فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

لقمان حكيم

بخش دوم

* چهره انبياء بهترين دليل بر حقايق و كمالات انسانی

* چهره ای پيروز و جاودان

* كمالات روحی و جاودانی پيامبر اسلام(صلی الله عليه وآله وسلم)

* عواقب وخيم مادّيگری

* فساد در تمام زوايای حيات

* سير و حركت انسان مادی از زبان امام علی(عليه السلام)

 

چهره انبياء بهترين دليل بر حقايق و كمالات انسانی

جسم و جان انسان هر كدام وسيله بقاء می خواهند، درست است كه هر يك در ديگری تأثير دارد، اما در عين حال دو وجود كاملا از هم جدا و متباين هستند، پس هر كدام غذايی مخصوص و مناسب به خود لازم دارند.

انواع خوراكی های پاك و حلال برای تقويت جسم و انواع قوانينی كه از وحی سرچشمه گرفته برای تقويت روح است.

اين مطلب ناگفته نماند كه اسلام دينی جامع و كامل است كه هم سعادت دنيا و هم خير آخرت را تأمين می كند و از اين لحاظ وظايف راجع به بدن را نيز مانند تكاليف مربوط به تربيت و تزكيه روان بيان فرموده قرآن مجيد با صراحت كامل فرياد می زند:

آرايش زندگی مادی را كه خدا بر بندگانش مباح كرده و در دسترس آنان قرار داده، و نيز روزی های پاك و خوب را چه كسی ممنوع نموده.(1) ولی به اين مطلب دقيق بايد توجه داشت كه نه اسلام و نه هيچ دين ديگر حتی مرام های ضد دين كه نه به روح معتقدند و نه به عالم پس از مرگ كسی را برای خوب خوردن و خوب پوشيدن ستايش نكرده اند، بر عكس در تمام ملت ها از مردمی كه برای واقعيات و كمالات و حقايق انسانی ارزش قائل بودند و خود آراسته به آن انوار بودند

ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) الاعراف: 32.

تمجيد و ستايش شده، و اين بهترين دليل است بر توجه فطری انسان به فضايل انسانی و اصولا وجود آنچنان مردان بافضيلت بهترين دليل بر ثابت بودن و حق بودن كمالات و واقعيات روحی و نفسی بوده.

زندگی انبياء و ائمه و پيامبران بزرگ و مصلحين عاليقدر گواه صادقی بر اين واقعيت است كه در صفحات قبل در اطراف آن سخن رانه شد.

آن راهنمايان پاك خود دارای آراستگی كامل در تمام زوايای حيات بودند، و از نظر هدف نسبت به توده حلق جز برای پرورش روان و رساندن انسان به مقام قرب حضرت لايزال برای چيز ديگری ارزش قائل نبودند.

البته توجه آنان به امور مادی يك مسأله طبيعی ولی بايد دانست كه آنان به تمام نمودهای ظاهر جهان به عنوان وسيله برای رسيدن به مقامات عاليتر نظر می كردند، هيچگاه يك برنامه مادی را هدف قرار ندادند تا به رسيدن به آن برايشان حالت توقف و سكون پيش بيايد.

در تاريخ بشرحضرت موسی(عليه السلام)از شدت زهد به سبزی صحرا قانع بود و در آن موقع كه از سيراب ساختن گوسپندان شعيب فارغ شد بنابه قول قرآن: در پناه درختی گرسنه ومستمند بر زمين نشست،از خدا قرص نانی طلبيد كه آن هم پس از چند روز در دهان گذاشت آن زمان هم كه دراوج رياست برقوم بنی اسراييل بود عادی ترين زندگی مادی را داشت، ولی از نظر فضايل و مكارم اخلاقی سرآمد جهانيان بود.

داود آن سراينده آسمانی كه پادشاهی عظيم الشأن و مقتدر بود با دست خود از ليف خرما سبد می بافت و بدان وسيله امرار معاش می كرد و اين قانون را فرزند بزرگوارش سليمان كه از نظر حشمت شاهی از اولين و آخرين فوق العاده تر بود به ارث برد.

پسر مريم عذراء عيسی مسيح از خاك بستر می گرفت و كاخ پادشاهيش دامن كوه

و چراغ خانه او مهتاب شب افروز و آن قدر به گرسنگی عادت كرده بود كه احتياج به نان و خورش نداشت، با علف شيرين و سبز بيابان با گرسنگی مبارزه می كرد، جهان را نور می داد، كور مادرزاد را شفا می بخشيد، جذام را از بدبختی می رهاند، مرده را زنده می كرد، نفوس خاكی ماديگران را به عالی ترين عالم صفا و مهر و محبت و اشتياق به حق می رساند.

مركب سواريش پاهای او بود، و دست های پاك و بی گناهش او را از خدمتكار مستغنی می داشت.(1)

اين تاريخ پرارزش پيامبر اسلام و پيشوايان بزرگ شيعه است كه تمام نشان دهنده كمالات و فضايل و حقايق عالی انسانی است.

هيچ دليل و شاهدی برای صدق پيامبران و پيشوايان دوازده گانه شيعه محكم تر از تاريخ زندگی و وضع نفسانی و گفتار و رفتار آنان نيست، زيرا انگيزه نبوت و وحی كه پيامبران را برمی انگيخت و برای گرفتن ابلاغ بر آنان غلبه داشت حقيقتی بود كه آنان را به آن كمالات آراست و می خواست ديگران را هم بيارايد، و واقعيت اين وحی با تحليل های روانی امروز قابل شناخت نيست.

وحی را جز از طريق آثار نمی توان شناخت، همچنان كه منشأ هر نيرويی را جز با آثار و قدرتی كه درمظاهر شخصی آن پديد می آيد نمی توان شناخت، و چنان كه تاريخ نشان می دهد نبوت يك پديده فردی نبوده بلكه در آفاق مختلف و فواصل زمان پيوسته و مكرر پديد آمده و همه پيامبران در سايه آن خصايص و اوصاف مشتركی داشتند، و در اصول دعوت و راه و روش برای ايجاد مكارم اخلاق در بشر با هم شبيه بودند.

وضع روحی و اخلاق و جسمی آنان برای مردم هر عصر و قومی كه در ميانشان قيام می كردند بسی روشن بود،چنانكه هيچ محقق و پی جويی نمی تواند ادعا كند:

ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) نهج البلاغه، جواد فاضل- ص 15.

كه آنان دچار انحراف های روحی يا اخلاقی يا بدنی يا تشنج های عصبی بوده اند.

از سوی ديگر هر چه تاريخ حيات آنان به وسيله آثار مختلف و منقولات ملل رسيده مبين اين است كه:آنان پيش از قيام به دعوت نمونه كامل سلامت جسم و اعتدال خلق و قدرت عقل و تشخيص بودند.

آنان هستند كه نام نيكويشان بر تارك فلك اطلس چون خورشيد فروزان نوربخش زمانها و اعصار تا پايان زندگی اين جهان است.

بزرگ و بزرگ زاده در جهان زياد بوجود آمده ولی امروز كوچكترين خبر تاريخی از آنان در دست نيست، و از آنانی كه هست خالی از نقاط ضعف خصوصاً در اخلاق و روح نيست.

در زمان هر سردار تاريخ و فاتح مادی هر دوره، و هر غاصب زورگويی صفحه كتابها و متن ديوانها و گنجينه دلها و لوح زبانها از مدح و ثنای او لبريز می شد، اما پس از پايان قدرت وی دلها و زبانها و كتابها و ديوانها دست افزار فاتح و زورگوی ديگری می شد و از فاتح قبل جز چند سطری در تاريخی كهنه بجا نمی ماند.

چهره ای پيروز و جاويدان   

با گذران عمر روزگار، حوادث جهان افزون می گردد، و ناچار صفحات تاريخ نخواهد توانست همه قصه ها و داستان های جهان گشايان و درّندگان آدمی صورت را در گنجينه خود نگاه بدارد.

اندك اندك سهم آنان در دفتر تاريخ كمتر می شود، تا آن كه از هر يك نامی مختصر بجای می ماند و بس و آن هم دير يا زود از حوصله تاريخ خارج می گردد و نصيب فراموشی می شود، زيرا عرصه فعاليت و تكاپوی حيات جای آن نيست كه افسانه نفرت انگيز خونخواران و نام بی ارزش ديوانگان هميشه در آن بر جای بماند.

رفته رفته زينت افتخارات موهوم از بر و تارك آن ستمگران و آن سرداران ظالم

فرو می ريزد، و آنان از زمره نيكان رانده می شوند، و در دولابچه موزه های جنايی قرار می گيرند تا نمودار شقاوت نسل و درجه انحطاط بشر باشند.

در اين ميان نام و اثر آن كس جاويد است كه قدرت بشر دوستی داشته، و در راه سعادت توده های بشری كه پايه تكامل و قانون ثابت حيات است، روزگار گذرانيده و هدفش با هدف طبيعت زنده و حساس يكی بوده.

اينسان عمر زودگذری، به زمان ابدی و بی منتها متصل می شود نام آن كس در دفتر خاطرات بشر، جاودانه ثبت است كه از سطح تنعم و خودخواهی بالاتر رود و در افق پهناور و بی انتهايی كه انسانيت نام دارد پرواز كرده، و چندان غرقه زيبايی ها و مسحور حيات حقيقی بوده اند كه به خوراك و پوشش توجهی نداشته و از لذايذ حقير و ناچيز دست شسته و شيفته آزادی و پيشرفت بشر بوده اند.

ياد آوازه مردان حق با ترانه جاويد حيات هم نواست، به اين دليل در تاريخ بشريت هر روز ورقی بر فصل زندگی انبياء و مخصوصاً پيامبر اسلام و شرح تعاليم او می افزايد و اين ورق هرگز فرسوده و كهنه نخواهد شد.

 

چهره ای پيروز و جاويدان

تاريخ زندگی و خصايص روحی و نفسی و اخلاقی پيامبر بزرگ اسلام(صلی الله عليه وآله وسلم)،كه خود مصدق ديگر پيامبران است روشنتر و مدوّن تر از كسانی است كه در گذشته دور و نزديك به هر صورت اثری در تاريخ بشر داشته اند، تا آنجا كه پس از كار تدوين تاريخ و ظهور چاپ نيز زندگی و راه و روش اينگونه اشخاص چنين باز و روشن نيست.

نام و نشان پدران و مادران و خويشان و افراد قوم و قبيله تا آداب و اخلاق گفتگوهای آنان در برابر خوانندگان تاريخ مستند اين پيامبر چنان نمايان است كه

زندگی نامداران هم عصر و گذشتگان نزديك آنان نيست.

در اين نمايش تاريخی اوضاع پيش از ظهور و مقدمات ولادت، و دوره های شيرخوارگی و طفوليت و كفالت به هنگام جوانی، اخلاق و آداب، مسافرت و ازدواج، جنگ و صلح و آراء و افكار، كناره گيری و قيام و بعثت و دعوت و هجرت، و اوصاف شخصی گروندگان و دشمنان سلوك و سير او در تمام مراتب زندگی، كلمات و فرمايشات تا وفات حضرت واضح و روشن ديده می شود.

در سراسر زندگی و احوالات مختلفش با آنكه در شهر و بيابان و در ميان قومی بت پرست و جاهل و ستمگر و بدخوی و بدكردار و قمارباز و شرابخوار و متعرض به مال و ناموس و جان مردم بسر می برد، تاريخ از او اندك سبك سری، طغيان و بدخويی،رفتار ناروا و بيماری جسمی و روحی نشان نمی دهد، اينها نتيجه وحی بود، آراستگی او به كمالات و فضايل كه علت پيروزی او بر تمام برنامه ها بود و باعث جاويدان شدن چهره اش در تاريخ، اينجاست كه پوچی سخنان و افكار فرويد و فرويديسم ها روشن می شود.

آری، آنان بی خبر از چنين چهره های پاك به قضاوت درباره روان و حالات عالی درونی برخاستند.

نبی اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)از طوفان هواها، و گرد و غبار عقايد و خوهای جاهليت اثری بر چهره روحش ديده نمی شود، و سبك سری ها و هوس ها و سركشی و بی بند و باری جوانان و غرور و نخوت پيران مكه را در دوران های حياتش نمی توان يافت.

گروهی بودند كه در طی زندگی آنان ضعف ها و زبونی ها بسيار بود در پيشرفت ها شاد و مسرور گرديده، آن هم پيشرفت های ظالمانه و در شكست ها

اعتدال خود را از دست می دادند، در راه سرافرازی و پيشرفت به خطاهايی دست زده اند كه از زبونی آن گريسته، يا در برابر موفقيتشان نعره شادی كشيده اند، و خلاصه هم سطحی خود را در بسياری از امور با مردم زبون نشان داده و ثابت كرده اند كه اعصاب و دماغشان در حد تعادل و نظم نبوده و حوادث و برنامه هایمؤثر آن را منحرف می كرده و نيز در تعاليم و دستورهايشان ضد و نقيض و اشتباه فراوان ديده می شود، و احكام و افكارشان هميشه با واقع و سلامت نتيجه مقرون نبوده است.

اما پيامبران و رهبر بزرگ اسلام برخلاف اين مردان تاريخی در شكست ها زبون نشده، و در فتح ها فرياد شادی نكشيده، پيروزيش به حق بوده و در راه حق، در ميدان شكست پناه به خدا می برد، و از سرخوردگی مسلمين در جنگ برای مسلمين پند و عبرت می ساخت، و خلاصه فتح و شكست، رنجوری و سلامت بر دل و جانش چيرگی نيافت.

او در تمام زوايای حيات برای حق بود، و به حق فعاليت می كرد و حق می شناخت و حق می گفت و حق می خواست.

