فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

با كاروان نور

مقدمه ناشر

بسمه تعالی

تبيين شخصيت افراد مؤثر در تاريخ، و بيان حالات آنها و بيان شخصيت و هويت و پرداختن به كنش ها و واكنش هايی كه از آنها صادر می شود ، امری بسيار ظريف، دقيق و دشوار است.

پرداختن به شخصيت هايی كه در طول تاريخ تأثيرهای مثبت داشته اند تحديد مواضع و شخصيت آنها كاری دشوارتر از تاريخ نگاری و نگاه به حيات آنها از جنبه تاريخی است.

در شيوه علمی تاريخ نگاری، مورّخ موظف است بر اساس مدارك و مستندات صحيح در حد بضاعتش بدون حب و بغض وقايع را بنگارد ، نظر نمی دهد ، قضاوت نمی كند ، و صرفاً بيان می نمايد.

لكن شخصيت پردازی به جهت بيان مواضع در مقامی حساس قرار خواهند داشت .

از دير باز علمای شيعی و دانشمندان عامّه و حتی مستشرقين ساير ملل ، پيرامون شخصيت سيد الشهداء و اصحاب او سخن ها گفته و مقالاتی تدوين نموده اند و هزاران كتاب به رشته تحرير درآورده اند ، و هر چند بيشتر اين كتب حاوی نكات ارزنده و تازه ای است لكن آن همه بيانگر گستره ابعاد وجودی آنان نخواهد بود.

لذا پرداختن به اين موضوع بخصوص در عصر كنونی كه عصر انفجار فن آوری های مادی است و تكنولوژی با سرعت هرچه بيشتر پيشرفت می نمايد و هر لحظه در زندگی بشر پر رنگ تر می گردد بيش از هر زمان مورد نياز می باشد.

چرا كه امروز نياز معنوی بشر وفقر روحی او بيش از هر زمان است.

انديشمند فرزانه و محقق متتبع حضرت استاد حسين انصاريان در مكتوب حاضر سعی نموده اند كه شخصيت اصحاب سيد الشهداء را مورد بحث قرار داده و اگر اشاره به بعضی از شخصيتهای اين حادثه به صورت خاص شده است جنبه زندگی نامه و تاريخ نگاری مد نظر نبوده است و از اين اشارات نيز برای تبيين هرچه بيشتر شخصيت و ابعاد وجودی آنان بهره گرفته است.

اين اثر با توجه به اينكه برگرفته شده از قلم عالمانه ايشان می باشد در نوع خود اثری پر قيمت و تحقيقی در اين موضوع خواهد بود .

اميد است بر اهل تحقيق دری برای ورود به شناخت اصحاب آن حضرت و برای اهل حال و عمل اسوه ای برای آراسته شدن به فضائل آن بزرگان باشد.

 

واحد تحقيقات دار العرفان

 

پيشگفتار

اينجانب در رابطه با اصحاب باكرامت حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) ، كه به خاطر روح بزرگ و ايمان و اخلاق و عملشان اسوه انسان ها در همه ادوار شدند ، و به فرموده سالار و مولايشان سيد الشهداء (عليه السلام) : بهتر از آنان در همه عالم وجود ندارد ; و به فرموده رسول حقّ (صلی الله عليه وآله وسلم) : اختران كويش تو گويی ستارگانند و در قيامت بزرگان شهدای امّت من هستند ; و به فرموده حضرت باقر (عليه السلام) : گذشتگان از آنان پيشی ندارند ، و آيندگان به آنان نمی رسند ; قدرت قلم زدن و بيان واقعيّت را ندارم .

در عين عجز و ناتوانی نسبت به توصيف اين بزرگ انسان های بی نظير ، در ده شب عاشورا به سال 1366 شمسی هجری مطالبی را در يكی از جلسات مذهبی تهران ايراد كردم . من خبر از نكات برجسته آن سخنرانی ها نداشتم . مؤسسه تحقيقاتی دار العرفان پس از توجّه و دقّت به محتوای آن سخنرانی ها مرا به نكات عميق آن توجّه داد ، و از من خواست تا پس از پياده شدن متن سخنرانی ها و تبديل آن مجموعه با تحقيقی كامل به كتاب ، اين مجموعه را به چاپ برساند .

خداوند عزيز بر من منّت نهاد تا مطالب را در حدّ لازم بدين صورت كه پيش روی شماست درآورم . اميد است برای خوانندگان عزيز قابل استفاده باشد ، و بزرگوارانی كه در مجالس مذهبی به خصوص ايّام عاشورا برای اقامه حقّ سخن می گويند ، مطالب اين كتاب را برای مردم نقل كنند ، باشد كه مستمعين از پرتو وجود اصحاب حضرت حسين (عليه السلام) و شعاع نورانی آن بزرگواران بهره وافر معنوی ببرند و از اين طريق سعادت دنيا و آخرت خود را تضمين نمايند .

در اين نوشتار بجز آيات قرآن و روايات و شرح حال بعضی از ياران امام آنچه می خوانيد برداشت اينجانب از شخصيت ايمانی و اخلاقی اصحاب حضرت حسين (عليه السلام)است . در صورت مشاهده نقص ، اينجانب را از طريق مؤسسه تحقيقاتی دار العرفان آگاه ، تا در چاپ های بعدی اصلاح شود .

در ضمن از جناب حجة الاسلام آقای حاج سيد محمد جواد هاشمی سرپرست محترم نشر دار الصّادقين كه برای اولين بار اين اثر را به زيور طبع آراستند قدردانی می نمايم .

اميد است همه ما به گونه ای حركت كنيم كه خداوند متعال در دنيا و آخرت ما را جزء ياران واقعی حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) قرار دهد ، و برای برپايی دين حقّ و اقامه واقعيات توفيق عنايت فرمايد .

 

كمترين خادم حضرت حسين (عليه السلام)

فقير حسين انصاريان

28/12/1375

 

حادثه ای بی مانند

سخن از برپا كنندگان حادثه ای بی مانند ، واقعه ای عظيم ، اتفاقی عبرت آموز و حقيقتی بی شبه و مثل است ، كه برای تمام انسان ها ، در همه ادوار حيات و زندگی ، منبعی سرشار از پند و موعظه و نصيحت و درس است .

اهل مُلك و ملكوت ، و ساكنان زمين و آسمان ، برپا كنندگان چنين حادثه ای را جز يك بار نديدند و به غير از يك مرتبه واقعه ای بدين صورت ، و به اين كيفيت در تمام فضای باعظمت حيات اتفاق نيفتاد ! !

 

دگر تا جهان هست بزمی چنين *** نبيند به خود آسمان و زمين

 

تحقق اين واقعه بی نظير در سرزمين كربلا بر دو طايفه تكيه داشت ، گروهی زمينی محض ، و قومی آسمانی خالص .

گروه آسمانی در عرصه گاه حيات خود ، جز خدا محوری ، عشق به حقّ ، ادای مسؤوليت در راه رضای دوست ، برپا كردن پرچم حقيقت ، روشن نگاه داشتن چراغ فضيلت ، برانداختن كاخ ستم و بيداد ، ريشه كن كردن شجره خبيثه و سرسبز نگاه داشتن شجره طيّبه ، انديشه ديگر نداشتند .

و آن گروه ديگر ، يعنی طايفه مادّی مسلك و قوم زمينی ، در جولانگاه زندگی خويش ، جز طاغوت محوری ، پيروی هوای نفس ، تعطيل وظايف اخلاقی ، از كار انداختن چرخ انديشه و فكر ، دنبال كردن برنامه های شكم و شهوت و افتادن در لذّات بی در و پيكر حيوانی فكر ديگر در سر نمی پروراندند .

آسمانيان بی نظير

آن چهره های عرشی و ملكوتی ، كه به رهبری حضرت حسين (عليه السلام) به تعداد هفتاد و دو نفر در سرزمين نينوا و عرصه گاه كربلا و سرزمين بهشتی مقام ماريه ، خيمه كرامت و شرافت و خرگاه ايمان و استقامت برپا كردند ، در عين اين كه در قالب جسم و چهارچوب بدن به سر می بردند ، ولی در عصمت و پاكی ، هم چون فرشتگان عرش نشين و بلكه به نظر رسول باعظمت اسلام (صلی الله عليه وآله وسلم) از مَلك مقرب و كعبه مشرّفه برتر و بالاتر بودند .

 

اَلْمُؤْمِنُ اَكْرَمُ عَلَی اللهِ مِنْ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبينْ

مؤمن در پيشگاه خداوند ، از فرشتگان مقرّب گرامی تر است .

 

و در روايت ديگر حرمت و عظمت مؤمن را از كعبه عظيم تر دانسته :

 

اَلْمُؤْمِنُ اَعْظَمُ حُرَمَةً مِنَ الْكَعْبَة

 

و چه مؤمنانی برتر و بالاتر از آنان كه برای آبياری درخت دين ، و تداوم فرهنگ توحيد ، و پابرجايی زحمات انبيا و اوليا در سخت ترين شرايط ، با شور و نشاطی وصف ناشدنی جان شيرين را در طبق اخلاص گذاشته ، و خون مقدّس قلب خود را نثار كردند .

آنان ، بدون بيم و هراس از دشمن نابكار ، در ميدان جهاد فی سبيل اللّه در كنار حضرت سيد الشهداء (عليه السلام)قيام لِلّه كردند ، تا به ادای دين خود نسبت به حقّ و حريم انسانيّت موفق شوند ، و كشتی به طوفان خورده آدميّت را به ساحل نجات برسانند .

آنان ، از دانشگاه وحی و از آيات كتاب حقّ ، به معلّمی رسول اِلهی و هدايت اهل بيت (عليهم السلام) ، درس زندگی آموخته بودند ، و آنچه را تعليم گرفته بودند با كمال اخلاص در همه شؤون حيات بكار بستند .

آنان ، در عرصه گاه كرامت و فقاهت و بصيرت ، سرآمد تمام انسان های تاريخند .

آنان در صفای باطن ، نورانيت دل ، ايمان قلبی ، اخلاق اسلامی ، كردار انسانی و دلسوزی نسبت به جامعه بشری در تمام روزگار نمونه و مانند ندارند .

آنان ، راست قامتان عرصه گاه هستی اند كه نخواستند با هيچ قيمتی و تحت هيچ شرايطی كمر زير بار سنگين مسؤوليت خم كنند ، و پشت پهلوانی خود را به خاك پست در اندازند .

آنان ، سايه حقّ ، خمير مايه حقيقت ، پرچمدار شرافت ، اصول كرم ، نابغه های خلقت و مطلع الفجر تمام حسنات و بركاتند .

علم الهدی سيد مرتضی در بخشی از اشعار عالمانه خود كه در توصيف اين هفتاد و دو نفر سروده می گويد :

اين شهيدان ملكوتی و عاشقان جان باخته گرچه بر روی خاك گرم و سوزان دشت كربلا مورد بی اعتنايی قرار گرفتند ، ولی روان و جان آنان در بارگاه الهی به مهمانداری حضرت حقّ جا گرفته و حضرت رب العزّه از آنان پذيرايی می كند .

آن كه نسبت به آنان اراده زيان و ضرر داشت ، گويی به سود آنان قدم برداشت ، و آن كه با دم شمشير تيز آنان را كشت نسبت به حيات و زندگانی آنان كوشيد .

