فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

سرچشمه زلال قوانين اسلام

از آنجا كه سرچشمه قوانين اسلامى خداى جهان آفرين است ، تمام قوانين و مقررات آن ، از پرتو علم ،عدل و حكمت الهى برخوردار است ، و اين مرحله خود باعث برترى اسلام بر ساير روش هاى موجود و غير موجود ، در جهان است .

همانگونه كه كتاب تكوين و آفرينش از هرگونه عيب و نقصى مبراست و نظم دقيقى بر تمام برنامه هاى عالم طبيعت حاكم است ، كتاب تشريع ; يعنى قرآن كريم و تفسير آن از طرف پيامبر و ائمه (عليهم السلام) نيز از هر گونه عيبى منزه است .

اسلام ضامن خوشبختى فرد و اجتماع در تمام زمينه هاى دنيا و آخرت و امور مادى ، معنوى ، جسمى و دينى است كه با روشى متين و استوار ، بشر را از همه خرافات و اوهام و بدبختى ها نجات مى دهد .

تحريفات ناپاك

اديان و مذاهب ديگر كه به وسيله انبياى الهى پاك و بى عيب به بشر عرضه شد ، همه دستخوش تغيير شده و بر اثر ناپاكى هاى عده اى سودجو رنگ اصلى خود را از دست دادند ; از اين جهت قابليت اصلاح و جوابگويى به مسائلى كه پيش روى انسان بوده و خواهد بود را ندارند .

قواعد و قوانين ناقص و ساختگى مكتب هاى بشرى ، كه همه آن تابع هوى و هوس عده اى معدود و معلوم الحال است نيز جوابگوى مشكلات و معضلات انسان نيست، و دردهاى مادى و معنوى را نمى تواند درمان كند .

مهمترين دليل نقص و كاستى قوانين مكتب هاى تحريف شده ، اين است كه با اين همه نظامات گوناگون ، در گذشته و حال ، و قانون و قدرت ، بشريت به سرعت به سوى سقوط اخلاقى و روحى در حركت است ، و روز به روز بلكه لحظه به لحظه آمار جنايات و مفاسد رو به فزونى است .

اگر قوانين ساختگى بشرى ، اصلاح كننده برنامه ها بود ، بايد اوضاع فعلى بشريت ، درست در نقطه مقابل وضع موجود ; يعنى صعود جهانيان بر مرتفع ترين قلّه حالات روحى و اخلاقى ، با حفظ شؤون مادى ، قرار داشت .

نارسايى مكتب هاى بشرى

امروز كدام مهد علمى است كه بتواند در سايه قوانين خود ، ارزش هاى انسانى را پاس بدارد ؟ و كدام پرورشگاه تربيتى است كه بتواند ، تمام دردهاى فردى و اجتماعى انسان را درمان نمايد ؟

انسان ( بدون اين مكتب هاى بى پايه ) در عالم طبيعت ، خوشبخت بوده و چيزى كه او را به اين صورت درآورده ، تمدن امروزى است كه به شكل يك ديو مهيب ، همه چيز انسانى را تغيير داده است(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قرارداد اجتماعى : 113 .

با توجه به اين كه در جهان امروز ، تحولات حيرت انگيزى در برنامه هاى زندگى روى داده ، و از چند قرن قبل تاكنون ، دانش بشرى وسعت عجيبى پيدا كرده و به وسيله علوم طبيعى ، مشكلات زيادى از زندگى مادى حل شده و در كنار اين تحول همگانى ، از اصول تعليم و تربيت در اين عصر به شدت غفلت شده و در خيال دانشمندان علوم انسانى ، صورت نوينى به خود گرفته است ; اما با اين حال كدام مركز علمى و تربيتى ضامن سعادت انسان در همه زمينه هاى زندگى است ؟ و كدام مركز آموزشى عهده دار به وجود آوردن جامعه اى پاك و انسانى است ؟ !

