوانيد .

در آن نوشته ، علی (عليه السلام) برنامه های مفصلی قرار داده بودند كه ما اصول عالی اجتماعی آن را ، كه پاره ای از برنامه هايش از نظر اجرا مربوط به حاكم اسلامی در سايه ايمان مردم است نقل می كنيم ; تا اولاً اصول اسلام از نظر حكومت و ثانياً آثار شوم شهوت پرستی و تخريب برنامه ها از طرف زمامداران اسلامی روشن گردد ، اينك به متن نوشته اميرمؤمنان (عليه السلام) كه خود كاملترين مجری آن در جامعه اسلامی بود توجه كنيد :

« فرستاده خدا به سوی شما از خود شما و همزبان شما بود . كتاب ، حكمت ، فرايض و سنت را به شما تعليم كرد ، شما را امر به صله ارحامتان ، به مصونيت خون هايتان و به اصلاح ذات البين فرا خواند و دستور داد : آن امانات را به صاحبانشان رد كنيد ، به عهد خود وفا كنيد ، سوگند خود را بعد از تأكيد نقض ننماييد ، عطوفت به يكديگر نموده و سراغ هم ديگر برويد . با يك ديگر نيكی كنيد ، به روی هم خندان باشيد ، سخاوت داشته باشيد ، به يكديگر رحم كنيد و از چپاول ، ستم و حسد بر يكديگر بپرهيزيد . حرف ناروا و تهمت نزنيد ، شراب نخوريد كه حرام است و همچنين از كسری كيل ، كمی ترازو و وزن نهی فرمود ، و در ضمن آنچه به گوش شما تلاوت كرد ، راه پيش شما نهاد كه زنا نكنيد ، ربا نگيريد ، اموال يتيمان را نخوريد ، در زمين تباهی و فساد مكنيد و تعدی ننماييد ; خدا تعدی كاران را دوست ندارد . كوتاه سخن آنكه هر خيری را كه شما را به بهشت نزديك می كرد و از آتش دور می نمود امر داد و از هر شری كه به آتش نزديك می نمود و از بهشت دور می كرد نهی فرمود »(1) .

خط مشي حكومت اسلامی

اين مطالب عالی و ارزنده ، خط مشی حكومت اسلامی در جامعه را نشان می داد ، كه جامعه را از محرمات و ممنوعات حفظ و به خوبی سوق می داد ; تا رفاه جامعه در سايه اين برنامه تأمين گردد . اين و هزاران برنامه ديگر از اصول عالی اسلامی ، كه پاره ای از آن مربوط به اعمال فردی و پاره ای از آن اجتماعی و برخی از آن اجرايش به دست حاكمان عادل اسلامی است ، به عنوان قانون الهی ، در بين مردم قرار گرفته است ; ولی زمامداران اسلامی نه تنها خود عامل نبودند ; بلكه در سايه حكومت آنان اجتماع اسلامی هم از اصول عالی اسلام دور می ماند .

عدل و داد ، تعاون اجتماعی و قواعد بسياری ديگر ، كه ريشه و اساسش در كتاب خداست ، پايه های حكومت اسلامی بود ، كه در اين 14 قرن از اجرای آن به وسيله حكام و مردم خبری نبوده و نيست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عنصر شجاعت : 4/287 .

توجه كنيد

در كتاب « روح الدين الاسلامی » از قول ابن القيم الجوزی در كتاب « الطرق الحكميه » می گويد :

« خدای مهربان پيامبران و كتب را فرستاد تا زندگی انسان را بر مبنای عدل و داد به پا دارند ، آن عدل و دادی كه زمين و آسمان ها به آن برپاست »(1) .

آری ! مسير حكومت ، همان مسيری است كه نبی اسلام پايه گذار آن ( از طرف خدای متعال ) بود كه پس از او تغيير كلی كرد و تا امروز تمام سيرت و صورتش را از دست داده است ، در چنين شرايطی ، مسلم است كه 14 قرن انحراف روی انحراف ، چنان انحطاطی ايجاد كرده و می كند كه ملت گرفتار آن ، امروز نتواند با جمعيتی بالغ بر يك ميليارد و دولت های مختلف در مقابل دشمنی پست و زورگو ، مانند يهود مقاومت كند .

