فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

« وَلَيْتَ شِعْرِی يَا سَيِّدِی وَإِلَهِی وَمَوْلاَیَ »

وَلَيْتَ شِعْرِی يَا سَيِّدِی وَإِلَهِی وَمَوْلاَیَ...   

« أَتُسَلِّطُ النَّارَ عَلَی وُجُوه خَرَّتْ لِعَظَمَتِكَ سَاجِدَةً ، وَعَلَی أَلْسُن نَطَقَتْ »

« بِتَوْحيدِكَ صادِقَةً ، وَبِشُكْرِكَ مادِحَةً ، وَعَلی قُلُوب اعْتَرَفَتْ بِإِلَهِيَّتِكَ مُحَقِّقَةً »

« وَعَلَی ضَمَائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِكَ حَتَّی صارَتْ خَاشِعَةً ، وَعَلَی جَوارِحَ سَعَتْ »

« إِلَی أَوْطَانِ تَعَبُّدِكَ طَائِعَةً ، وَأَشَارَتْ بِاسْتِغْفَارِكَ مُذْعِنَةً ، مَا هكَذَا الظَّنُّ بِكَ »

« وَلاَ أُخْبِرْنَا بِفَضْلِكَ عَنْكَ يَا كَرِيمُ ، يَا رَبِّ »

« ای آقای من و معبود و سرورم ! ای كاش می دانستم آيا آتش را بر چهره هايی كه برای عظمتت سجده كنان بر زمين نهاده شده مسلّط می كنی ، و نيز بر زبان هايی كه صادقانه به توحيدت و به سپاس گزاريت مدح كنان گويا شده ، و بر دل هايی كه بر پايه ی تحقيق ، به خداييت اعتراف كرده ، و بر باطن هايی كه معرفت به تو آنها را فراگرفته تا آنجا كه در پيشگاهت خاضع و فروتن شده ، و به اعضايی كه مشتاقانه به سوی پرستشگاههايت شتافته و اقرار كنان جويای آمرزشت بوده اند ، شگفتا آيا اين همه را به آتش بسوزانی ! هرگز چنين گمانی به تو نيست ، و از فضل و احسانت چنين خبری به ما نداده اند ، ای بزرگوار ، ای پروردگار » .


صفحه 428


عبادت جامع

در ميان تمام عبادات تنها عبادتی كه می توان گفت عبادت جامع است ، نماز است . نمازگذار به وسيله ی نماز ، كمال خضوع و فروتنی و خاكساری خود را به پيشگاه حضرت محبوب می برد ، و به وسيله ی نماز ، به يگانگی و توحيد او اقرار می كند ، و به سبب نماز ، سپاسگزاری خود را به حق تقديم می نمايد . و بر پايه ی تحقيق و معرفت به خدايی اش اعتراف می كند و اين اعضا و جوارح اند كه با اتصال به اراده ی انسان ، مشتاقانه به مساجد و به كعبه و به حرم پيامبر و امامان می شتابند .

علاوه بر اين ، اهل معرفت كه تا حدی خدا و خود و اهداف آفرينش را شناخته اند . به محضر عظمتش فروتنی دارند و در خلوت و آشكار و در هر شرايط خوش و ناگوار به يگانگی اش اقرار می كنند و با زبان قلب و حال و قال ، نعمت های بی شمارش را سپاس می گزارند و دل نورانی و قلب استوارشان بر پايه ی تحقيق و معرفت به الوهيت او اقرار می نمايد و با باطن های مملوّ از آگاهی و معرفتشان به درگاه مباركش خضوع می كنند و با اعضا و جوارحشان برای جلب رضايت او به مساجد و معابد می روند .

اينان چگونه به حضرت دوست گمان بد برند ؟ و چرا به جناب او حسن ظن نداشته باشند ؟ كدام پيامبر و كدام امام و كدام كتاب آسمانی از جانب حضرت حق به آنان خبر داده اند كه بندگانی چون شما را به عذاب مبتلا می كنند و چهره ها و زبانها و دل ها و نهادها و اعضا و جوارحتان را به آتش می سوزانند ؟!

اينان با توجه به اينكه پيامبران و امامان و كتاب های آسمانی به آنان خبر داده اند كه مردم مؤمن و دارندگان عمل صالح و آراستگان به اخلاق حسنه ، گرچه لغزشی هم داشته اند ولی با توبه و انابه جبران كرده اند ، هرگز به آتش قيامت و آتش فراق محبوب سوزانده نخواهند شد .


صفحه 429


در اين بخش لازم است رواياتی درباره ی نماز ـ كه عبادتی جامع است ـ نقل شود . از حضرت كريم عاجزانه بخواهيم كه همه ی ما را با رعايت شرايط ـ به ويژه خلوص و اخلاص ـ به اين عبادت بزرگ كه مانع از دچار شدن انسان به عذاب فردی است موفق بدارد .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) در رواياتی درباره ی نماز می فرمايد :

الصَّلاةُ مِن شَرايِعِ الدِّينِ ، وَفِيها مَرضَاةُ الرَّبِّ عَزَّ وَجَلَّ ، وَهِیَ مِنْهاجُ الأَنْبِياءِ(1) .

« نماز از قوانين دين است . خوشنودی پروردگار در نماز است و نماز راه پيامبران است » .

جَعَلَ اللّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ قُرَّةَ عَيْنِی فِی الصَّلاةِ ، وَحَبَّبَ إِلیَّ الصَّلاةَ كَمَا حَبَّبَ إِلَی الجائِعِ الطَّعَامَ ، وَإِلَی الظَّمآنِ المآءَ . وَإِنَّ الجائِعَ إِذَا أَكَلَ شَبِعَ ، وَإِنَّ الظَّمآنَ إِذَا شَرِبَ رَوِیَ ، وَأَنا لا أَشْبَعُ مِن الصَّلاةِ(2) .

« خدا كه ثنايش بزرگ است ، نور چشم و خوشنودی قلب مرا در نماز قرار داده است و نماز را محبوب من نموده ، چنان كه طعام ، محبوب گرسنه و آب ، محبوب تشنه است . و يقيناً گرسنه وقتی می خورد سير می شود و تشنه هنگامی كه می نوشد سيراب می گردد و من از نماز سير نمی شوم » .

إِذَا قُمتَ إِلَی الصَّلاةِ وَتَوَجَّهتَ وَقَرأْتَ أُمَّ الكِتابِ وَما تَيَسَّرَ مِنَ السُّوَرِ ثُمَّ رَكَعتَ فَأَتمَمتَ رُكُوعَها وَسُجودَها وَتَشَهَّدتَ وَسَلَّمتَ ، غُفِرَ لَكَ كُلُّ ذَنْب فيمَا بَينَكَ وَبَينَ الصَّلاةِ الَّتی قَدَّمتَها إِلی الصَّلاةِ المُؤَخَّرَةِ(3) .

« هنگامی كه به نماز ايستادی و به سوی قبله رو كردی و فاتحة الكتاب و هر كدام از سوره های قرآن را كه ميسّر بود خواندی ، سپس به ركوع رفتی و ركوع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خصال : 2 / 522 ، حديث 11 ; ميزان الحكمه : 7 / 3092 ، الصلاة ، حديث 10528 .

2 ـ مكارم الاخلاق : 461 ، الفصل الخامس ; ميزان الحكمه : 7 / 3092 ، الصلاة ، حديث 10535 .

3 ـ امالی صدوق : 549 ، حديث 22 ; ميزان الحكمه : 7 / 3096 ، الصلاة ، حديث 10556 .


صفحه 430


و سجود را به اتمام رساندی و تشهد خواندی و سلام دادی ، همه ی گناهان بين تو و بين نمازی كه به جا آوری تا نماز آينده ، مورد آمرزش قرار می گيرد » .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره ی نماز در رواياتی فرموده است :

الصَّلاةُ تَستَنْزِلُ الرَّحْمَةَ(1) .

« نماز رحمت را نازل می كند » .

الصَّلاةُ قُربَانُ كُلِّ تَقیّ(2) .

« نماز نزديك كننده ی هر پرهيزگاری به خداست » .

أُوصِيكُم بِالصَّلاةِ وَحِفْظِهَا ، فَإِنَّها خَيْرُ العَمَلِ وَهِیَ عَمُودُ دِينِكُم(3) .

« شما را به نماز و حفظ آن سفارش می كنم ، زيرا نماز بهترين عمل و پايه ی دين شماست » .

إِنَّ الإنسانَ إِذَا كانَ فِی الصَّلاةِ فَإِنَّ جَسَدَهُ وَثِيابَهُ وَكُلَّ شَیء حَولَهُ يُسَّبِّحُ(4) .

« انسان هنگامی كه در نماز است ، جسم و لباسش و هر چه اطراف اوست تسبيح می گويند ! »

يا كُميلُ ! لَيسَ الشَّأنُ أن تُصَلِّیَ وَتَصُومَ وَتَتَصَدَّقَ ، إنَّما الشَّأنُ أن تَكُونَ الصَّلاةُ فُعِلَت بِقَلب نَقِیٍّ ، وَعَمَل عِندَ اللّهِ مَرضِیٍّ ، وَخُشوع سَوِیّ(5) .

« كميل كار اين نيست كه نماز بخوانی و روزه بگيری و صدقه بپردازی ، كار اين است كه نماز را با قلبی پاك ، و عملی مورد خوشنودی خدا ، و خشوعی نيكو بجا آوری » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 175 ، حديث 3341 ; ميزان الحكمه : 7 / 3092 ، الصلاة ، حديث 10532 .

2 ـ خصال : 2 / 620 ; ميزان الحكمه : 7 / 3094 ، الصلاة ، حديث 10537 .

3 ـ امالی طوسی : 522 ، حديث 1157 ، ميزان الحكمه : 7 / 3094 ، الصلاة ، حديث 10543 .

4 ـ علل الشرايع : 2 / 336 ، باب 33 ، حديث 2 ; ميزان الحكمه : 7 / 3104 ، الصلاة ، حديث 10585 .

5 ـ تحف العقول : 174 ، وصية لكميل بن زياد ، ميزان الحكمه : 7 / 3106 ، الصلاة ، حديث 10592 .


صفحه 431


پس از قرآن مجيد ، مصادر روائی معتبر و موثق شيعه ، مانند : « كتب اربعه » ، « وسائل الشيعه » و . . . بهترين و كامل ترين منابع ، برای فرا گرفتن و بدست آوردن آثار دنيايی و آخرتی نماز است .

حسن ظن به خدا

راستی انسانی كه تا حدّی از ايمان و عمل صالح و اخلاق حسنه برخوردار است و قصد دارد تا پايان عمر حركت و تلاشش را در راه حق ادامه دهد ، بايد به الطاف و عنايات و رحمت و مغفرت حق ، گمان نيك و حسن ظن داشته باشد ; به اين معنا كه : در حال ترس از مواقف قيامت و عذاب حق ، به خود نويد واقعی و اميد حقيقی دهد كه مولايش هنگام مرگ و در جهان برزخ و به ويژه در عرصه ی قيامت ، كريمانه با او معامله خواهد كرد و از گناهش خواهد گذشت و تلاش و كوشش دينی اش را می پذيرد و درهای بهشت را به رويش می گشايد و او را با اوليايش محشور می كند .

امامان معصوم ما در رواياتی كه از آنان نقل شده حسن ظن را نتيجه ی تلاش مثبت دانسته اند :

قَالَ عَلِیٌ (عليه السلام) : حُسنُ الظَّنِ أن تُخْلِصَ العَمَلَ ، وَتَرجُوَ مِنَ اللّهِ اَنْ يَعْفُوَ عِنِ الزَّلَلِ(1) .

« علی (عليه السلام) فرمود : حسن ظن اين است كه تلاش و كوشش را برای خدا خالص كنی و از خدا اميد عفو لغزشهايت را داشته باشی » .

عَن الصَّادِقِ (عليه السلام) : حُسنُ الظَّنِ بِاللّهِ أن لاَ تَرجُوَ إِلاَّ اللّهَ وَلا تَخافَ إِلاَّ ذَنبَكَ(2) .

« امام صادق (عليه السلام) فرمود : حسن ظن به خدا اين است كه جز به خدا اميد نورزی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 83 ، حديث 1327 ; ميزان الحكمه : 7 / 3402 ، الظن ، حديث 11590 .

2 ـ كافی : 2 / 72 ، باب حسن الظن ، حديث 4 ; ميزان الحكمه : 7 / 3402 ، الظن ، حديث 11589 .


صفحه 432


و جز از گناهانت نترسی » .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) درباره ی حسن ظن فرمود :

وَالَّذِی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُو ، لاَ يَحسُنُ ظَنُّ عَبد مُؤمِن بِاللّهِ إِلاَّ كَانَ اللّهُ عِندَ ظَنِّ عَبْدِهِ المُؤمِنِ ; لاَِنَّ اللّهَ كَريمٌ بِيَدِهِ الخَيرَاتُ ، يَسْتَحيِی أَن يكونَ عَبدُهُ المُؤمِنُ قَد أَحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ ثُمَّ يُخلِفُ ظَنَّهُ وَرَجاهُ ، فَأَحسِنُوا بِاللّهِ الظَّنَّ وَارْغَبُو إِلَيْهِ(1) .

« سوگند به آن كه معبودی جز او نيست ، گمان عبد مؤمن به خدا نيكو نمی شود مگر اين كه خدا نزد گمان ، مؤمن خود است ، زيرا خدا كريم است و همه ی خوبی ها به دست اوست ، حيا می كند از اين كه بنده ی مؤمنش گمان نيك به او برد ، آنگاه گمان نيك و اميدش را تخلّف كند ، پس به خدا گمان نيك بريد و به سوی او مشتاق شويد » .

و نيز آن حضرت فرمود :

لاَ يَمُوتَنَّ أَحَدُكُم حَتَّی يَحْسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ; فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ بِاللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ثَمَنُ الجَنَّةِ(2) .

« هيچ يك از شما از دنيا نرود مگر اين كه به خدا حسن ظنّ ورزد ، زيرا حسن ظن به خدای عز و جلّ بهای بهشت است » .

و نيز فرمود :

حُسنُ الظَنِّ بِاللّهِ مِن عِبادَةِ اللِّهِ(3) .

« حسن ظن به خدا ، از رشته های بندگی خداست » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 2 / 71 ، باب حسن الظن ، حديث 2 : ميزان الحكمه : 7 / 3400 ، الظن ، حديث 11581 .

2 ـ امالی طوسی : 379 ، حديث 814 ; ميزان الحكمه : 7 / 3400 ، الظن ، حديث 11582 .

3 ـ ميزان الحكمه : 7 / 3400 ، الظن ، حديث 11584 .


صفحه 433


« وَأَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِی ، عَنْ قَلِيل مِنْ بَلاَءِ الدُّنْيَا وَعُقُوبَاتِهَا ، وَمَا يَجْرِی » « فِيهَا مِنَ الْمَكَارِهِ عَلَی أَهْلِهَا ، عَلی أَنَّ ذلِكَ بَلاَءٌ وَمَكْرُوهٌ ، قَلِيلٌ » « مَكْثُهُ ، يَسِيرٌ بَقَاؤُهُ ، قَصِيرٌ مُدَّتُهُ ، فَكَيْفَ احْتِمَالِی لِبَلاَءِ الاْخِرَةِ ، » « وَجَلِيلِ وُقُوعِ الْمَكَارِهِ فِيهَا ، وَهُوَ بَلاَءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ ، وَيَدُومُ مَقَامُهُ ، » « وَلاَ يُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ ، لاَِنَّهُ لاَ يَكُونُ إِلاَّ عَنْ غَضَبِكَ وَانْتِقامِكَ وَسَخَطِكَ » « وَهذا ما لاَ تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَالاَْرْضُ ، يَا سَيِّدِی فَكَيْفَ لِی وَأَنَا »
« عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الذَّلِيلُ ، الْحَقِيرُ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ »

« و تو از ناتوانی ام در برابر اندكی از غم و اندوه دنيا و كيفرهايش ، و آنچه كه از ناگواری ها بر اهلش می گذرد آگاهی . با اينكه اين غم و اندوه و ناگواری درنگش اندك ، و زمان ماندنش كم ، و مدّتش كوتاه است ، پس چگونه خواهد بود تاب و توانم در برابر بلای آخرت ، و عظمت ناگواری ها در آنجا ، در حالی كه زمانش طولانی و جايگاهش هميشگی است ، و آن را از اهلش سبك نكنند ، زيرا مايه ی آن بلا و محنت فقط از خشم و انتقام و ناخشنودی توست ، و اين چيزی است كه آسمان ها و زمين در برابرش تاب نياورند ، ای آقای من ، تا چه رسد به من ،
در حالی كه من بنده ی ناتوان و خوار و كوچك و زمين گير و درمانده ی توام » .

بلای دنيا و آخرت

رنج و محنت و بلای دنيا ، چنان كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) می فرمايد ، با رنج


صفحه 434


و محنت و بلای آخرت از چند جهت فرق دارد :

اول : آنچه از سختی و دشواری و بلا و رنج ، هم چون طوفان ، زلزله ، سيل ، خشكسالی ، قحطی ، گرانی ، غربت و انواع بيماری ها بر انسان می گذرد ، درنگش اندك و ماندنش كم و زمانش بسيار كوتاه است و آنچه از بلا در آخرت به سر انسان می آيد ، زمانش طولانی و جايگاهش هميشگی است .

دوم : گاهی بلاها نسبت به انسان جنبه ی آزمايش و امتحان دارد كه اگر انسان بر آنها صبر كند و استقامت ورزد تا ايمانش از بركت آن صبر حفظ شود ، ثواب و پاداشی عظيم دارد و مايه ی جلب خوشنودی خداست ، مانند صبری كه پيامبران نسبت به آزار مردم زمانشان از خود نشان دادند و مانند استقامتی كه اوليای الهی چون آسيه و مؤمن آل فرعون و حبيب نجار و مجاهدان در راه خدا داشتند ، ولی بلای آخرت فقط و فقط جريمه ی گناهان و عذاب معصيت ها و نافرمانی های انسان است .

قرآن مجيد معيّت خدا را با انسان نتيجه ی صبر و استقامت او در برابر اطاعت از خدا و پيامبر و استقامتورزيش در برابر معصيت و گناه می داند .

( . . . وَاصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ )(1) .

« و صبر پيشه كنيد ، زيرا خدا با صابران است » .

قرآن مجيد صابران را بشارت داده و آنان را مشمول صلوات و رحمت خدا دانسته است(2) .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انفال : 46 .

2 ـ بقره : 154 تا 156 : ( . . . وَ بَشِّرِ الصابِرِينَ * الَّذِينَ إذا أَصابَتْهُم مُصِيبَةٌ قالُوا إنّا لِلّهِ وَإنّا إِلَيهِ راجِعُونَ * أوُلئِكَ عَلَيهِم صَلواتٌ مِن رَبِّهِم وَرَحمَةٌ وَأولِئكَ هُمُ المهتَدونَ ) .


صفحه 435


الصَّبرُ ثَلاثةٌ : صَبرٌ عِندَ المُصِيبَةِ ، وَصَبرٌ عَلَی الطَّاعَةِ ، وَصَبرٌ عَنِ المَعْصِيَةِ(1) .

« صبر سه صبر است : صبر هنگام مصيبت ، و صبر بر طاعت ، و صبر در برابر معصيت » .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) در تفسير صابرين فرمود : صابرين كسانی هستند كه بر طاعت خدا و در برابر معصيت او صبر می كنند ، رزق و روزی را از راه حلال و پاك بدست می آورند ، بر پايه ی ميانه روی انفاق می كنند و مازاد مال را برای آخرت می فرستند ، پس اينان رستگارانند(2) .

ولی بلای آخرت جنبه ی آزمايش و امتحان ندارد ، بلكه مكافات عمل است و صبری هم بر آن متصور نيست ، و بر فرض محال ، اگر كسی بتواند در برابر آن عذاب صبر كند برای صبرش هيچ پاداش و اجری وجود ندارد !

عذابهای برزخ و قيامت

بخشی از آيات قرآن به ويژه در سه جزء آخر قرآن به عذاب های گوناگون برزخ و قيامت اشاره دارد ، و پاره ای از روايات هم به بيان گوشه ای از بلای آخرت پرداخته اند .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره ی دشمنان خدا می فرمايد :

 . . . و كسی كه دشمن خداست ، فرشته ای بر او درآيد كه از نظر رفتار و منظره ، زشت ترين آفريده ، و از جهت بو ، بدبوترين آنهاست ; به او می گويد : تو را به پذيرايی از آب بسيار جوشان و ورود به دوزخ بشارت باد . دشمن خدا غسل دهنده اش را می شناسد و حمل كنندگان جنازه اش را سوگند می دهد كه او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 2 / 91 ، باب الصبر ، حديث 15 .

2 ـ مكارم الاخلاق : 446 ، الفصل الرابع فی موعظة رسول اللّه ( ص ) ; مستدرك الوسائل : 11 / 261 ، باب وجوب الصبر ، حديث 12940 .


صفحه 436


را از بردن به سوی قبر معاف بدارند ، ولی هنگامی كه او را وارد قبر كنند ، دو فرشته ی سئوال كننده بر او درآيند و كفنش را كنار نهند ، سپس به او گويند : پروردگارت كيست و دينت چيست و پيامبرت چه كسی است ؟ می گويد : نمی دانم . دو فرشته گويند : ندانستی و راه نيافتی . پس ملاژ او را با ضربه ای به وسيله ی چيزی شبيه عصا می كوبند كه خدا جنبنده ای را نيافريده مگر آن كه از شدت آن ضربه به وحشت و ترس می افتد ; فقط جن و انس صدای آن ضربه را نمی شنوند . آنگاه دری به سوی دوزخ به رويش می گشايند و به او می گويند : به بدترين حال بخواب . آن قبر برای او از تنگی و فشار چنان می شود كه مغزش از ميان ناخن و گوشتش بيرون می آيد و خدا مارها و عقرب ها و وحشی های زمين را بر او چيره می كند ، پس او را تا هنگامی كه خدا از قبرش برانگيزد می گزند(1) .

شيخ صدوق درباره ی عذاب دوزخ از حضرت باقر (عليه السلام) روايت می كند كه :

اهل آتش از سختی عذاب دردناك مانند سگ و گرگ فرياد می كشند ، برای آنان هرگز مرگی در كار نيست ، عذاب از آنان سبك نمی شود ، در آن تشنه و گرسنه اند ، ديدگانشان ضعيف و كم نور است ، لال و كر و كورند ، چهره هايشان سياه است ، رانده شده و پشيمان و مورد خشم اند ، به آنان رحم نمی شود و در عذابشان تخفيف نمی دهند ، در دوزخ می سوزند و از آب بسيار جوشان می نوشند و از مادّه ای بسيار بدبو و بدتر از زهر می خورند و آنان را با گرزهای آتشين می كوبند و با چكش های سنگين می زنند ، فرشتگان سخت گير و خشمگين هرگز به آنان رحم نمی كنند ، با چهره ها در آتش كشيده می شوند و با شيطان ها همنشين و قرين هستند ، آنان را در غل ها و زنجيرها می بندند ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير قمی : 1/370 ، ولوج النكيرين فی القبر ; محجّة البيضاء : 8 / 304 ، كتاب ذكر الموت و ما بعده ; بحار الانوار : 6/224 ، باب 8 ، حديث 26 .


صفحه 437


اگر دعا كنند مستجاب نمی شود ، اگر درخواست حاجت كنند برآورده نمی گردد ، اين است حال كسی كه وارد دوزخ می شود !!(1)

علی بن ابراهيم قمی در تفسيرش از حضرت صادق (عليه السلام) روايت می كنند :

روزی رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) نشسته بودند كه فرشته ی وحی جبرئيل در حالی كه ناراحت و محزون و رنگش تغيير كرده بود بر حضرت وارد شد . پيامبر فرمود : چه شده كه تو را گريان و محزون می بينم ؟ عرضه داشت : چرا اينگونه نباشم در حالی كه امروز منافيخ دوزخ را نهاده اند ! پيامبر فرمود : منافيخ دوزخ چيست ؟ عرضه داشت : خدای تعالی درباره ی آتش فرمان داد ، پس آن را هزار سال افروختند تا سرخ شد ، آنگاه به آن فرمان داد ، پس آن را هزار سال افروختند تا سپيد شد ، سپس به آن فرمان داد تا آن را هزار سال افروختند در نتيجه سياه شد و آن ماده ای سياه و تاريك و بدون نور و روشنايی است ، اگر حلقه ای از زنجير آن را كه هفتاد ذرع است بر دنيا بگذارند ، دنيا از حرارتش ذوب می شود ، و اگر قطره ای از زقوم و ضريعش را در آشاميدنی اهل دنيا بريزند ، اهل دنيا از بوی بدش می ميرند .

پس رسول خدا و جبرئيل گريستند . خدا در آن حال فرشته ای به سوی آنان فرستاد كه پروردگارتان به شما سلام می رساند و می گويد : شما را از اين كه مرتكب گناهی شويد تا به چنين عذابی دچار آييد در امان خود قرار دادم(2) .