در محيط مكه روابط مردم و گفتگو هايشان در حدود افتخارات و اختلافات، و جنگ و تجارت، و شعر و ادب، و زن و شهوت، و در خواب و خيال، و آرزوها و احلام، و عشق و رجز، و شعر در وصف شمشير و اسب و نيزه، و غزل های امرؤ القيس بود همين ها آنان را به سوی قهرمانی های گذشته و خانه زنانی كه بر بام منزلشان علامت قرمز بود می كشاند با اين وصف در حالی كه پيامبر بزرگ دوران جوانيش را در ميان همين جوانان گذرانده بود، اين آرزو ها و احلام و پليدی ها اثری در خاطرش نگذاشت، و پايش را نلغزاند، و سخن و عملی در اين گونه برنامه ها حتی از دشمنانش درباره او نقل نشده، او آنقدر پاك و با فضيلت زيست كه پس از اظهار دعوت گروهی از گروندگانش از همان همسالانش بودند.

آری، فطرت پاك انسان جز اين كه در برابر فضيلت تسليم شود راه ديگری دارد؟

آيا گردش زمان و حركت تاريخ اينگونه چهره ها را می تواند در ورق فراموشی بگذارد؟

می دانيد كه گروهی از فرزندان تاريخ گردنكشان و جهان گشايانند كه با قتل و غارت ها از تل لاشه های انسانی به تخت مراد بالا رفته و از چپاول و دسترنج مردم بخشش ها و تصدق ها كرده اند. اعراض و اموال مردم را در تمام زمينه های زندگی خود بازيچه هوس نموده اند و از جهل بشر سوء استفاده برده اند، و از حاصل حيات ديگران شكوه وجلال ساخته اند و چندان نادان برده اند كه از مداحی و چاكری كردن ديگران نسبت به خود، خويشتن را بزرگ و گرامی پنداشته اند.

اين گروه در زندگی ننگين خود كشتند و سوزاندند و بردند و دعاگويان گدا و پست بپروردند و مزرع سرسبز بشريت را به قربانگاه حماقت و مطامع خويش مبدل كردند.

اما پيامبر بزرگ اسلام، در جنگ خيبر پس از گشودن دژهای دشمن و خلع سلاح عمومی و گردآوری آنچه در جنگ بدست آمده دستور دادند غنايم خاصی جمع شود و يك سرباز بين ارتش اسلام فرياد بزند كه:

بر هر فرد مسلمانی لازم است هر چه از غنايم بدست آورده، گر چه نخ و سوزن باشد به بيت المال باز گرداند به خاطر اينكه صرف مصالح اجتماعی شود، زيرا خيانت مايه ننگ و روز رستاخيز آن مال به جان انسان آتش می شود.

پيامبر بزرگ و پيشوايان عالی قدر شيعه در مسئله امانت فوق العاده سختگير بودند، حتی باز گرداندن امانت را يكی از علائم ايمان و خيانت در آن را نشانه جرم می دانستند. روزی كه پيامبر از ميان باقی مانده اموال يك سرباز مال دزدی

بدست آمد بر جنازه او نماز نخواند و تفصيل مسئله بدين قرار بود:

كه روز حركت سربازان اسلام از سرزمين خيبر تيری بر غلامی كه مأمور بستن كجاوه های پيامبر بود اصابت كرد و هماندم جان سپرد مأمورين برای پيدا كردن قاتل به جستجو پرداختند ولی تحقيقات آنان به جايی نرسيد، همگی گفتند بهشت بر او گوارا باد، ولی پيامبر فرمود: من با شما در اين جريان هم عقيده نيستم، زيرا عبای تن او از غنائم جنگی است، و اين سرباز در آن حقی نداشته، خيانت ورزيده و روز رستاخيز به صورت آتشی او را احاطه خواهد كرد، در اين لحظه يكی از سربازان گفت: من دو بند كفش از غنائم جنگی برداشته ام فرمود: برگردان وگرنه روز رستاخيز به صورت آتشی در پای تو خواهد بود.

آری، او می خواست هر انسانی در مكتب تربيتش به تمام حقوق انسانی خود برسد، لذا نسبت به حق ديگران از يك جفت بند كفش بی قيمت هم چشم پوشی نداشت، تمام اموالی كه در جنگ ها بدست آورد برای اعلای كلمه حق خرج كرد و خودش روز از دنيا رفتن چيزی نداشت.

اينجاست كه مشت گروهی از خاورشناسان خائن باز می شود، آنان كه نبردهای اسلام را به عنوان غارتگری قلمداد كرده و از اهداف معنوی آن چشم پوشيده اند، زيرا يك چنين نظم و انضباط در يك رهبر، و ملت غارتگر قابل تصور نيست، رهبر يك ملت يغماگر هرگز نمی تواند رد امانت را نشانه ايمان و فضيلت بداند، و آن چنان سرباز خود را تربيت كند كه از بردن بند كفش از بيت المال آنان را باز بدارد.

آيا خيانتكاران و اسيران هوای نفس نتيجه اعقابی هستند كه در راه خدمت به بشريت عمر گذرانيده اند و جهاد و فداكاری برگه سرافرازی خانوادگی آنان است؟

يا از سلاله دودمانی هستند كه در مخزن يادگار خودشان شرف و فضيلت

اندوخته اند و اين ميراث گرانبها را به اخلاف خود سپرده اند؟

يا كسانی هستند كه گذشتگانشان با زشت ترين راه و رسم باغ و بستان ساخته و مال و جاه ساخته اند و خلاصه خاندانی از مردم بسيار اما زيانكار تشكيل داده اند. زندگی بی بند و بار مردم غرب را بخوانيد و اوضاع نسل فاسد و گمراه و جاهل قبل از بعثت را مطالعه كنيد آن ملت از پيامبر اكرم قبل از بعثت چه می ديدند؟ صفا و وقار، فضيلت انسانيت، امانت و پاكی و آنچه می شنيدند سخنان كوتاه و پرمغز و قضاوت به حق بود، امانت داريش در آن محيط فاسد بر همه آشكار بود، آن چنان لقب امين بيش از نام های ديگرش معروف بود او را هميشه به اين لقب توصيف رسايی از راه و روش و خوی آن حضرت بود می خواندند و همه با چشم احترام و تجليل به او می نگرستند، محيط اعتقادی كه در آن نشو و نما يافت تركيبی از انواع شرك و بت پرستی بود، از توحيد ابراهيمی تصور مبهم و پيچيده ای كه اثری در عقايد شرك آميز عرب نداشت در بعضی اذهان مانده بود، مقاومت شديد عرب در برابر دعوت به توحيد شاهد بر همين مطلب است، ولی در سايه عنايت خدا قبل از بعثت راه رشد و كمال می پيمود، و پس از برانگيخته شدن وحی او را به سرحد عالی كمالات رهنمون بود درباره چنين مردان بزرگی با اوصافی كه در دريای روان آنان موج می زد لابراتوار مغز پوسيده فرويد و فرويديسم ها چه می گويد و چه تجزيه و تحليلی دارد؟

 

كمالات روحی و جاودانی پيامبر اسلام(صلی الله عليه وآله وسلم)

كمالات روحی و جاودانی پيامبر اسلام   

 

گروهی از مردان تاريخ سياستمدارانند كه اغلب با تزوير و ريا حقوق ملت ها را بر باد داده اند و برای افتخار و دوام بی ارزش خود به هر نيرنگ دست زده اند.

و گروه ديگر فيلسوفانند كه اغلب عاری از قدرت اراده و هنر بوده اند دستشان

آن مايه نيرو نداشته است كه به احكام منطقی خود جامه عمل بپوشانند.

باری در راه پرحادثه تاريخ غالباً به قيافه هايی برمی خوريم كه خشونت و درندگی آن را ساخته، و با رقه ای از مهر بشری در طرح آن ديده نمی شود، يا به چهره هايی مصادف می شويم كه حساسيت و نازكی بر آن سايه انداخته، و از اراده و قدرت روحی اثری بر آن نقش نبسته.

اين فرزندان نامی جهان يا به كلی از واقعيت زندگی به دور بوده يعنی غرق در زندگی مادی بوده و مأنوس محيط قلابی خندان در ميان منبت كاری های اخلاقی كه در تلألوی قصرها ساخته شده، بی خبر از وادی خشك و تيره فقر كه آنجا نهال ظرائف اخلاقی پا نمی گيرد و آلام حيات خوش باوری و رأفت را ريشه كنم می كند دست افشان و پاكوبان تا خانه گور رفته اند.

يا هيچ آيين و سنتی را گردن ننهاده، همه چيز را برای خود خواسته اند، و فقط مرگ، دهان باز و طمع كارشان را به هم بربسته است.

بالجمله بيشتر از ناموران خاندان بشری يا نِرُن و چنگيز،و كاليس و هيتلر، و تيمور بوده اند يا شبلی و بايزيد و امثال اينها.

اما چه بسيار كم اند، مردان برازنده ای كه در عين شجاعت و قدرت پرعاطفه و كريم النفس، و در كمالات صراحت پرشرم و حياء، و در نهايت بزرگی متواضع باشند، و در طوفان حيات سر آن نداشته باشند كه تنها گليم خويش را از موج حادثه به در برند، بلكه با نبرد و تلاش شگفت انگيز و برای نجات جمعيت بشری كوشيده باشند، و نبی بزرگ اسلام به خاطر كمالات روحی و فضايل نفسانی كه خدايش عطا كرده بود و از راه فكر و بندگی به دست آورده بود در رأس همه آنانی بود كه اين صفات را دارا بودند.

او در برنامه های زندگی انسان بی نظيری بود، و در جنگ بدر كه هفتاد نفر بدست سربازان اسلام اسير شدند اعدام نكرد، بلكه برای آزادی آنان طرق مختلفی را

پيشنهاد كرد، كه يكی از آن طرق آن بود كه هر اسيری برای آزاد شدن ضمانت كند ده نفر مسلمان را تعليم دانش دهد.

در جنگ ها قبل از حمله دشمن فرمان يورش نمی داد، هنگام فتح مكه برای جلوگيری از جنگ، و بروز حوادثی مانند جنگ روابط مخابراتی را با شهر قطع كرد و بعد از فتح مكه فرمان اعدام دشمنان سرسخت را كه بيشتر از بيست سال با او مبارزه كردند نداد، بلكه با اين كه همه در قبضه او و تحت سيطره حكومتش بودند، حكم آزادی همه را صادر كرد، و فرمود: با شما كاری می كنم كه يوسف با برادرانش انجام داد و آن كار جز اظهار محبت و حفظ خون گرمی چيز ديگری نبود، اين برنامه حضرت او در صف جنگ و در صحنه ميدان، اخلاق و رفتار او در مراحل غير جنگی حديث بسيار مفصل و فوق العاده ايست كه هر انسان آشنای به حقايق را دچار تعجب می كند.

به راستی كم هستند مصلحان دلاوری كه به حيات واقعی بشر اهميت داده و واقعيت را با خيال هوسناك نشناخته، در موفقيت ها خود را بناخته و تسليم احلام نشده استعداد خويش را ضايع نگذاشته تا پايان عمر با گام استوار به سوی مقصودی بزرگ پيشرفته و با دست نيرومند به افكار عالی خود جامه عمل و واقعيت پوشانده باشند.

از افكار و حالات نفسانی پيامبر اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم) آنچه به وسيله تاريخ بدست ما رسيده يا از قرائن بدست می آيد پيداست كه به خداوند يكتا و توحيد فطری كه جدش ابراهيم خليل به آن دعوت كرد ايمان كامل داشت، از شرك و انحراف و عقايد باطل قوم خود كه وارثان دعوت و ساختمان خانه حق بودند، رنج می كشيد و انديشناك بود، هيچ گونه افكار و فلسفه و نظريات اخلاقی و اجتماعی مكتب های ديگران در ذهنش سايه نيفكنده بود.

از انديشه هايی كه در اعماق روحش و حوادثی كه در محيطش می گذشت

هيچگاه نگرانی و اضطراب در او مشاهده نشد.

اگر هم گاهی از مردم كناره می گرفت روش عزلتش مانند مرتاض ها و مثل كاهنان و صوفيان برای منظور و مقصد خاصی نبود، همان انديشه های درونی و جوانب معنوی و ناسازگاری محيط بود كه به خلوتگاهش می كشاند تا مدتی از ميان مردم و آلودگی ها و سرگرمی های غلط زندگی دور بماند، و به اعماق ضميرش و انديشه هايی كه از آن می جوشيد و جمال و جلال و شكوهی كه از عالم دلش مشاهده می كرد مشغول باشد، و دور از چشم قومش به عبادت خدای بزرگ روی آرد، و برابر قدرت و جلالی كه سراسر وجودش را پر كرده است خضوع نمايد.

اوست كه با فكری بلندتر از همه افكار، و با چشمی نه از پس پرده وهم و پندار رنگ واقعی حيات و راز سعادت آن را دريافته، با عزمی آهنين در سراسر زندگی به سوی هدفی بزرگ و مقدس يعنی سعادت انسان راه سپرده و بی هيچ هراسی از خطر، و بی هيچ دريغ از فداكاری مردمان را با زنجير معنی به سوی بهشت سعادت كشيده و هيچ شادی جز اين بر قلب شجاع و پر مهرش دست نيافته تا آنكه يك دنيای عظيم و جاويد از معنويت و كمال را پی ريخت.

در سير حوادث روزگار چنين اتفاقی افتاد كه دودمانی برای از رنگ دروغ و تزوير و از ننگ و زبونی و تسليم از قرن های دراز به اين طرف هر يك مشعلدار وجودی باشند و پدران و مادرانی با دست هايی كه هرگز به خون بی گناهی آلوده نشده، و هرگز گنهكاری را رها نكرده و فشار دستبند تعدی و بندگی نپذيرفته و برای تعظيم و زبونی در مقابل هيچ كس بر سينه نخورده و در برابر بت به نيايش بلند نشده، اين مشعل فروزان وجود را نسل به نسل حمل كنند تا وقتی كه شعله آن در افق جهانی تيره تيغ كشد و بالا گيرد و در جبين بلند و با عظمت پيامبر پرتو اندازد.

