فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

دين و علم

علم به معنای دانستن است و يكی از مراتب آن عبارت است از : درك واقعيات و حقايق .

آن كسی كه از معلومات و حقايق استفاده كند ، و آن را در راه به ثمر رساندن انسانيت به كار اندازد ، هم خود به سعادت نزديك شده و هم ديگران را به خوشبختی سوق داده است .

انسان از ابتدا دانشی ندارد ; ولی چون قوه درك علم و دانش در او هست در جستجوی حقايق و كسب معلومات می كوشد .

انسان برای به دست آوردن و هماهنگ شدن با محيط ، محتاج به علم و دانش است ، علمی كه با استمداد آن ، انسان را به مسائل خلقت و نوع زندگی با بركت آشنا كند ، علمی كه ضامن سلامت جسم و روح او گردد ، و وی را بسوی هدف عالی خلقت رهنمون شود ، دانشی كه بر محور فضايل اخلاقی استوار باشد و در تمام برتری ها مانند نوع دوستی ياری نمايد ; نه دانشی كه راه بهتر كوبيدن و غارت كردن را به او بياموزد !

شما نيز قبول داريد كه تعليم يافتگان فرهنگ امروز و مهدهای علمی ، دچار بلاها و خطاهای خانمان سوزی هستند ; زيرا علم در جهان امروز ، از مهمترين عامل بهتر زيستن غافل است و در صورت توجه ، راه درستی را نمی تواند پيشنهاد كند تا در پرتو آن به گوهر ارزشمند حيات حقيقی دست يابد .

بنابراين در ميان تمام مكتب های عالم ، تنها مكتبی كه بشر را به وسيله دانش در راه بهتر زيستن تربيت می كند اسلام است .

در قرآن مجيد كتاب آسمانی اسلام و اخبار و روايات رسيده از رهبران عالی مقام اسلام ، تأكيد فراوانی بر فراگيری و كسب علم و دانش شده است ، آن هم نه دانش محدود و محصور ; بلكه مطلق علمی كه خدمتگذار راه انسانيت است .

اسلام آيين دانش ، عقل ، فطرت ، وجدان و فضيلت است . قرآن برای علم و عالم مقامی بس ارجمند قائل است ، تا جايی كه « دين » در كتاب آسمانی اسلام به محور عقل و دانش استوار است .

قرآن مجيد و روايات ، جمود بر عقايد و انديشه های غلط گذشتگان را ، جنايت بر فطرت بشر و سلب مزيت عقلانی از انسان دانسته و می گويد :

« متابعت از گمان و آراء و افكار و معلومات بسياری از گذشتگان منحرف ، تمسك به چيزی است كه نزد خدا ارزش ندارد »(1) .

هماهنگی دين و علم

كسانی كه ميان دين و دانش جدايی فرض می كنند ، از نوع استدلالاتشان پيداست كه ، دين را درك نكرده و از مفهوم عالی آن بی خبرند .

مراجعه به آثار مهم اسلامی ، يعنی قرآن و كتب معتبر روايی از قبيل اصول كافی ، من لايحضره الفقيه ، الشافی ، الوافی ، محجة البيضاء ،بحارالانوار و . . . كه هر كدام ابواب مفصلی درباره علم و دانش ، از ديدگاه آيات و روايات دارند و همچنين مراجعه به تأليفات گرانبهای دانشمندان اسلامی در طول 14 قرن گذشته ، اجازه چنين قضاوت غير منصفانه ای را به انسان نمی دهد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ( وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِی الاَْرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ )] انعام (6) : 116 [ .

قضاوت بيگانگان

اگر بی خبران در دامن استعمار نبودند ، و اگر تقليد كوركورانه كوتاه نظران از مفاسد و شهوات غرب به ويژه اروپا و آمريكا در ميان نبود ، و اگر صنايع چشم گير آنان عده ای را از خود بی خود نمی كرد ، در حق اسلام نسبت به علم و دانش آنگونه رأی و نظر نمی دادند .

آنان در عالم مستی و بی خبری و در دامن آلودگی ها بدون اين كه به اسلام مراجعه كرده باشند و از سرچشمه پاك آن جرعه ای نوشيده باشند ، با يك دنيا غرور و تكبر ، به نام تمدن و تجدد و به نام فيلسوف و دانشمند ، احمقانه در حق آيين پاك اسلام قضاوت می كنند !

ای كاش اين از خود بی خبران و هرزه های ناتوان و هرزه علف های سبز شده در لجن زار تقليد از غرب ، و قضاوت كننده گان و فرزندان بی سواد تقليد از حيوانات آدم نمای اروپا و آمريكا ، آراء و نظرات خود مخالفان غربی و غرب زدگان مخالف را درباره رابطه اسلام با علم جويا می شدند .

ای كاش می فهميدند كه منبع تمام علوم امروزی و تمدن جهانی ، اسلام است .

ای كاش پيشرو بودن اسلام را در نهضت های حياتی و علمی از زبان آنان بشنوند ; باشد كه از اين خواب خرگوشی كه منشأش كپسول خواب آور هوای نفس و شهوت آنان است ، بيدار شده و به خود بيايند و بيش از اين در راه سقوط جوامع و ممالك اسلامی نكوشند .

او چه می گويد ؟

« گوستاولبون » فرانسوی می گويد :

«تمام جهان بايد رهين منّت اسلام باشد ; زيرا ملت اسلام خدمات ارزنده و شايان تقديری به معارف دنيا نمودند . مراكز علمیِ اروپايی ها عبارت بود از جايی كه در آنجا پاپ ها و سردمداران كليساها به حالت نيمه وحشی زندگی كرده و به بی خطی و بی سوادی خود افتخار می كردند . مدار علوم ما فقط مسلمانان بودند » .

و خلاصه در كتاب پربهای « تمدن اسلام و عرب » می نويسد :

« از نظر خصايص اخلاقی نيز همين اندازه بس كه آنها اروپا را تربيت كرده به شاهراه تمدن و ترقی راهنمايی نمودند . حالت بربريّت اروپاييان تا مدت طولانی ، در واقع بيش از اينها بود كه خود بتوانند آن را حس كنند . البته در قرن يازدهم و بيشتر در قرن دوازدهم احساسات مختصری در مردم پيدا شده ; ولی از همان وقت فقط چند نفر از اشخاص حساس و روشن فكر ، ضرورت اين را حس كردند كه بايد كفن جهالت را دريد و بدون فاصله به طرف مسلمين كه از هر جهت برتر و استادترند متوجه شد و به آنها مراجعه نمود » .

ترجمه متون اسلامی

پس از اين می نويسد :

« همانطور كه بارها در كتاب تذكر داده شده است علوم مسلمانان در اروپا به وسيله جنگ صليبی نبوده ; بلكه از «اندلس» و جزيره «صقليه» و ايتاليا بوده است ، چنان كه در سال 1130 ميلادی دارالترجمه ای در طليطله تحت رياست اسقف اعظم « رايمون » تأسيس شده و تمام كتب مشهور مسلمانان را به لاتينی ترجمه نمود » .

از اين ترجمه ها ، موفقيت كاملی حاصل گرديد ; يعنی چشم های اروپاييان از اين كتب باز شده و دنيای تازه ای به روی خود گشودند .

سلسله اين ترجمه ها تا قرن چهاردهم در جريان بود ، در اينجا نه فقط كتب رازی ، ابن سينا ، ابن رشد را به لاتينی ترجمه نمودند ; بلكه نوشته های جالينوس ، ذيمقراطيس ، افلاطون ، ارسطو ، ارشميدس ، بطلميوس را كه مسلمانان از يونانی ترجمه كرده بودند را به زبان لاتين نقل نمودند .

دكتر « لكلرك » در تاريخ طب خود زياده از 300 كتاب مشهور عربی را ذكر می كند كه تمام آنها به لاتينی ترجمه شده اند .

گوستاولبون می گويد :

« در قرون وسطی اطلاعاتی كه از علوم يونان برای ما حاصل شد ، به وسيله همين ترجمه های عرب بود كه از بركت همين تراجم توانستيم تصنيفات قديمه يونان را به دست بياوريم ، نه از راهب هايی كه نام زبان يونانی را هم نمی دانستند ، بدين جهت می گويم كه ; تمام جهان بايد رهين منت مسلمين باشند كه اين ذخاير گرانبها را از دستبرد حوادث زمانه حفظ كردند »(1) .

