خوردن در حدّ نياز
كسى نيست كه نداند بدن و جسم انسان به خوراك و غذا نيازمند است و كسى نيست كه نداند نياز بدن به غذا نيازى محدود است و كسى نيست كه نداند بيش از نياز بدن خوردن ، جز بارى گران بر دوش بدن گذاشتن و آن را در معرض انواع بيمارىها قرار دادن ، چيز ديگرى نيست .
پرخورى و افراط در خوراك در آيات قرآن و روايات و در دستورات حكيمان و طبيبان زشت شمرده شده و همگان را از آن منع كردهاند .
اضافه شدن وزن بدن بيش از حدّ معمول و ازدياد چربىهاى خون و قند بدن و عوارض خطرناك ديگر همه و همه معلول پرخورى و بىرحمى و بىمهرى انسان به بدن خويش و به زحمت انداختن اطرافيان است .
اسراف و افراط در خوراك به اندازهاى زشت و نارواست كه پروردگار ، مسرفان را از چشم محبّت خود انداخته و بىمهرى خود را به آنان در قرآن مجيد اعلام نموده است .
كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ 1 . . . . و بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد ؛ زيرا خدا اسراف كنندگان را دوست ندارد .
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود :
« إيّاكُم وَالبِطْنَةَ فَإنَّهَا مَفسَدَةٌ لِلْبَدَنِ وَمُورِثَةٌ لِلسُّقْمِ وَمَكْسَلَةٌ لِلْعِبَادَةِ » 2 . از پر خورى و شكم بارگى بپرهيزيد زيرا فاسد كننده جسم و سبب بيمارى و عامل تنبلى و كسالت نسبت به عبادت و بندگى است .
حضرت مسيح عليه السلام به بنى اسرائيل فرمود :
« لاَ تُكثِرُوا الأكلَ فَإنَّهُ مَن أكثَرَ الأكْلَ أكْثَرَ النَّوْمَ وَمَنْ أكثَرَ النَّومَ أقَلَّ الصَّلاةَ وَمَنْ أقلَّ الصَّلاةَ كُتِبَ مِنَ الغَافِلِينَ » 3 . به خورد و خوراك نيفزاييد زيرا كسى كه به خوراك خود بيفزايد به خوابش مىافزايد و كسى كه به خوابش بيفزايد نمازش را كم مىكند و كسى كه نمازش را كم كند از غافلان و بىخبران محسوب مىشود .
حضرت امام باقر عليه السلام مىفرمايد :
« مَا مِن شَىءٍ أبغَضُ إلَى اللّهِ مِن بَطْنٍ مَمْلُوءٍ » 4 . چيزى نزد خدا مبغوضتر از شكم پر نيست .
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود :
« مَنْ كَثُرَ تَسبِيحُهُ وَتَمجِيدُهُ وَقَلَّ طَعَامُهُ وَشَرَابُهُ وَمَنَامُهُ اشتَاقَتْهُ المَلاَئِكَةُ » 5 . كسى كه تسبيح و تمجيدش نسبت به حق زياد باشد و خوردن و آشاميدن و خوابش اندك باشد فرشتگان مشتاق او هستند .
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود :
لَيسَ شَىءٌ أَضَرَّ لِقَلْبِ المُؤمِنِ مِن كَثرَةِ الأكلِ وَهِىَ مُورِثَةٌ لِشَيئَيْنِ : قَسْوَةِ القَلْبِ وَهَيَجَانِ الشَّهْوَةِ » 6 . چيزى براى قلب مؤمن زيانبارتر از پرخورى نيست ، پرخورى سبب دو چيز است : سنگدلى و تحريك شهوت .
در هر صورت انسان پرخور ، بىمهر و محبّت نسبت به سلامت خود و به خاطر دچار شدنش به بيمارىهاى فراوان مزاحم ديگران و سبب زحمت اطرافيان است .
آرى ؛ چون پرخورى ، قساوت قلب مىآورد پس جايى براى مهرورزى پرخور نسبت به خود و نسبت به ديگران نمىماند .
كينه و دشمنى نسبت به دنيا
بىترديد دنيايى كه بايد نسبت به آن كينه و دشمنى ورزيد دنيايى است كه موجب نابود شدن ايمان و از دست رفتن رسم بندگى و عبادت و فساد اخلاق و سبب تخريب آخرت است .
خدا چنين دنياى را دشمن دارد زيرا چنين دنيايى از ابزار و وسائل ابليس و ابليسان براى هجوم به ارزشهاى معنوى و انسانى و زنجيرى براى به اسارت كشيدن بندگان و وسيلهاى براى قدرت گرفتن فرعونيان تاريخ و چاه خطرناكى در راه انسان و درياى ژرف و عميقى براى غرق كردن ملتها و اقوام است .
البته با چنين دنيايى چون خدا دشمن است بايد دشمن بود و گر نه اتصال به چنين دنيايى ، اخلاق و حالات انسان را تبديل به اخلاق و حالات فرعونيان تاريخ مىكند و قلب را از نظر قساوت و بىرحمى سختتر از سنگ مىكند و انسان را در وضعى قرار مىدهد كه هرگز نه به خود رحم كند و نه به ديگران ، بلكه خود را سزاوار عذاب ابد نمايد و ديگران را هم در اين دنيا زير چكمههاى بىرحمىاش لگد مال نموده ، به جان و مال و اهل و عيال آنان تجاوز نمايد و بر پيروزىاش در فضاى تجاوزش از شدت بىرحمى و سنگدلى بخندد .