هنوز كودكی خردسال بود كه گرد يتيمی بر چهره زيبايش نشست و اين سايه اندوه مانند كه هاله به دور ماه رخسارش چرخ می خورد، قيافه معصومش را جذاب تر جلوه می داد.

هم آن روز ستاره نبوغ و عظمت بر پيشانی بلندش می درخشيد، و با چشمان سياه و گيرنده خود جهان را خردمندانه می نگريست كه گويی مقدرات مذهبی و اجتماعی گيتی را در انقلابی عظيم می بيند، گوهری بود كه دست قدرت او را در عالی ترين كان هستی پرورش داده و نهال وجودش را باغبان آفرينش با آب فضيلت و تقوا سرسبز و سيراب ساخته بود.

نسبش به پيامبران بزرگ می پيوست، و در آغوش زنان پاكدامن و پرهيزكار آن دردانه عزيز نوازش می شد.

در خانواده كهنسال و نجيب قريش تنها عمويش ابوطالب افتخار پرستاريش را دريافته بود و آن پيرمرد مهربان يگانه يادگار برادرش را همچو جان شيرين گرامی و عزيز می داشت، تا آنكه اندك اندك قدم در ميدان زندگی گذاشت، و با جامعه آنروز كه فاقد هر گونه فضيلت و اخلاق بود تماس پيدا كرد.

سپس مسافرت ها و گردش ها و تماشای در روحيات افراد و سازمان های محيط شروع شد، مدتی را به چوپانی رمه گوسپند گذرانيد تا مانند ديگر پيامبران شبانی بشر را از شبانی گوسپندان آغاز كند، همين كه در چهلمين مرحله عمر پا گذاشت خدای توانا او را به پيامبری خويش برگزيد، آن چهل ساله مرد را كه سخت غريب و بی كس بسر می برد، و بر هيچ قبيله و خانواده ای تكيه نداشت با مردمی وحشی و خونخوار به مبارزه درانداخت روزگاری بود كه جهان در دريای آشوب و فساد غرق بود، تمام ملت ها مخصوصاً عرب در آتش فجور می سوختند، برای نخستين بار كه فرشته رحمت اين آيت آسمانی را خدای يگانه را بپرستند تا رستگار شويد، به نيروی خدا در فضای خاموش گيتی طنين انداز

ساخت، معلوم است كه اعراب جاهل و خونخوار با چه قيافه ای با او روبرو شدند، ولی روح پشتكار و استقامت كه بر بالای سر پرشورش آشيانه داشت از سنگباران قوم، و زبان بدگوی دشمن ترك آشيان نگفت، او هنچنان بر اراده خود متكی بود تا آنكه پايه اسلام را كه سازنده كمالات و منعكس كننده حقايق است مانند كوه در جهان استوار و محكم كرد، و قرآن مجيد را در آسمان ديانت چنان پرتو افكن ساخت كه كتاب های كهنه آسمانی را مانند ستارگان كوچك در اشعه خيره كننده اش محو و پنهان كرد.

گفتار حكيمانه اش مانند ياران رحمت آتش نفاق و كينه را خاموش كرد، و كاروان گمراه بشر را كه در ايام جاهليت بی سر و سامان بود به شاهراه سعادت باز آورد.

موهومات طبقاتی را لغو كرد و مسلمانان را در برابر قانون مقدس قرآن بدون استثناء مساوی قرار داد.

ديگر توانگران خيره سر كه از ميراث ديگران سيم و زر اندوخته بودند و بر كارگران تهيدست و رحمتكش كبريايی می فروختند نمی توانستند از موقعيت منحوس خود استفاده كنند، زندگی او در ميان مردم آن چنان ساده بود كه اگر در ميان جمعی می نشست تازه واردين ناچار بودند از برای شناختن او از او بپرسند، تا روز مرگ كه بر جهان حكومت می كرد جز به نشر كمالات و تعليم حقايق و نشان دادن راه و رسم زندگی انسانی برنامه ای نداشت، برای خود سنگی به روی سنگ نگذاشت تا چه رسد كه كاخ ستم بپا كند.

دنيا را با چشمی عفيف و پرهيزكار می نگريست و همواره گرسنه و نهی دست بسر می برد، زيرا هر چه بدست می آورد برای حيات انسانيت خرج می كرد و حتی در روز رحلت هم گرسنه بود.

يكی از همسرانش روزی پرده ای نسبتاً زيبا بر در خانه آويخته بود گويا آن پرده

اندكی نقش و نگار داشت، گونه هايش از فرط خشم گل انداخته بو آن بانو تأكيد كرد كه بی درنگ پرده نگارين را از خانه نبوت بردار، زيرا انبياء به تجمل و آرايش محتاج نيستند.

دست پرورده آن مكتب بزرگ، دوم شخصيت روحانی و ملكوتی عالم پس از از پيامبر نيز در ايام حكومتش می فرمود:

مرا ببنيد كه چگونه زندگی می كنم، بر اين جامه كه پوشيده ام چندان وصله خورده كه از وصله كننده آن شرم دارم، روزی به من گفت اين پيراهن مندرس را كه ديگر وصله نمی خورد به دور انداز، گفتم: آرام باش، ما سبكباران آسانتر به منزل می رويم.

يكی از غلامان نبی اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم) می گويد: هيجده سال در خدمتش به سر بردم، در تمام اين مدت يك حركت يا سخن ملال آور از او نديدم و نشنيدم در جنگ نهايت شجاع و دلير بود، از هيچ خطری فرار نمی كرد و با وصف حال هيچ وقت هم بدون جهت خود را در مخاطره نمی انداخت.

در اين دو بخشی كه گذشت تجزيه و تحليل كوتاهی درباره كمالات و حقايق عالی در پرتو وجود مؤدبان به آداب الهی و انسانی خصوصاً نبی اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)ملاحظه فرموديد، فطرت و طبيعت دست نخورده و سالم هر انسانی چه در شرق و چه در غرب به اين واقعيات تمايل دارد و همين هاست كه نمی گذارد انسان متجاوز شود يا مورد هجوم و تجاوز زورگويان قرار بگيرد، بگذار فرويد و فرويديسم ها هر چه می خواهند درباره فضائل بگويند آنان غير متخصصينی هستند كه در برنامه های تخصصی دخالت كرده و جز اين كه در ميدان علم خو را رسوا كرده باشند كاری نكرده اند.

شما می توانيد به جهانی كه در سيطره تربيت الهی بوده و جهانی كه در نفوذ افكار اين ياوه گويان بوده نظر كنيد آن گاه با وجدان و انصاف خود قضاوت كرده كه

كدامين راه برای انسان راه صحيح است؟

عواقب وخيم ماديگری

آری، آنان كه با افكار پليد خود گمراهی ايجاد كردند، دانسته و يا ندانسته بشر را در تمام برنامه های حيات به ميدان فساد كشيدند، آنان كه دست انسان را از دامن تربيت انبياء كوتاه كردند، دنيای حيات را مبدل به خانه ای پر از شرك و تجاوز و پستی و پليدی نمودند.

انسان مادی و مغرور و شيفته افكار آن گمراه كنندگان اين حقيقت را درك نكرده است كه سلسله حيات ممكن نيست با گذشت اين مدت محدود و موقت در كره زمين پايان پذيرد، و دوران زندگی با اين همه مبارزات و مخاصمات و مظالم نامحدودش هرگاه در چنين افقی تنگ و محصور به پايان برسد و اگر پس از انقضاء حيات در اين كره خاكی حياتی ديگر وجود نداشته باشد بی گمان چنين زندگی و حياتی موضوعی لغو و عبث خواهد بود و حق و باطل آن از هم جدا نخواهد شد، و هيچ انسان عاقلی به چنين عقيده غلطی تن نخواهد داد، تا چه رسد كه تنظيم كننده نظام حيات خداوند حكيم انسان را موجودی رها شده آفريده باشد، پيامبران راستين از دنيای ديگری به نام آخرت خبر داده و از آنجا به عنوان روز جزا ياد كرده و مطابق با منطق وحی درباره جزای اعمال بشر به اين دقت خبر آورده اند: فَمِنْ يِعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرّاً يَرَهُ(1)، انسان معتقد به آن جهان هرگز راضی نمی شود در اين جهان كوچكترين خقی را از كسی پايمال كند، و خود را مانند حيوانات غرق در شهوات نمی كند.

تصور اينكه حيات محدود به اينجاست نتيجه وخيمی دارد، و آن قطع رابطه با خدا و انكار تربيت روح و مبارزه با حقايق و كمالات است.

ــــــــــــــــــــــــــــ

(1) زلزال: آيات 7 و 8 .

امروز بر همه روشن است كه نتيجه محدود شمردن حيات، در افق زندگی دنيای ماديت اين شده كه مردم صورت حيات را زشت و زننده و بی معنی و ناقص يافتند و از اين رو زبان حال بيشتر مردم بی بند و بار و ماديگر اين است كه حيات سراسر باطل و عبث و بی قاعده است، و روی اين عقيده تمام همت و فكر و قريحه و مصنوعات خود را در مبارزه و زد و خورد وحشيانه بر سر تمتعات و لذات دنيا بكار می برند، زيرا زندگی در نظر اينان فرصتی زودگذر و بی ثبات است و چه بهتر كه در اين فرصت كوتاه از بردن هر نوع لذت فروگذار نشود.

تاريخ مبارزات و جنگ های دوره های اخير بشر را مطالعه كنيد كه همه به ناحق پايه گذاری شد و به ناحق هم به سود ارتش فاتح پايان يافت.

علت اين مبارزات چيزی جز طغيان شهوات بشر و روح ماديگری او نبود، موادی كه بايد صرف رفاه بنی آدم شود در اين جنگ ها و برنامه های استعماری مصرف نابودی بشر و شعلهور ساختن فساد در همه زوايای حيات شد.

هارولدال ايكس، منشی سابق وزارت كشور آمريكا در مقاله ای تحت عنوان ما نمی توانيم با جنگ ديگری روبرو شويم، در يكی از مجلات آمريكا انتشار داد: مقدار مواد اوليه ای كه در آمريكا در طی پنج سال جنگ از تاريخ اول ژانويه سال 1940 به مصرف رسانيد به قرار زير است:

زغال   3 هزار ميليون تن

آهن   516 هزار تن

سرب   2 هزار تن

روی   5/3 هزار تن

مس   5 هزار تن

بوكسيت   14 هزار تن

گوگرد   17 هزار تن

نمك   68 هزار تن

پتاس   3 هزار تن

نفت   1 هزار تن

موليبدن   112 هزار تن

تونكستن   10 هزار تن

اين اجناس كه در خوان طبيعت برای آسايش بشر قرار داده شده به وسيله انسانهای مادی و شهوت پرست در خراب كردن دانشگاه ها و دانشكده ها، دبيرستان ها، مدرسه ها، پارك ها، بيمارستان ها، مخزن ها، كشتن بی گناهان و مظلومان بكار برده شد. تازه اين آمار مصرف شده انگلستان، فرانسه، شوروی، آلمان، بلژيك، هلند، مجارستان، اطريش، لهستان، نروژ، دانمارك، بسی بيش از آنهاست، تازه پس از اين همه بلا و بدبختی درس عبرت نگرفته و از آن پس تاكنون هزاران بلاهای فكری و جسمی و اجتماعی بسر بشر آورده اند، آری اين است نتيجه زندگی مادی صرف و اين است ميوه تلخ افكار فرويد و فرويديسم، تعجب اين است كه پس از اين همه ناراحتی باز گروه كثيری از تحت تأثير همان تربيت های مادی و غلط، انكار فضايل و تزكيه روح می كنند، راستی بشر را بايد از چه راهی غير از تهذيب روان تربيت كرد تا اين همه وحشيگری نداشته باشد.

شك نيست كه نتيجه اين طرز تفكر و تصور جز اين نيست كه انسان از سطح عالی روحی و معنوی خود تنزل كند، و با انكار حقيقت روح و فضايل انسانيت كه عده ای از دانشمندان غرب نوايش را ساز كرده اند، در شمار ديوان و ددان و درندگان قرار گيرد، و زندگی از هر گونه هدفی و غايتی و دليلی تهی ماند، و آرامش و آسايش و رفاه و سعادت و نوع دوستی از عرصه حيات رخت بندد، و در نتيجه اگر بشر پيرو مكتب داروين و فرويد شده و ما او را جز حيوانی پست

ــ[58]ــ

ندانيم، ديگر از جهان انتظاری غير از فساد جنگ و شهوت پرستی و ستيز و هرزگی نبايد داشت.

فساد در تمام زوايای حيات   

تقريباً از بيست سال(1) قبل گروهی از روانشناسان سوئد با سرسختی هر چه تمامتر اعلام كردند كه: محدوديت های جنسی سبب بيماری های روانی شده، و عقده های روحی پديد آورده كه بسيار خطرناك تر از بيماری سل و وباست، خلاصه اين نظريه اينكه غرايز جنسی در مردم سوئد نبايد تحت محدوديت باشد، بايد آن را آزاد گذاشت.

بدنبال اين نظريه كار به جايی رسيد كه دولت سوئد در صدد برآمد تعليمات جنسی را در برنامه های مدارسس متوسط و ابتدايی بگنجاند عده ای از روانشناسان كتاب های مخصوصی در اين باره نوشتند و حتی بعضی از آموزگاران با تجربه را مأمور تعليم جزئيات اين برنامه كردند.