متأسفانه بی خبری ملت فعلی اسلام از اسلام ، راه قضاوت های جاهلانه را در حق اسلام برای آنان باز كرده است .

دين پايه گذار علوم گوناگون

نويسنده كتاب « تمدن اسلام و عرب » ، كه خود از بيگانگان است ، در كتاب خود فصول مختلفی را به معرفی علوم و برنامه هايی اختصاص داده ، كه پايه گذار تمام آنها مسلمين بودند و اروپاييان و آمريكاييان پس از زحمات هزار ساله مسلمين ، در مهدهای علمی بر سر سفره حاضر شده ، قرار گرفتند و از بركت آن سفره به چنين ترقيات شگفت انگيزی دست يافتند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تمدن اسلام و عرب : 732 .

اگر بی خبری و غرور زمامداران اسلامی از چند قرن قبل نبود ، ملت اسلام از سفره آماده شده به دست پدرانشان ، در علم و دانش آنچنان بهره می بردند كه امروز تمام عالم در سيطره آنان بود ; ولی دنياپرستی عده ای مغرور و متكبر ، باعث عقب رفتن مسلمين از كنار سفره علم و جای گرفتن بيگانگان بر سر آن سفره شد .

مسلمانان پايه گذاران علوم مختلف

« گوستاولبون » ضمن تحقيقات بسيار ارزنده ای به تفصيل می نويسد :

« مسلمين ، پايه گذاران نظامات عالی اجتماعی ، سياسی ، حقوقی ، قضايی ، جزايی ، تعليم و تحقيق ، فلسفه ، ادب ، تاريخ ، علم رجال ، رياضی ، هيئت ، جغرافی ، دائرة المعارف نويسی در فنون مختلف ، فيزيك ، شيمی ، فن اكتشاف ، اسلحه های آتشين ، اختراع كاغذ ، قطب نما ، طب ، نقاشی ، صنايع مستظرفه ، معماری ، نويسندگی ، فنون مختلف پزشكی و پايه گذاران دانشگاه های مختلف در تمام نواحی اسلام ، به سبكی بسيار عالی و ارزنده ، بودند . امروز تمام علوم و فنون ، مرهون فداكاری و ايثار گذشته مسلمين است . برای اين كه به آثار و اختراعات و پايه گذاری علوم به وسيله مسلمين آگاهی حاصل كنيد ، بايد به دائرة المعارف های علمی و كتاب هايی كه بيگانگان در اين باره نوشته اند مراجعه نماييد .

مسلمين جدّيتی كه در فراگرفتن علوم از خود بروز دادند ، حيرت انگيز به نظر می آيد . البته اقوامی در دنيا يافت می شوند كه می توانند در اين خصوص با مسلمانان هم دوشی نموده و در رديف آنان قرار گيرند ; ولی نمی توان قومی را در اين ميانه پيدا كرد كه در اين امر بر آنها تقدم حاصل كرده باشند .

آنها هرگاه شهری را فتح می كردند ، اولين اقدامی كه از خود نشان می دادند ساخت « مسجد » و « آموزشگاه » بود .

در شهرهای بزرگ ، آموزشگاه های زيادی وجود داشته چنان كه « بنجامن تودل » كه در سال 1173 ميلادی وفات كرده می نويسد : من فقط در اسكندريه 20 آموزشگاه را ديدم كه داير بوده است .

علاوه بر آموزشگاه های عمومی در بغداد ، قاهره، طليطله و قرطبه ، دانشگاه هايی تأسيس كرده بودند كه در آنها لابراتوار ، رصدخانه ، كتابخانه ، و ساير آلات و اداوات تحقيق وجود داشت ، چنان كه در اندلس هفتاد كتابخانه عمومی موجود بوده است .

به موجب اقوال مورخين اسلام در « قرطبه » كتابخانه « الحاكم دوم » 600 هزار جلد كتاب وجود داشت كه 44 جلد آن مخصوص فهرست كتابخانه بوده است ، در اين مورد چه زيبا گفته اند كه : « شارل عاقل » در 400 سال بعد از تأسيس آن كتابخانه ، وقتی كتابخانه دولتی پاريس را تأسيس كرد ، بعد از زحمات زيادی ، فقط توانست 900 جلد كتاب جمع آوری كند ، كه يك ثلث آن كتاب های مذهبی بوده است »(1) .

آن روزها كه هنوز صنعت چاپ اختراع نشده بود و كاغذ به اين ارزانی و فراوانی در دسترس نبود ، بزرگان اسلام كتابخانه های معتبر و معظمی از نظر معارف خواهی و فرهنگ دوستی تأسيس كرده بودند ، كه شمار كتابخانه ها و كتاب هايشان از حد حساب خارج است ، فقط به چند نمونه از آن توجه كنيد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تمدن اسلام و عرب : 557 .

كتابخانه بيت الحكمه بغداد4 ميليون

كتابخانه شاپور10 هزار

كتابخانه الحكمه قرطبه400 هزار

كتابخانه سلطنتی قاهره1 ميليون

كتابخانه دارالحكمه قاهره100 هزار

كتابخانه طرابلس شام4 ميليون

كتابخانه مراغه پس از خرابی مغول چهارصد هزار كتاب را در خود جای داده است(1)

آنان مديون اسلام هستند

« ديونپورت » در كتاب خود كه به نام « محمد و قرآن » منتشر شده است می نويسد :

« علوم رياضی ، طبيعی ، هيئت و فلسفه ، كه در اروپا لانه گرفته است در قرن دهم از اسلام سرچشمه گرفته ، و از آنجاست كه اروپا بايد برای هميشه رهين منت اسلام باشد » .

« رودويل » انگليسی نويسنده بزرگ در مقدمه ترجمه ای كه بر قرآن نگاشته است می نويسد :

« اروپا نبايد فراموش كند كه مديون قرآن محمدی است ; زيرا قرآن بود كه آفتاب علم و دانش را در اروپا طلوع داد » .

« گوته » فيلسوف بزرگ و مشهور آلمانی ، پس از بيان مفصلی درباره اسلام و قرآن می گويد :

« اگر مكتب اسلام اين است پس ما خود مسلمانيم » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاريخ تمدن اسلام : 437 .

« وليز » نويسنده مشهور انگليسی می گويد :

« هر دينی كه با تمدن سير نكند بايد او را به ديوار زد ; زيرا آن سهو و شر و اباطيل است ، دين نيست ، تنها دينی كه امروز با تمدن سير می كند اسلام است ، هر كس می خواهد بداند به قرآن مراجعه كند . قرآن كتابی است دينی ، علمی ، اخلاقی ، تاريخی ، و بسياری از قوانين و احكامش در دنيای امروزی معمول و عملی است . اگر به من بگويند اسلام را تعريف كن می گويم : تمدن »(1) .

اين بود نمونه ای از اعترافات و قضاوت های گروهی از فلاسفه و نويسندگان و استادان و دانشمندان بزرگ بيگانه كه در حق اسلام داشته اند ، و اين آيين را در ميان تمام مكاتب به زنده بودن و برازنده رهبری انسان ها و جوامع ستوده اند . آری ! علم و دانش در آيين اسلام ، قدر و منزلتی بس رفيع دارد و با كمربند ايمان به خدای متعال و روز جزا محصور است تا به انسان و جامعه خدمت كند ، نه اين كه مانند تربيت شدگان فرهنگ های جدای از دين ، همه حالات انسانی را دستخوش تمايلات و شهوات قرار دهند .

قضاوت های ناجوانمردانه

قضاوت های ناجوانمردانه درباره اسلام معلول علل زير است :

1 ـ عدم اطلاع و آگاهی بر احكام و قوانين اصيل اسلام .

2 ـ به خطر افتادن منافع شخصی و مادی عده ای قلدر و مستبد .

3 ـ نقص انديشه و كم خردی در اثر حكومت شهوت بر عقل .

4 ـ تيره بودن آسمان زندگی دينی بر اثر تراكم ابرهای استعمار ، بويژه استعمار فكری و فرهنگی .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسلام در پرتو تشيع : 301 .

5 ـ گسترش افكار صهيونستی .

6 ـ پذيرفتن جدايی بين علم و دين در پرتو تقليد از مسيحيت .

7 ـ تبليغات سوء و اشاعه برنامه های ضد دينی از قبيل فيلم ها و مجلات مبتذل .

8 ـ حكومت های جاير و حفظ منافع آنان در سايه بی دينی و بی فكری ملت ها.

9 ـ بی ميلی به معنويات و سستی ايمان پس از انقلاب صنعتی .

