فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

صفحه 200


« اَللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِذِكْرِكَ »

اَللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِذِكْرِكَ   

« خدايا ! من به سبب ذكر تو به سوی تو تقرّب می جويم » .

خرابه ی هجران

تعلّق بيش از اندازه ی قلب به امور مادی ، تا جايی كه آن امور چون حجابی سنگين بين عبد و رب شوند ، ميل بی اندازه به شهوات ، فرو رفتن در كام لذّات ، صرف همه ی دقايق و آنات و روزها و شبها و هفته ها و ماهها برای بدست آوردن متاع حيات دنيا ، نشست و برخاست با بی خبران و غافلان ، جدا ماندن از اعمال شايسته و خيرات ، اسراف در پوشاك و خوراك ، تبذير در هزينه كردن اموال ، بی خبر بودن از مردم و اقوام ، سستی داشتن از انجام واجبات ، آلوده بودن به محرّمات ، تهی بودن از معارف و واقعيات ، همه و همه از نشانه های زيستن در خرابه ی هجران است .

خرابه ای كه ، جز مار و مور ، دغل كاری و حيله گری ، حيوان صفتی و پستی ، شيطنت و بدمستی ، غارت و راهزنی ، دروغ و پشت هم اندازی ، ريا و خودنمايی ، غيبت و تهمت ، ربا و غصب ، شهوت و خيانت ، آلودگی و دنائت ، زنا و سرقت ، قتل و شرارت ، كبر و نخوت ، حرص و طمع ، بخل و حسد ، كينه و دشمنی ، خشم و غضب و گناه و معصيت چيزی در آن يافت نمی شود !!


صفحه 201


خرابه ای كه ، گنج انسانيت در كُنج آن به دست شياطين می افتد و عمر گرانمايه در آن ضايع می شود و سرمايه های معنوی انسان بر باد می رود و حالت پوچی و پوكی بر آدمی حاكم می گردد و خسارت و زيان ابدی دامن گير بنی آدم می شود و پرده ی ناسپاسی و شرك و كفر و نفاق بر چهره ی قلب می افتد .

خرابه ای كه ، بازار داد و ستدش در اختيار شياطين جنّی و انسی است و اكثر مردمش به صورت انسان و به سيرت حيوانند ; ظاهرش چون گور كافر پر از زينت و زيور ، و باطنش آكنده از عذاب دردناك دوزخ است .

خرابه ای كه ، آدميانش به آثار ظاهر ، انسان و به كردار ، حيوان ، همه سرگرم قيل و قال و بی خبر از وجد و حال ، تصديقشان از تصور مبرّا و تحقيقشان از حقيقت جدا ، گروهی بيهوده پرداز و از دست داده پر و بال پرواز ، همه كر و كور و با گمان و خيال هم آغوش و از ايمان و يقين دور .

خرابه ای كه ، ساكنانش از جرعه ی گناه مدهوش و با شاهد فسق و فجور هم آغوش ، پرده ی عصمت از ميان برداشته و رايت شهوت از هر كرانه افراشته ، همه در بستر هوا و هوس خفته ، مردان نابكار زنان بدكار را در بر گرفته ، دخترانش مكار و پسرانش غدّار و جوانانش بی هويت و بيكار و پيرانش فاسق و بدكردار ، به اطوار موشند و به كردار خرگوش ، يكی به صورت ، مار و آن ديگر به سيرت ، كژدم ; آن ، به دندان می گزد و اين ، به دُم ; نام اين خرابه ، طبيعت و پادشاهش ، جهل و سپاهش ، رذايل و موادّش ، حرام و كارش به تحليل بردن و نابود كردن انسان !!

كشور وصال

بر گرفتار خرابه ی هجران ، به فتوای عقل و شرع واجب است بار سنگين تعلقات بی ثمر را از دوش قلب بر زمين نهد ، و بال پرواز برای سفر و هجرت به


صفحه 202


سوی كشور وصال بگشايد ، و با عشق و همت به حركت درآيد ، و با كمك گرفتن از قدرت « ذكر » به آن كشور ، كه كشور معرفت و فضيلت ، صدق و درستی ، امانت و راستی ، حق و حقيقت ، وفا و صفا ، شور و حال ، بندگی و عبادت ، شرافت و كرامت ، محبّت و صميميت ، زهد و قناعت ، صبر و توكّل ، بصيرت و استقامت ، ورع و پاكدامنی ، پارسايی و تقوا ، واقعيت و عزت و احسان و عدالت است درآيد و مزه ی شيرين مقام قرب به حق را بچشد ، و گُل وصال محبوب را ببويد و به اخلاق معشوق آراسته شود ، و به همنشينی رفيقانی چون انبيا و صديقين و شهدا و صالحين نايل آيد .

قرآن، در رابطه با اين سفر و اين هجرت آگاهانه و حركت عاشقانه ، كه حركت و هجرت از همه ی زشتی ها و بدی ها به سوی همه ی خوبيها و نيكی هاست می فرمايد :

( وَمَن يُهاجِرْ فِی سَبِيلِ اللّهِ يَجِدْ فِی الأَرْضِ مُراغَماً كَثيراً وَسَعَةً وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللّهِ وَرَسولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ المَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ وَكانَ اللّهُ غَفُوراً رَحيماً )(1) .

« و هركس در راه خدا هجرت كند ، پناهگاههای بسيار ، و فراخی و گشايش در زمين می يابد و هركس از خانه اش برای هجرت به سوی خدا و رسولش بيرون آيد ، آنگاه مرگ او را در رسد مسلماً پاداشش بر عهده ی خداست و خدا بسيار آمرزنده و مهربانيش هميشگی است » .

در بيابان طلب بسيار می بايد گذشت *** وز دو عالم در سراغ يار مـی بايد گذشت

سالها در خواب غفلت بگذراندی عمر را *** مـدتی هم با دل بـيمار مـی بايد گذشت

اندر اين دريا كه موج اوست تيغ آبدار *** از تلاش گـوهر شـهوار مـی بايد گذشت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نساء : 100 .


صفحه 203


چون متاع عمر را بسيار ارزان می خرند *** از زيان و سود اين بازار می بايد گذشت

آفتاب عشق عالم را منور می كند *** تا به كِی در سايه ی ديوار می بايد گذشت

* * *

ذكر

اهل تحقيق می گويند ، در كلمه ی نورانی « بذكرك » « باء » به معنای سببيت است . بنابراين معنای جمله می شود : خدايا ! من به سبب ذكر تو ، به تو تقرب می جويم .

معانی ذكر

برای كلمه ی « ذكر » سه معنا بيان شده است : 1 ـ توجّه و ياد قلبی و باطنی نسبت به حضرت حق . 2 ـ قرآن . 3 ـ پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام) .

توجه و ياد قلبی و باطنی

ياد و توجه و ذكر و تذكر ، ضد غفلت است . غافل از خدا ، از اين كه عمرش تباه شود و دچار محرمات و معاصی گردد و حقوق مردم را پايمال كند و از عبادت و بندگی محروم ماند و به حرام خواری دچار آيد و دست شقاوت و محروميت و بدبختی گريبانش را بگيرد ، باك نخواهد داشت .

ولی كسی كه ياد خداست و دلش خانه ی ذكر محبوب است و قلبش برای او می تپد و به اين حقيقت آگاهی دارد كه : حضرت حق برای هدايت بندگان انبيا را فرستاد و كتابهای آسمانی را نازل كرد و برای حسنات پاداشی چون بهشت قرار داد و برای سيّئات كيفری چون دوزخ مقرر كرد ، شبانه روزش را در عبادت


صفحه 204


و بندگی ، خدمت به انسانها ، دوری از محرمات ، حفظ حقوق مردم ، رعايت تقوا و پاكدامنی ، تحصيل علم و معرفت ، به دست آوردن معاش حلال از راه كسب مشروع ، حلّ مشكلات دردمندان ، رفع حاجت نيازمندان و دستگيری از مستمندان می گذراند ، و در همه ی اين امور جز خوشنودی حق و پاداش الهی را نمی طلبد .

اين ذكر و توجه ، كه امری باطنی و قلبی است ، آن چنان قدرتی برای آراسته شدن به حسنات به انسان می دهد ، كه انسان پس از مدتی اندك به عرصه گاه قرب دوست می رسد و شاهد وصال را به آغوش جان می گيرد و لذت مناجات و عبادت و خدمت به بندگان را می چشد .

قوم يونس كه دچار غفلت سنگين بودند ، با راهنمايی مردی عالم و عاشقی عارف ، متذكر حق شدند و به ياد خدا افتادند و با كمك گيری از ياد دوست پرده ی غفلت را از برابر ديده ی قلب كنار زدند و سر به بيابان گذاشتند و صورت بر خاك ذلت نهادند و با آب ديدگان ، غبار از چهره ی جان شستند و وجودشان را به توبه ی واقعی آراستند و با اين واقعيات ، ابر صاعقه زا و مرگبار را از ديار خود راندند و به عرصه گاه قرب دوست نشستند و باقيمانده ی عمر را در درستی و راستی و عبادت و بندگی سپری كردند و سپس در آغوش خوشنودی و كرامت و رحمت حق جان دادند و قدم به سرای آخرت گذاشتند ، تا در آنجا برای ابد در بهشت رضوان جای گيرند .

گناهكاران و فاسقان و فاجرانی كه عاقبت به خير شدند و دست از گناه شستند و از وادی ضلالت ، به بوستان هدايت ، هجرت كردند و از شيطنت و حيلت دست باز داشته ، به عرصه ی سلامت و امنيت آمدند و با عبادت و بندگی همه ی گذشته ی تاريك خود را جبران كردند ، از بركت ياد و توجه قلبی به اين مقامات رسيدند و با توبه و بازگشت خود به خدا ، برای آيندگان اسوه و سرمشق شدند


صفحه 205


و حجت حق را بر همگان تمام كردند .

چهره های باعظمتی چون آسيه ، اصحاب كهف ، بهلول نبّاش ، حرّ بن يزيد ، فضيل عياض و . . . كه صفحات تاريخ حيات را با نور قلب خود روشنی بخشيدند ، از گروه متذكران و از طايفه ی يادكنندگان حقند ، كه با توجه به خدا و ياد محبوب ، روزگار تيره ی خود را منوّر ساختند و دامن حيات از دست شيطان كشيدند و به دامان رحمت دوست دست انداختند و خود را سريع تر از حركت نور از حضيض پستی به اوج قلّه ی كرامت و درستی ، و قرب رحمت و وصال رساندند .

آری آری آنكه مرد حق بود *** از غم دنيای دون مطلق بود

خود نپويد راه جز راه خدا *** رو نيارد جز به درگاه خدا

شسته از دنيا و عقبی جمله دست *** در مقام قرب حق دارد نشست

و انكه از دنيای دون مسرور شد *** از مقام قرب ايزد دور شد

نه ز دنيا كام وی حاصل شود *** نه به وصل دوست او واصل شود

بگذر از اين كهنه زال و شاديش *** پا منه در حجله ی داماديش

رو بجو در كنج عزلت گوشه ای *** خوش بدست آر از قناعت توشه ای

باش قانع تا نيفتی در طمع *** كز طمع با ذلت آمد مرد ، مع

قرآن

خدای مهربان در آيات متعددی ، از قرآن مجيد به عنوان « ذكر » ياد كرده از جمله :

( إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنّا لَهُ لَحافِظونَ )(1) .

« ما ذكر را نازل كرديم و خود حافظ و نگاهبان آن هستيم » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حجر : 9 .


صفحه 206


قرآن مجيد ، در بردارنده ی معارف و احكام و فرامينی است كه بكارگيری آنها سعادت دنيا و آخرت انسان را تضمين می كند .

قرآن ، كتاب زندگی است و انسان چيزی را از نظر راهنمايی در تمام زوايای حيات نياز ندارد ، مگر اين كه در آن بيان شده است .

قرآن ، انسان را به پابرجاترين و استوارترين راه هدايت می كند و عمل كننده ی به آياتش را به اجر كريم بشارت می دهد .

توجه باطنی به قرآن و انديشه در آيات اين كتاب ، بيماری خطرناك جهل را معالجه و قلب را تبديل به كانون معرفت می كند .

عمل به آياتِ بيان كننده ی خوبيها و اجتناب از زشتی هايی كه قرآن انسان را نسبت به آنها هشدار می دهد ، مايه ی نجات و زمينه ساز كرامت و سبب قرب
به خداست .

عمل به قرآن ، انسان را به همه ی حسنات آراسته می كند و از همه ی سيّئات دور نگاه می دارد و در برابر خطرات دنيايی و آخرتی به انسان مصونيت می دهد .

دانش گذشته ، و آگاهی نسبت به آينده ، و دوای دردها ، و نظم امور زندگی در قرآن است .

پيامبر اسلام (صلی الله عليه وآله وسلم) به وسيله ی قرآن از بدترين مردم ، بهترين مردم را ساخت و عرب جاهلی و عجم دور از حقيقت را از لبه ی پرتگاه جهنم نجات داد و به مرزهای خوشبختی و سعادت و بهشت آخرت رساند .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود :

فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ المُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرآنِ فَإنَّهُ شافِعٌ مُشَفَّعٌ وَمَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَمَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَی الجَنَّةِ وَمَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَی

صفحه 207


النَّارِ(1) .

« هنگامی كه فتنه ها چون پاره های شب تاريك ، امور را بر شما مشتبه ساخت ، بر شما باد به قرآن ، زيرا قرآن شفاعت كننده ايست كه شفاعتش پذيرفته می شود ، و شكايت كننده ايست كه شكايتش پذيرفته است ; و كسی كه قرآن را پيشرو خود قرار دهد ، او را به بهشت می برد ; و هركس آن را پشت سر اندازد ، او را به دوزخ سوق می دهد » .

امام سجاد (عليه السلام) فرمود :

لَو مَاتَ مَنْ بَيْنَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَن يَكُونَ القُرآن مَعِی (2) .

« اگر همه ی كسانی كه بين مشرق و مغربند بميرند بعد از اين كه قرآن با من است ، دچار وحشت نمی شوم » .

آری ، برای حضرت سجاد (عليه السلام) كه آيات توحيد در وجودش تحقق داشت و به اين خاطر خدا را با چشم دل مشاهده می كرد و با محبوب ازلی و ابدی انس داشت و آيات اخلاق از مشرق باطنش طلوع داشت و غرق نور بود و آيات احكام را مو به مو اجرا می كرد و در زمينه ی اجرا ، كمال اخلاص را رعايت می كرد و آنچنان با آيات مربوط به قيامت انس داشت كه گويی خود را در قلّه ی رفيع نجات می ديد ، جايی برای وحشت در عين تنهايی نبود .

حضرت زين العابدين (عليه السلام) فرمود :

آياتُ القُرآنِ خَزَائِنُ فَكُلَّمَا فُتِحَتْ خَزانَةٌ يَنْبَغِی لَكَ أَنْ تَنْظُرَ مَا فِيهَا(3) .

« آيات قرآن جايگاه گنج هاست ; پس هرگاه جايگاهی گشوده شد ، سزاوار ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 2 / 598 ، كتاب فضل القرآن ، حديث 2 .

2 ـ كافی : 2 / 602 ، كتاب فضل القرآن ، حديث 13 .

3 ـ كافی : 2 / 609 ، باب فی قراءة القرآن ، حديث 2 .


صفحه 208


و شايسته است آنچه را در آن است با تأمل بنگری » .