پس از بيست سال آزادی بی حد و حساب جنسی و عشقی و هزاران فجايع دردناك و پديد آمدن اطفال نامشروع و طغيان وحشتناك جوانان، اينك خود اين آزادی يكی از مهمترين مشكلات دولت و ملت سوئد شده است.

هفته گذشته كابينه سوئد تشكيل جلسه داد، و در آن مسئله نسل جوان عصيان گر را مورد بحث قرار داد، اين جلسه هشت ساعت تمام يعنی تا دو بعد از نيمه شب به طول انجاميد، بی آنكه هيچ گونه نتيجه ای از آن گرفته شود، جالب توجه اينكه در تمام اين مدت هزاران پسر و دختر بی بند و بار كاخ نخستوزيزی را در ميان جار و جنجال عجيبی محاصره كرده بودند.

دامنه اين بحث به پارلمان آن كشور نيز كشيده شد و يكی از نمايندگان يعنی

ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) تاريخ مربوط به روز نشر مقاله در روزنامه های سوئدی است.

نماينده شهر كارلسكوكا همان شهری كه بر اثر ميتينگ عده ای از جوانان آشوبگر و بی بند و بار دچار تشنج سختی شده بود شديداً به دولت حمله كرد، بالاخره نخستوزير سوئد عظمت اين فاجعه را در يك كلام خلاصه كرد و گفت:

برای جبران اشتباهی كه بيست سال تمام ادامه داشته چهل سال وقت لازم داريم، معنای اين جمله اين است كه بايد نسل نو با تربيتی را از ابتداء تربيت كنيم تا فردا جامعه سالمی داشته باشيم.

اين قسمتی از آلودگی انسان است كه در سايه سيستم مكتب های غربی گرفتار آنست، بيچاره تر و ننگين تر از آنان مشرقيانی هستند كه آزادی پسران و دختران را حلّال مشكلات می دانند.

اين نكته را نيز در ضمن اين برنامه از هارلوك آليس، بشنويد كه قابل توجه است مخصوصاً برای غرب زدگانی كه كوركورانه همه چيز را به غرب باخته اند، اين معلم غربی می گويد:

تنها معلمی كه مسائل جنسی بشر را با كمال صداقت و پاكی و دقت مورد برّسی قرار داده، پيغمبر اسلام(صلی الله عليه وآله وسلم) بود.

خبری هم از شيكاگو بشنويد:

200 دختر پس از آنكه با آهنگ جاز رقصيدند شورش كردند، و ماجرای وحشتناكی بوجود آوردند، دويست جانور در اين جا دارند می غرند آنها شورش كرده اند، برق آسا كمك برسانيد، انی جمله را رئيس دارالتأديب شيكاگو تلفنی به رئيس پليس اطلاع داد، و بی درنگ ده ها پليس با باتون و بمب های گاز اشك آور و سلاح های آتشين به طرف مركز شورشيان هجوم بردند.

شورشيان دويست دختر عاصی بودند، از خشم جيغ می كشيدند و وحشيانه هر چيز را می شكستند و خورد می كردند و چيز سالم باقی نمی گذاشتند.

آنها بچه های دارالتأديب بودند ولی حالا در و پنجره های دارالتأديب را خورد می كردند و مراقبان را كتك می زدند تا جايی كه بيهوش شوند.

پليس ها بی درنگ آمدند، اما دخترها باز هم رحم نكردند و وحشيانه به سويشان حمله بردند، پليس به هيچ گونه نمی توانست آنان را آرام سازد ناگزير رفتار خشنی در پيش گرفت، بمب های گاز اشك آور را در ميان ختران شورشی تركاند وقتی گاز اثر خود را كرد دخترها به جانب ديگر گريختند و از آنجا اشيائی كه دم دستشان بود وحشيانه به سوی پليس پرتاب كردند مگر چه شده بود؟

آنها پيش از اين كه شورش كنند برای اولين بار دو ساعت موزيك جاز شنيده بودند و دچار هيستری های ناشی از آن گشته و عامل اين مسئله يكی از پزشكان بود كه برای اولين بار برای آزمايش روحيات آنها صفحات جاز گذارده بود.(1)

پزشك آری، پزشك مردی كه در هنگام گرفتن گواهی طب قسم ياد كرده برای بنی آدم مضر نباشد آن هم در كجا دارالتأديب، آری دارالتأديب راستی بهت آور است مشابه اين اوضاع فعلا در تمام جهان زياد است می گويند: روح يعنی چه؟

تهذيب روان چه منطقی است؟

فضايل و كمالات، شرف و غيرت، حميت و آدميت اوهام و خيالات.

از چهل و هشت ايالت آمريكا هم خبر بگيريد تا ببينيد افكار فرويد و فرويديسمی و خروج بشر از حوزه هدايت حق چه كرده؟

در سال 1985 ميلادی در چهل و هشت ايالت آمريكا 248439 دختر و زن به جرائم مختلف از قتل گرفته تا جيب بری و قاچاق دستگير كردند، طبق آمار جديد اين قبيل جرائم در ميان زنان آمريكايی سی درصد نسبت به دو سال قبل

ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) اطلاعات هفتگی.

افزايش يافته.

اين وضع منحصر به آمريكا نيست، آماری كه از كشورهای اروپايی جمع آوری شده نشان می دهد كه جرائم و جنايات بانوان در كشورهای اروپايی نسبت به پنج سال قبل از 20 تا 45 درصد افزايش يافته است نكته مهم و تأثيرآوری كه در اين قبيل جرائم به چشم می خورد اين است كه بيش از 40 درصد مجرمين از دختران و زنان جوان كمتر از بيست سال می باشند، و ارتكاب جرم و جنايت از طرف دخترانی كه سنشان بين 12 تا بيست سال است نشان می دهد كه انحطاط اخلاقی به چه پايه خطرناكی رسيده است.

افزايش جرائم و جنايات زنان، روانشناسان و دانشمندان علم علم الاجتماع را در اين اواخر انديشناك ساخته و با كشف علل اين افزايش خطرناك راههای چاره ای هم پيشنهاد كرده اند، از جمله كنترل شديد فيلم های سينما، جلوگيری از انتشار داستان ها و نشريات فسادانگيز، ايجاد محدوديت ها و قيود تازه در مناسبات مردان و زنان و پسران و دختران.(1)

از فرانسه پرچمدار حقوق بشر هم خبری بشنويد:

گانگسترهای فرانسوی (يعنی مردان مسلحی كه در يك دزدی به چند ميليون دلار قانع نيستند) برای كسب مهارت حرفه خويش يك دانشكده مخفی درست كرده بودند، آنها قبل از شروع بكار مدتی در اين دانشكده در ميان مزارع ناحيه تيوزن مخفی بود، تمرين می كردند.

موقعی كه خبرنگاران در معيت افراد پليس به دانشكده گانگستری رفتند در اطاق بزرگ آن تخته سياهی ديدند كه روی آن اصول حمله به مغازه ها و بانكها تشريح شده بود.

تحقيق مأمورين ژاندارمری و پليس درباره يك حادثه دزدی منجر به كشف اين

ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) سپيد و سياه.

ــ[62]ــ

دانشكده شد.

پل گواعينی، رئيس گروه گانگسترها و مدير اين دانشكده برای اين كه سوءظن پليس را جلب نكند يك اتحاديه كشاورزی تأسيس كرده و آن را به ثبت رسانده بود.

او گانگسترهای تحت تربيت خود را از ميان قماربازان پاريسی انتخاب كرده بود و اين عده هر كدام در كاری كسب تخصص كرده بودند.

راننده كارشناس، گشاينده در صندوق، تيرانداز و... عده زيادی از گانگسترهای فرانسوی هر يك مدتی در اين دانشكده مشغول تمرين بوده اند و برنامه روزانه تمرين بدين قرار بود:

صبح ورزش، سپس تيراندازی با مسلسل و طپانچه و بعد از ظهر تمرينهای مختلف ديگر.

البته بعد از ظهرها درس جنبه نظری داشت، نقشه مورد محل نظر با تمام جزئيات آن برای شاگردان تشريح می شد تا هنگام عمل دچار اشتباه نشوند.

در حمله ای كه شاگردان دانشكده گانگستری فرانسه به بانك توتون كردند پنج مأمور پليس مجروح شد، و يكی از گانگسترها دم مرگ رفت.

از ايران هم مدت هاست غرب زده شده و انواع مفاسد و پليدی ها در آن راه سير و حركت انسان مادی از زبان امام علی   

پيدا كرده خبری بخوانيد:

تعداد بيماران روانی كشور در حال حاضر از سی هزار تجاوز می كند و بيست دو درصد(1) آنان را جوانان تشكيل می دهند.

طی سی سال اخير تعداد بيماران روانی ايران 13 برابر شده، در حالی كه تعداد بيماران روانی در آلمان در 40 سال اخير 3 برابر، و در آمريكا 5 برابر شده، و آمار نشان می دهد كه بيماران روحی به تدريج در زنها بيش از مردها می شود.

ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) آمار مربوط به قبل از پيروزی انقلاب اسلامی است.

اين آمار تنها مربوط به بيماران روانی است، اگر بخواهند آمار مفاسد و پليدی های ديگر از قبيل دزدی، جيب بری، قتل، خودكشی، و تجاوز به عفت، فرار دختران از خانه ها، روابط غير مشروع، قمار بازی، شرابخواری، و... منتشر كنند راستی وحشتناك است، اين همه بدبختی مولود فرار از حريم هدايت، و دور شدن از مقررات اصيل الهی است.

نوشته اند: مواد مخدر، موزيك های تند، رقص های شلوغ، روابط دختران و پسران، سينما و تلويزيون، داستان های عشقی از عوامل مساعد كننده بيماری روانی است و فشارهای عصبی باعث بسياری از مرگ و ميرهاست.

آن زمان كه دين و شرف، انسانيت و فضيلت، حريت و عصمت، و عفت و پاكی، صلاح و سداد، وقار و تربيت، بردباری و برابری و خلاصه قرآن و قوانين اسلامی تا حدودی در خانواده و جامعه حاكم بود، از اين عيوب و پليدی ها، به اين اندازه خبر نبود. اما اگر روزی خدای ناكرده تمام جامعه از تربيت اسلامی جدا شود، اوضاع چه خواهد شد؟!

 

سير و حركت انسان مادی از زبان علی(عليه السلام)

در بيابان وحشتزای عدم مسافری سرگردان، راهی طولانی و تاريك را در پيش گرفته آهسته به جانب دنيا روی نهاده بود.

گاهی به صورت شيره در شريان نباتات روان می شد، و زمانی مانند شير از خون و گوشت حيوانات سرچشمه گرفته در نهرهای باريك رگ راه باز می نمود تا به خليج پستان فرو ريخت، عاقبت شكل قطره آبی كه آن را نطفه می گويند درآمد، و در نتيجه هيجان غريزه از پشت مردی به شكم زنی تغيير مكان داد و مانند تخمی كه بدست باغبان در دل زمين دفن شود در خلال پرده های رحم به انتظار روز موعود پنهان گرديد.

اين راهگذار غريب كه از هر چيز به سايه كه بين وجود و عدم سرگردان است شبيه تر بود، در اين مسافرت خسته كننده و دشوار چه ها كشيد و چه شهرهای نديده و نشنيده را تماشا كرد، و در مدت نه ماه كه مهمان رحم و همسايه امعا و احشاء بود تا موقع عزيمت چگونه پذيرايی شود به چه صورت ها درآمد.

خون بود كم كم گوشت شد، رفته رفته قيافه ای گرفت و مهندس آفرينش بر اندامش خطوطی ترسيم كرد تا وقت رفتن با چشم و گوش و با دست و پا باشد.

شبی گذشت و روزی آمد، و سرانجام انقلاب و فشاری در زندگی خود احساس كرد و بيهوش گرديد، ناگهان چشمان ناتوان و خسته اش را در محيطی پر جنجال و غوغا بر جماعتی گشود كه همه می خنديدند و دست می زدند، آری به دنيا آمده معلوم نيست كه در نخستين لحظه با چه هيولايی ترس آور و وحشتناك برخورد كرده كه در ميان هلهله شادی و فرياد مسرت ديگران با تمام نيرو شيون برآورده مانند ابر بهاری زار زار بگريست.

درست در همان موقع كه اين مسافر از آن جهان ابهام آميز به سوی اقليم وجودی روی آور شده بود، پروانه ای رنگين پر و بال هم از آشيان عالم قدس به همراهی او رخت بربست و از آسمان به زمين ميل نزول كرد(روح) وَ نَفَخَتْ فيهِ مِنْ رُوحی.(1)

آن پرنده زيبا و سبك پرواز كه با فرشتگان همبازی بود بر گل های ستارگان می نشست، و به دور شمع ابديت چرخ می خورد، بنا به فرمان ايزد متعال دل از چمن سبز آسمان و چراغ مهر و ماه بركنده به دنبال مقدرات مجهول خود بال و

ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) حجر: آيه 29.

پر گشود.

اين دو همسفر مانند جسم و سايه، پيش و دنبال به جهان می آمدند و نديده عاشق يكديگر بودند، ولی در نخستين ملاقات خوب با هم آشنا شده، انس گرفتند به طوری كه بی اختيار اين در آغوش آن و آن در قلب اين فرو رفت.

اندك اندك چهره هولناك دنيا در نظر نوزاد قيافه ای زيبا و محبوب گرفته، هر چه بزرگتر می شد احساس می كرد كه اين محيط و اين فضا را بيشتر دوست دارد، تا كار به جايی رسيد كه همه چيز را فدای دنيای محبوب و عزيزش نمود (اين نتيجه دورر ماندن از حوزه هدايت و غفلت از وطن اصلی و بی توجهی به تزكيه جان است، انسان چه موجود عجيبی است دستگاه آفرينش محصولی شگفت انگيزتر از بشر به دنيا نفرستاده، هر قدر هم كه سالمند و بزرگ باشد باز هم به كودكان خردسال می ماند كه بی سبب خوش دل و بيهوده آزرده و ملول است.