گر چه در دنياى مترقى و متمدن كنونى ، دردهايى از زندگى مادى انسان دوا شده است ; اما در مقابل آن ، هزاران درد اخلاقى ، روانى ، اجتماعى و سياسى در زندگى شخصى و اجتماعى انسان ريشه دوانده است .

نابسامانى اوضاع حاكم بر جهان

آمار وحشتناك انواع جنايات و گناهان ، از هم گسيختن روز افزون كانون گرم خانواده ها ، فرار دختران و پسران از آغوش گرم پدران و مادران ، جنگ هاى طولانى و ويرانگر زورگويان با ملل ضعيف و ناتوان به خاطر تصاحب سرمايه هاى مادى و انسانى آنان ، نوين شدن وضع استعمار ; يعنى استعمار عقلى و فرهنگى ، سلب آزادى و حقوق از جوامع بشرى به دست گروهى اندك از فرمانروايان مستبد ، خودكشى هاى فراوان ، به هم خوردن نظام اقتصادى وتناقض در روش هاى مادى بين شرق و غرب ، اعطاى حق « وِتو » در جامعه ملل به نظام هاى طاغوت ، اعتصابات دسته جمعى كارگران ، خستگى هاى انسان از اوضاع زندگى ماشينى ، هرج و مرج عمومى در همه زمينه ها در تمام جهان ، بدبينى همگانى ، نبود اطمينان و اعتبار ، سرشكستگى بشر از حيات ، عدم هدف در نسل جوان ، هيپى گرى و لا اباليگرى پسران و دختران ، انحطاط ظاهرى و باطنى ، دزدى هاى رسمى و غير رسمى در ادارات دولتى و مؤسسات ملى ، گانگسترى ها ، آدم كشى ها ، فرو رفتن بشر در منجلاب فساد با شيوع فيلم ها و برنامه هاى مستهجن در سينماها و كاباره ها ، نشر مجلات مبتذل ، شب نشينى ها ، اوضاع وخيم ناموسى ، علنى بودن مراكز فحشا ، تبليغات غلط و خيره كننده بنگاه هاى تبليغاتى ، حكومت هاى فاسد ، همه و همه نشان دهنده اوضاع وخيم فرهنگى اجتماعى عالم ، در سايه مكتب هاى بى اصل و پايه و بدون ريشه ساخته دست بشر ، و بى خبرى انسان از قانون خداى متعال عالم است .

فرهنگ امروز ، سازنده يا مخرّب

فرهنگى كه امروز بر جهان حاكم است و مورد ستايش تمام جهانيان است ، با اين همه غرور و تكبر و با اين همه ادعاهاى عجيب و غريب ، حتى قدرتى به اندازه يك فرد دلسوز به حال جامعه را ندارد .

شما مى توانيد در اوضاع روحى و عاطفى سران ملت ها و پايه گذاران دولت ها ، در قرون اخير به ويژه پس از جنگ جهانى اول و آنچه از آنان به عنوان راه كارهاى علاج مشكلات و معضلات بشرى صادر شده و مى شود ، مطالعه دقيق كنيد تا به بى پايه بودن فرهنگ حاكم بر جهان ، اقرار و تصديق نماييد(1) .

بدون ترديد بايد اقرار كرد كه دنيا با همه پيشرفت هايى كه در امور مادى نصيبش شده است، حقيقت تعليم و تربيت واقعى را درك نكرده و توجهى به اصول معنوى و روحى ندارد .

آنچه مايه تأسف است اين است كه بشريت با اين همه به اصطلاح پيشرفت و ترقى در امور صنعتى و علمى ، پس از اين همه شكست و اشتباه ، به معنويت نگراييده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ براى مطالعه بيشتر مى توانيد به كتاب ارزشمند « انسان كامل » اثر استاد شهيد مرتضى مطهرى مراجعه كنيد .

