فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اهل بيت (عليهم السلام) صراط مستقيم

اهل بيت (عليهم السلام)، صراط مستقيم

انسانی كه در عرصه انديشه و تفكّر و در حالات روانی و اخلاقی و در مرحله عمل و كوشش ذرّه ای افراط و تفريط ندارد و در همه شؤون حيات ، مجری فرمان های حق است و در اين زمينه تحت تأثير حوادث تلخ و شيرين و توفان های سياسی و اجتماعی و هوا و هوس و القائات دشمنان و شيطان ها قرار نمی گيرد و به گفته قرآن مجيد از بندگان مُخلص خداست كه دست هيچ شيطان حيله باز و اغوا گری هرگز به او نخواهد رسيد و حيات و زندگی اش صد در صد الهی و ملكوتی است و همه لحظاتش غرق در اعمال مثبت و اخلاق حسنه و دستگيری از مردم و تبليغ دين و نشر علم و دانش است ; بر پايه ظاهر آيات قرآن به عنوان امام و پيشواست .

 

( . . . إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً . . . ) .

 . . . من تو را برای همه مردم پيشوا و امام قرار دادم . . .

 

( وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ) .

و آنان را پيشوايانی قرار داديم كه به فرمان ما  مردم را  هدايت می كردند ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حجر ( 15 ) : 40 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 124 .

3 ـ انبياء ( 21 ) : 73 .

و انجام دادن كارهای نيك و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات را به آنان وحی كرديم و آنان فقط پرستش كنندگان ما بودند .

 

و بر اساس تأويل آيات قرآن مجيد ، آن راهی كه بين خالق و مخلوق است و حركت بر پايه آن راه انسان را به مقام قرب و لقای حق و دست يافتن به فوز عظيم و رهايی از عذاب جاودانه می رساند ، صراط مستقيم است .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در توضيح صراط مستقيم می فرمايد :

 

الصِّراطُ المُسْتَقيمُ فِي الدُّنيا ما قَصَرَ عَنِ الغُلُوِّ ، وارْتَفَعَ عَنِ التَقْصِيرِ ، واسْتَقامَ . وفِی الآخِرَةِ طَرِيقُ المُؤمنينَ إلی الجَنَّةِ .

راه مستقيم در دنيا راهی است بدون افراط و تفريط و راهی است پابرجا و درست و در آخرت راه مؤمنان به سوی بهشت است .

 

توضيح اميرالمؤمنين (عليه السلام) بی كم و زياد منطبق بر اهل بيت (عليهم السلام) است زيرا آن بزرگواران در همه شؤون زندگی معتدل و مستقيم و دور از افراط و تفريط بودند و با هدايت آنان مردم در قيامت به بهشت می رسند .

به عبارت ديگر بايد به اين حقيقت توجه داده شود كه در قرآن مجيد گاهی واژه هايی به كار رفته است كه مصداق اتمّ و اكملش برای عقول قابل درك نيست و بدون ترديد بايد منظور اصلی از آن واژه ها را از پيامبر و خود اهل بيت (عليهم السلام) ـ كه معلّمان قرآن و بيان كنندگان مفاهيم آن هستند ـ تعليم گرفت .

روايات مهمّی در كتاب شريف الكافی و معانی الأخبار و بحار الأنوار بيان كننده عمق آن واژه ها از قول اهل بيت (عليهم السلام) هستند .

از واژه هايی كه در قرآن مجيد زياد به كار رفته ، واژه « صراط » است و آنچه ما از كلمه صراط می فهميم چيزی جز راه نيست ولی اينكه اين راه چيست و از كجا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير الصافی : 1/54 .

تا به كجاست و كميت و كيفيت آن چگونه است و به چه صورت بايد در اين راه قرار گرفت و حركت كرد ، از واژه صراط قابل دريافت نيست . به اين خاطر پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام) از جانب خدا عهده دار بيان اين حقايق هستند و بدون كمك گرفتن از دانش گسترده آنان نسبت به قرآن ، مراجعه به قرآن گمراهی و ضلالت است .

 

( هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الاُْمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ . . . ) .

اوست كه در ميان مردم بی سواد ، پيامبری از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و آنان را  از آلودگی های فكری و روحی  پاكشان كند و به آنان كتاب و حكمت بياموزد و آنان به يقين پيش از اين در گمراهی آشكاری بودند . . .

 

( . . . فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ ) .

 . . . از اهل دانش و اطلاع بپرسيد  تا ديگر نگوييد كه چرا فرشته ای به رسالت نازل نشده است ؟ !  اگر علم نداريد .

 

كتاب شريف الكافی و تفسير القمی و العياشی در روايات بسياری نقل كرده اند كه اهل ذكر پيامبر و اهل بيت آن حضرت هستند .

آری ، خدای بزرگ كه نازل كننده قرآن به بيت نبوت است ، مفاهيم و معانی و مصاديق و تأويلات آن را در قلوب پاك و عرشی اهلش تجلّی داده است تا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ جمعه ( 62 ) : 2 .

2 ـ نحل ( 16 ) : 43 .

3 ـ الكافی : 1/211 ، باب أن اهل الذكر الذين امر اللّه . . . ، حديث 4 ; تفسير العياشی : 2/260 ، حديث 32 ; تفسير القمی : 2/67 ; وسائل الشيعة : 27/75 ، باب 7 ، حديث 33237 ; بحار الأنوار : 23/183 ، باب 9 ، حديث 43 ; تفسير الصافی : 1/925 .

مردم از طريق آنان حقايق و مفاهيم و مصاديق و تأويلات واژه ها و از جمله صراط را بدانند .

امام صادق (عليه السلام) درباره ( اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ) می فرمايد :

 

يَقُولُ : أرشِدنا إِلَی الطَّريقِ المُستَقيمِ ، أي أَرْشِدنا لِلُزُومِ الطَّرِيقِ المُؤَدِّي إلَی مَحَبَّتِكَ ، وَالمُبَلِّغِ إلَی جَنَّتِكَ ، وَالمَانِعِ مِنْ أنْ نَتَّبِعَ أهوَاءَنَا فَنَعطَبُ أو نَأخُذَ بِآرائِنَا فَنَهْلِكُ .

