فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

هويّت نوریِ اهل بيت (عليهم السلام)

حقيقت نبويه

چون پيامبر بزرگوار اسلام ـ چه از نظر ظاهر و چه از نظر باطن و معنا ـ ريشه وجود اهل بيت (عليهم السلام) و شؤون معنوی آن بزرگواران است ، لازم است تا جايی كه ممكن باشد پيامبر (صلی الله عليه وآله) را شناخت تا راه شناخت اهل بيت (عليهم السلام) به روی ما گشوده شود .

در روايات و معارف الهی به چهار حقيقت به عنوان مخلوق اوّل ، اشاره شده است :

1 ـ اوّل ما خلق اللّه النور ; (1)

2 ـ اوّل ما خلق اللّه القلم ; (2)

3 ـ اوّل ما خلق اللّه العقل  ; (3)

4 ـ اوّل ما خلق اللّه نوری ; (4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ علل الشرائع : 593 ، حديث 44 ; بحار الأنوار : 1/96 ، حديث 2 .

2 ـ شرح اصول كافی صدر المتألهين ; تفسير القمی : 2/198 ; بحار الأنوار : 54/366 ، باب 4 ، حديث 1 .

3 ـ عوالی اللئالی : 4/99 ، حديث 141 ; بحار الأنوار : 1/97 ، باب 2 ، حديث 8 .

4 ـ عوالی اللئالی : 4/99 ، حديث 140 ; بحار الأنوار : 1/97 ، باب 2 ، حديث 7 .

5 ـ اوّل ما خلق اللّه روحی .

وجود مبارك رسول خدا (صلی الله عليه وآله) به دليل آثار بی نظيری كه از حضرتش ظهور كرده و كرامات شگفتی كه از باطن شريفش بروز نموده و حقايقی كه از قلب عرشی و ملكوتی اش آشكار گشته است ، مصداق اتمّ و اكملِ نور و قلم و عقل است ; به همين خاطر در دو روايت ديگر ، نخستين مخلوق را نور و روح خود معرفی می نمايد و در يك كلمه بايد گفت : اين چهار عنوان گرچه با الفاظ و كلمات مختلف بيان شده است ولی حقيقت هر چهار عنوان يكی است و آن شخص شخيص محمّد (صلی الله عليه وآله) است .

اين نكته بسيار مهم را بدون تعصب بلكه بر پايه تعقل و با تكيه بر آيات و روايات مورد بحث قرار می دهيم :

 

نور

حكما در تعريف نور گفته اند : نور ، حقيقتی است كه برای خود آشكار و آشكار كننده غير خود است .

منظور از عقل در روايت ، آن حقيقتی است كه واسطه بين انسان و همه معارف و حقايق آفرينش است .

قرآن از وجود مقدس پيامبر اسلام (صلی الله عليه وآله) تعبير به « سراج منير » يعنی : چراغ فروزان می كند :

 

( يَاأَيُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً * وَدَاعِياً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الأنوار : 54/309 ، تكملة .

وَسِرَاجاً مُّنِيراً ) .

ای پيامبر ! به راستی ما تو را شاهد  بر امت  و مژده رسان و بيم دهنده فرستاديم * و تو را دعوت كننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی فروزان  برای هدايت جهانيان  قرار داديم .

 

او نور بود ، همان حقيقتی كه همه شؤون وجودی نفس نفيس خود ، روشن و آشكار و به غير خودش نور دهنده و روشنی بخش بود .

او نسبت به همه حقايق وجودش و ارتباط وجودش با ظاهر و باطن هستی در كمال آگاهی و معرفت بود و به شدّت مشتاق بود كه ديگران را نيز هم چون خود به حقايق وجودشان و ارتباط وجودشان با ظاهر و باطن هستی آگاه كند . و اين همان هويّت و معنای نور است كه در كلام حكمای بزرگ الهی نيز آمده است كه :

 

لنُّورُ كيفيَّةٌ ظاهرةٌ بِنَفسِها ، مُظهِرةٌ لِغَيرِها .

 

خدای مهربان ، خورشيد وجود محمّد (صلی الله عليه وآله) را ـ بر اساس روايات زيادی كه در كتاب های معتبر حديث آمده ـ پيش از همه موجودات آفريد و سپس ديگر حقايق نوری و عقلی و روحانی و معنوی و مادی را از شعاع نور او پديد آورد و نقاب ظلمت را از بركت نور او از چهره همه موجودات كنار زد و در حقيقت او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احزاب ( 33 ) : 45 ـ 46 .

   مرحوم علامه مجلسی در بحار الأنوار : 31/308 ، باب 11 ، در تفسير اين آيه شريفه می فرمايد :

    ( وَسِرَاجاً مُّنِيراً ) يهتدی بك فی الدين كما يهتدی بالسراج والمنير الذی يصدر النور من جهته اما بفعله واما لأنه سبب له فالقمر منير والسراج منير بهذا المعنی  .

   و در بحار الأنوار : 86 ، 236 ، در توضيح يك خطبه از اميرالمؤمنين (عليه السلام) می فرمايد :  ( وَسِرَاجاً مُّنِيراً ) يستضاء به من ظلمات الجهالة ويقتبس من نوره أنوار البصائر .

2 ـ مجمع البحرين : 3/504 .

را بين خود و همه موجودات واسطه تحقق قرار داد .

او از وجود مبارك خودش بر پايه آيه 46 سوره احزاب در روايتی تعبير به خورشيد فرموده است :

 

أنَا الشَّمسُ . . .