دنياى با اين كيفيت و دنيادار با آن وضعيت روحى آلوده ، نزد خدا از هر چيزى پستتر و بىارزشتر است .
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد :
« دَارُهَا هَانَتْ عَلى رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلاَلَهَا بِحَرَامِهَا وَخَيْرَهَا بِشَرِّهَا وَحَيَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَحُلْوَهَا بِمُرِّهَا لَم يُصفِهَا اللّهُ تَعَالى لاِءَولِيَائِهِ وَلَمْ يَضِنَّ بِهَا عَلى أعدَائِهِ ، خَيرُهَا زَهيدٌ وَشَرُّهَا عَتيدٌ وَجَمعُهَا يَنفَدُ وَمُلكُهَا يُسلَبُ وَعَامِرُهَا يَخْرَبُ فَمَا خَيرُ دَارٍ تُنقَضُ نَقْضَ البِنَاءِ . . . » 7 . سرايى است كه نزد پروردگارش بىمقدار است ، حلالش را به حرامش ، خيرش را به شرش و زندگىاش را به مرگش و شيرينش را به تلخش درآميخته ، خداى بزرگ آن را براى عاشقان خود و اوليائش خالص و گوارا نكرده و از پرداختن به دشمنانش دريغ ننموده ، خوبىاش اندك و شرش حاضر و آماده ، گرد آمدهاش در معرض فنا و نابودى ، دولتش در حال ربوده شدن و آبادش در معرض خراب شدن است ، چه خير است در سرايى كه مانند خراب شدن ساختمان خراب مىشود .
حضرت امام صادق عليه السلام مىفرمايد : پيامبر صلي الله عليه و آله بر بزغالهاى مرده بدون گوش كه در مزبلهاى انداخته بودند ، گذشت ، به يارانش فرمود : اين بزغاله مرده از نظر مالى مساوى با چند درهم است ؟ گفتند : اگر زنده بود مساوى يك درهم نبود ، پيامبر فرمود :
« وَالَّذِى نَفسِى بِيَدِهِ لَلدُّنيَا أهوَنُ عَلَى اللّهِ مِنْ هَذَا الجَدْىِ عَلى أهْلِهِ » 8 . سوگند به كسى كه جانم در دست قدرت اوست ، هرآينه دنيا نزد خدا از اين بزغاله در نزد اهلش ، پستتر و بىمقدارتر است .
و نيز آن حضرت فرمود :
« مَنْ عَرَضَتْ لَهُ دُنيَا وَآخِرَةٌ فَاخْتَارَ الدُّنيَا عَلَى الآخِرَةِ لَقَى اللّهَ تعالى وَلَيْسَتْ لَهُ حَسَنَةٌ يَتَّقِى بِهَا النَّارَ وَمَنْ أخَذَ الآخِرَةَ وَتَرَكَ الدُّنيَا لَقَى اللّهَ يَومَ القِيَامَةِ وَهُوَ رَاضٍ عَنْهُ » 9 . كسى كه دنيا و آخرت به او واگذار شود پس دنيا را بر آخرت انتخاب كند ، خدا را در قيامت ديدار مىكند در حالى كه حسنهاى كه وى را از آتش دوزخ حفظ كند براى او نيست و كسى كه آخرت را اختيار كند و دنيا را رها نمايد خدا را در قيامت در حالى كه از او راضى است ملاقات كند .
سويد بن غفله مىگويد :
بر اميرالمؤمنين عليه السلام پس از آن كه در امر خلافت با او بيعت شده بود ، وارد شدم در حالى كه بر حصير كوچكى نشسته بود و جز او كسى در خانه نبود ، به او گفتم :
اى اميرمؤمنان ! بيت المال در اختيار تو قرار دارد ، در اين خانه اثاثى كه مورد نياز باشد نمىبينم ! حضرت فرمود : پسر غفله ! خردمند براى خانهاى كه از دست رفتنى است اثاث جديد و تازه و فراوان و بدون ضرورت فراهم نمىكند ، براى ما خانه امنى است كه بهترين كالاى خود را كه عبادت خدا و خدمت به خلق است به آنجا انتقال دادهايم و ما به همين زودى به سوى آن خانه امن حركت خواهيم كرد ! !10
اهل دنيايى كه مورد كينه و دشمنى خداست و اوليائش به دستور او بايد به آن كينه ورزند علائم و نشانههايى دارند كه حضرت حق در حديث معراج براى پيامبرش بيان فرمود :
« أَهْلُ الدُّنيَا مَنْ كَثُرَ أكلُهُ وَضِحكُهُ وَنَوْمُهُ وَغَضَبُهُ ، قَلِيلُ الرِّضَا لاَ يَعْتَذِرُ إلى مَنْ أَسَاءَ إلَيْهِ وَلاَ يقبلُ عُذْرَ مَنِ اعتَذَرَ إلَيْهِ كَسْلانُ عِنْدَ الطَّاعَةِ شُجاعٌ عِنْدَ المَعصِيَةِ أمَلُهُ بَعِيدٌ وَأَجَلُهُ قَرِيبٌ لاَ يُحَاسِبُ نَفْسَهُ ، قَلِيلُ المَنْفَعَةِ كَثيرُ الكَلاَمِ ، قَليلُ الخَوْفِ كَثِيرُ الفَرَحِ عِنْدَ الطّعَامِ . . . » 11 . اهل دنيا كسى است كه پر خور و پر خنده و پر خواب و پر خشم است ، خشنودىاش از خدا و خلق بسيار اندك است ، از كسى كه به او بدى و ستم روا داشته ، پوزش نمىخواهد و پوزش پوزش خواه را نمىپذيرد ، هنگام طاعت و عبادت كسل و سست است و زمان گناه و معصيت شجاع و شير دل ، آرزويش دراز و مرگش نزديك است ، از خود حساب نمىكشد ، سودش اندك است ، سخنش بسيار است ، بيمش از عذاب كم است ، و خوشحالى توأم با غرورش نزد طعام بسيار است .