می گويد : ما را به راه راست ارشاد كن يعنی به ملازمت راهت ارشاد بفرما راهی كه ما را به سوی عشق و محبت تو می كشاند و به بهشت تو می رساند و مانع از اين است كه ما از خواسته های بی محاسبه خود پيروی كنيم در نتيجه به چاه نابودی افتيم ، يا آرای بی پايه خود را دنبال كنيم و نهايتاً هلاك شويم .

 

آيا جز با تعليم اهل بيت (عليهم السلام) كه عارف باللّه و خدا شناس واقعی اند می توان به شناخت و در نتيجه به محبت و عشق به حق كه محصول شناخت است ، رسيد ؟ آيا بی راهنمايی آنان و بدون عمل به فرهنگ پاكشان و جز با شفاعتشان می توان به بهشت دست يافت ؟ آيا بدون قرار گرفتن در حصن حصين ولايتشان امكان دارد از خطر هواها و خواسته های نفس بت صفت در امان ماند ؟ آيا بدون اقتدای به آن امامان هدايت می توان از ضربه های غير قابل جبران آرای فاسد و ناقص خود محفوظ ماند ؟

اگر گفته شود كه می توان فقط در سايه قرآن بدون دستاويزی ديگر از همه اين خسارت ها و زيان ها در امان ماند و نيازی به امام هدايت نيست ، سخنی بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عيون اخبار الرضا : 1/305 ، باب 28 ، حديث 65 ; تفسير الامام العسكری (عليه السلام) : 44 ، حديث 20 ; وسائل الشيعة : 27/49 ، باب 6 ، حديث 33179 . تفسير الصافی : 3/136 ( با كمی اختلاف ) .

خلاف قرآن گفته شده و به مقوله خطرناك « حسبنا كتاب اللّه » كه برنامه ای جهت بركناری اهل بيت (عليهم السلام) از همه شؤون حيات انسان بوده ، تكيه داده شده و در نهايت تن دادن به كاری است كه خدا و پيامبر به آن رضايت ندارند و جز گمراهی و ضلالت از پی ندارد .

بنابراين با كمال قاطعيت بايد گفت : صراط مستقيم از نظر معنا ، قرآن و از نظر مصداق تام ، اهل بيت (عليهم السلام) عصمت اند و اين دو لازم و ملزوم يكديگر و هرگز ميانشان جدايی نيست و بدون اهل بيت (عليهم السلام) راه مستقيمی به سوی معانی و مفاهيم قرآن و درك لطايف و اشارات آن وجود ندارد و در حقيقت صراط مستقيم حق برای راه يافتن به معانی قرآن و دست يافتن به فقه كامل و جامع اسلام و سبب نجات از مهالك و علت رسيدن به خير دنيا و آخرت و عامل مصونيت از عذاب و ورود به بهشت عنبر سرشت ، اهل بيت (عليهم السلام) هستند .

حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) فرمود :

 

نَحنُ الطَّرِيق ، وَصِراطُ اللّهِ المُستَقيمُ إلَی اللّهِ تَعَالَی .

راه روشن و طريق واضح و راه مستقيم خدا به سوی خدا كه رونده را به خدا می رساند ، ما اهل بيت پيامبريم .

 

آری ، اهل بيت (عليهم السلام) صراط مستقيم خدايند ; زيرا شناخت و معرفت آنان نسبت به خدا ، شناختی كامل و جامع است و آگاهی آن بزرگواران به خواسته های حق ، آگاهی همه جانبه است و خدايی را بايد پذيرفت كه در كنار آيات مجمل و سربسته و رمز دار قرآن ، توسط اهل بيت (عليهم السلام) معرفی شده است .

با وجود آنان همه خواسته ها و فرمان های حق قابل درك و دريافت است و با قدرت معنوی ايشان و هدايت و راهنمايی آنان است كه انسان به خدا و رضای

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بصائر الدرجات :62 ، باب 3 ، حديث 10 ; بحار الأنوار : 26/248 ، باب 5 ، حديث 19 .

خدا و لقا و قرب خدا می رسد و هركس در هر شأن و مقامی باشد از هر راه ديگری به سوی خدا حركت كند ، بيراهه می رود و به مقصود نخواهد رسيد .

در روايت بسيار مهمی ، راوی می گويد :

 

سَألْتُ أبا عَبْدِاللّهِ (عليه السلام) عَنْ الصِّراطِ فَقالَ (عليه السلام) : هُو الطَّريقُ إلی مَعْرِفَةِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ .

از حضرت امام صادق (عليه السلام) از معنای صراط پرسيدم ، حضرت فرمود : صراط به معنای راه به سوی شناخت خدای عزّ و جل است .

 

راستی در اين عرصه پهناور هستی چه راهی برای شناخت واقعی خدا جز اهل بيت (عليهم السلام) وجود دارد ؟ اگر خدا را به وسيله اهل بيت (عليهم السلام) كه عارف بالله اند ، نشناسيم به وسيله چه كسی می توان خدا را شناخت ؟

اين اهل بيت (عليهم السلام) هستند كه با معارف الهی خود ، خدا و قيامت و فقه و اخلاق و حقايق را برای مردم بيان كرده اند و اين مردم هستند كه برای شناخت حقيقی حقايق بايد به اهل بيت (عليهم السلام) رجوع كنند و دين واقعی را از آنان دريافت نمايند و در يك كلمه به وسيله آنان به عرصه با عظمت معرفت وارد شوند كه بدون آنان ، زندگی عين تاريكی و دست و پا زدن در جهل و نادانی است .

آنگاه امام صادق (عليه السلام) برای توضيح بيشتر درباره صراط به راوی فرموده :

 

وَهُما صِراطانِ : صِراطٌ فِی الدَّنيا ، وَصِراطٌ فِی الآخِرَةِ ، فَأمَّا الصِراطُ فِی الدُّنيا فَهُوَ الإمامُ المُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ ، مَنْ عَرَفَهُ فِی الدُّنيا وَاقْتَدَی بِهُداهْ مَرَّ عَلی الصِراطِ الَّذی هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِی الآخِرَةِ ، وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ فِی الدُّنيا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّراطِ فِی الآخِرَةِ فَتَرْدَی فِي نارِ جَهَنَّمَ .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ معانی الأخبار :32 ، باب معنی الصراط ، حديث 1; بحار الأنوار : 8/66 ، باب 22 ، حديث 3 .

