فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مرگ و فرصت ها، ص: 189

گم شده بود و يعقوب پيغمبر نيز هيچ خبری از او نداشت. اگر خبر داشت، همان سال اول پيكی را می فرستاد و به جوان سيزده چهارده ساله اش نامه می داد كه از كاخ فرار كن و به كنعان برگرد. ولی چون خدا نمی خواست، نگذاشت در اين چهل سال يعقوب عليه السلام باخبر شود.

يعقوب عليه السلام پيغمبر است، ولی آنچه را كه خدا بخواهد، می تواند آگاه شود، اما اگر خدا نخواهد، نمی تواند آگاه شود. اين عيب يعقوب عليه السلام نيست، بلكه حكمت حضرت حق است.

ولی بعد از چهل سال، در سفر سوم ده برادر يوسف به مصر، با كمال اميدواری گفت:

«يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ» «1»

گفت: برويد و با كمال دقت در آن مملكت، برای پيدا كردن يوسف عليه السلام بگرديد و از رحمت خدا نااميد نباشيد، زيرا او كمك می دهد كه عزيز من پيدا شود. حضرت يعقوب عليه السلام مؤمن واقعی بود و راست می گفت كه بگرديد و به رحمت خدا اميدوار باشيد.

اما ده برادر به بيرون اتاق آمدند، گفتند: بيچاره پير شده و مغزش از كار افتاده است و می گويد: بگرديد و يوسف را پيدا كنيد. چهل سال پيش، ما او را در چاه انداختيم و تا كنون پوسيده است.

نتيجه اميد حضرت يعقوب عليه السلام

ده برادر به مصر آمدند و بار غذا خواستند. حضرت يوسف عليه السلام به آنها گفت:

«هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ» «2»

شما می دانيد كه در گذشته با يوسف چه كرديد؟ اين ها به هم نگاه كردند و

______________________________
(1)- يوسف (12): 87؛ «ای پسرانم! برويد آن گاه از يوسف و برادرش جستجو كنيد.»

(2)- يوسف (12): 89؛ «گفت: آيا زمانی كه نادان بوديد، دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد؟»




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^