فارسی
چهارشنبه 29 فروردين 1403 - الاربعاء 7 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

زيارت اهل بيت (عليهم السلام)

زيارت اهل بيت (عليهم السلام)

زيارت اهل بيت (عليهم السلام) از راه دور و نزديك و به ويژه تحمل مشقت و رنج براى رسيدن به حرم و بارگاه آن بزرگواران ، واقعيتى است كه اهل ايمان را به آن فرمان داده اند و پاداش هاى عظيم و ثواب هاى جزيل به اين عمل با ارزش خواهند داد .

روايات اين باب در دو بخش نقل شده و در كتاب هاى بسيار مهمى چونكامل الزيارات ،مصباح كفعمى ،البلد الأمين ،بحار الأنوار ،وسائل الشيعة ،تهذيب الأحكام ،الاستبصار ،من لا يحضره الفقيه آمده است .

بخش اول درباره زيارت پيامبر و فاطمه زهرا و همه امامان معصوم است و بخش ديگر ويژه حضرت امام حسين (عليه السلام) است كه در حدود 314 روايت آن را مرحوم علامه مجلسى در جلد 98بحار الأنوار نقل كرده است .

مرحوم محدث قمى درمفاتيح الجنان بر پايه روايات ، آداب زيارت معصومين را در بيست و هشت فصل بيان كرده است .

درباره زيارت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل شده : اگر مردم زيارت آن حضرت را ترك كنند بر پيشواى مسلمانان لازم است آنان را وادار به رفتن به زيارت آن حضرت كند ، زيرا ترك زيارت آن بزرگوار جفايى است كه آن جفا بر هر مسلمانى حرام است !

شيخ صدوق از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه هرگاه يكى از شما حج كند بايد حجش را به زيارت ما ختم نمايد زيرا زيارت ما از حج تام و تمام است .

و نيز از اميرمؤمنان (عليه السلام) روايت كرده كه آن حضرت فرمود : حج خود را به زيارت رسول خدا كامل كنيد كه ترك زيارت آن حضرت پس از حج جفا و خلاف ادب است و شما را به اين زيارت فرمان داده اند و به زيارت قبرى چند كه حق تعالى حقشان را و زيارتشان را بر شما لازم نموده برويد و نزد آن قبور از خدا طلب روزى كنيد .

شيخ طوسى درتهذيب الأحكام از يزيد بن عبدالملك روايت كرده و او از پدرش از جدش كه گفت : خدمت حضرت فاطمه (عليها السلام) مشرّف شدم ، آن حضرت ابتداى به سلام به من كرد و پرسيد براى چه آمده اى ؟ گفتم : براى طلب بركت و ثواب ، فرمود : خبر داد مرا پدرم و اينك حاضر است كه هر كه بر او و بر من سه روز سلام كند حق تعالى بهشت را براى او واجب گرداند ، گفتم : در حيات او و شما ؟ فرمود : آرى ، و هم چنين بعد از موت ما .

در كتابالمقنعة از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود : هر كه مرا زيارت كند ، گناهانش آمرزيده شود و فقير و پريشان نميرد .

امام عسگرى (عليه السلام) فرمود : هر كه حضرت امام صادق (عليه السلام) و پدرش حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام)را زيارت كند . . . مبتلا نميرد .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : هر كه امام حسن (عليه السلام) را در بقيع زيارت كند قدمش بر صراط ثابت باشد روزى كه قدم ها بلغزد .

محمّد بن مسلم از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) روايت كرده :

 

مُرُوا شِيعَتَنَا بِزيَارَةِ قَبْرِ الحُسَيْنِ بْنِ عَليٍّ (عليهما السلام) ، فَإنَّ إتيَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَى كُلِّ مُؤْمِن يُقِرُّ لِلحُسَيْنِ بِالإمَامَةِ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ .

شيعيان ما را به زيارت قبر حسين بن على فرمان دهيد زيرا زيارت آن حضرت بر هر مؤمنى كه اقرار به امامت او از سوى خدا دارد واجب است .

 

از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت شده :

 

مَنْ زَارَ قَبْرَ الحُسَيْنِ لِلّهِ وَ فِي اللّهِ ، أعْتَقَهُ اللّه مِنَ النَّارِ ، وَآمَنَهُ يَوْمَ الفَزَعِ الأكبَرِ ، وَلَمْ يَسئَلِ اللّهَ حَاجَةً مِن حَوَائِجِ الدُّنيَا وَالآخِرَةِ إلاّ أعطَاهُ .

كسى كه قبر حسين را براى خدا و در راه خدا زيارت كند خدا او را از آتش دوزخ آزاد مى كند و روز فزع اكبر به او امان مى دهد و از خدا حاجتى از حاجات دنيا و آخرت را نخواهد مگر اينكه خدا به او عطا كند .

