فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

وأَمّا مَنْ خَافَ مَقامَ رَبّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوى نازعات ( 79 ) : 40 ـ 41

سود سرشار خود نگهدارى

انسان و اميال و خواسته ها

انسان از ابتدا تا انتهاى عمر ، مى بيند ، مى شنود ، مى چشد ، لمس مى كند ، مى بويد و مى جويد .

آنچه را مى بيند و مى شنود ، مى چشد ، لمس مى كند ، مى بويد و مى جويد ، مى خواهد .

جاذبه ى ديده ها ، شنيده ها ، چشيده ها ، لمس شده ها و بوييده ها بسيار بسيار قوى است ، و خواسته و ميل انسان هم به تناسب جاذبه هاى آنها فوق العاده قوى است .

خواستن قسمتى از ديده ها و شنيده ها ، مزه دارها و لمس كردنى ها ، به خاطر اينكه زيان فردى و خانوادگى و اجتماعى دارد ، حرام و ممنوع است ; اين حرمت و منع از طرف خداوند و انبيا و امامان ابلاغ شده ، و ابلاغ آن هم ميوه ى شيرين رحمت حق و محبت و عشق انبيا و امامان به انسان است .

پول ، خوراك ، پوشاك ، آشاميدنى ، ملك و املاك ، مركب سوارى ، امور شهوانى ، برنامه هاى جاه و مقام ، همه و همه خواستنى است ، ولى بايد توجه داشت كه خواستن بى قيد و شرط ، خواستن به قيمت پايمال شدن حقوق ديگران ، خواستن به قيمت بر هم خوردن نظام خانواده و اجتماع ، خواستن به قيمت از دست دادن ارزش و كرامت انسانى ، و خواستن به قيمت از دست دادن آخرت و خريدن خشم خدا و اسير شدن به عذاب ابد پروردگار ، نه شرعى است

و نه عقلى و نه منطقى . شما از هر صاحب فطرتى ، و از هركس كه داراى وجدان بيدار و دل بيناست بپرسى كه من مالى يا خوراكى يا جنسى يا زمينى يا مقامى يا زنى را مى خواهم كه در صورت به دست آوردنش حقى بر باد مى رود و ظلمى به انسانى يا انسانهايى صورت مى گيرد ، يا دلى مى سوزد ، يا نظمى به هم مى خورد ، چه جوابى مى شنويد ، يا اين واقعيات را اگر از عقل و وجدان و باطن خود بپرسيد ، چه جوابى مى شنويد ؟ جز اينكه از طريق فطرت وجدان و عقل ديگران و خود مى شنويد كه اين خواسته را كنار بگذار و آنچه مى خواهى به صورتى بخواه كه حق توست ، و در اينگونه خواستن است كه كمترين حقى از كسى ضايع و غارت نمى شود ، و به احدى ستم واقع نمى گردد .

عين همين جواب را اگر از خدا و انبيا و امامان بپرسيد مى شنويد كه بخواه اگر حق توست ، و مخواه اگر حق تو نيست . بخواه كه خواستن در گردونه ى قناعت ورزيدن به حق خويش حلال ، و خواستن در گردونه ى ظلم به مقررات شرعى و خانوادگى و اجتماعى و ستم به ديگران حرام است .

شكم مى خواهد ، شهوت مى خواهد ، خيال مى خواهد ، اين خواستن است كه اگر نسبت به آن حدود الهى و مقررات اجتماعى رعايت شود موجب سلامت زندگى ، حفظ آبرو ، طلوع كرامت و بروز حالات عالى اخلاقى است ، و اين خواستن است كه اگر نسبت به آن حدود الهى و مقررات اجتماعى رعايت نشود ، باعث آشفتگى حيات ، بر باد رفتن آبرو ، ظهور پستى و بروز حالات شيطانى و حيوانى است .

در هر صورت انسان نسبت به تمام امورى كه در گذرگاه حيات با آنها ارتباط دارد داراى دو نوع خواسته و ميل است : خواسته و ميل محاسبه شده ، و خواسته و ميل بى محاسبه .

خواسته ى محاسبه شده خواسته اى است كه با خواسته ى حق پيوند خورده ،

و بر اساس آن وارد عرصه ى نفس و قلب شده ، و به حدود و قوانين خداوند مقيد گشته . در اين وقت است كه شخص مال و ثروت مى خواهد ولى مال و ثروت حلال ، مسكن مى خواهد ولى مسكن حلال ، اطفاء شهوت مى خواهد ولى به صورت ازدواج مشروع ، مقام مى خواهد ولى براى خدا و دستگيرى از مستضعفان ، تماشا و شنيدن مى خواهد ولى تماشاى مناسب و شنيدن صحيح ، خواهنده در اين شكل خواسته ، انسانى است : مؤمن ، بينا ، بيدار ، قيامت خواه ، وظيفه شناس ، مهرورز به مردم ، دلسوز جامعه ، دنبال كننده ى رضاى حق ، تأمين كننده ى سعادت دنيا و آخرت و جهادگر ميدان جهاد اكبر .

خواسته ى محاسبه نشده خواسته اى است فقط و فقط برخاسته از نفس ، پديد آمده از منيّت ، بيرون آمده از كوردلى ، پيدا شده از كبر و خودخواهى ، نمايان شده از چاه جهل و ضلالت .

در اين زمان است كه شخص مال و ثروت مى خواهد ولى از هر راهى كه باشد ، مى خواهد گرچه از طريق ربا ، غصب ، دزدى ، تقلب ، حيله ، زورگويى ، رشوه و غارت باشد ، مسكن مى خواهد گرچه از طريق غارت ملك و املاك اقوام و افراد باشد ، اطفاء شهوت مى خواهد گرچه از راه استمناء ، لواط ، زنا و زناى محصنه باشد ، مقام مى خواهد گرچه با پس زدن صاحبان حق از حق مسلم آنان باشد ، تماشا و شنيدن مى خواهد گرچه تماشاى ناموس مردم ، و شنيدن غيبت و تهمت ، و موسيقى و غناى حرام باشد .

خواهنده ى اين شكل خواسته ، انسانى است بى دين ، يا ضعيف الايمان ، كوردل ، بى بصيرت ، خراب كننده ى خانه ى آخرت ، دنبال كننده ى خشم حق و عمله و مزدور شيطان در ميدان ظلمت و گمراهى .

قرآن مجيد از مجموعه ى خواسته هاى چنين انسانى تعبير به هوا مى كند .

هوا چيزى است كه در باطن ، كرسى حكومت برقرار مى كند ، و خود را در

وجود انسان به جاى خدا قرار مى دهد ، و چهره ى معبودى به خود مى گيرد ، و انسان را به بردگى و اسارت مى برد ، و او را به جاى اينكه عبادت و اطاعت خدا كند به عبادت و اطاعت خود وامى دارد .

 

 أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً 

آيا ديدى كسى كه هواى خود را معبود خود گرفت ، آيا تو مى توانى به هدايت او اقدام كنى و نگهبانش از هلاكت باشى ؟

 

انسان وقتى از ابتداى ورود به ميدان حيات هرچه را ديد خواست ، هرچه را شنيد دنبال كرد و به هرچه ميل نمود در به دست آوردنش كوشيد ، شكم را بدون قيد و شرط پاسخ داد ، شهوت را بدون محاسبه جواب داد ، در به دست آوردن ثروت و ملك و املاك و در به چنگ آوردن مقام ، حق احدى را رعايت نكرد ، در حقيقت به كارگاه ساختن بت هوا وارد شده ، و پس از مدتى با دست خود موفق به بت تراشى شده و آن بت را در درون خويش جاى داده ، و خود را به عبادت بت خود ساخته اسير و گرفتار نموده !

متأسفانه كثيرى از مردم محصول عمرشان تبديل باطن به بتخانه ، و نتيجه ى تلاششان ساختن و تراشيدن بت هوا ، و كارشان پرستش اين بت است ، كه به قول عارفان بيدار دل :

مادرِ بت ها ، بت نفس شماست

اين بت پرستان ، جان جاندارى را محترم نمى دانند ، براى آبروى كسى ارزش قايل نيستند ، حق مالكيت احدى را رعايت نمى كنند ، از ناموس يك مملكت گذشت نمى نمايند ، براى خود هر چيزى را حق خود مى دانند و براى ديگران

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فرقان ( 25 ) : 43 .

حق قايل نيستند .

خداوند مهربان براى تأمين خير دنيا و آخرت همه ى بندگان ، از همگان مى خواهد از هواى نفس يعنى خواسته هاى بى محاسبه پيروى نكنند ، گرچه در ظاهر امر مخالفت با هواى نفس به زيان آنها يا ديگران باشد .

 

 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالاَْقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقِيراً فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُوا الهَوَى أَن تَعْدِلُوا . . . 

اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! قيام كنندگان به عدالت باشيد ، قيام به عدالت در هر حال و در هر كار و در هر عصر و زمان ، به خاطر خدا شهادت به حق دهيد گرچه به زيان شخص شما يا پدر و مادر يا نزديكانتان تمام شود .

ملاحظه ى ثروت ثروتمند و ملاحظه ى فقر فقير ، نبايد مانع از شهادت به حق شود ، خداوند به حمايت از هر دوى آنان سزاوارتر است ، از هوا پيروى نكنيد تا بتوانيد عدالت را اجرا كنيد .

 

قرآن مجيد پيروى از بت هوا را موجب ضلالت و گمراهى و روى گرداندن از راه خدا ، و فراموشى روز حساب ، و باعث دچار شدن به عذاب شديد در قيامت مى داند :

 

 وَلاَ تَتَّبِعِ الهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ )(2) .

 

قرآن مجيد ترس از عظمت حق و ايستادگى در برابر هواى نفس را موجب قرار گرفتن در بهشت اعلام مى كند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نساء ( 4 ) : 135 .

2 ـ ص ( 38 ) : 26 .

 

 وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ المَأْوَى 

 

قرآن مجيد از دست رفتن ايمان عالم معروف زمان موسى ، بلعم باعورا و جدا شدن او را از معنويت ، و آلوده شدنش را به ماديت ، و پديد آمدن اخلاق هارى را در او محصول پيروى هواى نفس مى داند :

 

 . . . وَلكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الاَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا . . . (2) .

 

قرآن مجيد همگان را از اطاعت اهل غفلت ، و گرفتاران بند هوا ، و افراط گران پست برحذر مى دارد و شديداً از دنباله روى آنان نهى مى كند :

 

 . . . وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (3) .

 

بر اساس آيات سوره هاى مائده ، انعام ، رعد ، مؤمنون ، قصص ، شورى ، جاثيه ، محمد(4) ، پيروى از هواى نفس ، موجب تكذيب آيات كتب آسمانى ، گمراهى ، جدايى از ولايت خدا ، فساد آسمانها و زمين و اهل هر دو ، روى گرداندن از نبوت ، از دست دادن استقامت ، افتادن در دامن اهل غفلت و جهالت ، و خوردن مهر كورى بر قلب است .

علامت و نشانه ى شناخت هوا فساد اخلاق ، فساد عمل ، بى محاسبه زندگى كردن ، عدم رعايت حقوق مخلوق ، ستم بر ديگران ، ترك عبادت ، آلودگى به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نازعات ( 79 ) : 40 .

2 ـ اعراف ( 7 ) : 176 .

3 ـ كهف ( 18 ) : 28 .

4 ـ به ترتيب سوره ها آيات 77 ـ 150 ـ 37 ـ 71 ـ 50 ـ 15 ـ 23 ـ 16 .

گناهان كبيره ، اصرار ورزيدن به صغيره ، و دچار بودن به خشم و غضب و عصبيت ، و آرزوهاى طول و دراز ، و نفرت از نشستن با شايستگان ، و لذت بردن از رفاقت و همنشينى با ناپاكان و آلودگان است .

جهاد اكبر

آلوده به هواى نفس اگر خواستار خير دنيا و آخرت خويش است ، اگر طالب خير و خوشبختى زيردستان خود است ، اگر خواهان اصلاح باطن و عمل و اخلاق است ، چاره اى ندارد جز اينكه همانند رزمنده اى شجاع و قدرتمندى نترس وارد ميدان جنگ با هوا شود ، و بداند كه در اين جنگ نصرت و رحمت و قدرت خداوند بدرقه ى اوست ، و پيروزى وى و شكست هوا مسأله اى صد در صد است .

اگر امكان اين جنگ و پيروزى وجود نداشت ، بعثت انبيا ، امامت امامان و نزول كتب آسمانى بيهوده مى نمود .

چون امكان اين جنگ و مبارزه و پيروزى جهادگر ، و شكست بت هوا براى همگان ميسر است ، بعثت انبيا و امامت امامان و نزول كتب آسمانى تحقق پيدا كرده ، و در اين زمينه حجت خدا بر همگان تمام ، و كسى را در اين زمينه عذر قابل قبولى در دنيا و آخرت نيست .

انسان تا گرفتار هواى نفس نشده ، و زمينه ى پديد شدن اين بت خطرناك ، برايش فراهم نيامده بايد به طور دايم در حال مراقبه و توجه و ياد خدا باشد ، و خود را از آلوده شدن به تمام محرمات كه موجب ظهور اين بت است حفظ كند كه اين حفظ نفس ، عين كرامت و شرافت و موجب ظهور روح تقوا در باطن انسان است .

آدمى وقتى بر اثر غفلت دچار بت هوا شد ، و پس از مدتى بر اثر بارقه ى الهى

يا الهام نفسى ، يا شنيدن موعظه و نصيحت ، يا مشاهده ى احوالات پاكان ، به ظهور و حكومت اين بت در باطن خود و آثار بسيار شومش آگاه شد ، در مبارزه و جنگ با او نبايد معطل شود و سستى به خرج دهد ، بايد به عنوان امرى واجب و بلكه بالاتر از واجب ، و به عنوان پيروى از دستور خداى حكيم ، و اجابت دعوت انبيا و امامان ، و براى اصلاح حال و اخلاق و عمل ، با اسلحه ى ترك گناه و روى آوردن به عبادت و كار خير ، و همنشينى با پاكان ، و اصلاح درخت مال از حرام ، به جنگ بت هوا برود كه در اين جنگ پيروزى او حتمى است ، و جنگى است كه معارف الهيه از آن تعبير به جهاد اكبر كرده اند .

از امام صادق (عليه السلام) روايت شده :

 

اِنَّ النَّبِىَّ بَعَثَ سَريَّةً ، فَلَمّا رَجَعُوا قَالَ : مَرْحَباً بِقَوْم قَضَوُا الجِهادَ الاَصْغَرَ ، وَبَقِىَ عَلَيْهِمُ الجِهادُ الاَكْبَرُ . فَقيلَ : يَا رَسُولَ اللهِ ! وَمَا الجِهادُ الاَكْبَرُ ؟ قَالَ : جِهادُ النَّفْسِ(1) .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) جمعيتى را به جنگ با دشمن فرستاد ، زمانى كه ارتش اسلام بازگشت ، فرمودند : آفرين به قومى كه جهاد كوچك را گذراندند و جهاد اكبر بر عهده ى آنان مانده ، گفته شد : يا رسول الله جهاد اكبر چيست ؟ فرمودند : جهاد با نفس .

 

روشن است كه منظور از جنگ با نفس با ذات و هويت نفس نيست ، بلكه جهاد با عارضه ى خطرناكى است كه قرآن از آن عارضه تعبير به هوا كرده .

جهادگر با هواى نفس ، جهادش از هر جهادى باارزش تر ، و مهاجر از هواى نفس هجرتش از هر هجرتى افضل ، و پاداش جهاد و هجرتش ، از پاداش هر عملى عظيم تر است .

حضرت على (عليه السلام) كه خود در اين زمينه جهادگر و مجاهدى بى نظير است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل الشيعه : 15 / 161 ، باب 1 ، حديث 20208 .

مى فرمايند :

 

مَا الْمُجاهِدُ الشَّهِيدُ فى سَبِيلِ اللهِ بِاَعْظَمَ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ ، لَكادَ الْعَفِيفُ اَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلاَئِكَةِ(1) .

پاداش رزمنده اى كه در راه خدا شهيد شده بيشتر از كسى نيست كه به هر گناهى توانايى داشته ولى خوددارى از گناه نموده ، نزديك است خوددار از گناه فرشته اى از فرشتگان شود .

راه اصلاح

با توجه به بعثت صد و بيست و چهار هزار پيامبر ، و اينكه قسمت عمده ى دستورات آنان از طريق كتب معتبره ى اسلامى و بخشى از آيات كتاب حق در دسترس است ، و با عنايت به نزول كتب آسمانى ، بخصوص قرآن كه معجزه ى باقيه ى نبوت خاتم انبياست ، و با نظر به امامت امامان كه دستوراتشان در تمام زمينه هاى حيات از طرف كتابهاى حديث در اختيار همگان است ، و با توجه به فطرت و وجدان و عقل و اراده و اختيارى كه به عنوان ودايع الهى ، و سرمايه هاى سودآور دنيا و آخرتى در سرزمين وجود انسان است ، و با ملاحظه ى اين معنى كه با اين همه مايه هاى معنوى حجت خدا در تمام جهات و شئون حيات ، در هر زمانى و مكانى به انسان تمام است ، آيا مى توان گفت : راه اصلاح به روى انسان بسته است يا آدمى قدرت حركت در راه اصلاح را ندارد ، و يا انسان بر هر عملى كه از او سر مى زند و هر نوع اعتقاد و اخلاقى كه دارد مجبور است ؟ به طور مسلم پاسخ اين مسايل منفى است ، راه اصلاح تا برپا بودن اين جهان به روى همه باز ، و هر انسانى قدرت حركت در راه اصلاح را دارد ، و آدمى به هيچ نوع اعتقاد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نهج البلاغه : 894 ، حكمت 474 .

و اخلاق و عملى بطور مجبور نيست .

وجود گرفتاران گناه ، آلودگان به معصيت ، اسيران بند هوا كه در طول تاريخ از گناه دست برداشتند ، و از معصيت پاك شدند ، و از بند اسارت هوا آزاد گشتند ، دليل بر اين معناست كه نه راه اصلاح بسته است و نه آدمى به حالات و افعال مجبور است .

اين سلسله مسايل واهى ، مطالب بى دليل و گفته هاى بى مايه و منطق ، از جانب كسانى در فرهنگ انسان راه يافت كه مى خواستند به خيال خود عذرى براى آلوده بودنشان اقامه كنند ، يا راه لذت گرايى را باز گذاشته ، چهار اسبه به دنبال اميال و شهوات بتازند و ديگران را نيز دنبال خود ببرند .

اينان به پوچ بودن گفته هاى خود واقف بودند و هستند و مى دانستند و مى دانند كه اين گفته ها بدون دليل ، و دور از مايه هاى علمى و منطقى است ، گرچه اين سخنان را از زبان جامعه شناسان يا روانشناسان يا اساتيد دانشگاههاى شرق و غرب كه در استخدام شهوات آنانند به خورد ملت ها بدهند .

 

 بَلِ الاِْنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ * وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ 

بلكه انسان بر وضع ظاهر و باطن خود آگاهى كامل دارد ، هرچند براى خود عذرهايى اقامه كند .

 

آيا كسانى كه با تقلب و حيله ، مكر و خدعه ، پشت هم اندازى و ريا كارى به كارى دست مى زنند ، يا مسأله ى پوچ را با رنگ علمى به خورد مردم مى دهند ، يا چهره ى واقعى خود را پنهان مى دارند ، يا با گول زدن توده ى مردم ميداندار زندگى آنان مى شوند ، يا ملت ها را به مكتب هاى بى مايه اى كه به آن لعاب علم زده شده دعوت مى كنند ، به خود و مسايلى كه به عرصه ى حيات بشر ريخته اند ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ قيامت ( 75 ) : 14 ـ 15 .

آگاهى ندارند ؟

به گفته ى قرآن مجيد آگاهى دارند ، ولى اينان قومى هستند كه در طول تاريخ آب درياى حيات را با اين امور گل آلود كردند تا بتوانند براى تغذيه ى اميال و شهوات خود ماهى بگيرند .

بى ترديد فضاى فرهنگ اين دار و دسته ، فضاى گمراهى و تاريكى است ، و حميت و نخوت و غيرت آنان صد در صد جاهلى است .

اينان كه به تمام حقايق هستى و بخصوص به خداوند هستى آفرين كفر ورزيدند ، و به انكار آيات حق برخاستند بايد دچار چنين فرهنگى شوند ، و مسايل سخيف و بى پايه اى در مغز آنان پديدار شود ، آنگاه به عنوان مكتب و آيين به خورد ديگران دهند تا ديگران را هم مانند خود از خدا و حقايق جدا سازند !

اينان هدفى جز فساد در زمين ، و هلاك نسل و كشاورزى ، و آلوده كردن اقوام و ملل به انواع معاصى و گناهان ندارند .

 

 وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الاَْرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْفَسَادَ 

 

سردمداران صهيونيسم در كتاب پروتوكل هاى خود نوشته اند : ما پيروزى داروين و ماركس و نيچه را به وسيله ى آراى ايشان پايه گذارى كرديم ، و اثر مخرب اخلاقى كه علوم ايشان در فكر غير يهودى پديد مى آورد با كمال تأكيد براى ما واضح است .

يهوديت جهانى توسط سه تن از دانشمندان خود : ماركس ، فرويد و دركايم ، نظريه ى داروين و تئورى تطور را با زننده ترين صورتى كه در راه كوبيدن هر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 205 .

فضيلتى كه در جاهليت اروپايى باقى مانده بود مورد استفاده قرار داد ، و اين سه دانشمند مغرض بطور دايم دين را با تحقير و سرزنش ياد مى كردند ، و چهره ى آن را در نفوس و اذهان مردم زشت و آلوده نشان مى دادند(1) .

اينان همراه با نظريات دانشمندان وابسته به خود ، هيچ يك از جوانب تصور بشر را بدون فساد باقى نگذاشته اند ، زيرا كليه ى تصورات و علايق انسان را ، از علاقه به خالق گرفته تا علاقه به جهان هستى ، و زندگى و علاقه به ابنا نوع ، همگى را فاسد و تباه ساخته و به يك سلسله از انحرافات تبديل كرده است .

انحراف اصلى در تصور حقيقت الهى و علاقه ى انسان به خدا ، انحراف در تصور جهان هستى و علاقه ى آن به خدا ، و علاقه ى انسان به جهان و علاقه ى جهان به انسان .

انحراف در تصور حيات و پيوستگى ها و اهداف آن ، انحراف در تصور نفس بشرى و روابط انسان با انسان و فرد با اجتماع و همسر با همسر ، و به طور خلاصه انحراف در كليه ى شئون حيات .

در سايه ى شوم اين انحراف ، شرايط زندگانى واقعى تحت تأثير اهوا ، خضوع در برابر طاغوت و تسليم در چنبر شهوات واقع مى شود ، و دامنه ى فساد به طور روزافزون گسترش مى گيرد ، و كار هلاك و دمار وقتى به پايان مى رسد كه « خدا » آخرين و بى تأثيرترين معبود در زندگى مردم گردد ، و آلهه و معبودات باطل بر كليه ى شئون حيات مسلط شوند(2) .

اينان كار را با ژست علمى به خود گرفتن به جايى رساندند كه به باور اكثر مردم دنيا دادند كه جبر اقتصادى ، جبر اجتماعى و جبر تاريخى همگى در سرنوشت انسان حكومت و تأثير دارند و به صورت قدر حتمى و قاطعى ، بدون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ جاهليت قرن بيستم : 53 .

2 ـ جاهليت قرن بيستم : 78 .

مداخله ى اراده ى انسان ، زندگانى انسان را تحت سيطره و تسخير قرار مى دهند .

اين جملات واهى و كلمات سخيف ، كار بسيارى از مردم جهان بخصوص اروپا و آمريكا ، و بخصوص نسل جوان بسيارى از جوامع را به جايى رساند كه گويى لا ينقطع اين فريادها را از گلوى انسان مى شنويم :

« من از قيد بندگى و طوق عبوديت رسته ام ، و برنامه ى زندگى خود را به ميل و اراده ى خويش طرح و تنظيم مى كنم !

من عقايد و سلوك خود را بر وفق عقل و نظر خود پايه گذارى و ترسيم مى كنم .

من زندگى كنونى و آينده ى خود را با استقلال ذاتى و بدون سرپرستى خدا مى سازم ! »

در نتيجه ى همين ادعا ، خويش را از سنگر حمايت خدا بيرون رانده ، و به دام مكر و حيله ى شيطان درافكنده است .

در نتيجه ى همين ادعاست كه اهريمن شر و فتنه فرصت يافته و تسلط و نفوذ خود را در سراسر زمين گسترش داده است .

در نيتجه ى همين ادعا و غرور است كه ظلم و بيداد ، اكناف جهان را فرا گرفته و انواع عبوديت ، همگى اقوام بشرى را زير يوغ ذلت كشيده و گروهى را به عبوديت سرمايه ، و گروهى را به عبوديت دولت ، و گروهى را به عبوديت ديكتاتور ، و گروهى را به عبوديت شهوات خانمانسوز گرفتار ساخته است .

در نتيجه ى همين ادعا و غرور است كه فسق و فجور در سراسر جهان گسترش يافته و همگى پسران و دختران را در معرض آلودگى و فساد قرار داده است .

در نتيجه ى همين ادعا و انحراف است كه از يك سو جنون و اختلال مشاعر ، تيمارستانهاى كشورهاى متمدن را بر ديوانگان تنگ ساخته ، و از ديگر سو

وسوسه ى مدپرستى و فيلم ها و ستاره هاى سينما و تلويزيون و ساير شهوات ، مردم را از توجه به حقيقت خويش باز داشته ، و سراسر عمرشان را در غفلت و تباهى گذاشته است .

نتيجه ى اين زندگى نكبت بار كه تمام شئون ظاهر و باطنش غرق آلودگى و انحراف ، و فسق و فجور است اين است كه بسيارى از مردم جهان را سرخورده كرده ، و ابر سياه و تاريك يأس و نااميدى را در فضاى جانشان جاى داده ، و در عين اينكه زير ضربات تازيانه ى وجدان و فشار فطرت دست و پا مى زنند مى گويند : راه اصلاح به روى انسان بسته است يا اگر هم باز باشد انسان قدرت حركت در آن را ندارد و در نهايت براى اينكه خود را تا اندازه اى آرام كند مى گويد : انسان نسبت به همه ى امورش محكوم قضا و قدر و جبر است .

ولى اين جملات هم محصول حكومت همان فرهنگ شيطانى ، و فضاى جاهلى است ، و چيزى جز نشخوار همين آلودگان و تبهكاران نيست .

فرهنگ پاك اسلام ناب كه تبلور قطعى در مذهب شيعه ى دوازده امامى دارد با تكيه بر آيات قرآن و معارف امامان معصوم ، همراه با دليل و حكمت و منطق و برهان اعلام مى دارد كه راه اصلاح هرگز به روى بشر بسته نيست ، و تا روز برپا بودن جهان بسته نخواهد شد ، و حركت انسان در راه صلاح و سداد ، در امكان تمام افراد انسان ، گرچه به انواع گناهان آلوده باشند هست ، و عقايد و اعمال و اخلاق آدمى به هيچ وجه جبرى و محكوم قضا و قدر نيست .

شايسته است به گوشه اى از معارف الهيه ، و فرامين ملكوتيه كه هدايت كننده ى انسان به سوى صلاح و سداد ، پاكى و پاكدامنى و نسخه ى نجات دهنده ى انسان از آلودگى و معاصى است اشاره شود :

امام صادق (عليه السلام) به مردى فرمودند :

 

اِنَّكَ قَد جُعِلْتَ طَبيبَ نَفْسِكَ ، وَبُيِّنَ لَكَ الدّاءُ ، وَعُرِّفْتَ آيَةَ الصِّحَّةِ ، وَدُلِلْتَ عَلى

الدَّواءِ ، فَانْظُرْ كَيْفَ قِيامُكَ عَلى نَفْسِكَ(1) .

همانا تو را طبيب خودت قرار داده اند ، و درد را برايت بيان كرده اند ، و نشانه ى صحت را به تو شناسانده اند ، و به دارويت راهنمايى كرده اند ، در نتيجه انديشه كن كه چگونه در اصلاح وضع خود به پا مى خيزى .

 

آرى انسان آگاه به موقعيت و وضع و شأن خويش طبيب خود است ، درد او عقايد باطله ، اخلاق شيطانى و اعمال ناهنجار است كه مفصلا در قرآن و روايات براى او بيان شده . ايمان مستقيم ، سلامت اخلاق ، آرامش درون ، عمل پاك ، همه و همه نشانه و علامت سلامت است . توبه و استغفار ، تقوا و عفت و مبارزه با گناه داروى تمام دردهاست ، اين انسان است كه با كمك گيرى از اين حقايق بايد به اصلاح خود اقدام نمايد .

امام باقر (عليه السلام) از پدرانش روايت مى كنند كه پيامبر در وصيتش به اميرالمؤمنين

على بن ابى طالب (عليه السلام) فرمودند :

 

يا عَلِىُّ ! اَفْضَلُ الْجِهادِ مَنْ اَصْبَحَ لاَ يَهُمُّ بِظُلْمِ اَحَد(2) .

يا على ! برترين جهاد اين است كه شخص صبح كند در حالى كه نيت ستم به احدى را نداشته باشد .

 

انسان اگر هر روزش را بدين صورت قرار دهد كه از خانه خارج شود در حالى كه نيتش نسبت به تمام انسانها حتى به دشمنانش خير باشد ، و قصدى جز خدمت به مردم نداشته باشد ، ادامه ى اين حالت ، باطن را غرق نور و ظاهر را آراسته به صلاح و درستى مى نمايد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ من لا يحضره الفقيه : 4 / 352 ، باب النوادر ، حديث 5762 ; وسائل الشيعه : 15 / 162 ، باب 1 ، حديث 20214 .

2 ـ كافى: 2 / 454 ، باب محاسبة العمل، حديث 6 ; وسائل الشيعه: 15 / 161 ، باب 1، حديث 20210 .

امام صادق (عليه السلام) فرمودند :

 

مَنْ مَلَكَ نَفْسَهُ اِذا رَغِبَ ، وَاِذا رَهِبَ ، وَاِذا اشْتَهى ، وَاِذا غَضِبَ ، وَاِذا رَضِىَ ، حَرَّمَ اللهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ(1) .

كسى كه به وقت رغبت ، و زمان ترس ، و به هنگام ميل ، و در گير و دار خشم و خشنودى ، وجودش را از افتادن در گناه و معصيت ، و ظلم و ستم حفظ نمايد ، خداوند بدنش را به آتش دوزخ حرام مى كند .

 

اميرالمؤمنين (عليه السلام) بسيار مى فرمودند :

 

نَبِّهْ بِالتَّفَكُّرِ قَلْبَكَ ، وَجَافِ عَنِ اللَّيْلِ جَنْبَكَ ، وَاتَّقِ اللهَ رَبَّكَ(2) .

