در روايات مختلفى به اين مضمون اشاره شده است كه زمان اجراى حد ، ائمه هدى قدس سرهما بانگ برمىآوردند كه اگر كسى بر او حدى از حدود الهى است نمىتواند حدى بر اين گناهكار جارى سازد1 به اين معنى كه طهارت و پاكى كه با اجراى حدود الهى به وجود خواهد آمد بايد توسط انسانى پاك و مؤمن صورت گيرد و افرادى كه خود حدى به گردن دارند و گناهى مرتكب شدهاند كه بايد حدى بر آنان واقع شود نمىتوانند اجراى حدّ نمايند .
7 ـ شرايط اجراى حدّ زنا
در جريان اجراى حدّ زنا بعد اثبات آن به شهادت يا اقرار ، شرايطى وجود دارد كه حاكى از توجه شارع مقدس به كيفيت آن و دقت در اجراى حدّ با شرايط ويژه است ، افرادى كه حدّ را اجرا مىنمايند ، نوع سنگريزههايى كه در حدّ به كار مىرود ، كيفيت قرار دادن گناهكار در حفره ، شيوه زدن سنگها كه به صورت او اصابت نكند و . . . خود نشان از حقايقى است كه بايد به آن توجه خاص نمود2 .در مورد زناكارى كه حدّ بر او به واسطه اقرار بر زنا ثابت شده نه شهادت شاهد ، در صورتى كه در هنگام اجراى حدّ و بعد از خوردن ضربات سنگ از حفره سنگسار شدن خارج شود و فرار نمايد روايات مختلفى حاكى از اين حكم است كه برگرداندن او و ادامه اجراى حدّ لزومى ندارد .
حتى در بعضى از روايات آمده است كه گناهكارى كه اقرار به زنا نموده بود بعد از خورد ضرباتى و چشيدن درد سنگ فرار نمود شخصى با استخوان ساق شترى او را هدف قرار داد و متوقف ساخت و مردم بر سر او ريخته و او را كشتند ، وقتى خبر به رسول با كرامت اسلام صلي الله عليه و آله رسيد حضرت آنان را از اين عمل نهى فرمودند و ديه او را از بيت المال مسلمين پرداخت نمودند3 .
8 ـ شيوه اثبات گناه براى اجراى حد
بايد توجه داشت كه شرايط اجراى حدّ در گناهان ، مختلف است و تحقق آن بسيار مشكل است .
مثلاً يكى از راههاى اثبات گناه بسيار زشت زنا شهادت چهار شاهد با شرايط خاص نسبت به كيفيت وقوع گناه است4 و يا نسبت به گناه شرمآور لواط با چهار بار اقرار بر آن محقق مىشود5 و حال آن كه در صورتى كه گناهكارى توبه نمايد و اقرار بر گناه نيز ننمايد حدّ از او ساقط خواهد شد .
در بعضى از روايات ـ كه قبلاً نيز اشارهاى شده ـ ائمه هدى قدس سرهما سفارش أكيد مىفرمودند كه گناهكار در خلوت خود به درگاه الهى توبه نمايد و از گناه خود در پيشگاه با عظمت ربوبى شرمنده باشد و در صدد جبران معصيت با اعمال صالح و توجه به واجبات و ترك محرمات برآيد كه غسل در آب توبه و اشك بر معصيت و گناه و اقرار به گناه در درگاه حضرت حق بسيار ارزشمندتر از اقرار به گناه در مقابل خلق جهت اجراى حدود الهى است .
در روايتى بسيار شگفت از حضرت امام صادق عليه السلام به اين مضمون آمده است :
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در جمع اصحاب خود بودند كه مردى آمد و عرض كرد : يا اميرالمؤمنين ! من با پسرى مرتكب گناه شدهام مرا پاك ساز . حضرت فرمودند : « اى مرد به خانهات برگرد ، شايد چيزى بر تو گذشته كه تو را تحريك كرده است » .
روز بعد آن مرد خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد و گفته خود در روز قبل را تكرار كرد و حضرت همان جواب را دادند .