 

حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود :

 

مَنْ لَمْ يَأْتِ قَبْرَ الْحُسَيْنِ حَتّى يَمُوتَ ، كانَ مُنْتَقَصَ الدِّيْنِ ، مُنْتَقَصَ الاْيْمانِ ، وَإنْ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ كانَ دُوْنَ الْمُؤْمِنْيِنَ في الْجَنَّةِ .

كسى كه به زيارت قبر حسين نرود تا بميرد ، از نظر دين و ايمان ناقص است ، و اگر وارد بهشت شود ، درجه اش از همه اهل ايمان پايين تر است !

 

حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمود :

 

مَنْ زَارَ قَبْرَ الحُسَيْنِ بِشَطِّ الفُرَاتِ ، كَانَ كَمَنْ زَارَ اللّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ .

كسى كه قبر حسين را در كربلا زيارت كند ، مانند كسى است كه خدا را بر فراز عرشش زيارت كرده است !

 

غبار زائر اهل بيت (عليهم السلام)

اهل بيت(عليهم السلام) در قلّه اى از رحمت و كرامت هستند كه حتى از طريق گرد و غبار زائرانشان انسان را به منطقه نجات و عرصه رهايى از گمراهى و عذاب مى كشانند.

ابوالحسن جمال الدين على بن عبدالعزيز موصلى حلّى از اديبان بزرگ و از مديحه سرايان اهل بيت (عليهم السلام) و شاعرى برجسته و انسانى فاضل بود كه در شهر حلّه مى زيست و در سال 750 قمرى در همانجا درگذشت و مزارش در شهر حلّه زيارتگاه معروفى است .

او ـ چنان كه قاضى نوراللّه شوشترى در كتابالمجالس و زنوزى در كتابرياض الجنة آورده اند ـ از پدر و مادرى ناصبى متولد شده بود . مادرش نذر كرده بود كه اگر پسرى از او متولد شود او را براى دزدى و غارت گرى در راه زائران حضرت امام حسين (عليهم السلام) بفرستد تا اموال زائران را غارت كند و آنان را به قتل برساند !

زمانى كه او به دنيا آمد و به عنفوان جوانى رسيد او را به خاطر اداى نذرش سر راه زائران فرستاد . هنگامى كه به نواحى مسيّب نزديك كربلا رسيد به انتظار ورود زائران نشست ولى خوابى سنگين او را فرا گرفت و در حالى كه خواب بود ، قافله زائران از جادّه گذشته ، گرد و غبار قافله زائران بر روى او مى نشيند در اين اثنا به خواب مى بيند كه قيامت برپا شده ، فرمان آمده كه او را به دوزخ دراندازند ولى آتش به خاطر آن گرد و غبار پاك به او نرسيد . در حالى كه از آن نيّت زشتش لرزان و ترسان بود از خواب بيدار شد . از آن پس ملازم ولايت اهل بيت (عليهم السلام) گشت و مدتى بسيار طولانى مقيم كربلا و ساكن حائر شريف حضرت امام حسين (عليه السلام) شد و از اين هنگام بود كه مدح و ستايش اهل بيت (عليهم السلام) را محور كار خود قرار داد و با يك رباعى كار نورانى مديحه سرايى اش را شروع كرد :

 

إذا شِئْتَ النَّجاةَ فَزُرْ حُسَيناً *** لِكَيْ تَلْقى ألا لهَ قَرِيْرَ عَيْنِ

فإنَّ النارَ لَيْسَ تَمَسُّ جِسْمَاً *** عَليهِ غُبارُ زوَّارِ الحسينِ

 

هرگاه نجات و رهايى از عذاب فرداى قيامت را خواستى پس حسين را زيارت كن تا خدا را با دلى شاد ديدار كنى . بى ترديد آتش به بدنى كه گرد و غبار زائران حسين بر آن نشسته نخواهد رسيد .

 

 

داستان عجيب سليمان اعمش

علامه مجلسى كه از چهره هاى برجسته علمى و در فنّ حديث و حلّ مشكلات اخبار و روايات و تشخيص صحيح از غير صحيح آن ، شخصيتى كم نظير است ـ داستان عجيبى را از جلوه رحمت اهل بيت (عليهم السلام) آورده كه چنين است :

در پاره اى از تأليفات دانشمندان شيعه ديدم كه سليمان اعمش گفته است : من مقيم كوفه بودم . همسايه اى داشتم كه با او رفت و آمد و نشست و برخاست مى كردم . شب جمعه اى نزد او آمده ، گفتم : در مورد زيارت حضرت امام حسين (عليه السلام) چه رأى و نظرى دارى ؟ گفت : زيارت بدعت و خلاف مقرارت شرع ، و هر بدعتى گمراهى است و هر آلوده به گمراهى و ضلالتى در آتش است ! !

سليمان مى گويد : در حالى كه همه وجودم پر از خشم بود از نزد او برخاستم و پيش خود گفتم : هنگام سحر نزد او مى روم و حقايقى از فضايل و مناقب حضرت امام حسين (عليه السلام) را براى او مى گويم ، اگر بر عناد و تعصب جاهلى اش اصرار و پافشارى ورزيد او را به قتل مى رسانم .