 

چه تشبيه شگفتی ! من خورشيدم . خورشيد در جهان طبيعت ، مصدر و منشأ منظومه شمسی است ; سياره های اين منظومه وجودشان از وجود خورشيد است ، روزگاری گذشت كه مريخ و زمين و زهره و زحل و عطارد و مشتری و نپتون و پلوتون هريك جزئی از وجود خورشيد بودند . هنگامی كه اراده حق بر آفريدن منظومه به شكل كنونی تعلق گرفت انفجاری عظيم در خورشيد رخ داد و با يك سلسله فعل و انفعالات ، اجزايی كه از آن جدا شدند هر يك در فاصله ای معين و در مداری ويژه قرار گرفتند و هم اكنون همه آنها مجذوب جاذبه خورشيد و روشن به نور او و در حوزه تربيتش قرار دارند .

نور پيامبر (صلی الله عليه وآله) پيش از همه آفريده می شود و به اراده حق همه حقايق از آن سرچشمه نوری ، نشأت می گيرند و بر صفحه هستی از بركت نور محمّدی رخ نشان می دهند .

چنان كه ديگر سياره های منظومه شمسی همان وجود خورشيدند ، ولی در لباسی ديگر و به قول فلاسفه : تعيّنی تنزل يافته است ; موجودات مُلكی و ملكوتی و غيبی و شهودی هم به اراده حق ، تعيّنی تنزل يافته از خورشيد وجود پيامبرند و قمرها و ستارگان نشأت گرفته از وجود مبارك او هستند چنان كه در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ( وَدَاعياً إلیَ اللّهِ بأذنِهِ وسراجاً منيراً ) .

2 ـ معانی الأخبار : 114 ، باب مضی الشمس ، حديث 2 ; بحار الأنوار : 24/74 ، باب 30 ، حديث 9 .

روايتی از قول آن حضرت به اين معنا اشاره شده است كه :

 

أنَا الشَّمسُ ، وَعَلِيٌ القَمَرُ ، وَفَاطِمَةُ الزُّهْرَةُ ، وَالحَسَنُ وَالحُسَيْنُ الْفَرْقَدانِ .

من خورشيدم و علی ماه است و فاطمه زهره و حسن و حسين دو فرقدانند  نام دو ستاره  .

 

اين روايت در مسأله تشبيه ، آن هم در كلام پيامبری پاك و معصوم كه فصيح ترين و بليغ ترين سخن گو است ، از شگفتی های روايات است كه حقيقتی باطنی و ملكوتی را به امری مادی و طبيعی تشبيه كرده تا همگان بدانند كه حقيقت محمّديه كه اتصالش به حق از اتصال شعاع خورشيد به خورشيد شديدتر است ، به اراده خدا واسطه تحقق همه موجودات عرصه هستی است و كلّ موجودات وام دار اويند و او از همه موجودات طلبكار حق و حقوق معنوی و مادی است .

 

( وَأَطِيعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ) .

و از خدا و پيامبر فرمان بريد تا مورد رحمت قرار گيريد .

 

( وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَیْء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ . . . ) .

و بدانيد هر چيزی را كه  از راه جهاد يا كسب يا هر طريق مشروعی  به عنوان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ معانی الأخبار : 114 ، باب مضی الشمس ، حديث 2 ; بحار الأنوار : 24/74 ، باب 30 ، حديث 9 .

   در لسان العرب : 3/334 الفرقدان چنين معنی شده است كه :  والفرقدان : نجمان فی السماء لا يغربان ولكنهما يطوفان بالجدی و . . 

   توجه به اين تعبير زيبا و شگفت ( دو ستاره ای در آسمان كه غروب نمی كنند ) و تعبير به خورشيد ماه و زهره خالی از لطف نيست .

2 ـ آل عمران ( 3 ) : 132 .

3 ـ انفال ( 8 ) : 41 .

غنيمت و فايده به دست آورديد  كم باشد يا زياد  يك پنجم آن برای خدا و خويشان پيامبر است . . .

 

آری ، ملكيت همه نعمت ها به اذن حق در تصرّف و سيطره پيامبر است و همه ريزه خور خوان او و سفره با بركت او هستند و كرم او اقتضا كرده كه همه بر سر اين سفره قرار بگيرند و به اذن او آزاد در تصرّف مشروع باشند و بايد حقوق او را با كمال شوق و رغبت به او بپردازند و بدانند كه بازگشت سود پرداخت اين حقوق از لطف و كرم حضرت رسول اكرم (صلی الله عليه وآله) نيز به خود آنان است !!

 

( قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْر فَهُوَ لَكُمْ . . . ) .

بگو : هر گونه پاداشی كه از شما خواستم ، آن پاداش برای خودتان است . . .

 

قلم

منظور از قلم در اين روايت ، حقيقتی است كه همه امور معنوی و باطنی را رقم می زند و سعادت و خوشبختی و هدايت و كرامت را ثبت می نمايد و به دست اراده حضرت حق رحمت را برای جهانيان گسترش می دهد .

قلم ، به يك معنا حقيقت محمّديه است كه حضرت ذو الجلال در قرآن مجيد به وجودش سوگند ياد كرده :

 

( ن وَالْقَلَمِ . . . ) .

ن ، سوگند به قلم . . .

 

قلم به جلوه ديگر ، شأن رسالت و نبوت حضرت ختمی مرتبت است كه رقم سعادت و خوشبختی را برای هركه لياقت نشان دهد می زند و سفره رحمت را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سبأ ( 34 ) : 47 .

2 ـ قلم ( 68 ) : 1 .

برای جهانيان به وسيله هدايتگری و قوانين استوارش می گستراند .

 

( وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ ) .

و تو را جز رحمتی برای جهانيان نفرستاديم .

 

عقل

و عقل به معنای اولی و اصليش بدون ترديد حقيقت محمّديه و جلوه احمديه است كه در عالم هستی علاوه بر اينكه صادر نخستين است ، محبوب ترين آفريده نزد خداست .