10 ـ عدم تبليغات صحيح برای شناساندن اسلام .

جهان قبل از اسلام

البته برای اين كه بتوان به جنبه سازندگی اسلام پی برد و دريافت كه اسلام عزيز چه منابع و منافع سرشاری از برنامه های مادی و معنوی عايد انسان می كند ، بايد به طور اختصار دورنمای جهان قبل از بعثت نبی بزرگ اسلام (صلی الله عليه وآله) را ترسيم كرد و سپس درتعليماتی كه آن بزرگ مرد آسمانی برای نجات بشر در آن دنيای تاريك آورد ، تعمق و انديشه نمود .

اسلام در زمان ظهور و پيدايش ، با بدترين برنامه ها روبرو بود و در حقيقت با آدميانی مرده و پست در همه عالم مواجه گشت ، ولی به وسيله تعليمات آسمانی و ثمربخش خود از آن دنيای خراب و آلوده ، بهترين جهان و برترين ملت ها را ساخت .

آری ! تاريخ ، عصری در آفرينش ، روشن تر و نورانی تر از عصر اسلام به ياد ندارد . ظهور اسلام در تاريكترين نقطه جهان يعنی عربستان بود . اينك به توضيح و ترسيم اوضاع فيزيكی و سياسی اجتماعی « عربستان » كه اولين جايگاه نزول اين تحفه الهی ( اسلام ) بود توجه كنيد :

عربستان

كشور عربستان شبه جزيره بزرگی است كه قسمتی از آن ريگستان و سه طرف ديگرش درياست . از طرف مغرب به دريای احمر و از مشرق به دريای عمان و خليج فارس و از سمت جنوب به دريای هند منتهی می شود .

گذشتگان ، عربستان را به سه ناحيه تقسيم كرده اند : قسمت شمالی را « حجاز » ، جنوبی را « يمن » و بخش مركزی را « صحرای عربستان » می نامند .

حجاز سرزمينی است مشتمل بر ريگستان و اراضی كوهستانی كه « مكه » و « مدينه طيبه » جزو آن می باشد كه قبل از طلوع خورشيد اسلام فاقد هرگونه تمدن و اخلاق بود .

« يمن » كه در جنوب حجاز واقع است از حاصل خيزترين نقاط آن سرزمين محسوب می گردد . قسمت مركزی كه دارای صحراهای بزرگ و شن زارهای گرم است ، تقريباً غير قابل سكونت می باشد . مردمان شمال و جنوب ، به خاطر حاصل خيزی سرزمينشان ، از خود تمدنی داشته اند و از ساير نواحی عربستان ممتاز بودند . سد « مآرب » كه هنوز نام آن بر سر زبان هاست ، از آثار تمدن آن قوم است كه آن را در قرن دوم پيش از ميلاد ساخته اند ، و مسلم است كه سازندگان آن سد بزرگ از علم هندسه اطلاع داشته اند و دارای همتی ممتاز بوده اند كه توانستند اثر بزرگی چون آن سد را به وجود بياورند .

قرآن مجيد در سوره « سبأ » درباره اين سد می گويد :

« مردم سبا در اثر نعمت زياد و آسايش ، به زندگی تجملی و عياشی و شهوت رانی روی آورده بودند ، آنگاه به علت كبر و غرور و ناسپاسی و طغيان ، مستوجب عذاب الهی شدند . خدای مقتدر سيل « عرم » را بر « سد » ايشان مسلط كرد تا آن را ويران ساخت و مزارع و بوستان های خرم و سرسبزشان را به صحرايی سوزان تبديل كرد و از باغ های انبوهشان جز چند درخت سدر و شوره گر چيزی باقی نگذاشت »(1) .

علت آن كه مردم ناسپاس ، خطاكار و زيان كار « سبأ » از عهده بازسازی سد بزرگ مآرب بر نيامدند آن بود كه خدای توانا آنان را در برابر كردار ناپسندشان به فتنه های داخلی و اختلافات ملوك الطوايفی دچار كرد ، تا از فكر ترميم سد منصرف شدند .

مردمی كه در ناحيه يمن زندگی می كردند ، مشهور به « بنی قحطان » بودند كه پس از واقعه تخريب سد، به عراق ، شام و حجاز كوچ كردند .

روش زندگی مردم حجاز

نسلی كه از يمن رهسپار حجاز شدند از نظر زندگی به دو طايفه « شهرنشين » و « بَدَوی » تقسيم شدند . شهرنشينان همان مردم مكه و مدينه و طايف بودند و بقيه پراكنده شدند و در صحراها سكونت گزيدند . اين مردم به خاطر دوری از يمن ، بويژه نسل های بعدی ، چه شهری و چه بدوی ، از آثار تمدن و اخلاق كلی جدا گشتند .

مردم حجاز كه در وسط عربستان زندگی می كردند ، به حال بدويت و وحشی گری باقی ماندند ; زيرا سرزمين آنان خشك و بد آب و هوا بود و به خاطر سختی راه با مردمان متمدن آن روزگار مربوط نبودند ; به طوری كه جهانگشايان بزرگ دنيا مانند : « رامسيسر دوم » در قرن 14 قبل از ميلاد و « اسكندر مقدونی » در قرن 4 پيش از ميلاد و « ايليوس گالوس » در زمان « اوگوست » امپراطور دوم در قرن اول ميلاد از تسخير حجاز عاجز ماندند .

پادشاهان قلدر ، مستبد و پر قدرت ايران آن روز ، نيز موفق نشدند بر حجاز دست يابند ; از اين جهت مردم حجاز با خاطری آسوده ، به زندگانی بدوی خويش ادامه می دادند و اين يك مسئله طبيعی است كه تا انسان خود را در خطر نبيند به فكر چاره نمی افتد ، و از طرف ديگر چون انسان از نظر طبيعی خودخواه و طالب نام و جاه است ، و ناچار برای به دست آوردن اين برنامه به مبارزه برمی خيزد ، از اين رو عرب های حجاز ، چون با مردم ديگر مرتبت نبودند به جان يك ديگر می افتادند و كاری جز قتل و غارت و خونريزی داخلی نداشتند(2) .

تعصب های جاهلی

اين جنگ های داخلی و تضادها و نزاع های قبيله ای ، در محو كردن اصول انسانی كمك به سزايی نمود ; به طوری كه در همان زمان كه عرب های حجاز ، در چنان حالاتی بسر می بردند « دمتريوس » سردار بزرگ يونانی ، برای تصرف عربستان وارد « پترا » كه يكی از شهرهای قديمی حجاز بود شد ، ساكنين آن ناحيه به او گفتند :

ای سردار بزرگ ! چرا با ما جنگ می كنی ؟ ما در جايی زندگی می كنيم و در سرزمينی سكونت گرفته ايم كه فاقد هر نوع وسائل زندگی است ، و اين برنامه در زندگی ما برای اين است كه سر به فرمان كسی ننهيم ، هدايای ما را بپذير و از تصرف اين سرزمين كه نفعی برای تو ندارد چشم بپوش ، و اگر بخواهی قصد خود را اجرا كنی ما به تو اعلام می كنيم كه بعد از تصرف اينجا دچار مشكلات فراوانی خواهی شد ، علاوه بر اين كه ما از صورت زندگی فعلی دست بردار نيستيم ، اگر پس از جنگ هم عده ای را به اسارت بگيری و با خود همراه ببری نفعی از آنان عايد تو نخواهد شد ; زيرا آنان بعد از اسارت ، غلامانی بدانديش و بدكردار هستند و هرگز حاضر به تغيير دادن صورت معيشت خود نيستند . « دمتريوس » پيام آنان را قبول كرد و از تصرف عربستان منصرف شد(3) .

اميرمؤمنان (عليه السلام) درباره وضع اعراب قبل از اسلام می فرمايد :

« خدای مهربان رهبر بزرگ اسلام را فرستاد تا مردم جهان را از روش های غلطی كه در پيش گرفته بودند بر حذر بدارد ، و او را امين فرامين آسمانی خود قرار داد . در آن زمان شما ای مردم عرب ! بدترين دين را داشتيد و در ناهنجارترين سرزمين زندگی می كرديد ، در بين سنگ های سخت و مارهای گزنده می خوابيديد و از آب تيره رنگ می نوشيديد ، غذای خوب نداشتيد و خون يك ديگر را می ريختيد ، رابطه خود را با نزديكان می بريديد و با آنان جنگ می كرديد ، بت پرستی در ميان شما برپا بود و گناهان و آلودگی ها دست و پای شما را بسته بود »(4) .

