فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

سيماي نماز

نماز درياى بيكران منفعت

نويسنده اين رساله مختصر از نظر فكرى و علمى ، قدرت و توان بيان منافع را ندارد .

نمازى كه برنامه هاى ظاهر و باطنش همراه با چهار هزار مسئله است و تا كنون صدها كتاب از طرف عارفان و فقيهان و حكيمان و فيلسوفان و وارستگان و عاشقان درباره آن نوشته شده ، چگونه در قدرت اين فقير تهيدست است كه تمام منافع دنيوى و اخروى آن را بازگو كند ؟

من در اين فصل به طور بسيار مختصر و بدون شرح و تفسير به منافع نماز اشاره مى كنم و شما را در اين زمينه به كتاب هاى مفصّل ارجاع مى دهم .

در قرآن مجيد مى خوانيم :

* ( وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوةِ وَ اِنَّها لَكَبيرَةٌ اِلّا عَلَى الْخاشِعينَ )(1) .

از خداى بزرگ در سايه بردبارى و استقامت و نماز يارى جوييد . اين مسئله جز براى اهل خشوع سنگين است .

راستى چه مسئله باعظمت و چه حقيقت ريشه دارى است ، آن هم مسئله اى كه از جانب حضرت حق مطرح شده و تجربه حيات امت اسلامى نيز آن را ثابت كرده است : بردبارى و صبر يكى از علل مهمّ پيروزى بر سختيها ، و نماز كليدى براى حلّ بسيارى از مشكلات .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 45 .

دانشمند بزرگ شيخ الرئيس ابوعلى سينا مى فرمايد :

هر زمان مشكلى عملى در ضمن مطالعه شبانه برايم پيش مى آمد و از حلّ آن عاجز مى شدم به مسجد جامع شهر رفته دو ركعت نماز بجا مى آوردم ، سپس از خدا مى خواستم مرا به وسيله نور آن نماز مدد كند تا گره از مشكل باز شود . آرى ! پس از بيرون آمدن از مسجد مشكلم حل مى شد و به اندك زمانى به آنچه مى خواستم مى رسيدم(1) .

شهر قم از قحطى ناله داشت ، زمان خشك شده بود ، باغات در شُرف انهدام بود ، مردم از سختى معيشت مى ناليدند ، عوامل مادّى از حل مشكل عاجز بودند ، دولت زمان درمانده بود ، ملت همه چاره اى نداشت . تنها راهى كه براى نزول باران وجود داشت يكى از دستورهاى مهم اسلامى بود : نماز باران !

كمتر كسى به خود جرأت مى داد به اين مهم اقدام كند و به وسيله نماز ، از آسمان باران بياورد . دلى مى خواست آكنده از يقين ، روحى مى خواست ملكوتى كه بتواند با توان الهى و با بجاى آوردن نماز باران ، به جنگ طبيعت برود .

آن كس كه با كمال اطمينان جرأت قدم نهادن به اين ميدان را به خويش داد مرجع بزرگ آن زمان مرحوم آية اللّه العظمى حاج سيّد محمّد تقى خوانسارى بود .

من در سنّ سه سالگى ، آن مرد كم نظير را در منزل پدرِ مادرم ديده بودم . آن انسان ملكوتى دست به سرم گذاشت و برايم دعا كرده بود كه من در آينده از عمرم روحانى خدمتگزارى براى اسلام و مسلمين شوم ، و امروز آنچه دارم از دعاى آن فرشته عالم معناست .

او بارها غرق در اسلحه در ميدان جنگ با استعمار در عراق شركت كرده بود .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ روضات الجنات : 3 / 171 .

او براى احقاق حقوق اسلام و مسلمين پافشارى عجيبى داشت .

حضرتش با جمعيت زيادى ، با چشم گريان و دل بريان و سروپاى برهنه ، به سوى منطقه خاك فرج قم حركت كرد . اين واقعه در زمانى اتفاق افتاد كه در جنگ دوم جهانى متفقين در شهر قم قواى نظامى داشتند و از نزديك ناظر اوضاع بودند . ارتش كفر كه تصوّر مى كرد اين جمعيت براى درگيرى آمده خود را آماده دفاع كرده بود ، ولى وقتى از داستان باخبر شد غرق در تعجب گشت كه مگر ممكن است با عملى به نام نماز از آسمان باران آورد ؟!

اما دعاى آن انسان والا و نماز آن مرد الهى اثرش را بخشيد و همچون سيل از آسمان باران نازل شد و اين مسئله به عنوان خبرى مهم و اعجاب انگيز به سراسر جهان مخابره گرديد .

اين واقعه بر سنگ قبر آن آيت حق در شهر قم در مسجد بالاسر حضرت معصومه و در تواريخ آن زمان ثبت شده است .

* اى اهل ايمان ! براى پيشرفت كار خود مقاومت كنيد و به ذكر خدا و نماز توسّل جوييد كه خداوند ياور بردباران است .(1) .

* اى رسول من ! آنچه از كتاب آسمانى به تو وحى مى شود بر مردم بخوان ، و نماز را كه عبادتى است بزرگ برپاى دار ، كه همانا نماز اهلش را از هر كار زشت و منكرى باز مى دارد ، و به حقيقت كه ياد خدا بزرگتر است ، و پروردگار پاداش اعمال را از نظر دور نمى دارد(2) .

بى شك ، بين نمازگزار و بى نماز در تمام برنامه هاى ظاهر و باطن فرق است . نمازگزار به خاطر وجوب نمازهاى يوميّه ناچار است از تمام آلودگى هاى ظاهر

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 153 .
2 ـ عنكبوت (  ) : 45 .

در درجه اول و سپس از آلودگى هاى باطن خود را حفظ كند تا شرايط صحت و قبولى تحقّق يابد .

نمازگزار بر خود لازم مى داند كه طهارت بدن و لباس را به خاطر نمازهاى يوميه به طور مرتب حفظ كند ، و مى داند كه به خاطر مباح بودن مكان و لباس و آب وضو و غسل و خاك تيمم بايد از بسيارى از فحشا و منكرات از قبيل دزدى كم فروشى ، غشّ ، در معامله ، غصب ، تقّلب در خريد و فروش ، حيله در كار ، ربا ، معامله حرام ، خوردن مال مردم به باطل ، به دست آوردن ثروت از طريق زور و تجاوز ، و كمك به ظلم و ظالم كناره گيرى كند تا بتواند دو ركعت نماز صحيح و قابل قبول بجاى آورد .

نمازگرا واقعى مى داند كه با لباس حرام ، آب و خاك غير مباح ، مكان غصبى ، و شكم پر از حرام نمازش پذيرفته نيست .

نماز عمود دين و عماد اسلام است . اگر اين عبادت پرفيض به درستى انجام شود ، نمازگزار را از جميع رذايل و آلودگى ها پاك مى سازد و از هر زشتى و ناپسندى باز مى دارد .

نكته مهمّى كه نبايد ناگفته بماند اين است كه در جميع احكام عبادى اسلام ، رام كردن نفس سركش ، و از ميان بردن خودخواهى و تكبّر ، و اتّصاف به فضيلت تواضع و خشوع و جود و سخا و كرم و شرف ، و حفظ تمام حقوق خالق و مخلوق لحاظ شده است .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) خطبه غرّايى به نام قاصعه « يعنى تحقير كننده متكبران » دارد كه در آن زيانهاى كبر و مفاسد اين خوى زشت را به تفصيل بيان كرده و از مناسك حج ، سپس از نماز و روزه و زكات بام برده و بيان فرموده كه چگونه اين عبادت تكبّر را نابود مى سازد .

كمتر كسى توجّه دارد كه تشريع حكم زكات كه به طور مرتب با آيات نماز

ــ[71]ــ

همراه است از بين برنده تكبّر و آورنده تواضع است . ولى پس از اندك تأملى روشن مى شود كه اين حكم ، فقرا را با اغنيا شريك مى سازد و به آنان تسلّط در اموال توانگران مى بخشد . و اين شركت دادن فقرا با اغنيا از عظمت و علوّ مقام اغنيا و ذلّت و حقارت تهيدستان مى كاهد و فاصله بين محروم و منعم را از بين مى برد ، تا چه رسد به نماز كه نمازگزار گاه در پيشگاه عظمت پروردگار بى حركت مى ايستد و گاه كمر بندگى خم مى كند و در آخر با شكستگى و فروتنى و حقارت و پستى ، اعضا و جوارح گرامى حتى صورت و پيشانى خود را بر خاك مى سايد و با اين اعمال با نفس خود جهاد مى كند و غرور و تكبر را محو مى سازد و تواضع و تذّلل را به اثبات مى رساند . و البته يك دين جامع و كامل بايد باشد .

خودخواهى منشأ و منبع همه مفاسد است . نخست و در ابتداى كار ، بايد اصل و ريشه عموم بيماريهاى روحى را چاره كرد . همچنان كه اساس همه ترقّيات معنوى و روحى و اصلاحات فردى و اجتماعى ، خداشناسى و خداپرستى است ، خودخواهى و خودپرستى منبع همه بدبختى ها و مفاسد است . خودخواه و خودپرست نمى تواند خداجوى و خداپرست بشود ، پس اميد صلاح و اصلاحى نبايد از او داشت .

نمازگزار واقعى خدا را دوست مى دارد و عاشق دلباخته محبوب حقيقى است و خدا نيز او را دوست خود مى خواند . آيا دوستى خدا با عشق مفرط به ماديّت محض كه اصل هر گناه و خطاست جمع مى شود ؟

نمازگزار يك بار بسم الله و بار ديگر در سوره حمد خدا را به دو صفت رحمان و رحيم مى ستايد و اگر از نمازش غافل نباشد قهراً در كسب اين صفت خدايى و تخلق به اخلاق الهى خواهد كوشيد و در نتيجه ، مهربان ترين مردم خواهد شد و از قساوت و سنگدلى و بيرحمى و بى مهرى بركنار خواهد ماند .

نمازگزار مى داند كه خداوند در كتابش خطاب به تمام پيامبران فرموده كه اول

ــ[72]ــ

حلال تناول كنيد ، سپس قيام به عبادت نماييد(1)

نمازگزار مى داند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

* خداوند را در فضاى بيت المقدس فرشته اى است كه هر شب ندا مى دهد : هر كس از مال حرام بخورد مستحب و واجبى از او پذيرفته نمى شود(2) .

و مى داند كه آن حضرت فرمود :

* كسى كه لباسى را به ده درهم خريد ، اگر در پول آن لباس درهمى از حرام باشد ، خداوند در آن لباس نمازى را نخواهد پذيرفت(3) .

نمازگزار به اين معنا توجه دارد كه داود (عليه السلام) به حضرت حق عرضه داشت :

* الهى ! اى خداوند مهربان ! ساكن بيت تو كيست و نماز را از چه بنده اى قبلو مى كنى ؟ جواب آمد : كسى كه به خاطر جلال من تواضع كند و روزش را به ياد من بگذراند ، به خاطر من از شهوات حرام دورى جويد ، گرسنه را سير كند ، غريب را پناه دهد ، به حادثه ديده رحم نمايد . اين چنين انسانى در مملكت ملكوت همانند خورشيد مى درخشد و من دعايش را مستجاب مى كنم ، آنچه از من بخواهد به او عنايت مى نمايم ، عدم تحمّلش را مى بخشم ، در غفلت چراغ راهش مى شوم ، در تاريكى نورش گشته دستش را مى گيرم . او ميان مردم مانند فردوس در بين بهشتهاست كه نهرهايش هميشگى و ميوه هايش بى تغيير است(4) .

نمازگزار حتماً به اين معنى توجه دارد كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود :

* كسى كه دوست دارد بداند نمازش قبول است يا نه ، ملاحظه كند كه آيا

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مؤمنون ( 23 ) : 51 .

2 ـ محجة البيضاء : 3 / 204 .

3 ـ محجة البيضاء : 3 / 204

4 ـ محجة البيضاء : 1 / 352 .

نمازش او را از فحشا و منكرات باز مى دارد يا نه . به اندازه اى كه نمازش قدرت حفظ او را از مفاسد دارد به درگاه حق قبول است(1) .

جامعه نمازگزار جامعه اى است پاك ، و كشور با نماز كشورى است سعادتمند . در مملكتى كه همه اهل نمازند ، از ظلم و تجاوز و بغى و فحشا و منكرات و فساد و قساوت و بدبينى و بى اعتبارى و دزدى و چپاول خبرى نيست . در آن مرز و بوم كه مردمش متوسل به نمازند از دادگستريهاى عريض و طويل و پرونده هاى جنايى اثرى نيست .

در آن آب و خاك كه سايه نماز بر سر ملت آن است از نزاع و جدال و جنگ و خونريزى و طلاق و جدايى و هجوم به ناموس ملت و بى حجابى سراغى نگيريد .

كشور با نماز ، مأمور مسلّح براى حفظ مال مردم و راحت و امنيّت خانواده ها نمى خواهد .

در ملّتى كه حقيقت نماز حكمفرماست بحثى از زندان و زندانبان نيست ، بدهكار مال مردم را مى دهد ، و طلبكار آسايش و امنيت دارد .

در جامعه با نماز خون و مال و عرض و آبروى مردم محترم است و اين نماز است كه ضامن خير دنيا و آخرت انسان هاست .

كشور با نماز نمونه اى از بهشت آخرت ، و ملت بى نماز دچار انواع بدبختى ها و مفاسد است .

نماز چراغ پرفروغ حيات ، آرام بخش قلب ، معشوق مناجاتيان ، عرصه گاه خوشبختى اهل حق ، نور چشم مشتاقان جمال ، وسيله قرب مقرّبان و دستگيره نجات اميدواران است .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الميزان : 16 / 138 .

ارزيابى وضع بى نماز

كتاب الهى و روايات اصيل اسلامى درباره مردم بى نماز ، يا آنان كه اين مسئله مهمّ ملكوتى را سبك فرض مى كنند ، نظرياتى دارند كه به قسمتى از آنها در حدّى كه لازم است اشاره مى شود :

* اى اهل ايمان ! با آن دسته از اهل كتاب و كافران كه دين شما را به بازيچه گرفتند دوستى برقرار مكنيد و اگر خود را مؤمن مى دانيد از خدا بترسيد . آرى ! چون شما نداى نماز برداريد آن را مسخره و بازى فرض مى كنند . علتش بى خبرى آنان از حقايق اصيل عالم است...

