منابع:
نوشته: استاد حسین انصاریان
کتاب:تفسير حكيم جلد یک
[مهربانىهاى موجودات به ويژه] بشر كه گل سرسبد آن، مهر مادر يا پدر است به فرزند خود مهر حقيقى نيست زيرا:
اولًا اين مهر را خدا در دل آنان انداخته است، بنابراين مهر بالاصالة نيست و بالتبع است «لذا به اندك پيش آمدى هزارها كودك به دست هزارها مادر يا پدر كشته شدهاند.»
ثانياً در حقيقت اين لطفهاى مادرانه و پدرانه و يا حاكمانه مهر حقيقى نيست بلكه مهر نماست، زيرا هر كدام نسبت به محاسبه فرضى خودشان و ارضاء احساسات درونىشان به فرزند خود يا به ديگرى لطفى مىكنند و خلاصه حس درونى خودشان را خوشنود مىنمايند و سلسله جنبان مهر حقيقى نيستند و فقط مهر حقيقى از خداست و بس سعدى در گلستان باب اول مىگويد:
[يكى را از ملوك ماضى، مرضى هايل بود كه اعادت ذكر آن ناكردن اولى.
طايفه حكما متفق شدند كه مر اين درد را دوائى نيست مگر زهره آدمىئى به چندين صفت موصوف، به فرمود طلب كردن، دهقان پسرى يافتند بر آن صورت كه حكيمان گفته بودند. پدر و مادرش را بخواند و به نعمت بىكران خشنود گردانيد و قاضى فتوا داد كه خون يكى از آحاد رعيت ريختن، سلامت نفس پادشاه را روا باشد.
جلاد قصد كرد، پسر سر به سوى آسمان كرد و تبسمكنان چيزى به زير لب در، همىگفت.
پرسيدش كه در اين حالت چه جاى خنديدن است؟ گفت: اى پادشاه ناز فرزندان بر پدران باشد و دعوى پيش قاضى برند و داد از پادشه خواهند، اكنون پدر و مادر به علت حطام دنيا مرا به خون در سپردند و قاضى به كشتنم فتوا داد، و سلطان مصالح خويشاندر هلاك من همى بيند به جز خداى عزوجل پناه نمىبينم.
سلطان را دل از اين سخن به هم برآمد و آب درديده بگرديد و گفت: هلاك من اولىتر است از خون بىگناهى ريختن:
سر و چشمش ببوسيد و در كنار گرفت و نعمت بىاندازه بخشيد و آزاد كرد. گويند هم در آن هفته شفا يافت.
اكنون ملاحظه و دقت شود كه: خنده از لشگرهاى خداست، آن بيان شيواى دهقان پسر را خدا بر زبان پسر روان كرد، انقلاب سلطان از خداى مقلب القلوب است، شفا يافتن سلطان از خداست. «1» الرَّحِيمِ:
بزرگان اهل لغت، و متخصصان تفسير بر اين عقيدهاند كه لفظ رحيم صفت مشبهه است، «2» بنابراين دلالت بر دوام و ثبوت، و عدم انفكاك از ذات دارد، و حقيقتى است كه لازمه ذات آن وجود مقدس است.
رحيم مانند رحمن مشتق از رحمت است، كه در مخلوق عبارت از نرمى و نرم خوئى و رقّت قلب، و در حضرت خالق به معناى احسان محض است.
در روايت آمده است:
«ان الرحمة من الله انعام وافضال و من الآدميّين رقة وتعطف:» «3»
بىترديد رحمت از سوى خدا عطا و بخشش و احسان و فضل است، و از جانب آدميان رقت قلب و نيكى نمودن است.
مفهوم رحمت رحيميه چنان كه از آيات قرآن مجيد و روايات و دعاها و معارف الهيه استفاده مىشود مانند مفهوم رحمن عام است و اختصاص به مؤمنان تنها در قيامت ندارد.
عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ: «4»
عذابم را به هر كس كه بخواهم مىرسانم و مهر و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است.
«يا رحمن الدنيا و الآخرة و رحيمها:» «5»
اى رحمتگر دنيا و آخرت و احسان كننده در هر دو جهان.
«رحمتى تغلب على غضبى:» «6»
وابستگى ارادهام به رساندن رحمت بر بندگانم، بيش از وابستگى ارادهام به ايصال عقوبت به آنان است.
به اين نكته بسيار مهم بايد توجه داشت كه غضب حق كه عبارت از عذاب و عقوبت اوست به اعتبار گناه و معصيت بندگان است، اگر معصيتى و فسق و فجورى و عناد و انكارى در كار نبود، يقيناً خشم و غضبى هم كه در حقيقت عذاب و عقاب است در ميان نبود.