گاهی به افراط پيش می رود، و زمانی به تفريط باز پس می گردد، و اگر اميدوار باشد بر حرص و طمع می افزايد، و اگر مأيوس گردد از شدت تأسف جان می سپارد. چنان خشمگين می شود كه خود را بی اختيار به هلاكت می اندازد، و چنان خرسند و خوشحال می شود كه احيتاط و پيش بينی را فراموش می كند.

در موقع ترس به قدری ضعيف و عاجز است كه از سود نيز می پرهيزد و هنگام ايمنی كوركورانه در چاه نيستی فرو می افتد.

در مصيبت سخت نابردبار و كم طاقت است، و همين كه به عيش و خوشگذرانی رسيد جهان را دمی می شمارد.

روزی اگر گرسنه ماند از شدت ضعف بر خاك می نشيند و بر سر سفره چندان می خورد كه باز هم سنگينی و كسالت به او مجال جنبش و حركت نمی دهد، باری هميشه افراط كار و تفريط پيشه است و كمتر در اين طبيعت موجودی معتدل و با اراده می توان يافت.

آن طفل ناتوان و بی چاره كه يك دم در گهواره نمی توانست بی پرستار بسر برد، و از پشه ای بدين ناتوانی درمانده و عاجز می شد جز جرعه ای شير كه از خون انسانی ديگر تهيه می گرديد هيچ غذايی را نمی توانست هضم كند به مرور زمان كار را به جايی می رساند كه با بلعيدن جهانی بدين با عظمت باز هم هميشه گرسنه است.

همان كودك شيرخوار درنده و خونخوار می گردد، اما چندان طول نمی كشد كه دوباره روزگار عجز و ناتوانی بدو باز گشته از صورت نخستين هزاران باز هولناك تر جلوه می كند يعنی گهواره روز ولادتش به گور تنگ و تاريك مبدل می گردد.

در آنجا در زير سنگ لحد تنها و بيگانه سر به خاك و خشت می گذارد و از آن دنيای زيبا و از آن كاخ عالی و از آن سيم و زر و خلاصه از همه چيز دل كنده فقط به مشتی خاك قناعت می كند، در اين موقع كردار زشت و پندار فاسد و تباه كاری ها و خونريزی ها و قتل و غارت ها همه با منظره ای وحشتناك از پيش چشمش رژه می روند و به صورت او زهرخند می زنند، اما از همه جگرگدازتر نمای همسفر عزيز اوست كه فرياد پشيمانی و افسوسش را به فلك می رساند.

آری، همان يار ملكوتی و شيرين كار، همان روح عزيز كه از افق مجردات پايين آمده و در آغوش او جای گرفته بود، اكنون سراپا آلوده و ننگين بال شكسته و پر سوخته، مستمند و اندوهناك به بالينش حاضر شده او را به سختی سرزنش و ملامت می كند كه: ای كاش هرگز با تو دوست و آشنا نمی شدم.

اين ترانه را خردمندان و افراد پرهيزكار هم در دوران حيات به خوبی می شنوند و اين همان ترانه ای است كه وی را ندای جان نامند.

در اين جا آهنگ اميرالمؤمنين(عليه السلام)قدری رقت انگيز و آهسته شده، اشك به دور چشمان خدا بينش حلقه زد: خداوندا، آنها كجا رفتند؟ آن پادشاهان جهانگير،

آن ستمگران خونريز، آنهايی كه برای افتخار موهوم، برای تصرف يك وجب خاك هزاران خاندان را بر باد می دادند اكنون به چه چيزی سرگرمند؟

آيا از تخت و تاج زيباتر، از نفوذ سلطنت بهتر، از عيش و عشرت شيرين تر چه چيز را بدست آورده اند كه با آن خوش كرده يك باره از اين جهان رخت بربستند؟

هيچ، فقط در قبر جای گرفتند و پيراهن كفن پوشيدند خاك بودند و سرانجام نيز با خاك سياه همدم و هم آغوش گرديدند.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) نهج البلاغه جواد فاضل با كمی تغيير: ص 133.

 

بخش سوم

* كمال كدام است؟

* كمال در پرتو تربيت روح و روان

* شخصيت معنوی انسان

* پرورش روان بهترين عامل جلوگيری از فساد

* حالات گوناگون روح

* نقش مربی كامل در حيات انسان

* اخلاق چراغ راه زندگی

* در حريم قرآن

كمال كدام است؟

بزرگ خدای مهربان هر يك از موجودات جهان را به دو قسم از كمال مخصوص ساخته كه يكی در اصطلاح دانشمندان كمال اول و ديگر را كمال دوم می نامند.

كمال اول هر موجود وجود اوست، زيرا هر موجود به وسيله هستی از نقص عدم و نيستی پيراسته می گردد، و كمال دوم هر موجود به ظهور آمدن استعداد و قابليت هايی است كه در نهاد او به وديعت نهاده شده.

مثلا كمال اول يك بذر گل وجود آن بذر است، و كمال دومش آن است كه برويد و ساق و برگ و شكوفه و ميوه پديد آورد.

برای اينكه موجودات اين جهان از مرتبه كمال اول به مرحله كمال دوم برسند، خدای بزرگ در زندگی آنان قوانين و مقرراتی به نام سنن و نواميس طبيعی مقرر فرموده كه با پيروی از آن قوانين تدريجاً به كمال خود می رسند و چون فاقد اراده و اختيارند ناچار از اين قوانين پيروی می كنند، و از حدود مصلحت خود گامی فراتر نمی روند و منحرف نمی شوند. ولی انسان چون دارای اختيار و اراده است، برای اينكه از اين نعمت سوءاستفاده نكند و اين مواهب را در راه فساد و انحطاط بكار نبرد محتاج به راهنما و مربی است كه او را در رسيدن به كمال مطلوب خود ارشاد كند، و البته راهنما بايد از طرف خداوند تعيين شود، تا اولا

به انجام اين وظيفه عالم و قادر باشد، و ثانياً از هوی و هوس پيروی نكند و تحت تأثير عوامل محيطی نباشد لذا پروردگار عالم به آيين لطف از ميان بشر كاملترين و صالحترين افراد را اختيار كرد و طرق تربيت و هدايت نوع انسان را به ايشان آموخت و به هدايت و تربيت مردم مأموريت داد كه اين افراد برگزيده در اصطلاح دين پيغمبر ناميده می شوند.

همانطوری كه در ناحيه جسمی انسان در معرض حوادث گوناگون و امراض مختلف است، و برای رفع آلام بدنی انسان نيازمند به طبيعت و دارو است، و برای ادامه سلامت رعايت برنامه های بهداشتی بر او لازم و واجب است به همان شكل ناحيه روان در معرض امراض گوناگون و آلام خطرناك است و برای دفع و رفع امراض انسان هيچ چاره ای جز مراجعه به طبيبان روحانی ندارد، و می دانيد كه مريض معمولا برای مبارزه با درد به متخصص فن مراجعه می كند و متخصصين علاج امراض روحی و بيماری های...روانی جز انبياء و ائمه و تربيت شدگان مكتب آنان كسی نيست.

آری، حسد، كبر، دو رويی، دشنام، تهمت، غيبت، عادت به رشوه، تقلب، بی رحمی، تعرض و تجاوز به حقوق ديگران، جنايت، شهوت پرستی، مادی گری صرف، بد خلقی، جبن، زنا، قمار بازی، وطن فروشی، شراب خواری، كم فروشی، شرك، جهالت، ريا و ... مرض است و قابل معالجه و تنها گروهی كه اين امراض را در بشر معالجه كرده اند و می كنند انبياء و مقررات الهی است، كه به وسيله آنان به بشر عرضه شده، تاكنون هيچ مكتبی نتوانسته بشر را آراسته به فضيلت و واقعيت كند، تنها اصولی كه انسان را آراسته به تربيت واقعی كرده اصول تربيتی انبياء(عليه السلام) بوده، اينان بشر را از كمال اول به كمال دوم راهنمايی كردند.

پيامبران بزرگ بدون چشم داشت و توجه به منافع شخصی در ايام بعثت خود

به معالجه بيماران روانی می پرداختند و به مردم می گفتند: چيزی ما پيغمبران راوادار به مداوای امراض روحی شما نمی كند مگر فرمانی كه از طرف حق داريم.

بودجه شخصی انبياء از كارهايی اداره می شد كه هر يك مشغول به آن بودند، در دوران عمر هيچكدام كمترين چشم طمعی به مال مردم نداشتند، ترويج اخلاق و فضيلت را مجانی بر عهده داشتند و در اين راه از هيچ كوششی مضايقه نمی كردند.

مقصود اساسی و نظر اصلی از بعثت پيامبران دعوت خلق به سوی خالق، و استخدام نيروهای فردی و اجتماعی و طبيعی و روانی در راه كسب سعادت دنيوی و اخروی، و بكار گماشتن شهوات تحت فرمان عقل بود تا بوسيله انسان به كمال مطلوب خود كه سعادت ابدی است برسد و از نقص و عذاب جاودانی برهد اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اولين خطبه نهج البلاغه درباره پيامبران اين چنين می فرمايد:

خدای سبحان از فرزندان آدم پيامبرانی برگزيد و بر تبليغ وحی از ايشان پيمان گرفت، و آنان را بر اين وظيفه بزرگ امين قرار داد، پس چون بيشتر آفريدگان پيمان خدا را تغير دادند و حق او را نشناختند و شركايی با خدا قرار دادند و شياطين ايشان را از شناسايی خدا بگرداندند و از عبادتش باز داشتند، رسولانش را در ميان ايشان برگزيد و انبياء خود را به سوی ايشان برانگيخت تا به رعايت پيمان فطرت الهی وادارشان كنند، و نعمت فراموش شده او را به يادشان آرند و به وسيله تبليغ پيام الهی با ايشان احتجاج كنند، و گنج های عقولشان را استخراج نمايند و خاك های جهل و نسيان را از روی گوهرهای مشاعرشان برطرف سازند.

آيات قدرت خدا را از آن سقف كه بر فرازشان افروخته و آن گهواره كه

زير پايشان ساخته، و معيشت هايی كه بدست فناشان بسپارد، و امراض و آمالی كه پيرشان می كند، و حوادثی كه پياپی به سرايشان وارد می شود به آنان نشان می دهند.

اين وظيفه اساسی انبياست، ولی چون تأمين اين منطور مستلزم آن است كه زندگی دنيوی مردم منظم و بر اساس عدالت استوار باشد لذا بايد برای اداره امور دنيا و حفظ جان و مال و نسل و ظاهر زندگی و پيشبرد حيات جسمی و حفظ عقل مردم، و برای جلوگيری از ظلم و فساد و بطالت و ضرر و فريب و خدعه نيز قوانين و نظاماتی برقرار كنند و حدود حقوق مردم را تأمين و تعيين و تضمين نمايند، و بطور كلی زندگی دنيوی مردم را بر اساس صحيح استوار سازند روی اين اصل احكام معاملات و حدود حقوق نيز مورد توجه و عنايت پيغمبران قرار كمال در پرتو تربيت روح و روان   

گرفته است.(1)

سياست دنيوی و برنامه های بزرگداشت جسم و مسائل مادی از نظر مكتب انبياء وظيفه عرضی و در مرتبه دوم است، و از اين جهت هيچ يك از احكام و سياساتی كه دين برای مردم برقرار می سازد خالی از منظور اخروی و تهذيب روحی نيست، و عدالت كه روح اجتماع و ميزان سعادت است از آن جهت منظور دين است كه به وسيله رعايت آن شهوات و هواهای مردم مسخر عقل می گردد، و ظلم و جور از آن سبب مذموم و منفور است كه عقل را در راه خدمت شهوات بكار می دارد و شخص را از رسيدن به كمال معنوی و سعادت اخروی و قرب به خدا كه آخرين مرحله كمال انسانيت است مانع می شود.

به همين جهت مردم در امور زندگی و شؤون دنيوی خود نيز هيچگاه از پيروی شرايع آسمانی و قوانين الهی بی نياز نخواهند بود زيرا بهترين قوانين و كاملترين نظاماتی كه بشر آن را وضع كند تنها خاصيتش اين است كه امور زندگی دنيا را منظم كند ولی نمی تواند ضامن سعادت اخروی و كمال نفسانی انسان باشد، در

ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) به كتاب های كافی، تهذيب،من لايحضره الفقيه، وسايل الشيعه، بحارالانوار علامه مجلسی مراجعه كنيد.

حالی كه قوانين و نظامات ساخته بشر حتی از عهده اصلاح امور دنيوی مردم هم برنيامده تا چه رسد به امور معنوی و اخروی.

 

كمال در پرتو تربيت روح و روان

موجوداتی كه از آنها آثار مختلف بروز می كند نبات و حيوان و انسان است، آثار نبات نمو و برومندی و توليد مثل و شاخ و برگ و ميوه و گل های رنگارنگ و عطرهای گوناگون و اقسام خواص شيميايی و غيره است.

در حيوان علاوه بر نمو و توليدمثل، حس و حركت و ميل و نفرت و اراده وجود دارد، در انسان اضافه بر ماتب نبات و حيوان استدلال و استنباط و اختراع می بينيم كه به تعبير جامع تفكر ناميده می شود، و ناشی از قوه عاقله ای كه خود او شأنی از شؤون حقيقت انسانی و روح و نفس اوست می باشد.

با چراغ علم و استدالال نمی توان به حقيقت نفس رسيد، فقط از راه تفكر در آثار است كه می توان به عظمت و جامعيت اين وديعه الهی پی برد.

