فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

عشق مالك اشتر

مالك اشتر كه در علم و عمل و معرفت و بينش از چهره‌هاى برجسته اهل ايمان و مورد توجه خاصّ امير مؤمنان عليه السلام بود، از قلبى پر از عشق و محبّت و مهر به ديگران، نصيب كامل داشت.
براى اين كه چهره معنوى و شخصيت با ارزش انسانى او روشن شود لازم است به كلام مولاى عاشقان و سرور عارفان، على عليه السلام پس از شنيدن خبر شهادتش با دقت لازم توجه كرد:
«أَللَّهُمَّ أَحْتَسِبْهُ عِنْدَكَ فَإِنَّ مَوْتَهُ مِنْ مَصَائِب الْدَهْرِ، رَحِمَ الْلَّهُ مَالِكاً فَقَدْ وَفى‌ بِعَهْدِهِ، وَقَضى‌ نَحْبَهُ، وَلَقَى‌ رَبَّهُ.
خدايا! من مصيبت اشتر را نزد تو به شمار مى‌آورم زيرا مرگ او از مصائب و سوگ‌هاى روزگار است، خدا مالك را مورد رحمت و مهر قرار دهد كه به پيمانش در راه دين و رهبرى وفا نمود و عمرش را به خير و سعادت به پايان برد و به لقاى پروردگارش رسيد.
«وَ للَّهِ دَرُّ مَالِكٍ وَمَا مَالِكٌ لَو كَانَ مِن جَبَلٍ لَكَانَ فَنداً ولَو كَانَ مِن حَجَرٍ لَكَان‌ صَلْداً أما وَاللَّهِ لَيَهُدَّنَّ مَوْتُكَ عَالَماً، وليُفرِحَنَّ عالَماً عَلى مِثلِ مَالِكٍ فَلتَبْكِ البَوَاكى وهَل مَوجُودٌ كَمالِك.
خدا به مالك پاداش خير دهد كه اگر كوه بود كوهى بود عظيم و بزرگ، و اگر سنگ بود سنگى بود سخت، آگاه باش! به خدا سوگند! مرگ تو جهانى را ويران و جهانى را شاد مى‌كند، بايد گريه‌كنندگان بر مردى مانند مالك بگريند، آيا يار و ياورى چون مالك ديده مى‌شود؟
او با اين همه عظمت و شخصيت و دلاورى و بزرگوارى و در حالى كه سپهسالار ارتش امير مؤمنان عليه السلام بود، به پارسايى و قناعت و بردبارى و كرامت و قلبى مالامال از مهر و محبّت آراسته بود.
گفته‌اند: روزى از بازار كوفه مى‌گذشت، كرباس خامى كه از پارچه‌هاى ارزان قيمت روزگار بود به تن داشت و پاره‌اى از همان را به جاى عمامه بر سر گذاشته بود، يكى از بازاريان از روى حقير شمردن او و سبك به حساب آوردنش شاخه سبزى خوردنى گل‌آلود را بر او انداخت، اشتر در كمال بردبارى و بدون اعتنا به حادثه به راه خود ادامه داد، يكى از حاضران كه اشتر را مى‌شناخت به آن بازارى گفت: واى بر تو، آيا دانستى به چه شخصى اهانت كردى؟! گفت: نه، گفت: او مالك اشتر دوست و يار امير مؤمنان بود، آن مرد بازارى از عمل زشت خود به لرزه افتاد و به دنبال اشتر روان شد تا عذرخواهى كند، مشاهده كرد كه اشتر در مسجد به نماز ايستاده، هنگامى كه از نماز فارغ شد، آن مرد سلام داد و خود را به پاى اشتر انداخت و بوسيد، اشتر او را از روى پايش برداشت و گفت: چه مى‌كنى؟! گفت: عذر عمل زشتى كه از من سر زد، از تو مى‌خواهم! اشتر فرمود: بر تو هيچ گناهى نيست، به خدا سوگند من به مسجد آمده‌ام كه براى تو درخواست آمرزش نمايم .

منبع: فرهنگ مهرورزى


منبع : پایگاه عرفان
  • مالك اشتر
  • عشق مالك اشتر
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب


    بیشترین بازدید این مجموعه


     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^