قلب خود را با انديشه در امور بيدار كن ، شب را به عبادت حق بپرداز و در تمام شئون زندگى پروردگارت را پروا كن .

 

امام صادق (عليه السلام) فرمودند :

 

اَلتَّفَكُّرُ يَدْعُو اِلَى الْبِرِّ وَالْعَمَلِ بِهِ(3) .

انديشه در همه ى امور ، انسان را به جانب نيكى و عمل به آن مى كشاند .

 

مردى به حضرت صادق (عليه السلام) عرضه داشت : مرا از مكرمت هاى اخلاقى خبر ده ، حضرت فرمودند :

 

اَلعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ ، وَصِلَةُ مَنْ قَطَعَكَ ، وَاِعْطاءُ مَنْ حَرَمَكَ ، وَقَوْلُ الْحَقِّ وَلَوْ عَلى نَفْسِكَ(4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ امالى صدوق : 329 ، المجلس الثالث و الخمسون ، حديث 7 ; ثواب الأعمال : 159 ; وسائل الشيعه : 15 / 162 ، باب 1 ، حديث 20215 .

2 ـ كافى : 2 / 54 ، باب التفكر ، حديث 1 ; بحار الأنوار : 68 / 318 ، باب 80 ، حديث 1 .

3 ـ كافى : 2 / 55 ، باب التفكر ، حديث 5 ; وسائل الشيعه : 15 / 196 ، باب 5 ، حديث 20262 .

4 ـ امالى صدوق : 280 ، المجلس السابع و الأربعون ، حديث 10 ; وسائل الشيعه : 15 / 199 ، باب 6 ، حديث 20272 .

گذشت و چشم پوشى از كسى كه بر تو ستم نموده ، و صله نمودن با كسى كه با تو جدايى كرده ، و عطا كردن به كسى كه تو را محروم از بخشش خود نموده ، و گفتن حق گرچه به ضرر خودت باشد .

 

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند :

كسى كه عمل زشتى يا شهوت حرامى بر او عرضه شود ، پس به خاطر ترس از خدا اجتناب كند ، خداوند آتش قيامت را بر او حرام نمايد و از وحشت اكبر امانش دهد و به وعده اى كه در كتابش داده « براى كسى كه مقام پروردگارش را بترسد دو بهشت است » وفا نمايد .

بدانيد هركس دنيا و آخرت به او عرضه شود پس دنيا را بر آخرت اختيار كند ، خداوند عزّ و جلّ را در قيامت ملاقات كند در حالى كه حسنه اى براى نجاتش از عذاب نخواهد داشت ، و هركس آخرت را بر دنيا اختيار نمايد و دنياى فانى را معبود خود قرار ندهد ، خداوند از او خشنود گردد ، و زشتى هاى عملش را بيامرزد(1) .

راوى مى گويد به حضرت صادق (عليه السلام) گفتم :

 

قَوْمٌ يَعْمَلُونَ بِالْمَعَاصِى وَيَقُولُونَ : نَرْجُو ، فَلاَ يَزالُونَ كَذَلِكَ حَتّى يَأْتِيَهُمُ الْمَوْتُ ! فَقالَ : هؤُلاءِ قَوْمٌ يَتَرَجَّحُونَ فِى الاَْمانِىَّ ، كَذَبُوا ، لَيْسُوا بِراجينَ ، إنَّ مَنْ رَجا شَيْئاً

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) في حديث المناهي ، قال : من عرضت له فاحشة أو شهوة فاجتنبها مخافة الله عزّ وجل حرم الله عليه النار ، وآمنه من الفزع الأكبر ، و أنجز له ما وعده في كتابه في قوله تعالى ( وَلِمَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان ) ألا ومن عرضت له دنيا وآخرة فاختار الدنيا على الآخرة ، لقي الله عزّ وجل يوم القيامة وليست له حسنة يتقي بها النار ; ومن اختار الآخرة وترك الدنيا ، رضي الله عنه و غفر له مساوي عمله .

   امالى صدوق : 429 ، المجلس السادس و الستون ، حديث 1 ; وسائل الشيعه : 15 / 209 ، باب 9 ، حديث 20297 .

طَلَبَهُ ، وَمَنْ خَافَ مِنْ شَىْء هَرَبَ مِنْهُ(1) .

گروهى اهل معصيت و گناهند و مى گويند در عين آلودگى اميدواريم ، به همين صورت زندگى مى كنند تا بميرند ! حضرت فرمودند : اينان مردمى هستند كه به جانب آرزوى پوچ چرخيده اند ، دروغ گفتند ، اهل اميد نيستند . كسى كه به حقيقتى اميد دارد آن را مى طلبد ، و از چيزى كه بيم دارد از آن فرار مى كند .

 

امام صادق (عليه السلام) در توضيح آيه ى : ( ولِمَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ (2) ، فرمودند :

مَنْ عَلِمَ اَنَّ اللهَ يَراهُ ، وَيَسْمَعُ ما يَقُولُ ، وَيَعْلَمُ ما يَعْمَلُهُ مِنْ خَيْر اَوْ شَرّ ، فَيَحْجُزُهُ ذلِكَ عَنِ الْقَبيحِ مِنَ الاَعْمالِ ، فَذلِكَ الَّذِى خَافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَوى(3) .

كسى كه بداند خدا او را مى بيند ، و آنچه مى گويد مى شنود ، و آنچه از خوبى و بدى انجام مى دهد مى داند ، و اين توجه او را از زشتى باز دارد ، كسى است كه از مقام خدا خائف است و نفس را از هوا باز داشته .

 

امام صادق (عليه السلام) به عمرو بن سعيد فرمودند :

 

اُوصِيكَ بِتَقْوَى اللهِ وَالْوَرَعِ وَالاِجْتِهادِ ، وَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ يَنْفَعُ اجْتِهادٌ لاَ وَرَعَ فِيهِ(4) .

تو را به پيروى از خدا در همه ى امور ، و پرهيز از گناه ، و كوشش در عبادت و خدمت به خلق سفارش مى كنم ، و بدان كوششى كه در آن پرهيز از گناه نباشد سودى ندارد .

 

امام صادق (عليه السلام) مى فرمودند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافى: 2 / 68، باب الخوف والرجاء، حديث 5; وسائل الشيعه: 15 / 216، باب 13، حديث 20312.

2 ـ رحمان ( 55 ) : 46 .

3 ـ كافى : 2 / 70 ، باب الخوف و الرجاء ، حديث 10 ; بحار الأنوار ، 67 / 364 ، باب 59 ، حديث 8 .

4 ـ كافى : 2 / 78 ، باب الورع ، حديث 11 ; وسائل الشيعه : 15 / 243 ، باب 21 ، حديث 20392 .

 

عَلَيْكَ بِتَقْوَى اللهِ وَالْوَرَعِ وَالاِْجْتِهادِ ، وَصِدْقِ الْحَديثِ ، وَاَداءِ الاَمانَةِ ، وَحُسْنِ الخُلْقِ ، وَحُسْنِ الجِوارِ ، وَكُونُوا دُعاةً اِلى اَنْفُسِكُمْ بِغَيْرِ اَلْسِنَتِكُمْ ، وَكُونُوا زَيْناً وَلاَ تَكُونُوا شَيْناً ، وَعَلَيْكُمْ بِطولِ الرُّكوعِ وَالسُّجودِ ، فَاِنَّ اَحَدَكُمْ اِذَا اَطالَ الرُّكوعَ وَالسُّجودَ هَتَفَ اِبْليسُ مِنْ خَلْفِهِ وَقالَ : يا وَيْلَهُ ، اَطاعَ وَعَصَيْتُ ، وَسَجَدَ وَاَبَيْتُ(1) .

بر شما باد به پرواى از حق در همه ى امور ، و حفظ خويش از تمام گناهان ، و كوشش در عبادت و خدمت به مردم ، و راستى در گفتار و اداى امانت ، و حسن خلق ، و نيكو همسايه دارى ، و جلب مردم به آيين حق با اعمال و رفتار و اخلاق صحيح . زينت دين باشيد ، عامل وهن و سبكى دين نباشيد ، ركوع و سجود خود را در نمازها طولانى كنيد ، همانا وقتى يكى از شما ركوع و سجودش را طولانى كند ، ابليس از پشت سر او فرياد مى زند : واى اطاعت كرد و من سرپيچى نمودم ، سجده كرد و من امتناع كردم !

 

رسول خدا به اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند :

 

ثَلاثَةٌ مَنْ لَقِىَ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ بِهِنَّ فَهُو مِنْ اَفْضَلِ النَّاسِ : مَن اَتَى اللهَ عَزَّ وَجَلَّ بِمَا افْتَرَضَ عَلَيْهِ فَهُوَ مِنْ اَعْبَدِ النَّاسِ ، وَمَنْ وَرِعَ عَنْ مَحارِمِ اللهِ فَهُوَ مِنْ اَوْرَعِ النّاسِ ، وَمَنْ قَنَعَ بِما رَزَقَهُ اللهُ فَهُوَ مِنْ اَغْنَى النّاسِ . ثُمَّ قالَ : يا عَلِىُّ ! ثَلاثٌ مَنْ لَمْ يَكُنَّ فِيهِ لَمْ يَتِمَّ عَمَلُهُ : وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعاصِى اللهِ ، وَخُلْقٌ يُدارى بِهِ النّاسَ ، وَحِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ ـ اِلى اَنْ قَالَ ـ يَا عَلِىُّ ! الاِسْلامُ عُرْيانٌ وَلِباسُهُ الْحَياءُ ، وَزِينَتُهُ الْعِفافُ ، وَمُرُوَّتُهُ العَمَلُ الصّالِحُ ، وَعِمادُهُ الْوَرَعُ(2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافى : 2 / 77 ، باب الورع ، حديث 9 ; وسائل الشيعه : 15 / 245 ، باب 21 ، حديث 20400 ; بحار الأنوار : 67 / 299 ، باب 57 ، حديث 9 .

2 ـ وسائل الشيعه : 15 / 246 ، باب 21 ، حديث 20405 .

سه برنامه است كه هركس خدا را با آنها ملاقات نمايد از بهترين مردم است : كسى كه عمل به آنچه بر او واجب شده است را به پيشگاه حق ارايه كند ، او برترين بنده است ، و كسى كه از تمام حرامها خوددارى كند از پارساترين بندگان است ، و آنكه به روزى داده شده ى خداوند قناعت ورزد ، از بى نيازترين مردم است ; سپس فرمودند : يا على ! سه چيز است كه در هر كس نباشد عملش تمام نيست : قدرتى كه او را از معاصى خدا مانع گردد ، و اخلاقى كه با آن با مردم مدارا نمايد ، و حوصله و حلمى كه جهل جاهل را با آن برگرداند تا فرمودند : يا على ! اسلام عريان است ، لباسش حيا ، و زينتش عفاف ، و جوانمردى اش عمل صالح ، و ستونش ورع و پارسايى است .

 

امام باقر (عليه السلام) فرمودند :

 

اِنَّ اَفْضَلَ العِبَادَةِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَالْفَرْجِ(1) .

همانا برترين عبادت نگاهدارى شكم و شهوت از حرام خداست .

 

امام صادق (عليه السلام) فرمودند :

 

اِنَّما شِيعَةُ جَعْفَر مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَفَرْجُهُ ، وَاشْتَدَّ جِهادُهُ وَعَمِلَ لِخالِقِهِ ، وَرَجا ثَوابَهُ ، وَخَافَ عِقابَهُ ، فَاِذا رَأَيْتَ أُولئِكَ ، فَأُولئِكَ شِيعَةُ جَعْفَر(2) .

همانا پيرو جعفر كسى است كه شكم و شهوت را از حرام حفظ كند ، كوشش او در راه خدا شديد باشد ، محض خدا عمل كند ، به پاداش حق اميدوار و از عذابش بترسد ، چون اينان را ديدى ، اينان شيعه ى امام صادق هستند .

 

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافى : 2 / 79 ، باب العفة ، حديث 2 ; تحف العقول : 296 ; وسائل الشيعه : 15 / 249 ، باب 22 ، حديث 20414 .

2 ـ خصال : 1 / 295 ، حديث 63 ; وسائل الشيعه : 15 / 251 ، باب 22 ، حديث 20425 .

 

لاَ تَزالُ اُمَّتِى بِخَيْر ما تَحابُّوا وَتَهادَوْا وَاَدُّوا الاَمانَةَ ، وَاجْتَنبُوا الحَرامَ ، وَقَرَوُا الضَّيْفَ ، وَاَقامُوا الصَّلاةَ ، وَآتُوا الزَّكاةَ ، فَاِذَا لَمْ يَفْعَلُوا ذلِكَ ابْتُلُو بِالْقَحْطِ وَالسِّنينَ(1) .

دايم امت من به خير و نيكى اند تا به يكديگر محبت ورزند و به يكديگر هديه دهند ، و امانت را ادا كنند ، و از حرام بپرهيزند ، و مهمان را پذيرايى نمايند و نماز را برپا دارند و زكات مال را بپردازند . اگر اين امور را انجام ندهند به قحطى و خشكسالى مبتلا شوند .

 

از رواياتى كه در سطور قبل ملاحظه كرديد استفاده مى شود كه راه اصلاح به روى همگان براى هميشه باز است ، و حركت در اين راه نورانى ، براى هركس كه بخواهد ممكن است ، و انسان در عمل و رفتار ، و كردار و اخلاق به چيزى مجبور نيست ، و آزادانه مى تواند با نيتى پاك و تصميم و عزمى جدى به واقعياتى كه در آن روايات اشاره شده و خلاصه اش به شرح زير است آراسته گردد ، و اين همه نيكى و خير و زيبايى معنوى را به جاى آن همه زشتى و بدى و هيولاى شيطانى بگذارد ، و با دست خود همراه با يارى و نصرت حق ، سيئات اخلاقى و عملى و باطنى را تبديل به حسنات باطنى و عملى و اخلاقى نمايد ، كه هركس در راه اصلاح قرار بگيرد ، خداوند در تبديل شدن سيئات به حسنات به او كمك خواهد داد ، و چون حسنات را جايگزين سيئات كند ، تمام سيئات گذشته اش بخشيده خواهد شد .

 

 إِلاَّ مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عيون اخبار الرضا : 2 / 29 ، باب 31 ، حديث 25 ; وسائل الشيعه : 15 / 254 ، باب 23 ، حديث 20434 .

وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً 

مگر آنان كه توبه كردند و ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند ، اينانند كه خداوند سيئات آنان را به حسنات تبديل كرد و خداوند آمرزنده ى مهربان است .

 

 إِلاَّ مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوء فَإِنِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ (2) .

مگر كسانى كه ستم كردند ، آنگاه در مقام توبه و جبران برآمدند و بدى را تبديل به نيكى كردند ، من نسبت به آنها آمرزنده و مهربانم .

عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس

نيّت خير نسبت به تمام مردم ، خويشتندارى به وقت رغبت و ترس و ميل و خشم و خشنودى .

انديشه و تفكر در همه ى امور و عاقبت كارها ، شب بيدارى براى عبادت ، تقوا و پرهيزگارى ، گذشت و چشم پوشى از آن كه بر انسان ستم نموده ، صله ى رحم با كسى كه جدايى كرده ، بخشش به آن كه انسان را از احسانش محروم نموده ، اجتناب از شهوت حرام ، اختيار آخرت بر دنيا ، اميد همراه با عمل ، ترس از خدا همراه با ترك گناه ، توجه داشتن به مراقبت حق بر ظاهر و باطن هستى ، پاكدامنى ، كوشش در عبادت رب و خدمت به خلق ، راستى در گفتار ، اداى امانت ، خوش خلقى ، نيكو همسايه دارى ، آراستگى به خوبيها ، ركوع و سجود طولانى ، قناعت به حلال ، نرمى در روش و منش ، بردبارى و حوصله ، حيا ، عفت ، انجام كار خير و عمل صالح ، عفت شكم ، عفت شهوت ، كار براى خدا ، اميد به پاداش حق ، خوف از عذاب ، محبت ورزى به يكديگر ، هدايت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ فرقان ( 25 ) : 70 .

2 ـ نمل ( 27 ) : 11 .

همديگر ، دورى از زشتى ، پذيرايى مهمان ، اقامه ى نماز ، اداى زكات .

البته اين عناوين برگرفته شده از متن احاديثى است كه در صفحات گذشته به عنوان راه اصلاح درج شد ، اگر بخواهيم از مجموع روايات مربوط به اصلاح خود و خانواده و جامعه و همه ى امور حيات ، انتخاب عنوان كنيم بدون شك كتابى مفصل خواهد شد .

اگر انسان با اراده و اختيارى كه دارد به اين حقايق باارزش آراسته شود ، و از رذايل و سيئات بخصوص از مال حرام ، مقام حرام و شهوت حرام خود را حفظ نمايد ، سود سرشارى در دنيا و آخرت نصيب او خواهد شد .

در اين زمينه لازم است به گوشه اى از حيات خود نگهداران و سود سرشارى كه نصيب آنان شده اشاره شود ، شايد وسيله ى هدايت براى آنان كه خواهان خير و سعادت خود هستند شود .

ابن سيرين و تعبير خواب

نامش محمد فرزند سيرين بصرى است، در تعبير خواب قدرت فوق العاده اى داشت ، سرچشمه ى تعبيرش ذوق سالم و فكر نافذ او بود .

در تطبيق خواب با حقايق انسان عجيبى بود ، براى تعبير خواب از لطايف قرآن و روايات استفاده مى كرد .

نوشته اند مردى از او پرسيد : تعبير اذان گفتن در عالم خواب چيست ؟ گفت : رفتن به حج . ديگرى همين مسأله را پرسيد ، گفت : دست به دزدى برده اى . آنگاه درباره ى اختلاف اين دو تعبير با اينكه خواب هر دو يكى بود گفت : چهره ى اولى را چهره اى نيكو و پسنديده و دينى ديدم ، تعبير خوابش را از آيه ى ( وَاَذِّنْ بِالنَّاسِ بِالْحَجِّ (1) گرفتم . اما چهره ى دومى را چهره ى خوبى نديدم ، تعبير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ حج ( 22 ) : 27 .

خوابش را از آيه ى ( اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اَيَّتُهَا الْعيرُ اِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ (1) گرفتم .

ابن سيرين مى گويد : در بازار به شغل بزازى اشتغال داشتم ، زنى زيبا براى خريد به مغازه ام آمد ، در حالى كه نمى دانستم به خاطر جوانى و زيباييم عاشق من است ، مقدارى پارچه از من خريد و در ميان بغچه پيچيد ، ناگهان گفت : اى مرد بزاز ! فراموش كرده ام پول همراه خود بياورم ، اين بغچه را به كمك من تا منزل من بياور و آنجا پولش را دريافت كن ! من به ناچار تا كنار خانه ى او رفتم ، مرا به دهليز خانه خواست ، چون قدم در آنجا گذاشتم در را بست و پوشش از جمال خود برگرفت و اظهار كرد : مدتى است شيفته ى جمال توام و راه رسيدن به وصالت را در اين طريق ديدم ، اكنون در اين خانه تويى و من ، بايد كام مرا برآورى ، ورنه كارت را به رسوايى مى كشم .

به او گفتم : از خدا بترس ، دامن به زنا آلوده مكن ، زنا از گناهان كبيره و موجب ورود به آتش جهنم است . نصيحتم فايده نكرد ، موعظه ام اثر نبخشيد ، از او خواستم از رفتن من به دستشويى مانع نشود ، به خيال اينكه قضاى حاجت دارم مرا آزاد گذاشت . به دستشويى رفتم ، براى حفظ ايمان و آخرت و كرامت انسانى ام سراپاى خود را به نجاست آلوده كردم ، چون با آن وضع از آن محل بيرون آمدم ، درب منزل را گشود و مرا بيرون كرد ، خود را به آب رساندم ، بدن و لباسم را شستم ، در عوض اينكه به خاطر دينم خود را ساعتى به بوى بد آلودم ، خداوند بويم را همچون بوى عطر قرار داد و دانش تعبير خواب را به من مرحمت فرمود(2) !

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ يوسف ( 12 ) : 70 .

2 ـ سفينة البحار : 4 / 352 ، باب السين بعده الياء .

ثروت خداداده و دانش فراوان

فقيه و اصولى بزرگ ، چهره ى معروف علم و دانش و عبادت و عمل ، حجة الاسلام شفتى مشهور به سيد ، در ابتداى تحصيل در نجف اشرف به سر مى برد ، از نظر فقر و تهيدستى و ندارى و تنگدستى به او بسيار سخت مى گذشت . اكثر براى يك وعده غذا مشكل داشت ، ماندن در نجف براى او طاقت فرسا شد ، با رنج فراوان براى ادامه ى تحصيل ، خود را به حوزه ى اصفهان كه در آن روزگار از حوزه هاى پررونق و علمى شيعه بود رساند ، آنجا هم به مانند نجف به سختى زندگى و تنگى معيشت دچار بود .

روزى مقدار كمى پول از محلى براى او رسيد ، به بازار رفت كه براى خود و اهل بيتش غذا تهيه كند ، با خود فكر كرد كه با آن پول به اندازه ى سد جوع خود و اهل بيتش غذاى ارزانى تهيه نمايد .

از مرد قصابى يكدست جگر خريد و به جانب خانه روان شد ، در حالى كه از خريد خود خوشحال بود .

در ميان راه گذرش به خرابه اى افتاد ، مشاهده كرد سگى ضعيف و لاغر روى زمين افتاده ، در حالى كه چند بچه ى او به سينه اش چسبيده و مطالبه ى شير مى كنند ، ولى در پستان سگ گرسنه ى ضعيف شيرى وجود ندارد .

حالت سگ و ناله ى بچه هاى او ، سيد را كنار خرابه متوقف كرد ، در عين اينكه خود و اهل بيتش نسبت به آن غذا محتاج بودند ، ولى خواهش و ميل نفس را توجهى نكرد ، تمام جگر را به آنان خورانيد ، سگ دمى حركت داد و سرى به جانب آسمان برداشت ، گويى در عالم حيوانى خود از حضرت حق گشايش كار آن ايثارگر را درخواست كرد .

سيد مى فرمايد : زمان زيادى از ترحم من به آن سگ و توله هايش نگذشت كه

از منطقه ى شفت ، مال هنگفتى نزد من آوردند و گفتند : ثروتمندى از آن ديار ثروتش را جهت معامله نزد امينى نهاده بود كه گفته بود منافعش را جهت سيد شفتى بگذاريد ، و پس از مرگم اصل مال و تمام منافعش را نزد سيد ببريد ، منافع مال مربوط به شخص سيد و اصل مال را در مصارفى كه معين شده خرج نمايد !

سيد آنچه را مربوط به خودش بود در راه تجارت گذاشت و از منافع آن املاكى تهيه كرد ، از منافع آن املاك و منافع تجارت ، علاوه بر رسيدگى به وضع مستمندان ، و پرداخت شهريه به اهل علم و حل مشكلات مردم ، مسجد باعظمتى را بنا نهاد كه امروز از مساجد آباد اصفهان و معروف به مسجد سيداست ، و قبر مطهر آن مرد بزرگ نيز در كنار آن مسجد در مقبره اى آباد قرار دارد .

جوان پرهيزكار و بيدار

مردى از انصار مى گويد : روز بسيار گرمى همراه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در سايه ى درختى قرار داشتيم ، مردى آمد و پيراهن از بدن خارج كرد ، و شروع كرد روى ريگهاى داغ غلطيدن . گاهى پشت و گاهى شكم ، و گاهى صورت بر آن ريگها مى گذاشت و مى گفت : اى نفس ! حرارت اين ريگها را بچش كه عذابى كه نزد خداست از آنچه من به تو مى چشانم عظيم تر است .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) اين منظره را تماشا مى كرد ، وقتى كار آن جوان تمام شد و لباس پوشيد ، و رو به ما كرد كه برود ، نبى اسلام با دست به جانب او اشاره فرمودند و از او خواستند كه نزد حضرت بيايد ، وقتى نزديك حضرت رسيد به او فرمودند : اى بنده ى خدا ! كارى از تو ديدم كه از كسى نديدم ، علت اين برنامه چيست ؟ عرضه داشت : خوف از خدا ، من با نفس خود اين معامله را دارم تا از طغيان و شهوت حرام در امان بماند !

پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند : از خدا ترسانى و حق ترس را رعايت كرده اى ، خداوند به وجود تو به اهل آسمانها مباهات مى نمايد ، سپس به اصحابش فرمودند : اى حاضرين ! نزديك اين دوستتان بياييد تا براى شما دعا كند ، همه نزديك آمدند و او بدين صورت دعا كرد :

 

اَللّهُمَّ اجْمَعْ اَمْرَنا عَلَى الْهُدى وَاجْعَلِ التَّقْوى زادَنا وَالْجَنَّةَ مَآبَنا .

خداوندا ! برنامه ى زندگى ما را بر هدايت متمركز كن ، تقوا را زاد ما و بهشت را بازگشتگاه ما قرار بده(1) .

جوان عابد و توجه به خطر گناه

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايند : زنى بدكاره با جوانانى از بنى اسراييل براى به فتنه انداختن آنان روبرو شد ، بعضى از آنان گفتند : اگر فلان عابد او را ببيند از راه به در مى رود ، زن بدكاره چون گفتار آنان را شنيد گفت : به خدا قسم به منزلم نمى روم مگر اينكه او را به فتنه اندازم ، چون قسمتى از شب گذشت به در خانه ى عابد آمد و در زد ، عابد در را باز نكرد ، زن فرياد زد : مرا راه بده ، عابد امتناع كرد ، زن گفت : عده اى از جوانان بنى اسراييل مرا به كار زشت دعوت كرده اند ، اگر مرا پناه ندهى كارم به رسوايى خواهد كشيد !

عابد وقتى سخن او را شنيد در را باز كرد ، وقتى وارد خانه شد لباسش را بيرون آورد ، عابد وقتى زيبايى او را ديد دچار وسوسه شد ، دست بر بدن او گذاشت ، سپس توجهى عميق به خود كرد ، به جانب آتش زير ديگ رفت ، دست بر آتش گذاشت ، زن گفت : چه مى كنى ؟ گفت : دستى كه به بدن نامحرم رسيده مى سوزانم ، زن از خانه در آمد و به نزد مردم رفت ، گفت : به داد صاحب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ امالى صدوق : 340 ، المجلس الرابع و الخمسون ، حديث 26 ; بحار الأنوار : 67 / 378 ، باب 59 ، حديث 23 .

اين خانه برسيد كه دست بر آتش گذاشته ، آمدند و ديدند دستش سوخته(1) .

پورياى ولى و مبارزه با نفس

پورياى ولى مردى بود قوى ، قدرتمند و معروف . با تمام پهلوانان معروف زمان كشتى گرفت و پشت همه را به خاك رسانيد .

زمانى كه به اصفهان رسيد با پهلوانان اصفهان هم كشتى گرفت و همه را به خاك انداخت ، از پهلوانان شهر درخواست كرد بازوبند پهلوانى مرا مهر كنيد ، همه مهر كردند جز رييس پهلوانان شهر كه با پوريا هنوز كشتى نگرفته بود ، گفت : من با پوريا كشتى مى گيرم اگر پشتم را به خاك رسانيد بازوبندش را مهر مى كنم . قرار كشتى را روز جمعه در ميدان عالى قاپو گذاشتند تا مردم جاى تماشاى آن كشتى كم نظير را داشته باشند .

پوريا شب جمعه پيرزنى را ديد حلوا خير مى كند و با لحنى ملتمسانه مى گويد : از اين حلوا بخوريد و دعا كنيد خداوند حاجت مرا بدهد .

پوريا پرسيد : مادرم حاجت تو چيست ؟ گفت : پسرم در رأس پهلوانان اين شهر است ، بناست فردا با پورياى ولى كشتى بگيرد ، او نان آور من و زن و فرزند خود است ، اقوامى داريم كه به آنها هم كمك مى كند ، مى ترسم با شكست او حقوقش قطع شود و معيشت ما دچار سختى و مضيقه گردد !

پورياى ولى همان وقت نيت كرد به جاى آنكه پشت پهلوان معروف اصفهان را به خاك برساند ، پشت نفس را به خاك اندازد ، بر اين نيت بود تا با آن كشتى گير روبرو شد ، وقتى به هم پيچيدند ، ديد با يك ضربه مى تواند او را به خاك اندازد ولى به صورتى كشتى گرفت كه پشتش به خاك رسيد تا نان جمعى قطع نشود ، و علاوه دل آن پيرزن شاد گردد ، و خود هم نصيبى از رحمت خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ قصص راوندى : 183 ، حديث 222 ; بحار الأنوار : 67 / 387 ، باب 59 ، حديث 52 .

شامل حالش شود .

نامش در تاريخ پهلوانى به عنوان انسانى والا ، جوانمرد ، بافتوت ، و باگذشت ثبت شد ، و امروز قبرش در گيلان زيارتگاه اهل دل است(1) .

آنان كه با خواسته ى نفس و هوا و هوس مبارزه كردند ، و به اين خاطر به مقامات عالى انسانى و مراتب ملكوتى رسيدند ، و نامشان در قرآن و روايات و تاريخ آمده ، به اندازه اى هستند كه اگر بخواهيم حالات آنان را در يك جا به رشته ى تحرير آوريم به طور يقين از چند جلد كتاب بيشتر خواهد شد . در باب مبارزه با هواى نفس ، و شهوات حرام روايات بسيار جالبى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)و امامان معصوم (عليهم السلام) رسيده كه لازم است به قسمتى از آنها اشاره شود .

امام باقر (عليه السلام) فرمود : خداوند فرموده :

 

وَعِزَّتِى وَجَلاَلِى وَعَظَمَتى وَبَهائِى وَعُلُوِّ ارْتِفاعِى ، لاَ يُؤْثِرُ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ هَواىَ عَلى هَواهُ فِى شَىْء مِنْ اَمْرِ الدُّنْيا اِلاَّ جَعَلْتُ غِناهُ فِى نَفْسِهِ ، وَهِمَّتَهُ فِى آخِرَتِهِ وَضَمَّنْتُ السَّماواتِ وَالاَرْضَ رِزْقَهُ ، وَكُنْتُ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَةِ كُلِّ تاجِر(2) .

سوگند به عزت و جلال ، و بزرگى و حسن ، و بلندى مقامم كه هيچ بنده اى خواسته ى مرا بر خواسته ى خودش در چيزى از امر دنيا انتخاب نكند ، مگر اين كه بى نيازيش را در نفس خودش قرار دهم ، و همت و قصدش را به جانب آخرت كنم ، و آسمانها و زمين را كفيل روزى و رزقش گردانم ، و خود به نفع او از پس تجارت هر تاجرى باشم .

 

از امام صادق (عليه السلام) روايت شده :

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ جامع النورين : 234 .

2 ـ كافى : 2 / 137 ، حديث 2 ; وسائل الشيعه : 15 / 279 ، باب 32 ، حديث 20510 ; بحار الأنوار : 67 / 82 ، باب 46 ، حديث 16 .