رسول من ! بگو : آگاه سازم كدام قوم را نزد خداى منتقم بدترين پاداش است : كسانى كه خدا بر آنان لعن فرستاد و نسبت به آنها غضب كرد و آنان را به صورت ميمون و خوك مسخ نمود ، و آن كس كه بندگى حق را رها كرد و به عبادت شيطان روى آورد ، در پيشگاه خدا از بدترين منزلت برخوردار است . اينان گمراه ترين مردم از راه الهى هستند .(1) .

در اين آيات ، مردمِ جداى از ايمان و نماز ، ملعون و مغضوب حق معرفى شده اند و به آنان وعده عذاب سخت روز قيامت داده شده است .

* آنان كه پس از خداپرستان ، رشته زندگى را به دست گرفته و در ميدان

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مائده (  ) : 57 ـ 60 .

زودگذر زندگى نماز را ضايع و از شهوات پيروى نمودند ، بزودى كيفر گمراهى خويش را خواهند ديد(1) .

* بندگانى كه در بهشت الهى غرق نعمت اند از دوزخيان مجرم مى پرسند : به خاطر چه برنامه اى به جهنم افتاديد ؟ پاسخ مى دهند : از نمازگزاران نبوديم ، از پاافتادگان را طعام نداديم ، با اهل باطل به بطالت نشستيم ، و روز قيامت را تكذيب كرديم(2) !!

حضرت صادق (عليه السلام) از رسول الهى (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند :

* كسى كه نماز را سبك انگارد به خدا قسم در كنار حوض بر من راه ندارد(3) .

و نيز آن حضرت از پيامبر بزرگوار روايت مى كند :

* شيطان تا زمانى كه مردم به نمازهاى واجب يوميّه و ادايش در وقت اهميت مى دهند ترسناك است و آه و ناله دارد ، اما زمانى كه نماز را ضايع كنند آنان را به راحتى در بدبختى هاى بزرگ مى كشاند .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

* لا حَظَّ فِى الاِسْلامَ لِمَنْ لاصَلوةَ لَهُ(4) .

آن كه نماز ندارد از اسلام بهره ندارد .

و نير فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مريم (  ) : 59 .

2 ـ مدثر (  ) : 40 ـ 46 .

3 ـ بحار الانوار : 83 / 9 .

4 ـ اصرار الصلوة تهرانى : 33 ـ 34 .

* لِكُلِّ شَىْء آفَةٌ وَ آفَةُ الدّين تَرْكُ الصَّلوةِ(1) .

براى هر چيزى آفتى است كه آن را نابود مى كند و آفت دين ترك نماز است .

ابو بصير مى گويد :

* براى تسليت گفتن به سبب شهادت حضرت صادق (عليه السلام) به خانه آن جناب رفتم ، اُم حميده چون مرا ديد به سختى گريست ، من هم گريه كردم . سپس گفت : اگر امام را هنگام مرگ مى ديدى تعجب مى كردى ، ديده گشود و گفت : تمام خويشان مرا جمع كنيد . همه را حاضر كرديم ، فرمود : آن كه نماز را سبك بشمارد به شفاعت ما نمى رسد(2) .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اسرار الصلوة تهرانى : 33 ـ 34 .

2 ـ بحار الانوار : 83 / 19 .

موانع نماز

قرآن مجيد و روايات بر اين معنى گواهند كه در راه به پاداشتن نماز موانعى وجود دارد كه مسلمانان بايد سعى كنند از آنها دور مانده و به هنگام برخورد با آن موانع به مبارزه برخيزند و تا سرحدّ سركوبى آنچه نمى گذارد انسان وارد بارگاه نماز شود به كوشش و جهاد ادامه دهند .

در اين قسمت هم مثل بخشهاى گذشته از متن قرآن و روايات استفاده شده است . خوانندگان محترم را به دقت در اين فصل توجّه مى دهم :

* اى مردمى كه به حق گرايش پيدا كرده ايد ! بدانيد شراب و قمار و بت پرستى و تيرهاى گروبندى برنامه هايى است پليد و از كارهاى شيطان . حتماً از آنها دورى كنيد تا به رستگارى برسيد . شيطان مى خواهد به وسيله شراب و قمار ميان شما عداوت و دشمنى ايجاد كند و مخصوصاً به وسيله اين برنامه هاى پليد شما را از نماز و ذكر حق باز دارد . آيا از اين برنامه ها دست برمى داريد تا به فتنه شيطان دچار نشويد(1) ؟!

* به مردم منافق و آنان كه ظاهر و باطن يكى ندارند بگو : آنچه انفاق كنيد ـ چه با ميل چه با زور ـ از شما پذيرفته نيست ، زيرا كار شما خودستايى است و شما مردمى هستيد كه سخت به فسق خو گرفته ايد . اى رسول من ! هيچ

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مائده ( 5 ) : 90 ـ 91 .

مانعى از قبول نفقات آنها نبود جز آنكه آنان به خدا و رسول كافر بودند ، و اين كه در نماز شركت مى كنند براى تظاهر است ، زيرا از نماز اكراه دارند و سخت كسل اند ، و مالى را هم كه مى دهند از روى شوق نيست(1) .

آنچه به عنوان قسمتى از موانع نماز از آيات ذكر شده استفاده مى شود ، مى توان در چهار قسمت خلاصه كرد :

1. شراب

2. قمار

3. بت پرستى

4. ريا

من لازم مى دانم براى توضيح هر يك از اين موانعى كه در راه نماز است و قرآن به آن اشاره فرموده به روايات متوسل شوم و نظر معصومين (عليهم السلام) را نسبت به اين چهار قسمت منعكس كنم .

شراب :

حضرت باقر (عليه السلام) فرمود :

* شرابخوار با روى سياه ، دهان كج ، زبان بيرون آمده ، و ناله و فرياد از شدت تشنگى وارد قيامت مى گردد و به او از چاهى كه در آن چرك بدن زنان زناكار ريخته شده مى آشامانند(2) .

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود :

* اى يونس بن ظبيان ! از طرف من به مردم بگو : هر كس يك جرعه شراب

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ توبه ( 9 ) : 54 .

2 ـ وسائل الشيعه : 17 / 237 ـ 238 .

بنوشد خداوند و ملائكه و انبيا و مؤمنان او لعنت مى كنند . مستى شراب روح ايمان را از كالبد مى برد و به جايش روح پست و كثيف و لعنت شده قرار مى دهد(1) .

پيامبر اسلام در رابطه با شراب ده نفر را لعنت كرده است :

* غرس كننده درخت ، نگهبان آن ، فشار دهنده انگور ، ساقى خورنده ، حمل كننده ، تحويل گيرنده ، خريدار ، فروشنده ، دريافت كننده پول(2) .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

* از اولين برنامه هايى كه خداوند نهى فرموده شرابخوارى ، بت پرستى ، و ستيزه با مردم بوده است(3) .

از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده است :

* شرابخوارى مبدأ تمام گناهان است(4) .

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود :

* شراب منبع تمام آلودگى هاست و شرابخوار تكذيب كننده قرآن است ، زيرا اگر قرآن را باور مى داشت حرامش را حرام مى دانست(5) .

حضرت باقر (عليه السلام) مى فرمايد :

* خداوند به چيزى مانند ميخوارگى معصيت نشده . براى شرابخوار مست

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل الشعيه : 17 / 237 ـ 238 .

2 ـ وسائل الشيعه : باب تجارت ، قسمت 84 .

3 ـ وسائل الشيعه : 17 / 243 .

4 ـ وسائل الشيعه : 17 / 251 .

5 ـ وسائل الشيعه : 17 / 251 .

زناى با مادر و دختر و خواهر امرى عادى است ، زيرا به هنگام مستى آنان را تشخيص نمى دهد ، و نيز براى مشروبخوار ترك نماز برنامه آسانى است(1) .

به اميرالمؤمنين (عليه السلام) عرضه داشتند : شما فرموديد : شراب از دزدى و زنا بدتر است ؟! فرمود :

* آرى ! زناكننده ممكن است گناه ديگرى مرتكب نشود ولى شرابخوار چون مست شده زنا مى كند ، آدم مى كشد ، نماز را رها مى سازد(2) .

قمار

قرآن مجيد قمار را از گناهان كبيره مى داند(3) .

قمار عملى است كه براى برنده و بازنده توليد دشمنى مى كند . قمارباز اگر ببازد به خاطر از دست دادن مالى كه به زحمت فراهم كرده دشمنىِ برنده را به دل مى گيرد ، و اگر ببرد بازنده مقابلش دشمنش مى شود .

كمتر مجلسى براى قمار تشكيل مى شود كه در آن نزاع و كينه برنخيزد ، و چه بسا بازنده مال به خاطر فراوانى حسرت و اندوه دست به خودكشى بزند ، يا براى جبران از بين رفتن مالش به گناهان ديگر از قبيل دزدى يا آدمكشى دچار شود .

جميع آلات و ادوات قمار ، ساختن و فروختن و نگهدارى آنها حرام است . و نشستن در مجلس قمار هم در آيين الهى ممنوع اعلام شده است .

روايات حرمت قمار مانند حرمت شراب ، در كتابهاى با عظمت كافى و وسايل فراوان است ، مى توانيد به اين او منبع ارزنده اسلامى مراجعه كنيد .

براى نمونه به يكى از آن روايات كه ابزار قمار هم در آن ذكر شده اشاره

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل الشيعه : 17 / 251 .

2 ـ وسائل الشيعه : 17 250 .

3 ـ بقره ( 2 ) : 219 .

مى شود :

* امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : فروش شطرنج و خوردن پول آن حرام و نگاه داشتنش كفر و بازى با آن شرك و سلام كردن به بازى كننده آن گناه و ياد دادن آن به مردم معصيت بزرگ است .

آن كس كه دست به شطرنج مى زند همانند اين است كه دست در گوشت خوك فرو مى برد و كسى كه به آن نظر مى اندازد همانند آن است كه به عورت مادرش نگاه مى كند .

بازى كننده و سلام كننده بر او نگاه كننده به بازى ، همه و همه درگناه مساوى هستند و آن كس كه به بازى شطرنج بنشيند براى خويش در دوزخ جا تهيه مى كند و زندگى آن جهان برايش ايجاد حسرت مى نمايد .

از همنشينى با قمارباز بپرهيزيد ، زيرا اهل آن مجلس محل خشم خدايند و هر ساعت در معرض غضب اند ، و چون نازل شود شما را هم خواهد گرفت(1)

قمارباز چون به قمار بنشيند تمام همت و نيرويش متوجه بردن مال از طرف مقابل است و براى اين برنامه ناچار است ساعت ها معطل شود . مجالس قمار گاهى از اول روز تا غروب يا از غروب تا نزديك صبح ادامه پيدا مى كند و قماربازِ خسته و درمانده در طول روز يا در طول شب چگونه مى تواند به نماز قيام كند ؟ مگر قمارباز با نماز جمع مى شود ؟

بت پرستى

بت پرستى يعنى روى گرداندن از تمام فضايل وآلوده شدن به تمام رذايل .

بتهايى كه در معرض پرستش واقع شده اند و مى شوند بر دو دسته جاندار

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل الشعيه : 6 / 241 ، باب 103 .

و بى جان اند : جاندار همانند فرعون و نمرود و شداد و يا گوساله و گاو و گوسپند و ساير حيوانات . بيجان مانند خورشيد ، ماه ، ستارگان ، درخت و نبات ، سنگ و چوب و ساخته هاى دست خود انسان مانند لات ، هبل ، عُزّى ، پول و ...

اين بتها در عين جاندارى و بيجانى ، بتهاى بيرونى اند ، و اما بتهاى درونى عبارتند از هواى ، غرايز ، شهوات و ...

اينكه انسان به هنگام گرفتار آمدن به پرستش بتهاى جاندار و بيجان ، درونى و بيرونى ، از تمام فضايل ـ مخصوصاً عبادت حق و به ويژه نماز ـ باز مى ماند جاى ترديد نيست .

اين نكته را هم نبايد ناگفته گذارد كه منشأ پرستش بتهاى بيرونى آلودگى باطن است . اين قلب و روح است كه اگر تزكيه شود و با تعاليم آسمانى زنده گردد ، آدمى را از اسارت بتهاى درون و بيرون نجات مى دهد و او را به اوج كمال مى رساند ، ولى با غفلت زدگى دل و افسردگى جان ، آدمى در تنگناى پرستشهاى غلط قرار خواهد گرفت . در اين صورت از انسان اسير نبايد توقع حسنات و فضيلت و انسانيّت داشت .

ريا

ريا زاويه اى از شرك و نفاق است . رياكار اگر بداند كه مردم از برنامه اش آگاه شده و او را مدح مى كنند ، به اجراى عمل برمى خيزد ، و گرنه زحمت انجام هيچ عبادتى را به خود نمى دهد . با اين حساب ، مسئله اجراى نماز به وسيله رياكار بسته به توجه مردم است ، اگر بداند مردم از نمازش آگاه مى شوند مى خواند ، و گرنه از قيام به اين عبادت بزرگ خوددارى مى كند .

ريا در حقيقت شعبه اى از شرك و بت پرستى است . خداوند بزرگ در سوره ماعون به نمازخوانان رياكار حمله كرده و نماز آنان را به هيچ انگاشته است .

ــ[89]ــ

روايات باب ريا نيز زياد و فوق العاده است ، پويندگان مى توانند به كتابهاى بحارالانوار ، محجّه البيضاء ، وسائل الشيعه ، كافى ، تحف العقول ، خصال و جامع السعادات مراجعه كنند .

ريا باطل كننده عمل است و عملِ با ريا در روز قيامت اجر و مزدى ندارد .