خدای متعال حاكم مطلق بر آفرينش است و در نظام انسانی انبيا و امامان معصوم ، فرمانروايان او ، و پس از ايشان مؤمنان عدالت پيشه ( كه به طور مفصل در باب ولايت فقيه در كتب فقهی بيان شده است ) می باشند ; ولی افسوس كه تا امروز به جای مؤمنان عادل ، افرادی رشته امور را در دست داشتند كه هيچ گونه شايستگی نيابت و جانشين رسول خدا (صلی الله عليه وآله) را نداشته اند . برای اين كه به ضررهای فراوانی كه از حكومت های جور به جامعه اسلامی وارد شده آشنا شويد ، لازم است به گوشه ای از برنامه های حكام جور توجه كنيد ; تا به نحو دقيقتری علت دوم انحطاط مسلمين معلوم گردد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ روح الدين الاسلامی : 297 .

سيره غاصبان خلافت

تفصيل حكومت سه حاكم بعد از رحلت نبی مكرم اسلام را در كتاب جهانی « الغدير » ملاحظه كنيد و پس از آن ضربه های غيرقابل جبران حكومت معاويه و پسرش يزيد پليد را ، بر جامعه اسلامی در تمام كتب معتبره تاريخی و روايی ببينيد .

« مروان بن حكم » خليفه اموی كه پس از معاوية پسر يزيد(1) زمام امور ملت اسلام را به دست گرفت ، آدمی پليد بود و در عداوت و كينه توزی نسبت به پيامبر اسلام و بويژه اميرمؤمنان (عليه السلام) شهرت بسزايی داشت . او كسی بود كه با پدرش به امر رسول خدا از مدينه تبعيد شد و تا زمان حكومت عثمان ، او را به مدينه راه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ پس از كشته شدن « يزيد بن معاوية » مردم به سوی « معاويه » فرزند يزيد هجوم بردند و از او خواستند تا خلافت بعد از پدرش را بر عهده بگيرد ; اما معاويه فرزند يزيد پس از مدتی سكوت ، روزی بالای منبر قرار گرفت و ضمن سخنانی اعمال و رفتار پدر و پدربزرگش معاوية بن ابی سفيان را به انتقاد گرفت .

وی شهادت امام حسين (عليه السلام) را به دستور پدرش يزيد به شدت محكوم كرد و گفت : اين خلافتی كه شما امروز به من پيشنهاد می كنيد حق ما نيست و بايد به صاحبان اصلی خود بازگردد . در اين ميان از جمع زنانی كه حاضر بودند كسی فرياد زد : « ای كاش مانند لخته خونی از من خارج شده بودی ; و به اينجا نمی رسيدی كه آبا و اجدادت را لعن كنی » . كسی پرسيد : اين زن كه بود كه اين گونه سخن گفت ؟ جواب دادند : وی مادر معاويه پسر يزيد بود . در تاريخ زندگانی معاوية فرزند يزيد آمده است كه وی پس از 40 روز سكوت از دنيا رفت . همان زمانی كه آن سخنرانی عجيب را ايراد كرد و اعمال پدر و پدربزرگش را محكوم كرد ، مروان حكم گفت : تو اگر دوست نداری حاكم شوی ، مانند عمربن خطاب شورايی تشكيل ده و حكومت را به ما واگذار كن ! معاويه در جواب گفت : من هرگز خودم را به آتش نمی اندازم تا تو لذّت ببری .

برخی از تاريخ نويسان بر اين عقيده اند كه معاوية بن يزيد را به شهادت رسانده اند . پس از مرگ وی « مروان حكم » بر سر كار آمد . برای اطلاع بيشتر می توانيد به كتاب « برگ های سياهی از تاريخ » نوشته علی اصغر ظهيری مراجعه كنيد .

ندادند(1) .