2 ـ معانی الأخبار : 32 ، باب معنی الصراط حديث 1 ; بحار الأنوار : 8/66 ، باب 22 ، حديث 3 ; تفسير الصافی : 1/85 .

صراطی كه از آن سخن گفته می شود . دو صراط است : صراطی در دنيا و صراطی در آخرت ، اما صراط در دنيا ، امام و پيشوايی است كه طاعتش بر همگان واجب است ، كسی كه در دنيا او را بشناسد و به هدايتش اقتدا كند بر صراطی كه پل دوزخ در آخرت است خواهد گذشت و كسی كه او را در دنيا نشناسد قدمش در آخرت بر صراط می لغزد و در آتش دوزخ سقوط می كند .

 

بنابراين راه رسيدن به معرفت واقعی و شناخت حقيقی نسبت به اموری كه سبب نجات در دنيا و آخرت و خوشبختی دائمی و هميشگی است ـ بنا بر آيات قرآن و روايات ـ امامان هدايت يعنی اهل بيت (عليهم السلام) هستند .

 

راهروان راه راست

انسان چون دست در دست آنان گذارد و به معارف آنان روی آورد و در مكتب سعادت بخششان شاگردی كند و به هدايتشان اقتدا نمايد ، عارف به معارف و به ويژه عارف باللّه می شود و عرفان به حقايق در قلبش تجلّی می كند و سراسر وجودش را تحت تأثير قرار می دهد و به او در انجام فرايض و واجبات و آراسته شدن به حسنات اخلاقی و به ويژه در ترك محرمات و اجتناب از گناهان و دوری از آلودگی ها ياری می دهد .

مگر سلمان كه روزگاری را در مكتب زردشتی گری و نصرانيت گذراند با اقتدای به اهل بيت (عليهم السلام) به مقامی نرسيد كه پيامبر اسلام در حضور مردم فرمود :

 

سَلْمانُ مِنّا أهْلَ الْبَيْتِ .

 

مگر بيابان گرد چوپانی چون ابوذر با توسل به اهل بيت (عليهم السلام) به مقامی نرسيد كه پيامبر (صلی الله عليه وآله) درباره اش فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الأنوار : 22/348 ، حديث 64 .

 

آسمان بر سر كسی سايه نينداخت و زمين فرش زير پای كسی نشد كه هم چون ابوذر صادق باشد .

 

مگر برده زاده ای سياه و حبشی چون بلال با اقتدای به اهل بيت (عليهم السلام) به جايی نرسيد كه قرآن آيه شريفه ( . . . إنَّ أكْرَمَكُم عِندَ اللّهِ أَتْقاكُم . . . ) را در حق او نازل كرد !!

آری ، اينان و امثالشان از طريق معرفت درست و شناخت راستينی كه از اهل بيت (عليهم السلام) كسب كردند با همه وجود ، عبد و بنده واقعی خدا شدند و به مقاماتی كه بايد برسند رسيدند و برای همه مردم جهان تا روز قيامت الگو و اسوه و سرمشق پيروی صحيح از اهل بيت (عليهم السلام) شدند .

عارف باللّه نمی تواند بنده غير حق شود و مصون از خطرات هوا و هوا پرستی است و هر لحظه در مقام بندگی خداست .

عارف باللّه از هر آلودگی ظاهری و باطنی پاك است و جز به خدا نمی انديشد و نيتی در امورش جز خدا ندارد و برای غير خدا قدم برنمی دارد و از هيچ طاغوت و سركشی واهمه ای به خود راه نمی دهد و از هيچ شيطان و بتی اطاعت نمی كند .

عارف باللّه خود را مملوك واقعی خداوند می داند و تنها او را مالك حقيقی می شمارد و با همه وجودش در قول و عمل فرياد می زند :العبد وما فی يده كان لمولاه . بنده و آنچه در اختيار اوست ، برای مولايش می باشد .

يوسف (عليه السلام) بنده واقعی و حقيقی حضرت ربّ العزّه بود و مالكيت حق را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد : 8/259 ; سنن الترمذی ، 4/509 ، حديث 3801 .

2 ـ حجرات ( 49 ) : 13 .

نسبت به خود و مملوكيت خود را نسبت به حق با همه وجودش از روی شعور و عقل حسّ می كرد كه هفت سال در اوج جوانی و شهوت در برابر بانوی زيبای كاخ نشين از خود مقاومت نشان داد و هرگاه آن زيبای مصری و عشوه گر طنّاز از او درخواست كام جويی كرد با استواری تمام در پاسخ او گفت : معاذ اللّه !

يعنی خدای من و مالك و ربّ من كه من مملوك و دست پرورده و در سيطره فرمان اويم ، دوست ندارد كه من دعوت تو را اجابت كنم و دامن پاك خود را به گناه آلوده سازم و با طناب تو به چاه هلاكت افتم .

من اگرچه در اوج جوانی هستم و در فشار شهوت و لذّت خواهی قرار دارم ، ولی از طرف ديگر در حريم ربوبيّت و مالكيت حق به سر می برم و مالك عزيز من به من اجازه آلوده كردن خود به شهوت را نمی دهد .

برای من روشن است كه غير او هرچه باشد جز ظلّ و سايه ای فانی شدنی چيزی نيست و من هرگز بر سايه از دست رفتنی تكيه نمی دهم و خود را دچار پرستش غير نمی كنم .

عارف باللّه با همه وجود در صراط مستقيم حق است و جز در آن صراط حركت نمی كند ، فريب نمی خورد ، اسير نمی شود ، و خوار دنيا و گرفتار عذاب آخرت نمی گردد .

معرفت و آگاهی و دانش توأم با ايمان و عشق عارف ، در روش و منش او به صورت حقايق اخلاقی و واقعيات عملی ظهور می كند .

آثار معرفت و آگاهی و ميوه با ارزشش ـ عشق و محبت ـ را در سراسر زندگی پيامبران و اهل بيت عصمت (عليهم السلام) می توان ديد ، هر كس از اين نمد ، كلاهی برای خود برگيرد رفعت و بلندی و مقامش از عرش برين می گذرد و فرشتگان را در برابر وضع خود حيرت زده می كند !