بدكاران و دشمنان خدا را در خانه ای جای می دهند كه از همه طرف تنگ است ، راه هايش تاريك و مراكز هلاكتش نامعلوم است ، اسيرش در آن هميشگی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ امالی صدوق : 557 ، المجلس الثانی والثمانون ، حديث 14 ; محجّة البيضاء : 8 / 360 ، كتاب ذكر الموت و ما بعده ; بحار الانوار : 8/281 ، باب 24 ، حديث 2 .

2 ـ تفسير قمی : 2/81 ، ذيل آيه ی كلما أرادوا أن يخرجوا منها . . . محجّة البيضاء : 8 / 361 ، كتاب ذكر الموت و ما بعده .


صفحه 438


و آتش فروزانش دائمی است ، آشاميدنی اهلش آب جوشان و جايگاهشان جحيم است ، شعله های آتشش آنان را می كوبد و هاويه اش آنان را گرد می آورد ، آرزويشان در آن مردن است و برای آنان راه آزادی وجود ندارد ، پاهايشان به پيشانی بسته شده و چهره هايشان از ظلمت گناهان سياه است ، از اطرافش فرياد برمی دارند : ای گماشته ی دوزخ ! تهديد بر ما تحقق يافت . ای گماشته ! زنجيرها بر ما سنگينی می كند و پوست ما از شدت آتش بريان شد ، ما را از اين مكان بيرون آور كه ديگر به گناه باز نمی گرديم . شعله ها می گويند : آزادی شما بسياربعيد است ، امروز روز امان يافتن نيست و راه بيرون آمدن از اين جايگاه پست برای هميشه بسته است ، دور شويد و سخن نگوييد ، اگر شما را بيرون ببرند باز به گناهان و معاصی برمی گرديد .

در اين حال اهل دوزخ از آزادی خويش نااميد می شوند و بر تقصيرشان در عبادت ، اندوه می خورند ، پشيمانی نجاتشان نمی دهد و اندوه به آنان سودی نمی رساند ، دست و پا بسته بر صورتهايشان به زمين می افتند ، از بالای سر و از زير پا و از راست و چپشان آتش است ، غذايشان آتش ، آشاميدنی شان آتش ، لباسشان آتش و بسترشان آتش است .

ميان قطعه هايی از آتش افروخته و لباس هايی چركين و بدبو و گرزهايی كوبنده و سنگينی زنجيرها قرار دارند . عربده و فرياد می كشند و به شدت طلب مرگ می كنند ، ولی هر گاه طلب مرگ كنند ، از بالای سرشان آب جوشان بريزند و با گرزهای آتشين آنان را بزنند . از دهانشان چرك و خون در آيد و كبدشان از تشنگی قطعه قطعه شود و چشمشان بر صورت هايشان روان گردد و گوشت هايشان از چهره شان بريزد و موهايشان از اطراف بدن هايشان از شدت درد به ريزش افتد . هرگاه پوستشان بسوزد ، پوستی ديگر به جای آن برويد ، استخوان هايشان از گوشت عريان شود ، ديدگانشان كور و زبانشان لال


صفحه 439


و گوششان به كری و ناشنوايی افتد !! (1)

پروردگارا ! در برابر اين همه عذاب و سختی و دشواريش تاب و توان من چگونه خواهد بود ، در حالی كه من بنده ی ضعيف و خوار و كوچك و زمين گير و درمانده ی توام !

گرچه عبادتم كامل نيست و گناهانم كم نيست ، ولی عاشق و دلباخته ی توام . پيامبران و امامان (عليهم السلام) را دوست دارم و از بندگی و عبادت فراری نيستم . حرفه ام گناه نيست . شغلم عصيان و خطاكاری نمی باشد . اگر عبادتم اندك و بی ارزش است به خاطر ضعف اراده و كمی معرفت و دانش من است . اگر گناهانم زياد است به سبب چيره گی هوای نفس و شهوات بر من است . علاقه دارم عبادتی كامل و خالص انجام دهم . مشتاقم كه دامنم از هر گناهی پاك باشد . از شيطان و طاغوت بيزارم و از شرّ هوا و هوس نالانم . بيمار فراقم و تشنه ی وصالم . مرا ببخش و از من دستگيری كن ، از گناه نجاتم ده و در بندگی و عبادت غرقم كن ، برات آزادی از دوزخ به من عنايت فرما و راه بهشت را بر من باز كن .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محجّة البيضاء : 8 / 354 ، كتاب ذكر الموت  ، القول فی صفة جهنم .


صفحه 440


« يَا إِلَهِی وَرَبِّی وَسَيِّدِی وَمَوْلاَیَ »

يَا إِلَهِی وَرَبِّی وَسَيِّدِی وَمَوْلاَیَ...   

« لاَِیِّ الاُْمُورِ إِلَيْكَ أَشْكُو ، وَلِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَأَبْكِی ، لاَِلِيمِ الْعَذَابِ وَشِدَّتِهِ»
«أَمْ لِطُولِ الْبَلاَءِ وَمُدَّتِهِ، فَلَئِنْ صَيَّرْتَنِی لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِكَ ، وَجَمَعَتْ» «بَيْنِی وَبَيْنَ أَهْلِ بَلاَئِكَ وَفَرَّقْتَ بَيْنِی وَبَيْنَ أَحِبَّائِكَ وَأَوْلِيَائِكَ فَهَبْنِی»
«يَا إِلَهِی وَسَيِّدِی وَمَوْلاَیَ وَرَبِّی، صَبَرْتُ عَلَی عَذابِكَ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَی»
« فِرَاقِكَ ، وَهَبْنِی صَبَرْتُ عَلَی حَرِّ نَارِكَ ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَی »
« كَرَامَتِكَ ، أَمْ كَيْفَ أَسْكُنُ فِی النَّارِ وَرَجَائِی عَفْوُكَ »

« ای معبود و پروردگار و سرور و مولايم ! برای كدام يك از مصائب و دردهايم به پيشگاهت شكايت آرم ، و برای كدامين گرفتاری ام به درگاهت بنالم و گريه كنم ، برای عذاب و سختی اش ، يا برای طولانی شدن بلا و زمانش ، چنانچه مرا در عذاب ها و مجازات ها با دشمنانت قرار دهی ، و ميان من و اهل عذابت جمع كنی ، و بين من و عاشقان و دوستانت جدايی اندازی ، ( چه خاكی بر سرم خواهد شد ؟! ) ای معبود و سرور و مولا و پروردگارم ! بر فرض بر عذابت شكيبايی ورزم ، ولی بر فراقت چگونه صبر كنم ، و بر فرض بر سوزندگی آتشت استقامت نمايم ، ولی چشم پوشی از كرامتت را چگونه تاب آورم ، يا چگونه در آتش سكونت و آرامش گزينم ، در حالی كه همه ی اميد من به
گذشت و عفو توست » .


صفحه 441


بيا تا برآريم دست دعا را *** بخوانيم با آه و افغان خدا را

شفای دل پر گنه چيست دانی *** بنالی بكويش كه بخشد خطا را

چو با گريه و سوز و آه و خلوصی *** اگر دردمندی بيابی شفا را

بر اين در به زاری و اشك روان رو *** به اخلاص زن درگه كبريا را

شفيع آر با چشم تر پيش داور *** شهيدان عشق و شه كربلا را

توسل به سلطان توحيد ، احمد *** كند سهل مشكل ترين كارها را

« الهی » صبوحی زن از جام وحدت *** در آتش فكن شرك و زهد و ريا را

شكايت به دوست

مولای عاشقان در اين بخش از دعا « لای الامور اليك اشكو » از بلاها و گرفتاری ها شكايت و ناله و گريه و زاری به درگاه دوست می برد و با اين شكايت می خواهد بگويد : احدی را جز تو نمی شناسم كه دردم را دوا كند و رنج و بلايم را برطرف نمايد . همه فقير و نيازمند تواند و همه بی قدرت و ناتوان و ضعيف اند ، از بی قدرت و ناتوان كاری ساخته نيست و از ضعيف انتظار حلّ مشكل نمی رود .

تويی كه كليد حلّ همه ی مشكلات در اختيار توست .

تويی كه قدرت بی نهايتی و با يك اشاره ات همه ی دردها به درمان می رسد .

تويی كه مشكلات مشكل داران را حل می كنی و سختی و رنج گرفتاران را برطرف می نمايی .

تويی كه حضرت فاطمه ی زهرا (عليها السلام) به پيشگاهت می ناليد و چون چشمه ی فصل بهاران به درگاهت اشك می ريخت و می گفت :

خدايا ! ( از تو خواسته هايی دارم كه فقط تو می توانی عنايت كنی ) از تو هدايت و تقوا و عفاف و بی نيازی و عمل به آنچه كه دوست داری و به آن خوشنود


صفحه 442


می شوی می خواهم .

خدايا ! از تو برای ناتوانی مان قدرت ، و برای تهی دستی مان ثروت ، و برای نادانی مان از حلم و علم تو درخواست داريم .

خدايا ! بر محمد و آل محمد درود فرست و ما را بر سپاسگزاری و ياد و طاعت و عبادتت ياری ده ، به مهربانی ات ای مهربان ترين مهربانان »(1) .

تويی كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) آن قهرمان توحيد ، پس از ساختن بنای كعبه با فرزندش اسماعيل دست نياز به سويت برداشتند و با كمال خضوع و خشوع حقايقی را از تو درخواست كردند كه هيچ كس جز تو قدرت عطا كردنش را به آنان نداشت :

پروردگارا ! كار ساختن كعبه را از ما بپذير ، زيرا تو شنوا ( ی دعای ما ) و آگاه ( به اخلاص مايی ) .

پروردگارا ! ما دو بنده ی تسليميم و از ذريه ی ما امتی را تسليم خود قرار ده و مناسك ما را به ما بنمايان و توبه ی ما را بپذير ، زيرا تو بسيار توبه پذير و مهربانی .

پروردگارا ! در ميان مردم اين منطقه پيامبری را از خودشان برانگيز كه آياتت را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و از آلودگی فكری و روحی پاكشان كند ، زيرا تو توانای شكست ناپذير و حكيمی(2) .

تويی كه نوح پس از نهصد و پنجاه سال كه انواع آزارها را از قومش به خاطر تو تحمل كرد شكايت به حضرتت آورد و تو با قدرت و سطوتت از آسمان آب نازل كردی و از زمين آب جوشاندی و همه ی دشمنان را ـ با غرق كردنشان ـ هلاك كردی و نوح و مؤمنان همراهش را نجات بخشيدی .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 87/338 ، باب 9 ، حديث 53 « يوم الخميس » .

2 ـ بقره : 127 / 129 ، و إذ يرفع ابراهيم . . .


صفحه 443


تويی كه در جنگ بدر ـ كه عدد و ساز و برگ مؤمنان يك سوم دشمنان بود و ظاهر كار نشان می داد كه پيروزی قطعی با دشمن و شكست حتمی با ارتش اسلام است ـ مؤمنان را به دعای پيامبر بر دشمنان پيروز كردی .

اكنون از بلاها و مصائب و گرفتاری ها و رنج ها به تو شكايت می كنم .

تويی كه با يك نظر همه ی بلاها و مصائب را از من برطرف می كنی و زمينه ی آسانی و آسايش و راحت و استراحت را برايم فراهم می آوری .

اگر راه يابم به بوم و برت *** سراپا قدم گردم آيم برت

به كويت بيابم اگر رخصتی *** به بويت كنم عيش در كشورت

ندارم شكيب از تو ای جان من *** تو آيی برم يا من آيم برت

قدم رنجه فرما بيا بر سرم *** به قربان پايت به گرد سرت

وگرنه بده رخصتی بنده را *** كه سر پای سازم بيايم برت

تو آيی دل و جان نثارت كنم *** من آيم شوم خاك ره بر درت

نِيَم گرچه شايسته ی صحبتت *** ولی هستم از جان و دل چاكرت

جز اين آرزو نيست در دل مرا *** كه پيوسته باشد سرم بر درت

چو « فيض » از غم عشق گردم غبار *** مگر بادم آرد به بوم و برت(1)

تويی كه هر پيامبری ، هر امامی ، هر مؤمنی ، هر تائبی ، هر بلا كشيده ای از آنچه به آن گرفتار بود و شكايت و ناله و زاری و گريه به درگاهت آورد ، او را پناه دادی و نوازشش نمودی و از گرفتاری نجاتش دادی و زمينه ی راحت و استراحت را برايش فراهم ساختی .

كدام دردمند به دربارت آمد كه دردش را دوا نكردی ؟ كدام نيازمند به پيشگاهت آمد كه نيازش را برطرف نساختی ؟ كدام حاجتمند به نزدت آمد كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان فيض كاشانی : 1/599 ، غزل : 161 .


صفحه 444


حاجتش را برآورده ننمودی ؟ كدام تهی دست به حضرتت مراجعه كرد كه از فضل و احسانت به او نبخشيدی ؟ كدام دعاكننده به محضرت آمد كه دعايش را مستجاب نكردی ؟ كدام گرفتار و مشكل دار به تو رجوع كرد كه گرفتاری و مشكلش را برطرف نساختی ؟ كدام تائب به تو بازگشت كه توبه اش را نپذيرفتی ؟ كدام . . .  .

گريه و زاری

گريه و اشك ، از بزرگترين نعمت های حضرت حق به عبد است . گريه دلالت بر فروتنی قلب نسبت به خدا و نشانه ی سوز دل و صفای باطن است .

قرآن ، گريه و اشك ريختن را از نشانه های مردم مؤمن و عارفان به حقيقت و عاشقان حضرت حق دانسته است(1) .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) به علی (عليه السلام) فرمود :

اُوصِيكَ يَا عَلیُّ فی نَفْسِكَ بِخِصال فَاحْفَظْها ، اللّهُمَّ أَعِنْهُ . . . وَالرّابِعَةُ البُكاءُ لِلّهِ ، يُبنی لَكَ بِكُلِّ دَمْعَة بَيتٌ فِی الجَنَّةِ(2) .

« يا علی ! تو را نسبت به خودت به خصلت هايی سفارش می كنم ، آنها را حفظ كن ، خدايا ! او را ياری ده . . . و چهارمين آن خصال ، گريه برای خداست . به هر قطره اشكی خانه ای برای تو در بهشت بنا می شود » .

و نيز آن حضرت فرمود :

طُوبَی لِصُورَة نَظَرَ اللّهُ إِلَيهَا تَبكِی عَلی ذَنْب مِنْ خَشيَةِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، لَمْ يَطَّلِعْ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مائده : 83 ( وَ إذَا سَمِعُوا ما أُنزِلَ إِلَی الرَّسولِ تَرَی أَعيُنُهُم تَفِيضُ مِنَ الدَّمعِ مِمَّا عَرَفُوا منَ الحَقِّ . . . ) ; توبه : 92 .

2 ـ بحار الانوار : 66 / 391 ، باب 38 ، حديث 68 ; ميزان الحكمه : 2 / 536 ، البكاء ، حديث 1829 .


صفحه 445


عَلی ذلكَ الذَّنبِ غَيرُهُ(1) .

« خوشا به حال چهره ای كه خدا به او نظر اندازد در حالی كه از ترس خدا بر گناه می گريد كه بر آن گناه جز خدا كسی آگاه نيست » .

و نيز فرمود :

وَمَنْ ذَرَفَتْ عَينَاهُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ كانَ لَهُ بِكُلِّ قَطْرَة مِن دُمُوعِهِ مِثْلُ جَبَلِ أُحُد يَكُونُ فِی ميزانِهِ مِنَ الأجرِ(2) .

« كسی كه دو ديده اش به خاطر ترس از خدا اشك بريزد ، پاداش هر قطره اشكش در ترازوی عملش مانند كوه احد سنگين است » .

و فرمود :

مَن خَرَجَ مِن عَينَيهِ مِثلُ الذُّبابِ مِنَ الدَّمعِ مِن خَشْيَةِ اللّهِ آمَنَهُ اللّهُ بِهِ يَوْمَ الفَزَعِ الأكبَرِ(3) .

« كسی كه از دو ديده اش هم چون اندازه ی پشه از ترس خدا اشك درآيد ، خدا او را از ترس روز قيامت ايمنی می دهد » .

حضرت علی (عليه السلام) فرمود :

بُكاءُ العُيُونِ وَخَشيَةُ القُلوبِ مِن رَحمَةِ اللّهِ تَعالی ذِكْرُهُ ، فَإِذا وَجَدتُمُوهَا فَاغْتَنِمُوا الدُّعاءَ(4) .

« گريه ی ديده ها و ترس دلها از رحمت خداست ، چون آن را يافتيد دعا را غنيمت بشماريد ، زيرا دعای همراه با گريه و ترس مستجاب است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ جامع الاخبار : 97 ، الفصل الرابع و الخمسون ; ميزان الحكمه : 2 / 536 ، البكاء ، حديث 1830 .

2 ـ امالی صدوق : 431 ، المجلس السادس و الستون ; ميزان الحكمه : 2 / 536 ، البكاء ، حديث 1831 .

3 ـ بحار الانوار : 90 / 336 : باب 19 ، حديث 30 ; ميزان الحكمه : 2 / 536 ، البكاء ، حديث 1834 .

4 ـ مكارم الاخلاق : 317 ، فی البكاء ; ميزان الحكمه : 2 / 536 ، البكاء ، حديث 1835 .


صفحه 446


حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود :

مَا مِن شَیْء إلاّ وَلَهُ كَيلٌ أَو وَزنٌ إلاّ الدُّموعَ ، فَإِنَّ الْقَطرَةَ مِنهَا تُطْفِئُ بِحاراً مِن نار ، وَإِذا اغْرَوْرَقَتِ الْعَينُ بِمائِها لَم يَرْهَق وَجْهَه قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ ، فَإِذا فاضَت حَرَّمَهُ اللّهُ عَلَی النّارِ ، وَلَوْ أنّ باكياً بَكی فی أُمَّة لَرُحِمُوا(1) .

« چيزی نيست مگر آن كه برای آن كيل و وزنی است مگر اشكها ، كه قطره ای از آن دريايی از آتش را خاموش می كند ، هنگامی كه ديده اشكش را جاری كند ، چهره ی صاحبش را سختی و ذلّت نرسد ، و چون بجوشد خدا آن چهره را بر آتش حرام می كند ، و اگر گريه كننده ای در امّتی بگريد ، هر آينه به آن امت رحم خواهد شد » .

با تضرع باش تا شادان شوی *** گريه كن تا بی دهان خندان شوی

كه برابر می نهد شاه مجيد *** اشك را در فضل با خون شهيد

هر تضرع كان بود با سوز و درد *** آن تضرع را اثر باشد به مرد

چون خدا خواهد كه غفاری كند *** ميل بنده جانب زاری كند

* * *

ای خنك چشمی كه آن گريان اوست *** وی همايون دل كه آن بريان اوست

آخر هر گريه آخر خنده ايست *** مردِ آخر بين ، مبارك بنده ايست

هر كجا آب روان ، سبزه بود *** هر كجا اشك روان ، رحمت شود

باش چون دولاب نالان چشم تر *** تا ز صحن جانت بر رويد خضر

اشك خواهی رحم كن بر اشك بار *** رحم خواهی بر ضعيفان رحم آر(2)

يحيی بن معاذ می گفت : هر كه در خواب بيند گريه می كند در بيداری شاد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 90 / 331 ، باب 19 ، حديث 14 ; ميزان الحكمه : 2/538 ، البكاء ، حديث 1841 .

2 ـ مولوی ، مثنوی معنوی ، كژ ماندن دهان آن مردكی نام . . .  .


صفحه 447


و مسرور می شود ، زندگی دنيا هم چون خواب است و آخرت بيداری ، پس در دنيا گريه كنيد تا در آخرت شاد و مسرور شويد .

فراق دوستان

كسی كه عاشق پيامبران و امامان و اوليای الهی است و همه ی همّ و غمش رسيدن به وصال آنان است و به شدت علاقه مند است كه در قيامت آنان را ببيند و از همنشينی با آن عزيزان برخوردار شود ، چنانچه خدای عز و جل به سبب پاره ای از گناهان ، او را در قيامت به فراق آنان مبتلا سازد و به جای هم نشينی با آنان ، وی را با دشمنانش قرين و همدم سازد ، در حقيقت دلش را مبتلا به عذابی كرده كه از عذاب دوزخ سخت تر و از آتش جهنم سوزنده تر است .

درد فراق را بايد از فراق كشيده پرسيد ، گرچه برای كسی كه طعم تلخ فراق را نچشيده بيان درد فراق اثری به حال او ندارد !

درد فراق را آدم چشيد كه به خاطر نزديك شدن به درخت ممنوعه از جايگاه والايی چون ملكوت و از هم نشينی با فرشتگان و از ادامه ی زندگی در بهشت و از مقام قرب حق محروم شد !

درد فراق را ايوب چشيد كه اهل و مال و ثروت و مكنت و عافيت بدن به خاطر آزمايش الهی از دستش رفت .

درد فراق را يونس چشيد كه از فضای وسيع جهان محروم و به زندان شكم ماهی گرفتار شد .

درد فراق را يعقوب چشيد كه از دوری محبوبش آنقدر گريه كرد كه دو چشمش سپيد شد .

درد فراق را يوسف چشيد كه از پدر مهربانی چون يعقوب دور افتاد و به قعر چاه و زندان گرفتار شد .


صفحه 448


ولی خدای مهربان درد فراق آدم را با توبه ی آدم درمان كرد ، و درد فراق ايوب را به رسيدن به وصال آنچه از دستش رفته بود دوا كرد ، و درد فراق يونس را به نجات از شكم ماهی علاج نمود ، و درد فراق يعقوب و يوسف را به رساندنشان به يكديگر درمان كرد .

ای درمان كننده ی درد جان سوز فراق ! نپسند كه ما بندگانی كه عاشق پيامبران و امامان و اوليای تو هستيم در قيامت به فراق آنان مبتلا شويم و به عذاب جدايی از دوستانت و عذاب دوزخ گرفتار آييم . بر فرض كه بر عذابت صبر كنيم و از همنشينی با پيامبران و امامان و اولياء تو محروم شويم ولی چگونه و با كدام تاب و توان بر فراق و دوری تو و جدايی از حضرتت صبر كنيم ؟!!

دلبرا ! درد مرا درمان تو باش *** عاشقان را سر تويی سامان تو باش

درد بی درمان مرا در جان ز توست *** هم دوای درد بی درمان تو باش

شد دل بريانم از تو داغدار *** مرهم داغ دل بريان تو باش

در ره تو جان و دل كردم فدا *** مر مرا هم دل تو و هم جان تو باش

دل برفت و جان برفت ايمان برفت *** دل تو باش و جان تو باش ايمان تو باش

بی دلان را دلبر و دلدار تو *** عاشقان را جان تو و جانان تو باش

از سر هر دو جهان برخواستم *** « فيض » را هم اين تو و هم آن تو باش(1)

طمع به جايگاه اهل كرامت

گرفتم كه بر سوزندگی آتشت استقامت ورزم ، ولی چگونه از كرامت هايت كه بر بندگانت روا می داری چشم پوشی كنم ؟

از حضرت صادق (عليه السلام) روايت است كه : خدای مهربان احدی را نيافريد مگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان فيض كاشانی : 2/895 ، غزل 495 .


صفحه 449


آن كه جايگاهی در بهشت و قرارگاهی در دوزخ برای او مقرر نمود . چون اهل بهشت در بهشت ساكن شوند و دوزخيان در دوزخ ، منادی به اهل بهشت ندا دهد به دوزخ بنگريد ، بهشتيان به دوزخ می نگرند ، پس قرارگاهشان را در دوزخ به آنان نشان می دهند و می گويند : اين قرارگاهی است كه اگر خدا را معصيت می كرديد وارد آن می شديد . به خاطر نجات از آن عذاب چنان به وجد و سرور آيند كه اگر در بهشت مردن وجود داشت می مردند .

پس منادی اهل دوزخ را ندا كند كه به بالا نظر كنيد ، چون نظر كنند منازلشان و نعمت هايی كه در بهشت برای آنان مقرر بود به آنان نشان دهند و گويند : اگر خدا را اطاعت می كرديد ، اين منازل را به دست می آورديد ، پس آنان چنان بدحال شوند كه اگر در دوزخ مرگی بود می مردند .

آری ، چگونه از كرامتی كه در عرصه ی محشر به بندگان فرمانبر خود داری چشم پوشی كنم و به آن طمع نورزم ؟!

اميد به عفو و گذشت

مولای من ! چگونه در آتش آرام گيرم در حالی كه همه ی اميد من عفو و گذشت توست ، عفو و گذشتی كه به طور مكرّر در قرآن مجيد به گناهكاران پشيمان وعده داده ای ؟

پروردگارا ! چه بسيار تهی دستان و بيچارگانی كه به مردمان دل بستند و به عطا و عفو و گذشت آنان اميدوار شدند و دست خالی و محروم نماندند ، چه رسد به كسی كه دل به تو بندد و به گذشت و عفو و عطای تو اميدوار شود .

