فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

لقمان حكيم

بخش هفتم

* حكمت * توحيد * معاد * نماز * امر به معروف و نهی از منكر * تكبر * دنيا * روزه * عفو و عذاب * علم ـ عمل ـ ايمان * حسن خلق * اندرزها

حكمت

حكماء در تعريف حكمت گفته اند :

حكمت علم به احوال اعيان موجودات است به قدر طاقت بشر ، البته موجوداتی كه وجودشان در قدرت و اختيار ماست كه علم به اين قبيل اعيان ما را به صلاح معاش و معاد برساند و اين نوع حكمت را عمليّه گويند و حكمت عمليه را نيز به سه قسمت تقسيم نموده اند :

تهذيب اخلاق ـ تدبير منزل ـ سياست مدن .

و نيز حكمت در لغت معنای وسيع و جامعی دارد كه بر هر سخن و نظريه محكم و پابرجايی كه مطابق با واقع است اطلاق می شود ، بنابر اين هرنظريه سودمندی كه ضامن صلاح فرد و اجتماع باشد از مصاديق حكمت است و هر عقيده ای در باب معرف و خداشناسی و صفات و ساير مسائل عقيده ای كه مطابق و عين حق و صواب باشد حكمت است ، و خلاصه تمام صفات پابرجا و اصولی كه مطابق با واقعيات آفرينش است حكمت است .

حكمت های لقمان از جمله مراتبی است كه بر حكمت مطلق تطبيق می شود و هر انسانی به اندازه وسعت تكليف خود می تواند از آن بهره مند شود ، اما چون حكمت عملی به عنوان اخلاق از نظر رتبه مورد اهميت است به ترجمه مختصر آن می پردازيم .

عمل اخلاق معاملاتی را كه مردم سزاوار است با يكديگر بنمايند بيان

و انسان ها را به راهی كه شايسته آنند راهنمايی می نمايد .

موضوع اين عمل رفتار انسان است ، آن رفتاری كه از روی اختيار باشد و معلوم است كه از ما سر می زند و مسبوق به عمل و اراده ماست منحصر در خير و شر است .

با تصور تعريف و موضوع اخلاق بر ما شايسته است كه اعمال خود را تهذيب و روح را از آلودگی ها پاك گردانيم .

برای روشن شدن راه بهره برداری از علم اخلاق و تبديل صفات رذيله به اخلاق حميده اين پرسش را پاسخ می گوييم كه آيا عمل اخلاق توانايی دارد صفات ناستوده انسان را به ستوده تبديل نمايد ؟

پاسخ اين پرسش منفی است ، زيرا عمل اخلاق نمی تواند مردم را به جبر وادار به كردارهای پسنديده كند ، بلكه اخلاق چون طبيبی است كه بيماری مريض را تشخيص می دهد و برای رفع آن دارو معين می كند بيمار در رفع مرض به وسيله داروی اخلاق آزاد است همانطوری كه پزشك زيان های استعمال مسكرات را بيان می كند علم اخلاق اعمال و كردار نيك و بد را شرح می دهد ولی تزكيه عمل مربوط به بيمار است اگر دستورات اخلاقی را به كار بندد نجات و گرنه در گمراهی باقی می ماند .

خلاصه : عمل اخلاق مسائل حياتی ما را تشكيل می دهد تا ما را مستعد نمايد برای مثل اعلای انسان واقعی .

ارسطو می فرمايد : دانستن فضيلت كافی نيست ، بلكه لازم است پس از دانستن فضيلت را به كوشش به دست آورد ، كتاب ها و خطبه ها بدون عمل ما را دارای فضيلت نخواهند نمود .

هر عمل ارادی كه از انسان سر می زند سلوك ناميده می شود مثل راستگويی و دروغ پردازی ، سخاوت و بخل برای سلوك و اعمال ارادی اساس های نفسانی

وجود دارد كه منشأ اعمال و سلوك ماست ، و جميع كردارهای ما از آن اساس های نفسانی صادر می شود ، مانند : غريزه و عادت .

ما متوجه اساس های نفسانی نمی شويم ولی آثار اساس ها را حس می كنيم ، علم اخلاق فقط از ظواهر اعمال بحث نمی كند بلكه در اساس و منشأ عمل توجه دارد همانطوری كه علمای طبيعی به نظر ظاهر جو قانع نمی شوند مگر علل و اسباب آنرا بشناسند همين قسم علماء اخلاق استطاعت دارند در اساس سلوك توجه نموده و اساس را اگر بد است معالجه و اگر خوب است تشجيع نمايند ، مثلا دروغ را با نهی تنها معالجه نمی كنند بلكه در علل و حالات نفسانی كه انسان را وادار به دروغ گفتن نموده توجه و منشأرا معالجه می نمايند .

سرآمد تمام حكمای الهی لقمان حكيم اين مطلب را منظور داشته ، از اين جهت در برنامه های حكمت توجه دقيق و عميق خود را برای تهذيب بشر ابتدا متوجه اين موضوع نموده كه بايد اساس توجه به خداوند را ابتدا در روح بشر محكم كرد كه بواسطه اين قدرت بتوان انسان را از هر آلودگی پاك و به طرف خوبی ها راهنمايی كرد ، و بعد از توجه به حق او را به سوی اخلاق خواند تا به راحتی دعوت به سوی خير را اجابت كند ، يعنی ابتدا بايد اساس فطرت را در وجود بشر بيدار كرده آن گاه برای سوق به خوبی از آن عامل مؤثر كه در ذات انسان پرتو افكن است استفاده كرد .

آن بزرگ مرد در ميان ارباب استعداد فرزندی برومند داشت كه همت خود را بيشتر مصروف تربيت او می كرد ، نظر به همين جهت بود كه لقمان اكثر نصايح و حكمت های خود را اگر چه جنبه عمومی داشت به عنوان آن فرزند لايق مخصوص نمود .

مسائل مربوط به تعليم و تربيت كودك يكی از امور مهم اجتماع بشری است ، عقلای عالم به خوبی دريافته اند كه زيربنای زندگی در دوران كودكی پی ريزی

می شود ، و سعادت و شقاوت ادوئار مختلف زندگی يعين دوران های جوانی و پيری در گرو تربيت دوران كودكی است .

با اينكه شخصيت انسان بستگی به عوامل گوناگونی دارد كه هر كدام از آنها تأثير مهم در سرنوشت انسان دارد ، و دوران كودكی يكی از آنهاست مع الوصف اين قسمت در نظر دانشمندان اهميت بسزايی دارد .

قلب و روان كودك بسان صفحه كاغذی است كه در دست نقاش چيره دست قرار گيرد ، هر نقشی كه روی آن ترسيم شود تا آخر عمر آن صفحه باقی است يا مانند ماده خامی از عناصر طبيعت است كه می توان آن را به هر شكل و قيافه ساخت .

روح و روان كودك در آغاز زندگی از جهات بسياری مانند همين ماده خامی است كه برای هر گونه فعاليت ها و صورت ها و برای همه رقم تربيت ها و پرورش ها آمادگی دارد ، و اگر اولياء كودك حسن ابتكار به خرج دادند و فطرت پاك و احساسات ارزنده او را با شيوه های پسنديده رهبری نمودند سرنوشت او را از اين طريق روشن كرده اند ، و اگر در اين راه سهل انگاری نمايند و با روش های غلط و پرورش های ناستوده فطرت او را آلوده سازند بايد بدانند كه مقدمات بدبختی كودك را فراهم ساخته اند .

مربيان كودك بايد متوجه باشند كه كودك يك انسان به تمام معنی واقعی است و چيزی از انسانيت كم ندارد ، چيزی كه هست در حال رشد و تكامل ، و در حال پيشرفت و پرورش است و مری بايد از ذخاير و سرمايه های معنوی و فطری او بتدريج بهره برداری كند .

اندرزهايی كه لقمان حكيم به فرزند خود گفته و قرآن مجيد به عنوان برنامه های تربيتی آنها را ذكر كرده همگی بر اساس ايجاد شخصيت در فرزند استوار است ، او مانند بيشتر پدران فعلی از تربيت انسانی اولاد غفلت نورزيده

و اهميت شايانی به آن می داده است .

اكنون بايد ديد چه مسئله ای را در آغاز زندگی مطرح می سازد و از كجا شروع می كند ، و چگونه اساس تربيت را پی ريزی می نمايد .

او برنامه تربيتی خود را با فطری ترين مسائل كه همان مسئله توحيد و يكتاپرستی و بت شكنی است آغاز می نمايد و هيچ مسئله ای ساده تر و روشن تر و مستعدتر از مسئله توحيد نيست كه هر فردی به اتكاء سرشت می تواند آن را بفهمد و درك آن نيازی به دلايل پيچيده عقلی ندارد .

توحيد

فرزند عزيزم ! برای خداوند شريكی قائل مشو ، زيرا مخلوقی ضعيف را با خالقی عظيم و بی نياز برابر كردن ظلمی عظيم است(1) .

اعتقاد به وجد سازنده و گرداننده دنيا شايد قديمی ترين و از اصيل ترين پذيرفته هر انسان و بديهی ترين عقيده ای باشد كه هرگز احتياج به بحث و اثبات نداشته است ، زيرا تجربی و فطری اسنان است كه هيچ جا و هيچ وقت مصنوعی بدون صانع و عملی بدون عمل نديده است .

بيابانی وحشی و حتی كودك دنيا نديده هر وقت صدايی می شنود يا حركتی می بيند طبعاً و بالبداهة به طرف منبع صدا و منشأ حركت متوجه می شود هرگاه ساده ترين كلبه گلی يا چرخ ريسندگی را نتوان قبول كرد كه بدون كارگر ساخته شده يا به گردش درآمده باشد ، كدام عقل سليم می تواند كره زمين را با كوه و دريا و درخت و جنگل ها و تمام عالم را بی نياز از سازنده بداند و بدن خويش را با چنين اعضاء مفصل و دستگاه های دقيق كه با نظم عجيب كار می كند معلول تصادف بشناسد .

ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) سوره ی لقمان : آيه ی 13 .

اساس زندگی عملی و مبانی علم و فكر بشری روی قبول علت برای هر معلول قرار دارد هرگز به خاطر شما خطور نخواهد كرد كه به بازار نرفته و جنس نخريده و اجاق نيفروخته و غذا نپخته و وسايل سفره فراهم نياورده خوراك گرم و مطبوع فراوانی بدون مواد و مقدمات برای غذای شما چيده شود .

همچنين سراسر علوم : فيزيك و شيمی و زمين شناسی و اقتصاد و جامعه شناسی ، و غيره و تحقيق در پديده ها ، به منظور تعيين عوامل و علل آنها و تشخيص روابط فيما بين می باشد ، رياضيات نيز كه آن را در رأس علوم دقيق و يقينی قرار می دهند جز آنكه فرض هايی ببافد و نتايجی از آنها دربياورد و سپس رابطه ما بين فرض ها و حكم ها يا متغيرها و تابع ها را به صورت قضايا و معادلاتی بيان نمايد كار و كلام ديگری ندارد .

اگر دانشمندی در يك معادله رياضی علامت مثبتی را بی جهت منفی كند و رقمی را نديده بگيرد يا ادعا كند كه آب دريا و حتی مختصر آب استكان ممكن است بدون دريافت حرارت و تبادل انرژی خشك شود ، او را ديوانه يا بيهوش خواهند گفت .

هر كسی سِرّ مقدس عالم يعنی خداوند را در نهاد خود می يابد و در باطن امر به خداوند جهان اقرار و اعتراف دارد و اگر چه صورتاً و به حسب ظاهر به آن اقرار نكند اما خالی بودن از عقيده ممكن نيست ، زيرا نمی توان احدی رايافت كه در باطن خود احساس خداپرستی نكند ، اختلاف عقايد فقط و فقط در تطبيق مفهوم است كه بعضی اين راه آسان را به غلط پيموده و جمعی خيال می كنند كه عده ای در عالم به نام منكر اصل خداپرستی زيست می كنند انبياء گرام حق برای به يك سو زدن اين وهم های غلط و پندارهای بيجا مبعوث به رسالت شدند .

اگر كسی در صدد انكار برآيد چنانچه از او سؤال شود اين دستگاه نظام آفرينش و پيدايش ماده اصلی يعنی اتم از چيست و اين قوه های الكترون مثبت

و منفی كه اساس اتم را تشكيل می دهد از كجا سرچشمه می گيرد جوابی جز اين نخواهد داشت كه عامل از مبدئی سرچشمه دارد كه تمام شدنی نيست ، فنا و زوال در آن راه ندارد و او است خدای جهان كه تمام عالم را خلق فرموده و نظم عالم را برپا داشته است .

پس هر كسی اعتراف دارد و در باطن امر عقيده مند است به اين كه اين جهان و موجودات آن را پروردگاری است كه خلقت و اداره كردن اين صحنه پهناور به دست اوست و در اين عقيده در عالم مخالفی نيست اگر چه به صورت منكر باشد ، اما فطرت خدا پرستی مرحله ای غير قابل انكار است .

خلاصه تمام افراد بشر به اين عقيده فطرتاً پای بندند و گاهی اين عقيده چنان در انسان قوی می شود كه اثرات آن در اعضاء و جوارح ظاهر و آشكار گشته و در مقام عمل هم متوجه او شده و دست تضرع و زاری به طرف او دراز می كند وبه زبان خود جاری كرده او را می خواند و اين مطلب هم در مواقعی صورت می گيرد كه بشر تحت فشار و شكنجه سخت روزگار واقع گشته و دستش از همه جا كوتاه و تمام وسايل ظاهری نجات خود را قطع ببيند آن وقت است كه صدای ناله فطرت بلند شده و شراره آتش و حرارت آن به اعضاء و جوارح سرايت و از سوزش درد آن انسان می سوزد .

اما متأسفانه برای عده ای اين توجه موقتی است زيرا وقتی انسان از آن گرفتاری نجات پيدا كرد و به زندگی دنيا سرگرم شد خدا را فراموش كرده و جای او را مراتب ديگر می گيرد ، در قرآن مجيد می فرمايد :

همين كه آنها را از گرداب دريا نجاتشان داده و به خشكی رسانديم آن وقت مشرك می شوند ، اين توجه عجيب و بديهی در آن مواقع بهترين دليل بر فطرت پاك خداشناسی است و اگر نبود پس از اين واقعيت عجيب چيست ؟

برای اينكه توجه به خداوند يكتا در بشر هميشگی باشد يعنی انسان جز ذات

او چيز ديگری را اراده نكند و نيت خود را از تمام آلودگی ها پاك گرداند ، كسانی از طرف حق برانگيخته شده اند كه بشر را به ياد حق آورده و همان چيزی كه فطرت بشر خواهان اوست ، در مقام عمل هم انسان را متوجه او گرداند و حق را مراد و مقصود زندگی خود دانسته و تمام اعمال مختلفه و گوناگونی كه سبب بدبختی و بيچارگی بشر را فراهم ساخته دريك كانون و مركزی جمع كرده و متوجه حق گرداند و همه چيز ر ابه خاطر او بخواهد .

ای پيغمبر ! بگو كه نماز و دعا و قربانی و زندگانی و مردنم همه برای خدايی است كه پروردگار عالميان است و شريكی برای او نيست و من به اين دستور مأمور شدم و اول مسلمانم(1) .

پس دعوت برگزيدگان الهی يعنی انبياء همان دعوت فطرت بوده و اگر چنين امری در بشر نبود كسی دعوت انبياء را قبول نمی كرد ، و اگر چنانچه فطرت دروغ بود و بی حقيقت مرحله دروغ و غير حقيقت كه اين مقدار نبايد دوام آورد مگر امروز سراسر گيتی را فساد نگرفته با اين حال اين همه معابد و مساجد و كليساها و مراكز دعوت به حق چيست ؟ دروغ كه تا اين حد استقرار و ثبات ندارد .

عده ای بی خرد در جهان كوشيدند كه نام خدا را محو و برنامه های انبياء را كه به وسيله او فرستاده شده بود بردارند ، اما در هر زمان و مكان دوران كوتاه عمر به آنان مهلت غلبه در اين مبارزه را نداد و اين آرزوی آنان در مغز پوشاليشان در ميان قبر تبديل به خاك شد ، يا حيوانات خاكی مغزها را خورد و كاسه سر آنان را برای چند روزی جايگاه زندگی قرار داد .

در هر دوره ای عده ای منكر از هر گوشه ای سر بدر آورده ، و داد لامذهبی داده اند ، اما اجل به آنان مهلت پيروزی و غلبه در اين مبارزه ننگين را نداد مگر نه

ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) سوره ی انعام : 162 .

اين است كه در هر ثانيه خود جهان با نظم عجيب آن دليل بر وجود خالق است برای انكار خالق بايد تمام بساط آفرينش را محو كرد و گرنه بدون اين راه انكار خالق ممكن نيست ، و اگر مرام واقعی خداپرستی در ميان جامعه عملی نشود و حق را مدار زندگی و محور حيات قرار ندهند محال است جامعه روی سعادت ببيند تا چه رسد سعادتمند شود .

از اين جهت روی اصل فطرت بشر از اول خداشناس بوده و خود را عاجز و محتاج می ديده است .

لكن چون عده ای قبلا خبر از ارتباط كامل ما بين آثار طبيعت و پديده های مختلف نداشته اند و هنوز در تجربه و دانش به آنجا نرسيده بودند كه كليت قوانين و وحدت نظامات جهان را درك كنند ، به ذهنشان نمی آمده است كه همه اين عالم زير نگين صانع و صاحب واحدی باشد و آن صاحب واحد شبيه بخود او يا موجودات مأنوس نباشد برای هر قسمتی از دنيای شناخته شده و هر نوع از انواعی كه بر خورد كرده بودند سازنده ای جداگانه می طلبيدند و به بيان ديگر برای هر معلول علت مستقل و مخصوصی تصور می نمودنده اند ، مثلا برای دريا يك خدا ، و برای كوه يك خدا ، و همچنين خداهای متناسب برای عقل ـ زيبايی ـ خوشگذرانی ـ بركت ـ نور ، و ظلمت قائل بوده اند .

التبه معرفی های غلط ممكن است كم كم كار عده ای را به جايی رسانده باشد كه از حوزه خداپرستی خارج و خود را از اين علاقه رسته اند ولی ناشی بودن معمار يا بی دقّتی او در كج چيدن بنا و ريختن سقف نه تقصير فن ساختمان است ، و نه اساس خانه سازی و خانه داری را محكوم می كند ، اتفاقاً دشمنان سرسخت و كارشكن انبياء از ميان كاهن ها و روحانيون ظاهرالصلاح يهود و كشيش های عيسوی برمی خواسته و روش غلط آنان كم كم منشأ پيدايش مادّيون و منكرين شد ، و عاقبت كار به جايی رسيد كه كه بهانه بسيار رايج

و راحتی كه از زمان های كهن در زبان كسانی كه مصمم يا مايل به انكار خدا و اعراض از دين بوده اند ، بسيار تكرار می شد و می شود و می گويند :

اگر خدا هست چرا نمی بينيم ؟

در قرون اخير نيز كه اساس علوم بر مشاهده و تجربه استوار گرديد ماديون به اين كلام آب و تاب بيشتری دادند ، يك دانشمند جراح طعنه می زند كه هر وقت من خدا را زير چاقوی جراحی ديدم به او ايمان می آورم و ... .