اميرالمؤمنين (ع) در دعاى كميل مىگويد:
«فبا اليقين اقطع لولا ما حكمت به من تعذيب جاحديك و قضيت به من اخلاد معانديك لجعلت النار كلها برداً و سلاماً.»
پس قاطعانه يقين دارم كه اگر فرمانت در به عذاب كشيدن منكران نبود، و دستورت به هميشگى بودن دشمنانت در آتش صادر نمىشد هر آينه سراسر دوزخ را سرد و سلامت مىنمودى.
حضرت عسگرى (ع) مىفرمايد:
... و از رحمت اوست كه صد رحمت جلوه داد، از آن صد رحمت يكى را در همه خلايق و آفريدهها قرار داد، و به سبب آن مردم به يكديگر مهربان و دلسوزند و مادر به فرزندش مهربان! و به همين خاطر در جهان حيوانات همه مادهها بر اولادشان گرايش و عطوفت دارند، پس هنگامى كه رستاخيز فرا رسد آن يك رحمت را به نود و نه بخش ديگر بيفزايد و با آن به امت بزرگ محمد (عليهما السلام) احسان نمايد، آنگاه درباره كسانى از اهل اين ملت كه براى ايشان خواهان شفاعتاند شفاعت قبول افتد تا اين كه فردى نزد مؤمن شيعه آيد و گويد شفاعتم كن و او گويد: بر من چه حقى دارى كه از تو شفاعت نمايم؟ گويد: روزى تو را آب دادم و آنچه را اتفاق افتاده به يادش آورده پس شفاعتش كند و شفاعتش نسبت به او پذيرفته شود.
و ديگرى مىآيد و مىگويد به راستى بر تو حقى دارم، پس شفاعتم كن مىگويد: حق تو بر من چيست؟ پاسخ مىدهد ساعتى در روز گرم به سايه ديوارم پناهنده شدى! پس شفاعتش كند و شفاعتش درباره او قبول افتد و همواره شفاعت نمايد تا جائى كه شفاعت او درباره آشنايان و همنشينان و همسايگانش پذيرفته شود، و بىترديد مؤمن نزد خدا از آنچه گمان بريد گرامىتر است. «7» از تابعين صحابه نقل شده: حضرت او به همه انسانها چه مؤمن چه كافر در موضع رحمانيت است، به اين معناست كه: آفريننده و روزيدهنده همه است.
و نسبت به مؤمنان در موضع رحيميت است به اين معناست كه در طاعت و عبادت توفيق دهنده به آنان است، و رساننده ايشان به درجات بهشت است، و فرياد رسشان در تاريكى قبر است، و دادرسشان در حسرت قيامت است، و نيز هنگامى هراس پرونده خواندن و ترس از ميزان و صراط و آتش سوزان دوزخ يار و مددكار آنان است.
در آثار اسلامى و معارف الهى آمده است: چون بنده مؤمن را در قبر گذارند، و دهانه قبر را بپوشانند و استوار سازند، و همنشينان و دوستان و ديگر افراد با تنها گذاردن او در قبر بازگردند حضرت حق از روى مهر و رحيميت و لطف بندهنوازى به او خطاب نمايد:
«عبدى بقيت فريداً وحيداً:»
بنده من در اين كنج لحد تنها ماندى!!
دوستان و يارانى كه به خاطر آنان نسبت به من عصيان مىورزيدى و خوشنودى ايشان را بر خوشنودى من ترجيح مىدادى تو را تنها گذاشتند!!
«فانا ارحمك اليوم رحمة تتعجب الخلايق منها:»
امروز تو را به رحمت ويژهاى و به تفضل و احسان خاصى مورد مهر و لطف قرار دهم كه همه خلايق از آن در شگفت آيند:
سپس به فرشتگان خطاب آيد: اى فرشتگان من اين غريبى است بى كس و يار، و جدا افتادهاى است از وطن و ديار، و دور شدهاى است از ياران و همنشينان، اكنون در كنج لحدميهمان من است، آنچه در توان شماست به او كرم و احسان آوريد و درى از بهشت به رويش بگشائيد و قبر او را فراخ و روشن سازيد، و انواع گلها و سفرههاى روزى نزد او حاضر كنيد و پس از آن او را به من واگذاريد كه به مقتضاى
«الله مونس كل وحيد»
تا روز قيامت مونس و همنشين او خواهم بود. «8»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- حجة التفاسير، ج 1، ص 14.
(2)- الميزان: ج 1، ص 16، البيان: 457.
(3)- مفردات راغب: 191.
(4)- اعراف: 156.
(5)- صحيفه سجاديه دعاى 54.
(6)- مجمع البحرين جلد دوم ص 160.
(7)- تفسير فاتحة الكتاب، علامه امينى، ص 135.
(8)- منهج الصادقين، ج 1، ص 99.
منبع : پایگاه عرفان