اِذا كَانَ يَوْمَ القِيامَةِ تَقومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَيَأْتُونَ بَابَ الْجَنَّةِ فَيَضْرِبُونَهُ ، فَيُقالُ لَهُم : مَنْ اَنْتُم ؟ فَيَقُولُونَ : نَحْنُ اَهْلُ الصَّبْرِ ، فَيُقالُ لَهُمْ : عَلى مَا صَبَرْتُم ؟ فَيَقُولُونَ : كُنّا نَصْبِرُ عَلَى طاعَةِ اللهِ ، وَنَصْبِرُ عَنْ مَعاصِى اللهِ فَيَقُولُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : صَدَقُوا ، اَدْخِلُوهُمُ الجَنَّةَ(1) وَهُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ : ( اِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ اَجْرَهُم بِغَيْرِ حِساب (2) .

زمانى كه قيامت شود ، جمعى از مردم برمى خيزند ، و به جانب درب بهشت مى روند ، در را مى زنند ، گفته مى شود : كيستيد ؟ مى گويند : اهل صبر ، گفته مى شود : بر چه صبر كرديد ؟ مى گويند : بر طاعت خدا و بر گناهان و معاصى . خداوند مى فرمايد : راست گفتند ، آنان را وارد بهشت كنيد ، و اين است گفتار خدا در قرآن كه فرموده : همانا صابران پاداش خود را بدون حساب دريافت مى كنند .

 

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند :

 

طُوبى لِمَنْ لَزِمَ بَيْتَهُ ، وَاَكَلَ قوتَهُ ، وَاشْتَغَلَ بِطاعَةِ رَبِّهِ ، وَبَكى عَلى خَطِيئَتِهِ ، فَكَانَ مِنْ نَفْسِهِ فى شُغُل وَالنّاسُ مِنْهُ فِى رَاحَة(3) .

خوشا به حال كسى كه ملازم خانه ى خود است ، و رزق و روزى خود را مى خورد ، و اشتغال به طاعت پروردگار دارد ، و بر گناهش گريه مى كند ، مشغول خود است و مردم از او در راحت و آسايشند !

 

يعقوب بن شعيب مى گويد : از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم مى فرمودند :

 

مَا نَقَلَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَبْداً مِنْ ذُلِّ الْمَعاصِى اِلى عِزِّ التَّقْوى اِلاّ اَغْناهُ مِنْ غَيْرِ مال ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافى : 2 / 75 ، باب الطاعة و التقوى ، حديث 4 ; بحار الأنوار : 67 / 101 ، باب 47 ، حديث 5 .

2 ـ زمر ( 39 ): 10 .

3 ـ نهج البلاغه : 403 ، خطبه ى 175 ; بحار الأنوار : 67 / 111 ، باب 49 ، حديث 13 .

وَاَعَزَّهُ مِنْ غَيْرِ عَشِيرَة وَآنَسَهُ مِنْ غَيْرِ بَشَر(1) .

خداوند عز و جل بنده اى را از ذلت گناهان به عزت تقوا منتقل نكرد مگر اينكه او را بدون ثروت بى نياز نمود ، و بدون قوم و قبيله عزت داد ، و بدون بشر انس داد .

 

پيامبر بزرگوار اسلام فرمودند :

 

مَنْ ذَرَفَتْ عَيْناهُ مِنْ خَشْيَةِ اللهِ كَانَ لَهُ بِكُلِّ قَطْرَة قَطَرَتْ مِنْ دُموعِهِ قَصْرٌ فِى الجَنَّةِ مُكَلَّلٌ بِالدُّرِّ وَالْجَوْهَرِ ، فيهِ مَا لاَ عَيْنٌ رَأَتْ ، وَلاَ اُذُنٌ سَمِعَتْ ، وَلاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَر(2) .

كسى كه دو چشمش از خوف و خشيت خدا اشك بريزد ، براى او به هر قطره اى از قطرات اشكش قصرى در بهشت است پيچيده به در و جواهر ، در آن قصر چيزى است كه چشم نديده ، و گوش نشنيده ، و بر قلب بشرى خطور ننموده .

 

امام صادق (عليه السلام) فرمودند :

 

كُلُّ عَيْن باكِيَةٌ يَوْمَ القِيامَةِ اِلاَّ ثَلاثَةً : عَيْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اللهِ ، وَعَيْنٌ سَهِرَتْ فِى طَاعَةِ اللهِ ، وَعَيْنٌ بَكَتْ فِى جَوْفِ اللَّيْلِ مِنْ خَشْيَةِ اللهِ(3) .

هر ديده اى در قيامت گريان است مگر سه ديده : ديده اى كه از حرامهاى الهى فروهشته شده ، و ديده اى كه در طاعت خدا بيدارى داشته ، و ديده اى كه در دل شب از خوف خدا گريسته .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافى: 2 / 76، باب الطاعة و التقوى، حديث 8; وسائل الشيعه: 15 / 241، باب 20، حديث 20385.

2 ـ امالى صدوق : 431 ، المجلس السادس و الستون ، حديث 1 ; مجموعه ى ورّام : 2 / 263 ; وسائل الشيعه : 15 / 223 ، باب 15 ، حديث 20333 .

3 ـ كافى : 2 / 482 ، باب البكاء ، حديث 4 ; عوالى اللئالى : 4 / 21 ، حديث 59 ; وسائل الشيعه : 15 / 228 ، باب 15 ، حديث 20346 .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند :

 

اِنَّ الصَّدَقَةَ تَزِيدُ صَاحِبَها كَثْرَةً ، فَتَصَدَّقُوا يَرْحَمْكُمُ اللهُ ، وَاِنَّ التَّواضُعَ يَزِيدُ صاحِبَهُ رِفْعَةً فَتَواضَعُوا يَرْفَعْكُمُ اللهُ ، وَاِنَّ العَفْوَ يَزِيدُ صَاحِبَهُ عِزّاً فَاعْفُوا يُعِزَّكُمُ اللهُ(1) .

همانا صدقه ثروت صاحبش را افزايش مى دهد ، پس در راه خدا صدقه بدهيد خدا شما را مشمول رحمت مى نمايد و فروتنى به سربلندى صاحبش مى افزايد ، پس فروتنى كنيد خداوند شما را سربلند مى كند ، گذشت به عزت صاحبش مى افزايد ، پس گذشت كنيد خدا شما را عزت دهد .

 

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در كلامى فرمودند :

 

اَلا اِنَّهُ مَنْ يُنْصِفِ النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ لَمْ يَزِدْهُ اللهُ اِلاّ عِزًّا(2) .

بدانيد كسى كه تمام مردم را از جانب خود انصاف دهد ، خداوند جز عزت و سربلندى به او اضافه نكند .

 

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند :

 

طُوبى لِمَنْ طابَ خُلُقُهُ ، وَطَهُرَتْ سَجِيَّتُهُ ، وَصَلُحَتْ سَريرَتُهُ ، وَحَسُنَتْ عَلانِيَتُهُ ، وَاَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مالِهِ ، وَاَمْسَكَ الْفَضْلَ مِنْ قَوْلِهِ ، وَاَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ(3) .

خوشا به حال كسى كه اخلاقش خوب ، و طبعش پاك ، و نهانش خوب ، و آشكارش نيكو است ، اضافه ى مالش را انفاق مى كند و از زيادى كلامش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافى : 2 / 121 ، باب التواضع ، حديث 1 ; بحار الأنوار : 72 / 124 ، باب 51 ، حديث 23 .

2 ـ كافى : 2 / 144، باب الإنصاف و العدل ، حديث 4 ; وسائل الشيعه : 15 / 283، باب 34 ، حديث 20525 .

3 ـ كافى : 2 / 144 ، باب الإنصاف و العدل ، حديث 1 ; وسائل الشيعه : 15 / 284 ، باب 34 ، حديث 20528 ; بحار الأنوار : 72 / 29 ، باب 35 ، حديث 22 .

خوددارى نمايد ، و از جانب خود به مردم انصاف دهد .

 

مسايلى كه در روايات صفحات گذشته ملاحظه كرديد ، و آن عبارت بود از انتخاب آخرت بر دنيا ، صبر در برابر عبادت ، استقامت در مقابل گناه ، قناعت به رزق حلال ، اشتغال به طاعت رب ، گريه بر گناهان ، سر در كار خويش داشتن براى دور ماندن از آزار مردم ، رعايت تقوا ، گريه از خوف حق در دل شب ، فرو هشتن چشم از نظر به نامحرم ، بيدارى شب براى عبادت ، صدقه در راه خدا ، فروتنى و تواضع ، عفو و گذشت ، انصاف دادن به تمام مردم از جانب خود ، اخلاق خوب ، طبع پاك ، پنهان شايسته ، آشكار پسنديده ، انفاق اضافه و زيادى مال ، خوددارى از زياده گويى ; بدون ترديد تحقق عملى اش و عينيت دادنش در عرصه ى حيات ، بدون مبارزه با تمايلات و خواسته هاى بى محاسبه ى نفس امكان پذير نيست . كسى كه با جاذبه هاى شيطانى امور دنيايى و مادى ، و با هواى نفس و شهوات بى در و پيكر ، براى تحقق واقعيات اخلاقى و عملى مبارزه مى كند ، دست به جهاد اكبر زده و بدون شك از سود سرشارى كه خداوند و انبيا و امامان وعده داده اند بهره مند خواهد شد .

فرصت را غنيمت بدانيم

غنيمت شمردن فرصت ، بخصوص فرصت وقت و زمانى كه در اختيار است و بقول معروف فرصت عمر ، سفارش حضرت حق ، و وصيت انبيا و امامان و اولياى خداست ، در اين فرصت است كه مى توان سيئات را تبديل به حسنات كرد ، و زيبايى را به جاى زشتى نشاند و نور را جانشين ظلمت نمود .

اگر فرصت از دست برود و كارى مثبت انجام نگيرد ، و پيك مرگ از جانب خدا برسد ، و چراغ عمر به لحظه ى خاموشى وصل شود ، جايى براى توبه باقى نيست و پشيمانى سود نخواهد داشت .

زمانى كه طلحه در جنگ جمل در اثر تير مروان بن حكم بر زمين افتاد و جان مى داد ، چنين گفت : بزرگى از بزرگان قريش را به بدبختى خود نديدم . اين پشيمانى سخت وقتى براى طلحه آمد كه ديگر سودى نداشت و فرصت عمر از دست رفته بود و چراغ عمر در حال خاموشى بود ، او نخستين مردى بود كه با اميرالمؤمنين (عليه السلام) بيعت كرده بود ، چون على (عليه السلام) با خواسته ى نامشروعش موافقت نكرد ، و تحريكات معاويه در او كارگر افتاد ، پيمان با آن حضرت را شكست و دنيا و آخرت خود را تاريك كرد .

زنِ نوح و لوط بر مخالفت با شوهران خود اصرار ورزيدند ، و اين مخالفت را تا از دست دادن فرصت ادامه دادند تا هر دو با محكوم بودن به عذاب حق از دنيا رفتند .

آسيه همسر فرعون فرصت را غنيمت دانست و خواسته ى حق را بر خواسته ى شوهرش مقدم كرد ، و به اين خاطر به خوشنودى خدا و نعمت ابد بهشت رسيد .

خديجه فرصت را غنيمت شمرد ، در راه پيامبر فداكارى كرد و به سعادت دنيا و آخرت رسيد ، اقوامش به خاطر ازدواج او با پيامبر رفت و آمد با او را قطع كردند ، ولى او رابطه اش را با خدا محكمتر نمود و از اين رهگذر به فوز عظيم رسيد .

حر بن يزيد فرصت اندك مانده را غنيمت دانست ، و از اين گنج غنيمت منفعت ابدى نصيب خود كرد .

آرى ، هركس فرصت را گرچه كم باشد غنيمت بداند ، نور الهى در قلبش بتابد و از او دستگيرى نمايد .

آنجاست كه بايد گفت : « آن نور هدايت كه در دل سالك سبيل حق برافروخته شده است اختيار همه ى حواس را به دست گرفته ، چنانكه گوش را از وارد شدن

هر صدا و سخنى جز نغمه ى الهى و سخن حق باز مى دارد ، ذائقه را از چشيدن طعم هرگونه حرامى ممنوع مى سازد ، چشم را از لمس كردن نمودهاى واقعيات هستى كه مانند دست ماليدن كوران بر سطح اجسام است جلوگيرى مى نمايد ، نگاه عارف ربانى در حقيقت پيش از آنكه با نور فيزيكى براى ديدن نمودهاى هستى ارتباط برقرار كند با نور هدايت درونى اشباع مى شود و به وسيله ى همان نور ، نخست شكوه و جلال هستى وابسته به هستى آفرين را مى بيند ، سپس با نور فيزيكى نمودهاى اجزاى هستى را .

سالك سبيل حق بر زندگى مى نگرد ، نه مانند ساير زندگان كه رويدادهايى را لمس مى كنند ، و با هدف گيرى لذت جويى و خودخواهى ، آنها را براى خود تنظيم مى نمايند ، و در پايان كار هم به شدت پشيمان شده فرياد مى زنند : واى كه چيزى ته بساط نماند ، و ديگر اميدى به خويش و بيگانه نيست !

صاحب نور هدايت با اِشراف به معناى حيات وابسته به هستى بزرگ كه با آهنگى ربانى روانه ى هدف اعلاى خود مى باشد به حيات مى نگرد ، از قناعت به شناخت محدودى از ظاهر زندگى بيزار شده و به اعماق و اسرار حيات وارد مى شود ، و با آن بينايى كه بدست آورده لحظات آن را سپرى مى نمايد .

اين بينايى است كه او را به ذكر دايمى خداوندى وادار مى كند ، حتى مى توان گفت : لحظه اى در غفلت از خدا بسر نمى برد .

آيا يك انسان آگاه از اهميت هستى خود ، مى تواند در غفلت از خويشتن بسر ببرد ؟ معناى غفلت از خويشتن از يك نظر مساوى كاهش و نقص شخصيت به همان اندازه ى غفلت مى باشد »(1) .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ شرح نهج البلاغه ى جعفرى : 14 / 94 .

 

...كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةِ اَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَة ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَاَصْلَحَ فَاِنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ انعام ( 6 ) : 54

آراسته شدن به زيبايى و زدودن زشتى

آراسته شدن به زيبايى و زدودن زشتى

منظورم از دو عنوان زيبايى و زشتى ، زيبايى و زشتى باطنى و معنوى و اخلاقى و عملى است .

آن انسانى كه با قلم اراده و اختيار ، و شناخت و معرفت ، حقايق الهيه را كه عبارت از حسنات اخلاقى است ، و واقعيات عمليه را كه عبارت از احكام پروردگار عالم است بر صفحه ى باطن و ظاهر خود نقاشى مى كند ، و آن نقش را با روغن ايمان جلا مى دهد و از آفات و حوادث حفظ مى نمايد ، سيرتى فوق العاده زيبا ، و صورتى شايسته و آراسته پيدا مى كند .

حقايق الهيه يا حسنات اخلاقى جلوه هاى اسما و صفات ، و واقعيات عمليه جلوه هاى اراده و خواست حضرت حق است ، و به همين خاطر نقش آنها در سيرت و صورت ، انسان را در مملكت مصر وجود همچون يوسف جلوه مى دهد ، و او را معشوق خريداران بى شمارى در دنيا و آخرت مى نمايد .

اما آن انسانى كه با قلم اراده و اختيار ، جهل و غفلت ، و كبر و خودپسندى ، سيئات اخلاقى و اعمال ناروا را بر صفحه ى وجود خويش نقش مى زند ، و آن نقش را با ادامه دادن گناه پابرجا مى نمايد ، و بيش از پيش خود را در معرض خسارت و هلاكت ابدى قرار مى دهد ، سيرتى فوق العاده زشت و صورتى تاريك و ظلمانى پيدا مى كند .

سيئات اخلاقى و اعمال زشت و زيانبار ، انعكاسى از حالات ابليس و نمونه اى از حركات شيطانى است ، و به همين جهت نقش آنها در سيرت

و صورت ، انسان را تجسمى از شيطان نشان مى دهد ، و وى را مورد نفرت خدا و فرشتگان و پاكان مى سازد ، و خوارى دنيا و عذاب آخرت را براى او فراهم مى نمايد .

در زمينه ى زيباييها و زشتى هاى معنوى لازم است نظرى به آيات قرآن مجيد و روايات و اخبار وارده از رسول خدا و امامان بزرگوار (عليهم السلام) بيندازيم ، باشد كه پس از آشنايى با حقايق الهيه و معارف عرشيه آراسته به آن حقايق شويم و توبه و انابه ى خود را به فرموده ى قرآن مجيد با اصلاح باطن و ظاهر خود كامل نماييم :

 

 وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءاً بِجَهَالَة ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَ نَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ 

آنان كه به آيات ما ايمان دارند هرگاه نزد تو آيند به آنان بگو : بر شما سلام ، پروردگارتان رحمت را بر خودش واجب نموده ، هركس از شما كار بدى از روى نادانى نموده ، سپس بعد از آن توبه نمايد و در مقام اصلاح خود برآيد ، خداوند آمرزنده و مهربان است .

اهل هدايت و فلاح

 

 الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ * وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُ نْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُ نْزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِا لاْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ * أُولئِكَ عَلَى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ المُفْلِحُونَ (2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ انعام ( 6 ) : 54 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 3 ـ 5 .

1 ـ ايمان به غيب 2 ـ اقامه ى نماز 3 ـ صدقه و اداى حقوق مالى

4 ـ ايمان به قرآن و كتب نازل شده ى پيش از قرآن 5 ـ يقين به آخرت .

ايمان به غيب

سلسله امورى هستند كه از دسترس حواس ظاهر خارجند ، و چون حواس به آنها راهى ندارد از آنها تعبير به غيب شده .

غيب عبارت از واقعياتى است كه با ديده ى عقل و قلب قابل ادراك است ، و بيان مصاديق آن كه عبارت از خدا ، فرشتگان ، برزخ ، روز محشر ، حساب و ميزان ، و بهشت و جهنم است به عهده ى انبيا و كتب آسمانى و امامان معصوم است .

ايمان به اين حقايق باعث طهارت باطن ، تصفيه ى روح ، تزكيه ى نفس ، آرامش روانى ، اطمينان قلب و مقيد شدن اعضا و جوارح به دستورات خداوند و پيامبر و اهل بيت است .

ايمان به غيب عامل تقوا ، موجب ظهور عدالت در انسان ، علت شكوفا شدن تمام استعدادها ، باعث رشد و كمال و زمينه ساز جانشينى و خلافت انسان از حضرت حق است .

كتاب خدا ، قرآن مجيد كه احسن حديث ، و اصدق قول ، و رساترين پند و موعظه است ، و در سلامت و صحت و استحكام و وحى بودن آن هيچ شك و ترديدى راه ندارد ، و با ارايه ى دلايل گوناگونى در سوره هاى خود وحى بودنش را از جانب حق ثابت مى كند ، و راه هرگونه شكى را به روى هر انسانى مى بندد ، در قسمت قابل توجهى از آيات خود ، مسأله ى غيب را با تمام مصاديقش مطرح مى نمايد ، و به دنبال آن آيات الهيه ، رسول بزرگ اسلام و امامان معصوم هم روايات بسيار مهمى صادر نموده اند كه توجه به اين

مجموعه ى عظيم از معارف ، زمينه ساز يقين و ايمان به غيب است .

خدا

قرآن مجيد خداوند مهربان را بانى و به وجود آورنده ى هستى ، و همه ى موجودات آفرينش معرفى مى كند ، و تمام انسانها را به عبادت و فرمانبردارى از حضرت او دعوت مى نمايد ، و شريك قرار دادن براى او ، و سخن گفتن از ضد و ند و كفو را در كنار او محصول غفلت و جهل و انكار حقيقت دانسته ، و چيزى را غير او مطرح كردن خلاف وجدان و فطرت به حساب آورده و بشر را به تفكر و انديشه ى صحيح در رابطه با صاحب هستى تشويق نموده و با دلايل فطرى و عقلى و طبيعى و علمى هر عاملى را در به وجود آوردن هستى جز خدا مردود دانسته ، و به جمله ى : « خود به خود به وجود آمدن اشيا » را كه جمله اى است پوچ و بى معنى و بى دليل ، خنده ى مسخره كرده و آن را دور از منطق علمى و عقل سليم دانسته ، و خلاصه با آيات شريفه اش به علاج بيمارى غفلت و جهل بشر اقدام نموده ، و پرده ى اوهام و خيالات و شك و ترديد را با بيدار كردن فطرت و تحريك وجدان ، از جلوى چشم عقل و ديد قلب انسان كنار زده ، و خدا را با بينات و دلايل نشان داده ، و به اين معنا توجه داده كه حقيقت در آيينه ى هستى از خورشيد وسط روز تابناك تر است ، و نسبت به وجود مقدس حق هيچ شك و ترديدى وجود ندارد :

 

 . . . أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِن ذُ نُوبِكُمْ . . . 

آيا در خدايى كه آفريننده ى آسمانها و زمين است شكى هست ؟ خداوند شما را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ابراهيم ( 14 ) : 10 .

دعوت مى كند تا گناهانتان را در معرض آمرزش قرار دهد !

 

 يَا أَ يُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ * الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الاَْرْضَ فِرَاشاً وَالْسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّـمَرَاتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلاَ تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدَاداً وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ 

اى مردم ! پروردگارتان را عبادت كنيد ، پروردگارى كه آفريننده ى شما و پيشينيان شماست ، باشد كه اهل تقوا شويد .

پروردگارى كه زمين را براى شما گستراند ، و آسمان را برافراشت و از عالم بالا براى شما باران نازل كرد ، و به سبب آن ميوه ها را براى روزى شما بيرون آورد ، بنابراين براى خداوند مثل و مانند قرار ندهيد ، در حالى كه مى دانيد او را مثل و مانندى نيست .

 

آرى ، او شما و پيشينيان شما را آفريد و آسمانها را بنا كرد ، و زمين را فرش زندگى شما قرار داد و باران نازل نمود ، و بوسيله ى آن انواع ميوه ها را روزى شما كرد ، اگر اين همه عجايب و شگفتى ها كار او نيست پس كار كيست ؟

اگر مى گوييد علت اين همه عجايب خلقت ، تصادف است ، دليل متقن و منطقى و عقلى شما چيست ؟ اگر مى گوييد خود به خود به وجود آمده اند كه اشيا هستى قبل از به وجود آمدن وجود نداشتند تا خود را به وجود بياورند ، علاوه بر اين چيزى كه موجود است معنا ندارد خود را به وجود بياورد ، بنابراين معلوم است كه ناظمى آگاه ، و عالمى توانا ، و بصيرى خبير به نام الله موجودات را به وجود آورده ، و اين نظام محكم و مستحكم را بنا نهاده ، و بر انسان واجب و فرض است كه از او فرمان ببرد ، و به بندگى و عبادت او اقدام نمايد ، تا به اوج پاكى و كمال و تقوا و پرهيزگارى برسد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 21 ـ 22 .

 

 اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ 

 

مفضل بن عمر كوفى مى گويد : امام صادق (عليه السلام) به من فرمودند :

نخستين دليل بر وجود خداوند ، نظم و ترتيب اين جهان است كه هر چيزى بدون هيچ گونه نقص به بهترين صورت در جاى خاص خود قرار گرفت و همچون سرايى منظم همه چيز در آن آماده شده .

زمين مانند فرش براى مخلوقات گسترده شده ، و بر فراز آن ستارگان چون چراغهاى پرنورى آويخته به نظر مى رسد ، در دل كوهها و تپه ها جواهرات گرانبها اندوخته ، و در هر چيزى مصلحتى نهان ساخته ، اينها و مانند آن را در اختيار انسان گذاشته ، علاوه انواع گياهان و حيوانات را براى او به وجود آورده تا بتواند زندگى آسوده اى را برپا كند .

اين نظم و ترتيب جهان كه هر چيز بدون ذره اى نقص در محل مخصوص خود قرار گرفته ، بزرگترين دليل است بر اينكه اين جهان از روى حكمت آفريده شده ، و علاوه بر اين بستگى كاملى كه ميان مخلوقات عرصه گاه هستى است و همه به هم مربوط و محتاجند دليل است كه آفريننده ى همه يكى است ، آفريننده اى كه ميان تمام موجودات الفت برقرار كرده و آنها را به يكديگر مربوط و نيازمند نموده است !

مفضل مى گويد : در روز سومى كه براى شنيدن بحث شيرين خداشناسى خدمت امام ششم رسيدم حضرت فرمودند : امروز در آفرينش آفتاب و ماه و ستارگان براى تو سخن مى گويم :

مفضل ! رنگ آسمان كبود به نظر مى رسد تا ديده ى انسان را كه همواره به آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 21 .

مى افتد رنجه نسازد ، زيرا رنگ كبود گذشته از اينكه چشم را آزار نمى رساند براى تقويت آن هم مفيد است .

اگر آفتاب طلوع نمى كرد و روز به وجود نمى آمد ، تمام امور دنيا مختل مى شد ، مردم قدرت پرداختن به امور زندگى و مرتب كردن كارهاى خود را نداشتند و زندگى و حيات براى آنان بدون نور و روشنايى لذت نداشت ، اين حقيقتى است كه از آفتاب روشنتر است .

اگر آفتاب غروب نمى كرد و شب به وجود نمى آمد ، مردم نمى توانستند آرامش يابند و رفع خستگى كنند ، و نيروى هاضمه مشغول هضم غذا ، و رساندن مواد غذايى به اعضا نمى شد .

اگر هميشه روز بود حرص ، مردم را پيوسته تحريك به فعاليت و كار مى كرد ، و زمينه ى كاهش بدنهاى آنان را فراهم مى ساخت ، زيرا بسيارى از مردم به اندازه اى به اندوختن ثروت حريصند كه اگر تاريكى شب مانع نگردد ، قرار نمى گيرند و آنقدر كار مى كنند تا خود را از كار بيندازند !

و اگر شب نمى شد زمين در برابر حرارت و گرماى آفتاب به اندازه اى گرم مى شد كه تمام جانداران و نباتات از بين مى رفتند .

به اين خاطر خداوند خورشيد را مانند چراغى قرار داده كه گاهى براى اهل خانه روشن مى كنند تا نيازهاى خود را برطرف نمايند ، و گاهى آن را خاموش مى سازند تا استراحت نمايند ! پس نور و تاريكى كه ضد يكديگرند هر دو براى نظام جهان و انتظام احوال انسانها آفريده شده .

اى مفضل ! انديشه كن كه چگونه با پست و بلند شدن آفتاب ، فصول چهارگانه به وجود مى آيد تا حيوانات رشد و نمو كنند و به كمال مطلوب خود برسند .

همچنين فكر كن در اندازه ى شب و روز كه چگونه براى مصلحت بندگان در

بيشتر مناطق آباد زمين ، مدت هر كدام از پانزده ساعت تجاوز نمى نمايد . اگر مقدار روز صد ساعت يا دويست ساعت مى شد هر آينه جانداران و نباتات از بين مى رفتند .

اما جانداران به خاطر اينكه در چنين روز طولانى قرار داشتند به ناچار از كثرت فعاليت هلاك مى شدند ، اما نباتات بر اثر حرارت خورشيد مى خشكيدند !

و نيز اگر شب صد ساعت يا دويست ساعت بود ، جانداران در اين مدت از طلب معاش باز مى ماندند و از گرسنگى به هلاكت مى رسيدند ، و حرارت نباتات كم مى شد و در نتيجه فاسد مى گشتند ، چنانكه بعضى از گياهان اگر در جايى برويد كه آفتاب به آن نتابد از ميان مى رود .

در زمستان حرارت در باطن درختان و نباتات پنهان مى شود تا ماده ى ميوه در آنها پديد آيد ، و به سبب سرما ابر و باران در هوا به وجود مى آيد ، و بدن حيوانات محكم مى گردد ، و در بهار مواد اشجار و نباتات به حركت مى آيد و كم كم آشكار مى گردد ، گلها و شكوفه ها مى رويند ، و حيوانات براى فرزند به هم رساندن به حركت مى آيند ، و در تابستان به سبب شدت گرما ميوه ها پخته مى شود ، و رطوبت زيادى بدن حيوانات تحليل مى رود و رطوبت روى زمين كم مى شود تا مردم بتوانند ساختمان و كارهاى ديگر خود را به آسانى انجام دهند ، در پاييز هوا صاف مى گردد تا بيماريها برطرف و بدنها سالم شود ، اگر كسى بخواهد فوايد اين چهار فصل را بيان كند سخن به درازا مى كشد !

در كيفيت تابش خورشيد انديشه كن كه خداوند به صورتى قرار داده تا همه جاى زمين از نور آن استفاده كند ، اگر طلوع و غروبى براى خورشيد نبود ، بسيارى از جهات از نور آن بهره مند نمى شدند ، كوهها و ديوارها و سقفها مانع از تابش آن مى گشتند ، چون خداوند مى خواست همه جاى زمين از نور خورشيد استفاده كند ، تابش آن را طورى مرتب نمود كه اگر جايى در اول روز از نور

آفتاب به واسطه ى كوه و ديوار نتواند استفاده كند در آخر روز از نور آن بهره مند گردد ، يا اگر در آخر روز خورشيد بر آن نتابد ، در ابتداى روز از تابش آن استفاده نمايد ، پس هيچ جايى نمى ماند كه بهره ى خود را از خورشيد نبرد ، زهى منعمى كه نور خورشيد را بر همه ى ساكنان زمين از جماد و نبات و جاندار قسمت كرده ، و هيچ يك را بى بهره نگذاشته .

اگر يك سال يا كمتر خورشيد بر زمين نمى تابيد حال اهل زمين چه مى شد ؟ آيا ممكن بود به زندگى خود ادامه دهند ؟

در تاريك بودن شب براى انسان منافعى است ، او را وادار به استراحت مى كند ، ولى چون در شب هم گاهى نيازمند به روشنايى است ، و بسيارند كسانى كه بواسطه ى تنگى وقت يا شدت گرماى روز مجبورند شب كار كنند ، و نيز مسافرين كه در شب حركت مى كنند احتياج به روشنايى دارند ، خداوند حكيم ماه و ستارگان را قرار داد تا با نورافشانى خود وسيله ى آسايش خلق او گردند ، و با حركات منظم خود راه را به مسافرين نشان دهند ، و مسافرين و كشتى نشينان را از خطر گم شدن رهايى بخشند .