در اين رواياتى كه نقل شد به ويژه فرازهايى كه در حديث معراجيّه است ، دقت كنيد ، ببينيد چنين دنيادارى و صاحب چنين اوصافى مىتواند اهل مهروزرى و محبّت و عشق به خود و ديگران باشد ؟
كسى كه دچار دنياى فريبنده و اسير كالاى آن است و جز حرص و آز و طمع و بخل و جمع كردن ثروت از هر راهى كه بتواند ، كارى ندارد ، حالتى جز سنگدلى و قساوت قلب براى او مىماند ؟ !
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود :
« أقَرَبُ دَارٍ مِنْ سَخَطِ اللّهِ وَأبْعَدُهَا مِنْ رِضْوَانِ اللّهِ فَغُضُّوا عَنْكُمْ عِبَادَ اللّهِ غُمُومَهَا وَأشغَالَهَا لِمَا قَدْ أيقَنْتُم بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَتَصَرُّفِ حَالاَتِهَا » 12 . دنيا نزديكترين سرا به خشم خدا ، و دورترين خانه از خوشنودى حق است ، پس اى بندگان خدا ! از اندوه نسبت به آن و مشاغل آن به خاطر اين كه به جدايىاش از خود و تغيير حالاتش يقين داريد ، چشم بپوشيد .
دوست داشتن نيكان و اخيار
اخيار و نيكان ، انسانهايى هستند كه از جمال باطن و زيبايى درون و ارزشهاى معنوى برخوردارند .
بىترديد هنگامى كه انسان به زيبايى باطن آنان و ارزشهاى معنوى ايشان آگاه شود ، در قلب خود كشش و محبتى فراوان نسبت به آنان احساس مىكند و در حقيقت با اين شناخت به اجراى فرمان حق كه دوست داشتن آنان است موفق مىشود .
اخيار به خاطر دارا بودن ارزشهاى الهى و انسانى مورد محبّت خدايند و بر انسان لازم است با تكيه بر شناخت آنان به دوستى و مهرورزى نسبت به آنان از آن جهت كه محبوب خدايند ، برخيزد و آنان را براى معاشرت و همنشينى برگزيند و از نفس پاكشان براى تصفيه قلب خود استفاده كند .
مهرورزى به اخيار و دوست داشتن آنان ، براى قلب عبادتى بس مهم و زمينهاى براى جلب رحمت و رأفت و عطوفت حضرت حق نسبت به خود است .
در حديث معراجيه به بخشى از اوصاف اخيار به اين صورت اشاره شده است :
چهره هايشان لاغر ، حيا و شرمشان بسيار ، نادانىشان فوق العاده اندك ، سودشان سرشار ، حيله و مكرشان كم ، مردم از آنان در راحت و خودشان از خودشان به خاطر خدمت به ديگران در رنج ، سخنشان سنجيده و حسابگر خويشاند ، خود را براى عبادت و بندگى به تعب و مشقت مىاندازند ، چشمشان مىخوابد و دلشان بيدار است ، ديدگانشان اشكريز و دلهايشان به ياد خداست ، هنگامى كه مردم را در گروه غافلان بنويسند ، آنان را در گروه ذاكران ثبت مىكنند ، چيزى چشم به هم زدنى آنان را از خدا باز نمى دارد ، دنبال پر خورى و پر حرفى و لباس فراوان نيستند ، مردمان نزد آنان چون ميتاند و خدا نزد آنان زنده و جاويد و پايدار است
13 .راستى اين خصلتها حقايقى هستند كه زمينه ظهور عشق و محبّت در قلب را فراهم مىكنند .
اگر در صفحات گذشته به اين حقيقت اشاره كرديم كه دين و اصول و فروع و احكام و قوانين آن منبع و كانون شعلهور شدن محبّت و مهر و علاقه و عشق در قلب است و بلكه خود محبّت است ، چيزى به گزاف نگفته و ننوشتهايم و همان را يادآورى مىكنيم كه كتابهاى عمده شيعه از حضرت امام صادق عليه السلام نقل كردهاند :
« هَلِ الدِّينُ إلاّ الحُبُّ » 14 . آيا دين جز محبّت است ؟
2 ـ فقه اهل بيت قدس سرهما كانون مهر و محبت
شيوه نگرش به معارف دينى و دستورات الهى و اوامر و نواهى شارع مقدس به حسب حالات و افكار و عقائد افراد متفاوت است . هر كس به حسب شيوه تفكر و يافتههاى عقلى خويش از دريچهاى خاص احكام الهى را مىنگرد و به دليل و علتى خاص معتقد و عامل به آن مىگردد چنانچه در گفتار حكيمانه اولياء اللّه مطالب زيادى پيرامون اين نكته دقيق به چشم مىخورد .
زيباترين نوع نگاه و دقيقترين شيوه تفكر نسبت به دستورات الهى تعقّل و تفكّر و تدبّر پيرامون اين حقايق و نگاه از منظر مهر و محبت است .
