فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

زيباترين دنيا

زيباترين و مفيدترين و سودمندترين دنيا ، دنيای اوليای خداست كه با عبادت و خدمت و جهاد و تقوا همراه است ، دنيايی كه يك لحظه اش از عبادت جنّ و انس برتر است ، دنيايی كه فقط به وسيله آن كسب رحمت می شود و سود جاويد و هميشگی اش بهشت است ، دنيايی كه دارنده اش چون اميرالمؤمنين (عليه السلام) از آن نخلستان های آباد به وجود می آورد و به وسيله آن سفره تهيدستان و فقيران را رنگين می كند ولی خودش در سطحی بسيار ساده و با كمال قناعت از آن مصرف می نمايد .

دنيايی كه وقتی اميرالمؤمنين علی (عليه السلام) در آن ، زمام حكومت بر مملكتی پهناور را به دست می گيرد و با سپاه اسلام برای سركوب كردن پيمان شكنان به سوی بصره حركت می كند و به محل ذی قار می رسد و در آنجا مشغول وصله زدن كفشش می شود و پس از وصله زدن به ابن عباس می گويد : اين كفش چقدر می ارزد ؟ ابن عباس می گويد : قيمت و ارزشی ندارد ، می فرمايد : به خدا سوگند ! رياست و حكومت من بر شما از اين كفش بی ارزش تر است ، مگر اينكه بتوانم با اين حكومت حقی را زنده كنم و باطلی را براندازم .

اين دنياداری ، دنياداری مثبت و حقی است و پلی است كه يك طرفش به عبادت و خدمت و طرف ديگرش به رحمت و جنت وصل است .

 

حريصان به دنيا

حضرت مسيح (عليه السلام) در پی حاجتی به سفر می رفت در حاليكه سه تن از يارانش او را همراهی می كردند ، در مسير راه به سه شمش طلا برخوردند كه روی زمين قرار داشت .

مسيح به ياران فرمود : اين طلاها مردم را از بين می برد و هلاك می كند مبادا محبت آنها را به دل راه دهيد ، آنگاه از طلاها گذشتند و به راه خود ادامه دادند ، اندكی از راه را طی كرده بودند كه يكی از همراهان گفت : يا روح الله ! كاری ضروری برای من پيش آمده اجازه دهيد باز گردم ، مسيح به او اجازه داد و او هم از ياران جدا شد و به جانب سه شمش طلا باز گشت ، دو همراه ديگر نيز مانند دوستشان به عذر و بهانه ای باز گشتند و هر سه نفر كنار سه شمش طلا گرد آمدند ، تصميم گرفتند آنها را بين خود تقسيم كنند به يكی از ميان خودشان گفتند : گرسنه ايم برو غذايی تهيه كن تا پس از خوردن و سير شدن با فراغت حال و فرصت كافی به تقسيم طلاها بپردازيم .

او پس از خريد غذا ، سمّی مهلك به غذا زد تا آن دو نفر را بكشد و همه طلا را خود صاحب شود ، آن دو نفر ديگر هم با يكديگر سازش كردند كه دوست خود را وقتی آمد بكشند و هر سه شمش را خود مالك شوند ! !

هنگامی كه رفيقشان آمد او را كشتند و خود هم با خوردن غذای مسموم مُردند ، مسيح (عليه السلام) در بازگشت از سفر هر سه دوستش را كنار خشت های طلا ، مرده يافت ، با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و گفت : آيا نگفتم اين طلاها انسان را می كشند؟ !

 

كلام اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره دنيا

اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره كيفيت برخورد با كالای دنيا و اينكه مال و ثروت مادی دليل عزت و افتخار و سند شخصيت نيست می فرمايد :

« يَا ايُّهَا النَّاسُ مَتَاعُ الدُّنيَا حُطامٌ مُوبیءٌ فَتَجَنَّبُوا مَرْعاهُ قُلْعَتُهَا أحْظی مِن طُمَأنينَتِهَا وَبُلْغَتُها أزْكی مِنْ ثَرْوَتِها ، حُكِمَ عَلی مُكْثِر مِنْهَا بِالفَاقَةِ ، وَأُعينَ مَنْ غَنِیَ عَنْهَا بِالرَّاحَةِ . . . » .