ستارگان بر دو قسم اند ، ستارگان ثابت كه وضع آنها نسبت به يكديگر تغيير نمى نمايد ، و ستارگان سيّار كه از برجى به برج ديگر حركت مى كنند ، و از خط سيرى كه دارند كمترين انحرافى پيدا نمى كنند ، و حركت آنها دو قسم است : يكى حركت عمومى كه آن حركت شبانه روزى و از مشرق به مغرب است ، ديگر حركتى است كه مخصوص به هر كدام از آنهاست ، و از مغرب به مشرق مى باشد ، مثل مورچه اى كه روى سنگ آسيا به طرف چپ حركت كند ، و آسيا آن را به جانب راست حركت دهد ، پس مورچه دو حركت دارد ، يكى با اراده كه از پيش روى خود حركت مى كند ، و يكى به اجبار كه آسيا آن را به پس مى گرداند ، آيا اينكه ستارگان بعضى ثابت و بعضى سيارند و با نظم حركت مى كنند جز به

تدبير خداوندى حكيم ممكن است ؟ اگر تدبير مدبر حكيمى نبود بايد يا همه ساكن باشند يا همه متحرك ، و در صورتى هم كه همه داراى حركت باشند اين نظم و ترتيب صحيح از كجا در آنها پيدا مى شد ؟

حركت ستارگان آنقدر سريع است كه در فكر نمى گنجد ، و نور آنها به قدرى شديد است كه هيچ چشمى تاب تحمل آن را ندارد ، خداوند فاصله ى آنها را از ما به اندازه اى زياد قرار داده كه حركتشان را درك نكنيم ، و هم نورشان به ديدگان ما آسيب وارد نكند ، اگر با سرعتى كه دارند به ما نزديك بودند ، بواسطه ى شدت نورشان به چشم ما چنان صدمه مى زدند كه كور مى شد ، چنانكه موقعى كه برقها پى در پى مى زند ، ترس آن است كه چشم آسيب ببيند ، و نيز اگر عده اى در اطاقى باشند كه چراغهاى زياد در آن روشن كرده باشند ، و به سرعت چراغها را دور ايشان بگردانند حيران و از خود بى خود مى گردند .

اى مفضل ! اگر بخواهند با چرخى از چاه آب بكشند و باغى را آبيارى كنند ، ساختمان و وضع چاه و وسايل آبكشى آن بايد طورى منظم و از روى قاعده باشد كه بتواند مرتب و به قدر كافى آب به باغ برساند ، اگر كسى چنين چرخى را ببيند ، آيا ممكن است فكر كند خود به خود به وجود آمده ، و كسى آن را نساخته و منظم نكرده است ، بديهى است كه عقل سليم از ديدن آن فورى متوجه مى شود كه انسان ماهر و باهوشى چرخ را به آن ترتيب صحيح درست كرده است ، وقتى از ديدن يك چرخ براى آب كشيدن كه يك امر كوچكى است فوراً انسان متوجه سازنده ى آن مى شود ، چگونه ممكن است از ديدن اين همه ستارگان ثابت و سيار و گردش منظم شب و روز و فصول چهارگانه ى سال كه بدون هيچ خلل و اشكالى همواره ادامه پيدا مى كند ، و كمترين انحراف و درنگى در كار آنها پيدا نمى شود ، انسان به خالق حكيم و آفريننده ى اين همه موجودات بزرگ و عجيب

آگاه نشود(1) ؟

عربى به محضر رسول خدا آمد و عرضه داشت : غرائب دانش را به من بياموز ، حضرت (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند : در رابطه با رأس دانش چه كردى تا از غرائبش بخواهى ؟! گفت : اى رسول خدا ! رأس دانش چيست ؟ فرمودند : شناخت خدا ، آن هم حقّ شناخت ، گفت : حقّ شناخت كدام است ؟ فرمودند : او را بدون مثل و مانند و شبيه بدانى و اينكه حضرت او واحد ، احد ، ظاهر ، باطن ، اول ، آخر ، و بدون كفو و نظير است و اين است حقّ معرفت(2) .

در همه ى قرآن توجه به حقيقت ثابت دايمى است كه آن حقيقت اصل جهان ، و آفريننده و نگهدارنده ى جهان است ، و نسبت به حواس آدميان غيب ناميده مى شود ، و همه ى موجودات فانى و او باقى است ، و همه ى موجودات داراى آغاز و انجامند و او را آغاز و انجامى نيست .

در همه ى سوره ها و آيه هاى قرآن نام آن حقيقت كه در زبان قرآن الله ناميده مى شود همواره مكرر مى گردد ، و تمام حوادث و مخلوقات را منتسب به آن ذات واحد قهار مى كند .

هر اندازه عوالم بيشترى را تركيب و به هم ضميمه كنيم و تحت مطالعه قرار دهيم باز ملاحظه مى كنيم :

مجموع آنها درست مانند يك عالم كوچك از نظام واحدى پيروى مى كنند تا آنجا كه اگر تمام اين جهان پهناور ، يعنى آن مقدار كه علوم بشرى به كمك وسايل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ توحيد مفضل : 39 ; بحار الأنوار : 3 / 57 ، باب 4 ، حديث 1 .

2 ـ جاء أعرابي إلى النبي (صلى الله عليه وآله وسلم) فقال : يا رسول الله ! علمني من غرائب العلم . قال : ما صنعت في رأس العلم حتى تسأل عن غرائبه . قال الرجل : ما رأس العلم يا رسول الله ؟ قال : معرفة الله حق معرفته . قال الأعرابي : وما معرفة الله حق معرفته ؟ قال : تعرفه بلا مثل ولا شبه ولا ند ، وأنه واحد أحد ظاهر باطن أول آخر لا كفو له ولا نظير . فذلك حق معرفته .

   توحيد صدوق : 284 ، حديث 5 ; بحار الأنوار : 3 / 269 ، باب 10 ، حديث 4 .

مختلف علمى از قبيل تلسكوپهاى عظيم نجومى و رصدخانه هاى دقيق ، پرده از روى آن برداشته بررسى كنيم ، همان نظم و قوانين منظمى كه در يك جهان كوچك ديده مى شود در آن مشاهده خواهد شد ، و از طرف ديگر هر قدر اين عوالم را از هم جدا كرده و تجزيه نماييم تا به جزء بسيار كوچكى مانند «مولكول» برسيم باز مى بينيم چيزى از آن نظم جهان بزرگ كم ندارد ، با اينكه هر يك از اين موجودات با ديگرى از نظر ذات و حكم و شخص مغايرت دارد .

خلاصه اينكه مجموع عالم يك موجود است و يك تدبير و نظم دايم بر آن حكومت دارد ، و تمامى اجزا و ذرات آن با آن همه اختلافى كه با يكديگر دارند ، مسخر اين نظام واحدند .

 

 وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَىِّ الْقَيّومِ 

همه ى موجودات خاضع و سر به فرمان خداوند قيومند .

 

از اين بيان نتيجه گرفته مى شود كه خداوند و به وجود آورنده و اداره كننده ى اين دستگاه عظيم و حيرت آور يكى است .

 

 وَإِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ (2) .

فرشتگان

قرآن مجيد در نزديك به نود آيه از فرشتگان سخن به ميان آورده .

قرآن مجيد دشمن فرشته را كافر قلمداد كرده ، و كافر به ملائكه را دچار گمراهى بعيد دانسته .

 

 مَنْ كَانَ عَدُوّاً لِلَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ طه ( 20 ) : 111 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 163 .

لِلْكَافِرِينَ 

كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و انبيا و جبريل و ميكال است كافر مى باشد ، همانا خداوند دشمن كافران است .

 

 وَمَن يَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيداً (2) .

كسى كه به خداوند و فرشتگان و كتب الهى ، و رسولان حق ، و روز قيامت كفر بورزد ، هر آينه گمراه شده ، گمراهى دور و بعيد .

 

در خطبه ى اول نهج البلاغه سه مسأله درباره ى فرشتگان مطرح است :

مسأله ى يكم ـ كيفيت فعاليت و عبادت فرشتگان :

سجده ، ركوع ، صف كشيدن ، تسبيح ، امين وحى بودن ، زبانهايى براى پيامبران ، فعاليت در اجراى قضا و امر الهى ، نگهبانى بندگان ، نگهبانى درهاى بهشت و دوزخ .

مسأله ى دوم ـ مشخصات وجودى گروههاى فرشتگان مانند : گسترشى به طول و عرض زمين و آسمانها .

مسأله ى سوم ـ وضع درونى فرشتگان :

خسته نمى شوند ، نمى خوابند ، عقول آنها دچار سهو نمى شود ، فراموشى راهى به آنها ندارد ، در برابر خداوند توهّم تصوير ندارند ، صفات مخلوقات را به خداوند نسبت نمى دهند ، خدا را محدود در مكانها نمى كنند و با مثل و نظير به او اشاره نمى نمايند(3) .

آرى ، فرشتگان از مصاديق غيب جهان هستى مى باشند ، و بيان وضع آنها به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 98 .

2 ـ نساء ( 4 ) : 136 .

3 ـ شرح نهج البلاغه ى جعفرى : 2 / 123 .

عهده ى قرآن مجيد و روايات است ، و با توجه به رابطه اى كه با حيات انسان دارند ، بخصوص نگاشتن كتاب عمل انسان ، و حفظ كوشش ها و زحمات و سخنان مثبت و منفى آدميان ، و مأموريت آنان در گرفتن جان بشر به وقت مرگ ، و موكل بودنشان بر عذاب اهل كفر ، عقيده به آنان داراى آثار مثبتى در زندگى انسان است ، و اعتقاد به اين موجودات نورانى و مأموران الهى ، از زيباييهاى معنوى است .

برزخ

عرصه گاهى كه فاصله ى بين دنيا و آخرت است در منطق قرآن مجيد ، برزخ نامگذارى شده .

آنان كه از دنيا مى روند ابتدا وارد برزخ مى شوند ، و در آنجا بر اساس عقايد و اعمال و اخلاقشان حياتى خاص دارند ، حياتى كه نه مانند حيات دنيا و نه مانند حيات آخرت است .

 

 حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ المَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ 

تا هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد ، ( در اين هنگام كه خود را در حال بريدن از اين جهان و قرار گرفتن در جهان ديگر مى بيند ، پرده هاى غرور و غفلت از مقابل ديدگانش كنار مى رود ، گويى سرنوشت دردناك خويش را با چشم مى بيند ، عمر و سرمايه هاى از دست رفته ، و كوتاهيهايى را كه در گذشته كرده ، و گناهانى كه مرتكب شده ، عواقب شوم آن را مشاهده مى كند ، اينجاست كه فرياد او بلند مى شود ) و مى گويد : اى پروردگار من ! مرا باز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مؤمنون ( 23 ) : 99 ـ 100 .

گردان ! شايد گذشته ى خود را جبران نمايم و عمل صالحى در برابر آنچه ترك كردم به جا آورم .

 

اما از آنجا كه قانون آفرينش چنين اجازه ى بازگشتى را به هيچ كس ، نه نيكوكار و نه بدكار نمى دهد به او چنين پاسخ داده مى شود : نه ، هرگز راه بازگشتى وجود ندارد ، اين سخنى است كه او به زبان مى گويد ، سخنى كه هرگز از اعماق دلش با اراده و آزادى برنخاسته ، اين همان سخنى است كه هر بدكارى به موقع گرفتار شدن در چنگال مجازات ، و هر قاتلى به وقت ديدن چوبه ى دار مى گويد ، و هر زمان امواج بلا فرو نشيند باز همان برنامه ى سابق خود را ادامه مى دهد .

در پايان آيه اشاره ى بسيار كوتاه و پرمعنى به جهان اسرارآميز برزخ كرده مى گويد : در پشت سر آنها تا روزى كه برانگيخته مى شوند برزخى وجود دارد .

واژه ى برزخ در اصل به معنى چيزى است كه در ميان دو شىء حائل شود ، و سپس به هر چيزى كه ميان دو امر قرار گيرد برزخ گفته شده است ، و روى همين جهت به عالمى كه ميان دنيا و آخرت قرار گرفته برزخ گفته اند .

دليل بر وجود چنين جهانى كه گاهى از آن تعبير به عالم قبر و يا عالم ارواح مى شود از طريق ادلّه ى نقليه است ، آيات متعددى از قرآن مجيد داريم كه بعضى ظهور و بعضى صراحت در اين معنا دارد .

آيه ى شريفه ى ( وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ) ، ظاهر در وجود چنين عالمى است .

از آياتى كه صريحاً وجود چنين جهانى را اثبات مى كند آيات مربوط به حيات شهيدان است مانند :

 

 وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ

يُرْزَقُونَ 

گمان مكن كسانى كه در راه خدا كشته شدند مردگانند ، آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند .

 

نه تنها در مورد شهيدان جهان برزخ وجود دارد بلكه درباره ى كفار طغيانگرى همچون فرعون و يارانش نيز به وجود برزخ صريحاً در آيه ى 46 سوره ى مؤمن اشاره شده :

 

 النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ (2) .

فرعون و يارانش هر صبح و شام در برابر آتش قرار مى گيرند و به هنگامى كه روز قيامت برپا مى گردد فرمان داده مى شود : آل فرعون را در شديدترين كيفرها وارد كنيد .

 

در كتابهاى معروف شيعه و غير شيعه روايات فراوانى است كه با تعبيرات مختلف و كاملا متفاوت ، از جهان برزخ و عالم قبر و ارواح و خلاصه جهانى كه ميان اين جهان و جهان آخرت قرار دارد سخن مى گويد : در نهج البلاغه آمده است : اميرالمؤمنين (عليه السلام) هنگام بازگشت از جنگ صفين وقتى نزديك كوفه كنار قبرستانى كه بيرون دروازه قرار داشت رسيد ، رو به سوى قبرها كرد و چنين گفت :

اى ساكنان خانه هاى وحشتناك و مكانهاى خالى و قبرهاى تاريك ، اى خاك نشينان ، اى غريبان ، اى تنهايان ، اى وحشت زدگان ، شما در اين راه بر ما پيشى گرفتيد ، و ما نيز به شما ملحق خواهيم شد ، اگر از اخبار دنيا بپرسيد به شما مى گويم : خانه هايتان را ديگران ساكن شدند ، همسرانتان به نكاح ديگران

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ آل عمران ( 3 ) : 169 .

2 ـ غافر ( 40 ) : 46 .

درآمدند و اموالتان تقسيم شد ، اينها خبرهايى است كه نزد ماست ، نزد شما چه خبر ؟

آنگاه رو به يارانش كردند و فرمودند : اگر به آنها اجازه ى سخن گفتن داده شود ، حتماً به شما خبر مى دهند كه بهترين زاد و توشه براى اين سفر پرهيزكارى و تقواست(1) .

از حضرت سجاد (عليه السلام) روايت شده :

 

اِنَّ الْقَبْرَ اِمّا رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ ، اَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النّيرانِ(2) .

قبر يا باغى است از باغهاى بهشت ، يا گودالى از گودالهاى جهنم .

 

از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده :

 

اَلبَرْزَخُ الْقَبْرُ ، وَهُوَ الثَّوابُ وَالْعِقابُ بَيْنَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةُ . . . وَاللّهِ مَا نَخافُ عَلَيْكُم اِلاَّ الْبَرْزَخَ(3) .

برزخ همان عالم قبر است كه پاداش و كيفر ميان دنيا و آخرت است ، به خدا قسم ما بر شما نمى ترسيم مگر از برزخ .

 

راوى از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيد : برزخ چيست ؟ امام فرمودند :

 

القَبْرُ مُنْذُ حينِ مَوْتِهِ اِلى يَوْمِ القِيامَةِ(4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ قال (عليه السلام) وقد رجع من صفين فأشرف على القبور بظاهر الكوفة : يا أهل الديار الموحشة والمحال المقفرة والقبور المظلمة ! يا أهل التربة ! يا أهل الغربة ! يا أهل الوحدة ! يا أهل الوحشة ! أنتم لنا فرط سابق ، ونحن لكم تبع لاحق ; أما الدور فقد سكنت ; وأما الأزواج فقد نكحت ; وأما الأموال فقد قسمت ; هذا خبر ما عندنا ، فما خبر ما عندكم ؟ ثم التفت إلى أصحابه فقال : أما لو أذن لهم في الكلام لأخبروكم : أن خير الزاد التقوى .

   نهج البلاغه : 785 ، حكمت 130 ; بحار الأنوار : 32 / 619 ، باب 12 ، حديث 488 .

2 ـ نور الثقلين : 2 / 553 .

3 ـ نور الثقلين : 2 / 553 ; بحار الأنوار : 6 / 218 ، باب 8 ، حديث 12 .

4 ـ كافى : 3 / 243 ، باب ما ينطق به موضع القبر ، حديث 3 ; نور الثقلين : 2 / 554 .

قبر از زمان مرگ تا روز قيامت است .

 

در كتاب شريف كافى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده :

 

فى حُجُرات فِى الجَنَّةِ يَأْكُلُونَ مِنْ طَعامِها ، وَيَشْرَبُونَ مِنْ شَرابِها ، وَيَقولُونَ : رَبَّنا اَقِمْ لَنَا السَّاعَةَ ، وَانْجِزْ لَنا ما وَعَدْتَنا(1) .

ارواح مردم مؤمن پس از مرگ در حجره هايى از بهشت قرار دارند ، از غذاهاى بهشتى مى خورند ، و از نوشيدنيهايش مى نوشند و مى گويند : پروردگارا ! هرچه زودتر قيامت را برپا كن ، و به وعده هايى كه به ما داده اى وفا فرما .

 

اعتقاد به برزخ كه در صريح آيات قرآن و روايات مطرح است از زيباييهاى معنوى است كه با توجه به وضع نيكان و بدكاران در عالم برزخ ، آثار مفيدى در حيات انسان دارد ، و مايه اى براى ظهور تقوا و پاكى در ظاهر و باطن است .

محشر

مسأله ى قيامت و محشر ، و روزى كه اولين و آخرين براى رسيدن به جزاى نيكى ها و بديها در آن وارد مى شوند حقيقتى است كه تمام كتب آسمانى و انبياى الهى وامامان معصوم خبر داده اند .

اعتقاد به محشر و قيامت جزيى از ايمان ، و انكار آن واقعه ى عظيمه مساوى با كفر است .

قرآن مجيد در بيش از هزار آيه ، و روايات و اخبار در فصلى بسيار مفصل موضوع محشر و قيامت را مطرح كرده اند :

 

 رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْم لاَ رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ (2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافى: 3 / 244، باب آخر فى أرواح المؤمنين، حديث 4; بحار الأنوار: 6 / 269، باب 8، حديث 122.

2 ـ آل عمران ( 2 ) : 9 .

اى پروردگار ما ! محققاً وجود مقدس تو تمام مردم را براى روزى كه هيچ شكى در آن نيست جمع مى كنى ، و خداوند را تخلف در وعده نيست .

 

 فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْم لاَ رَيْبَ فِيهِ وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْس مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ 

وضع و حال آنان چگونه خواهد بود زمانى كه آنان را براى روزى كه هيچ شكى در آن نيست جمع كنيم ، و هر شخصى به طور كامل به جزايش در برابر اعمالى كه انجام داده برسد ، و به هيچ كس ستمى در اين زمينه وارد نگردد .

 

 وَلَئِن مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لاَِلَى اللّهِ تُحْشَرُونَ (2) .

و اگر بميريد يا كشته شويد ، به جانب خدا محشور خواهيد شد .

 

 . . . وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (3) .

خدا را پروا كنيد ، خدايى كه به سوى او محشور مى شويد .

 

 لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاَ رَيْبَ فِيهِ . . . (4) .

خداوند شما را در روز قيامت كه هيچ شكى در آن نيست جمع خواهد كرد .

 

 . . . وَالمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (5) .

خداوند مردگان را برمى انگيزد ، سپس به سوى خدا باز مى گردند .

 

 . . . وَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (6) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ آل عمران ( 2 ) : 25 .

2 ـ آل عمران ( 2 ) : 158 .

3 ـ مائده ( 5 ) : 96 .

4 ـ انعام ( 6 ) : 12 .

5 ـ انعام ( 6 ) : 36 .

6 ـ توبه ( 9 ) : 94 .

خدا و رسولش اعمال شما را مى بينند ، سپس به سوى كسى كه آگاه از نهان و آشكار است باز مى گرديد ، و او شما را به آنچه انجام مى داديد آگاه مى نمايد .

 

 ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ * ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ 

سپس شما مردم پس از كامل شدن آفرينش و حياتتان خواهيد مرد ، آنگاه همه ى شما روز قيامت برانگيخته خواهيد شد .

 

 لاَ أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ * وَلاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ * أَيَحْسَبُ الاِْنسَانُ أَنْ لَنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ (2) .

قسم به روز قيامت ، و قسم به نفس ملامتگر ، آيا انسان گمان مى كند استخوانهاى پوسيده اش را دوباره جمع نمى كنيم و او را به صورت موجودى زنده پديد نمى آوريم ؟ آرى ، ما توانا هستيم كه سر انگشتان او را هم به همين صورت منظم درست كنيم !

 

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند : جبرييل به محضر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و آن حضرت را به قبرستان بقيع برد ، او را كنار قبرى آورد و مرده ى آن قبر را صدا زد كه به اذن حق برخيز ! مردى كه موى سر و صورتش سپيد بود از قبر درآمد ، از صورتش خاك را مى زدود و مى گفت : الحمد للّه و اللّه اكبر ، جبرييل به او خطاب كرد : به اذن خدا باز گرد ، سپس پيامبر را كنار قبرى ديگر آورد و به مرده ى قبر خطاب كرد : به اجازه ى خدا برخيز ، مردى سياه روى برخاست و مى گفت : وا حسرتا ، واى از هلاكت و بيچارگى ! جبرييل به او گفت : به جايى كه بودى به اذن خدا باز گرد ، سپس گفت : اى محمد ! تمام اموات بدين صورت در قيامت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مؤمنون ( 23 ) : 15 ـ 16 .

2 ـ قيامت ( 75 ) : 1 ـ 4 .

محشور مى شوند(1) .

لقمان حكيم در موعظه اى كه به فرزندش داشت ، فرمود : اى فرزندم ! اگر در مردن شك دارى خواب را از خود بردار كه نمى توانى ، اگر در برانگيخته شدن در قيامت شك دارى ، بيدارى را از خود بردار كه نمى توانى ، بنابراين اگر در خواب و بيدارى خود كه دو واقعيت است انديشه كنى مى فهمى كه وجودت به اختيار ديگرى است ، همانا خواب به منزله ى مرگ ، و بيدارى بعد از خواب به منزله ى زنده شدن پس از مرگ است(2) .

در هر صورت در همه ى قرآن مسأله ى قيامت و وصف آن با تكرار و تأكيد و سوگند و اصرار فراوان آمده است ، فقط گاهى به اثبات و استدلال و اقامه ى دليل پرداخته است ، بر خلاف اثبات توحيد كه مكرر به ذكر دليل و برهان و ارايه ى آيات قدرت و حكمت پروردگار مى پردازد ، زيرا با قبول توحيد امر معاد حل شده و بديهى است .

اين است كه در اين كتاب الهى ، يا قبل از تشريح و توصيف رستاخيز يا بعد از آن به ذكر نشانه هاى دانش و توانايى پروردگار مى پردازد ، و در حقيقت ادله ى وجود حق ، به طور يقين دليل وجود معاد نيز مى باشد .

مواردى هم كه به واضح دليل درباره ى روز جزا و زنده شدن مردگان آورده است باز همين دليل و برهان را اقامه فرموده است ، زيرا احدى نمى گويد : چرا بايد معادى باشد ؟ چون تشكيل محكمه اى براى تشخيص گنهكار و بيگناه ، و نيز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير قمى : 2 / 253 ، كيفية نفخ الصور ; بحار الأنوار : 7 / 39 ، باب 3 ، حديث 8 .

2 ـ عن أبي جعفر (عليه السلام) قال : كان فيما وعظ به لقمان (عليه السلام) ابنه أن قال : يا بني ! إن تك في شك من الموت فارفع عن نفسك النوم ، ولن تستطيع ذلك ، وإن كنت في شك من البعث فارفع عن نفسك الانتباه ، ولن تستطيع ذلك . فإنك إذا فكرت في هذا علمت أن نفسك بيد غيرك ، وإنما النوم بمنزلة الموت ، وإنما اليقظة بعد النوم بمنزلة البعث بعد الموت .

   قصص راوندى : 190 ، حديث 239 ; بحار الأنوار : 7 / 42 ، باب 3 ، حديث 13 .

پاداش دادن به نيكوكار و بدكار ، مورد اعتراض نمى تواند باشد ، فقط اعتراض و اشكال منكران اين است كه چگونه اجسام پوسيده ى پراكنده ، جمع آورى و احيا مى شوند ؟ اين است كه پروردگار يا صريحاً يا ضمن ادله ى توحيد كه پيش از وصف روز جزا يا پس از آن آورده مى شود به مخالفان مى گويد يا مى فهماند كه همان قدرتى كه آثارش را هم اكنون در كائنات مى بينيد منشأ پيدايش قيامت نيز خواهد بود ، و همان آفريننده اى كه از آغاز ، وجود و حيات بخشيده است ، به تجديد احيا و زنده كردن مجدد اموات توانا باشد(1) .

قرآن مجيد شبهه ى منكران و ايراد مخالفان و انكار ملحدان را در سوره ى مباركه ى يس بدين صورت پاسخ مى دهد :

 

 أَوَلَمْ يَرَ الاِْنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَة فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ * وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِىَ رَمِيمٌ * قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّة وَهُوَ بِكُلِّ خَلْق عَلِيمٌ (2) .

آيا انسان توجه نكرد كه ما او را از نطفه اى بى ارزش آفريديم و او به مخاصمه ى آشكار برخاست ! و براى ما مثالى زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت : چه كسى اين استخوانهاى پوسيده را زنده مى كند ؟ بگو : همان كسى آن را زنده مى كند كه نخستين بار آن را آفريد ، و او به هر مخلوقى داناست .

 

در اين آيات ، نخست دست انسان را مى گيرد و به آغاز حيات خودش در آن روز كه نطفه ى بى ارزشى بيش نبود مى برد ، و او را به انديشه وامى دارد ، مى گويد; آيا انسان نديد ، توجه نكرد ، انديشه ننمود كه ما او را از نطفه آفريديم ، و او آنچنان قوى و نيرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق شد كه حتى به مجادله در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير نوين : 19 .

2 ـ يس ( 36 ) : 77 ـ 79 .

برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه كننده ى آشكارى شد ؟!

نخست روى عنوان انسان تكيه مى كند ، يعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مكتبى و هر مقدار دانشى مى تواند اين حقيقت را دريابد .

سپس سخن از نطفه مى گويد كه در لغت در اصل به معنى آب ناچيز و بى ارزش است ، تا اين انسان مغرور و از خود راضى كمى در انديشه فرو رود و بداند روز اول چه بود ؟ و تازه تمام اين قطره ى آب ناچيز مبدأ نشو و نماى او نبوده ، بلكه سلول زنده ى بسيار كوچكى كه با چشم ديده نمى شود از ميان هزاران سلول كه در آن قطره ى آب شناور بودند با سلول زنده ى بسيار كوچكى كه در رحم زن قرار داشت با هم تركيب شدند ، و انسان از آن موجود ذره بينى پا به عرصه ى هستى گذاشت .

مراحل تكامل را يكى بعد از ديگرى پيمود كه شش مرحله ى آن طبق گفته ى قرآن در اوايل سوره ى مؤمنون در درون رحم مى باشد : نطفه ـ علقه ـ مضغه ـ ظهور استخوانها ـ پوشيده شدن استخوانها به گوشت و سرانجام پيدايش روح و حركت .

پس از تولد كه نوزادى بسيار ضعيف و ناتوان بود ، مراحل تكامل را نيز به سرعت پشت سر گذاشت تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسيد .

اين موجود ضعيف و ناتوان چنان قوى و نيرومند شد كه به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت « اللّه » برخيزد و گذشته و آينده ى خويش را به دست فراموشى بسپارد و مصداق روشن « خصيم مبين » گردد .

براى بى خبرى او همين بس كه مثلى براى ما زد و به پندار خودش دليل دندان شكنى پيدا كرد ، و در حالى كه آفرينش نخسيتن خود را به دست فراموشى سپرده بود ، گفت : چه كسى مى تواند اين استخوانها را زنده كند در حالى كه پوسيده است ؟!

آرى ، آن منكر معاند ، و خصيم مبين ، و پرخاشگر فراموشكار ، قطعه ى استخوان پوسيده اى را در بيابان پيدا مى كند ، استخوانى كه معلوم نبود از چه كسى است ؟ آيا به مرگ طبيعى مرده يا در يكى از جنگهاى عصر جاهلى به طرز فجيعى كشته شده يا بر اثر گرسنگى جان داده ؟ به هر صورت فكر مى كرد دليل دندان شكنى براى نفى معاد پيدا كرده است ، با خشم توأم با خوشحالى قطعه ى استخوان را برداشته مى گويد : با همين دليل به خصومت با محمد برمى خيزم ! آنچنان كه نتواند جوابى بدهد !

با عجله به سراغ پيامبر اسلام آمد و فرياد زد : بگو ببينم چه كسى قدرت دارد بر اين استخوان پوسيده لباس حيات بپوشاند ، و سپس قسمتى از استخوان را نرم كرد و روى زمين پاشيد ، و فكر مى كرد رسول الهى هيچ پاسخى در برابر اين منطق نخواهد داشت .

جالب اينكه قرآن مجيد با جمله ى كوتاه ( ونسى خلقه ) تمام پاسخ او را داده است ، هر چند پشت سر آن توضيح بيشتر و دلايل افزونتر نيز ذكر كرده .

مى گويد : اگر آفرينش خويش را فراموش نكرده بودى هرگز به چنين استدلال واهى و سستى دست نمى زدى ; اى انسان فراموشكار ! به عقب بازگرد و آفرينش خود را بنگر ، چگونه نطفه ى ناچيزى بودى و هر روز لباس تازه اى از حيات بر تن تو پوشانيد ، تو هميشه در حال مرگ و معاد هستى ، از جمادى مردى نامى شدى و از جهان نباتات نيز مردى از حيوان سر زدى ، از عالم حيوان نيز مردى انسان شدى ، اما تو اى انسان فراموشكار ! همه ى اينها را به طاق نسيان زدى ، حال مى پرسى چه كسى اين استخوان پوسيده را زنده مى كند ؟! اين استخوان هرگاه كاملا بپوسد تازه خاك مى شود ، مگر روز اول خاك نبودى ؟! لذا بلافاصله به پيامبر دستور مى دهد كه به اين خيره سر مغرور و فراموشكار بگو :

« كسى او را زنده مى كند كه در روز نخست او را ايجاد كرد »(1) .

اگر امروز استخوان پوسيده اى از او به يادگار مانده ، روزى بود كه حتى اين استخوان پوسيده هم نبود و حتى خاكى هم وجود نداشت ، آرى آن كس كه او را از كتم عدم آفريد ، تجديد حيات استخوان پوسيده اى برايش آسانتر است .

و اگر فكر مى كنيد اين استخوان پوسيده وقتى كه خاك شد و در همه جا پراكنده گشت چه كسى مى تواند آن اجزا را بشناسد و از نقاط مختلف گردآورى كند ؟ پاسخ آن نيز روشن است ، او از هر مخلوقى آگاه است و تمام ويژگيهاى آن را مى داند :

 

 وَهُوَ بِكُلِّ خَلْق عَلِيمٌ ) .

