فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

قال على (عليه السلام) : أحسَنُ الأخلاقِ ما حَمَلَكَ عَلَى المَكارِم

غرر الحكم : 254 ، حديث 5350

بخش سيزدهم

اخلاق كليد خير دنيا و آخرت

كليد خير دنيا و آخرت

آيين مقدّس اسلام و فرهنگ حيات بخش حق كه در قرآن مجيد و سنت نبوى و روايات امامان معصوم جلوه كرده و ضامن سعادت دنيا و آخرت انسان است چنان كه از آيات قرآن مجيد و روايات استفاده مى شود از سه عنصر معنوى تركيب شده است : ايمان و عمل و اخلاق .

ايمان را مى توان از راه تحصيل معارف اسلامى و مطالعه ى در حقايق هستى و گوش سپردن به عالمان ربّانى و متخصصان علوم اهل بيت به دست آورد .

عمل هم كه عبارت از اداى واجبات و ترك محرمات است مى توان با شناخت واجبات و محرمات از طريق رساله هاى عمليه و كتاب هاى پرقيمت فقيهان و دانشمندان به مرحله ى ظهور آورد .

حسنات اخلاقى و مكارم نفسى را كه مواردش در قرآن و روايات به طور كامل بيان شده است را مى توان با شناخت آنها و تمرين اجراى آن تحصيل كرد .

اين سه حقيقت يعنى ايمان و عمل و اخلاق هم چون كليد سه دندانه اى است كه اگر در دست انسان باشد مى تواند ، چه در دنيا و چه در آخرت ، همه ى درهاى خير و بويژه درهاى رحمت الهى را به روى خود باز كند و از فيوضات و بركات الهى بهره مند شود و نهايتاً به مقام قرب حق و لقاى محبوب برسد و در دنيا در خيمه ى حيات طيبه قرار گيرد و در آخرت براى ابد در بهشت عنبر سرشت جاى گيرد .


صفحه 294


اخلاقى كه خدا مى پسندد

امورى كه ذاتاً بلند مرتبه و شريف و پرقيمت و باارزش است و سبب ظهور خير دنيا و آخرت و سعادت و خوشبختى براى انسان است ، چنان كه در آيات قرآن و روايات آمده ، محبوب خداست ، و امورى كه ذاتاً پست و بى ارزش است و سبب تيره بختى انسان در دنيا و آخرت است ـ همان گونه كه در قرآن و روايات آمده ـ منفور و مبغوض حق است .

بنابراين هر انسانى كه آراسته به امور شريفه و حسنات اخلاقى است محبوب خداست و هر انسانى كه آلوده به امور پست و بى ارزش است مورد نفرت پروردگار است .

زيباييهاى اخلاق و حسنات باطنى و حالات عالى درونى از مصاديق قطعى امور شريفه و باارزش ، و زشتى هاى اخلاقى و سيئات باطنى و حالات پست از مصاديق يقينى امور پست و بى ارزش است . در اين زمينه به دو روايت بسيار مهم دقت كنيد .

امام باقر (عليه السلام) از پدرانش از اميرالمؤمنين (عليه السلام) و اميرالمؤمنين از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)روايت مى كند كه آن حضرت فرمود :

إنّ اللهَ عَزَّ وجَلَّ يُحِبُّ الجودَ وَمَعالِىَ الأُمُورِ وَيَكْرَهُ سَفْسَافَهَا . . .(1) .

بى ترديد خداى عز و جل بخشندگى و گشاده دستى و امور شريفه و باارزش را دوست دارد و نسبت به امور پست و بى ارزش كراهت و نفرت مىورزد .

نيز از حضرت حسين (عليه السلام) از رسول خدا روايت شده است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ جعفريات : 196 ، باب في ذكر البنات ; مستدرك الوسائل : 13 / 56 ، باب 22 ، حديث 14736 .


صفحه 295


إنّ اللهَ يُحبُّ مَعالِىَ الأمورِ وَيَكرَهُ سَفْسافَها(1) .

به يقين خدا امور شريفه و باارزش را دوست دارد و امور پست و بى ارزش نزد او منفور و مبغوض است .

مسلماً وقتى انسان ظرف ارزش هاى اخلاقى و امور شريف شود محبوب خدا و هنگامى كه منبع زشتى هاى اخلاقى و امور پست و بى ارزش گردد مورد نفرت خداست .

امور شريفه ى زندگى ، انسان را در دنيا غرق امنيت و سلامت و خوشى و رفاه و وسعت رزق مى كند و سبب ورود انسان در عرصه ى قيامت به رضوان و بهشت الهى است ، و امور پست و بى ارزش ، زندگى را در دنيا دچار ناامنى و اضطراب و نگرانى و غم و اندوه و تنگى رزق مى نمايد و در آخرت سبب ورود به خشم و سخط حق و دخول در عذاب دردناك دوزخ است .

انسان اگر به خود معرفت پيدا كند و از طريق قرآن و معارف به حقيقت خود واقف شود كه از جهتى خليفه ى خدا و قائم مقام حضرت رب در زمين است ، چنان كه قرآن مى فرمايد :

( . . . إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً . . . )(2) .

من در زمين جانشين خواهم گماشت .

و از طرف ديگر جلوه گاه اسما و صفات حضرت حق است ، آن گونه كه قرآن خبر مى دهد :

( وَعَلَّمَ آدَمَ الاَْسْماءَ كُلَّهَا . . . )(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عوالى اللآلى : 1 / 67 ، الفصل الرابع ، حديث 117 ; وسائل الشيعه : 17 / 73 ، باب 25 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 30 .

3 ـ بقره ( 2 ) : 31 .


صفحه 296


و ] خدا [ همه ى ] معانى [ نامها را به آدم آموخت .

و به عنوان مسجود فرشتگان است به طورى كه قرآن مى گويد :

( فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ )(1) .

پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم ، پيش او به سجده در افتيد .

و در مرحله ى ديگر امين الله است ، يعنى موجودى است كه پس از اين كه آسمان ها و زمين و كوهها به خاطر عدم ظرفيت از پذيرش امانت روى تافتند به قبول امانت تن داد ، چنان كه قرآن به اين حقيقت ناطق است :

( إِنَّا عَرَضْنَا الاَْمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الاِْنسَانُ . . . )(2) .