در حالی كه خدای يگانه كه انبياء به ما معرفی كرده اند نه تنها ديده نمی شود بلكه به هيچ يك از حواس ظاهری ما در نمی آيد نه صدای او را ما می شنويم ، و نه می توانيم او را لمس كنيم ، خدا همه جا هست ، از ازل بوده تا ابد خواهد بود ، ابتدا و انتهايی ندارد كسی او را نساخته و نزاييده است بينا و توانا عالم و قادر است ، پيروان فلسفه مادی هستند كه وجود حقايق نامحسوس كه از جمله آنها خدا و فرشتگان و قيامت و برزخ است انكار می كنند .

خلاصه فلسفه آنان اين است كه :

موجودات عبارتند از :محسوسات و آنجه با حواس بشر درك نمی شود موجود نيست ، خالی می كنند ، ميزان شناخت حقايق ترازوی سنجش عوالم فقط و فقط بشر است و هر چه با عقل او وفق داد درست ، و گرنه از حوزه موجود بودن خارج است ، اگر چه موجود باشد .

زهی پندار غلط ، و زهی عجب و خودبينی و غرور .

مسلم است كه انكار غيب يك ادعای بدون دليل است ، ماديون با سرسختی و لجاج عجيبی عالم غيب و موجودات غير محسوس و غير مادی را انكار می كنند ، ولی جالب اين است كهخ خود آنان در مبحث انتقال نور از كرات تابناك فلكی به زمين اين عقيده قطعی خود را نقض كرده و به وجود اتر كه يك موجود غير عادی و غير محسوس است اعتراف كرده اند .

اين حقيقت مسلم است كه اجرام تباناك و ستاره های درخشان پيوسته كاروانی عظيم از نور و حرارت را از اوج فلك به زمين و ساير اطراف فضا می فرستند و چون رسيدن امواج نور از آن كرات به زمين و اطراف محمل و مركبی لازم دارد و بدون وجود اين واسطه ممكن نيست ، و از طرفی ثابت شده كه واسطه رسيدن نور به زمين نمی تواند يك موجود مادی باشد ، از اين جهت علماء طبيعی ناچار اعتراف می كنند كه وسيله رسيدن نور به زمين موجودی غير مرئی و غير مادی به نام اتر است ولی ماديون از ترس آن كه مبادا به موجودات روحی و غيبی ، معتقد شوند اتر را غير مادی ناميدند نه موجود روحی و غيبی ، در صورتی كه تغيير لفظ مسلماً اثری در معنای متصوّر ندارد ، ماديون خواه ناخواه با اثبات اين مطلب و اعتراف به وجود اثر مبنای عقيده خود را كه بر اساس انكار موجودات غير محسوس و غير مادی بود در هم شكسته اند و محتاج به توضيح نيست كه اين اعتراف آنان را دچار يك تناقض صريح ساخته است .

دانشمندان مادی می گويند اتر موجوديست كه سراسر عالم وجود را فرا گرفته و در عرصه زمين و صحنه آسمان هيچ نقطه ای وجود ندارد كه از اين موجود و آثار قدرت خالی باشد .

قدر مسلم اين است كه خواصی كه ايشان برای اتر قائلند ندارد زيرا ماديون می گويند اتر وجود مطلقی است كه نه آغاز دارد نه انجام ازلی و ابدی و مصدر و منشأ همه كائنات است و همگی قوا و موجودات عالم از آن صادر شده و می شوند و به سوی آن باز می گردند و كليه تجليات حيرت انگيز خلقت مربوط به اتر است .

اينها اعترافات مادين است ولی آنان فراموش كرده اند كه حمله های آنان به جبهه خداپرستان بر اين بود كه اين جمعيت معتقد به اموری شده اند كه از حد تجربه و حس بيرون است .

اكنون از ايشان می پرسيم آيا چنين موجودی را كه اتر نام نهاده اند و اين همه صفات برای آن قائلند با حواس خود درك كرده ايد ايا برای اثبات آن دليلی داريد در صورتی كه به تصديق خودتان چنين موجودی را هرگز نديده ايد و درك نكرده ايد چگونه وجود و صفات آن را ثابت می كنيد اينجاست كه آنان عاجز شده و در جواب الهيون ساكت و خاموشند .

ماديون زير تازيانه اين سؤلات چاره ای جز شرمندگی و سرافكندگی و سكوت ندارند ، اينجا فرصت سكوت را مغتنم شمرده از ايشان می پرسيم در صورتی كه خود شما ايمان به غيب يعنی اتر داريد كدام انسا به شما چنين حقی داده كه مؤمنين به غيب و خداوند را نكوهش كنيد ؟

حال بايد ديد آيا نامحسوس بودن و نامأنوس بودن صفات خداوند دليل بر عدم اوست ، آيا در دنيا مخصوصاً با منطق علوم امرزی چيزهايی كه ما قبول داريم و اعتقاد می كنيم ديده و حس كرده می شوند و مشخصات آنها مثل خود ما يا مشهودات خارجی ماست ؟

معروف است شخصی دهری نزد خليفه آمدو مدعی شد : اگر راست می گويی خدايی هست آن را به من نشان ده ، به اشاره خليفه سنگی محكم بر سر او زدند ، مرد سخت برآشفت ، خليفه علت پرسيد ، جواب داد :

نمی بينی دارم از درد می ميرم ، خليفه گفت : من درد تو را قبول ندارم اگر راست می گويی درد را به نشان ده .

امروز ديگر احتياج به چنين صحنه سازی ها نداريم استدلال بر توحيد محتاج به عرض طول علم كلام ديروز نيست ، اگر بگذارند نسل جديد با فطرت اوليه تربيت شود ، و اگر اماكن و مراكز فساد و فحشاء به جوانان امروز و فرزندان سرگردان صحنه گيتی اجازه و  فرصت دهد به آسانترين راه می توان آنان را به سوی حق دعوت كرد و خداوند را با پيمودن كوتاه ترين راه به آنان معرفی نمود ،

و تمام حركات آنان را در پرتو نور حق گرفت ، اما افسوس كه اين مطلب با وضع جهان امروز خيالی بيش نيست ، تربيت كنندگان واقعی به گوشه انزوا آرميده و خود را از هر گونه مسؤوليتی بركنار دانسته رشته اجتماع از نظر تربيت گسسته و احساس مسؤولت ها در دفتر فراموشی سپرده شده است .

خلاصه : امروز معلومات مسلم و كلاسيك ما پر از قضايا و حقايقی است كه تماماً نامحسوس و نامأنوس اند معذالك درباره آنها هيچ ماترياليستی شك و ايراد ندارد ، مثلا قوه عمومی جاذبه كه بعد از نيوتن به صورت ظاهر اما بعد از قرآن به صورت واقع جزو پايه های اصلی علم و صنعت جديد و حتی زندگی عادی قرار گرفته است نه ديده می شود و نه صدايی دارد ، و نه به هيچ يك از حواس ما در می آيد ، نيوتن هم آنرا نديد فقط از افتادن سيبی از درخت بر وجودش حكم كرد ، بعد از نيوتن علمای علم هيئت و فيزيك با فرض وجود جاذبه و قبول فرمودل مربوط به حركات و سيارات و غيره را حساب می كنند و چون حساب ها درست درمی آيد حكم بر صحت آن می نمايند .

خلاصه : آنكه از مشاهده آثار و مطالعه كيفيات است كه حكم به وجود منشأ و مبدأ می شود و از اين قبيل شاهد مثالها فراوان است می توانيم قوه الكتريسته را كه مانند رگ و ريشه در پيكره علم و تمدن جريان دارد در نظر بگيريم نه كلفت خانه اطو را به برق می زند و نه فيزيسين تحقيق كننده در آزمايشگاه خود الكتريسته را ديده هرگز نديده اند و كلامش را نشنيده و وزن و زبری و نرمی از او احساس و لمس نكرده اند هرگز كسی نمی تواند وجود و عبور برق را در يك سيم مستقيماً تشخيق دهد مگر آنكه كليد چراغ را بزند و يا ولت متر را و اسباب آزمايش ديگری ر ابكار اندازد و از روشن شدن چراغ و تكان خوردن عقربه يعنی حكم به آثار ناشيه بگويد جريان برق وجود دارد .

برنامه های اتم و انرژی های ديگر نيز مانند الكتريسيته و جاذبه است

و نتيجتاًعجيب است و بالاتر از آن كه وقتی كليه محسوسات و تجربيات و استنباط های ما ناگزير به آنجا منتهی می شود كه معلول ها را علتی و هر اثری را مؤثری و اين دستگاه را گرداننده و سازنده ای هست بعضی كوته فكران پشت پا به تمام آنچه در زندگی روزمره و در تشخيص ها و قضاوت های اوليه و در كاوش ها و حكم های علمی و نظری متداول و معقول می باشد می زنند و می گويند خدايی نيست اگر قدری اصرار بورزيم ، اين ديوانگان اصلا منكر وجود خودشان هم می شوند در صورتی كه اگر قدری تحقيق كنيم نديده های ما در زندگی از ديده های ما بيشتر است آيا به صرف نديدن می توان هر چيزی را انكار كرد ؟

برای مردم عاقل جهت اثبات خداشناسی و معرفت به پروردگار قرآن و كلمات انبياء و پيشوايان دين مبين اسلام كافی است و با بودن اين معارف و حقايق ما احتياجی به استدلالات خارج از منطق وحی نداريم اما برای غرب زدگان ديوانه كه به داعی تقليد بسياری از بديهيات را منكر شده اند ناچاريم نام چندين نفر از عقلای اروپا و دانشمندان معتقد به حق و پروردگار را با مطالبی مختصر از هر يك از آنان در مسئله خداپرستی نقل كنيم كه استدلال ما برای دو طرف كامل و جامع باشد هم برای دسته ای كه در معارف خود را گدای مغربيان نمی بينند و برای هم دسته غرب زده كه مانند ديوانگان هوش و حواس خود را به آن سرزمين باخته اند .

1 ـ پرفسور ادوين كونكلين ، تعبير لطيف و استادانه ای در باب خداشناسی از راه انديشه در جهان آفرينش دارد كه شايسته است آن را با دقت مطالعه كرد ، او می گويد :

احتمال پيدايش جهان خلقت و اين همه موجودات بديع و گوناگون بر اثر تصادف و اتفاق به همان اندازه است كه مثلا در نتيجه وقوع حادثه انفجاری در

يك مطبعه يك كتاب دايرة المعارف قطور و دقيق و محققانه ای به وجود آيد .

2 ـ آلبرت ماك كومب ، جانورشناس آمريكا می گويد :

هر كشف تازه ای كه در دنيای علم به وقوع می پيوندد صدها درجه بر استورای ايمانم می افزايد ايمان و اعتراف بشر به خداوند با معرفت به اين كشفيات و علوم نه تنها چنانكه كوته نظران می پندارند كاسته نمی شود بلكه با شناختن اين موجودات تازه و اسرار جديد و تماشای اين خلقت منظم و قوانين شگفت آور آن صدها هزار درجه افزون تر سر تعظيم و تقديس در برابر قدرت و عظمت آفريدگار فرود می آوريم و به عظمت و جلال و قيموميّت خداوندی وی واقف تر می شويم .

3 ـ آدموند كارل ، شيمی دان آمريكايی می گويد :

برای كسی كه شگفتی ها و رموز و نظم و ترتيب شيمی آلی را مخصوصاً پيش اجسام زنده ديده است تصور به وجود آمدن جهان بر اثر تصادف محال است هر قدر ما ساختمان ذره را بيشتر زير نظر قرار می دهيم به همان اندازه روشن تر درمی يابيم كه يك نيروی جهانی و عقل كل نقشه های عالم را طرح و با اراده و مشيت قاهر و تونای خويش آن را خلق كرده است .

4 ـ دونالد رابرت كار ، متخصص ژئوشيمی می گويد :

نظم به ترتيب عالم كه مورد نياز دانشمندان است نه تنها از نظر اصل خلقت وجود خداوندی را ايجاب می كند بلكه برای ادامه نظم و ترتيب عالم وجود يك حكمت عاليه را محقق می سازد اگر جهان نظم و ترتيبی نداشت معجزات پيامبران كه دليل بعثت آنان از طرف خداوند است خارق العاده شمرده نمی شد ، در جهانی كه با نظم و ترتيب به سير خود ادامه می دهد وقوع قيامت امر حتمی است .

آری ، دنيا در دست قدرت حكيمی متعال و توانا و به مشيت او بسته است و به

همين جهت است كه دعا و عبادت ما می تواند مفهومی بسيار اساسی داشته باشد همه گونه قدرت خلق و ابداع و نظام دادن به دست اوست ، بدون آن كه برای استجابت دعای ما نظم جهان را بر هم زند با قدرت لايتناهی و رحمت بی اعتنای خود به حوائج ما عنايت می كند .

5 ـ مريت استانلی ، می نويسد :

ممكن نيست ، اين همه اعمال معقول و منظم و سازمان های حياتی شگفت انگيز و بهت آور موجودات و مثلا گردش الكترون ها را در مدارات خاص و كيفيت شگفت انگيز توليد مثل را در زيست شناسی و عمل حياتی نور را در ذخيره كردن انرژی خورشيد در گياهان برای ادامه حيات موجودات زنده به سطح زمين و نظاير آنها را بر اثر تصادف ابتدايی حمل كنيم و بگوييم بدون وجود عامل ذی شعوری صورت گرفته است چگونه ممكن است اين وحدت و كليت و تماميت و هدفداری و هم آهنگی سلسله های بيكران موجودات را نسبت به يكديگر به شعور كاملی منتسب ندانست .

6 ـ مرلين گرانت اسميت می نويسد :

البته كشف قوانين نتيجه زحمات محققان است ، ولی بايد ديد وضع اين قوانين از كجاست ، بديهی است كه اين قوانين تازگی ندارد ، و از بدو وجود عالم بوده اند منتهی بشر تازه به وجود آنها پی می برد ، پس صحيح آن است كه به جای آنكه گفته شود قانون جاذبه نيوتن گفته شود قانون جاذبه خدا . آيا ما می توانيم قبول كنيم اين قوانين توسط ماده وضع شده اند ؟

اين تفنّن بزرگ خداست و خدا چنانچه بعضی كوتاه نظران می پندارند زاييده تخيل و وهم نيست ، بلكه اصل الاصول و حقيقت مطلقی است كه تمام عالم وجود به وجود او دم بدم شهادت می دهند و در طی اعصار و قرون انبياء و كتب ازجانب او برای هدايت بشر به سوی او و معارف عاليه او مبعوث و نازل

شده اند .

7 ـ ادوارد لوتركيل جانورشناس می نويسد :

تحولاتی كه در حيوانات و نباتات مشاهده می شوند نتيجه تصادف ، و پيش آمدهای غير مترقبه نيستند ، مثلا اگر تحولاتی را كه برای كوچك نمودن اعضاء انجام می گيرند در نظر بگيريم اگر تحول تصادفی بود ، لازم می آمد كه روی عضو عمل بكند در صورتی كه ما می بينيم روی خاصيت ها نيز تحول ايجاد می شود و انواع را به تكامل سوق می دهد بايد قبول كرد كه در پشت اين تحولات و  تغييرات قوه عاقله ای وجود دارد كه آنها را ايجاد و قوانين آنها را برقرار نموده است ، طرح اين تحولات در نتيجه مشيت مريد مدبر و طراح حكيمی است .

8 ـ ويليام هرشل فلكی می نويسد :

هر قدر دامنه علم وسيع تر می شود استدلالات دندان شكن و قويتری برای وجود خداوند ازلی و ابدی به دست می آيد .

9 ـ رئينگ آلمانی كه مخالف خداپرستی بود عاقبت كتابی تأليف كرد كه دنيا مخلوق است و با اين يقين و خضوع اعتراف كرد كه جهان را آفريدگار است .

10 ـ رومين انگليسی كه مخالف حق بود عاقبت گفت تمامی مبانی علمی و فلسفی من در باب پديدار شدن جهان از ماده لاشعور باطل و وجود جهان نيز بدون صانع متعال و حكيم مقتدر كه احساس درونم به تحقيق او گواه و حكمت های آفرينش او را تصديق می كند آن مبانی من محال است و آفريدگار جهان حق است .

11 ـ ميكائيل فارای كه جهان را اتفاقی می دانست در يكی از روزها كه در بستر بيماری افتاده بود در پاسخ يكی از دوستانش كه به او گفت به چه می انديشی ؟ چنين گفت :

خدا را شكر كه به هيچ نظريه ای فكر نمی كنم ، من به پيشگاه خداوند پيشانی

مسكنت می سايم و زانوی اعتراف به زمين می زنم تنها به او كه فطرت من و احساس و شعور باطنم و همه نظامات علوم وجود او را شهادت می دهند می انديشم ، من خدای خودرا می شناسم و اطمينان دادرم كه تقصيرات ـ ولاطائلات مرا به انكسار و عجز و توبه ام خواهد بخشيد .

اينها نمونه كمی از بسياری از اعترافات عقلای جهان و دانشمندان بررگ عالم نسبت به وجود حق است ، و با اين برنامه رنجيدن از عده ای بی خرد كوته فكر به نام مادّيگر و منكرين حق كاری است بيهوده و عملی است بی قدر و ارج ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ(1)

 ، شب پره قدر آفتاب نكاهد .

عملا هم در طول تاريخ ثابت شده كه خداپرستان در برابر منكرين پيروز بودند حتی در مبارزات جنگی اگر خداپرست غالب می شد پيروز و اگر هم به صورت ظاهر مغلوب می شد باز هم پيروز بود اين داستان باعظمت كه در بشر اوليه به صورت نزاع در خلوص عمل بين هابيل و قابيل به وقوع پيوست ، اين صدای با فرّو جاه خداپرستی نوح و ذلّت امّت منكرش ، آن تاريخ جاويد و زنده ابراهيم و نمروديان ، و آن داستان حيرت انگيز موسی و فرعونيان ، و جريان بهت آور عيسی و فريسيان و آن برنامه منظم و دقيق نبی اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم) و مشركين قريش ، اين حادثه زندگی امام علی(عليه السلام) و مردم لاابالی زمان معاويه ، آن برنامه جاويد و اثر حماسه ای با عظمت كربلا و يزيديان هيچ گونه راه انكاری برای توحيد بر احدی باز نمی گذارد و خلاصه بشر در هر زمان و مكان فطرتاً به وجود حق معترف است اگر چه به صورت ظاهر منكر باشد .

در كشور پهناور آمريكا پرچمدار جاهليت نوين كه انبوه ترين قوای خود را برای مبارزه با اسلام و توحيد در قاره آفريقا و آسيا تجهيز نموده است و خطرناك ترين سلاح ها را برای اين مبارزه آماده كرده و نيروهای مشترك

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره ی مائده : آيه ی 99 .

صليبی و صهيونی را برای افناء اسلام خداپرستی متحد ساخته .

آری ، در همين آمريكا و از ميان مردم خود اين قاره كه اطراف آنان را شرك و انكار به حق فرا گرفته ، نهضت اسلامی جوان و نيرومندی بر اساس خداپرستی برخاسته است كه مردم را به اقامه حكومت اسلامی در همين سرزمين دعوت می كند ، و شك نيست كه برای خدا اين بد انديشان و دشمنان دين و خدا ريشخندی و استهزايی از طرف خدا بزرگتر و مؤثرتر از اين متصور نيست زيرا پيروان صليبی و صهيونی در مبارزه با اسلام در داخل عالم اسلامی و فرو نشاندن هر نهضت و خاموش ساختن هر دعوتی به دين خدا كوشش بسزا بكار بردند ، و پنداشتند با كوبيدن اين دين در مركز اسلامی و وطن اصلی آن از چنين دشمن سهمگين و خطرناك كه از بيداری آن در آينده ای نزديك يا دور نگران بودند نجات يافته اند و بر لب از اين جهت در حالی كه دين خدا را به باد استهزاء گرفته و تبسم شادی و رضا بر لب داشتند بر كرسی های امن و استقرار تكيه زده اند ولی در همين گيرودار بود كه واقعه هولناك و حادثه ای وحشت انگيز در قلب كشور و درون خاه خودشان رخ داد و ايشان را به مصيبتی چنان عظمين و روزافزون گرفتار ساخت كه راه بيرون شدن از آن را نمی دانند .