عطار در كتاب « الهی نامه » روايت می كند : زنی آوازه خوان و اهل فسق و فجور در مكه اقامت داشت كه در مجالس لهو و لعب شركت می كرد و با آواز و رقص و پايكوبی مجالس لهو و لعب را گرم نگاه می داشت .

پس از ساليانی از هجرت پيامبر ، بازارش به خاطر اين كه از جمال افتاده بود


صفحه 450


و از آوازه خوانی و مطربی وامانده بود كساد شد و به فقر و فاقه و تهی دستی افتاد ، از شدت پريشانی و اضطرار به مدينه آمد و به محضر پيامبر رحمت مشرف شد . حضرت فرمود : برای چه هدفی به مدينه آمده ای ، به هدف تجارت آخرتی يا تجارت دنيايی ؟ عرضه داشت : نه برای آن آمده ام نه برای اين ، بلكه چون وصف جود و سخاوت و عطا و كرمت را شنيده بودم با اميد به تو به اين شهر آمدم ؟ پيامبر از بيان او شاد شد و ردای مباركش را به او بخشيد و به اصحاب فرمود : هر يك به اندازه ی تمكن و توانايی چيزی به او ببخشند .

آری ، زنی بدكار به اميد عطا و كرم و جود بنده ات پيامبر ، كه مظهری از مظاهر كرم بی پايان توست ، به مدينه می آيد و با عطايی سرشار و فراوان برمی گردد ، مگر ممكن است من اميد به عفو و گذشت و لطف و احسان تو داشته باشم و از درگاهت مأيوس و دست خالی برگردم ؟!

من تاب فراق تو ندارم *** نقش تو به سينه می نگارم

باشد روزی رخت ببينم *** تا جان به لقای تو سپارم

شد در رگ و ريشه تير عشقت *** از هم بگسست پود و تارم

از باده ی آن دو چشم مستت *** گه سرخوش و گاه در خمارم

وز بوی دو زلف عنبرينت *** آشفته و مست و بی قرارم

وز لعل لب شكر فروشت *** تلخ است مذاق انتظارم

جز وصل تو مقصدی ندارم *** جز ياد تو مونسی ندارم

ديری است كه در سر من اين است *** كاندر قدم تو جان سپارم

لطفی لطفی كه سوخت جانم *** رحمی رحمی كه سخت زارم

باران كرم ببار بر « فيض » *** آبی آور به روی كارم(1)

فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِی وَمَوْلاَیَ أُقْسِمُ صَادِقاً ، لَئِنْ تَرَكْتَنِی نَاطِقاً ،...   

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان فيض كاشانی : 2/1021 ، غزل 644 .


صفحه 451


« فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِی وَمَوْلاَیَ أُقْسِمُ صَادِقاً ، لَئِنْ تَرَكْتَنِی نَاطِقاً ، »

« لاََضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الاْمِلِينَ ، وَلاََصْرُخَنَّ إِلَيْكَ »
« صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ ، وَلاََبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ ، وَلاَُنَادِيَنَّكَ »
« أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِیَّ الْمُؤْمِنِينَ ، يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ ، يَا غِيَاثَ » « الْمُسْتَغِيثِينَ ، يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ ، وَيَا إِلهَ الْعَالَمِينَ »

« پس ای سرور و مولايم ! به عزتت سوگند صادقانه می خورم ، كه اگر مرا در سخن گفتن آزاد گذاری ، در ميان اهل دوزخ به پيشگاهت ناله ای همانند ناله ی آرزومندان سر می دهم ، و به درگاهت هم چون بانگ آنان كه خواهان دادرسی هستند بانگ بردارم ، و هر آينه به آستانت چون مبتلايان به فقدان عزيزان گريه كنم ، و با همه ی وجود ندايت می كنم : ای سرپرست مؤمنان ، ای نهايت آرزوی عارفان ، ای فريادرس فريادخواهان ، ای محبوب دل های صادقان
و ای معبود جهانيان ، كجايی ؟ »

اين بخش از دعا مانند بخش گذشته ، مناجات و راز و نياز عاشق تائب و آگاه صادق ، به پيشگاه حضرت محبوب است ، تا نظر او را به خود جلب كند و وی را بر فرض اين كه مستحق دوزخ دانسته از دوزخ نجات دهد .

راستی كسی كه دچار عذاب است و سخت تر از عذاب ، گرفتار فراق است


صفحه 452


و آتش دوری از محبوب سراپايش را فرا گرفته ، چه حالی دارد ؟!

كدام ناله و گريه جانسوزتر از گريه ی كسانی است كه محبوب و معشوق را از دست داده اند و وی را گم كرده اند ؟

می گويند : مادری بر سر خاك دخترش زار زار می گريست ، عارفی از آنجا عبور كرد ، چون از داستان او آگاه شد گفت : خوشا به حال اين مادر كه آگاه است از چه گوهری دور افتاده !

طفل می گريد چو راه خانه را گم می كند *** چون نگريم من كه صاحب خانه را گم كرده ام(1)

راستی ، قيامت دارای چه صحنه های شگفتی است و آن روز برای مردم چه روز عجيبی است ; خوشا به حال آنان كه در آن روز مستحق رحمت خدايند و به رضوان الهی راه دارند و از دوزخ و عذابش رها و آزادند .

چه نيكوست تا چنگال مرگ گلوی ما را نفشرده و تا پرونده ی ما را نبسته اند ، خود را به قرآن مجيد عرضه كنيم تا به وضع خويش بيش از پيش آگاه شويم .

هارون و بهلول

هارون از سفر حج بازگشت و چند روزی در كوفه اقامت كرد . روزی از راهی عبور می كرد ، بهلول كه بر سر راهش قرار داشت سه بار به نام ، او را صدا زد : هارون ، هارون ، هارون ، با تعجب گفت : كيست كه مرا با نام صدا می زند ؟ گفتند : بهلول مجنون . پرده ی محمل را كنار زد و به بهلول گفت : مرا می شناسی ؟ گفت : آری . گفت : من كيستم ؟ گفت : كسی هستی كه اگر احدی در مشرق ستم كند و تو در مغرب باشی به خاطر اين كه حاكم كشوری در قيامت از تو بازخواست خواهد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صائب تبريزی ، ديوان اشعار ، شماره ی 490 .


صفحه 453


شد . هارون گريست و گفت : بهلول حال مرا چگونه می بينی ؟ گفت : حال خود را بر كتاب خدا عرضه كن :

( إِنَّ الأَبْرَارَ لَفِی نَعِيم * وَإِنَّ الفُجَّارَ لَفِی جَحِيم )(1) .

« قطعاً نيكان به بهشت اندرند . و بی شك بدكاران در دوزخند » .

گفت : تلاش و كوشش ما چه می شود ؟ پاسخ داد :

( . . . إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ المُتَّقِينَ )(2) .

« فقط خدا از تقوا پيشگان می پذيرد » .

گفت : نسب و قرابت ما با پيامبر چه می شود ؟ جواب داد :

( فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاَ أَنْسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذ وَلاَ يَتَسَآءَلُونَ )(3) .

« پس آنگاه كه در صور دميده می شود ( ديگر ) ميانشان نسبت به خويشاوندی وجود ندارد و از ( حال ) يكديگر نمی پرسند » .

گفت : شفاعت رسول خدا چه می شود ؟ پاسخ داد :

( يَوْمَئِذ لاَ تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمانُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلا )(4) .

« در آن روز شفاعت ( به كسی ) سود نبخشد ، مگر كسی را كه ( خدای ) رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد » .

گفت : حاجتی داری ؟ بهلول جواب داد : گناهانم را بيامرز و مرا وارد بهشت كن . گفت : مرا چنين قدرتی نيست ولی به من خبر داده اند كه به مردم بدهكاری ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انفطار : 13 ـ 14 .

2 ـ مائده : 27 .

3 ـ مؤمنون : 101 .

4 ـ طه : 109 .


صفحه 454


می خواهی بدهكاريت را بپردازم ؟ گفت : بدهكاری را نمی توان با بدهكاری ادا كرد ، آنچه نزد توست مال مردم است و همه ی آن را به مردم مديونی ، واجب است به آنان برگردانی .

گفت : فرمان دهم مستمری برايت مقرر دارند كه تا پايان عمر به تو بپردازند ؟ گفت : من بنده و روزی خور خدايم ، چنين می بينی كه خدا ياد تو هست و ياد من نيست !

گنج زرگر نبود گنج قناعت باقی است *** آن كه آن داد به شاهان به گدايان اين داد(1)

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حافظ شيرازی ، ديوان اشعار ، شماره ی 112 .


صفحه 455


« أَفَتُرَاكَ سُبْحَانَكَ يَا إِلَهِی وَبِحَمْدِكَ تَسْمَعُ فِيهَا صَوْتَ عَبْد مُسْلِم »

« سُجِنَ فِيهَا بِمُخَالَفَتِهِ وَذَاقَ طَعْمَ عَذَابِهَا بِمَعْصِيَتِهِ ، وَحُبِسَ بَيْنَ »
« أَطْبَاقِهَا بِجُرْمِهِ وَجَرِيرَتِهِ ، وَهُوَ يَضِجُّ إِلَيْكَ ضَجِيجَ مُؤَمِّل لِرَحْمَتِكَ ، » « وَيُنَادِيكَ بِلِسَانِ أَهْلِ تَوْحِيدِكَ وَيَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِرُبُوبِيَّتِكَ ، »

« آيا تو را اينگونه می دانند ای معبود من ،

ای معبودی كه تو را همراه با سپاست از هر عيب و نقصی تنزيه می كنم ، كه در دوزخ بشنوی صدای بنده ی مسلمانی كه به سبب مخالفتش با تو زندانی شده و مزه ی عذابش را به خاطر نافرمانی اش چشيده ، و ميان طبقات دوزخ به علت جرم و جنايتش محبوس شده ، و حال آن كه به درگاهت ناله می زند هم چون ناله ی كسی كه آرزومند رحمت توست ، و با زبان اهل توحيدت تو را ندا می كند ، و به پيشگاهت ، به ربوبيتت توسل می جويد »

صاحبان يقين و اهل باور ، هنگامی كه اوصاف دوزخ را در آيات قرآن و روايات می خوانند ، بدنشان به لرزه می آيد و پوستشان جمع می شود و دلشان غرق ترس می گردد و مات و مبهوت می شوند و با تمام وجود برای رهايی از آن عرصه ی هولناك به خدا پناه می برند و برای انجام واجبات و ترك محرمات آمادگی بيشتری پيدا می كنند و گاهی هم از شدت ترس جان می بازند !


صفحه 456


سلمان و جوان خائف

شيخ مفيد از ابن ابی عمير از حضرت صادق (عليه السلام) روايت می كند : سلمان در كوفه گذرش به بازار آهنگرها افتاد . جوانی را ديد روی زمين افتاده و مردم گرد او حلقه زده اند . به سلمان گفتند : اين بنده ی خدا غش كرده ، چيزی در گوشش بخوان شايد به هوش آيد . سلمان بالای سر جوان قرار گرفت ، تا جوان به هوش آمد ; گفت : ای سلمان ! اگر درباره ی من چيزی گفتند صحيح نيست ; من هنگامی كه گذرم به اين بازار افتاد و پتك زدن آهنگرها را ديدم از اين آيه ياد كردم :

( وَلَهُم مَقامِعُ مِنْ حَدِيد )(1) .

« برای بدكاران گرزهايی از آهن است » .

از ترس عذاب و عقاب حق عقلم پريد . سلمان گفت : تو را اين ارزش هست كه برادر من در راه خدا باشی . و به خاطر حلاوت محبتی كه از او در قلب سلمان جلوه كرد رفيق و يار يكديگر شدند ، تا جوان بيمار شد ; سلمان بالای سرش نشست در حالی كه جوان در حال جان دادن بود ، سلمان گفت : ای ملك الموت ! با برادرم مدارا كن . پاسخ شنيد : من نسبت به هر مؤمنی اهل مدارايم(2) .

داستان زنی كه با شنيدن آيه ی عذاب بيهوش شد

عالم بزرگ ملا فتح اللّه كاشانی در تفسير « منهج » روايت می كند : روزی رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) در مسجد مشغول نماز شد ، پس از قرائت حمد به خواندن سوره ی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حج : 21 .

2 ـ امالی مفيد : 136 ، المجلس الثالث عشر ، حديث 4 ; بحار الانوار : 22/385 ، باب 11 ، حديث 27 .


صفحه 457


حجر پرداخت ، چون به اين آيه رسيد :

( وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ * لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابِ لِكُلِّ بَاب مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقُسُومٌ )(1) ;

« و قطعاً وعده گاه همه ی آنان دوزخ است . « دوزخی » كه برای آن هفت در است ، و از هر دری بخش معين از آنان « وارد می شوند » » ;

زنی از اعرابيه كه هماهنگ با پيامبر نماز می خواند با شنيدن اين دو آيه نعره ای زد و بی هوش شد . چون پيامبر از نماز فراغت يافت و آن حال را مشاهده كرد ، فرمان داد آب آوردند و به چهره ی او پاشيدند تا به هوش آمد .

حضرت فرمود : ای زن تو را چه حالت است ؟ گفت : يا رسول اللّه ! چون تو را در نماز ديدم علاقه مند شدم پشت سر شما دو ركعت نماز بخوانم ، چون به اين دو آيه رسيدی بی تاب شده بيهوش گشتم . سپس گفت : وای كه هر عضوی از اعضای من به هر دری از درهای هفتگانه ی دوزخ تقسيم خواهد شد .

حضرت فرمود : نه چنان است ، مراد آيه اين است كه هر گروهی از بدكاران را بر دری از درهای دوزخ به اندازه ی گناهشان عذاب كنند . گفت : يا رسول اللّه ! من ثروتی جز هفت برده ندارم ، تو را گواه می گيرم كه هر يك را برای خلاصی از دری از درهای دوزخ آزاد كردم .

فرشته ی وحی نازل شد و گفت : يا رسول اللّه ! اعرابيه را بشارت ده كه حق تعالی همه ی درهای دوزخ را بر تو حرام كرد و درهای بهشت را برای تو باز نمود .

در حديث قدسی آمده :

ای فرزند آدم ! من اين آتش برافروخته را نيافريدم جز برای هر كافر و بخيل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حجر : 43 ـ 44 .


صفحه 458


و سخن چين و عاق پدر و مادر و منع كننده ی زكات و خورنده ی ربا و زناكار و گردآورنده ی حرام و فراموش كننده ی قرآن و آزاردهنده ی همسايگان ، مگر كسی كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد .

ای بندگانم ! به خود رحم كنيد ، زيرا بدن ها ناتوان و سفر دور و بار سنگين و صراط دقيق و آتش فروزان و منادی اسرافيل و قاضی ربّ العالمين است(1) .

وصيتی جالب و زيبا

شخصی خواست به سفر رود ، به حاتم اصمّ گفت : مرا وصيتی كن ، گفت :

اگر يار خواهی خدا تو را بس است .

اگر همراه خواهی كرام كاتبين تو را بس است .

اگر عبرت خواهی دنيا تو را بس است .

اگر مونس خواهی قرآن تو را بس است .

اگر كار خواهی عبادت تو را بس است .

اگر واعظ خواهی مرگ تو را بس است .

و اگر اينها كه گفتم تو را بس است پس دوزخ تو را بس است !

شرح توسل به ربوبيّت در بخش « يا ربّ يا ربّ » دعا ، به توفيق حق خواهد آمد .

يَا مَوْلاَیَ فَكَيْفَ يَبْقَی فِی الْعَذَابِ...   

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كلمة اللّه .


صفحه 459


« يَا مَوْلاَیَ فَكَيْفَ يَبْقَی فِی الْعَذَابِ »

« وَهُوَ يَرْجُو مَا سَلَفَ مِنْ حِلْمِكَ ، أَمْ كَيْفَ تُؤْلِمُهُ النَّارُ وَهُوَ يَأْمُلُ »
« فَضْلَكَ وَرَحْمَتَكَ ، أَمْ كَيْفَ يُحْرِقُهُ لَهِيبُهَا وَأَنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَتَرَی » « مَكَانَهُ ، أَمْ كَيْفَ يَشْتَمِلُ عَلَيْهِ زَفِيرُهَا وَأَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ ، أَمْ كَيْفَ »
« يَتَقَلْقَلُ بَيْنَ أَطْبَاقِهَا وَأَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ ، أَمْ كَيْفَ تَزْجُرُهُ زَبَانِيَتُهَا وَهُوَ » « يُنَادِيكَ يَا رَبَّهُ ، أَمْ كَيْفَ يَرْجُو فَضْلَكَ فِی عِتْقِهِ مِنْهَا فَتَتْرُكُهُ فِيهَا ، »

« ای مولای من ! بنده ات چگونه در عذاب بماند در حالی كه

اميد به بردباری گذشته ات دارد ، يا آتش چگونه او را به درد آورد در حالی كه احسان و رحمتت را آرزو دارد ، يا چگونه شعله ی آتشش او را بسوزاند ، در حالی كه فريادش را می شنوی ، و جايش را می بينی ، يا چگونه خروش آتشش او را در بر بگيرد در حالی كه از ناتوانيش خبر داری ، يا چگونه در طبقات دوزخ به اين سو و آن سو كشانده شود در حالی كه صداقتش را می دانی ، يا چگونه فرشته های عذاب او را به خشم برانند در حالی كه تو را به پروردگاريت می خواند ، يا چگونه بخششت را در آزادی از دوزخ اميد داشته باشد و تو او را در آن واگذاری ؟ »

رحمت و لطف و كرامت حق

از آيات قرآن و روايات استفاده می شود كه : حضرت حق نسبت به همه ی


صفحه 460


بندگان دارای رحمت و لطف و كرامت است ; به همين سبب آنان را از همه ی نعمت های مادی و معنوی بهره مند نموده و نسبت به هيچ كس در عطا كردن نعمت های مادی و معنوی بخل نورزيده و نمیورزد .

اين برخی از انسان ها هستند كه در بدست آوردن رزق مادی و معنوی تنبلی و سستی می كنند و به اختيار خود از رحمت و لطف و كرامت حق روی می گردانند و با دست خود وجود خود را در چاه محروميت می اندازند و لياقت و شايستگی خود را در همه ی زمينه های مثبت از دست می دهند .

هركس بخواهد بدون كمترين مانعی می تواند خود را از طريق كوشش های مشروع به انواع نعمت های مادی حق برساند و از راه تلاش های خالصانه و با كمك ايمان و اعتقاد صحيح خود را به عنايات معنوی حق وصل كند و در دنيا و آخرت از رحمت ويژه ی حق كه جلوه ای از آن حيات طيّبه در دنيا و بهشت در آخرت است برخوردار گردد .

از شگفتی های رحمت حق و لطف و كرامت خدا به انسان ، اين است كه : وجود مقدس او در برابر عمل اندك ، عطای بسيار و فراوان می بخشد .

سليمان و دهقان

برگزيده ی حضرت سبحان ، جناب سليمان با بساط شاهی و سلطنت و عظمت و مكنت بر دهقانی گذر كرد . دهقان چون شأن سليمان را ديد گفت : خدای مهربان به پسر داود پادشاهی عظيم و سلطنتی كبير كرامت فرموده . باد اين سخن را به گوش سليمان رسانيد . حضرت از بساط عظمت به زير آمد و نزد او رفت و فرمود : چيزی را كه توانايی آن را نداری و تحمل مسئوليتش را برايت قرار نداده اند آرزو مكن ; اگر يك تسبيح تو را خدا بپذيرد ، برای تو از آنچه حشمت دنيا به سليمان عنايت شده بهتر است ، زيرا ثواب تسبيح باقی و ملك


صفحه 461


سليمان فانی است ! (1)

مرحوم صدوق روايت عجيبی در كتاب باعظمت « ثواب الاعمال » ثبت كرده است :

عَن إسماعِيلَ بنِ يَسار قَالَ : سَمِعْتُ أَباعبدِاللّهِ (عليه السلام) يَقُولُ : إيّاكُم وَالكَسَلُ إِنَّ رَبَّكُم رحيمٌ يَشْكُرُ القَليلَ ، إِنَّ الرَّجُلَ ليُصلِّی الرَّكْعَتَيْنِ تَطَوُّعاً يُرِيدُ بِهِما وَجْهَ اللَّهِ عَزَّ  وَجَلَّ فَيُدخِلُهُ اللّهُ بِهِما الجَنَّةَ ، وَإِنَّهُ لَيَتَصَدَّقُ بِالدِّرْهَمِ تَطَوُّعاً يُريدُ بِهِ وَجهَ اللَّهِ عَزَّ  وَجَلَّ فَيُدْخِلُهُ اللَّهُ بِه الجَنَّةَ ، وَإنَّهُ لَيَصُومُ اليَوْمَ تَطَوُّعاً يُريدُ بِهِ وَجْهَ اللّهِ فَيُدْخِلُهُ اللَّهُ بِهِ الجَنَّةَ !!(2)

« اسماعيل بن يسار می گويد از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم : از كسالت و سستی بپرهيزيد زيرا پروردگار شما مهربان است و برای عمل اندك هرآينه عطای بسيار می دهد ; مردی به دلخواه خودش بی آن كه بر او واجب باشد دو ركعت نماز بجا می آورد كه قصدش به آن دو ركعت رضای خداست ، پس خدا به سبب آن دو ركعت او را وارد بهشت می كند . و درهمی را به دلخواه خود صدقه می دهد كه قصدش از آن رضای خداست ، پس خدا به سبب آن او را وارد بهشت می كند . و روزی را به دلخواه خودش روزه می گيرد كه قصدش از آن رضای خداست پس به خاطر آن او را وارد بهشت می كند !! »

اميرالمؤمنين (عليه السلام) از رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) روايت می كند :

مَا مِن شَیْء أكرَمُ عَلی اللّهِ مِن ابنِ آدمَ ، قِيلَ : يَا رَسولَ اللّهِ : وَلا المَلائِكةِ ؟ قَالَ : المَلائِكَةُ مَجبُورونَ بِمَنزِلَةِ الشَّمسِ وَالقَمرِ .

« چيزی در پيشگاه خدا از فرزند آدم گرامی تر و باارزش تر نيست . گفتند : يا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ربيع الآثار .

2 ـ ثواب الاعمال : 39 ; بحار الانوار : 93 / 253 ، باب 30 ، حديث 19 .


صفحه 462


رسول اللّه ! فرشتگان هم باارزش تر نيستند ؟ فرمود : فرشتگان چون خورشيد و ماه در كار و كردار و عبادت و تسبيح مجبورند » .

اين انسان است كه از نعمت آزادی و اختيار برخوردار است ، هرگاه از اين نعمت برای اجرای فرامين حق بهره گيرد ، مورد رحمت خاص و لطف بی نهايت و كرامت ويژه ی حق قرار می گيرد .

حديثی بسيار مهم

قَالَ النَّبِیُّ (صلی الله عليه وآله وسلم) : الصَّلاةُ عَمودُ الدِّينِ وَفيهَا عَشرُ خِصال : زَينُ الوَجهِ ، وَنُورُ القَلبِ ، وَراحَةُ البَدَنِ ، وَأُنسُ القُبورِ ، وَمُنزِلُ الرَّحْمَةِ ، وَمِصباحُ السَّمآءِ ، وَثِقْلُ الميزانِ ، وَمَرضاتُ الرَّبِ ، وَثَمَنُ الجَنَّةِ ، وَحِجابُ مِنَ النّارِ ، وَمَن أقامَها فَقَد أَقامَ الدّينَ ، وَمَن تَرَكَها فَقَد هَدَمَ الدّينَ(1) .

« پيامبر فرمود : نماز ستون دين است و در آن ده خصلت قرار دارد : آراستگی چهره ، روشنايی دل ، راحت جسم ، مونس قبر ، نازل كننده ی رحمت ، چراغ آسمان ، سنگينی ترازوی عمل در قيامت ، خوشنودی پروردگار ، بهای بهشت ، مانع از آتش دوزخ . هركس آن را بخواند دين را برپا داشته و هركس آن را ترك كند دين را نابود كرده است » .

راستی شگفت آور است ، خدای كريم برای دو ركعت نماز كه به جا آوردنش برای كسی زحمت و مشقت ندارد چه آثار و نتايجی قرار داده است !!

و نيز رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود :

ما مِن صَلاة يَحْضُرُ وَقتُها إِلاَّ نَادَی مَلَكٌ بَيْنَ يَدَیِ النَّاسِ : أَيُّهَا النَّاسُ ! قُومُوا إِلَی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مواعظ العدديه : 371 .


صفحه 463


نِيرانِكُمُ الَّتِی اَوْقَدْتُمُوهَا عَلَی ظُهُورِكُم فَأَطْفِؤُهَا بِصَلاَتِكُم(1) .