كسی كه در آيات قرآن انديشه كند و مفاهيم ملكوتی آيات را بيابد ، سپس آنها را عمل كند و همه ی حركات ظاهر و باطن خود را با قرآن هماهنگ نمايد ، قدرت و نيروی حركت به سوی مقام قرب را پيدا كند ، و به سبب قرآن ـ كه ذكر خداست ـ در عرصه گاه قرب محبوب قرار می گيرد و چشم دل از تماشای جمالش تا ابد برنمی دارد و به زبان حال می گويد :

تا مرا نور در بصر باشد *** به جمال ويم نظر باشد

نظری را كه او كند نظری *** آن نظر كيميا اثر باشد

كافرم گر به جنب رخسارش *** نظرم جانب ديگر باشد

شكّر از قهر او بود حنظل *** حنظل از لطف او شكر باشد

دوست دارم ز سينه ی سوزان *** ناله ای را كه با اثر باشد

اثر ناله ی سحر خيزان *** در شبانگاه بيشتر باشد

سر نپيچد ز تيغ بيدادش *** مگر آنكس كه خيره سر باشد

غمزه اش را كه تير دل دوز است *** نور خونين جگر باشد

پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام)

حضرت باقر العلوم (عليه السلام) در پايان روايتی بسيار بااهميت كه دارای مطالب مهم و باارزشی است و كلينی بزرگوار آن را در كتاب پرقيمت « كافی » به عنوان اولين روايت باب فضل قرآن نقل كرده در توضيح آيه ی شريفه ی : ( إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَی عَنِ الفَحْشآءِ وَالمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللّهِ أَكْبَرُ )(1) فرموده اند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عنكبوت : 45 .


صفحه 209


وَنَحْنُ ذِكْرُ اللّهِ وَنَحْنُ أَكْبَرُ(1) .

بی شك منظور از « ذكر » پيامبر و دوازده معصوم هستند ، دوازده امامی كه وارث ايمان و اخلاق و دانش و آگاهی و بصيرت پيامبرند .

دوازده امامی كه مفسّر قرآن و بيان كننده ی احكام و حافظان دين و امنای حق در ميان جامعه ی انسانی اند .

دوازده امامی كه مصداق عينی قرآن و چراغهای هدايت و راهنمايان انسانها به سوی سعادت و تأمين كننده ی خير دنيا و آخرت مردمند .

آنان ، يادآور همه ی حقايق و روشن كننده ی واقعيات و گنجينه های علم و عرفان و مظاهر صفات و اسماء الهی اند .

از آنجا كه امامان معصوم قرآن ناطقند ، حضرت باقر (عليه السلام) فرمود :

« ما ذكر خداييم و ما ذكر بزرگتر هستيم » .

بدون پذيرش سرپرستی آنان ، و بدون قبول معارف آن بزرگواران ، و بدون اطاعت از دستورات و فرامين آن جانشينان به حق پيامبر ، و بدون قرار داشتن در دايره ی ولايتشان ، ايمان انسان ناقص و اخلاقش فاسد و اعمالش ناشايسته و دنيايش بی نظم و آخرتش پيچيده به خشم و عذاب خداست .

رسول اسلام (صلی الله عليه وآله وسلم) در لحظات پايان عمرش به امت اعلام كرد : من دو چيز گرانبها در ميان شما می گذارم ، قرآن و عترتم كه اهل بيت من هستند ، اين دو از هم جدا نمی شوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند ، چنانچه به اين دو چيز گرانبها تمسك جوييد پس از من برای ابد روی گمراهی نخواهيد ديد(2) .

امامت شمع فانوس يقين است *** امامت نور قلب متقين است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 2 / 598 ، كتاب فضل القرآن ، حديث 1 .

2 ـ همه ی كتاب های حديث شيعه و سنی .


صفحه 210


امامت گوهر دريای جود است *** امامت جوهر كان وجود است

امامت جانب حق ره نمودن *** امامت زنگ از دلها زدودن

امامت رهبری كردن به خالق *** نمودن راه حق را بر خلايق

امامت لجّه ی دين راست گوهر *** امامت كان ايمان راست جوهر

امامت مقصد جنّ و بشر دان *** امامت ختم بر اثنا عشر دان

بيا برگو ، شه جن و بشر كيست ؟ *** امام اوّل از اثنی عشر كيست ؟

علی شير خدا شاه ولايت *** علی مصباح مشكاة هدايت

علی دانای سرّ بود و نابود *** علی دريای لطف و معدن و جود

علی تابنده مِهر برج ايمان *** علی رخشنده درّ درج ايقان

علی در دهر حلاّل مشاكل *** علی آرام جان و راحت دل

وصیّ و جانشين مصطفی اوست *** ولیّ و محرم راز خدا اوست

بود اندر جهان ختم امامت *** بر او و عترت او تا قيامت

توجه به اين حقيقت لازم است كه : پاك كردن قلب از رذايل و شستشوی آن از قبايح و حاضر كردن مفاهيم و معانی اسمای حسنی و صفات عليای حضرت حق در آن و حفظ اين حقايق عظيمه و مراتب كريمه از دستبرد شياطين انسی و جنی و حضور دائمی در محضر مبارك او و قدم نهادن در هر كاری و حركت به سوی هر برنامه ای و غافل نبودن از او و بی خبر نماندن از حضرتش در آنی از آنات و وقتی از اوقات و انجام هر عبادتی كه انسان نسبت به آن مكلّف است و پرداختن به هر عمل خيری و هرگونه خدمت مثبتی به مردم به قصد تحصيل خوشنودی او ، « ذكر » است .

گروهی از اهل دل و جمعی از آزاد شدگان از آب و گل و فرقه ای از عارفان واصل و آياتی كه مردم را دعوت به ذكر می كنند و رواياتی كه تشويق به ذكر می نمايند ، كلمه ی « ذكر » را در آن آيات و روايات به معنای همين حقايق باطنی


صفحه 211


و عملی می دانند و نيز جلوه دادن آيات قرآن و به طلوع آوردن آثار نبوت و رسالت و ظهور دادن روايات اهل بيت (عليهم السلام) را از افق زندگی ، مصداق كامل « ذكر » برشمرده اند .

آری ، دسترسی به قرب حق فقط با ذكر حق كه عبارت از اين واقعيات بيان شده ی به وسيله ی اهل دل است ، ميسّر است ; و راهی به سوی قرب ، جز با كمك « ذكر » وجود ندارد .

ياد خدا را بر كشور دل حاكم كنيم و به آيات قرآن مجيد عمل نماييم و با همه ی وجود از نبوت پيامبر و امامت امامان معصوم (عليهم السلام) پيروی كنيم ، تا به مقام قرب برسيم و در زمره ی مقربان قرار گيريم و شيرينی انس با خدا و اجرای دستورات او و همراه بودن با پيامبر و اهل بيت او را بچشيم ، و از اين طريق ، همای سعادت و خوشبختی را در آغوش بگيريم .

هنگامی كه خانه ی دل ، مظهر مفاهيم و معانی اسماء و صفات حضرت محبوب شود ، و آثار اين مفاهيم و معانی در روح و نفس و اعضاء و جوارح ظاهر گردد ، محبّتی عطرآگين و عشقی آتشين ، كه ميوه ی شيرين معرفت به مفاهيم اسماء و صفات است ، سراسر خانه ی دل را به تصرف خود در می آورد و جلوه ی ( أَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ )(1) همه ی وجود انسان را محاصره می كند و آدمی را در گروه ( رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ )(2) كه مقامی جامع و كامل است قرار می دهد و بر كرسی خلافت و جانشينی از خدا می نشاند و لذت و شيرينی مقام قرب را به انسان می چشاند .

در اين جايگاه رفيع است كه انسان از دسترس هر شيطان اغواگری مصون است و هيچ چيز قدرت منصرف كردن انسان را از خدا ندارد و آدمی در اين ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 165 .

2 ـ نور : 37 .


صفحه 212


عرصه گاه نورانی جز خدا نمی شناسد و جز خدا نمی بيند و جز خدا نمی خواهد و جز خدا نمی داند و جز خدا نمی يابد .

سر حلقه ی عارفان ، امام پرهيزكاران ، رهبر پاكان ، شمع دل واصلان ، مقتدای كاملان ، اسوه ی عاشقان با همه ی وجود مترنّم به اين ترانه ی عاشقانه بود :

ما رَأيْتُ شَيئاً إلاّ وَرَأيتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ .

« چيزی را نديدم مگر آنكه پيش از آن و همراه آن و بعد از آن خدا را ديدم » .

و تربيت شده ی دامن معرفت و بصيرتش حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) در اوج تشنگی و گرسنگی و در حالی كه همه ی مصائب او را محاصره كرده بود ، در ميان گودال ، در كنار هفتاد و يك بدن قطعه قطعه و با شنيدن ناله ی جانسوز زنان و دختران اهل بيت (عليهم السلام) صورت خون آلود بر پيشگاه محبوب بر خاك می گذارد و می گويد :

إلهی ! رضاً بِقَضائِكَ صَبراً عَلی بَلائِكَ تَسليماً لاِمْرِكَ لا مَعبُودَ لِی سِواكَ . . . .

« خدايا ! به قضای تو خوشنود و راضيم ، بر آزمايش و بلايت صابرم ، در برابر فرامينت تسليمم ، برای من معبودی جز تو وجود ندارد » .

دانی چه آرزو ز تو دارم نگار من *** خواهم كه يار كس نشوی جز كه يار من

گيرد قرارْ كارِ من آن دم كه گوييم *** يار توام قرار توام بی قرار من

من جز تو دلبری نشناسم تويی تويی *** دلدار من نگار من ای غمگسار من

خالت نهاد گرچه بسی داغ بر دلم *** ياد تو شد انيس دل داغدار من


صفحه 213


دوش از زبان بلبل دل می شنيد گل *** كی گل عذار من چمنت مَرغزار من

گفت آری آری اين چمن حسن از آن تست *** نوميد نيست هركه شد اميدوار من

سيمرغ قاف قدرت عشقم كه هر زمان *** شهباز « رفعتی » شود از نو شكار من(1)

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رفعتی سمنانی .


صفحه 214


« وَأَسْتَشْفِعُ بِكَ إِلَی نَفْسِكَ »

وَأَسْتَشْفِعُ بِكَ إِلَی نَفْسِكَ   

« خدايا ! تو را برای نجات خويش از بند گناهان و عقوبت ها

به سوی ذات مقدّست و نزد حضرتت شفيع قرار می دهم » .

اين بخش از دعا ، نشان دهنده ی اين حقيقت است كه :

اولا : دعا كننده به اوج انقطاع از ماسوای محبوب رسيده و از همه ی علل و اسباب دل بريده و روی قلب را به سوی حضرت دوست نموده و چشم اميد از غير او بسته و فقط دلگرم به عنايات و الطاف او شده ; و با توجه به اين كه شفيع بايد كسی باشد كه شفاعتش مقبول افتد و در شفاعت خدا هيچ ترسی از عدم پذيرش وجود ندارد ، پس حضرت حق را نزد ذات خودش ، شفيع گدا و سائلی چون خود قرار داده است .

ثانياً : خود را در غرق بودن در گناه و سنگينی بار معصيت و فراوانی عصيان و كثرت نافرمانی و تهی دست بودن از عبادت و بندگی به گونه ای فرض كرده كه شفاعت ديگر شفاعت كنندگان اثری به حال او ندارد ، و از قابليت شفاعت ديگران محروم شده و تنها خداست كه اگر از او نزد ذات مقدسش شفاعت كند از بند گناه نجات يابد و از چاه عصيان بيرون آيد و از سنگينی آثار گناه رها شود و مورد عفو و آمرزش قرار گيرد . به اين خاطر با دلی سوزان و اشكی ريزان


صفحه 215


و حالی پريشان دست به دعا برمی دارد و در كمال فروتنی و انكسار می گويد : وَأَسْتَشْفِعُ بِكَ إِلَی نَفْسِكَ .

معنی شفاعت

اهل معرفت ، به اين حقيقت توجه دارند كه : شفاعت عبارت از ياری دادن وجودی قوی و نيرومند ، به موجودی ضعيف و ناتوان است ; كه اين موجود ناتوان ، درحدّی از معرفت و ايمان و عمل صالح و اخلاق حسنه برخوردار است . ولی ناتوانی او سبب لغزش و گناه او شده است ، البته نه گناهی كه چراغ محبت و معرفت و ايمان و عملش را خاموش كرده باشد ، بلكه گناهی كه قدم او را برای رسيدن به كمال معنوی سست كرده و او را از رسيدن به بهشت محروم نموده است ، و پروردگار از روی لطف و رحمتش مقام شفاعت را قرار داده است تا شفيع قوی و نيرومند از طريق آبرو و معنويتش به گناهكار مؤمن كمك دهد تا در دنيا از اسارت گناه نجات يابد و در راه كمال قرار گيرد و در آخرت از كيفر گناه مصون ماند .

بنابراين ، شفاعت در قيامت شامل كافران ، مشركان ، معاندان ، منافقان و بريدگان از ايمان و عمل صالح نمی شود ; چنان كه در قرآن مجيد به اين حقيقت اشاره شده است :

( كُلُّ نَفْس بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ * إِلاّ أَصْحابَ اليمَينِ * فی جَنّات يَتَسآءَلونَ * عَنِ الْمجُرِمينَ * ما سَلَكَكُمْ فی سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ المُصَلِّينَ * وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ المِسْكينَ * وَكُنّا نَخُوضُ مَعَ الخآئِضِينَ * وَكُنّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ * حَتَّی أَتانَا اليَقِينَ * فَما تَنْفَعَهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعينَ )(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مدثر : 38 ـ 48 .


صفحه 216


« هركس گروگان اعمال زشتی است كه مرتكب شده است ، مگر سعادتمندان كه در بهشت ها با رو كردن به دوزخ از مجرمان و گناهكاران می پرسند : چه چيز شما را به دوزخ درآورده ؟ گويند : ما از نمازگزاران نبوديم و ناتوانان را طعام نمی داديم و با فرو روندگان در باطل فرو می رفتيم و روز جزا را تكذيب می كرديم تا مرگ به ما رسيد پس با اين وضع و حالی كه دارند شفاعت شافعان سودی به آنان ندهد » .

شفاعت ، به معنای دستگيری قوی از ناتوان ـ ناتوانی كه آثاری از معنويت و شيوه ی عملی قوی را در حدّی در خود دارد ـ در آخرين مرحله ی قيامت انجام می گيرد و پيش گيری از وارد شدن در آتش می كند . و يا سبب خارج ساختن از آتش می گردد و علت تأثير شفاعت ، رحمت واسعه ی حق و يا مقام رفيع شخص شفاعت كننده و نيز لياقت شفاعت شونده است(1) .

شرط شفاعت شافعان

بر پايه ی آيات قرآن و روايات اهل بيت (عليهم السلام) ، كسی كه اميد به شفاعت دارد بايد در حد لازم از سرمايه ی ايمان و عمل صالح برخوردار باشد ، تا بتواند نقص و عيب كارش را و كمبود معنويش را در دنيا با شفاعت و هدايت الهی جبران كند و درد و ناتوانی و ضعفش را در قيامت برای حركت به بهشت با شفاعت شفيعان درمان نمايد ; يا اگر به خاطر سنگينی بار گناه در دوزخ افتاد ، با استفاده كردن از قدرت شفاعت شفيعان ، خود را از آن مهلكه ی عظيم نجات دهد .

شفيعان دنيا و آخرت

از آيات قرآن مجيد و روايات استفاده می شود كه : شفيعان دنيا و آخرت ـ كه ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ترجمه ی الميزان : 1 / 231 ; با اندكی تصرف در عبارت .


صفحه 217


شفاعتشان سبب هدايت و نجات و عامل رشد و كمال و باعث رساندن انسان به رحمت و مغفرت و عفو خداست ، در صورتی كه خواهان شفاعت ، لياقت شفاعت شدن را از دست نداده باشد ـ عبارتند از : ايمان ، عمل صالح ، توبه ، قرآن ، انبيا ، امامان ، شهيدان ، مؤمنان راستين ،عالمان ربّانی ، كه همان گونه كه كافران و مشركان و غافلان در دنيا به شفاعت اينان از كفر و شرك و غفلت نجات پيدا می كنند و به مؤمن و موحّد و دارنده ی معرفت و آگاهی تبديل می شوند ، در قيامت هم از كمبودهايی كه به سبب گناه عارض آنان شده و نتوانستند در دنيا جبران كنند به شفاعت آنان نجات می يابند .

بنابراين شفاعت به اين معنی كه در عرصه گاه تكوين و طبيعت و تشريع دارای سيطره ی ويژه به خود است ، اصلی از اصول اسلام است كه منكر آن از دايره ی اسلام بيرون و در ظلمتكده ی كفر است .

شفاعت ايمان

( يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَءامِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُم كِفْلَيْنِ مِن رَحْمَتِهِ وَيَجْعَل لَكُمْ نُوراً تَمْشونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُم وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ )(1) .

