فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ظرفيت وجودی اهل بيت (عليهم السلام)

ظرفيت وجودی اهل بيت (عليهم السلام)

اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره ظرفيت و سعه وجودی فرشتگان می فرمايد :

 

الثَّابِتَةُ فِی الأرَضِينَ السُّفلَی أقدَامُهُم ، وَالمَارِقَةُ مِن السَّماءِ العُليَا أعنَاقُهُم .

پاهای آنان در زمين های پايين استوار ، و گردن هايشان از آسمان بالا برآمده است .

 

يعنی فرشتگان حقيقتی مجردند ، به اين خاطر به نظام جهان محيط اند و سراسر عالم را زير پوشش دارند ، همان حقيقت مجرد بر اساس روايات و معارف ، در باطن پيامبر و اهل بيتش ، تجلّی كرده و چون قرآن از افق قلب پيامبر (صلی الله عليه وآله) طلوع كرده ، چيزی جز حق از او و اهل بيت معصومش نشأت نمی گيرد ، زيرا انسان نه دارای دو قلب است كه يكی جای حق و ديگری جای باطل باشد و نه حق و باطل در يك قلب می گنجد چون باطل امری وجودی نيست كه كنار حق باشد و با آن بجنگد پس اهل بيت (عليهم السلام) چيزی جز حق نيستند و جز حق نمی گويند و جز حق انجام نمی دهند . آنان برای همه جهانيان رحمت اند و همه از حقيقت وجودی آنان خواسته و نخواسته بهره می برند .

انسان های كامل چون به ام الكتاب رسيده اند ، ام الكتاب محسوس آنان است :

 

 فِی كِتَاب مَكْنُون * لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ ) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغة : 43 ، خطبه 1 ; بحار الأنوار : 74/302 ، باب 14 ، حديث 7 .

2 ـ واقعه ( 56 ) : 78 ـ 79 .

 كه  در كتابی مصون از هر گونه تحريف و دگرگونی  به نام لوح محفوظ جای دارد  جز پاك شدگان  از هر نوع آلودگی  به  حقايق و اسرار و لطايف  آن دسترسی پيدا نمی كنند  .

 

از نشأت طبيعت و زمان ، فراترند پس هم بر لبه گذشته پا می گذارند و هم بر لبه آينده ، يعنی به جايی می رسند كه زمان زير پای آنان است . به همين سبب هم از گذشته باخبرند و هم آينده نزد آنان حاضر است چون خاصيت كسی كه روی زمان پا می گذارد و فراتر از زمان و مكان ايستاده است آن است كه گذشته و آينده را می نگرد .

آنان گذشته را چنان كه اتفاق افتاده می بينند و آينده را آن گونه كه اتفاق خواهد افتاد می نگرند . مگر در قرآن مجيد نمی خوانيم كه خدا در معراج آينده هستی تا قيامت و پس از آن را به پيامبرش نشان داده است :

 

 ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَی . . . وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَی * عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَی * عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَی ) .

سپس نزديك رفت و نزديك تر شد ، * پس  فاصله اش با پيامبر  به اندازه فاصله دو كمان گشت يا نزديك تر شد . . . و بی ترديد يك بار ديگر هم او را ديده است ، * نزد سدرة المنتهی ، * در آنجا كه جنّت الماوی است .

 

خدا در معراج عصاره قيامت را به صورت بهشت و دوزخ برای آن حضرت متجلّی ساخت پس پيامبر اكرم (صلی الله عليه وآله) نه تنها گذشته و آينده را می فهمد و می داند بلكه همه آنها را می بيند و چون او با تمام هويّت و معنويتش در اهل بيت (عليهم السلام)متجلّی است ، پس اهل بيت (عليهم السلام) هم چون او گذشته و آينده را می دانند و می بينند .

بی ترديد كسانی كه در اين حد از سعه وجودی هستند عباداتشان از نظر كيفی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نجم ( 53 ) : 8 ـ 15 .

و خلوص نيت با احدی قابل مقايسه نيست و يك لحظه عبادتشان به عبادت جن و انس برتری دارد چنان كه پيامبر فرمود :

 

لَضَرْبَةُ عَليٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ ، أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْنِ .

يك ضربتِ علی در جهاد روز خندق از عبادت جن و انس برتر است .

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الاقبال : 467 ; عوالی اللئالی : 4/86 ، حديث 102 ، ( با كمی اختلاف ) .

اهل بيت (عليهم السلام)همتای قرآن

مسئوليتی كه در امر شناخت و فهم قرآن و به اجرا گذاشتن آياتش بر عهده همه انسان ها به ويژه مسلمانان است بدون كم و زياد نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) بر عهده آنان است زيرا پيامبر اسلام ، اهل بيت (عليهم السلام) را يكی از دو ثقل جهت هدايت مردم و مصون ماندن از گمراهی معرفی فرموده است .

در روايت آمده است پيامبر اسلام (صلی الله عليه وآله) در بيماری خود كه به رحلت وی انجاميد با زحمت و با تكيه بر اميرالمؤمنين (عليه السلام) و ابن عباس از خانه بيرون آمد و به ستونی از ستون های مسجد مدينه كه تنه ای از درخت خرما بود تكيه داده ، برای مردم گرد آمده چنين فرمود :

 

إنَّهُ لَمْ يَمُتْ نَبِيٌّ قَطّ ، إلاّ خَلَّفَ تَرِكَةً ، وَقَدْ خَلَّفْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْن : كِتابَ اللّهِ وَأَهْلَ بَيْتي ألا فَمَنْ ضَيَّعَهُمْ ضَيَّعَهُ اللّهُ .

مردم ! هيچ پيامبری از دنيا نرفته است جز آنكه يادگاری از خود نهاده است و من نيز ثقلين كه كتاب خدا و اهل بيت من است برای شما به يادگار می نهم و آگاه باشيد هر كه ايشان را تباه كند خدا تباهش می كند .