عادات و رسوم جاهلی

« هردر » درباره اعراب می نويسد :

« اعراب عادات و رسوم قديمه گذشتگان را محفوظ نگاه داشته و صفات متضاده را با هم جمع كرده بودند ، آنها بی نهايت سركش و خونخوار و بی نهايت هم فرمان بردار ، متكبر و مغرور ، به اساطير و افسانه های پوچ شوق وافر داشتند و گويی مقهور احساسات بودند ، هر گاه خيال تازه ای در دماغ آنان جای می گرفت ، مستعد كارهای خيلی بزرگ می شدند ، از طرفی آزاد ، بخشنده و جسور و از طرف ديگر اسير غضب و سرشار از بی باكی ، و در حقيقت تمام محاسن و قبايح خاندان « سامی » در عرب جمع بود » .

مهم ترين شهر حجاز

پيشتر اشاره كرديم كه اعراب عربستان ، به مرور زمان به دو قسمت باديه نشين و شهرنشين ، تقسيم شدند كه شهرنشينان همان مردم مكه و مدينه بودند . اين تقسيم در عادات و رسوم و اخلاق و كردار مردم عرب تأثيری نداشت .

« مكه » از مهم ترين شهرهای حجاز بود ; زيرا از دورترين نقاط عربستان و از مناطق اطراف برای زيارت می آمدند . شهر مكه در عين اين كه زيارتگاه بود ، خود به خود مركز بازرگانی هم شده بود و به همين دليل قبايل بزرگ و نيرومند آن سرزمين برای تصرف و تسلط بر آن شهر به تكاپو افتادند .

ابتدا فرزندان « اسماعيل » يعنی خود حجازی ها پرده دار كعبه و فرمانروای آن سامان بودند ; اما ديری نپاييد كه طايفه « خزاعه » از يمن به مكه آمدند و در قرن دوم ميلادی فرمانروايی آن ناحيه را از فرزندان اسماعيل گرفتند ، پس از مدت كوتاهی طايفه « عدنان » كه حجازی بودند ، آنها را از پا درآورده و در نتيجه قبيله « كنانه » و « قريش » از طايفه عدنان به وجود آمدند و رياست مكه در دست قريش باقی ماند ، تا اين كه حكومت حجاز به دست مرد مقتدری به نام « قصی بن كلاب » افتاد .

« قصی بن كلاب » اقوام خود را از اطراف به مكه آورد و زمين های بسياری را به آنان واگذار كرد تا برای خود منزل و مأوی بسازند .

پس از قصی بن كلاب « عبد مناف » جانشين او شد ، وی فرزندانی داشت كه « عبد شمس » و « هاشم » از پسران او بودند ، عبد مناف هنگام مرگ ، هاشم را جانشين خود قرار داد . « اميّه » پسر عبد شمس بر عموی خود هاشم حسد ورزيد و اين نخستين دشمنی و اختلافی بود كه ميان خاندان هاشم و اُميّه رخ داد و تا مدت ها ادامه داشت .

پس از مرگ هاشم پسرش « عبدالمطلب » جانشين وی شد . در آن زمان طايفه قريش نسبت به ساير قبيله های حجاز مزيّت و برتری ويژه ای داشت ، اين بود صورتی از وضع شهرنشينی مردم عرب قبل از اسلام .

دشمنی های عجيب و غريب مردم مكه و آزارهای خطرناكی كه از آنان نسبت به پيغمبر اسلام (صلی الله عليه وآله)صادر شد ، نشان می دهد كه شهرنشينی در آداب و اخلاق آنان كمترين تأثيری نكرده بود ; يعنی از شهرنشينی جز نام ، چيز ديگری برای آنان نبود ، به عبارت ساده تر می توان گفت : ظهور اسلام از شهری بود كه شهروندان آن از هيچ كدام از برنامه های انسانيت و آدميت بهره ای نداشتند .

دين حجاز

در آن زمان كه قهرمان توحيد ; يعنی حضرت ابراهيم (عليه السلام) به فرمان خدای متعال فرزند عزيزش اسماعيل (عليه السلام) و مادرش هاجر (عليها السلام) را در نقطه ای بی آب و علف منزل داد ، آب زمزم از بركت وجود اسماعيل جوشيد و همين امر سبب شد تا جمعی از باديه نشينان به آن مركز كوچ كنند .

مدتی بعد حضرت ابراهيم (عليه السلام) مأموريت يافت تا با كمك فرزندش خانه كعبه را بنا كند . با ساخته شدن خانه حق ، شالوده شهر مكه ريخته شد ، آنگاه از نسل اسماعيل فرزندی به وجود آمد به نام « عدنان » كه جد اعلای عرب های عدنانی است .

بت پرستی و پايه گذاران آن

طايفه عدنانی ابتدا پيرو آيين حنيف ابراهيم (عليه السلام) بودند ; ولی كم كم با پيش آمدن حوادث ناگوار ، وضع آنان تغيير كرد و زمينه بت پرستی برای آنان فراهم آمد . پس از پيش آمدن آن حوادث ، بت پرستی ، مذهب رسمی عربستان شد .

عده ای از تاريخ نويسان ، پايه گذار بت پرستی را در حجاز « عمر وبن لحی » دانسته و می نويسند : وی سفری به « شام » رفت و از آنجا به « مآب » و از آنجا به « لقاء » آمد . در آنجا جمعی از طايفه « عمالقه » را ديد كه بت می پرستيدند ، وقتی از آنان در اطراف خاصيت بت سئوال كرد گفتند : اين بت ها ما را ياری می كنند و برای ما باران می آورند ، او نيز از آنان تقاضای بتی كرد و آنان « هبل » را به وی دادند ، آن را به مكه آورد و مردم را به پرستش آن تشويق كرد(5) .

كم كم دامنه بت پرستی توسعه يافت ، تا حدی كه بُت هايی به شكل حيوانات ، گياهان ، انسان ، فرشته ، جن و ستارگان ساخته شد و حتی بعضی از جمادات هم مورد پرستش قرار گرفتند .

رواج بت پرستی در عربستان به جايی رسيد كه هر خانواده ای برای خود بت جداگانه ای انتخاب كرد، و هنگام سفر با آخرين كسی كه وداع می كرد بت بود و در بازگشت از سفر قبل از ملاقات با اهل خانه به ديدن و زيارت بت خود می شتافت(6) .

شرح مذاهب ساختگی عربستان احتياج به تأليف جداگانه ای دارد ; زيرا در آن سرزمين پس از رواج بت پرستی ، هر خانواده ای دارای مرام جداگانه ای بود .

تعدد خدايان در عربستان عجيب و غريب بود ، به همين سبب افكار و آراء مردم عرب نسبت به مفاهيم عالی معنوی ، در سطح بسيار پائينی قرار داشت .

در بهترين و پاك ترين مركز عالم يعنی « كعبه » هر قبيله ای به نام خود بت اختصاصی داشت كه جمعاً 360 بتی كه مورد پرستش قبائل بود قرار داشت .

مذاهبی نيز كه در عربستان رنگ خدايی داشتند ، مانند آيين يهود و مسيح ، در آن سرزمين به رسواترين وضع و آميخته با خرافات و اوهام تغيير شكل داده بودند .

در عربستان از خانه گرفته تا بيابان و از كعبه تا ساير اماكن ، انباشته از خدايان ساختگی بود . بر اثر اين وضع ناهنجار معلوم است كه مردم آن سرزمين از نظر آراء ، عقايد ،افكار و رسوم دچار چه بدبختی هايی بودند .

حكومت

در ممالك ديگر ، غير از عربستان قبل از اسلام ، اگر چه وضع حكومت ها بر پايه قدرت و استبداد و قلدری يك شخص قرار داشت ; امّا تا اندازه ای « حكومت » با روش مخصوصی به دست افراد زير نظر حاكم مستبد اداره می شد و بالاخره حكومت ، حكومت واحدی بود و روابط سياسی و اقتصادی بين حكومت ها به صورتی معين برقرار بود .

اما در عربستان حكومت واحدی وجود نداشت ، در قسمت باديه نشينان در هر قبيله يك نفر به نام امير انتخاب می شد و او در آن قبيله در تمام زمينه ها دارای اختيار تام بود ، و اگر چند قبيله می خواستند حكومت واحدی تشكيل دهند ، در صورتی بود كه بخواهند به عنوان تجاوز و قتل و غارت به گروه های ديگر حمله كنند كه از ميان چند طايفه به حكم قرعه يك نفر به امارت آن چند طايفه منصوب می شد .