چون وقت سحر شد به سوى او شتافته ، درِ خانه اش را كوبيدم و او را به نام صدا زدم كه ناگهان همسرش به من گفت : او ابتداى شب به قصد زيارت حضرت حسين (عليه السلام) به سوى كربلا رفت ، من هم از پى او به زيارت حضرت امام حسين (عليه السلام) شتافتم .

هنگامى كه وارد حرم شدم همسايه خود را ديدم كه در حال سجده براى خدا ، مشغول مناجات و گريه و درخواست توبه و آمرزش است .

پس از مدتى طولانى سر از سجده برداشت و مرا نزديك خود ديد ، به او گفتم : تو ديشب مى گفتى زيارت حضرت حسين (عليه السلام) بدعت است و هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى در آتش است ولى امروز به حرم حسين آمدى ، او را زيارت مى كنى ؟

گفت : سليمان ! سرزنشم مكن ! من كسى بودم كه براى اهل بيت (عليهم السلام)قائل به پيشوايى و امامت و ولايت نبودم تا ديشبم فرا رسيد كه خوابى ديدم كه مرا در حيرت و بهت فرو برد و دچار ترس و وحشت نمود .

به او گفتم : چه ديدى ؟ گفت : انسانى بلند مرتبه و با عظمت را ديدم كه قامتى معتدل داشت نه بسيار بلند بود و نه بسيار كوتاه . از توصيف جمال و جلالش ناتوانم و از بيان ارزش و كمالش عاجزم . با گروه هايى كه گرداگردش بودند به سرعت در حركت بود و پيش رويش سوارى بود كه بر سرش تاجى قرار داشت ، تاج داراى چهار ركن بود و بر هر ركنى گوهرى كه از مسير سه روزه راه مى درخشيد .

از برخى از خادمان آن بزرگوار پرسيدم : اين كيست ؟ گفتند : محمّد مصطفى ! گفتم : اين ديگرى كيست ؟ گفتند : على مرتضى جانشين رسول اللّه ! سپس چشم به آن فضاى ملكوتى انداختم ، كه ناگهان ناقه اى از نور ديدم كه هودجى از نور بر آن بود و در آن دو زن قرار داشتند و ناقه ميان آسمان و زمين در پرواز بود ! گفتم : اين ناقه از كيست ؟ گفتند : از خديجه كبرى و فاطمه زهرا (عليهما السلام) ; گفتم : اين جوان كيست ؟ گفتند : حسن بن على ; گفتم : اين گروه كجا مى روند ؟ همه گفتند : زيارت مقتول به ستم ، شهيد كربلا حسين بن على المرتضى .

من به سوى هودجى كه حضرت فاطمه زهرا در آن بود رفتم كه ناگهان ورقه هاى مكتوب را ديدم كه از آسمان به زمين مى آيد ! پرسيدم اين اوراق چيست ؟ گفتند : اوراقى است كه در آن ايمنى از آتش دوزخ براى زائران حسين در شب جمعه نوشته شده است .

من امان نامه اى را درخواست كردم ; به من گفت : مگر تو نمى گويى زيارت حسين بدعت است ؟ ! اين امان نامه به تو نمى رسد ، مگر آنكه حسين را زيارت كنى و به فضل و شرفش اعتقاد ورزى !

با ترس و هول از خواب بيدار شدم و همان وقت و ساعت قصد زيارت آقايم حسين (عليه السلام) را نمودم و اكنون به پيشگاه خدا توبه و انابه آورده ام و به خدا سوگند اى سليمان ! از قبر او جدا نمى شوم تا روح از بدنم جدا گردد ! !

حاج على بغدادى بر پايه نقل محدث قمى درمفاتيح الجنان صفحه 801 در ملاقات با امام زمان به حضرت عرضه داشت حديث اعمش صحيح است ؟ حضرت فرمود : آرى ، درست و كامل است .

روايتى به سند معتبر نقل شده كه : محمّد بن سليمان از حضرت امام جواد (عليه السلام)پرسيد شخصى حج واجبش را به عنوان حج تمتع انجام داده است ، پس به مدينه رفته و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را زيارت نموده ، آنگاه در نجف به زيارت اميرمؤمنان (عليه السلام)مشرّف شده و حق آن حضرت را مى شناخته و مى دانسته كه او حجّت خدا بر خلق خداست و او باب اللّه است كه از آن بايد به خدا رسيد ، سپس به كربلا رفته و حضرت امام حسين (عليه السلام) را زيارت كرده است و بعد از آن به بغداد رفته و حضرت امام كاظم (عليه السلام) را زيارت نموده و به شهر خود باز گشته ، در اين زمان خدا به اندازه اى ثروت روزى او كرده كه مى تواند دوباره به حج برود ; به حج برود بهتر است يا به خراسان برود و پدرت حضرت امام رضا (عليه السلام) را زيارت كند ؟ حضرت امام جواد فرمود : بلكه برود و بر پدرم سلام دهد افضل است و بايد كه در ماه رجب باشد !