اين عمل تا چهار بار صورت گرفت ، هنگامى كه مرد چهار مرتبه بر گناه خود اقرار نمود حضرت فرمودند : پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در مورد شخصى مانند تو به سه شيوه حكم فرمود هر كدام را كه مىخواهى انتخاب نما . عرض كرد : آن سه شيوه كدام است ؟ فرمود : اين كه گردنت با شمشير زده شود يا با دست و پاى بسته از كوهى به پايين پرتاب شدن و يا سوزاندن در آتش . گناهكار عرض كرد : يا اميرالمؤمنين كدام يك بر من سختتر است ؟ حضرت فرمودند : سوزاندن در آتش . عرض كرد : يا اميرالمؤمنين ! من سوزاندن در آتش را انتخاب كردم . پس فرمود : « گفت : خود را براى آن آماده كن ، گفت : آرى [ آماده مىكنم ] »
پس ايستاد و دو ركعت نماز خواند و بعد از نماز چنين دعا كرد كه :
« اللَّهُمَّ إِنِّى قَدْ أَتَيْتُ مِنَ الذَّنْبِ مَا قَدْ عَلِمْتَهُ وَإِنِّى تَخَوَّفْتُ مِنْ ذَلِكَ فَأَتَيْتُ إِلَى وَصِىِّ رَسُولِكَ وَابْنِ عَمِّ نَبِيِّكَ فَسَأَلْتُهُ أَنْ يُطَهِّرَنِى فَخَيَّرَنِى ثَلاَثَةَ أَصْنَافٍ مِنَ الْعَذَابِ اللَّهُمَّ فَإِنِّى اخْتَرْتُ أَشَدَّهُنَّ اللَّهُمَّ فَإِنِّى أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ ذَلِكَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِى وَأَنْ لاَ تُحْرِقَنِى بِنَارِكَ فِى آخِرَتِى » .
خدايا ! من از گناهى كه مىدانم به سوى تو آمدم و من از آن گناه ترسيدم پس به سوى جانشين فرستادهات و پسر عموى پيامبرت آمدم و از او خواستم كه مرا پاك كند پس مرا در سه شيوه از عذاب مختار ساخت . خدايا ! من سختترين آنها را انتخاب نمودم . خدايا ! من از تو مىخواهم كه اين عذاب را كفّاره گناهان من قرار دهى و در آخرت مرا به آتش نسوزانى .
سپس در حالى كه گريه مىكرد بلند شد و داخل گودالى كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام براى او كنده بود شد در حالى كه مىديد آتش در اطراف او زبانه مىكشد .
حضرت اميرالمؤمنين با ديدن اين صحنه گريه كردند و همه اصحاب نيز گريه كردند و حضرت به او فرمودند :
« قُمْ يَا هَذَا فَقَدْ أَبْكَيْتَ مَلاَئِكَةَ السَّمَاءِ وَمَلاَئِكَةَ الاْءَرْضِ فَإِنَّ اللّهَ قَدْ تَابَ عَلَيْكَ فَقُمْ وَلاَ تُعَاوِدَنَّ شَيْئاً مِمَّا فَعَلْتَ » .
فلانى بلند شو كه ملائكه آسمان و زمين گريه كردند پس خداوند توبه تو را پذيرفت پس بلند شو و گناهى را كه مرتكب شدى تكرار نكن 6 .
9 ـ محدود غسل ندارد
نكته بسيار شگفتآور اينجاست كه شخصى كه حدى بر او اجرا مىشود و به واسطه آن مىميرد ديگر نيازى به غسل ندارد همان گونه كه در روايتى به اين مطلب اشاره شده است كه بعد از اين كه طبق شرايطى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام گناهكارى را رجم نمودند حضرت امر فرمود كه او را از حفره خارج كنند و بر او نماز خواندند و او را دفن نمودند . پس به حضرت گفته شد : يا اميرالمؤمنين ! آيا او را غسل نمىدهيد ؟ حضرت فرمودند :
« قَد اغتَسَلَ بِمَا هُوَ طَاهِرٌ إلى يَوْمِ القِيَامَةِ لَقَدْ صَبَرَ عَلى أمرٍ عَظيمٍ » 7 .
به تحقيق به چيزى غسل نمود كه تا روز قيامت پاك است به تحقيق بر مطلب سنگين و دشوارى صبر نمود .
اين چه مهر و محبت شگفتآورى است كه حضرت حق بر گناهكارى كه به واسطه اجرا حدود الهى سختيهاى بسيار دشوارى را تحمل نموده است بر او مىنمايد كه حتى نياز به غسل نيز نخواهد داشت و همان اجراى حد ، غسل او و پاك كننده او از خبائث و زشتيها و آلودگىهاست .
آرى ؛ چهره واقعى دين مبين اسلام و تعاليم انسانساز فرهنگ ناب ائمه هدى قدس سرهما دريايى از عطوفت و مهربانى و مهر و محبت است .
آنچه به آن اشاره شد بيان رحمت و لطف حضرت ارحم الراحمين حتى در مهمترين و حياتىترين احكام الهى است . ناگفته پيدا است كه جايگاه احكام خاص حدود و قصاص و تعزيرات اسلامى براى عصيانگران و آلودهگان به انواع معاصى جاىگاه ويژهاى است كه اجراى آن به منزله جريان خون در رگهاى بدن انسان است كه حيات و زندگانى آدمى وابسته به اوست لذا در قرآن كريم در رابطه با قصاص مىفرمايد :
وَلَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَاةٌ . . . 8 .
اى صاحبان خرد ! براى شما در قصاص مايه زندگى است . . .
