يهود و بنى اميه و طرفداران آنان و شيعيان و پيروانشان هستند كه قيامت بدبخت و گرسنه و تشنه و سياهروى برانگيخته مىشوند1 .
ويژهگىهائى ديگر از اولياى الهى
اصلاحگرى
كسى كه به ديگران و بلكه به همه مردم مهر و محبّت پاك و عشق تابناك دارد ، در راه خدمت به آنان و حل مشكلاتشان و اصلاح ميانشان زمانى كه با هم اختلاف دارند برمىخيزد و دل خود را چنان كه بر اثر عشق به خدا نسبت خدا و شؤونش پاك نگاه مىدارد ، نسبت به مردم هم از غل و غش و حسد و حرص و بخل و طمع و كينه و دشمنى پاك نگه مىدارد .
در يكى از آيات انجيل آمده :
« طُوبَى لِلمُصلِحِينَ بَينَ النَّاسِ اُولئِكَ هُمُ المُقرَّبُونَ يَومَ القِيامَةِ » 2 . خوشا به حال آنان كه ميان مردم اصلاح مىدهند [ و به اختلافات آنان پايان مىبخشند و نمىگذارند رابطه ميان زن و شوهر و والدين و فرزاندان و دو همسايه و دو دوست و دو طايفه قطع شود و فضايى از كينه و خشم و دشمنى و نفرت بر بندگان خدا حاكم گردد ] اينان كه در مقام اصلاح ميان مردماند در قيامت از گروه مقربان به شمار مىآيند .
اصلاحگر ، دوست و دلسوز انسان و عاشق آرامش و رفاه و عافيت آدمى است ، از جدايى و افتراق ميان مردم رنج مىكشد ، غصه مىخورد و اندوهناك است ، علاقه دارد همه آراسته به امنيت خاطر باشند .
معمولاً انسان اصلاحگر ـ چنان كه از قرآن استفاده مىشود ـ انسانى متمسّك و متوسل به قرآن و اقامهكننده نماز است قرآن مىفرمايد :
وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ إِنَّا لاَنُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ 3.
و آنان كه به كتاب [ آسمانى [چنگ مىزنند [ و عملاً به آياتش پاى بندند ] و نماز را بر پا داشتهاند [ داراى پاداشند ] يقيناً ما پاداش اصلاح گران را ضايع نمىكنيم .
مهرورزان مؤمن اگر به خاطر مهرشان به مردم به اصلاح ميان آنان برمىخيزند ، اخلاق اصلاحگرى را به فرمان قرآن و در حقيقت به دستور خداى مهربان پى مىگيرند زيرا اصلاحگرى مقتضاى ايمان به خدا و روز قيامت است چنان كه از قرآن استفاده مىشود :
. . . فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ 4.
. . . از خدا پروا كنيد و [اختلاف و نزاع [بين خود را اصلاح نماييد ، و از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد .
يعنى اگر به حقيقت و راستى و درستى مؤمن نباشيد ، منبع تقوا و اصلاحگرى و اطاعت از خدا و پيامبرش نخواهيد بود .
درخواست تقوا و اصلاحگرى و اطاعت از خدا و پيامبر از مردمان بىايمان درخواستى بىجاست .
رسول خدا صلي الله عليه و آله مىفرمايد :
« أَلا أُخْبِرُكم بِأفضلَ مِنْ دَرَجَةِ الصِّيامِ وَالصَّلاةِ وَالصَّدَقَةِ ؟ إِصْلاحُ ذاتِ البَينِ . . . » 5 .
شما را به كارى برتر از مرتبه روزه و نماز و صدقه خبر دهم ؟ اصلاح ميان مردم .
حضرت على عليه السلام فرمود :
« مِنْ كَمالِ السَّعَادَةِ السَّعىُ فِى صَلاحِ الجُمهورِ » 6 .
از كمال خوشبختى كوشيدن در اصلاح توده مردم است .
حضرت صادق عليه السلام به مفضل فرمود :
« إذا رَأيتَ بَينَ اثنَينِ مِن شِيعَتِنا مُنَازَعَةً فَافتَدِهَا مِنْ مَالِى » 7 .
هنگامى كه ميان دو نفر از شيعيان ما نزاع و برخورد ديدى از مال من جهت خاتمه نزاع و صلح ميان آن دو نفر بپرداز .
حضرت على عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت مىكنند : « إصلاحُ ذَاتِ البَينِ أفضَلُ مِن عَامَّةِ الصَّلاةِ وَالصِّيامِ » 8 .
اصلاح ذات البين از همه نماز و روزه برتر است .