در شرح مصباح ملا عبدالرزاق گيلانى در باب ريا داستان مختصر ولى جالبى بدين مضمون نقل شده است :

* غريبى شبى در مسجدى نزول كرد ، سگى پش از او در گوشه مسجد خفته بود . چون ساعتى از شب گذشت سگ بر خود بجنبيد ، آن غريب پنداشت كه شخصى از اهل محله است . به اميد آنكه بامداد اهل آن محله را از حال خود خبر كند و او را در ميان ايشان قبولى و شهرتى باشد بىوضو به نماز ايستاد و تا صبح دست و پا مى زد و نماز بىوضو به جهت ريا مى كرد . چون هوا روشن شد سگ گوشها جنبانيد و از مسجد بيرون رفت . مريد همه شب را به طاعت مشغول بود ، چون بامداد شد بينى پر خاك و دامن و ريش پر باد ، به نظر شيخ آمد تا شيخ اصحاب را خبر دهد . شيخ آن كدورت بى صفا را مشاهده كرد ، گفت : امشب به كدام كوره مبتلا شده اى كه تو را از جهود خيبر بتر مى بينم ؟!

شرايط نماز

در كتاب فقهى و عرفانى و اخلاقى آورده اند كه : نماز حقيقى است كه با چهار هزار مسئله بدرقه مى شود . و اين كثرت مسائل ظاهرى و باطنى دليل بر موقعيت ممتاز نماز در ميان عبادات اسلامى است .

مى نمى دانم در شناساندن حقيقت اين عمل مهم ملكوتى از كجا شروع كنم ، مانند كسى هستم كه در كنار ساحل ايستاده و چشم اندازش درياى بى نهايت بزرگى است .

براى نماز دو نوع شرط بيان كرده اند : ظاهرى و باطنى .

در اين بخش خيلى فشرده و سادى به شرايط ظاهرى و باطنى نماز اشاره مى شود .

شرايط ظاهرى :

طهارت كه عبارت است از غسل و وضو و تيمم و رفع آلودگى از بدن و لباس و حتى الامكان تمام محلّ نماز .

احتراز از لباس ابريشم ، حرير ، و نيز طلا براى مردان ، و دورى جستن از لباسى كه از پوست و پشم و كرك حيوانات حرام گوشت تهيّه شده است .

مراعات وقت نماز ، بخصوص اول وقت ، و ايستادن در محلى كه كسى يا

چيزى از جلوى آدمى عبور نكند .

قرار گرفتن به طرف قبله با تمام وجود و توجه داشتن به اينكه انسان مى خواهد چه برنامه اى را اجرا كند و در برابر چه قدرت عظيمى ايستاده است .

خواندن بعضى از آيات قرآن قبل از ورود به نماز از قبيل :

( وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ )(1) .

برداشتن دو دست تا محاذى گوش ، در حالى كه دو كف به طرف قبله باشد .

مؤدب و موقّر قرار گرفتن در پيشگاه حضرت حق و چشم به محّل سجده دوختن ، مخصوصاً به قطعه خاكى كه براى گذاردن پيشانى به روى خاك آن آماده شده است .

گفتن تكبير و خواندن حمد و سوره با طمأنينه ، زيرا سرعت و عجله در نماز تمام بهره خدايى آن را از بين مى برد .

رفتن به ركوع ، قرار دادن پيشانى به خاك در دو سجده همراه با دو كف دست ، دو زانو ، دو سر انگشت پا و تشهد و سلام ، با توجه به اينكه نماز صبح دو ركعت ، ظهر چهار ركعت ، عصر چهار ركعت ، مغرب سه ركعت ، و عشا چهار ركعت است .

اين مسئله را هم توجّه داريد كه در هر دو ركعت از نماز پس از قرائت حمد و سوره يك ركوع و دو سجده ، و در دو ركعت آخر نمازهاى چهار ركعتى ، خواندن يك حمد يا سه بار « سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَر » يا يك بار با توجّه به فتواى مرجعى كه انسان از او تقليد مى كند انجام مى شود .

اين است شرايط ظاهرى نماز كه از آن تعبير به مقدّمات و مقارنات شده .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ انعام ( 6 ) : 79 .

شرايط باطنى

فيض بزرگوار در كتاب ارزشمند محجة البيضاء(1) مى فرمايد : روح نماز بسته به شش حقيقت است :

1. حضور قلب

2. تفهّم

3. هيبت

4. تعظيم

5. اميد

6. حيا

حضور قلب :

حضور قلب حقيقتى است كه از تمركز در برنامه هاى نماز و توجّه عميق انسان به حق پديد مى آيد . چنانچه در نماز فكر انسان و حالات قلب مكلف ، ميدان جولانى جز ياد محبوب داشته باشد ، حضور روى نخواهد داد و روى جان به جانب معشوق نخواهد شد و نمازگزار نخواهد توانست از عالم ملكوت كسب نور كند .

تفهّم :

تفهّم عبارت است از چشيدن معناى نماز و دريافت لطايف الهى آن است ، لطايفى كه به دست آوردنش انسان را مست باده عالم معنا مى كند و قدرت عجيبى براى معراج روح به وجود مى آورد .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ محجة البيضاء : 1 / 270 .

هيبت :

هيبت حالت خوف و ترس از مقام باعظمت الهى است كه مبدأش معرفت حقيقى به حقّ است ، و آن كس كه از معرفت محروم است و به اين خاطر توجّه به مقام دوست قلبش را تسخير نكرده ، نمى تواند داراى هيبت باشد .

تعظيم :

ممكن است انسان يا مستمعى سخن بگويد و فكرش متوجّه او باشد و مفاهيم كلمات را نيز بداند ، ولى براى او اهميّتى قائل نباشد . مراد از تعظيم اين است كه علاوه بر حضور قلب و توجه به معانى لطيف بايد نسبت به جناب او حالت تعظيم داشته باشد .

اميد

چه بسا كه انسان از صاحب مقامى بترسد ، اما به عنايت و لطف او اميد داشته باشد . نمازگزار علاوه بر تعظيم نسبت به حق و خوف از مقام صاحب هستى بايد به مولا اميد داشته و از او متوقع لطف و كرم و رحمت باشد .

حيا

توجّه داشته باشد كه ذرّه اى ناچيز در برابر وجودى عزيز كه بى نهايت است ايستاده ، و سراپاى وجودش غرق در تقصير است و وجودش عين عدم و عبادتش بى مقدار ، و بداند كه حضرت حق بر درون و برونش آگاه است ، و توجه به تمام اين امور را تمرين كند تا حيا از دوست در عرش جانش حاكم گردد .

ــ[97]ــ

اذان

چون صداى مؤذن را شنيدى ، دل از نداى روز قيامت پر از ترس كن و آستين ظاهر و باطن را براى جواب دادن به نداى حق بالا بزن و براى ورود به نماز عجله كن ، زيرا كسانى كه با شنيدن صداى اذان از خود بيخود شده و براى اجراى دستور حق شتاب مى كنند ، روز قيامت مخاطب به نداى لطف و رحمت و احسان و مرحمت و محبّت و عنايت مى شوند .

اذان را معيار نجات و عدم نجات خود در روز قيامت بگير : اگر با شنيدن آن دلت شاد شد و غرق در نشاط گشتى اميد اهل نجاتى ، ورنه به علاج خود برخيز كه دل و جان دچار مرض است . به اين معنا توجه داشته باش كه رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نزديك وقت اذان به بلال مى فرمود :

* اَرِحْنا يا بَلالُ .

مؤذن من ! با گفتن اذان براى قلب ما شادى به وجود آور .

اذان با نام خدا آغاز مى شود و با نام او به پايان مى رسد ، يعنى كه اول و آخر اوست . به وقت شيندن الله اكبر دل را در گردونه تعظيم كردن به حق بياور و بدان كه بزرگى غير او وجود ندارد و غير او چيزى وجود حقيقى ندارد ، كه اگر به اين معنا توجه نكنى در حقيقت تكبير نشنيده و تكبير نگفته اى .

وقت

به هنگام رسيدن وقت نماز ، توجه داشته باش كه موقعيت بسيار والايى است كه حضرت دوست براى انجام بندگى تو قرار داده و زمان چنگ زدن به عوامل نجات است ، پس گشاده رو و دلشاد باش ، زيرا وسيله نزديكى به حق فراهم

ــ[98]ــ

شده . بعضى از زنان پيامبر مى گويند : رسول حق با ما حرف مى زد و ما با او سخن مى گفتيم ، چون وقت نماز مى رسيد انگار ما را نمى شناسد ، و ما هم نسبت به او بيگانه ايم .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) به هنگام دخول وقت لرزه بر اندامش مى افتاد و به خود مى پيچيد . عرضه داشتند : چه شده ؟ مى فرمود : وقت اداى امانتى رسيده كه به آسمانها و زمين و كوهها ارائه كردند ولى آنها از قبولش سربرتافتند .

حضرت زين العابدين (عليه السلام) وقت نماز رنگ از چهره اش مى رفت و به زردى مى گراييد .

طهارت :

تو كه مكان نماز را پاك كردى و لباس و بدن را شستشو دادى و آنچه مربوط به ظاهر بود آراسته نمودى ، آيا توجه به قلب و روح و مغز هم كردى ؟ آنجا طهارت نمى خواهند ؟

پاكى جان و طهارت نفس با توبه و پشيمانى از گذاشته غلط و اراده ترك گناه در آينده ميّسر است . پاكى درون را از ياد مبر كه خداوند بزرگ به درون نظر خاص دارد .

ستر عورت

پوشاندن بدن به خاطر اين است كه خلق از ديدن قبايح و نقايص بدن دور باشند . آرى ! انسان خجالت مى كشد كه بيننده محترمى عيوب ظاهرى او را بنگرد . اينجاست كه از رسواييهاى درون و رذايل اخلاقى و بدفكرى ها و ... انسان بايد با تمام وجود بنالد و از غصّه بميرد . برنامه هايى كه به طور دائم در معرض ديد حق است . بايد آلودگى هاى باطن را با پشيمانى و حيا و ترس از خدا

ــ[99]ــ

و خوف از عذاب قيامت از مملكت درون زدود . حضرت صادق (عليه السلام)مى فرمايد :

* زيباترين لباس براى انسان لباس خويشتشندارى از گناه است .

مكان

تصوّر كن در پيشگاه عدالت قرار دارى و محّل رسيدگى به حساب است ، اگر پرونده ات سراسر از كثرت گناه سياه بود چه مى كردى ؟

توجّه داشته باش كه بهترين مكان براى نماز مساجد و مشاهد مشرّفه است ، زيرا خداوند مهربان اين گونه مكانها را محل اجابت دعا و مركز رسيدن رحمت و لطف و محبت و عنايت به بندگان قرار داده است .

امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :

* چون به مسجد رسيدى ، آگاه باش كه اراده ورود بر پادشاه بزرگى دارى . پادشاهى كه جز پاكان بر بساطش راه ندارد و غير راستان و اهل صدق اجازه مجالست با او برايشان نيست .در آنجا به عجز و ناتوانى اقرار كن و به بيچارگى خويش توجه داشته نما و از حضرتش طلب رحمت كن . او وجودى است كه از همه كس به تو مهربان تر است و آماده قبول عمل با اخلاص ، اگر چه كم باشد .

قبله

قبله جهتى است كه ظاهر بدن بايد به طرف آن قرار گيرد ، و ظاهر اسوه اى است براى باطن . بنابراين ، فكر و روح و قلب را به طرف صاحب قبله قرار ده و به كلام رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) توجه كن كه فرمود :

* هنگامى كه عبد به نماز برمى خيزد و اراده و قلب را متوجه خدا مى كند مانند روزى است كه از مادر متولد شده است .

حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

* چون به سوى قبله قرار گرفتى از دنيا و هر چه در آن است نااميد شو ، دل از غير او برگردان بزگى حق را بر جان و دل قرار بده ، به ياد روز قيامت باش و بين اميد و ترس قرار بگير .

كعبه يك سنگ نشانى است كه ره گم نشود ************* حاجى احرام دگر بند ببين يار كجاست

ترجمه نماز

« نيت » قصد قلب و توجه دل و جهت گيرى روح به سوى حضرت معبود است و اين كه نمازگزار مى خواهد راهى را بپيمايد كه از پاكى جان و رهايى از حقّ النّاس و دورى از رذايل اخلاقى شروع مى شود و به خشنودى و رضايت حق پايان مى يابد .

در حقيقت ، نمازگزار قصد دارد نماز را راه رسيدن به اخلاق الهى قرار دهد و خويش را از نظر علم و عمل و كار و كوشش و نيّت و اعتقاد به مقام باعظمت خليفة اللّهى برساند .

روشن است كه هر كس از انجام كارش قصد و هدفى دارد ، نمازگزار همه بايد از اجراى اين عمل خدا را قصد كند و حضرت او را هدف قرار دهد ، و به وسيله اين عمل بايد اراده كند كه خود را به اوج حقيقت و به مرز فضيلت برساند و به قول قرآن مجيد در پايان سوره كهف بايد به سبب عمل صالح ( كه يكى ازم مهمترين مصاديقش نماز است ) و نيز با طرد و نفى تمام معبودهاى باطل و بتهاى درونى و بيرونى ، به لقاى حق برسد و در درياى رحمت دوست غرق گردد .

اگر چنين نيّتى نماز را تا به آخر بدرقه كند ، آن نماز آدمى را از تمام فحشا و منكرات باز داشته و از انسان موجودى الهى و ملكوتى مى سازد كه با تمام

وجود حقوق خدا و خلق را به رعايت برخيزد .

راستى اگر انسان نماز بخواند ولى در نيّت و قصدش پذيرفتن واقعيّات نماز نباشد ـ واقعيّاتى كه عبارت است از باور كردن يگانگى حقّ و مالكيّت و كارگردانى او نسبت به تمام هستى ، رحمانيّت و رحيميّت بى نهايت در بى نهايت ، وجوب شكر او ، اعتقاد به روز حساب ، تسليم بودن در برابر ذات مستجمع جميع صفات كمال ، لزوم كمك گيرى از او در تمام شؤون حيات ، وجوب تبعيّت از انبيا و امامان و دورى گزيدن از حالات و اخلاق مغضوبين و گمراهان ـ بى شك با عدم الهام از اين حقايق ، نمازگزار نيّت نماز نكرده و وارد حوزه نماز نشده و در حقيقت زحمات تمام انبيا و اوليا را ناديده گرفته و به خود و ديگران ستم روا داشته است .