آنان ، مردمی بودند كه با تمام وجود حضرت حسين (عليه السلام) را ياری و نصرت دادند . به كوه آهن برخورد كردند و با سينه به استقبال سر نيزه ها و با رخسار به سوی شمشيرها شتافتند . در حالی كه برای نجات از آن مخمصه و مصيبت و بلا و ابتلا به آنان پيشنهاد امان و مال و منال می شد و زير بار نمی رفتند ، و با روحيه ای عجيب از آن پيشنهادات سر بر می تافتند و می گفتند :

عذری در پيشگاه رسول خدا (صلی الله عليه وآله)برای ما نيست اگر حسين او كشته شود و از ما مژگانی بهم بخورد ! !

آنان ، دريايی بی ساحل از صبر و استقامت ، شكيبايی و بردباری ، عزّت و سرفرازی و غيرت و حميّت بودند ، به طوری كه هزاران غدّار خونخوار و درّنده پليد به قصد جان آنان ، بر آنان تاختند ولی نتوانستند روح الهی آنان را بكشند ، و هزاران آرزوهای تقوا سوز بر وجودشان آتش ريخت ، ولی نتوانست دامن تقوای آنان را لكّه دار نمايد ، و هزاران عامل اخلاق شكن بر آنان تاخت ، ولی قدرت چيره شدن بر اخلاق آنان را به دست نياورد ! !

عظمت روح و بزرگی جان و رفعت شخصيّت و كرامت و اصالتِ آنان را چه بهتر كه از زبان دشمن بشنويد :

به ناپاكی دون مايه و موجودی خود فروخته كه در عرصه كار زار كربلا به همراه پسر سعد حاضر شده بود به طعنه گفتند : چرا برای كشتن ذرّيه پيامبر حاضر شدی ، خداوند با تو چه خواهد كرد ؟

در جواب گفت : خاموش ! اگر آنچه را ما به چشم خود ديديم تو هم ديده بودی ، بدون ترديد همان كاری كه ما كرديم تو می كردی !

يك دسته نيرومند ، با عصبيّت و غيرت دست به قبضه شمشير برده ، چون شيران درّنده بر ما حمله می بردند ، سواران را از چپ و راست پايمال و نابود می كردند ، و خود را در آغوش مرگ می انداختند ، و امان نمی پذيرفتند ، و به مال و منال رغبت نشان نمی دادند ، و برای افكندن خود در دريای مرگ و غوطهور شدن در آن هيچ گونه حائلی برای خود تصوّر نمی كردند ، می گفتند : يا مرگ يا پيروزی و استيلاء .

اگر ما اندكی دست نگه می داشتيم لشگر ما را نابود می ساختند ; بنابراين چه می شد انجام داد ، و چه می توانستيم بكنيم

زمينيان بی بديل

 

آن چهره های منحوس و تاريك دل ، كه به تعداد سی هزار نفر ، در ميدان نينوا به دستور يك بچه سر راهی كه پدری برای او نبود ، و مادرش با هر بی پدری هم بزم می شد ، يعنی : عبيد اللّه ، برای كشتن برترين مردم و پاك ترين انسان ها از شيرخواره و جوان و پير ، و آتش زدن خيمه های ناموس قرآن ، و حرم با حُرمت اوليا ، و به اسارت بردن اسوه های عفّت و پاكی و عصمت و درستی جمع شدند ، طاغوت زدگانی بودند كه به پرستش هوا و هوس ، و متابعت از شهوات ، و دنبال كردن خوی دد منشی ، و تعظيم در برابر فاسقی شرابخوار و كافری سگ باز و منافقی ميمون پرست چون يزيد ، زندگی می گذراندند .

آنان ، در مدرسه بنی اميّه درس درندگی ، غارت ، بی رحمی ، بی مهری ، چپاول ، ظلم و ستم ، كينه و نفاق و منّيت و خود پرستی آموخته بودند .

آنان ، از پستان فسق فجور ، و حرص و حسد ، بخل و كبر ، جهل و غفلت شير خورده بودند ، و از حلقوم وجودشان جز صدای درندگی و پارس وحشت آور ، و ندای شرك و بت پرستی چيزی شنيده نمی شد .

آنان ، در سايه نحس حاكمانی زندگی كردند كه جز شرارت و بدكاری و مادّيگری برنامه ای نداشتند ، و جيره خواران خود را جز برای تحقّق هوا و هوس خود نمی خواستند .

از زبان زهير آن شيرمرد جهاد گر و نظامی بابصيرت ، وضع آن پست فطرت ها و كرم های لجن خوار ، و گرگان در لباس ميش ، و سگان هار را بشنويد :

ای اهل كوفه ! زنهار از عذاب خدا بر شما ، زنهار . راستی ، بر عهده مسلمان واجب است كه هر سخنی كه خير ديگری در آن است بدون پيرايه بگويد و از او پنهان ننمايد . . .

راستی ، خداوند ، ما و شما را به ذرّيه پيامبرش در معرض آزمايش در آورده ، تا امتحان كند و ببيند كه ما و شما چه كار خواهيم كرد .

ما شما را دعوت می كنيم به نصرت و ياری ذرّيه پيغمبر ، اين ياغی طاغی ، عبيداللّه پسر زياد را وا گذاريد ، برای آن كه از طرف او و پدرش به سراسر روزگار جهانداری آنان ، جز بدی و بد رفتاری به شما عائد نشده و نمی شود .

آنانند كه چشم های شما را به ميل سرخ از گودی چشم بيرون كرده و می كنند .

آنانند كه دست ها و پاهای شما را قطع كرده و می كنند .

آنانند كه شما را به مُثله ، گوش و دماغ می بُرند .

آنانند كه شما را بر فراز دار كشيده ، به شاخه های بلند خرما آويزان می كنند .

آنانند كه خوبان شما را كه بايد سرمشق توده باشند ، و قاريان قرآن را كه نگهداران قرآنند سر از بدن جدا می كنند ، مانند حجر بن عدیو اصحابش و هانی بن عروه و امثالش ! !

چون سخن به اينجا رسيد ، سپاه طاغوت و آن از خدا بی خبران ، دشنامش دادند ، و بر عبيداللّه و پدرش ـ آن فرزند بی پدر ـ ثناخوانی كرده و گفتند :

ما دست برنمی داريم تا صاحبت را با همه همراهانش بكشيم ، يا او را با همه يارانش نزد امير بفرستيم .

راستی ، غفلت و جهالت ، و پستی و رذالت ، و زمين گيری و دنائت را ببينيد كه به جای سرور جوانان اهل بهشت ، دريای لطف و كرم ، منبع صدق و درستی ، مايه عزّت و شرف ، حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) ، چه موجود پليد ، و جرثومه كثيف ، و متكبّر مغرور ، و حيوانی پست را به اميری و رهبری پذيرفته بودند ؟ ! !

زهير در مرحله دوّم شروع به سخن كرد و گفت :

ای مردم ! اولاد فاطمه به موّدت و دوستی و ياری ، از پسر سميّه زنیكه خاندان او به گردن ما حقّی ندارند ، و خاندانی كه مادران آن ها نام نيكی برای اعقاب ما به ارث نمی گذارند ، سزاوارترند .

اگر ياريشان نمی كنيد پناه بر خدا از اين كه به كشتن آنان حاضر باشيد . پس راه باز كنيد و كار اين مرد بزرگ را با يزيد به خودشان وا گذاريد ; زيرا قسم می خورم كه او از شما بدون كشتن حسين هم راضی می شود .

سخن كه به اين پايه محكم رسيد ، جز مداخله اراذل و اوباش كار را آشفته نمی كند ، از اين جهت شمر مداخله كرد و هيمنت اين سخن استوار را از خاطر سپاه جنگجو درهم شكست .

شمر تيری به جانب زهير انداخت و گفت :

ساكت شو! خدا نفست را بگيرد ، ما را به پُر گويی خويش خسته كردی.

زهير جهت سخن خود را گرداند و در پاسخ شمر گفت :

ای كرّه شتر كه تا چشم باز كرده ای پدری برای خود جز آن چهار پا كه به عقب بول می كرد نديده ای ! با تو من سخنی ندارم ، تو بيش از يك حيوان زبان بسته ای نيستی ، به خدا سوگند گمان نمی كنم كه از كتاب خدا دو آيه را درست و پابرجا بدانی و يا بخوانی ، بشارت و نويدت بدهم به رسوايی روز قيامت و شكنجه های دردناكش .

شمر در جواب گفت :

خدا تو را و صاحبت را پس از يك ساعت ديگر خواهد كشت .

زهير گفت :

مرا از مرگ می ترسانی ؟ به خدايم سوگند كه مردن به همراه او و در ركاب وی را گواراتر و محبوب تر دارم از زندگانی جاويد به همراه شما.

پس از آن رو به مردم كرد و گفت :

ای مردم ! اين ديوانه وش گستاخ و همراهانش شما را از دين و آيينتان گول نزنند ; زيرا واللّه به شفاعت محمّد نخواهند رسيد آن مردمی كه خون ذرّيه و اهل بيتش را بريزند .

ابن شهر آشوب در كتاب مناقب می گويد :

حسين (عليه السلام) بر سر كشته زهير آمد و بالای سرش ايستاد ، و گفت :

« خداوند تو را از ما دور نكند و كشندگانت را لعنت كند آن چنان كه آنان را مسخ كند ، مانند دور افتادگانی كه خداوند آن ها را به صورت ميمون و خوك مسخ كرده » !

در كلام زهير و مولايش ملاحظه شد كه از آن سی هزار نفر تعبير به گستاخ ، گول خورده ، ديوانه ، كرّه شتر ، سوء استفاده چی و ميمون و خوك شده ، و اين است معنای گروه زمينی ، ولی زمينيانی كه در طول تاريخ در مرحله مادّيگری و دنائت و پستی نمونه نداشتند در حدّی كه بايد از آنان به عنوان زمينيان بی بديل ياد شود!

 

مكاشفه حضرت حسين (عليه السلام)

 

ديده حقّ بين حضرت حسين (عليه السلام) در مكاشفه ای در سحرگاه شب عاشورا حقيقت اين دو گروه متضاد را مشاهده كرد ، و بر اساس مكاشفه آن حضرت از گروه حقّ ، تعبير به گروه آسمانی ، عرشی و ملكوتی ، و از گروه باطل به عنوان زمينی ياد شده است :

حضرت حسين (عليه السلام) را در سحرگاه شب عاشورا خواب فرا گرفت ، چون بيدار شد فرمود :

« سگ هايی را ديدم كه بر من حملهورند ، در ميان آن ها سگ چند رنگی بود كه شديدتر بر من تاخت . گمانم آن است كه آن كه مرا می كشد و خونم را می ريزد ، پيكرش پيس باشد ! !

و پيكر شمر چنين بود .

سپس جدّم رسول خدا را در خواب ديدم كه به من فرمود :

فرزندم ! تو شهيد آل محمّد هستی . سماواتيان و آسمانيان ديدار ترا به يك ديگر مژده می دهند ، فردا افطارِ تو نزد من خواهد بود ، شتاب كن و زود بيا ، درنگ روا مدار . . . »

حسين (عليه السلام) فرمان جدّش را اطاعت كرد ، درنگی نكرد و شبی نگذشت كه به سوی نيای بزرگوار شتافت .

دو مكاشفه بود و دو نمايش حقيقت .

مكاشفه نخستين ، پرده را برداشت و حقيقت دشمنان حسين را برملا كرد ، سگان درّنده ای كه پيشرو آن ها سگی متعفّن و پيس بود ، سگی كه درونش بر برونش اثر گذارده و او را مجموعه ای از لكّه های ننگ نشان می داد .

سگ درّنده ، سمبل ظلم و بيدادگری است ، سمبل تعدّی و تجاوز و ستمگری است .

سگ درّنده ، بجز آكنده كردن شكم از گوشت و پوست و استخوان ضعيفان ، كاری ديگر از وی ساخته نيست .