در زمان عثمان

در زمان عثمان بر خلاف روش رسول خدا ، به سفارش عثمان به مدينه آمد و هنگام ورود ، صد هزار درهم از بيت المال مسلمين به او داده شد ، علاوه بر آن خمس استان « افريقيه » و « فدك » هم در اختيار او قرار گرفت و خراج و ماليات بازار مدينه را نيز ، در سايه حكومت عثمان تصرف كرد . پاره ای از تواريخ نوشته اند: فرمان قتل «محمد بن ابی بكر»(2) به خط او ، از حامل نامه به دست آمد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مرحوم علامه امينی در جلد 6 الغدير داستانی را نقل كرده است كه اتفاق آن سبب شد تا رسول خدا (صلی الله عليه وآله) پدر مروان يعنی « حَكَم » را از مدينه تبعيد كند . خلاصه داستان مزبور اين است كه : روزی رسول خدا (صلی الله عليه وآله) وارد منزل يكی از همسران خود شد ، « حكم بن عاص » كه در پستی و رذالت سرآمد مردم زمان خود بود از لای شكاف در به چشم چرانی پرداخت .

 

همين كه رسول خدا متوجه شد تازيانه را برداشت و او را دنبال كرد ، حكم بن عاص آن روز از دست پيامبر گريخت ; اما رسول گرامی اسلام برای ريشه كن نمودن غده سرطانی خطرناكی چون او ، دستور داد تا او را تبعيد كرد ; به گونه ای كه حتی روزهای جمعه نيز مجاز به بازگشت نبود و حق حضور در شهر مدينه را نداشت .

در تاريخ آمده است كه : هر طفلی كه در مدينه به دنيا می آمد او را به حضور رسول خدا (صلی الله عليه وآله)می آوردند و حضرت برايش دعا می كرد . وقتی « مروان » پسر حكم به دنيا آمد و او را به حضور رسول خدا آوردند حضرت فرمود : اَلْوَزَعُ بنُ الْوَزع ، اَلْمَلْعُونُ بنُ الْمَلْعُون يعنی : اين مارمولك فرزند مارمولك و ملعون فرزند ملعون است . ( اُسدالغابة : 4/348 ) .

2 ـ « محمد بن ابی بكر » فرزند ابی بكر اما پرورش يافته اميرمؤمنان (عليه السلام) بود . مادرش « اسماء بنت عُميس » از زنان پاك طينت روزگار بود . محمد علاوه بر فضايل و مكارم اخلاقی كه داشت جدّ مادری حضرت امام صادق (عليه السلام) محسوب می شود ; يعنی پسری به نام « قاسم » « فقيه حرمين » داشت كه دختر او « ام فروه » همسر امام باقر (عليه السلام) و مادر حضرت صادق (عليه السلام)است .

محمد از طرف اميرمؤمنان (عليه السلام) دو بار به استانداری « مصر » منصوب شد ، يكبار قبل از « مالك اشتر » و بار ديگر پس از شهادت مالك ، در مرتبه دوم معاوية بن ابی سفيان ، عمروعاص و مردی به نام « معاوية بن خديج » را مأمور شهادت محمد كرد . آنها او را به شهادت رساندند و بدن مطهرش را در شكم حمار مرده ای گذاشته و به آتش كشيدند .

آنها سر مطهر محمد را برای معاويه فرستادند . نقل می كنند : « عايشه » در شهادت محمد گريست و در قنوط نماز بر معاويه و كشندگان محمد لعن می فرستاد .

اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز از شهادت « محمد » سخت گريست و فرمود : « مُحَمَّدٌ اِبْنیِ مِنْ ظَهْرِ اَبی بكر » يعنی محمد پسر من بود از پشت ابی بكر . محمد هنگام شهادت 28 ساله بود و رسول خدا (صلی الله عليه وآله) قبل از ولادت خبر شهادتش را داده بود . قبر مطهر او در « مصر » خيابان « حيضان » كنار « جامع الله » در پشت دانشگاه « الازهر » واقع شده است .

وی در جنگ جمل بر عليه علی (عليه السلام) همراه عايشه بود ; تا وقتی كه شكست بصريان نزديك شد ، تيری به طرف طلحه رها كرد كه طلحه از زخم آن كشته شد سپس به دست لشگريان اميرمؤمنان (عليه السلام) اسير گشت .