اگر مكلّف بداند تكاليفى كه حضرت حق براى او قرار داده و از طريق خاصّان درگاهش او را بر آن تكاليف آگاه ساخته همه از باب مهر و محبت و مهرورزى به او بوده ، امكان ندارد كه دست رد بر سينه دنيايى از محبت و عشق بزند و خواستار سعادت ابدى با عمل به واجبات و ترك محرمات نباشد .
جلوه مهر و محبت حضرت رب العالمين در تكاليف و دستورات گاه به وضوح براى انسان مشخص است و مؤمن آن را كاملاً لمس و مشاهده مىكند و گاه به خاطر قلّت علم و يا ضعف عقل و يا هزاران نكته باريكتر از مو قدرت تشخيص اين همه مهرورزى را ندارد كه درك نكردن يا نرسيدن و يا . . . دليل بر نبودن نيست ، همانگونه كه پيشينيان ما به بسيارى از نكات ظريف دينى و اخلاقى كه پرده از حقايق آن به خاطر پيشرفت علم و عوض شدن شيوه تفكر و دلائل متعدد ديگر برداشته شده است نرسيدند وامروزه گوشهاى از آن حجاب از دنياى مهر و محبت قادر متعال برداشته شده است و مشاهده مىشود كه چه منافع كثيرى در عمل به آن دستور خاص و يا ترك عملى ديگر وجود داشته است كه نمونههاى زيادى از آن در گفتارها و كتابها و مجلات و مقالات علمى به چشم مىخورد .
روايات گهر بار ائمه اطهار قدس سرهما پيرامون احكام كه از طريق روايات و احاديث آن ذوات مقدس و زحمات طاقتفرساى عالمان ربانى تبديل به كتب اصيل و منابع غنى شيعه شده است ، خود گواه بر اين مطلب است كه به گوشهاى از آنها نسبت به برخى از ابواب فقهى همچون حدود و قصاص اشاره مىشود .
اهميت حدود
اجراى حدود الهى خود يكى از مهمترين و با عظمتترين آثار و جلوههاى رحمت و مهر و محبت حضرت حق است . كثرت آثار و بركاتى كه در اجراى حدود بر جوامع بشرى مترتب مىشود نياز به نوشتن كتابى مجزا دارد ، كه حفظ انسانها از شرور نفس و شرور شيطان وسوسه كننده و شيطان صفتان جوامع يكى از آثار اين حدود الهى است .
اجراى حدود الهى نسبت به گناهكار از ضروريات دين و از واجبات مورد تأكيد شرعى است تا آنجا كه روايات بسيارى به اين مطالب اشاره دارند چون :
قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله : « إقَامَةُ حَدٍّ خَيْرٌ مِنْ مَطَرِ أرْبَعِينَ صَبَاحاً » 15 . پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند : به پا داشتن حدّ بهتر از باران چهل روز است .
و يا در روايتى ديگر حضرت امام باقر عليه السلام مىفرمايد :
« حَدٌّ يُقامُ فِى الأرضِ أزكى فيها مِن مَطَرِ أرْبَعينَ لَيلَةً وَأيّامِهَا » 16 . حدى كه در زمين اقامه شود از بارش باران در چهل شبانه روز پاك كنندهتر است .
و در روايتى از حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام نقل شده است كه بعد از اين كه زنى در محضر حضرت چهار مرتبه به زنا اقرار كرد سر مبارك را به سوى آسمان بلند كرده فرمودند :
« اللَّهُمَّ إنَّهُ قد ثَبَتَ عَليها أربَع شَهاداتٍ وإنَّكَ قَدْ قُلْتَ لِنَبيِّكَ فِيمَا أخبَرتَهُ مِن دينِكَ : يا مُحمَّدُ مَن عَطَّلَ حدَّاً مِن حُدودِى فَقَد عَانَدَنى وَطَلَب بِذَلكَ مُضَادَّتى » 17 . خدايا ! به تحقيق بر او چهار شهادت ثابت شد و به تحقيق در آنچه كه از دينت به پيامبر خبر دادى به او فرمودى : اى محمد ! هر كس حدى از حدود من را تعطيل كند با من دشمنى كرده و به اين سبب مخالفت آشكارا با من را درخواست كرده نموده است .
گناهكارى كه هر گونه بىمهرى را در حق خود روا داشته است و خود
را از زحمات حضرت حق محروم ساخته است و گناه آن قدر عظيم شده
است كه علاوه بر عذاب اخروى بايد به حدود الهى دنيوى نيز عذاب
شود اما در اجراى حدود وجود مبارك حضرت حق به قدرى رحمت
و مهر و كرامت خود را جلوه داده است كه هر گناهكارى اگر با توجه
و دقت به اين لطايف بنگرد از گناه خود خجالت كشيده و شرمنده لطف
و محبت و رحمت حضرت ارحم الراحمين شده و عذاب درونى او را
بس خواهد بود .
شگفتا ! كه گناهكار نيز در حريم الهى داراى احترام است و مورد مهر
و محبت واقع مىشود .
نكات و لطايفى از مهر و محبت حضرت حق در همين امر نهفته است
كه به گوشهاى از آنها اشاره مىشود :
تجاوز از حدّ جائز نيست و اگر از حدود مقرر شده تعدّى شود ،
كسى كه حدّ را جارى نموده است بايد تعزير شود .
