مرگ و فرصت ها، ص: 206
نكردند. پير شدند، اما كارشان را اصلاح نكردند. علنى مىگويد: من مىخواهم به طبقه هفتم جهنم و كنار معاويه بروم. خودش نمىخواهد. خدا او را چه كار كند؟
اينها در روز قيامت نبايد غصه بخورند؟! نبايد خداوند يكى از اسمهاى قيامت را «يَوْمَ الْحَسْرَةِ» بگذارد؟! يعنى روزى كه مرد و زن وارد مىشوند و مىبينند كه همه فرصتها نابود شده و هيچ چيزى هم در دست آنها نيست كه با آن رضاى خدا را جلب و دل پيغمبر صلى الله عليه و آله را شاد كنند.
اغتنام فرصت مالى
در شهرى بعد از جلسهاى، روحانى بزرگوارى به من گفت: فرصت دارى كه من شما را جايى در اين شهر ببرم و نشان شما بدهم؟ گفتم: برويم. آمديم و حوزه علميهاى را به من نشان داد، نزديك به دويست طلبه درس خوان در آن مشغول تحصيل بودند و بعضى از آن طلبهها در حد مجتهد شدن، بعضىها نويسنده و بعضىها مفسر قرآن بودند.
گفتم: اينجا را چه كسى ساخته است؟ امام جمعه؟ گفت: نه، امام جمعه اين شهر توان ساختن چنين بنايى را ندارد، بلكه خانمى كه بيش از پنجاه سال سن داشت، بعد از آنكه پدرش از دنيا رفت، هر چه ارث بود به اين خانم رسيد، اين خانم آمد و خانهاى براى خودش برداشت و گفت: ما بيشتر از اين نيازى نداريم و كل ارث را براى ساختن اين مدرسه اختصاص داد.
خيال نكنيد كه خدا ثواب اين مدرسه را به پدر او مىدهد، چون مالك آن مال ديگر پدرش نبود، او كه مرد، ديگر مالك نبود، اين خانم مالك است و خدا همه ثواب را به او مىدهد.
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد:
كارى نكنيد كه شما اموال را جمع كنيد، بعد به وارث خوب برسد، آن وارث