« هيچ نمازی وقتش نمی رسد مگر اين كه فرشته ای پيش روی آنان ندا می دهد : ای مردم ! به سوی آتشی كه ( بوسيله ی گناهان ) پشت سر خود افروخته ايد قيام كنيد ، پس آن را با نمازتان خاموش سازيد » .

امام صادق (عليه السلام) و كاروان وحشت زده

حضرت موسی بن جعفر (عليه السلام) می فرمايد : امام صادق (عليه السلام) همراه كاروانی در جاده ای ميان بيابان حركت می كردند . به كاروان خبر رسيد كه دزدان در اين مسير كمين كرده اند . كاروانيان به لرزه افتادند . حضرت فرمود : چه خبر است ؟ گفتند : همراه ما اموالی است كه می ترسيم به غارت برود ، آيا شما حاضر هستيد از ما تحويل بگيريد ، شايد دزدان باديدن اموال در دست شما از آن بگذرند ؟ فرمود : چه می دانيد ، شايد غير مرا قصد نكنند و جز من را اراده ننمايند ؟ شايد اموالتان را برای تلف شدن به من عرضه كنيد ! گفتند : چه كنيم ، آيا اين اموال را دفن كنيم ؟ فرمود : نه ، اين باعث ضايع شدن آن است ، شايد بيگانه ای به آن دستبرد بزند و شايد پس از اين جای آن را پيدا نكنيد . گفتند : پس چه كنيم ؟ فرمود : آنها را نزد كسی به امانت بگذاريد كه حفظش كند و از آن نگهداری و جانبداری نمايد و بر آن بيفزايد و يك درهمش را از دنيا بزرگ تر كند ، سپس به شما برگرداند و بر شما بيش از آنچه به آن نياز داريد كامل و تمام نمايد !!

گفتند : كيست ؟ فرمود : ربّ العالمين . گفتند : چگونه به او بسپاريم ؟ فرمود : به تهی دستان از مسلمانان صدقه دهيد . گفتند : در اين بيابان تهی دستان نزد ما نيستند . فرمود : 3 1 آن را نيت كنيد تا خدا شر دزدان را از شما بگرداند . گفتند : نيت كرديم ، فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ من لا يحضره الفقيه : 1 / 208 ، باب فضل الصلاة ، حديث 624 .


صفحه 464


فَأَنْتُم فِی أمانِ اللَّهِ فَأمْضَوْا .

« پس شما در امان خدا هستيد ، بنابراين راه خود را طی كنيد » .

هنگامی كه كاروان حركت كرد سر و كله ی دزدان پيدا شد . كاروانيان ترسيدند . حضرت فرمود : چرا می ترسيد ؟ شما در امان خداييد . دزدان سر رسيدند ، دست حضرت را بوسيدند و گفتند : ديشب رسول خدا را خواب ديديم ، به ما فرمان داد خود را به شما معرفی كنيم ; اكنون در خدمت شما و كاروانيم تا شر دشمنان و دزدان را بگردانيم . فرمود : نيازی به شما نيست ، كسی كه شر شما را از ما دفع كرد ، شر دشمنان و ديگر دزدان را از ما دفع می كند . كاروان به سلامت به شهر رسيد ; 3 1 مال خود را به تهی دستان دادند ، علاوه تجارتشان بركت كرد ، هر يك درهم آنان ده درهم شد . با تعجب گفتند : چه بركتی ؟! امام صادق (عليه السلام) فرمود :

« اكنون كه بركت در معامله با خدا را شناختيد ، آن را ادامه دهيد »(1) .

لطف و كرامت اوليا

اميرالمؤمنين (عليه السلام) هنگامی كه به منطقه ی صفين رسيد ، معاويه از هر طرف راه آب را بسته بود تا لشكريان امام در تنگنا قرار بگيرند و نتوانند آنگونه كه بايد بجنگند . امام فرمان داد تا گروهی به سرپرستی حضرت حسين راه آب را باز كنند . حضرت حسين با آن گروه به محل آب حمله كرد . گماشتگان معاويه فرار كردند . آب در اختيار ارتش اسلام قرار گرفت . عده ای به اميرالمؤمنين (عليه السلام)پيشنهاد كردند كه آب را به روی معاويه ببندد . حضرت فرمود : واللّه اين كار را نمی كنم . سپس نماينده ای نزد معاويه فرستاد كه به سقّايان لشكرت بگو آنچه می خواهند آب بردارند آزادند !!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عيون اخبار الرضا : 2 / 4 ، باب 30 ، حديث 9 ; بحار الانوار : 93 / 120 ، باب 14 ، حديث 23 .


صفحه 465


نامه ای عجيب از حضرت امام رضا (عليه السلام)

بزنطی كه از راويان دانشمند شيعه و مورد وثوق حضرت رضا (عليه السلام) بود می گويد : نامه ی حضرت رضا را به حضرت جواد از خراسان به مدينه خواندم ، نوشته بود : پسرم به من خبر رسيده هرگاه اراده ی بيرون رفتن از خانه داری ، وقتی سوار مركب می شوی خادمان تو را از درب كوچك خانه بيرون می برند ، اين از بخل آنان است برای اين كه خير تو به كسی نرسد ، من از تو می خواهم به حقی كه به عنوان پدر و امام بر تو دارم رفت و آمدت از درب بزرگ باشد ، وقت رفت و آمد هم درهم و دينار با خود بردار تا هركس از تو خواست به او عنايت كنی ، اگر عموهايت خواستند كمتر از پنجاه دينار نده و اضافه تر از آن را هم آزادی بپردازی و اگر عمه هايت خواستند كمتر از بيست و پنج درهم مده ، اگر خواستی بيشتر بپردازی آزادی . من می خواهم خدا تو را مقام و مرتبه عنايت كند ، انفاق كن و از سوی صاحب عرش تنگدستی و نداری را مترس ! (1)

جايی كه اوليای حق اينگونه سفره ی رحمت و لطف خود را به روی بندگان بگشايند ، خدا چگونه لطف و رحمت خود را خواهد گشود ؟

به خاطر رحمت و لطف و كرامت بی نهايت حق است كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در بخش ديگر اين دعا پس از آن كه می گويد : « أفتراك سبحانك يا إلهی  . . . » آيا اينگونه می دانندت كه صدای بنده ی مسلمانی كه به خاطر مخالفتش در دوزخ حبس شده بشنوی و . . . ؟ نه احدی از اهل معرفت اين گونه نمی دانندت بلكه : « هيهات ما ذلك الظن بك . . . » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عيون اخبار الرضا : 2 / 8 ، حديث 20 .


صفحه 466


هَيْهَاتَ مَا ذلِكَ الظَّنُّ بِكَ ، وَلاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِكَ...   

« هَيْهَاتَ مَا ذلِكَ الظَّنُّ بِكَ ، وَلاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِكَ ، »

« وَلاَ مُشْبِهٌ لِمَا عَامَلَتْ بِهِ الْمُوَحِّدِينَ مِنْ بِرِّكَ وَإِحْسَانِكَ ، فَبِالْيَقِينِ »
« أَقْطَعُ لَوْ لاَ مَا حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِيبِ جَاحِدِيكَ ، وَقَضَيْتَ بِهِ مِنْ إِخْلاَدِ » « مُعَانِدِيكَ ، لَجَعَلْتَ النَّارَ كُلَّهَا بَرْداً وَسَلاَماً ، وَمَا كَانَ لاَِحَد فِيهَا »
« مَقَرّاً وَلاَ مُقَاماً ، لَكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ ، أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلاََهَا مِنَ » « الْكَافِرِينَ ، مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ، وَأَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِينَ ، »
« وَأَنْتَ جَلَّ ثَنَاؤُكَ ، قُلْتَ مُبْتَدِئاً ، وَتَطَوَّلْتَ بِالاِْنْعَامِ مُتَكَرِّماً ، أَفَمَنْ كَانَ » « مُؤْمِناً كَمَنْ كَانَ فَاسِقاً لاَ يَسْتَوُونَ »

« همه ی آن اموری كه در بخش گذشته گفتم از بنده نوازی تو بسيار بسيار بعيد است ،

گمان ما به تو هرگز اين نيست ، و از فضل و احسانت اين برخورد شناخته نيست و نه به آنچه كه از خوبی و نيكی ات با اهل توحيد داشته ای شباهت دارد ، به يقين می دانم اگر فرمانت در به عذاب كشيدن منكران نبود ، و حُكم نافذت به ابدی بودن دشمنانت در آتش صادر نشده نبود ، هر آينه سراسر دوزخ را سرد و سلامت می كردی و برای احدی در آنجا قرار و جايگاهی وجود نداشت ، ولی تو كه نام هايت مقدس است سوگند ياد كردی كه دوزخ را از همه ی كافران چه جن و چه انس پر كنی ، و ستيزه جويان را در آنجا جاودانه بداری ، و نيز تو كه ثنايت برجسته و بالاست و با نعمت هايت كريمانه تفضل فرمودی به اين گفته ابتدا نمودی : آيا مؤمن همانند فاسق است ؟ نه ، مساوی و برابر نيستند » .


صفحه 467


آغوش مهر

احدی از پيامبران و امامان و اوليای حق و پرستش كنندگان حضرت ربّ اين گمان را به خدا نداشتند كه آنان را مورد عتاب و عذاب قرار دهد . خدايی كه خود را در قرآن مهربانترين مهربانان و رحمان و رحيم و كريم و غفور و عزيز و ودود و ملك و قدوس و لطيف و صاحب فضل و قبول كننده ی توبه ستوده است .

عذاب قيامت ، هيچ نسبت و ربطی به اهل ايمان ندارد ، عذاب قيامت ، ميوه ی تلخ انكار حق و دشمنی با خداست . عذاب قيامت ، دست پخت متكبران و مغروران و گنهكاران حرفه ای است . عذاب قيامت ، نتيجه و محصول معاصی و آلودگی هاست . عذاب قيامت را كارگاه وجود انسان توليد كرده و اگر توليد نمی كرد هرگز از جای ديگر توليد نمی شد .

كسی كه منكر و معاند نيست و امواجی از توحيد و ايمان و عشق و محبت قلبش را نوازش می كند و تا اندازه ای از اخلاق حسنه و عمل شايسته برخوردار است ، چرا و به چه سبب به عذاب دچار شود ؟!

او با وجودی مقدس و مهربانی كريم روبروست ، كسی كه هر گناهكاری را به توبه دعوت می كند تا او را بيامرزد ، و هر ورشكسته ای را می خواند تا ورشكستگی اش را جبران كند و هر دردمندی را دعوت می كند تا درمانش نمايد .

شخصی به يكی از سالكان راه دوست گفت : من دامن به گناه آلودم ، آيا گمان می كنی كه مرا بپذيرند ؟ گفت : وای بر تو ! خدا اعراض كنندگان و پشت كنندگان به حق و حقيقت را می خواند ، چگونه ممكن است از در خانه اش كسی را كه به حضرتش ملتجی شده و به او پناه آورده براند ؟!

مرحوم ابن فهد حلی در كتاب « عدّة الداعی » روايت كرده : هنگامی كه حق تعالی موسی را به سوی فرعون فرستاد تا او را ( از گناهانش ) بترساند ، به موسی


صفحه 468


فرمود : به فرعون بگو كه : من به عفو و آمرزش و گذشت از عيوب و بردباری نسبت به گناهكاران و اجابت دعای گدايان ، بيشتر از غضب و عقوبت شتاب می كنم .

بی تابی ابراهيم در برابر گناه

در تفسير آيه ی شريفه ی :

( وَكَذلِكَ نُرِی إِبرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكونَ مِنَ المُوقِنِينَ )(1) .

« و اينگونه ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نمايانديم و برای اين كه از زمره ی اهل يقين گردد » .

نوشته اند كه : خدا وقتی چشم انداز ابراهيم را همه ی آسمان ها و زمين قرار داد ، و همه ی حجاب ها را از ديده ی او برداشت ، و زمين و آنچه در او بود را مشاهده كرد ، مرد و زنی را در حال زنا ديد ، همان لحظه نفرين كرد ، پس هر دو هلاك شدند ، سپس دو نفر ديگر را در آن حال ديد ، باز نفرين كرد هر دو نابود شدند ، چون دو نفر ديگر را در آن حال ديد و خواست نفرين كند به او وحی شد : نفرين خود را از بندگان و كنيزان من بردار ، يقيناً من آمرزنده و مهربان و بردبار و جبّارم ، گناهان بندگانم به من زيان و ضرر نمی رساند ، چنان كه طاعتشان به من سود نمی دهد .

من با بندگانم يكی از سه كار را انجام می دهم : يا توبه می كنند و من توبه ی آنان را می پذيرم و گناهانشان را می آمرزم و عيوبشان را می پوشانم . يا عذاب را از ايشان باز می دارم ، چون می دانم از صلب ايشان فرزندانی مؤمن به وجود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انعام : 75 .


صفحه 469


می آيد ، پس با پدران ناسپاسشان مدارا می كنم تا مؤمنان از صلب آنان به دنيا آيند ، وقتی مؤمنان به دنيا آمدند در صورتی كه پدرانشان توبه نكرده باشند عذاب را بر آنان مقرر می دارم . و اگر نه اين بود و نه آن ، آنچه از عذاب در آخرت برای آنان آماده كرده ام بزرگ تر است از آنچه تو برای آنان می خواهی .

ای ابراهيم ! مرا با بندگان خود واگذار كه منم بردبار و دانا و حكيم و جبار ، به دانايی خود زندگی آنان را تدبير می كنم و قضا و قدرم را بر آنان جاری می سازم(1) .

حقيقتی شگفت

در كتاب باعظمت « علم اليقين » محدث بزرگ فيلسوف و حكيم و عارف كم نظير حضرت فيض كاشانی آمده است :

بنده ای در قيامت بدی هايش بر خوبی هايش بچربد ، او را به سوی دوزخ برند ، از جانب حق به فرشته ی وحی جبرئيل خطاب رسد : بنده ام را درياب ، از او بپرس در دنيا با علما نشسته تا به شفاعت ايشان او را بيامرزم ؟ گنهكار گويد : نه . خطاب رسد : آيا سر يك سفره با عالمی نشسته ؟ گويد : نه . آيا در جايی كه عالمی نشسته بود نشسته ؟ گويد : نه . آيا با عالمی همنام است ؟ گويد : نه . خطاب می رسد : آيا دوست كسی بوده كه عالم دوست بوده ؟ گويد : آری . خطاب می رسد : ای جبرئيل ! او را به لطف عميم بخشيديم ، مورد نوازشش قرار ده و به بهشت درآر .

رحمت و لطف خدا به جوان زمان داود

شيخ صدوق روايت می كند : داود (عليه السلام) مجلسی داشت كه جوانی در آن شركت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير برهان : ذيل آيه ی شريفه ی 75 انعام ، حديث 9 .


صفحه 470


می كرد ، آن جوان بسيار ضعيف و لاغر بود و سكوتی زياد و طولانی داشت .

روزی ملك الموت به محضر داود آمد در حالی كه نگاه ويژه ای به آن جوان داشت ، داود گفت : به او نظر داری ؟ گفت : آری ، مأمورم هفت روز ديگر او را قبض روح كنم . داود دلش سوخت و به او رحمت آورد ، به وی گفت : ای جوان همسر داری ؟ گفت : نه ، تاكنون ازدواج نكرده ام .

داود گفت : نزد فلان كس كه دارای منزلتی بزرگ است برو و به او بگو : داود گفت : دخترت را به همسری من درآور و با مهيا كردن مقدمات كار در اين شب عروسی كن . سپس پول فراوانی در اختيار جوان گذاشت و گفت : اين هم پول ، هرچه لازم است با خود ببر و پس از هفت روز به نزد من بيا .

جوان رفت و پس از هفت روز كه از عروسی او گذشته بود به محضر داود آمد . داود به او گفت : در چه حالی ؟ گفت : حالم از تو بهتر است . ولی داود هرچه انتظار كشيد كه جوان قبض روح شود خبری نشد ; به جوان فرمود : برو هفت روز ديگر بيا .

جوان رفت و هفت روز ديگر بازگشت ، باز از قبض روحش خبری نشد ; فرمود : برو هفت روز ديگر بيا . رفت و هفت روز بعد برگشت . آن روز ملك الموت به محضر داود آمد ، به او گفت : تو نگفتی بايد او را قبض روح كنم ؟ گفت : چرا . فرمود : پس چرا سه هفت روز گذشت و او را قبض روح نكردی ؟! گفت : داود ! خدا به خاطر رحم تو بر او به او رحم كرد و تا سی سال به او مهلت حيات داد(1) .

خدای مهربان با كمترين دست آويزی دريای رحمتش را به سوی بنده اش سرازير می كند و او را از همه طرف مورد لطف و محبت قرار می دهد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 4 / 111 ، باب 3 ، حديث 31 .


صفحه 471


پنج خصلت سبب آزادی اسير

در حديثی بسيار مهم از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده است :

گروهی اسير نزد پيامبر آوردند ; حضرت فرمان قتل همه را صادر كرد جز يك نفر را ، آن يك نفر تعجب كرد و عرضه داشت : چرا فرمان آزادی مرا صادر كردی ؟ حضرت فرمود : امين وحی به من خبر داد كه تو دارای پنج خصلتی كه خدا آنها را دوست دارد :

الغَيْرَةُ الشَّدِيدَةُ عَلَی حَرَمِكَ ، وَالسَّخاءُ ، وَحُسْنُ الخُلُقِ ، وَصِدْقُ اللِّسانِ ، وَالشَّجَاعَةُ .

« غيرت سخت بر محارمت و سخاوتمندی و خوش اخلاقی و راستی در گفتار و شجاعت » .

از اين واقعه ی عجيب مسلمان شد و در جنگی در ركاب پيامبر به شرف شهادت رسيد ! (1)

غلام اهل توحيد

امام صادق (عليه السلام) فرمان داد غلامی را به خاطر خلافی كه كرده بود تازيانه بزنند . غلام گفت : ای پسر رسول خدا ! كسی را می زنی كه شفيعی غير از تو ندارد ، پس كرم و احسانت كجاست ؟ حضرت فرمود : او را رها كنيد . غلام گفت : تو مرا رها نكردی ، كسی رها كرد كه اين سخن را در دهان من گذاشت . حضرت فرمود : سوگند به پروردگار كعبه اين غلام اهل توحيد است با خدا غير خدا را نديد !

آری ، معامله ی او با اهل توحيد جز با فضل و احسان نيست و نبوده و نخواهد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه : 20 / 155 ، حديث 25291 ; بحار الانوار 68 / 374 ، باب 92 ، حديث 25 .


صفحه 472


بود . كسی كه به يگانگی اش شهادت دهد و تا اندازه ای به خواسته های حضرتش جامه ی عمل بپوشاند مورد لطف بی كران و رحمت بی نهايت قرار خواهد گرفت .

سرانجام شاهد بی گناهی يوسف

در برخی از تفاسير قرآن نقل شده است : چون يوسف بر مسند حكومت مصر نشست ، به نظرش رسيد كه در امور مملكتی ، وزيری لازم دارد كه بتواند به اصلاح معيشت و تربيت مردم برخيزد و درهای عدل و محبت را به روی آنان بگشايد . امين وحی از سوی حق به نزد او آمد و گفت : خدا می فرمايد : تو را وزيری لازم است . يوسف فرمود : من نيز در اين خيالم ولی كسی كه سزاوار اين مسند باشد نمی دانم كيست ؟ جبرئيل گفت : فردا صبح كه از مقرّ حكومت حركت می كنی ، اول كسی كه بنظرت آمد ، اين منصب را به او ارزانی دار . يوسف اول صبح نظرش به كسی افتاد كه به شدت ضعيف و لاغر و رخساره زرد بود و بسته ای از هيمه بر پشت داشت ، با خود گفت : اين شخص تحمل مسئوليت وزارت را نخواهد داشت . خواست از وی بگذرد ، امين وحی به او گفت : از او مگذر و او را برای پست وزارت انتخاب كن ، زيرا كه او را بر تو حقی است ، او همان كسی است كه در دربار عزيز مصر به پاكی و عصمت تو شهادت داد ، او را اين لياقت هست كه امروز پست وزارت را به او وا گذاری .

جايی كه حضرت حق به خاطر شهادتی صحيح ، پست وزارت به شاهد پاكی و عصمت يوسف عطا می كند ، به كسی كه عمری به وحدانيّت او شهادت می دهد چه خواهد داد ؟!

آری ، لطف و رحمت حضرت دوست چيزی نيست كه قابل درك باشد و در اين مقام پای عقل عاقلان و خرد خردمندان و هوش هوشمندان لنگ است و كسی را قدرت فهم اين حقايق آن چنان كه هست نيست .


صفحه 473


« إِلَهِی وَسَيِّدِی ، فَأَسْأَلُكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِی قَدَّرْتَهَا ، وَبِالْقَضِيَّةِ الَّتِی »

« حَتَمْتَهَا وَحَكَمْتَهَا ، وَغَلَبْتَ مَنْ عَلَيْهِ أَجْرَيْتَهَاأَنْ تَهَبَ لِی فِی هذِهِ » « اللَّيْلَةِ ، وَفِی هذِهِ السَّاعَةِ ، كُلَّ جُرْم أَجْرَمْتُهُ ، وَكُلَّ ذَنْب أَذْنَبْتُهُ ، وَكُلَّ »


« قَبِيح أَسْرَرْتُهُ ، وَكُلَّ جَهْل عَمِلْتُهُ ، كَتَمْتُهُ أَوْ أَعْلَنْتُهُ ، »

«  أَخْفَيْتُهُ أَوْأَظْهَرْتُهُ ، »

« معبود و سرور من ! از تو درخواست می كنم به قدرتی كه مقدر فرمودی ،

و به فرمانی كه به آن حتميّت دادی ، و بر همه كس استوارش نمودی و بر كسی كه بر او اجرا كردی چيره ساختی ، كه در اين شب و در اين ساعت بر من ببخشی هر جرمی كه مرتكب شدم ، و هر گناهی كه انجام دادم ، و هر كار زشتی را كه نهان ساختم ، و هر جهل و نادانی كه آن را به كار گرفتم ، خواه پنهان كردم ، يا آشكار ، نهان ساختم يا عيان »

در ابتدای دعا بخصوص در ضمن جملات « اللّهمَّ اغفر لی الذّنوب . . . » به طور مفصل گناهان و آثارش شرح داده شده است و نيازی به شرح مجدد نيست . اميرالمؤمنين (عليه السلام) باز در اين بخش به گناهانی كه در پنهان و آشكار انجام گرفته اشاره می كند و از حضرت حق می خواهد كه آنها را ببخشد .

آری ، شب جمعه است و وقت راز و نياز و هنگام مناجات و توبه ، با اشك و آه


صفحه 474


و ناله و زاری به پيشگاهت آمده ام تا مرا از همه ی گناهان بيامرزی و چنين شبی را بر من شب رحمت و عنايت و كرامت و مغفرت قرار دهی .

آمد به درت اميدواری *** كو را به جز از تو نيست ياری

محنت زده ای نيازمندی *** خجلت زده ای گناهكاری

از گفته ی خود سياه رويی *** وز كرده ی خود شرمساری

از يار جدا فتاده عمری *** وز دوست بمانده روزگاری

بوده به درت چنان عزيزی *** دور از تو چنين بمانده خواری

خرسند ز خاك درگه تو *** بيچاره به بوی يا غباری

شايد ز در تو باز گردد *** نوميد چنين اميدواری

زيبد كه شود به كام دشمن *** از دوستی تو دوستداری

بخشای زلطف بر « عراقی » *** كو مانده كنون و زينهاری

* * *

وَكُلَّ سَيِّئَة أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَا الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ...   


صفحه 475


« وَكُلَّ سَيِّئَة أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَا الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ ، الَّذِينَ وَكَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ » « ما يَكُونُ مِنِّی ، وَجَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَیَّ مَعَ جَوَارِحِی ، وَكُنْتَ أَنْتَ »
«الرَّقِيبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَالشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ ، وَبِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ، »

«وَبِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ ، وَأَنْ تُوَفِّرَ حَظّی مِنْ كُلِّ خَيْر أَنْزَلْتَهُ، أَوْ إِحْسان فَضَّلْتَهُ» « أَوْ بِرّ نَشَرْتَهُ ، أَوْ رِزْق بَسَطْتَهُ ، أَوْ ذَنْب تَغْفِرُهُ ، أَوْ خَطَأ تَسْتُرُهُ ، »

« و ثبت كردن هر كار زشتی را به نويسندگان بزرگوار فرمان دادی ، هم آنان كه به ضبط آنچه از من سر می زند گماشتی ، و ايشان را همراه اعضايم گواهانی بر من قرار دادی ، و خود فراتر از آنان مراقب من بودی ، و شاهد بر آنچه كه از آنان پنهان مانده ، و به رحمتت مخفی نمودی ، و به فضلت پوشاندی ، از تو می خواهم كه نصيب مرا از هر خيری كه نازل كردی ، يا احسانی كه تفضل فرمودی ، يا نيكی و برّی كه منتشر ساختی ، يا رزقی كه می گسترانی ، يا گناهی كه می آمرزی ،
يا خطايی كه می پوشانی كامل قرار دهی » .