ما امانت ] الهى و بار تكليف [ را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم ، پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند ، ] ولى [ انسان آن را برداشت .

و از جهت ديگر در جنبه ى معنوى روح الله است آن گونه كه قرآن دلالت دارد :

( فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي )(3) .

پس وقتى كه آن را درست كردم از روح خود در آن دميدم .

هرگز و تحت هيچ شرايطى اجازه نمى دهد كه ظرف وجودش از ارزش ها و امور شريف خالى بماند و شيطان ها و هواى نفس او را براى آلوده كردن باطنش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حجر ( 15 ) : 29 .

2 ـ احزاب ( 33 ) : 72 .

3 ـ ص ( 38 ) : 72 .


صفحه 297


به زشتى ها و امور پست و بى ارزش مورد تاخت و تاز قرار دهند ، بلكه مى كوشد قلب را تبديل به حرم خدا و عرش رحمان نمايد و عمق دل را آيينه ى جلوه ى الهامات كند و نفس و باطن را با امور ارزشى و حقايق عرشى زينت دهد و دايره ى وجودش را محل تجلى معارف الهى قرار دهد و اعضا و جوارحش را در خدمت به خلق و عبادت ربّ به كار گيرد و از وجود خويش منبعى از فضايل و كرامات بسازد و با كليد ايمان و عمل و اخلاق تمام درهاى رحمت و سعادت را به روى خود باز كند و خويش را مطلع الفجر آيات حضرت رب العزّه نمايد .

اى دل ار ننگ دارى از نقصان *** جز سلوك ره كمال مكن

هرچه عقل اندر او بود دستور *** جز بدان كار اشتغال مكن

شرف نفس اگر همى خواهى *** با فرومايه قيل و قال مكن

عرض نفس نفيس را هرگز *** در پى مال پايمال مكن

منت از دوست بهر دينارى *** ور بود حاتم احتمال مكن

عجز و بيچارگى به هيچ سبيل *** دشمن ار هست پور زال مكن

بشنو اندرزهاى ابن يمين *** چون مفيد است ز آن ملال مكن(1) ***

سخنى از عبدالرزاق كاشانى

حكيم بزرگ كمال الدين عبدالرزاق كاشانى در شرح منازل السائرين در معرفى آنان كه همه ى عمر دنبال آراسته شدن به ارزش ها بودند و از اين طريق به مقصد اعلى رسيدند مى فرمايد :

زحمت كشيدگان در اين راه كه خود را به وسيله ى ايمان و عمل در اختيار حضرت حق قرار دادند ، كسانى هستند كه خداى مهربان هنگامى كه شايستگى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سنايى غزنوى .


صفحه 298


و لياقت در آنان ديد ، آنان را بر ترك لذت هاى حرام و خوشى هاى ناباب و شهوات حيوانى و اميال بى محاسبه و خواسته هاى نامشروع برانگيخت و به ملازمت داشتن با معرفت دينى و شريعت حق همراه با هماهنگ نمودن عمل بر اساس سنت و حقايق الهيه توفيق داد و آنان را بر تمايل داشتن به رسيدن به درجات نهايى معنوى يارى داد تا اميد و آرزويشان اين شد كه خود را به نقطه اى برسانند كه در آنجا افكارشان از تعلق به غير خدا كه ريشه ى تفرقه و پريشانى باطن است تصفيه شود و انديشه اى جز طلب حق در سايه ى توحيد فكر نداشته باشند و چيزى جز تعلق به حق در باطن آنان نماند و همه ى خواسته هايشان جز يك خواسته و آن هم بندگى حق نباشد و از همه ى امور پست و بى ارزش دور بمانند و با خسّت و دنائت و برنامه هاى پوك و پوچ شركت نورزند و چنان كه در حديث آمده : « إنّ الله يحبّ مَعالِى الأمورَ وَأشرافَها وَيُبغِضُ سَفسافَها ; خدا امور باارزش و شريف را دوست دارد و نسبت به امور پست و بى ارزش دشمن است » .

كوشيدند تا به امور باارزش آراسته شوند و از امور پست پاك بمانند تا مورد محبت خدا قرار گيرند و از خشم و غضبش در امان بمانند .

اينان چون با آراسته شدن به كرامت ها و پيراسته ماندن از دنائت ها به عزيزترين و شريف ترين حقيقت كه حضرت حق است اتصال پيدا كردند و قلبشان به حضرت ربّ العزه تعلق گرفت از توجه و التفات به امور خسيسه و پست خوددارى نمودند(1) .

و مثل اعلاى بندگى و عبادت و انسانيت و آدميت شدند و براى هم نوعان خود اسوه و سرمشق حسنه گشتند .

روايتى مهم در صفات پسنديده

ابوحمزه ى ثمالى كه راوى دعاى عارفانه و عاشقانه ى سحرهاى ماه مبارك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شرح منازل السائرين : 59 .


صفحه 299


رمضان از حضرت سجاد (عليه السلام) است از وجود مقدّس حضرت باقر العلوم (عليه السلام) كه درياى بى ساحل علم و معرفت و بصيرت و شكافنده ى حقايق علمى است روايتى را در رابطه با برخى از صفات پسنديده ى اخلاقى نقل مى كند كه اگر مردم دنيا به اين روايت عمل كنند ، زندگى آنان چون بهشتيانِ روز قيامت مى شود و عرصه گاه حيات آنان غرق در آرامش و امنيت مى گردد و برادرى و مواسات و محبت و عشق همه ى زواياى زندگى آنان را پر مى كند .