طهارت قلب
اهل مهر و محبّت در راه طهارت قلب و پاكى دل مىكوشند و سعى و تلاش دارند باطن خويش را از هر آلودگى بزدايند و قلبى به دست آورند كه چون وجود فرشتگان از آنچه تناسبى با آن ندارد پاك و طيّب و طاهر باشد .
آنان چنين قلبى را براى ارزش يافتن عبادات خود مىخواهند زيرا مىدانند عبادت رياكارانه باطل و عبادتى كه به طمع بهشت و ترس از دوزخ انجام مىگيرد كم ارزش است .
آنان چنين قلبى را براى توجه بيشتر در راه خدمت به خلق خدا و مهرورزى گستردهتر به آنان مىخواهند ، زيرا مىدانند دلى كه نسبت به مردم داراى غل و غش و كينه و حسد است و آلوده به بخل و حرص مىباشد سبب هلاكت انسان و موجب نفرت حق از اوست .
پاك دلان كه از آثار پاكدلىشان مهر و محبّت گسترده و بىشائبه است و از عشقى خالصانه براى سود رسانيدن به مردم مىتپد ، بنا به گفتار حق در انجيل در قيامت از پرهيزكارانند .
« طُوبَى لِلمُطهَّرَةِ قُلوبُهُم اُولئكَ هُمُ المُتَّقُونَ يَومَ القِيامَةِ » 9 .
خوشا به حال پاكدلان ، اينان همان اهل تقوا در قيامت هستند .
شما اگر به منزلت و مقام اهل تقوا در قرآن مراجعه كنيد ، خواهيد يافت از عناياتى كه خدا در قرآن نسبت به اهل تقوا مبذول داشته ، اعلام محبّت و عشق به آنان است .
. . . إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ 10.
. . . خدا پرهيزكاران را دوست دارد .
شگفتآور است كه در اين آيه مىگويد خدا محب و پرهيزكاران محبوب ، خدا عاشق و اهل تقوا معشوقاند .
راستى هنگامى كه انسان محبوب خدا شود خدا براى محبوب خود در دنيا و آخرت چه خواهد كرد ، آيا كسى جز خدا از اين مطلب خبر دارد ؟
از عنايات حضرت حق به محبوبان خود جلوه نورى او به قلب محبوبان است كه قلب آنان را تبديل به حرم اللّه و عرش اللّه مىكند ، و به گنجايشى مىرساند كه بتواند آن نور بىنهايت را در خود تحمل كند .
« لاَ يَسَعُنِى أرضِى وَسَمائِى وَلكن يَسَعُنِى قَلبُ عَبدِىَ المُؤمِن » 11 .
زمين و آسمانم گنجايش مرا ندارد ولى دل بنده مؤمنم گنجايش مرا دارد .
اين جلوه در لحظات شهادت حضرت حسين عليه السلام در قلب آن حضرت به صورت أَتَمْ واكملش ظهور كرد كه در لحظهاى كه تيزى خنجر قاتل به گلوى مباركش نشست ، تبسم فرمود و سر در راه جانان سپرد .
و حضرت امام زين العابدين عليه السلام هنگام دفن آن حضرت با توجه به تجلى اين نور با اشك و آهى كه از فراق پدر داشت فرمود :
« أَبَتَا أمَّا الدُّنيَا فَبَعْدكَ مُظْلِمَةٌ وَأمَّا الآخِرَةُ فَبِنُورِ وَجْهِكُ مُشرِقَةٌ » . پدر جان ! دنيا پس از تو به تاريكى فرو رفت و آخرت به نور شخصيت و كرامتت روشن شد .
آرى ؛ آنان كه به خود مهر مىورزند و به عبارت ديگر عاشق خود هستند و به سبب اين عشق در پى نجات خويش در دنيا و آخرت از مهالكاند ، همواره دست اندركار طهارت و پاكى قلب خويشاند كه هم بتوانند عبادتى خالص انجام دهند و هم بتوانند مردم را از خير خود بهرهمند سازند .
تواضع و فروتنى
اينان مهر و محبتشان به خدا و خلق خدا اقتضا مىكند كه همواره نسبت به حق در حال انكسار و خاكسارى و دائم نسبت به خلق در حال تواضع و فروتنى باشند ، زيرا تكبر از بيمارىها و امراض خطرناك قلبى است و پاكدلان با محبّت نمىتوانند نسبت به حق روح استكبارى و نسبت به خلق حالتى متكبرانه داشته باشند .