و اگر از ابتداى نماز در نيتّش باشد كه واقعيّات نماز را در زندگى خود تحقق بخشد ، روح و نفس و مغز و قلب به تدريج آماده قبول تمام حقايق نماز مى شود و پس از مدتى انسان منبع حقايق و ظرف واقعيّات مى گردد .

حضرت صادق (عليه السلام) در توضيح نيّت مى فرمايد :

* نيّت خالص و پاك كه منشأ آثار پربركت است ، از دل پاك و خالى از وساوس شيطانى توقع مى رود ، چه اين كه سلامت دل از آلودگى ها و رذايل همچون حرص ، بخل ، كبر ، حسد ، عُجب ، نفاق ، كينه و ... علت پاكى نيت و خلوص قصد و اراده است .

خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد :

* ( يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْب سَلِيم )(1) .

آنچه در روز قيامت به شما سود مى بخشد دل سالم است نه مال و فرزندان .

رسول الهى (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

* نيّت مؤمن از عملش بهتر است .

فلسفه اين سخن اين است كه چون نيّت به منزله ريشه عمل است پس سلامت ريشه است كه مايه سلامت فرع است و در صورتى كه ريشه سلامت نداشته باشد عمل از سلامت بى بهره است .

و نيز آن حضرت فرمود :

* ارزش اعمال به نيّات شخص بستگى دارد و محاسبه عمل هر انسانى بر محاسبه نيّت او قرار دارد(2) .

عبد وقتى مى تواند حقيقت بندگى و آثار عبادت را از خود ظهور دهد كه در تمام حركات و سكنات نيّتش براى خدا باشد ، و اگر نيّت براى خدا قرار نگيرد غافل است و غافل به فرموده قرآن مجيد ( كَالْاَنْعام )است(3) .

امام (عليه السلام) در باب نيّت كلام حكيمانه اش را بدين صورت ادامه مى دهد :

* نيّت از قلب است ، چنانچه دل خانه نور و پاكى باشد نسبت به خلوص در نيت نزديكتر است ، و اگر قلب از يقين و ايمان و باور و نورانيّت و احوالات الهيّه دور باشد پديد كردن نيّت خالص با چنين قلبى كار مشكلى است .

پس نمازگزار قبل از نيت ، لازم است خانه دل را از تاريكى و ظلمت و جايگزينى شيطان و وسوسه پاك كند تا بتواند دل و نيّت را به پيشگاه حق ببرد .

حضرت مى فرمايد :

* صاحبان نيّت خالص ، به خاطر حق با خواسته هاى غلط نفس در مبارزه اند ، و يكى از آثار فوق العاده نيّتِ خالص حياست ، زيرا آن كس كه در هر كارى قصد خدا دارد ظاهر و باطن خود را براى خدا يكسان سازد و با داشتن قصد پاك ، حيا مى كند كه حق خدا را آنچنان كه هست بجا نياورد .

صاحب نيّت خالص در رنج است تا ديگران در راحت باشند ، زيرا آن كس كه در نماز و در هر عملى نيّت قرب الى اللّه دارد بايد خويش را به تمام پاكى ها آراسته كند و از رذايل دور بدارد و در كنار چنين نيّتى مجبور به رعايت حقوق انسان هاست ، و اين نيست جز براى راحت ديگران خود را به زحمت انداختن ، و بدين گونه است كه انسان با رعايت حق خالق و مخلوق ، لايق مقام قرب مى شود .

اَللّهُ اَكْبَر

خداوند بزرگر از آن است كه به وصف درآيد ، وجود مقدّس او اكبر از كلّ شىء است و چيزى در برابر حضرت او بزرگى ندارد ، و چون چنين است دل برداشتن از او و دل بستن به غير آن محبوب ، عين ضلالت و گمراهى است .

راستى ذرّه كوچكى چون انسان در برابر عظمتى بى نهايت در بى نهايت چگونه نيروى وصف و توان تعريف دارد ؟

به هنگام گفتن تكبيرة الاحرام بايد محور ديدار و فانى در عظمت دوست شد ، بمانند كسى كه براى حج حقيقى احرام بسته و از همه چيز جز معشوق چشم پوشيده .

احرام ببسته ام به كويت لبيك زنان به جستجويت

بالا بردن دست تا برابر گوش به وقت گفتن اللّه اكبر به اين معناست : اى اميد همه عالم ! اى پناه هستى ! و اى مالك و مربّى تمام موجودات ! در اين وقت كه به سوى تو در حركتم ، دنيا و هر چه در آن است پشت سر گذاشته و بدون اينكه در راه سفرم مانعى باشد به سويت در پروازم .

اگر پس از تكبيرة الاحرام ، باز غرق در خيالات و اوهام و برنامه هاى مادّى و دنيايى باشى از سفر باز مانده اى و به معراج مردم مؤمن و اولياى الهى نخواهى رسيد .

چنين نمازى كه مخلوط با برنامه هاى غير حق است بنيادش سست و بنيانش بر الفاظ خشك است ، و تنها سودش ساقط شدن تكليف و خروج از صف بى نمازان و مزدش اندك و بهره اش به حقيقت ناچيز است .

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحمنِ الْرَحيمِ

اين آيه مباركه و اين جمله ملكوتى تعليمى است به همه بندگان كه هر كارى را به نام و به ياد حضرت او شروع كنند و بى شك عملى كه به نام اللّه ـ كه داراى جميع كمالات و پاك از هر عيب و نقص و مبدأ تمام حقايق و برنامه هاى مثبت است ـ ابتدا مى شود ، انجامش به خير و سلامت و عامل سعادت دو جهان است .

گفتن بِسْمِ اللّه و درك مفهوم آن و اتّصال به مسمّايش ـ كه حضرت محبوب است ـ در حقيقت ، قرار گرفتن در پناهگاهى است كه تمام موجودات در همه زمينه ها نيازمند به آنند . و چه پناهى بالاتر و برتر از خداوندى كه دستگير و يار و مددكار و پناه دهنده و اطمينان بخش به نيازمند و درمانده است ؟

راستى عجز و ناتوانى ، فقر و ذلّت ، مسكنت و حيرت ، ندارى و ظلمت و اضطرابى كه با تمام انسان ها همراه است ، آيا جز با پناه بردن به حق و اتصال دادن هر كارى به او و شروع هر عملى به نام و به ياد او قابل جبران است ؟!

« اللّه » : ذات پاك و منزّهى است كه صاحب جميع صفات كمال است و جامع همه حقايق و فاقد همه نواقص .

آدمى با روى آوردن به او ، به نهايت بزرگوارى و كرامت و شرف و فضيلت و حقيقت و عزّت مى رسد و به رفع و دفع نيازمنديها و عيوب و نقايصش موفّق مى گردد .

اين است قدرت نماز و حقيقت اين عبادت ، كه اگر غير اين باشد نماز نيست . به حقِّ حق قسم كه اگر به وسيله نماز دردهاى فكرى و روحى و خانوادگى و اجتماعى و درونى و بيرونى معالجه نشود ، اقامه نماز نشده ، بلكه الفاظى عربى با زبان تكرار شده و به قول فقهاى بزرگ اسقاط تكليفى به انجام رسيده است .

اگر ارتباط روحى و قلبى با ذات جامع كمالات برقرار گردد ، تمام عيوب و نقايص رفع مى شود ، كه اين رفع عيوب ، خاصيّت طبيعى اين ارتباط است .

اگر ارتباط و اتصال حقيقت داشته باشد ، به تدريج عيوب و نقايص و فحشا و منكرات برطرف مى شود و آثار فيض و عنايت و تحقّق صفات الهى در انسان نمودار مى گردد .

چونان كه تشنه با اتصال به آب و گرسنه با خوردن نان تشنگى و گرسنگى اش برطرف مى شود ، ناقص هم در ارتباط با مبدأ كمالات ، نواقص فكرى و روحى و قلبى و اخلاقى اش برطرف ، و با فناى در صفات و كمالات اللّه كامل مى شود .

« اَلْرَحْمن »وجود مباركى كه به تمام موجوداتى كه آفريده ، به مقتضاى استعداد و لياقت هر يك ، عنايت و لطف دارد و سفره روزى آنان را بدون هر قيد و شرطى از باب رحمت و محبّت گسترده و بر اين خوان يغما دوست و دشمن را نشانده و به همه اجازه بهره بردارى و سود بردن از اين درياى بيكران نعمت را مرحمت فرموده است .

« اَلْرَحْيم » : به مردمى كه داراى ايمان و عمل صالح اند داراى لطف خاص است و به آن انسان هايى كه در دنيا از هدايت او بهره گرفتند و تسليم خواسته هاى انبيا و ائمه شدند ، مزد آخرتى و منفعت ابدى و سود سرمدى عنايت مى فرمايد ، و اين عنايت شامل آنان كه از ايمان و عمل صالح دورند نمى شوند ، چنانكه قرآن مجيد فرموده است :

* ( ...إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُـحْسِنِينَ )(4) .

به حقيقت كه رحمت خدا نزديك به نيكوكاران است .

در تفسير كشف الاسرار است :

اما حكمت در آن كه ابتدا به اللّه كرد ، سپس به رحمان ، پس به رحيم ، آن است كه اين بر وفق احوال بندگان فرو فرستاد ، و ايشان را سه حال است : اول آفرينش ، پس پرورش ، پس آمرزش . الله اشارت است به آفرينش در ابتدا به قدرت ، رحمان اشارت است به پرورش در دوام نعمت ، رحيم اشارت است به آمرزش در انتها به رحمت . چنان است كه اللّه گفتى اول بيافريدم به قدرت ، پس پروريدم به نعمت ، آخر بيامرزم به رحمت .

در اينجا بايد توجه داشت كه برابر با قول قرآن و سنّت ، رحمت حق شامل مردمى است كه وجود خود را شامل مردمى است كه وجود خود و نعمت هاى حق را در راه محبوب به مصرف گذاشته و از ايمان و اجراى دستورهاى الهى برخوردار بودند :

الهى ! نام تو ما را جواز و مهر تو ما را جهاز . الهى ! شناخت تو ما را امان و لطف تو ما را عيان . الهى ! فضل تو ما را لوا و كَنَف تو ما را مأوا . الهى ! ضعيفان را پناهى ، قاصدان را بر سر راهى ، مؤمنان را گواهى ، چه بود كه افزايى و نكاهى ؟ الهى ! چه عزيز است او كه تو او را خواهى ، ور بگريزد او را در راه آيى ، طوبى آن كس را كه تو او رايى ، آيا كه تا از ما خود كرايى(5) .

« بِسْمِ اللّه » آغاز تمام سوره هاى قرآن جز سوره توبه است ، و مردم مسلمان مأمورند در ابتداى تمام برنامه هاى خود آن را بگويند . و گفتن اين جمله و توجه به مفهومش به خاطر اين است كه روى دل و فكر انسان از غير خدا برگردد ، و هر كار و عملى به ياد خدا و به نام او شروع شود ، تا همچنانكه آغاز كار اتصال به خير مطلق داشت ، انجامش نيز به محصول و ثمر بنشيند .

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ

« شكر » سپاسگزارى در برابر نعمت است بدون توجه به مقام منعم ، « مدح » ستايش ممدوح است به خاطر جمال و كمالى كه دارد بدون توجه به نعمت و احسان منعم ،« حمد » جامع معناى شكر و مدح است . حمد يعنى سپاسگزارى در برابر تمام نعمت ها با توجه به مقام عالى منعم كه جامع تمام صفات كماليّه است .

در اين جمله يعنى هر شكر و مدحى ـ چه با زبان بيان ، و چه با زبان عمل و چه با زبان وجود ـ مخصوص ذات با كمالى است كه مالك و تربيت كننده تمام اجزاء هستى است .

بايد حمد و ستايش را تنها براى مبدأيى دانست كه لطف تربيتش سراسر جهان و همه موجودات را فرا گرفته ، هر ناتوانى را توانا مى گرداند ، هر بى جانى را جان مى بخشد و فراخور احتياجش ساز و برگ زندگى به او مى دهد واز آنچه هست برترش مى سازد تا به جمال عقلش مى آرايد ، آن گاه براى تكميل تربيت ، پيامبران را برمى انگيزد و شرايط و قوانين فراراهش مى گذارد و تربيت تكوين را با تشريع تكميل مى كند .

بدين جهت در قرآن كريم كه ظهور تربيت و اراده حق است ، آيات تكوين و تشريع با هم آمده و همه را آثار قانون تربيت « ربّ العالمين » مى شمارد .

با بيان اين حقيقت ، معلوم مى شود كه حمد به اندازه پهناى جهان بزرگ از نظر مفهوم توسعه دارد .

هر چه بيشتر اسرار جهان باز شود و خرد انسان پيش رود ، مجهولات نظام طبيعت بيشتر معلوم مى گردد و حقيقت حمد و توجه به ربوبيّت جهان بيشتر تحقق مى يابد و معنا و واقعيّت آن عميق تر و وسيع تر مى گردد .

به راستى توجه به مالك و ربّ عالم و مسئله تربيت موجودات كه وقف حريم كبرياست و سازمان وجودى عالمين ، اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان ، امرى بسيار لازم و حقيقى واجب است .

كافى است كه درك اسرار وجودىِ كوچكترين ذرّه عالم آدمى را به خضوع و خشوع و شكر و سپاس در برابر مالك و مربّى جهان وادارد ، چه رسد به اينكه واقعيّات بيشترى از جهان بالا يا اسرار نباتات و حيوانات و وجود انسان براى ما كشف شود ، و چه نيكو است كه نمازگزاران عزيز هر يك از چهار جهان حيرت انگيز : جهان بالا و نبات و حيوان و انسان ، مسائل كلى را در نظر بگذرانند تا از اين پس بدانند در برابر چه مالك و مربّى عظيمى به عبادت و خضوع و بندگى مى ايستند !!