ابوحمزه مى گويد : با دو گوش خود از دو لب الهى و ملكوتى حضرت باقر (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود :

أربعٌ مَن كُنّ فِيهِ كَمُلَ إسلامُهُ ، وَأعِينَ عَلَى إيمانِهِ ، وَمُحِّصَتْ عَنهُ ذُنُوبُه ، وَلَقِىَ رَبَّهُ وَهُو عَنْهُ راض ، وَلَو كَانَ فِيمَا بَينَ قَرنِه إلَى قَدَمِهِ ذُنُوبٌ حَطَّها اللهُ عَنهُ ، وَهِىَ : الوَفاءُ بِما يَجعَلُ اللهُ عَلى نَفسِهِ ، وَصِدقُ اللِسانِ مَعَ النّاسِ ، وَالحَياءُ مِمّا يَقبَحُ عِند اللهِ وعِند النّاسِ ، وَحُسْنُ الخُلُقِ مَعَ الأهْلِ وَالنّاسِ . وَأربعٌ مَن كُنّ فِيه مِن المُؤمِنِينَ أسكَنَه الله فِى أَعلَى عِلِيّينَ فِى غُرَف فَوقَ غُرَف فِى محلّ الشَّرَفِ كلّ أشرف : مَن آوَى اليتيمَ وَنَظَر لَهُ فَكان لَه ابا رَحيماً ، وَمن رَحِم الضّعيف وأعانَه وَكَفاه ، وَمن أنفقَ علَى والِدَيهِ ورَفَق بِهما وبِرَّهُما وَلَمْ يَحزُنْهُما ، وَمَن لَم يَخرِقَ بِمَملوكِه وَأعَنَه عَلى مَا يَكلِفُه وَلَم يَستَسِعَه فِيمَا لاَ يُطِيقُ(1) .

چهار چيز است كه اگر در كسى باشد اسلامش كامل است ، و بر ايمانش يارى مى گردد ، و گناهانش را از او پاك مى كنند ، و خدا را در حالى كه از او خشنود است ملاقات مى نمايد ، و اگر ما بين سر تا قدش گناهانى باشد خدا آنها را از پرونده اش فرو مى ريزد و آن چهار چيز عبارت است از : وفا كردن به پيمانى كه براى خدا بر عهده ى خود قرار مى دهد ، و راستگويى با همه ى مردم ، و شرم و حيا از كارهايى كه نزد خدا و مردم زشت است ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ امالى مفيد : 166 ، مجلس 21 ، حديث 1 ; بحار الانوار : 66 / 380 ، باب 38 ، حديث 38 .


صفحه 300


و خوش اخلاقى با خانواده و همه ى مردم . و چهار چيز است كسى كه از مؤمنين در او باشد خدا او را در اعلى عليين در غرفه هايى بالاى غرفه ها در شريف ترين محل جاى مى دهد : كسى كه يتيمى را پناه دهد و به او نظر محبت اندازد و نسبت به وى پدرى مهربان باشد ، و كسى كه به ناتوان رحم كند و او را يارى دهد و امورش را كفايت نمايد ، و كسى كه هزينه ى پدر و مادرش را بپردازد و با آنان مدارا كند و نسبت به هر دو نيكى ورزد و آنان را غصه دار ننمايد ، و كسى كه به حقوق غلام و كنيز و خدمتكارش تجاوز نكند و او را بر آنچه تكليف مى كند يارى دهد و او را در امورى كه در طاقت او نيست به كار نگيرد .

پاداش خصلت هاى پسنديده

در اين روايت بسيار باارزش به هشت خصلت پسنديده ى اخلاقى اشاره شده است : وفا به پيمان ، راستى در زبان ، حيا از امور زشت ، خوش اخلاقى با خانواده و همه ى مردم ، يتيم نوازى ، ترحم به ناتوان ، نيكى به پدر و مادر ، رعايت حق خدمتكار .

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : هنگامى كه چهار خصلت اوّل در انسان ظهور كند چهار پاداش نصيب او مى شود :

اولين پاداش كامل شدن اسلام اوست ، به اين معنى كه عمل به اين چهار خصلت ، اسلام و مسلمانى اش را از مرتبه ى ضعيف به مرتبه ى كامل ارتقا مى دهد و به اسلامى پابرجا و ثابت مى رسد ; اسلامى كه از هر حادثه و طوفانى و گناه و معصيتى محفوظ مى ماند و دست تطاول و غارت به آن نمى رسد ، و اسلامى مى شود كه در قيامت مورد قبول حضرت حق واقع خواهد شد ، و اسلامى كه هر نوع خسارتى را از انسان دفع خواهد كرد .


صفحه 301


( وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ )(1) .

و كسى كه جز اسلام دينى را بخواهد هرگز از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت با نداشتن اسلام از زيانكاران واقعى است .

پاداش دومش اين است كه او را بر ايمانش كه مرتبه اى فوق اسلام است يارى مى دهند تا به نقطه ى پرنور يقين برسد ، يقينى كه در قلبش چون نور خورشيد فرار دهنده ى ظلمت شك و ترديد و وسواس و دودلى نسبت به حقايق است ، يقينى كه در استوارى و ثبات و استحكام و پابرجايى به جايى مى رسد كه هجوم حوادث تلخ و شيرين كمترين اثر تخريبى در آن نخواهد داشت ، يقينى كه براى مؤمن نورى ملكوتى و عرشى است و به تعبير روايات نور الله است و مؤمن به همه چيز و به همه كس به وسيله ى آن نور مى نگرد ، لذا تشخيص حق از باطل در همه ى شؤون و همه ى حوادث براى او آسان مى گردد .

( يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الاْخِرَةِ . . . )(2) .

خدا اهل ايمان را در دنيا و آخرت به ايمان ثابت و استوار پابرجا و ثابت قدم مى دارد .

امام باقر (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند :

إتّقوا فِراسَةَ المُؤمِنِ فَإنّهُ يَنظُرُ بِنورِ الله(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران ( 3 ) : 85 .

2 ـ ابراهيم ( 14 ) : 27 .

3 ـ كافى : 1 / 218 ، باب المتوسمين الذين ذكرهم الله ، حديث 3 ; بحار الانوار : 64 / 74 ، باب 2 ، حديث 4 .


صفحه 302


از هشيارى و تيزبينى مؤمن بپرهيزيد ، زيرا او با كمك نور خدا به همه چيز و همه كس مى نگرد .