 

كسى كه داراى چنين علم و چنان قدرتى است مسأله ى معاد و احيا مردگان مشكلى برايش ايجاد نخواهد كرد .

يك قطعه آهنربا را اگر در ميان خروارها خاك كه ذرات كوچكى آهن در آن پراكنده است بگردانيم سريع تمام اين ذرات را جمع آورى مى كند ، در حالى كه يك موجود بى جان بيش نيست ، خداوند به آسانى مى تواند تمام ذرات بدن هر انسانى را در هر گوشه اى از كره ى زمين با يك فرمان جمع آورى نمايد .

او نه تنها به اصل آفرينش انسان آگاه است كه از نيات و اعمال آنها نيز آگاه مى باشد و حساب و كتاب آن نزد او روشن است .

بنابراين محاسبه ى اعمال و نيات و اعتقادات نيز مشكلى براى او ايجاد نمى كند :

 

 . . . وَإِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ . . . (2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ يس ( 36 ) : 79 ( قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّة وَهُوَ بِكُلِّ خَلْق عَلِيمٌ ) .

2 ـ بقره ( 2 ) : 284 .

اگر آنچه را در دل داريد پنهان كنيد يا آشكار سازيد خدا مى داند ، و شما را به آن محاسبه خواهد كرد .

 

به همين دليل موسى مأمور مى شود در جواب فرعون كه در مسأله ى معاد ترديد مى كرد ، و از زنده شدن قرون پيشين و حساب و كتابشان اظهار تعجب مى نمود بگويد :

 

 . . . عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَاب لاَّ يَضِلُّ رَبِّي وَلاَ يَنسَى 

علم و آگاهى آن در پيشگاه پروردگار من در كتابى ثبت است ، و پروردگار من نه اشتباه مى نمايد و نه فراموش مى كند(2) .

 

در هر صورت مسأله ى قيامت و محشر و روزى كه اولين و آخرين براى محاسبه ى اعمال و نياتشان در آن جمع مى شوند ، از مصاديق غيب است و اعتقاد و ايمان به آن با كمك گيرى از آيات قرآن و روايات ، از زيباييهاى معنوى و عامل تربيت و رشد و كمال ، و داراى آثار و نتايج بسيار مفيدى در حيات انسان است .

حساب

مسأله ى حسابرسى اعمال و اخلاق و عقايد مردم در روز قيامت ، و بررسى كتاب حيات و زندگى آنان ، حقيقتى است كه آيات قرآن و معارف الهيه به صورتى وسيع و گسترده مطرح كرده اند .

قابل باور نيست كه پاكان عالم عمرى را در درستى و صدق و راستى ، و پاكى و صحت عمل ، و همراه با اخلاق حسنه بسر برند ، و ديگران را از منافع وجود خود بهره مند سازند ، و پرونده ى آنان با مرگشان براى ابد بسته شود ، و به حساب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ طه ( 20 ) : 52 .

2 ـ تفسير نمونه : 18 / 456 .

آنان رسيدگى نشود ، و كتاب حيات آنان بازخوانى نشود ، و مزدى به آنان تعلق نگيرد .

و نيز قابل باور و قبول نيست كه ناپاكان و ملحدان ، و كافران و طاغوتها و طاغوتيان ، عمرى را در ظلم و ستم ، و بى خبرى و غفلت ، و ناپاكى و نادرستى ، و خيانت و جنايت ، و غارت و غارتگرى بسر برند ، و مردم را با ظلم و ستم و شر و جنايت خود آزار دهند ، و بسيارى از انسانها را از حق خود محروم نمايند و با مرگشان پرونده ى آنان براى ابد بسته شود ، و به حسابشان رسيدگى نشود ، و كتاب حياتشان را بازخوانى نكنند ، و به كيفر اعمالشان نرسند .

عدل و حكمت و رحمت و غضب حق اقتضا مى كند كه روزى همه ى انسانها را جمع كند و اعمال و اخلاق و عقايدشان را حسابرسى و هركس را درخور وضعش به جزايش برساند .

درباره ى پاكان عالم و مسأله ى حساب آنان در قيامت مى فرمايد :

 

 وَمِنْهُم مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ * أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَاللّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ 

بعضى از مردم مى گويند : پروردگارا ! ما را از حسنه ى دنيا و آخرت بهره مند كن ، و از شكنجه ى دوزخ حفظ فرما ، براى آنها نسبت به آنچه كه در دنيا كسب كرده اند نصيبى هست و خداوند در حسابرسى پرونده ى بندگانش سريع است .

 

 ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ (2) .

سپس به سوى خداوند كه به حقيقت مولاى آنهاست بازگردانده مى شوند ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 201 ـ 202 .

2 ـ انعام ( 6 ) : 62 .

بدانيد كه حكم و حساب بندگان اختصاص به او دارد ، و او سريع ترين محاسبان است .

 

 فَأَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ * فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَاباً يَسِيراً 

كسى كه پرونده اش به دست راستش داده شود ، به زودى حسابش را به آسانى رسيدگى نمايند .

 

موسى بن جعفر (عليه السلام) از پدران بزرگوارش از رسول خدا روايت مى كند كه حضرت فرمودند :

 

لاَ تَزولُ قَدَما عَبْد يَوْمَ الْقِيامَةِ حَتّى يُسْأَلَ عَنْ أَرْبَع : عَنْ عُمْرِهِ فِيما اَفْناهُ ، وَشَبابِهِ فِيما اَبْلاهُ ، وَعَنْ مَالِه مِنْ اَيْنَ كَسَبَهُ وَفِيما اَنْفَقَهُ ، وَعَنْ حُبِّنَا اَهْلَ الْبَيْتِ(2) .

روز قيامت دو پاى عبد حركت نمى كند مگر اينكه از چهار چيز از او سؤال شود : از عمرش كه در چه امرى گذراند ، از جوانيش كه در چه برنامه اى مصرف كرد ، از ثروتش كه از كجا آورد و در كجا خرج كرد ، و از محبت ما اهل بيت .

 

بدون ترديد مردم مؤمن و آزاده اى كه عمر و جوانى خود را در عبادت تمام كردند ، و تحصيل ثروت و خرج كردن آن را هماهنگ با قرآن قرار دادند ، و عمرى را به عشق و محبت اهل بيت بسر بردند ، حساب آنان در قيامت حساب آسان خواهد بود ، و در صحراى محشر درد و رنجى نخواهند داشت ، و معطلى در كار آنان نخواهد بود .

مردى گفت به حضرت باقر (عليه السلام) عرضه داشتم : پسر پيامبر ! مرا به حضرت تو حاجتى است ، حضرت فرمودند : مرا در مكّه ملاقات كن ، در مّكه به حضرت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ انشقاق ( 84 ) : 7 ـ 8 .

2 ـ امالى صدوق : 39 ، المجلس العاشر ، حديث 9 ; بحار الأنوار : 7 / 258 ، باب 11 ، حديث 1 .

گفتم : مرا حاجتى است ، فرمودند : در منى به ملاقاتم بيا ، در منى به حضرت گفتم : مرا حاجتى است ، فرمودند : بگو ، گفتم : گناهى مرتكب شده ام كه جز خدا كسى به آن آگاهى ندارد ، آن گناه بر من بزرگ است ، به جانب حضرتت آمده ام كه مرا از آن نجات دهى، و سنگينى اش را از دوش جانم بردارى، حضرت فرمودند: چون قيامت برپا شود ، و خداوند به حساب بنده ى مؤمنش برسد ، او را به تك تك گناهانش آگاه كند ، سپس از او درگذرد و غفرانش را نصيب وى نمايد ، بر گناه بنده اش و آمرزشى كه نصيب او نموده ملك مقرب و پيامبر مرسلى را آگاه نخواهد كرد(1) !

درباره ى حساب مردم مؤمن روايت بسيار مهمى در امالى شيخ طوسى به نقل از علامه ى مجلسى در كتاب بحار از اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده كه موجب اعجاب و شگفتى و باعث اميدوارى است ! متن روايت بدين صورت است :

 

يُوقَفُ الْعَبْدَ بَيْنَ يَدَىِ اللهِ فَيَقُولُ : قيسُوا بَيْنَ نِعَمى عَلَيْهِ وَبَيْنَ عَمَلِهِ ، فَتَسْتَغْرِقُ النِّعَمُ الْعَمَلَ ، فَيَقولونَ : قَدِ اسْتَغْرَقَ النِّعَمُ الْعَمَلَ ، فَيَقُولُ : هَبُوا لَهُ نِعَمِى ، وَقيسُوا بَيْنَ الْخَيْرِ وَالشَّرِّ مِنْهُ ، فَاِنِ اسْتَوَى الْعَمَلانِ اَذْهَبَ اللهُ الشَّرَّ بِالْخَيْرِ وَاَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ ، وَاِنْ كانَ لَهُ فَضْلٌ اَعْطاهُ اللهُ بِفَضْلِهِ ، وَاِنْ كَانَ عَلَيْهِ فَضْلٌ وَهُوَ مِنْ اَهْلِ التَّقْوى لَمْ يُشْرِكْ بِاللهِ تَعالى وَاتَّقَى الشِّرْكَ بِهِ فَهُوَ مِنْ اَهْلِ الْمَغْفِرَةِ يَغْفِر اللهُ لَهُ بِرَحْمَتِهِ اِنْ شاءَ ، وَيَتَفَضَّلُ عَلَيْهِ بِعَفْوِهِ(2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عن أبي جعفر (عليه السلام) قال : قلت له : يا ابن رسول الله ! إن لي حاجة . فقال : تلقاني بمكة . فقلت : يا ابن رسول الله ! إن لي حاجة . فقال تلقاني بمنى . فقلت : يا ابن رسول الله ! إن لي حاجة . فقال : هات حاجتك . فقلت يا ابن رسول الله ! إني أذنبت ذنبا بيني وبين الله لم يطلع عليه أحد فعظم علي وأجلك أن أستقبلك به . فقال : إنه إذا كان يوم القيامة وحاسب الله عبده المؤمن أوقفه على ذنوبه ذنبا ذنبا ، ثم غفرها له لا يطلع على ذلك ملكا مقربا ولا نبيا مرسلا .

   الزهد : 91 ، باب 17 ، حديث 245 ; بحار الأنوار : 7 / 259 ، باب 11 ، حديث 5 .

2 ـ امالى طوسى : 212 ، المجلس الثامن ، حديث 369 ; بحار الأنوار : 7 / 262 ، باب 11 ، حديث 14 .

عبد را در پيشگاه خداوند نگاه مى دارند ، حضرت حق مى فرمايد :

بين نعمت هاى من و عملش مقايسه كنيد ، نعمتها تمام اعمال را مى پوشاند و فرا مى گيرد ، فرشتگان مى گويند : نعمتها عمل را فرا گرفت ، خطاب مى رسد : نعمت هايم را به او ببخشيد ، بين خير و شرش را مقايسه كنيد ، اگر خير و شر مساوى شد ، خداوند شر عبد را به احترام خيرش از بين مى برد و او را وارد بهشت مى كند ، اگر خيرش اضافه باشد از فضلش به او عطا مى كند ، اگر شرش اضافه باشد ، ولى اهل تقوا باشد ، و شرك به خدا نياورده و از شرك به حق مجانبت داشته باشد ، سزاوار و شايسته ى مغفرت است ، خداوند اگر بخواهد به رحمتش او را مورد مغفرت قرار مى دهد ، و به عفوش به او تفضل مى نمايد !

 

مجلسى بزرگوار در كتاب بحار از كتاب شريف كافى روايت مى كند كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند : پرونده ها در قيامت ، پرونده ى نعمت ها و خوبى ها و بدى هاست .

پرونده ى نعمت ها و خوبى ها را با هم مقابله مى كنند ، پرونده ى نعمت ها حسنات را فرا مى گيرد ، پرونده ى بدى ها به جا مى ماند ، انسان مؤمن را براى حساب دعوت مى كنند ، قرآن به زيباترين صورت پيش روى بنده ى مؤمن قرار مى گيرد و مى گويد : پروردگارا ! من قرآنم و اين بنده ى مؤمن توست ، خودش را براى تلاوت من به زحمت انداخت ، شبش را با من طولانى كرد ، در نماز شبش از دو ديده اشك ريخت ، از او راضى شو چنانكه مرا راضى كرد ، عزيز جبار به عبد مؤمن مى گويد : دست راستت را باز كن ، دست راست او را با رضوانش پر مى كند ، و دست چپش را مملو از رحمت مى نمايد . سپس به بنده ى مؤمن خطاب مى كند ، اين بهشت بر تو مباح باد ، قرآن بخوان و بالا برو ، پس هر آيه اى

را بخواند درجه اى از درجات بهشت را بالا مى رود(1) .

درباره ى ناپاكان و بدكاران و ملحدان و بى دينان در رابطه با حساب و بازخوانى پرونده ى آنان در قرآن مجيد و روايات مى خوانيم :

 

 . . . وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الحِسَابِ (2) .

و كسى كه به آيات خداوند كفر بورزد ، همانا خداوند در محاسبه ى مردم در روز قيامت سريع است .

 

 . . . وَالَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الاَْرْضِ جَمِيعاً وَمِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (3) .

و كسانى كه دعوت حق را اجابت نكردند ، اگر آنچه در روى زمين است و مانند آن را مالك باشند ، براى نجات خود فديه بدهند تا از عذاب برهند اثرى ندارد ، براى آنان حسابرسى بدى است و جايگاه آنان جهنم است ، و جهنم بد آرامگاهى است .

 

 وَكَأَيِّن مِن قَرْيَة عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَاباً شَدِيداً وَعَذَّبْنَاهَا عَذَاباً نُكْراً (4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عن يونس بن عمار ، قال : قال أبو عبد الله (عليه السلام) : إن الدواوين يوم القيامة ديوان فيه النعم ، وديوان فيه الحسنات ، وديوان فيه السيئات ، فيقابل بين ديوان النعم وديوان الحسنات ، فتستغرق النعم ديوان الحسنات ويبقى ديوان السيئات ، فيدعا ابن آدم المؤمن للحساب فيتقدم ال قرآن أمامه في أحسن صورة فيقول : يا رب ! أنا القرآن وهذا عبدك المؤمن قد كان يتعب نفسه بتلاوتي ، ويطيل ليله بترتيلي ، وتفيض عيناه إذا تهجد ، فأرضه كما أرضاني . قال : فيقول العزيز الجبار : ابسط يمينك فيملؤها من رضوان الله العزيز الجبار ، ويملأ شماله من رحمة الله . ثم يقال : هذه الجنة مباحة لك ، فاقرأ واصعد . فإذا قرأ آية صعد درجة .

   كافى : 2 / 602 ، كتاب فضل القرآن ، حديث 12 ; بحار الأنوار : 7 / 267 ، باب 11 ، حديث 34 .

2 ـ آل عمران ( 3 ) : 19 .

3 ـ رعد ( 13 ) : 18 .

4 ـ طلاق ( 65 ) : 8 .

و چه بسيار مردم ديارى كه از فرمان پروردگار و پيامبرشان سرپيچيدند ، ما هم آنان را حسابرسى سختى كرديم ، و به عذاب منكرى معذب نموديم .

 

 إِلاَّ مَن تَوَلَّى وَكَفَرَ * فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الاَْكْبَرَ * إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ 

مگر آن كه از حق روى گرداند و كافر شد ، خداوند او را به عذاب بزرگتر معذب نمايد ، همانا بازگشت آنان به سوى ماست ، سپس حسابشان بر عهده ى ما خواهد بود .

 

حضرت صادق (عليه السلام) در توضيح گفتار خداوند كه در قرآن فرموده اند : ( إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ والْفُؤادَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً (2) اين عبارت را بيان نموده :

 

يَسْأَلُ السَّمْعَ عَمّا يَسْمَعُ ، وَالْبَصَرَ عَمّا يَطْرِفُ ، وَالْفُؤادَ عَمّا عَقَدَ عَلَيْهِ(3) .

خداوند از گوش از آنچه كه مى شنود ، و از چشم از آنچه كه مى بيند ، و از دل از آنچه كه بر آن گره مى خورد سؤال مى نمايد .

 

مردى به حضرت سجاد (عليه السلام) عرض كرد : اگر از جانب مؤمن بر عهده ى كافر مظلمه و حقى باشد ، در قيامت از كافر به نفع مؤمن چه چيزى مى گيرند در حالى كه كافر اهل جهنم است ؟ حضرت فرمودند : از گناهان مؤمن به اندازه اى كه حق بر عهده ى كافر دارد به گردن كافر مى اندازند ، كافر به اندازه ى آن گناهان و گناه كفر خودش به عذاب دچار مى شود(4) !

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ غاشيه ( 88 ) : 23 ـ 26 .

2 ـ اسراء ( 17 ) : 36 .

3 ـ تفسير عياشى : 2 / 292 ، حديث 75 ; بحار الأنوار : 7 / 267 ، باب 11 ، حديث 30 .

4 ـ كافى: 8 / 104، حديث أبى بصير مع المرأة، حديث 79; بحار الأنوار: 7 / 270، باب 11، حديث 35.

ستم و ظلم بر سه گونه است ، ستمى كه بخشيده نمى شود ، و ستمى كه واگذار نمى گردد ، و ستمى كه بخشيده مى شود و مطالبه نمى شود .

اما ستمى كه بخشيده نمى شود شرك به خداوند است ، خداوند سبحان فرمود :

 

 إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ 

 

و اما ستمى كه بخشيده مى شود ، ستم انسان بر نفس خويش است در ارتكاب گناهان صغيره .

اما ستمى كه ترك نمى شود و واگذاشته نخواهد شد ستم بعضى از مردم به بعضى ديگر است ، اين ستم زخم به چاقو يا زدن به تازيانه نيست ، بلكه ستمى كمتر و كوچكتر از آن است(2) .

از حضرت باقر يا امام صادق (عليهما السلام) روايت شده :

 

يُؤْتى يَوْمَ الْقِيامَةِ بِصاحِبِ الدَّيْنِ يَشْكُو الْوَحْشَةَ ، فَاِنْ كانَتْ لَهُ حَسَناتٌ اُخِذَ مِنْهُ لِصاحِبِ الدَّيْنِ ، وَقالَ : وَاِنْ لَمْ تَكُنْ لَهُ حَسَناتٌ اُلْقِىَ عَلَيْهِ مِنْ سَيِّئاتِ صاحِبِ الدَّيْنِ(3) .

بدهكار را در قيامت حاضر مى كنند در حالى كه شاكى از وحشت است ، اگر دارنده ى حسنات باشد از حسناتش به نفع طلبكار به طلبكار مى دهند ، و اگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نساء ( 4 ) : 48 .

2 ـ ألا وإن الظلم ثلاثة : فظلم لا يغفر ، وظلم لا يترك ، وظلم مغفور لا يطلب . فأما الظلم الذي لا يغفر : فالشرك بالله . قال الله سبحانه ( إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ ) . وأما الظلم الذي يغفر : فظلم العبد نفسه عند بعض الهنات . وأما الظلم الذي لا يترك : فظلم العباد بعضهم بعضا القصاص هناك شديد ليس هو جرحا بالمدى ولا ضربا بالسياط ولكنه ما يستصغر ذلك معه .

   نهج البلاغه : 396 ، خطبه ى 175 ; غرر الحكم : 455 ، ذم الظلم ، حديث 10383 ; بحار الأنوار : 7 / 271 ، باب 11 ، حديث 36 .

3 ـ علل الشرايع : 2 / 528 ، باب 312 ، حديث 6 ; بحار الأنوار : 7 / 274 ، باب 11 ، حديث 46 .

حسنات نداشته باشد از سيئات طلبكار به دوش او مى گذارند .

 

برنامه ى حساب و حسابرسى ، و بازخوانى پرونده ى بندگان در قيامت نيز از مصاديق غيب است ، و باور آن بر اساس آيات قرآن و روايات ، جزء ايمان و از زيباييهاى معنوى است .

ميزان

مسأله ى ترازو و وزن شدن اعمال به هر كيفيتى كه باشد از مسايل بسيار مهمى است كه به عنوان يكى از امور قيامت در كتاب خدا قرآن مجيد و در معارف اسلامى و روايات اهل بيت به صورتى وسيع و گسترده مطرح است .

 

 وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذ الْحقُّ . . . 

ترازو در آن روز ، ترازوى حق است .

 

 وَنَضَعُ المَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً . . . (2) .

ترازوهاى عدل را براى روز قيامت قرار مى دهيم ، و به كسى در آن روز به هيچ عنوان ستمى نمى شود .

 

هشام بن سالم مى گويد : در رابطه با اين آيه از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيدم كه منظور از ميزانها در قيامت چيست ؟ حضرت فرمودند : انبيا و اوصياى انبياست(3) .

آرى ، در قيامت ، عقايد و اخلاق و اعمال مردم را با انبيا و امامان معصوم مى سنجند ، اگر عقايد و اخلاق و اعمال فرد در حد خودش هماهنگ با عقايد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اعراف ( 7 ) : 8 .

2 ـ انبياء ( 21 ) : 27 .

3 ـ معانى الأخبار : 31 ، حديث 1 ; بحار الأنوار : 7 / 249 ، باب 10 ، حديث 6 .

و اخلاق و اعمال انبيا و ائمه باشد اهل نجات است ، و در حقيقت ميزان او سنگين است ، و اگر هماهنگ نباشد براى او نجاتى نيست ، چون ميزانش سبك و بىوزن است . قرآن مجيد در بسيارى از آيات به اين دو مسأله اشاره دارد :

 

 . . . فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ المُفْلِحُونَ * وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ 

آنان كه وزن عقايد و اعمال و اخلاقشان در ترازوى حق سنگين باشد اهل فلاح و رستگارى اند ، و آنان كه سبك باشد به خاطر ستمى كه بر آيات خدا در دنيا روا داشتند و عمرى را به انحراف و تجاوز از حق سپرى كردند دچار خسارت و زيانند .

 

 . . . وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ (2) .

اگر عملى به وزن دانه ى خردلى باشد آن را بياوريم ، و به اينكه ما حسابگر آن باشيم كافى است .

 

 فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ * فَهُوَ فِي عِيشَة رَاضِيَة * وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ * وَمَا أَدْرَاكَ مَاهِيَهْ * نَارٌ حَامِيَةٌ (3) .

هركس را در آن روز در ترازوى حق ، اعمال وزين و سنگينى باشد در عيش و عشرت خشنود كننده خواهد بود ، و هركس را در ميزان قيامت ، اعمالى سبك و بىوزن باشد جايگاهش هاويه است و چه مى دانى هاويه چيست ؟ آتش داغ و سوزنده است .

 

عقايد حقه ، و اعمال صالحه ، و اخلاق حسنه برخوردار از ارزش و وزن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اعراف ( 7 ) : 8 ـ 9 .

2 ـ انبياء ( 21 ) : 47 .

3 ـ قارعه ( 101 ) : 6 ـ 11 .

است ، و در ميزان عدل الهى داراى سنگينى غير قابل تصور ، و موجب نجات در عرصات و مواقف مهمه است .

حضرت باقر (عليه السلام) از پدران بزرگوارش از رسول خدا روايت مى كند كه آن حضرت فرمودند :

 

حُبّى وَحُبُّ اَهْلِ بَيْتِى نافِعٌ فِى سَبْعَةِ مَواطِنَ اَهْوَالُهُنَّ عَظيمَةٌ ، عِنْدَ الْوَفاةِ ، وَفِى الْقَبْرِ ، وَعِنْدَ النُّشورِ ، وَعِنْدَ الْكِتابِ ، وَعِنْد الْحِسابِ ، وَعِنْدَ المِيزانِ ، وَعِنْدَ الصِّراطِ(1) .

عشق به من و عشق به اهل بيتم در هفت موطن كه داراى اهوال عظيمه است سود مى رساند : زمان مرگ ، در قبر ، وقت زنده شدن در قيامت ، نزد پرونده ، وقت حسابرسى ، كنار ميزان و ترازو و وقت عبور از صراط .

 

مى دانيم كه محبت محب ، محرك بسيار مهمى براى شكل گيرى از محبوب است ، محبتى كه در هفت موطن براى انسان سودمند است محبتى است كه موجب فرمانبرى از فرمانهاى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) و اهل بيت بزرگوار آن حضرت باشد .

حضرت سجاد (عليه السلام) از رسول خدا روايت مى كند :

 

ما يُوضَعُ فى ميزانِ امْرِىء يَوْمَ الْقِيامَةِ اَفْضَلُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ(2) .

چيزى برتر از حسن خلق در ترازوى انسان در روز قيامت قرار داده نمى شود .

 

امام هشتم (عليه السلام) در نامه اى به مأمون عباسى نوشت :

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ امالى صدوق : 10 ، المجلس الثالث ، حديث 3 ; خصال : 2 / 360 ، حديث 49 ; بحار الأنوار : 7 / 248 ، باب 10 ، حديث 2 .

2 ـ كافى : 2 / 99 ، باب حسن الخلق ، حديث 2 ; بحار الأنوار : 7 / 249 ، باب 10 ، حديث 7 .

وَتُؤْمِنُ بِعَذابِ الْقَبْرِ ، وَمُنْكَر وَنَكِير وَالْبَعْثِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَالْمِيزانِ وَالصِّراطِ(1) .

به عذاب قبر و منكر و نكير و برانگيخته شدن بعد از مرگ و ميزان و صراط ، ايمان داشته باش .

 

مسأله ى ميزان هم به مانند مسايل گذشته از مصاديق غيب است و ايمان به آن بر اساس آيات قرآن و روايات واجب و لازم است ، و اعتقاد به آن در زندگى و حيات انسان داراى آثار باارزشى است .

بهشت و جهنم

بهشت كه جايگاه دايمى و ابدى اهل تقواست ، و جهنم كه محل هميشگى اهل كفر و معصيت است در بسيارى از آيات قرآن و معارف اسلامى بخصوص روايات رسيده از اهل بيت مطرح است .

من نيازى به ذكر و توضيح اين دو حقيقت نمى بينم ، زيرا اكثر مردم از طريق مجالس مذهبى وصف اين دو جايگاه ابدى را شنيده يا در كتابهاى اسلامى خوانده اند .

ايمان به بهشت و جهنم ضرورى دين ، و عدم اعتقاد به اين دو حقيقت ، مساوى با كفر است .

بهشت همراه با انواع نعمت هاى مادى و معنوى ، مزد نيكوكاران و جهنم با انواع عذابهاى ظاهرى و باطنى ، جريمه ى بدكاران است .

بهشت و جهنم از مصاديق غيب است ، و بيان كميت و كيفيت هر دو فقط و فقط به عهده ى وحى است ، و دانش بشرى به درك آن راه ندارد ، به همين خاطر انسان را بدون توجه به وحى ، حق نظر در اين دو واقعيت نيست گرچه از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عيون اخبار الرضا : 2 / 125 ، باب 35 ، حديث 1 ; بحار الأنوار : 7 / 249 ، باب 10 ، حديث 5 .

نظر علم و دانش در مقام بلندى باشد .

خداوند مهربان درباره ى اهل صدق و صداقت و پاكى و درستى مى فرمايد :

 

 قَالَ اللّهُ هذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ 

خداوند گفت : اين قيامت روزى است كه صدق صادقان به آنان سود مى دهد ، براى آنان بهشت هايى است كه از زير درختانش نهرها جارى است ، در آن هميشگى و جاويد هستند ، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خداوند خشنودند ، اين است رستگارى بزرگ .

 

خداوند قهار درباره ى بدكاران مى فرمايد :

 

 وَالَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئَاتِ جَزَاءُ سَيِّئَة بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِم كَأَ نَّمَا أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مَظْلِماً أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (2) .

و آنان كه به كسب بدى ها برخاستند جزاى بدى به مانند همان بدى است ، آنان را خوارى و ذلت فرا گيرد ، نگاهبانى از عذاب خدا نيابند ، گويى چهره ى آنان را قطعه اى از شب تاريك پوشانده ، اهل دوزخند و در آن هميشگى و جاويدند !

 

حضرت باقر (عليه السلام) مى فرمايند : زمانى كه قيامت شود خداوند به ندا كننده اى امر مى كند در پيشگاهش فرياد بزند : تهيدستان كجايند ؟ بسيارى از مردم برمى خيزند ، خداوند مى فرمايد : اى بندگانم ! پاسخ مى دهند : لبيك اى پروردگار ما . خداوند مى فرمايد : من شما را در دنيا به خاطر خوار كردنتان تهيدست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مائده ( 5 ) : 119 .

2 ـ يونس ( 10 ) : 27 .

نكردم ، براى چنين روزى كه به انواع نعمتهايم دست يابيد انتخاب كردم ، در ميان مردم جستجو كنيد ، هركس به شما خوبى كرده ، خوبى نكرده جز به من ، عملش را از جانب من با بهشت مكافات دهيد(1) .

امام صادق (عليه السلام) فرمودند : هر مؤمنى ، مؤمنى را از چيزى كه به آن نيازمند است منع كند ، در حالى كه از آنچه نزد خود يا نزد ديگرى است بتواند نياز او را برطرف كند ، خداوند او را در قيامت با روى سياه وامى دارد ، در حالى كه ازرق چشم است و دو دستش به گردنش بسته ، پس گفته مى شود : اين خائنى است كه به خدا و رسولش خيانت كرده ، سپس امر مى شود كه او را به آتش دراندازند(2) !

اميرالمؤمنين (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند كه آن حضرت فرمودند :

يا على ! دروغ گفت كسى كه گمان مى كند مرا دوست دارد و دشمن توست . يا على ! زمانى كه قيامت برپا شود ندا كننده اى از باطن عرش ندا مى دهد ، عاشقان و شيعيان على (عليه السلام) كجايند ؟ محبان و دوستداران على (عليه السلام) و كسى كه على او را دوست دارد كجايند ؟ آنان كه در راه خدا دوستى كردند و به هم محبت ورزيدند ، آنان كه براى خدا به يكديگر بذل و بخشش كردند ، آنان كه ديگران را در صورتى كه خود نيازمند بودند بر خود مقدم كردند ، آنان كه زبانشان در روز گرم به خاطر روزه از شدت عطش خشك شد ، آنان كه در دل شب به نماز برخاستند در حالى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عن أبي جعفر (عليه السلام) قال : إذا كان يوم القيامة أمر الله تبارك وتعالى مناديا ينادي بين يديه : أين الفقراء ؟ فيقوم عنق من الناس كثير ، فيقول : عبادي . فيقولون : لبيك ربنا . فيقول : إني لم أفقركم لهوان بكم علي ، ولكن إنما اخترتكم لمثل هذا اليوم تصفحوا وجوه الناس ، فمن صنع إليكم معروفا لم يصنعه إلا في فكافوه عني بالجنة .

   كافى: 2 / 263 ، باب فضل فقراء المسلمين ، حديث 15; بحار الأنوار: 7 / 200 ، باب 8 ، حديث 78.