ای مردم ! متاع دنيا كالايی ناچيز چون برگ های خشكيده و با خير است ، پس از چراگاه آن بپرهيزيد كه دل كندن از آن لذّت بخش تر از اعتماد و اطمينان به آن است و به اندازه ضرورت برداشت كردن از دنيا بهتر از جمع آوری سرمايه فراوان است . بر آنكه به افزودن ثروت اقدام كند حكم به تهيدستی شده و آنكه در آن كوس بی نيازی زده به آسايشش كمك گشته ، آن را كه زيور دنيا به شگفتی اندازد كوردلی از پی درآيد و آنكه عشقش را به دل گيرد خاطرش را از اندوه ها پر كند ، كه برای آن اندوه ها در سويدای دلش خلجان است ، اندوهی سرگرمش كند و غمی محزونش نمايد ، چنين است تا نفس گلوگيرش شود و او را به بيابان اندازند ، در حاليكه رگ های حياتش قطع شده ، نابود كردنش بر خدا و انداختنش به گورستان برای دوستان آسان است ، مؤمن با ديده عبرت به دنيا می نگرد و از آن از باب اضطرار به اندازه شكم برمی دارد و وصف دنيا را به گوش خشم و دشمنی می شنود ، اگر بگويند ثروتمند شده پس از اندكی می گويند به تهيدستی نشسته و اگر به بودنش شاد شوند به مرگش اندوهگين گردند ، اين است حال و وضع دنيا و هنوز اهل دنيا را روزی كه در آن نوميد شوند نيامده است .

 

برخورد اميرالمؤمنين (عليه السلام) با دنيا

احنف بن قيس می گويد : نزد معاويه رفتم ، در مجلس او آنقدر شيرينی و ترشی آوردند كه شگفت زده شدم ، در مرحله بعد غذاهايی رنگارنگ در سفره او چيدند كه من نام آنها را نمی دانستم و نام يك يك خوراكی ها را از او می پرسيدم و او توضيح می داد .

هنگاميكه غذاها را به من شناسانيد و هر يك را وصف كرد گريه كردم ! گفت : چرا گريه می كنی ؟ گفتم : به خاطرم آمد كه شبی در محضر اميرالمؤمنين علی (عليه السلام) بودم ، هنگام افطار مرا نزد خود مهمان كرد و با اصراری كه داشت نزدش ماندم ، ديدم انبانی را طلبيد كه سرش بسته و مُهر زده شده بود ، پرسيدم در اين انبان چيست ؟ فرمود : سويق جو است . عرض كردم : آيا ترسيدی كسی از آن بردارد و يا بخل كردی كه اينگونه سر انبان را مهر كرده ای ؟ فرمود : نه ترسيدم و نه بخل كردم بلكه ترسيدم فرزندانم بر آن روغن يا زيتون بريزند ، گفتم : آيا حرام است چنين غذايی ميل كنی ؟ فرمود : حرام نيست ، ولی بر امامان عادل واجب است كه نصيب خود را به اندازه تهيدست ترين مردم بردارند تا مستمندان از جادّه حق بيرون نروند .

اصبغ بن نباته می گويد : در عصر خلافت و زمامداری علی هنگامی كه از اطراف كشور برای حضرت اموالی می آوردند بينوايان و تهيدستان را فرا می خواند آنگاه با دست خويش اموال را جدا و تقسيم می كرد و می فرمود :

« يا صَفْراءُ يا بَيْضاءُ لا تَغُرّينی غُرّی غَيْری » .

ای طلا ! ای نقره مرا نفريبيد ، ديگری را فريفته خود كنيد .