اگر بخواهند مجسّمه ای از ظلم بسازند ، شايسته تر از سگ درّنده نمونه ای بهتر و برتر يافت نمی شود ; به ويژه اگر مجموعه ای از لكّه های چركين ننگ باشد .

p>دوّمين مكاشفه ، نمايش دوستان حضرت حسين (عليه السلام)و نشان دهنده راه او و تقديرنامه ای از مقام مقدّس حضرت حقّ است ، كه به وسيله پيامبرش برای حسين فرستاده شده است . چنين كسی شايسته است كه آسمانيان ، سماواتيان و ملكوتيان اشتياق زيارتش را داشته باشند .

سطح فكر زمينی ها ، پايين تر از آن است كه حسين را بشناسند ، زمينی حسين را به قتل می رساند ، آسمانی حسين را بالای سر جا می دهد .

هنگامه كربلا ، نبرد ميان زمينی و آسمانی بود ، حسين رهبر آسمانيان ! سپاه حسين همه آسمانی و پرواز آن ها به سوی آسمان ها بود .

كربلا ، دروازه و راه بهشت شد ، و كاروان كربلايی به رهبری حسين بهشتی شد .

يزيد ، رهبر زمينی ها بود ، همه را با خود به زير زمين برد و به درون دوزخ جای داد ، و كربلا برای آن ها دروازه جهنم و بدبختی در دو جهان بود .

قرآن ، برای مردم با ايمان شفا است و رحمت ، و برای ظالمين دمار و خسارت ، و كربلا يكی از مظاهر قرآن است .

حسين ، رهبر آسمانيان بوده و هست ، و كسی كه راه حسين را بپيمايد به آسمان خواهد رفت ، به بالاتر و بالاتر ، تا برسد به جايی كه در وَهم نيايد و حقيقتش از تصوّرش برتر باشد ، زيباتر باشد ، شيرين تر باشد .

 

ديدگاه اميرالمؤمنين 

حضرت اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب (عليه السلام) در قسمتی از خطبه 133 نهج البلاغه به جهل و كور دلی زمينيان كه عامل شقاوت و بدبختی آنان در گذرگاه حيات و علّت عذاب ابدی آخرت برای آن هاست ، اشاره می كند ، و به بينايی و بصيرت آسمانيان كه معلول توجّه آن ها به نبوت و امامت و دقّت در آيات كتاب الهی و عاملی برای سعادت دنيا و آخرت آنان است آگاهی می دهد .

 

وَاِنَّما الدُّنْيا مُنْتَهی بَصَرِ الاَْعْمی ، لا يُبْصِرُ مِمّا وَراءِها شَيْئاً ، وَالْبَصيرُ يَنْفُذُها بَصَرَهُ ، وَيَعْلَمُ اَنَّ الدّارَ وَراءَها ، فَالْبَصيرُ مِنْها شاخِصٌ ، وَالاَْعْمی اِلَيْها شاخِصٌ ، وَالْبَصيرُ مِنْها مُتِزَوِّدٌ ، وَالاَْعْمی لَها مُتِزَوِّدٌ

و غير اين نيست كه دنيا « مجموعه امور مادی و ظاهری » ديدگاه نهايی انسان كوردل است ، او « از ديدن غير دنيا محجور ، و » بعد از آن و بالاتر از آن را نمی بيند ، ولی انسان بينا و بابصيرت « و آن كه دلش بنور معرفت روشن است » ، نگاهش از دنيا به باطن و اعماق آن نفوذ نموده ، « و بعد از اين امور مادی بالاتر و برتر از آن را می بيند » و ميداند كه آرامگاه و قرارگاه ابدی در ورای اين جهان است ، پس بينا از دنيا به آخرت سفر می كند و نابينا به سوی دنيای محض در حركت است ، و بينا « برای حيات ابد » از دنيا توشه بر می گيرد ، و نابينا برای دنيای فانی و زودگذر توشه فراهم می نمايد .

وجود آدمی با آن همه استعدادها و عظمت ها كه در امتداد تاريخ از خود نشان داده ، و اديان الهی آن ها را اثبات ، و حكما و دانشمندان آن ها را توضيح داده اند ، نمی تواند سر از اين خاكدان بيرون بياورد ، و مقداری از مواد پاكيزه طبيعت را به مدفوع تبديل نموده ، و مقداری البسه بپوشد و معادن و سرمايه های زمين را مستهلك بسازد ، و لحظاتی بخندد و لحظاتی بگريد ، و ساعت هايی شادان و ساعت های ديگر اندوهگين گردد ، روزی پيروز و روزی ديگر با شكست مواجه شود ، و سپس يك يا چند عدد مانند خود ، موجوداتی بی هدف را روی اين كره خاكی برای كشتن و كشته شدن و بردگی به هوا و لذّت رها كند ، و سپس اعضای كالبد بدن خود را با آن همه استعدادها و امكانات بدون بهره برداری از آن ها به عالم طبيعت كه از آن گرفته بود ، به خود همين عالم تحويل بدهد و برود ! !

با اين تفاوت كه موقع سر بر آوردن از عالم طبيعت به وسيله فعّاليت های مثبت و شكوفايی قوانين هستی وارد عرصه زندگی می شود ، و موقع رفتن ، همه اجزای موجوديت خود را بدون اختيار و دو دستی تقديم مار و مور و ساير حشرات زمينی می نمايد ، و در بعضی جوامع همان اجزا را طعمه آتش می نمايند كه به خطای وجود خود پی ببرد ، بعد از اين هرگز به فكر شكوفايی وجودی نيفتد ، نه ! هرگز حقيقت چنين نيست كه كامل به حركت بيفتد و در پايان كار ، در بدترين سراشيب پستی ها سقوط كند !

ولی زمينيان چنين تصوّر نابجا و خطرناكی دارند كه بر مبنای آن تصوّر ، زندگی می كنند و سپس به اسفل سافلين سرنگون می شوند .

اما آسمانيان كه از بينايی و خرد بهره مندند ، از واقعيات اين دنيا وسايلی برای پرواز به رشد و كمال خود اتّخاذ می كنند ، و مطلوب ترين و محبوب ترين واقعيات دنيا را بهترين وسيله برای پرواز تلقّی می نمايند .

زمينيان ، خودبين و آسمانيان ، خدابين هستند .

مادّيگران جز شكم و شهوات نمی بينند و ملكوتيان غير حقّ مشاهده نمی نمايند .

زمينيان فقط در جستجوی عناصر مادّی هستند ، و عرشيان در تعقيب رضای دوست .

كوردلان ، فدای ابزار مادّی می گردند ، و فرشته خويان ، فانی در حضرت يار .

زمينيان ، مرده متحرّك و منبع رذايل و خباثت ، و آسمانيان ، زنده و جاويد و آيينه اسما و صفات حقّند .

آسمانيان ، آزاد از هوا و هوس ، و زمينيان اسير اميال و شهوتند .

عرشيان فرش نشين با تمام وجودشان سراينده حقيقت ، و زمينيان كوردل ، زمزمه كنندگان وَهم و خيالند .

آسمانيان ، خانه تن را با كار و كوشش در راه خدا و جهاد فی سبيل اللّه و عمل صالح به ويرانی می برند ، تا كاشانه دل ، آباد شود و مرغ ملكوتی روح از اين قفس خاكی به كوی محبوب به پرواز آيد ; چنان چه حسين (عليه السلام)و ياران باوفايش به تمام معنی اين راه را طی كردند و در ساعات عرشی عاشورا ، آيينه تن شكستند تا جز محبوب ، احدی در ميانه نماند .

حكيم الهی قمشه ای در اين زمينه بر اساس معارف اسلامی به صورت نظم از آخرين لحظات پيشوای عاشقان خبر می دهد :

 

ای دل و دلدار و دل آرای من *** بر رخ تو چشم تماشای من
در رهت ای شاهد زيبای من *** شمع صفت سوخت سراپای من
ای سر من در هوس روی تو *** بر سر نی رهسپر كوی تو
گر أرِنِی گوی به طور آمدم *** خواستيم تا به حضور آمدم
بِاللّه اگر تشنه ام آبم تويی *** بحر من و موج و حبابم تويی
تشنه به معراج شهود آمدم *** بر لب دريای وجود آمدم
آينه بشكست و رخ يار ماند *** ای عجب اين دل شد و دلدار ماند
نقش بشد جلوه نقّاش شد *** سرّ هُوَ اللّه ز من فاش شد

 

آری ، اين هفتاد و دو نفر صبغه حقّ به خود زدند و عاقبت ، حقّ شدند ، خانه گِل بگذاشتند و صاحب دل شدند ، بر مرگ خنديدند و حيات جاويد يافتند .

حجاب نفس به يك سو زدند و در نتيجه صاحب نفس مطمئنّه و راضيه و مرضيه شدند ; زيرا وقتی هواهای نفسانی در كار نباشد طغيان معنا ندارد ، وقتی حجاب اميال و غرايز بی در و پيكر نفسانی در صحنه نباشد ديدن غير حقّ در كار نخواهد بود ، زمانی كه حكومت نفس در ميان نباشد از بندگی شكم و شهوت اثری نخواهد بود .

عاشقان كوی دوست از بدن و شكم و شهوت و كسب و كار و زن و فرزند برخوردار بودند ، ولی برخورد آنان با آن همه امور ، برخوردی صد در صد الهی ، اخلاقی ، عرشی و ملكوتی بود .

آنان ، از اين مجموعه برای تأمين قدرت و قوّت ، جهت سلوك الی اللّه و پرواز به كوی محبوب استفاده می كردند .

آنان ، دچار حجاب منيّت ، و پرده غرور ، و گرفتار وساوس و هواجس نفس ، و اسير بند شيطان و شيطنت نبودند . و خلاصه از هرچه دشمنان حقّ به آن آلوده بودند ، پاك و دارای باطنی روشن و ضميری منوّر و وجودشان برای همه جهانيان اسوه حسنه و سرمشق الهی بود .

اين بود منش حسين (عليه السلام) و ياران او ، و آن بود كيش يزيد و متابعان بدبخت و سيه روز او .

بياييم به اخلاق و عمل حسين (عليه السلام) و ياران باوفايش آراسته شويم ، و از روش دشمنان حسين (عليه السلام) ، تا جان در بدن داريم بپرهيزيم ، كه حسين (عليه السلام)منبع تمام حسنات و فيوضات و بركات ، و يزيد انبان تمام خبائث و رذايل و پستی هاست .

به اين حقيقت غير قابل ترديد توجّه كنيد كه : آراستن وجود به اخلاق حسين (عليه السلام)و يارانش كاری است صد در صد شدنی ، و به دور نگاه داشتن عرصه گاه حيات از رنگ يزيد ، امری است قابل تحقق ، كه سستی در آراستن و تنبلی در پيراستن ابداً در پيشگاه حقّ به عنوان عذر ، قابل قبول نيست .

ما پس از حادثه باعظمت كربلا ، چهره های زيادی را می توانيم پی بگيريم كه در رفتار و كردار ، اخلاق و پندار و عمل و اطوار ، دنباله رو كاروان نورشدند ، و اين انقلاب حال و احوال ، معلول همّت بلند و اراده والای آنان بود . و عدّه زيادی را خبر داريم كه به دنبال تاريكی و ظلمت رفتند و عمله ظلم و ستم ، و خادم شهوات يزيد زمان خود شدند ، و اين از جهل و غرور و سستی آنان نسبت به حقّ و ضعف اراده ايشان در جهت حقيقت بود .