امّا شهر مكه و مراكز ديگر ، تابع يك امير بودند ، مثلاً در شهر مكه مردی به نام « تابع » فرماندار و پرده دار خانه كعبه بود و هر قبيله ای كه به منصب پرده داری می رسيد قهراً حكومت مكه از آن او بود .

بازرگانی و تجارت

مركز بازرگانی و تجارت اعراب شهر مكه بود ، از آن رو برای پيشرفت تجارت ، راه ها را برای توسعه كار از هر جهت هموار می كردند ، تا مسافران بيشتری به سوی مكه جلب شوند و سود زيادتری عايد آنان گردد ، از اين گذشته چون معبودهای ساختگی آنان در مكه قرار داشتند ، بهترين وسيله جلب مسافران زيارت خدايان قلابی بود .

در نزديكی شهر « طايف » نيز بازاری بنام « عكاظ » قرار داشت كه قبايل حجاز در ماه های حرام به آنجا می آمدند و در نخلستان های عكاظ چادر می زدند و مشغول داد و ستد می شدند و طايفه قريش برای اين كه مشتريان بيشتری جلب كنند ، آنجا را نمايشگاه شعر و ادب و خطابه سرايی قرار داده بودند ; در نتيجه هر سال گروه زيادی برای اظهار فضل و كسب شهرت و تجارت به آنجا می آمدند .

گروه زيادی از مردم عربستان هم از راه قمار ، ربا ، دزدی ، غارت ، ستمگری و از راه های نامشروع امرار معاش می كردند .

« دورژه » می نويسد :

« اعراب قبل از اسلام ، موقع دستبرد به هر قافله ، چنين تصور می كردند كه اموالی را كه به غارت می برند يك قسمت از همان اموالی است كه هنگام تقسيم نعمت های دنيا از طرف طبيعت بايد به آنها تعلق می گرفت . آنان كمين كردن و قافله زدن را با جنگ يكسان می دانستند و اموالی را كه به زور شمشير غارت می كردند در نظرشان غنيمت شمرده می شد ، لخت كردن مسافران ، نزد اعراب بدوی همان قدر مردانگی و افتخار محسوب می شد كه ما يك شهر را فتح و يا يك ايالت را به تصرف خود درآوريم »(7) .

اخلاق و رسوم

به طور كلی مردم هر جامعه ای اخلاق و مبانی اخلاقی را طبق آنچه خود می انديشند و رسوم و عرف و محيطشان آن را تأييد می كند تفسير می نمايند .

در نظر مردم جزيرة العرب نيز اخلاق و مبانی آن به نوعی خاص تفسير می شد ، به عنوان مثال: غيرت ، شجاعت و مروت را بسيار تمجيد می كردند و آن را می ستودند ; ولی مفهوم شجاعت در نظر آنها عبارت بود از سفاكی و زيادی كشته شدگان و غارت بيشتر ! ! و غيرت در نظر آنها طوری تفسير می شد كه دختركشی از مراتب عالی و نهايی غيرتمندی بود ! وفا و يگانگی را در اين می ديدند كه هم پيمان يا فرد قبيله خود را در بروز هر حادثه ای جانبداری كنند خواه حق باشد يا نباشد .

« اوليری » در كتاب « عرب قبل از پيغمبر اسلام » درباره روحيه مردم عرب می نويسد :

« آنها نمونه طمع و ماديات بودند ، به هر چه می نگريستند از لحاظ ماديات و منافع ، آن را بررسی می كردند . هميشه برای خود يك نوع شرف و برتری نسبت به سايرين تصور می نمودند . آزادی را بی نهايت دوست داشتند ; لذا از هر چيزی كه آنها را محدود می كرد متنفر بودند» .

« ابن خلدون » درباره آنان می نويسد :

« باالفطره وحشی و يغماگر و مفسد بودند ، از تمدن و علم به دور و به خرافات و موهومات معتقد و متمسك بودند . عقل اعراب جاهلی آنقدر جمود داشت كه روابط بسياری از اشياء را درك نمی كردند ! به همين جهت خرافات بسياری بين آنها رايج بود ، به عنوان مثال: برای رفع سردرد ، استخوان مرده به گردن می آويختند ، تنها به همين دليل كه از دير زمان معمول شده بود . رسم قبيلگی ، منطق متبع آنها بود ; اما در صحت و سقم اين رسم انديشه نمی كردند »(8) .

اعراب جاهلی از نظر فردی و اجتماعی ، بويژه در تربيت خانوادگی ، فاقد كليه اصول و مبانی عالی انسانيت بودند و در قساوت و بی رحمی و خونريزی سرآمد مردم آن روزگار محسوب می شدند .

وقتی يكی از افراد قبيله به قتل می رسيد ، برای انتقام گرفتن ، خونريزی ، كشت و كشتارهای زيادی در ميان آنان واقع می شد . اين وضع ادامه داشت تا پس از اين كه طرفين ، قوای خود را از دست می دادند ، به تنگ آمده و با هم آشتی می كردند و به جای قصاص به ديه دادن تن می دادند .

زنده بگور كردن دختران و اولين قاتل دختران

دنيای عرب آن چنان فاقد اخلاق بود كه حتی ريشه محبت و عاطفه پدران نسبت به فرزندان در دل آنان خشك شده بود ، تا جايی كه دختران بی گناه خود را زنده به گور می كردند ! اولين قبيله ای كه در زنده به گور كردن دختران اقدام كرد طايفه « بنی تميم » بود .

هنگامی كه آن طايفه با حكمران خود « نعمان بن منذر » بنای مخالفت گذاشتند ، نعمان با لشكری انبوه بر سر آنان تاخت و شكست سختی بر آن قبيله وارد آورد ، اموالشان را مصادره و دخترانشان را به اسيری گرفت .

بعد از مدتی نمايندگان قبيله بنی تميم به حضور او شتافتند و تقاضای بازگرداندن دختران خود را نمودند ; ولی از آنجا كه برخی از آنان در زندان نعمان ازدواج كرده بودند ، حكومت نعمان بن منذر ، آنان را مخيّر كرد كه يا با شوهران خود بسر ببرند و روابط خود را با پدران قطع كنند و يا طلاق گرفته به وطن بازگردند .

دختر « قيس بن عاصم » محيط زندگی با همسرش را اختيار كرد ، قيس كه يكی از نمايندگان بنی تميم بود ، از اين پيش آمد آزرده خاطر شد و با خود پيمان بست كه پس از آن دختران خود را در آغاز زندگی نابود كند .

اين رسم به تدريج به قبايل ديگر سرايت كرد و در ميان آنان به شكل عقيده ای ريشه دار مرسوم شد .

پس از بعثت نبی بزرگ اسلام (صلی الله عليه وآله) روزی قيس به محضر آن حضرت آمد ، يكی از ياران رسول خدا (صلی الله عليه وآله) از دختران وی سؤال كرد وی در پاسخ گفت : تمام دختران خود را زنده به گور كردم و از اين عمل خود ، كوچك ترين ناراحتی احساس نكردم ! مگر يك بار و آن وقتی بود كه آماده سفر شدم ، ايام وضع حمل همسرم نزديك شده بود ، قبل از تولد فرزندم به سفر رفتم مسافرتم طول كشيد پس از بازگشت از سفر جويای نوزاد جديد شدم همسرم گفت : بنا به عللی فرزندمان مرده به دنيا آمد ; ولی چون دختر زاييده بود از ترس اين كه مبادا او را نيز زنده به گور كنم او را به خواهرانش سپرده بود تا در دامن آنان بزرگ شود .

سال ها گذشت تا دخترم به سن نوجوانی رسيد من هنوز كوچك ترين اطلاعی نداشتم .