« ای اهل ايمان ! تقوای الهی پيشه كنيد و به پيامبرش ايمان آوريد تا شما را دو بهره از رحمتش دهد و نوری برايتان قرار دهد كه به وسيله ی آن راه زندگی سالم را بپيماييد و شما را بيامرزد ، كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است » .

شفاعت عمل صالح

( وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ ءامَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ )(2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حديد : 28 .

2 ـ مائده : 9 .


صفحه 218


« خدا به كسانی كه ايمان آوردند و كارهای شايسته انجام دادند مژده داده كه برای آنان آمرزش و پاداش عظيم است » .

شفاعت توبه

معاوية بن وهب می گويد : از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم می فرمود : هنگامی كه بنده توبه ی خالص و بی شائبه كند ، خدا به او محبت ورزد و در دنيا و آخرت بر او پرده پوشی نمايد . گفتم : چگونه پرده پوشی نمايد ؟ فرمود : آنچه از گناهان كه دو فرشته ی گماشته شده ی بر او نوشته اند از يادشان محو كند و به اعضای او وحی فرمايد : آنچه از گناهان بر روی تو انجام داده پنهان دار ، پس خدا را ديدار كند در حالی كه هنگام ديدار خدا چيزی كه به زيان وی بر گناهانش گواهی دهد نيست(1) .

شفاعت قرآن

 . . . إِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرآنِ فَإِنَّهُ شافِعٌ مُشَفَّعٌ وَماحِلٌ مُصَدَّقٌ . . .(2)

« رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود : هنگامی كه فتنه ها چون شب تار شما را فراگرفت به قرآن روی آوريد ، زيرا قرآن شفيعی است كه شفاعتش پذيرفته می شود و گزارشگر و شكايت كننده ای است كه گزارش و شكايتش مورد تصديق قرار می گيرد » .

روايات زيادی درباره ی شفاعت انبيا وامامان وشهيدان ومؤمنان راستين وعالمان ربّانی در كتاب باعظمت « بحار الانوار » و « محجّة البيضاء » و ساير كتب حديث نقل شده كه خوانندگان عزيز می توانند به آن منابع نور و هدايت مراجعه كنند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 2 / 436 ، باب التوبه ، حديث 12 .

2 ـ وسائل الشيعه : 6 / 171 ، باب استحباب التفكر . . . ، حديث 7657 .


صفحه 219


وَأَسْأَلُكَ بِجُودِكَ أَنْ تُدْنِيَنِی مِنْ قُرْبِكَ...   

« وَأَسْأَلُكَ بِجُودِكَ »

« أَنْ تُدْنِيَنِی مِنْ قُرْبِكَ وَأَنْ تُوزِعَنِی شُكْرَكَ وَأَنْ تُلْهِمَنِی ذِكْرَكَ »

« خدايا ! به وسيله ی بخشش و سخاوتت ، و بزرگواری و كرمت ( كه همه ی ظاهر و باطن هستی را فرا گرفته ) از تو درخواست می كنم كه مرا به مقام قرب خود نزديك گردان و سپاسگزاری همه ی نعمت هايت و ياد وجود مقدست را به من الهام كن » .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين جملات عرشی و ملكوتی و در اين فرازهای نورانی سه مقام از مقامات بسيار باارزش سالكين را از پروردگار مهربان درخواست می كند :

1 ـ دست يابی به مقام قرب .

2 ـ وصول به مقام شكر .

3 ـ رسيدن به مقام ذكر .

بدون ترديد تحصيل اين سه مقام ، جز به سبب جود و كرم حضرت دوست و جز به كمك بخشش و سخاوت و آقايی و بزرگواری حضرت معشوق
ميسّر نيست .

اگر او شوق و رغبت و اشتياق و حال و مايه های عملی به سالك نبخشد ،


صفحه 220


و اسباب رسيدن به اين مقامات ملكوتی را به انسان عطا نكند ، و آقايی و بزگواری اش از راهرو راه ، دستگيری ننمايد ، و به عبد نيازمندش برای عبور از حجاب های ظلمانی و نورانی كمك نكند ، و او را منزل به منزل و مقام به مقام پيش نبرد ، به اين مقامات معنوی و مراتب عرشی نخواهد رسيد ; به اين خاطر است كه دعا كننده جود و كرمش را به عنوان وسيله و سرمايه ی اصلی درخواست می كند تا در پرتو تجلّی آثار اين دو صفت در تمام شئون زندگی اش بتواند به هر سه مقام واصل شود .

برای تماشای اندكی از جود و كرم حضرت حق ، و توجّه به آثار اين دو صفت ، و جلوه اش در زندگی انسان ، لازم است به جملاتی از دعای بی نظير « عرفه » حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) با تأمل و انديشه دقت كنيم تا به اين حقيقت آگاه شويم كه : با اتصال به جود و كرم او و انفصال از ماسوای حضرتش ، می توان به مقامات معنوی نايل شد .

« همه ی ستايش و سپاس ويژه ی توست ، ای كه لغزشم را ناديده گرفت و اندوهم را زدود و دعايم را مستجاب كرد و عيبم را پوشانيد و گناهم را آمرزيد و مرا به خواسته ام رسانيد و بر دشمنم پيروز گردانيد ، اگر نعمت ها و عطاها و بخشش های باارزشت را برشمارم ، هرگز نمی توانم به شماره آورم ، ای سرور و آقای من ، تويی كه عطا كردی ، تويی كه نعمت دادی ، تويی كه احسان نمودی ، تويی كه زيبايی بخشيدی ، تويی كه فزونی دادی ، تويی كه كامل نمودی ، تويی كه روزی عنايت كردی ، تويی كه توفيق دادی ، تويی كه عطا فرمودی ، تويی كه بی نياز نمودی ، تويی كه ثروت بخشيدی ، تويی كه پناه دادی ، تويی كه كفايت كردی ، تويی كه راهنمايی نمودی ، تويی كه محافظت فرمودی ، تويی كه پرده پوشيدی ، تويی كه آمرزيدی ، تويی كه ناديده گرفتی ، تويی كه قدرت دادی ، تويی كه عزّت بخشيدی ، تويی كه ياری دادی ، تويی كه مساعدت فرمودی ،


صفحه 221


تويی كه تأييد نمودی ، تويی كه پيروزی عطا كردی ، تويی كه درمان نمودی ، تويی كه سلامت همه جانبه عنايت فرمودی ، تويی كه گرامی داشتی »(1) .

و نيز برای آگاهی به گوشه ای از جود و كرم حضرتش ، واجب است با چشم دل به مفاهيم عرشی جملاتی از دعای « ابوحمزه ی ثمالی » كه مناجات شبهای ماه مبارك حضرت زين العابدين (عليه السلام) است بنگريم :

« آقای من ، منم كودكی و كوچكی كه او را پروريدی ، منم نادانی كه دانايش نمودی ، منم گمراهی كه هدايتش فرمودی ، منم افتاده ای كه بلندی و رفعتش دادی ، منم ترسانی كه امانش بخشيدی و گرسنه ای كه سيرش نمودی و تشنه ای كه سيرابش كردی و برهنه ای كه لباسش پوشاندی و تهی دستی كه توانگرش كردی و ناتوانی كه نيرومندش ساختی و خواری كه عزيزش نمودی و بيماری كه شفايش دادی و درخواست كننده ای كه عطايش بخشيدی و گناهكاری كه گناهش را پوشاندی و خطاكاری كه ناديده اش گرفتی و اندكی كه بسيارش فرمودی و مستضعفی كه نصرتش دادی و رانده شده ای كه مأوايش بخشيدی »(2) .

آری ، سالك با درخواست اين دو وسيله ، و با اتصال به اين دو سبب ـ كه جود و كرم بی نهايت حضرت محبوب است ـ می تواند به مقام قرب و شكر و ذكر برسد و در زمره ی مقربين و شاكرين و ذاكرين قرار گيرد .

مقام قرب

اين مقام برترين و آخرين مقام و مرتبه ی سالكين است كه با جود و كرمش در شئون زندگی سالك و با تخلّق راهرو به اخلاق حسنه و اجتناب از محرمّات ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بلد الأمين : 255 ، ذوالحجة ; مفاتيح الجنان : دعای عرفه ، فلك الحمد والشكر يا من أقالَ عثرتی . . .

2 ـ اقبال : 71 ، فصل فيما نذكره من أدعية . . . ; مفاتيح الجنان : دعای ابو حمزه ثمالی ، أنا الصَّغيرُ الَّذي رَبَّيْتَه وَأنا الجاهِلُ الّذي عَلَّمْتَهُ .


صفحه 222


و دوری از نفوس شريره و ازدياد ايمان و مداومت بر عمل صالح ، و خلاصه با اطاعت همه جانبه از خدا و پيروی كامل از پيامبر اسلام (صلی الله عليه وآله وسلم) و اهل بيت بزرگوارش (عليهم السلام) و هم نشينی با اوليای الهی و رعايت مراقبه و محاسبه و مشارطه و قدم نهادن در وادی تخليه و تحليه و تجليه به دست می آيد .

يقيناً با قدم اطاعت و عبادت ، رسيدن به مقام قرب برای هر عاشق شيفته ای ميسر است و سالك چون به اين مقام برسد حقيقت توحيد در سراسر وجودش جلوه می كند و ما سوی اللّه در اعتقاد و ايمان توحيدی اش فانی می گردد و بر كرسی خلافت و جانشينی از خدا به اذن خدا تكيه می زند و به توفيق حق در محدوده ی وجود خود كار خدايی می كند ، چنان كه در حديث قدسی آمده است :

عَبدِی ! أَطِعنِی حَتّی أَجْعَلْكَ مِثْلی ، أَقولُ لِشَیء : كُنْ ، فَيَكُونُ . تَقُولُ لِشَیء : كُنْ ، فَيَكُونُ(1) .

« بنده ی من از من اطاعت كن تا تو را ( از نظر اراده و قدرت ) نمونه ای از خود قرار دهم ، به چيزی می گويم باش بی درنگ موجود شود ، تو نيز به چيزی بگويی باش بی درنگ موجود شود » .

و در حديث ديگر آمده :

أَنَا مَلِكٌ حَیٌّ لاَ أَمُوتُ أَبَداً ، عَبدِی أَطِعْنِی أَجْعَلكَ مَلِكاً حَيّاً لاَ يَمُوتُ أَبَداً(2) .

« من پادشاه زنده ای هستم كه هرگز نمی ميرم ، بنده ی من از من اطاعت كن تا تو را پادشاه زنده ای قرار دهم كه هرگز نميری » .

اهل معرفت عقيده دارند : هدف از همه ی طاعات و عبادات چه طاعات و عبادات بدنيه و قلبيه ، و چه طاعات و عبادات ظاهريه و باطنيه ، رسيدن به مقام ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انيس الليل : 152 .

2 ـ روح البيان .


صفحه 223


قرب است . چون كسی آنها را به قصد قربت و با رعايت همه ی شرايط انجام دهد به آن مقام والا و مرتبه ی بالا خواهد رسيد و اراده اش در اراده ی حق ، فانی خواهد شد و در باطنش جز اراده ی خدا نخواهد ماند ، پس هرگاه بخواهد می تواند كار خدايی انجام دهد .

سالك ، هنگامی كه با قدم طاعت و عبادت به سوی حضرت حق حركت كند ، به هر قدمی كه برمی دارد رحمت خدا و اسماء حسنی و اوصاف عليای حضرت او با سرعتی غيرقابل مقايسه با حركت سالك به سالك نزديك می شود ، چنان كه در حديث قدسی آمده :

مَن تَقَرَّبَ إِلَیَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعاً ، وَمَنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ ذِرَاعاً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ بَاعاً ، مَنْ أَتَانِی مَشْياً أَتَيْتُهُ هَرْوَلَةً(1) .

« كسی كه يك وجب به من نزديك شود من به اندازه ی يك ذراع(2) به او نزديك می شوم ، و كسی كه به اندازه ی يك ذراع به من نزديك شود ، من به اندازه ی يك باع(3) به او نزديك شوم ، و هركس قدم زنان به سوی من آيد ، من هروله كنان به سوی او آيم ! »

آری ، نتيجه ی طاعت و عبادت ، نزديك شدن عبد به مولا و نزديك شدن مولا به عبد است كه در آيات و روايات از اين حقيقت تعبير به « مقام قرب » شده و رسيدگان به اين مقام را « مقرّبين » ناميده اند .

اهل دل ، همه ی افعال و صفات مقربين را فانی در افعال و صفات خدا می دانند و اراده ی مقربين را اراده ی خدا می شمارند و گفتار مقربين را پرتوی از گفتار خدا به حساب می آورند . نظر اهل دل نسبت به مقربين برگرفته از روايات ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مستدرك الوسائل : 5 / 298 ، باب استحباب ذكر اللّه ، حديث 5910 ; نفحات الليل : 66 .

2 ـ ذراع : طول آرنج تا سر انگشت دست .

3 ـ باع : طول بين سر انگشتتان دو دست راست و چپ كه به طور افقی باز باشد .


صفحه 224


قدسی و احاديث بسيار مهمی است كه از رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) و اهل بيت (عليهم السلام) در كتاب های باارزش حديث نقل شده است :

إِنَّ اللّهَ يَقولُ : لا يَزَالُ عَبدٌ يَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوافِل حَتَّی أُحِبَّهُ ، فَأكونُ أَنا سَمْعَهُ الَّذِی يَسْمَعُ بِه ، وَبَصَرَهُ الَّذِی يُبْصِرُ بِهِ ، وَلِسانَهُ الَّذِی يَنْطِقُ بِه ، وَقَلْبَهُ الَّذِی يَعْقِلُ بِه ، فَإذَا دَعَانِی أَجَبْتُه ، وَإذَا سَأَلَنِی أَعْطَيْتُهُ(1) .

« خدا می فرمايد : همواره سالك به سبب نافله ها به من تقرب می جويد تا آنجا كه من به او عشق میورزم ، در اين حال است كه من گوش او می شوم كه با آن گوش می شنود ، و چشم او می شوم كه با آن چشم می بيند ، و زبان او می شوم كه با آن زبان سخن می گويد ، و قلب او می شوم كه با آن قلب تعقّل می كند ، پس هنگامی كه مرا بخواند او را پاسخ می گويم ، و زمانی كه از من بخواهد به او
عطا می كنم » .

قَالَ النَّبِیُّ (صلی الله عليه وآله وسلم) : كَلامُ المُتَّقِينَ بِمَنْزلَةِ الوَحْیِ مِنَ السَّمآءِ ، إِذَا وُجِدَتْ كَلِمَةٌ عَلَی لِسانِ بَعضِهِم فَقِيلَ لَهُ : مَن حَدَّثَكَ بِهَذِهِ ؟ فَيُقولُ : حَدَّثَنِی قَلْبِی عَنْ فِكْرِی عَنْ سِرِّی عَنْ رَبِّی(2) .

« پيامبر فرمود : كلام تقوا پيشگان در رتبه ی وحی آسمانی است ، هنگامی كه سخنی بر زبان برخی از آنان ظاهر شود ، پس به آنها گويند : چه كسی به اين صورت با تو سخن گفت ( كه تو گويا از جانب او می گويی ) ، می گويد : دلم از فكرم و فكرم از عمق باطنم و عمق باطنم از سوی پروردگارم با من سخن گفت ! »

برترين مرحله ی اين مقام برای پيامبر اسلام (صلی الله عليه وآله وسلم) بود، به اين خاطر می فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كنز العمال : 1155 .

2 ـ بحر المعارف : 1 / 40 .


صفحه 225


مَن رَآنِی فَقَدْ رَأَی الحَقَّ(1) .

« كسی كه مرا ببيند ، به يقين حق را ديده است » .

و نيز فرمود :

لِی مَعَ اللّهِ وَقْتٌ لاَ يَسَعُنِی فِيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ(2) .

« برای من با خدا زمانی است كه هيچ فرشته ی مقرب و پيامبر مرسلی در آن زمان با من نمی گنجد » .

و پس از پيامبر برترين مرحله ی اين مقام برای مولای عارفان امير مؤمنان (عليه السلام)بود كه فرمود :

مَعْرِفَتِی بِالنُّورانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّه(3) .