مسلماً اگر اجراى حدود الهى و يا قصاص گناهكار در ميان نباشد مشكلاتى در جوامع بشرى به وجود خواهد آمد كه قابل شمارش نيست .
توجه به اين نكته حائز اهميت ويژهاى است كه بيان اين نكات خاص در رابطه با رحمت و عطوفت حق جلّ وعلا نمىتواند دليلى بر ارتكاب عمدى معاصى با اميد به مهر و محبت حضرتش باشد كه مسلماً با ثبوت حدّ و قصاص اجراى آن بر حاكم شرع واجب خواهد بود كه اگر اجراى حدود الهى و يا قصاص گناهكار در ميان نباشد مشكلاتى در جوامع بشرى به وجود خواهد آمد كه قابل شمارش نيست كه نمونه بارز و آشكار آن در جوامع منحط غربى به وضوح نمايان است كه چگونه غرق در انواع و اقسام معاصى حيوانى و شهوات نفسانى شدهاند كه حتى از آشكار ساختن آن گناهان در ملأ عام به شيوههاى مختلف ترسى ندارند .
نكتهاى ظريف
سالى براى ده روز آخر ماه صفر به مناسبت رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و شهادت حضرت مجتبى و حضرت امام رضا عليهما السلام در كشور انگلستان در شهر لندن و در مركزى اسلامى ؛ منبر مىرفتم ، ساعتى پس از سخنرانى من ، جلسه ديگرى از شيعيان عرب زبان در همان مكان تشكيل مىشد ، و گويندهاى عرب فصيح زبان ، با سواد ، دانشمند ولى مكلا براى آنان سخنرانى مىكرد و در پايان سخنرانىاش همچون يك روحانى متخصص و هنرمند براى گرياندن اهل مجلس ذكر مصيب مىكرد ، من يك جلسه به احترام برادران عرب زبان در سخنرانى او شركت كردم و براى شناخت او از نام و شغل و محل زندگىاش پرسيدم ، گفتند از اهل مصر و داراى دكتراى حقوق است و نزديك به سى سال در دادگاههاى مدنى مصر با مديريت قوى و پستهاى حساس همچون دادستانى ، مشغول فعاليت بوده و از نظر مذهبى متدين به مذهب اهل سنت بوده است .
خودش مىگويد : آن روزها كه در دادگاه مشغول كار بودم و مذهب اهل سنت داشتم ، جوانى مسيحى همراه همسرش به دادگاه آمد و تقاضاى طلاق كرد ، طلاق در مكتب مسيحيان مصر فقط به شرطى واقع مىشود كه ثابت شود زن با مردى بيگانه رابطه نامشروع داشته است و به همين جهت گاه مردان مسيحى تقاضاى جدايى از همسر مىكنند .
من در يك جلسه با مرد صحبت كردم كه شايد از طلاق همسرش چشمپوشى كند ولى حاضر نشد . در جلسهاى جداگانه با زن صحبت كردم كه شايد از طلاق همسرش چشمپوشى كند ولى حاضر نشد . در جلسهاى جداگانه با زن صحبت كردم او را پاكدامن يافتم و برايم نهايتاًثابت شد كه زن بىگناه است و مرد براى اين كه از او جدا شود و دنبال عياشى خود برود ، متوسل به تهمت شده است . مرد را خواستم و باز او را نصيحت كردم اما او هم چنان بر تهمتى كه به آن زن مىزد اصرار مىورزيد . بسيار ناراحت شدم ، به او گفتم : عجب آيين مزخرفى داريد كه بايد براى به هم زدن كانون گرم خانواده گر چه با قلدرى و زور ، مىخواهى كارى كه از سوى همسرت واقع نشده ، بر عهدهاش ثابت كنى و با لكهدار كردن دامنش به دروغ و تهمت در شرايطى قرار دهى كه بتوانى او را طلاق دهى و بناى خانواده را تخريب نمايى و سپس دنبال شهوات و خوشگذارنى خود بروى !
اين چه قانونى است كه رنگ دينى هم دارد و نتيجهاش ستم و ظلم بر يك بىگناه است ، باز اگر به حقيقت ثابت مىشد كه زن رابطه نامشروع با بيگانه داشته ، محلى براى پذيرش به عنوان قانون دينى داشت .