 

و اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود :

 

إنَّ اللّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَی طَهَّرَنَا وَعَصَمَنا وَجَعَلنَا شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ ، وَحُجَّتَهُ فِي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الاحتجاج : 1/70 ; بحار الأنوار : 28/175 ، باب 4 ، حديث 1 ( با كمی اختلاف ) .

أرضِهِ ، وَجَعَلَنَا مَعَ الْقُرآنِ وَجَعَلَ القُرآنَ مَعَنَا لاَ نُفَارِقُهُ وَلاَ يُفارِقُنَا .

همانا خدای تبارك و تعالی ما را از هر رجسی پاك گردانيد و معصوم داشت و بر خلق خود گواه گرفت و حجّتش در زمين قرار داد و ما را در كنار قرآن و قرآن را در كنار ما نهاد ، ما هرگز از آن جدا نشويم و آن هم هرگز از ما جدا نخواهد شد .

 

اهل بيت (عليهم السلام) ، كتاب مكنون قرآن و ظرف مفاهيم كتاب خدا و آگاه به همه ظاهر و باطن كتاب مجيد و عامل ترين مردم به آيات الهی هستند و بی ترديد مصداق عينی قرآن و قرآن عملی و جلوه تام و كامل كتاب خدايند ; پس هر مسؤوليتی كه مردم و به ويژه مسلمانان نسبت به قرآن دارند ، همان را نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) دارند .

البته اينكه امت پيامبر (صلی الله عليه وآله) با سفارش و توصيه او نسبت به قرآن و هم سنگش اهل بيت (عليهم السلام) چگونه رفتار كرد ، مطلب ديگری است كه شايد سخن ابن ذر در پاسخ حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) آن را به تصوير كشيده است :

روزی حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) ابن ذر را مورد خطاب قرار داده به او فرمود : آيا پيرامون پاره ای از احاديث ما كه دريافت كرده ای با ما سخن نمی گويی ؟

ابن ذر گفت : آری ، ای فرزند پيامبر خدا ! رسول اكرم فرمود : من ميان شما دو ثقل به يادگار می گذارم كه يكی بزرگ تر از ديگری است ; كتاب خدا و اهل بيتم كه اگر به آن دو ثقل چنگ زنيد هرگز گمراه نشويد .

حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) فرمود : ای ابن ذر ! اگر پيامبر خدا را ديدار كردی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الكافی : 1/191 ، باب فی أن الأئمة شهداء اللّه ، حديث 5 ; بصائر الدرجات : 83 ، باب 13 ، حديث 6 ; بحار الأنوار : 23/342 ، باب 20 ، حديث 26 .

و او به تو فرمود : پس از من در حقّ ثِقْلَين چه كرديد ، به او چه می گويی ؟ و ابن ذر در حالی كه سخت می گريست گفت :

 

أمَّا الاْكْبَرُ فَمَزَّقْناهُ ، وَأمَّا الاْصْغَرُ فَقَتَلْناهُ .

اما بزرگ تر را پاره پاره كرديم و اما كوچك تر را كشتيم .

 

اهل بيت (عليهم السلام) همتای قرآنند ; پس صفات قرآن را نيز با خود دارند . قرآن علم است ، اهل بيت (عليهم السلام) هم علم اند ; قرآن نور است ، اهل بيت (عليهم السلام) هم نورند ; قرآن ميزان است اهل بيت (عليهم السلام) هم ميزانند ; قرآن پاك است ، اهل بيت (عليهم السلام) هم پاك و طاهرند ; قرآن هدايتگر است ، اهل بيت (عليهم السلام) هم هدايتگرند ; قرآن شفيع عرصه محشر است ، اهل بيت (عليهم السلام) هم شفيع روز محشرند .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رجال الكشی : 219 ; بحار الأنوار : 10/159 ، باب 12 ، حديث 12 .

اهل بيت (عليهم السلام) و دانش

در سوره مباركه نمل در داستان حضرت سليمان می خوانيم كه سليمان پس از باز گرداندن سفيران ملكه سبا ، به بزرگان بارگاهش گفت : كدام يك از شما تخت پادشاهی او را پيش از آنكه به حالت تسليم نزد من آيد برای من می آوريد ؟

ديوی از جن گفت : من آن را پيش از آنكه تو از جايگاهت برخيزی نزد تو حاضر می كنم و بر آن توانا و امينم !

ولی كسی كه بخشی از دانش كتاب نزد او بود ، گفت : من آن را پيش از آنكه چشم برهم زنی می آورم ،

 

( قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ . . . )  .

كسی كه دانشی از كتاب  لوح محفوظ  نزد او بود گفت : من آن را پيش از آنكه پلك ديده ات به هم بخورد ، نزد تو می آورم  و آن را در همان لحظه آورد . . .

 

سليمان چون تخت را با قدرتی كه آن بزرگ مرد از ناحيه بخشی از دانش كتاب برای آوردنش به كار گرفت نزد خود حاضر ديد گفت : اين از احسان پروردگار من است !

و اما در آخرين آيه سوره رعد درباره دارنده همه دانش كتاب می خوانيم :

 

( وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَی بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِی وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نمل ( 27 ) : 40 .

عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ )  .

كافران می گويند : تو فرستاده  خدا  نيستی . بگو : كافی است كه خدا  با آيات محكم و استوار قرآنش  و كسی  چون اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب  كه دانش كتاب نزد اوست ، ميان من و شما  نسبت به پيامبری ام  گواه باشند .

 

در آيه شريفه سوره نمل ميان كلمه « علم » و « كتاب » ، حرف « مِن » كه دلالت بر بعضيت ( پاره ای از چيزی ) دارد ، فاصله شده است ، تركيب جمله نشان می دهد كه بارگاه نشين سليمان بخشی از دانش كتاب را می دانسته ، ولی در آيه 43 سوره رعد ميان كلمه « علم » و « كتاب » چيزی فاصله نشده است . اضافه علم به كتاب نشان دهنده اين است كه مصداق اين آيه شريفه ، همه دانش كتاب را دارا بوده است .