 

 

اهل بيت (عليهم السلام) و راه شكر نعمت وجود آنان

در قرآن مجيد از همه انسان ها خواسته شده كه سپاس و شكر همه نعمت هاى معنوى و مادى خدا را به جا آورند و از كفران ورزيدن نسبت به نعمت ها بپرهيزند .

شكر بر پايه روايات اهل بيت (عليهم السلام) به اين معناست كه از خرج كردن نعمت در آنچه خدا راضى نيست اجتناب شود و نعمت در همان راهى كه حضرت حق مقرّر فرموده به مصرف رسد و از معطّل گذاشتن نعمت خوددارى گردد .

 

شكر نعمت والدين

از آياتى كه شكر را بر انسان قطعى و واجب و لازم مى نمايد اين دو آيه شريفه است :

 

( وَوَصَّيْنَا الاِْنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَى وَهْن وَفِصَالُهُ فِى عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِى وَلِوَالِدَيْكَ إِلَىَّ الْمَصِيرُ * وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَى أَن تُشْرِكَ بِى مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِى الدُّنْيَا مَعْرُوفاً وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَىَّ ثُمَّ إِلَىَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ) .

و انسان را درباره پدر و مادرش سفارش كرديم ، مادرش به او حامله شد  در حالى كه  سستى به روى سستى  به او دست مى داد  و باز گرفتنش  از شير  در دو سال است  و  سفارش كرديم  كه براى من و پدر و مادرت سپاس گزارى كن ; بازگشت  همه  فقط به سوى من است . * و اگر  آن دو  تلاش كنند كه تو  را وادار نمايند  بر  اينكه  چيزى را كه هيچ علمى به  خدا بودن و ربوبيّت  آن ندارى شريك من قرار دهى ، از آنان اطاعت مكن ; ولى در دنيا با آن دو نفر به شيوه اى پسنديده معاشرت كن و راه كسى را پيروى كن كه  با توبه و ايمان و اخلاص  به من بازگشته است ; سپس بازگشت شما فقط به سوى من است ، پس شما را از آنچه انجام مى داديد ، آگاه مى كنم .

 

اين آيه شريفه خطاب به همه انسان هاست ، مرد و زن ، پير و جوان ، عالم و جاهل و خطاب هم به صورت فرمان و امر است ، فرمان و امرى كه وجوب از آن استفاده مى شود :

 

( . . . أَنِ اشْكُرْ لِى وَلِوَالِدَيْكَ . . . ) .

 

و اين وجوب بى هيچ تكلّف و به گونه اى صريح و روشن استفاده مى شود . بى ترديد از چنين فرمان و امرى روى گرداندن حرام و در شمار گناهان كبيره است و از جمله گناهانى است كه خداى قهّار صريحاً نسبت به انجام آن وعده عذاب حتمى داده است .

در آيه شريفه دقت كنيد كه خداى مهربان در برنامه نيكى و احسان به پدر و مادر هيچ قيدى قرار نداده است ، مثلا نفرموده به آنان احسان و نيكى كنيد و نعمت وجودشان را سپاس گزاريد به شرط آنكه مسلمان يا مؤمن باشند ، سپاس از آنان به اين است كه تا زنده اند از احسان و نيكى و احترام فرزند برخوردار باشند و كمترين نگرانى و رنج از او پيدا نكنند ، هر چند نسبت به فرزند رفتارى نامناسب و تلخ و حتى تلخ تر از زهر داشته باشند .

اين فرمان حق از سنگين ترين فرمان هاى او و اجرايش بسى دشوار است ، چاره اى هم از آن نيست و بر عهده همگان است كه فرمان حق را نسبت به پدر و مادر بپذيرند و به آن عمل كنند و در اين زمينه ترديدى به خود راه ندهند .

از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت شده :

 

إنَّ رَجُلا أَتَى النَبِىَّ (صلى الله عليه وآله) فَقَالَ : يَا رَسُولَ اللّهِ ، أوصِنِي ، فقال : لاَ تُشرِك بِاللّهِ شَيئاً وَإنْ حُرِّقْتَ بِالنّارِ وَعُذِّبتَ إلاّ وَقَلبُكَ مُطمَئِنٌّ بِالإيمَانِ ، وَوَالِدَيكَ فَأطِعْهُمَا وَبِرَّهُمَا حَيَّيْنِ كَانَا أوْ مَيِّتَيْنِ ، وَإن اَمَرَاكَ أن تَخْرُجَ مِن أهلِكَ وَمَالِكَ فَافعَلْ ، فَإنَّ ذَلِكَ مِن الإيمَانِ .

