فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

راهنمایی عقل برای تمام بشر


رحمت الهی - جلسه بیست و یکم یکشنبه (20-3-1397) - رمضان 1439 - مسجد امیر - 11.82 MB -

جایگاه عقل در آیات و روایاتدو گونه علم و طریقه استفاده از آنهااستفاده درست از قدرتحجت ظاهری و حجت باطنیبازدید ولی خدا از دیوانه‌خانههدایت حر با چراغ عقلجذب افکار و قلوب با قدرت الهیداستان اعلمیت آیت الله فشارکیعبادت در حرکات بدناخلاق عظیم نبوی

 بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

 

از جلوه‌های رحمت پروردگار، اخلاق رفتاری پیغمبر بزرگوار اسلام با مردم بود. این مطلبی است که صریحاً در قرآن مجید در سوره مبارکه آل‌عمران مطرح است، این اخلاق رفتاری مثبت جزء عبادات است؛ چون در اسلام عبادت منحصر به چند عمل معلوم و معین نیست، انسان سه ناحیه در وجودش مقرر شده است که یک ناحیه عقل است.

 

جایگاه عقل در آیات و روایات

عقل نورافکن لوکوموتیو وجود انسان است و پشت پیشانی او  قرار دارد که در علوم به مغز تعبیر می‌کنند، همین تعبیر را خداوند هم در قرآن مجید آورده است، در زیارت‌ها و روایاتمان هم هست: «وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْباب»(بقره، 269) یعنی صاحبان مغز، «اللهم ارزقنی عقلاً کاملاً و لباً راجحاً» لبّ یعنی مغز.

در روایات فراوان لغت عقل ذکر شده است؛ یک پایه ارزش انسان عقلش است البته در صورتی که به کار بگیرد یعنی کردارش، رفتارش و گفتارش عاقلانه باشد، ضد رفتار و گفتار جاهلانه. یقین بدانید عرصه‌گاه عقل در دریافت محدود است و به همین دلیل وجود مبارک حضرت موسی بن جعفر(ع) فرمودند: یکی عقل است که حجت خدا بر شماست و یکی هم صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و دوازده امام است که حجت بر شماست.

اگر واقعاً عقل قدرت نبوت و امامت را داشت پروردگار نیازی نبود چراغ نبوت و امامت را در راه زندگی روشن کند؛چون نیاز داشتید چراغ نبوت و امامت روشن شده است. با عقل در یک محدوده‌ای آدم درک می‌کند به وسیله این شجره طیبه است که درس می‌خواند، عالم می‌شود، دانشمند می‌شود (چه علوم دینی و چه علوم مادی).

 

دو گونه علم و طریقه استفاده از آنها

در روایات ما آمده که «العلم علمان» خدا سفره دو تا علم برای شما گسترده است؛ یکی علم دین است «علم الادیان» که با این علم تکالیفتان را می‌فهمید، یکی هم علم بدن است «علم الابدان» که می‌بینید از قدیم تا الان برای بدن، سلامت بدن، بقای بدن، رفع امراض بدن، انتقال بدن از این محل به آن محل انسان خیلی زحمت کشیده و چند صد رشته دانش را به وجود آورده است.

انتقال علم چه ادیانش و چه ابدانش، به وجود ما و به واسطه عقل ماست. شما تشریف ببرید به عنوان عیادت مریض دیوانه‌خانه، یک دیوانه بی‌سواد را بنشانید پیش خودتان پنج ساعت با او کار بکنید که دو تا حرف الف و ب را یادش بدهید، یاد نمی‌گیرد. مردم تقریباً در کره زمین از نعمت عقل یک مقدار غفلت دارند، توجه به عقل نمی‌کنند؛ یعنی توجه را بردند روی خیلی از مسائل دیگر مانند توجه به خواندن مقالات، روزنامه‌ها، توجه به دیدن فیلم‌ها، توجه به این‌که چه کار بکنم درآمدم بیشتر بشود اما به خود نعمت که نعمت عقل است کمتر توجه می‌شود که آدم در کنارش در مقام شکر بربیاید که فکر خوب تولید بکند، علم مفید تولید بکند.