 

وَعِزَّتي وَجَلالِي ، مَا خَلَقتُ خَلقاً هُوَ أحبُّ إليَّ مِنكَ . . .

سوگند به عزت و جلالم آفريده ای را محبوب تر از تو نزد خود نيافريده ام .

 

مگر نه اين است كه روايات ، پيامبر (صلی الله عليه وآله) را عزيزترين و محبوب ترين و مقرّب ترين عبد در پيشگاه حق معرفی می كنند ، پس چرا با تكيه بر اين گونه روايات ، عقل را كه محبوب ترين آفريده است وجود او ندانيم ؟

آری ، او عقل كل و كل عقل است و همه آثار عقل كه از مثبت ترين و پر سودترين آثار در عرصه هستی است به صورت اتمّ و اكمل در وجود مقدس و مبارك حضرت رسول اكرم (صلی الله عليه وآله) جلوه دارد .

 

روح

روح ـ بنا بر آيات قرآن مجيد ـ از مقام عالم امر است كه با كلمه ( كُن )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انبياء ( 21 ) : 107 .

2 ـ الكافی : 1/10 ، كتاب العقل والجهل ، حديث 1 ; الأمالی، صدوق : 418 ، المجلس الخامس والستّون ، حديث 5 ; بحار الأنوار : 1/96 ، باب 2 ، حديث 1 .

وجودی پديد می آيد نه از مقام خلق كه پديد آورنده عناصر مادی است .

 

( . . . أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالاَْمْرُ . . . ) .

 . . . آگاه باشيد كه آفريدن و فرمان  نافذ نسبت به همه موجودات  مخصوص اوست . . .

 

روح كه حقيقتش برای كسی شناخته نيست صادر شده از مقام امر اللهی است و با كلمه كُن وجودی به ظهور می رسد .

 

( وَإِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ) .

وهنگامی كه فرمان به وجود آمدن چيزی را صادر كند فقط به آن می گويد : « باش » . پس بی درنگ می شود .

 

( وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی . . . ) .

و از تو درباره روح می پرسند ، بگو : روح از امر پروردگار من است. . .

 

( . . . ذُو الْعَرْشِ يُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ . . . ) .

 . . . صاحب عرش است ، روح را  كه فرشته وحی است  به فرمانش به هر كس از بندگانش كه بخواهد القا می كند .

 

روح ، اول آفريده خداست چنان كه در كلام استوار و سخن پايدار پيامبر اسلام (صلی الله عليه وآله) آمده است :

 

أوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ رُوحِي .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعراف ( 7 ): 54 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 117 .

3 ـ اسراء ( 17 ) : 85 .

4 ـ غافر ( 40 ) : 15 .

5 ـ بحار الأنوار : 54/309 ، تكملة .

اول چيزی كه خدا آفريد روح من است .

 

اينكه آن آگاه يگانه و حقيقت فرزانه با تعابير گوناگون معنوی از خود ياد می كند ، می خواهد وجود خود را به هر طريق ممكن به ديگران به اندازه فهم و استعدادشان برساند و به مراتب وجود خود اشاره نمايد ، به اين سبب گاه می گويد :

 

أوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ النُّورُ .

 

و گاه می فرمايد :

 

أوّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ القَلَمُ .

 

و گاه آگاهی می دهد :

 

أوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ العَقْلُ .

 

و گاه اعلام می دارد :

 

أوّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ نُورِي .

 

و گاه بيان می كند :

 

أوّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ رُوحِی .

 

كه با توضيحی كه در صفحات گذشته داده شد می توان نتيجه گرفت كه ميان نور و قلم و عقل و روح اتحاد در معنی است و همه اين كلمات اشاره به يك حقيقت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الأنوار : 1/104 ، باب 2 .

2 ـ تفسير القمی : 2/198 ; بحار الأنوار : 54/366 ، باب 4 ، حديث 1 .

3 ـ بحار الأنوار : 1/97 ، باب 2 ، حديث 8 .

4 ـ بحار الأنوار : 1/97 ، باب 2 ، حقيقة العقل وكيفيته ، حديث 7 .

5 ـ بحار الأنوار : 54/306 ، تكمله .

دارند و آن حقيقت محمّديه است . « عِبَارَاتُنَا شَتَّی وَحُسنُكَ وَاحِدٌ » عبارات ما مختلف است و اين عبارات با همه اختلافش به يك حقيقت واحد كه زيبايی بی همتای توست اشاره دارد .

 

مسأله عشق نيست در خور شرح و بيان *** بِهْ كه به يك سو نهند لفظ وعبارات را

 

در هر صورت ، وجود مقدس او اصل همه اشيا و ريشه همه موجودات و مايه وجودی كلّ مخلوقات است .

نور و قلم و عقل و روح مراتب يك حقيقت اند به اين معنا كه : نور ، حقيقت قلم و روح است ، و روح و قلم ، حقيقت عقل است .

پس خدا حقيقت محمّديه را كه دارای مرتبه نور و قلم و عقل و روح است ، بیواسطه از نور خود آفريده است و به واسطه او ، ديگر موجودات را به وجود آورده است چنان كه امام صادق (عليه السلام) در بيان اين مسأله می فرمايد :

 

خَلَقَ اللّهُ المَشِيَّةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الأشْيَاءَ بِالمَشِيَّةِ .

خدا مشيت را  نه به واسطه چيزی بلكه  مستقيماً خودش آفريد ، سپس همه موجودات را به وسيله مشيت آفريد .