مردى خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمد و گفت : اى رسول خدا ! مرا سفارش كن ; حضرت فرمود : چيزى به خدا شرك نورز و گرچه در مسأله توحيد به آتش بسوزانندت و مورد شكنجه ات قرار دهند تحمل كن در حالى كه قلبت مطمئن به ايمان باشد و از پدر و مادرت اطاعت كن و به آنان نيكى و احسان نما چه زنده باشند و چه مرده و اگر به تو فرمان دادند كه دست از خانواده و مال خود بردارى ، دست بردار زيرا پذيرش اين خواسته از ايمان است .

 

از چهار نفرى كه در صدر اسلام مورد عنايت ويژه حق بودند و از سوى خدا به آنان ابلاغ سلام مى شد ، مقداد بود .

روزى در اوج درگيرى جنگ و در ميدان جهاد ، به پيامبر (صلى الله عليه وآله) گفت : پدرم در جبهه دشمن در برابر ماست و بر ضد شما وارد جنگ شده است ، اجازه مى دهيد به او حمله برم و كارش را تمام كنم ؟ !

حضرت فرمود : بگذار اين كار را ديگرى انجام دهد زيرا اگر تو در راه خدا و جهاد فى سبيل اللّه پدرت را به قتل برسانى عمرت كوتاه خواهد شد ! !

آرى ، اين حق پدر و مادر بر عهده فرزند از جانب خداست ، چه اينكه پدر و مادر مسلمان باشند يا كافر .

 

شكر نعمت اهل بيت (عليهم السلام)

وقتى حق پدر و مادر گرچه كافر باشند يا يهودى يا مسيحى يا زردشتى يا بى دين و لائيك ، در چنين مرتبه و رفعت و مكانت و مقامى باشد ، حق اهل بيت (عليهم السلام) ـ كه حق امامت و ولايت و پيشوايى و رهبرى و تعليم و تربيت بر عهده همه انسان هاست و در دنيا و آخرت كشتى نجات اند ، تحقق سعادت و خوشبختى همه در گرو اتصال و توسل و اطاعت از آنان است ـ در چه مرتبه و مقامى است ؟ !

از نعمت وجود آنان چگونه بايد سپاس گزارى كرد و به چه صورت بايد شكر نعمت وجود آنان را به جاى آورد ؟

به يقين حق اهل بيت (عليهم السلام) پس از حق خدا بر همه حقوق مقدم است و پيش از اداى هر حقّى بايد حق آنان ادا شود و اداى حق آنان به اين است كه انسان در راه شناخت آنان قدم بگذارد و از طريق شناخت ، محبت و عشق به آنان را كسب كند و از وجود مباركشان به عنوان كشتى نجات پيروى كند و فرمان ها و اوامرشان را در همه شؤون حيات به اجرا بگذارد كه اين امور در حقيقت سپاس گزارى از آنان و تشكر و شكر از نعمت وجود آن بزرگواران است .

علاوه بر اينكه در روايات مقام أبوت نيز براى اهل بيت (عليهم السلام) بيان شده است :

حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمودند :

 

أَنَا وَعَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الأُمَّةِ .

 

من و على پدران اين امت هستيم

در روايات متعددى كه در تفاسير مهم شيعه و در كتاب هاى روايتى نقل شده ، در تفسير و توضيح اين آيه شريفه :

 

( يَاأَ يُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ) .

اى مردم ! پروردگارتان را كه شما و پيشينيان شما را آفريده است ، بپرستيد تا  با پرستيدن او  پروا پيشه شويد .

 

آمده است كه ، پروردگارتان را به گونه اى كه شما را فرمان داده ، اجابت كنيد و آن فرمان اين است كه معتقد شويد كه معبودى جز او نيست ، يگانه و بى شريك ، و شبيه و مانندى ندارد ، عادلى است كه ستم نمىورزد ، بخشنده اى است كه بخل ندارد ، بردبارى است كه عجله و شتاب در كارش نيست ، حكيم و درست كردارى است كه كار بيهوده در حريمش راه ندارد و اينكه محمّد (صلى الله عليه وآله) بنده و فرستاده اوست و اهل بيتش (عليهم السلام) برترين اهل بيت ها در ميان اهل بيت هاى پيامبران (عليهم السلام) است و اينكه على (عليه السلام) پس از پيامبر (صلى الله عليه وآله) برترين فرد اهل بيت (عليهم السلام)است و مؤمنان از ياران محمّد برترين ياران اند و امتش از امت هاى همه پيامبران افضل است .

چون اهل بيت (عليهم السلام) برترين اهل بيت (عليهم السلام) و على (عليه السلام) برترين فرد آنان است ، پس حقوق آنان هم بر عهده مردم ، برترين حقوق و وجوب ادايش مقدم بر همه حقوق هاست ، به اين خاطر در تأويل ديگرى نسبت به آيه ( اعْبُدُوا رَبَّكُمُ )آمده است :

عبادت پروردگار ، به گرامى داشت پيامبر (صلى الله عليه وآله) و على (عليهما السلام) است .