كرام كاتبين و جوارح و اعضای بدن

نوشته شدن اعمال به وسيله ی فرشتگان و ضبط كارها با مراقبت آنان و شاهد بودن اعضا و جوارح بر كردارهای انسان ، حقيقتی است كه در آيات قرآن مجيد و روايات مطرح است .


صفحه 476


( وَإِنَّ عَلَيْكُم لَحَافِظينَ * كِراماً كَاتِبينَ * يَعْلَمونَ مَا تَفْعَلونَ )(1) .

« و يقيناً بر شما نگهبانانی گماشته شده ، در حالی كه بزرگوارند و نويسندگان اعمال شما ، آنچه را انجام می دهيد به آن دانايند » .

( حَتَّی إِذَا مَا جَآءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِما كَانُوا يَعْمَلونَ * وَقالُوا لِجُلودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذِی أَنْطَقَ كُلَّ شَیْء . . . )(2) .

« تا هنگامی كه به دوزخ آيند گوش و چشم و پوستشان بر ضد آنان بر اعمالی كه همواره انجام می دادند گواهی دهند و به پوستشان گويند : چرا بر ضد ما گواهی داديد ؟ گويند : خدايی كه همه ی موجودات را به نطق آورده ما را بر ضد شما به نطق آورد » .

( يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُم وَأَيْدِيهِم وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ )(3) .

« قيامت روزی است كه زبان و دست و پايشان بر ضد آنان به آنچه همواره مرتكب می شدند گواهی می دهد » .

( الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ )(4) .

« امروز بر دهان هايشان مهر سكوت می زنيم و دست ها و پاهايشان به آنچه همواره انجام می دادند با ما سخن می گويند » .

( مَا يَلْفِظُ مِن قَوْل إلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ )(5) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انفطار : 10 ـ 12 .

2 ـ فصلت : 20 ـ 21 .

3 ـ نور : 24 .

4 ـ يس : 65 .

5 ـ ق : 18 .


صفحه 477


« انسان هيچ گفتاری را تلفظ نمی كند جز آن كه رقيب و عتيد بر نگهبانی و حفظ آن آماده اند » .

علاوه بر كرام كاتبين و رقيب و عتيد و پوست و زبان و چشم و گوش و دست و پا ، زمين هم بر اساس آيات سوره ی زلزال بر اعمال انسان گواهی می دهد و از تلاش و كوشش سخن می گويد :

( يَوْمَئِذ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَی لَهَا )(1) .

و نيز خدا و پيامبر و امامان كه بر پايه ی آيات سوره ی توبه اعمال انسان را می بينند در قيامت بر ضد او گواهی می دهند .

( وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَی اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالمُؤمِنونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الغَيْبِ وَالشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلونَ )(2) .

« و بگو عمل كنيد كه عمل شما را به زودی خدا و پيامبرش و مؤمنون می بينند و زودا كه شما را به محضر دانای نهان و آشكار باز گردانند ، آنگاه شما را به آنچه همواره انجام می داديد آگاه می كند » .

البته از اينگونه آيات استفاده می شود كه شهادات شاهدان بر ضد كافران و معاندان و متخلفان از خدا و رسول و مجرمان حرفه ای است ، زيرا مردم مؤمن و تائب در روز قيامت مشمول رحمت اند و پرونده ی گناه آنان در برابر كسی گشوده نمی شود و خدای مهربان ، گناهانشان را از ياد شاهدان می برد و آبروی آنان را حفظ می نمايد .

حضرت علی (عليه السلام) فرموده :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ زلزال : 4 ـ 5 .

2 ـ توبه : 105 .


صفحه 478


مَن تَابَ ، تَابَ اللّهُ عَليهِ ، وَأُمِرَتْ جَوَارِحُهُ أَنْ تَسْتُرَ عَليهِ ، وَبِقاعُ الأَرضِ أنْ تَكْتُمَ عَليهِ ، وَأُنسِيَتِ الحفَظَةُ ما كَانَتْ تَكتُبُ عَليهِ(1) .

« كسی كه توبه كند ، خدا توبه اش را می پذيرد ، و به اعضايش فرمان می رسد كه گناهانش را بر او بپوشانند ، و به قطعه های زمين امر می شود گناهانش را بر او پنهان بدارند ، و آنچه را حافظان عمل بر او نوشته اند از يادشان می برند » .

امام صادق (عليه السلام) فرموده :

إذا تَابَ العَبدُ المُؤمنُ تَوْبةً نَصوحاً أَحَبَّهُ اللّهُ فَسَتَرَ عَليهِ فِی الدُّنيا وَالآخِرة ، قُلتُ وَكَيْفَ يَسْتُرُ عَلَيهِ ؟ قَالَ : يُنْسِی مَلَكَيْهِ مَا كَتَبا عليه مِنَ الذُّنوبِ . . . فَيَلْقَی اللَّهَ حِينَ يَلقَاهُ وَليسَ شَیْءٌ يَشْهَدُ عَلَيهِ بِشَیْء مِن الذُّنُوبِ(2) .

« هنگامی كه بنده ی مؤمن توبه ی خالص كند ، خدا به او محبت ورزد ، پس گناهانش را در دنيا و آخرت بر او بپوشاند ، معاوية بن وهب عرضه داشت : چگونه بر او می پوشاند ؟ فرمود : آنچه را فرشتگان از گناهان بر او نوشته اند از يادشان می برد ، پس خدا را در قيامت ملاقات می كند در حالی كه هيچ چيز نيست كه به چيزی از گناهانش شهادت دهد » .

يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا إِلَهِی وَسَيِّدِی وَمَوْلاَیَ وَمَالِكَ رِقِّی...   

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ثواب الأعمال : 179 ، باب ثواب التوبة .

2 ـ بحار الانوار : 6 / 28 ، باب 20 ، حديث 31 .


صفحه 479


« يَا رَبِّ يَا رَبِّ ، يَا رَبِّ يَا إِلَهِی وَسَيِّدِی وَمَوْلاَیَ وَمَالِكَ رِقِّی ، »

« يَا مَنْ بِيَدِهِ نَاصِيَتِی ، يَا عَلِيماً بِضُرِّی وَمَسْكَنَتِی ، يَا خَبِيراً بِفَقْرِی » «وَفَاقَتِی، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ وَقُدْسِكَ، وَأَعْظَمِ صِفَاتِكُ،» « وَأَسْمَائِكَ ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتی مِنَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً ، » « وَبِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً ، وَأَعْمَالِی عِنْدَكَ مَقْبُولَةً ، حَتَّی تَكُونَ أَعْمَالِی » « وَأَوْرَادِی كُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً ، وَحَالِی فِی خِدْمَتِكَ سَرْمَداً ، يَا سَيِّدِی يَا »
« مَنْ عَلَيْهِ مُعَوَّلِی ، يَا مَنْ إِلَيْهِ شَكَوْتُ أَحْوَالِی ، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ ، »

« ای پروردگارم ، ای پروردگارم ، ای پروردگارم ! ای معبود و سرور و مولايم و ای اختيار دارم ، ای كسی كه مهارم به دست اوست ، ای آگاه از پريشانی و ناتوانی ام ، ای دانا به تهی دستی و ناداری ام ، ای پروردگارم ، ای پروردگارم ، ای پروردگارم ! به حق و قداستت و بزرگ ترين صفات و نام هايت ، از تو درخواست می كنم كه همه ی اوقات مرا از شب و روز به يادت آباد كنی ، و به خدمت گذاريت پيوسته بداری ، و اعمالم را به پيشگاهت قبول نمايی ، تا آن كه اعمال و اورادم همه هماهنگ و هم سو باشد ، و حالم در خدمتت پاينده گردد ، ای سرور من ، ای آن كه تكيه ام بر اوست ، ای آن كه شكوه و شكايت حالم به سوی اوست ، ای پروردگارم ، ای پروردگارم ، ای پروردگارم » .


صفحه 480


اسم اعظم

گروهی از عارفان و اوليا و عاشقان و صادقان بر اين عقيده اند كه : كلمه ی مباركه ی « ربّ » كه به معنای مالك و صاحب اختياری است كه عاشقانه و حكيمانه مملوكش را تربيت می كند ، اسم اعظم است ، و انسان با توسل به آن مورد رحمت حق قرار می گيرد و گره ها از كارش گشوده می شود و بلكه گناهانش مورد آمرزش و معاصی و خطاهايش با آب آمرزش شسته و پاك می گردد .

شايد علت توسل همه ی انبيا و امامان ، در هنگام دعا و مناجات و راز و نياز و زمان گرفتاری ها و مصائبشان به اين نام مبارك ، سرّش اين باشد كه كلمه ی « ربّ » را اسم اعظم حق می دانستند .

آدم و حوا(عليهما السلام) به هنگام توبه عرضه داشتند :

( رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَتَرْحَمْنا لَنَكونَنَّ مِنَ الخاسِرينَ )(1) .

« پروردگارا ! ما به خود ستم ورزيديم و اگر ما را نيامرزی و به ما رحم نكنی هر آينه از زيانكاران خواهيم شد » .

حضرت نوح (عليه السلام) پس از نهصد و پنجاه سال ستم ديدن از كفّار و عاجز شدن از هدايت آنان و مضطرّ شدن ، عرضه داشت :

( . . . رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الأَرْضِ مِنَ الكَافِرِينَ دَيَّاراً )(2) .

« پروردگارا ! احدی از كافران را بر روی زمين وا مگذار » .

حضرت ابراهيم (عليه السلام) در دعا و مناجاتش گفت :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعراف : 23 .

2 ـ نوح : 26 .


صفحه 481


( رَبِّ هَبْ لِی حُكْماً وَأَلْحِقْنِی بَالصَّالِحينَ )(1) .

« پروردگارم ! به من حكومت عطا كن و مرا به شايستگان ملحق فرما » .

حضرت موسی (عليه السلام) به هنگام احتياج و نياز عرضه داشت :

( . . . رَبِّ إِنِّی لِمَآ أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَيْر فَقِيرٌ )(2) .

« پروردگارم ! من به چيزی كه تو از خير بر من نازل كنی نيازمندم » .

حضرت سليمان (عليه السلام) در درخواست آمرزش ، و يافتن حكومتی بی نظير ، عرضه داشت :

( . . . رَبِّ اغفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْكاً لاَ يَنْبَغِی لأَِحَد مِن بَعْدِی )(3) .

« پروردگارم ! مرا بيامرز و به من حكومتی كه پس از من سزاوار كسی نباشد
عطا كن » .

حضرت زكريا (عليه السلام) هنگام درخواست فرزند عرضه داشت :

( . . . رَبِّ لاَ تَذَرْنِی فَرْداً وَأَنْتَ خَيْرُ الوَارِثِينَ )(4) .

« پروردگارم مرا تنها وا مگذار و تو بهترين وارثانی » .

حضرت يوسف (عليه السلام) در مقام شكرگزاری و درخواست حاجت ،
عرضه داشت :

( رَبِّ قَدْ ءاتَيْتَنی مِنَ المُلْكِ وَعَلَّمْتَنی مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّماواتِ وَالأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّی فِی الدُّنْيا وَالآخِرَةِ تُوَفَّنی مُسْلِماً وَأَلْحِقْنی بِالصَّالِحينَ)(5).

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شعراء : 83 .

2 ـ قصص : 24 .

3 ـ ص : 35 .

4 ـ انبياء : 89 .

5 ـ يوسف : 101 .


صفحه 482


« پروردگارم ! تو بخشی از حكومت را به من عطا كردی و برخی از تعبير خواب ها را به من آموختی ، ای آفريننده ی آسمان ها و زمين ، تو سرپرست من در دنيا و آخرتی ، مرا در حال تسليم به خودت بميران و به گروه شايستگانم ملحق فرما » .

حضرت ايّوب (عليه السلام) در شدت بلا و مصيبت عرضه داشت :

( . . . أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ )(1) .

« پروردگارم ! پريشانی و بلا به من رسيده و تو مهربانترين مهربانانی » .

و پيامبر اسلام (صلی الله عليه وآله وسلم) عرضه داشت :

( وَقُل رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمينَ )(2) .

« و بگو: پروردگارم! مرا بيامرز و به من رحم كن كه تو بهترين رحم كنندگانی » .

و صالحان و مؤمنان هنگام انديشه در آفرينش آسمان ها و زمين عرضه داشتند :

( . . . رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذَا باطِلا . . . )(3) .

« ای پروردگار ما ! تو اين آسمان و زمين را بيهوده و باطل نيافريده ای » .

و ابليس هم كه در نهايت تكبر و عصيان بود ، با توسل به اين نام تا روز قيامت درخواست مهلت كرد :

( قالَ أَنْظِرْنِی إِلَی يَوْمِ يُبْعَثونَ )(4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انبياء : 83 .

2 ـ مؤمنون : 118 .

3 ـ آل عمران : 191 .

4 ـ اعراف : 14 .


صفحه 483


« گفت : مرا تا زمانی كه همگان برانگيخته می شوند مهلت ده » .

و خدای مهربان به خاطر اين كه آن رانده شده ی ملعون ، متوسل به اين نام مبارك شد ، خواسته اش را پذيرفت و او را تا قيامت مهلت داد !

از رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) روايت شده است كه : هركس هفت بار بگويد : « يا ربّ » خدا دعايش را اجابت می كند .

و نيز روايت شده : هنگامی كه بنده ی مؤمن يك بار بگويد : « يا ربّ » حضرت حق می فرمايد : « لبيك » و چون بار دوم و سوم خدا را با اين نام بخواند ، ندا رسد : بخواه تا عطا كنم(1) .

اعمال مقبول

از دعاهايی كه همه ی پيامبران و امامان و اوليای حق به پيشگاه حضرت ربّ داشتند اين بود كه  : پروردگار مهربان اعمال آنان را بپذيرد و با فضل و رحمتش با آنان معامله كند .

آن بزرگواران به اين حقيقت آگاه بودند كه : اگر كسی عمل نداشته باشد به عرصه ی رحمت حق بار نخواهد يافت ، و اگر عمل داشته باشد ولی شرايط لازم مانند ايمان و اخلاص در آن نباشد از رحمت و پاداش خدا محروم خواهد بود . بر اين اساس به اصل عمل و آراسته بودن عمل به شرايط لازم بسيار بسيار اهميت می دادند و چون عمل را آنگونه كه بايد انجام می دادند از حضرت حق درخواست قبولی و پذيرش می كردند : « وأعمالی عندك مقبولة » .

قرآن و روايات بر اين معنا تأكيد دارند كه : عملی مورد پذيرش است كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مستدرك الوسائل : 5/220 ، باب 31 ، حديث 5738 . روايات متعددی در اين باب در كتابهای : كافی : 2/520 ، باب من قال يا رب . . . ; وسائل الشيعه : 7/285 باب 32 ; مستدرك الوسائل : 5/219 ، باب 31 ; بحار الانوار : 90/233 ، باب 12 و . . . موجود می باشد .


صفحه 484


صاحبش دارای ايمان باشد و عمل برای خدا و هماهنگ با احكام و فرامين الهی انجام گيرد .

بايد دانست كه عمل از مؤمن پذيرفته می شود و نيز گناه از مؤمن آمرزيده خواهد شد . و عمل هرچند عظيم و مفيد باشد از كافر و معاند قبول نخواهد شد و گناه هرچند كوچك باشد از او آمرزيده نمی شود .

روايات بسيار مهمی درباره ی عمل باارزش و دارای پاداش و شئون آن ، در مهم ترين كتاب های حديث روايت شده ، كه به گوشه ای از آن اشاره می شود :

علی (عليه السلام) در رواياتی می فرمايد :

الشَّرفُ عِندَ اللّهِ سُبحانَهُ بِحُسنِ الأعمَالِ لا بِحُسنِ الأقوَالِ(1) .

« برتری و بزرگواری نزد خدای سبحان به خوبی اعمال است نه به خوبی گفته ها » .

العَمَلُ شِعارُ المُؤمِنِ(2) .

« عمل شعار مؤمن است » .

المُداوَمَةَ المُداوَمَةَ ! فَإنَّ اللّهَ لَم يَجْعَل لِعَمَل المُؤمِنينَ غَايَةً إلاّ المَوتَ(3) .

« عمل را ادامه دهيد ، عمل را ادامه دهيد ، زيرا خدا برای عمل مؤمن پايانی جز مرگ قرار نداده است » .

أَعلَی الأعمَالِ إخلاصُ الايمانِ وَصِدْقُ الوَرَعِ وَالايقَان(4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 153 ، لاينفع قول بخير العمل ، حديث 2838 ; ميزان الحكمه : 9 / 4050 ، العمل ، حديث 14260 .

2 ـ غرر الحكم : 151 ، حديث 2777 ; ميزان الحكمه : 9/405 ، النحل ، حديث 14264 .

3 ـ مستدرك الوسائل : 1/130 ، باب 19 ، حديث 177 ; ميزان الحكمه : 9 / 4060 ، العمل ، حديث 14292 .

4 ـ غرر الحكم : 155 ، الاخلاص فی العمل و آثاره ، حديث 2899 .


صفحه 485


« برترين اعمال پاكی ايمان و درستی ورع و يقين است » .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

دَعَا اللّهُ النّاسَ فِی الدُّنيا بِآبائِهِم لِيَتَعَارَفُوا ، وَفِی الآخِرَةِ بِأعْمالِهِم لِيَجَازَوُا(1) .

« خدا مردم را در دنيا به پدرانشان خواند تا يكديگر را بشناسند و در آخرت به اعمالشان می خواند تا پاداش و جزا دهد » پس فرمود : ( يا أَيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا ، يا أَيُّهَا الَّذينَ كَفَروا ) .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود :

أفضَلُ الأعمَالِ إيمَانٌ بِاللّهِ وَتَصديقٌ بِه وَجِهادٌ فِی سَبيلِ اللّهِ وَحَجٌّ مَبرورٌ ، وَأهوَنُ عَليكَ مِن ذَلكَ إطعامُ الطَّعامِ وَلِينُ الكَلامِ وَالسَّماحَةُ وَحُسنُ الخُلقِ ، وَأهونُ عَليكَ مِن ذَلكَ لا تَتَّهِمُ اللّهَ فِی شَیْء قَضاهُ اللّهُ عَلَيكَ(2) .

« برترين اعمال ايمان به خدا و باور داشتن آن و جهاد در راه خدا و حج قبول شده است ، و سبك تر از اينها بر تو خوراندن طعام به فقير و نرمی در سخن و سهل بودن و خوش اخلاقی است ، و سبك تر از اينها بر تو اين است كه خدا را در حكمی كه بر تو نموده متهم نكنی » .

و نيز آن حضرت فرمود :

سَيّدُ الأعمَالِ ثَلاثُ خِصال : إنصافُكَ مِن نَفسِكَ ، وَمُواسَاتُكَ الأَخُ فِی اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، وَذِكرُ اللّهِ تَعالی عَلی كُلِّ حال(3) .

« سرور اعمال سه خصلت است : انصاف دادنت به همه از جانب خود ، و ياری دادنت به برادر دينی ، و ياد خدا در همه حال » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 78 / 208 ، باب 23 ، حديث 72 .

2 ـ كنز العمّال : 43639 ; ميزان الحكمه : 9 / 4066 ، العمل (1) ، حديث 1422 .

3 ـ مشكاة الانوار : 55 ، الفصل الخامس عشر ; ميزان الحكمه : 9/4064 ، العمل (1) ، حديث 14326 .


صفحه 486


حضرت علی (عليه السلام) فرمود :

فَطُوبَی لِمَن أخلَصَ لِلّهِ عَمَلَهُ وَعِلمَه وَحُبَّه وَبُغضَه وَأخذَه وَتَركَه وَكَلامَه وَصَمتَه وَفِعلَه وَقَولَه(1) .

« خوشبخت و رستگار كسی است كه دانش و كردارش ، دوستی و دشمنی اش ، گرفتن و رها كردنش ، سخن گفتن و سكوتش ، رفتار و گفتارش ، بر پايه ی اخلاص و رضای خدا باشد » .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) در وصيّتش به ابوذر فرمود :

كُن بِالعَمَلِ بِالتَّقوَی أشدَّ اهتِمَاماً مِنكَ بِالعَمَلِ ; فَإنَّهُ لاَ يَقِلُّ عَمَلٌ بِالتَّقوَی ، وَكَيفَ يَقِلُّ عَمَلٌ يُتَقَبَّل يَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : ( إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقينَ )(2) .

« اهتمامت به عمل آراسته به تقوی بيشتر از عمل باشد ، زيرا عمل آراسته به تقوی كم و اندك نيست و چگونه عملی كه قبول می شود كم و اندك باشد ، خدای عز و جل می فرمايد : خدا فقط از پرهيزكاران قبول می كند » .

حضرت علی (عليه السلام) می فرمايد :

إنَّكَ لَن يُتَقَبَّلُ مِن عَمَلِكَ إلاّ مَا أخلَصتَ فِيهِ(3) .

« يقيناً از عملت جز آنچه در آن اخلاص ورزيده ای قبول نمی شود » .

در هر صورت ، عمل از انسانی كه دارای ايمان ، اخلاص ، يقين و ورع باشد بدون ترديد مورد قبول است و عمل مقبول ، چنان دارای ارزش است كه از امام صادق (عليه السلام) درباره ی آن روايت شده است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تحف العقول : 91 ; بحار الانوار : 74 / 241 ، باب 9 ، حديث 1 .

2 ـ بحار الانوار : 74/88 ، باب 4 ; ميزان الحكمه : 9 / 4066 ، العمل ، حديث 14333 .

3 ـ غرر الحكم : 155 ، حديث 2913 ; ميزان الحكمه : 9/4066 ، العمل ، حديث 14335 .


صفحه 487


مَن قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ صَلاةً واحِدَةً لَم يُعَذِّبْهُ ، وَمَن قَبِلَ مِنْهُ حَسَنَةً لَم يُعَذِّبْهُ(1) .

« كسی كه خدا از او يك نماز بپذيرد او را عذاب نخواهد كرد و از كسی كه يك كار خوب پذيرفته شود ، دچار عذاب نمی شود » .

مَن قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ حَسَنَةً وَاحِدَةً لَم يُعَذِّبْهُ أبَداً وَدَخَلَ الجَنَّةَ(2) .

« كسی كه خدا يك كار خوب از او بپذيرد ، هرگز او را عذاب نمی كند و وارد بهشت می شود » .

خدايا ! ما را از سستی و كسالت در عمل حفظ كن و بر نشاط ما نسبت به عبادت و كوشش شايسته بيفزای و دل ما را بيداری كامل عنايت كن .

ای در اين خوابگه بی خبران *** بی خبر خفته چو كوران و كران

سر برآور كه در اين پرده سرای *** می رسد بانگ سرود از همه جای

بلبل از منبر گل نغمه نواز *** قمری از سرو سهی زمزمه ساز

بانگ برداشته مرغ سحری *** كرده بر خفته دلان نوحه گری

چرخ در گردش از اين بانگ و نوا *** كوه در رقص از اين صوت و صدا

هيچ از جای نمی خيزی تو *** اللّه اللّه چه گران خيزی تو

ساعتی ترك گران جانی كن *** شوق را سلسله جنبانی كن

بگسل از پای خود اين لنگر گِل *** گام زن شو به سوی كشور دل

آستين بر سر عالم افشان *** دامن از طينت آدم افشان

سنگ بر شيشه ی ناموس انداز *** خاك در خرقه ی سالوس انداز

همه ذرات جهان در رقص اند *** رو نهاده به كمال از نقص اند

تو هم از نقص قدم نِه به كمال *** دامن افشان ز سر جاه و جلال

خواب بگذار كه بی خوابی بِه *** ديده را سرمه ی بی خوابی دِه

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 3/266 ، باب فضل الصلاة ، حديث 11 ; ميزان الحكمه : 9 / 4070 ، العمل ، حديث 14350 .

2 ـ مجموعه ی ورام : 2/86 ; ميزان الحكمه : 9 / 4070 ، العمل ، حديث 14351 .


صفحه 488


قَوِّ عَلَی خِدْمَتِكَ جَوَارِحِی وَاشْدُدْ عَلَی الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِی...   