و می فرمود :

هذا جنای و خياره فيهاذ كل جان يده الی فيه

اين خرمن و چيده من است و بهترين و برگزيده هايش نيز موجود است ، « بر نداشته ام و نخورده ام » در حاليكه هر چيننده ای دست در دهان دارد و بهترين هايش را خودش می خورد .

آنگاه از كنار بيت المال فاصله نمی گرفت تا تمام آن را تقسيم بندی و بين تهيدستان توزيع كند ، سپس امر می كرد كه جای بيت المال را جارو كنند و آب در آن محل بپاشند ، بعد دو ركعت نماز در آنجا می خواند و پس از نماز می فرمود : ای دنيا ! خود را به من منما و مرا شيفته خود مگردان و رابطه اشتياق با من برقرار مكن كه من تو را سه طلاقه كرده ام كه در آن رجوعی نيست و همواره می فرمود :

« يَا دُنيَا غُرّی غَيْرِی » .

دنيا غير مرا فريب ده .

چنين قفس نه سزای من خوش الحانی استروم به روضه رضوان كه مرغ آن چمنم

 

حيات طيّبه

حيات طيبه ای كه قرآن مجيد مطرح می كند در حقيقت قناعت و رضايت به قسمت بر اساس استعداد و شرايط است و محصول ايمان و عمل صالح است .

 مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَر أَوْ أُنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً . . . .

از مرد و زن ، هر كس كار شايسته انجام دهد در حالی كه مؤمن است ، مسلماً او را به زندگی پاك و پاكيزه ای زنده می داريم . . .

اسلام نگفته است كه تارك دنيا باش و به كلی از همه نعمت های الهی محروم بمان ، بلكه با ديدگاهی الهی و با ايمان و عمل صالح باش و به قدر كفاف و عفاف يعنی بر پايه برخورداری از معيشتی كافی و آبرومندانه از متاع دنيا برگير ، در مصرف اسراف نكن و در توليد قانع نباش ، رمز راحتی ، تسليم بودن به حق و راضی بودن از خداست كه او بهتر از خودمان خير و صلاح ما را می داند و می خواهد .

نبايد هر روز ناراحت اين باشم كه آن شخص چه دارد و من ندارم ، قرآن كريم می فرمايد :

 وَلاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَی .

ديدگانت را به آنچه برخی از اصناف آنان را بهره مند كرديم مدوز ،  آنچه به آنان داده ايم  شكوفه  بی ميوه و زيور و زينت  دنياست تا آنان را در آن بيازماييم و رزق پروردگارت بهتر و پايدارتر است .

 

برنده كيست ؟

به هر حال استعدادها و توان ها يكسان نيست ، پنج انگشت ما مانند هم نيستند ولی با وجود تفاوت هايشان همكار يكديگرند . دو دانش آموز در يك كلاس درس می خوانند و چند سال بعد يكی وكيل و وزير می شود ، ديگری كارمند معمولی . دو طلبه وارد حوزه می شوند يكی بهترين دانشمند يا مرجع تقليد ديگری امام جماعتی معمولی و . . . نبايد به خدا اعتراض كرد .

مگر پرونده انسان در همين دنيا پايان می پذيرد ؟ مگر پاداش و حساب و آخرت را فراموش كرده ايم ؟ بيشتر اوليای الهی و انبيا و امامان در اين دنيا وضع مرفهی نداشتند و يا از كمترين نعمت های مادی برخوردار بوده اند ، برنده كسی است كه رفيق خدا باشد و بازنده فردی است كه انسانيت و همه هستی خود را در برابر آب و دانه ای ببازد و به صورت غير انسان وارد آخرت شود .

مگر ابوذرها و سلمانها چقدر از اين دنيا بردند ؟ نشانه مشمول بودنت به رحمت و فضل خدا اين است كه نيمه شبی موفق شوی خالصانه راز و نياز و اشك و آهی داشته باشی ، نه باغ و راغ و خدم و حشم كه هر بی سر و پايی دارد ، ما را در اين دنيا زندگی نمی كنيم كه خدا را رها كرده و خرما را بگيريم !