روزی در خانه بودم ناگهان دختری وارد خانه شد و جويای مادر خود شد ، پرسيدم اين دختر زيبا از كيست ؟ مادر در حالی كه اشك در ديدگانش حلقه زده بود گفت : اين دختر توست ، همان دختری كه هنگام سفر طولانی تو به دنيا آمده بود و من او را از ترس ، پنهان كرده بودم . همسرم تصور كرد من از وضع فعلی دخترم خوشنودم ; ولی مطابق پيمان و عهدی كه داشتم ، دست دختر را گرفته به محل دوردستی بردم و در صدد حفر گودالی برآمدم ! هنگام كندن زمين ، دختر از من پرسيد : پدر ! منظورت از كندن زمين چيست ؟ جوابی ندادم و پس از اتمام كار دست او را گرفته كشان كشان ميان گودال قرار دادم و خاك به سر و صورت او ريختم و به ناله دلخراش وی توجهی نكردم ! ! او همچنان ناله و فرياد می زد و می گفت :

پدر جان! مرا زير اين همه خاك پنهان می كنی و در اين گوشه تنها می گذاری و بسوی مادرم برمی گردی ؟ اما من به ناله های جگر سوزش گوش نكردم ، آن مقدار خاك برويش ريختم تا اطمينان حاصل كردم كه از دنيا رفت ، اين تنها موردی بود كه دلم سوخت ! !

چون سخن قيس بدين جا رسيد ، در حالی كه ديده گان رسول گرامی اسلام (صلی الله عليه وآله) پر از اشك شده بود فرمود :

اِنَّ هذِهِ لَقَسْوَةٌ مَنْ لا يَرْحَمْ لا يُرْحَمْ(9) .

« اين عمل از سنگدلی است كسی كه رحم و عاطفه نداشته باشد مشمول رحمت قرار نمی گيرد » .

برخی از نويسندگان در ذيل اين داستان نوشته اند : قيس بن عاصم حدود 9 دختر خود را در جاهليت زنده بگور كرد(10) .

آشفتگی در زندگی

وضع اخلاقی عرب به جايی رسيده بود كه دارای يك زندگی آشفته بودند ، خونريزی و جنگ های پی درپی كه بيشتر بر سر عقايد خرافی و رسومات جاهلی صورت می گرفت ، در ميان آنان ريشه دوانده بود و به خاطر سفارش پدران به فرزندان برای مقابله با قبايل ، زندگی آنان به صورت رسوا كننده ای درآمده بود .

آيين صحرانشينی كه بر اثر عدم وسايل زندگی و طمع و حرص به جمع آوری مال و كينه ها و بی اعتنايی به برنامه های اصيل ، تشكيل می شد ، آن ملت را به قتل و غارت وادار می كرد ، تا جايی كه سرزمين جزيرة العرب سرزمين صيد و جنگ و قتل و غارت بود و هيچ كس خود را از شبيخون و تهاجمِ ناگهانی در امان نمی ديد .

ازدواج

قبل از هر چيز بايد دانست كه عمل نامشروع زنا در نظر اعراب زمان جاهليت زشت نبود ، بسياری از مردان برای خود چند رفيقه داشتند و زنان نيز دارای چند دوست بودند .

اعراب در زمان جاهليت گاهی زنان خود را مجبور به زنا می كردند تا از آن طريق سودی عايدشان گردد .

ابن عباس می گويد :

« اعراب كنيزان خود را مجبور به اين عمل می كردند و درآمد آن را می گرفتند »(11) .

مردم زمان جاهلی دارای نكاح های مختلفی بودند كه اقسامی از آن ، از نظر خوانندگان عزيز می گذرد :

1 ـ ازدواج معمولی : در آن عصر مانند ساير دوران ، مردی دختری را برای همسری انتخاب می كرد ، پدر دختر برای فرزندش مهريه قرار می داد و او را به آن مرد تزويج می كرد .

2 ـ ازدواج پرچمی : زن هايی بودند كه برای استفاده عموم ، خود را در معرض قرار می دادند و برای راهنمايی و جلب توجه مردم بالای منازل خود پرچم هايی نصب می كردند تا هر كس بخواهد ، بدون مزاحمت به منزل آنان برود .

3 ـ ازدواج استبضاع : هنگامی كه زن از قاعده زنانگی پاك می شد ، شوهرش او را نزد هر كس كه می خواست می فرستاد و دستور می داد با او همبستر شود ، پس از آن ، شوهر با زن همبستر نمی شد تا آثار حمل زن از مرد بيگانه روشن شود ، سپس به خود اجازه همبستر شدن می داد ، اين تأخير در ميان قوم برای آن شوهر دليل نجابت بود .

4 ـ ازدواج بدل : هر كس از اعراب جاهلی كه زن ديگری را می پسنديد حق داشت به آن مرد پيشنهاد معاوضه كند ; يعنی زن خود را به او بدهد و زن طرف مقابل را برای خود بردارد ، مدت معاوضه هم طبق تمايل طرفين بوده و زنان سيه بخت در اين ميان يك وظيفه بيشتر نداشتند و آن تسليم بدون قيد و شرط بود .

داستانی از جاهليت

« ابو مالك فزاری » كه يكی از بزرگان و رهبران قبايل عرب بود ، با شنيدن اوصاف پيامبر عاليقدر اسلام (صلی الله عليه وآله) مشتاق زيارت آن حضرت شد ، به همين منظور بسوی مدينه حركت كرد ، چون به در خانه پيامبر اسلام رسيد بدون اجازه و در كوفتن وارد خانه شد ، عايشه كه يكی از همسران پيغمبر بود نزديك حضرت نشسته بود ، حضرت با لحنی متغير به ابومالك فرمود : چرا بدون اجازه وارد شدی ؟ ابو مالك گفت: برای بزرگان قوم اجازه گرفتن ننگ است و من برای ورود به هيچ خانه ای اجازه نگرفته و نمی گيرم ! حضرت فرمود : اين اخلاق ناپسند از رسوم جاهليت است ، حكم اسلام غير از اين حكم است ; سپس اين آيه را تلاوت فرمود :

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا ذلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ )(12) .

« ای اهل ايمان ! به خانه هايی غير از خانه های خودتان وارد نشويد تا آنكه اجازه بگيريد ، و بر اهل آنها سلام كنيد ، [ رعايت ] اين [ امور اخلاقی  ]برای شما بهتر است ، باشد كه متذكّر شويد » .

ابو مالك كه اين ناراحتی را برای پيغمبر بزرگ تصور نمی كرد ، برای تسكين آن حضرت عرض كرد: چرا ناراحت شديد ؟ آيا به خاطر آن بانويی بود كه نزديك شما نشسته بود ؟ اگر می خواهيد به نفع شما از زيباترين زنان ( كنايه از زن خودش بود ) پياده شده تو نيز پياده شوی ( يعنی همسران خود را با يك ديگر عوض كنيم ) حضرت فرمود : اين روشِ زشتِ ايام جاهليت است و در اسلام ممنوع و حرام می باشد ، هنگامی كه ابومالك بيرون رفت عايشه پرسيد : اين مرد كه بود ؟ فرمود : اين مرد با همه حماقتش فرمانروای بزرگ قومش بود(13) .

5 ـ ازدواج اشتراكی : عده ای از جوانان عرب ، كه گاهی تعدادشان به ده نفر می رسيد ، زنی را مشتركاً گرفته و با او همبستر می شدند . پس از وضع حمل آنان را احضار می كرد و می گفت: می دانيد چه كرده ايد ؟ از ميان آنان يك نفر را انتخاب می كرد و فرزند را به او منتسب می نمود و می گفت : اين فرزند توست نام او را هر چه می خواهی بگذار .

6 ـ ازدواج شغار(14) : اعراب جاهلی زنان و دختران خود را ، گاهی به عنوان مهريه زن ديگر قرار می دادند ; به اين صورت كه شخصی دختر يا خواهرش را به ديگری می داد كه متقابلاً شخص ديگر خواهر يا عيالش را به ازدواج او درآورد مهريه در اين ازدواج زنان و دختران بودند .

ازدواج های ديگری نيز در عربستان مرسوم بود كه در كتاب های تاريخی مفصل ذكر شده است(15) .

ايران و روم

در زمان ظهور اسلام نه تنها عربستان در همه زمينه ها گرفتار مفاسد و بدبختی بود ; بلكه تمام كشورهای جهان ، دچار تيره بختی و سيه روزی بودند .

در آن زمان دو كشور پهناور « ايران » و « روم » كه از نظر قدرت سرآمد همه كشورهای جهان بودند ، از نظر اوضاع روحی و اخلاقی ، مردم هر دو كشور ، كمتر از ملّت عربستان نبودند ، البته در يك بخش مختصر نمی توان برنامه های آنان را منعكس كرد ; ولی برای آگاهی شما خواننده عزيز به طور اختصار به برنامه های آنان اشاره می شود :

لذت گرايی حاكمان

در آن زمان خوشگذرانی ، خودخواهی ، استعمار كردن و به استثمار درآوردن ملت های ضعيف ، دو دولت ايران و روم را فراگرفته بود .