« قَوِّ عَلَی خِدْمَتِكَ جَوَارِحِی ، وَاشْدُدْ عَلَی الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِی ، »

« وَهَبْ لِیَ الْجِدَّ فِی خَشْيَتِكَ ، وَالدَّوَامَ فِی الاِْتِّصَالِ بِخِدْمَتِكَ ، حَتَّی »
« أَسْرَحَ إِلَيْكَ فِی مَيَادِينِ السَّابِقِينَ ، وَأُسْرِعَ إِلَيْكَ فِی الْبَارِزِينَ ، »
« وَأَشْتَاقَ إلَی قُرْبِكَ فِی الْمُشْتَاقِينَ ، وَأَدْنُوَ مِنْكَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِينَ ، » « وَ أَخَافَكَ مَخَافَةَ الْمُوقِنِينَ ، وَأَجْتَمِعَ فِی جِوَارِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ »

« پروردگارا ! اعضايم را بر خدمتت نيرومند ساز ،

و دلم را بر عزم بندگی محكم كن ، و كوشش در خشيت و پروای از وجود باعظمتت را و دوام در پيوستگی به خدمتت را به من ارزانی دار ، تا در ميدان های پيشتازان به سويت برانم ، و در ميان شتابندگان به سويت بشتابم ، و در ميان مشتاقان به كوی قرب تو آيم ، و همانند مخلصان به تو نزديك شوم ، و چون يقين داران از بزرگی و جلالت بهراسم ، و با اهل ايمان در جوارت گرد آيم » .

درخواست توانمندی

اميرالمؤمنين (عليه السلام) آن عارف عاشق و مناجاتی صادق و به معارف ناطق ، در اين بخش از دعا تمام درهای رحمت حق را به روی خود باز می بيند و زمينه ی استجابت دعا را از جانب محبوب آماده می نگرد ، به همين خاطر خواسته های بسيار بسيار با ارزشش را كه خواسته هايی صد در صد معنوی است


صفحه 489


و خواسته هايی است كه انسان را به نهايت كمال و رشد می رساند و همه ی آنها نشانگر عرفان و معرفت و شناخت كامل و جامع دعا كننده است از حضرت حق طلب می كند .

از حضرت دوست می خواهد كه اعضايش را در راه خدمت به معشوق كه در حقيقت عبادت خالصانه و بندگی كامل است و نيز خدمت به بندگان مؤمن كه در حقيقت خدمت به خداست ، توانمندی و نيرو بخشد .

هرگاه اين نيروی معنوی و قدرت روحانی و قوّت ملكوتی ، از جانب حضرت حق به سالك افاضه شود ، لذّتی برای او بهتر و شيرين تر از عبادت و خدمت به عباد حق نخواهد بود .

شرايط افاضه ی نعمات خاص الهی

بر سالك لازم است زمينه ی افاضه شدن اين نعمت عظيم را كه اموری چند است فراهم آورد :

1 ـ اجتناب و دوری از معاشرت و مصاحبت با مردمی كه از ايمان و تقوای لازم برخوردار نيستند و آمادگی به دست آوردن ايمان و تقوای لازم را هم از خود نشان نمی دهند . و در عوض مصاحبت نمودن با اوليای الهی و عالمان ربانی و اهل حال و آنان كه بخشی از مراحل سلوك را پيموده اند .

2 ـ اجتناب از لقمه ی شبهه ناك ، چه رسد به لقمه ی حرام و دوری نمودن از مهمانی ها و سفره هايی كه صاحبانش از اين كه ثروت و مال و غذا را از كجا به دست آورند باكی ندارند .

3 ـ پيراستن باطن از رذايل اخلاقی و خبائث نفسانی و افراط در شهوات حيوانی و آراستنش به حسنات اخلاقی و حقايق ملكوتی و خاطرات رحمانی .

4 ـ اجتناب از پرخوری و شكم چرانی ، كه برانگيزنده ی حالات شيطانی


صفحه 490


و سدّ كننده ی راه الهامات ربانی و ادراكات عرشی است .

5 ـ دوری از پرخوابی و افراط در استراحت ، كه سبب كسل شدن از طاعت و باعث مرگ روح انسانيت است .

درباره ی معاشرت بی پايه و بی رويه و معاشر سوء و لقمه ی حرام و رذايل اخلاقی و پرخوری و شكم چرانی و پرخوابی و افراط در استراحت ، روايات بسيار مهمی در كتاب های حديث نقل شده است كه به بعضی از آنها
اشاره می شود .

معاشرت و معاشر

حضرت رسول اكرم (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود :

أوحَشُ الوَحشَةِ قَرينُ السُّوءِ(1) .

« وحشتناك ترين وحشت مصاحب و رفيق بد است » .

حضرت علی (عليه السلام) فرمود :

إحذَر مُجَالَسةَ قَرينِ السّوءِ ، فَإنَّهُ يُهلِكُ مُقارِنَهُ وَيُردِی مُصاحِبَهُ(2) .

« از همنشينی با رفيق بد بپرهيز ، زيرا او رفيقش را هلاك می كند و مصاحبش را از جهت مادی و معنوی ساقط می نمايد » .

حضرت جواد (عليه السلام) فرمود :

إيّاكَ وَمُصَاحَبَةَ الشَّريرِ فَإنَّهُ كَالسَّيفِ المَسْلُولِ يَحسنُ مَنظَرُهُ وَيَقبَحُ أثَرُهُ(3) .

« از همنشينی با شرير بپرهيز ، زيرا او مانند شمشير كشيده است كه منظره اش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 71 / 666 ، باب 10 ، حديث 32 .

2 ـ غرر الحكم : 431 ، ذم قرين السوء ، حديث 9816 .

3 ـ بحار الانوار : 71 / 198 ، باب 14 .


صفحه 491


زيبا و نتيجه اش زشت است » .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

إحذَر مِنَ النّاسِ ثَلاثَةً : الخائِنَ وَالظَّلومَ وَالنَّمامَ ، لاِنَّ مَن خَانَ لَكَ خَانَكَ ، وَمَن ظَلَمَ لَكَ سَيَظْلِمُكَ ، وَمَن نَمَّ إلَيكَ سَيَنُمُّ عَلَيكَ(1) .

« از دوستی و همنشينی با سه گروه بپرهيز : خائن ، ستمكار و سخن چين ; زيرا كسی كه روزی به سود تو خيانت كند ، روز ديگر به زيان تو خيانت خواهد كرد ، و كسی كه برای تو به ديگری ستم ورزد ، طولی نمی كشد كه به تو ستم كند ، و كسی كه از ديگران نزد تو سخن چينی نمايد ، به زودی از تو نزد ديگران سخن چينی خواهد كرد » .

حضرت علی (عليه السلام) فرمود :

صَاحِبِ الحُكَمَاءَ وَجالِسِ الحُلَمَاءَ وَاعرِض عَنِ الدُّنيَا تسكن جَنَّةَ المَأوَی(2) .

« با حكيمان همنشين باش ، با بردباران مجالست كن و از دنيا روی بگردان ، در جنت المأوی مسكن گزين » .

لقمه ی حرام

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) در رواياتی فرموده :

مَن أَكَلَ لُقمَةً مِن حَرام لَم تُقبَل لَهُ صَلاةُ أربَعينَ لَيلةً(3) .

« كسی كه يك لقمه از حرام بخورد ، نماز چهل شبش پذيرفته نخواهد شد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تحف العقول : 316 .

2 ـ غرر الحكم : 430 ، صاحب الحكماء و العلماء ، حديث 9789 .

3 ـ ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13660 .


صفحه 492


إنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمَ الجَنَّةَ جَسَداً غُذِیَ بِحَرام(1) .

« يقيناً خدا بهشت را بر جسدی كه از حرام تغذيه شده حرام كرده است » .

إذَا وَقَعَتِ اللُّقمَةُ مِن حَرام فِی جَوفِ العَبدِ لَعَنَهُ كُلُّ مَلَكِ فِی السَّماواتِ وَالأرضِ(2) .

« هنگامی كه لقمه ای از حرام در شكم عبد قرار گيرد ، همه ی فرشتگان در آسمان ها و زمين لعنتش می كنند » .

امام باقر (عليه السلام) فرمود :

إنَّ الرَّجُلَ إذا أَصابَ مَالاً مِن حَرام لَم يُقبَل مِنهُ حَجٌّ وَلا عُمرَةٌ وَلا صِلَةُ رَحِم . . .(3) .

« انسان هنگامی كه به مال حرامی دست يابد ، حج و عمره و صله ی رحم از او پذيرفته نخواهد شد » .

رذايل اخلاقی

حضرت سجاد (عليه السلام) در دعای هشتم « صحيفه » بخشی از رذايل اخلاقی را بيان می كند و از آنها به خدا پناه می برد :

طغيان حرص ، تندی خشم ، چيرگی حسد ، سستی صبر ، كمی قناعت ، بدی اخلاق ، افراط در شهوت ، پافشاری در عصبيّت ، پيروی از هوای نفس ، مخالفت با هدايت ، خواب غفلت ، كوشش بيش از اندازه و برتر از حدّ طاقت ، انتخاب باطل بر حق ، پافشاری بر گناه ، كوچك شمردن معصيت ، بزرگ شمردن طاعت ، فخر و مباهات ثروتمندان ، تحقير تهی دستان ، كوتاهی در حق زيردستان ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجموعه ورام : 1 / 61 ، باب العتاب ; ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13661 .

2 ـ بحار الانوار : 100 / 12 ، باب 1 ، حديث 52 ; ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13663 .

3 ـ امالی طوسی : 680 ، مجلس 37 ، حديث 1447 .


صفحه 493


ناسپاسی نسبت به خوبی كنندگان ، ياری ستمكار ، واگذاشتن ستمديده . . . .

به رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) گفتند : فلان زن روز را روزه می دارد و شب را به عبادت بر می خيزد ، ولی بداخلاق است ، همسايگانش را با زبانش می آزارد . فرمود : خيری در او نيست ، او اهل آتش است(1) .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

إنَّ سُوءَ الخُلُقِ لَيُفسِدُ العَمَلَ كَمَا يُفسِدُ الخِلُّ العَسَلَ(2) .

« بدخلقی عمل را تباه می كند ، چنان كه سركه عسل را تباه می نمايد » .

پرخوری

علی (عليه السلام) در رواياتی فرموده :

 . . . مَن كَثُرَ طُعمَهُ سَقُم بَطنُهُ وَقَسا قَلبُهُ(3) .

« كسی كه پرخور باشد ، شكمش دچار بيماری و دلش گرفتار قساوت می شود » .

مَن كَثُرَ أكلُه قَلَّت صَحَّتُهُ وَثَقُلَتْ عَلی نَفسِهِ مُؤنَتُه(4) .

« كسی كه پرخور باشد سلامتش كم می شود و هزينه اش سنگين می گردد » .

كَثْرَةُ الأكلِ مِنَ الشَّرَهِ ، وَالشَّرَهُ شَرُّ العُيُوبِ(5) .

« پرخوری از ميل فراوان است و ميل فراوان از بدترين عيب هاست » .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 68 / 394 ، باب 92 ، ذيل حديث 63 .

2 ـ كافی : 2 / 321 ، باب سوء الخلق ، حديث 1 .

3 ـ بحار الانوار : 63 / 338 ، باب 5 ، حديث 35 .

4 ـ غرر الحكم : 360 ، الفصل الرابع البطنة وآثارها ، 8168 .

5 ـ غرر الحكم : 361 ، الفصل الرابع البطنة وآثارها : 8178 .


صفحه 494


لَيسَ شَیْءٌ أضَرّ لِقَلبِ المُؤمِنِ مِن كَثْرَةِ الأكلِ ، وَهِیَ مُورِثَةٌ لِشَيئَينِ : قَسْوَةَ القَلبِ وَهَيَجانِ الشَّهوَةِ(1) .

« چيزی برای قلب مؤمن زيانبارتر از پرخوری نيست ، پرخوری سبب دو خصلت است : سنگدلی و طغيان شهوت » .

پرخوابی

از حضرت باقر (عليه السلام) روايت شده : موسی به حضرت حق عرضه داشت : به كدام يك از بندگانت دشمنی بيشتر میورزی ؟ فرمود : كسی كه در شب مانند مردار در بستر افتاده و روز را به بطالت و بيهوده كاری می گذراند(2) .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرموده است : مادر حضرت سليمان به او فرمود : هنگام شب خواب زياد نداشته باش كه خواب زياد در شب آدمی را در قيامت تهی دست محشور می كند(3) .

حضرت علی (عليه السلام) فرمود :

بِئْسَ الغَريمُ النَّومُ ; يُفنِی قَصيرَ العُمرِ وَيُفَوِّتُ كَثيرَ الأجرِ(4) .

« خواب دشمن بدی است ، عمر كوتاه را به باد می دهد و پاداش زياد را نابود می كند » .

دلم را ای خدا از عشق جان ده *** روانم را حيات جاودان ده

تن بی جان بود جان فسرده *** ز مهر خويش جانم را روان ده

به كوی قدس دل را راه بنما *** روان را سوی عليّين نشان ده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مستدرك الوسائل : 16 / 211 ، باب 1 ، حديث 19627 .

2 ـ ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20917 .

3 ـ خصال : 1 / 28 ، حديث 99 ; ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20915 .

4 ـ غرر الحكم : 159 ، حديث 3030 ; ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20924 .


صفحه 495


ز زندان بدن آزاد گردان *** فضای لا مكان جان را مكان ده

بگير اين دوست را از دست دشمن *** ز خود بی خود كن از خويشم امان ده

دل مخمور صهبای ازل را *** شراب بی غَش روحانيان ده

از آن مِی كز الستم داده بودی *** خمارم می كشد بازم از آن ده

ز شهری آمدم بيرون در آغاز *** دگر باره به آن شهرم نشان ده

دو عالم تنگ شد بر « فيض » جايش *** ورای اين جهان و آن جهان ده(1)

با اجتناب از معاشرتی كه اسلام نمی پسندد و با دوری از لقمه ی حرام و رذايل اخلاقی و پرخوری و پرخوابی ، زمينه ی افاضه ی توانمندی به اعضای انسان برای عبادت حق و خدمت به خلق فراهم می آيد . در فضای اين توانمندی است كه چشم ، جز حق و آنچه را حق می پسندد نخواهد ديد ; و گوش ، جز سخن خدا و پيامبران و امامان و اوليا و پاكان را نخواهد شنيد ; و زبان ، جز سخن حق و گفتار عدل نخواهد گفت ; و دست ، جز كوشش و تلاش درست و صحيح نخواهد كرد ; و شكم ، جز حلال نخواهد خورد ; و شهوت ، جز در حلال مصرف نخواهد شد ; و قدم ، جز در راه حق و در مجالس الهی و ملكوتی و مساجد و مشاهد مشرّفه نخواهد رفت ; و همه ی جسم و جان ، عاشقانه و خالصانه جز در گردونه ی عبادت و خدمت به بندگان خدا قرار نخواهد گرفت .

عبادت حق

ارزش عبادت و بندگی ، برای ما كه در تنگنای دنيا به سر می بريم و تا قيامت برپا نشده بسياری از درها به روی ما بسته است ، قابل درك نيست .

بندگی و عبادت حق ، سبب رشد و كمال و خير و سعادت و حيات طيّبه و به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان فيض كاشانی : 2 / 1186 ، غزل 860 .


صفحه 496


دست آوردن بهشت است .

رسول حق (صلی الله عليه وآله وسلم) درباره ی عبادت و بندگی در رواياتی می فرمايد :

أفضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ العِبادَةَ فَعَانَقَها وَأحَبَّها بِقَلبِهِ وَباشَرَها بِجَسَدِهِ وَتَفَرَّغَ لَها فَهُو لاَ يُبالِی عَلی ما أصْبَحَ مِنَ الدُّنيا عَلی عُسر أم عَلی يُسْر(1) .

« برترين مردم كسی است كه به عبادت عشق ورزد و آن را در آغوش بگيرد و قلباً به آن علاقه مند باشد و با بدنش آن را به جا آورد و خود را برای آن از هر مشغوليتی فارغ كند و باك نداشته باشد كه از دنيا بر سختی يا بر آسانی به سر می برد » .

يَقولُ رَبُّكُم : يَابنَ آدَمَ ، تَفَرَّغْ لِعِبادَتِی أملاَ قَلبَكَ غِنًی وَأمْلاَ يَدَيكَ رِزقاً . يَابنَ آدَمَ ، لا تَباعَد مِنّی فَأملأ قَلبَكَ فَقراً وَأملاََ يَدَيكَ شُغلا(2) .

« پروردگارتان می فرمايد : ای فرزند آدم ! خود را برای بندگی من از هر شغلی فارغ كن ، تا دلت را از بی نيازی و دو دستت را از رزق و روزی پر كنم ; ای فرزند آدم ! از من دور مشو كه دلت را از نيازمندی و دو دست را از مشغله پُر
خواهم كرد » .

شب معراج فرمود : ای احمد ! می دانی چه زمانی انسان در بندگی من است ؟ عرضه داشت : نه . فرمود : هنگامی كه هفت خصلت در او جمع شود : ورعی كه او را از محارم منع كند ، و سكوتی كه او را از آنچه سود ندارد حفظ نمايد ، و ترسی كه هر روز بر گريه اش بيفزايد ، و حيايی كه در خلوت از من بپرهيزد ، و خوردن و تغذيه ای كه به آن ناچار است ، و دشمن داشتن دنيا به خاطر دشمنی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 2 / 83 ، باب العبادة ، حديث 3 .

2 ـ كنز العمال : 43614 ; ميزان الحكمه : 7 / 3412 ، العبادة ، حديث 11608 .


صفحه 497


من با آن ، و دوست داشتن نيكان به خاطر دوستی من با آنان(1) .

روايت شده كه : خدای متعال در برخی از كتاب های آسمانی اش فرموده :

ای فرزند آدم ! من زنده ای هستم كه نمی ميرم ، در آنچه تو را به آن فرمان داده ام مرا اطاعت كن تا تو را زنده ای كه نمی ميرد قرار دهم .

ای فرزند آدم ! من به چيزی می گويم باش بی درنگ موجود می شود ، مرا بندگی كن تا تو را اينگونه قرار دهم كه به چيزی بگويی باش پس بی درنگ موجود شود(2) .

در روايات ، حقايقی را به عنوان برترين عبادت شمرده اند :

معرفت به خدا و فروتنی نسبت به او ، تداوم انديشه در خدا و قدرتش ، گفتن « لا إله إلاّ اللّه » و « لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه » ، اخلاص ورزيدن ، عفت نفس ، زهد ، تعقل ، ادای حق مؤمن ، سكوت ، حج ، روزه ، دعا ، چشم پوشی از محرمات ، پنهان نگاه داشتن بندگی ، فروتنی و خضوع ، ادای واجبات ، طلب حلال ، نرمی در سخن ، محبت و ولايت اهل بيت (عليهم السلام) .

خدمت به خلق

در احاديث قدسيه و ديگر روايات ، چنان ارزش و بهايی به مؤمن داده شده كه احترام به او را احترام به خدا به حساب آورده اند و توهين به او را توهين به خدا شمرده اند .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) از جبرئيل از قول حضرت حق نقل كرده :

مَن أهَانَ لِی وَلِيّاً فَقَدْ بارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مستدرك الوسائل : 9 / 19 ، باب استحباب الصمت ، حديث 10085 .

2 ـ مستدرك الوسائل : 11 / 258 ، باب وجوب طاعة اللّه ، حديث 12928 .

3 ـ بحار الانوار : 67 / 16 ، باب 43 ، حديث 8 .


صفحه 498


« كسی كه به دوست و ولیّ من اهانت كند آشكارا به جنگ من برخاسته » .

به اين سبب خدمت به مؤمن هم چون عبادت و بندگی خدا عنوان شده ; زيرا خدمت به مؤمن خدمت به خداست .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرموده است :

مَن قَضی لاِخِيهِ المُؤمنِ حَاجةً ، كَانَ كَمَنْ عَبَدَ اللّهَ دَهرَهُ(1) .

« كسی كه يك حاجت از برادر مؤمنش روا كند مانند كسی است كه همه ی عمرش خدا را بندگی كرده است » .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

مَن قَضَی لاِخِيهِ المُؤمِنِ حَاجةً قَضَی اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ يَومَ القِيامَةِ مِائَةَ ألفِ حاجَة مِن ذلك أوَّلُها الجَنَّةُ(2) .

« كسی كه يك حاجت از برادر مؤمنش روا كند خدای عز و جل روز قيامت صد هزار حاجت از اين نوع حاجت برای او روا كند كه نخستينش بهشت است » .

و نيز آن حضرت فرمود :

إنَّ العبدَ لَيَمشِی فِی حَاجَةِ أخِيهِ المُؤمِنِ فَيُوكِّلُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ مَلَكَيْنِ وَاحِدٌ عن يمينِه وَآخَرُ عَن شَمالِهِ يَستَغْفِرَانِ لَهُ رَبَّهُ وَيَدعُوانِ لَه بِقضَاءِ حَاجَتِهِ(3) .

« همانا عبد برای روا كردن حاجت برادر مؤمنش قدم برمی دارد ، پس خدای عزّ و جلّ دو فرشته بر او می گمارد ، يكی از طرف راستش و ديگر از جانب چپش ، آن دو فرشته از پروردگار برای او درخواست آمرزش می كنند و برای روا شدن حاجتش دعا می نمايند » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ امالی طوسی : 481 ، حديث 1051 ; ميزان الحكمه : 3 / 1318 ، الحاجة ، حديث 4461 .

2 ـ كافی : 2 / 192 ، باب قضاء حاجة المؤمن ، حديث 1 .

3 ـ وسائل الشيعه : 16 / 359 ، باب استحباب قضاء حاجة المؤمن ، حديث 21758 .


صفحه 499


امام باقر (عليه السلام) می فرمايد : از رسول خدا پرسيدند : چه عملی نزد خدا محبوب ترين اعمال است ؟ فرمود : خوشحالی آوردن برای مسلمان . عرضه داشتند : خوشحالی آوردن برای مسلمان چيست ؟ فرمود : سير نمودن شكم گرسنه اش ، و برطرف كردن غم و غصه اش ، و پرداختن وامش(1) .

امام صادق (عليه السلام) از قول خدای عزّ و جلّ روايت كرده :

الخَلْقُ عيالی فَأحَبُّهُم إلَیَّ ألطَفَهُم بِهِم ، وَأسعَاهُم فِی حَوَائِجِهم(2) .

« مرد و زن نان خور من هستند ، محبوب ترينشان نزد من مهربان ترينشان به آنان ، و كوشاترينشان در روا كردن حاجات ايشان است » .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) پس از آن كه برای اعضا و جوارح درخواست توانمندی در جهت خدمت به حق می كند ، از حضرت محبوب استواری و استحكام دل را بر عزم و همّت برای اين خدمت می طلبد ، و كوشش در راستای خشيت و تداوم در متّصل بودن خدمت به حضرت ربّ را درخواست می نمايد ، تا جايی كه در ميدان های پيشتازان به سويش مركب خدمت براند و در ميان شتابندگان به جانب حضرتش بشتابد و در ميان مشتاقان به كوی قربش در آيد و همانند مخلصان به او نزديك شود و چون اهل يقين از جاه و مقامش بهراسد و با اهل ايمان در جوارش گرد آيد .

يقين

فيلسوف كبير و عارف خبير صاحب تفسير « الميزان » ، مرحوم علامه ی طباطبايی در تعريف يقين فرموده :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ميزان الحكمه : 2 / 952 ، المحبة (2) ، حديث 3126 .

2 ـ كافی : 2 / 199 ، باب سعی فی حاجة المؤمن ، حديث 10 .


صفحه 500


يقين دانايی و علمی است كه هيچ اشتباه و شكی در آن راه ندارد(1) . ( مانند اين كه انسان در وسط روز يقين دارد كه الآن روز است و در تاريكی شب يقين دارد كه اكنون شب است و به خود يقين دارد كه موجودی زنده و دارای آثار و صفات است ) .

برای يقين سه درجه شمرده اند : علم اليقين ، عين اليقين و حق اليقين .

فرق ميان اين سه درجه با مثالی روشن می شود :

علم اليقين به آتش ، مشاهده ی دود آن از پشت ديوار است و عين اليقن به آتش ، ديدن خود آتش است و حق اليقين ، سوختن در آن است .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) می فرمايد : نشانه ی اهل يقين شش خصلت است : به خدا يقين دارند ، يقين حق اليقينی ، پس به او از طريق چنين يقينی ايمان دارند ; يقين دارند كه مرگ حق است بنابراين از آثار و تبعاتش برحذرند ; و يقين دارند به اين كه برانگيخته شدن پس از مرگ حق است ، بر اين اساس از رسوايی قيامت می ترسند ; و يقين دارند بهشت حق است ، پس به آن مشتاقند ; و يقين دارند دوزخ حق است ، پس كوشش آنان برای رهايی از آن است ; و يقين دارند حساب حق است ، پس خود را محاسبه می كنند تا دچار حساب آنجا نشوند(2) .

يقين را با سه درجه اش می توان از طريق آيات قرآن و روايات اهل بيت (عليهم السلام)به دست آورد و كسی كه از اين دو منبع به يقين نرسد از هيچ منبعی به يقين نخواهد رسيد .

راه به دست آوردن يقين از طريق قرآن به اين است كه : ابتدا از راه دقت در آيات قرآن به وحی بودن و حقانيت آن يقين كنيم و به اين حقيقت توجه نماييم كه قرآن می فرمايد : اگر در نزول من از سوی خدا شك داريد پس يك سوره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الميزان : 19 / 140 .