بايد با توسل به رهبران معصوم و پيشوايان تعيين شده از جانب خدا و دل

دادن به فرهنگ پاك اسلام ، خود را به جايی برسانيم كه « لا إله الاّ اللّه و لا حول ولا قوّة إلا باللّه و ليس فی الدار غيره ديّار » در همه شؤون زندگی ما به صورت اعتقاد و عمل ظهور كند و از وجود ما جز توحيد باقی نگذارد و به لمس اين حقيقت برسيم كه در مملكت هستی جز او كسی نيست و آنچه هست سايه ای از اشارت اوست كه به خاطر فانی شدنش قابل اعتماد نيست .

اهل بيت (عليهم السلام) كه حقيقت صراط مستقيم اند و جلوه كامل راه حق اند و در عرفان و معرفت به حقايق به گونه ای بودند كه با حقايق اتّحاد وجودی پيدا كردند ; در دار وجود جز خدا را نديدند و جز از خدا فرمان نبردند و جز خدا را بندگی نكردند و جز به خدا اعتماد نكردند و به همين خاطر با اذن خدا منبع تمام فيوضات و فيض رسان به همه جهانيان شدند و هر كه به درستی و راستی به آنان پيوست از فيوضات وجودشان در علم و عمل بهره مند شد و رشحه ای از حقيقت آنان گشت .

اهل بيت (عليهم السلام) و مقام خلافت اللّهی

اسمای حضرت حق اسمای لفظی نيستند بلكه نام های عينی و وجودات و هويّات خارجی اند .

اولين اسمايی كه از حقيقت غيب به اراده حق تجلّی كردند و ظهور و بروز يافتند به روايتی چهار اسم و به روايتی هفت اسم است كه می توان همه را به گونه و طريقی به يك اسم باز گرداند ; اسماء ظهور يافته نخستين عبارتند از : الحیّ ، العليم ، القادر ، المتكلم .

اين اسما هر يك برای خود حوزه و دولتی دارند و در آنها اشتياق شديد به ظهور و بروز است ; اسم « اللّه » به خاطر اينكه جامع اسما و نام های الهی است نامی است كه همه نام ها را به اجمال نگه می دارد و نمی گذارد نامی به تنهايی ، دولت ظاهر باشد .

 

نياز نظام آفرينش به خليفة الله

هستی كه به اسمای حسنای حق تحقق يافت و ظهور عينی پيدا كرد ، هر بخشش تحت نام و اسمی است كه دولت آن نام است . بی ترديد بايد كسی وجود پيدا كند كه مظهر تام اسم اعظم حق باشد تا روابط ميان اسمای عينی حق را تنظيم و تعديل كند و نگذارد دولت نامی با نام ديگر تزاحم كند ;

به عبارت ديگر ، در حوزه هستی ، وجود انسان كاملی كه مظهر همه اسمای حسنا و صفات عليا و جلوه گاه اسم اعظم است ، لازم است تا ـ به عنوان جانشين

و خليفة اللّه ـ اين مجموعه را اداره كند و از طريق معنويت و نورانيتش امور هريك را به اذن اللّه تدبير نمايد ، حتی فرشتگان كه هويات نوری و عقلی هستند و هركدام كاری ويژه و وظيفه ای معين دارند ،

 

( وَمَا مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ ) .

و هيچ يك از ما فرشتگان نيست مگر اينكه برای او مقامی معين است .

 

نيازمند به خليفة اللّه اند تا آنان را در كارشان كنترل نمايد و آنچه را لازم است به آنان تعليم دهد و همه را زير پرچم فرمان خود گيرد .

و در يك كلمه بر پايه آيات و روايات و حكمت و عرفان ، نظام آفرينش نيازمند به خليفة اللّه است حتی اگر هيچ انسانی آفريده نمی شد باز هم نظام آفرينش نيازمند به خليفة اللّه بود ; پس خواه انسان باشد يا نباشد ، خواه تنها باشد يا در جمع باشد ، نيازمند به خليفة اللّه است .

نخستين انسان از نوع ما ـ كه حضرت آدم بود ـ نيز نيازمند به معنويت و نورانيت خليفة اللّه بود تا امورش به عدالت اداره شود از اين جهت خودش خليفة اللّه نسبت به خودش بود تا آن مقام رابط بين او و خدا باشد و از طريق اين رابطه فرمانهای حق را دريافت و به عمل بگذارد تا حوزه وجودش در همه جهات مسخّر عدالت باشد .

بر پايه نياز مبرم هستی به اين حقيقت ، خدای مهربان برای خود خليفه انتخاب كرد و او را بر هستی و كائنات فرمانروايی داد و همه را مسخّر حاكميت و ولايت و مقام خلافت او قرار داد ،

 

( . . . إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِيفَةً . . . ) .

 . . .مسلماً من جانشينی در زمين قرار خواهم داد . . .

 

اين خليفه از مركز زمين و از روی اين بساط خاكی بر عالی ترين مراتب نظام هستی حكومت می كند ; گرچه زمين از نظر ظاهر مكانی پست و بلكه اسفل است ولی از نظر قوّه و استعداد و از جهت جايگاه و مقام ، بالاترين مكان است چون خاك ـ اين منفعل ترين عنصر ـ تنها عنصری بود كه می توانست همه اسما و نام های الهی را در خود جمع كند و به قدرت انفعال محض خود فعال ترين هويّت هستی شود .

 

( وَعَلَّمَ آدَمَ الاَْسْماءَ كُلَّهَا . . . ) .

و خدا همه نام ها ] یِ موجودات [ را به آدم آموخت . . .

 

صفات خليفة اللّه

و از آنجا كه خليفه مقامش مقام دارندگی همه اسما است ، استاد و معلم ما سوی اللّه است .

خدای مهربان با بيان استاد بودن خليفه نسبت به فرشتگان ، در حقيقت استاد بودن نسبت به ديگر موجودات نظام هستی را اثبات می كند چون فرشتگان با آن مرتبت و مقام وجودی و معرفتی بالا ، خود شاگرد و دانش آموخته معرفتی و وجودی انسان كامل هستند تا چه رسد به ديگران كه از نظر معرفتی و وجودی در مقام پايين تری قرار دارند .

 

( . . . ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلاَئِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * قَالُوا سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَّكُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ ) .