جهان كيهان

فيزيك نجومى به ما مى آموزد كه آسمان صاف و بى ابر ، مجموعه پهناورى است مركب از خورشيدهاى بى شمار كه مانند مولكول هاى گازى كه به جنبش آورند ، در جهان بسيار متفاوت ، به طور شتابان رفت و آمد دارند .

« نَسْرِ واقِع  » با سرعت ثانيه اى 13 كيلومتر به ما نزديك مى شود ، « اَلْدَبَران » ثاينه اى 53 كيلومتر از ما دور مى شود ، « سِماك رامِح » با سرعت ثانيه اى 135 كيلومتر مسير مورّبى را مى پيمايد ، دو ستاره آخرين دُبّ اكبر به يك سو مى روند ، در عين اينكه ستارگان ديگر اين صورت فلكى با سرعت غير قابل تصورى به جهت مخالف روانند .

منظومه شمسى ما نيز از اين سرنوشت مستثنى نيست : خورشيد با سرعت ثانيه اى 19 كيلومتر واله و حيران به سوى كناره كهكشان ما روان است و در اين راه بى پايان زمين و سيارات ديگريرا كه موكب او را تشكيل مى دهند با خود مى برد ، و در همين حين ، يك دستگاه منظومه شمسى همراه كهكشان كه يكپارچه مانند چرخ فلك آتشبازى عظيمى به دور خود مى چرخند ، قوس بزرگى به سرعت ثاينه اى 240 كيلومتر را طى مى كند .

خورشيدى كه هم اكنون مقابل ديدگان ماست در حالى است كه نسبت به عمر كهكشان يا عالم هشت دقيقه پيش بوده ، با توجه به اين كه زمين خيلى جوان تر از خورشيد است و در حدود 4 ميليارد و پانصد ميليون سال از عمرش گذشته .

شِعْراى يمانى نه سال جوان تر به نظر مى رسد . خوشه پروينى كه تماشا مى كنيم منظره پانصد سال پيش آن است .

در شب صاف بى ماه ، با چشم بى سلاح در صورت مرأة المسلسله قطعه ابر مانندى به بزرگى قرص ماه مى توان تشخيص داد كه نور ضعيفى مى پراكند . اين توده ابر مانند ، ستارگان سحابى است . خارج از كهكشان وضعى كه اكنون از آن به نظر ما مى رسد آن چنان است كه در دو ميليون سال پيش داشته . از آن زمان تا كنون بر ستارگان بى شمار آن چه گذشته در اين باره هيچ چيز نمى توان گفت .

كهكشان مرأة المسلسله آخرين مرز ديد بشر است ، اما با كمك تلسكوپ مى توانيم ميلياردها سال نورى پيش برويم .

انوارى كه اجرام اين جهانِ دور مى پراكنند به « نور فسيل » موصوف شده اند . البته اين انوار بر بيشتر فسيلهايى كه در سرزمين بدست آمده اند مقدمند .

شگفت آنكه نورى آنچنان ضعيف كه ورقه شفّاف نازكى يا ذرّه غبارى مانع تابشش مى شود ، با سرعت 300 هزار كيلومتر در ثانيه ، صد ميليون كيلومتر راه پيموده است . ظهور همين انوار كه از بسيار دور به ما مى رسند خلأ نسبى فضا را ثابت مى كند و تصويرى از عظمت دستگاه آفرينش را « كه دخالت عظيمى در كارگردانى حيات همه موجودات دارد » آشكار مى سازد ، و اينجاست كه انسان را با تمام وجود وادار مى كند فرياد بزند : ( اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين ) .

با تقسيم آسمان به چندين بخش ، و عكسبردارى از هر بخش ، ممكن خواهد بود كه ستارگان گنبد نيلگون را شماره كرد . در رصدخانه ها اين كار مى شود . مثلا در رصدخانه دانشگاه هاروارد ، كليشه اى كه 35 در 45 سانتى متر مساحت دارد بيش از دو هزار كهكشان را نمايان مى سازد ، اما شمار كهكشان هايى كه جهان را تشكيل مى دهند در حدود پانصد ميليون است .

در هر كهكشان چند ستاره وجود دارد ؟ قطاعهاى چندى از كهكشان منظومه شمسى را شمرده اند . يك منجّم جوان ، بيش از دو ميليون ستاره جدا از يكديگر شمرده است . به موجب اين رصدها و آزمايشهاى دقيق ، ستاره هاى يك كهكشان ما فقط بالغ بر صد ميليارد است !

توجه به اين حقايق از طرف انسان منصف و خردمند است كه او را به تعظيم در برابر جلال و جبروت ربِّ عالمين وامى دارد و از او مى خواهد كه با تمام هستى ظاهر و باطنش بگويد :( اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين ) .

در فهرست كتاب علم و زندگى عناوين شگفت آورى را درباره اوضاع هستى و مسائلى كه در اطراف مى گذرد و آنچه در حيات ما مؤثر است و چيزى جز جلوه ربوبيّت حضرت رب العالمين نيست ، بدين صورت مى خوانيم :

آب به چه شكل هايى يافت مى شود ؟ آب از چه چيز تركيب شده ؟ چگونه آب براى ما كار انجام مى دهد ؟ چگونه آب در هوا وارد مى شود و چگونه از آن خارج مى گردد ؟ موجبات وزش باد چيست ؟ چگونه رطوبت هوا در وضع جوى تأثير مى كند ؟ موجب اختلاف آب و هوا در نقاط مختلف چيست ؟

عمر زمين چقدر است ؟ چه نيروهايى باعث تخريب زمين مى گردد ؟ چه نيروهايى سبب پيدايش كوهها مى گردد ؟ خاك چگونه تشكيل مى گردد ؟

چه فلزات سودمندى از زمين بدست مى آيند ؟ چه سوخت هايى از زمين مى گيريم ؟ كدام مصالح ساختمانى را از زمين بدست مى آوريم ؟

حرارت چطور به وجود مى آيد و چگونه اندزه گرفته مى شود ؟ حرارت چگونه اداره مى شود ؟

نور چيست ؟ اشياء را چگونه مى بينيم ؟ چرا اشياء رنگ دارند ؟ الكتريسيته ساكن از كجا مى آيد ؟ چگونه از مغناطيس استفاده مى كنيم ؟ جريان برق چگونه توليد مى شود ؟ چگونه جريان برق به ما مى رسد ؟

چگونه صوت بوجود مى آيد ؟ صداها با هم چه تفاوت هايى دارند ؟ چگونه مى توانيم بشنويم ؟

چگونه در خشكى مسافرت مى كنيم ؟ چگونه روى آب سفر مى كنيم ؟ موجب پيدايش فصول چيست ؟ گياهان و جانواران از چه ساخته شده اند ؟ بدن گياهان و جانوران چگونه ساخته شده است ؟ جانوران و گياهان چه كارهايى مى توانند انجام دهند ؟ گياهان چگونه براى انسان مفيدند ؟ جانوران چگونه تكثير مى شوند ؟ جانوران چگونه توليد مثل مى كنند ؟

چرا ما به غذا احتياج داريم ؟ به چه نوع غذاهايى نيازمنديم ؟ چگونه گياهان سبز غذاى ما را مى سازند ؟ غذاى ما چگونه هضم مى شود ؟ غذاى هضم شده چگونه به تمام اعضاى بدن مى رسد ؟ انرژى چگونه در بدن توليد مى شود ؟

جواب هر يك از اين سؤالات كتاب مفصّلى لازم دارد ، و به قول فخر رازى عالم بزرگ قرن پنجم براى شمردن نعمت هاى الهى ، يك ميليون كتاب هم كفايت نمى كند .(6) به راستى در برابر اين مالك و مربى ، با كمال معرفت بايد گفت :( اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين ) .

جهان نبات

اين جهان ، به حقيقت جهان شگفت آورى است و شرح هر زاويه اى از اين عالم كتاب ها لازم دارد . در اين قسمت نيز به عناوين اوضاع جهان نبات براى توجه بيشتر به جلال و جمال حضرت ربّ العزّه قناعت مى شود :

حسّ و حيات نباتات ، سلول نبات ، عناصر تشكيل دهنده سلول ، خاصيت هر از عناصر ، تركيب هسته ، غشاء سلول ، اعمال فيزيكى آن ، كيفيت توليد نيرو ، چگونگى تغذيه نباتات ، اسرار مرموز نموّ متناسب ، توليد و تكثير ، نسوج نباتى ، جهازات داخلى هر يك ، خواص طبيعى آنها ، كيفيت ساختمان ريشه ها با هم ، طبقات ريشه ها ، استوارى آنها ، كيفيت جذب آب و املاح ، جريان شيره خام ، دفع موادّ زائد ، كيفيت دفع مبارزه ريشه ها با هم ، ساختمان كلاهك يا سپر بر سر آنها ، عناصر تركيب كننده آنها ، عمليات فيزيكى هر يك ، تأثير خاص رطوبت و حرارت و نور در نباتات ، دستگاههاى گيرايى اين قوا در گياه ، وسايل تنفس گياه ، ساختمان برگ ، تركيبات و طبقات و انواع آنها ، برگهاى خاردار ،عمل لقاح ، ابزار و وسايل لقاح ، باده ها و امواج مأمور ، حساسيت خاص برخى از نباتات ، تعاون گياهان نسبت به هم ، درختهاى گوشتخوار ، نظام توارث در آبى صحرايى ، مقاومت گياهان در برابر امراض ،امراض گياه ، مرگ گياه .

هر يك از اين عناوين خود موضوع علم خاصى است و داراى ميلياردها قانون و نظام مستحكم مى باشد . به حقيقت كه با كمال شعور و معرفت در برابر اين همه عنايت حضرت حق بايد گفت :( اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين ) .

جهان حيوانات

تنها در قسمت حشره ، تاكنون حشره شناسان نزديك به هفتصد هزار نوع حشره احصا كرده اند . شماره حشرات به اندازه اى است كه ارقام براى بيان آن قاصر است . در يك روز تابستانى كه هوا صاف باشد ، شماره سوسكها ، مگسها و خرخاكيها كه در بريدگى هاى تپه اى براى نظام حيات در تكاپو هستند از عده نفوس يك قارّه بيشتر است . اگر ناگهان نژاد بشر به كلى از روى زمين معدوم شود ، مخلوقات ديگرى كه بر روى زمين مى لولند به زحمت متوجه غيبت او خواهند شد .

ژان هانرى فابر دانشمند نامى فرانسه هميشه مى گفت : تدبّر در ساختمان پيكر حيوانى كوچك چون مور و تشكيلات منظم حياتى آن ، ميلياردها انسان را به سوى خدا رهبرى مى كند .

همان تحيّر و اعجابى كه در جهان فضا و كواكب و عالم نباتات بر آدمى چيره مى شود ، چندين برابر آن در جهان حيوانات به آدمى دست مى دهد . اين كه مى گوييم چندين برابر آن ، به خاطر آن است كه خورشيد با آن هم عظمت فاقد عنصر حيات و حس و اراده است ، اما در جهان حيوانات عنصر ناشناخته حيات با همه پيچيدگى و ابهامش و با تشكليلات وسيع و عظيمش ، بر ساير عجايب عالم ماده افزون گرديده است .

در جهان حيوانات تشكيلات وسيع موجودات ذرّه بينى چون ويروس ها و باكترى ها و ساير موجودات ذرّه بينى يا ميكرب ها ، گروههاى گوناگون آنها ، آثار مختلف حياتى آنها ، نقش يكايك اصناف آنها در سازمان اين عالم خاصه در وضع حالات بشرى ، ميكربهاى امراض ، ميكرب هاى زحمتكش و خدمتگزار ، حشرات ريز ، سازمان حياتى آنها ، قدرت احساس آنها ، كيفيت توالد و تناسل گوناگون سراسر جانداران ، تخم گذارى ، تلقيح يا تركيب تخم نر و ماده ، حمل ، تقسيم ، اسرار اسپرماتوزوئيد ، اسرار اوول ، تشكيلات كرموزوم ها ، ژن ها ، خزندگان ، پرندگان ، پستانداران ، حيوانات آبى ، چهارپايان ، سازمان و ساختمان يكايك آنها ، نظامات زندگى آنها ، عواطف و احساسات آنها ، و ميلياردها ميليارد موضوع ديگر وجود دارد كه هر يك از آنها ،رشته اى است طولانى و بس پرپيچ و خم كه علوم گوناگونى به بيان اسرار و نظامات اين موجودات و سازمانهاى آنها پرداخته اند .

اينجاست كه بايد با كمال تواضع و فروتنى در برابر خالق هستى به نماز ايستاد و با فرياد جان به پيشگاه مباركش عرضه داشت :( اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين ) .

جهان انسان

به شاهكارها و تمامى اسرار خلقت آدمى ، تنها آفريدگار بزرگ آگاه است ، ولى تا همان مقدارى كه بشر بر آن علم دارد از صدها كتاب قطور تجاوز مى كند .