2 ـ عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال : أيما مؤمن منع مؤمنا شيئا مما يحتاج إليه وهو يقدر عليه من عنده أو من عند غيره ، أقامه الله يوم القيامة مسودا وجهه ، مزرقة عيناه ، مغلولة يداه إلى عنقه ، فيقال : هذا الخائن الذي خان الله ورسوله ثم يؤمر به إلى النار .

   كافى : 2 / 367 ، باب من منع مؤمناً شيئاً ، حديث 1 ; بحار الأنوار : 7 / 201 ، باب 8 ، حديث 84 .

كه مردم خواب بودند ، آنان كه از خوف خدا گريه كردند كجايند ؟ امروز بر شما خوف و حزنى نيست ، شما رفقاى محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) هستيد ، چشمتان روشن باد ، شما و همسرانتان خرم و خوش وارد بهشت شويد(1) .

بهشت و جهنم كه در صدها آيه ى قرآن و بسيارى از روايات مطرح هستند و به فرموده ى امام ششم هم اكنون موجودند ، از مصاديق غيب هستند و ايمان و اعتقاد به آن دو جايگاه نيكوكاران و بدكاران ، آثار و فوايد بسيار مهمى در حيات و زندگى انسان دارد ، چرا كه طالب بهشت براى رسيدن به بهشت خود را با آراستن به عقايد حقه و اعمال صالحه و اخلاق حسنه آماده مى كند ، و خائف از جهنم خود را از هر گناه و معصيتى كه موجب دخول در آن عذاب هولناك است حفظ مى نمايد .

مطالب مهمى كه در رابطه با خدا ، فرشتگان ، برزخ ، قيامت ، حساب ، كتاب ، ميزان ، بهشت و جهنم در سطور گذشته ملاحظه كرديد دورنمايى از تفسير و توضيح ( الَّذِينَ يُؤْمِنونَ بِالْغَيْبِ (2) بود .

تحصيل ايمان به غيب از طريق دقت در آيات قرآن و روايات و اخبار براى هر مرد و زنى ميسر است ، و اقدام به تحصيل آن واجب شرعى و عقلى است ، زيرا ايمان به غيب از اصول اصلى و ضرورى دين است و كسى در اين زمينه حق تقليد از كسى را ندارد ، چرا كه قلب هر انسانى بايد از طريق تحقيق در معارف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عن عبدالله بن الحسين عن أبيه عن جده عن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (عليهم السلام) قال : قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : يا علي ! كذب من زعم أنه يحبني ويبغضك . يا علي ! إنه إذا كان يوم القيامة نادى مناد من بطنان العرش : أين محبو علي وشيعته ؟ أين محبو علي ومن يحبه ؟ أين المتحابون في الله ؟ أين المتباذلون في الله ؟ أين المؤثرون على أنفسهم ؟ أين الذين جفت ألسنتهم من العطش ؟ أين الذين يصلون في الليل والناس نيام ؟ أين الذين يبكون من خشية الله ؟ لا خوف عليكم اليوم ولا ; أنتم تحزنون أنتم رفقاء محمد (صلى الله عليه وآله) قروا عينا ادخلوا الجنة أنتم وأزواجكم تحبرون .

   تفسير فرات : 408 ، حديث 547 ; بحار الأنوار : 7 / 211 ، باب 8 ، حديث 109 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 3 .

الهيه ، جايگاه ايمان به غيب شود .

ايمان به غيب ارزشى والا به انسان مى دهد ، و او را محبوب حق مى نمايد ، و دريچه ى نجات در دنيا و آخرت را به روى او مى گشايد و زمينه ى سعادت امروز و فردا را براى او فراهم مى سازد و آدمى را براى عبادت حق و فرمان بردن از پيامبر و امامان آمادگى مى دهد .

قرآن مجيد در اولين آيات سوره ى بقره پس از مسأله ى ايمان به غيب ، نماز و انفاق و باور داشتن قرآن و كتب آسمانى و يقين به آخرت را كه از آثار ايمان به غيب است مطرح مى نمايد .

ايمان به قرآن و كتب نازل شده ى قبل از قرآن كه قرآن كريم آنها را تصديق نموده ، از طريق دقت در آيات قرآن و مطالعه ى تفاسير محكم و متين ، قابل تحصيل است .

قرآن مجيد خود را وحى الهى براى هدايت بشر معرفى مى كند كه بر قلب مبارك رسول اسلام تجلى كرده و بر زبان حضرتش جارى شده ، و اعلام مى كند : « اگر در من شك داريد به مانند من يا يك سوره به مثل من بياوريد » .

اگر آوردن يك سوره به مانند سوره هاى قرآن ، حتى سوره اى مانند سوره ى توحيد و سوره ى عصر كه بيش از يك خط نيست ميسر بود ، تاكنون دشمنان اسلام با اين همه دانش و تكنيك گسترده اى كه در اختيار دارند اين كار را انجام مى دادند ، ولى تا قيامت براى احدى و قومى و ملتى مقابله به مثل با قرآن مجيد امكان ندارد .

 

 وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْب مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَة مِن مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 23 .

اگر در آنچه كه بر بنده ى خود نازل كرديم گرفتار ترديد و شك هستيد ، پس يك سوره مانند آن را بياوريد ، و در اين زمينه بجز خدا از گواهان خود ، يعنى مهم ترين فصحا و بلغا ، دعوت كنيد تا شما را كمك دهند ، اگر راستگو هستيد !

 

 قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِْنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِيراً 

بگو اگر انس و جن براى آوردن مانند قرآن اجتماع كنند به مانندش را نياورند ، هر چند پشتيبان يكديگر باشند .

 

با توجه به اين دو آيه ى شريفه كه باب هرگونه شك و ترديد را نسبت به نزول قرآن از جانب خداوند مى بندد ، باور كردن قرآن و ايمان به اين كتاب باعظمت و ساير كتابهاى آسمانى كه مورد تصديق قرآن است كار مشكلى نيست .

يقين به آخرت هم از طريق توجه و انديشه در آيات قرآن كه آخرت را همراه با دليل و برهان مطرح مى كند ، برنامه ى ساده و آسانى است .

ايمان به غيب و ايمان به قرآن و كتب آسمانى و يقين به آخرت ، از زيباييهاى معنوى است كه قلب را زينت مى دهد ، و آن را تبديل به عرش رحمان و حرم امن الهى مى كند ، و زمينه ى آراسته شدن انسان را به نماز و انفاق كه دو حقيقت عملى و اخلاقى است فراهم مى نمايد .

نماز

نماز حقيقتى است كه ظاهر و باطن انسان را در گردونه ى طهارت و پاكى مادى و معنوى قرار مى دهد ، و درون و برون را زينت مى بخشد ، و براى نمازگزار نورانيتى خاص ايجاد مى كند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اسراء ( 17 ) : 88 .

قرآن مجيد در برخى از آيات مردم را به نماز دعوت مى كند ، و آن را به عنوان فريضه ى الهى ارايه مى نمايد ، و با امر به نماز وجوب آن را بر عهده ى انسان محقق مى داند .

 

 وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْر تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ 

و نماز را به پا بداريد ، و زكات بپردازيد ، و آنچه را از خير براى خود پيش مى فرستيد ، نزد خداوند خواهيد يافت ، همانا خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است .

 

قرآن مجيد در پاره اى از آيات مردم را براى در هم شكستن موج مشكلات و سختى ها ، و آسان شدن تكاليف و امور خير و بر ، به كمك گرفتن و استعانت جستن از نماز و صبر دعوت مى نمايد :

 

 وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ (2) .

از صبر ( بر طاعات و صبر بر معاصى و حفظ پاكدامنى ) و نماز كمك بخواهيد ، كه اينها جز بر آنان كه اهل خشوعند سنگين و سخت است .

 

البته نمازى قدرت كمك دادن به انسان را دارد كه واجد شرايط فقهى و معنوى باشد . نمازى كه مباح بودن لباس و مكان و آب وضو و غسل و خاك تيمم در آن رعايت شده باشد ، نمازى كه با ترتيب و طمأنينه و در وقت معين خودش خوانده شود ، نمازى كه نمازگزارش از كسالت و بى حالى دور باشد ، نمازى كه نيت پاك و خلوص و اخلاص آن را بدرقه كند ، چنين نمازى قدرت دارد در تمام مشكلات و سختى ها به انسان كمك دهد ، و زمينه ى عمل به هر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 110 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 45 .

خيرى را براى آدمى فراهم نمايد .

قرآن مجيد در قسمتى از آيات ، نماز را از نشانه هاى اهل ايمان ذكر مى كند .

 

 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ 

همانا اهل ايمان آنانى هستند كه چون ياد خدا شود ، دلهايشان از عظمت حق غرق ترس شود ، و چون آيات الهى بر آنان خوانده شود ايمانشان را اضافه كند ، و بر پروردگارشان تكيه مى كنند ، اهل ايمان به پا كننده ى نمازند ، و از آنچه خداوند به آنان روزى كرده انفاق مى نمايند .

 

قرآن مجيد از نمازى كه توأم با خواب و چرت و سستى و كسالت و هر چيزى كه مانع از حضور قلب است نمازگزاران را منع مى كند ، و از اهل تكليف نمازى مى خواهد كه در وقت نشاط و راحتى ، و صفا و پاكى ، و همراه با خلوص و اخلاص و حضور قلب ، و رعايت شرايط باطنى و ظاهرى صورت بگيرد :

 

 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ . . . (2) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! به نماز نزديك نشويد در حالى كه دچار عاملى هستيد كه مانع از حضور قلب است ، نماز را در حالتى به جا آوريد كه بدانيد چه مى گوييد .

 

قرآن مجيد دعوت زن و بچه را به نماز از اخلاق پيامبران مى داند ، و براى نمونه در رابطه با اين حقيقت از دعوت حضرت اسماعيل به نماز خبر مى دهد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ انفال ( 8 ) : 2 ـ 3 .

2 ـ نساء ( 4 ) : 43 .

 

 وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً 

اسماعيل خانواده اش را به نماز و زكات امر مى كرد ، و او در افعال و اقوالش مورد رضايت حق بود .

 

قرآن مجيد نماز را بازدارنده ى نمازگزار از فحشا و منكرات مى داند . آرى به تجربه ثابت شده كه نماز واقعى ، انسان را از فحشا و منكرات باز مى دارد و روح و روان را تصفيه مى كند ، و اعضا و جوارح را در گردونه ى طاعت خدا قرار مى دهد .

 

 . . . وَأَقِمِ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ . . . (2) .

و نماز را به پا دار ، همانا نماز انسان را از فحشا و منكرات باز مى دارد .

 

قرآن مجيد ، بى نماز و بخيل و اهل باطل و تكذيب كنندگان قيامت را اهل جهنم مى داند :

 

 قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ المُصَلِّينَ * وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ * وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضينَ * وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ (3) .

ما از نمازگزاران نبوديم ، و به مسكين طعام نخورانديم ، و با اهل باطل به بطالت گذرانديم ، و روز جزا را تكذيب كرديم .

 

قرآن مجيد ، غافل از حقيقت نماز و نمازگزار رياكار را تكذيب كننده ى دين مى داند :

 

 فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِينَ هُمْ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مريم ( 19 ) : 55 .

2 ـ عنكبوت ( 29 ) : 45 .

3 ـ مدثر ( 74 ) : 43 ـ 46 .

يُرَآءُونَ 

واى بر نمازگزاران ، آنان كه از نمازشان در غفلتند ، و نماز را به خاطر خودنمايى و ريا مى خوانند !

 

در رابطه با نماز و شرايط فقهى و معنوى آن روايات بسيارى وارد شده كه به بخشى از آن اشاره مى شود :

حضرت باقر (عليه السلام) در روايتى ضمن سفارش به امورى مى فرمايند : و نيز نمازت را كوچك مشمار كه رسول خدا وقت از دنيا رفتنش فرمودند :

 

لَيْسَ مِنّى مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلاتِهِ لاَ يَرِدُّ عَلَىَّ الْحَوْض لاَ وَاللهِ ، لَيْسَ مِنّى مَنْ شَرِبَ مُسْكِراً لاَ يَرِدُّ عَلَىَّ الْحَوْضَ لاَ وَاللهِ(2) .

از من نيست كسى كه نمازش را سبك بشمارد ، به خدا قسم كنار كوثر وارد بر من نمى شود ، از من نيست كسى كه مست كننده بنوشد ، والله قسم بر من در كنار كوثر وارد نمى گردد .

 

موسى به خداوند عرضه داشت : پاداش كسى كه نمازش را به وقت بخواند چيست ؟ خطاب رسيد :

 

اُعْطِيهِ سُؤْلَهُ ، وَاُبيحُهُ جَنَّتِى(3) .

خواسته اش را عطا مى كنم ، و بهشت را بر او مباح مى نمايم .

 

از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده :

 

اَحَبُّ الْعِبادِ اِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ رَجُلٌ صَدوقٌ فى حَدِيثِهِ ، مُحافِظٌ عَلى صَلَواتِهِ وَمَا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ماعون ( 107 ) : 4 ـ 6 .

2 ـ من لا يحضره الفقيه : 1 / 206 ، باب فرض الصلاة ، حديث 617 ; علل الشرايع : 2 / 356 ، باب 70 ، حديث 1 ; بحار الأنوار : 80 / 9 ، باب 6 ، حديث 3 .

3 ـ امالى صدوق: 207 ، المجلس السابع و الثلاثون ، حديث 8; بحار الأنوار: 80 / 9 ، باب 6 ، حديث 6 .

افْتَرَضَ اللهُ عَلَيْهِ مَعَ اَداءِ الاَْمانَةِ(1) .

محبوب ترين بندگان به پيشگاه حق ، مردى است كه در گفتارش راستگوست ، نمازها و واجبات ديگرش را محافظت مى كند ، و ادا كننده ى امانت است .

 

ابن مسعود مى گويد : از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) پرسيدم : بهترين اعمال نزد خدا چيست ؟ فرمودند :

 

اَلصَّلاَةُ لِوَقْتِهَا(2) .

نماز در وقتش .

 

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند :

 

لاَ تُضَيِّعُوا صَلاَتَكُمْ ، فَاِنَّ مَنْ ضَيَّعَ صَلاَتَهُ حُشِرَ مَعَ قَارُونَ وَهامان ، وَكانَ حَقّاً عَلَى اللهِ اَنْ يُدْخِلَهُ النّارَ مَعَ الْمُنافِقينَ ، فَالْوَيْلُ لِمَنْ لَمْ يُحافِظْ عَلى صَلاَتِهِ وَاَداءِ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(3) .

نمازهاى خود را ضايع مكنيد ، همانا كسى كه نمازش را ضايع كند با قارون و هامان محشور مى شود ، و بر خداوند است كه او را با منافقين وارد آتش كند ، پس واى بر كسى كه بر نماز و اداء سنت پيامبرش محافظت نكند !

امام صادق (عليه السلام) فرمودند :

 

يُعْرَفُ مَنْ يَصِفُ الْحَقَّ بِثَلاَثِ خِصال : يُنْظَرُ اِلى اَصْحابِهِ مَنْ هُمْ ؟ وَاِلى صَلاَتِهِ كَيْفَ هِىَ وَفِى اَىِّ وَقْت يُصَلّيها ، فَاِنْ كانَ ذَا مال نُظِرَ اَيْنَ يَضَعُ مالَهُ(4) ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مشكاة الأنوار : 53 ، الفصل الرابع عشر فى أداء الأمانة ; بحار الأنوار : 80 / 11 ، باب 6 ، حديث 10 .

2 ـ خصال : 1 / 163 ، حديث 213 ; وسائل الشيعه : 4 / 112 ، باب 1 ، حديث 4651 .

3 ـ عيون اخبار الرضا : 2 / 31 ، باب 31 ، حديث 46 ; بحار الأنوار : 80 / 14 ، باب 6 ، حديث 23 .

4 ـ محاسن : 1 / 254 ، باب 30 ، حديث 281 ; بحار الأنوار : 80 / 20 ، باب 6 ، حديث 36 ; مستدرك الوسائل : 3 / 96 ، باب 1 ، حديث 3106 .

كسى كه حق را وصف مى كند به سه خصلت شناخته مى شود : بايد دقت شود كه دوستان او چه كسانى هستند ، و نمازش چگونه است و چه وقت مى خواند ، و اگر داراى ثروت است ، ثروتش را كجا خرج مى كند ؟

 

حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمودند : شيعيان ما را در سه چيز امتحان كنيد : در اوقات نماز كه چگونه بر خواندن آن در وقت معينش محافظت مى نمايند ، و نسبت به اسرار كه چگونه آن را از دشمنان ما پنهان مى دارند ، و در رابطه با اموالشان كه چگونه با برادران دينى خود مواسات مى نمايند(1) .

انفاق

اهل ايمان از آنچه كه خداوند به آنان عنايت مى كند ، در راه خدا انفاق مى نمايند .

 

 وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (2) .

 

اهل ايمان براى حل مشكلات مردم از مال و دانش و آبرو و مقام و موقعيت خود بهره مى گيرند ، و عاشقانه از آنچه كه دارند در راه خدا بدون منت گذارى و ريا خرج مى كنند .

اهل ايمان توجهشان به زكات همچون توجه به نماز و حج و روزه است ، و نسبت به پرداخت واجب مالى ، همان حالى را دارند كه نسبت به اداى نماز دارند .

اهل ايمان در رابطه با زكات ، انفاق ، صدقه و يارى رساندن به مردم با مال

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عن جعفر بن محمد (عليهما السلام) ، قال : امتحنوا شيعتنا عند ثلاث : عند مواقيت الصلوات كيف محافظتهم عليها ، وعند أسرارهم كيف حفظهم لها عن عدونا ، وإلى أموالهم كيف مواساتهم لإخوانهم فيها .

   خصال : 1 / 103 ، حديث 62 ; وسائل الشيعه : 4 / 112 ، باب 1 ، حديث 4650 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 3 .

خود كمترين بخلى از خود نشان نمى دهند .

قرآن مجيد در آياتى مردم را امر به انفاق مى كند ، و آنچنان براى اين مسأله ارزش و اهميت قائل است كه خوددارى از انفاق را با به هلاكت انداختن خود به دست خود برابر مى داند .

 

 وَأَنْفِقُوْا فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُـحْسِنِينَ 

از ثروت خود در راه خدا انفاق كنيد ، و خود را با دست خود به خاطر بخل از انفاق در هلاكت نيندازيد ، و نيكى كنيد ، همانا خداوند نيكوكاران را دوست دارد .

 

قرآن مجيد خوددارى از انفاق را باعث خرابى آخرت انسان ، و مساوى با كفر و ظلم مى داند ، و اعلام مى كند آنان كه از انفاق بخل مىورزند در قيامت دوست و شفيعى نخواهند داشت .

 

 يَا أَ يُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (2) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! از آنچه روزى شما كرده ايم در راه خدا انفاق كنيد پيش از آنكه قيامت برسد ، قيامتى كه براى اهل بخل از انفاق نه چيزى براى خريد هست ، و نه دوستى و نه شفيعى ، و ناسپاسان همان ستمكارانند .

 

كتاب خدا انفاق را به خير انسان مى داند ، و حفظ وجود را از بخل باعث فلاح و رستگارى به حساب مى آورد :

 

 فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنفِقُوا خَيراً لاَِنفُسِكُمْ وَمَن يُوقَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 195 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 254 .

شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ المُفْلِحُونَ 

تا جايى كه در توان و قدرت شماست تقواى الهى را رعايت كنيد ، سخن خدا را بشنويد ، و از فرمان حق اطاعت نماييد ، از مال خود انفاق كنيد كه به خير شماست ، آنان كه خود را از بخل و لئامت حفظ كنند اهل فلاح و رستگارى اند .

 

قرآن مجيد اجر و مزد انفاق در راه خدا را هفتصد برابر و بيشتر مى داند ، و مسأله ى انفاق را در اجر و مزد ، به يكى از واقعيات طبيعت كه دايم در برابر ديدگان مردم است مثل مى زند تا اطمينان مردم را به اجر اين عمل الهى جلب كند :

 

 مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّة أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَة مِاْئَةُ حَبَّة وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (2) .

مثل آنان كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند مانند دانه اى است كه هفت خوشه مى روياند ، در هر خوشه اى صد دانه است ، خداوند براى هركه بخواهد بيش از اين مقدار اضافه مى كند ، خداوند را رحمت واسعه و علم بى نهايت است .

 

انفاق در شب و روز ، نهان و آشكار ، واقعيتى است كه به آن سفارش شده ، و عملى است محبوب حق ، و داراى اجر خدايى ، و برطرف كننده ى ترس و اندوه به وقت مرگ و در قيامت است :

 

 الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تغابن ( 64 ) : 16 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 261 .

وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ 

آنان كه اموال خود را در شب و روز ، پنهان و آشكار ، در راه خدا انفاق مى كنند ، براى آنان نزد پروردگار اجر است و ترس و غصه اى بر آنان نيست .

 

قرآن مجيد تلاوت آيات كتاب و اقامه ى نماز و انفاق در راه خدا را تجارتى بدون زيان ، و كسبى با سود سنگين مطرح مى كند :

 

 إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ (2) .

همانا كسانى كه كتاب خدا را تلاوت مى كنند ، و نماز به پا داشته و از آنچه روزى آنان كرديم در پنهان و آشكار انفاق نموده اند ، تجارتى را اميد دارند كه زيان و ضررى در آن نخواهد بود ، بلكه سود آن تجارت ، بهشت ابد و رضوان الهى است .

 

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند :

 

براى هر جزيى از اجزاى وجودت از براى خدا زكات واجبى است ، بلكه براى هر مو و هر لحظه از لحظات عمرت .

 

زكات و انفاق چشم نظر به عبرت و پوشيدن آن از شهوات و مانند آن است .

زكات گوش شنيدن علم و حكمت و قرآن و فوايد دين از قبيل موعظه و نصيحت است ، و شنيدن آنچه كه موجب نجات تو در آخرت و دنياست و بخصوص اعراض از شنيدن دروغ و غيبت و تهمت و مشابه اين امور شيطانى است .

زكات زبان خيرخواهى براى تمام مسلمانان و بيدار كردن غافلان ، و كثرت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 274 .

2 ـ فاطر ( 35 ) : 29 .

تسبيح حق و ذكر خداست .

زكات دست بذل و بخشش و عطا به اموال خداداده ، و واداشتن آن به نوشتن علوم نافعه و امورى است كه مسلمانان در طاعت خدا از آن بهره مند گردند ، و اينكه دست را از ايجاد شر و زيان به مردم حفظ نمايى .

زكات قدم كوشش در اداى حقوق خدا ، زيارت عباد شايسته ى حق ، رفتن به مجالس ذكر و علم ، و شركت در جلسات اصلاح مردم و انجام صله ى رحم و جهاد و هرچه كه صلاح قلب و سلامت دين تو در آن است .

اين امور مسايلى است كه دلها تحمل فهم آن را دارد ، و همگان مى توانند به كار بگيرند . اما زكات آنچه را جز عباد مقرب حق به آن آگاهى ندارند ، بيش از آن است كه شماره شود ، ارباب عمل به آن امور آنانند ، و شعار اولياى حق در زمينه ى زكات كامل غير از شعار ديگران است(1) .

امام عسكرى (عليه السلام) در توضيح ( وَآتُوا الزَّكاة ) در تمام آيات قرآن مى فرمايند :

منظور پرداخت زكات از مال و آبرو و قدرت بدن است .

اما نسبت به مال ، مواسات با برادران مؤمن است .

اما نسبت به آبرو به اين است كه با آبرويت برادران ايمانى خود را كه به علت ناتوانى از خواسته هاى باطنى خويش از كار مانده اند به حوايج و خواسته هايشان برسانى .

اما نسبت به قدرت و قوت بدن ، اينكه از توانايى خود براى به حركت آوردن مركبى كه از برادر دينيت از كار افتاده استفاده كنى و او را در حالى كه براى به حركت آمدن مركبش طلب يارى مى كند يارى دهى ، تا مركبش به راه افتد و بارش را بار كند ، و چنان شود كه به قافله برسد .

در تمام اين امور يعنى پرداخت زكات مال و آبرو و قوت بدن ، بايد معتقد به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مصباح الشريعة : 15 ، باب الثانى و العشرون فى الزكاة ; بحار الأنوار : 93 / 7 ، باب 1 ، حديث 1 .

ولايت محمد و اهل بيت پاكش باشى ، در اين صورت است كه خداوند عملت را پاكيزه و مزد زحماتت را دو چندان مى كند ، كه اين عنايت مخصوص كسانى است كه ولايت محمد و آلش را پذيرفته و از دشمنان آنان بيزار هستند(1) .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) از رسول خدا روايت مى كند :

 

قِراءَةُ الْ قُرآنِ فِى الصَّلاةِ اَفْضَلُ مِنْ قِراءَةِ الْقُرآنِ فِى غَيْرِ الصَّلاةِ ، وَذِكْرُ اللهِ اَفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَةِ ، وَالصَّدَقَةُ اَفْضَلُ مِنَ الصَّوْمِ ، وَالصَّوْمُ جُنَّةٌ(2) .

خواندن قرآن در نماز برتر از خواندن قرآن در غير نماز است ، و ياد خدا در تمام شئون زندگى بهتر از صدقه دادن در راه خداست ، و صدقه افضل از روزه است ، و روزه سپر از آتش جهنم است .

 

حضرت زين العابدين (عليه السلام) از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت مى كنند :

 

همانا در بهشت درختى است كه از بالاى آن لباسهاى نو بيرون مى آيد ، و از پايين آن اسبهايى خاكسترى رنگ با زين و دهانه بند ، و آن اسبها داراى بالهايى هستند ! بول و سرگين از آنها خارج نمى گردد ، اولياى الهى بر آن اسبها سوار مى شوند و به هر جاى بهشت كه بخواهند مى روند .

پايين ترين آنان به حضرت حق عرضه مى دارد : پروردگارا ! چه عاملى بندگان تو را به اين كرامت رسانيد ؟ خداوند جل و علا مى فرمايد : نماز شب ، روزه ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ قوله عز و جل : ( وَ آتُوا الزَّكوةَ ) من المال والجاه وقوة البدن . فمن المال : مواساة إخوانكم المؤمنين ; ومن الجاه : إيصالهم إلى ما يتقاعسون عنه لضعفهم عن حوائجهم المترددة في صدورهم ; وبالقوة : معونة أخ لك قد سقط حماره أو جمله في صحراء أو طريق، وهو يستغيث فلا يغاث تعينه ، حتى يحمل عليه متاعه، وتركبه ] عليه [ وتنهضه حتى تلحقه القافلة، وأنت في ذلك كله معتقد لموالاة محمد وآله الطيبين. فإن الله يزكي أعمالك ويضاعفها بموالاتك لهم، وبراءتك من أعدائهم .

   تفسير امام حسن عسكرى : 364 ، فى مدارة النواصب ، حديث 254 ، ذيل آيه ى 83 سوره ى بقره ، بحار الأنوار : 93 / 9 ، باب 1 ، حديث 5 .

2 ـ بصائر الدرجات : 11 ، حديث 4 ; بحار الأنوار : 93 / 114 ، باب 14 ، حديث 2 .

جهاد با دشمن بدون وحشت و صدقه دادن در راه خدا بدون آلوده بودن به بخل(1) .

 

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند :

 

اَلا وَمَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَة فَلَهُ بِوَزْنِ كُلِّ دِرْهَم مِثْلُ جَبَلِ اُحُد مِنْ نَعِيمِ الْجَنَّةِ(2) .

بدانيد هر كس در راه خدا صدقه اى بدهد ، به وزن هر درهمى همچون كوه احداز نعمت بهشت براى او خواهد بود .

 

امام صادق (عليه السلام) از پدرانش از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند :

 

كُلُّ مَعْروف صَدَقَةٌ ، وَالدّالُّ عَلَى الْخَيْرِ كَفَاعِلِهِ ، وَاللهُ يُحِبُّ اِغاثَةَ اللَّهْفانِ(3) .

هر كار نيكى صدقه است ، راهنما و دليل بر خير مانند انجام دهنده ى خير است ، خداوند فريادرسى اندوهناك را دوست دارد .

 

حكايتى عجيب در صدقه و انفاق

امام هفتم (عليه السلام) مى فرمايند : امام صادق (عليه السلام) همراه با جمعى كه داراى اموالى بودند در راه بود ، خبر دادند در اين مسير دزدانى هستند كه راه را بر مردم گرفته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ زيد بن علي عن أبيه عن جده (عليهم السلام) قال : قال أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (عليه السلام) : إن في الجنة لشجرة يخرج من أعلاها الحلل ومن أسفلها خيل بلق مسرجة ملجمة ذوات أجنحة لا تروث ولا تبول ، فيركبها أولياء الله فتطير بهم في الجنة حيث شاءوا ، فيقول الذين أسفل منهم : يا ربنا ! ما بلغ بعبادك هذه الكرامة ؟ فيقول الله جل جلاله : إنهم كانوا يقومون الليل ولا ينامون ، ويصومون النهار ولا يأكلون ، ويجاهدون العدو ولا يجبنون ، ويتصدقون ولا يبخلون .

   امالى صدوق : 291 ، المجلس الثامن و الأربعون ، حديث 14 ; بحار الأنوار : 93 / 115 ، باب 14 ، حديث 4 .

2 ـ من لا يحضره الفقيه : 4 / 17 ، باب ذكر جمل من مناهى النبى ، حديث 4968 ; بحار الأنوار : 93 / 115 ، باب 14 ، حديث 5 .

3 ـ كافى : 4 / 27 ، باب فضل المعروف ، حديث 4 ; بحار الأنوار : 93 / 119 ، باب 14 ، حديث 20 .

و اموال آنان را به غارت مى برند .

بدن كاروانيان از وحشت به لرزه آمد ، حضرت فرمودند : شما را چه شده ؟ گفتند : اموالى با ماست كه از غارت شدن آن به توسط دزدان راه مى ترسيم .

آيا آن اموال را به عنوان اينكه از شماست از ما قبول مى كنى ؟ باشد كه دزدان راه اگر آنها را در اختيار تو ببينند گذشت كرده و واگذارند .

فرمودند : چه مى دانيد ؟ شايد دزدان جز مرا قصد نداشته باشند ، شايد آنها را براى تلف شدن در اختيار من بگذاريد .

گفتند : مى گويى چه كنيم ؟ آيا اموالمان را زير خاك پنهان كنيم ؟ فرمودند : نه ، چرا كه دفن آنها سبب ضايع شدن آنهاست ، شايد بيگانه اى يا غريبى به آن دستبرد بزند يا ممكن است بعد از اين به آن دست نيابيد و محل آن را گم كنيد . گفتند : چه كنيم ؟ فرمودند : آن را نزد كسى به امانت بگذاريد كه حفظش كند و از آن جانبدارى نموده و به آن بيفزايد ، و يك درهم از آن را از دنيا و آنچه كه در آن است بزرگتر نمايد ، سپس آن را به شما باز گرداند و بر شما بيش از آنچه كه نيازمنديد كامل و تمام نمايد .