در آيهاى از آيات انجيل نقل شده است :
« طُوبى لِلمُتَواضِعِينَ فِى الدُّنيا أولئِكَ يَرتَقُونَ مَنَابِرَ المُلْكِ يَوْمَ القِيامَةِ » 12 .
خوشا به حال فروتنان و خاكساران در دنيا ، اينان در قيامت بر كرسىهاى پادشاهى بالا مىروند .
اگر به آيات قرآن مجيد در باره سليمان مراجعه كنيم ، مىبينيم قرآن ، سليمان را پادشاهى معرفى مىكند كه شكل پادشاهىاش را هيچ پادشاهى نداشت و لى اين پادشاه بىنظير كه از مقام ايمان و اخلاص و پاكى و صدق و درستى برخوردار بود از چنان تواضعى بهرهمند بود كه در بارهاش آمده :
« كَانَ يَجلِسُ مَعَ المَسَاكِين » 13 .
همواره با افتادگان و تهيدستان نشست و برخاست داشت .
از حضرت امام حسين عليه السلام نقل شده كه در پاسخ احوالپرسى شخصى كه از حضرت پرسيد حالتان چگونه است ؟ پس از ذكر مطالبى فرمود :
« فأَىُّ فقيرٍ أفقَرُ مِنّى » 14 . كدام فقير از من فقيرتر است ؟
در خواست خير به وسيله دعا
در روايتى از انس كه معاصر پيامبر صلي الله عليه و آله و از اصحاب آن حضرت به شمار مىآيد آمده است :
« كَانَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ اذَا فَقَدَ الرَّجُلَ مِنْ إِخْوَانِهِ ثَلاثَةَ ايَامٍ سَأَلَ عَنْهُ فَإِنْ كَانَ غَائِباً دَعَا لَهُ وَإِنْ كَانَ شَاهِداً زَارَه وَإِنْ كَانَ مَرِيْضاً عَادَهُ 15 » .
هرگاه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مردى از برادران دينىاش را سه روز متوالى در جمع ياران و مسجديان نمىيافت از او خبر مىگرفت ، اگر در مدينه نبود به او دعا مىكرد و اگر در مدينه بود به ديدار او مىشتافت و اگر بيمار بود از او عيادت مىكرد .
پيامبر بزرگوار اسلام صلي الله عليه و آله به امت خود نسبت به برادران دينىشان درسهاى بسيار مهم اخلاقى داده است از جمله اين درس كه :
چون سه روز برادر ايمانى خود را نيافتيد از اوضاع و احوالش خبر بگيريد و نسبت به او به پىجويى برخيزيد ، چنان چه به سفر رفته مخلصانه براى سلامت او و مصون ماندنش از خطر و سود بردنش از سفر و بازگشتنش در كمال سلامت و امنيت دعا كنيد زيرا دعا از زبان ديگرى در حق شخص ديگر دعايى مستجاب و مورد قبول است16 .چنان كه روايت شده است : خداوند به حضرت موسى عليه السلام وحى فرمود : اى موسى ! [ براى خواستن نيازمندىهايت ] با آن دهان لب به دعا بگشاى كه گناهى مرتكب نشده باشد ، حضرت موسى مىگويد : خدايا ! چنين زبانى چگونه براى من باشد ؟ خدا فرمود : [ تو ، كه به وسيله دهان شخص ديگر مرتكب معصيت نشدهاى ] ، با دهان ديگران مرا بخوان 17 .
بهر اين فرمود موسى را خدا | وقت حاجت خواستن اندر دعا |
كى كليم اللّه زمن مىجو پناه | با دهانى كه نكردى تو گناه |
گفت موسى من ندارم آن دهان | گفت ما را از دهان غير خوان |
از دهان غير كى كردى گناه | از دهان غير برخوان كى اله |
آن چنان كن كه دهانها مر تو را | در شب و در روزها آرد دعا |
و در روايتى به همين سبك و سياق از پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله نقل شده است :
« أُدعُوا اللّهَ بِأَلْسِنَةٍ مَا عَقَيْتُمُوهُ بِهَا قَالُوا : يَا رَسولَ اللّهِ وَمَنْ لَنَا بِتِلكَ الألسنة ؟ قَالَ : يَدعُوا بَعضُكُم لِبَعضٍ لاِءنَّكَ مَا عَصَيْتَ بِلِسَانِهِ وَهُوَ مَا عَصى بِلِسانِكَ 18 .
خدا را با زبانهايى كه به وسيله آنها او معصيت نكردهايد دعا كنيد ، گفتند : يا رسول اللّه ! از ما كيست كه چنين زبانى داشته باشد ؟ فرمود : برخى از شما برخى ديگر را دعا كند زيرا تو با زبان او گناهى انجام ندادهاى و او با زبان تو گناهى مرتكب نشده است .