و گرامى داشت پيامبر (صلى الله عليه وآله) و على (عليه السلام) بى ترديد اطاعت از آنان و اقتدا به هدايت و فرهنگ پاكشان مى باشد .

مگر نه اين است كه خداوند متعال در قرآن فرموده :

 

( مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ . . . ) .

هر كه از پيامبر اطاعت كند ، در حقيقت از خدا اطاعت كرده . . .

 

و در آيه ديگرى مى فرمايد :

 

( . . . وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ . . . ) .

 . . . شايسته تر آن بود كه خدا و رسولش را خشنود كنند . . .

 

و مگر نه اين است كه بر اساس روايات فراوان و بسيارى كه اهل سنت و شيعه در مهم ترين كتاب هاى خود آورده اند پيامبر (صلى الله عليه وآله) تا در ميان مردم بود ، مردم را به محبت و ولايت و اطاعت از اهل بيتش سفارش مى كرد ، پس رعايت حق اهل بيت (عليهم السلام) در حقيقت رعايت حق پيامبر (صلى الله عليه وآله) و رعايت حق پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، رعايت حق خداست و در نتيجه حق اهل بيت (عليهم السلام) بنا بر آيات و روايات هم سنگ با حق خداوند متعال است و كوتاهى از اداى اين حق عظيم يقيناً عذاب عظيم از پى خواهد داشت .

حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) از وجود اهل بيت (عليهم السلام) به عنوان نعمت خدا در ميان بندگانش ياد مى كند :

 

 . . . وَنَحْنُ مِنْ نِعْمَةِ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ . . . .

 . . . و ما  اهل بيت  از نعمت هاى خدا بر خلق او هستند . . .

 

نعمتى كه از طرفى خدا آنان را به رحمت رحيميه و رحمانيه ويژه خود ، اختصاص داده ، يعنى به آنان مقام نبوت و امامت و رهبرى و پيشوايى عطا كرده است و از طرف ديگر شكر اين نعمت را كه پذيرش نبوت و ولايت و امامت آنان و اطاعت و فرمانبردارى از ايشان است تا قيامت بر جهانيان واجب كرده است .

آنچه در قرآن مجيد كنار نعمت مطرح است شكر است و حقّى كه از نعمت بر عهده انسان است ، هنگامى نسبت به نعمت دهنده ادا مى شود كه شكرش به جاى آورده شود و بى ترديد شكر نعمت وجود اهل بيت (عليهم السلام) قبول رهبرى آنان و اطاعت از آن بزرگواران است .

راستى آيا سزاوار و شايسته است كه انسان در برابر نعمت حق گرچه ذرّه اى نان باشد كفران ورزد ؟ تا چه رسد به حقّ نعمت وجود اهل بيت (عليهم السلام) كه از بزرگ ترين و پرسودترين نعمت هاى خداوند متعال است .

شيخ حر عاملى در كتابوسائل الشيعه از كتابعيون أخبار الرضا نوشته شيخ شيخ صدوق رئيس محدثين شيعه روايت مى كند كه حضرت امام رضا (عليه السلام) شنيد يكى از يارانش مى گويد : خدا لعنت كند كسى كه با على (عليه السلام) جنگيد ; حضرت به او فرمود بگو :

 

إلاّ مَنْ تابَ وَأَصْلَحَ .

مگر كسى كه توبه كرد و مفاسدش را اصلاح نمود .

 

سپس فرمود : گناه كسى كه از او نافرمانى كند و از فرمان ها و خواسته هايش روى گردان شود و توبه نكند از گناه و معصيت كسى كه با او جنگيده سنگين تر و بزرگ تر است .

 

 

خاتمه

معرفت و شناخت كامل و جامع شخصيت اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام)مافوق ظرفيت هاى وجودى انسان است .

چنانكه قرآن در طول اعصار مختلف تفسير و ترجمه مى شود اما هر نسلى كه مى آيد در مى يابد كه سخنان ناگفته در قرآن فراوان است ، شناخت اهل بيت (عليهم السلام)نيز چنين است . چرا كه در طول چهارده قرن پيرامون اهل بيت (عليهم السلام) كتاب ها و رساله ها به نگارش درآمده و سخنان فراوانى گفته شده اما باز ديده مى شود ناگفته ها و نانوشته ها بسيار است و پايانى ندارد .

از رواياتى كه از اهل بيت (عليهم السلام) به ما رسيده است چنين مى توان نتيجه گرفت كه شناخت اهل بيت (عليهم السلام) داراى مراتب است .

پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) فرموده :

 

يا عَليُّ ! ما عَرَفَ اللّهَ إِلاّ أَنا وَأَنْتَ ، وَما عَرَفَني إِلاّ اللّهُ وَأَنْتَ ، وَما عَرَفَكَ إِلاّ اللّهُ وأَنا .

اى على ! خداوند را بغير از من و تو كسى نشناخت و مرا بغير از خداوند و تو كسى نشناخت و تو را بغير از خداوند و من كسى نشناخت !