جوان مسيحى گفت : مزخرفتر از آيين ما مسيحيان ، آيين شما مسلمانان است زيرا شما هر زمان بخواهيد و ميل داشته باشيد مىتوانيد بدون هيچ شرطى از همسرتان جدا شويد و با يك بار گفتن : « أنْتِ طَالِقٌ ثَلاَثٌ » او را طلاق دهيد و زنى را بىعلت بيوه نماييد و بناى خانواده را تخريب كنيد و آرزوهاى آرزومندى را از ريشه بسوزانيد و مادرى مهربان را از فرزندانش جدا كنيد و بلكه به شيوع فساد و رواج گناه در جامعه به وسيله زنان مطلقهاى كه از ايمان قوى برخوردار نيستند بيفزاييد ، مرحبا به آيين مسيحيت كه براى طلاق چنين شرطى را گذاشته كه گاهى قابل اثبات نيست مانند ادعاى من نسبت به همسرم و گاهى بيش از چند ماه طول مىكشد تا مسئله از روى صدق و راستى به اثبات برسدو نهايتاً طلاق ميسر شود !
من از گفتار آن جوان مسيحى يكه خوردم و از پاسخش عاجز ماندم و ديدم پيوند زناشويى ميان ما مردان و زنان سنى مسلك چنان است كه بدون هيچ شرطى و بدون هيچ ملاحظهاى فقط با گفتن يك جمله از هم مىگسلد و خرمن زندگى را مىسوزاند و زن بىگناه را به محروميت از بسيارى از امور مجبور مىكند !
آن روز به خانه آمدم و به جستجوى شرايط طلاق در ساير مذاهب اسلامى برخاستم ، وقتى مسائل طلاق را در فقه شيعه و مكتب اهل بيت قدس سرهما ديدم ، بهت زده شدم و ملاحظه كردم كه در مكتب اهل بيت قدس سرهما طلاق بر سه نوع است : رجعى ، خلع ، مبارات و هر يك داراى شرايطى است كه مرد و زن به آسانى نمىتوانند پيوند زناشويى را بگسلند و خانه ازدواج را خراب كنند ، علاوه بر آن پس از توافق مرد و زن به طلاق ، زن بايد از ايام قاعده پاك باشد و دو عادل صيغه طلاق را بشنوند تا طلاق واقع شود و اگر رجعى باشد قبل از پايان سه ماه بدون عقد جديد چنانچه زن و مرد پشيمان از طلاق شوند ، مىتوانند به آسانى به يكديگر برگردند و زندگى مشترك خود را از سرگرفته ، تداوم دهند .
استوارى و استحكام فقه اهل بيت قدس سرهما نظرم را جلب كرد و نظرم از فقه اهل سنت برگشت ، نهايتاً در وجودم تغيير حال پيدا شد ، احساس كردم به مكتب اهل بيت قدس سرهما كشش عجيبى در دلم پيدا شده ، نسبت به آن بزرگواران محبتى خاص پيدا كردهام و نجات از مشكلات و بن بستها را در آيين آنان ديدم و سعادت دنيا و آخرت را در پيروى از آنان يافتم و به اين نتيجه رسيدم كه فقه اهل بيت قدس سرهما همچون قرآن نسبت به مردم درهمه شرايط ، كانون مهر و محبّت و عشق و رحمت است و بناى مكتب اهل بيت قدس سرهما بر اصلاح شؤون و حال مردم و حفظ كرامت انسانى است پس از آن بود كه شيعه شدم و به مكتب اهل بيت قدس سرهما گرويدم ، مدتها گذشت تا شيعه شدنم بر ملا شد ، عذرم را از اداره مربوطه خواستند ، شيعيان به خاطر دانش و علمم از من براى سخنرانى در جلساتشان دعوت كردند ، به تدريج از خدمتگزاران آستان مقدس حضرت سيدالشهداء عليه السلام شدم ، از لطف اهل بيت قدس سرهما به ويژه حضرت امام حسين عليه السلام زندگىام بهتر از زمانى كه حقوق ادارى مىگرفتم ، اداره مىشود .
در هر صورت راه مهرورزى به خود و محبّت به ديگران اين است كه انسان از ايمان واقعى به خدا و قيامت و اخلاق حسنه و عمل صالح برخوردار شود و بدون ايمان و اخلاق و عمل يقيناً انسان نسبت به خود بىرحم و بىمحبّت مىشود تا جايى كه دنيا و آخرتش را به تباهى مىكشد و زمينه دچار شدن به عذاب ابد را براى خود فراهم مىنمايد و نسبت به ديگران هم بىرحمتر مىشود و مردم را زير شلاق و تازيانه ستم و ظلم وتجاوز خود دچار رنج و مشقت مىنمايد .
3 ـ نماز زمينه ساز مهر و محبت
اگر به پيكره نماز كه تركيبى از تكبيرة الاحرام و حمد و سوره و ركوع و سجود و تشهد است ، دقت كنيم مىيابيم كه تك تك كلمات و صورت و سيرت و ملك و ملكوتش زمينهساز مهر و محبّت و عشق و عاطفه است .