حضرت حسين (عليه السلام) اعلام فرمود كه : در همه شؤون حيات من ، برای شما سرمشق هست . اين مردمان هر دوره اند كه بايد با بكارگيری استعدادهای خدادادی ، حيات و زندگی خود را با حيات الهی و عرشی و آسمانی حسين (عليه السلام)هماهنگ كنند ، چنان كه ياران بی نظير او خود را با آن منبع خير هماهنگ كردند ، كه ايجاد اين هماهنگی كار دشواری نيست .

 

چهره ای برجسته از گروه حسينيان

 

از جمله كسانی كه با عشق و علاقه و با بصيرت و معرفت ، همراه و همراز كاروان نوردر زمان خود شد و آثاری برجسته و معنوی از خود به يادگار گذاشت ، مرحوم آخوند ملا محمد كاشی (رحمه الله) است .

شخصيت هايی بزرگ ، و مردانی سترك ، هم چون آيت اللّه شهيد مدرس ، حاج شيخ مرتضی طالقانی ، حاج آقا رحيم ارباب ، آيت اللّه سيد جمال الدين گلپايگانی ، آيت اللّه العظمی حاج آقا حسين بروجردی(رحمهم الله) ، از دست پروردهای مرحوم آخوند كاشی بودند .

سيّدی كريم النفس و عالمی فرزانه برای اين بنده در شهر اصفهان از قول استادش حاج آقا رحيم ارباب قطعاتی ناب از حيات آخوند كاشی را نقل كرد كه مرحوم ارباب به خاطر رفت و آمد زيادش با آخوند ، شاهد قسمتی از آن قطعات بود .

آخوند كه بيش از هفتاد سال غوطهور در علم و معرفت ، تدريس و تعليم ، حال و مناجات و زهد و تقوا بود تمام مدّت زندگی را در حجره ای متوسط در مدرسه صدر اصفهان گذراند .

او دارای روحی آزاد و سرشار از مناعت طبع و قناعت نفس بود . در تنگدستی و گاهی تهيدستی بسر می برد . معاش روز مره اش به سختی تأمين می شد ، ولی از نظر معنی و معنويت دريايی پرجوش و خروش بود . نَفَس و دمی عيسوی داشت كه توانست آن چنان بزرگانی را تحويل جامعه دهد .

پول و ثروت نداشت و دستش از مال و مكنت خالی بود ، ولی شعاع فيوضات و بركات وجودش عجيب و غريب می نمود .

او در طول عمر نورانيش تحت تأثير هوا و هوس و شكم و شهوت قرار نگرفت . امكان ازدواج برايش فراهم نيامد ، ولی هجوم طوفان آمال و آرزو و تندباد شهوات ، در برابر اراده الهی و اخلاق انسانی او شكست خورد .

غذايش هفته ای يك بار آبگوشت ، و ديگر روزها نان خالی ، نان و پنير ، نان و آب و يا نان و سبزی بود .

در كارهای شخصی از كسی كمك نمی گرفت ، و اجازه كمك هم به كسی نمی داد .

در برابر حوادث خم به ابرو نياورد ، و از علم و عمل و زهد و تقوا تا لحظه آخر حيات دست برنداشت .

از نعمت های الهی تا جايی كه سر سفره اش قرار می گرفت به طور مطلوب و شايسته استفاده می كرد ، تا جايی كه در پاك كردن سبزی خوردن وسواس به خرج می داد ، كه مبادا پَر سبز قابل استفاده ای از نظر دور بماند . می گفت : اين پَر سبز ، هزاران فرسخ راه پر پيچ طبيعت را طی كرده تا به انسان برسد . و از انسان به وسيله عبادت ، به حقّ نائل گردد ! !

طلبه تازه واردی به وقت سحر برای نماز شب برخاست ، گويی از تمام در و ديوار مدرسه صدای سبوح قدوس رب الملائكة و الروح به گوشش خورد . از هوش رفت . صبح به محضر آخوند داستان آن ساعت خوش را عرضه داشت ، در حالی كه نمی دانست آن ذكر نورانی كه از در و ديوار به گوش می رسيد ، هماهنگی عناصر با ذكر و ورد سحر آخوند بود . آخوند كاشی به او فرمود : تسبيح موجودات جای تعجّب ندارد ، عجب از گوش تو است كه اين صدای ملكوتی را از در و ديوار شنيدی !

اين است ميوه شيرين حسينی شدن ، و ثمره خوشگوار ايمان واقعی ، و اخلاق الهی و عمل صالح كه هر كس حسينی مسلك شود آسمانی شده ، و هركس روی از اين كوی بگرداند زمينی می شود ، و هم چون كِرم ميان لجن می لولد تا بميرد .

 

 . . . خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ 

دنيا و آخرت را از دست داده اند ، و اين است همان زيان آشكار .

 

اگر حسينی نيستيم ، تا مرگ ما فرا نرسيده ، و فرصت در دست است همچون حرّ بن يزيد ، زهير بن قين ، وهب بن عبداللّه ، ابوالحتوف بن حرث و سعد بن حرث ، خود را به اين حقيقت برسانيم ، و مشام جان از بوی آن كوی معطّر نماييم .

 

صفات كبريايی را ز مردان خداآموز *** ز مردان خدا اوصاف ذات كبريا آموز
ز سربازی ، سرافرازی بود آزاد مردان را *** سرافرازی و سربازی ز شاه كربلا آموز
حسين آسا به دفع فتنه بيگانگان برخيز *** شعار آشنايی با خدا از آشنا آموز
بيا در مكتب اسلام و بشنو درس قرآن را *** مروّت، عاطفت، آزادگی، احسان، وفا آموز
چو نام شير مردان خدا را بر زبان آری *** نخستين بار آيين ادب را از نوا آموز

 

اصحاب و ياران حضرت حسين (عليه السلام) ـ چنان كه در زياراتشان آمده ـ اوليای حقّ و اصفيای حضرت ربوبيت اند ، كه اين دو مقام و دو مرتبه از طريق حسينی شدن ، نصيب آن اسوه های فضيلت و كرامت شد(13) .

به اين كاروان كهكاروان نور است بپيونديم ، مسافر اين كوی باشيم ، تا از اين سفر بهره های ابدی كسب كنيم ، و به مقصد اعلی و خلاصه لقای حقّ و وصال دوست برسيم ، كه سفر اگر جز اين باشد ، سفر به سوی پوچی و حركت به سوی سراب است .

 

 وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَاب بِقِيعَة يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَوَجَدَ اللهَ عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسَابه وَاللهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ * أَوْ كَظُلُمَات فِي بَحْر لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْض إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُور 

و كافران اعمالشان مانند سرابی در بيابانی مسطّح و صاف است كه تشنه آن را] از دور [ آب می پندارد ، تا وقتی كه به آن رسد آن را چيزی نيابد ، و خدا را نزد اعمالش می يابد كه حسابش را كامل و تمام می دهد ، و خدا حسابرسی سريع است * يا] اعمالشان  [مانند تاريكی هايی است در دريايی بسيار عميق كه همواره موجی آن را می پوشاند ، و بالای آن موجی ديگر است ، و بر فراز آن ابری است ، تاريكی هايی است برخی بالای برخی ديگر ;] مبتلای اين امواج و تاريكی ها [ هرگاه دستش را بيرون آورد ، بعيد است آن را ببيند . و كسی كه خدا نوری برای او قرار نداده است ، برای او هيچ نوری نيست .

 

پيمودن راه حسين (عليه السلام) و قرار گرفتن در عرصه گاه نور ، جز با گسستن زنجير علايق غلط ، و رفع وابستگی به نفس امّاره ، و خالی شدن از منيّت و آزاد شدن از شهوات حيوانی ميسّر نيست .

عامل تيره روزی آنان كه در كربلا اوليای حقّ را در محاصره قرار دادند ، و آنان را به فجيع ترين وضع به قتل رساندند ، انتخاب حيات فانی دنيا و زندگی زودگذر ، بر حيات جاويد و ابدی آخرت بود ، كه اين انتخاب ، معلول هوای نفس و افتادن در گرداب شهوات و غفلت از حقّ و حقيقت بود .

قرآن مجيد به زيباترين صورت وضع اين حيوانات وحشی را به تصوير كشيده است .

 

 . . . وَلكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ * ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَی الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ * أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ * لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ 

ولی آنان كه سينه برای پذيرفتن كفر گشاده اند ، خشمی سخت از سوی خدا بر آنان است و آنان را عذابی بزرگ خواهد بود * اين] خشم و عذاب بزرگ  [به سبب آن است كه زندگی دنيا] یِ زودگذر  [را بر آخرت ترجيح دادند ، و مسلماً خدا مردم كفر پيشه را هدايت نمی كند * اينان كسانی هستند كه خدا بر دل و گوش و چشمشان مُهر] شقاوت [ زده ، و اينان بی خبران واقعی اند * ثابت و يقينی است كه آنان در آخرت زيانكارند .

 

خسارت آنان در آخرت ، محجوب بودنشان از رحمت و عنايت حقّ ، و محروم بودنشان از شفاعت اوليا ، و دور ماندنشان از بهشت عنبر سرشت ، و معذّب بودنشان به عذاب ابد الهی است .

در هر صورت زمينيان ، آن مردم تيره روز و بدبختی هستند كه از ذكر حقّ ـ قرآن و چهارده معصوم (عليهم السلام) ـ اعراض نمودند ، كه اين سرپيچی دامن آنان را به انواع آلودگی ها و پليدی ها ملوّث نموده ، و از آن غافلان بی خرد ، مردمی ظالم ، ستمكار ، غاصب حقّ ، متجاوز و غارتگر بوجود آورد .

آيات سوره مباركه طه ، هم چون روز روشن ، وضع آنان را نشان داده است .

 

 وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَی * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَی وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً * قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَی * وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبه وَلَعَذَابُّ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَی 

و هر كس از هدايت من] كه سبب ياد نمودن از من در همه امور است  [روی بگرداند ، برای او زندگی تنگ] و سختی  [خواهد بود، و روز قيامت او را نابينا محشور می كنيم * می گويد: پروردگارا ! برای چه مرا نابينا محشور كردی ، در حالی كه] در دنيا  [بينا بودم ؟ *] خدا  [می گويد : همين گونه كه آيات ما برای تو آمد و آنها را فراموش كردی اين چنين امروز فراموش می شوی . * و كسی را كه] از هدايت حق  [تجاوز كرده و به آيات پروردگارش ايمان نياورده ، اين گونه كيفر می دهيم ، و بی ترديد عذاب آخرت سخت تر و پايدارتر است .

 

 

بی نهايت بزرگ ، بی نهايت كوچك

 

اگر در تعريف ياران پاكباز سرور شهيدان ، جمله بی نهايت بزرگ را بكار ببريم ، عين حقيقت را گفته ايم ، و اگر در باز شناساندن دد منشانی كه به آن چهره های الهی و پاسداران حريم قرآن مجيد حملهور شدند ، و بدن ملكوتی آنان را در اين سيّاره خاكی به خاك و خون كشيدند ، تعبير به بی نهايت كوچك كنيم ، سخنی به گزاف نگفته ايم .

آن ملكوتيان ، چون به مقام لقای حقّ ، وصال محبوب و عرصه گاه فنای فی اللّه و بقای باللّه رسيدند ، و جز حقّ از وجودشان باقی نماند بی نهايت بزرگند .

و ناسوتيان ، چون چراغ فطرت در باطنشان خاموش شد ، و قاضی وجدانشان به دهان مرگ افتاد ، و دين و ايمان به شرابخوار و سگ باز و كافری چون يزيد فروختند و به تعبير قرآن مجيد دنيای دنی و پست را بر آخرت عالی و باقی اختيار كردند ، و دست به عملی آلودند كه در تاريخ هستی بی سابقه بود ، و دلی از امامان و اوليا و پاكان سوزاندند كه تا قيامت درد آن التيام پذير نيست ، بی نهايت كوچك شدند .