كسی كه خدای مهربان گواهی او را بر رسالت پيامبر هم سنگ و برابر گواهی خود قرار داده ، بايد با توجه به جمله ( وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ) داناترين فرد امت پس از پيامبر باشد و او ـ چنان كه مفسران بزرگ شيعه با تكيه بر روايات اهل بيت (عليهم السلام) و مفسران بزرگ اهل سنت با تكيه بر راويان احاديث خود و نيز با تكيه بر انصافشان گفته اند ـ كسی جز اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب (عليه السلام) ـ كه در آن زمان كمتر از بيست سال داشت ـ نيست !

ابوسعيد خدری كه از راويان اهل سنت است می گويد :

 

سَألتُ رَسُولَ اللّهِ (صلی الله عليه وآله) عَن قَولِ اللّهِ تَعَالَی : ( وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ) قَالَ : ذَاكَ أخِي عَلِیُّ بنُ أبي طَالِب  .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رعد ( 13 ) : 43 .

2 ـ شواهد التنزيل : 1/400 ، حديث 422 ; اين روايت در منابع شيعه نيز آمده است از جمله : الأمالی، صدوق : 564 ، المجلس الثالث والثمانون ، حديث 3 ; بحار الأنوار : 35/429 ، باب 24 ، حديث 1 ; وسائل الشيعة : 27 / 188 ، باب 13 ، حديث 33564 .

از پيامبر خدا پرسيدم : منظور از « من عنده علم الكتاب » كيست ؟ فرمود : « من عنده علم الكتاب » برادرم علی بن ابی طالب است .

 

از اميرمؤمنان (عليه السلام) درباره سخن خداوند متعال :

 

( كَفَی بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِی وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ )

 

روايت شده كه فرمود :

 

أَنَا هُوَ الَّذي عِندَهُ عِلمُ الْكِتَابِ  .

منم آن كسی كه همه دانش كتاب نزد اوست .

 

عبدالرحمن بن كثير درباره اين آيه :

 

( قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ . . . )  .

 

در محضر حضرت امام صادق (عليه السلام) می گويد : امام صادق ميان انگشتان خود را باز كرد و آنها را روی سينه اش نهاد و سپس فرمود :

 

وَعِندَنَا وَاللّهِ عِلمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ  .

و به خدا سوگند همه دانش كتاب نزد ماست .

 

رسول خدا (صلی الله عليه وآله) از قول پروردگار در وصف اهل بيت (عليهم السلام) نقل می كند كه حضرت حق فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بصائر الدرجات : 216 ، باب 1 ، حديث 21 ; بحار الأنوار : 35/432 ، باب 24 ، حديث 12 .

2 ـ نمل ( 27 ) :40 .

3 ـ الكافی : 1/229 ، باب أنه لم يجمع القرآن كله ، حديث 5 ; الخرائج والجرائح : 2/796 ، باب 16 ; بحار الأنوار : 26/170 ، باب 12 ، حديث 37 .

 

هُمْ خُزَّانِي عَلَی عِلمِی مِن بَعدِك  .

آنان پس از تو خزانه دار بر علم من هستند .

 

حضرت امام سجاد (عليه السلام) فرمود :

 

نَحنُ أَبْوَابُ اللّهِ ، وَنَحنُ الصِّراطُ الْمُسْتَقيِم ، وَنَحنُ عَيبَةُ عِلمِهِ ، وَنَحنُ تَراجِمَةُ وَحيِهِ ، وَنَحنُ أركَانُ تَوحيِدِهِ ، وَنَحنُ مَوضِعُ سِرِّهِ  .

ما درهای خداوند و راه مستقيم هستيم و ظرف دانش و بازگو كننده وحی اوييم و پايه های توحيد و جايگاه راز او هستيم .

 

اميرمؤمنان (عليه السلام) می فرمايد :

 

ألا إِنَّ الْعِلمَ الَّذِی هَبَطَ بِهِ آدَمُ ، وَجمِيعَ مَا فُضِّلَتْ بِهِ النَّبِيُّونَ إلیَ خَاتَمِ النَّبِييّنَ ، فِي عِتَرةِ خَاتَمِ النَّبِيِينَ وَالْمُرسَلينَ مُحَمَّد (صلی الله عليه وآله) ، فأَيْنَ يُتاهُ بِكُمْ وَأينَ تَذْهَبُونَ ؟ !

آگاه باشيد دانشی كه آدم آن را فرود آورد و هر عملی كه پيامبران تا خاتم انبيا را به آن ترجيح داده اند در خاندان خاتم پيامبران و مرسلين حضرت محمّد است ، پس شما را به كدام بيراهه می كشانند و به كدام جهت روان هستيد ؟

 

رسول خدا (صلی الله عليه وآله) فرمود :

 

نَحْنُ أهْلُ بَيْت مَفاتِيْحُ الرَّحْمَةِ ، وَمَوْضِعُ الرِّسالَةِ ، وَمُخْتَلَفُ الْمَلائِكَةِ ، وَمَعْدِنُ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الكافی : 1/193 ، باب أن الأئمّة (عليهم السلام) ولاة أمر اللّه ، حديث 4 ; بصائر الدرجات : 54 ، باب 23 ، حديث 3 ; بحار الأنوار : 36/249 ، باب 41 ، حديث 66 .

2 ـ معانی الأخبار : 35 ، باب معنی الصراط ، حديث 5 ; بحار الأنوار : 24/12 ، باب 24 ، حديث 5 ; ينابيع الموده : 3/359 .

3 ـ تفسير القمی : 1/368 ; بحار الأنوار : 89/80 ، باب 8 ، حديث 7 .

الْعِلْم  .

ما اهل بيتی هستيم كه كليدهای رحمت ، و جايگاه رسالت ، و محلّ رفت و آمد فرشتگان و معدن دانش هستيم .

 

حضرت امام سجاد (عليه السلام) فرمود :

 

ما يَنْقِمُ النَّاسُ مِنّا ! فَنَحْنُ وَاللّهِ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ ، وَبَيْتُ الرَّحْمَةِ ، وَمَعْدِنُ الْعِلْمِ ، وَمُخْتَلَفُ الْمَلائِكَةِ  .