به همين خاطر انسان صحنه دو قسم آثار و اعمال است: يكی محسوس و مشهود، مانند اعمال دوران خون و ترشح صفراء از كبد، و عمليات جهاز هاضمه و غير آن. دوم غير محسوس و نامشهود، مانند تفكر، خوشحالی تتابع افكار و نقش بندی های خيال كه فقط به وسيله آثار و وجدان قابل درك می باشد و به حكم اينكه اختلاف اثر دليل بر اختلاف مؤثر است بايد اينگونه اعمال را به دو مبدأ و منشأ نسبت داد آثار اول را به جسم و دوم را به روح و بايد تحت دو عنوان اين دو آثار را خواند آثار جسمانی و آثار روحانی.

در اعمال جسمانی انسان ها با تفاوت صورت و قيافه با حيوانات برابر ولی تمايز او و ساير موجودات به وسيله اعمال روحی است و همين منشأ دوم است كه شخصيت انسان را تشكيل می دهد و آدمی را به سوی كمال حقيقی رهنمون می گردد.

انسان هر قدر از امور محسوسه و مادی غير مناسب با خود دور، و پا بر شهوات حاد و هوی و هوس بگذارد با صفاتر، و بر درك حقايق عاليه علوم و وصول به سعادت و به آرامش خاطر توانا می شود، و هر اندازه به طرف امور مادی و حيوانی تمايل پيدا كند به عالم حيوانيت نزديك تر و بلكه چوب اسباب كارش آماده تر است پست تر از حيوان خواهد شد. انسان مانند آن حيوان كور- دلی نيست كه در اعماق دريا مشغول ساختن جزيره مرجانی می شود، در حالی كه خودش نمی داند چكار می كند، يعنی نمی فهمد كه به زودی روی اين جزيره انسان هايی اشرف تر از خودش زيست خواهند نمود، مبارزه در راه زندگی در انسان به خاطر قوه تفكر و عالم عالی روح بايد از حدود ماديات قدم بر دايره روحيات نهد، انسان بايد شرف خود را دريابد و برای رهايی خويشتن كوشش و مبارزه آغاز نمايد و در اين مبارزه نبايد وجدان و اعمال روحی را فراموش كند.

همواره بايد از عميق ترين انگيزه ها پيروی نمايد، جرقه نورانی به قرب حق رسيدن در ظروف وجدانی و روحی نهفته است، آينده انسان وابسته به تكامل و شخصيت روحی اوست و انسان هنگامی دارای ضخصيت تكامل يافته خواهد بود كه در جهات مختلف به برطرف كردن نقص خود بپردازد شخصيت انسان عبارت از عاطفه، عقل، وجدان، بيداری فطرت، كمك به همنوع، ايجاد مساوات و برابری، حسن نيت، صلح و سلامتی وقار، بزرگی شرف و غيرت، عصمت و عفت، منزلت و كرامت، راستی و درستی، احسان و عدل است.

انسان فقط عبارت از سلول و اعصاب نيست كه دارای يك كمال باشد آن هم كمال جسمی، تكامل واقعی انسانی يعنی كمال يافتن شخصيت او، انسان دارای هويت و شخصيت واقعی محفوظی است كه در عين تمام تغييراتی كه عارض به جسم او می شود آن هويت پا برجاست و اين هويت در ناحيه روان و روح است

كه مبدأ آثار غير محسوس و ظرف تمام كمالات و حقايق می باشد، علمای علم بدن شناسی تبدّل كلی جسم را تا استخوان ها منتهی درجه هفت ماه تعيين كرده اند، ولی روح يعنی آن جهت مابه الامتياز انسان از اول تا به آخر يعنی هنگام مفارقت از بدن هويت خويش باقی و برقرار است.

آری، بدن از نسوج ها و سلول هايی تركيب يافته كه دائماً در حال مرگ و حياتند، ولی بديهی است كه شخصيت انسان باانساج و تركيب و تجزيه و تحليل شيميايی سر و كاری ندارد.

جسم و اعصاب و نيروی آن مانند ماشين های معمولی در نتيجه كار فرسوده شده و عادتاً تا چهل سالگی توانايی و نشاط دارند، ولی كمال روحی و عقلی از چهل سالگی شروع می شود و هر قدر اين نيروی معنوی بيشتر كار كند كامل تر می شود و به هر نسبت كه قوای مادی سستی گرفته و فرسوده شوند و شهوات و هوس ها كاسته گردند، ظهور و بروز نتايج عقل و روح بيشتر می گردد و در اين مسير هم خستگی مفهومی ندارد.

در ذات و سرشت انسان تنها نيروی شگرف روح است كه قيد و حدی نمی شناسد و زمان و مكان نمی داند و ابتدا و انتها را بلد نيست، و بالاخره فنا در ذاتش راه پيدا نمی كند، روان و روح تنها نيرويی است كه آنچه عقل حس و درك نمی كند می تواند دريابد و بدان بپيوندد.

آری، او تنها چيزی است كه می تواند به جاودانگی و ابديت پيوسته و بدان راه پيدا كند و بالاخره چيزی است كه می تواند به خدا نزديك شود، و اين است منتهای كمال روح كه وسيله آن تربيت صحيح است و آن تربيت هم جز در مكتب الهی يافت نمی شود.

شخصيت معنوی انسان

خداوند در قرآن مجيد می فرمايد:

آيا هنوز هنگام آن فرا نرسيده كه مؤمنان در برابر خدا و آنچه از جانب حق نازل گرديده دل به فروتنی وادارند؟ و مانند اهل كتاب نباشند كه با گذشت زمان قلب هايی سخت پيدا كردند و بيشترشان فاسق شدند، بدانيد خدا زمين را پس از مردن آن دوباره زنده می كند، ما آيات خود را بيان كرديم شايد شما انديشه كنيد.(1)

در اين آيه فراهم آمدن شخصيت واقعی را در پرتو فروتنی در برابر اصول تربيتی حق می بينيم، و جمود و سنگدلی در برابر آيات حق را پستی و زبونی می يابيم.

هر چيزی در عالم وجود برای خود شخصيتی دارد، شخصيت ملاك تحقق وجودی و باز شناختن چيزی از غير اوست، اگر به ما بگويند چيزی را بدون در نظر گرفتن شخصيتش بازگو كن چيز مشت پر كنی نيست تا مشخص نباشد مورد نظر قرار نمی گيرد و شرايط مربوط به او به آن تعلق نمی گيرد.

وجود بر دو گونه است:

1 - وجود حسی كه بايد دارای شخصيت حسی باشد.

2 - وجود معنوی كه شخصيت معنوی دار شیء هنگامی از وجود كامل برخوردار است كه صاحب هر دو شخصيت باشد هم حسی و هم معنوی، زيرا در اين صورت در ظاهر و در معنی كمال يافته يا كمال می يابد.

افراد بشر داری دو بعد از شخصيت هستند: محسوس و معنوی، اما وجود حسی آنان شخصيت اضافی محسوس آنان است كه عبارت است از سيما و صورت، حركت و سكون، خوردن و آشاميدن، رفتن، و برپا ايستادن.

و امّا شخصيت معنوی آنان مربوط به داشتن نيرو و ضعف عقل و كودنی و ثبات و دو دلی و خلاصه بهره و زيان است، هر گاه افراد را از روحی كه منشأ آثار

ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) الحديد: 16 - 17.

وجوديشان هست جدا سازيم و مرز هستی شان را فقط در حدود شخصيت محسوس قرار دهيم از وجود معنوی عاری می گردند، آن وقت جز حيوان دوپايی بيش نيستند در اين هنگام خود سايه ديگران می شوند كه حركتشان به حركت آنان و فكرشان به طرز فكر آنان و رفتارشان تابع رفتار ايشان خواهد بود، و به اين منوال موقعيت انسانی و شخصيت روحی خو را در اين جهان از دست می دهند چه آثار انسانی و روحی ديگر از وجودشان ساطع نيست، به عبارت ديگر چرخ گرداننده كارخانه شهوات و هوس های ديگرانند، جامعه نيز مانند فرد دارای دو شخصيت محسوس و معنوی است، با هر كدام نوعی از وجود خود را ثابت می كند، شخصيت محسوس ملت وجود وی در منطقه خاصی از زمين است كه روی آن و زير آسمانش به جنب و جوش پرداخته از فرآورده های زمين و نعمت های آسمانی استفاده می كند.

اما شخصيت معنويش تابع مقدار دركی است كه در صحنه عام زندگی پيدا كرده و نيز آن مقدار نفع و ضرری كه از طرز سلوك خود كسب می كنمد و راه های خير و شر را در پيش پای خود هموار می نمايد.

اين را بايد دانست كه هر كدام از جسم و جان و روان و تن و فرد يا اجتماع وسيله بقاء می خواهد، درست است كه هر يك در ديگری تأثير دارد لكن در عين حال دو وجود كاملا متمايز هستند تن دارای شخصيت و روح دارای شخصيت ديگر همانطور فرد و جامعه.

وسيله بقاء شخصيت محسوس فرآورده های زمين و آسمان و شخصيت روح وحی و قوانين آسمانی است هم در ناحيه فرد و هم در عرصه اجتماع.

اگر انگيزه شخصيت معنوی ملتی معدوم يا ضعيف گردد و همگی به حدود شخصيت محسوس خود اكتفاء كنند، قطعاً از داشتن برنامه های معنوی محروم يا

كم بهره خواهند شد، در چنين وضعی ملت خوار می شود اگر چه در خانه خود به سر برد و به تنگدستی می نشيند اگر چه برايش از آسمان مائده نازل گردد، و بی مقدار خواهد شد گرچه دارای نفرات زياد باشد. پيامبر بزرگ اسلام (صلی الله عليه وآله وسلم)می فرمود: ملت فاقد معنويت، گويا خار و خاشاكی هستند كه همراه با كف يا سيل می روند، در اين هنگام است كه ملت مقتدر چون گرسنگانی كه بر سر كاسه غذا بنشينند اطرافش را احاطه كرده مرعوب و محكومش می كنند.

البته هر چه به خلاف كاری ها و تباهی ها اضافه شود، و معصيت و گناه شدت بگيرد شخصيت معنوی به افول نزديك تر می شود.

ممنوعيت شرك، ريا، دروغ، تهمت، شرابخواری، قماربازی و... از طرف حق به خاطر زنده ماندن شخصيت معنوی انسان است و اين برنامه های ممنوع تا روز برپا بودن نظام عالم به مصلحت بشر ممنوع است گرچه با ذائقه ترقی خواهان و متجددين ناسازگار نباشد.

پرورش روان بهترين عامل جلوگيری از فساد

ممنوعيت معاصی و برنامه های ضد اخلاقی از طرف خداوند برای اين است كه سايه برنامه های شوم و خلاف انسانيت كه شخصيت عالی بشری را دستخوش تنزل و ناپاكی می كند، و او را از روش اصلی زندگی منحرف می سازد از صحنه حيات برطرف شود.

انسان باتربيت، وجودی كه شرف روحی او در سايه برنامه ای الهی پابرجاست به خود اجازه ورود به ميدان مراحل ممنوع نمی دهد، اما محروم از تربيت نسبت به آنچه برايش ضرر دارد گوش شنوا ندارد.

مدت ها قبل در كشور فرانسه، كشوری كه پرچمدار انقلاب است و سرزمين اعلام حقوق بشر، آن بشری كه بدست همين فرانسه برای آزاد كردن كشورش

الجزاير يك ميليون كشته داد.

خلاصه كشوری كه با همه علم و دانشش به خاطر آزادی های غير منطقی مهد فسوق و فجور و منكرات است، زنی از نمايندگان پارلمان به پا خاست، و با اصرار و تأكيد تمام خواهان تحريم و منع مسكرات شد ولی به خواسته او حتی كوچكترين توجهی نشد، با اين كه نمايندگان می دانستند مسكرات مبدأ بسياری از فجايع و گناهان است.

آنان از اين نكته غافلند كه عادت انسان به معاصی و فساد به وسيله وضع قانون و دخالت حكومت از بين نخواهد رفت، زيرا اين عادت ها از عوارض بيماری های اساسی اجتماع است، و جای ترديد نيست كه تا ريشه مرض قلع و قمع نشود مبارزه با آثار و عوارض مرض كاملا بيهوده و بر خلاف عقل و منطق است، و روی همين حساب مبارزه با شرب خمر كه يكی از گناهان است در اجتماع و محيطی كه به زندگی تجملی و كامرانی و عياشی خو گرفت بی حاصل است.

آری ، مبارزه با گناه در جامعه ای كه روان را از ياد برده و تنها به برنامه های محسوس خو كرده بی فايده و براثر است ، مبدأ تمام انقلابات و حركت ها روح است ، و بدون توجه به مسأله نفس و روان جامعه به سوی فضايل و حقايق عالی انسانی سير نخواهد كرد . شرب خمر اجتناب ناپذير در جوامع مترقی ، معلول دلباختگی نسبت به لذت ها و كامرانی های جسمی است كه كام و لذت را حتی در انواع سموم جستجو می كند و مال و جان خود را برای رسيدن به آن قربان می سازد ، و بدهی است كه وقتی كار لذت ها و كامجويی به اين مرحله پيوست به وسيله تبليغات و نشر مجلات و القاء خطبه ها و تعين مجازات های شديد نمی توان با آن مبارزه كرد .

ترك اين عادت و ساير گناهان در درجه اول محتاج به ايجاد يك نوع تحول

عميق روحی است و در غير اين صورت هر گاه از اين عادت به زور جلوگيری شود برنامه های خطرناكتری جان آن را خواهد گرفت .