گفتند : چنين امانتدارى كيست ؟ فرمودند : پروردگار عالميان ، عرضه داشتند : چگونه نزد او امانت بگذاريم ؟ فرمودند : به ناتوانان از مسلمانان صدقه دهيد ، عرضه داشتند : در اين بيابان چنين افرادى وجود ندارند تا ما به آنان صدقه بدهيم ، فرمودند : ثلث مال خود را تصميم بگيريد در راه حق صدقه دهيد تا خداوند باقى آن را از بلايى كه از جانب دزدان مى ترسيد به سر شما آيد حفظ كند . عرضه داشتند : تصميم گرفتيم ، فرمودند : پس همه ى شما در امان خدا هستيد ، راه را ادامه دهيد .

حركت خود را ادامه دادند ، سر و كله ى دزدان پيدا شد ، حضرت فرمودند : چرا مى ترسيد ؟ شما در امان خدا هستيد . دزدان جلو آمدند ، پياده شده دست

امام صادق (عليه السلام) را بوسيدند و گفتند : ديشب در عالم خواب رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را ديديم ، به ما امر فرمودند خود را به حضرت شما عرضه كنيم ، اكنون در اختيار شما و اين كاروانيم تا دشمنان و دزدان راه را از آنان دفع كنيم ، فرمودند : نيازى به شما نيست ، كسى كه شما را از ما دفع كرد ، دشمنان و دزدان راه را از ما دفع مى كند !

كاروان سالم بيابان را پشت سر گذاشت ، ثلث مال خود را به ناتوانان صدقه دادند ، تجارتشان بركت گرفت ، به هر درهمى ده درهم به دست آوردند ، گفتند : بركت وجود حضرت صادق (عليه السلام) چه اندازه عظيم و بزرگ بود ! حضرت فرمودند : بركت معامله با خدا را شناختيد ، بر آن مداومت كنيد(1) .

 

نامه اى بسيار مهم از حضرت رضا به حضرت جواد (عليهما السلام)

بزنطى كه از بزرگان اهل حديث و انسانى با كرامت است مى گويد : نامه ى حضرت رضا (عليه السلام) را به حضرت جواد (عليه السلام) كه از مرو به مدينه نوشته بودند به اين مضمون خواندم :

به من خبر رسيده كه غلامان و خادمان بيت هرگاه سوار بر مركب مى شوى تا از خانه بيرون بروى تو را از درب كوچك خانه بيرون مى برند ، اين عمل ريشه در بخل آنان دارد تا از جانب تو به احدى خير نرسد .

از تو مى خواهم به حقى كه به عنوان پدر و امام بر تو دارم ، رفت و آمدت جز از درب بزرگ خانه نباشد ، وقتى سوار مى شوى درهم و دينار همراهت باشد ، احدى به تو عرض حاجت نكند جز اينكه به او عطا كنى .

اگر عموهايت از تو درخواست كردند به آنان ببخشى كمتر از پنجاه دينار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عيون اخبار الرضا : 2 / 4 ، باب 30 ، حديث 9 ; وسائل الشيعه : 9 / 390 ، باب 10 ، حديث 12309 ; بحار الأنوار : 93 / 120 ، باب 14 ، حديث 23 .

مده ، اگر خواستى بيشتر بپردازى اختيارش با توست ، و اگر عمه هايت از تو درخواست نمودند كمتر از بيست و پنج دينار نپرداز ، بيشتر خواستى بپردازى حق با توست ، من مى خواهم خداوند به تو مقام و مرتبت دهد . انفاق كن و وحشت از تنگدستى و ندارى نداشته باش كه عنايت كننده ى به تو صاحب عرش است(1) .

به اين واقعيت هم بايد توجه داشت كه قرآن مجيد در برخى از آيات ، مردم را از صدقه و انفاقى كه منت در آن است و سبب آزار مردم است بشدت منع مى كند ، انفاق و صدقه بايد براى رضاى خدا صورت گيرد ، و گيرنده ى صدقه از منت صدقه دهنده و هجوم به شخصيتش از جانب انفاق كننده در امان باشد ، و گرنه آن صدقه و انفاق ، باطل و نزد خداوند اجر و مزدى ندارد .

 

 الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ثُمَّ لاَ يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنّاً وَلاَ أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِم وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (2) .

آنان كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند ، و به دنبال انفاقشان منت و آزار نيست ، نزد خداوند داراى پاداشند ، و خوف و حزنى بر آنان نخواهد بود .

 

 يَا أَ يُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالاَْذَى . . . (3) .

اى ايمان آورده ها ! صدقات خود را به منت گذارى و آزار دادن صدقه گيرنده باطل نكنيد .

 

در هر صورت نماز و انفاق از آنچه كه خداوند مهربان به انسان عنايت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافى : 4 / 43 ، باب الإنفاق ، حديث 5 ; عيون اخبار الرضا : 2 / 8 ، باب 30 ، حديث 20 ; بحار الأنوار : 93 / 121 ، باب 14 ، حديث 24 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 262 .

3 ـ بقره ( 2 ) : 264 .

فرموده ، از زيباييهاى معنوى و از جمله راههاى اصلاح باطن و ظاهر پس از توبه از گناه و جدا شدن از معصيت است .

ايمان به غيب و اقامه ى نماز ، و انفاق از آنچه خداوند روزى فرموده ، و ايمان به قرآن ، و ساير كتب آسمانى و يقين به آخرت كه در سطور گذشته توضيح داده شد ، واقعياتى است كه در هر انسانى باشد بر هدايت پروردگار قرار گرفته و در دنيا و قيامت اهل فلاح است .

 

 أُولئِكَ عَلَى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ المُفْلِحُونَ 

 

فلاح بنا به توضيح محقّقينى چون راغب اصفهانى عبارت از حيات بى مرگ ، عزّت بى ذلت ، علم بى جهل و ثروت بى فقر است كه در آخرت به طور كامل نصيب انسانهايى مى شود كه از ايمان به غيب « خدا ، فرشتگان ، برزخ ، محشر ، حساب ، ميزان ، بهشت ، جهنم » و اقامه ى نماز ، و پرداخت زكات و صدقه و انفاق ، و ايمان به قرآن و كتب آسمانى و يقين به آخرت برخوردارند .

بايد دانست كه توبه ى تنها از گناه و قطع رابطه با معصيت در مقبول افتادن انسان در پيشگاه حق كافى نيست ، بلكه بر اساس آيات قرآن مجيد كه قسمتى از آن در صفحات گذشته به نظرتان رسيد بايد بعد از توبه به اصلاح حال و مقال و عمل اقدام كرد ، و به عبارت ديگر با روى آوردن به عمل صالح و اخلاق حسنه و زيباييهاى معنوى توبه را كامل و گذشته را جبران و سيئات را به حسنات تبديل نمود .

 

 إِلاَّ مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَات وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 5 .

2 ـ فرقان ( 25 ) : 70 .

مگر آنان كه از همه ى گناهان توبه كردند ، و آراسته به ايمان به غيب شدند ، و عمل صالح به جا آوردند ، اينانند كه خداوند سيئاتشان را به حسنات تبديل مى كند و خداوند آمرزنده ى مهربان است .

 

در رابطه با عمل صالح و اخلاق حسنه كه از عوامل اصلاح ظاهر و باطن پس از توبه از گناه و قطع رابطه با معصيت است ، قرآن مجيد احسان به پدر و مادر و اقوام و ايتام و مساكين و گفتار نيك با همه ى مردم و اقامه ى نماز و اداى زكات را مطرح مى نمايد ، از آنجا كه من قصد دارم در حد لازم با كمك آيات قرآن مجيد و روايات ، زيباييهاى معنوى و به عبارت ديگر عوامل اصلاح حال و عمل را مطرح كنم ، آنچه را كه در آيات تفسير شده در صفحات گذشته آمده تكرار نمى كنم . تنها به توضيح مطالبى كه در هر آيه ى مورد نظر به عنوان مطلب تازه و جديد است قناعت مى نمايم ، اكنون به بخشى ديگر از واقعيات اخلاقى و عملى در پرتو قرآن كريم توجه نماييد :

 

 . . . لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ . . . 

 

نماز و انفاق به اندازه ى لازم به عنوان عبادت خدا و فرمانبرى از دستور و امر حضرت حق در سطور گذشته توضيح داده شد ، به اين خاطر از اين آيه ى شريفه در رابطه با احسان به پدر و مادر و اقوام و ايتام و مساكين و گفتار نيك با همه ى مردم ، مطالبى را يادآور مى شوم .

احسان به پدر و مادر

كتاب خدا در آيات متعددى پس از امر به عبادت حق ، تمام مرد و زن را به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 83 .

احسان به پدر و مادر فرمان مى دهد ، فرمانى كه از آن بوى وجوب شرعى و اخلاقى استشمام مى شود ، فرمانى كه اطاعت از آن فرمان ، عين عبادت و بندگى خدا و سرپيچى از آن ، معصيت و گناه و موجب عقاب و عذاب در روز قيامت است .

 

 وَاعْبُدُوا اللّهَ وَلاَ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً . . . 

خدا را عبادت كنيد ، و به او ذره اى شرك نياوريد ، و به پدر و مادر احسان نماييد . . .

 

احسان به پدر و مادر به تلافى عنايت و لطف و احسانى است كه آن دو نفر به فرزند خود داشته اند ، و از ابتداى ولادت فرزند تا به ثمر رسيدن او از احسان خود نسبت به وى دريغ نداشتند .

همه جا فرزند خود را بر خود مقدم نمودند ، نسبت به او ايثار و از خود گذشتگى كردند ، در طوفان حوادث ، و شرايط سخت او را حفظ نمودند ، و شيرين تر از جان خود آغوش خود را براى او باز كردند ، براى راحت او شبها را بيدار ماندند ، و تلخى زحمات سنگين را به خاطر او با حالتى شيرين تحمل نمودند ، رنج ها و سختى ها در راه تربيت و رشد او چشيدند ، و از شيره ى جان خود فرزندشان را تغذيه كردند ، اضطراب و دلهره ى فراوان بر دوش دل حمل كردند تا فرزند به جايى كه بايد برسد رسيد ، اين فرزند است كه بايد با احسان خود گوشه اى از احسان عظيم آنان را تلافى كند .

 

 وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً كَرِيماً * وَاخْفِضْ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نساء ( 4 ) : 36 .

لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيراً 

و خداى تو فرمان داده كه كسى را جز او عبادت نكنيد ، و نسبت به پدر و مادر احسان نماييد ، اگر يكى از آن دو نفر يا هر دو پير و سالخورده شده اند هرگز كلمه ى « اف » را كه باعث رنجش آنها مى شود به آنان مگو ، كمترين آزارى نسبت به آنان روا مدار ، با هر دو با سخن كريمانه صحبت كن ، نهايت تواضع را همراه با رحمت و مهربانى به آنان داشته باش و بگو : پروردگارا ! به هر دو رحمت آر ، چنانكه مرا در كودكى پروراندند .

 

از حضرت صادق (عليه السلام) سؤال شد احسانى كه به پدر و مادر سفارش شده چيست ؟ فرمودند : با آنان به نيكى و خوبى معاشرت كردن ، و اينكه وادارشان نكنى از تو چيزى بخواهند گرچه بى نياز باشند ، بلكه نياز آنان را برآورده كن بدون اينكه آنان نيازشان را به زبان بياورند ، مگر نه اين است كه خداوند در قرآن فرموده :

 

 لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ (2) .

هرگز به مقام نيكى نخواهيد رسيد تا اينكه از آنچه محبوب شماست در راه خدا انفاق كنيد .

 

به آنان اف مگو و آنان را از خود طرد مكن ، و مأيوسشان منما ، اگر تو را در رنج و سختى انداختند تحمل كن و كلمه اى كه باعث ناراحتى آنان گردد بر زبان مياور ، اگر به روى تو دست بلند كردند و بر تو ضربه اى وارد نمودند ، صبر پيشه كن و آنان را از خود مران ، در چنين موقعيتى به آنان بگو : خداوند از شما درگذرد و شما را مورد مغفرت خود قرار دهد ، كه منظور از قول كريم همين است ، با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اسراء ( 17 ) : 23 ـ 24 .

2 ـ آل عمران ( 3 ) : 92 .

ديده ى محبت و لطف به آنان نظر كن ، جز به رحمت و رقت به چهره ى آنان منگر و صدايت را از صداى آنان بلندتر مكن ، و دست بالاى دست آنان مبر ، و از آنان در رفت و آمد پيشى مگير(1) .

امام صادق (عليه السلام) در دنباله ى توضيح احسان مى فرمايند : اگر نزد خداوند كلمه اى كمتر از اف بود ، هر آينه فرزندان را از گفتن آن كلمه منع مى كرد ، و فرزندان بدانند كه كمترين مرحله ى عاق شدن ، استعمال لغت اف عليه پدر و مادر است(2) . در كتاب شريف كافى روايت شده : از مراحل عاق اين است كه فرزند به صورت حاد و تند به پدر و مادر بنگرد(3) !

مردى از رسول خدا سؤال كرد : حق پدر بر فرزند چيست ؟ حضرت فرمودند :

 

لاَ يُسَمِّيهِ بِاسْمِهِ ، وَلاَ يَمْشى بَيْنَ يَدَيْهِ ، وَلاَ يَجْلِسُ قَبْلَهُ ، وَلاَ يَسْتَسِبُّ لَهُ(4) .

پدر را با نامش نخواند ، جلوتر از او راه نرود ، پيش او ننشيند و با زشتكارى و اعمال ناروا پدر بى گناهش را در معرض ناسزا و فحش مردم قرار ندهد .

 

در روايت آمده : رسول خدا سه بار فرمودند : خوار و ذليل شد ، عرضه داشتند : يا رسول اللّه ! منظورتان كيست ؟ فرمودند : كسى كه پدر و مادر پير و سالخورده اى دارد و با ترك احسان و خدمت به آنان وارد بهشت نشد(5) .

حذيفه به رسول خدا عرض كرد : پدرم در اين ميدان نبرد در جبهه ى مشركين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافى : 2 / 157 ، باب البر بالوالدين ، حديث 1 ; بحار الأنوار : 71 / 39 ، باب 2 ، حديث 3 .

2 ـ عن حديد بن حكيم عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال أدنى العقوق أف ولو علم الله عزّ وجل شيئا أهون منه لنهى عنه .

   كافى : 2 / 348 ، باب العقوق ، حديث 1 ; بحار الأنوار : 71 / 59 ، باب 2 ، حديث 22 .

3 ـ كافى : 2 / 349 ، باب العقوق ، حديث 7 .

4 ـ كافى : 2 / 158 ، باب البر بالوالدين ، حديث 5 ; بحار الأنوار : 71 / 45 ، باب 2 ، حديث 6 .

5 ـ تفسير صافى : 3 / 185 ، ذيل آيه ى 24 سوره ى اسراء .

است ، اجازه مى دهيد به او حمله كنم و وى را به قتل برسانم ؟ فرمودند : نه ، او را رها كن تا ديگرى با او درگير شود(1) .

در تفسير امام حسن عسكرى از قول رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده :

 

أَفْضَلُ والِدَيْكُمْ وَاَحَقُّهُما بِشُكْرِكُمْ مُحَمَّدٌ (صلى الله عليه وآله وسلم) وَعَلِىٌّ (عليه السلام)(2) .

برترين پدر شما ، و سزاوارترينشان به سپاس و شكر شما ، محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)و على (عليه السلام) است .

 

اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايند از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم مى فرمودند :

 

اَنَا وَعَلىٌّ اَبَوَا هذِهِ الاُْمَّةِ ، وَلَحَقُّنا عَلَيْهِمْ اَعْظَمُ مِنْ حَقِّ اَبَوَىْ وِلاَدَتِهِمْ ، فَاِنّا نُنْقِذُهُمْ اِنْ اَطاعونا مِنَ النّارِ اِلى دارِ الْقَرارِ ، وَنُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعُبودِيَّةِ بِخِيارِ الاَْحْرارِ(3) .

من و على دو پدر اين امت هستيم ، و هر آينه حق ما بزرگتر از حق پدرى است كه انسان از او به دنيا آمده ، ما اين امت را از آتش نجات مى دهيم اگر ما را اطاعت كنند ، و به بهشت مى رسانيم اگر از ما فرمان ببرند ، در برنامه ى عبادت خدا اين امت را به آزادگان برگزيده ملحق مى نماييم .

احسان به اقوام

منظور از اقوام ، بستگان حسبى و نسبى از جانب پدر و مادر است .

عموها ، دايى ها ، عمه ها ، خاله ها ، فرزندان و دامادها و عروس ها و نواده هاى آنان جزء اقوامند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير صافى : 3 / 186 ، ذيل آيه ى 24 سوره ى اسراء .

2 ـ تفسير امام عسكرى : 330 ، حديث 189 ، ذيل آيه ى 24 سوره ى اسراء ; بحار الأنوار : 23 / 259 ، باب 15 ، حديث 8 .

3 ـ تفسير صافى : 1 / 150 ، ذيل آيه ى 83 سوره ى بقره ; تفسير امام حسن عسكرى : 330 ، حديث 190 ; بحار الأنوار : 23 / 259 ، باب 15 ، حديث 8 .

برادران و خواهران ، برادر زادگان و خواهر زادگان ، عروسها و دامادها و هر آن كه وابستگى سببى و نسبى به آنان دارد از اقوام به حساب مى آيند .

احسان و صله به آنان عبارت از زيارت آنان و حل مشكلشان و رفع نيازمنديهايشان ، و برآوردن حاجاتشان مى باشد .

احسان به اقوام و صله ى رحم ، خواسته ى خدا و دستور و فرمان حضرت حق و فريضه اى اخلاقى و شرعى است كه اجرايش موجب ثواب عظيم ، و تركش باعث عذاب اليم است .

قرآن مجيد شكستن پيمان ، قطع رحم و فساد در زمين را نشانه ى خسران ، و آلودگان به اين امور را از زيانكاران مى داند :

 

 الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الاَْرْضِ أُوْلئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ 

 

قطع ارتباط با اقوام گرچه انسان را آزار داده باشند شرعى نيست .

رفت و آمد با اقوام برنامه اى الهى و امرى پسنديده ، و شعاعى از اخلاق حسنه است .

اگر بعضى از اقوام انسان خارج از مدار دين باشند و مخالف حق و حقيقت ، چنانچه اميد به هدايت آنان هست ، بايد براى نجات آنان اقدام نمود ، و جهت امر به معروف و نهى از منكر با آنان رفت و آمد كرد .

در باب صله ى رحم روايات بسيار مهمى از رسول خدا و امامان معصوم رسيده كه توجه به آن دستورات حكيمانه بر هر مؤمنى لازم و واجب است .

روايات بسيار مهمى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در زمينه ى صله ى رحم وارد شده كه فوق العاده قابل توجه است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 27 .

 

إنَّ اَعْجَلَ الْخَيْرِ ثَواباً صِلَةُ الرَّحِمِ(1) .

همانا شتابان ترين خير به جانب ثواب ، صله ى رحم است .

 

صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الْحِسابَ ، وَتَقى ميتَةَ السُّوءِ(2) .

صله ى رحم حساب انسان را در قيامت آسان مى كند ، و از مرگ بد آدمى را حفظ مى نمايد .

 

صِلُوا اَرْحَامَكُمْ فِى الدُّنْيا وَلَوْ بِسَلام(3) .

صله با ارحام را در دنيا رعايت كنيد گرچه به يك سلام باشد .

 

صِلْ مَنْ قَطَعَكَ ، وَاَحْسِنْ اِلى مَنْ اَساءَ اِلَيْكَ ، وَقُلِ الْحَقَّ وَلَوْ عَلى نَفْسِكَ(4) .

با خويشاوندى كه با تو بريده صله ى رحم كن ، و به كسى كه با تو بدى نموده خوبى نما ، و حق بگو گرچه به زيان خودت باشد .

 

اِنَّ الرَّجُلَ لَيَصِلُ رَحِمَهُ وَقَدْ بَقِىَ مِنْ عُمْرِهِ ثَلاثُ سِنينَ فَيُصَيِّرُهَا اللهُ عَزَّ وَجَلَّ ثَلاثينَ سَنَةً ، وَيَقْطَعُها وَقَدْ بَقِىَ مِنْ عُمْرِهِ ثَلاثُونَ سَنَةً فَيُصَيِّرُهَا اللهُ ثَلاثَ سِنينَ(5) ثُمَّ تَلا : ( يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ (6) .

همانا مرد صله ى رحم مى كند در حالى كه از عمرش سه سال بيشتر باقى نمانده ، خداوند آن را به سى سال برمى گرداند ، و قطع رحم مى كند در حالى كه از عمرش سى سال باقى است خداوند آن را به سه سال تبديل مى كند ، سپس اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافى : 2 / 152 ، باب صلة الرحم ، حديث 15 ; بحار الأنوار : 71 / 121 ، باب 3 ، حديث 83 .

2 ـ امالى طوسى: 480، المجلس السابع عشر، حديث 1049; بحار الأنوار: 71 / 94، باب 3، حديث 21.

3 ـ نوادر راوندى : 6 ; بحار الأنوار : 71 / 104 ، باب 3 ، حديث 62 .

4 ـ كنز الفوائد : 2 / 31 ، فصل من عيون الحكم ; بحار الأنوار : 74 / 173 ، باب 7 ، حديث 7 .

5 ـ امالى طوسى: 480، المجلس السابع عشر، حديث 1049; بحار الأنوار: 71 / 93، باب 3، حديث 21.

6 ـ رعد ( 13 ) : 39 .

آيه را خواند : خداوند هرچه را بخواهد محو مى كند و ثابت مى نمايد ، و ام الكتاب نزد اوست .

 

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند :

 

وَأَكْرِمْ عَشِيرَتَكَ فَاِنَّهُمْ جَناحُكَ الَّذِى بِهِ تَطِيرُ ، وَاَصْلُكَ الَّذِى اِلَيْهِ تَصيرُ ، وَيَدُكَ الَّذِى بِها تَصولُ(1) .

خويشانت را اكرام كن ، آنان بال و پر تو هستند كه به وسيله ى آنها پرواز مى كنى ، و ريشه ى تو مى باشند كه به آنان باز مى گردى ، و قدرت تو هستند كه با آنها به دشمنان يورش مى برى .

 

امام هادى (عليه السلام) فرمودند : موسى به حضرت حق عرضه داشت :

 

فَما جَزاءُ مَنْ وَصَلَ رَحِمَهُ قَالَ : يا مُوسى ! اُنْسِىءُ لَهُ اَجَلَهُ ، وَاُهَوِّنُ عَلَيْهِ سَكَراتِ الْمَوْتِ(2) .

خداوندا ! جزاى كسى كه صله ى رحم مى كند چيست ؟ پاسخ آمد : مرگش را به تأخير مى اندازم ، و سكرات مرگ را بر او آسان مى كنم .

احسان به يتيم

كتاب خدا قرآن مجيد در نزديك به هيجده مورد ، به محبت به يتيم و حفظ اموال او و تربيت و رشدش سفارش مى كند .

 

 . . . وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِن تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ المُفْسِدَ مِنَ المُصْلِحِ وَلَو شَاءَ اللّهُ لأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نهج البلاغه : 642 ، نامه ى 31 ، فى الرأى فى المرأة ; بحار الأنوار : 71 / 105 ، باب 3 ، حديث 67 .

2 ـ امالى صدوق : 207 ، المجلس السابع و الثلاثون ، حديث 8 ; بحار الأنوار : 66 / 383 ، باب 38 ، حديث 46 .

حَكِيمٌ 

و از ايتام از تو مى پرسند ، بگو : صلاح انديشى براى آنان بهتر است ، و اگر با آنان معاشرت كنيد بجاست چون برادران دينى شمايند ، خداوند مفسد را از مصلح مى داند ، اگر در امر يتيمان مى خواست به شما سخت مى گرفت ، خداوند توانا و حكيم است .

 

 وَآتُوا الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوباً كَبِيراً (2) .

اموال ايتام را پس از رسيدنشان به حد رشد و بلوغ به آنان بدهيد ، نامرغوب اموال خود را به مرغوب آنها تبديل ننماييد ، اموال آنان را به ضميمه ى اموال خود مخوريد كه اين گناهى بزرگ است .

 

 إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً (3) .

آنان كه اموال ايتام را به ستم مى خورند ، همانا در شكم خود آتش مى خورند و به زودى عذاب جهنم را خواهند چشيد .

 

 . . . وَأَن تَقُومُوا لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِهِ عَلِيماً (4) .

درباره ى يتيمان قيام به عدالت كنيد ، آنچه را از خوبى انجام مى دهيد همانا خداوند به آن آگاه است .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 220 .

2 ـ نساء ( 4 ) : 2 .

3 ـ نساء ( 4 ) : 10 .

4 ـ نساء ( 4 ) : 127 .

 وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ . . . 

و به مال يتيم جز به آن صورتى كه نيكوتر است نزديك نشويد تا يتيم به حد رشدش برسد .

 

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند :

 

مَنْ قَبَضَ يَتيماً مِنْ بَيْنِ الْمُسْلِمينَ اِلى طَعامِهِ وَشَرابِهِ ، اَدْخَلَهُ اللهُ الْجَنَّةَ اَلْبَتَّةَ اِلا اَنْ يَعْمَلَ ذَنْباً لاَ يَغْفَرُ(2) .

كسى كه جهت خوراندن و نوشاندن ، يتيمى را از ميان مسلمانان برگيرد ، به طور يقين خداوند او را وارد بهشت مى كند مگر اينكه گناه غير قابل بخششى مرتكب شود .

 

و نيز آن حضرت فرمودند :

 

اِنَّ فِى الْجَنَّةِ داراً يُقالُ لَها دارُ الْفَرَحِ ، لاَ يَدْخُلُها اِلاَّ مَنْ فَرَّحَ يَتامَى المُؤمِنينَ(3) .

همانا در بهشت خانه اى است كه به آن خانه ى خوشحالى گفته مى شود ، آن را وارد نمى شود مگر كسى كه ايتام مردم مؤمن را خوشحال نموده .

 

اَتَى النَّبِىَ رَجُلٌ يَشْكُو قَسْوَةَ قَلْبِهِ ، قالَ : اَتُحِبُّ اَنْ يَلينَ قَلْبُكَ وَتُدْرِكَ حاجَتَكَ ؟ اِرْحَمِ الْيَتيمَ ، وَامْسَحْ رَأْسَهُ ، وَاَطْعِمْهُ مِنْ طَعامِكَ ، يَلِنْ قَلْبُكَ ، وَتُدْرِكَ حاجَتَكَ(4) .

مردى به محضر پيامبر شرفياب شد و از سنگدلى شكايت كرد ، حضرت فرمودند : علاقه دارى دلت نرم شود و به حاجت خود برسى ؟ به يتيم مهربانى كن ، دست محبت بر سر او بكش ، از غذاى خود به او بخوران ، دلت نرم مى شود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ انعام ( 6 ) : 152 .

2 ـ الترغيب : 3 / 347 .

3 ـ كنز العمال : 6008 ; تفسير معين : 12 .

4 ـ الترغيب : 3 / 349 .

و دست يابى به حاجتت برايت ميسر مى گردد .

 

حضرت على (عليه السلام) فرمودند :

 

ما مِنْ مُؤمِن وَلاَ مُؤْمِنَة يَضَعُ يَدَهُ عَلى رَأْسِ يَتيم تَرَحُّماً لَهُ اِلاّ كَتَبَ اللهُ لَهُ بِكُلِّ شَعْرَة مَرَّتْ يَدُهُ عَلَيْهَا حَسَنَةً(1) .

هيچ مرد و زن مؤمنى از روى مهربانى دست نوازش بر سر يتيم نكشد جز آنكه به هر مويى كه دستش از روى آن عبور مى كند خداوند برايش حسنه اى مى نويسد .

احسان به مساكين

مسكين يعنى انسانى كه زمين گير شده ، و به ضرر و تهيدستى گرفتار گشته ، و راه درآمدى براى او نيست .

بر مؤمن ، وظيفه ى الهى و مسئوليت و تكليف است كه از مال خود به او كمك كند ، و با حفظ آبروى او در رفع مشكلاتش بكوشد و به نيازهاى او رسيدگى نمايد .

قرآن مجيد رعايت حال مساكين را واجب مى داند ، و رسيدگى به امور آنان را جزيى از عبادت حق به حساب مى آورد ، چرا كه خداوند علاقه دارد مردم به مساكين توجه ويژه داشته باشند ، و زمينه ى رفاه حال و راحتى معيشت را براى آنان فراهم نمايند .

بى توجهى به مساكين امرى فوق العاده ناپسند ، و بدون ترديد بر اساس آيات قرآن مجيد موجب عذاب سخت در روز قيامت است .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ثواب الاعمال: 199 ، ثواب من مسح يده على رأس يتيم; بحار الأنوار: 72 / 4 ، باب 31 ، حديث 9 .

 وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيراً 

اى رسول من ! حقوق مالى خويشاوندان و از كار افتاده و در راه مانده را ادا كن ، و از اسراف بپرهيز .

 

 . . . وَآتَى المَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالمَسَاكِينَ وَابْنَ الْسَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقابِ . . . (2) .

مردم نيكوكار مال خود را در عين علاقه به آن به خويشاوندان ، و ايتام و از كار افتادگان ، و در راه مانده ، و به درخواست كنندگان مستحق و در طريق آزاد شدن بردگان مى پردازند .

 

 إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (3) .

همانا صدقات مخصوص به هشت طايفه است : فقرا ، مساكين ، متصديان امور صدقات ، متمايل كردن غير مسلمانان به اسلام ، آزادى بردگان ، ورشكستگان ، راه خدا ، در راه مانده . مصرف صدقات در اين هشت مورد فريضه اى است از جانب خدا ، و خداوند آگاه و حكيم است .

 

منع مسكين از مال ، و عدم توجه به وضع او نه تنها عامل عذاب در آخرت است بلكه آثار سويى در زندگى دنيايى انسان هم خواهد گذاشت .

خداوند در سوره ى « ن والقلم » از آيه ى 17 تا 33 داستان برادرانى را نقل مى كند كه باغ آبادى را از پدر خود به ارث بردند ولى بر خلاف روش پدر كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اسراء ( 17 ) : 26 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 177 .

3 ـ توبه ( 9 ) : 60 .

مردى سخى و دلسوز به حال بيچارگان بود ، همان موقعى كه باغ را به ارث بردند در جلسه اى بنا گذاشتند كه از فرداى آن شب به احدى از مساكين كمك نكنند ، و درب باغ را ببندند و مستحقى را راه ندهند ، ولى همان شب به خاطر اين نيت شيطانى و فكر ابليسى و نقشه ى شوم ، صاعقه اى به دستور خداوند آن باغ را با تمام درختان پرثمرش از ريشه و بن سوزاند ، و جز مشتى خاكستر سياه از آن منطقه ى آباد و سرسبز چيزى باقى نگذاشت .