در هر صورت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله براى اين كه حقيقت اتحاد در جان انسانها و مقام والاى انسانيّت را در مهرورزى به يكديگر به عرصه نوظهور برساند ، به امت تعليم مىدهد كه براى سلامت و امنيّت و رفاه زندگى ديگران ، مخلصانه و با سوز دل از طريق دعا با منبع فيض بىنهايت در ارتباط باشيد و از حضرت او رسيدن هر نوع خيرى را به ديگران درخواست نماييد زيرا دعاى غير در حقّ غير چون دعاى پدر و مادر در حقّ فرزند و دعاى مظلوم بر ضد ظالم و دعاى زائران حرم خدا در حق ديگران و دعاى فرشتگان و پيامبران و امامان نسبت به اهل ايمان و اهل توبه ، مستجاب است .
زيارت مؤمن
و آن حضرت به امت تعليم مىدهد كه گاهى به زيارت و ديدار يكديگر برويد كه اين ديدار و زيارت مايه شادمانى و نشاط و عامل رفع دل آزردگىها و منشأ بركات و سبب فيوضات و كارى است كه نزد حضرت حق داراى پاداش و ثواب است .
حضرت امام باقر عليه السلام از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت مىكند كه آن حضرت فرمود :
جبرئيل براى من حكايت كرد كه خداى عزّوجلّ فرشتهاى را به زمين فرستاد و آن فرشته آمد و آغاز رفتن كرد تا گذرش بر درى افتاد كه مردى بر آن در ايستاده و از صاحبخانه اجازه ورود مىخواست ، آن فرشته به او گفت : چه نيازى به صاحب اين خانه دارى ؟ پاسخ داد : او برادر دينى من است و من به خاطر خدا از او ديدن مىكنم . آن فرشته به وى گفت : فقط براى زيارت و ديدن او آمدى ؟ گفت : آرى ، جز براى اين كار نيامدهام ، به او گفت : من پيك خدا به سوى توام ، خدايت سلام مىرساند و مىفرمايد : بهشت بر تو واجب است ، آنگاه فرشته گفت : خدا مىفرمايد : هر مسلمانى از مسلمانى ديدن كند ، او را ديدن ننموده ، مرا ديدن كرده و ثواب او بر عهده من ، بهشت است19 .
در همين زمينه از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده است :
« مَن زَارَ أخاهُ فِى جَانِبِ المِصْرِ ابتِغَاءَ وَجهِ اللّهِ فَهُوَ زَوْرُهُ وَحَقٌّ عَلَى اللّهِ أن يُكرِمَ زَوْرَهُ » 20 .
هر كس برادر « دينىاش » را كه در يك سوى شهر است به خاطر جلب خشنودى خدا ديدن كند زائر خداست و بر خداست كه زائرش را گرامى دارد .
و نيز از آن حضرت روايت شده است : « مَا زَارَ مُسلِمٌ أخَاهُ المُسلِمَ فِى اللّهِ وَللّهِِ إلاّ نَادَاهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ : أيُّهَا الزَّائِرُ طِبتَ وَطَابَتْ لَكَ الجَنَّةُ » 21 .
مسلمان برادر مسلمانش را در راه خشنودى خدا و براى خدا ديدن نكند جز آن كه خداى عزّوجلّ او را ندا دهد : اى زائر ! خوش باشى و بهشت برايت خوش باد .
عيادت بيمار
پيامبر عزيز اسلام صلي الله عليه و آله به امت تعليم مىدهد كه محبّت و عشق ايمانى و انسانى خود را از طريق عيادت بيمار تحقق بخشيد كه عيادت بيمار نزد حضرت حق داراى پاداش و ثواب است .
رسول خدا صلي الله عليه و آله در روايتى مىفرمايد :
« مَن عَادَ مَرِيضَاً نَادَى مُنادٍ مِنَ السَّماءِ بِاسْمِهِ : يَا فُلانُ ! طِبتَ وَطَابَ مَمْشَاكَ تَبَوَّأتَ مِن الجَنَّةِ مَنزِلاً » 22 . هر كس بيمارى را عيادت كند ندا دهندهاى او را از آسمان به نامش ندا مىدهد : فلانى خوش باشى و قدم برداشتنت براى عيادت بيمار خوش باد، براى خود در بهشت منزلى فراهم آوردى .