نظامات و قوانين استخوآنها، اشكال گوناگون استخوان ، استخوان هاى مسطّح ، استخوانهاى دراز و كوتاه ، با مفصل و بى مفصل ، مفصل ها ، حفرات استخوانى ، جدارهاى استخوانى ، نسج اسفنجى استخوآنها ، تغذيه استخوآنها، تركبيات شيميايى آنها ، غضروف ها ، شكل هاى گوناگون و عناصر تركيبى آنها ، شرح يكايك عضلات بدن و ماهيچه ها ، كيفيت عمل انقباض و انبساط در عضلات ، عضلات جبهه ، عضلات بالا كشنده يا جمع كننده ابروان ، عضله پلك ها ، عضلات دماغ ، عضلات لبها ، عضلات سينه ، سلولهاى تشكيل دهنده عضلات ، نوع سلول ها ، برجستگى هاى زير پوست يا مراكز قوّه لامسه ، اسرار درون اين برجستگى ها ، پاپيل ها ، حس ذائقه ، مراكز گيرايى آن ، پاپيل هاى زبان ، قوه سامعه ، تشكيلات گوش خارجى ، خيمه گوش ، لاله گوش ، سوراخ متناسب با گوش ، پرده صماخ ، مايع سمّى درون آن ، عناصر تركيبى اين مايع ، دريچه هاى گوش وسطى ، مجراى شيپور اُستاش ، استخوانهاى چكشى ، سندانى ، عدسى ، ركابى ، گوش داخلى ، دهليز آن ، سه نيم دايره استخوانى ، لوله مارپيچى ، مايعات درون هر يك ، عناصر تركيب كننده هر يك از مايعات ، قوّه شنوايى ، صوت ، اسرار صوتى ، امواج ، ارتعاشات موجى ، قوّه باصره ، تشكيلات ظاهرى چشم ، پلك ، صفوف مژه ، غدد اشك ، مجارى دهگانه اشك ، انتر اشك ، شستشوى چشم با اشك ، كره چشم صلبيّه ، قرنيه ، شفّافى قرنيه ، كيفيت عبور نور ، مردمك ، رنگ عنبيّه ، اسرار اين رنگ و رنگها ، شبكيّه ، جليديّه ، نقش مايع زلاليّه ، مايع زجاجيّه ، عناصر تركيب كننده مايعات ، اسرار درون يكايك طبقات چشم ، كيفيت ديد ، بحث نور ، معماى نور ، دستگاه عظيم گوارش ، معده ، روده ها ، غدّهاى ترشحّى ، مركز صفرا ، دهان ، حلق ، لوله هاضمه ، تشكيلات يكايك آنها ، كيفيت هضم غذا ، دستگاههاى تنفسى ، بينى ، حنجره ، قصبة الريه ، نايژه ها ، برونش ، ششها ، حبابهاى ريوى ، رگهاى خونى ، كيفيت جذب اكسيژن ، علل احتراق ، توليد حرارت ، مقدار حرارت ، اسرار و تشكيلات يكايك آنها ، خون ، اسرار خون ، كيفيت پيدايش خون ، گلبولهاى سفيد ، گلبولهاى قرمز ، عدد هر يك ، دستگاههاى گردش خون ، قلب ، اسرار قلب ، شريانها ، وريدها ، مويرگها ،گردش بزرگ خون ، گردش كوچك خون ،دستگاه دفع مواد زائد ، سازمان آن ، لوله كشى بدن ، دستگاه توليد ، نطفه سازى ، ماهيت نطفه و ...كه هر يك موضوع علم خاصى و تشكيل دهنده ميلياردها ميليارد اسرار است .

البته آنچه را كه مى بينيم عبارت است از ظاهرى از بدن و جسم ، ولى قواى كارگردان اين جسم كه عبارت است از روح و عواطف و وجدان و انديشه و اخلاق ، و هزاران قدرت نامرئى ، كه در هيچ لابراتوارى قابل تجزيه و با هيچ ميكروسكپى قابل رؤيت نيست ، براى ما قابل شرح و درك نمى باشد .

تنها در برابر اين دستگاه باعظمت بدن و روح و نفس كه قرار مى گيريم پى به اين مسئله مى بريم كه اين نظام عبرت آور را ناظم و صاحبى است « خدا » نام ، و بايد با كمال خضوع و خشوع در برابر اين همه نعمت كه به ما ارزانى داشته در مقام سپاسگزارى برآمده و از عمق جان فرياد بزنيم :( اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين ) .

اَلْرَّحمنِ الرَّحيم

با اينكه اين دو لفظ در آيه شريفه « بسم اللّه » بود ، ولى تكرارش بعد از « ربّ العالمين » لطف مخصوصى دارد ، كه ربوبيّت حق از جهت قهر و غلبه و فشار بر موجودات نيست ، بلكه از جهت رحمت عام و خاص است ، كه موجودات در پرتو اين دو حقيقت پرورش مى يابند و هر مربى و معلم و حاكمى آن گاه تربيتش به ثمر مى رسد كه با مهر و محبت باشد و نظام تربيت خلق با خالق و انسان و جهان هماهنگ شود .

اين اتصال ربوبيت حق نسبت به موجودات و بخصوص انسان ، كه اتصالى است دائم و هميشگى و شامل زندگى دنيا و آخرت ، نه بر سبيل قهر و غلبه بلكه از راه عنايت و لطف و مرحمت و محبت است . پس مدح و شكر آن وجود مقدس ، در حقيقت پاسخگويى به نداى فطرت در برابر رحمانيت و رحيميت اوست .

مالِكِ يَومِ الدين

انسان داراى گوهر پربهاى آزادى و اختيار است . آزادى و اختيار داشتن در نيت و عمل ، بهترين علت براى ارزش پيدا كردن حالات باطن و حركات ظاهر است . چنانچه اراده و عمل به مقتضاى قواعد فطرى و خدايى و وجدانى از انسان صادر گردد ، مقتضى اجر و مزد و ثواب عالى است ، و اگر نيت و عمل بر مبناى صحيح صادر نگردد ، چون ظلم به خود و ديگران است ، مقتضى عذاب و عقاب است .

علت ثواب و عقاب همين آزادى در نيت و عمل است ، و اين را نه فقط شرع و شارع حق مى داند بلكه عقل و منطق و حكمت و فطرت هم قضاوتش همين است ، كه موجود آزاد بايد در برابر نيكى و اخلاص پاداش ، و در برابر بدى و نيت سوء عقاب و عذاب ببيند .

به همين خاطر حضرت حق روزى را به نام « روز دين » براى پاداش نيكوكاران و عذاب بدكاران قرار داده و زمام تمام امور آن روز را به دست با قدرت خود مى داند : « مالِكِ يَوْمِ الدين » .

در اينجا اين پرسش مطرح مى شود : مگر خداوند مالك هر روز نيست ؟ مگر جزاى عمل نيك و بد مخصوص به دنياى ديگر است ؟ مگر انسان در همه لحظات ، چه از طريق وجدان و چه از طريق عكس العمل عمل خويش ، در دنياى درون و برونش در معر پاداش و عقوبت نيست ؟

بايد گفت : چرا ، خداوند مالك همه لحظات است و آدمى هم در برابر هر عمل نيك و بدى بلافاصله در معرض اجر و عقوبت است . به هنگام كار نيك انبساط درون برايش حاصل مى شود ، و اين خوبى و نيكى براى او در بيرون عامل كسب آبرو و اعتبار اجتماعى مى گردد ، و به وقت كار بد گرفتار تازيانه وجدان مى شود و عكس العمل اجتماعى خطرناكى براى او حاصل مى گردد . ولى اين اجر و عقوبت نسبت به عملى كه داشته كامل نيست بلكه نسبى است . به علاوه ، در برابر بعضى از اعمال راه فرار از عقوبت دارد ، و از طرفى چه بسا كه انسانى سراپا نيكوكار باشد ولى در دنيا به مزد واقعى اش نرسد .

در اين زمينه به حيات پربركت انبيا و ائمه و عاشقان راه حق نظر كنيد كه سراسر مثبت بود ، و در برابر مخالفان چه زجرها و مصائبى كه به آنان وارد نشده و عاقبت هم بدون رسيدن به اجر و مزد متناسب با ايمان و اعمال و اخلاق الهى خود از دنيا رفتند . همچنين به حيات ننگين ستمكاران تاريخ توجه كنيد كه بدون چشيدن كمترين غذايى در برابر آن همه جنايت در كمال راحت و آسايش جان دادند .

پس روز ديگرى لازم مى آيد كه در آن روز ، نيكوكاران به پاداش واقعى ، و بدكاران به جريمه حقيقى خود برسند و كسى جز حضرت حق دخالتى در آن روز نداشته باشد و مجرم براى فرار عقوبت راهى پيش پاى خود نبيند ، و آن روز به نام روز دين ناميده شده و احدى جز حق در اوضاع آن روز دخالت ندارد و اين همه مفهوم آيه شريفه « مالِكِ يَوْمِ الدين » است .

قرآن مجيد متجاوز از هزار آيه در تجزيه و تحليل روز جزا دارد كه گوشه اى از آن روز را در آيات اول سوره غاشيه چنين مى خوانيم :

* آيا سخن روز فراگيرنده به تو نرسيده ؟ در آن روز چهره هايى بى اعتبار و ورشكسته و ترساننده ، زيرا در دنيا بيهوده كار كرده و عبث رنج برده اند . اينان به آتشى سوزان مى رسند و از چشمه اى بسيار داغ و جوشان چشانده مى شوند . در آنجا غذايى بجز خار سخت ندارند كه آن غذا فربه و سيرشان نمى كند . و كسانى كه در آن روز در نعمت اند و از كوشش خويش خوشنود . در بهشت برين هستند كه در آنجا ياوه و بيهوده نمى شنوند ، و در آن چشمه سارهايى روان باشد و تخت هاى رفيع و قدحهاى آماده و پشتيها و فرشهاى گسترده براى استراحت .

و نيز گوشه اى از آن روز را در سوره مباركه ذاريات بدين صورت قرائت مى كنيم :

* مرگ بر دروغگويان ! همان كسانى كه در گردابى از بى خبرى هستند . مى پرسند رستاخيز و روز پاداش چه وقت است ؟ روزى كه به آتش درافتند و درگير شوند . عذاب خود را بچسيد . اين است آن چيزى كه به شتاب طلب مى كرديد . به راستى پرهيزكاران در باغات و جشمه سارها دريافت كننده بخشش پروردگار خويش اند . اينان در دنيا نيكوكار بودند ، كمى از شب را مى خوابيدند و سحرگاهان با راز و نياز از خداوند آمرزش مى خواستند و از درآمد و دسترنجشان براى مستمندان و بينوايان سهمى قرار مى دادند .

اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعين

عبادت و بندگى مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه خضوع و تواضع و به خصوص تسليم در اين مفهوم قرار گرفته و يا لازمه آن است .

انسان وقتى از بركت تفكّر و انديشه به ربوبيّت و مالكيّت و رحمت و محبّت بى پايان ناظم و مدبّر و معمار هستى پى برَد ، هيچ گاه تسليم غير او نمى شود و بند بندگى ديگران را به گردن نمى نهد .

انسان وقتى به اين معنا واقف شود كه جز حضرت الله وجودى بالاستقلال در دار هستى نيست ، چه معنا دارد كه غير او را مورد پرستش قرار دهد ؟

غير اگر جماد است جزئى است كوچك از اجزاء هستى . اگر حيوان است موجودى است ناچيز در گوشه اى كوچك از عرصه گاه حيات . اگر انسان است فقير و نيازمند و دردمند و مستمندى است چون خود شما . پس جايى براى پرستش و اطاعت و عبادت غير نمى ماند ، كه روى آوردن به غير عين كفر و شرك و درحقيقت بت گرايى و بت پرستى است و عبادتى كه جز ضرر و خطر چيزى عايد زندگى انسان نمى كند .

اين عبادت واقعى كه با جمله « اِيّاكَ نَعْبُدُ » در نماز اعلام مى شود ، عبارت است از به اجرا گذاشتن تمام دستورهاى حق و پيامبران و امامان و فقيهان واجد شرايط و كناره گيرى از محرّمات و آنچه حضرت حق بر انسان نمى پسندد .

بى شك ، پيمودن راه عبادت صحيح بدون رفع موانع ، و رهايى از قيد و بند اوهام و مكتبهاى غلط ، و آزادى از هوى و هوس ، و سرپيچى از اوامر و نواهى طاغوت و طاغوتيان امكان ندارد .

انسان با اين عجز و فقرى كهخ دارد ، بدون كمك خواهى از خداوند نمى تواند با اين همه موانع به مبارزه برخيزد . اين است كه در راه عبادت بايد از خدا كمك خواست تا امورى مادى و معنوى را براى جبران ضعف و ناتوانى انسان با او همراه كند ، و البته توجه به پروردگار و كمك خواهى از حضرتش ، در حقيقت جلب كشش و لطف و دستگيرى اوست .

اِهْدِنا الصِراطَ الْمُسْتَقيم

هدايت ، راهنمايى با مهر و محبت و صلاح است به سوى مطلوب و مقصود ، و آن بر چند نوع است :

هدايت طبيعى يا تكوينى كه شامل كليه موجودات كيهانى و عناصر عرصه گاه شگفت انگيز آفرينش است .

هدايت غريزى و احساسى كه مخصوص موجودات جاندار و يا شامل موجودات صاحب نَفْس است .

هدايت وجدانى ، عقلى ، احساسى ، دينى كه شامل انسانهاست ، و هدايت دين كامل ترين هدايت براى آدمى است كه او را به سوى سعادت دنيا و آخرت سوق مى دهد .

عبده مفسّر مصرى مى گويد : در آيه شريفه ( وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ )(7) به انواع هدايت نسبت به انسان اشاره دارد : ما انسان را به سوى دو راه آگاهى داديم : راه خير ، راه شر . راه سعادت ، راه شقاوت .

حضرت حق از طريق دين ، عقل ، وجدان و احساس انسان را از دو راهى كه در برابر اوست آگاهى داده و به خير و شرّ و سعادت و شقاوت هدايت مى كند .

« صراط » جاده عمومى رو به خير است و موصوف شدنش به مستقيم اسرارى دارد كه از حوصله اين رساله خارج است .

« صراط مستقيم » در برابر هر راه كجى است كه راهروش را به خزى دنيا و عذاب آخرت دچار مى كند .

صراط مستقيم در حقيقت عبارت است از راه دين ، مرز حق ، راه عدل ، و حوزه و حدود مقررات الهى كه در قرآن و سنت ترسيم شده و اجراى آن مقررات آدمى را به قرب حق رهنمون گرديده و از فيض و عنايت و رحمت الهى در دو جهان بهره مند خواهد كرد .