چرا مردم كينه ما را می جويند ! در حالی كه ـ به خدا سوگند ! ـ ما درخت نبوت و خانه رحمت و معدن علم و معرفت و مكان آمد و شد فرشتگان هستيم .

 

اهل بيت (عليهم السلام) ، راسخان در علم ، معدن حكمت و دانش ، وارثان علوم انبيا ، آگاه ترين مردم ، و گنجينه های اسرار خدايند .

اهل بيت (عليهم السلام) ، آگاه به اسم اعظم حق ، آشنای به همه زبان ها ، آگاه از گذشته و آينده ، عالم به كتاب های آسمانی و بينای به آنچه بوده و خواهد بود ، هستند .

اهل بيت (عليهم السلام) ، بيت خدا ، كشتی نوح ، همتای قرآن ، برترين مردم ، اولوالامر ، اهل ذكر ، ريشه های حق ، معدن رسالت ، پايه های جهان و پاسداران دين هستند .

در زمينه های علوم عترت و گستردگی دانش اهل بيت (عليهم السلام) روايات بسيار مهمی در كتاب های شريف الكافی ، تفسير الفرات ، معانی الأخبار ، كفاية الأثر ، ينابيع المودة و نزهة الناظر ثبت است ; چنانچه كسی بخواهد به آن كتاب ها مراجعه كند .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فرائد السمطين : 1/44 .

2 ـ الكافی : 1/221 ، باب أن الأئمة معدن العلم ، حديث 1 ; بصائر الدرجات : 85 ، باب 1 ، حديث 9 .

اهل بيت (عليهم السلام)و بندگی

اهل بيت (عليهم السلام) به سبب معرفت و شناخت كامل از حضرت رب العزّه كه پايه معرفت هيچ اهل معرفتی به پايه معرفت آنان نمی رسيد ، در فلك تسليم نسبت به خدای مهربان عاشقانه و عارفانه قرار دارند و در همه شؤون زندگی مادی و معنوی جز به عبادت و بندگی خدا قدم برنمی داشته اند .

نشست و برخاست ، سكوت و سخن گفتن ، خوردن و آشاميدن ، ازدواج و معاشرت ، كسب و تجارت ، جنگ و صلح ، سفر و حضر ، پوشيدن لباس ، شنيدن و نگاه كردن ، خواب و بيداری ، و گريه و خنده و تمام اعمال و رفتار و كردار و گفتارشان كه همراه با نيتی مخلصانه بود ، چيزی جز عبادت حق نبود !

عبادت اهل بيت (عليهم السلام) ، عبادتی بی طمع به بهشت و بی ترس از دوزخ و بر اساس شناخت حق و عشق به او و ادای وظيفه و تكليف است . در عبادتشان نيت تجارت بهشت و زمينه بيم دچار شدن به عذاب وجود نداشت ، بلكه عبادتی در اوج خلوص و صفا و پاكی و وفا و عشق به حضرت حق است .

سخنان اهل بيت (عليهم السلام) در زمينه عبادتشان و نظر آن بزرگواران درباره انواع عبادات ، نشانگر اين حقيقت است كه : عبادت و بندگی آنان با نيّتی خالص و مبرّای از هرگونه شائبه ، تحقق می يابد و عبادتی است كه هيچ عبادت كننده ای طاقت به ميدان آوردن آن عبادت را از نظر كيفی و معنوی نداشته و ندارد و نخواهد داشت !

با اين همه ، عبادت خود را نسبت به شايستگی مولويت حق ، كم و اندك

و خود را تا آخرين لحظه عمر با همه وجود مديون خدا دانسته اند و ادعای هيچ طلبی از حضرت حق نداشته اند و چون عبادت خود را با عبادت رسول خدا (صلی الله عليه وآله)مقايسه می كردند به ناله و گريه می افتادند و آه از نهادشان برمی آمد و می گفتند : ما كجا و رسول خدا كجا !!

از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت شده :

 

مَا عَبَدتُكَ طَمَعاً فِی جَنَّتِكَ ، وَلا خَوفاً مِن نَارِكَ ، وَلَكِن وَجَدتُكَ أهلا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدتُكَ.

تو را نه به طمع و اميد به بهشتت و نه از بيم دوزخت بندگی كردم بلكه تو را شايسته و سزاوار پرستش يافتم پس به عبادت و بندگيت برخاستم .

 

و نيز آن حضرت فرمود :

 

إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْتُّجَارِ ، وَإنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلكَ عِبَادَةُ الْعَبيدِ ، وَإنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ شُكْراً فَتِلكَ عِبَادَةُ الأحْرَارِ .

گروهی خدا را به اميد دست يافتن به بهشت پرستيدند و اين پرستش تاجران و بازرگانان است و قومی خدا را به خاطر ترس از دوزخ عبادت كردند و اين عبادت بردگان است و جمعی او را از سر سپاس و شكر بندگی كردند و اين بندگی آزادگان است .

 

به حقّ سوگند ! اگر خدا به اهل بيت (عليهم السلام) اعلام می كرد كه : برای ابد ، بهشت و دوزخم را از صفحه هستی محو كردم و بنای پاداش و عقاب ندارم ، ذرّه ای در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عوالی اللئالی : 1/404 ، حديث 63 ; بحار الأنوار : 69/278 ، باب 116 ; شرح نهج البلاغة ابن ميثم : 5/361 .

2 ـ نهج البلاغة : 815 ، حكمت 237 ; كشف الغمة : 2/150 ; وسائل الشيعة : 1/63 ، باب 9 ، حديث 136 ; بحار الأنوار : 41/14 ، باب 101 ، حديث 4 .

كيفيت و كميت عبادت آنان تغيير حاصل نمی شد .