اين حادثه سهمگين كه در نظر مردم آن سرزمين بزرگ ترين مصيبت تلقی می شود همان اسلام است كه در رأس تعليمات آن خداپرستی است كه اروپا و آمريكا در برابر نفوذ آن سراسيه و سرگردان شده اند ، و با تمام بلاها كه بر سر مسلمانان آن مرز و بوم می آورند و با قتل و شكنجه ، و زندان و تبعيدی كه درباره ايشان روا می دارند و با تعليمات سويی كه برای ايجاد تنفر و انزجار از عقيده ايشان برمی انگيزند اين مصيبت عظيم روز بروز بر گسترش خود می افزايد و قسمت بيشتری از اين سرزمين را زيز دامن خود می كشد .

اين نمونه ای از مكر خداست كه به اين وسيله نيرنگ و مكرپردازان و تهی

مغزان صهيونيسم و صليبی را تهديد می كند ( وَ مَكَروُا وَ مَكَرَاللّه وَ اللّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ)(1)

بحث توحيد بحثی است مفصل و دامنه دار كه تا همين مقدار برای آشنايی به آن اكتفا كرده و در خاتمه اين بحث به ترجمه خطبه توحيدی اميرالمؤمنين(عليه السلام)

از نهج البلاغه فاضل می پردازيم .

آن كس را كه می ستايم كه ستايش گويندگان تا آخرين حد مبالغه وصف كمالش را كفايت نكند و روزی خوران از شمردن نعمت بی پايانش عاجز باشند و هر چه بكوشند يك از هزاران را سپاس نتوانند .

و چه پايگاه بلندی كه افكار دورانديش در پيرامون آن نگردد ، چه اقيانوس ژرفی كه غواص خرد بازيچه كوچكترين موجش گردد همی شنا كنند و در جزر و مد آن دريای بيكران بی اختيار بدين سوی و آن سوی رود ولی سرانجام همچون دسته ای خاشاك تسليم تلاطم امواج شود ، دستی تهی به ساحل آورد و اندامی سخت خسته و فرسوده به كنار بكشد .

صفت كمالش را حدی نيست كه بتوان به ميزان آن پی برد و نامهای دلاويزش آن چنان بزرگ و پاك باشد كه از سطح عالی لغات فراتر نگاشته شده است ، پررويی كه تاب مستوری ندارد ناگزيز خود را بيارايد و چهره زيبايش را به صاحبدلان و احساسات آشفته عرضه كند تا دلها ببرد و خاطر خاطره ها شيدا سازد .

جمال ابديت در پس پرده غيبت پنهانی مصلحت ندانست و ناگزير پرده از رخسار دلارا بردشت و بر صحرای خاموش عدم كهخ كشور خراب آباد ماهيات بود فروغ وجود بدرخشيد و آن اشباح افسرده را كه همچون خيال سبك و همچون سايه بيرنگ بودند صفای هستی و استقامت حيات بخشيد ، چرخ آفرينش به حركت افتاد و نسيم عشق وزيدن گرفت . گهواره لرزان زمين با

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره آل عمران : آيه ی 54 .

كوههای گران سنگ كه چون ميخ بر او كوفته شدند استوار گرديد و صلای دلكش زندگی و غوغای آشنايی در فضای خاموش دنيا منعكس شد ارواح آشفته به اهتزاز در آمدند و افسردگان بی حس و حال به تكاپو و حركت گرم شدند ، باری جهان پديد آمد و زندگی سر و صورت گرفت .

آغاز دين معرفت كردگار است و كمال معرفت ايمان به ذات پروردگار ، ايمان را به توحيد خداوند يعنی : شهادت بر يگانگی او تكميل كنند و توحيد را با صميميت و اخلاص تمام نمايند .

صاحبدلان چون صميمانه بر وحدت خدای اعتراف كردند آن چنانش بی آلايش و پاك بينند كه از هر نام و صفت ذات مقدسش را منزه و پاك دانند .

حاشا كه او به صفتی موصوف باشد ، زيرا كه به هنگام توصيف چنان نمايد كه نام از صفت جدا و بيگانه است ، پس آنكه ايزد متعال را وصف كند چنان است كه برای بی همتا همتايی آورده و چنين كس از سرمنزل حقيقت سخت به دور و گمراه باشد ، وجودی است كه با عدم سابقه ندارد و هستی او را آغازی نيست .

با همه چيزست و دور از همه چيز آن چنان كه جرم خورشيد با پرتو نافذ خود كائنات را نوازش می كند ولی خويش فرسنگ ها از آن به دور باشد چرخ فلك می گردد ولی گرداننده آن از آلات و اسباب تهيدست بی نياز است .

كارخانه حيات گرم است اما جز از اراده و نيروی ابديت نور نمی گيرد تنهاست ولای از تنهايی وحشتناك و ترسان نيست ، بی كس است ، زيرا كسی نيست كه تواند همسايه و همخانه او گردد .

گيتی را از طبايع متضاد آفريد و آن چنان بين اضداد آشنايی و صفا برقرار كرد كه آب را در آغوش خاك انداخت و آتش را بر دوش باد سوار كرد ، غرايز سركش و ماجراجويی كه در نهاد بشر به هم مأنوس و رفيقند اسرار ناگفتنی خلقت را با صريحترين بيان می گويند و عظمت پروردگار را به فرياد گوشزد

می كنند .

بنابراين سر سلسله كليه تحولات توحيد است اين است كه در ابتدا لقمان بزرگوار فرزند خود را نسبت به اين اصل مهم آشنا ساخته و او را به دين راه استوار و اصل بزرگ و مرحله ای كه ريشه آن به نام فطرت در قلب هر انسانی موجود است دعوت كرده و نقص در اين اصل را برای انسان و هر فردی بزرگترين ظلم شمرده است .

معاد

فرزندم ! هر عمل از نيك و بد كه از آدمی سر زند هر چند از كوچكی برابر با خردل يا ارزنی باشد و در پوشيده ترين و محكم ترين جای مانند دل سنگ يا در مرتفع ترين كمال مانند آسمان ها يا در پست ترين نقطه مانند اعماق زمين باشدخدای توانا در روز رستاخيز آن را به كنار ميزان عدالت حاضر خواهد كرد و در حساب اعمال منظور خواهد ساخت و به آيين حق و عدل پاداش و كيفر خواهد داد ، زيرا ههگی اشياء و اعمال از خرد و كلان زير پرتو نيرومند علم خدا در يك سطح هويدا و نمايانند .(1)

در قديم و در نظر معتقدين به خداوند فرضيه آخرت يك امر طبيعی و بديهی بوده و آن را لازمه عدالت الهی می دانسته اند ولی منكرين اديان و كسانی كه نمی خواهند زير بار مسئوليت دينی و حكومت بر تمايلات نفس بروند و ضمناً ادعای پيروی از مكاتب تجربی می نمايند می گويند آن دنيا را چه كسی ديده است يا هنوز كسی خبر از آنجا برای ما نياورده است تا باور كنيم .

علاوه بر اين كه فرق عاقل با مردم غافل و تنبل در اين است كه اولی پيش از رسيدن حادثه احتياطاً هم كه شده در فكر چاره می افتد و منتظر رسيدن خبر

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره ی لقمان : آيه ی 16 .

مصيبت و از دست رفتن فرصت نمی شود ، آيا نرسيدن خبر از چيزی دليل بر نبود آنست ؟ كه منكرين قيامت بدون مطالعه و دقت به صرف سخن منكرند با اينكه خبرهايی كه درباره روز بازپسين رسيده از حد برون است .

اگر ما از واقعه ای خبردار نشده باشيم هيچگاه حكم بر عدم وقوع يا بر دروغ مطلق آن خبر نمی توانيم بكنيم و تا دليل در محال بودن چيزی و شاهد بر نفی نداشته باشيم حق نداريم انكار كنيم ، مثلا چون ثابت شده است كه آب در حرارت صفر درجه و در فشار يك جو يخ می بندد اگر كسی گفت در فلان محل در ديگ آبجوش قطعات يخ شناور بود آيا گفته او را تكذيب خواهيم كرد ؟

اما قيامت چون خبر از يك حادثه و پديده ای است كه هنوز حادصل نشده و علم و اطلاع بشر هميشه بعد از حصول و حدوث اشياء است پس نبايد انتظار شهود و توقع اثبات قيامت را از كسی داشت ، توضيح مطلب آنكه معلومات بشری هيچ يك در حقيقت اكتشاف و ابتكار و مخلوق ذهن او نيست بلكه بعد از آن كهخ انسان مرغی را در خارج ديد و صدايش را شنيد تصوير او را می كشد يا صحبت از حالات آن می كند بنابراين قيامت چون يك دوران و پديد تركيبی است كه به قول انبياء بعداً برپا می شود پيش بينی و علم كامل آن برای بشر غير ممكن است .

بشر با بينش و دانش خود نمی توانسته است پس پی به پيدايش كيفيت دورانی كه معلوم نيست كی و چگونه خواهد بود ببرد .

حواس انسان هميشه متوجه و متمركز در گرفتاری ها و احتياجات روزمره و محدود به زمان و مكان كوچك شخصی بوده و حتی آينده نزديك عمر خود و افرادش را كمتر می تواند در نظر بگيرد يا نمی تواند .

قيامت و آخرت راست است و واقع خواهد شد به دليل آنكه انبياء خبر داده اند و می دانيم كه پيغمبران نه مردمان حقه باز و سودجوی فريبكار بودند ،

و نه ساده لوح نفهم خيالباف كه از روی غرض يا جهل حرفی زده باشند ، بلكه از لحاظ عقل و فهم و هوش و سلامت و شعور و رشد و شهامت سرآمد تمام افراد بشرند و بی مدرك و بی جهت خبری نمی دهند و به وحی و علم و اطلاع خدا صحبت می كنند آنها صالح و راستگو بوده اند و از جايی خبر می آوردند كه احتمال اشتباه و خطا در آن داده نمی شد .

عقيده به قيامت و دنيای ديگر از عقايد قديمی و ريشه در تاريخی بسيار كهن دارد يعنی همزمان با پيدايش انسان عقيده به قيامت در سرشت او عجين و با فطرت او همراه بوده زيرا هر چه به تاريخ قبل برگرديم نشانه هايی به تناسب زمان و مكان از زندگی گذشتگان نسبت به عقيده به روز جزا می بينيم .

ملل و اقوام جهان از قديمی ترين دوران و تاريك ترين اعصار زندگی در هر گوشه و كنار جهان كه می زيسته اند به قيامت معتقد بودند و از همين جا معلوم می شود كه اين عقيده با غرايز انسان پيوند دارد .

اعتقاد به معاد از چند جهت با غريزه و وجدان انسان ارتباط و اتصال دارد يكی از اين جهت كه انسان وقتی به حد رشد رسيد و در اجتماع وارد شد می بيند كه قهرمانان خير و شر با يكديگر در مبارزه اند ، و در جنگ فضيلت با رذيلت ادامه دارد و غالباً شر و فساد بر خير غلبه دارد و برای وجدن بيدار هر انسان عاقل قابل قبول نيست كه قهرمان خير مغلوب شر بماند اعتقاد به وجود خدای دانا و عادلی كه آثار عدلش همه جا آشكار است ايجاب می كند كه خير و شر پاداش و كيفری داشته باشند كه چون اين جهان و عمر كوتاه و محدود انسان گنجايش آن را ندارد ناچار بايد در جهان ديگر انجام گيرد و رسيدگی شود ، البته خير و شر قائم به عمل است و عمل قائم به وجود انسان ، از اين رو قيامت روزی است كه ذات اقدس حق مردگان را مبعوث و به حساب اعمال آنان رسيدگی نموده و به جزای خود بهشت يا جهنم می رساند ، قرآن می فرمايد اين يك وعده حتمی

است و بدون تخلّف كه خدای توانا آنرا انجام خواهد داد و تنها خدا می داند كه اين روز كی بر پا می شود .

گروهی واقعاً تعجب می كنند كه چگونه ممكن است استخوان های پوسيده و خاك های پراكنده پس از گذشتن روزگارهابار ديگر زنده شود و در محكمه حساب حاضر گردد .

اينان فكر نمی كنند خدايی كه آسمان ها و زمين ها را آفريده انسان را در دنيا از خاك سپس از نطفه خلق كرده ، بر زمين سرد و مرده نسيم حيات بخش میوزانداز ابرهای آسمان باران بر اين خاك تيره می پاشد و او را به جنب و جوش درمی آورد و از اين خاك تيره انواع گل و ريحان و ميوه می روياند وی تواناست كه مرده ها را بار ديگر زنده كند و تمام اعضاء و جوارح و حتی انگشتانش را آن طوری كه بود منظم نمايد چه گمان باطلی است كه جمعی فكر می كنند زندگی منحصر به همين دنياست و اين روزگار است كه كار حيات و مرگ به دست اوست .

مگر ذات اقدس حق انسان را عبث آفريد كه چندی در اين دنيا هر چه خواست انجام دهد و سپس از بين رفته طومار زندگی او برای ابد هنگام مرگ برچيده شود و كسی به نتيجه خوبی ها و خدمات يا جرائم و ستم ها ی خود نرسد .

مگر خداوند از آفرينش اوّلی انسان خسته شده كه نتواند بار ديگر وی را زنده كند آنان كه منكرند و از قدرت خداوند غافلند يا می خواهند با انكار رستاخيز به زشتكاری بپردازند و خود را از مجازات ايمن دانند اينان تنها آنروز باور می كنند كه خود را در پای ميزان عدل حق حاضر ببينند ،در آن هنگام است كه می گويند خدايا ديديم و شنيديم و باور كرديم اكنون ما را باز گردان تا كردار نيك انجام دهيم و دعوت تو را اجابت كرده وانبياء را پيروی كنيم ما پشيمان

و شرمساريم . جواب می شنوند خاموش باشيد ديگر بازگشتی در كار نيست در دنيا به شما گفتند ولی فراموش كرديد ، گروهی از بندگان من می گفتند خدايا ما به تو ايمان آورديم ما را بيامرز و به ما رحم كن شما می خنديديد و استهزاء می كرديد اكنون به جبران آن بی اعتنايی گرفتار عذاب جاويدان باشيد تمام اين مطالب متن آيات قرآن مجيد است كه ارتباط عقيده به قيامت را به خوبی با وجدان و عقل سالم اثبات می كند .

پيوند دومی كه عقيده به رستاخيز را به رشته های دل و جان بشر اتصال می دهد آمال و انديشه های بی پايان اوست كه به قول سقراط اين بذرهای بی شمار برای روييدن خود مزرعه ای غير متناهی لازم دارند و باغبان خلقت كه برای بذر گل ها و گياهان طبيعی زمين وسايل روييدن را از هر جهت فراهم ساخته به حكم فطرت و احساس قلب انسان كه نماينده خداست برای روييدن بذرهای بی پايان آن نيز سرزمينی فراهم خواهد ساخت و چون مزرعه زندگانی اين جهان گنجايش آن را ندارد ناچار آن زمين در جهان بی پايان ديگر خواهد بود و ناچار اين بذرهای مانده و خشك شده در دل و روح انسان روزی به دميدن هوای قيامت در سرزمين پهناور و بی پايان او به حركت آمده و انسان تمام برنامه ها و مزد اعمال و رفتارهای خود را از نظر نتيجه خواهد ديد .

خداوند می فرمايد :زمين را خشك و خالی و بی جان می بينی وقتی آب باران بر او فرو فرستاديم همين زمين پاييزی به جنب و جوش درمی آيد و انواع واقسام گل ها و گياهان را زنده و سرسبز می سازد .

آری ، همان آفريدگار بزرگ و زنده كننده مردگان بر همه چيز قادر و تواناست زمين مرده پاييزی را به صورت بهار زنده می كند ، قيامت و رستاخيز موعود نيز همچون فصل بهار فرا خواهد رسيد و پروردگار متعال كسانی را كه در قبرها آرميده اند زنده خواهد ساخت ، قرآن در بسياری از آيات تجديد حيات جسمانی

را با تمام مراحل آن به احيای زمين تشبيه نموده است و در عين حال اين خود بهترين دليل نيز بر اثبات معاد جسمانی است .

اگر در فصل زمستان به باغ و بوستان قدم بگذاريم می بينيم كه زمين ها مانند قبرستان به خشكی و خاموشی گراييده و اثری از گل های رنگارنگ و از نغمه های بلبل ديده و شنيده نمی شود ، چنين خيال می كنيم كه اين درختان بی برگ مرده و زمين اثر حياتی خود را از دست داده است .

ولی پس از چندی كه از فصل زمستان گذشت و بهار جای او را گرفت و محيط برای زنده شدن نبات آماده شده می نگريم كه چگونه زمين به جنب و جوش درآيد و درختان و گياهان زنده و سرسبز شده غرق در شكوفه می شوند ، درمی يابيم كه نباتات گرچه در زمستان تغيير شكل می دهند ولی هرگز معدوم نمی شوند ، بلكه در عين خشكی و خاموشی درون آنها ريشه ها و دانه های فراوانی كهخ يادگار دوران زندگی تابستانی است وجود دارد كه به خاطر نامساعد بودن شرايط زندگی به طور موقت از فعاليت باز مانده اند و همين كه بهار می آيد و محيط برای حيات آماده می گردد همان درختان بی جان می گيرند و رو به تكامل می گذارند .

آری ، زنده شدن مردگان نيز به فراهم شدن محيط نيازمند است ، و هنگامی كه قيامت يعنی بهار زندگی دوم انسان فرا رسيد روح انسانی در كالبد وی تجلی كرده حيات خود را از سر می گيرد .