 . . . سپس ] هويّت و حقايق ذات موجودات را [ به فرشتگان ارائه كرد و گفت : مرا از نام های ايشان خبر دهيد ، اگر ] در ادعای سزاوار بودنتان به جانشينی  [راستگوييد . * گفتند : تو از هر عيب و نقصی منزّهی ، ما را دانشی جز آنچه خودت به ما آموخته ای نيست ، يقيناً تويی كه بسيار دانا و حكيمی . * ] خداوند [ فرمود : ای آدم ! فرشتگان را از نام های آنان خبر ده . پس هنگامی كه نام هايشان را به فرشتگان خبر داد ] خدا [ فرمود : آيا به شما نگفتم كه من يقيناً نهانِ آسمان ها و زمين را می دانم و به آنچه شما آشكار می كنيد و به آنچه پنهان می داريد ، دانايم ؟

 

خليفة اللّه ، از نظر معرفتی و وجودی و درك اسمای حسنای الهی به طور عينی و شهودی در هسته مركزی هستی و در بالاترين حالت امكان قرار دارد و از نظر عدل و عدالت بايد در مركزيت آن قرار گيرد تا بتواند به فرشتگان تعليم علم دهد و آنان را در امورشان اداره كند و به كارهای مخصوصشان وادار نمايد .

به عبارت ديگر ، خليفة اللّه بايد در كمال معرفتی و وجودی و از نظر عصمت و عدالت در مقام برتر باشد تا بتواند ميان اسمای عينی حسنای الهی و ديگر موجودات و هويات هستی حكومت و داوری كند .

خليفه و جانشين خدا كسی است كه همه مراحل وجودی را از نازل ترين تا عالی ترينش را طی كرده و از نظر معرفتی همه مراتب معرفتی را دارا باشد .

خليفة اللّه ، كسی است كه علم الكتاب نزد اوست و به كتاب مكنون نه تنها دسترسی بلكه مسّ كرده و جزء وجودی او شده باشد .

در حركت جوهری هم قوای ادراكی و هم قوای تحريكی او به اعتدال كامل رسيده ، خوش فهم و نيكوكار باشد و در علم و عمل سرآمد هستی و كائنات گردد ، ملكات فاضله ای چون سخاوت ، قناعت ، عفت ، شجاعت ، جود و بخشش را از حق تحصيل كرده ، در حكمت الهی و عرفان عملی به اوج رسيده و مظهر همه اسمای حسنای الهی باشد .

خليفة اللّه ، كسی است كه هر زمان به اسمی از اسمای الهی كه مناسب همان زمان است ظهور كند و آن را در جای خود به كار گيرد و حق هر اسمی را ادا نمايد و دولت هر نامی را برقرار دارد و نگذارد كه نامی بی ظهور و بی مظهر بماند .

مظهريت خليفة اللّه در زمانی كامل است كه مظهريتش نسبت به همه اسمای حسنای الهی همتا و همسان باشد و خود در هسته مركزی آن قرار گيرد و اختلاف موضعی آنها را برطرف كند . او بايد از نظر وجود شناختی و معرفت شناختی برتر و فراتر از مقام احسان بلكه در مقام ايقان و برتر از آن باشد .

او در جهت معرفتی و عملی چنان شناختی دارد و چنان عملی از او ظهور می كند كه ارتباط با غير حق را قطع می كند و در عين آنكه توجه به هستی دارد به آن بی اعتناست سپس بر بام كمال الانقطاع برمی آيد و از همه چيز غير دوست بی خبر می شود ، و در اين مقام است كه خدا او را به سوی خود می برد و به مقام فنا در می آورد . آنگاه در راه خدا جهاد كرده و سير فی اللّه را با حق و به حق به پايان می رساند و پس از آنكه صبغة اللّه شد ، به جايی می رسد كه چون حق به اذن حق به « كُن » وجودی ايجاد می كند ، پس در مقام « اذن اللّهی » ذات او مَرَضِی و راضِی خدا می گردد و عين اللّه و اذن اللّه و يد اللّه و جنب اللّه می شود ، بنابراين در تصرّف در همه امور تكوينی و تشريعی مأذون از سوی او گشته قلبش عرش اللّه می شود و خدا را بر آن استوار می يابد .

 

( الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی ) .

] خدای [ رحمان بر تخت فرمانروايی و تدبير امور آفرينش چيره و مسلّط است .

 

شايستگان خليفة اللّهی

در حديث قدسی آمده :

 

لا يَسَعُني أرْضي وَلا سَمائي ، وَلكِنْ يَسَعُني قَلْبُ عَبْدي المُؤمِنِ .

زمين و آسمانم گنجايش مرا ندارد ولی دل بنده مؤمنم گنجايش مرا دارد .

 

اين گنجايش قلب مؤمن است كه می تواند خلافت همه اسمای حسنای الهی را بر عهده گيرد و خدا به واسطه اين خليفه و از عرش خود ( قلب مؤمن ) بر كائنات حكومت كند .

 

لَوْلاكَ لَمَا خَلقتُ الأفلاكَ .

 

اين روح و قلب آن اندازه گنجايش و قدرت دارد كه می تواند مظهر حكومت حق بر هستی باشد و مهار هستی را به دست گيرد .

 

اهل بيت (عليهم السلام) خلفای اتم و اكمل

خليفه به تمام معنای حق و جانشين حقيقی اللّه ، وجود مقدس محمّد (صلی الله عليه وآله)است زيرا صادر نخستين و اولين و كامل ترين مظهر از مظاهر اسمای الهی و جامع حقايق و نور اللّه است .

 

أوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ نُوُري .

 

خدای قادر درباره وجود پيامبر (صلی الله عليه وآله) كه اصل و ريشه اش نور و ذاتش مظهر تام است می فرمايد :

 

( اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاة . . . ).

خدا نور آسمان ها و زمين است ; وصف نورش مانند چراغدانی است . . . 

 

در روايات است كه هزاران سال پيش از جهان هستی ، نور وجود پيامبر آفريده شد ، در بحار الأنوار آمده است كه پانزده هزار سال پيش از خلقت جهان آن نور خلق شد . آن بزرگوار عوالمی را پشت سر گذاشت تا به نشأت وجود ظاهری رسيد و لباس نبوت و رسالت پوشيد و از آنجايی كه ديگر معصومان نيز از نور ايشان هستند « كُلُّهُمْ مِنْ نُور واحِد » همه احكام او برای آن بزرگواران نيز ثابت است .