 

استفاده درست از قدرت

امیرالمؤمنین(ع) خیلی جمله پرقیمتی می‌فرماید: انسان جلوی خودش را بگیرد آزار به کسی نرساند. این خیلی مهم است جلوی خودش را بگیرد، آدم بخواهد جلوی خودش را بگیرد و آزار به کسی نرساند، چه کار باید بکند؟ باید حسود نباشد چون حسود ضربه می‌زند، باید بخیل نباشد چون بخیل ضربه می‌زند، می‌بیند یک خانواده از گرسنگی نابود می‌شوند نمی‌پردازد، این ضربه زدن است، باید آدم مغرور نباشد یعنی در جمع که می‌آید خودش را از همه بالاتر نبیند که از رفتار و اخلاق او مردم آزرده بشوند، باید متکبر نباشد، باید مال حرام‌خور نباشد.

«کفو ایدیکم من الناس» سعی کنید قدرتتان خرج ضرر زدن به مردم نشود؛ چون دست ما نماینده قدرت ماست، به این خاطر حضرت تعبیر به ایدی کرده است، معنی واقعی‌اش این است: سعی کنید از قدرت و توانایی و نیروی شما چه نیروی زبانتان، چه نیروی مالتان و چه نیروی بدنتان کسی ضرر نکند، این سپاس نعمت الهی است.

 

حجت ظاهری و حجت باطنی

ما از یک جهت عقل داریم، از یک جهت روح داریم، از یک جهت هم بدن داریم، هر سه را هم پروردگار عالم به ما لطف کرده ما هم بدون قَسم هیچ هزینه‌ای برای خلقت‌مان به خدا نپرداختیم؛ نه خلقت بدن، نه خلقت عقل و نه خلقت جان.

موسی بن جعفر(ع) می‌فرماید: عقل درست نعمت است، چراغ است، لکوموتیو روشنایی، لکوموتیو وجودتان است؛ ولی این نورش تا آن اعماق اهداف را نشان نمی‌دهد یک نور کمکی می‌خواست یعنی نیاز طبیعی‌تان بوده، پروردگار هم این نیروی کمکی را گذاشته انبیا و ائمه «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً» خدا برای شما دو تا چراغ دارد حجت ظاهری و حجت باطنی.

 

درمورد حجت ظاهری حضرت می‌فرماید: «فأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ و الأنبِياءُ و الأئمَّةُ و أمّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ» مگر کار بدی کرده عقل را چراغ راهتان قرار داده؟ خیر، همه از عقل خوششان می‌آید، انبیا و ائمه را هم که چراغ راه قرار داده عقل کاملند که کنار این عقل ناکامل گذاشته شده که شما به وسیله انبیا و به وسیله عقل خودتان حقایق را درک بکنید.

شخصی که عقل ندارد قیامت هم مسئولیتی ندارد، ما الان خیلی بچه، مرد، زن، در این آسایشگاه‌ها داریم صددرصد عقب‌افتاده هستند، اینها تکلیف ندارند. از شرایط تکلیف عقل است اما کسی که عقل ندارد تکلیف ندارد، نمی‌فهمد، نمی‌تواند درک کند، قابلیت انتقال توحید و نبوت و حرام و حلال به خودش را ندارد، آن انتقال‌دهنده در او خاموش است. این شخص قیامت هم اهل بهشت است چون مکلف نبوده و اهل نجات است.

 

بازدید ولی خدا از دیوانه‌خانه

یک دوستی داشتم یقیناً از اولیای خدا بود، من قبل از پنجاه سال پیش که خیلی جوان بودم در یک جلسه با او شرکت می‌کردم، چندبار هم با او سفر رفتم. برادران در مؤمن بودن واقعاً مو نمی‌زد، خیلی مؤمن واقعی بود، خیلی هم اهل گریه بود، سید هم بود. وقتی قرآن می‌خواند هم خودش خیلی گریه می‌کرد، هم هر کسی قرائتش را می‌شنید گریه می‌کرد. من در سفرها شب‌هایش را دیده بودم چه شب‌هایی، واقعاً از آن شب‌هایی بود که سعدی می‌گوید: (شب مردان خدا روز جهان افروز است/ روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست) شب ندارند اینها اصلاً، عمرشان روز است، نور است، روشنایی است.