و به سخنى ديگر اين كه ، خود نماز براى نمازگزار با معرفت ، گفتگوى عاشق با معشوق و حبيب با محبوب است و به همين خاطر پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله از نماز تعبير به نور ديده كرده است :
« جَعَلَ اللّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ قُرَّةَ عَينى فِى الصَّلاَةِ وَحَبَّبَ إلَىَّ الصَّلاَةَ كَمَا حَبَّبَ إلَى الجَائِعِ الطَّعَامَ وَإلَى الظَّمْآنِ المَاءَ وإنَّ الجَائِعَ إذَا أَكَلَ شَبِعَ وَإنَّ الظَّمآنَ إذا شَرِبَ رَوَى وَأَنَا لاَ أَشْبَعُ مِنَ الصَّلاَةِ » 9 .
خداوند نور چشم مرا در نماز قرار داده است و نماز را محبوب من قرار داده همان گونه كه طعام را براى گرسنه و آب را براى تشنه محبوب قرار داده است . و اما گرسنه هنگامى كه طعامى بخورد سير مىشود و تشنه هنگامى كه آب بنوشد سيراب مىشود ولى من از نماز سير نمىشوم .
عاشقانه به سوى حضرت دوست
راستى چه زيبا و با ارزش است لحظهاى كه معشوق ، عاشق را مىپذيرد و به او اجازه سخن گفتن و راز و نياز عاشقانه مىدهد و چه رابطه عجيبى ميان عاشق و معشوق است كه معشوق با شيفتگى تمام دوست دارد با عاشق سخن بگويد و عاشق علاقه دارد با معشوق راز و نياز كند ! خدا كه آگاه به ظاهر و پنهان هستى است و مىدانست در وادى طور و سرزمين سينا آنچه در دست موسى است عصاست ولى از او مىپرسد :
وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَامُوسَى 10 . و اى موسى ! اين [ قطعه چوب ] در دست راستت چيست ؟
و موسى با اين كه از علم حق به همه اشيا و اهداف آنها آگاه بود ، به جاى اين كه با يك كلمه پاسخ دهد كه اين عصاى من است پاسخ طولانى داده ، گفت :
قَالَ هِىَ عَصَاىَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِى وَلِىَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى 11 .
گفت : اين عصاى من است ، بر آن تكيه مىزنم ، و با آن برگ درختان را براى گوسفندانم فرو مىريزم و مرا در آن نيازهاى ديگرى هم هست
با اين كه حقيقت مطلب پيش از پاسخ و پرسش روشن بود ولى چون پاى محبّت و عشق و رابطه عاشق و معشوق در ميان بود ، پرسش و پاسخ به گونهاى كه قرآن نقل مىكند رخ نشان داد .
اصولاً گفتگو همواره ميان عاشق و معشوق طولانى است و از گفتگوى طولانى نه معشوق خسته مىشود و نه عاشق به ملامت مىنشيند .
در اين مقام ، عصايى چوبين به خاطر هدفى مثبت ، محور گفتار ميان
عاشق و معشوق قرار مىگيرد و سبب مىشود كه اين گفتار تا حدى
طولانى شود و عاشق با معشوق نرد عشق ببازد ؛ اما اگر محور گفتار ميان
عاشق و معشوق عبادتى چون نماز باشد آن هم محورى به معنويت نماز
و اين محور سبب حضور عاشق در محضر معشوق گردد و مقدماتى
چون طهارت ظاهر و باطن اين محور را بدرقه كند و حقيقتى چون قبله
براى ايستادن در حضور معشوق به عاشق جهت دهد ، عاشق در فضاى
اين عبادت و رابطه معنوى به ثناى معشوق و حمد و سپاس او برخيزد
و از برجستهترين اوصاف او سخن به ميان آورد و زيباترين
و پرمنفعتترين درخواستها را از معشوق بنمايد ، براى عاشق در دنيا
و آخرت از نظر تصفيه باطن و تجليات قلبى و ظهور كمالات و كرامات
و تحقق اجر و پاداش و رخ نشان دادن فيوضات ، چه اتفاقى خواهد
افتاد ؟
آيا كسى غير معشوق مىداند كه از اين حضور و رابطه و از اين راز
و نياز عاشقانه و از اين دعاهايى كه در اين عبادت ، استجابتش قطعى
است چه ره آوردى از جانب معشوق نصيب عاشق مىشود ؟
اللّه اكبر ! خدا ـ اين معشوق والاى ازلى و ابدى كه همه چيز در برابر
عظمتش كوچك است ـ برتر و والاتر از اين است كه به دايره وصف
درآيد .
به نام خدا كه رحمتش بىاندازه استو مهربانىاش هميشگى.
همه ستايشها، ويژه خداست كه مالك و مربّى جهانيان است . *
رحمتش بىاندازه و مهربانىاش هميشگى است . * صاحب و داراى روز
پاداش است . * [ پروردگارا ! ] فقط تو را مىپرستيم وتنها از تو يارى
مىخواهيم . * ما را به راهِ راست هدايت كن . * راه كسانى [ چون
پيامبران ، صدّيقان ، شهيدان و صالحان ] كه به آنان نعمتِ [ ايمان ، عمل
شايسته و اخلاق حسنه [عطاكردى ، هم آنان كه نه مورد خشم تواند و نه
گمراهاند
12 .