از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده است :
« مَنْ عَادَ مَريضَاً فِى اللّهِ لَمْ يَسأَلِ المَرِيضُ لِلعَائِدِ شيئاً إلاّ استَجَابَ اللّهُ لَهُ » 23 .
كسى كه بيمارى را عيادت كند بيمار چيزى را از خدا براى عيادت كننده درخواست نمىكند مگر اين كه خدا درخواست او را اجابت نمايد .
حضرت موسى عليه السلام در مناجاتش با حضرت حق عرضه داشت :
« يَا رَب مَا بَلَغَ مِن عِيَادَةِ المَريضِ مِنَ الأجرِ ؟ فَقَالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَ : أُوَكِّلُ بِهِ مَلَكاً يَعودُهُ فِى قَبرِهِ إلىَ مَحْشَرِهِ » 24 .
پروردگارا ! از پاداش و ثواب آنچه به عيادت كننده بيمار مىرسد چيست ؟ خداى عزّوجلّ فرمود : فرشتهاى را بر او مىگمارم كه او را در قبرش تا محشر عيادت كند .
و نيز امام ششم عليه السلام مىفرمايد :
« عُودُوا مَرَضَاكُم وَسَلُوهُمُ الدُّعَاءَ فَإنَّهُ يَعدِلُ دُعَاءَ المَلاَئِكَةِ » 25 .
از بيمارانتان عيادت كنيد و از آنان درخواست دعا نماييد زيرا دعاى آنان برابر با دعاى فرشتگان است .
خدمت به همنوع
استادى فقيه و عارف و مرشدى آراسته به معارف داشتم مشهور به حاج شيخ على اكبر برهان كه در سال 1338 شمسى به درخواست خودش ـ پس از اعمال حج و مناسك بيت اللّه ـ از دنيا رفت و من تاكنون كسى به جامعيّت او در علم و عمل و اخلاق و منش و مهر و محبّت كمتر ديدهام .
او براى تربيت مردم به خصوص جوانان و به ويژه كودكان ، علاقه شگفت و محبتى سرشار و عشقى وافر داشت ، به همين خاطر مسجد بسيار مهمى در يكى از مناطق تهران براى تربيت عموم و دبستان پسرانه و دخترانه براى تربيت و پرورش كودكان و دبيرستانى براى رشد جوانان و دو حوزه علميه در تهران و كنار حرم حضرت عبدالعظيم در شهررى براى تربيت عالم ربّانى بنا كرد كه از اين كانونهاى با ارزش ، مردان و زنانى مؤمن و جوانانى با كرامت به وجود آمدند كه هر يك منشأ آثار و بركاتى شدند .
او كه دوستان زيادى در عراق و مشاهد مشرفه و در تهران و برخى از شهرهاى ايران داشت و از كرامت و مهر و محبّت او بهرهمند بودند ، وى را تكيهگاهى براى خود در ناملايمات و گرفتارىها و حوادث و مصائب مىشناختند و تا زنده بود براى حلّ مشكلاتشان به مسجد و حوزه و خانه او مراجعه مىكردند و وى هم با رويى گشاده و چهرهاى متبسم آنان را مىپذيرفت و خواستههايشان را اجابت مىكرد و چون گاهىمراجعهكنندگان به او از شهرستان يا مشاهد مشرفه بودند ، ساختمان نسبتاً قابل توجهى در جنب خانهاش كه رو به روى مسجدش قرار داشت با وسايل لازم و راه رفت و آمدى مستقل بنا كرده بود كه مراجعه كنندگان شهرستانى يا آنان كه از عراق مىآمدند در آنجا سكونت گزينند و از نظر خرج و مخارج مهمان او باشند تا كارشان اصلاح شود و مشكلشان حل گردد و پريشانى و نابسامانىشان به سامان برسد و با دلى خوش به خانه و كاشانه يا شهر و ديارشان برگردند .
او عقيده داشت اكنون كه من به خاطر آبروى خدادادى مىتوانم به داد مردم برسم واجب است به داد آنان برسم و چنان كه من مورد مهر و محبّت حضرت حق هستم بايد همگان را از مهر و محبّت خود برخوردار سازم تا محبّت و مهر خدا را بيش از پيش به سوى خود جلب كنم .
پناه پر مهر غريبان و مسافران
ايّامى كه در حوزه با بركت قم مشغول تحصيل بودم و گاهى هم براى تبليغ معارف حقه در مجالس مذهبى سخنرانى مىكردم به وسيله يكى از دوستانم جهت تبليغ دين در خانه تاجرى مؤمن و متّقى در شهر قم دعوت شدم .