در روايتى وجود مقدس امام باقر عليه السلام مىفرمايد :
اميرالمؤمنين عليه السلام به قنبر امر كردند كه مردى را حدّ بزند ، پس قنبر اشتباه
كرد و سه تازيانه بيشتر او را حدّ زد ، پس على عليه السلام سه ضربه تازيانه را به
قنبر زد
18 .
و يا در حديث شگفتآور ديگرى حضرت امام باقر عليه السلام در ذيل آيه
شريفه :
. . . تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِكَ هُمُ
الظَّالِمُون
19.
. . . اينها حدود خداست ؛ پس از آنها تجاوز نكنيد و كسانى كه از حدود
خدا تجاوز كنند ، آنان بىترديد ستمكارند .
مىفرمايد :
« إنَّ اللّهَ غَضِبَ عَلى الزَّانِى فَجَعَلَ لَهُ جِلدَ مِائَةٍ ، فَمَن غَضِبَ عليهِ فَزادَهُ فَأَنا
إلىَ اللّهِ مِنْهُ بَرِىءٌ »
20 .
خداوند بر زناكار غضب فرموده و صد تازيانه براى او قرار داده است پس
كسى كه بر او غضب كند و بر تازيانه بيفزايد من براى خدا از او بيزارم .
تعاليم اسلام بر پايه دليل و برهان و عقل اجرا مىشود و اگر دليل
و برهانى اقامه نشود و يا انسان از عقلى كه بتواند تكاليف الهى را بشناسد
و به آن عمل نمايد برخوردار نباشد و مركتب گناهى شود حدى بر آن
اقامه نخواهد شد .
حضرت امام صادق عليه السلام مىفرمايد :
اگر شخصى مسلمان شود و به اسلام اقرار كند و بعد شراب بنوشد و يا زنا
كند و يا ربا بخورد و چيزى از حلال و حرام براى او روشن نشده باشد در
صورتى كه جاهل [ به حكم ] باشد حدى بر او اقامه نخواهد شد
21 . . .
و يا در روايتى ديگر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد :
« لا حَدَّ على مَجنونٍ حَتّى يُفِيقَ وَلا عَلى صَبِىٍّ حَتَّى يُدِركَ وَلا عَلَى النَّائِمِ
حَتَّى يَسْتَيْقِظَ »
22 .
ديوانه تا زمانى كه عاقل شود و بچه تا زمانى كه بفهمد و خواب تا زمانى
كه بيدار شود حدى ندارد .
مهر و محبت بىكران حضرت رب العالمين چنان محيط بر عالم
امكان است كه حتّى تعدى كننده بر حقوق الهى را بىنصيب نگذاشته
است و در اقامه حدود الهى مقرّ به گناه و معترف به ذنوب را مىبخشد
و از طريق ائمه هدى قدس سرهما اعلام فرموده است كه اگر گناهكار قبل از گرفته
شدن جهت اجراى حدود ، توبه نمايد حدى بر او واقع نمىشود .
حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند :
دزد هنگامى كه خود تسليم شود و به درگاه الهى توبه نمايد مال دزدى شده
به صاحبش برمىگردد و دستان دزد قطع نمىشود
23 .
اجراى حدّ براى بازگشت گناهكار مريض به دامان طبيب با كرامت
است حال اگر اين اثر در وجود گناهكار جلوه كند و قبل از تسليم شدن به
دامان قانون الهى به درگاه حضرت محبوب توبه واقعى نمايد و از گناهان
خود دست بردارد حضرت حق او را از اجراى حدّ معاف نموده است .
امامان اهل بيت قدس سرهما علاقهمند به افشاى گناهان گنهكار و بردن
آبروى او در ملأ عام نبودهاند و تمام همّ و غمّ آن ذوات مقدس درمان
درد گناهكارِ بيمار بوده است .
حال اگر اين بيمار خود واقف به درد شد و به دنبال درمان درد
خويش برآمد و با داروى توبه وجود خود را از اين بيمارى پاك نمود ،
ثمره و نتيجه واقعى حاصل شده است و ديگر نيازى به اجراى حدّ
نخواهد بود .
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در جريان زناكارى كه چهار بار اقرار به زنا
كرده بود به قنبر دستور حفظ او را داد ، سپس غضبناك و ناراحت شد
و فرمود :
« مَا أَقْبَحَ بِالَّرجُلِ مِنْكُمْ أَنْ يَأتِىَ بَعْضَ هَذهِ الفَواحِشِ فَيَفْضَحَ نَفْسَهُ عَلى
رُؤوسِ المَلاَءِ ، أَفَلاَ تَابَ فِى بَيْتِهِ ، فَوَاللّهِ لَتَوبَتُةُ فِيمَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللّهِ أَفْضَلُ
مِنْ إقَامَتِى عَلَيْهِ الحَدَّ »
24 .
چه بسيار زشت است فردى از شما بعضى از بدكاران را بياورد و در ملأ
عام رسوايش نمايد ، آيا در خانهاش توبه نكرده ؟ پس به خدا قسم توبهاش
بين خود و خدا از جارى كردن حدّ به دست من بهتر است .
امام صادق عليه السلام مىفرمايد :
شخصى نزد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله آمد و اقرار به زنا كرد . . . تا اين كه پيامبر
فرمود : اگر [ گناه خود را ] مىپوشاند و توبه مىنمود براى او بهتر بود
25 .
حتى در بعضى از روايات ديده مىشود كه با وجود اقرار ابتدايى
گناهكار به گناه ، امام عليه السلام اصرار بر ادامه ندادن مطلب و توجه دادن گناهكار
به توبه دارند تا گناهكار ، خود به حقيقت عمل زشت خود آگاه شود و به
درگاه الهى توبه نمايد .