انسانى كه مى خواهد در اين راه پيش برود ، بايد مجذوب و منطبق با محيط و محكوم آن نگردد و پيوسته محيط فكرى و روحى خود را تغيير دهد و در خط مستقيم ، كه همان دين خداست و ضامن خير دنيا و آخرت ، قرار گيرد ، و از انحراف بينديشد ـ چون پيوسته در معرض گمراهى و غفلت است ـ و اين دعا و درخواست را هم « اهدنا الصراط المستقيم » هميشه به ياد داشته باشد تا خود مشمول عنايت و مشيّت مخصوص مبدأ كمال و هستى گردد .

صِراطَ الَّذين اَنْعَمْتَ عَلَيْهِم

راه آنان كه نعمت به آنها عطا شد ـ چه نعمت مادى و چه معنوى ـ و همه آن نعمت ها را در راه سير در صراط مستقيم به عنوان توشه راه مصرف نمودند ، كه قرآن مجيد در آيه 69 سوره نساء اين بزرگواران را انبيا و صديقين و شهدا و صالحين معرفى مى كند .

مراجعه به قرآن مجيد شما با دارندگان نعمت حق ـ نعمتى كه در اين قطعه از نماز ياد شده است ـ آشنا مى سازد و آنان را كه در اين قطعه از نماز ياد شده استـ آشنا مى سازد و آنان را كه بايد در تمام شؤون زندگى اسوه شما باشند با شما معرفى مى كند تا بدانيد راهروان راه مستقيم چه انسانهايى بودند و در ايمان و اخلاق و عمل از چه موقف عظيمى بهره داشتند .

غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ

غضب شدگان مردمى هستند كه با شناخت حق و يافتن راه ، به عناد و لجاج و دشمنى برخاستند و مسيرى غير راه الهى انتخاب كردند ، كه با كمك آيات قرآن مى توان گفت مصداق اتمّ اين جمله يهودند كه دانسته راه خطا مى روند و به انواع آلودگى ها و مفاسد و جنايات دچار هستند .

مطالعه وضع حزب پليد صهيونيسم و اوضاع اسرائيل نشان دهنده اين معناست كه اين گروه دچار غضب حق اند .

آرى ! اخلاق و اعمال و رفتار و حركات و آثار باطنى و ظاهرى انسان نشان دهنده جهت گيرى حق نسبت به آدمى است .

وَ لاَ الْضالين

آن مردمى كه كج فهم هستند ، دين را غلط يافته و براى خود راه خدا را تفسير مى كنند و مسير كمال را در آنچه خدا نمى پسندد مى انگارند و براى شناخت حق ، سر از معيار و ميزان برتافته و آنچه مى خواهند انجام مى دهند .

مصداق روشن گمراهى ، نصارى هستند ، و شايد توجه به غرور علمى و صنعتى آنان ـ به خصوص در اين روزگار ـ شما را به اين معنا رهنمون شود كه اينان مسير را آن مى پندارند كه با تكيه بر دانش و صنعت خود ترسيم مى كنند و به راه خود ساخته و يا به آنچه كه از دين به رأى خود تفسير مى كند عمل مى نمايند .

البته غضب شدگان و گمراهان فقط يهود و نصارى نيستند بلكه هر قشر و طايفه اى كه از راه خدا جدا باشد و سر از معيارهاى الهى برتابد ، به نسبت شدّت و ضعف وضعش مغضوب و گمراه است .

بى ترديد ، اگر نمازگزار دارى اخلاق و عمل يهود و نصارى و مردم منحرف باشد ، مغضوب و گمراه است .

علامت اتّصال به نماز حقيقى ، داشتن آثار و صفات انبيا و صديقين و شهدا و صالحين است .

امام على بن ابى طالب (عليه السلام) جمله « اِهْدِنا الصِّراط » را بدين گونه توضيح مى دهد :

* آن توفيق كه در گذشته روزگار ما را به پيروى از تو موفق كرد پيوسته دار تا در آينده هم از تو اطاعت كنيم .

حضرت صادق (عليه السلام) در ترجمه اين آيه مى فرمايد :

* ما را به ملازمت راهى رهنما باش كه به دوستى تو و به بهشت رساند ، و از هواها و آرايى كه ما را دچار رنج مى گرداند باز دار .

از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت شده كه صراط مستقيم يعنى قرآن .

از امام ششم (عليه السلام) آمده كه صراط مستقيم يعنى معرفت امام .

روى هم روفته ، در سوره مباركه حمد آثار مهمى از قبيل توحيد ، نبوت ، امامت ، معاد ، حقوق حق و خلق ، اتكاى با الله ، دلالت به راه خدا ، و نفى بت و بت پرستى به چشم مى خورد ، كه نمازگزار در اين سفر و معراجى كه دارد بايد به تمام زوايايش با تمام وجود توجه كند ، تا با خواندن يك نماز واقعى ، به تمام آن حقايق آراسته گردد .

بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم

ترجمه و توضيح اين آيه شريفه در صفحات قبل از گذشت .

قُلْ هُوَ اللّه

حقيقت عبادت ، اظهار بندگى و خضوع و خشوع قلبى و شكر انعام و احسان است .

باتوجه به اين معنا ، پرستش به معناى جامعش جز در برابر مولا و پروردگار و اربابى كه واقعاً جميع نعمت ها از اوست جايز نيست .

وجود مقدّسى را بايد عبادت كرد كه ما را وجود بخشيد و پرورانده و روزى داده است .

وجود مباركى را بايد عبادت كرد كه آفريدن ، خلق كردن ، حيات دادن ، شعور بخشيدن و روزى دادن وقف حريم مقدّس اوست .

خداوندى كه داراى علم و قدرت ، حكمت و سطوت ، رحمت و محبت است و نشانه ها و آثار قدرت و حكمتش در همه كائنات و مخلوقات ديده مى شود .

قدرتش بى نهايت ، و علم و حكمتش كامل ، و رحمت و لطفش بر تمام زواياى هستى اشراف دارد .

قدرتى است بدون ضعف و على است بدون جهل و خلاصه وجودى است مستجمع جميع صفات كمال ، كه اين همه از لفظ اللّه فهميده مى شود .

اَحَد

وجود مبارك و مقدّسى كه به هيچ صورت قابل تعدد و كثرت نيست و به قول حضرت امير (عليه السلام) : وحدت حق وحدت عددى نيست ، زيرا واحد يعنى بيشتر از نصف و كمتر از دو ، و چنين معنايى بر خدا روا نيست .

واحد بودن خدا يعنى بى جزء و بى شريك و بى مانند بودن او ، كه حضرت او در ذات و افعالش يگانه است .

بنابراين ، « اللّه » بر همه صفات ثبوتيّه و كماليّه از علم و قدرت و حيات و ادراك و تدبير دلالت مى كند ، و لفظ « احد » منزّه بودن خداوند را از صفات سلبيّه و از نقص و عيب مى رساند و مى فهماند كه جسم نيست ، مركت و حادث نيست ، حلول كننده در چيزى نيست ، و مانند و شريك و ضدّ و ندّ براى او نيست .

اَللّهُ الصَّمَد

آقاى بزرگوارى كه تمام موجودات هستى در تمام نيازها روى به سوى او دارند و به او تكيه كنند و بدو توجه نمايند و بدون او كارى انجام نگيرد .

به قول حضرت سيّد الشّهداء و امام سجّاد و حضرت باقر و حضرت صادق (عليهم السلام) كسى كه آقايى و بزرگى و شرف و سيادت در او در نهايت كمال است ، كسى كه دائم و هميشگى است و هماره بوده و خواهد بود ، فرمانرواى بزرگى كه فوق او امر دهنده و نهى كننده نيست و قائم به ذات و بى نياز از غير است .

مرحوم عّلامه مجلسى در مرآة العقول كه از مهمترين كتب علمى و فنّى شيعه است در تفسير حديثى از اصول كافى در اين زمينه مى فرمايد :

* صمد در حقيقت ، عبارت از وجوب وجود و بى نيازى مطلق او ، و احتياج عموم كائنات در جميع امور به اوست .

يعنى مبدأ كل و مرجع عموم و پناهگاهى كه هر كس هر حاجتى دارد و هر چه بخواهد او قادر به انجام حاجت و بخشيدن خواسته اش هست و از آنچه همگان نياز به آن دارند چيزى را فاقد نيست و سزاوار است كه همه كس به خشوع و پرستش متوجّه او شوند .

لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ

نزاده است و زاده نشده . و ترديدى نيست كه اگر خداوند فرزندى بزايد ، لازمه اش اين است كه خود از ديگرى طبق قوانين طبيعى زاده شده باشد و اگر از ديگرى زاده شده باشد ، محدود مى شود . يعنى ازلى نخواهد بود و پيش از ولادت نبوده و بعد به وجود آمده ، و چنين موجودى نمى تواند خدا باشد .

اين قطعه از نماز ردّ بر تمام مشركان و اهل كتاب است ، زيرا آنان مدّعى فرزند داشتن خدا بودند .

مشركان فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند ، و يهود عُزَير را و نصارى مسيح را پسر خدا مى دانستند . اين است كه بر ردّ عقايد آنان فرمود : خداوند نزاييده و نه پسر ، نه دختر و نه چيز ديگر ، و بعد چون اينان براى همين پسران مقام خدايى قائل شده و به پرستش آنان پرداختند مى گويد : خدا نمى شود زاييده شده باشد ، پس عيسى كه زاييده شده از مريم است خدا نيست .

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَد

و هيچ كس همتا و همانند و برابر او نيست ، چون تمام موجودات در همه برنامه هايى كه دارند محدودند ، و او در ذات و صفات بى نهايت در بى نهايت است و كسى را در هيچ برنامه اى ياراى برابرى با او نيست بلكه تمام موجودات متكى به اراده و قدرت حضرت او هستند .

سُبْحانَ رَبّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِه

ركوع همراه با اين ذكر ملكوتى و آواى روحانى ركنى بزرگ از اركان نماز و نشان دهنده تواضع عبد نسبت به حق است .

ركوع به اين معناست كه : اى مولاى من و اى آقاى كريم ! اينك بنده ات در برابرت سر فرود آورده و براى پذيرفتن تمام دستورهاى تو آماده است ، و خم شدنش به اين معنا است كه آنچه بار مسؤوليت اراده دارى براى گرده اش بگذارد .

حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

* اگر نمازگزار حق ركوع را اينچنين بجاى آورد ، خداوند بزرگ دلش را به نورانيتِ بهاءِ خود منور كند و خانه قلبش را به آن نور زينت دهد .

ركوع كننده بايد در ركوع محو عظمت دوست شود و غير او را حقير و كوچك ببيند . خداوند مهربان چنين ركوع كننده اى را كه متصف به خشوع و خضوع است در سايه بزرگوارى خود جاى دهد و او را به لباس برگزيدگان از اوليايش بيارايد .

حضرت در ادامه سخنانش مى فرمايد :

* ركوع كن اما با قلبى كه از خشوع نسبت به حق ، يعنى بيم و ترس از او ، پر باشد مانند ترس آن كس كه گردنش زير شمشير قرار دارد . در حال ركوع ، اعضا و جوارحت را از حركات بيهوده باز دار تا از فوايد ركوع راكعين بهره مند شوى .

به هنگام ركوع به مانند حال حمد و سوره ، دل از وسوسه و فريب شيطان دور دار ، زيرا خداوند هركس را كه عجز و انكسارش بيشتر باشد ، عزّت بيشتر مى دهد و بى ترديد راه يافتن به منزل تواضع و خضوع و فروتنى و بيم و ترس از مقام حق ، به اندازه آگاهى انسان نسبت به عظمت و جلال مولاست .

هر چه معرفت بيشتر باشد ، تواضع و فروتنى به آن آستان بيشتر است . اينجاست كه پس از يافتن كوچكى جهان و موجوداتش و توجّه به عظمت بى نهايت در بى نهايت مولا ، يك مرتبه در حال ركوع فرياد برمى دارى : « سُبْحانَ رَبّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِه » .

منزّه از هر عيب و نقصى است مالك و پرورش دهنده بزرگ من ، و من به كمك و يارى او سپاسش مى گزارم و حضرتش را آن طور كه حق اوست مى ستايم .

سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَه

اين جمله را پس از سر برداشتن از ركوع ، در حال استقرار بدن به زبان جارى مى كنى كه : خداى من شنوا و پاسخگوى سپاس و ستايش من است .

سُبْحانَ رَّبى الاَْعْلى وَ بِحَمْدِه

سجود منتهاى فروتنى و افتادگى عبد است در برابر معشوق حقيقى . و چه بهتر كه ترجمه و توضيح سجود را نيز همانند ركوع از حضرت صادق (عليه السلام)بشنويم :

* زيانكار نيست و با زيانكاران محشور نمى شود كسى كه حق سجده را اگر چه در تمام عمر يك بار بجاى آورده باشد ، و رستگارى ندارد كسى كه در حال سجود با حبيبش حلوت كند . ولى از واقعيّت و حقيقت برنامه دور باشد ، سجده كند ولى خود را گول بزند ، سجده كند اما از بشارت الهى نسبت به بندگانش كه سعادت در دنيا و بهشت در آخرت است غافل بماند .

دور نيست كه عنايت دوست آن بنده اى كه از كانال سجده خود را به مقام قرب مى رساند و به عمل و كار خود توجه دارد و بساط كبريايى را با سجده مى بوسد و مى داند كه ستايشِ چه وجود مقدسى را به زبان جارى مى كند ، و چه دور است از لطف محبوب آن كس كه در سجده غافل از اوست و ادب و آداب سجده را رعايت نمى كند و به جاى متذكر شدن حق و حقيقت ، غافل مى ماند و حرمت مولا را نگاه نداشته و دل به غير او مى بندد . آرى ، سجده كن اما در نهايت تواضع و ذلت ، سجده اى كه آگاهى و شعور آن را همراهى كند . آگاهى به اينكه خاكى كه پيشانى بر آن دارى و هزاران پاى بشر و موجود زنده غير بشر بر آن گذاشته شده ماده اصلى آفرينش توست . همين خاك بود كه تبديل به نطفه وجود تو شد ، نطفه اى كه همه از بويش فرار مى كردند . آرى ، ذرّه اى گمشده در جهان خاك بودى ، او با لطف و كرم خودش به وجودت آورد ، و همين جسم و بدن را كه ساخته و پرداخته است دوباره به خاك برمى گرداند و آن گاه براى جزا دادن از همين خاك تو را به قيامت خواهد كشيد .