سومين پاداشش پاك شدن گناهان از پرونده ى اوست . آرى ، كسى كه به اين چهار خصلت آراسته شود به تدريج باطنش به حسنات خو مى گيرد و خصلت هاى پسنديده در وجودش چون رنگى ثابت و پابرجا مى شوند و نهايتاً سبب محبوبيت و مقبوليت او نزد خدا مى گردد و خدا هم به پاس محبتى كه به او مىورزد هديه اى چون پاك شدن گناهانش به او مى بخشد .

پاداش چهارمش ديدار و لقاى پاداش اخروى حق و مقام حضرت محبوب است در حالى كه آن ديدار و لقا توأم با رضاى خدا از اوست و لذت اين رضا و خشنودى خدا از انسان ـ كه لذت قلبى است ـ از لذت بهره گيرى از نعمت هاى بهشت عنبر سرشت ـ كه لذت جسمى است ـ به مراتب بيشتر و بهتر است .

آن پيك نامور كه رسيد از ديار دوست *** آورد حرز جان ز خط مشكبار دوست

خوش مى دهد نشان جلال و جمال يار *** خوش مى كند حكايت عزّ و وقار دوست

دل دادمش به مژده و خجلت همى برم *** زين نقد قلب خويش كه كردم نثار دوست

شكر خدا كه از مدد بخت كار ساز *** بر حسب آرزوست همه كار و بار دوست

سير سپهر و دور قمر را چه اختيار *** در گردشند بر حسب اختيار دوست

گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند *** ما و  چراغ چشم و  ره انتظار دوست

كحل الجواهرى به من آر اى نسيم صبح *** زان خاك نيكبخت كه شد رهگذار دوست

ماييم و آستانه ى عشق و سر نياز *** تا خواب خوش كه را برد اندر كنار دوست

دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باك *** منت خداى را كه نيم شرمسار دوست(1)

حضرت امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : و آراسته شدن به چهار خصلت پسنديده ى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حافظ ، ديوان اشعار ، غزل شماره 60 .


صفحه 303


ديگر ـ كه در متن روايت مطرح است ـ سبب ورود به اعلاعليين و غرفه هايى فوق ديگر غرفه ها در محل باارزش ، آن هم برخوردار از همه ى ارزش ها خواهد بود !

اينك شما را به توضيح هر هشت خصلت كه از عالى ترين خصلت هاى انسانى است توجه مى دهم .

وفاى به عهد

انسان خداجو و مؤمن گاهى كار مثبتى را چه در جهت مالى و چه در جهت اخلاقى و چه در جهت خانوادگى و اجتماعى براى خدا متعهد مى شود كه آن را انجام دهد ، بايد به اين معنى توجه داشته باشد كه وفاى به عهد امرى لازم و واجب است و قرآن مجيد و روايات نسبت به اين حقيقت تأكيد و پافشارى دارند .

( . . . وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً )(1) .

به عهد و پيمان وفا كنيد ، زيرا عهد و پيمان مورد بازپرسى است .

( وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ . . . )(2) .

به كتاب زندگى اسماعيل توجه كن ، بى ترديد او انسانى وفادار به عهد و پيمان بود .

( وَالَّذِينَ هُمْ لاَِمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ )(3) .

و اهل ايمان كسانى هستند كه رعايت كنندگان امانت و پيمانند .

شخصى به نام ابومالك مى گويد : به حضرت على بن الحسين (عليه السلام) گفتم مرا به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسراء ( 17 ) : 34 .

2 ـ مريم ( 19 ) : 54 .

3 ـ مؤمنون ( 23 ) : 8 .


صفحه 304


همه ى قوانين دين خبر ده ، حضرت فرمود :

قَولُ الحَقّ وَالحُكمُ بِالعَدلِ وَالوَفاءُ بِالعَهدِ(1) .

گفتار حق و حكومت به عدالت و وفاى به عهد همه ى قوانين دين است .

حسين بن مصعب مى گويد : از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود :

ثَلاثَةٌ لا عُذرَ لأحد فِيها : أداءُ الأمانَةِ إلى البَرِّ وَالفَاجِرِ ، وَالوَفاءُ بِالعَهْدِ لِلبَرِّ وَالفاجِرِ ، وَبِرُّ الوالِدَيْنِ بَرَّيْنِ كَانَا أوْ فاجِرَيْنِ(2) .

سه چيز است كه در عمل به آن براى احدى هيچ عذرى نيست : اداى امانت به نيكوكار و بدكار ، وفاى به عهد نسبت به نيكوكار و بدكار ، نيكى به پدر و مادر چه اين كه هر دو نيكوكار باشند و چه بدكار !

موسى بن جعفر (عليه السلام) از پدرانش از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند كه آن حضرت فرمود :

لاَ دِينَ لِمَن لاَ عَهْدَ لَهُ(3) .

كسى كه پاى بند به عهد و پيمانش نيست دين ندارد !

اهل بيت و وفاى به عهد

در شأن نزول آيه ى شريفه ى ( يُوفُونَ بِالنَّذْرِ )(4) شيعه و سنى روايت كرده اند كه درباره ى اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) نازل شده است .

داستان نزول آيه به اين سبب است كه حضرت حسن و حسين بيمار شدند ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خصال : 1 / 113 ، جميع شدائع الدين ثلاثة أشياء ، حديث 90 ; مستدرك الوسائل : 11 / 316 ، باب 37 ، حديث 13139 .

2 ـ خصال : 1 / 123 ، ثلاث خصال لا عذر فيها ، حديث 118 ; بحار الانوار : 72 / 92 ، باب 47 ، حديث 2 .

3 ـ نوادر راوندى : 5 ; بحار الانوار : 72 / 96 ، باب 47 ، حديث 20 .

4 ـ انسان ( 76 ) : 7 .


صفحه 305


رسول خدا و جمعى از چهره هاى برجسته از آن دو بزرگوار عيادت كردند . پيامبر هنگام عيادت به اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود : اگر به خاطر بهبود دو فرزندت نذرى را بر عهده مى گرفتى در شفاى آنان بى اثر نبود . آن حضرت و فاطمه ى زهرا (عليهما السلام)نذر كردند كه اگر خداى مهربان آن دو را شفا دهد سه روز روزه بگيرند ، فضه ى خادمه هم به دنبال آن دو بزرگوار متعهد سه روز روزه گرفتن شد .