بنيانگذاران مكاتب گوناگون حاكم بر دنيا ، خود مى دانند آن اصولى را كه فرهنگ امروز عالم ، در تربيت و تعليم پيش گرفته، فقط با همان ترقيات مادى سازش دارد ، و آن اصول هم بدون شك در پيشبرد هدف هاى عالى انسانى هيچ گونه تأثيرى ندارد ; امّا اينان هرگز به مبانى اسلامى برگشت نمى كنند و به منطق دين رجوع نمى نمايند .

امروز قسمت بزرگى از تربيت شدگان فرهنگ جديد در غرب و شرق ، چنان به خود گرفتارند و به خورد و خوراك و خواب و شهوت مشغول ، كه وقتى براى فكر كردن در مسائل عالى انسانى را براى خود باقى نگذاشته اند ، و اگر كسى از حظوظ و فوايد روحى صبحت كند ، و يا از فيض روحانىِ تفكر در مناظر طبيعت در تنهايى دم بزند ، او را گرفتار دام خيال ، و گم گشته راه خرافات و اوهام مى شمارند و به حال او دلسوزى مى كنند ! !

اين همه فرياد و غوغاى زندگى ; يعنى خورد ، خواب ، شهوت، به گونه اى مردم عالم بويژه غربى ها و غرب زده گان را اسير چنگال خود ساخته ، كه شب و روز مانند مورچه ها قرار و آرام ندارند و تنها مى كوشند تا شكم خود را پر سازند و غريزه جنسى خود را از هر راهى كه ممكن است ارضا نمايند ; تو گويى مانند حيوانات غير از اين رفتار وظيفه و تكليفى نداشته و ندارند .

نه وقت آن را دارند كه نگاهى به سوى آسمان كبود و چرخ نيلگون انداخته و دقيقه اى روح خود را با تماشاى اين عوالم بى كران درخشان ، كه در فضاى پهناور مكان در جولانند صفا دهند، و از زنجير حس ها و هوس هاى جسمى آزاد سازند ، و نه حال و ذوقى دارند كه ساعتى چند ، خود را در آغوش مادر طبيعت انداخته ، نقش زندگى بخش او را در درون دل و جان خود نقاشى كنند و شير حيرت و استغراق و اشتياق از پستان فيض ريزان اين مادر مهربان را با لب هاى تشنه روح خود بمكند و خود را حيات تازه اى بخشيده و زنده دل و توانا سازند .

آرى! افراط و تفريط ، يگانه سبب خرابى و فساد تمدن شرق و غرب و مايه بدبختى ،بيچارگى ،اسيرى و بندگى پيروان اين دو تمدن گرديده است(1) .

نتيجه اين همه پيشرفت در سايه فرهنگ نوين در جهان ، جز ايجاد فساد و بدبختى ، بروز جنگ هاى خانمان سوز و پايمال كردن حقوق ناتوانان ، چيز ديگرى نيست .

هر روز مى بينيم و مى شنويم و مى خوانيم كه هرج و مرج روحى و اخلاقى ، در سراسر گيتى شيوع پيدا كرده و بشر به تجاوز خود ، در همه زمينه ها افزوده است .

پاسخ به نداى حق

امروز تا حقيقتِ تربيت و تعليمِ صحيح و معنوى ، آن تعليم و تربيتى كه متكى به مبدأ جهان است ، مورد توجه مصلحين جهان قرار نگيرد ، دامنه فساد و شيوع اعمال ننگين و قبيح ، روز به روز در تمام كشورها توسعه پيدا كرده و همه جوامع بشرى دير يا زود، با تمام محصولات علمى و صنعتى كه در اختيار دارند ، خود به سوى نابودى كشيده خواهند شد .