 

از سوى ديگر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرموده :

 

مَنْ ماتَ وَلا يَعْرِفُ إِمامَهُ ، مَاتَ مِيَتةً جاهِليَّةً .

آن كسى كه بميرد و امامش را نشناسد ، به مرگ جاهليت مرده است .

 

رسول با كرامت اسلام (صلى الله عليه وآله) از طرفى مرگ بدون شناخت امام را مرگ به طريق جاهليت معرفى فرموده اند و از طرف ديگر شناخت اهل بيت (عليهم السلام) را بسيار محدود و در حد خدا و شخص اهل بيت بيان فرموده اند .

از اين روايات مى توان چنين نتيجه گرفت كه :

انسانها نسبت به ظرفيت و سعه وجودى شان جهت شناخت آن ذوات مقدس متفاوت هستند .

سلمان فارسى از جهت شناخت اهل بيت (عليهم السلام) با ابوذر بسيار فرق دارد و معرفت ابوذر نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) با مقداد متفاوت است .

 

امام جعفر صادق (عليه السلام) از جد خود على بن الحسين (عليهما السلام) آورده :

 

واللّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُوذَر ما فِي قَلْبِ سَلْمانَ لَقَتَلَهُ ، وَلَقَدْ اَخى رَسُولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) بَيْنَهُما ، فَما ظَنُّكُمْ بِسائِرِ الْخَلْقِ ؟ إِنَّ عِلْمَ الْعُلَماءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ ، لا يَحْتَمِلُهُ إِلاّ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللّهُ قَلْبَهُ لِلاْيمانِ . فَقالَ : وإِنَّما صارَ سَلْمانُ مِنَ الْعُلَماءِ ، لأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنّا أَهْلَ الْبَيْتِ ، فَلِذلِكَ نَسَبْتُهُ إلى العُلَماءِ .

به خدا قسم اگر ابوذر آنچه در قلب سلمان بود مى دانست ، او را مى كشت با آنكه خداوند بين آن دو ، عقد اخوت بسته بود ; در اين صورت درباره ديگر مردمان چه گمان مى بريد ؟ به درستى كه دانش دانشمندان  امامان  دشوار است و دشوارخيز ! تاب آن را ندارد جز پيامبرى مرسل يا فرشته اى مقرب يابنده اى مؤمن كه خداوند دلش را به ايمان آزموده است ، امام پس از اين گفت : تنها سلمان از دانشيان گشت چون مردى از ما اهل بيت بود ، از اين جهت او را به دانشمندان منتسب كردم .

 

 به مناسبتى  اميرمؤمنان به ابوذر گفته بود :

 

 . . . يا أباذر ! إِنَّ سلمانَ لَوْحَدَّثَكَ بِما يَعْلَمْ لَقُلْتَ رَحِمَ اللّهُ قاتِلَ سلمانَ . . .

 . . . اى اباذر اگر سلمان به آنچه مى داند تو را خبر مى كرد ، مى گفتى خدا قاتل سلمان را رحمت كند ! . .

 

از كتابالخصال نقل است كه ايمان ده درجه است و سلمان ده درجه ايمان را داشت و ابوذر نه درجه و مقداد هشت درجه آن را داشتند .

چنانكه روشن است ايمان مبتنى بر معرفت است ، بنابراين درجات ايمان مى تواند كاشف از درجات معرفت باشد .

 

غلو مايه تهديد ايمان

در طول تاريخ تشيع « غلو » يك خطر بالفعل بوده كه ايمان شيعيان را تهديد مى كرده است . مى توان گفت كه هيچ عصرى در تاريخ تشيع اهل بيت (عليهم السلام) نبوده كه غاليان وجود نداشته باشند و هيچ گاه نبوده كه امامان اهل بيت (عليهم السلام) در برابر جريان مخرّب غلو مقاومت نكنند و آن را محكوم نسازند . و از عجايب روزگار اينكه امروزه در عصر انفجار اطلاعات و پيشرفت شگفت آور علم و دگرگونى عميق افكار عمومى ، باز مى بينيم كه غاليان كم و بيش در گوشه و كنار .

غلو ناشى از دو عامل است :

يكى ، نداشتن ظرفيت كافى براى فراگيرى معارف اهل بيت (عليهم السلام) .

و ديگر ، طغيان عاطفه و استيلاى آن بر عقل .

بى مناسبت نيست كه در پايان اثرى كه جوياى آن است كه سيمايى معتدل و ميانه و حقيقى از اهل بيت (عليهم السلام) را عرضه بدارد ، اشاره اى به غلو و موضع امامان (عليهم السلام) در برابر آن شود تا در مسيرى كه امامان اهل بيت (عليهم السلام) قدم زده اند گام برداريم .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله)فرموده :

 

لَوْلا أَنْ يَقُولَ الضَّالُونَ من اُمَّتي ما قالَت النَّصارى في عيسى بْنِ مَرْيَمَ ; لَقُلْتُ فِيْكَ قَوْلاً لا تمرُّ بملأ مِنَ النّاسِ اِلاّ أَخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ يَسْتشْفُوْنَ بِهْ .