اگر انسان يك نيم نگاه بابصيرتی به سفره ظاهر بيندازد حتی اگر بهترين غذاها چون عسل و بهترين پوشاك ها چون ابريشم ، كه هر دو محصول دو حيوان است در كنارش باشد ، پس از گذشت ساعت ها به موادی بی ارزش و حتی نفرت بار تبديل می شود .

حتی بهترين لذّت های جنسی كنار هم قرار گرفتن دو مركز ادرار و بول و محل تجمع كثيف ترين سمومات و مدفوعات بدن است و به قول اميرالمؤمنين (عليه السلام) :

« مَبَالٌ فِی مَبَال » .

است ، فرضاً كه هميشه غذای ما بهترين غذا و لباسمان بهترين لباس باشد سرانجامش نابودی زرق و برق و باقی ماندن حساب و كتاب آن است . ما بايد در زندگی مادی راه و رسم اوليای حق را سرمشق خود قرار دهيم ، چنانكه اميرالمؤمنين (عليه السلام) می فرمايد :

« وَلَقَدْ كَانَ فِی رَسُولِ اللهِ (صلی الله عليه وآله) كَاف لَكَ فِی الأُسْوَةِ ، وَدَليلٌ لَكَ عَلی ذَمِّ الدُّنيَا وَعَيْبِهَا وَكَثْرَةِ مَخَازِيهَا وَمَساوِيهَا إذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أطرافُهَا وَوُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أكْنَافُهَا وَفُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا وَزُوِیَ عَنْ زَخَارِفِهَا » .

و برای تو بس است كه راه و رسم پيامبر خدا (صلی الله عليه وآله) را اطاعت نمايی تا راهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی ها و عيب های دنيا و رسوايی وزشتی های آن باشد ، چه اينكه دنيا از هر سو از پيامبر باز داشته و برای غير او گسترانيده شد ، از پستان دنيا شير نخورد و از زيورهای آن فاصله گرفت .

اگر انسان همانند اوليای الهی با كالای دنيا و متاع زندگی برخورد كند بی ترديد كاسب رحمت در دنيا و آخرت می شود .

 

گذشت از دنيا راه رسيدن به رحمت حق

از آيات قرآن مجيد استفاده می شود كه بهشت پس از دوزخ است ، بهشتيان بايد از مسير دوزخ بگذرند تا به بهشت برسند و اين نيرو و قدرت عبور از دوزخ بايد در دنيا تأمين شود و به عبارت ديگر بايد در دنيا از آنچه كه در قيامت به صورت آتش رخ می نمايد گذشت تا بتوان در قيامت به بهشت رسيد .

بهشت جلوه رحمت حق در روز محشر است و مانع تحقق اين رحمت كه از دنيا شروع می شود شرك و كفر و نفاق و حسد و حرص و بخل و كينه توزی و ترك عمل صالح است . كسيكه در دنيا از اين امور بگذرد و در مسير زندگی ، آلوده به اين خبائث نشود ، شايسته حيات طيبه می شود و در آخرت به خاطر اينكه خود را در دنيا از اين آلودگی ها حفظ كرد به صورتی سهل و آسان و بدون رنج و زحمت از دوزخ می گذرد و قدم در بهشت عنبرسرشت می گذارد .

 وَإِن مِّنكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا كَانَ عَلَی رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيّاً * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً .

و هيچ كس از شما نيست مگر آنكه وارد دوزخ می شود ،  ورود همگان به دوزخ  بر پروردگارت مسلّم و حتمی است . * سپس آنان را كه از كفر ، شرك ، فساد و گناه پرهيز كردند ، نجات می دهيم، و ستمكاران را كه به زانو درافتاده اند ، در دوزخ رها می كنيم .