به خاطر اين كه اين مسئله از نظر جامعه شناسى بسيار پر ارزش و مفيد است ، بايد جوامع و ملل را متوجه آن مكتبى نمود كه سزاوار است انسان را در مسير كمال قرار داده و بسوى مقصود سوق دهد ، مكتبى كه بناى آن بر فطرت ، حقيقت و انسانيت ، و محورش بر ايجاد سيادت و عظمت انسان است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اصول اساسى روانشناسى : 36 .

صفحه 194

به طور قطع آيينى كه خداى جهان آفرين به نام اسلام توسط آخرين فرستاده

خود محمد بن عبدالله (صلى الله عليه وآله) به انسان عرضه كرده ، و براى اثبات برتريش بر ساير مكتب ها ، بشر را به تأمل و تعمّق در آن دعوت كرده است ، همان مكتبى است كه انسان سزاوار آن است .

از هنگامى كه قوانين عالى اسلام از طرف خداى متعال نازل شده است چهارده قرن مى گذرد ; در اين زمان طولانى انسان در تمام گيتى تجربيات مختلفى كسب كرده است ، فلسفه فراگرفته ، در علوم سياسى درس ها خوانده ، و دانش هاى زيادى اندوخته ، آنچه از تمام اين علوم و معارف كسب كرده است ، در اين جمله خلاصه مى شود كه : هر آيين و نظام زمينى ، در ميان يك اجتماع ، نشانه اى از افكار طبقه اى است كه بر آن اجتماع مالك و حاكمند ، و اين دسته ، حاكم و مالك منافع و مصالح خود را به حساب بقيه مردم مى گذارند .

گاهى ممكن است در اجتماعى « فؤوداليزم » حكومت كند ، روى اين حساب سيستم سازى اين حكومت فقط به نفع فئودال ها خواهد بود ، و مصالح آنها به حساب بقيه ملت بيچاره گذارده خواهد شد .

همچنين ممكن است روش « سرمايه دارى » بر ملتى حاكم باشد ، باز هم نظام آن ها فقط به نفع سرمايه دارها است ، و مصالح آن ها به حساب مصلحت كارگران گذارده خواهد شد !

گاهى حكومت « ديكتاتورى » بر مردم فرمانرواست ، به طور قطع سيستم سازى اين جمعيت نيز به خاطر نفع طبقه كارگر ( حد اقل از نظر تئورى ) گذارده خواهد شد و جز در سايه همين برنامه كلى در تاريخ ، سيستم ديگرى به وجود نيامده است ، و اين همان است كه خداى متعال در قرآن كريم فرموده : هر دين و شريعتى ( جز شريعت الهى ) تابع « هوى » است كه پيروان آن به هر طرف متمايل گردند ، آن شرع هم به همان طرف خواهد گراييد .

آن وقت چهارده قرن است كه از نزول اسلام مى گذرد ، و مردم در سراسر جهان تجربيات مختلفى به دست آورده اند ، مطالعه و تحقيق نشان مى دهد هر چيزى كه سبب انحراف مردم از دين الهى بوده است ، خود سبب دل سنگى ، پستى و شقاوتى گرديده است كه طاقت فرسا بوده و امنيت و آسايش آنان را مورد تهديد قرار داده، و پيوند ايشان را از هم بريده، و وِزْر و وبال يكى را گريبان گير ديگرى نموده است . چنان كه سيستم هاى زمينى هميشه اين طور بوده اند .

قطع نظر از شقاوت همه جانبه جهانى ، كه در تاريخ معاصر سبب دو جنگ جهانى پى در پى در ربع قرن شده است ، و سومى هم در مرز جهان در كمين است و كره زمين را به وحشيانه ترين جنگى كه تاريخ آن را مى شناسد تهديد مى كند ، و نيز قطع نظر از به هم پاشيدن نظام خانواده ها و تحليل رفتن اخلاق عمومى و لجام گسيختگى بيشتر غير مسلمانان و درد اعصاب آدمى ، درگيرودار هدف هاى متفاوت كه سبب امراضى چون ديوانگى و نگرانى هاى روحى و عصبى و خودكشى مى گردد ، كه به آن اندازه كه آدميّت در اين نسل با اين امراض روبروست ، خلاصه قطع نظر از تمام اين ها ، انسان در تاريخ عصر خود با اين همه نگرانى مواجه نبوده است(1) ، و جز با پاسخ گفتن به نداى حق و حقيقت كه همان اسلام است ، از بدبختى و بردگى آزاد نمى گردد .