 

يعنی خدا مشيت را كه نام ديگر نخستين مظهر و نور محمّدی است با تجلّی ذاتی خود بدون واسطه چيزی آفريد سپس مخلوقات ديگر را به واسطه نور محمّدی خلق كرد زيرا حقايق متعين و محدود عقلی و غير عقلی نمی توانند به طور مستقيم با ذات مقدسی كه از همه تعينات و تقيدات منزه است مرتبط باشند ، پس نور اطلاقی محمّدی به عنوان برزخ و واسطه ميان ثابت و متغير ، مطلق و مقيد ، و ساكن و متحرك عمل می كند و بدون وجود نور مطلق محمّدی كه فيض

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ التوحيد : 147 ، باب 11 ، حديث 19 ; بحار الأنوار : 54/56 ، باب حدوث العالم .

منبسط است ، ربط ذاتی ميان خالق و مخلوق ممكن نيست .

پس تجلّی ذاتی حق و نور ظهوری جمال مطلق ، همين فيض مطلق محمّدی و مشيت اشراقی احمدی و نور نبوی است چنان كه در روايت آمده :

 

إنَّ اللّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ ـ وَهُوَ أوَّلُ خَلق مِنَ الرُّوحَانِييِنَ ـ مِن يَمينِ العَرشِ مِن نُورِهِ .

خدا عقل را آفريد و او اولين آفريده از آفريده های معنوی و روحانی است كه از جانب راست عرش ، از نور خود آفريد .

 

ز احمد تا احد يك ميم فرق است *** همه عالم در اين يك ميم جمع است

 

اهل بيت (عليهم السلام) نور مطلق

با توجه به حديث مهم و مستندی كه از رسول خدا (صلی الله عليه وآله) روايت شده كه :

 

أوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ نُورِی .

 

و در صفحات گذشته ثابت شد كه اهل بيت (عليهم السلام) ، مظهر تام و كامل اين نورند ، به راحتی و آسانی می توان باور كرد كه اهل بيت (عليهم السلام) از نظر هويّت و ماهيّت و شخصيّت و خلقت عنصری جز نور نيستند و اين نور همان نور خداست كه در بسياری از آيات قرآن مطرح است و حقيقت وجود خود را از حقيقت اللّه كه مستجمع جميع صفات كماليه است می گيرد و به آن اتصال دائمی و ابدی دارد و با پف دهان بی خبران و بی خردان و وسوسه گران و اغوا كنندگان خاموش شدنی نيست .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الكافی : 1/85 ، باب 14 ، حديث 4 .

2 ـ بحار الأنوار : 15/24 ، باب بدء خلقه وما يتعلق بذلك ، حديث 44 .

 

( يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ) .

می خواهند نور خدا را با دهان هايشان خاموش كنند در حالی كه خدا كامل كننده نور خود است گرچه كافران خوش نيايد .

 

در اين آيه شريفه و آيات مشابه ، كلمه نور از نظر ادبی به اللّه اضافه شده و اين مضاف همه هويّت و تشخّص و تعيّن و اوصاف خود را از مضاف اليه كه اللّه است به دست می آورد ; به عبارت ساده تر اين نور ـ كه در روايات مستند و مهم تأويل به اهل بيت و امامان معصوم (عليهم السلام) شده ـ هرگز از خدا جدا نمی شود و از دريافت فيوضات عاليه محروم نمی گردد و به فرموده امام صادق (عليه السلام) :

 

أشدُّ اتصَالا بِرُوحِ اللّهِ مِن اتّصال شُعاعِ الشَّمسِ بها است .

 

آری ، اين اهل بيت اند كه اتصالشان به حضرت حق از اتصال شعاع خورشيد به خورشيد شديدتر است !

در زيارت جامعه كبيره ـ كه دارای سندی متين و متنی استوار و قويم است و از منشآت حضرت امام هادی (عليه السلام) می باشد و در زيارت همه معصومين (عليهم السلام) خوانده می شود ـ درباره حقيقت خلقت اهل بيت (عليهم السلام) می خوانيم :

 

خَلَقَكُمُ اللّهُ أنوَاراً .

خدا همه شما را نورهايی آفريده است .

 

به همين سبب باز در زيارت جامعه می خوانيم :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صف ( 61 ) : 8 .

2 ـ الكافی : 2/166 ، باب أخوة المؤمنين ، حديث 4 .

3 ـ الفقيه : 2/613 ، زيارة الجامعة لجميع الأئمة ; بحار الانوار : 99/129 ، باب 8 .

 

وَأَنَّ أروَاحَكُم وَنُورَكُم وَطِينَتَكُم وَاحِدةٌ طَابَتْ وَطَهُرَتْ .

ارواح و نور و سرشت همه شما  اهل بيت  يكی است خوش آيند و پاكيزه است .

 

و در زيارت وارث می خوانيم :

 

أَشهَدُ أنَّكَ كُنْتَ نُورَاً فِی الأصلابِ الشَّامِخَةِ ، وَالاْرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ .

شهادت می دهم كه تو نوری بودی در صلب های والا و زهدان های پاك و پاكيزه .

 

و در كتاب های مقتل می خوانيم : هنگامی كه حضرت امام سجاد (عليه السلام) گلوی بريده پدر را روی خاك قبر گذاشت ، گفت :

 

أبَتَا ، أَمَّا الدُّنيَا فَبَعدَكَ مُظلِمَةٌ ، وَأمّا الآخِرَةُ فَبِنُورِ وَجهِكَ مُشرِقَةٌ .

پدر ! دنيا پس از تو تاريك است و آخرت به نور وجودت روشن .

 

اهل بيت (عليهم السلام) و پيروان

ابوخالد كابلی می گويد : از حضرت امام باقر (عليه السلام) درباره سخن خداوند متعال در قرآن پرسيدم كه می فرمايد :

 

( فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا . . . ) .