رسول بزرگوار اسلام (صلی الله عليه وآله وسلم) درباره آن انسان های ملكوتی ، و آزادگان از قيد ما سوی اللّه ، و عرشيان برتر از فرشتگان ، و افتخار سماواتيان ، و الگوی فرش نشينان ، در خطابی به عصمت كبری ، مصداق اَتَمّ فضيلت و تقوا ، و منبع كرامت و صفا حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) فرمود :

 

وَهُوَ يَوْمَئِذ فی عُصْبَة كَاَنَّهُمْ نُجُومُ السَّماءِ يَتَهادُونَ اِلَی الْقَتْلِ وَكَاَنّی اَنْظُرُ اِلی مُعَسْكَرِهِمْ وَاِلی مَوْضِعِ رِحالِهِمْ وَتُرْبَتِهِمْ

حسين من در آن روز در جمع گروهی غيرتمند پابرجاست ، آن عاشقان وارسته ، و عارفان از جان رسته ، در كنار خورشيد وجود حسينم گويی ستارگان آسمانند ، در فداكاری و جان باختن در راه حقّ ، و هديه كردن هستی خويش در مقابل امام و رهبرشان بر يك ديگر پيشی می گيرند ، و برای دست يافتن به شهادت ، با هم ديگر مسابقه می دهند ، گويی هم اكنون من لشگرگاه آنان و جای بنه و تربتشان را مشاهده می كنم .

 

اصحاب سرور شهيدان ، گروهی بودند كه جسم و بدن را از طريق طاعت و عبادت به مملكت عشق و معنويت بردند ، و آن چنان اين عنصر مادّی را در بوته محبت حقّ ، و آتش بندگی مولا گداختند كه غير يار ، ديّاری در ديار هستی آنان نماند .

آن مرغان باغ ملكوت ، و اختران ملك لاهوت ، و عرشيان جلوه كرده در ناسوت ، همراه محبوبشان در كمتر از نصف روز ، با قلبی پرشور و سوز به حريم قرب معشوق راه يافتند ، و در بهشت لقا جای گرفتند ، و به تمام عقلای عالم ، و منصفان تاريخ ، و آگاهان روشن ضمير ثابت كردند كه بی نهايت بزرگند .

دشمن دين باخته ، گروه مادّيگر ، اسيران خاك ناقابل ، غفلت زدگان شعور از دست داده ، بی خبران بی خرد ، دنيا زدگان وامانده ، ميمون صفتان گول خورده ، اسيران كمند شيطان ، زندانيان هوای نفس ، افتادگان در دريای سيه بختی ، تبه روزگاران بيچاره ، طعمه های لهيب آتش بد فرجامی دنيا و آخرت ، انتخاب كنندگان حزب اموی بر اهل بيت پاك و معصوم پيامبر (عليهم السلام) ، تحليل برندگان استعدادهای انسانی ، حمله كنندگان به حريم اخلاق ، كارمندان دولت طاغوت ، حمّالان شهوات پسر زياد بی مادر ، نخبگان شرارت و فساد ، در پيشگاه هستی ثابت كردند كه بی نهايت كوچكند .

اين حسين عزيز است كه با بصيرت و علم و دانش سرشار خود ، در حالی كه به مقام عصمت ، كرامت داده ، و حريم انسانيّت را مفتخر فرموده ، و به آبرو ، آبرو داده ، و بر رخسار آدميّت نشان اصالت نصب كرده ، درباره آن پاك سرشت ها و نيك نهادها با صدايی رسا در شب عاشورا فرمود :

 

فَاِنّی لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَوْفی وَلا خَيْراً مِنْ اَصْحابی

من وفادارتر و بهتر از ياران خود ، در همه هستی خبر ندارم .

 

كه اين خبر ندارم عين علم و آگاهی است نه رشته ای از بی خبری ، يعنی : چون مانند اينان در عرصه گاه حيات وجود خارجی ندارد ، پس خبری نمی توان گرفت . نه اين كه هستند و من خبر ندارم ، و هستند و من نمی شناسم . چون وجود عينی ندارند و نيستند خبر نمی توان گرفت ، كه لا اَعْلْمُ به اين معناست كه چون نمونه اينان نيست لا اَعْلْمُ ، اگر بود و از آنان خبر نداشتم اَعْلْمُ بود ، ولی همانند اينان نيست كه می گويم لا اَعْلْمُ .

« اگر گفته فيلسوف درباره « قوّه و مادّه » كه گويد : هر ذرّه عبارتست از قوّه های نامتناهيه كه مانند انجماد آب ، يخ بسته شده است ، و اگر بتوان آن ذرّه را بشكنيم همان قوای غير متناهيه را استخراج خواهيم كرد و مورد استفاده قرار خواهيم داد ، اغراق به نظر آيد ، چون جسم و جسمانيّات متناهی التأثير و التأثّر است .

ولی اين حقيقت درباره جان و روان كه قوای خود را در پيكر انسان تمركز داده و فوج فوج بيرون همی فرستد ، اغراق نيست ، به خصوص در رابطه با اصحاب سرور شهيدان بدون كمترين شك و ترديد قابل تصديق است ، كه اينان از آثار عظمت ، مالامالند ، و از گريبان فعّاليت آنان منطق هايی ابرازاتی پر از عاطفه و پر از حماسه ، پر از رشادت و پر از تسليت ، با لطافت می جوشد و مانند آب روان ، درياوار در بستر تاريخ روی هم می غلطد »(19) و پايان هم نمی پذيرد ، اگر اين معنای بی نهايت بزرگ نيست پس معنای بی نهايت بزرگ چيست ؟

از بنيه اين شاخصان اصالت ، و دريای كرامت ، و حريم عظمت ، آزادی ضبط نفس ، حكومت بر نفس ، شجاعت ، قانون ، محبّت ، صلابت ، لطف و دلسوزی ، قهرمانی و رزم آوری ، خودداری و خود نباختن در منطقه قدرت امويان آلوده و بد طينت ، و خود باختن در برابر حضرت حسين (عليه السلام)مرد حقيقت و فضيلت به حد كامل و سرشار توأماً بيرون می ريزد .

اين همه حقايق در دنيای روان و جان اين غيرتمندان نشان دهنده اين واقعيّت قطعی است كه : اينان در خوبی و وفاداری نمونه ندارند ، و در مرحله ايمان و اخلاق و شخصيّت و عظمت و شرافت و عشق و محبّت ، بی نهايت بزرگند . و آنان كه قدر اين ملكوتيان با رفعت را نشناختند ، و در برابر آن رجال الهی چون سگ ها به پارس كردن پرداختند ، و دست به قتل آنان زدند ، و حرم عصمت آنان را به اسارت بردند ، و برای ارضای هوای نفس يزيد و ابن زياد خود را به شيطان فروختند ، بی شك و ترديد بی نهايت كوچكند .

اينان ، اعتبار و شخصيت از كسی وام نگرفتند ، و با بستن خود به ديگری كسب مقام نكردند ، بلكه در سايه قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) از تشخيص صحيح برخوردار شدند ، و به راه و چاه ، بصيرت پيدا كردند ، و حقّ و باطل را از هم باز شناختند ، و با قوّه اراده و نيروی همّت به ميدان آوردند ، و تشخيص بر حقّ خود را ملاك حركت و عمل قرار دادند ، و در آن طوفان سهمگين فكری و اجتماعی و سياسی ـ كه پسر هند جگر خوار و عمرو  عاص حيله گر و دين فروختگان پست فطرت بر جامعه تحميل كرده بودند ـ به راه درست و صراط صحيح رفتند ، و از وجود حضرت حسين (عليه السلام)قدردانی كرده پروانهوار به دور شمع وجودش گرد آمدند ، و جان را در راه خدا به محضر الهی و عرشی او هديه كردند ، و كلاسی ابدی برای درس گيری جن و انس با شهادت و فداكاری خود برپا نمودند .

پيامبر عزيز (صلی الله عليه وآله) ، به شهيدان كوی جگر گوشه اش حضرت حسين (عليه السلام)می بالد آنجا كه می فرمايد :

 

يَرْتَحِلُ اِلی اَرْض مَقْتَلِهِ وَمَصْرَعِهِ اَرْضُ كَرْب وَبَلاء تَنْصُرُهُ عِصابَةٌ مِنَ الْمُسْلِمينَ ، اُولئِكَ سادَةٌ شُهَداءِ اُمَّتی يَوْمَ الْقِيامَةِ

حسين من پس از آوارگی به سرزمين قتلگاه و آرامگاه خود زمين كربلا كوچ می كند . در آنجا گروهی فداكار از غيرتمندان مسلمين به او ياری می دهند ، اينان به روز قيامت سروران شهدای امّت من هستند .

 

ملاحظه می كنيد كه : رسول باعظمت اسلام (صلی الله عليه وآله وسلم) اينان را مافوق همه شهيدان قلمداد كرده است ، شهيدانی كه خود مافوق همه امّتند ; چرا كه خيری بالاتر از شهادت نيست ، و شهيدان كوی اسلام از تمام مؤمنان و مسلمانان برترند ، و شهدای كربلا از همه شهيدان بالاتر و بهترند ، و معنای بی نهايت بزرگ جز اين نيست .

 

شهيدان منحصر

 

اهل منطق و اصول می گويند : تعريف بايد جامع افراد و مانع اغيار باشد وگرنه تعريف ناقص است و نمی تواند هويت تعريف شده را آن چنان كه هست نشان دهد .

تعريف جامع و مانع نسبت به شهيدان كوی حسين اين است كه : اگر هر كدام از آنان را از جايگاه مخصوص خود برداريم ، در تمام عالم هستی كسی را نمی يابيم كه جای او بگذاريم .

اينان هر يك در موضع خاص خود منحصر بفردند ، فرد ديگری در بستر تاريخ همانندشان نيست تا در شخصيت و كرامت جايگزين آنان شود .

عباس ، زهير ، حبيب ، مسلم ، برير ، حرّ ، سعيد ، و . . . هر يك منحصر به فردند . خليفه و جانشين و مثل و مانند ندارند ، و شبه و نظير برای آنان پيدا نمی شود .

اين معنی را عموم مسلمانان از قرائت سوره توحيد در نمازهای واجب و مستحب درباره حضرت حقّ يافته اند كه : ( وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ ) .

برای حضرت حقّ كفوی نيست و شبيه و مانندی نمی باشد . احدی از موجودات هستی را در برابر او شأنی نيست تا چه رسد كه شبيه او يا به جای او باشند .

ياران باوفا و نيكوكار حضرت حسين (عليه السلام) ، كه صبغه الهی دارند گويی همين معنا را ـ بی كفو بودن ـ از محبوبشان ، در آسمان وجود خود طلوع داده اند ، تا جايی كه مولای عالِم و آگاه و بابصيرتشان در حقّ آنان فرمود :

 

فَاِنّی لا أَعْلَمُ اَصْحاباً اَوْفی وَلا خَيْراً مِنْ اَصْحابی

 

 لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَیْء 
)را از افق وجود خود ظاهر كردند ، تا به همه انسان ها بفهمانند كه : استعداد و نيرو و قدرت و قوّت آدمی در حدی است كه می تواند در معرفت و بينش و اخلاق و عمل و ايمان و فضيلت بی شبه و مثل گردد !

بر كمی عدّه آنان باكی نيست كه هر كدامشان جهانی بی نهايت ، و عظمتی بی مثل و مانند بودند .