 ایشان می‌گفت: یک بار برای خدا قصد کردم بروم امین‌آباد تهران، دیوانه‌ها را زیارت کنم، به خودم گفتم اینها هم عباد خدا هستند، اینها هم بندگان پروردگارند، اینها یک روزی مهندس بودند، دکتر بودند، تاجر بودند، جوان بودند، مادر بودند، حالا آن چراغ از آنها گرفته شده است. گفت: رفتم چند تا اتاق را گشتم، چند فرد را هم در محوطه باز دیدم.

 

یکی از آن افراد آمد جلو خیلی سلام و علیک خوبی کرد، خیلی آدم با ادب و سنگین رنگینی بود، به من گفت که به عنوان دیوانه من را گرفتند و آوردند اینجا، یک کاری برای من بکن. گفتم: شرح حالت را بگو. گفت: بیا برویم در اتاقم آنجا برایت بگویم. آن مرد خدا می‌گفت اتاقش طبقه دوم بود و ما را برد طبقه دوم، در اتاق را هم بست، پرسید که می‌دانی برای چه آوردمت اینجا؟ گفتم: درد و دل بکنی. گفت: درد و دل یعنی چه؟ من می‌خواهم بایستم تماشا کنم، برو لب پنجره با کله خودت را بینداز پایین می‌خواهم بخندم، چراغ این افراد خاموش است.

گفتم: من را معاف کن. گفت: برو ارتش پیش سرهنگ فلانی و به او بگو معافت کند. دیدم اصلاً حالش خوب نیست، من آنجا متوسل به قمر بنی هاشم شدم چون آماده بود من خودم را پایین نیندازم، بیاید من را پایین بیندازد خیلی فشار بدنی‌اش هم زیاد بود. یابن امیرالمؤمنین نگاه شما مشکلات را حل می‌کند، اینجا که هیچ مشکل‌گشایی وجود ندارد.

گفت: بغلش کردم بوسیدمش و گفتم که با کله از بالا خود را پایین انداختن هنر نیست. گفت: هنر چیست؟ گفتم: هنر آن است با من بیایی پایین و من از طبقه همکف با کله بپرم در اتاق تو. گفت: راست می‌گویی، قفل در را باز کرد و گفت: بیا برویم پایین. گفت آمدیم پایین به مأمورها اشاره کردیم و آنها هم آمدند و او را بردند. این آدم اگر آدم بکشد گناهی در پرونده‌اش ثبت نمی‌شود، اگر اذیت بکند گناهی ثبت نمی‌شود.

 

هدایت حر با چراغ عقل

خداوند چراغ راه من را (عقل) حفظ کرده، حالا دینم به من نگوید به این مقدار ندای عقل بلند است که در گوش مظلوم نزن، جنس خریدی پول مردم را بده، دختر از مردم برای پسرت گرفتی عین بچه خودت با او معامله کن، خرید می‌کنی پول مردم را بده. ما اگر بنشینیم گوش بدهیم در همه امور زندگی در یک حد محدودی صدای الهی عقل را می‌شنویم، فقط می‌ماند به این‌که گوش بدهیم مثل حر بن یزید.