پس به خدا و پيامبرش و نوری كه نازل كرديم ، ايمان آوريد . . .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الفقيه : 2/613 ، زيارة الجامعة لجميع الأئمة ; بحار الانوار : 99/129 ، باب 8 .

2 ـ التهذيب : 6/113 ، حديث 17 ; الاقبال : 589 ; مصباح، كفعمی : 501 .

3 ـ پيشوای شهيدان : 230 ، خاكسپاری شهيدان .

4 ـ تغابن ( 64 ) : 8 .

حضرت فرمود : ای ابا خالد ! به خدا سوگند نور ، امامان از آل محمّد تا روز قيامت اند و اينان به خدا سوگند نور خدا هستند كه نازل فرموده و اينان به خدا سوگند نور خدا در آسمان ها و در زمين اند . به خدا سوگند ای ابا خالد ! نور امام در دل های مؤمنان از خورشيد درخشنده در روز ، روشن تر است و به خدا سوگند اينان دل های مؤمنان را روشنی می بخشد و خدای عزّ و جلّ نور آنان را از هر كس می خواهد پنهان می دارد پس دل هاشان تاريك می شود ; به خدا سوگند ای ابا خالد ! بنده ای ما را دوست ندارد و ولايت ما را نمی پذيرد تا هنگامی كه خدا دلش را پاك كند و خدا دل بنده ای را پاك نمی كند مگر اينكه تسليم ما شود و با ما از درِ صلح و سلامت درآيد پس هنگامی كه از در صلح و سلامت وارد شد خدا او را از سختی حساب به سلامت می دارد و از هول بسيار بزرگ قيامت امان می دهد .

آری ، هنگامی كه انسان با دوری از آلودگی ها و اجتناب از گناهان افق دل را لايق طلوع نور اهل بيت (عليهم السلام) كند ، با ذوات مقدس معيّت پيدا می كند و مجذوب آن بزرگواران و فرهنگشان می شود و سالك راهشان كه صراط مستقيم حق است می گردد .

عمر سعد ، شخصی را همراه با چهار نفر در ساعات اوليه روز عاشورا ، جهت گفتگو با حضرت امام حسين (عليه السلام) به محضر آن حضرت فرستاد او هنگامی كه پيام عمر سعد را به حضرت رساند و پاسخ شنيد از جا حركت نكرد ، حضرت فرمود : چرا پاسخ پيام را نمی بری ؟ عرضه داشت : نيامده ام كه برگردم ! می خواهم برای هميشه با شما باشم و كنار شما بمانم !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الكافی : 1/194 ، باب أن الأئمة نور اللّه ، حديث 1 ; تفسير القمی : 2/371 ; بحار الأنوار : 23/308 ، باب 18 ، حديث 5 .

2 ـ پيشوای شهيدان 385 ، شهيد گمنام .

آری ، قلب وقتی آماده باشد نور امام در آن طلوع می كند و آن نور سبب مجذوب شدن انسان به حوزه امامت و در نهايت عامل خوشبختی انسان در دنيا و آخرت می شود .

امام كه بنا بر روايات نور خداست ، شأن معنوی اش شأن اللّه است ; پس هر كس از او اطاعت كند از خدا اطاعت كرده و هر كس او را دوست بدارد خدا را دوست داشته و هر كس با او بيعت كند با خدا بيعت كرده است .

ابن عباس می گويد : من در طواف خانه كعبه بودم كه شنيدم هاتفی گفت :  ای مردم ! هر كس می خواهد با خدا بيعت كند با حسين بيعت كند ! 

من در حال طواف صدا را شنيدم ، ولی گوينده را نديدم .

اهل بيت (عليهم السلام) كه نور خدا در آسمان ها و زمين اند در اوج پاكی و طهارت اند و از آلودگی ها به شدّت متنفرند و دوست دارند شيعه در حد استطاعت و امكان به نور پاكی منوّر باشد و از رجس و آلودگی برای هميشه دور بماند .

اهل بيت (عليهم السلام) آلودگی های باطنی را ظلمت و تاريكی می دانند و بر اين حقيقت اصرار دارند كه مردم با اقتدا به آنان از ظلمت باطنی رهايی يابند .

اهل بيت (عليهم السلام) تا جايی عاشق پاكی و طهارت بودند كه شوقی به پذيرفتن كسانی كه حتی دچار آلودگی ظاهر بودند نداشتند .

عربی در حالی كه نياز به غسل جنابت داشت ، وارد مدينه شد . نزد خود گفت : چون برای غسل فرصت دارم ، اول به محضر امام صادق (عليه السلام) می روم و پس از زيارت آن حضرت برای غسل آماده می شوم . هنگامی كه دق الباب كرد حضرت پشت در خانه آمده ، فرمود : اول برو پاك شو سپس اينجا بيا .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احقاق الحق .

2 ـ اين مضمون از رواياتی در وسائل الشيعة : 2/212 باب 16 كراهة دخول الجنب بيوت النبی والأئمة حديث 1952 تا 1956 برگرفته شده است .

غسل در اشك زنم كه اهل طريقت گويند *** پاك شو اول و پس ديده بر آن پاك انداز

زيستن با محبت و ولايت اهل بيت (عليهم السلام) و زندگی كردن هماهنگ با فرهنگ نورانی و پاك آنان و اقتدای به ايشان در همه شؤون مادی و معنوی ، در حقيقت هم چون زيستن و زندگی پيامبران است .

حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) از رسول خدا (صلی الله عليه وآله) روايت می كند كه آن حضرت فرمود :

 

مَن أحبَّ أن يَحيَی حَياةً تُشبِهُ حَيَاةَ الأنبياءِ ، وَيَمُوتَ مِيتَةً تُشبِهُ مِيتَةَ الشُّهَداءِ وَيَسكُنَ الجِنَانَ الَّتِی غَرَسَهَا الرَّحمَنُ ، فَليَتَوَلَّ عَلِيّاً وَلْيُوَالِ وَلِيَّهُ ، وَلْيَقْتَدِ بِالأئمَّةِ مِن بَعْدِهِ ، فَإنَّهُمْ عِترَتِي ، خُلِقُوا مِن طِينَتِي ; اللَّهُمَّ ارْزُقْهُمْ فَهْمِي وَعِلمِي . وَوَيلٌ لِلمُخَالِفِينَ لَهُم مِن أُمَّتِي ; اللَّهُمَّ لاَ تُنِلْهُم شَفَاعَتِي .

كسی كه دوست دارد چون پيامبران زندگی كند و هم چون شهيدان بميرد و در بهشتی كه همه درختانش را خدای رحمان كاشته مسكن گزيند پس بايد ولايت و رهبری علی را بپذيرد و با دوستش دوستی كند و به امامان پس از او اقتدا نمايد زيرا آنان خاندان من هستند و از طينت من آفريده شده اند ; خدايا ! فهم و دانش مرا روزی آنان قرار ده . و وای بر مخالفانشان از امت من ; خدايا ! آنان ( مخالفان ) را به شفاعت من نرسان .

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الكافی : 1/208 ، باب من فرض اللّه عزوجلّ ورسوله (صلی الله عليه وآله) ، حديث 3 .

مراتب وجودی اهل بيت (عليهم السلام)

سير نزول و صعود انسان

انسان ، مراحل و مراتبی دارد كه از آنها گذر كرده تا به عرصه ماده و دنيا رسيده و از اين مرحله نيز مراحلی را بايد بگذراند تا به جايی كه پيش از اين بوده ـ با تفاوت كيفی ـ برگردد .

 

( . . . كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ ) .

 . . . همان گونه كه شما را آفريد ، پس از مرگ به او  بازمی گرديد .

 

البته اين سير و حركت « من اللّه إلی اللّه » ويژه انسان نيست بلكه همه موجودات در دو قوس نزول و صعود ، سير و حركت دارند و به اين ترتيب دايره را كامل می كنند ولی اين سير و حركت در انسان كه اشرف موجودات است ، سير و حركتی كامل می باشد به گونه ای كه همه مراتب و مراحل وجودی را در دايره نزول و صعود طی می كند .

انسان از نزد حق ، مرحله احسن تقويمی تا اسفل سافلين ماده را طی می كند ، و سپس در يك سير و حركت جوهری تكاملی با دگرگونی و تغيير در ابعاد معرفتی و وجودی اش به حق باز می گردد .

در ميان انسان ها ، انسان های برجسته و ممتاز و آنان كه نسبت به ديگران جنبه پيشوايی دارند و از سعه وجودی ويژه ای برخوردارند ; اين سير و حركت را به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعراف ( 7 ) : 29 .

صورتی كامل تر و بدون هر عيب و نقصی انجام می دهند .

در ميان همه انسان های كامل ، پيامبر اكرم (صلی الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهم السلام) اشرف هستند كه اين دوره را به نحو اتمّ و اكمل پيموده اند .

 

مراحل نزول انسان

هر موجودی و حتی انسان ، مرحله ای دارد كه « چيزی » نبود ، سپس « چيزی » می شود اين دو مرحله عبارت اند از « ظلّ » و آن زمانی است كه در ذات علم الهی مكنون بودند و به طور اجمال به وجود « ذات مكنون » و به وجود حق ، وجود داشتند ; اين همان مرحله نخست يعنی « چيزی نبودن » است . آنگاه خدا اراده فرمود تا آنچه در ذات علم مكنون بود به صورت مد الظّل به شكل اعيان ثابته درآيد كه اين همان دومين مرحله و مقام يعنی مقام « مد الظّل » و « چيزی شدن » است كه كائن شايسته می شود و لياقت و قابليت پيدا می كند تا فرمان الهی به عنوان « كُن » وجودی به آن تعلق گيرد ، زيرا تا پيش از اين مرحله چيزی نبود تا لايق امر « كُن » وجودی باشد :

 

( إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ) .

شأن او اين است كه چون پديد آمدن چيزی را اراده كند ، فقط به آن می گويد : باش ، پس بی درنگ وجود پيدا می كند و موجود می شود .

 

اين مرحله به يك تجلّی تحقق می يابد و سرعت و شتابش قابل تصور نيست .

 

( وَمَا أَمْرُنَا إِلاَّ وَاحِدَةٌ كَلَمْح بِالْبَصَرِ ) .

و فرمان ما جز فرمان واحدی نيست كه مانند يك چشم بر هم زدن است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يس ( 36 ) : 82 .

2 ـ قمر ( 54 ) : 50 .

قرآن مجيد درباره مرحله ليس تامّه و چيزی نبودن می فرمايد :

 

( أَوَلاَ يَذْكُرُ الاِْنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئاً ) .

آيا انسان به ياد نمی آورد و توجه ندارد  كه ما او را پيش از اين در حالی كه چيزی نبود ، آفريديم .

 

و درباره چيز شدن انسان غير مذكور می فرمايد :

 

( هَلْ أَتَی عَلَی الاِْنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً ) .

آيا بر انسان زمانی از روزگار گذشت كه چيزی در خور ذكر نبود ؟

 

اين همان مرحله عين ثابت است كه چيزی هست ، ولی قابل ذكر نيست .

از اين آيه شريفه مرحله سوم نيز فهميده می شود و آن اينكه انسان چيزی قابل ذكر می شود و اين مرحله همان زمان وجود خلقی است كه به شمس وجود محمّدی و جلوه نوری او ، وجود خلقی در مراتب و مراحل خلق پيدا می كند و لايق ذكر و اشاره می شود .