درباره وجود نورانی حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) وارد شده است كه آن بزرگوار هم در همه عوالم غيب با پيامبر (صلی الله عليه وآله) متحد بود و به صورت يك حقيقت و يك مجموعه آفريده شده و با هم ، همه عوالم را طی كرده اند و در عالم شهادت و جهان ظاهر يك مظهر آن غيب مطلق در بعثت است و يك مظهر آن غيب مطلق در ولايت و آن دو بزرگوار همان گونه كه در عالم غيب با هم بودند و متحد بودند ، در عالم شهادت و در اين دنيا هم كه آمدند يكی بودند و اخوّت و برادری داشتند ، پس يكی از آن دو نور خلعت رسالت و آن ديگری جامه ولايت پوشيد .

آنان كسانی هستند كه تمام كمالات ممكن برای وجود امكانی را در خود جمع دارند و مظهر تام و تمام واجب الوجودند . در روايت است :

 

ما لِلّهِ نَبَأٌ أعْظَمُ مِنّي ، وَما لِلّهِ آيَةٌ أكْبَرُ مِنّي .

خبری عظيم تر و نشانه ای بزرگ تر از من برای خدا نيست .

و در زيارت وارد شده :

 

السّلامُ عَلْيْكَ يَا آيَةَ اللّهِ الْعُظمی .

 

و نيز آمده :

 

أنَا الآيَةُ العُظْمی .

 

از آنجايی كه اصل وجود هستی و كمال آن همان ظهور ربوبيّت الهی است پس در هر موجودی كه بهره و حظّی از وجود برده است ، مظهريت ربوبيّت نيز وجود دارد يعنی همه موجودات هستی مظهر ربوبيّت او هستند و اين لطيفه الهی در همه هستی از عوالم غيب تا منتهای عالم شهادت جاری و ساری است و بر پيشانی همه آنها نشانی از مظهريت زده شده است .

و چون مظهريت موجودات دارای مراتب تشكيكی است يعنی به تناسب هر ظرفيتی و سعه و ضيق وجودی هر موجودی مظهريت جلوه دارد پس هر موجودی كه از وجود بهره بيشتری دارد از مظهريت بيشتر و قوی تری برخوردار است .

كامل ترين و شريف ترين موجود كه حظ و بهره اش از وجود بيشتر و گسترده تر است و سعه وجودی او با ديگر موجودات قابل مقايسه نيست مظهريت او تمام تر و كامل تر است .

بر اساس آيات و روايات چون وجود محمّدی (صلی الله عليه وآله) سعه وجودی اش از همه بيشتر است در مظهريت ; كامل ترين و تمام ترين است . به خاطر اينكه ظهور ربوبيّت در همه شؤون هستی هدف الوهيت است چون اللّه رب العالمين است و خورشيد ربوبيّت از افق خلافت اللّهی طلوع می كند ، نياز به بودن خليفة اللّه كه كامل ترين و تمام ترين مظهر ربوبيّت است در پهن دشت هستی ; نيازی لازم و ضروری و واجب می نمود .

به همين جهت خداوند متعال اولين موجودی را كه به صورت نور آفريد و به او سعه وجودی عنايت كرد و از طريق سعه وجودی اش مظهر اكمل و اتمّ شد ، به مقام خلافت اللّهی برگزيد و از باب رحمتش سايه خلافتش را كه مقام وساطت بين حق و خلق است ، بر سر همه موجودات غيبی و شهودی كشيد تا همه موجودات در دايره تربيت قرار گيرند .

 

( أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَآءَ لَجَعَلَهُ سَاكِناً . . . ) .

آيا به ] قدرت و حكمت [ پروردگارت ننگريستی كه چگونه سايه را امتداد داد و گستراند ؟ و اگر می خواست آن را ساكن و ثابت می كرد . . . 

 

خلافت و ولايت حضرت محمّدی ، خلافت اكمل و اتمّ است و مقامی است كه كيفيتش برای كسی قابل تصور و درك نيست و خلافت و ولايت آن حضرت نه ويژه انسان است نه خاص عوالم شهودی و غيبی بلكه خلافت و ولايت آن وجود مبارك ، عمومی است و از مقام اسم جامع اللّه نشأت می گيرد . چون او مظهر تام عبداللّهی و خلافت و ولايت اللّهی است ، ما سوی اللّه تحت ولايت و خلافت او قرار می گيرد و حضرت حق همه هستی را تحت ربوبيّت طولی آن بزرگوار قرار داده تا هر كس با تربيت آن حضرت به مقام لايق خود برسد و اين « هر كس » شامل ما سوی اللّه است .

قرآن به پيامبر (صلی الله عليه وآله) می گويد به همه بگو :

 

( إِنَّ وَلِيِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّی الصَّالِحِينَ ) .

يقيناً سرپرست و ياور من خدايی است كه قرآن را نازل كرده و او همواره شايستگان را سرپرستی و ياری می كند .

 

و اين مقام ولايت اللّهی در مقام طولی از سوی اللّه به آن حضرت عنايت شد ، به اين جهت قرآن می فرمايد :

 

( النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ . . . ) .

پيامبر ، نسبت به مؤمنان از خودشان اولی و سزاوارتر است . . . 

 

بنا بر آيات و روايات اين مقام عيناً و بی كم و زياد به اراده خداوندی در اهل بيت بزرگوار آن حضرت ظهور كرد .

بايد دانست كه ولايت باطن رسالت است ، زيرا تا انسان ولی نباشد و از نظر وجودی و معرفتی به مقام ولی اللّهی نرسيده باشد ، نمی تواند رسول باشد پس هر رسولی ولیّ است ، اما هر ولیّ رسول نيست .

پيامبر (صلی الله عليه وآله) در حديثی می فرمايد :

 

خُلِقْتُ أنَا وَعَلِيٌّ مِنْ نُور واحِد .

من و علی از يك نور آفريده شديم .

ما در همه عوالم با هم بوديم تا در عالم خلق و شهادت دو نور شديم ، يكی در پشت عبداللّه و يكی در پشت ابوطالب قرار گرفت . علی (عليه السلام) كه ولی اللّه است ، باطن محمّد (صلی الله عليه وآله) است و جز در نبوت در همه احكام با او شريك و همراه است ، پس او نيز نخستين صادر و مظهر و اولين نور و وجه اللّه و صراط اللّه و خليفة اللّه است و همه تحت ولايت او هستند و حتی پيامبران هم تحت لوای او قرار دارند !