چه کسی آمد کنار حر منبر برایش برود؟ مگر آمدند در میدان کربلا بغل سی هزار گرگ منبر برایش گذاشتند؟ خواهش کردند حر بفرمایید بنشینید ما یک سه ربعی می‌خواهیم برایتان منبر بروم، کسی که نیامد او را نصیحت بکند صدای عقل را شنید که حر دلیلت برای کشتن ابی‌عبدالله چیست؟ آن دلیل قانع‌کننده چیست؟ می‌خواهی از ابن‌زیاد جایزه بگیری؟ خدا هم جایزه داده، چرا می‌خواهی جایزه خدا را با جایزه یک حرام‌زاده جابجا بکنی؟ می‌خواهی بروی کوفه بنی‌امیه یک قطعه زمین دو هزار متری به تو بدهند که خدا در قرآن یک زمین معرفی کرده «وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض»(آل‌عمران، 133) می‌خواهی بهشت پهناور مانند پهنای آسمان‌ها و زمین را با دو هزار متر زمین نجس یک استاندار خبیث جابجا بکنی؟ اینها آمده در ذهنش، برای این‌که به همه وعده داده بودند پول می‌دهیم، خرما و مغازه می‌دهیم، زمین و ساختمان می‌دهیم، صندلی می‌دهیم. بالاخره به فکر حر آمده که چه چیزی را با چه چیزی جابجا می‌کنی؟

 

خداوند در سوره بقره می‌گوید: «أَ تَسْتَبْدِلُون»(بقره، 61) خطاب به یهود است و بعد هم به همه ملت، مردم در زندگی چه چیزی را جابجا می‌کنید؟ شما گرفتار نادانی شدید که بهترین‌ها را با پست‌ترین جابجا می‌کنید، چرا این کار را می‌کنید؟ این فریاد عقل است، البته فریادی که از پروردگار به انسان می‌رسد، خود عقل که خود به خود بدون ارادت الله فریادی ندارد.

ما یک ناحیه وجودمان عقل است، یک ناحیه وجودمان روح است، یک ناحیه وجودمان بدن است، ما باید با این سه ناحیه خدارفتاری با همه و با خودمان داشته باشیم، چه کار کنیم خدارفتار باشیم؟ موانع را باید کنار بزنیم، همین. کار دیگری نمی‌توانیم بکنیم، اگر یکی آمد خدمتتان گفت دعا کنید اخلاق من خوب بشود، اخلاق با همت و کنار زدن موانع خوب می‌شود، کار باید کرد چه آیه زیبایی است «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى»(نجم، 39) کار بکنید زحمت بکشید.

 

جذب افکار و قلوب با قدرت الهی

صندلی لذت دارد یا زجر دارد؟ از همه صندلی‌نشین‌ها بپرسید همه می‌گویند لذت دارد؛ چون می‌نشینی شش تا تلفن روی میز است، دفتردار، معاون، سرایدار، خادم، راننده، خیلی لذت دارد، ندارد؟ به نظر شما در این صندلی‌های کره زمین چه صندلی ارزشی است؟ شخصی که روی آن صندلی می‌نشیند ارواح و قلوب و افکار را به خودش جذب می‌کند، روی صندلی نشسته افکار جذبش هستند، قلوب و ارواح جذبش هستند و این جذب شده‌ها سالی یک‌بار می‌آیند کنار این آقایی که روی صندلی است می‌گویند: ما گوسفند اضافه داشتیم، گاو اضافه داشتیم، شتر اضافه داشتیم، مویز اضافه داشتیم، طلا و نقره اضافه داشتیم، گندم و جو اضافه داشتیم حساب کردیم آمدیم زکاتش را بپردازیم و این رئیس بزرگ روی صندلی هم می‌گوید خداوند بهتان خیر بدهد، توفیق بدهد بپردازید.

مرد یک سال در آفتاب پشت تراکتور بوده در گِل بوده، در آب بوده، در شیار کردن زمین بوده، در زحمت بوده، اضافه زکات را آورده می‌بیند این رئیس قبول کرد، لذت می‌برد. شاید آقا نخواهد که هیچ آقایی نمی‌خواهد این کار را ولی می‌خواهد دستش به عنوان تبرک در دست پیشوای دینش برسد، دست را می‌گیرد می‌بوسد. جان کنده، عرق ریخته، محصول زحمت را آورده پیش رئیس، دست رئیس را هم می‌بوسد، این زیباترین شکل ریاست در کره زمین است.