« شناخت من به سبب نورانيت باطن شناخت خداست » .

جلال الدين رومی ، مقام فناء فی اللّه نوح را كه از بندگان مقرّب پروردگار بود از قول نوح چنين نقل می كند :

گفت نوح ای سركشان من من نيم *** من ز جان مُردم به جانان می زِيم

چون بمُردم از حواس بوالبشر *** حق مرا شد سمع و ادراك وبصر

چون كه من من نيستم اين دم ز هوست *** پيش اين دم هركه دم زد كافر اوست(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 58 / 234 ، باب 45 ، فی رؤية النبی ، حديث 1 ; نفحات الليل : 66 .

2 ـ بحار الانوار : 18 / 360 ، باب 3 ; نفحات الليل : 67 .

3 ـ بحار الانوار : 26 / 1 ، باب 14 ، حديث 1 ; نفحات الليل : 67 .

4 ـ مولوی ، مثنوی معنوی ، تهديد كردن نوح . . .  .


صفحه 226


كرامات مقرّبين

1 ـ كرامتی از حاج سيد علی قاضی

استاد بزرگوارم مرحوم آيت اللّه حاج شيخ ابوالفضل نجفی خوانساری ، كه ساليانی فقه و اصول استدلالی را از محضر پرفيضش استفاده كردم ، در عيادتی كه چند ماه پيش از رحلتشان از ايشان داشتم و در آن عيادت از حضرتش درخواست كردم اگر كرامتی از استادش عارف باللّه مرحوم حاج سيد علی قاضی به ياد دارند برايم بازگو كنند فرمودند :

شبی همراه با چند تن از تربيت شدگان استاد ، در معيت استاد ، به مسجد كوفه برای عبادت و مناجات و راز و نياز رفتيم . در كنار استاد به عبادت مشغول شديم و با حضرت بی نياز به راز و نياز پرداختيم . پس از پايان كار چون آماده ی بيرون رفتن از مسجد شديم ، ناگهان ماری بسيار خطرناك و وحشت زا نزديك جمع ما حاضر شد . جمع دوستان به جز استاد كه در آرامشی عجيب قرار داشت به وحشت افتادند و در ترسی سخت فرو رفتند ; استاد ، با همان آرامش و طمأنينه مخصوص به خود رو به مار كردند و گفتند : ای مار بمير . مار چون چوبی خشك ، بی جان و بی حركت برجای ماند و ما هم با آرامشی كه به دست آورديم به طرف بيرون مسجد حركت كرديم .

چون چند قدم دور شديم يكی از دوستان برای اطمينان يافتن از اين واقعه كه آيا مار در حقيقت با خطاب استاد مرده يا نه به عقب برگشت و با پای خود به مار زد و مار را در حقيقت مرده يافت ، سپس به جمع ما پيوست و همه راه خود را به سوی نجف ادامه داديم ، ناگهان استاد رو به آن شخص كرد و فرمود : مار با خطاب من بی جان شد ، لازم نبود شما به عقب برگرديد و از اين واقعه تفحص و تحقيق كنيد و مرا امتحان نماييد كه آيا خطابم مؤثر افتاد يا نه !!


صفحه 227


2 ـ حكايتی ديگر از صاحبدلی

حكايت كنند از بزرگان دين *** حقيقت شناسان عين اليقين

كه صاحبدلی بر پلنگی نشست *** همی راند رهوار و ماری به دست

يكی گفتش : ای مرد راه خدای *** به دين ره كه رفتی مرا ره نمای

چه كردی كه درّنده رام تو شد *** نگين سعادت به نام تو شد

بگفت ارپلنگم زبون است و مار *** و گر پيل و كركس شگفتی مدار

تو هم گردن از حكم داور مپيچ *** كه گردن نه پيچد ز حكم تو هيچ

چو حاكم به فرمان داور بود *** خدايش نگهبان و ياور بود

محال است چون دوست دارد تو را *** كه در دست دشمن گذارد تو را

ره اين است ، روی از طريقت متاب *** بنه گام و كامی كه داری بياب

نصيحت كسی سودمند آيدش *** كه گفتار « سعدی » پسند آيدش(1)

3 ـ حكايتی به نقل از ميرزا طاهر تنكابنی

ميرزا طاهر تنكابنی كه از حكما و فلاسفه ی بزرگ زمان اخير بود می فرمود : از مدرسه ی سپهسار واقع در تهران ميدان بهارستان برای انجام كاری درآمدم ، آن سوی خيابان سيدی را ديدم ، در چهره اش دقت كردم يافتم كه از هم درسی های گذشته ی من است ، نزد او شتافتم و پس از سلام پرسيدم چه می كنی ؟ گفت : ولگردم . گفتم : امشب بيا در مدرسه مهمان من باش . آمد و به خاطر سرمای سخت زير كرسی نشست ، برايش چايی ريختم ، پس از خوردن به من گفت : ميل داری همراه من به شهر قم بيايی ؟ گفتم : هوا بسيار سرد است ، علاوه در اين وقت شب وسيله برای رفتن به قم ميسّر نيست ، ولی برای رفتن به قم اصرار كرد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سعدی شيرازی ، بوستان ، حكايت .


صفحه 228


گفتم : می آيم . ناگهان گفت : اين قم !! خود را در صحن مطهّر حضرت معصومه (عليها السلام) ديدم ، برای اين كه به اين واقعيت يقين كنم ، مُهر نمازی از جامهری برداشتم و در جيب خود نهادم ، پس از زيارت به ناگاه گفت : تهران ، ديدم زير كرسی حجره ی مدرسه هستم و آن مهر نزد من است .

4 ـ دو كرامت از جابر جعفی

گروهی نزد جابر جعفی كه حضرت صادق (عليه السلام) او را از مقربين و همنشين پدر بزرگوارش حضرت باقر (عليه السلام) در دنيا و آخرت می دانستند ، آمدند و از او برای بنای مسجدی درخواست كمك كردند . جابر گفت : من به بنايی كه مردی مؤمن در آن به زمين افتد و بميرد كمك نمی كنم ! از نزد او رفتند در حالی كه دو تهمت به او زدند ; گفتند : هم بخيل است و هم دروغگو ! روز بعد پولی روی هم گذاشتند و بنا را شروع كردند ، هنگام عصر به خاطر بی دقتی در چوب بست بنّا از داربست به زمين افتاد و از دنيا رفت ، و آنان دانستند كه آن مرد الهی نه بخيل بود و نه دروغگو(1) .

علاء بن شريك می گويد : هشام بن عبدالملك ، جابر جعفی را نزد خود طلبيد و من در آن سفر با او همراه شدم . در طول مسير در ميان بيابانی نزديك چوپانی نشستيم ، ميشی به صدا درآمد . جابر خنديد . به او گفتم : سبب خنده ات چيست ؟ گفت : اين ميش به بچه اش می گويد اين ناحيه را ترك كن زيرا گرگی سال گذشته كه سال اوّل وضع حملم بود ، حملم را از اينجا ربود ! من گفتم : شگفت آور است ، راست و دروغ اين مطلب را الآن معلوم می كنم . نزد چوپان رفتم ، گفتم : اين برّه را به من بفروش . گفت : نمی فروشم . گفتم : برای چه ؟ گفت : اين ميش در ميان اين گله از همه پر زاد و ولدتر و پر شيرتر است ، سال اول وضع حملش گرگ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رجال كشی : 171 .


صفحه 229


بره اش را ربود و شير او به طور كامل خشك شد تا امسال كه زاييده و سينه اش پر شير شده . گفتم : درست است .

با هم حركت كرديم تا به پل كوفه رسيديم. در دست مردی انگشتری از ياقوت بود ، جابر به او گفت : اين ياقوت برّاق را ببينم . او هم از دستش درآورد و به او داد . جابر انگشتر را وسط آب خروشان فرات انداخت . آن مرد در حالی كه بسيار ناراحت شده بود گفت : چه كردی ؟ جابر گفت : ناراحت نباش دوست داری به انگشترت برسی ؟ گفت : آری . دستش را به سوی آب گرفت ، آب روی هم سوار شد تا نزديك دستش رسيد ياقوت را گرفت و به صاحبش داد !(1)

مقام شكر

اين مقام از مقامات بسيار پرارزشی است كه سالكان راه حق برای رسيدن به آن اصرار داشتند .

بلندی اين مقام و برتری اين مرتبه در حدّی است كه دارندگانش در ميان نوع انسان ، شمارشان اندك و تعدادشان كم و افرادشان قليل است :

( . . . وَقَلِيلٌ مِن عِبادِیَ الشَّكورُ )(2) .

حديث شناس كم نظير ، علامّه ی خبير ، مرحوم ملا محمد باقر مجلسی درباره ی معنی شكر می گويد :

الشُكْرُ الاعْتِرافُ بِالنِّعْمَةِ ظَاهِراً وَبَاطِناً وَمَعْرِفَةُ المُنْعِم وَصَرْفُها فِيمَا أُمِرَ بِه(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رجال كشی : 172 .

2 ـ سبأ : 13 .

3 ـ بحار الانوار : 64 / 268 ، باب 14 ، حديث 1 .


صفحه 230


« شكر ، اقرار به نعمت ظاهری و باطنی و شناخت نعمت دهنده و هزينه كردن نعمت در اموری است كه دارنده ی نعمت به آن مأموريت يافته است » .

از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده است :

شُكْرُ النِّعْمَةِ إِجْتِنابُ الْمَحارِمِ(1) .

« شكر نعمت دوری كردن از همه ی محرمّات است » .

وجود مبارك حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) در پايان خطبه ی شب عاشورای خود از پيشگاه پروردگار درخواست كردند :

فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاكِرين(2) .

« پروردگارا ! ما را از شكرگزاران قرار ده » .

راغب اصفهانی می گويد : شكر دارای سه مرتبه است : قلبی ، زبانی ، عملی .

قلبی ، شناخت نعمت دهنده و نعمت است . زبانی ، اعتراف و اقرار به نعمت است . عملی ، خرج كردن نعمت و مصرف كردن آن در اموری است كه خدا به آن دستور داده است .

از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده است كه به موسی وحی شد :

يا مُوسی ! اشْكُرنِی حَقَّ شُكْرِی . فَقَالَ : يَا رَبِّ ! وَكَيْفَ أَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ وَلَيْسَ مِن شُكْرِكَ إِلاَّ وَأَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ ؟ قَالَ : يَا مُوسی ! الآنَ شَكَرْتَنِی حَيث عَلِمْتَ أَنَّ
ذلِكَ مِنّی(3) .

« ای موسی ! آن گونه كه سزاوار و شايسته ی من است مرا شكر كن . عرضه داشت : پروردگارا ! چگونه آن گونه كه سزاوار و شايسته ی توست تو را شكر ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 2 / 95 ، باب الشكر ، حديث 10 .

2 ـ الارشاد : 2 / 91 .

3 ـ كافی : 2 / 98 ، باب الشكر ، حديث 27 ، با كمی اختلاف ; نفحات الليل : 68 .


صفحه 231


كنم و حال آن كه نعمتی نيست كه شكرش را بجا آورم مگر آن كه زبان شكرگزاری آن را حضرت تو به من عطا كرده است . خدا فرمود : ای موسی ! اينك شكر مرا بجا آوردی كه دانستی همين زبان شكرگزار هم از من است » .

حضرت حسين (عليه السلام) در دعای عرفه عرضه می دارد :

وَلَوْ حَرَصْتُ أنا وَالعادُّونَ مِن أنامِكَ أن اُؤَدِّیَ شُكرَ واحِدَة مِنْ أنعُمِكَ مَا اسْتَطَعْتُ إلاّ بِتَوفِيقِكَ(1) .

« اگر من و همه ی كسانی كه نعمت هايت را شماره می كنند تلاش كنيم كه شكر يكی از نعمت هايت را بجا آوريم ، نمی توانيم مگر به توفيق تو » .

حضرت داود (عليه السلام) به پروردگار عرضه داشت :

يا رَبِّ ! كَيْفَ أشكُرُكَ وَالشُّكْرُ نِعمَةٌ أخری مِنْكَ أحتاجُ إلَيها إلی شُكر آخَر ؟ فَقالَ اللّهُ : يَا دَاوُدُ إذَا عَلِمتَ أنَّ ما بِكَ مِنْ نِعْمَة فَمِنّی ، فَقَد شَكَرْتَنِی .

« پروردگارا ! چگونه تو را شكر كنم در حالی كه شكر كردنم نعمت ديگری از سوی توست كه به شكرگزاری دوباره ای نيازمند است . خدا فرمود : ای داود ! چون بدانی كه هر نعمتی كه در اختيار توست از جانب من است ، پس مرا شكر كرده ای » .

اين نمونه روايات بيانگر شكر زبانی است . و برترين مرتبه ی شكر كه شكر عملی است عبارت است از : تحصيل ايمان يقينی و انجام دادن همه ی كارهای شايسته و بكارگيری حسنات اخلاقی و دوری گزيدن از همه ی محرمات الهی .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مفاتيح الجنان : دعای عرفه .


صفحه 232


داستانی شگفت از انسانی شاكر

سمع بن عبدالملك می گويد : در سرزمين منی در محضر حضرت صادق (عليه السلام)به خوردن انگور مشغول بوديم . ناگاه فقيری وارد شد و از حضرت درخواست كمك كرد . حضرت فرمود : مقداری انگور به او بدهيد . هنگامی كه انگور به او دادند از گرفتن خودداری كرد و آن را برگرداند و گفت : اگر پول بدهيد می گيرم ! حضرت صادق (عليه السلام) فرمود : خدايت عطا كند . فقير رفت و برگشت و گفت : انگور را بدهيد . آن حضرت فرمود : خدايت عطا كند !

آنگاه نيازمندی ديگر آمد و درخواست كمك كرد ، حضرت سه دانه از يك خوشه برداشتند و به او دادند ، فقير سه دانه انگور را گرفت و گفت :

الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمِين الَّذِی رَزَقَنِی .

« همه ی سپاس و ستايش ويژه ی خداست كه پروردگار جهانيان است ، آن پروردگاری كه اين سه دانه انگور را روزی من قرار داد » .

حضرت به او فرمودند : صبر كن ، پس هر دو دست خود را پر از انگور كردند و به او دادند . دوباره گفت : الحَمدُ لِلّه ربِّ العالَمين . باز حضرت به او فرمودند : صبر كن ، سپس به خادم خود فرمود : چه اندازه درهم و دينار نزد توست ؟ خادم بيست درهم آورد و گفت : به همين اندازه درهم نزد ما مانده است . حضرت بيست درهم را به فقير داد ، چون بيست درهم را گرفت گفت :

الحَمْدُ لِلّهِ هَذا مِنْكَ وَحْدَكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ .

« همه ی سپاس و ستايش ويژه ی خداست ، خدا اين عطا و بخشش از حضرت توست ، تويی يگانه ای كه شريك و همتا نداری » .

حضرت صادق (عليه السلام) به او فرمود : صبر كن ، پس پيراهن مبارك را از بدن


صفحه 233


درآورده به او عطا كردند و فرمودند : اين پيراهن را بپوش . چون پيراهن را پوشيد ، گفت :

الحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی كَسَانِی وَسَتَرَنِی يَا أَبا عَبداللّهِ اَو قَالَ جَزَاكَ اللّهُ خَيْراً .

« همه ی سپاس و ستايش ويژه ی خداست كه مرا لباس پوشانيد ، و عرضه داشت يا ابا عبداللّه ، يا آن كه گفت : خدا تو را جزای خير دهد » .

با همين دو كلمه ی كوتاه از آن حضرت سپاسگزاری كرد و بيرون رفت(1) .

