مرگ و فرصت ها، ص: 332
فرصت ثروت قبل از فقر
فرصت دوم كه پيغمبر مىفرمايد، فرصت پول است؛ «غناك قبل فقرك» «1» انسان تا ثروت و پول در دست دارد، به جاى اين كه تكبر و غرور داشته باشد و منم منم بگويد، بيايد و از اين ثروت براى خدا استفاده كند. اين ثروت ماندنى نيست. در كنار اين ثروت، آتش سوزى، دزدى، گم كردن، خرج مريضىهاى آن چنانى و بالا و پايين شدن بازار هست. ممكن است طمع كنى، معامله كنى و تمام جنس و پول را به كسى بدهى كه از قبل نقشه كشيده است و تو هم نمىفهمى، همه را مىبرد، چك و سفته مىدهد، اما تمام آن قلابى و حيله است.
و اگر نظير اين مشكلات براى تو پيش نيايد در نهايت، بعد از اين ثروت، فقر است كه با مردن پيش مىآيد. وقتى جانت را بگيرند، اين اسكناسها را بالاى سرت نمىآورند دفن كنند، بلكه در كمال ندارى تو را مىبرند و خاكت مىكنند.
شخص پولدارى وصيت نكرد و بى وصيت از دنيا رفت. اسلام مىگويد: چنين مردهاى را براى كفن كردنش بايد از زن، دختر و پسرش اجازه بگيرند. اگر اجازه كفن ندادند، به دولت بگويند: اين مرده بى كفن است و پول ندارد. دولت كفن و دفنش كند.
«بعضى ثروتمندان بيدار نمىشوند تا وقتى كه مرده شور، كيسه زبر و كفن را به تن آنها بكشد و ببينند كه از ميلياردها ثروت، يك كفن ندارند، زن و بچه اجازه نمىدهند.»
خواستند اين مرده را در باغ طوطى شاه عبدالعظيم دفن كنند. اين مرده با دوستان من خيلى رفيق بود. پانصد سند ملكى داشت. در يك ملك زندگى مىكرد و چهارصد و نود و نه تاى ديگر را با قيمتهاى سنگين اجاره داده بود. وقتى تابوت را در باغ طوطى گذاشتند، به دفتر شاه عبدالعظيم رفتند و قبر خواستند. آن زمان،
______________________________ (1)- وسائل الشيعة: 1/ 114، باب 27، حديث 285.