حسن و حسين پس از آن نذر شفا يافتند در حالى كه خاندان طهارت پس از شروع روزه جهت افطار چيزى نداشتند ، اميرالمؤمنين(عليه السلام) سه پيمانه جو از بازار قرض گرفت كه در برابرش پارچه اى پشمين براى قرض دهنده ببافد ، جو را به خانه آورد ، حضرت زهرا (عليها السلام) آن را آسياب كرد و نان پخت و على (عليه السلام) پس از نماز مغرب نان را جهت افطار بر سر سفره گذاشت كه ناگهان مسكينى به آنان مراجعه كرد و درخواست كمك نمود ، همه ى اهل خانه نان خود را به او بخشيدند و با آب افطار كردند ; شب دوم هم يتيمى طلب غذا كرد باز همه ى خانواده نان خود را به او دادند ، و شب سوم اسيرى دق الباب كرد و اين بار هم همه ى خانواده سهم خود را به او بخشيدند و جز با آب افطار نكردند .

روز چهارم در حالى كه نذرشان را ادا كرده بودند ، على (عليه السلام) همراه دو فرزندش نزد پيامبر آمدند ، چون پيامبر در حسن و حسين از شدت گرسنگى ضعف و ناتوانى ديد گريست . در اين وقت جبرئيل با سوره ى ( هل أتى ) به حضرت نازل شد(1) .

نتيجه ى وفاى به عهد از طرف انسان اين است كه خداى مهربان هم به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در تفاسير و مصادر شيعه و سنى اين مطالب ذكر شده است : تفسير كبير ( فخر رازى )  : 30 / 243 ، ذيل آيه ى ( وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلى حُبِّهِ . . . ) ; مجمع البيان : 10 / 514 ; تفسير كشاف : 4 / 670 ; غاية المرام : 368 ; فرائد السمطين : 2 / 53 ; الدر المنثور : 6 / 299 ; تفسير قمى : 2 / 390 ; تفسير برهان : 10 / 135 ; تفسير الميزان : 20 / 212 .


صفحه 306


وعده هايش نسبت به نيت هاى صادقانه و عمل هاى مثبت و خلق و خوى پسنديده ى مؤمن كه پاداش عظيم دنيايى و آخرتى است وفا كند ، چنان كه در قرآن مجيد به اين واقعيت خبر داده است :

( وَأَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ )(1) .

به پيمان من ( كه فرمان ما و احكام و حلال و حرام من است ) وفا كنيد تا من هم به عهدى كه نسبت به شما ( در جهت پاداش بخشى به شما ) دارم وفا كنم .

هشام بن سالم مى گويد : به حضرت صادق (عليه السلام) گفتم : پسر پيامبر ، مؤمن را چيست كه وقتى دعا مى كند چه بسا براى او مستجاب مى شود ، و چه بسا مستجاب نمى شود ؟ در حالى كه خدا فرموده : ( ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ )(2) ; مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم .

حضرت فرمود : هنگامى كه عبد ، خدا را در دعايش به نيت راستين و قلب مخلص بخواند دعايش پس از وفاى به تعهداتش به خدا مستجاب مى گردد ، و اگر خدا را بدون نيت راستين و بدون قلب مخلص بخواند دعايش مستجاب نمى شود ، آيا خدا نفرموده به عهدم وفا كنيد تا به عهدى كه به شما دارم وفا كنم ؟ پس كسى كه وفا كند نسبت به او وفا خواهد شد(3) .

راستى در زبان

صدق در گفتار و راستگويى از عالى ترين صفاتى است كه حضرت حق از همه ى انسان ها خواسته است و همه ى پيامبران الهى و امامان معصوم و اولياى خدا به اين صفت زيبا آراسته بودند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره ( 2 ) : 40 .

2 ـ مؤمن ( 40 ) : 60 .

3 ـ اختصاص : 242 ; بحار الانوار : 90 / 379 ، باب 24 ، حديث 23 .


صفحه 307


مؤمن ، خدعه در گفتار و غش در كلام و دروغ در سخن ندارد ، بلكه همه جا و با همه كس بر اساس دستور شرع و حكم عقل سخن به راستى و صدق مى گويد و از دروغ و گفتار خلاف حقيقت مى پرهيزد .

در فصول گذشته ى اين نوشتار درباره ى زبان و وظايفش تا جايى كه اقتضا داشت مطالبى گفته شد .

آنچه كه در اين بخش شايان ذكر است اين است كه خدا و پيامبران و امامان به شدت از دروغ و دروغگو متنفرند و در آيات كتاب خدا لعنت و دورى از رحمت بر دروغگويان مقرّر شده است .

( فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ )(1) .

پس لعنت و دورى از رحمت خدا را بر دروغگويان قرار مى دهيم .

در روايتى بسيار عجيب مى خوانيم كه : مردى خدمت اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمد ، در حالى كه آن حضرت كنار يارانش قرار داشت ، به حضرت سلام كرد ، سپس گفت : به خدا سوگند من تو را دوست دارم و عاشق تو هستم . حضرت فرمود : دروغ گفتى . آن مرد گفت : به خدا سوگند دوستت دارم و اين سخن را تا سه بار تكرار كرد . حضرت فرمود : دروغ گفتى ، آن گونه كه مى گويى نيستى ; زيرا خدا ارواح را دو هزار سال پيش از بدن ها آفريد ، سپس دوستداران ما را به ما عرضه كرد ، به خدا سوگند روح تو را در آنان كه به ما عرضه شده اند نمى بينم . آن مرد ساكت شد و ديگر به گفتارش باز نگشت !(2)

حيا نمودن از امور زشت و ناپسند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران ( 3 ) : 61 .

2 ـ كافى : 1 / 438 ، باب معرفتهم اولياءهم ، حديث 1 ; بحار الانوار : 26 / 119 ، باب 7 ، حديث 5 .