اينكه گفتيم جز با توسل به عظمت روح و انقلاب در جان نمی تواند عادت به معاصی را دور كرد بهترين شاهد آن تاريخ مبارزه حكومت آمريكار با استعمال مسكرات است كه هيچگونه نتيجه مثبتی دربر نداشت زيرا در آن مبارزه به نقلاب روحی توجهی نشده بود ، بلكه دولت آمريكا می خواست از طريق توسل به زور و جهات ظاهر اين منكر را از جامعه دور كند ولی با شكست روبرو شد .

حكومت آمريكا برای مبارزه با اين عادت زشت و زيانبار به كليه وسائل و اسلحه از قبيل مجازات های سخت و پخش مجلات و جرائد و سخنرانی ها و فيلم های سينما متوسل شد ، و برای تبليغات بر ضد مسكرات مبلغی افزون از شصت ميليون دلار مصرف كرد و بالغ بر ده ميليون صفحه كتاب و مجله و نشريه بدين منظور منتشر ساخت ، و در ظرف 14 سال مبارزه در حدود دويست و پنجاه ميليون ليره برای تنفيذ و اجراء قانون منع مسكرات خرج كرد و سيصد نفر را در اين جريان به دار و اعدام سپرد ، و پانصد و سی و دو هزار و سيصد و سی و پنج نفر را به زندان انداخت ، و در حدود شانزده ميليون ليره بابت جريمه مسكرات گرفت ، و برابر چهارصد و چهار ميليون ليره املاك مصادره كرد ، اما كليه اين مبارزات جز عشق و شيفتگی نسبت به مسكرات سود و حاصلی نداد ، تا آنجا كه سرانجام در سال 1933 به ناچار آن قانون را نقض كرد ، و انواع مسكرات را به كلی آزاد ساخت ، و پس از آن همه تجربه تلخ دريافت كه علاج اين بيماری و مشابهتش با توسل به قانون آن هم ساخته بشر و همچنين اعمال زور ميسر نيست ، و اجتماعی كه اختلاف طبقاتی شديد بر آن حكومت می كند ناچار گرفتار انواع مفاسد خواهد بود .

آنجا كه يك طبقه در عيش و كامرانی مفرط ، و طبقه ديگرش هم در

محروميت و ناكامی شديد به سر برند توقعی جز اين نيست .

زيرا طبقه اول در اثر خوشگذرانی و كامرانی بی حد و حساب احساساتشان خاموش و محتاج به تحريك است پس پناه به مسكر می برد ، و طبقه دوم برای تسكين آلام و ناكامی ها محتاج به بيخودی و فرار از تلخ كامی زندگی هستند و هيچ كدام از اين ملت خود را از مسكرات بی نياز نمی دانند وجود اين معاصی و خلافكاری های مشابه آن دليل بر وجود بيماری های اجتماعی است ، و علاجش مستلزم كوشش درمبارزه با علل و موجبات شيوع آن است چنانچه اسلام به هنگام تحريم شرب خمر و ساير گناهان اين موضوع را از حساب دور نداشت و نخستين بار در قلع اين ماده فساد و ريشه كن كردن موجبات و علل آن منتهای كوشش را بكار برد .

قبل از تحريم شروع به تزكيه روح مردم كرد ، آنگاه كه اخلاق انسانی و فضايل معنوی را در روح آنان مستقر نمود برنامه ممنوع بودن معاصی را به ميان آورد ، مردم آن روزگار هم پس از قوت گرفتن روح و نيروی اراده سخنان حق را از جان و دل شنيدند و در مدت كمی از معاصی و آنچه با شؤون انسانيت منافات داشت دست برداشتند .

اولين شرط معالجه بيماری های خطرناك اجتماعی تنظيم امور اقتصادی و فكری و جسمی است ، و برای رفع نگرانی ها چاره ای جز اين نيست و همين برنامه هدف پيامران را تشكيل می داد توجه نمودن به شخصيت مادی تنها زيانی غير قابل جبران دارد ، از اين جهت بايد در احيای شخصيت معنوی مردم كوشيد تا ملتی زنده و جاويد پديد آيد .

اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه در اندرون شخصيتی كه ملت ها برای تحقق بخشيدن به وجود معنويشان برای خويشتن كسب می كنند شخصيتی ديگر هست كه چگونگی آن از عقل بشری استنباط گرديده ، اين شخصيت كه بر

اساس ماديات می چرخد ، زاييده الهام و درك خود بشر است ، و از جهت مبدأ و هدف به صورت های مختلفی درمی آيد ، اين شخصيت با مسائل روحی و افكار عالی كه وحدت انسان ها را بر اساس حفظ حقوق متقابل قرار می دهد هرگز كاری ندارد ، توجه يك جانبه انسان به اين شخصيت كه زاييده عقل يا محيط است برايش بی خطر نيست .

نبايد فراموش كرد كه راه ملت ها در لوای شخصيت مادی تنها از هم جدا می شود ، و هر يك بر اساس ويژه خود دست به بنيانگذاری موجوديت خويش می زند ، در اين جا رقابت و كينه توزی ها سر برآورده ، طمع ، استعمارگری ، استثمار ، آشوبگری ، جنگ های كوبنده و ساختن انواع وسائل جنگ و تخريب زاييده همين فكر است ، و جهان در حالی كه اصول نيكی را يكی پس از ديگری از دست داده روح صلح و امنيت را قالب نهی می كند و بر لب پرتگاه مخوف گناه به جانب سقوط می رود تا كی سرنگون گردد ؟

داستان اتم و متعلقات آن ، زورگويی و اختناق در كشورهای ضعيف بازگو كننده قسمتی از اين برنامه های شوم و اسف انگيز است ، ملت های قلدر بر اثر تحكيم شخصيت هايی كه همگام با شهوت بشری رشد كرده اند و حالا می خواهند همه جا مردم را به نفع خويشتن تسخير كنند دنيا را به ماتم فرو برده اند .

جهان از حريم نيكی دور شده ، و راه ورود به انواع پليدی ها را همچنان ادامه می دهد ، اين وضع اسف بار تا هنگامی است كه ملت ها بر دو دسته اند :

يكی فاقد شخصيت روحی و معنوی ، ذليل و ناتوان و فقير ، ديگری صاحب شخصيت بافتگی و قلابی كه سرگرم سرقت شرف و اراده ملت های سست ـ حالات گوناگون روح   

عنصر است .

جهان هرگز از طغيان نيروهای سركش تهی نمی شود ، مگر آن كه ملل زورگو

كه به شخصيت بشری طغيان گر خويش می بالند خواهان شخصيت معنوی شوند ، يعنی به راهی بروند كه خداوند دانا به اقتضای سرشت انسانی برای آنان قرار داده و توسط امين وحی به رسولانش ابلاغ كرده است .

آری ، در سايه شخصيت معنوی است كه ملت ها در يك رشته يعنی توحيد با يكديگر مرتبط شده و در جنب آن از جميع خطرات مصون خواهند ماند .

 

حالات گوناگون روح

بيشتر صاحبان بصيرت و مراقبت در نتيجه كنجكاوی حالات درونی و تحولات ناگهانی نفس خود ديده اند كه قوه های گوناگون و منفی در درون ايشان به نوبت تسلط و حكمرانی می كنند ، چنانچه گاهی ديو غضب و زمانی هيولای شهوت ، و وقتی عفريت حسد و مدتی هم اهريمن حرص و آز و نخوت زمان اختيار عقل و دل ايشان را در دست گرفته و آنان را به هر برزن و برزخی می كشند و می برند ، اما صاحبان قلب آگاه و ژرف بين بدين نكته هم پی برده اند كه در عين حال هر شخصی هر قدر هم غرق و گرفتار چنگال هوس ها و شهوات حيوانی و مغلوب و اسير طبيعت پست و ذمائم نفسانی باشد باز دارای يك روح عالی ملكوتی كه در پس پرده حيوانی نهان و نگران است می باشد به اين سبب هر فرد انسان باز در دقيقه های مخصوص عمر خويش ، در دل خود تجلی يك حس شريف عالی و لطيف خدايی را احساس نموده كه ولو جند ثانيه باشد مانند آفتاب از زير ابرهای تاريك نفس شيطانی جلوه نمايی كرده است ، مراتب حيوانی در انسان بيشتر با جسم مادی و شخصيت ظاهری او ارتباط و پيوستگی دارد و هميشه می كوشد كه حقيقت روحی را به طرف خود بكشد ، ونيروهای او را در راه احتياج و آرزوهای خود بكار برد ، و از طرف ديگر روح انسان با عالم ملكوت و حقيقت علاقه و ارتباط دارد و همواره می كوشد بلكه مكلف است كه

طبايع و نيروهای نفس حيوانی را از رسيدن به مقصد خود ساخته ، پيرو اوامر خود نمايد ، يعنی او را پاك كند و با خود هم جنس و هم طراز ساخته به عالم ملكوت پروازش بدهد و با روح علوی همنشينش گرداند ، زيرا كه مقصد اصلی از فرود آمدن او بدين جهان مادی و تن خاكی يا زندان جسمی اين است كه با كمك مقررات عالی آسمانی به دنيای بندگی و فضيلت پرواز كند .

به عزم مرحله عشق پيش نه قدمی كه سودها بری از اين سفر توانی

بيا كه چاره ذوق حضور ونظم امور به فيض بخشی اهل نظر توانی كرد

گل مراد تو آنگه نقاب بگشايد كه خدمتش چو نسيم سح توانی كرد

تو كز سرای طبيعت نمی روی بيرون كجا بكوی حقيقت گذر توانی كرد

جمال يار ندارد نقاب و پرده ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی كرد

دلا ز نور رياضت گر آگهی يابی چو شمع خنده زنان ترك سر توانی كرد

ولی تو تا لب معشوق و جام خواهی طمع مدار كه كار ديگر توانی كرد

گر اين نصيحت شاهانه بشنوی حافظ به شاهراه طريقت گذر توانی كرد

انسان وقتی از هر قيدی آزاد شود بالطبع با كمك هوای نفس آماده هر كاری خواهد شد ، و چون در راه خود مانعی نمی بيند آنچه اين نفس به او تلقين كند انجام می دهد ، از اينجاست كه هرج و مرج و ويرانی و فساد در جهان شيوع پيدا خواهد كرد .

نفس مادی مركبی است سركش و تندرو كه چون به حال خود بماند و به ميل خود راكب را حركت دهد ، بالاخره او را به سقوط خواهد كشيد ، و اگر انسان بخواهد از شر او در امان باشد بايد بر او قيد نهد و آن قيدی كه بتواند از سركشی او مانع شود فقط دين است دين واقعی برای تصفيه روح و آماده كردن انسان برای انجام تمام نيكی ها و دور شدن از بدی ها بهترين و مؤثرترين مرحله است ، و هيچ برنامه ای برای تزكيه روح و برقرار كردن عدالت در حالات گوناگونش به

اندازه دين تأثير ندارد ، و علت تأثير تعليمات دين در نفس اين است كه مبدأش حق و قوه بی نهايت حاكم بر عالم است ، و می دانيد كه آيين يهود و نصرانيت از تعليمات و احكام خالی است ، تنها اسلام است كه برای تمام زوايای زندگی دارای مقررات ديشه دار و مثبت است . و با روی آوردن به آن و تسليم شدن در برابر مقرراتش فساد از جهان ريشه كن می شود .

 

نقش مربی كامل در حيات انسان

از مطالعه فصول قبل به اين نكته رسيديد كه انسان علاوه بر جنبه ظاهر دارای دنيايی است باطنی ، و ريشه تمام برنامه های مثبت و منفی را بايد در اين قسمت از وجودش جستجو كرد .

تربيت صحيح و يا غلط بالاترين و مؤثرترين نقش را در حيات انسان به عدئه دارند ، چنانچه انسان سايه نشين تربيت صحيح شود روی زمين مبدل به بهشت خواهد گشت و در مقابل اگر انسان در معرض تربيت غلط واقع شود دنيا را پر از جور و ظلم خواهد كرد ، وضع امروز جهان روشن ترين دليل بر اين مطلب است كه بشريت گرفتار تربيت غلط شده و عجيب است كه از دورن همين برنامه غلط می خواهد به اصلاح حال و قال برخيزد انسان بدون بازگشت به حوزه هدايت الهی چهره صلح و صفا را در جوانب مختلف حيات نخواهد ديد ، انسان بدون دست زدن به دامن مربيان واقعی روی سلامت نمی بيند .

آری ، تربيت صحيح است كه آدمی را بيدار كرده و او را به سوی عالی ترين مقصد رهنمون می شود .

تربيت واقعی بيش از آنچه جنبه علمی دارد دارای جنبه علمی است و اين هم بسته به مربی حقيقی است ، مربی بايد با يك سلسله كارهايی كه بيشتر جنبه روانی دارد در روح افرادی كه تحت تربيت او هستند نفوذ كند ، و در اعمال دل و

جان آنها دست بيندازد و به تعديل و پرروش غرايز بپردازد .

مربی كامل آن كسی است كه علاوه بر آشنايی كامل به خوبی ها و بدی ها و اطلاع دقيق از اسرار رموز وجود انسان شخصاً يك فرد كامل از نظر اخلاق و عمل باشد ، زيرا انتظار تربيت از ذات نايافته تربيت انتظار بی جايی است .

آنقدر كه صفات و اخلاق مربی در تكميل و تربيت افراد زيردست مؤثر است هيچ چيز حتی علم و دانش او مؤثر نيست .

ممكن است بی خبران بگويند : دنيا فعلا دنيای مادی است پرداختن به امور معنوی برنامه ای است بيهوده و بايد همرنگ جماعت شد ، در جواب آنان بايد گفت :

اولا : با اقرار اربابان خودتان جهان فعلی جهان پر از فساد و آشوب و اضطراب است و طبع هيچ انسانی به اين زندگی راضی نيست پس سخن شما كاملا بيهوده است .