پيامبر (صلی الله عليه وآله) می فرمايد :

 

آدَمُ وَمَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوائي يَوْمَ القِيامَةِ ، فَإذا حَكَمَ اللّهُ بَيْنَ الْعِبَادِ أَخَذَ أميرُالمؤمنينَ اللِّواءَ .

آدم و غير او همگی در قيامت زير پرچم من هستند پس هنگامی كه خداوند بين بندگان حكم كند ، اميرالمؤمنين پرچم را می گيرد .

 

پس اگر رسالت پيامبران تحت رسالت پيامبر اسلام (صلی الله عليه وآله) است ، ولايت پيامبران نيز بر اساس ولايت علی (عليه السلام) است و اميرالمؤمنين (عليه السلام) سر الانبياء و الاولياء اجمعين است ، با همه پيامبران در باطن بود و با پيامبر اكرم (صلی الله عليه وآله) در ظاهر .

بنابراين مقام روحانيت و ولايت پيامبر متحد با مقام ولايت مطلق علوی است و آن حضرت نيز رابط ميان حادث به قديم و متغير به ثابت است با اين فرق كه علی (عليه السلام) مظهر تام اسم باطن می باشد پس هر كس كه بخواهد بی تمسّك به ولايت علوی راه مستقيم خدا را طی كند امكان ندارد و به حقيقت نمی رسد و در باطل سرگردان می ماند ، البته به حكم اينكه همه امامان معصوم (عليهم السلام)نور واحد هستند حكم يكی بر ديگران نيز ساری و جاری است .

رابط ميان خلق و خالق ، وجود منبسط است كه مقام برزخيت كبری و وسطيت عظمی را دارد و آن مقام ، مقام روحانيت و ولايت پيامبر و علی و امامان معصوم است (عليهم السلام) و هيچ چيزی از خدا بدون آن واسطه صورت نمی گيرد و ارتباط قلوب ناقص و مقيد و ارواح نازل و محدود به تامّ فوق التمام و مطلق از همه جهات بدون واسطه های روحانی و رابطه های غيبی در عوالم هستی تحقق پيدا نمی كند .

البته بايد ميان مقام كثرت و مقام وحدت فرق نهاد . در مقام وحدت و فنای تعينات و كثرات ، همه وجودات به طور مستقيم و بدون واسطه با خدا ربط دارند و حق تعالی با هر موجودی به طور احاطه قيّومی ارتباط و ربط دارد و به هر يك از موجودات هستی بیواسطه وسايط محيط است .

 

( وَكَانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْء مُحِيطاً ) .

 

اما در مقام كثرت ، فيض الهی در مجاری وسايط متعدد در عوالم وجود جريان می يابد و در مقام كثرت ارتباط ميان حق و خلق به واسطه وجود منبسط ، نفس الرحمان ، عين ثابت ، و خلاصه خليفة اللّه الاعظم يعنی حقيقت محمّدی و علوی و وجود اهل بيت طاهرين و ائمه معصومين (عليهم السلام) ، تحقق پيدا می كند .

 

خلفای حقيقی ، واسطه فيض

هر كس كه به فيض و مقامی می رسد به واسطه آن ذوات مقدس می رسد ; به همين خاطر قرآن مجيد فرمان می دهد :

 

( . . . وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ . . . ) .

 . . . و دست آويز و وسيله ای ] از ايمان ، عمل صالح و آبروی مقرّبان درگاهش  [برای تقرّب به سوی او بجوييد . . . 

 

و امر محكم و استوار شده :

 

وَتَمَسَّكوُا بِحَبْلِ اللّهِ .

به ريسمان استوار خدا چنگ زنيد .

 

و در روايت آمده :

 

نَحْنُ حَبْلُ اللّهِ الْمَتينُ .

ما ريسمان محكم و استوار خداييم .

 

تمسّك به ولايت علوی و اهل بيت محمّدی و ائمه راشدين (عليهم السلام) از لوازم سير الی اللّه و دريافت فيض الهی است ، حال ; اين فيض علم و دانش و بصيرت باشد يا هر رزق و روزی مادی و معنوی ديگر .

پيامبر (صلی الله عليه وآله) فرمود :

 

أنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ ، وَعَليٌّ بابُها ، فَلا تُؤْتَی البُيُوتَ إلاّ مِنْ أبْوابِها .

من شهر علم و دانشم و علی درِ آن شهر است ; پس كسی كه بخواهد وارد اين شهر شود بايد از درهايش وارد شود .

 

به ويژه كه حضرت مولی الموحدين اميرالمؤمنين (عليه السلام) از نظر معرفتی و وجودی ، راه عروج را پس از قوس نزول طی كرده و دايره را كامل نموده و سير إلی اللّه را به اتمام رسانيده است و هر عمل قلبی و بدنی در صورتی در راه مستقيم الی اللّه است كه تحت ولايت ايشان باشد و صحت توحيد و ايمان فرد به ولايت است چون عبادت تنزل توحيد در عالم مادی است و توحيد در عالم شهادت و ماده به صورت عبادت ظهور يافته پس اگر عبادتی چه قلبی و چه بدنی در تحت ولايت نباشد توحيدی نخواهد بود .

حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) در كلامی استوار و سخنی حكيمانه و پايدار می فرمايد :

 

بدان ای محمّد ! همانا امامان و پيشوايان جور و ستم و پيروان آنان از دين خدا معزول و گمراه و گمراه كننده اند پس اعمالی كه انجام می دهند مانند خاكستری است كه در روز توفانی ، باد سخت بر آن بوزد و آن را پراكنده سازد .

 

از ابان بن تغلب هم كه از راويان معتبر حديث است در حديثی طولانی نقل شده كه از حضرت امام صادق (عليه السلام) پرسيدم : خدا ما شيعيان را به چه سبب از آتش دوزخ آزاد كرده است ؟ حضرت فرمود :

 

بِوَلايَتِكُمْ أميرَالمُؤمِنينَ عَليَّ بْنِ أبي طالب (عليه السلام) .

به سبب پذيرش ولايت اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب (عليه السلام) .

 

و از حضرت امام رضا (عليه السلام) در حديث سلسلة الذهب نقل شده كه خدا فرموده :

 

لا إلهَ إلاّ اللّهُ حِصْني ، وَمَنْ دَخَلَ حِصني أمِنَ مِنْ عَذابي .

توحيد ، حصار من است و هر كس در حصار من وارد شود از عذابم ايمن است .