اين نكته پوشيده نماند كه در هر دورانی از دوران های حيات كره خاكی ، ملت ها از نظر حساب جمعيت محدود بوده اند زيرا با تجديد هر قرن نسل تجديد می شود و نسل گذشته می ميرند چون اگر مردن نبود زمين محدود به گنجايش پذيرش آن همه انسان را نداشت ، اما روز قيامت تمام مردگان قرون و اعصار در يك زمان زنده می شوند ، پس لازمه اين زنده شدن زمين بی انتهايی

است كه بتواند انسان ها را با تمام آرزو و آمال برای پياده كردن نقشه های آنان در خود جای دهد ، از اين جهت نيز قرآن مجيد اين ارتباط را با آيات كريمه خود ثابت می كند و برای برپا شدن قيامت طی بيان آياتی در كتاب خود اين طور اشاره می كند :

آسمان ها به حركت می آيد آن گاه شكافته می شود و در هم می پيچد و همچون فلز گراخته می شود خورشيد تاريك می گردد ماه می گيرد هر دو يكجا جمع می شوند . ستارگان تاريك و پراكنده می شوند در زمين زلزله عظيمی روی می دهد كوهها خرد و پراكنده می شوند ، درياها شكافته شده و شعلهور می گردند ، زمين دگرگون می شود شكافته شده و گسترده می گردد تمام اشياء از دل خاك بيرون می آيد انسان ها سر از لحد و خاك بدر می آورند و همچون ملخ پراكنده می شوند ، داستان قيامت به چشم بهم زدنی برپا می شود ، اوضاع و شرايط عوض می گردد اين زندگی جديد به نام قيامت عكس العمل همان حيات ديروز است مردم فكر می كنند چيزی نگذشته و چند روزی بيش با دنيا فاصله ندارند مقامات و برنامه های مادی از دست رفته اند ، اموال و فرزندان دردی دوا نمی كند ، همه به خود مشغولند شفاعت جز در مواردی كه ذات الهی اذن دهد اثری ندارد ، حكومت مطلقه آن روز به دست خداست ،حق و حقيقت آشكار می شود ، پرده ها بالا می رود و اسرار فاش می شود ، وعده خدا و انبياء به انبياء به وقوع می پيوندد ، مجرمين و گناهكاران سر خجلت به زير انداخته به اين طرف و آن طرف نگاه می كنند ، و راه فراری ندراند ، نور و روشنايی برای آنها نيست آنها كه در دنيا از ديدن حق چشم بستند و به سخن حق گويان گوش ندادند امروز كر و كورند ، تمام صحنه های گذشته در نظر آنان مجسم شده است ، زشت و زيبای عمل خود را می بينند مغبونند و پشيمانند ، حسرت و تأسف می خورند كه ای كاش عمل نيكو انجام داده بوديم ، می گويند ای كاش اين اعمال ناشايست كه به صورت

هيولای مخوفی در جلوی ما جلوه گر شده است از ما دور می شد امروز ديگر دهانشان بسته و چشم و گوش و حتی پوست بدنشان بر اعمالشان گواهی می دهد سيمای آنان شاهد جرم های آنان است علاوه بر همه اين مراحل ، از ميان هر امت گواهی انتخاب می شود كسانی از ملائكه كه شاهد رفتار شخص بوده اند شهادت می دهند ، دفتر اعمال نشان می دهد خود انسان نيز از خويشتن بی خبر نيست .

ميزان اعمال به پا می شود به جزئيات اعمال هر انسانی رسيدگی می گردد در آن حساب هيچ گونه اشتباهی نيست در آن محاكمه اجحاف و تعدی راه ندارد ، دروغ و شهادت ناحق نيست ، آثار جرم در آنجا در جلو مجرم پيداست ، ناگهان صفوف از هم جدا می شود صاحبان هر مذهب و مسلك در صف جداگانه ای می روند ، درجات و مراتبی دارند نامه عمل هر كس به دست وی داده می شود ، با تعجب می گويد :

آه ! چه كتابی است كه هيچ عمل بزرگ و كوچكی را فراموش نكرده يك ذره عمل خوب نيست مگر آن كه آن را می يابد ، يك ذره عمل بد نيست ، مگر آنكه آن را می بيند اين مطلب متن آيات قرآن مجيد است كه در يك آيه به طور خلاصه و كلّی لقمان بزرگوار با فرزند خود در ميان می گذارد .

خلاصه اين كه : اعمال انسان قسمتی از موجودات طبيعی اين جهان است به طوری كه نبات و حيوان نمود دارد ، می رويد و بزرگ می شود ، عمل انسان هم می رويد و بزرگ می شود و همانطور كه دانه گياه را می كارند ، پس از مدتی از زمين بيرون می آيد و نمو می كند اعمال انسان نيز مانند دانه ها مدتی در ميان موجودات دنيا در حال نهان است ، آن گاه كهخ روز موعود فرا رسيد آشكار می شود و در شكل نعمت های بهشتی يا عذاب جهنم به انسان می رسد چنانچه نبی اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)فرمود :

دنيا كشتزار آخرت است .

اگر دنيا و آخرت را جهان واحد و ممتدی بدانيم و آن را به زندگی جهان فعلی تشبيه نماييم ، خواهيم ديد آن جهان بزرگ مانند اين جهان كوچك دارای چهار فصل است ، نخست همين زندگی ناپايدار كنونی كه به جای فصل پاييز است ، زيرا كهخ وقت شخم كردن و بذر افشاندن و آبياری كردن به وسيله اعمال است .

قسمت دوم : آن عالم برزخ است كه انسان ها با كفن های سپيد به خواب سنگين می روند ، چون فصل زمستان . قسمت سوم زمان محشور شدن و سر از خاك بدر آوردن است چون فصل بهار مانند گل های رنگارنگ يا خارهای خوفناك ، قسمت چهارم دريافت زندگی نوين يا در بهشت برين يا در آتش جحيم ، ما به چشم خود می بينيم و با وجدان خود درك می كنيم كه زندگی اين جهان برای ما مانند كتابی ناقص است كه چند فصل آن در اين دنيا نوشته شده و نتيجه فصول حساس آن باقی است ، از اين جهت ضمير ما حكم می كند كه زندگی ما با مرگ و رخت بربستن از اين جهان پايان نمی پذيرد ، بايد جهان ديگری باشد كه اين كتاب در آن كامل شود و فصل های ديگرش در آنجا پرداخته گردد .

نماز   

آثار حفاری و سنگ نبشته های مصر كه از دو هزار و ششصد سال قبل از مسيح باقی مانده نشان می دهد كه مردم مصر هزاران سال پيش از باقی گذاشتن اين آثار به بقاء بعد از مرگ و به رستاخيز و حساب معتقد بوده همچنين اين عقيده در آثار كلدانيان و آشوری ها كاملا مشهود است ، و در عقايد ايرانيان قديم در رأس مسائل حساس اعتقادی بوده و در كتب دينی هند و چين دوام و بقاء را نوعی از عقيده به معاد نشان می دهد .

اما در طول تاريخ بشريت در ميان اكثريت ملت جهان كه معتقد به معاد بوده اند دسته و اقليت های كمی هم بوده اند كه در اثر انحراف از فطرت

و روگرداندن به ماديت و ميل به شهوات و لذات كوشيده اند كه اين ندای وجدان را فر نشانده و اين شعله خاموش نشدنی الهی را كه از ميان جان برخاسته فرو نشانند .

اما چون فرو گشتن اين شعله تابناك محيط روح را تيره می سازد و فرصتی برای جولان به دست خفاش ها و جغدهای بيداد و جنايات می دهد خداوند پيغمبرانی را فرستاد تا با فروغ وحی و هدايت اين چراغ را برافروزند و تاريكی كفر و فسق و فجور را در پرتو نور معرفت بر طرف سازند و بدون شك و ترديد اسلام مهم ترين دينی است كه در دعوت خود بر اثبات رستاخيز قوی ترين حجت ها را اقامه كرده و عقيده به معاد را بر پايه های نيرومندی از استدلال و برهان برپا داشته و برای رفع شبهه در اثبات قيامت به بحث قبل يعنی خداشناسی می توانيد مراجعه كنيد .

نماز

فرزندم ، نماز را كه رابطه ميان حق و بنده و سدی در برابر ارتكاب گناه و معاصی است به پای دار .

از بارزترين و روشن ترين خصوصيات روش اسلامی و انسانی روش عبادت است ولی عبادت در اسلام احتياج به توضيح دارد ، اين مطلب را بايد دانست كه عبادت منحصر به آداب و رسوم تعبدی معروف مانند نماز تنها و روزه و زكوة و حج نيست ، بلكه شديداً داری معنای عميق تر و شامل تری است و آن عبارت است از پيوند هميشگی با خدا .

سراسر روش تربيتی اسلام در حقيقت همان پيوند است همه فروغ و شعبه های تربيت از آن سرچشمه گرفته و بازگشت همه آنها در پايان كار نيز به سوی آن است چون در همه احوال اين حقيقت در نظر باشد معانی ساير آداب

و تشريفات و مناسك روشن خواهد شد .

در رأس تمام عبادات كه رمز پيوند بنده با پروردگار است و بسياری از رعايت های اصول اجتماعی نيز در آن لحاظ شده نماز است .

ابراهيم خليل وقتی كعبه را به فرمان خدا ساخت در پايان عمل رو به درگاه خداوند كرد و چنين گفت بار الها من فرزندانم را از آن سرزمين های سرسبز به اين نقطه خشك و بد آب و هوا آورده ام تا در اين محيط آزاد دور از حكومت های بت پرست تو را پرستش كنند و در كنار تو نماز بگذارند اين مطلب را خداوند در قرآن مجيد نقل كرده است و اين آيه نشان می دهد كه نماز در دوران ابراهيم جزء وظايف بوده و غرض از ساختن كعبه همين پيوند و رابطه با خدا بوده است .

قرآن درباره حضرت عيسی می فرمايد :

عيسی در گهواره لب به سخن گشود و يادآور چند چيز شد .

از طرف پروردگار به من سفارش شده است از آن جمله يكی نماز است قرآن می فرمايد :

حضرت اسماعيل به فرزندان خود نماز و زكوة را توصيه می نمود .

قرآن يكی از اسرار نماز را ياد خدا می داند و مسلم است ياد خدای متعال بسياری از فضايل را در انسان زنده می كند ريشه واقعی خيلی از روش های اخلاقی و تربيتی ياد خداست ، بلكه می توان گفت ضامن اجراء واقعی برای بسط عدالت و گسترش دادن حق و حقيقت و اجتناب از هر گونه تجاوز به حقوق فرد و اجتماع همان ايمان به خدا و ياد خداست .

ياد پروردگار زنجيری است كه انسان را از بسياری از كارهای ناشايست كه موجب خشم اوست باز می دارد ، جوانی كه به انواع وسايل هوسرانی مجهز است پايه های حكومت غرايز شهوانی در كانون وجود او مستحكم و پای

برجاست و برای اميال جنسی و هوس های خود مرزی نمی شناسد يگانه وسيله برای كنترل كردن او همان ياد خدا و پيوند با آفريدگار جهان است .

نماز يك نوع دعاد و تضرع و خشوع و فرمانبرداری است كه رابطه بنده را با پروردگارش محكم می كند و خير و رحمت خدا را بر او می رساند ، دل آدمی را از حرص و علاقه به امور دنيوی پاك می كند و به وی اخلاص و بی ريايی می آموزد ، تن انسان را نيز به حركت وامی دارد ، و او را به رعايت انتظام در امور وقت شناسی عادت می دهد .

مسلمان در نماز با دل خاشع و ذهن حاضر قرآن می خواند ، معارف قرآن را می آموزد و به نور قرآن هدايت می شود و دلش با صفا و عقلش روشن می گردد .

ركن يا پايه اول از اركان اسلام نماز است ، در حقيقت نماز جز اين نيست كه در شبانه روز پنج مرتبه ذكر آنچه را كه قبلا به آن ايمان آورده ايد به وسيله زبان و اعمالی كه به جای می آوريد تكرار كنيد ، و به خاطر بياوريد كه چه وظايفی را به عهده گرفته ايد .

هر روز اول وقت كه بيدار می شويد قبل از آنكه به كرای بپردازيد بايد با بدنی پاك و پاكيزه نزد پروردگارتان حاضر شويد و سپس چه ايستاده چه نشسته چه در حال ركوع چه در سجود نزد خدای متعال به بندگی خود اقرار كنيد و از او ياری طلبيد و هدايت و راهنمايی خواهيد و عهد و پيمان و طاعت و بندگی خود را با او تجديد كنيد .

در نماز هر بار آرزوی خودتان را در رسيدن به رضای او و دوری از خشم و غضب او تكرار می كنيد و درس كتاب او را اعاده می نماييد و به راستی رسالت پيغمبر او شهادت می دهيد و آن روزی كهخ در محكمه او حاضر خواهيد شد تا از كارهايی كه كرده ايد از شما بپرسند و پاداشی كه در خور آن هستيد به شما بدهند ياد می آوريد .

با اين عمل روزتان را شروع می كنيد سپس همين كه مشغول كار شديد و طی چند ساعت كارتان را انجام داديد مؤذن به شما اعلام می كند كه بياييد و باز خدا را به ياد آوريد و يك بار ديگر درستان را تكرار كنيد كه مبادا آن را فراموش كرده غافل بمانيد ، آن گاه از جايی كه هستيد برمی خيزيد و پس از آنكه ايمانتان را تجديد كرديد دوباره به كارهای دنيا مشغول می شويد سپس برای مرتبه سوم پس از چند ساعت مؤذن شما را به نماز مغرب و عشا می خواند و در حقيقت تمام عمر شما را با مبدأ حقيقی اتصال پيدا می كند و معنای واقعی پيوند هميشگی اگر توجه داشته باشيد برای شما تحقق پيدا می كند .

امام صادق(عليه السلام)هنگام ارتحال از جهان به سوی عالم ديگر فرمود :

افراد نزديك مرا جمع كنيد ، سپس به آنان فرمود كه به ديگران تا قيامت برسانند كه هر كس اين عبادت عظيم را سبك بشمارد دست او به رشته اتصال ما در روز قيامت نخواهد رسيد .

نبی اكرم (صلی الله عليه وآله وسلم)فرمود : از دنيای شما سه چيز را انتخاب كردم :

1 ـ بوی خوش .

2 ـ عيال صالحه .

3 ـ نور چشم من در نماز است ، اين مسئله بديهی است كه وسيله ارتباط انسان با جهان آفرينش روشنايی چشم است ، جايی كه نماز را او روشنی چشم بداند حساب آن از ديگر عبادات روشن و به اهميت آن بيشتر واقف می شويم .

در حديث ديگر فرمود : كسی كه روز قيامت در پرونده اعمال او نماز نباشد اعمال ديگرش پذيرفته نخواهند شد زيرا اعمال ديگر به منزله اجناس الكتريكی و نماز هم چون برق است و روشن كننده اعمال ، بدون الكتريسيته اجناس الكتريكی چه ارزش دارد ؟

نماز تنها عاملی است كه پيوسته اساس اسلام شما را روزی پنج بار تقويت

می كند و شما را برای عبادت حقيقی پردامنه ای كه بيان شد آماده می سازد و باز همان عامل است كه شما هميشه به عقايدی كه طهارت نفس و ارتقاء روح و صلاح اخلاق و اعمالتان منحصر در آن است متذكر می سازد .

پس نماز داری آن معنای عميق تر و شامل تر يعنی پيوند هميشگی با خداست اهل نماز در مقابل عبادات ديگر سر فرود می آورد ، در صورتی كه نماز را به صورت واقعی بپا دارد و گرنه خواندن نماز تنها كفايت نمی كند .

از امام صادق(عليه السلام)سؤال كردند : از بهترين اعمال آن حضرت فرمود : چيزی بعد از معرفت به خداوند بالاتر از نماز نيست مگر نمی بينيد كه خداوند در كتابش از قول عيسی نقل فرموده كه عيسی وصيت به نماز شده بود .

نبی اسلام فرمود : نماز مانند عمود خيمه است هنگامی كه عمود برجا باشد طناب و پيچ و پرده بر جاست و زمانی كه عمود نباشد آنها برای قيافه خيمه فايده ای ندارد و فرمود مثل نماز مانند نهری است كه درب منزل شما جاری باشد كه شما شبانه روز در آن پنج مرتبه شستشو كنيد همان طوری كه بعد از پنج مرتبه نظافت كثافتی در بدن شما نمی ماند آن طور هم نماز خواندن شما را گناهان محفوظ می دارد .

علاوه بر همه اين مراتب تأكيد شده نماز را مسلمانان با جماعت انجام دهند و نيز مقرر فرموده كه نماز جمعه را مخصوصاً هر هفته با صورت معين و شكل خاصی بخوانند .

نماز جماعت درميان مسلمانان ايجاد يگانگی و محبت و برادری می كند و از همه افراد توده ای متراكم و فشرده به وجود می آورد زيرا وقتی كه به صورت جمع در مقابل خدا قنوت و سجود و ركوع می كنند دلهاشان به يكديگر نزديك می شود و اين احساس در آنها بيدار می گردد كه همه برادرند سپيد و سياه ، ترك و ديلم ، عجم و عرب و فقير و غنی ندارند دهاتی و شهری در اين دين مطرح

نيست در نماز جماعت ملاحظه می كنيد همه افراد چه غنی و فقير و چه صغير و كبير و ... پهلو به پهلوی يكديگر می ايستند آن گاه نه اشرافی وجود دارد نه غير اشرافی نه رفيعی و نه وضيعی علاوه بر اين ها نماز دارای اسرار اجتماعی بسيار مهمی است كه برای دريافتن آن بايد به كتاب هايی كه مخصوص اين مسئله نوشته شده مراجعه شود .

امر به معروف و نهی از منكر   

امر به معروف و نهی از منكر

فرزندم ! خلق را به پيروی از خوبی ها و تهذيب نفس رهبری كن و از سقوط در ورطه عصيان باز دار ، و در اين جهاد مقدس كه امر به معروف و نهی از منكر است آزار مردم را با استمداد از نيروی صبر خويش هموار ساز .

استعدادی در روان آدمی است كه تحت تأثير سخن قرار می گيرد البته اين استعداد موقتی است از اين جهت سخن بايد تكرار شود .

پند و اندرزی كه مستقيماً از راه ضمير باطن و وجدان راه خود را به جان انسان باز می كند آن را سخت به جنبش درآورده نهفته هايش را برمی انگيزد اين كار برای لحظه موقتی است مانند سيلی كه ته نشين هايش را درآورند واقعيت و ماهيت آن سيل گير نمايان می شود ولی چون به حال خود گذاشته شود دوباره رسوبی روی رسوب هايش اضافه می گردد و هيچ حركتی در عمق آن ايجاد نمی گردد جان انسان هم در هر لحظه به لايروبی احتياج دارد .

از اين لحاظ اگر سرمشقی در كنار موعظه نباشد كه شخص اثر پند و اندرز را در وجود او آسان و ارجا شده ببيند تا از او پيروی كند ، موعظه به تنهايی كافی نيست .

سرمشق مشاعر و افكار را به خود وابسته می كند كه به نظر عام و برای همه قابل لمس باشد و نگذارد كسی كه می خواهد از او پيروی كند در بيابانی بی انتها

سرگردان بماند و بی حركت در جای خود مقيم شود ، اگر ابتدا سرمشق شايسته ای وجود داشته باشد ، موعظه يعنی امر به معروف و نهی از منكر اثر به جايی در نفس می گذارد و از طرف ديگر موعظه برای نفس ضرورت دارد در نفس انسانی پاره ای انگيره های فطری هست كه هميشه احتياج به ارشاد و تهذيب دارند و اينكار ميسر نمی شود جز با موعظه و پند و اندرز ، در اين صورت انسان تنها به سرمشق يا نها به موعظه اكتفاء نكرده بلكه هر دو را دريافت داشته ، قرآن می فرمايد ابتدا خود را بترسانيد ، سپس اهل خود را .

به عقيده شيعه امر به معروف يا دعوت به سوی نيكی ها و نهی از منكر يا مبارزه با بدی ها جزو مهم ترين و گرانبهاترين دستورات اسلامی است كه عقل و شرع در لزوم آن هم آهنگند اين وظيفه بزرگ از اساسی ترين پايه های اسلام محسوب می شود و در رديف بهترين عبادات و يكی از اقسام جهاد است .

موضوع امر به معروف و نهی از منكر و به اصطلاح نظارت ملّی يك موضوع دامنه داری است كه در تمام شؤون زندگی ما دخالت دارد .

در جهان امروز علاوه بر نظارت و مراقبت هايی كه خصوصی بر عهده بعضی از مؤسسه ها و دوائر است مانند شهرداری كه حق نظارت بر عمران و آبادی شهر دارد يك نظارت ملی و  عمومی به تمام مردم واگذار شده كه حق نظارت و راهنمايی و انتقاد در كليه امور داشته باشند تا با بيان و منطق لغزش ها را تذكردهند .