واسطه دعوت كه از سادات محترم قم بود ، آن تاجر مؤمن متقى صاحب مجلس را اين گونه برايم توصيف كرد :
زمانى كه در شهر قم مسافرخانه به اندازه مسافر نبود و شهر از هر جهت در محدوديت قرار داشت و جمعيت چندانى در آن سكونت نداشت ، اين تاجر در مركز شهر در محلّى كه به پايانههاى مسافربرى و به تعبير آن زمان به گاراژهاى ماشين و خيابانى كه نوعاً ماشينهاى مسافرتى و مسافران از آن عبور مىكردند نزديك بود ، خانهاى وسيع ، داراى اتاقهاى متعدد كه بيش از نياز خود و خانوادهاش بود ، بنا كرد ، شايد اقوام و دوستان در دل خود به او ايراد مىگرفتند كه اين خانه وسيع و اتاقهاى متعددى كه مورد نياز نيست چرا بنا مىشود ؟ ولى او در بنا كردن اين خانه نيّت بسيار پاك و با منفعتى داشت .
وقتى خانه ساخته شد ، از ابتداى زمستان تا انتهاى آن در سرماى بسيار خشك كويرى قم كه طاقتفرسا بود ، نزديك نيمه شب از خانه بيرون مىآمد و به گشت و گذار مىپرداخت ، اگر غريبى را مىديد يا مسافرى را تنها يا همراه زن و فرزندش مشاهده مىكرد كه به علت خرابى اتومبيل يا پيدا نكردن مسافرخانه يا به علت ديگر سرگردان مانده ، او را به خانه مىآورد و با رويى گشاده ، اتاقى گرم همراه با وسائل پذيرايى از ميوه و خوراك در اختيارش مىگذاشت تا آن شب را از خطر سرما در امان بماند و فرداى آن شب به شهر و ديارش بازگردد و براى او ثابت شود كه اهل ايمان و اهل تقوا با عنايت و لطف خدا از مهر و محبتى گسترده نسبت به همگان برخوردارند و از هيچ كمكى نسبت به همنوعان و برادران ايمانى و خانوادههاى اسلامى دريغ ندارند .
هزينه كردن مهر و محبّت تا جايى مورد توجه اسلام و پيشوايان با كرامت آن است كه فرمان رسيده نه فقط زندهها بلكه از مردگان خود هم ياد كنيد و براى آنان كار خير انجام دهيد و حداقل هفتهاى يك بار كنار مزارشان حاضر شويد كه سبب خوشحالى و شادمانى آنان مىشود و باعث دعاگويى آنان به شما مىگردد زيرا اين مهر ورزى شما و سؤال از حال زندگان و كار خير براى مردگان براى شما نزد خدا داراى پاداش بزرگ و سبب حل مشكلات خواهد بود ان شاء اللّه .
جلوههايى از مهرورزى اولياى الهى
مهرورزى براى همه
در جنوب استان خراسان خدمت عالمى ربّانى و متخلق به اخلاق رسيدم ، در مجلس مفيدى كه با او داشتم اين مطلب بسيار با ارزش كه ناشى از مهر و محبّت وى بود ، از او آموختم كه مىگفت :
هر بار به زيارت حضرت رضا عليه السلام مشرف مىشوم پس از اذن دخول مىگويم : « زيارت مىكنم به نيابت از پدر و مادر و اقوام و همه مردگان و همه زندگان و همه فرشتگان و همه اجنه و همه موجودات ! » تا ثواب زيارت به هر كه استحقاق دارد برسد و من هم از اين نمد ، كلاهى نصيبم شود . اين عالم ربانى به اخلاق پيامبر صلي الله عليه و آله تأسى جسته و از آن حضرت تعليم گرفته چرا كه در روايتى آمده است :
روزى پيامبر صلي الله عليه و آله وارد مسجد شدند ، ديدند عربى به نماز ايستاده در قنوت اين دعا را مىخواند :
« اللّهُمَّ إغْفِرْ لِى وَلِمُحَمَّدٍ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ . . . » خدايا ! من و محمد پيامبرت را بيامرز . . .
حضرت پس از پايان نمازِ عرب به اين مضمون به او فرمود :
چرا اين گونه دعا كردى ؟ كار صحيحى نبود كه به درگاه كريم راهيابى و از او براى دو نفر آمرزش بخواهى ، چون از خدا عنايت و لطفى طلبيدى و چيزى خواستى براى همگان بخواه ، يعنى شعاع مهر و محبّت را به سوى همه بگستران26 .