 

سپس حضرت فرمود :

 

بِشُروطِها ، وَأنَا مِنْ شُرُوطِها .

ورود به توحيد حقيقی شرايط دارد و من كه صاحب ولايت مطلقه ام از شروط توحيدم .

 

پس رسالت محمّدی و ولايت علوی و امامان معصوم (عليهم السلام) از لوازم تفكيك ناپذير توحيداند ، از اين جهت گفته اند : شهادت بر هر يك ، شهادت بر دو شهادت ديگر است . شهادت به الوهيت هم وزن با شهادت به رسالت و ولايت است و شهادت حقيقی شهادت به اين سه شهادت در قول و عمل با هم است و تفكيك هريك از ديگری عين كفر و ضلالت و شرك و فسق است .

خدای بزرگ در قرآن به الوهيت خود و رسالت و ولايت شهادت می دهد .

 

( شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ . . . ) .

گواهی می دهد كه هيچ معبودی جز او نيست . . . 

 

( . . . وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ . . . ) .

 . . . و خدا می داند كه تو بی ترديد فرستاده اويی . . . 

 

( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ) .

سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانی ] مانند علی بن ابی طالب اند [ كه همواره نماز را برپا می دارند و در حال ركوع ] به تهيدستان  [زكات می دهند .

آری ، صاحبان ولايت كبری و وساطت عظمی و برزخيت عليا كه بنا بر آيات قرآن خلفا و جانشينان خدا در ميان خلق اند ، واسطه فيض حق و رابط ميان حق و خلق در مقام كثرت هستند .

اگر مقام خلافت و ولايت و روحانيت مطلق نبود ، هيچ يك از موجودات لايق استفاده از مقام غيب احدی نبود و فيض حق به هيچ موجودی نمی رسيد و نور هدايت در هيچ يك از عوالم باطن و ظاهر نمی تابيد .

هر كس در گرفتن فيض نيازمند تمسّك عينی و واقعی با ذوات مقدسه آنان است تا به سبب مصاحبت و دستگيری و هدايت آنان اين عروج روحانی را طی كند چون آنان از نظر وجودی در مرتبه ( قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَی ) و از نظر معرفتی در مقام يقين هستند و در معراج روحانی خويش به كشف تام دست يافته اند پس هر كس بخواهد به آن مقام معرفتی و مرتبه وجودی برسد بايد از طريق آنان كه صراط مستقيم حق و خلفای او هستند بگذرد .

 

بِكُم فَتَحَ اللّهُ ، وَبِكُم يَخِتمُ ، وَإيَابُ الخَلقِ إلَيكُم .

خدا به وسيله شما آغاز كرد ، و به وسيله شما پايان می دهد و بازگشت خلق به سوی شماست .

 

نور وجودی و حقيقی آن بزرگواران در حدّی است كه فرشتگان عالم عقول ـ كه خود از مجرّدات و موجودات نوری هستند ـ توان و طاقت مشاهده جمال نوری آنان را ندارند و به رؤيت انوار مقدسشان به سجده می افتند و متفرق می شوند و گاه توهم نور حق مطلق می كنند .

در روايت است هنگامی كه پيامبر (صلی الله عليه وآله) با محمل نوری ـ كه از سوی حضرت رب العزة و الجلال نازل شده بود ـ همراه جبرئيل عروج كردند وقتی به مقام سوم رسيدند ، فرشتگان فرار كردند سپس گرد آمدند و به سجده رفتند و تسبيح كرده ، گفتند :

 

سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ ، رَبُّنَا وَرَبُّ المَلائِكَةِ وَالرُّوحِ ، وَما أَشْبَهَ هذَا النُّورَ بِنُورِ رَبِّنا.

پاك و منزه است پروردگار ما و پروردگار فرشتگان و روح ، اين نور چه اندازه به نور پروردگار ما شبيه است !

 

در هر صورت خلافت و جانشينی اهل بيت (عليهم السلام) از خدا در ميان خلق از جمله خصال و صفاتی است كه اهل بيت (عليهم السلام) نسبت به خود ياد می كنند .

حضرت امام رضا (عليه السلام) در روايتی می فرمايد :

 

الأئِمَّةُ خُلَفَاءُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي أرضِهِ.

امامان جانشينان خدای عزيز و بزرگ در زمين هستند .

 

و حضرت امام هادی (عليه السلام) در زيارت جامعه می فرمايد :

 

وَأَعَزَّكُمْ بِهُداهُ ، وَخَصَّكُمْ بِبُرْهانِهِ ، وَانْتَجَبَكُمْ لِنُورِهِ ، وَأَيَّدَكُمْ بِرُوحِهِ ، وَرَضِيَكُمْ خُلَفاءَ فِي أَرْضِهِ ، وَحُجَجاً عَلَی بَرِيَّتِهِ .

و شما را به هدايتش عزت بخشيد و به برهانش اختصاص داد و برای نورش برگزيد و به روحش تقويت و توان داد و برای جانشينی و خلافت در زمين پسنديد و بر مخلوقاتش حجّت قرار داد .

 

علی بن حسان می گويد : از حضرت امام رضا (عليه السلام) درباره زيارت حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (عليهما السلام) پرسيدند ، در پاسخ فرمود : در مساجد اطراف آن نماز بخوانيد و در همه آن مكان ها كافی است بگوييد :

 

السّلامُ عَلَی أولِيَاءِ اللّهِ وَأصفِيَائِهِ ، السَّلاَمُ عَلَی أُمَنَاءِ اللّه وأَحِبَّائِهِ ، السَّلاَمُ عَلَی أنصارِ اللّهِ وَخُلَفَائِهِ.

درود بر دوستان و برگزيدگان خدا ، درود بر امينان و عاشقان خدا ، درود بر ياران و جانشينان خدا .

 

درباره اميرالمؤمنين (عليه السلام) در روايتی آمده :

 

هُوَ الَّذی يُنادی بِهِ يَوْمَ القيامَةِ : أيْنَ خَليفَةُ اللّهِ في أرْضِهِ ؟

او كسی است كه روز قيامت ندايش می دهند : جانشين خدا در زمينش كجاست ؟

 

حضرت امام سجاد (عليه السلام) در دعای روز عرفه از اهل بيت (عليهم السلام) تعبير به جانشينان خدا در روی زمين می كند ،

 

وَخُلَفائِكَ في أرْضِك .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^