 

داستان اعلمیت آیت الله فشارکی

آیت الله العظمی حاج میرزا حسن شیرازی صاحب فتوای تنباکو از دنیا رفته، از سامرا بدنش را آوردند کنار قبر امیرالمؤمنین(ع) دفن کنند، قبر آماده شد و جنازه را گذاشتند و لحد را چیدند و دیگر بعد از ظهر شد و غروب شد. چه کسی حالا به جای ایشان لیاقت دارد روی آن صندلی بنشیند، حداقل هشتاد تا مجتهد جامع الشرائط در نجف است، اعلم این هشتاد نفر کیست؟ مرحوم آیت الله العظمی آقا سید محمد فشارکی.

چند نفر می‌روند سراغ آیت الله فشارکی؛ یکی نائینی که خودش برای خودش دریای علم است، یکی حاج شیخ عبدالکریم حائری که برای خودش یک انسان دقیقی است، این دو تا عادل دو تا عالم به این نتیجه رسیدند اعلم علمای شیعه فشارکی است، باید بروند به او بگویند آقا حکمنا به این‌که شما لیاقت مرجعیت را داری، شما علم این ریاست معنوی عرشی ملکوتی را دست بگیر.

 

ایشان کجاست؟ گفتند: خبر مرگ میرزا حالش را خیلی به هم زده، از خادم حرم درخواست کرده زائرها که بیرون رفتند، درها را قفل می‌کنید امشب را به من اجازه بدهید کنار خود قبر باشم. یک شخصیت عظیم است، نمی‌شد بگویند نه، تا وقت نماز شب گریه می‌کرد و برای میرزا طلب مغفرت و رحمت می‌کرد، نماز شبش تمام شد اذان گفتند و نمازش را هم خواند، آمد طرف خانه، این دو تا آمدند در خانه استادشان را زدند، استاد آمد دم در تعارف هم نکرد بفرمایید تو، ایستاد ببیند اینها چه کار دارند؟

ایشان در چهارچوب در ایستاد، آقای نائینی و حائری گفتند که ما دو تا مجتهد هستیم و پای درس شما هم بودیم، حَکَمنا به این‌که اعلم علمای شیعه شما هستید، ما می‌خواهیم اعلام بکنیم. گفت: اعلام نکنید، من دیشب در حرم امیرالمؤمنین(ع) برای مرگ میرزای بزرگ تا اذان صبح گریه می‌کردم، دردم آمده بود از مردن ایشان ولی گاهی ته دلم حس می‌کردم خوشحال هستم نه از مردن میرزا از این‌که بعد از میرزا صندلی در به در دنبال من می‌آید، من با این درکی که از دلم کردم که خدا یک چنین حالی را راضی نیست، لیاقت قبول ریاست شیعه اهل‌بیت را ندارم و این آیه را خواند و زار زار دم در گریه کرد «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين»(قصص، 83).

عقل داری جلوی قدرتت را از اذیت کردن خودت هم بگیر چون اگر می‌فهمی لیاقت نداری و قبول بکنی به خودت و به دینت و به قیامتت ظلم می‌کنی. اخلاق رفتاری الهی عبادت است.

 

عبادت در حرکات بدن

ای کاش می‌شد من جلد دوم اصول کافی را می‌آوردم که عربی آن نزدیک پانصد صفحه است، این اخلاق رفتاری ملکوتی را از روی این کتاب برایتان می‌خواندم که یک سال هم بیشتر طول می‌کشد. اگر هر روز بیاییم کنار هم بنشینیم خدا می‌داند پیغمبر و اهل‌بیت چه ثواب‌هایی برای اخلاق رفتاری مثبت بیان کردند، اگر عبادت نبود که پاداش نداشت، حتماً عبادت است.