عارف بزرگوار ، فيلسوف عالی مقدار ، عالم پرهيزكار ، ملا محسن فيض كاشانی در كتاب بسيار مهم « وافی » در باب تعقيبات نماز از معصوم روايت می كند : اگر شخص نمازگذار پس از ادای نماز واجب ، سر به سجده ی شكر گذارد و نعمت هايی كه خدای مهربان به او عطا كرده ، يك به يك به ياد آورد و شكر كند از حضرت حق به فرشتگان خطاب شود : ای فرشتگان ! بنده ام نماز واجبش را ادا كرد و به شكرگذاری من مشغول شد ، با او چه معامله ای كنم ؟

فرشتگان می گويند : حوائجش را روا كن . خطاب رسد : روا كردم ، ديگر چه كنم ؟ گويند : به او نجات در آخرت را عطا كن . خطاب رسد : عطا كردم ، ديگر چه كنم؟ گويند: وسعت رزق به او عنايت فرما . خطاب رسد : عنايت كردم ، ديگر چه كنم ؟ گويند : فرزندان شايسته نصيب او كن . خطاب رسد : نصيب كردم . تا وقتی نمازگذار در سجده ، شكرگذاری می كند خدا خطاب می فرمايد و فرشتگان دعا می كنند تا جايی كه فرشتگان می گويند : پروردگارا ! ما آنچه از امور خير بود از پيشگاهت برای او خواستيم و تو عنايت فرمودی ، ديگر چيزی نمی دانيم. خطاب رسد : شما نمی دانيد من می دانم ، او شكرم را بجا آورد ، من هم از او سپاسگزاری می كنم و سپاس من اين است كه درب نعمت را به رويش باز می كنم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی: 4 / 49، باب النوادر، حديث 12 ; بحارالأنوار: 47 / 42 ، باب 4، حديث 56 ; انيس الليل: 155.


صفحه 234


مقام ذكر

ذكری كه حضرت حق پس از تصفيه ی قلب عبد به عبد الهام می كند ، با ذكری كه در كتاب های دعا آمده فرق می كند . ذكر الهامی ، مايه ی نيك بختی و سعادت دنيا و آخرت و سبب رسيدن به حقايقی است كه دست غافلان و بی خبران از آن كوتاه است .

ذكر الهامی ، ذكر حال است ، نه ذكر قال ، كه ذكر قال بازی زبان با الفاظ است و ذكر حال ، مايه ی پرواز قلب سبك بار در عرصه گاه معنويت برای وصول به لقاء  اللّه است .

با الهام ذكر حال ، چشم بصيرت انسان باز می شود و به ديدار زيبای بی نهايت نايل می آيد و آدمی همه ی موجوديت و موجودی خود را برای ايثار به پيشگاه محبوب در طبق اخلاص می گذارد و حسينوار از عمق جان مترنّم به اين حقيقت می شود كه :

تَرَكْتُ الخَلْقَ طُرّاً فِی هَوَاكا

« همه ی مخلوقات را در هوای تو واگذاشتم و دل از تعلّق به آنها آزاد كردم ووجودم را برای تو خالص نمودم و كدورت محبت غير را از صفحه ی دل شستم و به بندگی بر درگاه عظمتت نشستم و هر پيوندی جز پيوند با تو را گسستم » .

ياری است مرا كه ياری دل *** زو آيد و دوست داری دل

ياری كه از او رسد به طغرا *** منشور اميدواری دل

زلفت كه به رخ قرار دارد *** دارد سر بی قراری دل

پران پران خدنگ غمزه است *** كايد پی غم گساری دل

جز لعل لب تو از كه آيد *** جرّاحی زخم كاری دل

هرگز نگزيدمی اگر بود *** هجران تو اختياری دل


صفحه 235


وقت است كه ملك عشق صحبت *** گيريم به دست ياری دل

ذكر الهامی ، همان است كه سيد ساجدان ، چراغ دل عاشقان در مناجات خمس عشر به پيشگاه محبوب عرضه می دارد :

وَآنِسْنا بِالذِّكْرِ الخَفِیِّ وَاسْتَعْمِلْنَا بِالْعَمَلِ الزَّكِیِّ وَالسَّعْیِ المَرْضِیِّ(1) .

« و ما را به ذكر پنهان ( آن ذكری كه محصول الهام تو در عمق قلب است ) مأنوس بدار و به عمل پاكيزه و كوشش پسنديده بكار گير » .

و حضرت ختمی مرتبت (صلی الله عليه وآله وسلم) شايد در كلام عرشی منزلت خود اشاره به اين حقيقت داشته باشد كه :

لاَ يَزَالُ المُؤمِنُ الَّذِی يَذكُرُ اللّهَ فِی كُلِّ حَال فِی أَنْوَار خَمْسَة : مَدْخَلُهُ نُورٌ ، وَمَخْرَجُهُ نُورٌ ، وَكَلامُهُ نُورٌ ، وَغَذائُهُ نُورٌ ، وَمَنْظَرُهُ يَوْمَ القِيامَةِ إِلَی النُّورِ(2) .

« همواره مؤمنی كه در همه ی حالات به ياد خداست در پنج نور است : محلّ ورودش نور است ، و جای بيرون رفتنش نور است ، و كلامش نور است ، و غذايش نور است ، و ديدگاهش روز قيامت به سوی نور است » .

برای اهل معرفت و سالكان مسلك محبت و راهروان طريق هدايت ، چيزی در اين عرصه گاه هستی شيرين تر از ياد خدا نيست ، و ياد خدا در عمق قلب كسی ظهور نكند و ياد او به خانه ی دل كسی الهام نشود مگر اين كه از علايق دنيويّه و حجاب های حيوانيّه پاك باشد ; و اين پاكی جز با عبادات ظاهری و باطنی و اجتناب از معاصی و دوری گزيدن از رذايل اخلاقی حاصل نشود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مفاتيح الجنان : راز و نياز ذاكران ، مناجات 13 .

2 ـ نفحات الليل : 70 . در مصادر روايی مانند : خصال : 1 / 277 ، المؤمن يتقلّب . . . ، حديث 20 ; روضة الواعظين : 2 / 291 ، مجلس فی ذكر مناقب اصحاب الأئمة ; بحار الانوار : 65 / 17 ، باب 15 ، حديث 24 روايت از اميرالمؤمنين به اين صورت نقل شده است : المُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فی خَمسَة مِنَ النّورِ ، مَدخَلُهُ نُورٌ ، ومخرجُهُ نورٌ ، وعِلمُه نورٌ ، وكلامه نورٌ ومنظره يوم القيامةِ إلَی النورِ .


صفحه 236


« اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ سُؤَالَ خَاضِع مُتَذَلِّل خَاشِع ، أَنْ تُسَامِحَنِی »

« وَتَرْحَمَنِی ، وَتَجْعَلَنِی بِقِسْمِكَ رَاضِياً قَانِعاً ، وَفِی جَمِيعِ الاَْحْوَالِ مُتَوَاضِعاً »

اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ سُؤَالَ خَاضِع مُتَذَلِّل خَاشِع...   

« خدايا ! از تو درخواست می كنم ، درخواست بنده ای خاضع و خاكسار و فروتن ، كه نسبت به من نرمش و مدارا به خرج دهی و بر من رحم كنی ، و به رزق و سهمی كه برای من معين كرده ای خوشنود و قانع بداری ، و مرا در همه ی حالات زندگی فروتن و متواضع قرار دهی » . درخواست چهار مطلب از حضرت حق

بی ترديد ، اگر دعا با قلبی خاشع و ظاهری خاضع و چشمی اشك بار و جايی خلوت ، در دل شب تار انجام گيرد به اجابت نزديك تر است .

خدای مهربان ، به موسی بن عمران خطاب كرد :

يَابْنَ عِمْرَانَ ! هَبْ لِی مِنْ قَلْبِكَ الخُشُوعَ ، وَمِنْ بَدَنِكَ الخُضُوعَ ، وَمِنْ عَيْنِكَ الدُّمُوعَ فِی ظُلَمِ اللَّيْلِ ، وَادْعُنِی فَإِنَّكَ تَجِدُنِی قَرِيباً مُجِيباً(1) .

« ای پسر عمران ! به پيشگاه من از قلب خود خشوع ، و از بدنت فروتنی ، و از ديده ات در دل تاريك شب اشك بياور ، و مرا بخوان كه يقيناً مرا نزديك و اجابت كننده خواهی يافت » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 67 / 14 ، باب 43 ، حديث 2 .


صفحه 237


در اين بخش از دعا ، شخص دعا كننده با خضوع و خاكساری و فروتنی چهار مطلب را از حضرت حق درخواست می كند و بايد اميدوار باشد كه خضوع و خاكساری و فروتنی اش وسيله و سبب اجابت دعای اوست . و آن چهار مطلب عبارت است از :

1 ـ مدارا و نرمش حق نسبت به او .

2 ـ مورد رحمت قرار گرفتن .

3 ـ خوشنودی و قناعت نسبت به رزق و روزی عطاشده ی از سوی پروردگار .

4 ـ تواضع و فروتنی در همه ی حالات زندگی .

دعا كننده بايد به اين حقيقت توجّه داشته باشد كه بر پايه ی قاعده ی غيرقابل ترديد ( إِنْ أَحْسَنتُم أَحْسَنتُم لاَِنفُسِكُمْ )(1) ، اگر نيكی كنيد به سود خويش نيكی كرده ايد ; جلب مدارا و نرمی و مسامحه ی خدا به سبب مدارا و نرمی با مردم ميسّر نيست و جذب مهربانی و رحمت خدا ، جز با مهربانی با همه ی مؤمنان و مسلمانان و هركسی كه شايسته ی مهربانی است راهی ندارد . انسانی كه اهل مدارا و نرم خويی و اهل مهربانی و رحمت نيست ، مورد مدارا و مهربانی خدا قرار نخواهد گرفت .

1 ـ مدارا و نرمی

آيين مقدس اسلام تمام مردم مسلمان را از خصومتورزی و خشم گرفتن بر يكديگر و به كار گرفتن حسد و قطع پيوند و رابطه ، بر حذر داشته و همه ی اهل اسلام را به رفق و مدارا و مسامحه و سهل انگاری و مهرورزی بر يكديگر دعوت كرده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسرا : 7 .


صفحه 238


فرهنگ حق ، مؤمنان را از نظر معنوی برادر يكديگر دانسته و در اين زمينه حقوق بسيار پرارزشی را به عنوان حقوق برادری طرح كرده و اهل ايمان را به ادای آن حقوق ترغيب و تشويق نموده است و مراعات آن حقوق را لازم و واجب اخلاقی و گاهی واجب شرعی اعلام كرده است ، و روی گردان از ادای آن حقوق را از ولايت خدا خارج می داند .

برقراری پيوند برادری ، و رابطه ی معنوی ، و تداوم آن ، محصول پاك بودن درون از رذايل اخلاقی است . رذايل اخلاقی چون غرور و كبر و منيّت و حرص و بخل و حسد مانع از اين است كه حالت برادری و فضای معنوی و مهرورزی و مدارا و نرمی بر دو فرد يا بر يك خانواده يا بر افراد جامعه حاكم باشد .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) در روايتی بسيار مهم ، مردم را از رذايل اخلاقی و مفاسد عملی برحذر داشته و آنان را به رعايت حقوق برادری دعوت كرده است :

لاَ تَدَابَرُوا وَلاَ تَبَاغَضُوا وَلاَ تَحَاسَدُوا وَلاَ تَقَاطَعُوا وَكُونُوا عِبَادَ اللّهِ إِخْوَاناً . المُسلمُ أخُ المُسْلِمِ لاَ يَظْلِمُهُ وَلاَ يَحْرِمُهُ وَلاَ يَخْذُلُهُ(1) .

« با يكديگر خصومت نورزيد ، و بر يكديگر خشم نگيريد ، و بر يكديگر حسادت نداشته باشيد ، و پيوند و رابطه ی دوستی و برادری را قطع مكنيد ، و بندگان خدا با يكديگر برادر باشيد . مسلمان برادر مسلمان است ، به برادرش ستم نمی كند ، و او را از محبت ها و پرداخت مال محروم نمی نمايد ، و وی را وا نمی گذارد » .

قَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله عليه وآله وسلم) : مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الإيمَانِ وَالرِّفْقُ بِهِم
نِصْفُ الْعَيْشِ(2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محجّة البيضاء : 3 / 329 ، كتاب آداب الصحبة و المعاشرة .

2 ـ محجّة البيضاء : 3 / 401 ، كتاب آداب الصحبة و المعاشرة .


صفحه 239


« رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود : سهل انگاری و مدارای با مردم نصف ايمان ، و نرمی با آنان نصف زندگی است » .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود :

رَحِمَ اللّهُ امْرءً سَهْلَ البَيْعِ ، سَهْلَ الشِرَاءِ ، سَهْلَ الإقْتِضَاءِ(1) .

« خدا رحمت كند مردی را كه در فروش جنس و در خريد متاع و در گرفتن دِين از مديون آسان و سهل انگار است » .

و نيز آن حضرت فرمود :

مَنْ أَنْظَرَ مُعْسِراً أَو تَرَكَ حَاسَبَهُ اللّهُ حِسَاباً يَسِيراً (2) .

« كسی كه مديون تنگدستی را مهلت دهد ، يا او را رها كند خدا او را به حسابرسی آسانی محاسبه كند » .

و از آن حضرت روايت شده است : در قيامت مردی را كه بر اثر گناه ، اسراف بر وجود خود داشته حسابرسی می كنند و برای او حسنه ای كه سبب نجاتش شود نمی يابند ، به او می گويند : هرگز كار خيری انجام داده ای ؟ می گويد : نه ، ولی مردی بودم كه از ثروتم به مردم قرض می دادم و به جوانانی كه پيرامونم بودند می گفتم : با ثروتمندانی كه از آنان طلبكارم نرمی و مدارا داشته باشيد و تنگدستان را مهلت دهيد ( يا از آنها بگذريد ) . خدا می فرمايد : من به آسان گرفتن بر او و نرمی و مدارای به او شايسته ترم . پس خدا از او بگذرد و وی را بيامرزد(3) .

حمّاد بن عثمان می گويد : مردی به محضر مبارك حضرت صادق (عليه السلام) وارد شد و از مردی از اصحاب حضرت شكايت كرد . چيزی نگذشت كه آن صحابی نزد ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محجّة البيضاء : 3 / 186 ، كتاب آداب الكسب والمعاش .

2 ـ محجّة البيضاء : 3 / 186 ، كتاب آداب الكسب والمعاش .

3 ـ محجّة البيضاء : 3 / 186 ، كتاب آداب الكسب والمعاش .


صفحه 240


امام آمد ، حضرت به او فرمود : سبب شكايت اين شاكی از تو چيست ؟ عرضه داشت : از من شكايت می كند برای اين كه قرضی را كه به او داده بودم تا دينار آخرش را به طور كامل از او مطالبه كردم . حمّاد می گويد : امام صادق (عليه السلام)خشمگين نشست ، سپس فرمود : انگار می كنی زمانی كه حق خود را به طور كامل مطالبه می كنی كار زشتی نمی كنی ؟! آيا آنچه را خدا از حالات مؤمنان در قرآن حكايت كرده نديدی كه فرموده :

( . . . وَيَخافُونَ سُوءَ الحِسابِ )(1) .

« و آنان همواره از حسابرسی بد می ترسند » .

فكر می كنی می ترسند كه خدا بر آنان در حسابرسی ستم روا دارد ؟ نه ، به خدا سوگند نمی ترسند ، مگر از حسابرسی دقيق و كامل ، كه اينگونه حسابرسی ـ كه مو را از ماست می كشند ـ حسابرسی بد ناميده ، پس كسی كه در مطالبه ی حق خود به اين صورت با طرف خود برخورد كند كار زشتی انجام داده است !!

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود :

أَلا وَإِنَّ لِلّهِ أَوانِیَ فِی أَرْضِهِ وَهِیَ القُلُوبُ ، وَأَحَبُّ الأوانِی إِلَی اللّهِ أَصفَاهَا وَأصلَبُها وَأرَقُّها : أَصفاهَا مِنَ الذُّنوب ، وَأَصلَبُها فِی الدّين ، وَأَرَقُها عَلی الإخوَانِ(2) .

« آگاه باشيد برای خدا در زمينش ظرف هايی است و آن قلب هاست و محبوبترين آن ظرف ها خالص ترين و محكم ترين و نرم ترين آنهاست ، خالص ترينش از گناهان ، و محكم ترينش در دين ، و نرم ترينش بر برادران
دينی است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رعد : 21 .

2 ـ محجّة البيضاء : 3 / 322 ، كتاب آداب الصحبة و المعاشرة ، باب 2 .