آنان ، در ابتدای تكوّن وجودشان در رحم مادر ، يك نقطه جوهری بيش نبودند ، ولی با تغذيه پاك از منبع پاك ، به خصوص تغذيه معنوی بعد از ولادتشان از عرصه گاه نبوت و قرآن و امامت ، تبديل به شجره طيّبه تنومندی شدند كه :

 

 . . أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ * تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِين . . 

ريشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است * ميوه اش را به اجازه پروردگارش در هر زمانی می دهد .

 

آنان ، در راه آيين از كشته شدن نهراسيدند و برای نيل به شرف ، از رنج سفر باك نكردند .

آنان ، از تساهل و تغافل و آسايش و تنعّم و نكبت اخلاق و عمل می ترسيدند !

دشمنان تيره بختشان ، هر يك در برابر خود هزاران جايگزين از درّندگان و وحشيان و ديوان و ددان داشتند ; زيرا از هر گروهی از موجودات پست و خشن و درّنده و هار ، نمونه ای يا نمونه هايی در وجود خود جمع كرده بودند .

آنان ، مصداق اين آيه بودند :

 

 . . . لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَ يَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ 

آنان را دل هايی است كه به وسيله آن] معارف الهی را [ در نمی يابند ، و چشمانی است كه توسط آن]حقايق و نشانه های حق را [ نمی بينند ، و گوش هايی است كه به وسيله آن] سخن خدا و پيامبران را  [نمی شنوند ، آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراه ترند ; اينانند كه بی خبر و غافل] ازمعارف و آيات خدای  [اند .

 

آنان ، قلب را از خدا خالی كردند ، و به جای آن ، يزيد ـ فرزند زن نصرانيّه بيابانگرد ـ را گذاشتند . چشم از تماشای جمال ملكوتيان زمان بستند و به جای آن به تماشای ابن زياد بی مادر مشغول شدند . گوش از شنيدن حقّ بستند و به جای آن ، اباطيل بنی اميّه ملعون را نشخوار كردند .

قلبشان برای عشق دروغين و بی مايه طپيد .

چشمشان از چهره های ناپاك و آلوده پر شد .

گوششان منبع مزخرفات و قول زور شد ، و در نتيجه از راه انسانيت عقب گرد كرده ، به سوی پستی و كوچكی رهسپار شدند ، و در اين مسير آن چنان به سرعت تاختند تا به اسفل سافلين رسيدند ، و بی نهايت كوچك شدند .

به جای اين كه با دو بال ايمان و عمل حركت كنند و به مقام قرب حقّ برسند ، با دو پای بدن به حركت آمدند تا به عمق دركات جهنم وارد شدند !

اينان ، چون اسب عصّار خانه به دور تنور هوای نفس ، چشم و گوش بسته ، عمری چرخيدند ، و از وجود خود برای حرارت دادن به شهوت يزيد و پسر زياد حرام زاده ، روغن چراغ فراهم كردند !

ولی ياران حضرت حسين (عليه السلام) عزيز بر اساس آيه شريفه

 

 مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ . . . 

كسی كه عزت می خواهد ، پس] بايد آن را از خدا بخواهد ، زيرا  [همه عزت ويژه خداست . حقايق پاك] چون عقايد و انديشه های صحيح  [به سوی او بالا می رود و عمل شايسته آن را بالا می برد .

 

با دو بال روح پاك و عمل صالح به سوی معشوق و معبود خود به پرواز در آمدند و به لقای دوست نايل شده ، از همه انسان ها تا روز قيامت دعوت كردند كه با كاروان آنان كه كاروان نور است بپيوندند .

آنان ، در به دست آوردن عزّت الهی آن چنان از طالبان عزّت مسابقه را بردند كه مولای عاشقان ، محور عارفان ، امير مؤمنان علی (عليه السلام) به نقل خرائج رواندی از حضرت باقر العلوم (عليه السلام) در حقّ آنان فرمود :

 

شُهَداءٌ لا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كانَ قَبْلَهُمْ ، وَلا يَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدَهُمْ

شهدايی هستند كه گذشتگان از آنان پيشی ندارند ، و آيندگان به آنان نمی رسند !

 

آنان ، از هر حسابی غير حقّ ، دل و جان و ظاهر و باطن پاك كردند ، تا جايی كه امير مؤمنان (عليه السلام)درباره آنان خطاب به خاك كربلا فرمود :

 

واهاً لَكِ اَيَّتُهَا الْتُرْبَة ! لَيَحْشُرنَّ مِنْكِ اَقْوامٌ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِساب

وه ! شگفتا از تو ای خاك اسرار آميز ! به روز رستاخيز از بستر تو اقوامی برخيزند كه به طور حتم بی حساب وارد بهشت خواهند شد !

 

ياران حضرت حسين (عليه السلام) بر اساس قطعه بسيار مهمّی كه سرور شهيدان از جدّش شنيده بود بنای زندگی را بنا نهادند .

 

اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ مَعالِی الاُْمُورِ وَيَكْرَهُ سَفْسافَها

خداوند امور عالی و بلند مرتبت را دوست دارد ، و از امور پست و بی ارزش كراهت دارد .

 

آنان ، با تمام وجود به امور با ارزش روی آوردند ، و در نتيجه فعاليت قلبی و روحی و روانی و اخلاقی و عملی ، با همه ارزش ها متحد شدند ، و دامن حيات از ننگ آلوده شدن به امور بی ارزش حفظ كردند .

ولی دشمنان حقّ و حقيقت ، و حمّالان شهوت بنی اميه ، و بار كشان بار يزيد و ابن زياد بی مادر از هرچه ارزش بود روی گرداندند ، و به هرچه بی ارزش و بی مايه و سست بود دامن زندگی آلوده كردند .

ياران امام ، غرق در رحمت ابد شدند ، و لشگريان يزيد ، دچار لعنت هميشگی گشتند .

آنان ، هر كدامشان در پاكی ها و معالی امور منحصر بفرد شدند و اينان در زشتی و پليدی و آلودگی بی مثل و مانند گشتند !

آنان ، بر مبنای حديث قدسی :

 

عَبْدی اَطِعْنی حَتّی اَجْعَلَكَ مِثْلی

 

خدا گونه شدند ، و ارتش بنی اميّه ، حزب شيطان و منبع ناپاكی و جرثومه خطا و فساد گشتند .

ياران سالار شهيدان ، تبديل به چراغ روشنی شدند كه تا ابد نورش با تندباد هيچ حادثه ای ، و وزش هيچ طوفانی خاموش نشود ، كه نور آن ، نور خدا است و نور خدا خاموش شدنی نيست .

 

 يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ 

می خواهند نور خدا را با دهان هايشان خاموش كنند در حالی كه خدا كامل كننده نور خود است ، گرچه كافران خوش نداشته باشند .

 

و دوستداران بنی اميّه تبديل به ظلمت كده ای شدند كه با هيچ نوری ظلمت آنان زدوده شدنی نيست !
وجود اصحاب حضرت حسين (عليه السلام) رفعت طلب شد ، و وجود دشمن ، پستی خواه .
آنان ، با طبيعت رفعت طلبی به حقّ رسيدند ، و اينان با اخلاق پستی طلبی به دركات جهنم پيوستند .
ذرّه ذرّه كاندر اين ارض و سماست *** جنس خود را هم چو كاه و كهرباست
نوريان مر نوريان را جاذبند *** ناريان مر ناريان را طالبند
مه فشاند نور و سگ عوعو كند *** هر كسی بر طينت خود می تند

 

ياران امام ، مجذوب حقّ شدند ، و ياران يزيد ، مغلوب شيطان گشتند .

ياران امام ، متّصل به جنّت لقا شدند ، و حزب هوا ، منقطع از رحمت الهی گشتند .

آنان ، حسين عزيز را اسوه خود قرار دادند ، و كوفيان و شاميان تيره بخت ، يزيد و كردارش را ملاك زندگی گرفتند .

ياران حقّ ، شيطان را از معامله با خود برای ابد نا اميد كردند ، و حمّالان باطل تمام راه های نفوذ شيطان را به روی خود گشودند .

اصحاب سالار شهيدان ، از جان و مال و زن و فرزند و تمام هستی خود ، در راه حقّ گذشتند ، و ياران يزيد به اسارت مالی اندك ، و لذّتی حيوانی وش در آمدند .

آن نيك انديشان نيك پندار ، تبديل به گوهری شدند كه تنها خداوند غنی می توانست خريدار آنان باشد .

 

 إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ . . . 

يقيناً خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهای آنكه بهشت برای آنان باشد خريده .

 

و آن بد سيرتان ديو منش ، مبدل به خَر مُهره ای شدند كه برای ابد بی مشتری ماندند .

آنان كه در ايمان و عمل بی نمونه بودند ، از مَركب علايق پياده شدند ، و از مَحبس تن بيرون رفتند ، تا در جوار رحمت حقّ قرار گرفتند و مورد پذيرايی محبوب و معبودشان شدند .

ولی دشمنان آن ها ، اسير جسم و بدن شدند ، و به لجنزار شكم و شهوت نشستند ، و تيره بختی ابدی را برای خود خريدند .

دشمنان ، در مقابل بهای اندك ـ قطعه ای زمين ، سرپناهی محدود ، درهم و ديناری معدود ، وعده هايی پوچ ـ خود را فروختند ، امّا ياران حقّ خود را با رضا و خوشنودی حقّ كه اكبر از جنّت و بهشت قيامت است معامله كردند .

دشمنان ايمان و عقيده ، در آتش حكومت بنی اميّه سوختند ، و ياران حضرت حسين (عليه السلام) ، ابراهيم وار از آتش بدر آمده تمام ملك و ملكوت را بر خود بَرد و سلام و تبديل به گلستان كردند .

زن ، پول ، شهوت ، صندلی ، مقام ، لذّت و اعتبار ظاهری ، قيمت انسان نيست ; قيمت و ارزش انسان در جهت روحی ، رضای حقّ ، و در جهت جسمی ، بهشت عنبر سرشت است .

ياران حضرت حسين(عليه السلام) به كمتر از رضای دوست وكمتر از بهشت جاودان خود را نفروختند، و محبّان بنی اميّه، به اندك عنصر از دست رفتنی خود را معامله كردند.

حضرت حسين (عليه السلام) و يارانش به حقيقت زمزمه كردند :

 

تَركتُ الخَلقَ طُرّا فی هَواكَا

در هوای تو هرچه غير بود ترك كرديم .

 

و عمر سعد و يارانش نخواستند از اندك مال دنيا و مقام پوچ مادّی گذشت كنند .

پسر سعد بدبخت ، در برابر دعوت حضرت حسين (عليه السلام) از او برای رسيدن به سعادت دنيا و آخرت پاسخ داد :

اگر ندايت را بشنوم ، و صدايت را آويزه گوش كنم ، و رياست بر اين لشگر را بگذارم و به ياران تو بپيوندم ، خانه ای كه به تازگی با سنگ سرخ در كوفه بنا كرده ام به مصادره مأموران پسر زياد خواهد رفت !

شما را به خدای بزرگ ملاحظه كنيد كه اين بی خرد نادان ، و اين پست فطرت حيوان ، خدا و قيامت و پيامبر و قرآن و اهل بيت وحی را با خانه ای گلی كه ظاهر آن را با سنگ سرخ زينت داده بود عوض می كند ! !

امّا حضرت حسين (عليه السلام) و يارانش برای رسيدن به مقصد اعلی و مقام فنای فی اللّه و بقای باللّه از همه هستی خود گذشت می كنند .