عشق مالك اشتر
مالك اشتر كه در علم و عمل و معرفت و بينش از چهرههاى برجسته اهل ايمان و مورد توجه خاصّ امير مؤمنان عليه السلام بود ، از قلبى پر از عشق و محبّت و مهر به ديگران ، نصيب كامل داشت .
براى اين كه چهره معنوى و شخصيت با ارزش انسانى او روشن شود لازم است به كلام مولاى عاشقان و سرور عارفان ، على عليه السلام پس از شنيدن خبر شهادتش با دقت لازم توجه كرد :
« أَللّهُمَّ أَحْتَسِبْهُ عِنْدَكَ فَإِنَّ مَوْتَهُ مِنْ مَصَائِب الْدَهْرِ ، رَحِمَ الْلّهُ مَالِكاً فَقَدْ وَفى بِعَهْدِهِ ، وَقَضى نَحْبَهُ ، وَلَقَى رَبَّهُ 27 » .
خدايا ! من مصيبت اشتر را نزد تو به شمار مىآورم زيرا مرگ او از مصائب و سوگهاى روزگار است ، خدا مالك را مورد رحمت و مهر قرار دهد كه به پيمانش در راه دين و رهبرى وفا نمود و عمرش را به خير و سعادت به پايان برد و به لقاى پروردگارش رسيد . « وَ للّهِِ دَرُّ مَالِكٍ وَمَا مَالِكٌ لَو كَانَ مِن جَبَلٍ لَكَانَ فَنداً ولَو كَانَ مِن حَجَرٍ لَكَان
صَلْداً أمَّا وَاللّهِ لَيَهُدَّنَّ مَوْتُكَ عَالَماً وليُفرِحَنَّ عالَماً عَلى مِثلِ مَالِكٍ فَلتَبْكِ البَوَاكى وهَل مَوجُودٌ كَمالِك 28 » .
خدا به مالك پاداش خير دهد كه اگر كوه بود كوهى بود عظيم و بزرگ ، و اگر سنگ بود سنگى بود سخت ، آگاه باشيد ! به خدا سوگند ! مرگ تو جهانى را ويران و جهانى را شاد مىكند ، بايد گريهكنندگان بر مردى مانند مالك بگريند ، آيا يار و ياورى چون مالك ديده مىشود ؟ آيا مانند مالك كسى هست ؟
او با اين همه عظمت و شخصيت و دلاورى و بزرگوارى و در حالى كه سپهسالار ارتش امير مؤمنان عليه السلام بود ، به پارسايى و قناعت و بردبارى و كرامت و قلبى مالامال از مهر و محبّت آراسته بود .
گفتهاند : روزى از بازار كوفه مىگذشت ، كرباس خامى كه از پارچههاى ارزان قيمت روزگار بود به تن داشت و پارهاى از همان را به جاى عمامه بر سر گذاشته بود ، يكى از بازاريان از روى حقير شمردن او و سبك به حساب آوردنش شاخه سبزى خوردنى گلآلود را بر او انداخت ، اشتر در كمال بردبارى و بدون اعتنا به حادثه به راه خود ادامه داد ، يكى از حاضران كه اشتر را مىشناخت به آن بازارى گفت : واى بر تو ، آيا دانستى به چه شخصى اهانت كردى ؟ ! گفت : نه ، گفت : او مالك اشتر دوست و يار امير مؤمنان بود ، آن مرد بازارى از عمل زشت خود به لرزه افتاد و به دنبال اشتر روان شد تا عذرخواهى كند ، مشاهده كرد كه اشتر در مسجد به نماز ايستاده ، هنگامى كه از نماز فارغ شد ، آن مرد
2 ـ تحف العقول : 501 ؛ بحار الأنوار : 1/147 ، باب 4 .
5 ـ كنز العمال : روايت 5480 ؛ ميزان الحكمة : 7/3086 ، الصّلح ، حديث 10517 .
6 ـ غرر الحكم 482 ، حديث 11128 ؛ ميزان الحكمة : 7/3086 ، الصّلح ، حديث 10522 .
7 ـ الكافى : 2/209 ، باب الاصلاح بين الناس ، حديث 3 ؛ وسائل الشيعة : 18/440 ، باب 1 ، حديث 24002 ؛ بحار الأنوار : 73/44 ، باب 101 ، حديث 8 .
8 ـ ثواب الاعمال : 148 ؛ عوالى اللآلى : 2/115 ، حديث 315 ؛ وسائل الشيعة : 18/440 ، باب 1 ، حديث 24005 .
9 ـ تحف العقول : 392 ؛ بحار الأنوار : 1/147 ، باب 4 .