حضرت امام باقر (عليه السلام) می فرمايد :

 

پيامبر در شبی كه بايد نزد عايشه می بود ، كنار او به سر می برد . عايشه به خاطر شدّت عبادت پيامبر به پيامبر گفت : ای رسول خدا ! چرا خود را خسته می كنی در حالی كه خدا تبعات گذشته و آينده را بر تو آمرزيده است ؟ فرمود : عايشه ! آيا نبايد برای خدا بنده ای سپاس گزار باشم .

 

حضرت امام باقر (عليه السلام) در دنباله گفتارشان فرمودند :

 

پيامبر برای عبادت بر سر انگشتان پايش می ايستاد كه خدا اين آيه را نازل كرد : طه ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا خود را به رنج و مشقت اندازی !

 

عبادت و بندگی اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز اعجاب انگيز بود تا جايی كه معصومين فرموده اند : كسی را طاقت و توان عبادت آن حضرت نيست .

ديگر افراد اهل بيت هم مانند رسول خدا و اميرالمؤمنين (عليهما السلام) در عبادت و بندگی حق بی نظير بودند و از طريق اين گونه عبادت بود كه به مقام ولايت بر نفوس و ولايت بر موجودات رسيدند و به آنان حق تصرّف در امور طبيعيّه و مقام محمود و حق شفاعت و بالاترين مقامات معنوی عنايت شد و امامت و رهبری و پيشوايی آنان بر جن و انس تا ابد مسلم و قطعی گشت و وجوب اطاعت از ايشان به عنوان حقّی لازم بر عهده همگان مقرّر گرديد .

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الكافی : 2/95 ، باب الشكر ، حديث 6 ; مشكاة الأنوار :35 ، الفصل السابع فی الرضا ; بحار الأنوار : 68/24 ، باب 61 ، حديث 3 ; مستدرك الوسائل : 1/128 ، باب 18 ، حديث 173 .

 

مفهوم عبادت

عبادت ، هماهنگ كردن همه حركات و سكنات و حيات و ممات با خواسته های حضرت حق بر اساس نيت خالص و بی شائبه است .

 

( قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ).

بگو مسلماً نماز و عبادتم و زندگی كردن و مرگم برای خدا پروردگار جهانيان است .

 

مرحوم شهيد مطهری در زمينه عبادت و بندگی بر پايه آيات و روايات و عرفان ناب اسلامی و معارف حقّه الهی اشارات و لطايفی دارند كه با توضيحی كه بر آن افزوده می شود ، قابل توجه و مفيد فايده خواهد بود .

در روايتی از حضرت امام صادق (عليه السلام) نقل شده :

 

ألْعُبُودِيَّةُ جَوْهَرَةٌ كُنهُهَا الرُّبُوبِيَّةُ .

بندگی خدا و پيمودن راه قرب و حركت بر پايه خواسته های حق  گوهری است كه نهايت آن خداوندگاری است .

 

بشر می تواند در راه كمال گام بردارد و به كمالاتی برسد كه فراتر از آن در وهم نمی آيد و با آنكه موجودی ممكن و ذاتاً فقير و نيازمند است و از خود چيزی ندارد و در حق او گفته شده :

 

سيه رويی ز ممكن در دو عالم *** جدا هرگز نشد واللّه اعلم

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انعام ( 6 ) : 162 .

2 ـ مصباح الشريعة .

از طريق عبوديت و بندگی خالص می تواند كاری كند كه بر جهان مسلّط شود و در آن تصرّف كند .

 

مراحل رسيدن به كمال عبوديت

برای رسيدن به ولايت تصرّف و تكوين و به عبارت ديگر كمال و قدرتی كه در عبوديت و اخلاص و پرستش واقعی است ، بايد مراحل و منازلی را طی كرد بدين گونه :

 

مرحله اول

تسلط بر نفس خويش از طريق بالا بردن كيفيت عبادت و بندگی و انجام عبادت همراه با نيتی پاك به آن گونه كه حضرت محبوب از انسان خواسته است .

 

( وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا . . . ).

و كسانی كه برایبه دست آوردن خشنودی ما با جان و مال  كوشيدند ، بی ترديد آنان را به راه های خود راه رشد ، سعادت ، كمال ، كرامت ، بهشت و مقام قرب  راهنمايی می كنيم . . .

 

( . . . إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً . . . ) .

 . . . اگر در همه امورتان  از خدا پروا كنيد ، برای شما بينايی و بصيرتی ويژه  برای تشخيص حق از باطل قرار می دهد . . .

 

( . . . إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ . . . ) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عنكبوت ( 29 ) : 69 .

2 ـ انفال ( 8 ) : 29 .

3 ـ عنكبوت ( 29 ) : 45 .

 . . . يقيناً نماز از كارهای زشت و كارهای ناپسند باز می دارد . . .

 

( . . . كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَی الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ).

 . . . روزه بر شما مقرّر و لازم شده ، همان گونه كه بر پيشينيان شما مقرّر و لازم شد تا پرهيزكار شويد .

 

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ . . . ) .

ای كسانی كه ايمان آورده ايد ! از صبر و نماز در همه امور زندگی  ياری جوييد زيرا خدا با صابران است . . .

 

در اين مرحله از عبوديت آن چيزی كه نصيب انسان می شود اين است كه ضمن يك روشن بينی خاص ، خواهش ها و تمايلات نفسانی انسان مسخّر وی می گردد و به عبارت ديگر ، اولين اثر عبوديت و بندگی ، ربوبيّت و ولايت بر نفس امّاره است .

 

مرحله دوم

تسلّط و ولايت بر انديشه های پراكنده و به عبارتی ديگر ، تسلط بر نيروی متخيّله است .

از شگفت ترين نيروهای انسان ، قوه متخيّله است . به سبب اين قوّه است كه ذهن انسان هر لحظه از موضوعی متوجه موضوعی ديگر می شود و به اصطلاح تداعی معانی و تسلسل خواطر صورت می گيرد .

اين قوّه در اختيار ما نيست بلكه ما در اختيار اين قوه عجيب هستيم ; برای همين است كه هرچه بخواهيم ذهن خود را در يك موضوع معيّن متمركز كنيم كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره ( 2 ) : 183 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 153 .