همه ، پيش از وجود خارجی و عينی در علم خدا بوده و به صورت وجود علمی ، معلوم حق تعالی بوديم و در پی اراده او و فرمان « كُن » از علم به عين آمده و وجود خارجی يافتيم .

كاملا روشن است كه هر چيزی كه مورد خطاب خدا واقع می شود و فرمان كُن را از خالق هستی دريافت می كند ، نمی تواند معدوم محض باشد زيرا معدوم محض قابل خطاب نيست پس ما گرچه در خارج نبوديم ولی در علم حق بوديم .

از طرفی ، آن وجود علمی ما ; به دليل تجرّد همواره با علم همراه بوده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مريم ( 19 ) : 67 .

2 ـ انسان ( 76 ) : 1 .

بنابراين ثابت می شود كه ما پيش از وجود خارجی و آمدن به اين دنيا ، وجود علمی داشتيم و اين وجود علمی وجود مجرّد است و هر مجرّدی نسبت به خود ، عالم است . پس ما پيش از اين ، به شيئيت علمی ولا شيئيت عينی خود علم داشته ايم ، يعنی در مقام علمی و تجرّد می دانستيم كه هستيم ، ولی اين هست ما ، عينی و خارجی نيست ; از اين جهت خدا می فرمايد :

 

( أَوَلاَ يَذْكُرُ الاِْنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئاً ) .

آيا انسان به ياد نمی آورد و توجه ندارد  كه ما او را پيش از اين در حالی كه چيزی نبود ، آفريديم .

 

اين نهيب به ياد آوردن ، از آن روست كه ما می دانستيم ولی دچار غفلت و فراموشی شده ايم يا اينكه خود را به غفلت و فراموشی زده ايم ، زيرا اگر دقت كنيم و به تأمل و انديشه بنشينيم به ياد می آوريم كه چيزی نبوديم سپس چيزی شديم ولی چيز قابل ذكر و اشاره نبوديم ، آنگاه آفريده شديم و چيز قابل ذكر گشتيم .

پس عبارت « آيا انسان به ياد نمی آورد » نشان می دهد كه انسان علم سابقی داشته است كه به نحوی آن را فراموش كرده است .

اگر ما غبار غفلت را بزداييم به يادمان خواهد آمد كه خدا در زمانی يا در مرحله خاصی از وجود با ما سخن گفته و به ما چنين آموخته كه چيزی نبوديم و او ما را از علم و عين ثابت به عين خارجی و خلقی آورد .

البته بايد به اين حقيقت توجه داشت كه تنزّل انسان از نشأه علم حق به عين و سپس به خارج به نحو تجلّی بوده است نه تجافی يعنی آنكه نشأه علم خداوند از وجود انسان خالی نشده است و آدمی به عالم خارج كه آمده است وجود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مريم ( 19 ) : 67 .

علمی او هم چنان در مرحله علم الهی محفوظ مانده است چنان كه علم با تعليم استاد به شاگرد منتقل می شود اما نه به نحو تجافی بلكه به نحو تجلّی پس گرچه ما در خارج و در ظرف عين وجود يافته ايم ، اما در مرحله علم حق تعالی نيز موجوديم و ميان اين دو نشأه وجودی همواره ارتباط تكوينی برقرار است بنابراين ما می توانيم با غبار زدايی با آن وجود علمی خود كه مرحله نوری و عالی ماست مرتبط شده و آنچه را فراموش كرده ايم به ياد آوريم .

پس وجود طبيعی و مادی ما در اسفل سافلين مرتبه اخيری وضعيت وجودی ماست و بالاتر از آن ، وجود مثالی است و بالاتر از آن هم مرحله وجود عقلی و فراتر از آن نيز وجود علمی در ذات مكنون است .

بنابراين ، آن مرحله ظلّی همان مرحله ( لَمْ يَكُ شَيْئاً ) است چون تحت شعاع ذات بسيط است و سپس به خطاب امر و كُن وجودی ، در مراتب خلقی تحقق می يابيم و ( شَيْئاً مَذْكُوراً ) می شويم .

بايد گفت : امر الهی و خلق او در انسان اجتماع كردند :

 

( أَلا لَهُ الاَْمْرُ وَلَهُ الْخَلْقُ ) .

 

تا انسان پديد آمد .

قرآن مجيد درباره اين موجود شگفت می فرمايد :

 

( . . . إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن صَلْصَال مِنْ حَمَإ مَّسْنُون ) .

...من بشری از گِل خشك كه برگرفته از لجنی متعفّن و تيره رنگ است، می آفرينم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مريم ( 19 ) : 67 .

2 ـ انسان ( 76 ) : 1 .

3 ـ اعراف ( 54 ) : 7  .

4 ـ حجر ( 15 ) : 28 .

و نيز می فرمايد :

 

( . . . إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِين ) .

 . . . همانا من بشری از گل خواهم آفريد .

 

اين دو آيه و آيات مشابه ، اشاره به وجود طبيعی و خلقی در مراتب اسفل سافلين مادی دارد و سپس می فرمايد :

 

( فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ ) .

پس چون او را درست و نيكو گردانم و از روح خود در او بدمم ، برای او سجده كنان بيفتيد .

 

بر پايه اين آيات نتيجه می گيريم كه انسان موجود جامع است و بر ديگر موجودات امتياز دارد .