اگر بيم آن نبود كه غلات امتم درباره تو همان را بگويند كه ترسايان درباره عيسى بن مريم گفتند ، سخنى درباره تو مى گفتم كه به هيچ جمعى گذر نمى كردى مگر اينكه خاك زير دو پايت رابردارند تا با آن خود را شفا دهند .

 

شخصى به نام سعد از امام محمد باقر (عليه السلام) پرسيد :

 

. . . ما الغَالِي ؟ قالَ قَوْمٌ يَقُولُونَ فِيْنا ما لا نَقُولُهُ فِي أَنْفُسِنا ، فَلَيْسَ أُولئكَ مِنّا ولَسْنا مِنْهُمْ . . . .

 . . . غلوكننده كيست ؟ امام فرمود : كسانى هستند كه چيزى درباره ما مى گويند كه ما درباره خود نمى گوييم ، اينان از ما نيستند و ما از آنان نيستيم . . .

 

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

 

 . . . شِيْعَتُنا مَنْ . . . لا يَمْدَحُ بِنا غالِياً . . .

 . . . شيعه ما آن كس است كه . . ما را غلوآميز مدح نكند . . . 

 

امام صادق (عليه السلام) در روايتى ديگر مى فرمايد :

 

 . . . وأَحِبُّوا أهْلَ بيتِ نبيِّكُمْ حُبَّاً مُقْتَصِداً وَلا تَغْلُوا . . . 

 . . . در دوستى اهل بيت پيامبرتان ميانه رو باشيد و غلو نكنيد . . .

 

پر واضح است كه جوانان ، تكيه گاه و فعال و تواناى هر مكتب و جامعه و فرهنگى هستند . اگر نسل جوان در معرض هجوم امواج سياه و تند بادهاى بنيان كن قرار گيرند ، بزرگترين ضربه به جامعه و مكتب و فرهنگ آن وارد مى شود .

امامان اهل بيت (عليهم السلام) با بصيرت خدايى خود خطر امواج سياه غلو را به درستى تشخيص داده ، به پيامدهاى آن بر نسل جوان هشدار داده اند ، از اين رو امام جعفر بن محمد صادق (عليهما السلام) فرموده :

 

 . . . احْذَرُوا على شَبابِكُمُ الغُلاةَ لا يُفسِدُوهُمْ ، فإِنَّ الغُلاةَ شرُّ خَلْقِ اللّهِ . . .

 . . . از غاليان بر جوانان خود حذر كنيد تا آنان را تباه نكنند كه غاليان بدترين آفريده هاى خدا هستند . . . » .

 

اميرمؤمنان (عليه السلام) هم به طور كلى از خطر غاليان هشدار داده ، فرموده است :

 

 . . . اللّهُمَّ إنّي بريٌ مِنَ الغُلاةِ كبرَاءَةِ عيسى ابنِ مريمَ من النَّصارى ، اللَّهُمَّ اخْذِلْهُمْ أَبَداً ، ولا تَنْصُرْ مِنْهُمْ اَحَداً .

 . . . خدايا ! من از غاليان بيزارى مى جويم چونان بيزارى عيسى بن مريم از ترسايان ، خدايا ! آنان را براى هميشه درمانده بدار و كسى از آنان را يارى مفرماى .

 

در حديثى ديگر ، امام على بن موسى الرضا (عليهما السلام) پس از گفتن سخنانى پيرامون اوصاف خداوند ; مى فرمايد :

 

 . . . نَحْنُ آلُ مُحمد ، النَّمَطُ الأوسَطُ الَّذي لا يُدرِكُنا الْغالِي ، وَلا يَسْبِقُنا التّالِي . . .

 . . . ما خاندان محمد (صلى الله عليه وآله) گروه يك رأى ميانه اى هستيم كه غلوكننده بما نرسد و مقصر از ما پيشى نمى گيرد . . . 

 

پس از آنان كه امامان اهل بيت (عليهم السلام) در اين وادى راه را از چاه باز نمودند ، هيچ عذر و بهانه اى از كسى پذيرفته نايد .

 

اللّهُمَّ أحْيِنَا حَيَاةَ مُحَمَّد وَالِ مُحَمَّد ، وَأمِتْنَا مَمَاتَ مُحَمَّد وَالِ مُحَمَّد ، وَارْزُقٌنَا فِي الدُّنيَا زِيَارَةَ مُحَمَّد وَالِ مُحَمَّد ، وَفِي الاخِرَةِ شَفَاعَةَ مُحَمَّد وَالِ مُحَمَّد ، وَلاَ تُفَرِّقْ بَيْنَنا وَبَيْنَ مُحَمَّد وَالِ مُحَمَّد ، وَاجْعَلْنَا مِنْ شيعَةِ مُحَمَّد وَالِ مُحَمَّد




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^