حرکات مثبت بدن هم عبادت است، یکی همین نماز و روزه است. حرکت بدنی یکی این است که شما در مسجد نشستی یک غریبه یا یک آشنا می‌آید، بدنت هم سالم است (مثل من نیستی که نتوانی به احترام افراد بلند شوی) بلند می‌شوی، سلام گرمی می‌کنی و با نگاه با محبتی به او نگاه می‌کنی، همین برخورد مقداری هم چربش می‌کنی، هم بلندشدی، هم نرم برخورد کردی، هم سلام و علیک کردی، هم زیبا نگاهش کردی و هم بغلش کردی ـ معانقه ـ که پیغمبر می‌فرماید: از هم جدا نشدید تمام گناهان‌تان می‌ریزد. این‌گونه اخلاق رفتاری عبادت است.

انرژی‌هایی را که آدم از عقل مصرف می‌کند عبادت است، انرژی‌هایی که از بدن مصرف می‌کند عبادت است، مقدمه منبر امروز تمام از نوک سر تا نوک پا پیامبر پوستش، مویش، گوشتش، استخوانش، رگش، پی‌اش، وجودش، عقلش، اعضا و جوارحش، اعصابش تمام در اوج عبادت پروردگار بود با رفتارهایی که داشت، رفتار با خودش، با مردم، با زن و بچه، با بدان. نمی‌دانید ایشان با آدم‌های بدکار، آدم‌های مشرک، آدم‌های کافر، چقدر برخورد‌هایشان زیبا بود.

 

اخلاق عظیم نبوی

اخلاق رفتاری باید دو سه تا کتاب بخوانید که به پیغمبر در مکه چه گذشت. یکی را برایتان می‌گویم، مشرکین مکه ایشان را هزار شبانه روز در یک دره بین دو تا کوه نزدیک مسجدالحرام با خدیجه کبری، با بچه‌های کوچک‌، با علی(ع)، با ایمان آوردگان حبس کردند؛ نه آب آنجا بود، نه سقف آنجا بود. روزها در این آفتاب پنجاه درجه مکه شب‌ها هم در حرم هوا باید می‌نشستند کاملاً هوا تاریک می‌شد امیرالمؤمنین(ع) با پای برهنه روی مناطق نرم که دشمن صدای پا نشنود از پشت تخته سنگ‌ها برود بیرون، برود در خانه رفیق‌های پدرش ابوطالب از آنها نان بخرد، مشکی را پر از آب بکند بیندازد کولش در سن سیزده چهارده سالگی، این همه نان بار بدن بکند و هم مشک آب بیاورد تا پیغمبر بین این زندانیان تقسیم کند. هزار شبانه روز این یک کار مردم مکه بود.

اما وقتی که با دوازده هزار نفر مسلح بی‌خبر از مردم مکه ـ نگذاشت مردم مکه بفهمند، راه‌ها را همه را کنترل کردند ـ یک مرتبه وارد شهر شد دوازده هزار مسلح شهر را محاصره کردند، آمد مسجدالحرام به جارچی گفت جار بزن همه مکه‌ای‌ها بیایند، همه مکه‌ای هم فکر کردند راه دررو که ندارند باید بروند و پیغمبر بگوید تک تک را بخوابانید سرشان را ببرّید.

 

همه آمدند، می‌دانید چه گفت؟ مگر ما با این روحیه محدود گنجایشش را داریم؟ رو کرد به این مردم این را گفت: «لا تصریب علیکم الیوم اذهبوا انتم الطلقاء» مردم مکه، من امروز هیچ گناهی را بار شما نمی‌کنم، تک تک شما را بخشیدم، از جانب من آزاد هستید، این اخلاق رفتاری است.

چه مقدار این اخلاق در کل مملکت الان جریان دارد؟ چه مقدار؟ تمام وجودش اخلاق رفتاری ملکوتی بود و عجیب این است که پروردگار در قرآن می‌گوید کل این اخلاق جلوه رحمت خود من بود، این معنی رحمت است. شما مصادیق رحمت را بخواهید ببینید، پیغمبر را باید ببینید، اهل‌بیت را باید ببینید، علمای ربانی را باید ببینید، عابدان درگاه را باید ببینید، زاهدان پیشگاه را باید ببینید، اینها را باید ببینید که جلوه‌های رحمت حضرت حق بودند.

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
مطالب مرتبط
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
عبادت عقل حجت باطنی حجت ظاهری

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^