متوجه چيز ديگر نشود ، برای ما ميسّر نيست . قوه متخيّله ما را بی اختيار به اين سو و آن سو می كشاند ، مثلا هرچه می خواهيم در نماز حضور قلب داشته باشيم نمی توانيم .

پيامبر اسلام (صلی الله عليه وآله) در اين باره تمثيل و تشبيه لطيفی دارند و دل افرادی كه مسخّر قوه متخيّله است به پری تشبيه می كند كه در صحرايی بر درختی آويخته شده باشد كه هر لحظه باد او را پشت و رو می كند ، فرموده ايشان چنين است :

 

مَثَلُ القَلْبِ مَثَلُ رِيشَة فِی الْفَلاةِ تَعَلَّقَت فی أصلِ شَجَرَةِ ، يُقَلِّبُها الرّيحُ ظَهراً لِبَطْن.

 

گفت پيغمبر كه دل هم چون پری است *** در بيابانی اسير صرصری است

باد پر را هر طرف راند گزاف *** گه چپ و گه راست با صد اختلاف

در حديث ديگر آن دل را چنان *** كآب جوشان ز آتش اندر غازقان

هر زمان دل را دگر رايی بود *** آن نه از وی بلكه از جايی بود

 

لَقَلْبُ بنِ آدَمَ أشدُّ انْقِلاباً مِنَ الْقِدْرِ إذا اجْتَمَعَتْ غَلْيَاً .

دل فرزند آدم از ديگِ در حال جوشيدن بيشتر بالا و پايين می شود .

 

آيا انسان محكوم به تسلط قوّه متخيّله است و اين نيروی مرموز كه مانند گنجشكی همواره از شاخی به شاخی می پرد بايد حاكم وجود او باشد ؟ و يا اينكه محكوميت در برابر قوّه متخيّله از خامی و ناپختگی است و كاملان و اهل ولايت قادرند اين نيروی خودسر را مطيع خود كنند ؟

بی گمان مطلب دوم درست است ، چون يكی از وظايف بشر تسلّط بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج الفصاحة : 1/102 .

2 ـ ديگ بزرگ مسی ـ فرهنگ فارسی معين .

3 ـ مسند احمد : 7/24317 .

هوس بازی و كنترل قوّه خيال است و گرنه اين قوّه شيطانی صفت ، مجالی برای تعالی و پيمودن صراط قرب نمی دهد و تمام نيروها و استعدادها را در وجود انسان باطل و ضايع می كند .

 

جان همه روزه لگدكوب از خيال *** وز زيان و سود و از خوف زوال

نی صفا می ماندش نی لطف و فر *** نی به سوی آسمان راه سفر

 

سالكان راه عبوديت در دومين مرحله به اين نتيجه می رسند كه بر قوّه متخيّله خويش ولايت و ربوبيّت پيدا می كنند و آن را برده و مطيع خود می سازند . اثر اين مطيع ساختن اين است كه روح و ضمير به سائقه فطری خدا خواهی ، هر وقت ميل بالا كند ، اين قوّه با بازيگری های خود مانع و مزاحم نمی گردد .

مولوی چه زيبا سروده است در شرح اين حديث نبوی :

 

تَنَامُ عَيْنَايَ وَلا يَنَامُ قَلبِي.

دو چشمم می خوابند ، ولی دلم بيدار است .

 

وی می گويد :

 

گفت پيغمبر كه عينای تنام *** لا ينام القلب عن رب الانام

چشم تو بيدار و دل رفته به خواب *** چشم من خفته دلم در فتح باب

هم نشينت من نی ام سايه من است *** برتر از انديشه ها پايه من است

زان كه من ز انديشه ها بگذشته ام *** خارج از انديشه پويان گشته ام

حاكم انديشه ام محكوم نی *** ز آنكه بنّا حاكم آمد بر بنا

جمله خلقان سخره انديشه اند *** زين سبب خسته دل و غم پيشه اند

من چو مرغ اوجم انديشه مگس *** كی بود بر من مگس را دسترس

چون ملايم گيرد از سفلی صفات *** برپرم هم چون طيور الصافات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مصباح الشريعة : 44 ، باب العشرون فی النوم ; بحار الأنوار :64/252 ، تتميم .

2 ـ مولوی ، مثنوی معنوی ، دفتر دوم .

برای كسب اين پيروزی بر قوّه خيال كه امكان پذير است ، چون :

 

( لاَ يُكَلّفُ اللّهُ نَفْساً إلاَّ وُسْعَها ).

خدا هيچ كس را جز به اندازه توانايی اش تكليف نمی كند .

 

انسان بايد در حد گنجايش در عبادات ، اساس توجهش به خدا باشد . رياضت كشان از راه های ديگر وارد می شوند و حداكثر اين است كه از راه مُهمل گذاشتن زندگی و ستم بر بدن ، اندكی به آن دست می يابند ولی اسلام از راه عبادت بدون اينكه نيازی به آن كارهای ناروا باشد اين نتيجه را تأمين می كند . توجه دل به خدا و تذكر اينكه در برابر رب الارباب و خالق و مدبّر كل قرار گرفته است ، زمينه تجمع خاطر و تمركز ذهن را فراهم می كند .

 

ابن سينا می گويد :

العِبادَةُ عِنْدَ العارِفِ رِيَاضَةٌ مَا لِهِمَمِهِ وَقِوی نَفسِهِ المُتَوهِمَةَ والمُتَخَيَلِةِ لِيَجرّها بالتعويد عن جنابِ الغُرورِ إلی جَنابِ الحَقِّ فتصيرُ مسالِمَةً للسرً الباطِنِ حينما يَتَجلَّی الحقُّ لا تُنازِعُهُ فَيَخلَصُ السرُّ إلی الشُّروقِ الباطِنِ .