در روايتى آمده است :
مردى نزد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و گفت : يا اميرالمؤمنين ! من زنا
كردهام پاكم كن . امام عليه السلام روى از او برگردانيد و به او فرمود : بنشين ،
و بعد فرمود : آيا هنگامى كه يكى از شما مرتكب زنا مىشود نمىتواند
گناهش را بپوشاند همانگونه كه خدا بر او پوشانده است ؟ آن مرد
[ گناهكار ] از جاى بلند شد و گفت : يا اميرالمؤمنين ! من زنا كردهام پاكم
كن . امام فرمود : چه چيز تو را به آنچه مىگويى دعوت كرده است ؟
گفت : درخواست پاكى ، امام فرمود : چه پاكى بهتر از توبه است ؛ و بعد
روى به اصحاب نمود و شروع به صحبت فرمود . پس آن مرد [ گناهكار [
از جاى بلند شد و گفت : يا اميرالمؤمنين ! من زنا كردهام پاكم كن . امام
فرمود : آيا چيزى از واجبات حقوق الهى در نماز و زكاتت را مىدانى ؟
گفت : بله پس از او سؤال فرمود و خوب جواب داد و امام به او فرمود :
آيا بر تو مرضى عارض مىشود يا دردى در سر يا بدنت وجود دارد ؟ گفت :
نه امام فرمود : برو تا همانطور كه در آشكارا از تو سؤال كردم در پنهان از
تو سؤال كنم و اگر نزد ما نيامدى به دنبال تو نخواهيم آمد
26 . . .
در اجراى بعضى از حدود الهى اجتماع مردم براى ديدن اجراى حدّ
كراهت دارد خداى متعال حتى در اين جايگاه نيز محبت خود را مبذول
داشته كه بعد از ثابت شدن گناه ـ كه ثبوت آن با شرايط فقهى بسيار
مشكل مىباشد ـ در ديد مردم قرار نگيرد پاك شدن او بين او و خدا باشد .
« أُتِىَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام وَهُوَ بِالْبَصْرَةِ بِرَجُلٍ يُقَامُ عَلَيْهِ الْحَدُّ قَالَ فَلَمَّا
قَرُبُوا وَنَظَرَ فِى وُجُوهِهِمْ قَالَ فَأَقْبَلَ جَمَاعَةٌ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ
أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يَا قَنْبَرُ انْظُرْ مَا هَذِهِ الْجَمَاعَةُ قَالَ رَجُلٌ يُقَامُ عَلَيْهِ الْحَدُّ
قَالَ فَلَمَّا قَرُبُوا وَنَظَرَ فِى وُجُوهِهِمْ قَالَ لاَ مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لاَ تُرَى إِلاَّ فِى كُلِّ
سُوءٍ هَؤُلاَءِ فُضُولُ الرِّجَالِ أَمِطْهُمْ عَنِّى يَا قَنْبَرُ »
27 .
وقتى اميرمؤمنان عليه السلام در بصره بود ، مردى را نزد وى مىبرند كه بايد حدّ
بر او اجرا مىشد ؛ اميرمؤمنان عليه السلام به قنبر فرمود : پىگيرى كن كه اين
جماعت در پى چيست ؟ قنبر گفت : مردى است كه مستحق حق است
راوى مىگويد : وقتى نزديك شدند و در چهرههايشان نگاه كرد ، فرمود :
نفرين بر كسانى باد كه ديده نمىشوند مگر به هنگامن بدى ، اينان هرزه
مرد هستند ، قنبر ! آنان را از پيش چشم من دور كن !
اگر در باب اثبات عملى كه موجب حدّ است شبههاى ايجاد شود
حدّ اجرا نخواهد شد . تنها راه اثبات ، يقين به بروز گناهى است كه
موجب اجراى حدّ خواهد شد كه گناهان مختلف شيوههاى گوناگونى را
براى به يقين رسيدن جهت اثبات نياز دارد .
در روايتى از حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله آمده است :
« أَدْرَأُوا الحُدودَ بِالشُّبَهَاتِ وَلاَ شَفَاعَةَ وَلاَ كَفَالَةَ وَلاَ يَمينَ فِى حَدٍّ »
28 .
به شبهات حدود را كنار گذاريد و در حدّ شفاعت و كفالت و قسم نيست .
بعد از احراز شرايط بسيار صعب و مشكل حدود الهى ، در زمان
اجراى حدّ نيز شرايطى مهيا شده است و بر لطائفى دقت شده است كه
تماماً پرده از رحمت و مهر و عطوفت حضرت رب العالمين است .
2 ـ الدعوات، راوندى : 74 ، حديث 172 ؛ بحار الأنوار : 59/266 ، باب 88 ، حديث 42 ؛
ميزان الحكمة : 1/158 ، الأكل ، حديث 591 .
3 ـ مجموعة ورام : 1/47 ؛ ميزان الحكمة : 1/157 ، الأكل ، حديث 590 .
4 ـ بحار الأنوار : 63/331 ، باب 5 ، حديث 5 ؛ مستدرك الوسائل : 16/209 ، باب 1 ، حديث
19618 ؛ ميزان الحكمة : 1/158 ، الأكل ، حديث 597 .
5 ـ مجموعة ورام : 2/115 ؛ ميزان الحكمة : 1/156 ، الأكل ، حديث 581 .