اين هفتاد و دو نفر به تناسب سنّی كه هر يك داشتند در برابر تهديد بنی اميه به كشته شدن ، ترغيب دشمن به لذّات مادی ، تشويق حكومت به ثروت پيدا كردن ، از مدار ثابت قدمی و تحمّل در برابر حوادث بيرون نرفتند ، تا در روز عاشورا به همراه مولای خود به حريم قدس دوست سفر كردند .

نمك حقّ را خوردند و پاس نمكدان را تا لحظه آخر حيات نگاه داشتند . ولی دشمن نمك خورد و نمكدان شكست و پاس نمك دهنده را در هيچ يك از امور حيات نگاه نداشت .

آنان ، با قدرت تقوا و احسان و نيكی ، به مقام معيّت با حقّ رسيدند و تا ابد محبوب حقّ شدند .

 

 . . . ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُـحْسِنِينَ 

سپس پرهيزكاری را تداوم بخشند و ايمان خود را ادامه دهند ، و بر پرهيزكاری پافشاری ورزند و كار نيك بجا آورند ; و خدا نيكوكاران را دوست دارد .

 

 إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ 

بی ترديد خدا با كسانی است كه پرهيزكاری پيشه كرده اند و آنان كه] واقعاً  [نيكوكارند .

 

ياران حضرت حسين (عليه السلام) ، از هر دامی با چشم باز رستند ، و دوستان بنی اميّه به هر دامی گرفتار شدند .

اينك ما هستيم كه دو طايفه را در برابر خود می بينيم ، طايفه ای الهی و گروهی شيطانی ، قومی آسمانی و جمعی زمينی .

اگر اصولی كه طايفه آسمانی در حيات خود بكار گرفتند بكار گيريم همای سعادت ابد بر سر ما می نشيند ، و اگر برای لذّتی اندك و ناپايدار به راه دشمن رفتيم زاغ بدبختی و تيره روزی دائمی روی سرمان لانه می كند .

از حسين و يارانش پيروی كنيم كه عين خردمندی است ، و از اخلاق دشمنان او اجتناب كنيم كه محض بصيرت و بينايی است ، و راهی كه حزب اموی رفت نرويم كه سيه روزی دائمی و تيره بختی هميشگی است .

ياران حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) ، به فرموده رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) سرور شهدای امّت اسلام  و به گفته حضرت حسين (عليه السلام) وفادارترين و بهترين مردم تاريخ حيات هستند .

مردم در هر دوره ای اگر آنان را در هر زمينه ای الگوی خود قرار دهند ، و از آنان درس زندگی بگيرند ، هم چون آنان در حدّ ظرفيت خود از فيوضات و بركات و عنايات الهی در دنيا و آخرت بهره مند خواهند شد .

مردم بايد از آنان درس تسليم در برابر حقّ ، عشق به حضرت ربّ ، معرفت به قرآن ، امّت واقعی بودن برای پيامبر (صلی الله عليه وآله وسلم) ، مأموم قابل قبول بودن برای امام معصوم (عليه السلام)و خلاصه درس ايمان و اخلاق و عمل صالح و صبر و مقاومت و ظلم ستيزی و مبارزه بگيرند .

به جهاد و عمل و حركت آنان راضی باشند ، و به وجود آنان كه هستی خود را هديه حقّ كردند عشق بورزند ، و متخلّق به اخلاق آنان شوند ، و از دشمنان آنان در هر دوره ای قولا و عملا بيزاری جسته و راه خود را از راه آنان جدا سازند ، تا در دنيا و آخرت جزء آن كاروان نور محسوب گردند .

 

حقيقتی عالی از زبان جابر بن عبداللّه انصاری

 

شيخ بزرگوار « عماد الدين ابوالقاسم طبری آملی » كه از شاگردان شيخ ابوعلی فرزند گرانقدر شيخ طوسی است ، در كتاب با قيمت بشارة المصطفی كه از كتب نفيسه است با ذكر سند از « اعمش » كه از بزرگان محدّثين است و او از « عطيّة بن سعد بن جناده عوفی جدلی » كه او نيز از روات بنی اميّه است و اهل سنت در رجال خود تصريح كرده اند كه او انسانی صادق می باشد ، روايت كرده كه گفت :

با جابر برای زيارت حضرت سيد الشهداء (عليه السلام)به كربلا آمديم . جابر غسل كرد و بر خود عطر زد . دستش را گرفته به روی قبر مطهّر حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) گذاشتم . بيهوش شد . بر صورت او آب زدم . به حال آمد . با سوز دل سخنانی جگر سوز به محضر حضرت حسين (عليه السلام) عرضه داشت ، سپس به شهدای گرانقدر كربلا سلام كرد و در پايان كلامش گفت كه : ما نيز شريك بوديم در آن كاری كه شما داخل شديد ، يعنی مجادله و مقاتله و نصرت و ياری ذرّيه خاتم پيامبران و شهادت در محضر او .

عطيّه می گويد :

به او گفتم : ما رنجی نبرديم ، و شمشيری نزديم ، سرهای اين گروه از بدن جدا ، و همسرانشان بيوه ، و فرزندانشان يتيم شدند ، چگونه در اجر با ايشان شريك باشيم ؟

جابر در پاسخ گفت :

عطيّه ! من با دو گوش خود از رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم)شنيدم كه : هر كس عمل قومی را دوست دارد ، در ثواب آن عمل با آنان شريك است . سپس گفت : ای عطيّه ! رسول حقّ فرمود : نيّت من و اصحابم بر همان نيّت حسين و اصحاب اوست .

اولا : نيّت خير را ببينيد از چه ارزشی برخوردار است ، كه باعث متّصل كردن انسان به كاروان نوراست .

ثانياً : نيّت و عمل حضرت حسين (عليه السلام) و يارانش از چه عظمتی برخوردار است كه رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم)برای شركت در ثواب شهدای كربلا می فرمايد : نيّت من همان نيّت حسين و اصحاب اوست .

چه نيكوست تمام مردم نيّت خود را در همه شؤون حيات در جهت نيّت شهدای كربلا قرار دهند ، سپس آن نيّت پاك و نورانی را به مرحله اجرا بگذارند ، تا اخلاق و عملشان نيز به نور حقيقت منوّر شود ، و در حدّ خود به فوز عظيم برسند ، و بتوانند صادقانه اين قطعه از زيارت وارث را در محضر معنوی حضرت حسين (عليه السلام)و شهدای كربلا بخوانند .

 

اُشْهِدُ اللّهَ وَمَلائِكَتَهُ وَاَنْبِياءَهُ وَرُسُلَهُ اَنّی بِكُمْ مُؤْمِنٌ ، وَبِاِيابِكُمْ مُوقِنٌ ، بِشَرايِعِ دينی وَخَواتيمِ عَمَلی وَقَلْبی لَقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَاَمْری لاَِمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ

من خدا و فرشتگان و پيامبران و فرستادگان حقّ را گواه و شاهد می گيرم كه به امامت و رهبری شما مؤمنم ، و به رجعت و ظهور شما معتقدم ، هر قدمی كه در راه دين بردارم ، و هر عملی كه در زندگی به انجام رسانم به دوستی و محبّت شما و در سايه امامت و هدايت شماست ، دلم تسليم قلب پاك شما و همه برنامه هايم تابع برنامه های شماست .

 

اگر اين اقرارهای عرشی با نيّت و عملی همسو با نيّت و عمل حضرت حسين (عليه السلام)و ياران او نباشد ، جز دروغی بس بزرگ و نابخشودنی در محضر خدا و انبيا و حضرت حسين (عليه السلام) و ياران او نيست ؟

اصولا اين گونه چهره های پاك ، و در رأس آنان حسين عزيز و يارانش از جانب حضرت حقّ برای تمام مردم در همه ادوار اسوه حسنه هستند . مردم اگر بخواهند از وجود پاك آنان قدردانی كنند راه قدردانی حقيقی به اين است كه باطن و ظاهر خويش را با آن بزرگواران هم سو نمايند ، و از اخلاق و رفتار و كردار دشمنانشان قولا و عملا بپرهيزند ; آن هم دشمنانی كه بر اثر شقاوت در اخلاق و عمل ، خود را برای ابد از رحمت واسعه حقّ محروم كردند .

دشمنان امام و ياران او ، مجسمّه تمام نمای رذايل ، شقاوت ، ظلم ، دد منشی ، تجاوز ، غارت ، بی رحمی ، غفلت ، حرص ، حسد ، كبر و به خصوص نفاق و دو رويی بودند ، و آن چنان حركت كردند كه به يقين خود را از عموم بِرَحْمَتِكَ الَّتی وَسِعَتْ كُلَّ شَیْءاستثنا نمودند ، و به قول شاعر عالم محتشم كاشانی كه دوازده بند او مورد قبول اهل بيت واقع شد ، كاری كردند كه ترس اين معنا می رود كه در قيامت چون بخواهند جزای دشمنان حضرت حسين (عليه السلام)و يارانش را رقم زنند ، كتاب رحمت را برچينند و به هيچ انسانی رحمت نياورند كه چرا افرادی از نوع شما به چنين جنايت هولناك و بی سابقه ای دست يازيدند ! !

 

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند *** يك باره بر جريده رحمت قلم زنند

 

بنابراين با تمام وجود از وضع دشمنان آن حضرت كنار بمانيم ، و تا آن جايی كه در قدرت ماست از حسين و يارانش رنگ بگيريم كه خير دنيا و آخرت و سعادت امروز و فردا در رنگ پذيری از اين جمعيّت الهی و قوم آسمانی و ملكوتی است .

 

استقامت در راه هدف

 

در رنگ پذيری از حضرت حسين (عليه السلام) و ياران با وفايش ، امكان دارد انسان به بلای بدنی يا مالی يا روحی و يا خانوادگی و اجتماعی دچار شود ; چون هدف رنگ پذير ، هدف بسيار مقدّس و والايی است ، و آن به دست آوردن رشد و كمال و تعالی است ، و رسيدن به رضای محبوب ; پس بايد در برابر هجوم بلا استقامت ورزد ، و صبر و تحمّل پيشه كند ، و در مدار دين و ايمان و جهاد و كوشش و عشق و معرفت ثابت قدم باشد ، كه بدون سپر مقاومت و صبر و استقامت ، شكست و سرشكستگی حتمی است ، و زيان و خسران دنيا و آخرت قطعی است .

آنان كه در طاعت حقّ و در رنگ پذيری از اهل حقّ تا لحظه خروج از دنيا استقامت ورزند ، در عرصه گاه قيامت با چهار طايفه همراه و هم نشين خواهند شد .

 

 وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً 

و كسانی كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند ، در زمره كسانی از پيامبران و صدّيقان و شهيدان و شايستگان خواهند بود كه خدا به آنان نعمت] ايمان ، اخلاق و عمل صالح [ داده ; و اينان نيكو رفيقانی هستند .

 

آری ، نتيجه استقامت در راه هدف و هم سو نمودن نيّت و عمل با شهدای كربلا ، حشر با آن ها در قيامت كبری است ، كه اتصال به كاروان نوربهره ابدی و نتيجه شيرين سرمدی نصيب انسان می نمايد .

 

از خدا جوييم توفيق ادب

ياران حضرت حسين (عليه السلام) اين خداوندگاران فضيلت ، به رفتارشان و گفتارشان معنويّات اسلام را مجسّم می دارند ، و بسان سروشی آسمانی حقايق اسلام را به جهان ما فرود می آورند ، و ما را از شكوه وحی و عظمت سروش آسمانی كه در مرتبه اول مغزها را بجوش آورده و دل ها را از عظمت فرا گرفته بود ، خبردار می كنند .