اين معانى و مفاهيم گوشهاى از سوره مباركه حمد است كه وقتى از
جانب معشوق به عنوان عبادت و بندگى پذيرفته شود و آنگاه در وجود
عاشق عينيت يابد و عملاً رخ نشان دهد ، عاشق متخلق به اخلاق اللّه
مىشود و وجودش تبديل به دريايى بىكران از معنويت و كرامت
و عشق و محبّت مىگردد و دنيا و آخرتش آباد و سزاوار سكونت دائم
و هميشگى در بهشت عنبر سرشت مىشود .
پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله در روايتى به گوشهاى از آثار سوره حمد كه
بخشى از نماز را تشكيل مىدهد اشاره مىكند ، آن حضرت به جابر بن
عبداللّه انصارى مىفرمايد :
آيا برترين سورهاى را كه خدا در كتابش نازل فرموده به تو تعليم ندهم ؟
جابر گفت : پدر و مادرم فدايت ، آن سوره را به من بياموز ، پس
پيامبر صلي الله عليه و آله ام الكتاب را كه سوره حمد است به او آموخت ، سپس فرمود :
جابر ! آيا تو را از حقيقتى از حقايق اين سوره آگاه كنم ؟ جابر گفت : پدر
و مادرم فدايت ، آرى ؛ آگاه كن ، حضرت فرمود : اين سوره درمان هر
دردى است جز مرگ !
13 .
بىشك مساجد كه محلّ عبادت و بندگى حضرت حق و سجدهگاه
اولياى الهى در برابر بارى تعالى و جايگاه ابراز نياز به درگاه خالق بىنياز
و محل به جاى آوردن عمود دين يعنى نماز است از ويژهگىهاى خاصى
برخوردار است كه مىتواند كانون مهر و محبت و مهرورزى نمازگزاران
و مؤمنان به يكديگر از جنبههاى مختلف مادى و معنوى باشد .
مسجد جايگاه و اهميت ويژه در فرهنگ اسلامى دارد و از ديدگاه
پيامبر با كرامت اسلام صلي الله عليه و آله حساسيت ويژهاى دارد لذا پيامبر بزرگ
اسلام صلي الله عليه و آله در راه هجرتش از مكه به مدينه هنگامى كه وارد منطقه قُبا كه
قريهاى نزديك مدينه بود شدند ، قطعه زمينى را براى ساختن مسجد به
هدف عبادت و بندگى خدا در آن فضاى نورانى براى آشنايى و نزديك
شدن مسلمانان به يكديگر و اهتمام به امورشان انتخاب كردند و شخصاً
به بناى مسجد و كار بنايى و بناسازى آن اقدام نمودند و مردم مسلمان
منطقه را به عبادت دسته جمعى و رسيدگى به امور يكديگر در آن فضاى
معنوى تشويق و ترغيب كردند .
هنگامى كه آن حضرت با كاروان مهاجران از مكه به مدينه آمدند
بىدرنگ به ساختن مسجد النبى پرداختند و آنجا را علاوه بر مركزيت
دادن براى نماز جماعت و عبادت و دعاى دسته جمعى ، به عنوان كانون
و آشيانهاى براى آشنا شدن مسلمانان با يكديگر و حل مشكلاتشان
و درمان دردهايشان و مشورت در امورشان و پرداختن به مسائل
اجتماعى و اخلاقىشان قرار دادند و خود به همه اين امور پرداختند و تا
پايان عمر بر اين حقايق پافشارى ورزيدند .
حضرت رسول صلي الله عليه و آله به گونهاى مسجد را از نظر معنويت و بركت
آراستند كه اميرالمؤمنين عليه السلام مسجد را در روايتى به عنوان كانونى كه
هشت نوع منفعت و سود به انسان مىرساند معرفى كردند :
« مَنْ اخْتَلَفَ إلَى المَسْجِدِ أصَابَ إحدَى الثَّمَانِ : أخاً مُسْتَفَاداً فِى اللّهِ أو عِلْماً
مُسْتَطْرَفاً أَوْ آيةً مُحْكَمَةً أوْ رَحْمَةً مُنْتَظِرَةً أوْ كَلِمَةً تَرُدُّهُ عَنِ رَدىً أوْ يَسْمَعُ
كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلى هُدىً أوْ يَترُكُ ذَنْباً خَشْيَةً أوْ حَيَاءً »14 .