درمان دينى

بشريت براى درمان اين همه مصيبت و بدبختى و اين كه خود را از سقوط و انحطاط برهاند ، چاره اى جز رجوع به اسلام ندارد .

آيين مقدس اسلام چون جهانى و ابدى است و مقرراتش منحصر در جماعت و طايفه خاص يا زمان و مكان مشخصى نيست ، در روش قانونى خود مصالح و مفاسد واقعى انسان را در نظر گرفته و قانون خود را متوجه كسى مى داند كه مصداق انسان است ، مرد يا زن ، سياه يا سپيد ، غنى يا فقير ، عرب يا عجم ، قوى يا ضعيف ، عالم يا جاهل .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آيا ما مسلمان هستيم : 53 .

اسلام آيينى است كه مقررات عالى خود را به دو بخش ثابت و متغير(1) تقسيم كرده است ، بخش اول كه روى اساس آفرينش انسان و مشخصات ويژه او استوار است را ، به نام دين و شريعت اسلامى ناميده و در پرتو آن انسان را به سوى سعادت همه جانبه رهبرى مى نمايد . خداى متعال در قرآن مى فرمايد :

« روى خود را به سوى دين نموده و استوار و ثابت قدم باش ، در حالى كه ميانه روى را روش خود قرار دهى ، دين همان مقتضاى آفرينش خدايى است كه مردم را روى همان نوع خلقت آفريده و خلقت خدايى تغييرپذير نيست ، دينى كه بتواند انسان را اداره كند همانست »(2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تغيير مورد نظر به اعتبار تغيير موضوع است ، چرا كه احكام الهى به اعتبار در نظر گرفتن مصالح و مفاسد واقعى است و به صورت قضييّه حقيقيّه ( نه قضييّه خارجيه ) صادر شده است ، بنابراين هرگز تغيير نمى كند و هميشه ثابت است ، شاهد اين نكته روايت وارده از حضرت امام صادق (عليه السلام) است كه فرمودند : « حَلالُ مُحَمَّد حَلالٌ إلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَحرامُ مُحَمَّد حرامٌ إلى يَوْمِ الْقِيامَةِ » . ( كافى : 1/58 ، حديث 19 . )

كوتاه سخن اين كه تعبير متغير بودن احكام مسامحه اى است و هرگز نمى توان حتى تصور كرد كه حكمى از احكام الهى متغير باشد ، اگر در مواردى نيز حكم متغير شود اين تغيير حكم نيست ; بلكه تغيير موضوع است به عنوان مثال : حكم شراب در قرآن كريم « حرمت » است ، حال اگر در موردى مثلاً هنگام اضطرار و قرار گرفتن در محذورى چون مرگ بر اثر نبود آب ، استفاده از آن جايز مى شود ; به طور قطع حكم شراب تغيير نكرده است ; بلكه موضوع آن غير از موضوع حرمت است ; يعنى مكلف در اين مورد غير از مكلفى است كه جميع شرايط در او جمع است. بنابراين چون موضوع حكم عوض شده است حكم ديگرى بر او بار شده است نه آنكه آن حرمت تبديل به حليّت شده باشد. (دقت كنيد).

2 ـ روم (30) : 30 .

بخش دوم: مقرراتى است كه قابل تغيير است و بر حسب مصالح مختلف زمان و مكان اختلاف پيدا مى كند ، البته به عنوان آثار ولايت عامه مشروط به نظر رهبر اسلام و جانشينان و منصوبين از طرف اوست(1) ، كه در شعاع مقررات ثابته دينى و برحسب مصلحت زمان و مكان آن را تشخيص داده و اجرا نمايد ;(2)چنين آيينى هميشه پاسخ گوى احتياجات بشر است .