عبادت از نظر اهل معرفت ورزشی است برای همت ها و قوای نفس وهمی و خيالی است كه در اثر تكرار و عادت دادن به حضور در محضر حق ، همواره آنها را از توجه به مسائل مربوط به طبيعت و ماده به سوی حق بكشاند و در نتيجه اين قوا تسليم سر ضمير و فطرت خدا جويی انسان گردند و مطيع او شوند و به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره ( 2 ) : 286 .

2 ـ الاشارات ، نمط نهم .

حدّی كه هر وقت اراده كند كه در پی جلب جلوه حق برآيد ، اين قوا در جهت خلاف فعاليت نكنند و كشمكش درونی ميان دو ميل علوی و سفلی ايجاد نشود و سرّ باطن بدون مزاحمت اينها از باطن كسب اشراق نمايد .

 

مرحله سوم

اين است كه روح در مراحل قوّت و قدرت و ربوبيّت و ولايت خود به مرحله ای برسد كه در بسياری از امور از بدن بی نياز شود ، در حالی كه بدن صد در صد نيازمند به روح است .

روح و بدن نيازمند يكديگرند ; حيات بدن به روح است . روح صورت و حافظ بدن است . سلب علاقه تدبيری روح به بدن مستلزم خرابی و فساد بدن است و از طرف ديگر روح در فعاليت های خود نيازمند به استخدام بدن است . روح بدون به كار بردن اعضا و جوارح و ابزارهای بدنی قادر به كاری نيست .

بی نيازی روح از بدن به اين است كه در برخی از فعاليت ها از استخدام بدن بی نياز می گردد ، اين بی نيازی گاهی در چند لحظه و گاهی مكرّر و گاهی به طور دائم صورت می گيرد و اين همان است كه به « خلع بدن » معروف است .

سهروردی ، حكيم اشراقی گفته است : ما حكيم را حكيم نمی دانيم مگر آنكه بتواند خلع بدن كند .

ميرداماد می گويد : ما حكيم را حكيم نمی دانيم مگر آنكه خلع بدن برای او ملكه شده باشد و هر وقت اراده كند عملی گردد .

همان طور كه محققان گفته اند : خلع بدن دليل بر كمال زيادی نيست يعنی افرادی كه هنوز از عالم « مثال » عبور نكرده و قدم به غيب معقول نگذاشته اند ممكن است به اين مرحله برسند .

 

 

مرحله چهارم

بدن از هر جهت تحت فرمان و اراده شخص درمی آيد به طوری كه در حوزه بدن خود شخص ، اعمال خارق العاده سر می زند . امام صادق (عليه السلام) می فرمايد :

 

مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيهِ النِيَّةُ.

از آنچه كه همت و اراده نفس در آن نيرومند گردد و به طور جدی مورد توجه نفس واقع شود  بدن از انجام آن ناتوانی نشان نمی دهد .

 

مرحله پنجم

اين مرحله بالاترين مراحل است كه حتی طبيعت خارجی نيز تحت نفوذ اراده انسان قرار می گيرد و مطيع انسان می شود ; معجزات و كرامات انبيا و امامان و اوليای حق از اين مقوله است ; معجزات از باب تصرّف و ولايت تكوينی است .

تصرّف در كائنات چون عصا را اژدها نمودن ، كوری را بينا ساختن ، مرده ای را حيات دادن و از نهان آگاه نمودن ; همه از باب ولايت تصرّف است .

برخی می پندارند كه در تصرّف تكوينی و يا معجزه ، شخصيت و اراده صاحب تصرّف هيچ گونه دخالتی ندارد و او تنها پرده نمايش است و ذات احديّت به طور مستقيم و بدون واسطه آن را به وجود می آورد زيرا كار اگر به حد اعجاز برسد از حدود قدرت انسان در هر مقامی كه باشد خارج است .

اين تصور اشتباه است . گذشته از اينكه ذات اقدس احديّت ابا دارد كه يك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الأمالی، صدوق : 293 ، المجلس الثالث والخمسون ، حديث 6 ; من لا يحضره الفقيه : 4 / 400 ، ألفاظ رسول اللّه (صلی الله عليه وآله) ، حديث 5859 ; وسائل الشيعة :1/53 ، باب 6 ، حديث 106 ; بحار الأنوار : 67/205 ، باب 53 ، حديث 14 .

فعل طبيعی بدون واسطه و خارج از نظام از او صادر گردد ، اين تصور خلاف نصوص قرآنی است ; قرآن در كمال صراحت آورنده آيت و معجزه را خود رسولان می داند ولی البته به اذن و رخصت ذات احديّت .

بديهی است كه اذن ذات احديّت از نوع اذن اعتباری و انسانی نيست كه با لفظ و اشاره ، ممنوعيت اخلاقی يا اجتماعی او را از ميان ببرد ، اين اذن پروردگار ، همان اعطای نوعی كمال است كه منشأ چنين اثری می گردد و اگر خدا نخواهد آن كمال را از او می گيرد .

 

( . . . وَمَا كَانَ لِرَسُول أَن يَأْتِیَ بِآيَة إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ . . . ).

 . . . هيچ پيامبری را نسزد كه جز به اذن خدا معجزه ای بياورد . . .

 

در اين آيه كريمه آورنده آيت و معجزه را پيامبران می داند ولی به اذن تكوينی پروردگار ، چون هر موجودی در هر مرتبه ای كه باشد مجرای اراده و مشيت الهی و مظهری از مظاهر آن است . پيامبران در هر كار و از جمله در اعجاز خود متكی و مستمد از منبع لايزال غيبی هستند ; خداوند در داستان تخت ملكه سبا می فرمايد :

 

( قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ . . . ) .

كسی كه دانشی از كتاب لوح محفوظ  نزد او بود گفت : من آن را پيش از آنكه پلك ديده ات به هم بخورد ، نزد تو می آورم . و آن را در همان لحظه آورد  . . .

قرآن می گويد كه : آن شخص حول و قوت را به خود نسبت می دهد و نيز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مؤمن ( 40 ) : 78 .

2 ـ نمل ( 27 ) : 40 .