2 ـ تحف العقول : 20 .


صفحه 501


مانند آن بياوريد(1) .

و در آيه ای ديگر می فرمايد : بگو : اگر جن و انس جمع شوند تا مانند اين قرآن را بياورند ، هرگز مانندش را نمی توانند بياورند ، گرچه پشتيبان
يكديگر باشند(2) .

با توجه به اين دو آيه ، يقين حاصل می شود كه اين كتاب ، وحی خداست و انسان پس از اين يقين ، به تمام محتوياتش يقين پيدا می كند و نيز به همين صورت به معارف اهل بيت (عليهم السلام) كه توضيح و تفسير قرآن است يقين برايش حاصل می شود و نهايتاً در زمره ی اهل يقين قرار می گيرد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 23 ( وَإن كنتُم فِی رَيب مِمّا نَزَّلنَا عَلَی عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ ) .

2 ـ اسراء : 88 ( قُل لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنسُ وَالجِنُّ عَلی أَنْ يَأتوا بِمِثلِ هَذَا القُرآنِ لاَ يَأْتونَ بِمِثلِهِ وَلَو كانَ بَعضُهُم لِبَعض ظَهِيراً ) .


صفحه 502


« اَللَّهُمَّ وَمَنْ أَرَادَنِی بِسُوء فَأَرِدْهُ ، وَمَنْ كَادَنِی فَكِدْهُ ، »

اَللَّهُمَّ وَمَنْ أَرَادَنِی بِسُوء فَأَرِدْهُ...   

« وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَحْسَنِ عَبِيدِكَ نَصِيباً عِنْدَكَ ، وَأَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ ، » « وَأَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ ، فَإِنَّهُ لاَ يُنَالُ ذلِكَ إِلاَّ بِفَضْلِكَ ، وَجُدْ لِی بِجُودِكَ » « وَاعْطِفْ عَلَیَّ بِمَجْدِكَ ، وَاحْفَظْنِی بِرَحْمَتِكَ »

   « خدايا ! و كسی كه به من به بدی قصد كند تو قصد او كن ، و كسی كه با من مكر ورزد ، تو او را مجازات ، كن و مرا از بهره مندترين بندگانت نزد خود ، ونزديك ترينشان در رتبه ی منزلت به تو، ومخصوص ترينشان در قرب به پيشگاهت قرار ده ، يقيناً اين همه به دست نمی آيد جز به فضل تو ، خدايا ! با جودت به من جود كن ، و با بزرگواريت به من نظر كن ، و با رحمتت مرا حفظ كن » .

دشمنانی كه به بدی قصد انسان می كنند ، شيطان و هوای نفس و همنشين ناباب است و هم اينان با آدمی به مكر و حيله معامله می كنند . قدرت اغواگری و وسوسه گری و مكر و حيله ی اين دشمنان خطرناك تا جايی است كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) برای شكست دادن ايشان خدا را به ياری و كمك خود می طلبد .

در صفحات گذشته درباره ی شيطان و هوای نفس و همنشين ناباب به طور مفصل توضيح داده شد .

انسان اگر بخواهد از بهره مندترين بندگان نزد او و نزديك ترينشان در رتبه به


صفحه 503


او و مخصوص ترينشان در قرب به پيشگاه او شود واجب و لازم است از ايمانی همراه با يقين و اخلاصی قابل قبول و اعمالی باارزش و اخلاقی نيكو و به ويژه از تقوايی كه او را از افتادن در هر گناهی حفظ كند برخوردار گردد . مگر نه اين است كه قرآن می فرمايد :

( . . . إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقيكُمْ )(1) .

« يقيناً گرامی ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست » .

برای تقوا كه پايه و اساس سعادت و خوشبختی انسان در دنيا و آخرت است سه مرحله ذكر شده است : تقوای عام ، خاص ، اخص .

تقوای عام ، انجام واجبات و ترك محرمات است .

تقوای خاص ، دوری از مكروهات بلكه از مباحات جز به اندازه ی
ضرورت است .

تقوای اخص ، اجتناب از هر چيزی است كه دل را از ياد خدا باز می دارد .

خواجه نظام الملك و مرد باتقوا

در كتاب های تاريخی در شرح زندگی خواجه روايت شده : روزی با يكی از آراستگان به تقوا ملاقات كرد ، به او گفت : از من چيزی بخواه تا به تو عطا كنم ; زيرا تو نيازمندی و من غنی و صاحب مال . مرد باتقوا گفت : من از خدا چيزی جز خود او را نخواهم چه آن كه از خدا غير خدا خواستن از پست همتی است .

خلاف طريقت بود كاوليا *** تمنا كنند از خدا جز خدا

در حالی كه من از خدا چيزی غير خود او را طلب نمی كنم چگونه از تو طلب كنم ؟! خواجه گفت : هرگاه تو از من چيزی نمی طلبی پس اجازه ده من حاجتی از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حجرات : 13 .


صفحه 504


تو بخواهم . مرد باتقوا گفت : حاجتت چيست ؟ خواجه گفت : در آن ساعت كه از خدا ياد می كنی يادی از من كن . مرد باتقوا گفت : در آن ساعت كه من توفيق يابم خدا را ياد كنم خود را فراموش می كنم ، چگونه تو را ياد كنم ؟! (1)

ای كه دارای مجد و شرف و بزرگی و عظمت و بزرگواری و كرامتی ، و لازمه ی اين همه صفات ، محبت و مهربانی به غير است و لازمه ی آن محبت ، بخشش و عطاست ، پس با بزرگواريت به من نظر كن كه اگر با بزرگواريت به من نظر كنی محبت و مهربانی ات را از من دريغ نخواهی كرد و نهايتاً اين گدای تهی دست را از بخشش و عطايت بی نياز خواهی نمود : « وَاعْطِفْ عَلَیَّ بِمَجْدِكَ » .

احمد خضرويه و دزد

آنان كه متخلق به اخلاق حقند ، بر اساس همان اخلاق با همه رفتار
می كنند و در حقيقت منش و رفتار آنان گوشه و دورنمايی از اخلاق حضرت محبوب است .

روايت است كه دزدی به خانه ی احمد خضرويه آمد ، در خانه ی او چيز قابل توجهی برای سرقت نيافت ، خواست با دست خالی از خانه ی احمد بيرون رود ، بزرگواری و عطوفت احمد مانع شد كه دزد با دست خالی از خانه بيرون رود ، ندا داد : ای دزد ! راضی نيستم با دست خالی از خانه ام بيرون روی ! دلوی از آب چاه برگير و غسل توبه كن ، سپس وضو بساز و مشغول نماز و توبه و استغفار شو ، شايد وسيله ای فراهم گردد كه با دست خالی از خانه ی من نروی . چون افق روشن صبح دميد ، بزرگی صد اشرفی به عنوان هديه نزد شيخ آورد ، شيخ آن صد اشرفی را به دزد داد و گفت : اين پاداش ظاهری يك شب عبادت و اخلاص توست . دزد را حالتی دست داد كه از همه ی گناهان توبه كرد و روی به خدا كرد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نفحات الليل : 230 .


صفحه 505


بر زمين افتاد بی كبر و منی *** توبه كرد از دزدی وز رهزنی

شيخ را گفتا كه من دزدی سقط *** كرده بودم از جهالت ره غلط

يك زمان از بهر حق بشتافتم *** آنچه در عمری نديدم يافتم

يك شبی كز بهر او كردم نماز *** رستم از دزدی و گشتم بی نياز

گر به روز و شب كنم كار خدا *** نيك بختی يابم اندر دو سرا

تا بدانی تو كه اندر دو جهان *** نيست كس را با خدا هرگز زيان(1)

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نفحات الليل : 232 .


صفحه 506


« وَاجْعَلْ لِسَانِی بِذِكْرِكَ لَهِجاً ، وَقَلْبِی بِحُبِّكَ مُتَيَّماً ، »

وَاجْعَلْ لِسَانِی بِذِكْرِكَ لَهِجاً...   

« وَمُنَّ عَلَیَّ بِحُسْنِ إِجَابَتِكَ ، وَأَقِلْنِی عَثْرَتِی ، وَاغْفِرْ زَلَّتِی ، فَإِنَّكَ قَضَيْتَ عَلَی عِبَادِكَ »
«بِعِبَادَتِكَ ، وَأَمَرْتَهُمْ بِدُعَائِكَ ، وَضَمِنْتَ لَهُمُ الاِْجَابَةَ ، فَإِلَيْكَ يَا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِی ، »
« وَإِلَيْكَ يَا رَبِّ مَدَدْتُ يَدِی ، فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لِی دُعَائِی ، وَبَلِّغْنِی مُنَایَ ، وَلاَ تَقْطَعْ »
« مِنْ فَضْلِكَ رَجَائِي ، وَاكْفِنِي شَرَّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ أَعْدَائِي ، »

« خدايا ! زبانم را به ذكرت گويا كن ،

و دلم را به محبتت شيفته و شيدا فرما ، و بر من به نيكی اجابتت نسبت به دعايم منّت گذار ، و لغزشم را ناديده انگار ، و گناهم را بيامرز ; زيرا تو بندگانت را به عبادت و بندگی فرمان دادی ، و به دعا و درخواست از حضرتت امر فرمودی ، و اجابت دعا را برای آنان ضمانت نمودی ، ای پروردگارم ! فقط روی به سوی تو داشتم و تنها دست گداييم را به جانب تو دراز كردم ، پس به عزّتت سوگند دعايم را مستجاب كن ، و مرا به آرزويم برسان ، و اميدم را از احسانت نااميد مكن ، و شر دشمنانم را از جن و انس از من كفايت فرما » .

زبان

از نعمت های بزرگی كه حضرت حق به انسان عطا كرده زبان است ; آن هم زبانی كه می تواند به وسيله ی آن سخن بگويد و آنچه را در ضمير دارد آشكار كند


صفحه 507


و اهداف و مقاصدش را به ديگران اعلام نمايد .

زبان ، به همان صورت كه نيكی ها و حسناتش عظيم است زشتی ها و بدی هايش بزرگ و سنگين است ، تا جايی كه حكما درباره ی اين عضو گفته اند : اللِسانُ جِرمُه صَغير وَجُرمُه عَظيم . « زبان وزنش اندك و گناهش بزرگ است » .

زبان ، چنان كه محدث بزرگ ، فيلسوف خبير ، عارف عاشق ، ملا محسن فيض كاشانی در « محجة البيضاء » فرموده : قدرت ارتكاب نزديك به بيست گناه بزرگ را چون غيبت ، تهمت ، سخن چينی ، استهزاء به ديگران ، شايعه پراكنی ، دروغ ، فحش ، تحقير مردم و . . . دارد(1) .

قرآن جز ده نوع گفتار را به زبان اجازه نداده است . انسان اگر زبانش گويای به آن ده نوع گفتار باشد ، خدا را با آن بندگی كرده ، و اگر گفتاری جز آن ده گفتار را داشته باشد آن را به گناه آلوده و در حقيقت شيطان را بندگی كرده است .

1 ـ قول حسن . 2 ـ قول احسن . 3 ـ قول عدل . 4 ـ قول صدق .

5 ـ قول كـريم . 6 ـ قـول لـيّن . 7 ـ قـول ايـمان . 8 ـ قـول سديد .

9 ـ قول معروف . 10 ـ قـول بليغ .

قول حسن ، خوش زبانی با مردم است(2) .

قول احسن ، دعوت مردم به سوی خداست(3) .

قول عدل ، شهادت و گواهی در دادگاه است(4) .

قول صدق ، سخن راست و ذكر خير گذشتگان مؤمن در جامعه ی موجود است(5) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محجة البيضاء : 6 / 190 ، كتاب آفات اللسان .

2 ـ بقره : 83 .

3 ـ فصّلت : 33 .

4 ـ انعام : 152 .

5 ـ شعراء : 84 .


صفحه 508


قول كريم ، سخن گفتن با پدر و مادر است(1) .

قول لين ، سخن به وقت امر بمعروف و نهی از منكر است(2) .

قول ايمان ، اقرار به يگانگی خدا و رسالت پيامبر است(3) .

قول سديد ، سخن به صواب گفتن در هر جوّ و شرايطی است(4) .

قول معروف ، سخن گفتن با ايتام و خانواده است(5) .

قول بليغ ، سخن رسا و مؤثر و آميخته به موعظه و حكمت و برهان است(6) .

انسان می تواند با اين ده نوع گفتار به تجارتی وارد شود كه سودش را جز خدا كسی نمی داند . شرح اين ده حقيقت ، كتابی مستقل و جداگانه می طلبد . در اينجا تنها به پاداش قول احسن كه هدايت مردم به سوی خداست اشاره می شود و تفصيل بقيّه ی اقوال به رساله ای جداگانه واگذاشته می شود .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) زمانی كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) را برای هدايت مردم يمن و دعوت آنان به خدا گسيل داشت فرمود :

يا علی ! با كسی وارد جنگ مشو تا او را به حق دعوت كنی .

وَايْمُ اللّهِ لأنْ يَهْدِیَ اللّهُ عَلَی يَدَيْكَ رَجُلا خَيرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمسُ وَغَرَبَتْ . . .  (7) .

« و سوگند به خدا اگر خدا به دست تو مردی را هدايت كند ، برای تو از آنچه آفتاب بر آن می تابد و غروب می كند بهتر است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسراء : 23 .

2 ـ طه : 43 .

3 ـ بقره : 136 .

4 ـ نساء : 9 .

5 ـ نساء : 5 .

6 ـ نساء : 63 .

7 ـ كافی : 5 / 28 ، باب وصية رسول اللّه ( ص ) ، حديث 4 .


صفحه 509


نماز بر زبان ذكر خداست ، خواندن قرآن ذكر خداست ، دعاهايی كه از اهل بيت (عليهم السلام) رسيده و در زمان ها و مكان های خاص خوانده می شود ذكر خداست ، سخن گفتن هماهنگ با ده موردی كه در آيات قرآن آمده ذكر خداست و از همه ی ذكرها برتر و بالاتر و پرثواب تر خرج كردن زبان در هدايت گمراه به سوی دين خداست .

آمرزش زن بدكاره

ثقة الاسلام كلينی در كتاب شريف « روضه ی كافی » كه آخرين بخش از كتاب باعظمت اوست از حضرت صادق (عليه السلام) روايت می كند : عابدی از كثرت عبادت پشت ابليس را شكست . روزی لشكرش را خواند و گفت : كدام يك از شما می توانيد اين عابد را از گردونه ی عبادت خارج كنيد ؟ هركس مكر و حيله ی خود را بيان كرد ولی مقبول نيفتاد تا يكی از آنان گفت : من او را از راه نماز گمراه می كنم . حيله ی او را پسنديد و وی را مأمور به گمراهی كشيدن عابد كرد !!

مأمور ابليس نزديك صومعه ی عابد آمد و با نشاطی كم سابقه مشغول عبادت شد و چنان خود را غرق در عبادت نشان داد كه عابد مهلت نمی يافت سبب نشاطش را در كثرت عبادت و خسته نشدن بپرسد . عابد منتظر فرصت بود تا در فرصتی مناسب علت نشاط و كثرت عبادت او را پرسيد . پاسخ داد : من گناهی مرتكب شدم و پشيمان شدم ، پشيمانی از گناه مرا آنچنان در گردونه ی عبادت قرار داد كه نه از كثرت عبادت خسته می شوم و نه نشاطم را از دست می دهم !! عابد در اين زمينه بی آن كه عاقلانه بينديشد و فكر كند كه اگر در حال گناه مرگش از راه برسد چه خواهد شد ؟ از او راهنمايی خواست . مأمور ابليس او را تشويق به زنای با زنی بدكار كه در شهر معروف به بدكاری بود كرد . عابد نزد آن شتافت . زن با ديدن چهره ی معصوم و ملكوتی عابد از حضور عابد در محلّه ی بدكاران


صفحه 510


شگفت زده شد و بنظر آورد كه عابد ساده دل فريب خورده ، به او گفت : ای عابد ! انسان هرگز با گناه به مقام عبادت و مرتبه ی قرب نمی رسد ، كسی كه تو را تشويق به اين عمل كرده ، قصدش انحراف و گمراهی تو بوده . گناه عامل سقوط است نه وسيله ی صعود . اكنون به صومعه ی خود باز گرد كه تشويق كننده را نخواهی يافت ، چون او را نيافتی يقين كن كه شيطان بوده .

عابد با بيداری باز گشت ، آن چهره ی شوم را نديد . از اين كه آن زن سبب شد كه دامنش به گناه آلوده نشود بسيار خوشحال شد . از طرفی همان شب آن زن از دنيا رفت . خدا به پيامبر زمانش خطاب كرد : با مردم در تجهيز جنازه ی او حاضر شويد ، زيرا به خاطر هدايت يكی از بندگانم همه ی گناهانش را بخشيدم و از او درگذشتم و او را مورد آمرزش و رحمت خود قرار دادم .

ما را ره توفيق نمودند و بريديم *** بر ما در تحقيق گشودند و رسيديم

يك چند به هر صومعه برديم ارادت *** يك چند به هر مدرسه گفتيم و شنيديم

اقليم معارف همه را سير نموديم *** در باغ حقايق به همه سبزه چريديم

بس عطر روان بخش ز گل ها كه گرفتيم *** بس ميوه ی دل پرور دلخواه كه چيديم

ناگاه شد از قرب نمودار درختی *** مقصود دل آن بود به كنهش چو رسيديم

ديديم چو ما ساقی ميخانه ی توحيد *** يك جرعه از آن باده ی بی رنگ چشيديم

دادند به ما عيش مصفّای مؤبّد *** در سايه ی آن رحل اقامت چو كشيديم

ضمانت اجابت دعا

گرچه قرآن مجيد فرموده :

( وَإِذَا سَأَلَكَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ . . . )(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 186 .


صفحه 511


« و هرگاه بندگانم درباره ی من از تو بپرسند ، بگو : من نزديكم دعای دعا كننده را اجابت می كنم » .

و همچنين فرموده :

( . . . ادْعونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ . . . )(1) .

« مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم » .

ولی به اين حقيقت بسيار مهم هم بايد توجه داشت كه : ضمانت اجابت دعا در رابطه با هر دعايی نيست ، بلكه با دعايی است كه دعا كننده و نيز اصل دعا همراه با شرايطی باشد كه در قرآن و روايات بيان شده است .

ممكن است كسی با حال تضرّع از خدا بخواهد همه ی ثروت دنيا را ويژه ی من كن و عمرم را تا قيامت طولانی نما و چهره ام را از يوسف زيباتر قرار ده و صدايم را از داود خوش تر فرما و شجاعتم را از اميرالمؤمنين (عليه السلام) افزون كن و سلطنت بر همه ی زمين و همه ی مردمش را به من واگذار و هرچه را به خير هركس و به زيان هر انسانی بخواهم مستجاب كن !!

اينگونه دعاها چون دعاكننده و اصل دعا عريان از شرايط لازم است ، هيچ ضمانت و تعهدی را از سوی حضرت حق به دنبال ندارد .

عارفان به حقايق و عاشقان معارف و صادقان با كمال ، هم خود واجد شرايط اند و هم دعايشان دعای بر پايه ی مصلحت دنيا و آخرت آنان است . اگر دعا كنند و در دنيا مستجاب شود ، به محضر محبوب سپاسگزاری می كنند و اگر در دنيا مستجاب نشود كمترين ملالی به خود راه نمی دهند ، بلكه صبر میورزند و منتظر می مانند تا در وقت ويژه اش به اجابت برسد .

روايات می گويند : دعا ، سلاح پيامبران و سلاح مؤمن است . دعا ، قضای

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غافر : 60 .


صفحه 512


استواری را كه راه فراری از آن نيست برمی گرداند و تقدير شده و نشده را از انسان دفع می كند و انواع بلاها را برطرف می نمايد و از هر درد و بيماری و مرضی شفاست .

روايات اهل بيت (عليهم السلام) شرايط دعا كننده و دعای قابل استجابت را به اين صورت بيان می كنند : اخلاص در دعا ، معرفت به اين كه همه چيز در دست قدرت حق است ، عمل به واجبات ، داشتن قلب پاك ، زبان صادق ، حلال بودن لقمه ، پاك شدن از حق الناس ، حضور قلب ، رقّت قلب ، گفتن « بسم اللّه الرحمن الرحيم » در ابتدای دعا ، فرستادن صلوات بر محمد و آل محمد ، اقرار به گناه ، تضرّع و زاری ، صورت بر خاك گذاردن ، خواندن دو ركعت نماز ، يقين ورزيدن به اجابت ، ديگران را در دعا بر خود مقدم داشتن ، پرهيز از خواستن امور نابجا ، دعا در ميان جمع ، دعا در پنهان و خلوت ، اميد به اجابت .

هنگامی كه شرايط لازم در دعا كننده جمع شود و شرايط خود دعا هم رعايت گردد ، يقيناً دعای چنين دعا كننده ای به اجابت خواهد رسيد .

دعای سه گرفتار

جابر جعفی كه از راويان معتبر و مورد اعتماد حضرت باقر و حضرت صادق (عليهما السلام) بود از رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) روايت می كند : سه مسافر در سفرشان به كوهی رسيدند كه غاری در بلندای آن كوه بود ، وارد غار شدند و در آنجا به عبادت مشغول گشتند ، سنگی بزرگ از بالای كوه غلطيد و چون قالبی كه برای در غار ساخته باشند بر در غار افتاد و روزنه ی نجات را به روی آنان بست !

به يكديگر گفتند : به خدا سوگند راه نجاتی وجود ندارد ، مگر در توجه به حق و راستگويی به محضر مبارك پروردگار در ضمن دعا يا عمل خالصی ارائه كنيد يا سلامت رستن از گناهی .


صفحه 513


اولی گفت : خدايا ! تو آگاهی دنبال زنی صاحب جمال رفتم ، مال زيادی به او دادم تا خود را برای من حاضر كرد ، وقتی كنارش نشستم ياد آتش دوزخ كردم ، در نتيجه از او جدا شدم ; به اين خاطر اين بلا را از ما دور كن و راه نجاتی به روی ما بگشا . يك بخش از سنگ كنار رفت .

دومی گفت : خدايا ! تعدادی كارگر برای زراعت آوردم ، هر كدام را به نصف درهم جهت مزد قرار گذاشتم ، غروب يكی از آنان گفت : من به اندازه ی دو كارگر كار كردم ، مزدم را يك درهم عطا كن ، از پرداخت يك درهم امتناع كردم ، او از من روی گرداند و رفت ، من به اندازه ی نصف درهم در گوشه ای از زمين بذر پاشيدم ; آن زراعت بركت كرد . روزی آن كارگر نزد من آمد و طلبش را از من خواست ، من هجده هزار درهم كه ثمره ی زراعت نصف درهم بود و ساليانی چند ذخيره شده بود به او دادم و اين كار را فقط به خاطر رضای تو انجام دادم ، به اين خاطر ما را نجات ده . بخشی ديگر از سنگ كنار رفت .

سومی گفت : خدايا ! شبی پدر و مادرم در خواب بودند ، ظرف شيری برای آنان بردم ، ترسيدم ظرف را زمين بگذارم بيدار شوند ، علاوه ترسيدم خودم بيدارشان كنم ، ظرف را نگاه داشتم تا هر دو به اختيار خود بيدار شدند . تو می دانی كه من آن رنج را به خاطر تو تحمل كردم ، به اين سبب ما را نجات ده . بخش ديگر سنگ كنار رفت و هر سه به سلامت از آن غار رستند(1) .

دعای غلام سياه گمنام

روايت شده : بنی اسرائيل هفت سال دچار قحطی شدند ، با هفتاد هزار نفر برای طلب باران به بيابان رفتند تا شايد از بركت دعا ، باران بر آنان ببارد . خطاب رسيد : ای موسی ! به آنان بگو : چگونه دعايتان را مستجاب كنم در حالی كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نور الثقلين : 3 / 249 .


صفحه 514


گناهانتان بر سر شما سايه انداخته و باطنتان خبيث شده است . مرا می خوانيد در حالی كه يقين نداريد و دچار امن از انتقام من هستيد . به بنده ای از بندگان من كه او را بُرخ می گويند رجوع كنيد تا او دعا كند و من مستجاب نمايم .

موسی سراغ برخ را گرفت ولی او را نيافت ، تا روزی در راهی عبور می كرد ، غلام سياهی را ديد كه در پيشانی اش اثر سجود بود و چيزی در گردنش انداخته ، موسی به نظر آورد كه او بُرخ است به او سلام كرد و از نامش پرسيد . گفت : نام من بُرخ است . حضرت فرمود : مدتی است در جستجوی توام ، به خاطر آمدن باران برای ما دعا كن . بُرخ به بيابان شد و در مقام مناجات عرضه داشت : بستن باران به روی بندگانت از شئون تو نيست ، بخلی در پيشگاه تو وجود ندارد ، مگر ديده ی لطفت ناقص شده ، يا بادها از اطاعتت سرپيچی كرده اند ، يا خزائنت پايان يافته ، يا خشمت بر گنهكاران شديد شده ، آيا تو پيش از آفرينش خطاكاران غفّار و آمرزنده نبودی ؟! از جايش حركت نكرد تا به اندازه ای باران آمد كه بنی اسرائيل سيراب شدند(1) .