دريای تمدن ساختگی ، ايرانيان و روميان را فريب داده و آنان را در تمام خود فرو برده بود . پادشاهان ايران ، قيصرهای روم و فرماندهان ارتش هر دو كشور در غفلت بودند ، و مانند گرمازدگان در حال تحير بسر می بردند و همّتی غير از رسيدن به لذت و خوشگذرانی و خودخواهی نداشتند .

روم و ايران از هر جهت غرق در لذت و خوشگذرانی بودند ، به عنوان نمونه: « پرويز » شاه ايران دوازده هزار زن ، برای انواع برنامه های شهوانی ، و پنجاه هزار اسب داشت ، و وسايل خوشگذرانی وی ، از كاخ های آسمان خراش و ساير وسايل ، هر بيننده ای را مبهوت و متحير می نمود .

كتاب ارزشمند « اسلام و عقايد و آراء بشری » می نويسد :

« اختلاف طبقاتی بی رويّه و بی حساب ، كه سبب تشكيل جمعی كاخ نشين و گروهی بی شمار كوخ نشين شده بوده ، می تواند معرف اخلاق و عواطف كشور روم باشد . ضعفا و بيچارگان ، اضافه بر زجر و تنگدستی و سربازی اجباری ، ناگزير بودند خراج و ماليات های گزاف بپردازند ، خرج كلان سرداران لشكر ، نجبا ، اشراف و امپراطوری وسيع را بر دوش ناتوان خود به هر صورت و هر زحمت بگيرند ، چرا كه طبق فرمان مستبدانه امپراطوری ، اندك سرپيچی و تمرّد از دستورات ، مساوی با مرگ و نيستی بود »(16) .

« مكاريوس » كه يكی از نويسندگان مشهور است درباره ايران قديم می نويسد :

« تاريخ ، نمونه خوشگذرانی شاهان ايران را كه از هديه ها و ماليات های سرزمين های مابين خاور نزديك و خاور دور استفاده می كردند ، و در ناز و نعمت فرو رفته بودند ، به ياد ندارد » .

در كتاب « عقايد و آراء بشر » درباره اختلافات طبقاتی مردم ايران قبل از بعثت پيغمبر (صلی الله عليه وآله) آمده است :

« جامعه در ايران ، مانند ساير ممالك گذشته ، فقط از طبقات ممتاز تشكيل می شد و بيشتر مردم كه از طبقه غير ممتاز بودند ، در شمار جامعه و ملت به حساب نمی آمدند . جامعه دوران ساسانی را نجبا ، مغان و اميران لشگر تشكيل می داد ، و وزيران و دبيران هميشه از ميان نجبا انتخاب می شدند . بقيّه ملت ، يعنی صنعتگران و كشاورزان و توده مردم ، تنها در مواقع پرداخت ماليات و سربازی و بيگاری به كار می آمدند . كارگزاران حكومت ، نسبت به مردم اختيار تام داشتند و به ويژه بر طبقات زارعين و توده مردم تعدی روا می داشتند ، اما آنان مردمی متحمل بودند و بر اين شيوه خو گرفته و هر نوع تعدی را از ترس جان و مال خود تحمّل می كردند ! ماليات ديوانی و تحميلات نظامی و بيگاری وخدمات اجباری در مؤسسات دولتی بيش از همه به دهقانان متوجه بود »(17) .

منصب ها و ماليات ها

در ايران منصب های دولتی در اختيار صاحبان ثروت و قدرت بود .

ماليات های جديدی كه وضع می شد ملت ستمديده را ناتوان می كرد ، به دنبال اين تعدی و تجاوز طبقه كشاورز از زراعت خود دست برمی داشت و به دِيْرها پناه می برد تا از بار ماليات سنگين و خدمت به ارتشی كه فايده ای برای ملت نداشت راحت شود .

در آن دوران خوشگذرانی ، جنايت و كسب های نامشروع رواج داشت . نويسنده « ايران در عهد ساسانيان » در كتابش می نويسد :

« كشاورزان ايران به مصيبت بزرگی گرفتار شده بودند و هميشه در زمين های كشاورزان خود بسر می بردند و بدون مزد استخدام می شدند و به هر عملی وادار می گرديدند » .

كشورهای ديگر

كشورهای ديگر عالم مانند يونان ، چين ، هندوستان و تمام مراكز ديگر نيز در جهالت و تاريكیِ پستی بسر می بردند و قبل از ظهور اسلام ، از نظر اوضاع كلی ، همانند جزيرة العرب و ايران و روم بودند .

يهوديان در عراق و شام دست به كشتار وحشيانه ای می زدند ، و يعقوبی ها در مصر بساط خونريزی به پا می كردند .

حكومت های جهان در حكمرانی خود ، روش استبدادی عجيبی داشتند ; به دنباله اين گونه حكومت ها ، مردم شهرها در حفظ جان ، عرض ، ناموس و خون خود سرگردان بودند !

دستگاه قضاوت در همه دنيا ، در برابر مردم و شكايت آنان ، كر شده بود و اين ناشنوايی بر حيرانی و سرگردانی مردم می افزود .

كشاورزان فكر می كردند كه استبداد حكام ، و ناشنوايی دستگاهِ دادرسی را نمی توان تغيير داد ، بنابراين بايد خودكشی كرد ; از اين جهت مرگ را بر زندگی ترجيح می دادند ! !

كشور شام

« شام » نيز همانند ديگر مستعمرات ايران و روم ، به دنبال رهبران خود بسوی خوشگذرانی و خودخواهی سرعت می گرفت . برنامه رهبران خوشگذران شام و معاونين آنان و مجالس درباريان ، با تمام وسايل عيش و نوش مجهز بود .

خلاصه جهان قبل از اسلام ، جهانی پر از اضطراب و جنايت ، محيطی غرق در گناه و فساد ، جامعه ای افتاده در ورطه هلاكت بود كه راهی به سوی شقاوت و جهنم داشت .

وضع عمومی جهان قبل از اسلام

هنگامی كه رسول گرامی اسلام مبعوث به رسالت شد ; عالم گرفتار زلزله اقتصادی بود ، كه اركان آن را به سختی می لرزاند ، و به طوری كه اگر در دنيای آن روز سرمايه ای بود قابل بهره برداری نبود .

آن مرد الهی از همان دريچه نگاه انبيا ; يعنی بدون توجه به مال و حب جاه و شهوت به جهان نگريست ، و انسانيت را در بستر مرگ ديد . آن رادمرد آسمانی می ديد آدميزاد بر اثر ضعف فرهنگ عقلی بر سنگ ، آب ، درخت ، چوب ، ماه و ستاره ، خورشيد ، و چيزهای ديگری كه نمی تواند نفع و ضرر خود را كنترل كند سجده می نمايد .

آن بيداركننده يگانه ديد انسان انديشه خود را از دست داده و بديهيات را درك نمی كند و مسائلی را كه احتياج به انديشه و تفكر دارد ، در اثر تغيير برنامه های فكری ، محتاج به تفكر نمی داند ، جايی كه بايد يقين كند شك و جايی كه بايد شك كند يقين می نمايد .

ذائقه روح بشر عوض شده بود ; به طوری كه تلخ را شيرين و بد را خوب و غذای غير قابل هضم را قابل هضم می دانست ، و چون حس معنوی خود را از دست داده بود نسبت به دشمن ستمگر بدبين نبود و دوست اندرزگو را دوست نمی انگاشت .

در آن دنيای عجيب گرگان ، چوپانِ گوسپندان ، و دشمن های خونخوار قاضی و مجرمان و خيانتكاران آبرومند و اهل ثروت ; اما افراد شايسته اجتماع از دنيا محروم و به ستمگری معرفی شده بودند.

در جهان قبل از اسلام ، منكرات ، معروف جلوه می كرد و عادت های زشت گريبان بشر را گرفته و نزديك بود انسانيت سقوط كند .

آن حضرت می ديد شراب خواری سرتاسر جامعه های آن روز را فرا گرفته ، تجاوز به ناموس و قماربازی علنی شده ، رباخواری و غصب اموال ديگران و طمع به مال و ناموس مردم از قباحت و زشتی افتاده است .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله) ديد شاهان و اميرانی بر ملت ها حكومت می كنند كه زمين و طبيعت را ملك خود دانسته ، و مردم ستمديده را بنده گان خود می دانند ، و به جای خدای جهان آفرين ، ديرنشين ها پرستش می شوند .