تقوا كه حقيقتی جامع است و همه ابعاد اعتقادی و عملی و اخلاقی را در پوشش خود دارد ، مايه ای است كه از هدايت و ايمان تحصيل می شود و هدايت و ايمان سرمايه ای است كه از وحی و نبوت و ايمان به انسان در صورتيكه در برابر حق خاضع و فروتن باشد انتقال می يابد ، در حقيقت نجات اهل تقوا از دشواری های قيامت و به سلامت عبور كردن آنان از ميان دوزخ و رسيدنشان به بهشت از بركت قرآن و رهبران آسمانی و پيامبران عظيم الشأن و امامان معصوم است .

آنانكه زانو زده در آتش دوزخ رهايشان می كنند كسانی هستند كه در دنيا در برابر حق تكبر ورزيدند و حاضر نشدند دست در دست وحی و پيامبران و امامان بگذارند و به جهالت و نادانی در خيمه حيات زيستند و دوست داشتند از قيود مذهبی و وظايف شرعی و تكاليف الهيه رها باشند ، تا جايی كه خدا با همه لطف و عنايتش و در عين رحمت بی نهايتش به پيامبر (صلی الله عليه وآله) فرمان می دهد اين متكبران نالايق و علاقمندان به زندگی شيطانی و كوردلان ناشايسته و فرو رفتگان در باطل و بازی گری را رها كن :

 ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الاَْمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ .

بگذارشان تا بخورند و  با لذايذ مادی و زودگذر  كامرانی كنند و آرزوها سرگرمشان نمايد ; پس به همين زودی  حقّانيّت اسلام و فرجام شوم خود را  خواهند فهميد .

 وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَكُن مَعَ الْقَاعِدِينَ .

و چون سوره ای نازل شد كه : به خدا ايمان آوريد و همراه پيامبرش جهاد كنيد ; ثروتمندان و قدرتمندان از منافقان از تو اجازه می خواهند  كه در جهاد شركت نكنند  و می گويند : بگذار كه ما با خانه نشينان باشيم .

آری ; تا موانع راه بهشت برطرف نشود ، رسيدن به بهشت محال است ، ابتدا بايد با موانع راه كه عمدتاً تاريكی دل و رذايل اخلاقی است مبارزه كرد و آنها را تا حدّ ريشه كن شدن از اعماق وجود خود زدود ، سپس با قدم ايمان و طاعت و اعتقاد و عبادت به حركت در راه ادامه داد تا به مقصد برسيم .

عمل به وظايف و تكاليف و عبادات و مقررات حق برای انسان بينا و بيدار و متواضع و دين دار نه اينكه زحمت و مشقت ندارد ، بلكه سهل و آسان و امری محبوب است و عاشق خدا و عارف به حق آنها را عاشقانه و مشتاقانه انجام می دهد .

مسير وصال

عارف عاشق ، نماز را راهی برای رسيدن به قرب و وصال محبوب می داند ، عارف عاشق ، هنگام رسيدن زمان ادای تكليف معشوق را به انتظار خود می بيند به اين خاطر به سوی حضرتش با شنيدن ندای حی علی خير العمل می شتابد و با ايستادنِ در جهت قبله و آراسته بودن به طهارت ظاهری و معنوی سخن و راز و نيازش را با گفتن الله اكبر به نيت اينكه محبوبش از هر چيزی بزرگ تر و برتر و بهتر است و معشوقش قدرتی فوق قدرت هاست شروع می كند و با همه وجود به سپاس و ستايش حضرتش برمی خيزد و او را به رحمانيت و رحيميت می خواند و با جان و دل مالكيت و فرمان روايی حق را بر قيامت كبری اعلام می دارد و با شراشر وجودش می گويد : من فقط تو را می پرستم و پرستش هر بت و طاغوتی را به هر قيمتی كه برايم تمام شود نفی می كنم و تنها از تو ياری می خواهم زيرا همه قدرت منحصر به توست و از تو درخواست می كنم كه ما را به راه راست رهنمون باشی راه كسانی كه به آنان نعمت ايمان و عمل صالح و اخلاق حسنه عنايت كردی هم آنانكه نه مورد خشم اند و نه گمراه اند .

