شخصى كه شش سال با خانواده زنش اختلاف داشت، شبى در يكى از مجالس خصوصى به من گفت: از اينكه شش سال است با خانواده همسرم، به ويژه مادرش، اختلاف دارم رنج مىبرم. زندگىام بسيار تلخ شده و آرامش روحى ندارم! بيست دقيقه با او حرف زدم و او را به حركت فكرى وادار كردم. تمام دورنماها را نزديكش آوردم، با اينكه خانوادهاش را نمىشناختم. وقتى خوب به همه مسائل نگاه كرد، ساكت شدم. پس از لحظاتى فكر كردن درباره دورنماى زندگى همسرش، بچهها و آينده آنها گفت: حالا چه كار كنم؟ گفتم: بايد كارى انجام دهى كه مىدانم براى روح تو مقدارى سنگين است، ولى بايد انجامش دهى. كارى كه اگر براى من بود، نه تنها سنگين نبود، بسيار آسان هم بود.
كسانى كه گرفتار غرور و پول و شخصيت كاذب هستند از عهده چنين كارهايى بر نمىآيند. انسان اگر شخصيتش حقيقى باشد، خودش كليد حلّ مشكل است، اما آنكه شخصيت كاذبى دارد نمىتواند مشكلش را حل كند. آدمهايى كه شخصيت كاذب دارند همه كارهاند: هم مرجع تقليدند، هم شاه، هم رئيس جمهور، هم غرب و هم شرق. و با اين شخصيت كاذب زير بار هيچ كار خيرى نمىروند.
با او حرفهاى فراوانى زدم. گفت: من اين كار را مىكنم، اگر چه ده پيراهن از او بيشتر پاره كردهام. گفتم: پس بلند شو به دكان خياطى برويم و هزار مرتبه جلوى قيچى تعظيم كنيم، چون هزار پيراهن از ما بيشتر پاره كرده است. گفت: حالا چه كنم؟ گفتم: من تا فردا زندگى تو را از عسل شيرينتر مىكنم و از آيات و روايات برايت دليل مىآورم، به شرط اينكه زير بار بروى. گفت: الان شش سال است كه با مادر خانمم اختلاف شديد دارم و اصلًا او را نديدهام. اگر هم بخواهم با ماشين از آن كوچه رد شوم، سعى مىكنم از دو كوچه بالاتر بروم تا او را نبينم. اصلًا از جايى كه مادر زنم زندگى مىكند عبور نمىكنم! اما هر كارى كه شما بگويى انجام مىدهم. گفتم: بايد اطمينان بدهى تا من به تو اعتماد كنم. گفتم: فردا يك قواره پارچه خيلى خوب و يك جعبه شيرينى مىخرى و به منزل مادر خانمت مىروى. سلام مىكنى و احوالش را مىپرسى و پارچه و جعبه شيرينى را هم به او مىدهى. بعد هم مىروى بليط هواپيما مىگيرى و با همسر و مادر خانمت براى زيارت امام هشتم به مشهد مىرويد. از آنها خوب پذيرايى مىكنى و مىبينى كه پس از برگشت، اختلافات شش ساله ريشهكن شده است. گفت: حتماً اين كار را مىكنم.
نمىدانم انجام اين كار چه قدر برايش سخت بود. در هر صورت، او پيش از فرا رسيدن مرگش اينكار را انجام داد. پس از مدتى كه او را ديدم، از وضعش پرسيدم. گفت: تمام تلخىهاى اين شش ساله از بين رفت. خدا پدر تو را رحمت كند كه زندگى ما را از اين بلاى سنگين نجات دادى!
اين بحث بسيار ريشهدار و عيمق است. اگر به كتابهاى بزرگ و باارزش شيعه مراجعه كنيم، پى خواهيم برد كه پيش از بحث نماز و ازدواج، نخستين كتاب ما در روايات باب عقل و جهل است.
امام صادق، عليهالسلام، درباره انديشه مىفرمايد:
«أفضل العباده ادمان التفكر فى اللّه وفى قدرته».
يعنى بهترين عبادت فكر كردن درباره وجود مقدّس حضرت حق است تا انسان بداند و بفهمد كه چه مولا و پروردگار لطيف و خبيرى دارد. على، عليهالسلام، نيز مىفرمايد:
«نبه بالتفكر قلبك».
دل خوابيدهات را با فكر و انديشه بيدار كن.
«وجاف عن الليل جنبك».
شب را تا نزديك صبح به رختخواب نچسب، بلكه مقدارى از شب را براى عبادت خدا از رختخواب دور بمان.
«واتّق اللَّه ربك».
و نسبت به خدايت حريمدارى كن.
اگر حالِ عبادت هم نداريم عيبى ندارد. كافى است يك ربع به اذان صبح مانده بلند شويم و رو به قبله بنشينيم و مقدارى درباره خودمان فكر كنيم. پرونده عمرمان را در اين نيم ساعت ورق بزنيم و مرور كنيم؛ كارهايمان را ارزيابى كنيم و ببينيم فلان كار را بپذيريم بهتر است يا نپذيريم؛ فلان عمل را انجام بدهيم بهتر است يا انجام ندهيم؟
امام رضا، عليهالسلام، مىفرمايد:
«ليس العباده كثره الصلوه والصوم».
زياد نماز خواندن و زياد روزه گرفتن عبادت نيست.
«إنما العباده التفكر فى أمر اللَّه عزّوجلّ».
عبادت واقعى انديشه كردن در آيات خداست.
منبع : پایگاه عرفان