پيشگفتار
مسئله مهرورزى و هزينه كردن عشق و محبّت نسبت به آنان كه بايد مورد مهر و محبّت انسان قرار گيرند ، از مسائل مهم اسلامى و اخلاقى است كه نقش شگفتانگيزى در حيات انسانى و گرمابخشى كانون زندگى دارد .
آنچه سبب نگارش اين كتاب در زمينه عشق و محبّت و مهر و مهرورزى شد ، جملهاى با ارزش از حضرت امام موسى بن جعفر عليهما السلام خطاب به هشام بن حكم به اين مضمون بود :
« يا هِشام ! مَكْتُوبٌ فِى الاْءِنْجِيلِ : طُوبى لِلْمُتَراحِمينَ ، أُولئِكَ هُمُ الْمَرْحُومُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ . . . »1 .
اى هشام ! در انجيل نوشته شده : خوشا به حال آنان كه به يكديگر مهرو محبّت مىورزند ، اينان در قيامت مورد مهر و رحمتاند .آرى ؛ آنان كه مهر و محبتشان در زندان منيّت و خود بينى خود و زن و فرزند و ثروت و اموالشان به اسارت ننشسته و شعاع عشق و محبتشان را به همه هستى و مخلوقات خيمه حيات به كيفيتى كه از سوى آفريننده موجودات از آنان خواسته شده گسترانيدهاند و در حقيقت مهر و مهرورزى و عشق و محبتشان مثبت و جهتدار است و در راه رسانيدن سود واقعى در رابطه با ديگران به كار مىگيرند و همه هدفشان از مهرورزى به انسانها و جانداران ديگر ظهور دادن خير و سعادت در فضاى حيات آنان است ، بىترديد در دنيا و آخرت شايسته محبّت و مهرورزى خداى مهربان نسبت به خود هستند ، چنان كه در روايت آمده :
« أُولئِكَ هُمُ الْمَرْحُومُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ » .
اينان همان رحمت يافتگان در روز قيامت هستند .
اين گونه محبّت كه به فرموده مولوى از محبّتها جداست ، محبتى است مثبت ، باارزش ، الهى ، معنوى ، انسانى و اخلاقى و مايهاى كارساز و حلال مشكلات و سرمايهاى است كه جايگاهش قلب است ، آن هم قلبى كه از راه علم و معرفت و آگاهى و بصيرت با خالق موجودات و آفريننده مخلوقات ارتباط دارد و به ايمان و باور و يقين و سلامت آراسته است .
دارنده چنين قلبى ، انسان والايى است كه عاشقانه مغز و خِرد و درك و شعور خود را به كار گرفته و در راه به دست آوردن معرفت و بصيرت قدم نهاده و به تحصيل علم و دانش دينى و حقايق معنوى برخاسته و از طريق فهم قرآن و آثار اهل بيت قدس سرهما و معارف حقه ، عالِم باللّه شده ، به قيامت يقين پيدا نموده و حلال و حرام را شناخته و باطنش به حسنات اخلاقى و نفسى زينت گرفته و تا جايى كه ممكن بوده به ديده جهانبين و چشم انسان شناخت ، دست يافته ، به اين خاطر در سرزمين قلبش گُل عشق و محبّت شگفته و سفره مهر و مهرورزى گسترده شده ؛ از اين جهت به خدا و همه موجوداتش و به ويژه انسانها با كمال اخلاص ، محبّت مىورزد و در راه آنان عشق و مهر هزينه مىكند و از كينه و نفرت دورى مىجويد و پيوسته علاقهمند است براى ديگران هر كار مثبت و قدم خيرى كه مىتواند انجام دهد . و يا انسان بزرگوارى است كه گوش به عيسى نَفَسان ، همراه دنيايى از عشق و ارادت به يادگيرى معارف الهى سپرده و سخن اهل دل را با دل دادن به اهل دل شنوا شده و با حضور قلب ، مستمع آراستگان به حقيقت شده و نهايتاً قرين قرآن و فرهنگ پاك اهل بيت قدس سرهما گشته و در حدّ خود به علم و عمل اتصال پيدا كرده ، در نتيجه قلبش مركز عشق و محبّت مثبت شده و از طريق او و انوار مهر و دوستى چون خورشيد فروزان به همگانى مىتابد ، قرآن مىفرمايد :
إِنَّ فِى ذلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ 2 .
بىترديد در سرگذشت پيشينيان مايه پند و عبرتى است براى كسى كه نيروى تعقّل دارد ، يا با تأمل و دقت [ به سرگذشتها ] گوش فرا مىدهد در حالى كه حاضر به شنيدن و فراگيرى شنيدههاى خود باشد .آرى ؛ اين دو انسان ـ كه به تعبير اميرالمؤمنين عليه السلام يكى از آنان عالم و ديگرى فراگيرنده علم است ـ قلبى چون چشمه جوشان در فصل بهار پيدا مىكنند كه به يارى حضرت حق از قلبشان عشق و محبّت مىجوشد و مهر و مهرورزى فَوران پيدا مىكند و به سان آن چشمه جوشانى كه دشتى را سرسبز و با طراوت مىكند ، بيابان زندگى ديگران را از خوشى و خرمى و رفاه و خير و شادمانى و سعادت سرسبز مىكنند و آنان را از كرامت و منافع وجودى خود بهرهمند مىسازند .
در اين نوشتار سعى شده است تا با تحقيق در متون اصيل اسلامى به ابواب مختلف مهر و محبت و مهرورزى اشاره شود و زواياى مختلف اين حقيقت از جمله : اهميت و جايگاه مهرورزى ، عوامل مهرورزى ، مهرورزى حضرت حق ، انبياء ، ائمه قدس سرهما و اولياى الهى ، آثار شگفت مهر و محبت ، مهرورزى در قيامت و مهرورزى به جانوران مورد بحث و بررسى قرار گيرد تا با استفاده از تعاليم حياتبخش قرآن كريم و كلمات گهربار ائمه معصومين قدس سرهما بذر مهر و محبت را در سرزمين وجودمان كاشته و شيوه مهرورزى به ساير موجودات را فراگيريم تا مورد رحمت خاص و ويژه درياى بىكران رحمت و محبت در قيامت قرار گيريم ان شاء اللّه تعالى .
فقير : حسين انصاريان
1 ـ تحف العقول : 392 ؛ بحار الأنوار : 1/147 ، باب 4 ؛ مستدرك الوسائل 11/299 ، باب 28 ، حديث 13088 .
2 ـ ق ( 50 ) : 37 .