بنابراين در دنيای متمدن ملت می تواند در تمام شؤون كشور نظارت بنمايد زيرا سرچشمه قدرت و علت پيدايش و تشكيل سازمان ها ملت است او می تواند هر گونه انحرافی در سازمان های اداری و تشكيلات كشوری ديد فوراً انتقاد كند و نظر بدهد و به ميزان انحراف لحن انتقاد خود را شديدتر سازد ، زيرا مبدأ نيرو اوست ، اين همان نظارت ملی است كه جهان امرز آن را به صورت عالی ترين

ــ[248]ــ

اصل پذيرفته و اسلام چهارده قرن پيش پايه گذار آن بوده است .

ملت هايی كه اين دو اصل بزرگ را فراموش كنند به صور حتم خداوند آنها را در چنگال ذلت و خواری گرفتار خواهد نمود و لباس بدبختی به اندام آنان خواهد پوشيد ، چنين ملتی طعمه آماده ای برای درندگان انسان نما و ستمگران خواهند بود ، و لذا از شخص نبی اسلام و ائمه طاهرين عبارات تكان دهنده ای در لزوم انجام اين دو وظيفه بزرگ و مفاسد زيان هايی كه از ترك آن دامگير اجتماعات انسانی می شود نقل شده .

نبی اسلام فرمود : كسی كه درباره امور مسلمانان نينديشد از آنان نيست ، حضرت فرمود : كسی كه شر سيلاب يا آتش سوزنده ای را از مردمان مسلمان كوتاه سازد بهشت بر او واجب می شود چه شری و كدام آتشی بدتر از شر و آتش معصيت است ؟

امام صادق(عليه السلام) فرمود : بر تو باد كه برای خدا در ميان خلق به نصيحت پردازی ، زيرا عملی بالاتر از آن نمی يابی .

نبی اكرم فرمود : بايد امر به معروف و نهی از منكر كنيد ، و گرنه ظالم بر شما مسلط می شود و دعای خوبانتان مستجاب نمی شود ، قبل از اين كه در استجابت دعا به روی شما بسته شود امر به معروف و نهی از منكر كنيد .

پيغمبر(صلی الله عليه وآله وسلم) اسلام فرمود : از نشستن ميان راه بپرهيزيد ، گفتند : عادت ماست برای مجالست و گفتگو .

فرمود : پس حق راه را اداء كنيد گفتند : حق راه چيست ؟

فرمود : چشم پوشی از نامحرم ، آزار نرساندن ، جواب سلام ، امر به معروف ، و نهی از منكر .

قرآن مجيد امر به معروف و نهی از منكر را بر مسلمانان واجب كرده و اين وجوب ، امتياز اسلام را بر ملل متمدن كه انتقاد را مباح می دانند روشن می سازد ،

و نيز از فرمايشات نبی مكرم اسلام و پيشوايان شيعه وجود آن استفاده می شود .

امام باقر(عليه السلام)فرمود : در سايه نظارت مردم فرائض و تكاليف انجام می گيرد و مردم ملزم می شوند از حرام بپرهيزند و از طرق مشروع و كسب حلال ارتزاق كنند در سايه دستگاه های مبارزه با فساد تمام راههای كشور امن می گردد و امنيت بر اثر اجرای حدود و كيفر دادن جنايتكاران در سراسر كشور سايه می اندازد .

اگر اين دو قدرت با تمام مراحل گوناگونی كه دارد از راهنمايی زبانی گرفته تا برسد به اجراء حدود و قوانين جزايی از اجتماع گرفته شود هرج و مرج و بی نظمی ، وحشت و اضطراب در تمام شؤون مردم رخنه كرده و لذت زندگی را از بين می برد .

آنان كه تصور می كنند امر به معروف و نهی از منكر مانع از آزادی مردم است نبی اسلام پاسخ اين پرسش را در ضمن يك سؤال بيان فرموده .

اجتماع ما بسان يك كشتی است ، سرنشينان كشتی تا آنجا آزادند كه موجبات هلاك ديگران را فراهم نكنند هر گاه مسافری از اين آزادی سوء استفاده نمايد و بخواهد با ميخ يا تيشه ديوار كشتی را سوراخ كند ، كليه مسافران روی غريزه دفاعی كه دارند به شدت هر چه تمام تر با او مبارزه می نمايند و عمل او را يك نحو سوء استفاده از آزادی تلقی می كنند ، جامعه نيز بسان كشتی است افراد اين جامعه سرنشينان كشتی هستند ، آنها در ضرر و نفع يكسانند و نمی توان حساب ضرر زدن يك فرد را از اجتماع جدا نمود .

قرآن كريم در لزوم اين دو وظيفه بزرگ آياتی دارد از اين قبيل :

بايد در ميان شما طايفه ای باشد دعوت به خير كند امر به نيكويی نمايد و نهی از منكر كند ، مساوی نيستند در ميان امت كسانی كه شب و روز در تلاوت آيات حقند و سجده به سر می برند ، ايمان به خدا و آخرت دارند امر به معروف و نهی از منكر می كنند و در خيرات و خوبی ها سرعت می گيرند و از صالحينند و با

ديگران يعنی مؤمنين و مؤمنات دوستان يكديگرند ، امر به معروف و نهی از منكر می كنند و بر پا دارنده نمازند .

لعنت شدند قومی از بنی اسرائيل بر زبان داود و عيسی به گناهانشان و نهی نكردنشان ، شما بهترين امتی هستيد كه از ميان ملت ها انتخاب شديد كه امر به معروف و نهی از منكر كنيد ، كمك كنيد به خوبی ها و كمك نكنيد به بدی ها و پستی ها .

بی خردان تهی مغزی كه چشم خود را از ابتدا به عرصه اروپا گشوده اند و جز برنامه مغرب زمين طريقه ديگری را قبول ندارند ، خيال نكنند روش انتقاد صحيح را اروپائيان يا ملت آمريكا پايه گذاری كرده ، و اين كار بزرگ يادگار آن ملت است ، اينها نمونه هايی از دستورات اسلام در چهارده قرن قبل است .

نبی اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)فرمود : خداوند خودبان را عذاب نمی كند مگر بدی ها بين بدكاران آنان ظاهر شود ، و آنان قدرت بر نهی داشته باشند .

از نبی اسلام رويت شده كه فرمود : چه می كنيد روزی كه زن های شما طغيان كنند ، و جوانان شما فاسق شوند ، و كوشش در راه خدا ترك شود ؟

گفتند : چنين برنامه ای می شود ؟

فرمود : به كسی كه جان من در دست اوست بدتر هم می شود .

گفتند : چيست ؟ فرمود : چه می كنيد زمانی كه امر به معروف و نهی از منكر ترك شود ؟

گفتند : می شود ؟

فرمود : بدتر هم می شود .

گفتند : چگونه ؟

فرمود : ببينيد معروف منكر ومنكر معروف است .

گفتند : می شود ؟

فرمود : بدتر هم می گردد ، روزی كه امر شود به منكر و نهی شود از معروف ، آيا با اين آيات و احاديث اين دو وظيفه بزرگ اسلامی و اجتماعی بر شما واجب نيست ؟

بدبختانه ما امروز مفاسد و زيان هايی را كه از سستی و انجام اين دو وظيفه سرچشمه می گيرد با چشم خود آشكارا می بينيم ، ولی ای كاش مطلب به همين جا ختم می شد و تنها به ترك اين دو وظيفه قناعت كرده بوديم و كادر به اينجا نمی رسيد كه منكر در نظرها معروف و معروف در نظرها منكر گردد .

آمرين به معروف و دعوت كنندگان به حق و فضيلت خودشان پشت پا به حق و فضيلت بزنند و نهی كنندگان از منكر خودشان آلوده انواع منكرات شوند ، اين بلای كمرشكن و غير قابل تحمل بر اثر كارهای بد مردم عاقبت فساد را در زمين و روی اقيانوس ها و در جو آشكار كرد با اينكه معصوم(عليه السلام)فرمود :

لعنت بر كسانی كه دعوت به نيكی می كنند و خودشان ترك می نمايند و آنها كه نهی از بدی می كنند و خود آن را انجام می دهند .

راستی آفرين بر اين مذهب و بر اين وسعت احكام و جامعيت آن زيرا آنچه برای دين و دنيای انسان لازم بوده و آنچه موجب ترقی و پيشرفت و سعادت او می شده اسلام پيش بينی نموده است ، از طرفی دستورات جامع و قوانين زنده ای برای مردم جهان وضع كرده كه در واقع و در حقيقت به منزله قوه مقننه است ، بديهی است اين قوه قانون گذاری بدون يك نيروی اجرايی كافی اثری نخواهد بخشيد ، لذا در درجه اول ضمانت اجرايی آن را به عهده عموم مسلمانان گذارده و امر به معروف و نهی از منكر را وظيفه فرد فرد آنها قرار داده تا هر كس يك قوه مجريه برای آن احكام و مقررات بوده باشد و همه بر وضع يكديگر نظارت كنند و همه در برابر يكديگر مسؤول باشند كسی كه بخواهد به عمق اين وظيفه بزرگ اسلامی پی برد بايد به صحنه تشريح دقيق سرور آزادگان امام سوم حضرت

ابی عبد الله الحسين(عليه السلام)نظر كند ، امام(عليه السلام)اين مسئله را با توجه به تمام جهات و نكات اينطور بيان می كند :

خداوند به اولياء خود پند داده است كه مانند علماء يهود از امر به معروف و نهی از منكر سرباز نزنند ، زيرا پيشوايان يهود جور و ظلم و ستمكاران را می نگرند و آنان را از اين كار زشت نمی ترسانند و بر حذر نمی دارند به اميد آن كه از پرتو مرحمت ستم پيشگان به نوايی برسند و از دست آنان گزند نبينند و برای آن كه دو روز خودش زندگی كنند و غبار ناراحتی بر دلشان ننشيند از گفتن حرف حق هراسناك اند .

در حالی كه پروردگار بزرگ می گويد : فقط از من بيمناك باشيد ، و از مردم عاجز و زبون نهراسيد و باز خداوند می فرمايد :

مردم با ايمان كسانی هستند كه امر به معروف و نهی از منكر می كنند زيرا اگر در ميان مسلمانان اين دو امر رواج بيابد كارها به صلاح می پيوندد و بنيان ملك و ملت استحكام می پذيرد .

اگر مردم به كارهای نيك بگرايند و از دشواری آن باك نداشته باشند طومار ظلم در هم می پيچد انديشه های مردم پاك می شود نور صلاح و فلاح در دل ها می تابد ، حق به حق دار می رسد ، و زورمندان بد سگال مانند گرگ به ناتوانان حمله ور نمی شوند ، و محتكرين خون ضعيفان را نمی مكند و رحم و انصاف از خانه مردم رخت برنمی بندد .

ای مردمی كه در دانش شهره شهر هستيد و در نيك نامی زبان زد خاص و عام می باشيد ، خداوند آن چنان اهميت و احترامی از شما در دل مردم به وجود آورده است كه قوی از شما حساب می برد و ناتوان از شما احترام می كند حتی در كسانی كه بر آنها فضيلتی نداريد از عنايت خداوندی نفوذ داريد و چنان آبرويی كسب كرده ايد كه توانگران به امر شما حاجت نيازمندان را برمی آورند و هنگامی

كه از كوچه و خيابان می گذريد مانند پادشاهان شكوه و عظمت داريد ، و مقام و مرتبه شما با پيشوايان و بزرگان قوم برابری می كند .

خداوند اين شوكت و قدرت را به شما ارزانی داشت كه از حقوق حداوند دفاع كنيد ، ولی شما آسوده خاطر نشسته ايد و جنبشی نمی كنيد حق ضعفاء و بينوايان تضييع می شود و شما تماشاگر هستيد و دم برنمی آوريد ولی تا حق خودتان به مخاطره می افتد به دست و پا می افتيد و به هر سو می دويد حاضر نيستيد در راه خدا جزيی مخاطره شما را تهديد كند فقط در فكر جلب نفع برای خود و فاميل خود هستيد و با اين حال آرزو داريد در قيامت شعله عذاب الهی دامان شما را نگير و بهشت را مالك شويد و همنشين انبياء باشيد ؟

ای راحت طلبانی كه بهشت را آرزو می كنيد من می ترسم كه در روز جزا به جای نعمت زهر عذاب و درد به شما چشانده شود و اين آرزوهای بی جای شما سرابی بيش نباشد ، می ترسم كه با اين بی اعتنايی به احكام خدا عاقبت در خشك زار معاصی بمانيد و در آرزوی زلال نجات با لب تشنه به هر سو بدويد و عاقبت در كوير بدنامی و ناكامی جان بسپريد .

لطف خداوندی شما را به همه چيز رسانده است و در پرتو عنايت خداوند به كرامت و بزرگواری رسيده ايد ولی خداشناسان را اكرام نمی كنيد شما با چشمان خود به خوبی می بينيد كه حقوق خداوندی اداء نمی شود و پيمان او را می شكنيد و دم برنمی آوريد ولی برای پشيزی حقوق از دست رفته پدرانتان فرياد می كشيد و ضجه می زنيد .

حقوق رسول خدا را پايمال می كنند و به غارت می برند هزاران كور و كر و بينوا در شهرستان ها از بينوايی ناله می زنند و شما به اين مناظر رقت انگيز می نگريد ؟

ستمكاران مردم ضعيف را زير لگد می كوبند و شما به جای امر به معروف

و نهی از منكر كار را با چاپلوسی و تملق می گذرانيد فقط برای اين كه دو روز زندگی كنيد .

مسبب تمام اين بدبختی ها شما مسامحه كاران هستيد كه از امر به معروف و نهی از منكر دست برداشته ايد .

بزرگترين مصيبت و رنج از آن شماست كه دست از وظايف خود كشيديد و در اجرای حلال و حرام خدا كوتاهی كرديد و مرتبه عظيمی را از خود سلب نموده ايد .

مقام عالی شما به پستی نگراييد مگر اينكه از خدا جدا شديد و او را فراموش كرديد و با داشتن دلايل بی شمار در احكام خدا بين شما اختلاف به وجود آمد و به واسطه همين اختلاف ها رشته كار از دست شما در رفت و به دست زورگويان ستم پيشه افتاد و شما نشسته ايد و به فجايع آنان نگاه می كنيد و احكام تكبر   

و امور خداوند را تسليمشان كرده ايد و اين ستمگران خيره سر در پی شهوترانی و كامجويی خويشند .

شما برای آن كه از مرگ نمی ترسيد و برای آنكه به چند روزه عمر گذران علاقمنديد خدا را فراموش كرده ايد و با ستمكاران مماشات روا می داريد آنان به ستم خويش مشغولند و شما سرگرم زندگانی آسوده و بی حقيقت خود هستيد .

از حقوق بدبختان دفاع نمی كنيد و مشتی بيچاره از پا افتاده را زير دست و پای جابرين و قلدرها رها كرده ايد و اين ستمكاران خداناشناس گروهی ضعيف و بينوا را به اطراف و اكناف پراكنده می كنند .

برنامه های كشور با آراء ناصوابشان زير و رو می شود و گروهی بزرگوار دربرابر خودرأيی و خيره سری آنان خوار می شوند اين ستمكاران از خداوند قهار نمی هراسند و به پشت گرمی عده ای فتنه جو با ايزد جبار به ستيزه برمی خيزند .

تكبر

فرزندم ! در هنگام سخن با مردم روی از ايشان مگردان ، و هنگام راه رفتن چون متكبران قدم بر مدار كه خدا مغروران را دوست نمی دارد . وقت عمل مطابق طبع خود عمل كن و از آيين تصنع بپرهيز ، نه مانند متكبران قدم بردار و نه چون مردم زبون طی طريق كن .

آهسته سخن گوی و فرياد مزن ، زيرا بيرون از حد تشبه به چهارپا پيدا كرده و كريه ترين صداها صدای خران است(1) .

نبی اسلام(صلی الله عليه وآله وسلم)فرمود : كسی كه در دل او ذره ای از كبر باشد ، استفاده از بهشت برين نمی كند و آن كس كه در دلش ذره ای از ايمان باشد ، او از عذاب جهنم در ايمنی است .

و نقل شده كه سه طايفه از بهشت و نعيم آن محرومند :

1 ـ متكبر .

2 ـ بخيل .

3 ـ كسی كه مداومت بر معصيت دارد .

نبی اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)فرمود : چه فرد بدی است كسی كه تكبر كند و عظمت حق را فراموش نمايد .

به پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)عرض شد : تكبر فلان شخص زياد است ، فرمود آيا مرگ از پس او نيست ؟

عمر بن يزيد گفت : حضور امام صادق(عليه السلام)عرض كردم : من از بهترين خوراكی ها استفاده می كنم و از بوی خوش استشمام می نمايم و بر مركب نيكو سوار می شوم و در برنامه زندگی دارای نوكر هستم ، آيا در اين قسمت های از

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ لقمان : 17 .

زندگی من از تكبر موجود است ؟

امام(عليه السلام)ساكت شد ، فرمود : علامت كبر دو چيز است :

1 ـ كوچك شمردن مردم .

2 ـ انكار حق .

نبی اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)فرمود : كرم تقوی است ، عظمت تواضع است ، يقين ثروت است .

عيسی بن مريم فرمود : خوشا به حال متواضعين كه در قيامت از همه مردم بزرگوارترند .

شخصی سياه چهره و آبله رو به محضر رسول اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)كه بر سفره ای دعوت داشتند رسيد ، افراد مجلس از نشاندن سياه چهره نزديك خود كراهت داشتند كسی به او توجه نكرد مگر رسول اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)كه او را پهلو به پهلوی خود جای داد .

نبی اسلام به اصحاب خود فرمودند : چرا شيرينی عبادت را در شما مشاهده نمی كنم ، گفتند شيرينی عبادت چيست ؟ فرمود : تواضع .

به موسی خطاب رسيد می دانی چرا از ميان تمام بندگان تو را برای تكلم خود انتخاب كردم ؟

عرض كرد : پروردگار من برای چه ؟

خطاب رسيد : من تمام جهات بندگان خويش را نظر كردم ، ظاهر و باطن آنان را ديدم نيافتم كسی را كه ذليل تر باشد به دربار من غير از تو زيرا هر زمانی كه تو به عبادت قيام می كنی صورت خود را روی خاك می گذاری .

امام چهارم در كوچه ای از محله های مدينه سواره می گذشتند ، و عده ای جذامی مشغول غذا خوردن بودند ، حضرت را به شركت در غذا دعوت كردند ، امام فرمود : اگر روزه نبودم در غذای شما شركت می كردم يعنی با شما نشسته

و از رفاقت با شما عار نداشتم ، زمانی كهخ به منزل رفت دستور داد غذايی مطبوع تهيه كردند ، مجذومين را دعوت نمودند و با آنان بر سر يك سفره نشستند و غذا تناول كردند .

به داود خطاب شد : همچنانكه اهل تواضع به من نزديك اند ، به همان مقدار اهل كب از من دورند .

امام صادق(عليه السلام) فرمود : تواضع آن است كه هنگام ورود به مجلسی مكانی كه خالی بود بنشينی ، و توقع بالا نشستن خود را نداشته باشی و به هر كسی برخورد كردی سلام كنی ، جدال را در مباحثه ترك كنی اگر چه حق به جانب توست واز اينكه تو را به زهد و تقوی تعريف كردند خوشحال نشوی .