و ثانياً : اصل همرنگ شدن يكی از اصول مسلم روانی است ، و مطابق اين اصل انسان كششی در وجود خود به سوی هماهنگی و همرنگی با دگران حس می كند و در اثر آن به طرف اعمال و صفات آن كسانی جذب می شود ، چرا با مطالعه در احوال بهترين مربيان اخلاق و انسانيت آدمی به همرنگی درنيايد ؟

اين احساس و انجذاب البته در برابر افرادی كه انسان به آنها ايمان دارد يا ايمان پيدا می كند خيلی نيرومند و قوی تر است ، و بدين ترتيب مسلم می شود كه مربی كامل علاوه بر اين بايد يك فرد جامعی باشد و مورد اطمينان و علاقه تا اخلاق چراغ راه زندگی   

مردمی كه می خواهند در سايه تربيت او پرورش يابند روی اصل همرنگ شدن تحت تأثير او قرار گيرند ، و اين كمال در شخص ممكن نيست مگر اينكه از ناحيه يك مبدأ مطمئن و غير قابل ترديدی جامع بودن آن مربی در تمام زوايای زندگی تضمين شده باشد .

آيا چنين كسی جز پيامبر معصوم و امام پاك می تواند باشد ؟ پيامبر و امامی كه از طرف آفريدگار جهان به عنوان مربی و راهنما تعيين شده و علاوه بر علمِ سرشار از هر گونه گناه و انحرافی مصون است .

آری ، رسيدن به منزل مقصود ، و راه يافتن به حريم كمال و پاكی روح بدون بعثت انبياء و امامت ائمه ممكن نبود ، و خداوند بزرگ كه از خلقت ما انسان ها هدفی مقدس داشته ، چنين مربيانی برای ما قرار داده تا در سايه تربيت آنان روح انسانی صفا گيرد و از هر گونه آلودگی پاك گردد ، و انسان اگر بخواهد از اصل همرنگ شدن استفاده كند چه بهتر كه همرنگ انبياء شود ، و در مكتب آنان طريق رشد و هدايت را بپيمايد .

اخلاق چراغ راه زندگی

دانستيد كه تنها راه نجات از آلودگی ها تزكيه و تصفيه روح است و منكران اين مسئله كه گروهی عقده ای و شهوت رانند برای اثبات انكار خود هيچ دليلی در دست ندارند .

تعليمات انبياء الهی و برنامه هايشان را سه بخش تشكيل می دهد :

1 ـ قواعد اعتقادی .

2 ـ اصول اخلاقی .

3 ـ مسائل عملی .

آنچه مايه تصفيه باطن و پاكی جان است مقررات اخلاقی است ، و از اينجا بدست می آيد كه مسائل عالی اخلاقی چه نقش مهمی را در تهذيب حيات بشر از آلودگی ها به عهده دارد .

اخلاق علم و فنی است كه به انسان چگونه زيستن را می آموزد و باقی علوم دارای اين مزيت نستند ، زيرا ممكن است فردی چگونه علاج كردن امراض ، يا كيفيت تدبير تركيبات شيميايی ، يا طرح نقشه ها و به پايان آوردن ساختمان های

عالی و غير اين معلومات را بداند ، امااز جهت اينكه در معاملات وآداب و رعايت سكنات و حركات خويش ،وكيفيت رفتار باافراد جامعه چگونه باشد در تاريكی جهل به سر برد ، از اين رو به جای سود از آنچه می داند زبان حقيقی و مادی نصيبش شود ،ودر عوض محبوبيت نزد خداو خلق مبغوض ومنفور گردد ، ولی اشخاصی هستندكه هيچكدام از اين مزايای تخصصی و فنی و علمی را ندارند ، اما خوش و مرفّه زندگی می كنند وحياتی دارند قرين سعادتونيكبختی .

امام علی ابن الحسين(عليه السلام) در يكی از دعاهای خود از خدای بزرگ فروغی را كه در پرتو آن در ميان خلق به درستی زندگی كند ، مسئلت می نمايد ، و اين نور و چراغ جز اخلاق حسنه و پاك چيزی نيست .

همه كس به اعمال بشری عنوان نيك و بد ، و صواب و خطا ، و حق و باطل ، و ثواب و گناه می دهد ، اين حكم و حكومت بر تمام اعمال بزرگ و كوچك ، و بر افكار و انديشه و نيّات گوناگون در هر عرف و هر زمان جاری بوده و هست ، و در طبقات مختلف مردم متداول و معمول است ، حتی اطفال هم در بازی های خود حركات و اعمالی را بر نيكی و بدی متصف می نمايند .

اين حكم و تشخيص از زبان قانونگذار و سياستمدار ، و طبقات كارگر و كارفرماهای اجتماع و زارع و مالك شنيده می شود ، بنابراين آنچه در انی مسئله مهم است شناخت معنای نيك و بد و خير و شر می باشد ، و بايد ميزانی در دست در حريم قرآن   

داشت كه اعمال و افعال را با آن از حيث حسن و قبح و خير و شر و درجات مختلف سنجيده و معلوم كرد كه فلان عمل ارادی خير است يا شر ،يا در چه درجه ای از نيكی و بدی است ؟

علم اخلاق علمی است كه به ما معنی خوب و بد و خير و شر را تعليم و نشان می دهد كه رفتار انسان نسبت به خود و ديگران بايد چگونه باشد ، و هدف نهايی چيست ؟ و راه رسيدن به آن را نيز روشن می كند .

همانطوری كه طب خادم صحت جسم است ، اخلاق خادم صحت روح است ، به همانگونه كه علم منطق راه استدلال را بر عقل باز و صاف می كند اخلاق نسبت به اراده و اعمال همان تأثير را دارد ، انتفاع بيمار جسمی از طب به اندازه دستور پزشك است و عقل گمراه از فن منطق به قدر بكار بستن قواعد آن بهرمند می شود ، چنين است حال بيماری كه مرض روحی دارد در پيروی از اصول اخلاقی كه آن را طب النفوس می خوانند .

خلاصه : سعادت بشر وقتی تأمين می شود كه مغز و قلب بشر با هم پرورش يابند ، تمدن اروپايی اين عيب را دارد كه مغز را بيش از اندازه تقويت كرده و ترقی علوم و صنايع نتيجه اين تقويت است ، ولی قلب و روح را متروك گذاشته از اين جهت عشق به فضايل كه ثمره تقويت روح است ضعيف يا نابود شده و جميع بدبختی ها در اين دوره ناشی از عدم توجه به امور معنوی است .

 

در حريم قرآن

تمدن عصر فعلی از جهات علمی و صنعتی و آثار مغزی تقريباً نقصی ندارد ، فقط فاقد وجدان اخلاقی و عرفان دينی است كه همين نقص برای نابودی آن تمدن بدست خود بشر كافی است  .

اين تمدن فاقد اخلاق و نور دينا را با همه نعمت ها و لذايذش به جهنمی سوزان تبديل كرده و امروز برای رهايی از اين بدبختی جز توسل به وحی و پيروی از انبياء و تقويت ايمان چاره ای نيست .

تنها روشی منشأ حركت گشته ، تحولی در تاريخ ايجاد می كند كه عملا به روی زمين و زندگی اجتماعی اعمال گردد .

تاريخ اين معنی را نشان می دهد كه هميشه منشأ حركت و تحولات عميق تاريخ انبياء بوده و بالخصوص چهره تابناك رهبر بزرگ اسلام اين مسأله را بهتر

و نمايان تر بازگو می كند .

خداوند پيامبر اسلام(صلی الله عليه وآله وسلم) را بهترين سرمشق برای مردم جهان قرار داده ، و صورت كاملی از برنامه های عالی اسلام را در وجود آن حضرت گذاشت كه در مسير تاريخ چهره ای جاودان و زنده است ، و می دانيد كه نقشه جامع و كامل تربيتی اسلام قرآن است ، و در حقيقت نبی اكرم جلوه عملی و اخلاقی كتاب خداست و هر كسی در حد تواناييش آراسته به دستورات آن شود ، پس نمونه ایاز انسان كامل و واقعی است .

از شخصی خلق و خوی پيغمبر را پرسيدند ، گفت : خلقش قرآن بود جوابی دقيق ، عجيب و مختصر كامل و جامع ، خلقش قرآن بود ، زبانی زنده و گويا برای روح قرآن ، برای اين كه نقش قرآن در جامعه نشان داده شود .

احكام و اوامر اين كتاب منحصر در وظايف دينی تنها نيست ، در تمام جهان قرآن را به عنوان يك كتاب فقهی نظر نمی كنند ، بلكه می دانند و می بينند كه قرآن قانون اساسی است شامل رويه قضايی و نظامات مدنی و جزايی ، حاوی قوانينی كه تمام عمليات و اخلاقيات و امور اقتصادی بشر را اداره می كند و همه اين امور كه به موجب احكام ثابت و لايتغيری انجام می شود ناشی از اراده خداست .

به عبارت ديگر،قرآن مجيد دستور عمومی وقانون زندگی،و دارای قوانين دينی،اخلاقی،دينی،اجتماعی،مدنی،تجاری،سياسی،قضايی،جزايی،وجنايی است .

همين مجموعه قوانين ، از تكاليف زندگی روزانه تا تشريفات دينی از تزكيه نفس ، تا حفظ بدن و بهداشت ، از حقوق عمومی تا فردی ، و از اخلاقيات تا جنايات ، و از اعمال اين دنيا و مكافاتش تا عذاب و جزای جهان آينده همه را دربر دارد .

كومت می گويد : قرآن با انجيل فرق دارد ، زيرا انجيل دارای مكتب فقاهتی نيست، بلكه بطور كلی محتويات آن مركّب است از قصص و روايات و بيانات و

تحريص و ترغيب بشر در نشر عواطف و احساسات عالی و فداكاری و دارای اخلاقيات صحيح است ولی هيچ نوع عامل و رابطه منطقی جالب و جاذبی كه اين معانی را با يكديگر ربط دهد در انجيل وجود ندارد از اين گذشته قرآن مانند انجيل نيست كه فقط به عنوان ميران و شاخصی درباره عقايد دينی و عبادت و عمل باشد، بلكه دارای مكتب و روش سياسی نيز هست و هر قانونی را برای اداره امور كشور به وجه احسن می توان در تمام ازمنه از اين منبع گرفت، و خلاصه كليه مسائل حياتی و مالی با توجه به اين سرمايه عظيم حل و تصفيه می شود .(1)

اين اثر آسمانی دارای دستورات و قوانينی است مافوق تمام دستورات و دارای قصصی است در كمال صحت و تعليماتی كه در هر زمان جوابگوی نيازمندی های بشر در تمام زوايای حيات . انبيا در سايه كتب آسمانی خود و نبی اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم) در حريم قرآن و مصلحين و انسان دوستان كه پرورده مكتب الهی بودند ، شمع آسا خويشتن را سوختند تا بر پيچ و خم های راه زندگی انسان فروغ فروزان باشند ، تا تيرگی های غرور و تعصب و رذايل را بزدايند ، اين راه كه گام ها در آن برداشته شد مظاهر و آثاری را پيش راند كه از اوج دارترين سرمايه تمدن گران انسانی است .

اين ميراث مهم در دسترس انسان ها قرار گرفت تا خود را از آلودگی نجات بخشد و از منجلاب رذايل با اتكای به قدرت آن به در آيند .

پيشرو اين ميراث گرنبها قرآن مجيد است كه صفحات آموزنده آن سرچشمه از وحی گرفته و دستوراتش در تمام قسمت ها مطابق با فطرت بشر تنظيم شده است ، قرآن مجيد علاوه بر برنامه های دستوری و حكمی معرف شخصيت های

ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) از نظر ما نظريات آقای كومب درباره انجيل صحيح نيست ، زيرا آنچه را ايشان قائلند در انجيل يافت می شود نمی توان در انجيل ملاحظه كرد ، انجيل فعلی كتابی است كه در هيچ برنامه ای جوابگوی نيازمندی های انسان نيست .

ارزنده ای است كه بشريت می تواند از تمام زوايای حيات آنان درس زندگی واقعی بگيرد .

قرآن كريم معرف شخصيت بارز و مرد فوق العاده ای است كه قهرمان حكمت ، اخلاق و علم بوده .

آن مرد جاودانی و آسمانی ، آن پيكره دانش و تقوی ، آن صدرنشين مسند حكمت و اخلاق حضرت « لقمان حكيم » است كه در كشور قرآن چراغی فروزان و پندهايش گوهر غلطان است .

لقمان بزرگوار نشان دهنده اين معناست كه در انسان استعداد رسيدن به آخرين مرحله كمالات و حقايق وجود دارد .

لقمان بزرگ اشاره كننده به اين واقعيت است كه در انسان روح الهی دميده شده و اساس فضيلت و منبع گرفتن واقعيات حكيم بوجود آمده ، مشت محكمی است بر دهان ياوه گويانی همچون فرويد و داروين و دركايم و ماركس و انگس كه فقط شهوت و اقتصاد تشكيلات وجودی انسان را سازمان نمی دهد .

من در اين نوشته ناچيز با الهام از قرآن مجيد تا آنجا كه بتوانم در معرفی او و شرح قسمتی از حكمت ها و آثار وجودش پرداخته تا برای خوانندگان ارجمند ثابت شود كه شخصيت واقعی انسان در پرتو تربيت روان و آراسته شدن به صفات الهی است .

در اين نوشته سعی شده در شرح آثار وجودی لقمان و آراستگی او و حكمت هايش از قرآن و روايات معتبره و تاريخ مستند استفاده شود و خلاصه هدف اين كتاب اين است كه تا حدودی وظايف اخلاقی و اجتماعی انسان مسلمان را در پرتو شمع وجود لقمان كه خدايش در قرآن به عنوان مرد حكمت ، يعنی انسان آشنای به زندگی سالم ستوده ، بيان كند .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^