صفحه 241


رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) در رواياتی فرموده اند :

أَمَرَنِی رَبِّی بِمُدارَاةِ النَّاسِ ، كَمَا أَمَرَنِی بِأَداءِ الفَرائِضِ(1) .

« پروردگارم مرا به نرمی و مدارای با مردم امر فرموده ، چنان كه به ادای واجبات امر نموده است » .

ثَلاثٌ مَن لَم يَكُنَّ فِيهِ لَم يَتِمَّ لَهُ عَمَلٌ : وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعاصِی اللّهِ ، وَخُلُقٌ يُدارِی بِهِ النَّاسَ ، وَحِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الجاهِلِ(2) .

« سه چيز است كسی كه وجودش از آنها تهی باشد عملی برای او كامل نشده است : تقوايی كه او را از معاصی خدا باز دارد ، اخلاقی كه به سبب آن با مردم به نرمی رفتار كند ، و بردباری و حلمی كه به وسيله ی آن جهل جاهل را برگرداند » .

إِنَّ الرِّفْقَ لَمْ يُوضَعْ عَلی شَیْء إِلاَّ زَانَهُ وَلاَ نُزِعَ مِنْ شَیْء إِلاَّ شَانَهُ(3) .

« بی ترديد نرمی و ملايمت بر چيزی نهاده نشد مگر آن كه آن را آراست ، و از چيزی كنده نشد مگر آن كه آن را زشت و ناپسند كرد » .

لَو كَانَ الرِّفْقُ خَلْقاً يُرَی مَا كَانَ مِمَّا خَلَقَ اللّهُ عَزَّ وَجلَّ شَیْءٌ أَحْسَنَ مِنْهُ(4) .

« اگر نرمی و ملايمت مخلوقی قابل ديدن بود ، چيزی از مخلوقات خدا زيباتر از او به چشم نمی آمد » .

در رواياتی از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير معين : 365 .

2 ـ كافی : 2 / 116 ، باب المُداراة ، حديث 1 .

3 ـ كافی : 2 / 119 ، باب الرفق ، حديث 6 و تفسير معين : 365 .

4 ـ كافی : 2 / 120 ، باب الرفق ، حديث 13 .


صفحه 242


ثَمَرَةُ العَقْلِ مُداراةُ النَّاسِ(1) .

« ميوه ی عقل نرمی و ملايمت با مردم است » .

مُداراةُ الرِّجَالِ مِن أَفْضَلِ ألاَْعْمالِ(2) .

« نرمی مردم از برترين اعمال است » .

دَارِ النّاسَ تَسْتَمْتِعْ بِإخائِهِم وَألقِهِم بِالبِشرِ تُمِتْ أَضْغَانَهُم(3) .

« با مردم به نرمی و مدارا رفتار كن ، از برادری آنها بهره مند شو و با آنان با خوشرويی برخورد نما ، كينه هايشان را نابود كن » .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) مسامحه و نرمی خدا را با بنده اش نتيجه و محصول مسامحه و نرمی بنده با مردم می داند ، آن حضرت در روايتی به اين حقيقت اشاره فرموده ، می فرمايد :

إسمَحْ يُسمَحْ لَكَ(4) .

« با مردم مدارا كن و اهل نرمی باش ، تا با تو نرمی و مدارا شود » .

مدارا و نرمی ، اخلاق خداست و چه نيكوست مردم بر پايه ی فرمان حكيمانه ی رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) كه فرمود :

تَخَلَّقُوا بِأخلاقِ اللّهِ(5) .

متخلق به اخلاق خدا شوند ، تا در دنيا و آخرت به خوشبختی و سعادت
نايل شوند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 53 ، حديث 416 .

2 ـ غرر الحكم : 445 ، حديث 10174 .

3 ـ غرر الحكم : 445 ، حديث 10180 .

4 ـ محجّة البيضاء : 3 / 186 ، كتاب آداب الكسب و المعاش ، باب 1 .

5 ـ بحار الانوار : 58 / 129 .


صفحه 243


يارم خط عنبرين نوشته *** تعليقه به مشك چين نوشته

از لطف بر اين خط دلاويز *** دلبسته و دلنشين نوشته

هر حرف كه او نوشته زيرش *** روح القدس آفرين نوشته

از شربت لب مريض غم را *** داروی دل حزين نوشته

مشكين قلمش خطی چو ريحان *** بر صفحه ی ياسمين نوشته

يا شمه ای از شمايل خود *** بر عارض حور عين نوشته

2 ـ رحمت و مهربانی

در ابتدای كتاب ـ در توضيح رحمت ـ خدا تا جايی كه اقتضا داشت مطالب مشروح و مفصّلی نگاشته شد و توجه خوانندگان عزيز به اين حقيقت توجّه داده شد كه : رحمت رحيميه ی حق شامل انسان هايی می شود كه به لوازم بندگی و طاعت ملزم باشند و به خصوص نسبت به بندگان پروردگار با رحمت و مهربانی معامله كنند و از رنجاندن و ستم بر آنها و پايمال كردن حقّ و سخت گيری بر آنان بپرهيزند و همواره قاعده ی ريشه دار « ارحم ترحم »(1)مهربانی كن تا به تو مهربانی شود را مورد توجّه قرار دهند .

انسان ، اگر درباره ی فرائض و واجبات الهی كوتاهی كند و از عمل به دستورات حق روی بگرداند و از گناهان دوری نكند و با مردم با بی مهری و از سر تلخی و خشم رفتار كند ، نبايد از حضرت حق و از ديگران ، توقع مهر و رحمت داشته باشد .

در رابطه با رحمت حق روايات بسيار مهمی در كتاب های باارزش حديث وارد شده است كه به بعضی از آنها اشاره می شود : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انيس الليل : 166 .


صفحه 244


قَالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله عليه وآله وسلم) : إِنَّ لِلّهِ تَعَالی مائَةَ رَحْمَة أنزَلَ مِنها رَحمةً واحِدَةً بينَ الجِنِّ وَالانسِ وَالطّيرِ وَالبَهائمِ وَالهَوامِّ ، فَبِها يَتَعاطَفُونَ ، وَبِها يَتَراحَمُونَ ، وَآخَرَ تِسعاً وَ تِسعينَ رَحمةً يَرحَمُ اللّهُ بِها عِبادَهُ يَومَ القِيَامَةِ(1) .

« پيامبر خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود : خدا را صد رحمت است كه يك رحمتش را ميان جن و انس و پرندگان و حيوانات و وحشی ها نازل كرده ، همه ی آنان بوسيله ی آن يك رحمت به يكديگر محبت و مهر میورزند و با نود و نه رحمت ديگر در روز قيامت به بندگانش رحم می كند » .

وَقالَ رَسولُ اللّهِ (صلی الله عليه وآله وسلم) : إنَّ اللّهَ عَزَّ وَجلَّ يَقُولُ يَومَ القيامَة لِلمؤمنين : هل أحْبَبْتُمْ لِقائی ؟ فَيَقُولونَ : نَعَمْ يا رَبَّنا . فَيَقولُ : لِمَ ؟ فَيَقولونَ : رَجَوْنا عَفْوَك وَمَغْفِرَتَكَ . فَيَقُولُ : قَدْ أوجَبْتُ لَكُم مَغْفِرَتِی(2) .

« پيامبر خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود : خدای عز و جل روز قيامت به مؤمنين می گويد : لقای مرا دوست داشتيد ؟ می گويند : آری ای پروردگارمان . می گويد : برای چه ؟ می گويند : چون به گذشت و آمرزشت اميد داشتيم . می گويد : آمرزشم را بر شما واجب نمودم » .

وَقالَ رَسولُ اللّهِ (صلی الله عليه وآله وسلم) : يَقولُ اللّهُ يَومَ القيامَةِ : أخْرِجُوا مِنَ النّارِ مَن ذَكَرَنی يَوماً أو خافَنی فِی مَقام(3) .

« و نيز پيامبر خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود : خدا روز قيامت می گويد : هركس مرا يك روز ياد كرده ، يا در مقامی از من ترسيده از آتش بيرون آوريد » .

و نيز آن حضرت فرمود : ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محجّة البيضاء : 8 / 384 ، كتاب ذكر الموت و ما بعده ، باب 8 .

2 ـ محجّة البيضاء : 8 / 384 ، كتاب ذكر الموت و ما بعده ، باب 8 .

3 ـ محجّة البيضاء : 8 / 384 ، كتاب ذكر الموت و ما بعده ، باب 8 .


صفحه 245


اللّهُ تَعالَی أرحَمُ بِعَبْدِهِ المُؤمنِ مِنَ الوالِدَةِ الشَّفيقَةِ بِوَلَدِها(1) .

« خدای تعالی به بنده ی مؤمنش از پدر مهربان نسبت به فرزندش مهربان تر است » .

با توجه و تكيه بر كلام ائمه ی معصومين (عليهم السلام) به اين حقيقت می رسيم كه : سبب جلب رحمت خدا ، عبادت و طاعت و دوری از گناه و مهرورزی به ديگران است . در روايت باارزشی از پيامبر خدا نقل شده است :

الرَّاحِمُونَ يَرْحَمُهُمُ اللّهُ . إِرْحَمُوا مَن فِی الأَرْضِ يَرْحَمْكُمْ مَنْ فِی السَّمآءِ(2) .

« خدا به رحمت كنندگان رحم می كند . به هركس در زمين است رحم كنيد تا خدا به شما رحم كند » .

صاحب كتاب « انيس اللّيل » از كتاب « زينة المجالس » نقل می كند كه در حديث آمده : وقتی موسی در مقام راز و نياز به پروردگار عرضه داشت : به كدام خصلت از خصايل ، به رضايت و خوشنودی تو اختصاص يافتم ؟ خطاب رسيد : وقتی كه گوسفندان شعيب را می چراندی و به كار چوپانی اشتغال داشتی در يك روز تابستانی كه هوا حرارت زيادی داشت بزغاله ای از گله گريخت ، تو دنبال آن روان شدی و مسافت زيادی رفتی و از زيادی حرارت و بسياری حركت به رنج و زحمت افتادی ، چون به آن حيوان رسيدی او را در كنار گرفتی و گفتی مرا و خودت را به مشقت انداختی ، سپس او را به دوش گرفتی و به گله بازگرداندی ، پس به خاطر مهر و محبتی كه به او ورزيدی تاج اصطفا بر سرت نهادم و كمربند كرامت بر كمرت بستم و تو را به مقام رسالت و نبوت برگزيدم(3) .

قالَ رَجُلٌ لِلنَّبیِّ (صلی الله عليه وآله وسلم) : أحَبُّ أنْ يَرْحَمَنِی رَبِّی . قالَ : إرحَم نَفْسَكَ وَارحَمْ خَلقَ اللّهِ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محجّة البيضاء : 8 / 385 ، كتاب ذكر الموت و ما بعده ، باب 8 .

2 ـ مستدرك الوسائل : 9 / 55 ، باب استحباب التراحم ، حديث 10187 .

3 ـ انيس الليل : 166 .


صفحه 246


يَرْحَمْكَ اللّهُ(1) .

« مردی به پيامبر گفت : دوست دارم پروردگارم به من رحم كند ، فرمود : به خودت و به آفريده ها رحم كن خدا به تو رحم می كند » .

و آن حضرت فرمود :

تَعَرَّضُوا لِرَحْمَةِ اللّهِ بِما أمَرَكُم بِهِ مِنْ طاعَتِه(2) .

« خود را به سبب طاعتی كه خدا شما را به آن امر كرده است در معرض رحمت خدا قرار دهيد » .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود :

أبْلَغُ مَا تُسْتَدَرُّ بِهِ الرَّحْمَةُ أنْ تُضْمِرَ بِجَميعِ النّاسِ الرَّحْمَةَ(3) .

« رساترين چيزی كه به سبب آن رحمت فراوان و زياد می شود اين است كه درباره ی همه ی مردم قصد رحمت داشته باشی » .

و نيز آن حضرت فرمود :

بِالْعَفْوِ تَنْزِلُ الرَّحْمَةُ(4) .

« با گذشت از مردم رحمت نازل می شود » .

و نيز فرمود :

رَحْمَةُ الضُّعَفاءِ تَسْتَنْزِلُ الرَّحْمَةَ(5) .

« مهربانی و رحمت نسبت به ناتوانان رحمت خدا را بر رحم كنندگان نازل می كند » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير معين : 580 .

2 ـ مجموعه ی ورّام : 2 / 119 ; تفسير معين : 580 .

3 ـ غرر الحكم : 450 ، حديث 10344 ; تفسير معين : 580 .

4 ـ غرر الحكم : 246 ، حديث 5053 ; تفسير معين : 580 .

5 ـ غرر الحكم : 449 ، حديث 10333 ; تفسير معين : 580 .


صفحه 247


3 ـ رضا و قناعت نسبت به رزق و روزی

وجود مقدّس و مباركی كه همه ی موجودات عرصه ی غيب و شهود ، جلوه ی علم و حكمت و عدل و رحمت اويند و به اراده ی استوارش آنان را پديد آورد و هر يك را در قرارگاه معين خودشان قرار داد و به سوی هدفی كه برای آنها مقرّر نموده است هدايت كرد ، رزق و روزی هر كدام را بر پايه ی اقتضای حياتش و مناسب با زندگی و شأنش بر عهده گرفت و بر خود لازم و واجب فرمود كه روزی آنان را بر اساس تكاپو و فعاليتی كه برای به دست آوردن روزی از خود نشان می دهند به آنان برساند .

( وَما مِن دآبَّة فِی الأَرضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُهَا . . . )(1) .

« هيچ جنبنده ای در زمين نيست مگر اين كه روزی و رزقش بر عهده ی خداست » .

خدای مهربان ، بر اساس مصلحت و حكمت روزی بندگان را به دو صورت به آنان می رساند : به گروهی گسترده و وسيع و به فرقه ای محدود و تنگ روزی می بخشد .

( إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشآءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً )(2) .

« همانا پروردگارت روزی را برای هركس كه بخواهد وسعت می دهد و تنگ می گيرد ، يقيناً او به بندگانش آگاه و بيناست » .

خدای كريم ، برای اين كه بندگانش بتوانند روزی حلال و پاك به دست آورند ، راههای مشروعی چون دام داری ، زراعت ، تجارت ، صنعت و مشاغل ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ هود : 6 .

2 ـ اسراء : 30 .


صفحه 248


مثبت ديگری كه محصول فكر و عقل و قدرت بازوست قرار داده و برای احدی از راههای نامشروع چون دزدی ، غارت ، چپاول ، رشوه ، ربا ، غصب ، مشروب فروشی و . . . رزق و روزی مقرّر نكرده است و به اندازه ای كه مردم از حرام به دست می آورند از روزی حلال آنان می كاهد .

قرآن مجيد و روايات مردم را برای بدست آوردن روزی حلال از طريق كسب های مشروع تشويق می كنند و وسعت و تنگی رزق را پس از بدست آوردنش از راه مشروع ، مصلحت خدا نسبت به انسان می دانند كه واجب است انسان به اين مصلحت خواهی با كمال رضايت و خوشنودی تن دهد .

آيين مقدس اسلام ، طلب روزی حلال را واجب و آن را عبادتی بزرگ و زحمت كشيدن و رنج بردن و به كار گرفتن بدن را برای بدست آوردن رزق كليد بسياری از ارزش ها می داند .

در بسياری از روايات از رسول خدا نقل شده است :

طَلَبُ الحَلاَلِ فَريضَةٌ عَلَی كُلِّ مُسْلِم وَمُسْلِمَة(1) .

« دنبال حلال رفتن بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است » .

طَلَبُ الحَلاَلِ فَريضَةٌ بَعْدَ الفَريضَةِ(2) .

« دنبال حلال رفتن واجبی پس از واجب ديگر است » .

طَلَبُ الحَلاَلِ جِهادٌ(3) .

« دنبال حلال رفتن جهاد در راه خداست » .

روايات ، اموری را مطرح كرده اند كه بكارگيری آنها سبب اضافه شدن ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ جامع الاخبار : 139 ، الفصل التاسع و التسعون ; ميزان الحكمه : 5 / 2058 ، الرزق ، حديث 7211 .

2 ـ كنز العمال : 9203 ; ميزان الحكمه : 5 / 2058 ، الرزق ، حديث 7212 .