6 ـ مستدرك الوسائل : 12/94 ، باب 76 ، حديث 13615 ؛ ميزان الحكمة : 1/156 ، الأكل ،
حديث 588 .
7 ـ نهج البلاغة : 167 ، خطبه 113 .
8 ـ الكافى : 2/129 ، باب ذم الدنيا والزهد فيها ، حديث 9 ؛ بحار الأنوار : 70/55 ، باب 122 ،
حديث 27 .
9 ـ ثواب الأعمال : 282 ؛ وسائل الشيعة : 15/356 ، باب 52 ، حديث 20729 ؛ بحار الأنوار :
73/361 ، باب 67 ، حديث 30 ( با كمى اختلاف ) .
10 ـ « قَالَ سُوَيْدُ بْنُ غَفَلَةَ : دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِالْمُوءْمِنِينَ عليه السلام بَعْدَ مَا بُويِعَ بِالْخِلاَفَةِ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى حَصِيرٍ
صَغِيرٍ وَ لَيْسَ فِى الْبَيْتِ غَيْرُهُ فَقُلْتُ : يَا أَمِيرَالْمُوءْمِنِينَ بِيَدِكَ بَيْتُ الْمَالِ وَ لَسْتُ أَرَى فِى بَيْتِكَ شَيْئاً مِمَّا
يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْبَيْتُ فَقَالَ عليه السلام : يَا ابْنَ غَفَلَةَ إِنَّ اللَّبِيبَ لاَ يَتَأَثَّثُ فِى دَارِ النُّقْلَةِ وَ لَنَا دَارُ أَمْنٍ قَدْ نَقَلْنَا إِلَيْهَا خَيْرَ
مَتَاعِنَا وَ إِنَّا عَنْ قَلِيلٍ إِلَيْهَا صَائِرُون » . ارشاد القلوب : 1/157 ، باب 48 ؛ عدة الداعى : 121 ؛
بحار الأنوار : 67/321 ، باب 58 ، حديث 38 .
11 ـ ارشاد القلوب : 1/200 ، باب 54 ؛ بحار الأنوار : 74/23 ، باب 2 ، حديث 6 .
12 ـ نهج البلاغة : 230 ، خطبه 161 .
13 ـ « يَا أَحْمَدُ إِنَّ أَهْلَ الْخَيْرِ وَ أَهْلَ الآخِرَةِ رَقِيقَةٌ وُجُوهُهُمْ كَثِيرٌ حَيَاوءُهُمْ قَلِيلٌ حُمْقُهُمْ كَثِيرٌ نَفْعُهُمْ قَلِيلٌ
مَكْرُهُمْ النَّاسُ مِنْهُمْ فِى رَاحَةٍ وَ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِى تَعَبٍ كَلاَمُهُمْ مَوْزُونٌ مُحَاسِبِينَ لاِءَنْفُسِهِمْ مُتْعِبِينَ لَهَا
تَنَامُ أَعْيُنُهُمْ وَ لاَ تَنَامُ قُلُوبُهُمْ أَعْيُنُهُمْ بَاكِيَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ ذَاكِرَةٌ إِذَا كُتِبَ النَّاسُ مِنَ الْغَافِلِينَ كُتِبُوا مِنَ
الذَّاكِرِينَ فِى أَوَّلِ النِّعْمَةِ يَحْمَدُونَ وَ فِى آخِرِهَا يَشْكُرُونَ دُعَاوءُهُمْ عِنْدَ اللّهِ مَرْفُوعٌ وَ كَلاَمُهُمْ مَسْمُوعٌ تَفْرَحُ
الْمَلاَئِكَةُ بِهِمْ يَدُورُ دُعَاوءُهُمْ تَحْتَ الْحُجُبِ يُحِبُّ الرَّبُّ أَنْ يَسْمَعَ كَلاَمَهُمْ كَمَا تُحِبُّ الْوَالِدَةُ وَلَدَهَا وَ لاَ
يَشْغَلُهُمْ عَنِ اللّهِ شَىْءٌ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ لاَ يُرِيدُونَ كَثْرَةَ الطَّعَامِ وَ لاَ كَثْرَةَ الْكَلاَمِ وَ لاَ كَثْرَةَ اللِّبَاسِ النَّاسُ
عِنْدَهُمْ مَوْتَى وَ اللّهُ عِنْدَهُمْ حَيٌّ قَيُّومٌ كَرِيم » . ارشاد القلوب : 1/200 ، باب 54 ؛ بحار الأنوار :
74/24 ، باب 2 ، حديث 6 .
14 ـ الخصال : 1/21 ، حديث 74 ؛ بحار الأنوار : 66/237 ، باب 36 ، حديث 5 .
15 ـ وسائل الشيعة : 28/12 باب 1 ، حديث 34095 .
16 ـ وسائل الشيعة : 28/12 باب 1 ، حديث 34093 .
17 ـ الكافى : 7/188 ؛ التهذيب : 10/9 ، حديث 23 و جلد 11 ، حديث 24 ؛ الفقيه : 4/22 ،
حديث 52 ؛ المحاسن : 309 ، حديث 23 ؛ وسائل الشيعة : 28/12 ، باب 1 ، حديث
34097 .