می افزايد آنكه دانشی از لوح محفوظ نزدش بود چنين گفت ، همه اشاره به اين است كه كار خارق العاده را به موجب نوعی دانش كرد و آن دانش از نوع علومی است كه با اتصال و ارتباط با لوح محفوظ و مقام قرب حق می توان به آن رسيد .

پس قرآن اين معنا را قبول دارد كه انسان با حركت جوهری و تزكيه و تعليم به جايی می رسد كه می تواند در كائنات تصرّف كند و ولايت تصرّف يابد . همه اينها نتيجه قرب است و هر كس به هر اندازه كه به خدا نزديك تر است توان تصرّف او بيشتر است .

امام صادق (عليه السلام) از رسول خدا (صلی الله عليه وآله) و وی از خداوند متعال روايت می كند كه در حديث قدسی فرمود :

 

مَا تَقَرَّبَ إليَّ عَبدٌ بِشَیء أَحَبَّ إلَيَّ مِمَّا افْتَرَضَتْ عَلَيْهِ ، وَإنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إلَیَّ بِالْنَّافِلَةِ حَتّی أُحِبَّهُ ، فَإذَا أحْبَبْتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبصِرُ بِه ، وَلِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِه ، وَيَدَهُ الَّذِي يَبْطِشُ بِهَا . إن دَعَانِی أجَبْتُهُ وَإنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ.

هيچ بنده ای با هيچ چيزی به من نزديك نشده است كه از واجبات نزد من محبوب تر باشد ، بنده من به وسيله مستحبات كه من واجب نكرده ام ولی او تنها به خاطر محبوبيت آنها نزد من انجام می دهد به من نزديك می شود تا محبوب من می شود ، همين كه محبوب من شد من گوش او می شوم كه با آن می شنود و چشم او می شوم كه با آن می بيند و زبان او می شوم كه با آن می گويد و دست او می شوم كه با آن برمی گيرد پس اگر مرا بخواند او را اجابت می كنم و اگر از من بخواهد به او عطا می نمايم .

 

بنابراين يگانه راه وصول به مقامات انسانی و انسان كامل شدن طی راه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الكافی : 2/352 ، باب من آذی المسلمين ، حديث 7 .

عبوديت است; چون نتيجه و حقيقت عبوديت همان ربوبيّت و ولايت تصرّف است چرا كه به تقرب نزد او محبوب شود ، توانا در تصرّف در كائنات و مخلوقات می شود و مأذون به اذن تكوينی تصرّف در كائنات می گردد .

اهل بيت (عليهم السلام) ، عبادت و بندگی را به جايی رساندند كه از جن و انس و فرشته و ديگر موجودات صاحب عقل به پيشگاه حق مقرب تر شدند و به همين سبب حوزه تصرّف و ولايتشان بر كائنات گسترده تر شد .

 

اهل بيت (عليهم السلام)و سوزِ بندگی

معاويه عليه لعنة اللّه به ضرار ضبابی گفت : تو هميشه با علی بودی از علی برايم بگو ، ضرار گفت : مرا معذور بدار ، معاويه گفت : معذور نيستی ، ضرار گفت : حال كه چاره ای ندارم می گويم ، ای معاويه ! گواهی می دهم كه در برخی مواقع وقتی كه شب پرده اش را می افكند ، در محراب ايستاده ريش خود را می گرفت ومانند افراد مار گزيده به خود می پيچيد وهمچون افراد غم زده گريه می كرد ( خطاب به دنيا ) می گفت :

 

أَبي تَعَرَّضْتِ ؟ أمْ إلَيَّ تَشَوَّقْتِ ؟ لا حانَ حَيْنُك ، هَيْهاتَ غُرّي غَيْري ، لا حاجَةَ لي فيْكِ ، قَدْ طَلَّقُتُكِ ثَلاثاً لا رَجْعَةَ فيها ، فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَخَطَرُكِ يَسيرٌ وَأَمَلُكِ حَقيرٌ .

از من دوری گزين ، خود را به من عرضه می كنی ؟ ! يا آرزومندم شده ای ؟ ! زمان وصالت نزديك مباد ، هرگز ، غير مرا فريب ده ، كه مرا به تو نيازی نيست ، تو را سه طلاقه كرده ام كه آن را بازگشتی نيست . زندگيت كوتاه بزرگيت اندك و آرزويت كوچك است .

 

همين جا بود كه اشك معاويه فرو ريخت و با آستينش آن را می گرفت و جمعيت حاضر نيز از گريه ، گلو گير بودند . سپس رو به ضرار كرده ، گفت :

شور و عشقت نسبت به او چگونه است ؟

ضرار گفت : شور و عشق زنی كه تنها فرزندش را در دامانش سر می برند چگونه است و چگونه در غم و اندوه او و هجرش زمان را سپری می كند ، من نيز اين گونه ام.

 

دل من لاله صفت در غم جانانه بسوخت *** نه فقط دل كه مرا خانه و كاشانه بسوخت

آتش شمع فراقش به شب هجر مرا *** شعله ای زد به سر ا پا و چو پروانه بسوخت

برق عشقش به جهان از همه سو وز همه رو *** ساقی و جام و می و باده و پيمانه بسوخت

نه وجود من دلخسته افتاده ز پا *** در غم هجرش هر عاقل و ديوانه بسوخت

تا كه آسوده شوم جانب خمار شدم *** ديدم آنجا خم و خمخانه و ميخانه بسوخت

به پرستاری دل دست زدم در شب هجر *** ناله ای بر زد و يكباره به افسانه بسوخت

در نهانخانه دل بس كه به يادش بودم *** سينه و قلب و دل و بزم نهانخانه بسوخت

هم چو « مسكين » ز دلم آتش عشقی بر زد *** كه سر ا پای وجودم همه مستانه بسوخت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حلية الأولياء : 1/84 ; مروج الذهب : 2/433 ; الاستيعاب : 3/209 ; مناقب : 2/103 ; نهج البلاغة : 765 ، حكمت 77 .

2 ـ مؤلف .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^