اعتراف

دادستان ديوان « ايالات متحده » در يكى از مقالات خود مى گويد :

« اساسى ترين اختلافات، ميان قانون و مذهب قرار دارد . در غرب حتى در آن كشورهايى كه عقيده محكمى به جدايى مذهب از سياست ندارند ، سيستم قانونى را يك موضوع دنيوى مى دانند ، كه در آن مقتضيات وقت رُل بزرگى بازى مى كند ، البته نفوذهاى مذهبى در تشكيل قوانين خيلى مؤثر و قوى بوده اند .

قانون عبرانى « پنتاتوك » كه پنج كتاب اول تورات است ، تعليمات مسيح و قوانين كليسايى ، هر كدام كمكى به فكر قانونى ما كرده اند ، در ازمنه پيش غير معمول و غير عادى نبود كه سياستمداران با نفوذ ; قضات و قانون گذاران را از ميان مشايخ كليسا انتخاب كنند ; ولى با همه اينها ، قانون باز به صورت يك امر دنيوى باقى مانده است .

مجالس مقنّنه براى وضع قانون ، و دادگاه ها براى اجراى آن به وجود آمده است ، و اين ها تأسيسات اين جهان به شمار مى آيند كه با دولت سرو كار دارند و مسئول آن مى باشند ، نه با كليسا و مذهب ، از اين رو قانون ما در آمريكا تكاليف مذهبى معين نمى كند ; بلكه در حقيقت هشيارانه آن را حذف مى كند ، ( ملت هاى اسلامى و زمامدارانشان كه دچار تقليد كوركورانه اند عبرت بگيرند ) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ منظور از جانشينان كه داراى ولايت تشريعى مى باشند از اميرالمؤمنين (عليه السلام) آغاز و به وجود مبارك امام عصر ختم مى گردد .

2 ـ قسمتى از يك مقاله از استاد علامه طباطبائى .

قانون در آمريكا فقط يك تماس محدودى با اجراى وظايف اخلاقى دارد ، در حقيقت يك شخص آمريكايى در همان حال كه ممكن است يك فرد مطيع قانون باشد ، ممكن است يك فرد پست و فاسدى هم از حيث اخلاق باشد ; ولى بر عكس آن در قوانين اسلامى سرچشمه و منبع قانون ، اراده خداست .

اين قانون و اين اراده الهى تمام مؤمنين را جامعه واحدى مى شناسد ، گرچه از قبايل و عشاير گوناگون تشكيل يافته و در مواضع و محل هاى دور و مجزّاى از يك ديگر واقع شده باشند . در اينجا مذهب نيروى صحيح و سالم ، سوق دهنده جماعت مى باشد ، نه مليّت و حدود جغرافيايى . در اينجا خود دولت هم مطيع و فرمان بردار قرآن است ، و مجالى براى قانون گذارى ديگرى باقى نمى گذارد ، چه رسد به آنكه اجازه انتقاد و شقاق و نفاق بدهد .

به نظر مؤمنِ به اسلام ، اين جهان مانند دهليزى است به جهان ديگر ، كه جهان بهتر باشد ، و قرآن قواعد و قوانين و طرز سلوك افراد را نسبت به يك ديگر و نسبت به اجتماع آنها معين مى كند ، تا آن تحوّل سالم را از اين عالم به عالم ديگر تأمين نمايد »(1) .