3 ـ كنز العمال : 9205 ; ميزان الحكمه : 5 / 2058 ، الرزق ، حديث 7214 .


صفحه 249


و وسعت رزق است . هنگامی كه از سوی شخصی به رسول خدا گفته شد : علاقه دارم رزق و روزی بر من وسعت يابد ; حضرت فرمود :

دُمْ عَلَی الطَّهَارَةِ يُوَسَّعْ عَلَيكَ فِی الرِّزْقِ(1) .

« بر پاكی و طهارت مداومت كن ، رزق و روزی بر تو وسعت خواهد گرفت » .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود :

مُواسَاةُ الأَخِ فِی اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ تَزِيدُ فِی الرِّزْقِ(2) .

« كمك و ياری رساندن به برادر دينی روزی را می افزايد » .

اِسْتِعمالُ الأَمَانَةِ يَزِيدُ فِی الرِّزْقِ(3) .

« بكارگيری امانت روزی را اضافه می كند » .

امام باقر (عليه السلام) فرمود :

عَلَيْكَ بِالدُّعاءِ لاِخْوانِكَ بِظَهْرِ الغَيْبِ فَإِنَّهُ يَهِيلُ الرِّزْقَ(4) .

« پشت سر برادران دينی ات به آنان دعا كن كه اين دعا كردن روزی فراوانی را بر تو فرود می ريزد » .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

مَنْ حَسَّنَ بِرَّهُ أَهْلَ بَيْتِهِ زِيدَ فِی رِزْقِهِ(5) .

« كسی كه نيكوكاری اش به خانواده اش زيبا و نيكو باشد ، به روزی اش افزوده می شود » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كنز العمال : 44154 ; ميزان الحكمه : 5 / 2056 ، الرزق ، حديث 7194 .

2 ـ خصال : 2 / 504 ، حديث 2 ; ميزان الحكمه : 5 / 2056 ، الرزق ، حديث 7191 .

3 ـ مشكاة الانوار : 128 ، الفصل السادس ; ميزان الحكمه : 5 / 2056 ، الرزق ، حديث 7192 .

4 ـ بحار الانوار : 90 / 386 ، باب 26 ، حديث 17 ;ميزان الحكمه : 5 / 2056 ، الرزق ، حديث 7193 .

5 ـ بحار الانوار : 66 / 407 ، باب 38 ، حديث 117 ; ميزان الحكمه : 5 / 2056 ، الرزق ، حديث 7185 .


صفحه 250


و آن حضرت فرمود :

حُسْنُ الخُلُقِ يَزِيدُ فِی الرِّزْقِ(1) .

« اخلاق حسنه رزق را می افزايد » .

فعاليت و كوشش برای بدست آوردن روزی حلال از امور باارزش و جزء عبادات بسيار مهم اسلامی است .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) می فرمايد :

مَنْ أَكَلَ مِن كَدِّ يَدِهِ نَظَرَ اللّهُ إِلَيْهِ بِالرَّحْمَةِ ثُمَّ لاَ يُعَذِّبُهُ أَبَداً(2) .

« كسی كه از راه تلاش و زحمت خودش تحصيل روزی كند ، خدا به او نظر رحمت می اندازد و هرگز او را عذاب نمی كند » .

و نيز آن حضرت فرمود :

مَن أَكَلَ مِنْ كَدِّ يَدِهِ كَانَ يَومَ القِيامَةِ فِی عِدادِ الأنْبِياءِ وَيَأْخُذُ ثَوابَ الأنْبِياءِ(3) .

« كسی كه از راه تلاش و زحمت خودش روزی به دست آورد ، روز قيامت در شمار پيامبران است و پاداش پيامبران را دريافت می كند » .

حضرت رضا (عليه السلام) فرمود :

إِنَّ الَّذِی يَطْلُبُ مِنْ فَضْل يَكُفُّ بِهِ عِيالَهُ أَعْظَمُ أجراً مِنَ المُجاهِدِ فِی سَبِيلِ اللّهِ(4) .

« به يقين كسی كه رزق خدا را با تلاش مشروع خود می طلبد ، تا اهل بيتش را به سبب آن از گدايی و نيازمندی حفظ كند پاداشش از مجاهد در راه خدا بيشتر است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مشكاة الانوار : 221 ، الفصل الاول ; ميزان الحكمه : 5 / 2056 ، الرزق ، حديث 7187 .

2 ـ جامع الاخبار : 139 ، الفصل التاسع و التسعون ; ميزان الحكمه : 5 / 2060 ، الرزق ، حديث 7217 .

3 ـ جامع الاخبار : 139 ، الفصل التاسع و التسعون ; ميزان الحكمه : 5 / 2060 ، الرزق ، حديث 7218 .

4 ـ كافی : 5 / 88 ، باب من كدّ . . . ، حديث 2 ; ميزان الحكمه : 5 / 2058 ، الرزق ، حديث 7204 .


صفحه 251


رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) فرمود :

العِبَادَةُ عَشرَةُ أَجْزاء تِسْعَةُ أجْزاء فِی طَلَبِ الحَلاَلِ(1) .

« عبادت ده جزء است ، نُه جزء آن در طلب حلال است » .

در هر صورت رزق ، واقعيتی است كه بر سفره ی گسترده ی جهان نهاده شده و نسبت به هر كسی هم ، اندازه ی معين دارد و اين اندازه ی معين برپايه ی مصلحت خدا ، يا به صورتی گسترده و وسيع و يا به صورتی تنگ و ضيق است . گستردگی نعمت ، نشانه ای بر محبوبيت صاحب نعمت نزد خدا نيست و تنگی و ضيق نعمت ، علامت مغضوب بودن عبدی كه دارای تنگی نعمت است نمی باشد ، بلكه نعمت فراوان و تنگی رزق برای اهل دنيا زمينه ی امتحان است تا ثروتمند به شكر ، و تنگدست به صبر ، امتحان شود و شاكر از اين راه و صابر از اين طريق به پاداش عظيم الهی برسند . و نيز ثروتمند با انفاق مال به تنگدست اجری افزون دريافت كند و تنگدست با حفظ شخصيت خويش و صبر بر قضای الهی به جزايی فوق العاده نايل شود .

آن كه در وسعت رزق است بايد بداند اگر قيام به سپاسگزاری كه خرج كردن نعمت در مسير صحيح و قرار دادن نعمت در مخارج مشروع است ننمايد ، به عذاب دنيايی و آخرتی گرفتار می گردد و آن كه در ضيق و تنگدستی است اگر در برابر اين تنگدستی صبر نكند و استقامت نورزد و دين را برای رفع تنگدستی با مردم نامرد معامله كند او هم به عذاب دنيايی و آخرتی دچار خواهد شد .

در اين كه وسعت رزق و تنگی آن ، امتحان و آزمايشی از جانب خداست ، مولای اهل ايمان و امير مؤمنان (عليه السلام) می فرمايد :

وَقَدَّرَ الأَرْزاقَ فَكَثَّرَها وَقَلَّلَها وَقَسَّمَها عَلَی الضِّيقِ وَالسَّعَةِ فَعَدَلَ فِيهَا لِيَبْتَلِیَ مَن ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ جامع الاخبار : 139 ، الفصل التاسع و التسعون ; ميزان الحكمه : 5 / 2058 ، الرزق ، حديث 7202 .


صفحه 252


أَرادَ بِمَيْسُورِها وَمَعْسُورِها وَلِيَخْتَبِرَ بِذلِكَ الشُّكْرَ وَالصَّبْرَ مِن غَنِيِّها وَفَقِيرِها(1) .

« . . . و روزی مردم را مقدّر فرمود و آن را برای برخی فراوان و برای بعضی ديگر اندك قرار داد و ارزاق را بر پايه ی تنگی و وسعت قسمت كرد و در اين تقسيم بندی عدالت به خرج داد تا هركس را بخواهد با فراوانی رزق و كمی و تنگی آن آزمايش كند و به اين وسيله ثروتمندان و تنگدستان را از جهت شكر نعمت و تحمل سختی در مجرای امتحان قرار دهد » .

از طرف ديگر مؤمن بايد به تقسيم عادلانه ی حضرت حق نسبت به رزق و روزی و آنچه سهم او شده است راضی و خوشنود باشد ، و از خشم گرفتن به تقسيم حق و سهم رزقش ، به ويژه اگر به او بنا بر مصلحت تنگ گرفته باشد ، راضی و خوشنود باشد و با اقتدای به امام عارفان و سرمشق مؤمنان ، علی (عليه السلام)حال رضا و خوشنودی را به طور دائم برای سلامت دنيا و آخرتش از خدا بخواهد و با زاری و تضرّع به درگاه حضرت حق عرضه بدارد :

أَنْ تُسامِحَنی وَتَرْحَمَنی وَتَجْعَلَنی بِقِسْمِكَ راضِياً قانِعاً .

« پروردگارا ! نسبت به من نرمش و مدارا به خرج ده و مرا مورد رحمت قرار ده و به سهمی كه از روزی نصيب من نموده ای خوشنود و قانع ساز » .

امام مجتبی (عليه السلام) در اين زمينه می فرمايد :

كَيْفَ يَكونُ المُؤمِنُ مُؤمِناً وَهُوَ يَسْخَطُ قِسمَه وَيُحَقِّرُ مَنْزِلَتَهُ وَالحاكِمُ
عَلَيْهِ اللّهُ . . .(2) .

« چگونه مؤمن مؤ من است در حالی كه به سهم رزق و روزی اش ناخرسند است ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه : خطبه ی 91 ، ومن خطبة له تعرف بخطبة الأشباح . . .  .

2 ـ مشكاة الانوار : 34 ، الفصل السابع ; ميزان الحكمه : 5 / 2090 ، الرضا ، حديث 7295 .


صفحه 253


و منزلت و جايگاهش را كوچك می شمارد ، در صورتی كه حاكم بر همه ی شئون او ، خداست » .

رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) می فرمايد : به جبرئيل گفتم : تفسير رضا چيست ؟ جبرئيل گفت :

الرّاضِی لاَ يَسْخَطُ عَلی سَيِّدِهِ أَصَابَ مِنَ الدُّنْيا أَمْ لَمْ يُصِبْ وَلاَ يَرْضَی لِنَفْسِهِ بِالْيَسِيرِ مِنَ العَمَلِ(1) .

« راضی بر آقای خود حضرت حق خشم نمی گيرد ، چه به چيزی از دنيا برسد يا نرسد و نسبت به خود به عمل اندك راضی نمی شود » .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

إِرْضَ بِما قَسَمَ اللَّهُ لَكَ تَكُنْ غَنِيّاً(2) .

« به آنچه خدا از روزی و رزق نصيب تو كرده است خوشنود باش
بی نياز می شوی » .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) می فرمايد :

مَنْ رَضِیَ مِنَ اللّهِ بِمَا قَسَمَ لَهُ اسْتَراحَ بَدَنُهُ(3) .

« كسی كه از خدا نسبت به رزقی كه سهم او قرار داده راضی باشد ، بدنش استراحت می كند » .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

مَنْ لَمْ يَرْضِ بِمَا قَسَمَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِتَّهَمَ اللّهَ تَعالَی فِی قَضائِهِ(4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 66 / 373 ، باب 38 ، حديث 19 .

2 ـ خصال : 1 / 169 ، حديث 122 ; ميزان الحكمه : 5 / 2092 ، الرضا ، حديث 7312 .

3 ـ بحار الانوار : 68 / 139 ، باب 63 ، حديث 27 ; ميزان الحكمه : 5 / 2092 ، الرضا ، حديث 7315 .

4 ـ بحار الانوار : 75 / 201 ، باب 23 ، حديث 34 .


صفحه 254


« كسی كه به روزی و رزق خدا كه بر پايه ی مصلحت سهم او قرار داده رضايت ندهد ، خدا را در حكمرانی و تدبيرش متهم نموده است » .

هنگامی كه از اميرالمؤمنين (عليه السلام) تفسير آيه ی شريفه ی ( فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً )(1)را پرسيدند فرمود : « حيات طيبه قناعت است » و نيز حضرت فرمود :

إِنْتَقِمْ مِن حِرْصِكَ بِالْقُنوعِ كَما تَنْتَقِمُ مِن عَدُوِّكَ بِالْقِصاصِ(2) .

« از حرص و آزمندی خود ( كه تو را به عرصه گاه حرام وارد می كند و دين و دنيايت را تباه می نمايد ) با قناعت ( به داده ی خدا ) انتقام بگير ، چنان كه از دشمنت با قصاص انتقام می گيری » .

در معارف اهل بيت (عليهم السلام) آمده : حرص و طمع ، رزق و روزی را نمی افزايد و حرص و طمع كليد افزايش ثروت پاك و حلال نيست ، بلكه حرص و طمع آدمی را به حرام دچار می كند ، حرامی كه پايه های ايمان را سست و اصول اخلاقی را نابود و دنيا و آخرت انسان را تباه می كند و سبب بر باد رفتن آبرو می شود . قناعت به حلال خدا و آرام بودن به سهمی كه از روزی برای انسان مقرر شده گنجی است كه پايان ندارد و حقيقتی است كه خير دنيا و آخرت آدمی را تضمين می كند .

رسول حق (صلی الله عليه وآله وسلم) می فرمايد :

خِيارُ أُمَّتِی القَانِعُ وَشِرارُهُم الطَّامِعُ(3) .

« خوبان امتم قانعانند و بدان آنها طمع كارانند » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نحل : 97 .

2 ـ غرر الحكم : 391 ، حديث 8981 .

3 ـ كنز العمال : 7095 ; ميزان الحكمه : 10 / 5054 ، القناعة ، حديث 17141 .


صفحه 255


امام باقر (عليه السلام) می فرمايد :

أَكَلَ علِیٌّ مِن تَمْر دَقَل ثُمَّ شَرِبَ عَلَيْهِ المآءَ ثُمَّ ضَرَبَ عَلَی بَطْنِهِ وَقَالَ : مَنْ أَدْخَلَهُ بَطْنُهُ النَّارَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ ثُمَّ تَمَثَّلَ :
فَإِنَّكَ مَهْمَا تُعْطِ بَطْنَكَ سُؤْلَهُ *** وَفَرْجَكَ نَالا مُنْتَهَی الذَّم أَجْمَعاً (1)

« علی (عليه السلام) بدترين نوع خرما را ( كه در بازار ارزشی نداشت ) می خورد ، سپس روی آن آب می نوشيد ، آنگاه بر شكمش می زد و می گفت : كسی كه شكمش او را وارد دوزخ كند ، خدا وی را از رحمتش دور ساخته است ، آن گاه به اين بيت تمثّل جست : تو هرگاه خواهش شكم و شرمگاهت را برآوری ، منتهای نكوهش و رسوايی به بار آورد » .

امام باقر و حضرت صادق (عليهما السلام) فرمودند :

مَنْ قَنِعَ بِمَا رَزَقَهُ اللّهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَی النَّاسِ(2) .

« كسی كه به آنچه خدا روزی او كرده است قناعت ورزد از بی نيازترين
مردم است » .

و نيز حضرت صادق (عليه السلام) می فرمايد :

إقنَعْ بِمَا قَسَمَ اللّهُ لَكَ ، وَلاَ تَنْظُر إِلَی مَا عِنْدَ غَيْرِكَ ، وَلاَ تَتَمَنَّ مَا لَسْتَ نَائِلَهُ ، فَإِنَّهُ مَن قَنِعَ شَبِعَ ، وَمَنْ لَمْ يَقْنَع لَمْ يَشْبَعَ ، وَخُذْ حَظِّكَ مِن آخِرَتِكَ(3) .

« به آنچه خدا از رزق و روزی نصيب تو كرده قانع باش ، و به آنچه نزد ديگران است چشم مدوز ، و به ثروت مردم طمع مكن ، و آنچه را به آن نمی رسی آرزو نداشته باش ، بی ترديد كسی كه قناعت ورزيد سير شد ، و آن كه قانع به داده ی ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كنز العمال : 8741 ; ميزان الحكمه : 10 / 5054 ، القناعة ، حديث 17143 .

2 ـ كافی : 2 / 139 ، باب القناعة ، حديث 9 .

3 ـ كافی : 8 / 243 ، حديث 337 .