امام دوم و سوم به پدر بزرگوارشان گفتند : از مروان بيعت بگير فرمود :

« مرا به بيعت او حاجت نيست ; زيرا دست او دست يهودی است و او مانند سگی است كه با زبان ، بينی خود را می ليسد » .

اين موجود خطرناك ، هنگام حكومت يزيد ، در حمله « مسلم بن عقبه » به مدينه ، مسلم را به كشتن مردم و غارت اموال تشويق كرد .

روزگاری اين جرثومه كثيف و درنده ، عجيب بر ملت اسلام حكومت داشت ، تنها خدای بزرگ می داند كه در سايه شوم حكومت او چه ضررها و انحرافاتی به وسيله برنامه هايش در جامعه اسلامی پديد آمد ! !

عبدالملك مروان

پس از مرگ او ، زمام حكومت بر جامعه اسلامی ، به دست پسرش « عبدالملك مروان » قرار گرفت . نوشته اند : هنگامی كه خبر حكومت و خلافت به او رسيد مشغول قرآن خواندن بود ، ناگهان قرآن مجيد را بر هم نهاد و گفت « سلامٌ عَلَيْكَ ، هذا فِراقٌ بَيْنِی وَبَيْنِكَ » يعنی از هم اكنون روز جدايی بين من و توست .

خوانندگان عزيز ! قرآن مجيد كه قانون اساسی حكومت در اسلام است و بايد ملازم و همراه حاكم و حكومت باشد ; خليفه شهوت پرست اموی و مروانی از لحظه اول حكومت بر جامعه اسلامی ، با آن خداحافظی می كند ، وقتی رئيس دولت با قرآن وداع كند ، از كارمندان دولت و ملت گرفتار آن چه انتظاری می توان داشت .

« راغب » در كتاب « محاضرات » می گويد :

« عبدالملك مروان می گفت : من از كشتن مورچه مضايقه داشتم ; ولی امروز كه به حكومت رسيده ام « حجاج » استاندار من ، می نويسد هزاران نفر را كشتم و در من كوچك ترين تأثيری ندارد ! ! » .

« زهری » به عبدالملك گفت : شنيده ام شرب خمر می كنی ؟ گفت : آری ! خون هم می آشامم .

عبدالملك مروان زمامدار ملت اسلام ، مردی بخيل ، خونريز ، قاتل بود و اكثر عمال و واليان او چون « حجاج » در عراق « مهلب بن ابی صفره » در خراسان « هشام بن اسماعيل » در مدينه « عبدالله بن عبدالملك » در مصر « موسی بن نصير » در مغرب « محمد بن يوسف » در يمن و « محمد بن مروان » در جزيره ، مانند او خون آشام ، بخيل و متجاوز بودند(1) .

در اين صورت آيا سلامتی برای جامعه اسلامی باقی می ماند ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تتمة المنتهی : 57 .

هشام بن عبدالملك

پس از او « هشام بن عبدالملك » از زمامدارانی بود كه به بخل ، حرص ، غلظت روح و كمی علم شهرت داشت . اموالی كه در زمان حكومتش در خزانه جمع كرد ، مانند نداشت ، به طوری كه در تاريخ آمده است :

در سفری كه به حج می رفت سيصد شتر جامه های او را حمل می كردند . اموال بيت المال و ماليات های استان ها در زمان او به وسيله عمالش ، به صورت عجيبی حيف و ميل می شد .

در ايام حكومت هشام ، طارق همين كه فرزند خود را ختنه كرد ، خالد هزار غلام و هزار كنيز غير از اموال و لباس های الوان به وی هديه كرد ! !

يعقوبی در « تاريخ » خود می نويسد :

« خالد اموال بسياری بين مردم پخش كرد كه بالغ بر سی و شش ميليون درهم بود ! ! » .

ابن خلدون نيز در « تاريخ » معروفش می گويد :

« محصولات كشاورزی خالد هر سال بالغ بر سيزده ميليون درهم می شد »(1) .