آن حضرت می ديد اربابان كليسا اموال مردم را بی جهت تصاحب می كنند و انسان ها را از صراط مستقيم باز می دارند .

در آن دوران شجاعت به خونريزی و كشته شدن ، سخاوت به اسراف و تبذير ، و مناعت طبع جای خود را به غرور و تكبّر داده بود . قدرت فكری بشر كه بايد معطوف مسائل معنوی می شد صرف تردستی و خدعه شده و عقل وسيله ابتكار و اختراع جنايات و ايجاد وسايل شهوت رانی شده بود(18) .

در چنين دنيای عجيبی ، رسول بزرگ اسلام مأموريت يافت تا برای نجات نوع بشر به پا خيزد ، و يك تنه كشتی طوفان زده بشريت را به ساحل نجات باز گرداند .

او مأموريت يافت تا روح آدميان را از آن همه آلودگی برهاند ، و عقول انسان ها را از پس پرده اوهام ظاهر كند ، و آدميان را از خواب سنگين غفلت بيدار كرده و با دميدن نسيم وحی ، همه را از مستی به هشياری بازگرداند .

نبی بزرگ اسلام (صلی الله عليه وآله) به فرمان خدای متعال به وسيله مقررات عالی اسلامی ، سازنده زندگی برتر و بهتر انسان بود ، روح انسانيت را از آلودگی ها نجات داد ، و تمام دشمنی ها و كينه توزی ها و قتل و غارتگری ها را مبدل به دوستی ، صلح و صفا نمود .

بنيان اسلام بر پايه برنامه هايی استوار بود كه توانست ، عالم تاريك را به جهانی نورانی مبدل كند و بشر مرده را زنده نمايد . بديهی است كه اين سازندگی مخصوص به زمان معين و مكان مشخصی نيست ; بلكه در تمام ادوار و اعصار ، اسلام روشنگر محيط و سازنده انسان هاست .

غفلت ، خسارت و مرگ معنوی

محيط اسلامی و مردم مسلمان ، هميشه هم آغوش نيك بختی و سعادتند و دور افتادگان از اسلام ، هميشه دچار انحرافات روحی ،اخلاقی و قرين بدبختی و مفاسدند .

با اين حساب ، اگر خوانندگان عزيز با دقت به دنيای كنونی نظری بيندازند ، وضع موجود را ، از نظر روحی ، اخلاقی ، اقتصادی ، حكومتی ، تربيتی ، نظامی و مفاسدی مانند حكومت ، تربيت ، خونريزی ، دوری از حقايق اصيل معنوی ، اوضاع تأسف بار ناموسی و آلودگی به گناه و فساد ، كمتر از روزگار قبل از بعثت نمی يابند .

توجه به تمدن ماشينی ، و غفلت از تربيت الهی و انسانی ، مايه نجات و سعادت نيست . انسانی كه فاقد دين و تربيت صحيح دينی است ، هميشه سازنده دنيايی مشابه دنيای جاهليت است ، جاهليتی كه تمام حقوق بشر را پايمال و اساس انسانيت را ويران می نمود .

در اينجا بايد گفت : برای نجات از اين برگشت به جاهليت ، كه در قرون اخير در تمام برنامه های زندگی سايه انداخته و گسترش روزافزون دارد ، بايد به اجرای فرامين اسلام روی آورد ، و به وسيله نورانيت آن به زندگی بشريت نور بخشيد .

ممكن است عده ای با انگيزه تقليد از برخی مغروران جهان بگويند : جهان امروز ، جهان علم و دانش است و ديگر دوران دين سپری شده و نمی توان به وسيله آيين الهی به شاهراه ترقی و تعالی رسيد ، و چون راه دين راهی است جدای از علم ; چگونه می توان در جهان دانش و علم ، زير سايه دين قرار گرفت ؟ !.

در جواب اينان كه خوشبختانه قضاوتشان محصول بی خبری و معلول نفهمی و يا كج فهمی است ، بايد گفت : چند قرن است علم با پيشرفت حيرت انگيزش بر سر ملت ها سايه انداخته و فرهنگ جديد و موجود جهان وسايل دانش اندوزی مردمان را ، از هر طريق ، آماده كرده است ; حال پرسش ما اين است كه : علم امروز با تمام گستردگی و پيشرفتی كه دارد ، در راه تربيت و درمان دردهای لاعلاج روحی انسان ها ، كدام موفقيّت را كسب كرده است ؟ آيا چند قرن بس نبود كه علم مردم را تربيت كرده و به سوی خوشبختی رهنمون نمايد ؟ پس چرا خوشبخت نكرده و روز به روز بر بدبختی و اضطراب ، ناامنی و فساد در جهان افزوده می گردد ؟

ديگر اين كه تمام بزرگان و دانشمندان غرب و شرق به نقص علمی خود معترفند و همه يك صدا می گويند : مجهولات ما در برابر شگفتی های عالم و دانش كلی ، مانند عدد بی نهايتی است در مقابل صفر ; يعنی پديده های علمی ، معلومات بشری و دانستنی های انسانی را ، از روزگار پيدايش بشر تا به امروز معادل صفر ; يعنی هيچ می دانند ، و مجهولات و دست نايافته های خود را عدد بی نهايت ; پس چگونه با كمی اطلاعات و معلومات و وجود اين همه مجهولات ، می توان ادعا كرد كه راز و رمز سعادت در دنيا ، به طور كامل علم است و احتياج به دين نيست ، آن هم دينی كه از هر جهت كامل و در هر عصری از اعصار و قرون ، جواب گوی تمام احتياجات بشری ، در تمام زمينه های مادی و معنوی است ، چنانچه در سطور قبل ملاحظه كرديد .

بايد به اين بی خبران گفت : اين گفتار شما ، حاصلی است از محصولاتِ مبارزاتِ پی گير كليسا با علم و دانش ، در قرون وسطی تا اوايل قرن هفدهم ، كه ضررش دامنگير آيين اسلام نيز شده است .

تفتيش عقايد

آن زمان كه كليسا با تمام قدرت، با پيشرفت علم و دانش و عالمان و دانشمندان ، در محاكم تفتيش عقايد ، مبارزه می كرد ; تا جايی كه نزديك به پنج ميليون نفر را به جرم فهم و علم محكوم به اعدام ، سوختن ، تبعيد ، زجرهای غير انسانی ، زندانی شدن در سياه چال های نمناك كرد و خرافات نگفتنیِ تورات و انجيلِ تحريف شده را به پشتيبانی اين محاكم به خورد مردم داد ، جمعيت های بزرگ مسيحی آن روزگار ، حق داشتند به پيروی از دانشمندان ستمديده و زجر كشيده بگويند : دوران دين سپری شده و زمان ، زمان علم است ؟ حق داشتند بگويند: دين ديگر نجات دهنده نيست ; بلكه توجه به دين انسان را از ترقی باز می دارد و بايد در سايه دانش حركت كرد و همای سعادت را در آغوش گرفت ؟

آثار عقايد باطل

متأسفانه آيين مقدس اسلام نيز ، از مفاسد ننگين آن مبارزات ، مانند ساير اديان ، در امان نماند .

انسانِ عجول ، قضاوت خود را درباره دين به طور فراگير و وسيع پياده كرد ، تا جايی كه اصولاً به انكار دين برخاست و راه آن را با علم جدا دانست ; ولی پس از چند قرن ، به اشتباه عظيم خود پی برد ، در شرق ، كتاب های زيادی در رفع اين تهمت از دامن اسلام نوشته شد ، در غرب اعترافات و اقرارهای عجيبی در حق اسلام كردند ( چنانچه در صفحات قبل ملاحظه كرديد ) ولی دير شده بود و از اين توبه و برگشت كمتر توانستند نتيجه بگيرند ; زيرا مردم جهان به سوی بی دينی و لامذهبی گرائيده و اصولاً دين را مخالف زندگی و مانع ترقی و خوشبختی خود می دانستند ; به طوری كه گويی اراده برگشت به حق را برای ابد ندارند ! !

آری ! آنان كه می گويند : دين مانع ترقی است ، گفتارشان محصول مبارزات كليسا عليه علم و دانش در قرون وسطی است .

اين عقيده نسبت به اديان تحريف شده ای چون « يهوديت » و « مسيحيت » كاملاً به جا و صحيح است ; اما چه ربطی به آيين اسلام ، كه ترقی دهنده بشر به روی تمام كمالات است ، دارد .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^