11 ـ عوالى اللآلى : 4/7 ، حديث 7 .
12 ـ تحف العقول : 392 ؛ بحار الأنوار : 1/147 ، باب 4 .
13 ـ ارشاد القلوب : 1/118 ، باب 34 .
14 ـ من لا يحضره الفقيه : 4/404 ، ومن الفاظ رسول اللّه صلي الله عليه و آله . . ، حديث 5873 ؛ بحار الأنوار : 75/116 ، باب 20 ، حديث 1 .
15 ـ مكارم الأخلاق : 19 ؛ بحار الأنوار : 16/233 ، فى الرفق بأمته .
16 ـ بحار الأنوار : 90/359 ، حديث 17 .
17 ـ « وَ رُوِىَ أَنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ أَوْحَى إِلَى مُوسَى عليه السلام يَا مُوسَى ادْعُنِى عَلَى لِسَانٍ لَمْ تَعْصِنِى بِهِ فَقَالَ : أَنَّى لِى بِذَلِكَ فَقَالَ : ادْعُنِى عَلَى لِسَانِ غَيْرِكَ » . بحار الأنوار ، 90/342 .
19 ـ « عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله : حَدَّثَنِى جَبْرَئِيلُ عليه السلام أَنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَهْبَطَ إِلَى الاْءَرْضِ مَلَكاً فَأَقْبَلَ ذَلِكَ الْمَلَكُ يَمْشِى حَتَّى وَقَعَ إِلَى بَابٍ عَلَيْهِ رَجُلٌ يَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّ الدَّارِ فَقَالَ : لَهُ الْمَلَكُ مَا حَاجَتُكَ إِلَى رَبِّ هَذِهِ الدَّارِ قَالَ : أَخٌ لِى مُسْلِمٌ زُرْتُهُ فِى اللّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَالَ لَهُ الْمَلَكُ : مَا جَاءَ بِكَ إِلاّ ذَاكَ فَقَالَ : مَا جَاءَ بِى إِلاّ ذَاكَ فَقَالَ : إِنِّى رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكَ وَ هُوَ يُقْرِئُكَ السَّلاَمَ وَ يَقُولُ وَجَبَتْ لَكَ الْجَنَّةُ وَ قَالَ : الْمَلَكُ إِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ أَيُّمَا مُسْلِمٍ زَارَ مُسْلِماً فَلَيْسَ إِيَّاهُ زَارَ إِيَّاى زَارَ وَ ثَوَابُهُ عَلَى الْجَنَّةُ » . الكافى : 2/176 ، باب زيارة الإخوان ، حديث 3 ؛ المؤمن : 59 ، باب 6 ، حديث 150 ؛ وسائل الشيعة : 14/583 ، باب 97 ، حديث 19864 ؛ بحار الأنوار : 56/188 ، باب 23 ، حديث 39 .
20 ـ الكافى : 2/176 ، باب زيارة الإخوان ، حديث 5 ؛ بحار الأنوار : 71/345 ، باب 21 ، حديث 5 .
21 ـ الكافى : 2/177 ، باب زيارة الأخوان ، حديث 10 ؛ وسائل الشيعة : 14/581 ، باب 97 ، حديث 19860 ؛ بحار الأنوار : 71/384 ، باب 21 ، حديث 10 .
22 ـ قرب الإسناد : 8 ؛ مكارم الأخلاق : 361 ؛ بحار الأنوار : 78/214 ، باب 4 ، حديث 1 .
23 ـ ثواب الأعمال : 194 ؛ وسائل الشيعة : 2/420 ، باب 12 ، حديث 2526 ؛ بحار الأنوار : 78/217 ، باب 4 ، حديث 10 .
24 ـ الكافى : 3/121 ، باب ثواب عيادة المريض ، حديث 9 ؛ وسائل الشيعة : 2/416 ، باب 10 ، حديث 2515 ؛ بحار الأنوار : 78/217 ، باب 4 ، حديث 11 ( با كمى اختلاف ) .
25 ـ وسائل الشيعة : 2/421 باب 12 ، حديث 2528 ؛ بحار الأنوار : 78/219 ، باب 4 ، حديث 15 .
26 ـ أدب المفرد : 127 ، حديث 626 ؛ مسند أحمد بن حنبل : 2/221 .
27 ـ الأمالى، شيخ مفيد : 83 ، المجلس التاسع ، حديث 4 ؛ الغارات : 1/169 ؛ بحار الأنوار : 33/554 ، باب 30 ، حديث 721 ؛ مستدرك الوسائل : 2/403 ، باب 61 ، حديث 2308 .