صفحه 256


خدا نشد سير نگشت ، و نصيب و سهمت را از آخرت برگير » .

علی (عليه السلام) می فرمايد :

كَيْفَ يَسْتَطِيعُ عَلی صَلاحِ نَفْسِهِ مَنْ لاَ يَقْنَعُ بِالْقَلِيلِ ؟ (1)

« كسی كه به رزق و روزی كم و ثروت اندك قناعت نورزد ، چگونه بر اصلاح كردن خود قدرت دارد ؟ »

خاركش پيری با دلق درشت *** پشته ای خار همی برد به پشت

لنگ لنگان قدمی برمی داشت *** هر قدم دانه ی شكری می كاشت

كی فرازنده ی اين چرخ بلند ! *** وی نوازنده ی دل های نژند !

كنم از جيب نظر تا دامن *** چه عزيزی كه نكردی با من

در دولت به رخم بگشادی *** تاج عزّت به سرم بنهادی

حدّ من نيست ثنايت گفتن *** گوهر شكر عطايت سفتن

نوجوانی به جوانی مغرور *** رَخش پندار همی راند ز دور

آمد آن شكرگزاريش بگوش *** گفت كای پير خرف گشته ، خموش

خار بر پشت زنی زين سان گام *** دولتت چيست ، عزيزيت كدام ؟

عمر در خاركشی باخته ای *** عزّت از خواری نشناخته ای

پير گفتا كه : چه عزّت زان به *** كه نيم بر در تو بالين نِه

كای فلان چاشت بده يا شامم *** نان و آبی خورم و آشامم

شكر گويم كه مرا خوار نساخت *** به خسی چون تو گرفتار نساخت

به ره حرص شتابنده نكرد *** بر در شاه و گدا بنده نكرد

داد با اين همه آزادگی ام *** عزّ آزادی و آزادگی ام(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 238 ، حديث 4806 .

2 ـ عبدالرحمن جامی ، گزيده ی هفت اورنگ ، حكايت پير خاركش .


صفحه 257


4 ـ تواضع در همه ی حالات

تواضع و فروتنی ، حقيقتی بسيار باارزش از حقايق اخلاقی است كه سبب رفعت و سربلندی و وسيله ای برای رسيدن به مقامات ملكوتی و معنوی است .

ارزش تواضع و فروتنی تا جايی است كه امير مؤمنان (عليه السلام) آن را در دعای

كميل با حال ندبه و زاری از حضرت حق برای خود درخواست می كند !

تواضع و فروتنی واقعيتی است كه اگر انسان در همه ی حالات آن را بكار گيرد به خير دنيا و آخرت می رسد و به سعادت ابدی نايل می شود و از عذاب آخرت محفوظ می گردد و به راحتی و آسانی به رضوان الهی می رسد .

تواضع و فروتنی بايد در دو مورد به كار گرفته شود : يكی در برابر حق و ديگر در برابر خلق .

تواضع در برابر حق به اين است كه : انسان همه ی دستورات خدای مهربان را ، چه در امور دنيايی و چه در امور آخرتی كه در قرآن و سنت پيامبر و گفتار امامان و اوليای خاص حق بيان شده ، با عمق قلب و ذات جان بپذيرد و پس از پذيرفتن آن با همّتی بلند و نشاطی وافر و عشقی سرشار بكار بندد .

تواضع و فروتنی در برابر خلق به اين است كه : انسان خود را از ديگر برادران مؤمن و مسلمانش برتر نداند و خود را در مقامی بالاتر از آنان به حساب نياورد و به آنان به چشم حقارت نظر نكند و از احترام و خاكساری نسبت به آنان و ياری دادنشان در همه ی امور دريغ نورزد و از خطا و اشتباه آنان با بزرگواری و كرامت گذشت كند و بلكه پس از گذشت كردن از آنان با همه ی وجود به آنان احسان و نيكی نمايد و احترام آنان را چه در خلوت و چه در آشكار رعايت كند .


صفحه 258


قرآن و تواضع

قرآن مجيد ، علاوه بر اين كه همه ی مردم را به تواضع در برابر حق دعوت می كند ، از مؤمنان هم می خواهد كه نسبت به اهل ايمان و پيروان به اسلام تواضع و فروتنی را رعايت كنند .

قرآن مجيد ، حتّی پيامبر بزرگ اسلام را كه شخصيتی برتر از فرشتگان و جن و انس است و برتر از مقام معنوی او مقامی در صاحب مقامات نيست به اين صفت پسنديده امر می كند و از او می خواهد كه در برابر اهل ايمان تواضع كند .

( . . . وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِلمُؤْمِنينَ )(1) .

« نسبت به همه ی مؤمنان ، فروتن و متواضع باش » .

( تِلْكَ الدَّارُ الأخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُريدُونَ عُلُوّاً فِی الأَرْضِ وَلا فَسَاداً وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ )(2) .

« ما ( زمينه ی بهره مند شدن از همه ی نعمت های جاويد ) خانه ی آخرت را برای كسانی قرار می دهيم كه در زمين ، خواهان برتری و فساد نيستند و سرانجام نيكو ، ويژه ی پرهيزكاران است » .

قرآن به صراحت می گويد خدا اهل تكبّر را دوست ندارد و آلودگان به صفت ناپسند تكبر ، اهل دوزخ اند .

( . . . إِنَّهُ لايُحِبُّ المُسْتَكْبِرِينَ )(3) .

« يقيناً خدا دارندگان صفت تكبّر را دوست ندارد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حجر : 88 .

2 ـ قصص : 83 .

3 ـ نحل : 23 .


صفحه 259


( . . . أَلَيْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًی لِلْمُتَكَبِّرِينَ )(1) .

« آيا برای متكبّران جايگاهی در دوزخ نيست ؟ »

روايات و تواضع

از رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) روايت شده است :

مَا لِی لاَ أَرَی عَلَيْكُم حَلاَوَةَ العِبَادَةِ ؟ قَالُوا : وَمَا حَلاَوَةَ العِبَادَةِ ؟ قَالَ : التَوَاضُعُ(2) .

« چه شده كه من شيرينی عبادت را در شما نمی بينم ؟ گفتند : شيرينی عبادت چيست ؟ فرمود : تواضع » .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) با بيان تواضع پيشينيان مؤمن و آنان كه همواره نسبت به حق و درباره ی خلق فروتن بودند مردم را پند می دهد :

وَلَكِنَّهُ سُبْحانَهُ كَرَّهَ إِلَيْهِمُ التَّكابُرَ وَرَضِیَ لَهُمُ التَّواضُع ، فَأَلْصَقُوا بِالاَْرْضِ خُدودَهُم ، وَعَفَّرُوا فِی التُّرابِ وُجوهَهُم ، وَخَفَضُوا أَجْنِحَتَهُم لِلْمُؤمِنِينَ(3) .

« خداوند پاك ، تكبّر را ناخوشايند آنان قرار داد و تواضع و فروتنی را برای آنان پسنديد ، پس قسمتی از صورت خود را به نشانه ی عبادت به زمين چسبانيدند و صورتهايشان را به علامت بندگی در خاك ساييدند و در برابر همه ی مؤمنان تواضع و فروتنی كردند » .

و نيز آن حضرت فرمود :

عَلَيْكَ بِالتَّواضُعِ فَإِنَّهُ مِن أَعْظَمِ العِبَادَةِ(4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ زمر : 60 .

2 ـ مجموعه ی ورّام : 1 / 201 ، بيان فضيلة التواضع ; ميزان الحكمه : 14 / 6846 ، التواضع ، حديث 21825 .

3 ـ نهج البلاغه : خطبه ی 192 ، ومن خطبة له تسمی القاصعة .

4 ـ بحار الانوار : 72 / 119 ، باب 51 ، حديث 5 .


صفحه 260


« ملازم تواضع باش ، زيرا تواضع از بزرگ ترين عبادات است » .

امام صادق (عليه السلام) در بيان حدّ و مرز تواضع می فرمايد :

التَواضُعُ أَنْ تَرضَی مِنَ المَجْلِسِ بِدونِ شَرَفِكَ ، وَأَنْ تُسَلِّمَ عَلی مَن لاقَيْتَ ، وَأن تَتْرُكَ المِراءَ وَإِنْ كُنْتَ مُحِقّاً . وَرَأْسُ الخَيْرِ التَّواضُعُ(1) .

« تواضع ، خشنود بودنت به محلّ نشستنی است كه آن محلّ پايين تر از برتری و بزرگواری توست ، و اين كه هركه را ديدار كنی به او سلام نمايی ، و جدال و ستيز در بحث و گفتگو را رها كنی هرچند حق با تو باشد . و سر خير
تواضع است » .

رسول خدا (عليه السلام) فرمود :

إِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ عَبْداً مَن تَوَاضَعَ عَنْ رِفْعَة(2) .

« همانا برترين مردم از جهت بندگی كسی است كه با وجود برتری مقام
فروتنی كند » .

و نيز آن حضرت فرمود :

إِنَّ التَّواضُعَ يَزِيدُ صَاحِبَهُ رِفْعَةً . فَتَواضَعُوا يَرْفَعكُمُ اللّهُ(3) .

« فروتنی ، به صاحبش مقام و مرتبه می افزايد ، پس فروتنی كنيد تا خدا شما را بلند مقام گرداند » .

دانشمندان علم اخلاق ، تكبر را كه صفتی ناپسند و حالتی شيطانی است افراط شمرده اند و خواری و ذلّت نشان دادن در برابر هر كسی را تفريط به حساب ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 72 / 123 ، باب 51 ، حديث 20 .

2 ـ بحار الانوار : 74 / 181 ، باب 7 ، حديث 15 .

3 ـ كافی : 2 / 121 ، باب التواضع ، حديث 1 ; ميزان الحكمه : 14 / 6856 ، التواضع ، حديث 21872 .


صفحه 261


آورده اند ، و تواضع و فروتنی را كه صفتی انسانی و حالتی پسنديده است به عنوان حدّ وسط و مرز اعتدال و ميانه روی دانسته اند .

از امامان معصوم روايت شده است كه : تواضع و فروتنی در برابر خدا ، قرار دادن همه ی وجود خود در مدار عبوديّت و بندگی است ، و با مردم معامله و معاشرت همراه با انصاف و عدالت ، و خود را در حقوق انسانی با ديگران برابر و مساوی دانستن است .

تواضع رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم)

رسول بزرگوار اسلام با تهی دستان و مستمندان و فقيران و نيازمندان ، متواضعانه نشست و برخاست داشت . به هركسی می رسيد گرچه طفل خردسال بود ، سلام می كرد ، بی ريا روی زمين می نشست ، با مردم كوچه و بازار به ويژه بی نوايان انس می گرفت ، از حال آنها و زندگی و معيشت و كارشان جويا می شد ، بر عادی ترين مركب سوار می شد ، گوسفندان را خود می دوشيد ، لباسش را خود می شست ، با خادمان خانه هم غذا می شد و در ميان مردم هم چون يك فرد عادی زندگی می كرد .

تواضع اميرالمؤمنين علی بن ابيطالب (عليه السلام)

اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز همانند پيامبر متواضعانه زندگی می كرد . ابن عباس می گويد : روزی بر حضرت وارد شدم ، ديدم كفش خود را وصله می زند ، گفتم : اين كفش ارزش وصله زدن ندارد . فرمود : به خدا سوگند اين كفش از دنيای شما ، نزد من محبوب تر است از اين كه دنيا را به دست آورم و حقّی را پايمال كنم ; من دوست دارم اين كفش را وصله بزنم و اين كار را بر خود عيب و عار نمی دانم و علاقه دارم اگر حكومتی در اختيارم باشد به وسيله ی آن حق را برپا


صفحه 262


كنم و رسم باطل را براندازم . ابن عباس در ادامه ی گفتارش می گويد : علی (عليه السلام)لباسش را هم خود وصله می زد و بر عادی ترين مركب سوار می شد(1) .

تواضع سليمان

سليمان (عليه السلام) ، دارای چنان حشمت و جلال و عظمتی بود كه او را در اين زمينه هم پايه ای نبود ، ولی به اندازه ای متواضعانه و باانصاف رفتار می كرد كه حتّی موری ناتوان هم می توانست او را محاكمه كند و حقّ طبيعی خود را از سليمان دريافت دارد .

روزی موری روی دستش به حركت آمد ، سليمان مور را از روی دستش برداشت و بر زمين گذاشت ، سليمان مانند همه فكر نمی كرد كه مور بر او اعتراض كند و وی را مورد بازخواست قرار دهد ، ولی تواضع و عدالت و ضعيف نوازی سليمان كار را به جايی رسانيده بود كه مور لب به سخن گشوده عرضه داشت : اين خودپسندی چيست ؟ اين بزرگ منشی چيست ؟ مگر نمی دانی من بنده ی خدايی هستم كه تو نيز بنده ی او هستی ؟ از نظر بندگی خدا چه تفاوتی ميان من و توست كه تو با من چنين رفتاری كردی ؟

سليمان ، از صراحت گويی مور متأثر شد . آری ، دچار اضطراب و تأثر شد كه اگر روز قيامت با چنين بيانی در پيشگاه حق محاكمه شود چه بايد كرد . همين اضطراب و تأثر او را از حال طبيعی خارج ساخت ; وقتی به حال آمد فرمان داد مور احضار شود .

شايد شما فكر كنيد مور را احضار كرد تا به جرم صراحت لهجه گرفتارش كند و او را از زير شكنجه و آزار قرار دهد ! ولی سليمان مرد خداست ، دارای مقام نبوت است ، به همه ی حسنات اخلاقی آراسته است و كمالات انسانی در او ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تذكره ی ابن جوزی : 67 .


صفحه 263


جلوه گر است . او از صراحت گفتار مور خوشحال شد و از اين كه زير دستانش اين همه آزادی دارند كه حتی مثل موری جرأت اعتراض دارد ، خرسند گرديد .

سليمان از مور پرسيد : چرا با چنين صراحت لهجه سخن گفتی و چرا اينگونه اعتراض كردی ؟

مور گفت : پوست و گوشت و اندام من ضعيف است ، شما مرا گرفتی و به زمين افكندی و دست و پا و بدنم در فشار قرار گرفت و مرا ناراحت كرد و اين برخورد سبب شد تا من بر تو اعتراض كنم .

سليمان گفت : چون تو را به زمين افكندم و سبب ناراحتی ات را فراهم ساختم و دچار شكنجه ات كردم از تو عذر می خواهم ، يقيناً من اين كار را از روی قصد و غرض بدی انجام ندادم و چون قصد بدی در كار نبود جای عذر دارد بنابراين از تو معذرت می خواهم .

آری ، سليمان با آن جلال و حشمت وقتی می بيند اندكی از حدود اخلاق ، پا فراتر گذاشته ناراحت می شود و از طرف مقابلش گرچه موری ضعيف است عذرخواهی می كند !!

مور گفت : من از تو گذشت می كنم و از اين كاری كه كردی چشم پوشی می نمايم به شرط اين كه روی آوردنت به دنيا از روی شهوت و ميل نباشد ، ثروت و مال دنيا را برای رفاه و آسايش هم نوع خود بخواهی ، غرق در خوش گذرانی و اسراف نشوی ، آن چنان دچار خوشی لذت نگردی تا ملت بی نوا را از ياد ببری ، هر درمانده و وامانده ای از تو كمك و ياری طلبيد به او
ياری رسانی .

سليمان كه قلب پاكش مملو از مهربانی و محبت و لطف و عنايت به زيردستان بود ، شرايط مور را متواضعانه پذيرفت و مور هم از سليمان درگذشت(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قصص الانبياء ثعلبی : 288 .


صفحه 264


بزرگان نكردند در خود نگاه *** خدا بينی از خويشتن بين مخواه

بزرگی به ناموس و گفتار نيست *** بلندی به دعوی و پندار نيست

تواضع سر رفعت افرازدت *** تكبر به خاك اندر اندازدت

به گردن فتد سركش تندخوی *** بلنديت بايد بلندی مجوی

زمغرور دنيا ره دين مجوی *** خدا بينی از خويشتن بين مجوی(1)

* * * ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سعدی شيرازی ، بوستان ، حكايت بايزيد بسطامی


صفحه 265





پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^