كسى كه به مسجد رفت و آمد دارد به يكى از هشت حقيقت مىرسد :
يافتن برادر دينى در راه خدا كه از او سود معنوى و بهره الهى نصيبش
مىشود ، يا دانشى جديد و تازه ، يا آيهاى استوار و محكم ، يا مهر
و رحمتى قابل انتظار ، يا سخنى كه او را از گمراهى و ضلالت برگرداند ، يا
شنيدن حقيقتى كه او را به سوى راه خدا راهنمايى نمايد ، يا گناهى را از
ترس خدا يا شرم از او ترك كند .
قطع رابطه با مسجد در حقيقت به معناى قطع رابطه با اين هشت
منفعت و قطع رابطه با مؤمنان و كنارهگيرى از يك سلسله واقعيات مفيد
و محروم ماندن از آشنايى با دوستان خدا و كمك به آنان و دور ماندن از
پاداشهاى عظيم حضرت حق است .
رسول خدا صلي الله عليه و آله در رابطه با منافع فراوان اتصال به مساجد مىفرمايد :
« مَنْ مَشى إلى مَسْجِدٍ يَطْلُبُ فِيهِ الجَمَاعَةَ كَانَ لَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ سَبْعُونَ ألفَ
حَسَنَةٍ وَيُرفَعُ لَهُ مِنَ الدَّرَجَاتِ مِثْلُ ذَلِكَ وَإنْ مَاتَ وَهُوَ عَلى ذَلِكَ وَكَّلَ اللّهُ بِهِ
سَبعِينَ ألفَ مَلَكٍ يَعُودُونَهُ فِى قَبْرِهِ وَيُؤنِسُونَهُ فِى وَحْدَتِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ
لَهُ حَتى يُبْعَثَ »
15 .
كسى كه براى اتصال به جماعت مؤمنان و انجام عبادت دسته جمعى به
سوى مسجد حركت كند ، براى هر قدمش هفتاد هزار حسنه و هفتاد هزار
درجه و مرتبه است و چنانچه اين برنامه تا پايان عمرش ادامه يابد ، خدا
هفتاد هزار فرشته بر او مىگمارد كه وى را در برزخش زيارت كنند و با او
در تنهايىاش انس بگيرند و تا زمان محشور شدنش در قيامت براى او
استغفار نمايند .
ترك كردن مساجد و خلوتگذاردن آنها و شركت نكردن در آن
فضاى معنوى و ملكوتى و جدا زيستن از مسلمانان و مؤمنان به اندازهاى
زيانبار است كه امام صادق عليه السلام در اين زمينه مىفرمايد :
« شَكَتِ الْمَسَاجِدُ إلَى اللّهِ تَعَالى الَّذينَ لاَ يَشهَدُونَهَا مِن جِيرَانِهَا فَأوحَى اللّهُ
عَزَّوَجَلَّ إلَيْهَا : وَعِزَّتِى وَجَلاَلِى لاَ قَبِلْتُ لَهُمْ صَلاَةً وَاحِدَةً وَلاَ أظْهَرْتُ لَهُمْ
فِى النّاسِ عَدَالَةً وَلاَ نَالَتْهُمْ رَحْمَتِى وَلاَ جَاوَرُونِى فِى جَنَّتِى »
16 .
مساجد به خداى متعال از همسايگانى كه در آنها حاضر نمىشوند
شكايت كردند ، خداى عزّوجلّ به مساجد وحى فرمود : به عزت و جلالم
سوگند ! يك نماز آنان را نمىپذيرم و عدالتى را از آنان در ميان مردم
آشكار نمىكنم و به مهر و رحمتم نمىرسند و در بهشتم مجاور من
نمىشوند .
مسلمانانى كه به مساجد رفت و آمد دارند ، به خاطر عبادت دسته
جمعى ، ذكر خدا ، قرائت قرآن ، خواندن دعا ، شنيدن موعظه ، توبه از
گناه ، گريه براى حق و براى اهل بيت قدس سرهما ، شركت در كار خير ؛ روحى با
صفا ، روانى پاك ، قلبى رقيق ، بدنى فعال و پركار جهت پرداختن به
كارهاى مثبت و نيتى خالص و پاك پيدا مىكنند و در حقيقت تبديل به
منبعى از خير و بركت مىشوند و وجدوشان به صورت كليدى براى حل
مشكلات مردم در مىآيد و همگان از مهر و محبّت و عشق
و دوستىشان بهرهمند مىگردند .
اين خصلتها و حالات با ارزش ، بيشتر ويژه مردم مؤمن و اهل
مسجد است و آنان كه دچار سستى ايمان و يا بىدين هستند چون چوبى
خشك يا سنگى سخت يا حيوانى وابسته به شكم و شهوتاند .
آرى ؛ ارتباط با خدا كه منبع مهر و محبّت و عشق و بركت است
و رفت و آمد به مساجد و زيارت عالم ربّانى در كنار محراب و منبر
و شنيدن نصايح و موعظههاى او ؛ سازنده حيات طيّبه و عامل طهارت
روح و ترك زشتىها و مايه خوشى و لذت واقعى در دنيا و آخرت است .