دعای غلام حضرت سجّاد(عليه السلام)

سعيد بن مسيب از فقهای بزرگ مدينه و مورد مدح حضرت سجاد و حضرت موسی بن جعفر (عليهما السلام) است .

عبدالملك مروان نماينده ای به مدينه فرستاد تا از دختر سعيد كه دارای جمال صورت و سيرت بود برايش خواستگاری كنند . سعيد به فرماندار مدينه گفت : هرگز حاضر نيستم دخترم را به ازدواج سلطان مملكت و پادشاه كشور درآورم !

روزی به يكی از شاگردانش گفت : چرا چند روز است به كلاس درس نمی آيی ؟ گفت : همسرم از دنيا رفت ، مشغله ی تجهيز او مانع از آمدنم به كلاس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انيس الليل : 453 .


صفحه 515


درس شد . سعيد گفت : برای خود همسری اختيار كن . گفت : استاد از مال دنيا بيش از دو درهم ندارم . گفت : دختر مرا می خواهی ؟ پاسخ داد : استاد خود می دانی . استاد دختر را برای طلبه ی خود عقد بست .

سعيد چهل سال بود به خانه ی كسی نرفته بود ، شاگردش می گويد : غروب در خانه ام را زدند ، وقتی باز كردم ديدم سعيد بن مسيب است ، دخترش را به من تحويل داد و رفت . گفتم : دختر چه داری ؟ گفت : حافظ قرآنم . گفتم : مهريه ؟ گفت : يك حديث مرا كافی است ! گفتم :

جِهادُ المَرأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ(1) .

« جهاد زن ، نيكو شوهر داری است » .

اين سعيد با اين همه زهد و تقوا و درستی و كرامت و پاكی و خلوص می گويد : در مدينه قحطی و كم بارانی شد ، مردم به نماز و دعا رفتند ; من هم با آنان همراه شدم ولی آن جمع را لايق استجابت نديدم ، غلام سياهی را مشاهده كردم كه در كنار تپه ای سر به خاك نهاده دعا می كند ، دعايش مستجاب شد و باران فراوانی باريد . دنبالش رفتم ديدم وارد خانه ی حضرت زين العابدين شد ، او را از حضرت خواستم . فرمود : همه ی غلامان من بيايند ، چون آمدند منظور نظرم را در ميان آنان نديدم . گفتم : آن كه من می خواهم ميان اينان نيست . گفتند : تنها غلامی كه باقی مانده غلام اصطبل است . امام فرمود : او را هم بياوريد . چون آوردند همان بود كه من می خواستم . حضرت فرمود : ای غلام ! تو را به سعيد بخشيدم . غلام سخت گريست و گفت : سعيد مرا از زين العابدين جدا مكن . چون ديدم سخت گريه می كند او را رها كردم و از خانه ی امام بيرون رفتم . پس از رفتن من به خاطر فاش شدن سرّش و برملا گشتن رازش سر به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 5 / 9 ، باب جهاد الرجل و المرأة ، حديث 1 .


صفحه 516


سجده می گذارد و لقای حق را درخواست می كند و همان لحظه به خواسته اش می رسد . امام دنبال من فرستاد كه به تشييع جنازه ی غلام حاضر شو !

ای كه هم دردی وهم درمان من *** وی كه هم جانی و هم جانان من

دردم از حد رفت درمانی فرست *** ای دوای درد بی درمان من

تا به كی سوزد دلم در آتشت *** رحمی آخر بر دل من جان من

آتش عشقت سراپايم گرفت *** سوخت خشك و تر ز خان و مان من

راز خود هرچند پنهان داشتم *** فاش كرد اين ديده ی گريان من

دعای حضرت حسين (عليه السلام)

« مناقب » ابن شهر آشوب از كتاب پرقيمت « تهذيب » شيخ طوسی روايت می كند : زنی مشغول طواف خانه ی خدا بود ، مردی هم در رديف او طواف می كرد . مرد با قصد بد به طرف آن زن دست دراز كرد ; دستش به بدن زن چسبيد ، طواف هر دو قطع شد ، مأموران هر دو را نزد امير مكه آوردند . فقها را جهت فتوا در اين پيش آمد عجيب خواستند . همه فتوا دادند كه اين مرد خيانت بزرگی كنار كعبه مرتكب شده ، بايد دستش قطع شود . يك نفر گفت : پيش از قطع دست اين گناهكار بگذاريد به حضرت حسين (عليه السلام) خبر دهيم تا او چه نظر دهد ؟ وقتی به حضرت خبر دادند به سوی كعبه آمد . دو دست به دعا برداشت ، به درگاه حق ناليد تا دست آن مرد رها شد ، عرضه داشتند او را جريمه كنيم ؟ فرمود : جايی كه خدا او را بخشيد شما چه كنيد ؟ (1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مناقب ابن شهر آشوب : 4 / 51 .


صفحه 517


دعای نيمه شب زندانی

در روزگار حكومت عبداللّه بن طاهر برخی از جادّه ها كه محل رفت و آمد مردم و كاروان ها بود ناامن شد . امير عبداللّه عده ی معينی را به پاسداری از جادّه ها گماشت . در يكی از جادّه ها ده دزد را گرفتند و به جانب مركز حكومت گسيل دادند ، ولی يكی از آنان نيمه شب فرار كرد . فرمانده ی پاسداران به نظرش آمد كه شايد عبداللّه بن طاهر بگويد از او رشوه گرفتی و وی را فراری دادی ، پس خود بايد به جای او جريمه شود . حلاج بی گناهی را كه برای گذران معيشت از شهری به شهری به مزدوری می رفت ، از وسط جاده گرفتند و او را دست بسته در جمع دزدان قرار دادند تا عدد نفرات تكميل شود . ده نفر را نزد عبداللّه بن طاهر آوردند . فرمان داد همه را به زندان اندازيد .

شبی مأموران به زندان آمدند و دو نفر را برای اعدام به چهارسوق شهر بردند . حلاج در اين ميان گفت : فرزندانم گمان می كنند در شهری نزد استادی مشغول كارم ، چه خبر دارند كه ستمگری مرا بدون گناه همراه دزدان جاده ها به زندان انداخته . در آن لحظه ی شب دو ركعت نماز خواند ; سپس سر به سجده گذاشت و مشغول دعا و راز و نياز با حضرت بی نياز شد .

عبداللّه بن طاهر در آن وقت شب خواب ديد چهار بار از تختش به زمين افتاد . از خواب پريد ، وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و خوابيد . خواب ديد چهار مار سياه پرقدرت حمله كردند و تختش را سرنگون ساختند ; بيدار شد . چراغ طلبيد و گماشتگان قصر را خواست و گفت : مظلومی در اين وقت شب به درگاه حق نالان است . پس از جستجوی زياد وارد زندان شدند ، حلاج را در حالی عجيب ديدند ، او را نزد امير آوردند ، پس از روشن شدن جريان فرمان داد : ده هزار دينار نزد حلاج آوردند . سپس به حلاج گفت : مرا به تو سه حاجت


صفحه 518


است : 1 ـ حلالم كن . 2 ـ اين هديه را بپذير . 3 ـ هر زمان حاجتی داشتی نزد من آی تا حاجتت را روا كنم .

حلاج گفت : من دو حاجت از سه حاجتت را می پذيرم و آن حلال كردن تو و قبول اين هديه است ، ولی سومی را هرگز نمی پذيرم ; زيرا كمال ناجوانمردی است كه درگاهی كه به خاطر ناله و زاری من تخت تو را سرنگون كرد رها كنم و به درگاه مخلوق ضعيف هيچ كاره روم !

پروردگارا ! آرزويم اين است كه از گناهانم درگذری و نسبت به آينده توفيق ترك گناهم دهی و زمينه ی بندگی و عبادت خالصانه را برايم فراهم آوری و اعضا و جوارحم را در راه خدمت به خود و خدمت به بندگانت بكار گيری و قلبم را به سرمايه ی عشق و شيفتگی به خود بيارايی و بيماری های فكری و روحی مرا درمان كنی و در آخرت شفاعت اوليا و همنشينی با آنان را نصيبم نمايی . اين است آرزوی من ای محبوب من و همه ی اميدم ; اين است كه مرا به آرزويم برسانی و از فضل و احسانت اميدم را به نااميدی تغيير ندهی .

روايت شده رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) به شخصی كه در آستانه ی مرگ بود فرمود : خود را چگونه می يابی ؟ گفت : از گناهانم می ترسم و به رحمت حق اميدوارم . حضرت فرمود : اين معنا در دل كسی جمع نمی شود مگر آن كه خدای مهربان او را از آنچه می ترسد ايمن گرداند و آنچه را اميدوار باشد به او عنايت نمايد .

پروردگارا ! آرزويم نسبت به تو آرزوی بی جايی نيست و اميدم به حضرتت اميد بی دليلی نمی باشد . تو خود را در قرآن مجيد غفار و عفوّ و شكور و كريم و ارحم الرّاحمين و دارای فضل معرفی كرده ای . من گرچه نسبت به گناهانم خائف و ترسانم ولی با همه ی وجود به تو اميدوارم . اگر با توسل به دعای كميل به پيشگاهت آمده ام ، كرم و لطف و رحمت و بزرگواری تو سبب آمدن من شد . من يقين دارم كه سائلی از اين درگاه دست خالی برنمی گردد و اميد كسی را در


صفحه 519


اين پيشگاه نااميد نمی كنند و احدی را از اين آستانه نمی رانند . پروردگارا ! تو حرّ بن يزيد را با آن گناه سنگين و كم نظيرش ، و آسيه همسر فرعون را پس از ايمان آوردنش ، و فضيل عياض را بعد از توبه اش ، و هزاران هزار گناهكار ديگر را كه همه به تو و به كرم و لطفت چشم اميد داشتند پذيرفتی و بخشيدی و پاداش دادی ; چگونه من به خود نااميدی راه دهم در حالی كه نااميدی از رحمتت را در قرآن مجيد مساوی با كفر دانسته ای ! (1)

باران رحمت

امام صادق (عليه السلام) از پدرش از جدّش روايت می كند : اهل كوفه خدمت اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمدند و از خشكسالی و نيامدن باران شكايت كردند و عرضه داشتند : برای ما از خدا درخواست باران كن . اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حضرت حسين (عليه السلام) فرمود : از خدا درخواست باران كن . امام حسين (عليه السلام) حمد و ثنای حق را به جا آورد و بر پيامبر درود فرستاد و به پيشگاه حق عرضه داشت : ای عطا كننده ی خيرات و نازل كننده ی بركات ، آب فراوان بر ما ببار و باران بسيار و وسيع و خوشگوار و باعظمت كه بندگانت را از ناتوانی برهاند و سرزمين های مرده را زنده كند به ما عطا فرما . آمين رب العالمين .

چون از دعايش فراغت يافت ناگهان باران فراوانی باريد تا جايی كه عربی از بعضی از نواحی كوفه آمد و گفت : دره ها و تپه ها را از فراوانی آب چنان ديدم كه بخشی از آب در بخشی ديگر موج می زد(2) .

خدايا ! مردم كوفه را با دعای بنده ی خاص خود از باران رحمت سيراب كردی ; باران رحمت و مغفرتت را بر ما بباران تا گناهان و آلودگی ها را از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يوسف : 87 .

2 ـ بحار الانوار : 44 / 187 ، باب 25 ، حديث 16 .


صفحه 520


پرونده ی ما بشويد و ما را از سنگينی معاصی و وزر و وبالش نجات دهد و گياه نشاط معنوی و نهال عبادت و بندگی را در سرزمين وجود ما بروياند ، كه ما به اميد كرم تو به اين درگاه آمده ايم و روی عذرخواهی به خاك آستانه ات گذاشته ايم و دست گدايی و حاجت به سويت برداشته ايم و يقين داريم كه با كرم و لطفت از ما درخواهی گذشت .

به اميد كرم

جوانی از كويی می گذشت ، صيدی را بر شاخه ی درختی ديد ، تيری انداخت تا آن را شكار كند ، ولی تير به قلب فرزند صاحب باغ نشست و او را كشت . عده ای را در اطراف باغ دستگير كردند . جوان تيرانداز وارد معركه شد و گفت : چه خبر است ؟ گفتند : اين جوان به تير تيراندازی كشته شده . گفت : تير را نزد من آوريد تا نظر دهم . تير را آوردند ، گفت : اگر نظرم را بگويم اينان كه دستگير كرده ايد رها می كنيد ؟ گفتند : آری . گفت : برای شكار صيدی تير از دست من رها شد ولی به قلب اين جوان آمد ، قاتل منم ، هرچه می خواهيد انجام دهيد . پدر داغ ديده گفت : جوان خطايت را دانستم ، اعتراف و اقرارت برای چيست ؟ گفت : به اميد كرم تو كه چون اقرار كنم از من گذشت می كنی . گفت : از تو گذشتم(1) . اكنون ای اكرم الاكرمين ما به اميد اين كه با كرم بی نهايتت از ما گذشت می كنی ، خاكسارانه به تمام گناهان و خطاهايمان اعتراف می كنيم و به معاصی و خلاف كاريهايمان اقرار می نماييم .

جز خدا را بندگی تلخ است تلخ *** غير را افكندگی تلخ است تلخ

زيستن در هجر او زهر است زهر *** بیوصالش زندگی تلخ است تلخ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ روضة المذنبين : 170 .


صفحه 521


جز به عشقش نيست شيرين كام جان *** روح را افسردگی تلخ است تلخ

گر نبودی مرگ مشكل می شدی *** در بلا پايندگی تلخ است تلخ

از گناه امروز اينجا توبه كن *** بر ملا شرمندگی تلخ است تلخ

عمر جز در طاعت حق مگذران *** باطلان را بندگی تلخ است تلخ

تا رسد در تو مدد كن « فيض » را *** در رهت واماندگی تلخ است تلخ(1)

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان فيض كاشانی : 2/679 ، غزل 219 .


صفحه 522


« يَا سَرِيعَ الرِّضَا ، اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعَاءَ ، فَإِنَّكَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ ، »

يَا سَرِيعَ الرِّضَا ، اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعَاءَ...   

« يَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ ، وَذِكْرُهُ شَفَاءٌ ، وَطَاعَتُهُ غِنیً ، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ ، »
« وَسِلاَحُهُ الْبُكَاءُ ، يَا سَابِغَ النِّعَمِ ، يَا دَافِعَ النِّقَمِ ، يَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِينَ فِی الظُّلَمِ ، »
« يَا عَالِماً لاَ يُعَلَّمُ ، صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَافْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ ، وَصَلَّی اللّهُ »
« عَلَی رَسُولِهِ وَالاَْئِمَّةِ الْمَيَامِينِ مِنْ آلِهِ وَسَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً »

« ای مهربانی كه با سرعتی فوق تصور از بنده ات راضی می شوی ،

كسی را كه جز دعا در اختيار ندارد بيامرز ، زيرا تو هرچه بخواهی انجام می دهی ، ای كسی كه نامش دوا ، و يادش درمان ، و طاعتش توانگری است ، رحم كن به كسی كه سرمايه اش اميد ، و ساز و برگش گريه است ، ای كسی كه نعمت هايش كامل و فراوان است ، ای برطرف كننده ی بلاها و سختی ها ، ای نور و روشنايی وحشت زدگانِ در تاريكی ها ، ای دانای ناآموخته ، بر محمد
و آل محمد درود فرست و با من آنگونه كه سزاوار توست رفتار كن و درود زياد و فراوان خدا بر پيامبرش و امامان خجسته ی از خاندانش » .

حقايق ملكوتی و دقايق عرشی

سرعت رضايت خدا از بنده ای كه به سبب گناه مورد خشم قرار گرفته و مطرود بارگاه شده و اكنون متوسل به توبه و انابه و دعا گشته ، به خاطر رحمت


صفحه 523


بی نهايت مولا و لطف و رأفت فراوان حضرت اللّه و كرامت و محبت وجود مبارك حضرت حق است . به اين علت كسی را كه عمری در گناه دست و پا می زده و روز و شبی را بدون خطا به سر نبرده ، با لحظه ای توبه و انابه و پشيمانی و ندامت می بخشد و از همه ی گناهانش درمی گذرد و عمل اندكش را كه همان توبه و دعاست می پذيرد و وی را مورد عنايت ويژه قرار می دهد !

به اين سبب اميرالمؤمنين (عليه السلام) بعد از جمله ی ملكوتی « يا سريع الرّضا » عرضه می دارد : بيامرز كسی را كه جز دعا مالك و اختيار دار چيزی نيست ; زيرا كه دعا و زاری واقعی دلالت دارد بر كمال فقر و تهی دستی و ذلت و مسكنت و بيچارگی ، و اين كه دعا كننده وسيله ای از طاعت و عبادت و خيرات كه به واسطه ی آنها مورد مغفرت قرار گيرد ندارد و مالك سود و زيانی نيست و قدرت جلب منفعت و دفع ضرری را ندارد و اين كه به پيشگاهت به دعا و زاری آمده ، جز به توفيق و لطف تو نيامده و در حقيقت اين دعا و زاری هم كشش رحمت و عنايت توست كه اگر اين كشش و جاذبه را هم به سوی او توجه نمی دادی هرگز نمی توانست زبان به دعا بگشايد و قلب و جان را در گردونه ی حال قرار دهد و از ديده ی خود قطره ی اشكی ببارد .

چنين بنده ای البته سزاوار مغفرت و ترحم و محبت توست و بايد با تضرع و زاری به عنوان دعا به حضرتت عرضه بدارد : كريم از تهی دست و فقير نمی پرسد چه آورده ای ، بلكه از راه لطف و محبت می پرسد چه می خواهی ؟ و بايد بگويد : اين كه فرموده ای اگر يك قدم به سوی من آييد من ده قدم به سوی شما می آيم ، ای مولای مهربان من ! چنان درمانده و مضطر و بيچاره ام ، و چنان از پاافتاده و ناتوانم كه اين يك قدم را هم نمی توانم به سوی تو آيم ، اين يك قدم را نيز تو به سوی اين فقير تهی دست بيا ، تا از اسارت هوا و زندان نفس و زنجيرهايی كه شيطان به دست و پای جانش نهاده آزاد شود و در فضای


صفحه 524


رحمت و مغفرتت به پرواز آيد .

ای كريم ترين كريمان می گويند : اميرالمؤمنين (عليه السلام) بنده ی عاشق و عارف تو بر كفن سلمان نوشت :

وَفَدْتُ عَلَی الكَريمِ بِغَيرِ زَاد *** مِنَ الحَسَناتِ وَالقَلبِ السَّلِيمِ

وَحَملُ الزّادِ أقبَحُ كُل شَیء *** إذَا كَانَ الوُفُودُ عَلی الكَرِيمِ(1)

تهی دست و با كشكول خالی از خوبی ها و بدون دل سالم ، بر كريم وارد شدم . حمل كردن زاد و توشه هنگامی كه ورود بر كريم است زشت ترين چيزهاست .

پروردگارا ! تهی دست و بی نوايی هستم كه بر تو واردم و چيزی هم كه لايق تو باشد به محضرت نياورده ام . اين گدای محتاج را از خزانه ی كرمت تا جايی مورد محبت قرار ده كه همه ی گناهانش بخشيده شود و بدنش بر آتش دوزخ حرام گردد و راهش به سوی بهشت باز شود و به سعادت دنيا و آخرت و به اوج خوشنودی و رضايت تو برسد .

ای وجود مباركی كه هر كاری بخواهی بر اساس حكمت و مصلحت و عدل و داد و رأفت و رحمت انجام می دهی و كسی را نسبت به آنچه انجام می دهی حقّ چون و چرا نيست .

در اين كه نام تو دوای درد ماست ، اهل حقيقت و سالكان مسلك عشق و محبت و عارفان وادی معرفت كلماتی دارند . گروهی از آنان می گويند : شايد مراد از اين نام همان الفاظ تدوينی باشد كه البته دارای اثرات فراوان و خواص بسيار است . يكی از آثار و خواصش اين است كه هرگاه دعا كننده محبوبش را با اسماء و نام هايی كه ويژه ی اوست صدا بزند ، محبوب كه حبيب را خواننده ی نام زيبايش می بيند پاسخ او را می دهد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انيس الليل : 530 .


صفحه 525


( ولِلَّهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا )(1) .

« و برای خدا نام هايی نيكوتری است ، پس او را با همان نام ها بخوانيد » .

هنگامی كه عبد محتاج ، دست به پيشگاهش بردارد و به اميد اين كه مورد عنايت قرار گيرد ، با دل پر درد و زبان پاك چه در جلوت و چه در خلوت ، چه ميان جمع و چه در تنهايی فرياد بزند : « يا اللّه » ، « يا رحمن » ، « يا كريم » ، « يا ربّ » ، « يا أرحم الرّاحمين » ، محال است شنونده ی كريمی چون حضرت حق پاسخ او را ندهد .

روايات می گويد : مراد از اسماء و نام های حق ، امام معصوم و ولی كامل و انسان جامع است كه مظهر تام و جلوه گاه معانی و مفاهيم اسماء است كه هر دردمندی كه دچار درد فكری و روحی و بيماری باطنی است به او متوسل شود درمان می شود .

آری ، با توسل به انسان كامل همه ی درهای هدايت و سعادت به روی انسان باز می شود و از بيماری شرك و كفر و نفاق و بيماری های اخلاقی و عملی نجات می يابد .

انسان كامل ، اسم اعظم حق است كه نسبت به آسيای هستی به منزله ی قطب و محور است، چنانكه درباره ی ولی اللّه الأعظم حضرت حجة بن الحسن (عليه السلام) وارد شده :

وَهُوَ الَّذِی بِبَقائِهِ بَقِيَتِ الدُّنيَا ، وَبِيُمْنِهِ رُزِقَ الوَرَی وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأَرضُ وَالسَّمَاءُ .

« بقای دنيا به بقای اوست ، و انسان ها به بركت او به رزق و روزی می رسند ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعراف : 180 .


صفحه 526


و ثبات زمين و آسمان ها متكی به وجود اوست » .

در هر صورت عاشق ، با نام و اسم معشوق و مسمّای اسم كه وجود معشوق است آشناست و با توسل به اسم و نام او به محضرش مشرف می شود و دردهايش را با نظر لطف و محبت معشوق درمان می كند و چيزی در اين جهان هستی برای او لذيذتر از گفتن نام معشوق و شنيدن اسم محبوب نيست .

در روايت است كه حضرت خليل را گوسفندانی زياد در اختيار بود . گروهی از فرشتگان چنين گمان كردند كه دوستی و محبتش نسبت به حضرت حق با دوستی كه از ثروت در اختيار اوست ارتباط دارد . خدای مهربان ، جبرئيل را برای بيداری آنان برگماشت تا بر تپه ای درآيد و ندا دهد :

« سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلائِكَةِ وَالرُّوحِ » .

حضرت خليل از شنيدن نام محبوب بی تاب شد و با زبان حال گفت :

اين مطرب از كجاست كه برگفت نام دوست *** تا جام و جامه بذل كنم بر پيام دوست

پس به دنبال آن آواز به سوی تپه دويد ولی كسی را نيافت ، گفت : ای گوينده ی نيكو زبان ، اگر يك بار ديگر نام معشوقم را بر زبان جاری كنی ، نصف گوسفندانم را به تو می بخشم . جبرئيل باز نام حق را ندا داد . حضرت خليل از شدت اشتياق از خود بی خود شد ، چون به حال عادی بازگشت ، فرياد كشيد : يك بار ديگر نام محبوبم را ندا ده تا همه ی گوسفندانم را به تو وا گذارم . جبرئيل باز نام حق را آواز داد . حضرت ناله ای زد و گفت : ديگر چيزی ندارم كه فدای نام او كنم پس بيا و وجودم را مالك شو !


صفحه 527


محبوبا ! به كسی كه سرمايه اش اميد و ساز و برگش گريه است رحم كن ، تا با رحمت تو از هر نوع تهی دستی نجات يابد و نام تو دوای دردش باشد و ياد تو شفای دردش گردد و طاعت و عبادتت موجب توانگريش شود .

« يا اللّه » ، « يا ربّ » ، « يا كريم » ، « يا حبيب » ، « يا أنيس » ، « يا مونس » ،
« يا أكرم الأكرمين » ، « يا أرحم الرّاحمين » ، « يا سابغ النعم » ، « يا دافع النقم » ، « يا نور المستوحشين فی الظلم » ، « يا عالماً لا يعلم » ، « صل علی محمد و آل محمد » .

پايان شرح دعای كميل ;

25 شوال مصادف با روز شهادت

امام به حق ناطق حضرت صادق (عليه السلام)

برابر با 10 / 10 / 1381 شمسی




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^