صفحه 308


از امور بسيار پسنديده كه به انسان ارزش مى دهد و مرتبه و مقام او را نزد حق و خلق رفعت مى بخشد ، شرم و حيا كردن از امور قبيح و زشت است ; امورى كه خدا و انسان هاى والا و عاقل قبيح و زشت مى شمارند .

حيا ، كه مايه ى اولى و اصلى اش از سوى خدا در وجود انسان نهاده شده است ، بايد به وسيله ى مربيان دلسوز رشد و نمو داده شود و با نصيحت و موعظه و تذكر تقويت گردد تا وجود انسان در برخورد به امور قبيح و زشت از آلوده شدن و اتصال به خبائث امساك و امتناع ورزد .

مربيان بايد اين معنا را تعليم دهند كه حياى مورد نظر حياى ناشى از عقل و خرد است كه قدم هاى انسان را از رفتن به سوى گناه باز مى دارد و از گرفتار شدن نفس به آلودگيها مانع مى شود ، نه حيايى كه ناشى از جهل و نادانى است كه سبب مى شود انسان از پرسش هاى علمى و به جا و از قدم نهادن در وادى عبادت و خدمت به خلق باز بماند كه در اين گونه موارد جاى حيا كردن نيست ; زيرا اين گونه حيا انسان را از رشد و كمال مانع مى شود و در فيوضات الهى و رحمت حق را به روى او مى بندد .

از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده است :

الحَياءُ حَياءَانِ : حَياءُ عَقْل وَحَياءُ حُمْق ، فَحَياءُ العَقلِ هُوَ العِلْمُ ، وَحَياءُ الحُمقِ هُوَ الجَهْلُ(1) .

حيا بر دو گونه است : حياى عقل و حياى حماقت ; حياى عقل ناشى از نادانى است و حياى حماقت ناشى از نادانى است .

حياى عاقلانه ، حياى پيامبران و امامان و اولياى الهى است كه در حيات آنان يكى از پرقدرت ترين اسلحه هايى بود كه با آن شياطين را مى راندند و آنان را با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافى : 2 / 106 ، باب الحياء ، حديث 6 ; مشكاة الانوار : 233 ، الفصل الخامس فى الحياء ; بحار الانوار : 68 / 331 ، باب 81 ، حديث 6 .


صفحه 309


شكست مفتضحانه اى روبرو مى كردند .

حيا ، حافظ زبان از انواع بدگويى ها و حافظ گوش از گوش فرا دادن به غيبت و تهمت و حافظ چشم از نظر دوختن به نامحرمان و حافظ شكم از خوردن حرام و حافظ قدم از رفتن به مجالس خلاف خداست .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

الحَيَاءُ مِنَ الايمَانِ وَالايمَانُ فِى الجَنَّةِ(1) .

حيا از جلوه هاى ايمان است و دارنده ى ايمان در بهشت است .

و نيز حضرت صادق (عليه السلام) فرمود :

لاَ إيمانَ لِمَن لاَ حَياءَ لَهُ(2) .

كسى كه حيا ندارد ، ايمان ندارد .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به روايت امام صادق (عليه السلام) از طريق پدران بزرگوارش فرمود :

إسْتَحْيُوا مِن اللهِ حقَّ الحَياءِ . قالُوا وَما نَفْعَلُ يَا رَسُولَ الله ؟ قَالَ : فإن كُنتُم فَاعِلينَ فَلاَ يَبيتَنَّ أحدُكم إلاّ وأجلُه بَينَ عَيْنَيْهِ ، وَلْيَحْفَظ الرأسَ وَما وَعى ، والبطنَ وَما حَوى ، وَلْيذكُرَ القَبْرَ وَالبَلى . وَمَن أراد الآخِرَة فَلْيَدْعُ زِينَةَ الحَياةِ الدُّنْيا(3) .

از خدا آن گونه كه شايسته ى حيا است حيا كنيد . گفتند : اى پيامبر خدا ! چه كنيم ؟ فرمود : اگر حيا كننده هستيد احدى از شما شب را به روز نياورد مگر اين كه مرگ خود را در برابر دو ديده ى خود بيند ، و سر و آنچه را از چشم و گوش و زبان در بر دارد حفظ كند ، و شكم و آنچه را از خوراك در خود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافى : 2 / 106 ، باب الحياء ، حديث 1 ; بحار الانوار : 68 / 329 ، باب 81 ، حديث 1 .

2 ـ كافى : 2 / 106 ، باب الحياء ، حديث 5 ; وسائل الشيعه : 12 / 166 ، باب 110 ، حديث 15971 .

3 ـ خصال : 1 / 293 ، حق الحياء من الله ، حديث 58 ; مستدرك الوسائل : 12 / 45 ، باب 62 ، حديث 13476 .


صفحه 310


مى ريزد از حرام نگاه دارد ، و قبر و پوسيده شدن بدن را به ياد آورد . و كسى كه آخرت را مى خواهد زيور دنيا را وا گذارد .

شخصى به پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) عرضه داشت : به من سفارشى ارائه دهيد . حضرت فرمود:

استَحيِى مِن اللهِ كَما تَستَحْيِى مِن الرّجُلِ الصّالِحِ مِن قَومِكَ(1) .

از خدا چنان كه از مرد شايسته اى از قوم خود حيا مى كنى حيا كن .

خوش اخلاقى با خانواده و همه ى مردم

حسن خلق به صفات و ويژگى هاى مثبتى گفته مى شود كه سبب حسن معاشرت و خوبى رفتار با خانواده و مردم است ، مانند نرمى به خرج دادن ، بردبارى ، حوصله ، صبر ، مهرورزى ، تواضع و فروتنى ، خاكسارى و انكسار . در روايتى از پيامبر اسلام نقل شده است :

خَالِقِ النّاسِ بِخُلُق حَسَن(2) .

با همه ى مردم با حسن خلق رفتار كن .

منظور به كارگيرى آن گونه اوصاف پسنديده در معاشرت با خانواده و مردم است .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

مَا يَقْدَمُ المُؤمِنُ عَلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ بِعَمَل بَعدَ الفَرائِضِ أحَبَّ إلَى اللهِ تَعَالَى مِن أنْ يَسَعَ النّاسَ بِخُلُقِهِ(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ روضة الواعظين : 2 / 460 ، مجلس فى ذكر الحياء ; بحار الانوار : 68 / 336 ، باب 81 ، حديث 20 .