1 ـ وسائل الشيعة : 28/53 ، باب 31 .
2 ـ وسائل الشيعة : 28/98 ، باب 14 .
3 ـ وسائل الشيعة : 28/101 ، باب 15 .
4 ـ وسائل الشيعة : 28/94 ، باب 12 .
5 ـ وسائل الشيعة : 28/161 ، باب 5 .
6 ـ وسائل الشيعة : 28/161 ، باب 5 ، حديث 34465 .
7 ـ وسائل الشيعة : 28/99 ، باب 14 ، حديث 34319 .
9 ـ مكارم الأخلاق : 461 ، فصل 5 ؛ بحار الأنوار : 74/79 ، باب 4 ، حديث 3 .
12 ـ « بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ«1» الْحَمْدُ للّهِِ رَبِّ الْعَالَمِينَ«2» الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ«3» مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ«4»
إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ«5» اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ«6» صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ
عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ«7» » .
13 ـ « عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبَانٍ يَرْفَعُهُ إِلَى النَّبِىِّ صلي الله عليه و آله قَالَ : رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِاللّهِ يَا جَابِرُ أَلاَ أُعَلِّمُكَ
أَفْضَلَ سُورَةٍ أَنْزَلَهَا اللّهُ فِى كِتَابِهِ قَالَ : فَقَالَ جَابِرٌ : بَلَى بِأَبِى أَنْتَ وَ أُمِّى يَا رَسُولَ اللّهِ عَلِّمْنِيهَا قَالَ : فَعَلَّمَهُ
الْحَمْدُ للّهِِ أُمَّ الْكِتَابِ قَالَ : ثُمَّ قَالَ لَهُ : يَا جَابِرُ أَلاَ أُخْبِرُكَ عَنْهَا قَالَ : بَلَى بِأَبِى أَنْتَ وَ أُمِّى فَأَخْبِرْنِى قَالَ : هِىَ
شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ إِلاّ السَّامَ يَعْنِى الْمَوْتَ » . تفسير العياشى : 1/20 ، حديث 9 ؛ جامع الأخبار : 43 ،
فصل 22 ؛ بحار الأنوار 89/237 ، باب 29 ، حديث 34 .
14 ـ الأمالى ، شيخ صدوق : 389 ، مجلس 61 ، حديث 16 ؛ من لا يحضره الفقيه : 1/237 ،
باب فضل المساجد ، حديث 713 ( با كمى اختلاف ) ؛ بحار الأنوار : 80/351 ، باب 8 ،
حديث 4 .
15 ـ الأمالى ، شيخ صدوق : 431 ، مجلس 66 ، حديث 1 ؛ من لا يحضره الفقيه : 4/17 ، باب
ذكر جمل مناهى النبى صلي الله عليه و آله ، حديث 4968 ؛ وسائل الشيعة : 8/287 ، باب 1 ، حديث
10681 ؛ بحار الأنوار : 73/336 ، باب 67 ، حديث 1 .
16 ـ الأمالى ، شيخ طوسى : 696 ، حديث 1485 ؛ وسائل الشيعة : 5/196 ، باب 2 ، حديث
6317 ؛ بحار الأنوار : 80/348 ، باب 8 ، حديث 1 .
به ره دوست عاشقانه رويم
توبه از هر چه غير يار كنيم
ناله چون بلبلان در اين گلزار
از سر شوق زار زار كنيم
شايد از توتياى خاك درش
روشن اين چشم اشكبار كنيم
با تو اى پادشاه ملك وجود
شكوه از جور روزگار كنيم
دست ما گير كز سر مهرت
پاى بر عهدت استوار كنيم
من و رندى و مستى و ره عشق
خوشتر از عاشقى ، چكار كنيم
نجواى عاشقانه
4 ـ مساجد كانون مهرورزى
هشت منفعت مسجد به انسان
منافعى ديگر
شكايت مسجد
مسجديان منابع مهر و محبت
گفت معشوقى به عاشق كى فتى
تو به غربت ديدهاى بس شهرها
پس كدامين شهر زآنها خوشترست
گفت آن شهرى كه در آن دلبرست
هر كجا باشد شه ما را بساط
هست صحرا گر بود سمّ الخياط
هر كجا كه يوسفى باشد چو ماه
جنّت است ار چه كه باشد قعر چاه
با تو دوزخ جنّت است اى جان فزا
با تو زندان گلشن است اى دلربا
شد جهنم با تو رضوان و نعيم
بى تو شد ريحان و گل نار جحيم
هر كجا تو با منى من خوشدلم
وربود در قعر گورى منزلم
خوشتر از هر دو جهان آنجا بود
كه تو را با من سر و سودا بود17