كردار اينان برای هم كيشان در آماده كردن آنان برای توجّه به خدای كائنات از سروشی غيبی كمتر نيست ، و انضباط اسلامی را در اين افراد خردمند آيين شناس به طور كامل می توان ديد .

پيام اين شهيدان كوی فضيلت ، و اين نيك نامان عرصه گاه كرامت ، به تمام هم كيشان اين است كه : بياييد ادب نسبت به حقّ را كه در عبادات ما جلوه دارد ، و ادب نسبت به پيامبر (صلی الله عليه وآله) را كه در تسليم ما نسبت به او ديده می شود ، و ادب نسبت به قرآن را كه در عمل و اخلاق ما مشاهده می گردد ، و ادب نسبت به امام و رهبر را كه در هديه كردن جانمان در راه او ملاحظه می شود ، تماشا كنيد . و شما هم در هر كجا و هر موقعيتی و هر شرايطی و هر دوره ای هستيد همانند ما به خدا و قرآن و پيامبر و امام معصوم ادب كنيد . نماز را با تمام شرايط فقهی و معنويش بپا بداريد . زكات مال بپردازيد امر بمعروف كنيد . و نهی از منكر نماييد .

اين ادب حسين و ياران او در فضای حيات و زندگی بود ، و اين همه ثمره طاعت خدا و رسول تا پايان حيات بود .

 

اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلاةَ وَاتَيْتَ الزَّكاةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاَطَعْتَ اللّهَ وَرَسُولَهُ حَتّی اَتاكَ الْيَقينْ

 

بی نماز ، آلوده به كبر است ; آن هم از نوع كبری كه ابليس را از اطاعت امر حقّ در سجده به آدم باز داشت .

خوددارِ از زكات ، بخيل است ; بخلی كه مانع انجام هر خيری از جانب انسان است ، و عامل و علت عذاب انسان در قيامت .

 

 . . . وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَاب أَلِيم 

و كسانی را كه طلا و نقره می اندوزند و آن را در راه خدا هزينه نمی كنند ، به عذاب دردناكی مژده ده .

 

تارك امر بمعروف سست كننده خوبی ها در حيات اجتماعی ، و تعطيل كننده نهی از منكر تقويت كننده زشتی ها در خيمه زندگی است .

آن كه جدای از نماز و زكات است ، آن كه تارك امر به معروف و نهی از منكر است ، هم سو با حزب يزيد و همراه با كاروان ظلمت است .

 

از خدا جوييم توفيق ادب *** بی ادب محروم گشت از فيض رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد *** بلكه آتش در همه آفاق زد
از ادب پر نور گشته اين فلك *** وز ادب معصوم و پاك آمد ملك

 

اوج كرامت كاروان نور ، ادب آن در برابر خدا و پيامبر و قرآن و اهلبيت بود ، و فرياد رسايشان از ميان امواج خون پاكشان همه را به اين واقعيّت دعوت می كند . بر همگان واجب شرعی و اخلاقی است كه دعوت آنان را اجابت كنند ، ور نه در دنيا گرفتار خزی و در آخرت دچار عذاب می شوند .

 

ادب ياران حسين در برابر حسين

 

آنچه را در رابطه با ادب ياران حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) در سطور ذيل ذكر می شود از امام عابدان ، مولای عاشقان ، زينت عبادت كنندگان حضرت سجّاد (عليه السلام) روايت شده است .

روز تاسوعا بپايان رسيد و شام شد . شب عاشورا بر جهان دامن گسترد و اين مرغك سياه ، سرزمين كربلا را زير بال های پهناور در خود جای داد .

حضرت حسين (عليه السلام) بخشی از شب را با ياران گذراند ، و بخشی را به عبادت ، و قسمتی را به آماده شدن برای رزم بامداد .

در آغاز شب در جمع ياران به سخن پرداخت . نخست حمد و ثنای خدا را به جای آورد ، و ذات احديّت را در تنگی و سختی درود گفت :

 

اَثْنی عَلَی اللّهِ اَحْسَنَ الثَّناءِ وَاَحْمَدُهُ عَلَی السَّراءِ وَالضَّراءِ

 

چنان چه در آسايش و خوشی سپاس می گفت ، به نعمت هايی چند از نعمت های الهی اشاره كرد ، نعمت هايی كه ويژه خود او بود و نعمت هايی كه دگران با وی شريك بودند ، باز هم خدا را سپاس گفت و بخواست كه او و يارانش را در زمره سپاسگذاران قرار دهد .

نخست به نعمت رهبری و امامت اشاره كرد ، كه خداوند خاندانش را بدان موهبت عظمی سرافراز ساخت . نعمت دوّم زادگی پيامبر بود كه وجودش از آن نور پاك ريشه گرفته است . نعمت ديگر دانش و دانستن قرآن و كتاب خدای بود . فقاهت در دين و پی بردن به حقيقت احكام و قوانين اسلام ، نعمت ديگری بود كه بآن اشاره كرد ، و خدای را دگر باره در برابر نعمت های گوش و چشم و دل سپاس گذارد ، آنگاه با ياران به سخن پرداخت و چنين گفت :

من يارانی باوفاتر و بهتر از ياران خود سراغ ندارم ، و اهل بيتی را بهتر و حقّ شناس تر و برتر از اهل بيت خود نمی شناسم ، خدای به همگی پاداشی نيكو عطا فرمايد .

پر روشن است كه ما را با اين مردم روزی خواهد بود ! و چه روزی ؟ روزی سياه و خونين ، من بيعت خود را از شما برداشتم و حقّی بر گردن شما ندارم . شما همگی آزاد هستيد ، می خواهيد برويد يا بمانيد اينك شب فرا رسيده ، و تاريكی جهان را فرا گرفته ، می توانيد از اين تاريكی استفاده كرده و خود را از ديد دشمن نهان داشته به هر سو كه می خواهيد برويد ، و هر كدام از شما دست يك تن از اهل بيت مرا گرفته ببريد ، و در بيابان ها و شهرها پراكنده شويد ، تا وقتی كه خدای فرجی كند . اين مردم با من كار دارند و بس ، اگر بر من دست يافتند ديگری را فراموش كرده به او كاری نخواهند داشت .

كلام حضرت كه به پايان رسيد حضرت عبّاس بن علی (عليه السلام) آن علمدار جوانمرد از جای برخاست و چنين پاسخ داد :

چرا برويم ؟ آيا برويم كه پس از تو زنده بمانيم ؟ ! خدای چنين روزی را نياورد .

خويشان ديگر نيز با عباس هم سخن شدند و گفته او را گفتند . حسين (عليه السلام)به عمو زادگانش ـ زادگان عقيل ـ روی كرده و گفت :

شماها شهيد داده ايد ، بس است ، شهادت مسلم برای شما كافی است اذن می دهم كه همگی برويد و اينجا نمانيد .

پاسخ عقيليان اين بود :

به خدا سوگند نخواهيم رفت ، بلكه جان و مال و خاندانمان را در راه تو فدا خواهيم كرد ، در پيشگاه تو نبرد كرده و با تو كشته خواهيم شد ، خدای ماندن پس از ترا زشت گردانيده است .

سخن از بنی هاشم گذشت و نوبت پاسخ به ياران رسيد .

نخست مسلم بن عوسجه از جای برخاست و گفت :

آيا از ياری تو دست برداريم و عذری در پيشگاه خدا نداشته باشيم ؟ ! به خدا قسم از دامان تو دست برنمی دارم ، تا با نيزه ام سينه های اين مردم را سوراخ كنم . از دامانت دست نمی كشم تا شمشير در دست دارم و قدرت نبرد در خود ببينم . اگر سلاحی در دست نداشته باشم با سنگ خواهم جنگيد . از دامان تو دست بر نمی دارم تا خدا بداند كه پس از پيامبرش عترتش را تنها و بی يار و ياور نگذاشته ايم . اگر بدانم كشته می شوم سپس زنده می شوم ، دوباره كشته می شوم و سوزانده می شوم و خاكسترم را بر باد می دهند و هفتاد بار با من چنين كنند ، از ياری تو دست بر نمی دارم تا در راه تو جان دهم ، در حالی كه بجز يك مرگ بيش نيست و پس از مرگ ، بهشت خدای ، بهشتی كه پايان ندارد .

آنگاه زهير از جای برخاست و گفت :

اگر می دانستم كه هزار بار مرا می كشند و زنده می كنند و بدين وسيله می توانم مرگ را از تو و جوانانت دور كنم آماده هستم كه هزار بار كشته شوم .

ديگر ياران متّفق القول گفتند :

به خدا قسم كه از تو جدا نخواهيم شد ، جان های ما همگی فدای تو باد ، از تو با دست و سر دفاع می كنيم وقتی كه كشته شديم كاری نكرده ايم و بر تو منّتی نداريم فقط انجام وظيفه بوده است .

به ابن بشير حضرمی خبر دادند : پسرت در مرزی اسير شده .

گفت : می دانم و پای خدا حسابش می كنم و جان خود را نيز نمی خواهم كه پسرم اسير باشد و من زنده بمانم .

حضرت حسين (عليه السلام) فرمود : خدا تو را رحمت كند ، برو برای نجات پسرت كوشش كن . بيعتم را از تو برداشتم .

ابن بشير گفت :

درندگان مرا بدرند ، و زنده زنده بخورند اگر از تو جدا بشوم .

آنگاه حسين همگی ياران را مخاطب قرار داده گفت :

من فردا كشته خواهم شد و شما همگی كشته خواهيد شد و يك تن از شما زنده نخواهد ماند . ياران گفتند : حمد خدای را كه چنين منّتی بر ما نهاد كه حضرتت را ياری كرده ، و به شرف شهادت با تو نائل شويم ، ای فرزند رسول خدا ! دريغ مدار كه در بهشت با تو باشيم و در درجه تو بسر بريم .

حسين (عليه السلام) گفت : خدا به همه شما پاداشی بزرگ عطا كند .

قاسم جوان نورس ، برادر زاده حسين از عمو پرسيد : آيا من هم فردا كشته خواهم شد ؟

حسين پرسيد : پسرم كشته شدن نزد تو چگونه است ؟

پاسخ داد : از عسل شيرين تر .

حسين (عليه السلام) گفت : آری ، تو هم كشته خواهی شد ، كودك شيرخوار من عبداللّه نيز كشته خواهد شد .

قاسم گفت : شيرخوار ! شيرخوار هم كشته خواهد شد ؟ ! مگر اين مردم به زنان و كودكان نيز حمله می كنند و از آن ها دست بردار نيستند ؟ !

اين بود ادب ياران حضرت حسين (عليه السلام) و سلامت و صفای روح آنان كه تحت هيچ شرايطی حاضر به جدا شدن از حقّ نبودند . گرچه حضرت حسين (عليه السلام)به آنان فرمود : من بيعتم را از شما برداشتم و حقّم را بر شما حلال كردم می خواهيد برويد آزاديد . ولی آن قوم باعزّت و آن آسمانيان باكرامت ، عاشقانه در كنار حضرت حسين (عليه السلام)ماندند و عاشقانه به شرف شهادت در ركاب او نائل آمدند .

بياييم در حالات و افعال و اخلاق ، و معاشرت و برخورد با دين و آيين و برخورد با عمر و وقت ، و خلاصه در همه امور ، به خصوص نسبت به حقّ و قرآن و پيامبر و امامان معصوم هم چون اصحاب حضرت حسين (عليه السلام)ادب را رعايت كنيم ، تا گوهر سعادت دنيا و آخرت را در اين معامله نصيب خود كنيم ; معامله ای كه در آن تا ابد اقاله ای وجود نداشته باشد .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^