2 ـ امالى طوسى : 186 ، المجلس السابع ، حديث 312 ; بحار الانوار : 71 / 374 ، باب 92 .

3 ـ كافى : 2 / 100 ، باب حسن الخلق ، حديث 4 ; بحار الانوار : 68 / 375 ، باب 92 ، حديث 4 .


صفحه 311


مؤمن پس از واجبات الهى عملى را به پيشگاه خداى عزّ و جلّ در نزد خدا محبوب تر از اين كه با اخلاقش به مردم گشايش دهد نمى آورد .

حديثى قابل توجه

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : مردى در زمان رسول خدا از دنيا رفت ، او را براى دفن به گورستان بردند ولى هرچه كلنگ زدند ذره اى از زمين كنده نشد ، شكايت نزد پيامبر بردند ، حضرت فرمود : به چه علت زمين كنده نمى شود ، بى ترديد رفيق شما خوش اخلاق بود ، كنده نشدن زمين هيچ ربطى به او ندارد ، ظرف آبى برايم بياوريد . ظرف آبى براى حضرت آوردند ، دست مباركش را در آب گذاشت و از آن آب به زمين پاشيد . فرمود : اكنون به كندن زمين مشغول شويد . گوركنان شروع به كندن زمين كردند ، گويا رمل نرمى بود كه زير نيش بيل و كلنگ آنان به راحتى زير و رو مى شد(1) .

حضرت رضا (عليه السلام) از پدران بزرگوارش از پيامبر روايت مى فرمايد كه آن حضرت به مردم فرمود :

عَلَيْكُم بِحُسنِ الخُلقِ ; فَإنّ حُسنَ الخُلقِ فِى الجَنَّةِ لاَ مَحالةَ ; وإيّاكُم وَسوءُ الخُلقِ ; فَإنّ سوءُ الخُلقِ فِى النّار لاَ مَحالَةَ(2) .

بر شما باد به خوش اخلاقى ; زيرا خوش اخلاقى به ناچار در بهشت است ; و بپرهيزيد از بد اخلاقى ; زيرا بد اخلاقى بناچار در دوزخ است .

حضرت حضرت امام صادق (عليه السلام) از پدرانش از پيامبر روايت مى كند كه آن حضرت فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافى : 2 / 101 ، باب حسن الخلق ، حديث 10 ; بحار الانوار : 68 / 376 ، باب 92 ، حديث 8 .

2 ـ عيون اخبار الرضا : 2 / 31 ، باب 31 ، حديث 41 ; بحار الانوار : 68 / 383 ، باب 92 ، حديث 17 .


صفحه 312


إنَّكُم لَنْ تَسَعُو النّاسَ بِأموَالِكُم فَسَعُوهُم بِأخْلاقِكُم(1) .

شما هرگز نمى توانيد با اموالتان به مردم گشايش دهيد ، پس با اخلاقتان به آنان گشايش دهيد .

حضرت موسى بن جعفر از پدرش حضرت صادق از جدش حضرت باقر (عليهم السلام) روايت مى كند كه ام سلمه به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) گفت : پدر و مادرم فدايت ، زنى و دو مردى كه در دو زمان شوهر او بودند پس از انقضاى عمرشان از دنيا مى روند و هر سه وارد بهشت مى شوند ، آن زن متعلق به كدام يك از آن دو شوهر است ؟ حضرت فرمود : آن را كه از نظر اخلاق نيكوتر و براى خانواده اش بهتر بود انتخاب مى كند . اى ام سلمه ! حسن خلق ملازم با خير دنيا و آخرت است(2) .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

حُسنُ الخُلقِ نِصفُ الدّينِ(3) .

اخلاق نيكو نصف دين است .

احمد بن عمران بغدادى مى گويد : ابوالحسن براى ما روايت كرد و گفت : كه ابوالحسن براى ما روايت كرد و گفت : كه ابوالحسن براى ما روايت كرد كه حسن از حسن از حسن براى ما روايت نمود :

إنّ أحسَنَ الحَسَنِ الخُلْقُ الحَسَنُ(4) .

« به اين كه نيكوترين نيكى اخلاق نيك است » .

در اين قطعه ى زيبا مراد از ابوالحسن اوّل محمد بن عبدالرحيم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ امالى صدوق : 12 ، المجلس الثالث ، حديث 9 ; بحار الانوار : 68 / 383 ، باب 92 ، حديث 17 .

2 ـ امالى صدوق: 498، المجلس الخامس والسبعون، حديث 8; بحار الانوار: 68/384، باب 92، حديث 23.

3 ـ خصال : 1 / 30 ، حديث 106 ; وسائل الشيعه : 12 / 154 ، باب 104 ، حديث 15930 .

4 ـ خصال : 1 / 29 ، حديث 102 ; بحار الانوار : 68 / 386 ، باب 92 ، حديث 30 .


صفحه 313


شوشترى است ، و ابوالحسن دوم على بن احمد بصرى است ، و ابوالحسن سوم على بن محمد واقدى است ، و حسن اول حسن بن عرفه عبدى ، و حسن دوم حسن بن ابى الحسن بصرى ، و حسن سوم حضرت مجتبى حسن بن على بن ابى طالب (عليهما السلام) است .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به ابوذر فرمود :

اتّقِ اللهَ حيثُ كُنتَ ، وَخالِقِ النّاسَ بِخُلق حَسَن ، وَإذا عَمِلتَ سَيّئةً فَاعْمَل حَسَنةً تَمحوهَا(1) .

هر كجا هستى تقواى الهى را مراعات كن ، و با مردم با خوش خلقى آميزش داشته باش ، و چون گناهى مرتكب شدى حسنه اى به جا آور كه آن گناه را محو كند .