آنان وقتى صبح زود در باغ را گشودند و آن وضع ناهنجار را ديدند ، يكديگر را سرزنش كردند و فرياد برآوردند : واى بر ما كه ما اهل طغيان و تجاوز از حدود الهى و مقررات پروردگاريم !

قرآن مجيد بروز مشكلات ، و ظهور فقر و تنگدستى را محصول عواملى از جمله كمك نكردن به مسكين مى داند :

 

 وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ * كَلاَّ بَلْ لاَ تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ * وَلاَ تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ * وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَمّاً * وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً 

و اما وقتى كه انسان را به عرصه ى آزمايش دچار كند ، و روزى او را تنگ نمايد و وى را به فقر و تهيدستى مبتلا كند ، مى گويد : پروردگارم مرا خوار و زبون ساخت . نه چنين نيست ، شما يتيم را اكرام نمى كنيد ، و طعام دادن به مسكين را تشويق نمى نماييد ، و ارث را به تمامى مى خوريد ، و به شدت مال را دوست داريد ! ( به طورى كه در قلب شما جز محبت مال وجود ندارد ، اين امور است كه به صورت فقر و تنگدستى ، و ندارى و خوارى در زندگى شما ظهور و بروز كرده است ! )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ فجر ( 89 ) : 16 ـ 20 .

قرآن مجيد در سوره ى مباركه ى الحاقه عذابهاى بسيار سختى را براى گروهى از مردم مطرح مى كند ، و دو عامل را باعث آن عذابها مى داند :

1 ـ عدم ايمان به خداوند 2 ـ رغبت نداشتن به اطعام مسكين .

ترجمه ى آن آيات چنين است :

و اما كسى كه پرونده ى عملش را به دست چپش دهند ، فرياد برمى دارد : اى كاش نامه ى مرا به من نمى دادند ، و از حسابم باخبر نمى شدم ، اى كاش مرگ حيات مرا قطع مى كرد ، و من وارد محشر نمى شدم ، ثروت من امروز مرا بى نياز از عذاب و خشم خدا نمى كند ، تمام قدرت و سلطنتم نابود شد ، آنگاه از خداوند خطاب مى رسد : او را بگيريد و در غل و زنجير ببنديد ، سپس به جهنم دراندازيد ، آنگاه او را به زنجيرى كه طولش هفتاد ذراع است دركشيد ، او به خداوند بزرگ ايمان نياورد ، و رغبت به اطعام مسكين نشان نداد ! براى او در امروز هيچ دوستى كه به فريادش برسد وجود ندارد ، و غذايى جز چرك و خون دوزخيان بهره ى او نيست ، و كسى جز خطاكاران از آن طعام نمى خورد(1) !

راستى توجه به وضع مساكين چه اندازه مهم است كه غافل از آن منفور حق ، و مستوجب سخت ترين عذاب در روز قيامت است .

از امين وحى جبرييل نقل شده كه فرمود :

 

اَنا مِنَ الدُّنْيا اُحِبُّ ثَلاثَةَ اَشْياءَ : اِرْشادَ الضّالِّ وَاِعانَةَ الْمَظْلومِ وَمَحَبَّةَ الْمَساكِينِ(2) .

من از دنيا عاشق سه برنامه ام : راهنمايى گمراه ، و كمك و يارى دادن به ستمديده و عشقورزى به مساكين .

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الحاقه ( 69 ) : 25 ـ 37 .

2 ـ مواعظ العدديه : 147 .

4امام صادق (عليه السلام) فرمودند :

 

فَمَنْ واساهُمْ بِحَواشِى مالِهِ وَسَّعَ اللهُ عَلَيْهِ جِنانَهُ وَاَنالَهُ غُفْرانَهُ وَرِضْوانَهُ . . .(1) .

كسى كه با ثروت جمع شده اش به مساكين كمك كند ، و آنان را براى رفع نيازمنديهايشان يارى دهد ، خداوند بهشت او را وسيع نمايد ، و او را به غفران و رضوانش برساند .

 

امام ششم (عليه السلام) فرمودند :

هركس مؤمنى را غذا دهد تا سيرش كند ، احدى اندازه ى مزدش را در آخرت نداند ، نه فرشته ى مقرب و نه پيامبر مرسل ، جز خداى جهان كه فقط او به اجر چنين انسانى آگاه است .

از موجبات مغفرت و آمرزش ، غذا دادن به مسلمان گرسنه است ، سپس حضرت صادق (عليه السلام) قول خداى عز و جل را خواندند(2) .

 

 أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْم ذِي مَسْغَبَة * يَتِيماً ذَا مَقْرَبَة * أَوْ مِسْكِيناً ذَا مَتْرَبَة (3) .

يا غذا دادن در روز قحطى و گرسنگى به يتيم خويشاوند ، يا به از كار افتاده ى خاك نشين .

گفتار نيك

كثرت آيات قرآن در رابطه با زبان و عملكرد اين عضو بسيار حساس ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير امام حسن عسكرى : 345 ، حديث 226 ; تفسير صافى : 1 / 151 ، ذيل آيه ى 83 سوره ى بقره ; بحار الأنوار : 66 / 344 ، باب 38 .

2 ـ كافى : 2 / 201 ، باب اطعام المؤمن ، حديث 6 ; وسائل الشيعه : 24 / 309 ، باب 32 ، حديث 30627 .

3 ـ بلد ( 90 ) : 14 ـ 16 .

نشانگر عظمت و بزرگى و موقعيت و موقف اين پاره گوشت است .

زبان ، يا عامل نجات يا موجب هلاكت انسان در دنيا و آخرت است .

زبان ، آرام كننده ى خانواده و اجتماع ، و برهم زننده ى آرامش اهل و عيال و ملت است .

زبان ، اصلاح گر و افسادگر ، و حافظ آبروى مردم و اسرار آنها ، يا بر باد دهنده ى آبروى انسانها و فاش كننده ى اسرار آنهاست .

قرآن از تمام مردم به خصوص اهل ايمان دعوت مى كند كه با مردم جز گفتار نيك نداشته باشند .

علاوه بر آيات قرآن درباره ى زبان ، روايات بسيار مهمى نيز در رابطه با اين عضو از پيامبر و امامان معصوم رسيده ، كه شايد مجموعه ى آن روايات كه در كتب حديث پراكنده است اگر يك جا گردآورى گردد به اندازه ى يك كتاب قطور شود .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايند :

 

اِذا اَصْبَحَ ابْنُ آدَمَ اَصْبَحَتِ الاَْعْضاءُ كُلُّها تَسْتَكْفِى اللِّسانَ ، اَىْ تَقولُ : اِتَّقِ اللهَ فِينَا ، فَاِنَّكَ اِنِ اسْتَقَمْتَ اسْتَقَمْنا ، وَاِنِ اعْوَجَجْتَ اعْوَجَجْنا(1) .

زمانى كه فرزند آدم شب را به روز آورد ، تمام اعضاى بدن او هم شب را به روز مى آورند ، تمام اعضا به زبان مى گويند : درباره ى ما تقواى الهى را رعايت كن ، چرا كه اگر تو مستقيم باشى ما هم مستقيم خواهيم بود ، و اگر تو كژ باشى ما هم مبتلا به كژى خواهيم شد .

 

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايند :

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ محجة البيضاء : 5 / 193 ، كتاب آفات اللسان .

اَللِّسانُ ميزانُ الاِْنْسانِ(1) .

زبان ترازوى انسان است . ( يعنى هر انسانى از نظر قدر و منزلت و پستى و خوارى با وضع زبانش سنجيده مى شود . )

 

رسول حق مى فرمايند :

 

يُعَذِّبُ اللهُ اللِّسانَ بِعَذاب لاَ يُعَذِّبُ بِهِ شَيْئاً مِنَ الْجَوارِحِ فَيَقولُ : يا رَبِّ عَذَّبْتَنِى بِعَذاب لَمْ تُعَذِّبْ بِهِ شَيْئاً مِنَ الْجَوارِحِ ، فَيُقالُ لَهُ : خَرَجَتْ مِنْكَ كَلِمَةٌ فَبَلَغَتْ مَشارِقَ الاَْرْضِ وَمَغارِبَها فَسُفِكَ بِهَا الدَّمُ الْحَرامُ ، وَانْتُهِبَ بِهِ الْمالُ الْحَرامُ ، وَانْتُهِكَ بِهِ الْفَرْجُ الْحَرامُ(2) .

خداوند زبان را به عذابى دچار كند كه چيزى از جوارح را به آن صورت عذاب نكند ، مى گويد : خداوندا ! به عذابى مبتلا كردى كه چيزى از جوارح را اين چنين دچار عذاب ننمودى ، به او گفته مى شود : كلمه اى از تو درآمد ، به مشرقها و مغربهاى زمين رسيد ، به سبب آن كلمه خون محترمى ريخته شد ، و مال محترمى به غارت رفت ، و آبروى محترمى ريخته شد !

 

حضرت على (عليه السلام) فرمودند :

 

كَمْ مِنْ اِنْسان اَهْلَكَهُ لِسانٌ(3) .

چه بسا انسانى كه زبان او را هلاك كرد !

 

در هر صورت شب و روز بايد از زبان مواظبت كرد ، و او را در سخن گفتن آزاد نگذاشت ، به وقت گفتن در هر كجا و در هر زمينه و نزد هركس ، و براى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ غرر الحكم : 209 ، اللسان ميزان ، حديث 4021 .

2 ـ كافى : 2 / 115 ، باب الصمت و حفظ اللسان ، حديث 16 ; بحار الأنوار : 68 / 304 ، باب 78 ، حديث 80 .

3 ـ غرر الحكم : 213 ، حظه اللسان و أهميته ، حديث 4159 .

هركس ، و در هر موضوعى انديشه لازم است ، و توجه به حضرت حق و قيامت واجب است ، مباد كه زبان ، انسان را دچار گناهانى كند كه توبه از آن مشكل و جبران خسارتش محال باشد .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند : با مؤمن و مخالف ، سخن به نيكى و خوبى بگوييد ، گفتارتان با تمام مردم جز گفتار نيك و پسنديده و منطقى نباشد .

با مردم مؤمن بايد با گشاده رويى و نشاط و انبساط سخن گفت آن هم سخن به نيكى و خوبى ، و با مخالفان بايد به گونه اى حرف زد كه سبب جذب آنان به ايمان گردد ، و اگر زمينه ى جذب وجود نداشته باشد انسان و ساير برادران مؤمنش از شر او در امان روند ، سپس حضرت فرمودند : مداراى با دشمنان خدا برترين صدقه ى انسان به خودش و برادران ايمانى اش مى باشد(1) .

از حضرت باقر (عليه السلام) در توضيح آيه ى شريفه ى : ( وَقولوا لِلنّاس حُسناً ) روايت شده : با مردم به نيكوترين گفتارى كه دوست داريد به شما گفته شود سخن بگوييد چرا كه خداوند نسبت به افرادى كه در گفتارشان نسبت به اهل ايمان و مردم محترم ، لعنت و بدگويى و طعنه و ناسزاست و در كلامشان اصرار بى جاست بغض و كينه دارد ، و دوستدار مردم باحيا و بردبار و ضعيف و پارسا پيشه است(2) .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند :

 

كَلامُ ابْنِ آدَمَ كُلُّهُ عَلَيْهِ لاَ لَهُ اِلاَّ اَمْرٌ بِالْمَعْروفِ ، وَنَهْىٌ عَنِ الْمُنْكَرِ ، اَوْ ذِكْرُ اللهِ(3) .

همه ى سخن فرزند آدم به زيان اوست نه به سودش ، مگر امر به معروف و نهى از منكر و ذكر خدا .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير صافى : 1 / 152 ، ذيل آيه ى 83 سوره ى بقره ; بحار الأنوار : 72 / 401 ، باب 87 ، حديث 42 .

2 ـ تفسير عياشى : 1 / 48 ، حديث 63 ; تفسير صافى : 1 / 152 ، ذيل آيه ى 83 سوره ى بقره ; بحار الأنوار : 71 / 161 ، باب 10 ، حديث 19 .

3 ـ مواعظ العدديه : 87 .

بر اساس آيه ى 83 سوره ى بقره كه شرح آن در سطور گذشته آمد ، احسان به پدر و مادر ، و اقوام و ايتام و مساكين و گفتار نيك و قول حسن و سخن خوب با تمام مردم ، از زيباييهاى معنوى است و تائب از گناه ، به خصوص گناهان كبيره براى تكميل توبه و اصلاح عمل و گفتار بايد لزوماً پاى بند به اين آيه ى شريفه شود ، و مسايل بسيار مهمى كه در آيه مطرح است با شور و نشاط به اجرا بگذارد تا وجودش از امور زشت شسته و پاك شود ، و عمل و اخلاق و گفتارش به عرصه ى صلاح و اصلاح درآيد .

اخلاص

مسأله ى بسيار باعظمت اخلاص و خلوص نيت واقعيتى است كه در قرآن مجيد و روايات به شدت مورد توجه قرار گرفته .

تنها فكر و نيت و عمل و اخلاقى از ارزش برخوردار است ، و صاحب آن مستحق اجر عظيم و رضوان الهى است كه غرق در خلوص باشد .

حركت و كار و كوشش ، و امور اخلاقى اگر براى غير خدا انجام بگيرد فاقد ارزش است ، و نزد خداوند اجر و مزدى ندارد .

كسى كه از گناهان توبه مى كند به فرموده ى قرآن مجيد بايد پس از توبه به اصلاح حال و قال خود برخيزد ، و در تمام امور پناهنده به حضرت حق شود ، و تمام دين و شئون دينش را براى خدا خالص كند ، و از ريا و خودنمايى بپرهيزد ، و در انجام فرايض و تكاليف جز با خدا معامله ننمايد تا معيت با اهل ايمان پيدا كند ، در اين زمينه آيه ى زير بسيار بسيار قابل توجه و دقت است :

 

 إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلّهِ فَأُولئِكَ مَعَ

المُؤْمِنِينَ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللّهُ المُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً 

مگر آنان كه توبه كردند ، و خود را اصلاح نمودند ، و پناهنده به خدا شدند ، و دين خود را براى خدا خالص نمودند ، پس اينان با مؤمنانند و به زودى خداوند به مردم مؤمن اجر عظيم عنايت مى كند .

 

 أَلاَ لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ . . . (2) .

آگاه باشيد دين خالص براى خداست .

 

آنچه آلوده به ريا و خودنمايى و شرك است از عرصه گاه حريم حق جداست و ربطى به حضرت او ندارد .

 

 . . . فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ (3) .

پيامبر من ! خدا را عبادت كن در حالى كه دين را براى او خالص قرار دهى .

 

اعمال غير مخلصان پوچ و هيچ است ، و خريدار اعمال مخلصان خداوند مهربان است .

 

 . . . لَنا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ (4) .

پيامبرم ! به بدكاران و مشركان بگو : اعمال ما براى ماست ، و اعمال شما براى شما و ما نسبت به خداوند بندگان با اخلاصيم .

 

ريا عمل را باطل مى كند و ارزش آن را بر باد مى دهد ، و اخلاص ، عمل را قيمت مى دهد و آن را مايه ى جزا و مزد آخرت مى نمايد .

بر توبه كننده لازم است نيت خود را اصلاح كند ، و محور اراده و قصد باطنى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نساء ( 4 ) : 146 .

2 ـ زمر ( 39 ) : 3 .

3 ـ زمر ( 39 ) : 2 .

4 ـ بقره ( 2 ) : 139 .

خود را خدا قرار دهد تا درخت توبه ى او به ميوه بنشيند .

راه كسب اخلاص ، توجه به خدا و قيامت و دقت در روش و منش اولياى الهى است ، و اينكه انسان باور كند كليد بهشت و جهنم در اختيار كسى جز خدا نيست ، و سعادت و شقاوت انسان ربطى به ديگران ندارد .

رسول خدا در رابطه با سود اخلاص فرموده اند :

 

مَا اَخْلَصَ عَبْدٌ لِلّهِ عَزَّ وَجَلَّ اَرْبَعِينَ صَباحاً اِلاّ جَرَتْ يَنابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلى لِسانِهِ(1) .

بنده اى چهل روز خود را براى خداوند خالص ننمود ، مگر اينكه چشمه هاى حكمت از قلبش بر زبانش جارى شد .

 

امام صادق (عليه السلام) فرموده اند :

 

اِنَّ الْمُؤمِنَ لَيَخْشَعُ لَهُ كُلُّ شَىْء وَيَهابُهُ كُلُّ شَىْء ثُمَّ قالَ : اِذا كانَ مُخْلِصاً لِلّهِ اَخافَ اللهُ مِنْهُ كُلَّ شَىْء حَتّى هَوامَّ الاَْرْضِ وَسِباعَها وَطَيْرَ السَّماءِ(2) .

همانا براى مؤمن همه چيز خشوع مى كند ، و همه چيز از او خوف دارد ، سپس فرمودند : زمانى كه مؤمن براى خدا خالص شود ، خداوند همه چيز را از عظمت و جلال او مى ترساند ، حتى گزندگان و درندگان زمين و پرندگان آسمان .

 

امام على (عليه السلام) فرمودند :

 

سَبَبُ الاِْخْلاصِ الْيَقينُ(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عيون اخبار الرضا : 2 / 69 ، باب 31 ، حديث 321 ; بحار الأنوار : 67 / 242 ، باب 54 ، حديث 10 .

2 ـ جامع الأخبار : 100 ، الفصل السادس و الخمسون فى الإخلاص ; بحار الأنوار : 67 / 248 ، باب 54 ، حديث 21 .

3 ـ غرر الحكم : 62 ، فوائد اليقين ، حديث 746 .

عامل پديد آمدن اخلاص ، يقين به حقايق است .

 

اَصْلُ الاِْخْلاصِ الْيَأْسُ مِمّا فِى اَيْدِى النّاسِ(1) .

ريشه ى اخلاص ، نا اميدى از همه ى آنچه كه در دست مردم است مى باشد .

 

مَنْ رَغِبَ فِيما عِنْدَ اللهِ اَخْلَصَ عَمَلَهُ(2) .

كسى كه رغبت به رحمت و رضوان و بهشت الهى دارد عملش را خالص مى كند .

صبر

شكيبايى و صبر در آنچه كه قرآن و روايات نسبت به آن دستور صبر داده اند ، مسأله اى الهى و اخلاقى و انسانى است ، و امرى است محبوب حق ، و سزاوار اجر بزرگ و ثواب عظيم . صبر ، عامل حفظ دين و نگاهبان انسان از بى ميل شدن به حق و حقيقت ، و عامل تقويت روح و روان ، و حافظ انسان از افتادن در دام شياطين جنى و انسى است .

انسان اگر در پيشامدها و حوادث تلخ و شيرين كه غارتگر دين و ايمان است ، و به هنگام طاعت و عبادت ، و به وقت گناه و معصيت صبر كند ، به اين معنا كه حوادث را هماهنگ با قواعد الهى تحمل كند ، و براى نجات خود به دشمنان حق پناه نبرد ، و به وقت طاعت و عبادت خود را در گردونه ى بندگى قرار دهد و مقاومت كند ، و زمان آماده شدن زمينه ى معصيت و گناه ، تلخى گذشت از لذتها را به دوش جان بردارد ، به فرموده ى قرآن مجيد مستحق صلوات و رحمت خداوند مى شود .

 

 وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْء مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْص مِنَ الاَْمْوَالِ وَالاَْنْفُسِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ غرر الحكم : 398 ، الفصل التاسع ، حديث 9249 .

2 ـ غرر الحكم : 155 ، الإخلاص فى العمل ، حديث 2907 .

وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ * أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ 

ما شما را به چيزى از خوف از دشمن به وقت جنگ ، و گرسنگى و كم شدن از اموال و جانها و ميوه ها امتحان مى كنيم و به اين امور مبتلا مى سازيم . پيامبر من ! صابران بر اين پنج امتحان را بشارت بده ، آنان كه چون مصيبتى به آنها وارد شد با دل و زبان گفتند : ما از خداييم و به او باز مى گرديم ، از جانب خداوند بر اينان درود و رحمت است و اينان هدايت شدگانند .

 

 . . . وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَاب * سَلامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (2) .

فرشتگان از هر درى در قيامت به آنان وارد مى شوند و مى گويند : سلام بر شما به خاطر اينكه در عبادت و طاعت ، و براى پاك ماندن از معصيت ، و در حوادث و آفات صبر كرديد ، پس بهشت براى شما نيكو منزلگاهى است .

 

 مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاق وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (3) .

آنچه از مال و منال و مقام دنيا نزد شماست پايان مى پذيرد و آنچه از ثواب و اجر براى شما نزد خداست باقى ماندنى و ابدى است ، هر آينه به آنان كه صبر كردند جزا مى دهيم بهتر از آنچه در دنيا عمل كردند .

 

 أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا . . . (4) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 155 ـ 157 .

2 ـ رعد ( 13 ) : 23 ـ 24 .

3 ـ نحل ( 16 ) : 96 .

4 ـ قصص ( 28 ) : 54 .

ايشان را به خاطر آنچه بر آن صبر ورزيدند دوبار پاداش داده مى شود .

 

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند :

 

مَنْ يَتَصَبَّرْ يُصَبِّرْهُ اللهُ وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللهُ وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللهُ وَما اُعْطِىَ عَبْدٌ عَطاءً هُوَ خَيْرٌ وَاَوْسَعُ مِنَ الصَّبْرِ(1) .

كسى كه خود را در گردونه ى شكيبايى قرار دهد ، خداوند او را به شكيبايى وا مى دارد ، و هركس خود را به عرصه گاه عفت و پارسايى بكشد ، خداوند او را به پارسايى بيندازد ، و هركس از خدا بى نيازى بخواهد ، خداوند او را بى نياز كند ، و به عبد بهتر و گسترده تر از صبر چيزى عطا نشده .

 

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند :

 

اَلْحَقُّ ثَقِيلٌ ، وَقَدْ يُخَفِّفُهُ اللهُ عَلى اَقْوام طَلَبُوا الْعاقِبَةَ فَصَبَرُوا نُفُوسَهُمْ ، وَوَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللهِ لِمَنْ صَبَرُوا ، اِحْتَسِبْ فَكُنْ مِنْهُمْ وَاسْتَعِنْ بِاللهِ(2) .

حق سنگين است ، خداوند بر اقوامى كه به دنبال عاقبت به خيرى هستند و خود را به صبر و شكيبايى وا مى دارند سبك مى نمايد ، آرى حق را براى آنان كه اعتماد به درستى وعده ى خدا براى صبر كنندگان دارند خفيف و آسان مى گرداند . براى خداوند كار نيك انجام بده ، و واقعيات را به حساب بياور ، در نتيجه از صابران باش و از خدا كمك بخواه .

 

و نيز آن حضرت فرمودند :

 

اِصْبِرْ عَلى مَرارَةِ الْحَقِّ ، وَاِيّاكَ اَنْ تَنْخَدِعَ بِحَلاوَةِ الْباطِلِ(3) .

بر تلخى حق صبر كن ، و بر حذر باش از اينكه تن به فريب شيرينى باطل دهى .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كنز العمال : حديث 6522 .

2 ـ نهج البلاغه : 699 ، نامه ى 53 ; تحف العقول : 142 ; بحار الأنوار : 74 / 259 ، باب 10 ، حديث 1 .

3 ـ غرر الحكم : 70 ، الصبر على الحق ، حديث 993 .

مردى از اهل كوهستان از حضرت صادق (عليه السلام) نسبت به مسأله اى نظرخواهى كرد ، حضرت بر خلاف آنچه كه آن مرد دوست داشت نظر داد ، امام در چهره ى او كراهت و بى ميلى ديد ، به او فرمودند : اى مرد ! بر حق شكيبا باش ، همانا احدى براى حق صبر ننموده مگر اينكه خداوند به چيزى او را عوض داده كه براى او بهتر بوده .

از حضرت باقر (عليه السلام) روايت شده :

 

الْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَكارِهِ وَالصَّبْرِ ، فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمَكارِهِ فِى الدُّنْيا دَخَلَ الْجَنَّةَ ، وَجَهَنَّمُ مَحْفوفَةٌ بِاللَّذّاتِ وَالشَّهَواتِ ، فَمَنْ اَعْطى نَفْسَهُ لَذَّتها وَشَهْوَتَها دَخَلَ النّارَ(1) .

بهشت محاصره به ناگواريها و صبر است ، كسى كه در دنيا بر ناگواريها شكيبايى ورزد وارد بهشت مى شود ، و جهنم محاصره به خوشيها و تمايلات حيوانى است ، هركس دنبال لذات و شهوات باشد وارد آتش مى شود .

 

و نيز آن حضرت فرمودند :

 

اَلصَّبْرُ صَبْرانِ : صَبْرٌ عَلَى الْبَلاءِ حَسَنٌ جَميلٌ ، وَأَفْضَلُ الصَّبْرَيْنِ الْوَرَعُ عَنِ الْمَحارِمِ(2) .

صبر دو صبر است : صبر بر بلا و حادثه كه نيكو و زيباست ، و بهترين دو صبر ، خوددارى از محرمات است .

 

راستى صبر در همه ى امور براى اينكه دين و ايمان و عمل و اخلاق انسان سالم بماند ، و عاقبت خوشى نصيب انسان شود ، چه زينت نيكويى و حال پرقيمتى براى آدمى است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافى : 2 / 89 ، باب الصبر ، حديث 7 ; بحار الأنوار : 68 / 72 ، باب 62 ، حديث 4 .

2 ـ كافى : 2 / 91 ، باب الصبر ، حديث 14 ; وسائل الشيعه : 15 / 237 ، باب 19 ، حديث 20371 .

تائب از گناه واجب است با تمرين و رياضت ، آراسته به صبر شود ، و بر پاك ماندن از گناه اصرار ورزد تا براى هميشه از شر هواى نفس و وساوس شيطانى و معصيت و آلودگى آسوده شود ، كه بدون صبر ساختمان توبه برجا نمى ماند ، و رحمت حق بر انسان تداوم نمى يابد .

مال حلال

خداوند مهربان رساندن روزى را به مخلوقات روزى خور بر خود واجب نموده ، و نيازمندى در اين زمينه از قلم نمى افتد .

كانالها و طرقى كه براى رسيدن انسان به روزى مخصوص خودش قرار داده زياد است از جمله ى آنها : ارث ، هبه ، پيدا شدن گنج و از همه ى راهها مهمتر كسب حلال است .

كسب حلال مانند دامدارى ، كشاورزى ، صنعت ، هنرهاى دستى ، تجارت و كارهاى سنگين مثبت بدنى است .

مالى كه از طرق نامشروع به دست مى آيد حرام ، و استفاده كردن از آن موجب عذاب در روز قيامت است .

دزدى ، غصب ، رشوه ، كم فروشى ، غارتگرى و به زور ستم ستاندن ، ممنوع و آلوده به آنها از رحمت حق محروم است .

قرآن مجيد و روايات بر به دست آوردن حلال اصرار عجيبى دارند ، تا جايى كه قرآن مجيد دستور مى دهد اول از حلال بخوريد ، سپس به عبادت خدا برخيزيد .

 

 يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مؤمنون ( 23 ) : 51 .

ام عبدالله وقت افطار قدحى از شير براى رسول خدا فرستاد ، حضرت به آورنده فرمودند : شير را برگردان و بگو اين شير از كجا براى تو آماده شده ؟ رفت و برگشت ، عرضه داشت : از گوسپند ، باز پس فرستاد و فرمودند : گوسپند از كجا آمده ؟ پيام داد : از مال مربوط به خودم خريده ام ، حضرت شير را ميل كرد .

فرداى آن روز ام عبدالله به حضور رسول الهى آمد و عرضه داشت : من براى شما شير فرستادم و شما پس فرستادى ، تا با دو بار رفت و آمد پذيرفتى ، چه حسابى در كار بود ؟ حضرت فرمودند : به تمام پيامبران پيش از من فرمان داده شده كه جز حلال و پاك نخورند ، و جز عمل صالح انجام ندهند(1) .

قرآن به تمام مردم روى زمين امر مى كند كه از حلال و پاكيزه تناول كنند ، و در زمينه ى به دست آوردن مال و روزى و تأمين معيشت قدم جاى قدم شيطان نگذارند ، چرا كه شيطان آنان را به زشتى و گناه و تهمت زدن به خدا فرمان مى دهد .

 

 يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الاَْرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُواتِ ال شَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (2) .

 

اهل ايمان بايد در به دست آوردن مال اندازه نگهدارند ، و به حلال خدا قناعت ورزند ، و چشم به مال ديگران نداشته باشند ، و به اين واقعيت بسيار مهم با تمام وجود توجه داشته باشند كه پيامبر بزرگ اسلام اعلام فرموده اند :

 

حُرْمَةُ مالِ الْمُسْلِمِ كَدَمِهِ(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الدرّ المنثور : 5 / 10 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 168 ـ 169 .

3 ـ تفسير معين : 25 .

احترام مال مسلمان همچون احترام خون اوست .

 

يعنى چنانكه در حفظ جان مسلمان و حيات مؤمن مى كوشيد در حفظ مال او هم بكوشيد ، كه غارت مال مسلمان و سلب مالكيت او به ناحق ، به مانند ريختن خون او و ضربه زدن به جان اوست .

دنبال حلال رفتن ، و قناعت به روزى حق ، از زيباييهاى معنوى بلكه از اصول زيبايى و آراستگى و درستى است .

از جمله امورى كه انجامش بر شخص تائب واجب عينى و لازم فورى است اصلاح مال است ، به اين معنى كه اگر در مال او حقى از ديگران وجود دارد با كمال ميل و شوق ، آن حق را از مالش جدا كرده به صاحبش برگرداند ، و تا پايان عمر مواظب باشد كه جز حلال به دست نياورد ، و غير حلال مصرف ننمايد .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده اند :

 

مَنْ اَكَلَ لُقْمَةً مِنْ حَرام لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلاةٌ اَرْبَعِينَ لَيْلَةً(1) .

كسى كه يك لقمه از حرام بخورد ، چهل شب نماز او پذيرفته نمى شود .

 

و نيز فرموده اند :

 

اِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمَ الْجَنَّةَ جَسَداً غُذِىَ بِحَرام(2) .

خداوند عز و جل بهشت را بر بدنى كه به حرام تغذيه كرده حرام نموده است .

 

پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در حديثى عجيب فرموده اند :

 

تَرْكُ لُقْمَة حَرام اَحَبُّ اِلَى اللهِ مِنْ صَلاةِ اَلْفَىْ رَكْعَة تَطَوُّعاً(3) .

وا گذاشتن يك لقمه ى حرام و نخوردن آن نزد خداوند از دو هزار ركعت نماز مستحبى محبوبتر است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كنز العمال : 9266 .

2 ـ كنز العمال : 9261 ; تفسير معين : 26 .

3 ـ تفسير معين : 26 .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^