عارف عاشق اين راه را عاشقانه ادامه می دهد تا جايی كه در پايان تشهد ، خود را در محضر معنوی پيامبر اسلام (صلی الله عليه وآله) حاضر می بيند ، به او سلام می دهد ، سلامی كه از سپاس و تشكّرش نسبت به زحمات پيامبر اسلام (صلی الله عليه وآله) ـ كه او را به اين مسير عاشقانه هدايت كرد ـ حكايت می كند . سلام بر وجود مقدسی كه هر رنج و مشقتی را برای مصون شدن انسان از خزی دنيا و آخرت به خود هموار كرد و بشر را به صراط مستقيم حق و در نهايت به بهشت قيامت راهنمايی فرمود .

برای عارف عاشق ، كدام لذّت لذيذتر از عبادت و طاعت و كدام سرمايه ارزنده تر از سرمايه ايمان و معرفت است ؟ !

عارف عاشق دنيای خود را با عبادت و بندگی نسبت به حق و خدمت به خلق سپری می كند و هنگام مردن هم به زيباترين صورت و به آسان ترين كيفيت و با آرامشی بيرون از وصف در حاليكه از محبوبش راضی است و محبوب هم از او خوشنود است با تماشای جمال هاديان راه محبوب و امامان معصوم تسليم ملك الموت كه در آن موقعيّت از پدر به او مهربان تر است می شود و بدن خاكی را برای مدتی محدود رها كرده با روح پاك خود چون مرغی كه در بهار زيبا و باطراوت در گلستان به پرواز می آيد به سوی محبوب پرواز می كند و به قرب و وصال و لقای محبوب می رسد .

 

خشنودی مؤمن هنگام مرگ

در كتاب شريف « الكافی » آمده كه از حضرت امام صادق (عليه السلام)پرسيدند : آيا مؤمن از قبض روحش ناخشنود است ؟ حضرت پاسخ داد : نه ، به خدا سوگند ، هنگامی كه ملك الموت برای قبض روحش می آيد دچار بی تابی می شود ، ولی ملك الموت به او می گويد : ای عاشق خدا ! بی تابی مكن ، به آن خدايی كه محمد (صلی الله عليه وآله) را مبعوث به رسالت كرد من نسبت به تو از پدری مهربان چنانچه كنار بسترت حاضر می شد نيكوكارتر و مهربان ترم ، دو ديده ات را باز كن و بنگر . در اين حال پيامبر خدا (صلی الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين و امامان (عليهم السلام) به نظرش می آيند ، پس به او گفته می شود : اين پيامبر خدا و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين و امامان رفيقان و دوستان تواند ، پس دو ديده باز می كند و نظر می نمايد ، در اين وقت ندا كننده ای از جانب ربّ العزّة روحش را ندا می دهد و می گويد : ای وجودی كه به محمد و اهل بيتش آرامش داشتی و به ولايت و ثواب و پاداش خشنود و راضی شدی ، به سوی پروردگارت باز گرد و در بين بندگان من يعنی محمد و اهل بيتش درآی و به بهشت من وارد شو ، در اين وقت چيزی نزد او محبوب تر از بيرون رفتن روحش و ملحق شدن به منادی حق نخواهد بود.

و اين غير از حال انسان بی دين و بداخلاق و دور از عمل صالح است كه هنگام مرگ از غم فراق دنيا و اهلش و ترس شديدی كه از آخرت دارد دو ساق پايش را درهم می پيچدو با همه وجود می خواهد از مرگ بگريزد ولی راه فراری برای او نيست و در آن هنگامه عظيم ، فرشتگان عذاب بر او نازل می شوند و بر روی و پشتش تازيانه قهر و خشم می زنند و با سخت ترين كيفيت جانش را از بدنش جدا می كنند .

فقير : حسين انصاريان

 




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^