18 ـ « عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ : إِنَّ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أَمَرَ قَنْبَرَ أَنْ يَضْرِبَ رَجُلاً حَدّاً فَغَلِطَ قَنْبَرُ فَزَادَهُ ثَلاَثَةَ
أَسْوَاطٍ فَأَقَادَهُ عَلِيٌّ عليه السلام مِنْ قَنْبَرَ بِثَلاَثَةِ أَسْوَاطٍ » . وسائل الشيعة 28/17 ، باب 3 ، حديث
34106 .
20 ـ وسائل الشيعة : 28/18 ، باب 3 ، حديث 34111 .
21 ـ « عَنْ أَبِى عَبْدِ اللّهِ عليه السلام قَالَ : لَوْ أَنَّ رَجُلاً دَخَلَ فِى الاْءِسْلاَمِأَقَرَّ بِهِ ثُمَّ شَرِبَ الْخَمْرَ وَزَنَى وَأَكَلَ الرِّبَا وَلَمْ
يَتَبَيَّنْ لَهُ شَىْءٌ مِنَ الْحَلاَلِ وَالْحَرَامِ لَمْ أُقِمْ عَلَيْهِ الْحَدَّ إِذَا كَانَ جَاهِلاً إِلاَّ إِنَّ تَقُومَ عَلَيْهِ الْبَيِّنَةُ أَنَّهُ قَرَأَ
السُّورَةَ الَّتِى فِيهَا الزِّنَا وَالْخَمْرُ وَأَكْلُ الرِّبَا وَإِذَا جَهِلَ ذَلِكَ أَعْلَمْتُهُ وَأَخْبَرْتُهُ فَإِنْ رَكِبَهُ بَعْدَ ذَلِكَ جَلَدْتُهُ
وَأَقَمْتُ عَلَيْهِ الْحَدَّ » . وسائل الشيعة : 28/32 ، باب 14 ، حديث 34141 .
22 ـ وسائل الشيعة : 28/22 ، باب 8 ، حديث 34120 .
23 ـ « عَنْ أَبِى عَبْدِ اللّهِ عليه السلام قَالَ : السَّارِقُ إِذَا جَاءَ مِنْ قِبَلِ نَفْسِهِ تَائِباً إِلَى اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ تُرَدُّ سَرِقَتُهُ إِلَى
صَاحِبِهَا وَلاَ قَطْعَ عَلَيْهِ » . وسائل الشيعة : 28/36 ، باب 16 ، حديث 34154 .
24 ـ وسائل الشيعة : 28/36 ، باب 16 ، حديث 34155 .
25 ـ « قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ عليه السلام : أَتَى النَّبِىَّ صلي الله عليه و آله رَجُلٌ فَقَالَ : إِنِّى زَنَيْتُ إِلَى أَنْ ، قَالَ : فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله :
لَوِاسْتَتَرَ ثُمَّ تَابَ كَانَ خَيْراً لَهُ » . وسائل الشيعة : 28/37 ، باب 16 ، حديث 34158 .
26 ـ « عَنِ الاْءَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ : أَتَى رَجُلٌ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ وفَقَالَ : يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ ! إِنِّى زَنَيْتُ فَطَهِّرْنِى
فَأَعْرَضَ عَنْهُ بِوَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ : اجْلِسْ فَقَالَ : أَيَعْجِزُ أَحَدُكُمْ إِذَا قَارَفَ هَذِهِ السَّيِّئَةَ أَنْ يَسْتُرَ عَلَى نَفْسِهِ
كَمَا سَتَرَ اللّهُ عَلَيْهِ فَقَامَ الرَّجُلُ فَقَالَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ إِنِّى زَنَيْتُ فَطَهِّرْنِى فَقَالَ : وَمَا دَعَاكَ إِلَى مَا قُلْتَ قَالَ :
طَلَبُ الطَّهَارَةِ قَالَ : وَأَىُّ طَهَارَةٍ أَفْضَلُ مِنَ التَّوْبَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى أَصْحَابِهِ يُحَدِّثُهُمْ فَقَامَ الرَّجُلُ فَقَالَ : يَا
أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ إِنِّى زَنَيْتُ فَطَهِّرْنِى فَقَالَ لَهُ : أَتَقْرَأُ شَيْئاً مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ : نَعَمْ قَالَ : اقْرَأْ فَقَرَأَ فَأَصَابَ فَقَالَ لَهُ :
أَتَعْرِفُ مَا يَلْزَمُكَ مِنْ حُقُوقِ اللّهِ فِى صَلاَتِكَ وَزَكَاتِكَ قَالَ : نَعَمْ فَسَأَلَهُ فَأَصَابَ فَقَالَ لَهُ : هَلْ بِكَ مَرَضٌ
يَعْرُوكَ أَوْ تَجِدُ وَجَعاً فِى رَأْسِكَ أَوْ بَدَنِكَ قَالَ : لاَ قَالَ : اذْهَبْ حَتَّى نَسْأَلَ عَنْكَ فِى السِّرِّ كَمَا سَأَلْنَاكَ فِى
الْعَلاَنِيَةِ فَإِنْ لَمْ تَعُدْ إِلَيْنَا لَمْ نَطْلُبْكَ الْحَدِيثَ » . وسائل الشيعة : 28/28 ، باب 16 ، حديث
34159 .
گوشهاى از مهر و محبت حضرت حق در حدود
1 ـ عدم تجاوز از حدود
2 ـ مجنون و جاهل حدّى ندارند
3 ـ توبه كننده واقعى حدّ ندارد
4 ـ كراهت ديدن كسى كه حدّ بر او جارى مىشود
5 ـ با شبهات حدود را كنار گذاريد
6 ـ شرايط اجراى حد