خطر جدايى از دين

از اعتراف بالا موقعيت عالى اسلام را در مسئله تربيت دريافتيد و اكنون به ضررهاى جدايى ملت ها از آيين خدايى توجه كنيد :

خطاى بزرگ اجتماع امروزى اين است كه از پيروى قانون تعالى بخش روانى سرپيچى كرده، و مستبدّانه روان را به قواى عقلانى منحصر نموده است ، و در تربيت قواى فكرى مى كوشد ; زيرا فكر به كمك علم تسلط بر همه چيز را تأمين مى كند ; ولى فعاليت هاى ديگر روانى را از ياد برده است ، فعاليت هايى كه به زبان عام ، جز تصاوير ناقصى از آنان نمى توان كشيد و جز با عمل و هنر و نمايش قابل بيان نيست ، مثل: حس اخلاقى ، ايثار ، شجاعت ، حس جمال و حس مذهبى ، در مدارس به شاگردان نظم شخصى و انضباط و ادب و دليرى نمى آموزند . از ياد برده اند كه تمام تمدن هاى قديم ، هنگام حاكميّت خود ، حس مذهبى داشته اند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حقوق در اسلام ، اعتراف دادستان ديوان عالى آمريكا : 30 .

مردمِ امروزى هنوز توجه نكرده اند كه سرپيچى از قانون تعالى روانى ، تا چه اندازه خطرناك است ، و گمان مى برند كه پرورش فكرى ، معادل با تربيت روانى است ; در حالى كه در كنار عقل ، فعاليت هاى معنوى قرار دارند كه براى زندگى صحيح ، لازمند .

استيلاى تدريجى ، زشتى و پليدى ، بى ادبى و الكليسم ، راحت و امنيت طلبى ، حسد و بدگويى ، كينه متقابل و معايبى كه به نظر « دانته » پست تر از همه مى آيد ( به نظر خدا و انبيا تمام اين عيوب پست مى آيد ) يعنى تزوير ، دروغگويى و خيانت از آثار اين مشى غلط است .

وقتى كه قانون تعالى روانى پايمال شود ، زندگى خود به خود با سوق به سوى سقوط و انحطاط واكنش نشان مى دهد . بديهى است كه تقاضاهاى زندگى از آدمى خيلى بيشتر از امكاناتى است كه در اختيار دارد . روان ، يك مجموعه غير قابل تقسيم است و نمى توان به دلخواه خود ، از اين مجموعه جزيى را انتخاب كرد(1) .

اين همان راهى است كه اسلام به انسان نشان مى دهد ; يعنى توجه به مجموعه غير قابل تقسيم ، يعنى جوابگويى به تمام تقاضاهاى وجودى در سايه قانون الهى ; زيرا همانطورى كه بشر نمى تواند بدون عوامل حيات زنده بماند ، نمى تواند بدون مذهب نيز حيات اجتماعى داشته باشد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ راه و رسم زندگى : 67 .

روح اجتماع

دين به منزله روح اجتماع است ، هرگاه اين روح از كالبد اجتماع رخت بربست ، شيرازه زندگى معنوى و مادى از هم مى پاشد، و در آن هنگام جامعه مرده است . به عنوان مثال: كالبد اجتماع غرب ، پس از عصر رنسانس ، به خاطر علل و عواملى از معنويات دورى جست ، و امروز به خاطر كمبود ايمان و نداشتن قواعد و قوانين الهى ، سخت دچار بدبختى هاى فراوان و مفاسد خانمان برانداز شده است .

زد و خوردى كه ميان علم و دين صورت گرفت ، شكاف بزرگى در روح بشر قرن بيستم به جا گذاشت . توسعه مادى ، انقباض روحى و امكان شقاق و اختلاف ، خطرى به اندازه خطر بمب اتم به وجود آورد(1) .

لا اباليگرى و درندگى در غرب به اوج شدت رسيده است . جنايت در سرزمين هاى اروپايى و آمريكايى سرعت روز افزون دارد ، كه اين همه محصول دين گريزى و عدم گرايش به مذهب آسمانى مى باشد .