اينها نمونه كوچكی است از فجايع حاكم و عمال او كه به عنوان جانشينان پيغمبر بر مردم مسلمان حكومت می كردند . سيره و راه و روش ساير خلفای بنی اميه را نيز تاريخ ضبط كرده است ; خوانندگان محترم تفصيل آن را بايد در كتب تاريخ ملاحظه كنند .

آثار شوم حكومت بنی اميه

بدون ترديد جامعه اسلامی در دوران بنی اميه ، گرفتار انحرافی شد . گوشه ای

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حكومت در اسلام : 367 .

از آن را « تاريخ تمدن اسلام » چنين می نويسد :

« بنی اميه جداً با استقلال و آزادی گفتار و افكار مقاومت داشتند و زبان ها را از هر راه می بستند ، كسانی كه آزادی دوره خلفای قبل را درك كرده بودند ( با آنكه مردم در زمان خلفای قبل محدود بودند ، و آزادمردانی چون علی و يارانش از تمام برنامه ها بركنار شده بودند و حق دخالت در امور را نداشتند ) و به آزادی و حقيقت گويی خو گرفته بودند ، طبعاً از آن وضع تنفر داشتند و بر ضد امويان برمی خاستند ; ولی بنی اميه آنان را برای آزادی خواهی و استقلال طلبی به سختی عذاب می دادند ، و هر كس را كه نمی توانستند علناً بكشند به حيله و مكر در پنهانی هلاك می كردند » .

ريشه فساد

پيش از آنكه امويان در شام حكومت يابند ، اين برنامه ها از زمان عثمان آغاز شد ; چه آن كه خليفه ناتوان و ضعيف الرأی ، برای خوشنودی كسان و اقوام خود ، كارهای آنان را ناديده می گرفت و اگر جز اين بود ، معاويه قدرت نداشت « ابوذر غفاری » را به آن وضع آزار دهد و از شام تبعيد كند ، گناه ابوذر چيزی جز آن نبود كه امويان را از تعدی و تجاوز به اموال مسلمانان ملامت می كرد .

همين كه معاويه به خلافت رسيد ، چاره ای جز اين نديد كه آزادی خواهان و استقلال طلبان را سركوب سازد ، وی « حجر بن عدی » و « عمر بن حمق خزاعی » و ياران آنها را كشت ; زيرا آنان از روی وجدان پاك ، نفرين بر امام علی (عليه السلام)را بر سر منابر جايز نمی دانستند .

پس از اين فشارها و شكنجه ها ، مسلمانان خواه ناخواه ، به تقلب و دروغگويی و رياكاری متوسل شدند و آن آزادی خواهی و استقلال طلبی صدر اسلام را از دست دادند و در قضايای خلاف واقع ساكت ماندند و يا برای استفاده خود به مجاز گويی پرداختند .

نمونه

به عنوان نمونه زمانی كه معاويه بدون مجوز قانونی پسر خود يزيد را وليعهد كرد ، عده ای از مسلمانان آزادی خواه و حقيقت گو ، چنان متملق شده بودند كه به معاويه گفتند : اگر يزيد را وليعهد نمی كردی اسلام از دست می رفت و كار مسلمانان زار می شد ! ! !

اميران و بزرگان و ساير زمامداران بنی اميه ، از معاويه پيروی می كردند و به تدريج گروه تازه ای از اعراب پديد آمدند كه آزادی گفتار و كردار نداشتند ، و در مقابل عمليات خلاف ، ساكت مانده و به ريا و تملق و چاپلوسی خو گرفتند .

وضع زنان در آن روزگار تاريك ، تغيير بسيار يافت ; زيرا عفت و غيرت به سختی رو به كاستی رفت ، غلام و كنيز زياد شد ، بزم آرايی و باده پيمايی رواج گرفت ، و بعضی از خلفا در عياشی و هرزگی افراط كردند ، فحشا در شهرها فزونی يافت ، غزل سرايی و اظهار عشق در شعر شاعران بسيار گشت و مردان بی غيرت ، واسطه رساندن مردان به زنان و زنان به مردان از راه نامشروع شدند ، طبعاً فساد شيوع پيدا كرد ، غيرت مردان رفت و عفت زنان نابود شد . اين بود گوشه ای از وضع عمومی جامعه اسلامی در زمان بنی اميه .