بر اميرالمؤمنين(عليه السلام)دو مهمان وارد شد ، يكی پدر و ديگر پسر امام به احترام هر دو برخاست و هر دو را احترام كرد و در صدر مجلس جای داد و خود روبروی آنان نشست ، سپس امر به غذا كرد ، پس از صرف غذا قنبر غلام اميرالمؤمنين طشت و حوله و ابريقی برای شستن دست مهمانان آورد ، اميرالمؤمنين(عليه السلام)ابريق و حوله و طشت را گرفت و خويش را برای ريختن آب به دست پدر آماده كرد ، مهمان از اين برنامه تعجب نمود و خود را كنار كشيد ، عرض كرد :

سيّد من ! من كجا و اين برنامه شما ؟ حضرت او را قسم داد ، فرمود بنشين و دست خود را همانطور كخه قنبر من می ريخت می شستی بشوی ، زيرا من و تو از يك سريم و هر دو برادريم در قسمت انسانيت فرقی بين من و تو نيست ، برای اين عمل خدای توانا به من ده برابر مزد آنچه در دنيا می دادند عنايت می كند ، خدا مرا به شرف اين خدمت به برادر مسلمان نايل كرده بنشين واز اين عمل سر مپيچ .

مهمان حاضر شد دست خود را شست ، آن گاه وسايل را به محمد حنفيه داد

فرمود : دست پسر را بشوی اگر پسر به تنهايی حاضر بود من دست او را می شستم اما خداوند بين پدر و پسر از نظر پدری عظمت برقرار كرده زمانی كه در يك جا جمع باشند . امام چهارم(عليه السلام)فرمود : هركس پيروی از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)كند حقاً او شيعه است .

اگر چه نبی اكرم در زمان بعثت در راه نجات قوم عقب افتاده و متكبّر عربستان كوشش خود را تا نهايت درجه به كار برد و در پرتو تعاليم حيات بخش خود بسياری از رذايل اخلاقی آنان را سركوب كرد ، ولی خوی ناپسند تكبر و خودستايی در طول قرن های متمادی چنان در اعماق جان آنان ريشه دوانده بود كه پس از گذشتن مدتی از قيام اسلام باز هم افرادی به صفت ناپسند تكبر مبتلا بودند و ديگران را با ديده پستی و حقارت می نگريستند . علقمه بن وائل برای ملاقات با رسول اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)به مدينه آمد شرفياب محضر رسول اسلام شد و پس از پايان جلسه خواست به منزل يكی از بزرگان انصار وارد شود . خانه مهماندار در يكی از محلات مدينه بود و علقمه نمی دانست معاويه در مجلس حاضر بود ، حضرت او را برای راهنمايی علقمه فرستاد معاويه می گويد من به اتفاق علقمه از مجلس خارج شديم او بر مركب خود سوار بود و من پياده و پای برهنه در شدت گرما با وی حركت می كردم بين راه به او گفتم از شدت گرما سوختم مرا به ترك خود سوار كن .

دنيا   

در جواب گفت تو را آن لياقت نيست كه در رديف بزرگان سوار شوی معاويه گفت : من فرزند ابو سفيانم ، علقمه گفت : می دانم نبی اكرم به من گفته بود . معاويه گفت : اكنون كه مرا سوار نمی كنی لااقل كفش خود را به من ده ، زيرا پايم می سوزد ، گفت : كفش من برای پای تو بزرگ است ، ولی همين قدر به تو اجازه می دهم در سايه شتر من راه بروی و اين خود ارفاق بزرگی از طرف من نسبت به توست و برای تو نيز در ميان مردم مايه شرف و افتخار است .

نبی اسلام روزی در كوچه های مدينه به مرد مصروعی برخورد كه مردم برای تماشای او اطرافش را گرفته بودند ، فرمود : برای چه اجتماع كرده اند ؟

گفتند : دور ديوانه ای را گرفته اند .

فرمود : اين شخص ديوانه نيست ، آيا شما را خبر دهم ديوانه كيست ؟

عرض كردند : خبر ده .

فرمود : ديوانه واقعی آن مرد متكبری است كه با تكبر راه رود و از خودپسندی به دامن های خويش نگاه كند و پهلوهای خوش را با حركت های دوش خويش حركت دهد ، چنين شخص ديوانه واقعی است ، اين مرد كه گردش را گرفته اند مبتلا به مرضی است .

مهلب بن ابی صفره از طرف عبدالملك مروان استاندار خراسان بود روزی جامه خز نيكويی ببر كرده و در كمال خودپسندی و تكبر از راه عبور می كرد ، بزرگ مردی او را ديد نزديك شد و گفت :

اين گونه راه رفتن مورد دشمنی خدا و رسول اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)است .

گفت : مرا می شناسی ؟

گفت : آری ! اوّلت نطفه نجسی بودی و آخرت مردار خبيثی خواهد بود و بين اين دو زمان حامل كثافتی .

گفتار حكيمانه آن مرد مهلب را از مركب تكبر پياده كرده تا اينجا متن نصايحی بود كه از قرآن مجيد سوره لقمان نقل كرديم ، و در دنباله كتاب فقط به نصايح مشهوری كه قريب به يقين از آن حضرت نقل شده اكتفا می كنم .

دنيا

نور ديده ام دنيا دريايی است بی پايان كه ملت های بسياری در آن غرق شدند برای عبور از اين ورطه خطرناك كشتی از ايمان بساز ، و بادبانی از توكل بر فراز

آن قرار بده ، و برای پيمودن اين سفر توشه ای از تقوی برگير كهی اگر از اين سفر پر خطر به سلامت برهی رحمت حق تو را نجات داده ، و اگر دچار هلاكت شوی گرانی بار گناهت تو را بيچاره كرده است .

فرزند ، از متاع دنيا چندان كه تو را از خلق بی نياز كند و به مقصد برساند بردار ، و از دنيا چنان رو مگردان كه يك باره تهيدست شوی ، و چون جنازه بار گران بر دوش دگران گردی ، اما چندان در انديشه دنيا فرو مرو كه از اصلاح نفس باز مانی .

بعضی دنيا را زشت می دانند و عده ای آن را زيبا می پندارند مردمی آن را پست می نگرند ، و قومی آن را از عرش اعلی بالاتر می دانند ، زمانی از وضع آن شكايت می كنند و مدتی به آن چشم دوخته از برنامه های آن خوشخالند اما همه اين تطوّرات سطحی و محدود به مناسباتی است كهخ برای هر كس در ايام چند روزه پيش می آيد .

روزی كه اقتصاد و ثروت عده ای از آنان را در بهترين خوشی ها و آرامش ها قرار داد دنيا را بهترين وسيله خوشبختی می دانند ، ايامی كه چرخ زندگی برگشت و وجهه مطلوب دنيا بنظرشان كريه آمد ، آنجا را بدترين محل معرفی می كنند ، آن روز كه از باده غرور و نخوت ، و تكبر مست هستند تمام مقدسات و معنويات در نظرشان پوچ است و آن ساعتی كه تزلزل در اركان زندگی پيش آيد به معنويات و اخلاقيات متوسل شده دنيا را زندان حساب می كنند ، اين نظريات جز از دريچه ديد كودكانه چيز ديگری نيست ، دنيا خود بخود مقصر نيست و خود بخود مستقل نيست ، بلكه اين خانه بستگی به اعمال افراد دارد ، قضاوت درباره دنيا فقط بايد از ديدگاه اعمال بشر باشد ، زيرا خشت و گل و سنگ و آهن و مركب ها و گلستان ها و بيابان ها و ماه و خورشيد و ستارگان فروزان هيچ يك تقصير نداشته اين بدبينی و خوش بينی را بايد از زبان عقلای بشر آن هم در پرتو

عمليات انسان دريافت و گرنه تمام آن نظريات جز مبانی شخصی و جهت ماديت و عدمش چيز ديگر نيست كه آن را قابل مطالعه دانست .

اين مطلب صحيح است كه اسلام جنبه های دنيا را هدف عالی قرار نداده و زهد در آن را از علائم كمال و عوالم سعادت دانسته زيرا زندگی دنيا استقلالی ندارد ، بلكه مقدمه ای است برای رسيدن به يك زندگی بهتر و مدرن تر و خصوصيات ابدی اما از دريچه دنيا و زندگی صحيح و عقلايی در آن .

و همچنين مذمت هايی فراوان كه از دنيا شده و تشبيهاتی كه در ناپايداری و سستی از آن شده جای ترديد نيست ، اما شيوع پاره ای از مكتب های غلط و نادرست مبنی بر بدبينی به جهان و سوء ظن بر گردش آن و پاره ای علل ديگر سبب شده كه نظر اسلام درباره بسياری از مطالب از جمله دنيا به طرز غلطی تفسير گردد ، در نتيجه موضوعی كه با طرز فكر و نوع توجه مردم به مسائل زندگی و روابط اقتصادی و اجتماعی داشت در اثر همين سوء تعبير از عوامل اساسی عقب ماندگی و بيچارگی و ذلت ملت مسلمانان بشمار آيد .

جای بسيار تعجب و تأسف است كه متداولترين موضوعی كه به نام پند و اندرز از اسلام در ذهن مردم جای گرفته همين توصيه ترك دنياست در حالی كه اسلام به همه مبانی زندگی دنيايی انسان ها توجه فرموده ، و دربراه تمام جهات زندگی دنيايی قانون وضع كرده كه در هر زمان و مكان با تمام شرايط صحيح وجودی انسان موافقت داشته و اتفاقی برای هيچ يا از برنامه های زندگی نخواهد افتاد مرگ اين كه از نظر كلی ، اسلام درباره تجويز يا منع او با حفظ تمام جهات قانون وضع نموده است از اين جهت ما بايد دنيا را به دو جنبه تقسيم كنيم و آيات قرآن و احاديث ائمه طاهرين را با حفظ اين دو جهت تفسير و ترجمه نماييم يكی دنيای مادّيگران كه از كليه حقايق چشم پوشيده و ديگر دنيای مؤمنان كه به واقعيت زندگی پی برده اند .

قرآن درباره دسته مادّيگر می فرمايد :

از كسانی كه به قرآن پشت كرده و به جز زندگی دنيا به اندزاه سطح عملی كوتاه خود طالب نيستند روی بگردان .

آنهايی كه به ديدار ما اميد ندارند و به زنگی دنيا راضی شده و آرام گرفته اند از نشانه های ما غافلند .

آيا بجای آخرت به زندگی دنيا راضی شده ايد در حالی كه دنيا نسبت به آخرت اندگی بيش نيست .

عده ای از مردم هستند كه فقط از دنيا نصيب می خواهند و در آخرت بهره ای ندارند ، البته مذمت از دنيا و روی گرداندن از آن گونه دنيا در آيات حق و روايات اسلامی مسئله ای است اصولی و قابل پيروی .

اما طايفه دوم كه دنيا را وسيله تجارت برای آخرت قرار داده اند از انواع كمك هادرباره مردم دريغ ندارند مال التجاره خود را برای رفاه مردم بكار می اندازند معاملاتی كه مورد نظر حق و دارای استفاده های سرشاری است برای خدا از آن بهره برداری می كنند و دنيا را وسيله رسيدن به هدف عالی انسانی قرار داده اند .

اينان را اسلام به دنيا ترغيب و تحريص و تشويق كرده و حتی در جمله ای امام اميرالمؤمنين(عليه السلام)به فرزندش می فرمايد :

برای زندگی دنيا آن چنان كن كه خيال كنی برای هميشه خواهی ماند و برای آخرت كاری كن كه خيال كنی فردا خواهی مرد .

ونيز مردی در حضور امام علی(عليه السلام)از دنيا شكايت كرد ، فرمود6 از كدام نعمت آن شكايت می كنی ؟

آن مرد در جواب حضرت فرو ماند .

بنابراين مطالبی كه درباره مذمت دنيا وارد شده برای مادی گران است اما برای

دسته دوم دنيا بهترين جايگاه و مناسب ترين محل برای تجارت است .

علاوه بر اين كناره گيری از دنيا و اجتماعات انسانی در اسلام گناهی نابخشودنی و روش غلطی است كه از دين تحريف شده مسيحی گری به برنامه زندگی بعضی از مردم كوته نظر رسوخ كرده در حالی كه قرآن می فرمايد چه كسی زينت های دنيا و نعمت هايش را بر شما حرام كرده است ؟

پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود : من مبعوث شدم تا دنيا و آخرت شما را آباد كنم .

بنابراين اساس اين مذهب جلوگيری از انحصار علايق و غرائز در زندگی محدود دنيا می باشد ، زيرا دنيا لياقت آن را ندارد كه غايت آمال بشر گردد ، و انسان به آن دلخوش و راضی شود تا جايی كه به آخرت و جهان ابدی توجه نكند ، پس دوستی و علاقه به دنيا و تحصيل مراتب آن در اسلام مذموم نيست ، زيرا نصف وجود انسان گرفته شده از همين دنياست بلكه مستقل دانستن آن و اين كه جز آن جايی نيست و تا سرحد اعلی جان كندن برای به دست آمدن دنيا مذموم است ، قرآن می فرمايد :

برای كسانی كه كار نيك انجام دهند برای دنيا در همين دنيا خداوند پاداش معين فرموده است .

قرآن مال و فرزندان را زينت زندگی اين عالم می داند ، قرآن ابراهيم و اسماعيل و عيسی و موسی را همانطور كه از صلحا و افراد خوشنام عالم می داند از برگزيدگان و آبرومندن اين جهان معرفی می كند ، و اين مسئله خود بهترين گواه بر خوشی بينی قرآن نسبت به دنياست .

 

روزه

فرزندم ! شهوات نفس را به قدرت رياضت روزه بشكن اما نه چندان كه ضعيف شوی و از برپا داشتن نماز مانی ، زيرا نماز از روزه نزد پروردگار

پسنديده تر است .

روزه برای فرمانبرداری از خدا و يقين بر اينكه او داناست و ايمان به روز جزاء و حضور در محكمه حق و طاعت شديد قرآن و پيغمبر و احساس قوی وظيفه شناسی و ورزيدگی در صبر و استقامت و قدرت غلبه بر شهوت های نفسانی ، و خلاصه در مسير حق قدم زدن است .

سالی يك مرتبه ماه رمضان می آيد كه مردم را در اين مدت سی روز با اين صفات و اخلاق عالی تربيت كند برای كه واقعاً مسلمان كاملی باشند و احراز چنان مقام در تربيت می تواند انسان را آماده برای عبادت حقيقی نمايد .

موادی را كه خدا در اين جهان آفريده تا شكُفته نگردد خيراتی كه بايد از آن ظاهر نمی شود مثلا هسته درخت تا تنگ و بهم بسته است خيری از آن نمايان نيست نه برگی دارد ، نه شاخه ای و نه ميوه ای ، اما همين كه شكفته شد و از هم بازگشت درختی می شود با شاخ و برگ و سايه و ميوه و انواع خيرات و بركات ديگر .

زمين تا از سرمای زمستان افسرده و در هم است مانند دست لئيمان خشك و هم چون روح جاهلان بی فروغ است ، اما پس از باران و پس از تابش آفتاب كه سينه اش باز می شود چون چهره عارف گشاده و چون خاطر دانا منوّر می گردد ، در آن هنگام از هر سنگلاخش جويباری جاری می شود و از هر توده خاكش مرغزاری می رويد و در هر قدمش نعمتی و سعادتی جلوه می كند .

روح انسان نيز همين طور است تا تنگ و گرفته است نمی تواند خيری بدهد و نه بگيرد نه می تواند حقيقتی را بيان كند نه بفهمد نه دلالتی كند نه بپذيرد نه بشارتی دهد نه دريابد نه محبّتی كند نه بچشد مگر آنكه باز و منشرح گردد تا هم حقايقی را كه باعث سعادت او و ديگران است بتواند خوب بفهمد و بيان كند عفو و عذاب   

و هم از انواع خوبی ها بهره مند شود .

قرآن مجيد مقدمه همه خوبی ها را شرح صدر می داند آن كه بايد به سعادتی برسد نخست در جانش شرح صدر پيدا می شود ، يعنی انبساطی و جنبشی و همّتی در خود احساس می كند كه مقدمه پرواز كردن و اوج گرفتن روح و پس از آن به مقصد رسيدن است .

ماه رمضان فرصتی است برای كسانی كه طالب شرح صدر و روشنی جانند تا به وظايف اين ماه رفتار كنند و جان خود را از شر شيطان باز كرده با فرشتگان انباز گردانند و خويش را برای پذيرفتن انواع رحمت ها آماده نمايند .

امتياز ديگری كه ماه رمضان دارد اين است كه خداوند روزه آن را بر همه واجب فرموده نه متفرق و جدای از يكديگر ، و اين عمل دسته جمعی نيز منافع بسياری در بر دارد ، زيرا همين كه ماه رمضان می آيد سراسر محيط اسلامی را طهارت و نظافت و ايمان و ترس از خدا و اطاعت از احكامش و خوش اخلاقی فرا می گيرد و بازار منكرات كساد می گردد ، و انتشار خيرات عموميت پيدا می كند ، و بندگان نيكوكار خدا به خوبی و احسان می پردازند و به يكديگر كمك می كنند ، بدكاران از ارتكاب منكرات خجل می شوند و در اغنياء عاطفه مساعدت و كمك نسبت به برادران بينوا و درماندگان بيدار می گردد .

خلاصه اين وضع يك نواخت در ميان مسلمانان احساس مشتركی به وجود می آورد كه همه اعتراف می كنند مسلمانان جمعيت واحدی هستند و اين است بهترين معنای عام شكستن شهوات .

عفو و عذاب

فرزندم ! چنان از خدا بترس كه اگر روز قيامت با خوبی های تمام بندگان وارد شوی از عذاب او بيمناك باشی و جندان به او اميدوار كه اگر با بار گناهان همه وارد شوی اميد عفو از او داشته باشی .

قرآن مجيد زندگی شخصی كه پروردگار خود را فراموش كرده ، و به دنبال غير او رفته زندگی تنگی می داند هر چند زندگی او رد نظر ما وسعت داشته باشد چنانچه فرموده :

كسی كه اعراض از ياد من كند ، دارای معيشت تنگی است .

انسان سعادت و شقاوت خو را در هر چه گمان كرد و تشخيص داد به ميزان همان خزن و شادی ، رغبت و بی ميلی ، سرور و غم و بالاخره معذّب بودن يا در ناز و نعمت بودنش ادراك می كند .

ديگر آنكه سعادت و شقاوت هر چيزی معنايی مخصوص به خود دارد كه در مورد چيز ديگر صدق نمی كند مثلا روح سعادت و شقاوتی مخصوص به خود دارد و جسم سعادت و شقاوتی مخصوص به 0خود انسان يك نوع سعادت و شقاوت دارد حيوان يك نوع ديگر اين دو مقدمه كه معلوم شد .

بايد گفت انسان مادی كه در شهوات فرو رفته و از آداب انسانيت و اخلاق الهی بهره نبرده چون ماديگری را سعادت پنداشته به سعادت روح توجهی ندارد به دريای حرص می افتد و تنها همّش جمع مال می شود و فراهم كردن اولاد و پيدا كردن جاه و بدست آوردن قدرت . اگر چه انسان مادی بيچاره قصد اصل و ابتدايی خو را اين قرار داده و در واقع به تصور خويش خواهان لذت كامل است ، ولی متأسفانه چجون به مقصودش می رسد خود را سيراب نديده لذت خالص نمی بيند .

چگونه لذت كامل ببيند با اين كه هر يك از رويدادهای مادی با هزاران درد و مصيبت همراه است هنگامی كه به آرزوی خود نرسيده ، جز حسرت بهره ای ندارد و زمانی كه رسيد غير آنچه طالب بوده درك می كند آری او دل را به ذكر الهی مطمئن نكرد اين است حالش در مقابل بدست آمده اين نظر غلط انسان مادی در درك مستقل خودش .