سجود را براى اين قرارداد كه با دل و جان و همه حواس و قوا در مقام و عظمت او فانى شود و جز او كسى را نبينى . آرى ! هر چه به او نزديك شوى از غيرش دور گردى . همچنان كه در حال سجود ديده ات چيزى را نبيند ، بايد دلت نيز چيزى را نبيند . تأسف باد بر كسى كه در نماز و به خصوص در سجده دل در گرو غير دارد ، و در حقيقت به غير دوست نزديك مى شود و از حضرت محبوب دور مى گردد !

در قرآن مجيدش فرموده :

* « براى كسى دو دل قرار نداديم » تا با يك دل رو به خدا باشد و با دل ديگر متوجه غير .

آرى ! يك دل است و بايد روى آن متوجه يكى باشد : خدا و بس .

رسول الهى مى فرمايد :

* دلى كه متوجه اوست ، همو متكفل صاحب اوست . كسى كه در نماز مشغول به غير خداست ، خود را مسخره كرده و در زمره زيانكاران است .

پس از اينكه هفت موضع بر زمين قرار گرفت و دل و جان در گرو عشق معشوق رفت ، از شدت اتصال فرياد عاشقانه از قلب و زبان برمى آيد كه : « سُبْحانَ رَبّىَ الْاَعْلى وَ بِحَمْدِه » .

آرى ! از هر عيب و نقص منزه و پاك است صاحب و پرورش دهنده اعلاى من ، و اين منم كه به كمك او به ستايش و سپاسگزارى مشغولم .

سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَر

اين جملات زيبا و ملكوتى در ركعت سوم و چهارم خوانده مى شود . معناى « سُبْحانَ » در توضيح ركوع و سجود ، و تفسير « اَلْحَمْدُلِلّهِ » در حمد و سوره و  « اَللّهُ اَكْبَر » در ابتداى نماز گذشت .

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَه

پس از كسب آن همه معرفت از بركت توجه به تكبيرة الاحرام و حمد و سوره و ركوع و سجود ، اكنون وقت آن است كه تمام هستى نمازگزار به يگانگى و وحدانيت حضرت او شهادت دهد كه معبودى جز او نيست و براى او شريكى وجود ندارد . اقرار به توحيدى كه داراى سه ركن اساسى است : توحيد در عقيده و ايمان ، توجيد در ابلاغ ، توحيد در عمل و حركت .

وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَداً عَبْدُهُ وَ رَسوُلُه

بعثت و رسالت انبيا در بين مردم به اين خاطر بود كه فرهنگ سعادت بخش حق به مردم ارائه شود ، و انسان ها در عقيده و عمل همانند انبيا رشد كنند .

قواعد تربيت و تكامل و رشد و سعادت براى رسيدن به دست مردم كانالى جز بعثت انبيا ندارد .

اقرار به نبوّت انبيا و به خصوص خاتم پيامبران ، و پيروى از دستورهاى او و نفى هر فرهنگى كه ضدّ فرهنگ اوست ، لازمه ايمان و تحقّق نماز واقعى است .

اَللّهُمَ صَلِّ عَلى مُحَمَد وَ آلِ مُحَمَّد

الهى ! بر چنين پيامبر بزرگى كه بيست و سه سال مبلغ رسالات تو بود ، و بر آلش كه هموزن قرآنند و در چهره امامت مسير رسالت را پيمودند ، درود فرست و لطف خاص خود را شامل اين راهنمايان راه توحيد و نجات دهنده بندگانت فرما .

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُه

در پايان اين سفر ، كه ملكوتى ترين سفر انسان به سوى خداست ، آنچنان فكر و روح اوج مى گيرد كه آدمى خود را در برترين مقام معنوى مشاهده مى كند و بين خود و خارواح مقدّسه جدايى و فاصله نمى بيند . اينجاست كه براى سلام به پيامبر بزرگ هيچ نيازى به ضمير غايب احساس نمى كند . جدايى وجود ندارد كه بگويد « اَلسَّلامُ عَلَيه » ، بلكه مقام ، مقام قرب و يگانگى و حضور و مشاهده است . نمازِ با شرايط ، انسان را با رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روبرو مى كند و در اين رو در رويى است كه نمازگزار مى گويد : درود بر تو اى پيامبر رحمت ! و بركت خدا بر تو اى صاحب رسالت !

اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحين

شايستگان از عباد خدا ، آن مردمى هستند كه دل آنان آيينه انعكاس توحيد است . يكتا نگر ، يكتا گو و يكتا شناسند و در عمل جز به فرمان مولا نباشند .

اينان واجد تمام كمالات ايمانى و اخلاقى و عملى اند . وجودشان منبع بركت ، و نسبت به ديگران چراغ هدايت اند . نوربخش به زندگى و فروغ جاويد تاريخ حياتند . اگر اينان نبودند صفحات تاريخ حيات آبرو نداشت . قرآن مكرر از اينان به عنوان دارندگان ايمان ، هدايت ، نماز ، زكات ، حج ، روزه ، تولّى ، تبرّى ، امر به معروف ، نهى از منكر ، بيدارى شب ، خدمت به خلق ، جهاد همه جانبه ، محبت به مردم ، رعايت يتيم ، دستگيرى از افتاده ، اطاعت از خدا و پيامبر ، و امام ، رعايت حقوق پدر و مادر و اقوام ، باطن پاك ، تلاوت قرآن ، راستى ، درستى ، امانتدارى ، نظم ، كظم غيظ ، حق جويى ، پاكى و ...ياد كرده است .

اينجا كه نمازگزار مى خواهد بگويد سلام بر ما و عباد شايسته ، بايد توجه داشته باشد كه خود را از اوصاف عباد صالح بى بهره نباشد كه خداى ناخواسته از معنويت نمازش كاسته شود .

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُه

در نقطه پايانى اين سفر ملكوتى و پيوند آسمانى است كه تمام پرده ها و فاصله ها و جداييها بين انسان و رسول اكرم و عباد شايسته و صالح و ملكوت داشته شده و انسان فقط ناظر و حاضر پاكان و پاكيهاست و بين او وا واقعيتها هيچ مانعى وجود ندارد .

راستى نماز چه قدرت آفرين است ، چه رشته اتّصال عجيبى است ، چه دنيايى است ، چه سفر پر خير بركتى است . قدرت پرواز انسان در نماز چه اعجاب انگيز است . آدمى را از همه پستيها و آلودگى ها جدا كرده و به اوج رفعت و  عظمت مى رساند ، آنجا كه انسان فقط رويارويى با انبيا و عباد صالح و ملائكه حق است ، كه در اين رويارويى و برخورد ، واجب شده انسان به همه آنها سلام كندو درود فرستد ، آن هم سلام خطايى نه سلام غايبانه :« اَلسَّلامُ عَلَيْكُم » .

حضرت صادق (عليه السلام) در توضيح سلام پايان نماز مى فرمايد :

* حقيقت سلام در پايان هر نماز ، اعلام ايمنى از عذاب خداست .

و اشارت بر اينكه هر كس به اداى حق حضرت معبود برخيزد و واجبات الهى و سنن خدايى را با رعايت شرايط و با كمال خضوع و خشوع بجاى آورد ، از خِزْى دنيا و عذاب آخرت در امان است .

سلام نامى است از نامهاى خداوند كه آن را در بندگان خود به امانت گذاشته و مفهوم آن عبارت از عدم ميل از حق به باطل است .

اين عدم ميل ، و در حقيقت حفظ درستى و سلامت ، بايد در تمام معاملات و روابط و برخوردهاى اخلاقى به وسيله همه مردم رعايت شود .

هر انسانى در تمام شؤون حيات بايد از انسان نمازگزار در امان باشد .

سلام ، به حقيقت ، عبارت است از رعايت عدل و انصاف و پرهيز از ظلم و ستم به وقت بخورد با مردم . رعايت اين حق امانت آن وقت به ظهور مى رسد كه نمازگزاران با يكديگر از سر صدق و آشتى و محبت و عشق در آيند و از مكر و حيله و خيانت و غَدْر و دغلى بپرهيزند .

حضرت صادق (عليه السلام) گفتار خود را اين چنين ادامه مى دهد :

* اگر مى خواهى سلام به جاى خود قرار بگيرد و يا به مقتضاى آن عمل شود ، از خدا بترس و از كردار ناپسند و اعمال خلاف كناره گيرى كن ، عقل و دين و دل را از كدورت و تيرگى معاصى بركنار دار ، ضبط كنندگان اعمال خود را كه كرام كاتبين هستند با كردار ناپسند آزار مده و آنان را در رنج و ناراحتى و وحشت مبر ، چنان زندگى كن كه دوستان و رفقا و تمام مردم از تو در سلامت باشند ، و با دشمن با عدل و داد رفتار نماى ، كه اگر كرام كاتبين و نزديكان و دوستان از تو در امان نباشند واى به حال ديگران .

هر كس به مقتضاى سلام رفتار نكند ـ يعنى وجودش براى خود و ديگران منبع سلامت و پخش امان نباشد ـ در سلام كردن دروغگو است ، فرقى ندارد كه در نماز سلام بدهد يا در غير نماز سلام كند .

الهى ! به لطف و كرمت و به آبروى عاشقان جمالت و به عارفان شوريده بر بساطت ، ما را در اين سفر معنوى و سير و سلوك ملكوتى كمك كن تا به معراج قرب نايل گرديم و به ملكوت غيب اتّصال پيدا كنيم و موفّق به نمازى شويم كه انبيا و امامان و اوليايت به آن نايل شدند .

جامى شاعر معروف درباره نماز امام عاشقان و مولاى عارفان و سر حلقه مجاهدان مى گويد :

شير خدا شاه ولايت على صيقلى شرك خفىّ و جلى

روز اُحد چون صف هيجا گرفت تير مخالف به تنش جاگرفت

غنچه پيكان به گل او نهفت صد گل محنت ز گل او شكفت

روى عبادت سوى محراب كرد پشت به درد سر اصحاب كرد

خنجر الماس چو بنداختند چاك به تن چون گلش انداختند

غرقه خون غنچه زنگارگون آمد از آن گلشن احسان برون

گل گل خونش به مصلّى چكيد گشت چو فارغ ز نماز آن بديد

اينهمه گل چيست ته پاى من ساخته گلزار مصلّاى من

صورت حالش چو نمودند باز گفت كه سوگند به داناى راز

كز الم تيغ ندارم خبر گر چه ز من نيست خبردارتر

طاير من سدره نشين شد چه باك گر شودم تن چو قفس چاك چاك

جامى از آلايش تن پاك شو در قدم پاك روان خاك شو

شايد ازين خاك به گردى رسى گرد شكافى و به مردى رسى

از بزرگان دين شنيده ام كه آخوند ملاّ محمّد كاشى كه از اساتيد بزرگ حكمت الهى در اصفهان بود ، و نيز مرحوم آيت اللّه آقا سيّد محمّد باقر دُرچه اى از اول نماز تا پايان سلام يك لحظه از گريه شديد و ريختن اشك از شوق و هيبت حق متوقّف نبودند .

آيت اللّه العظمى بروجردى(رضي الله عنه) ـ كه خود در نمازش شركت كردم ـ ذكر ركوع و سجود را در عين كهولت سن ، هفت بار با حالتى خاضعانه و خاشعانه تكرار مى كردند .

صفوان بن يحى از اصحاب حضرات رضا و جواد و هادى (عليهم السلام) بود روزه و نماز عمر خود و دو نفر از دوستانش را در عين اينكه بجا آورده بودند قضا كرد .

حضرت آيت اللّه حاج سيّد احمد خوانسارى كه بيش از نود سال عمر كرد سه بار معادل 240 سال نماز عمر خود را تكرار كرد ، در عين اينكه تمام نمازهاى يوميه اش را از قبل از به تكليف رسيدن با شرايط بجا مى آورد .

مرحوم حاج آقا حسين فاطمى كه از اساتيد اخلاق حوزه عمليه قم بود ، از استاد خود مرحوم ملكى تبريزى مسائل عجيبى نقل مى كرد ، از جمله فرمود در روز عيد قربان اول ظهر در حالى كه اشك از ديده مى ريخت با گفتن تكبيرة الاحرام به سوى قرب جانان به پرواز درآمد .

حضرت امام خمينى (قدس سره) از عبّاد و زهّاد زمان بود . او در عين انواع گرفتارى هاى اجتماعى و سياسى براى يك بار از رسوم عبادات واجب حتّى مستحباتش كاسته نشد .

سيّد محمّد باقر حجة الاسلام معروف به شفتى تمام نمازهاى خود را با خضوع و همراه با گريه و ناله مى خواند و حتّى ذكر ركوع و سجود را در نمازهاى مستحب سه بار مى گفت .

شيخ انصارى معروف به شيخ اعظم از سنّ بلوغ تا آخر عمر عباداتى كه انجام مى داد ، گذشته از فرايض و نوافل شبانه روزى و ادعيه و تعقيبات ، عبارت بود از : قرائت يك جزء قرآن ، نماز جعفر طيّار ، و زيارت جامعه و زيارت عاشورا در هر روز .

حكيم سبزوارى هر شب در زمستان و تابستان و بهار و پاييز مى پرداخت و هر شب از اول شب به مقدار سه ساعت خدا را بندگى مى كرد .

اين برنامه ها نمونه اى بود از عبادات آنان كه داراى مقام نبوّت و امامت نبودند ، عبادات انبيا و امامان چگونه بود خدا مى داند !

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ شعراء ( 26 ) : 88 ـ 89 .

2 ـ وسائل الشيعه : 1 / 33 ، باب 5 .

3 ـ اعراف ( 7 ) : 179 .

4 ـ اعراف ( 7 ) : 56 .

5 ـ كشف الاسرار : 1 / 29 .

6 ـ تفسير كبير : 229 .

7 ـ بلد ( 90 ) : 10 .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^