حسن خلق عامل نجات

امام سجاد (عليه السلام) مى فرمايد : سه نفر به لات و عزّى ( دو بت مشهور قريش ) سوگند ياد كردند كه پيامبر اسلام را به قتل برسانند . اميرالمؤمنين(عليه السلام) به تنهايى به سوى آنان رفت و يكى از آنان را كشت و دو نفر ديگر را زنده دستگير كرد و همراه خود نزد پيامبر آورد . رسول خدا فرمود : يكى از اين دو نفر را نزديك من آور ، يكى را آورد . حضرت فرمود : بگو : لا اله الا الله واشهد انى رسول الله ، گفت : كوه ابوقبيس نزد من از گفتن اين كلمه محبوب تر است . حضرت فرمود : او را ببر و گردنش را بزن .

سپس فرمود : آن ديگر را نزديك كن . پس به او فرمود : دو كلمه ى شهادتين را بگو . گفت : مرا هم به دوستم ملحق كن . حضرت فرمود : يا على او را هم ببر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ امالى طوسى : 1 / 186 ، المجلس السابع ، حديث 312 ; بحار الانوار; 68 / 389 ، باب 92 ، حديث 46 .


صفحه 314


و گردن بزن . على (عليه السلام) او را برد تا گردنش را بزند . جبرئيل به پيامبر نازل شد و گفت : يا محمد ! پروردگارت سلام مى رساند و مى گويد : او را نكش ; زيرا خوش اخلاق و در ميان قومش اهل سخاوت است . حضرت فرمود : يا على ! دست نگاهدار ، اينك فرستاده ى پروردگار من است كه به من خبر مى دهد اين بت پرست ، خوش اخلاق و در ميان اقوامش اهل سخاوت است ، مشرك زير شمشير گفت : اين فرستاده ى پروردگار تو است كه حسن خلق و سخاوت من را به تو خبر مى دهد ؟ فرمود : آرى . گفت : به خدا سوگند با داشتن برادرى انسانى هرگز خود را مالك درهمى به حساب نياوردم و در جنگ ترش رويى از خود نشان ندادم و اكنون مى گويم اشهد ان لا اله الا الله و انك رسول الله . پس پيامبر فرمود : اين مرد از كسانى است كه خوش اخلاقى و سخاوتش او را به بهشت ابدى و جاويد كشانيد !(1)

مردى روبروى رسول خدا آمد و گفت : دين چيست ؟ فرمود : خوش اخلاقى . سپس از طرف راست پيامبر آمد و گفت : دين چيست ؟ فرمود : خوش اخلاقى . آن گاه از طرف چب پيامبر آمد و گفت : دين چيست ؟ فرمود : خوش اخلاقى . سپس از پشت سر رسول خدا آمد و گفت : دين چيست ؟ حضرت به او توجه فرمود و گفت : آيا دين را نفهميدى ؟ دين اين است كه به خشم نيايى(2) .

كمال خوش رفاقتى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ امالى صدوق : 105 ، المجلس الثانى و العشرون ، حديث 4 ; بحار الانوار : 41 / 73 ، باب 106 ، حديث 4 .

2 ـ جاء رجل إلى رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) من بين يديه ، فقال : يا رسول الله ! ما الدين ، فقال : حسن الخلق ، ثم أتاه عن يمينه ، فقال : ما الدين ، فقال : حسن الخلق ، ثم أتاه من قبل شماله ، فقال : ما الدين ، فقال : حسن الخلق ، ثم أتاه من ورائه ، فقال : ما الدين ، فالتفت إليه وقال : أما تفقه الدين هو أن لا تغضب .

مجموعه ورام : 1 / 89 ، باب العتاب ; بحار الانوار : 68 / 393 ، باب 92 ، حديث 63 .


صفحه 315


حضرت صادق (عليه السلام) از پدر بزرگوارش امام باقر (عليه السلام) روايت مى كند : على (عليه السلام) با مردى از اهل ذمّه همراه شد . مرد ذمّى به او گفت : اى بنده ى خدا ! قصد كجا دارى ؟ حضرت فرمود : كوفه . هنگامى كه بر سر دوراهى راه ذمّى تغيير كرد حضرت هم مسيرش را از كوفه به مسير ذمّى تغيير داد . ذمّى گفت : تو خيال كوفه نداشتى ؟ فرمود : آرى خيال كوفه داشتم . ذمّى گفت : راه را رها كردى ؟ فرمود : دانستم . گفت : در حالى كه دانستى چرا همراه من شدى ؟ فرمود : اين از كمال خوش رفاقتى است كه مرد دوستش را هنگام جدايى مشايعت كند و پيامبر ما اين گونه به ما فرمان داده است . ذمّى گفت : پيامبر اين چنين گفته است ؟ حضرت فرمود : آرى . ذمّى گفت : تنها پيرو واقعى او كسى است كه از او در كارهاى باارزش پيروى كرده است و من نزد تو شهادت مى دهم كه من هم بر طريقه و روش تو هستم . پس ذمّى با على (عليه السلام) بازگشت و زمانى كه حضرت را شناخت مسلمان شد(1) .

در هر صورت خوش خلقى با اهل و عيال و خانواده و با همه ى مردم از ارزش هاى باطنى و كرامت هاى روحى و سبب جلب محبت ديگران و مصون ماندن از بسيارى از شرور و باعث زياد شدن روزى و جلب خشنودى و رضايت حق و عامل پاداش و جزاى عظيم در قيامت و از علل بخشوده شدن گناهان و محو شدن سيئات است .

بد خلقى و ترش رويى و عبوسى و خشونت از صفات شيطان صفتان و خوى مردم بى دين و دور از انسانيت و سبب رميده شدن مردم از انسان و رنجش خانواده و آزار مردم و باعث سخط و غضب حق و عامل دوزخى شدن انسان و بسته شدن درهاى رحمت به روى اوست .

چه بسا خوش خلقانى كه در عرصه ى هولناك محشر با عمل اندك نجات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافى : 2 / 670 ، باب حسن الصحابة و حق الصاحب فى السفر ، حديث 5 ; وسائل الشيعه : 12 / 134 ، باب 92 ، حديث 15863 .


صفحه 316


يابند و چه بسا بد خلقانى كه با داشتن عمل بسيار طريق نجات به روى آنان مسدود و مستحق عذاب سخت دوزخند .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^