اما انسان را قرآن موجود مركب دانسته و او را تركيب از روح جاويدان و بدن متحول می داند بنابراين آنچه را كه مربوط به سعادت روح است ، چون دانش و امثال آن از سعادت های انسانی می داند همين طور مطالبی كه سعادت جسم و روح را با هم متضمّن می باشد مانند نعمت مال و اولاد در صورتی كه از ذكر الهی باز ندارد آنها را هم از سعادت های آدمی محسوب می دارد و باز قرآن قسمت هايی را كه در ناحيه جسم از ناملايمات بوده ولی در ناحيه روح از سعادت است مانند كشته شدن در راه خدا و انفاق اضافه مال ، آنها را نيز از سعادت های انسانی می داند اين مربوط به بحث قرآن از سعادت بشر است .

اما قسمت هايی كه از شقاوت و عذاب های انسانی تشخيص داده موضوعاتی است كه اگر چه از نظر جسم سعادت است ليكن از نظر روح شقاوت خالص است و هيچگونه سعادتی راه همراه ندارد مانند لذائذی كه فقط جنبه دنيايی داشته موجب فراموشی ذكر خداست آن را متاع قليل و زودگذر دنيا دانسته و عذاب می داند .

و ديگر چيزهايی است كه شقاوت جسمی و روحی را با همه در بر دارد آنها را نيز قرآن عذاب شمرده است ، بنابراين كسانيك ه اعمال آنان مطابق با روش قرآن از نظر هدايت نيست در روز قيامت عكس العمل اعمال دنيای آنان عذاب اخروی است و آنان كه مطابق با هدايت است عكس العمل اعمال آنان جزای نيكوی اخروی اتس كه يك شمه از مرحله به مزد رساندن اشخاص مؤمن عفو است .

عفو يعنی پوشش و بخشش ، آيات بسياری در قرآن مجيد دلالت می كند بر اينكه قرب به حق و منزلت نزد خدا و متنعم شدن به نعمت های او متوقف بر مغفرت قبلی است و لازم است قبلا پليدی شرك و گناهان با توبه و امثال آن زدوده شده باشد تا انسان مؤمن وارد روز قيامت گردد و بتواند عفو حق را شامل

حال خود كند .

خلاصه آن كه عفو و مغفرت از قبيل برطرف نمودن مانع و از بين بردن منافی مضاد است ، و خداوند ايمان و خانه آخرت را حيات و اثار ايمان و افعال اهل آخرت را نور شمرده است .

بنابراين مغفرت برطرف نمودن مرگ و تاريكی است و اين مغفرت كه از بين برنده مرگ و تاريكی است ناچار به وسيله حيات و نوری است كه حيات آن از ايمان و نور آن عبارت از رحمت الهی است .

بنابراين بايد گفت كافر نه دارای حيات است نه دارای نور اما مؤمن دارای حيات است و دارای نور اين است كه در مقابل خداوند بزرگ انسان بايد خود را ايمن از عذاب نداند و در مقابل عفو و رحمتش خو را نااميد نپندارد .

علم ـ عمل ـ ايمان

فرزندم برای هر چيز نشانه ايست كه گواه آن باشد و به وسيله آن شناخته گردد دين را سه علامت است :

علم ، ايمان ، عمل كردن به مقتضای علم و لازمه ايمان .

نبی اسلام فرمود : خداوند به من وحی كرد كسی كه هر راهی از راه های دانش را طی كند مسير بهشت برا و آسان می شود و نيز فرمود : دانشمند و دانش آموز در اجر شريكند برای عالم دو اجر است و برای دانش آموز يك اجز و خيری بهتر از علم نيست .

از امام هفتم(عليه السلام)سؤال شد : آيا برای مردم رواست آنچه را نمی دانند ونياز به آن دارند نپرسند ؟

فرمود : ابداً روا نيست .

از امام صادق(عليه السلام)روايت شده : هر كه دانش آموزد و بكار بندد و آن را برای

خدا ياد دهد در ملكوت آسمان ها بزرگش خوانند و گويند برای خدا ياد گرفت و برا خدا عمل كرد و برای خدا تعليم داد .

حضرت محمد(صلی الله عليه وآله وسلم)فرمودند : ايمان حقيقتی عريان است لباس او تقوی ، زينت او حياء و ميوه او علم است .

و باز فرمود : مرگ قبيله ای آسانتر است از مردن يك دانشمند .

دانشمند امين خدا روی زمين است و به ابراهيم وحی شد : من عالمم و هر دانشمندی را دوست دارم .

خداوند در قرآن می فرمايد : نيكو و خبيث ، كور و بينا ، ظلمت و نور ، سايه و حرارت ، حيات و مرگ ، يكی نيست در تفسير اين ايه گفته شده رجوع تمام اين مثالها به علم است ، در قرآن مجيد ابتدا ايمان سپس علم را ذكر می كند ،و ايمان و علم جايی نفع دار كه عمل در او باشد ، پس ديندار واقعی كسی است كه دارای ايمان و علم و عمل باشد ايمان برای آن كه مصرف علم را تعيين كند و گرنه علم بدون ايمان چراغ بدون سوخت است ، و جز تاريكی نتيجه نمی دهد .

علم از نظر اسلام دارای رتبه ای است كه نبی مكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)آن را برای هر مسلمانی جزء برنامه واجب زندگی او شمرده است .

اميرالمؤمنين(عليه السلام)فرمود : بدانيد كه كمال ديانت طلب علم و عمل به آن است طلب علم از طلب مال بر شما واجب تر است ، زيرا دارايی قسمت تضمين شده است كه عادلی ميان شما قسمت بندی كرده است و محققاً به شما پرداخت خواهد شد ، ولی علم نزد اهلش سپرده است شما دستور داريد آن را از اهلش بخواهيد .

امام صادق(عليه السلام)فرمود : دوست دارم تازيانه بسر يارانم بزنند تا دين را بفهمند و احكامش را ياد بگيرند يعنی آنان را مجبور كنند تا بفهمند .

اسلام برای معلم و علم ارزشی بس عظيم قائل است ابوعبدالرحمن سلمی در مدينه معلّم قرآن بود به يكی از كودكان امام سوم(عليه السلام) سوره حمد را تعليم كرد طفل چون آن سوره را برای پدر خواند ، حضرت در مقابل اين عمل جوايزی مرحمت فرمود كه سه رقم بود :

1 ـ دهان معلم را پر از زر كرد .

2 ـ هزار دينار به او عنايت كرد .

3 ـ هزار حلّه بافته شده يمن به او داد .

مردم مدينه براين سه جايزه در مقابل تعليم يك سوره ايراد كردند ، حضرت در مقابل سيل اعتراض مردم جوابی بدين مضمون بيان كردند اين پيش كشی كه من به او تقديم كردم كجا و آنچه او به طفل من عنايت كرد كجا ؟ در اين جواب آن همه جايزه را پيش كشی حساب كرد و نام عمل او را عطا فرمود و اين نيست مگر از عظمت مقام علم .

امام هشتم(عليه السلام)فرمود : پيغمبر(صلی الله عليه وآله وسلم) وارد مسجد شد جمعی را ديد گرد مردی نشسته اند ، فرمود : اين كيست ؟

گفتند : علّامه است ، فرمود : يعنی چه ؟

گفتند : عامل است به انساب عرب و نبردهای آنان ، فرمود : علمی است كه ندانستن آن زيانی ندارد و دانستنش سوری ندهد ، علم بر سه قسم است :

اول : آيه محكمه ، يعنی آنچه هميشه ثابت و پابرجا و جزء حقايق خلقت است .

دوم فريضه عادله .

سوم : روش زنده و برجا ، كه به جز اين سه مرحله بقيّه دانستنی ها از برای اشخاص فضل و برتری بر ديگران است .

شخصی از نبی اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)پرسيد : اگر جنازه كسی روی زمين است بايد

تشييع و سپس به خاك سپرده شود و در همان حال مجلسی است كه در آن تعليم علم می شود اگر در آن مجلس وارد شويم بهره مند می شويم اما فرصتی نيست كه از هر دو استفاده شود ، اگر در تشييع جنازه شركت كنم از علم محرومم ، و اگر در مجلس علم از ثواب تشييع بی بهره ام ؟

فرمود : اگر كسانی هستند كه آن مرده را دفن كنند در مجلس علم برو زيرا حضور در مجلس علم از شركت كردن در هزار تشييع جنازه و از هزار عيادت بيمار و از هزار شب عبادت و هزار روز روزه و هزار درهم صدقه و هزار حج غير واجب بهتر است ، اينجا كجا و حضور در مجلس علم . مگر نمی دانی كه هب وسيله علم است خداوند اطاعت می شود و خير دنيا و آخرت در پرتو علم و شر دنيا و آخرت محصول جهل است .

نبی اسلام(صلی الله عليه وآله وسلم)وارد مسجد شد دو دسته تشكيل جلسه داده بودند ، كه دسته ای مشغول به عبادت و دسته ديگر سرگرم يادگرفتن و ياد دادن دانش هر دو را از نظر گذراند و از ديدن آنان اظهار خرسندی كرد و به كسانی كه در حضورش بودند فرمود :

من برای دانا كردن بشر فرستاده شدم وبه طرف آن دسته ای كه مشغول تحصيل علم بودند روان شد و در ميان آنان نشست .

عربی حضور امام حسين(عليه السلام)رسيد ، عرض كرد : پسر پيغمبر ! ديه كامله ای را ضامن شدم و قدرت پرداخت آن را ندارم ، با خود گفتم بايد از كريم ترين مردم سؤال كنم و كريم تر از اهلبيت رسول اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)كسی را گمان ندارم .

فرمود : من سه مسيئله از تو می پرسم اگر يكی را جواب گفتی يك سوم مال را و اگر دو مسئله را دو سوم و اگر سه مسئله را همه مال را به تو عنايت می كنم ، عرض كرد : مانند تويی كه از اهل شرف و علمی از عربی بدوی سؤال كنی ؟

فرمود : از جدم پيغمبر(صلی الله عليه وآله وسلم)شنيدم كه فرمود در بخشش به روی مردم بايد

به اندازه معرفت گشاده داشت .

عرب عرض كرد : هر چه خواهی سؤال كن ، اگر دانم جواب گويم ، و گرنه از شما فرا خواهم گرفت .

حضرت فرمود : بهترين اعمال چيست ؟

گفت : ايمان به خدا .

فرمود : چه چيز مردم را از مهالك نجات می دهد؟

عرض كرد : اعتماد به خدا .

فرمود : زينت آدمی در چيست ؟

عرض كرد : علم توأم با حلم .

فرمود : اگر بدين شرف دست نيافت ؟

عرض كرد :مال با سخاوت .

فرمود : اگر اين مرتبه را نداشت ؟

عرض كرد : فقر با صبر .

فرمود : اگر نداشت ؟

گفت : صاعقه ای از آسمان فرود آيد و او را بسوزاند ، چون اهليتی جز اين ندارد .

حضرت خنديد و كيسه ای كه هزار درهم در آن بود به او عنايت كرد ، فرمود : اين زر را به ديه بپرداز ، سپس انگشتری به او عطا فرمود كه نگين آن دويست درهم ارزش داشت ، فرمود : اين انگشتری را در نفقه خود خرج كن ، اعرابی گفت : خدا می داند نبوت را در چه خانه ای قرار دهد .

اين مختصر از خصوصيات مرحله علم در اسلام بود ، اين مطلب را نبايد از نظر دور داشت كه همواره علم در اسلام با معنای كلی آن يعنی هر عملی كه نافع به حال جامعه است مورد توجه است درباره نشانه دوم يعنی ايمان در قسمت

تحت توحيد شرح داده شد ، اما قسمت سوم عمل به علم و لازمه ايمان محتاج به توضيح نيست در پيرو اين سه علامت لقمان بزرگوار مسائل سه گانه ديگری برای فرزند بيان كرده كه شرح آن مسائل تقريباً در مباحث گذشته داده شد فقط اكتفاء به اصل مسئله می شود .

فرزندم ! ايمان دارای سه علامت است :

1 ـ باور داشتن خدا .

2 ـ قبول داشتن كتاب هايی كه از طرف او نازل شده است .

3 ـ باور داشتن انبياء حق .

 

پايه های دين دارای سه علامت است :

1 ـ شناختن خدا .

2 ـ شناختن آنچه را خدا دوست دارد .

3 ـ شناختن آنچه را خدا دشمن دارد .

 

عاملين بدين را سه علامت است :

1 ـ نماز .

2 ـ روزه .

3 ـ زكوة .

 

شخص نادن را سه علامت است :

1 ـ با آنكه بالاتر از اوست نزاع كند .

2 ـ در آنچه نمی داند بحث نمايد .

3 ـ در تحصيل آنچه از دسترس او بيرون است رنج ببرد .

ظالم را سه نشانه است :

1 ـ نسبت به خداوند به نافرمانی ستم كند .

2 ـ نسبت به زير دست ظلم روا دارد .

3 ـ به ستمكار ياری كند .

 

منافق را سه علامت است :

زبانش با دلش و نيتش با عمل و برونش با درون مخالف باشد .

 

گنهكار دارای سه علامت است :

1 ـ خيانت كند .

2 ـ از دورغ نپرهيزد .

3 ـ كردارش مخالف با گفتارش باشد .

 

حسود دارای سه علامت است :

1 ـ در غياب مردم بدگويی و عيب جويی نمايد .

2 ـ در حضورشان تملقّ گويد .

3 ـ به كسی كه مصيبت وارد شده شماتت كند .

 

رياكاری دارای سه علامت است :

1 ـ در خلوت كسالت ورزد .

2 ـ در جمع خود را فعال نشان دهد .

3 ـ در هر عمل به انتظار مدح و ثنای مردم باشد .

 

مسرف دارای سه علامت است :

1 ـ چيزی كه در خور او نيست بخرد .

2 ـ جامه ای كه در خور او نيست بپوشد .

3 ـ طعامی كه در خور او نيست بخرد .

 

تنبلی را سه علامت است :

1 ـ آنقدر سهل انگاری كند تا فرصت از دست برود .

2 ـ موقع را از دست بدهد تا كار تباه شود .

3 ـ نسبت به خوبی ها بی تفاوت باشد .

 

خلاصه اينكه اگر كسی دارای امان به حق و فضايل انسانی باشد به صفات حسنه ای كه لقمان اشاره فرموده آراسته ، و كسی كه از لذت ايمان بی بهره باشد گرفتار صفات سوء است از اين جهت باز به فرزندش نصيحت می كند كه ای فرزند در دوران روز و شب ساعاتی را وقف كسب دانش كن ، زيرا هيچ ضرری از ترك علم گران تر نيست ، با دانشمندان معاشر باش ، و در گفتگوی با آنان شرط ادب به جای آور از لجاج بپرهيز كه تو را از نور دانش خود بی بهره سازد و با مردم سرسخت و لجوج به بحث و مناظره مپيچ ، و با ستمكاران همدم مشو ، و با تبهكاران پيمان برادری مبند و با تهمت زنندگان معاشر مباش ، و چنانچه در جمع مال سعی داری در اندوختن دانش نيز بكوش .

فرزندم ! من بارها بارهای سنگين از سنگ و پولاد بر دوش كشيده ام اما برای گران تر از همسايه بد نيافته ام ، همه تلخی های زندگی را چشيده ام ، اما تلخ تر از فقر نديدم ، اگر روزی گرفتار فقر شوی اين راز را ميان خود و خدا نگهدار و با خلق در ميان مگذار ، زيرا اگر مردم از كار تو با خبر شوند تو را به ديده خواری خواهند نگريست ، بهره ای را كه خدا رای تو قرار داده بر آن خوشحال باش تا زندگی تو راحت باشد و هرگاه بخواهی حقيقت عزت به دست آری چشم طمع از مال مردم بپوش ، زيرا انبياء و صدّيقين از همين راه به آن مقام نائل شدند .

با كسانی كه سزاوار احسان باشند احسان كن ، و در اين كار خدا را منظور بدار ، در بخشش شرط اعتدال به جای آور چنانچه بخل دست تو را از انفاق لازم

نبندد و تبذير مال تو را به باد فنا ندهد .

فرزندم ، اگر دستت از مالی كه با آن صله رحم بجا آوری و به ياران خود بخشش كنی تهی بود فكر كن كه حسن خلق را از دست ندهی ، زيرا هر كه خود را به حسن خلق بيارايد خوبان او را دوست خواهند داشت و از اذيت او دوری خواهند جست ، و در نيكوكاری خود به ديده اعجاب نظر مكن و از انجام عمل صالح فخر مفروش و مباهات مكن كه خويش را به هلاكت افكنی مردم را ناسزا و دشنام مگوی كه آنان را به ناسزا گفتن واداری و خود موجب هتك حرمت خويش و پدر و مادرت را فراهم آوری .

حسن خلق   

فرزندم ! هر كه خشنودی خدا را طلب كند بايد نفس اماره را خشمگين دارد ، زيرا هر كس نفس را خشنود سازد خدا را نمی تواند خشنود كند ، و هر كس خشم خود را فرو بخورد فرصت شماتت بدست دشمن نخواهد داد .

ای فرزند ! از حسد بپرهيز و از سوء خلق دوری كن ، زيرا زيان او دو به خودت رسد و چون خود به زيان خودت بكوشی دشمن را از كار خويش فارغ و در مبارزه با خودت پيروز خواهی ساخت ، زيرا دشمنی خودت نسبت به خود از دشمنی دشمنانت برای تو زيان بارتر است .

فرزندم ! به مردم شماتت مكن كه دشمنی تو را به دل خواهند گرفت و خود را در برابر آنان زبون نشان مده كه در تحقيرت خواهند كوشيد ، و نه چندان شيرين باش كه تو را بخورند ، و نه چندان تلخ باش كه تو را از نظر دور دارند .

فرزند ! هر كه را از درون خود واعظی باشد او را از جانب خداوند حافظی هست ، و هر كه داد خلق را از خويش دهد خدا بدين وسيله به عزتش بيفزايد خواری در راه اطاعت خدا از عزت به وسيله معصيت بهتر است .

فرزند ! هزار دوست به دست آر و بدان كه هزار دوست كم است ، و يك دشمن ميندوز كه يك دشمن بسيار است .

فرزندم ! با مردم جز به روش خودشان دوستی مكن ، و بار توقع خود را گران تر از حد طاقتشان مساز ، زيرا معاشرينت از تو گريزان شوند و تو در اين ميان تنها بمانی ، نه دوستی داشته باشی كه با تو همدم شود و نه برادری و ياری كه تو را كمك كند و چون تنها بمانی خوار و ذليل گردی .

فرزند ! از كسی كه به علت سخت گيری عذر تو را نپذيرد و برای تو حقی قائل نباشد عذر خواهی مكن ، در مشكلات خود از كسی ياری طلب كن كه از برآوردن حاجتت اميد مزد داشته باشد ، زيرا چنين كسی در انجام كار تو مانند كار خويش خواهد كوشيد تا چون كار تو به سامان رسد يا از مزد مادّی و نتيجه دنيوی كوشش خود برخوردار شود و يا از حاصل معنوی و ثواب اخروی آن بهره گيرد .

حسن خلق

از تنگ حوصلگی و كژ خلقی و بی صبری بپرهيز ، زيرا هيچ دوستی در مقابل اين صفات نخواهد ماند در كارها خويشتن را به بردباری وادار ، و در برابر زحمات ياران شكيبايی بياموز ، و خوی خويشتن را با همگی خَلق خوش و سازگار ساز و هر زمان خواهی كسی را به رفاقت انتخاب كنی ابتدا از سر آزمايش او را از دست خود خمشگين ساز و بنگر در حال خشم آيا شرط انصاف را با تو به جای می آورد ، او را بگرين و گرنه از او برحذر باش ، و از دوستی و معاشرت او پرهيز كن .