 

امتياز اهل بيت (عليهم السلام)

در ميان همه انسان ها بر اساس معارف حقه الهی و آثار اسلامی و آيات قرآنی ، وجود اهل بيت (عليهم السلام) چه در مرحله علمی در ذات مكنون و چه در مرحله مثالی در لوح محو و اثبات و چه در مرحله عقلی در لوح محفوظ و چه در مرحله خلقی و طبيعی در نشأه دنيا ; بر همه انسان ها امتياز و برتری دارند و همه اين مراحل را به نحو اتمّ و اكمل سير می كنند چون آنان از يك شجره و نور ويژه و ديگر انسان ها از شجره های متفاوت و مختلف اند چنانكه فرموده اند :

 

أنَا وَعَلِيٌّ مِن شَجَرَة وَاحِدَة ، وسَايِرُ النّاسِ مِن شَجَر شَتَّی .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ص ( 38 ) : 71 .

2 ـ حجر ( 15 ) : 29 .

3 ـ الاقبال : 296 ; بحار الأنوار : 99/106 ، باب 7 .

سعه وجودی آنان با ديگر انسان ها در هر مقامی كه باشند قابل مقايسه نيست ، به همين خاطر آنان را با توجه به روايات بسيار معتبر پيش از همه موجودات تحقق نوری بخشيد و وجودشان را مُظْهِر ذات و مُظهر ما فی الذّات و حقايق علمی قرار داد .

قرآن درباره يك مرحله از عظمت و شخصيت انسان كه عبارت است از مخاطب قرار گرفتن او از سوی خداست ، می فرمايد :

 

( وَمَا كَانَ لِبَشَر أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَاب أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَكِيمٌ ) .

هيچ بشری را نرسد كه خدا با او سخن گويد مگر از راه وحی يا از پشت حجاب غيب يا رسولی چون فرشته  می فرستد پس فرشته به اذن او آنچه را بخواهد وحی می كند ; يقيناً او والا و حكيم است .

 

اشرف و اكمل و اتمّ اين مخاطبان ، محمّد بن عبداللّه (صلی الله عليه وآله) و اهل بيت او هستند كه همه گرفته های پيامبر ، به قلب مبارك آنان منتقل شد و در حقيقت به واسطه رسالت رسول مخاطب به خطاب حق بودند .

اهل بيت (عليهم السلام) كه انسان های اشرف و اكمل و اتمّ هستند و همه مراحل و مراتب قوس صعود و نزول را بی عيب و نقص طی كردند ، هم مُظْهِر وجود به شمس وجودی خويش و هم واسطه خطاب الهی به ساير مخلوقات اند .

در وصف يكی از آن ذوات مقدس يعنی اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده است كه رسول خدا (صلی الله عليه وآله) به او فرمود :

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شوری ( 42 ) : 51 .

 

إنَّكَ تَسمَعُ مَا أسمَعُ ، وَتَرَی مَا أرَی .

بی ترديد تو آنچه را من می شنوم می شنوی و آنچه را من می بينم می بينی .

 

آن انسان كامل و ذات جامع ميان عقل و نقل و غيب و شهود و خواب و بيداری و دنيا و آخرت ، جمع سالم كرده بود و به بالاترين مرتبه و مرحله وجودی و معرفتی كه مخلوق امكانی را به آن راه است رسيده بود . او « كأَنّ » و « گويی » مقام احسان الاحسان أن تعبد اللّه كأنك تراه  را گذرانده و به مقام « إِنّ » و « تحقق » رسيده بود و با قاطعيت می فرمود :

 

مَا كُنتُ أعبُدُ رَبّاً لَم أرَهُ .

بنده پروردگاری كه او را نديده ام نيستم .

 

يعنی عبادتم نسبت به او كه گويی او را می بينم صورت نمی گيرد بلكه عبادتم با توجه به ديدن او با ديده دل انجام می گيرد چون من پروردگاری كه نديده ام عبادت نمی كنم .

و او بود كه فرمود :

 

لَوْ كُشِفَ الغِطَاءُ مَا ازْدَدَتُ يَقيناً .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغة : 561 خطبه 234 ، فضل الوحی ; عوالی اللئالی : 4/122 ، حديث 204 ; بحار  الأنوار : 60/264 ، باب 3 ، حديث 147 .

2 ـ بحار الأنوار : 67/196 ، باب 53 .

3 ـ الكافی : 1/98 ، باب فی إبطال الروّية ، حديث 6 ; التوحيد : 109 ، باب 8 ، حديث 6 ; بحار الأنوار : 4/44 ، باب 5 ، حديث 23 .

4 ـ غرر الحكم :119 ، حديث 2086 ; ارشاد القلوب : 1/124 ; بحار الأنوار : 40/153 ، باب 93 .

چون هيچ پرده و حجابی ميان او و حق نبود و او همه پرده ها را از پيش چشم دل زدوده بود و خود از نظر معرفتی و وجودی ، واسطه ميان وجوب و امكان و واسطه ميان خلق و خالق بود و از شمس وجود او كه همان شمس حقيقت محمّديه است :

 

أنَا وَعَلِيٌّ مِن نُور وَاحِد .

 

مخلوقات به مقام شهود و خلقی درآمدند .

انسان كامل ، معلم فرشتگان و مسجود آنان است و فرشتگان با همه اختلاف مراتب ، همواره در برابر انسان كامل ، خاضع و خاشع و در سجودند زيرا تعليم اسما و مسجوديت ، مرهون شخصيت حقوقی انسان كامل است نه شخص امكانی او ، به اين خاطر همه فرشتگان همواره تحت سلطه و قدرت معنوی انسان كامل بوده و اكنون همه آنان و ساير موجودات زير نظر بقية اللّه الاعظم عجل اللّه تعالی فرجه الشريف هستند .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عوالی اللئالی : 4/124 ، حديث 211 ; بحار الأنوار : 33/479 ، باب 29 .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^