آمارهاى حيرت انگيز

تنها در ماه ژوئيه سال 1972 در شهر « نيويورك » در آمريكا 126 قتل عمد ، 215 تجاوز به زور ، 7120 فقره سرقت مسلحانه ، 3280 دزدى ، 15951 جيب برى ، 8675 بار اتومبيل دزدى روى داد . اين آمار منهاى باقى مفاسدى است كه پليس به آن دسترسى پيدا نكرده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ جهان در قرن بيستم : 206 .

مجله « سكسولوژى » در سر مقاله دسامبر 1960 خود نوشت : مسئله افزايش تولد اطفال نامشروع نسبت به سال هاى پيش ، موجب گرفتارى بزرگى براى دولت آمريكا شده است .

كورتاژهاى يكساله در ايالات متحده آمريكا بالغ بر يك ميليون فقره است كه 65 درصد آن مربوط به مناسبات نامشروع و روابط آزاد و50 درصد آن مربوط به دختران شوهر نكرده مى باشد .

در كشور به اصطلاح متمدن « سوئد » مسئله سقط جنين قانونى شده و در آن كشورِ 8 ميليون نفرى ، در سال ، بيش از 4000 فقره كورتاژ قانونى صورت مى گيرد .

دكتر « مولنز » كه در ناحيه جنوبى لندن طبابت مى كند در مقاله اى مى نويسد :

« هر سال در لندن پنجاه هزار سقط جنين جنايى انجام مى گيرد و از هر بيست كودكى كه متولد مى شود يكى از آنها نامشروع است » .

در « پاريس » مركز تمدن و مهد علم ميان 43515 كودك 4145 كودك غير قانونى هستند .

در سوئد كه يك كشور 8 ميليون نفرى است هر سال 17000 كودك نامشروع متولد مى شود . از تمام بيمارستان هاى آمريكا 650 بيمارستان فقط به امراض مقاربتى اختصاص داده شده است ; در حالى كه معادل يك و نيم برابر افرادى كه در اين بيمارستان ها معالجه مى شوند ، به پزشك هاى خانوادگى مراجعه مى كنند(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بلاهاى اجتماعى قرن ما : 116 ـ 114 .

خطراتى كه از گناهان ديگر مانند : قمار ، شراب ، دزدى ، سينما ، مجلات ، راديو ، تلويزيون ، اجتماعات غربى را تهديد مى كند از حيث نتايج سوء و آمار ، آنقدر عجيب است كه انسان از خواندن آن به وحشتى غير قابل توصيف دچار مى گردد .

غرب از كليه برنامه هاى زندگى به طور نامشروع استفاده مى كند و بدبختانه جوامع شرقى نيز به تقليد از آنان ، آلوده به انواع گناهان شده ، به حدى كه از نظر نسبى آمار جنايات و مفاسد شرق و جوامع دور افتاده و در حال توسعه و رشد نيز كمتر از آنان نيست ! !

به عنوان نمونه در « تركيه » ايى كه مردم آن به ظاهر مسلمانند در سال 1956 مصرف آب جو به 7134000 گالون رسيد ، و از آن سال تاكنون بدون ترديد چند درصد مصرف آن اضافه شده است(1) .

در ايران در سال 7923000 بطرى عرق توليد شده كه از نظر مصرف به بازار سياه برخورده است ، از آن سال تاكنون كه سال 1351 مى باشد بدون ترديد ميزان توليد اضافه شده است ; چون بى دينى و لامذهبى رواج بيشترى پيدا كرده و بازارِ گرمى داشته است .

اين آمار گوشه بسيار كوچكى از آمارهاى عجيب و غريب مفاسد غرب و شرق است ، و اگر كسى بخواهد فقط آمار آن را بنويسد ساعت ها وقت و هزاران صفحه را به خود اختصاص مى دهد . پس بايد اعتراف كرد كه جوامع جداى از دين الهى، خطاكارند و به بلاهاى خانمان سوزى گرفتار .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بلاهاى اجتماعى قرن ما : 153 ـ 143 .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^