برقراری دوستی نتيجه حسن خلق و تفرقه بين مردم نتيجه سوء خلق است ، اخلاق پسنديده است كه موجب دوستی و الفت و توافق است و دشمنی و حسد و روگردای نتيجه بدخلقی است ، حسن خلق است كه مردم را به طرف انسان جلب می كند و راه دوستی را آسان می نمايد و در معاشرت را به روی انسان بازمی كند .

نبی اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)فرمود : بيشتر چيزی كه مردم را وارد بهشت می كند تقوی و حسن خلق است ، فرمود : من مبعوث شدم تا مكارم اخلاق شما را به اعلی درجه برسانم .

از نبی اسلام سؤال شد : حسن خلق چيست ؟

فرمود : صله رحم با كسی كه با تو قطع رحم كرده ، و عفو از كسی كه تو را آزار كرده و عطا به كسی كه تو را منع كرده است .

پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)فرمود : برای طايفه ای در روز قيامت كرسی هايی در اطراف عرش الهی برقرار می كنند صورت آنان مانند ماه شب چهارده می درخشد تمام مردم در ناله و حسرتند مگر آنان ، و همه در وحشتند به جز آنان ، اين افراد دوستان خدايند ، ترس و وحشت ندارند ، پرسيدند : كيستند اين اشخاص ؟ فرمود : كسانی كه برای خدا دوستی و معاشرت می كنند .

در خبر ديگر آمده است كه فرمود : در اطراف عرش جايگاه های بلندی از نور قرار دارد قومی بر آن می نشينند كه لباس آنها و صورتشان از نور است آنان رتبه پيغمبری و شهادت ندارند اما همه بر آنها غبطه می خورند ، گفتند : كيستند ؟

فرمود : كسانی كه برای خدا دوستی كردند و برای خدا نشستند و برای خدا به ديدن يكديگر رفتند .

نبی اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)فرمود : دوستی نمی كنند دو نفر برای خدا مگر اين كه نزد خدا آن كسی كه در دوستی شديدتر است محبوب تر است .

حضرت محمد(صلی الله عليه وآله وسلم)فرمود : خداوند می فرمايد :

سزاوار است محبّت من برای كسانی كه يكديگر را به خاطر من زيارت می كنند و يكديگر را ياری می نمايند وبرای من دوستی می كنند و رای من به يكديگر می بخشند .

از امام چهارم(عليه السلام)روايت شده : زمانی كه خلق اوّلين و آخرين در قيامت جمع شدند ، ندا كننده ای برمی خيزد و ندا می كند آن چنان كه تمام مردم بشنوند كجايند كسانی كه برای خدا دوستی كردند ؟

پس طايفه ای ازمردم برمی خيزند ، به آنان گفته می شود : به سوی بهشت حركت كنند بدون حساب ، ملائكه آنان را ملاقات می كنند ، و سؤال می كنند از چه دسته ای هستيد ؟

می گويند : از كسانی كه دوستی كرديم برای خدا .

می گويند : اعمال شما چيست ؟

جواب می دهند : دوستی برای خدا ، و دشمنی برای خدا ، ملائكه می گويند همين است اجر عمل كنندگان .

اميرالمؤمنين(عليه السلام)فرمود : برای مسلمان سزاوار نيست با سه طايفه دوستی كند :

1 ـ طائفه ماجن .

2 ـ طائفه احمق .

3 ـ طائفه دورغ گو .

ماجن كسی است كه عمل خود را نزد تو نيك جلوه دهد و دوست دارد تو هم مثل او شوی ، تو را در امر دين و معاد كمك نمی كند ، دوستی او جفا و تاريكی است ، آمد و رفتش با تو ننگ است .

احمق كسی است كه تو را راهنمايی به خير نمی كند و اميد برگشت بدی ها را از تو ندارد ، چه بسا اراده می كند به تو نفع رساند ضرر می رساند پس مرگ او برای تو بهتر است از حياتش و سكوت او بهتر است از گفتگويش ، او دوری او سزاوارتر است از نزديكيش .

دروغگو در دوستی او خيری نيست سخن تو را به ديگران و از ديگران به تو بازگو می كند ، زمانی كه مطلبی پايان يافت مطلب ديگر انشاء می كند چنانچه

برای تو دارد راست می گويد اما دروغ است ، در ميان مردم ايجاد دشمنی می كند و كينه در دلها می افكند ، از خدا بترسيد و برنامه خود را بازديد كنيد .

لقمان حكيم فرمود :فرزندم ! آنقدر به مردم نزديك مشو كه عاقبت از آنان دور شوی و آنقدر دور مشو كه سبك گردی ، هر جنبنده ای مثل خودش را دوست دارد ، فرزندان آدم امثال خود را دوست دارند متاع خود را باز مكن مگر نزد كسی كه طالب اوست ، زيرا بين گرگ و گوسپنددوستی نخواهد شد ، همچنان كه بين خوب و بد دوستی نمی شود كسی كه نزديكی كند با افراد رنج دهنده خوی آنان را می گيرد و كسی كه دوستی كند با بدكار روش او را عادت می كند و كسی كه جدال را دوست داشته باشد مورد ملامت می شود و كسی كه در بدكاری قدم بگذارد مورد تهمت قرار می گيرد ، و كسی كه با بدخلق آميزش كند از سلامتی محروم می شود ، و كسی كه مالك زبان خود نبوده باشد پشيمان می شود .

اندرزها

پسرم ! از روزی كه به دنيا آمده ای پشت به دنيا كرده ، و روی به آخرت آورده ای ، بنابراين در مقام طی مراحل دنيای ديگری ، و بی ترديد جايی كه به سوی آن می روی به تو نزديك تر است از جايی كه از آن دور می گردی .

فرزندم ! اگر در خردسالی آراسته به ادب شوی ، در بزرگی از آن بهره مند گردی ، آن كس كه ارزش آداب حسنه را بداند ، در تحصيل آن بكوشد ، و كوشای در تحصيل آن تحمل رنج كند ، و آن كس كه با رنج و زحمت اين متاع گران را به دست آورد ، سعی می كند خود را به آن بيارايد ، و چون آراسته شد سود دنيا و آخرت نصيبش گردد .

بنابراين به آداب پسنديده عادت كن ، تا يادگار مردمان نيك گذشته باشی ، و آيندگان را نيز نفع برسد ، در اين صورت دوستانت به تو اميدوار ، و دشمنانت از تو بيمناك خواهند بود .

زنهار كه در جستجوی آداب حسنه سستی مكن ، و از توجه به غير آن روی گردان ، از دست رفتن دنيا چيزی نيست ، ولی باختن آخرت سخت است ، و آن كس كه دانش را از غير موضعش بگيرد آخرت را از دست خواهد داد .

ساعاتی از روز و شبت را برای تحصيل دانش قرار بده ، زيرا هيچ چيز مانند ترك علم آدمی را ضايع نمی كند ، زيرا در ترك دانش ترس از دست رفتن آن مقدار از علم تحصيل شده هم هست ، علم را برای مجادله و غلبه بر افراد مخواه ، با دانا ستيزه مكن ، با صاحب قدرت آن طور نباش كه راه تسلط بر تو پيدا كند ، با ستمكار دوستی و همراهی منما ، با فاسق برادر مباش ،با متهم رفت و آمد مكن ، آنچه را می دانی مانند طلايی كه پنهان می داری از دسترس نااهل پنهان بدار .

پسرم ! تمام همت خود را متوجه دنيا مكن ، كه مخلوقی نزد حق تعالی بی اعتبارتر از دنيا نيست ، مگر نمی بينی خداوند نعمت دنيا را اجر نيكان نكرده ، و بلای دنيا را عذاب بدان .

فرزند ! تيغی تيزتر از تيغ حلم نيست ، چه بسيار دشمنانی كه داری بتوانی آنان را با اخلاق حسنه مغلوب خود گردانی .

پسرم ! آن كس كه باورش نسبت به روزی دادن حق ضعيف است بايد چنئد مرحله را برای قوت دادن به ايمانش به ياد آورد :

آن گاه كه نبود به او لباس هستی پوشاندند ، سپس در رحم قرارش دادند به طوری كه از آفات مصون باشد و او را روزی دادند ، و آن گاه كه متولد شد نيز به نحو كامل از روزی برخوردار بود تا رشد و تكامل يافت ، و نيز پس از بريدن از شير به وسيله كسب پدر و زحمت مادر روزی خورد ،اين چنين آدم كه در آن سه مرحله بدون اينكه دارای تدبير باشد روزی كامل گرفت ، چرا در مرحله آخر نبايد به رزّاقيت حق ايمان داشته باشد ؟

فرزندم ! برای پيروزی بر دشمن او تقوا و كسب فضيلت و جوان مردی ، و كرامت نفس ، و اخلاق نيكو ، و پنهان داشتن راز ، و تصفيه باطن ، ياری جوی ، در چنين حال در سايه عنايت و پوشش حق خواهی بود ، و از شر دشمن در امان ، بيدار باش كه دشمن بر عيب آگاه نشود ، يا لغزشت را نيابد ، زيرا اگر غافل بمانی دشمن بر تو چيره گردد ، آن گاه عذرت پذيرفته نشود .

در راه جستن نفع مشقت بسيار را اندك شمار ، و اندك رنج را در طی و پيمودن راه ضرر بسيار دان .

پسرم ! بهترين برنامه حكمت است و به دست آوردنش از هر چيز لازم تر و آن حكمت عبارت از دين خداست ، و مَثلِ دين همانند يك درخت است آب آن ايمان ، ريشه اش نماز ، ساقه اش زكات ، شاخه هايش برادری با مؤمنان ، برگش اخلاق پسنديده ، و ميوه اش ترك معصيت و درختی كامل نيست مگر به ميوه اش پس كمال انسان به ترك گناه است .

بدترين پريشانی ها پريشانی عقل ، بزرگترين مصيبت ها مصيبت دين و هولناكترين آفت ها آفت ايمان ، و پرسودترين توانگريها توانگری دل بنابراين دل را به دانش و يقين و اخلاق حميده توانگر گردان و به آنچه از روزی به تو می رسد قانع باش ، و به قسمت حق راضی .

آن كس كه خيانت به مال می كند ، و از راه دزدی طلب روزی خداوند به همان اندازه از حلال محرومش می كند ، در اين بين جز گناه ، و بار حق الناس برايش نمی ماند ،در حالی كه اگر به راه راست می رفت به همان اندازه كه از حرام بدست آورده بدست می آورد و از عقوبت دنيا و آخرت نيز در امان می ماند .

عمل را خالص كن ، طاعتت را به پيروی از اهل حق زينت ده و دانش را به بردباری بيارای و آن را از حماقت و بی خردی دور دار ، علم را به دورانديشی محكم كن ، و جاهل را به رسالت به جايی مفرست ، اگر عاقل نيابی خود به بردن

پيغام اقدام كن ، از بدی دوری كن تا بدی هم از تو دور بماند .

اميرالمؤمنين(عليه السلام)فرمود از لقمان پرسيدند : برترين مردم كيست ؟

گفت : مؤمن غنی ، گفتند : غنی از مال ؟ گفت : نه ، از علم كه اگر مردم به او نيازمند شوند بهره برند و اگر به او رجوع نكنند خود از خود نفع گيرد .

گفتند : بدترين مردم كيست ؟

فرمود : كسی كه پروا نداشته باشد او را گناهكار و بدكردار ببينند .

فرزندم ! هر گاه با دوستانت به سفر رفتی در برنامه خود و آنان از مشورت با ايشان روی مگردان ، تبسم داشته باش و در خرج كردن كريم باش ، در سه برنامه بر آنان پيشی گير :

خاموشی بسيار ، نماز ، سخاوت و جوانمردی .

چون بر مسئله حقی تو را گواه گيرند گواه باش ، و در هنگامی كه از تو مشورت كردند سعی كن نظر و رأيت ب هخير آنان باشد ، قبل از تأمل در رأی و فكر بسيار اظهار حكم مكن ، زيرا خداوند رأی و عقل كسی كه در رأی خالص و دقيق نباشد سلب می كند .

در پياده روی با دوستان همراهی كن ، در كار با آنان شريك شو چون انفاق كنند و قرض دهند تو نيز آن كادر را انجام ده ، سخن بزرگتر را بشنو ، در خواسته های درستشان نه مگو ، زيرا نه ،گفتن از عجز و زبونی است ، چون راه را گم كنيد و به شك افتيد پياده شويد و با يكديگر مشورت كنيد ، در بيابان از شخص غريب احوال راه مپرسيد و بر گفته اش اعتماد نكنيد ، زيرا ممكن است جاسوس دزدان باشد .

نماز را به خاطر كار تأخير مينداز ، از نماز اطمينان و امنيت طلب كه نماز اصل دين است ، نماز را با جماعت به جای آر اگر چه بر سر نيزه باشی چون نزديك منزل رسی از چهارپا فرود آی و پياده حركت كن ، چون به منزل رسی قبل از

رسيدگی به طعام خود چهارپا را متوجه شو ، از برای فرودآمدن زمينی كه از نظر خاك و گياه بهتر است انتخاب كن ، و پس از پياده شدن دو ركعت نماز بگذار ، برای قضای حاجت از چشم بيننده دور شو ، و به هنگام عزيمت باز دو ركعت نامز بگذار ، و بر آن زمين و اهلش درود فرست كه در هر بقعه ای جمعی از ملائكه هستند .

اگر بتوانی از طعام خوردن خود تصدّق ده ، در هنگام فراغت دعا كن اول شب راه مرو ، ولی از نصف شب تا آخر را برای راه رفتن اختيار كن ، در راه صدايت را بلند مكن .

با صد كس همنشين باش و با يك نفر دشمنی مكن ، آنكه بكار تو آيد اخلاق توست ، پس اخلاق تو در حقيقت دين توست ، در رد امانت بكوش تا دنيا و آخرتت سالم بماند ، امين باش تا توانگر و بی نياز گردی .

فرزندم ! چرا مردم از عقوبت های اعمال بدشان كه به آنان وعده داده اند نمی ترسند در حالی كه روز بروز به پستی می گرايند ؟

و چرا خود را برای رسيدن به وعده های خدا آماده نمی كنند ، در حالی كه عمر آنان به زودی تمام می شود ؟

در مجالس دقت كن ، اگر جمعی در آن به ياد حق گرد آمده اند به ايشان بپيوند ، زيرا اگر دانايی به علمت افزوده گردد ، و نيز از دانشت بهره مند شوی ، و اگر نادای از ايشان كسب دانايی كنی ، آن وقت است كه به هنگام نزول رحمت بر ايشان تو نيز سود وافر بری .

پسرم ! اگر در مرگ شك داری خواب از خود برطرف كن ، درحالی كه نتوانی ، و اگر در زنده شدن پس از مرگ ترديد داری ، بيداری بعد از خواب را از خود دور كن ، در حالی كه ممكن نيست ، چون در اين دو حالت فكر كنی به اين نتيجه می رسی كه جان در اختيار تو نيست ، چنانچه اصل خواب و بيداری در

ــ[285]ــ

اراده تو نمی باشد ، پس مرگ و زنده شدن همانند خواب و بيدار شدن است .

چنانچه ميان گرگ و گوسپند دوستی نيست ، ميان نيكوكار و بدكار هم پيوند نيست ، همنشينی با فاجر انسان را به بد آموزی عادت می دهد مجادله با خلق سبب دشنام خوردن می گردد ، و شكرت در مجالس خلاف باعث اتهام به انسان است ، همنشينی با بدان به انسان ضرر می رساند ، و آن كس كه زبانش رها باشد به پشيمانی می رسد .

امين باش كه خدا خائن را دشمن دارد ، ظاهری نيك و باطنی بد نداشته باش ، دنيای خود را به آخرت بفروش كه خير دنيا و آخرت يابی ، و آخرت به دنيا مفروش كه زيان اين دنيا و آن دنيا بری .

پسرم ! دروغ می گويد آن كس كه عقيده دارد بدی را به بدی می توان دفع كرد ، به او بايد گفت : دو جا آتش افروزد ، ببيند می توان آتش را به آتش خاموش كرد ؟ آنچه شر را دفع می كند نيكی است ، چنانه آب آتش را خاموش می كند .

در دنيا چون گوسپند افتاده در علفزار مباش كه می خورد تا چاق شود برای قربانی شدن ، بلكه دنيا را همانند پلی برای عبور به آخرت قرار ده .

از چهار چيز در دادگاه قيامت سؤال شوی :

از جوانی كه آن را چگونه گذراندی  ؟

از عمر كه در چه مصرف كردی ؟

از مال كه كجا آوردی و در كدام راه خرج كردی ؟

خود را برای جواب مهيا كن ، اگر حكيم و دانا تو را آزار برساند بهتر است كه نادان بر بدنت روغن خوشبو بمالد . توبه را تأخير مينداز كه مرگ ناگهان ميرسد ، شماتت بر مرگ مكن كه برای تو هم هست ، مردم را از احسان خود محروم مكن ، مبتلای به بلا را مسخره منما ، پرهيزكاری تجارتی است بی سرمايه كه سودش عايد توست ، با تصدّق آتش گناه را خاموش كن ، آنچه را نمی دانی يادگير ، و هر چه را می دانی ياد ده ، سخن كم گوی ، و همه جا خدا را به ياد داشته

باش ، زيرا خداوند تو را از عذاب ترسانده ، و به تو بينايی داده است ، از مردم پندگير پيش از آنكه از تو پند گيرند ، از بلای كوچك عبرت گير ، قبل از اينكه بلای بزرگ بر تو نازل شود ، به هنگام خشم خويشتن دار باش ، تا هيزم جهنم نگردی ، فقر بهتر از اينكه مال دار شوی و ياغی گردی ، مردم در گرو كرده های خويشند ، پس وای بر آنان از دست و دلشان ، تا شيطان زنده است از گناه ايمن مباش ، دنيا را برای خود زندان گردان ، تا آخرت بهشت تو باشد .

از معاشرت با شاهان بپرهيز كه تو را می كشند و فرمان اينان مبر ، كه كافر به حق گردی ، برای يتيمان پدری مهربان باش ، و برای بيوه زنان شوهری مشفق7 به اينكه كسی بگويد مرا بيامرز مورد عفو نمی شود ، آمرزش گناهكار در سايه پيروی او از حق است .

پسرم ! ابتدا رعيت همسايه كن ، آن گاه به خود برس ، اول رفيق پيدا كن سپس به سفر اقدام نما ، نيكی را به نيكی مكافات كن ، و بدكار را واگذار كه بدتر از آنچه او در حق خود كرده تو نمی توانی بر او روا داری .

چه كس خدا رابندگی كردكه او راياری نداد ،و چه كس خداوند راطلبيد و اورا نيافت ،كدام انسان ياد خداكرد و خدايش ياد نكرد ،كدام انسان برحق تكيه كرد خدااو رابه ديگری واگذاشت ، و كدام بنده به درگاهش زاری برد و او رحم نكرد ؟

در برخورد ابتدا سلام كن ، آن گاه به گفتگو برخيز ، بسيار شيرين مباش كه خورده شوی ، و زياد تلخ مباش كه تو را دور افكنند .

فرزند ! هفت هزار كلمه حكمت آموختم تو از آن چهار نامه حفظ كن كشتی خود محكم بساز كه دريا بسيار عميق است ، و بارت سبك كن كه گردن گاهی سخت در پيش است ، توشه بسيار بردار كه راه دور است ، عمل خالص گردان كه نقّاد عمل بسيار بينا و دانااست .(1)

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار جديد : ج 13 ، ص 408 ـ 434 .



پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^