زمامداران بنی عباس

خوشگذرانی و صرف وقت رجال و خلفای بنی عباس ، در مجالس رقص و خوانندگی كه بيشتر با ناز و كرشمه كنيزان رقاصه و ماهر اداره می شد ، از زمان هارون و مأمون فزونی گرفت و دامنه آن به تدريج توسعه پيدا كرد . اندوخته زمامداران و رجال و زنان بنی عباس از بيت المال مسلمين ، آن قدر زياد شد كه از حساب خارج بود.

« ام جعفر زبيده » همسر « هارون الرشيد » نخستين كسی بود كه برای خود اثاث و آلات طلا ، نقره و جواهر نشان فراهم كرد . جامه های زيبا و گلدار برای او دوختند كه ارزش يك پارچه آن به پنجاه هزار اشرفی می رسيد .

خدمتكارانی از طايفه « شاكريه » از غلام و كنيز فراهم ساخت كه برای انجام كارهای او هميشه حاضر بودند . وی اول كسی بود كه قبه هايی از نقره و آبنوس و صندل با قلاب های طلا و نقره ساخت و پارچه های گلدار و سمور و ابريشم و انواع حرير سرخ و زرد و سبز و آبی پوشيد . كفش های جواهر نگار به پا كرد و شمع عنبر ساخت و مردم هم عموماً در اين برنامه ها به او اقتدا كردند .

مفاسد حكومت هارون

در زمان حكومت « هارون » كنيزان خوشرو و خوش اندام به دست آورد و بر سر آنان عمامه نهاد و زلف و گيسوان مردانه برای آنها آراست و قبا و كمربند به آنان پوشانيد ، تا اندام آنها برازنده شد ، آنگاه آنان را نزد هارون فرستاد ، آنها برابر او گردش كردند و دل او را ربودند . هارون آنها را در معرض تماشای مردم از خاص و عام قرار داد ، و ديگران هم از او پيروی كرده ، كنيزان زيبا روی را با جامه مردانه آراستند كه آنها را غلاميات می گفتند(1) .

اين برنامه های شهوت انگيز و كردارهای ناپسندی كه به دنبال داشت ، با ساير برنامه های قبيح و شرم آور ، از اواخر قرن دوم اسلامی ، با آن همه رسوايی در اجتماع اسلامی آغاز شد ، و روزگار تيره ای را برای مسلمين به تدريج به ارمغان آورد .

هارون الرشيد در ايام حكومت خود « بوزينه ای » را مقام امارت داد آنچنان كه 30 مرد از رجال دربار وی ، ملازم ركاب آن بوزينه بودند . به امر خليفه شمشيری بر كمر او بسته و هر كس كه به خدمت درگاه او می رفت ، دستور داشت دست بوزينه را ببوسد ، قبيح تر از آن اين كه بوزينه هارون زمامدار اسلامی ، بكارت چند دختر را نيز برداشته بود(1) .

هارون در يكی از مجالس طرب و عيش ، چنان بر سر كيف آمد كه دستور داد تا سه ميليون درهم بر سر حضار نثار كنند و بار ديگر كه به طرب آمد دستور داد آوازه خوان مجلس را فرمانروای مصر كنند(2) .

زمامدار واقعی اسلام يعنی اميرمؤمنان علی (عليه السلام) فرمان ايالت مصر را چندی به عهده « محمد بن ابوبكر » آن رجل بزرگ دينی ، و بعد به عهده مالك اشتر كه از بزرگان عاليقدر جهان بشريت بود و برای علی چون علی برای پيامبر بود قرار داد ولی زمامدار غاصب و شهوت پرست بنی عباس ، آوازه خوان شهوت انگيزی را حكومت مصر می دهد . بيچاره امت اسلام كه گرفتار چه نوع حكومتی بود .

« منصور عباسی » كه از جنايتكاران عجيب دوران تاريخ بشر است ، پس از مرگ ، ششصد ميليون دينار ، و « هارون الرشيد » بعد از مردن ، نزديك به نهصد ميليون دينار به جای گذاشت(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مقدمه اصول كافی : 4/12 .







گزارش خطا  

^